بازگشت اهلبیت به مدینه
در زيارت ناحيه ي مقدسه آمده است : «فقام ناعيك عند قبر جدك الرسول صلي الله عليه و آله و سلم، فنعاك اليه بالدمع الهطول، قائلا: يا رسول الله، قتل سبطك و فتاك، و استبيح أهلك و حماك، و سبيت بعدك ذراريك، و وقع المحذور بعترتك و ذويك. فانزعج الرسول، و بكي قلبه المهول، و عزاه بك الملائكة و الأنبياء» و «پس پيك شهادت تو نزد قبر جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ايستاد، و با اشك ريزان خبر شهادت تو را به او داد، در حالي كه مي گفت: اي رسول خدا، دختر زاده و جوانت كشته شد و حرمت اهلبيت و حريم تو شكسته و مباح شمرده شد، و فرزندان تو پس از تو به اسارت گرفته شدند، و مصائب و ناگواريها بر خانواده و بستگان تو وارد گشت. پس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ناراحت و آشفته خاطر شد، و قلب هراس گرفته اش گريان شد، و فرشتگان و يامبران در شهادت تو به او تسليت گفتند» [بحارالانوار: 323:101] .
مرحوم سيد بن طاووس مي نويسد : سپس از كربلا به مقصد مدينه حركت كردند، بشير بن جذلم گفت: چون نزديك مدينه رسيديم، علي بن الحسين عليه السلام فرود آمد، بارها را باز كرد، و خيمه برافراشت و زنان را پياده نمود و فرمود: اي بشير، خدا پدرت را رحمت كند او شاعر بود، تو نيز مي تواني شعر بگوئي؟ عرض كردم: آري يابن رسول الله، من هم شاعرم، حضرت فرمود: وارد شهر مدينه شو و شعري در مرثيه ابو عبدالله عليه السلام بخوان، و مردم مدينه را از شهادت او (و آمدن ما) آگاه كن. بشير گفت: اسبم را سوار شده، بتاخت وارد مدينه شدم، چون به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيدم صدا به گريه بلند كردم و این اشعار را در رثای امام حسین (علیه السّلام) و شهدای کربلا خواندم: یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار... الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار. [۳] [۴][۵] [۶] [۷] ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند. او خبر شهادت امام حسین (علیه السّلام) را اعلام کرد.]مردم با شنیدن صدای بشیر از خانه ها بیرون پریدند ، هی سوال میکردند بشیر چه میگویی؟ چه خبرداری؟[ پس گفتم : هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانهم[۸] [۹] [۱۰] . اکنون علی بن حسین (علیه السّلام) با عمهها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم . بشير گفت : هيچ زن پرده نشين و با حجابي در مدينه نماند مگر اين كه از پشت پرده بيرون آمد، مو پريشان و صورت خراشان و لطمه زنان، صدا به واويلاه و زاري بلند نمودند. من هرگز بيشتر از آن روز گريه نديده بودم، و روزي از آن تلخ تر سراغ نداشتم . شنيدم كنيزي بر حسين عليه السلام نوحه مي كرد و بدين مضمون اشعاري مي خواند : داد قاصد خبر مرگ تو و دل بشنيد - وه چه گويم كه از اين فاجعه بر دل چه رسيد... ديدگان، ز اشك عزايش منمائيد دريغ - اشك ريزيد پياپي ز غم شاه شهيد... آنكه در ماتم او عرش الهي لرزيد - وز غمش مجد و شرف داد ز كف دين مجيد ... بشير گفت: مرا همانجا گذاشتند و از من پيش افتادند. من به اسب ركاب زدم و به سوي آنان باز گشتم. ديدم مردم همه ي جاده ها و پياده روها را گرفته اند. از اسب پياده شدم و از روي دوش مردم خود را به خيمه اي كه علي بن الحسين عليه السلام در آن بود رساندم . حضرت بيرون آمد و دستمالي بدست داشت كه اشك ديده گانش را با آن پاك مي كرد. خادمي كرسي آورد، حضرت بر آن نشست، چنان گريه او را فراگرفته بود كه نمي توانست خودداري نمايد، بي اختيار گريه مي كرد و صداي مردم به گريه بلند بود، و زنان و كنيزان ناله مي كردند. مردم از هر طرف به حضرت تسليت مي گفتند. امام سجاد (علیه السّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیه السّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد : ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان [۱۱] [۱۲] . و هذه الرزية التي ليس مثلها رزية. أيها الناس، فأي رجالات منكم يسرون بعد قتله، أم أي فؤاد لا يحزن من أجله؟ أم أية عين منكم تحبس دمعها و تضن عن انهمالها؟ فلقد بكت السبع الشداد لقتله، و بكت البحار بأمواجها و لاسماوات بأركانها، و الأرض بأرجائها و الأشجار بأغصانها، و الحيتان و لجج البحار و الملائكة المقربون و أهل السماوات أجمعون. أيها الناس، أي قلب لا ينصدع لقتله، أم أي فؤاد لا يحن اليه، أم أي سمع يسمع هذه الثلمة التي ثلمت في الاسلام و لا يصم؟ أيها الناس، أصبحنا مطرودين مشردين مذودين، و شاسعين عن الأمصار. كأنا أولاد ترك و كابل، من غير جرم اجترمناه و لا مكروه ارتكبناه و لا ثلمة في الاسلام ثلمناها، ما سمعنا بهذا في آبائنا الأولين ان هذا الا اختلاق . والله لو أن النبي تقدم اليهم في قتالنا كما تقدم اليهم في الوصاية بنا لما ازدادوا علي ما فعلوا بنا، فانا لله و انا اليه راجعون من مصيبة ما أعظمها و أوجعها و أفجعها و أكظها و أفظعها و أمرها و أفدحها، فعند الله نحتسب فيما أصابنا و ما بلغ بنا، فانه عزيز ذو انتقام . سپاس خداي را كه پروردگار عالميان است... اي مردم، همانا خداوند - كه حمد و سپاس بر او باد - ما را به مصيبتهاي بزرگي مبتلا كرد و رخنه ي بزرگي در اسلام پديد آمد، ابو عبدالله الحسين عليه السلام و خانواده اش را كشتند، و زنان و كودكانش را اسير كردند، و سر بريده اش را بر نوك نيزه زده، در شهرها گردانيدند، و اين مصيبتي بود كه مانندي ندارد. اي مردم، كدام يك از مردان شما مي توان پس از كشته شدن امام حسين شاد و خرم باشد؟ يا كدام قلبي است كه براي او اندوهگين نشود؟ يا كدام يك از شما مي تواند اشك ديدگانش را نگهدارد و از سرازير شدن آن جلوگيري نمايد؟ با اين كه هفت آسمان به آن سختي، و درياها با آنهمه امواج، و آسمانها با اركانشان، و زمين از همه ي جوانب و درختها با شاخه هايشان، و ماهيها و انبوه آب درياها و فرشتگان مقرب خدا و اهل آسمانها، همه و همه براي كشته شدنش گريستند. اي مردم، آن چه دلي است كه براي كشته شدنش شكافته نشود؟ و يا كدام قلبي است كه ناله نكند؟ يا كدام گوشي است كه اين رخنه اي را كه در اسلام پديد آمد بشنود و كر نشود (و آن را بزرگ نشمارد)؟ اي مردم، ما از شهر و ديار خود رانده شديم و دربدر بيابانها، و دور از وطن گرديديم، گوئي كه اهل ترك و كابليم، بدون هيچ گناهي كه از ما سر زده باشد و كار ناخوشايندي كه مرتكب شده باشيم، و يا رخنه اي در اسلام وارد آورده باشيم. چنين رسمي در نسلهاي پيشين نشنيده ايم، اين يك كار نوظهوري بود. به خدا قسم اگر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بجاي آن وصيت و سفارشهائي كه در حق حرمت و حمايت ما فرمود، به كشتن و غارت ما امر مي كرد، از آنچه با ما رفتار كردند بيشتر نمي توانستند، انا لله و انا اليه راجعون چه مصيبت بزرگ و دلسوز و دردناك و دلخراش و ناگوار و تلخ و جانسوزي بود، ما اجر اين مصيبت ها را از خداوند خواهانيم كه او عزيز و غالبت و منتقم است [لهوف : 197، بحارالانوار: 147:45] . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیه السّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ای مردم میدانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان میداد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمیکردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای میخواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است. و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا… [۱۳] [۱۴] . این کلام امام سجاد (علیه السّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیه السّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود.
