پس از دفن بدن مطهر حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله

دفن بدن مطهر حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله . هجوم به خانه وحی . هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها . واقعه سقیفه بنی‌ساعده . واقعه هجوم به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها . واقعه سقیفه . واقعه فدک .

در نیمه شب اول ربیع الاول بدن مطهر خاتم الانبیاء و المرسلین (صلی الله علیه و آله ) توسط حضرت امیر المومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام ) دفن شد (طبقات ابن سعد: ج 2 ص 78. مسند احمد: ج 6 ص 62، 242، 274، سنن بیهقی: ج 3 ص 409. السیره النبویه (ابن کثیر): ج 4 ص 538) . مصیبت و فاجعه رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) از یک طرف و بی احترامی به آن حضرت و توجه نداشتن مردم به غسل و کفن و دفن حضرت از طرف دیگر، داغهایی بود که بر دل مبارک امیر المؤ منین(علیه السلام) (خصال: ص 372. اختصاص: ص 171) سنگینی می کرد. چنانکه با یاد تلخ آن روزها فرموده اند: (آیا بدن شریف پیامبر (صلی الله علیه و آله) را رها می کردم و او را دفن ننموده برای خلافت و سلطنت بعد از او نزاع می کردم (احتجاج: ص 74)؟. شیخ مفید نقل می کند: «اکثر مردم در دفن پیامبر (صلی الله علیه و آله ) حاضر نشدند، و نماز بر آن حضرت نخواندند، چه اینکه بین انصار و مهاجرین مشاجره در امر خلافت بود (ارشاد مفید: ج 1 ص 189) . اعمش می گوید: پیامبرشان از دنیا رفت و مردم هم و غمی نداشتند جز آنکه عده ای بگویند: «امیر از ماست » و طایفه دیگری بگویند: «امیر از ماست »(تقریب المعارف: ص 256) . هنگام رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله ) مغیره خطاب به ابوبکر و عمر گفت : اگر بعداً با مردم کاری دارید آنها را دریابید. لذا ابوبکر و عمر هنگام دفن پیامبر (صلی الله علیه و آله ) حاضر نبودند، بلکه میان دیگران بودند که در سقیفه برای خود، امیر انتخاب می کردند، و قبل از آنکه کنار بدن حضرت حاضر شوند، بدن مطهر دفن شد(المصنف: ص 14، 568. جامع الاحادیث : ج 13 ص 267) . عبد الله بن حسن می گوید: به خدا قسم ابوبکر و عمر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) نماز نخواندند، و سه روز بدن مبارک آن حضرت دفن نشد، ولی با این همه اهل سقیفه مشغول کار خود بودند(تقریب المعارف: ص 251) . حضرت باقر (علیه السلام ) می فرمایند: مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز می خواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیر المؤ منین (علیه السلام) بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد(مناقب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 297. بحار الانوار: ج 22 ص 524) . عایشه در این باره اقراری دارد که جالب توجه است. او گفته است: (بخدا قسم ما از دفن پیامبر (صلی الله علیه و آله ) با خبر نشدیم تا اینکه صدای بیل و کلنگ را در شب چهارشنبه از حجره آن حضرت شنیدیم)، یعنی بعد از دفن متوجه شدیم (9تاریخ الاسلام (ذهبی ): ج 1 ص 582. السیره النبویه (ابن کثیر): ج 4 ص 538. مسند احمد: ج 6 ص 62، 242، 274) . باید از اینان که بر سر غصب خلافت همه چیز را فراموش کرده بودند پرسید : آیا سقیفه در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله ) و به سفارش حضرت بود یا غدیر؟ آیا برای تشکیل شورای سقیفه دستوری از طرف خداوند آمده بود یا درباره غدیر؟ آیا در سقیفه از اکثر بلاد مسلمین حضور داشتند یا در غدیر؟ آیا در سقیفه همه مردم حاضر بودند یا در غدیر که حتی زنها هم بیت کردند؟

هجوم به خانه وحی

اول ربیع یادآور رویدادهای تلخ و شیرینی است، یکی از تلخ ترین حادثه های اتفاقی در این روز هجوم به خانه امیر المؤ منین(علیه السلام) بود. هنگامی که امیرالمؤ منین(علیه السلام)، متوجه غسل و کفن و دفن پیامبر شد و غاصبین خلافت در سقیفه بودند، در شب چهارشنبه که اول ربیع بود، بدن مبارک آن حضرت را دفن فرمود و طبق وصیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) متوجه جمع آوری قرآن شد. آن حضرت فرموده بودن: (علی جان تا سه روز از خانه خارج مشو و قرآن را جمع آوری کن ...) تفسیر فرات: ص 398. در توحید صدوق: ص 73 هفت روز و در امال طوسی: ج 1 ص 263 نه روز است.

در این ایام سه بار به منزل آن حضرت هجوم آورده اند: بار اول در روز اول ربیع بود که برای بیعت آمدند و آن حضرت فرمود که قسم یاد کرده ام تا جمع قرآن تمام نشود از خانه بیرون نیایم و آنان بازگشتند. پس از آن امیر المؤمنین(علیه السلام) شبها صدیقه طاهره و حسنین(علیهم السلام) را بر در منازل اصحاب می بردند و طلب یاری می نمودند. کتاب سلیم: ص 128. احتجاج : ص 75 - 190.

بار دوم هفت روز بعد از دفن پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بود که زبیر و عده ای دیگر در منزل امیر المؤ منین (علیه السلام ) جمع شده بودند. آن روز زبیر شمشیر کشید تا عمر را بکشد . توحید صدوق: ص 73. احتجاج : ج 1 ص 95 - 111. بحار الانوار: ج 28 ص 321.

بار سوم به منزل حضرت هجوم آوردند، و پس از آتش زدن در منزل و ضرب و جرح صدیقه طاهره (علیها السلام ) و کشتن حضرت محسن (علیه السلام )، امیر المؤ منین (علیه السلام ) را با دست بسته بیرون بردند . کتاب سلیم: ص 82 - 249. الکوکب الدری: ج 1 ص 194. الجمل : ص 117. کامل ابن اثیر: ج 2 ص 326. تاریخ طبری: ج 3 