آن قطعه زمين از صداي مردم يك پارچه گريه شد. حضرت با دست اشاره فرمود كه ساكت شويد، مردم از جوش و خروش افتادند.
حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) همراه با خانواده خود داخل شهر می شوند. ابراهیم بن طلحة بن عبید اللّه نزد امام (علیه السّلام) می آید و می گوید: چه کسی غالب شد؟ امام (علیه السّلام) می فرمایند: هنگامی که وقت نماز رسید برخیز و اذان بگو، آن وقت خواهی فهمید که چه کسی غالب شده است. ((12) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 279)
پس با اهل بيت (عليهم السّلام) آهنگ مدينه كردند، چون نظر ايشان بر مرقد منوّر و ضريح مطهّر حضرت رسالت (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) افتاد، فرياد بركشيدند كه وا جدّاه، وا محمّداه، حسين تو را با لب تشنه شهيد كردند و اهل بيت محترم را اسير كردند، بدون آنكه رحم بر صغير و كبير كرده باشند. پس بار ديگر خروش از اهل مدينه برخاست و صداى ناله و گريه از در و ديوار بلند شد. (منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد 2، صفحه 1026)
حضرت زینب (سلام اللهعلیها) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیه السّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلام اللهعلیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروههای عزادار از وی به طرف مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم گفت: "یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین" ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیه السّلام) را برای تو آورده ام. زینب پیوسته گریه میکرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین علیه السّلام مینگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده میشد[۲۷] [۲۸] سخن زینب (سلام الله علیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله میگرفت.
حضور حضرت زینب (سلام اللهعلیها) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامه ای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلام اللهعلیهم) آگاه نمود. بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، "کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم" [۳۰] [۳۱][۳۲] . اما حضرت زینب (سلام اللهعلیها) به موضع گیری پرداخت و گفت : فقالت: قد علم الله ما صار الینا، قتل خیرنا، و انسقنا کما تساق الانعام، و حملنا علی الاقتاب، فو الله لاخرجنا و ان اهریقت دماؤنا[۳۳] [۳۴] . خدا میداند چه بر سر ما آمده است، یزید مردان برگزیده ما را به شهادت رسانید و ما را بر فراز محمل شتران به این سوی و آن سوی کشانید. به خدا قسم ما از این شهر خارج نمیشویم هر چند که خون هایمان ریخته شود.
] عمرو بن سعید اشرق که از سوی بنیامیه به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود طی نامه ای به یزید، مطلب را به اطلاع او رساند و او را از ماجرای برپایی مجالس عزا با خبر کرد. در نامه او به یزید چنین آمده بود: "همانا که وجود زینب در میان مردم مدینه اذهان را میآشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین را بگیرد." یزید در پاسخ به او دستور داد که میان حضرت زینب (علیهاالسّلام) و مردم مدینه جدایی اندازد. او نیز به آن حضرت اعلام کرد که از مدینه خارج شود و در هر جای دیگری که مایل است، زندگی کند. حضرت زینب (علیهاالسّلام) به ناچار مدینه را در روزهای پایانی ذیالحجه سال ۶۱ هجری در حالی که هنوز سالگرد برادرش نرسیده بود به همراه با دختران امام حسین (علیه السّلام (فاطمه و سکینه و فضه خادمه علیهاالسّلام ترک کرد و به سوی شام روانه شد. [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] [
]سرانجام با حضور زنان بنی هاشم و اصرار آنها حضرت زینب (سلام اللهعلیها) ناچار دومین هجرت خود را آغاز نمود. برخی روایات دلالت بر حضور او در مصر و ادامه زندگی در این شهر تا پایان عمر (سال ۶۲ ه ق) دارند. (عمده دلیلی که بر مدفون شدن «زینب کبری» (سلام اللهعلیها) در شام آورده آن است: که در سال مجاعه (قحطی) که در حجاز واقع شده عبدالله بن جعفر طیار ناچار شد به شام سفر کرد و بانوی عصمت در شام درگذشت و همان جا مدفون گردید. [۳۵] . هجرت به شام : برخی روایات نیز مقصد او را شام معین کرده و حتی مرقد آن حضرت را در دمشق، محلی که اینک به این نام مشهور است، میدانند.[۳۶] [۳۷] [
ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین علیه السّلام سروده است. مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا... [۲۹] .
اهلبيت عليهم السلام داخل شهر مدينه شدند. چون نظر ايشان بر مرقد منور و ضريح مطهر حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم افتاد، فرياد بركشيدند كه وا جداه، وا محمداه، حسين تو را با لب تشنه شهيد كردند و اهل بيت محترم را اسير نمودند، بدون آنكه بر صغير و كبير رحم كرده باشند. پس بار ديگر خروش از اهل مدينه برخاست و صداي ناله و گريه از در و ديوار بلند شد [منتهي الامال: 448:1، جلاء العيون : 452] .
ام کلثوم(س) در حالی که همراه کاروان کربلا عازم شهر مدینه شدند، می گریست و این اشعار را می خواند[الدمعة الساکبة 5/ 163]: مدینة جدنا لا تقبلینا - فبالحسرات و الاحزان جینا ، خرجنا منک بالاهلین جمعا - رجعنا لا رجال و لا بنینا ، وکنا فی الخروج بجمع شمل - رجعنا حاسرین مسلبینا ، وکنا فی امان الله جهرا - رجعنا بالقطیعة خائفینا ، ومولانا الحسین لنا انیس - رجعنا و الحسین به رهینا ، فنحن الضائعات بلا کفیل - ونحن النائحات علی اخینا ، ونحن السائرات علی المطایا - نشال علی الجمال المبغضینا؟ ، ونحن بنات یس و طه - ونحن الباکیات علی ابینا ، ونحن الطاهرات بلا خفاء - ونحن المخلصون المصطفونا ، ونحن، الصابرات علی البلایا - ونحن الصادقون الناصحونا ، الا یا جدنا بلغت عدانا - مناها و اشتفی الاعداء فینا ، لقد هتکوا النساء و حملوها - علی الاقتاب قهرا اجمعینا . [قمقام زخار]
مدینه کاروان از ره رسیده - غریب و بیکس و مهنت کشیده - تماشا کن که زینب بی حسین است - رسیده از سفر قامت خمیده - دم پیری بی یاور شد - عزادار برادر شد - دو چشمانش از غم تر شد... برای جد خود روضه بخوانم - نما گریه بر آن قد کمانم - کنار قتله گه کردم صدایت - تماشا کرده ای اشک روانم... دمی که سینه سنگین شد - محاسن از خون رنگین شد - جسارت بر همه دین شد... انیس سینه ام آهی حزین است - به یاد علقمه قلبم غمین است - دگر سوغاتیم یک مشک پاره - برای مادرم ام البنین است - کجا بودی ام البنین - که با عمود آهنین - شده سقا نقش زمین .
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اهلبیت ازشام تامدینه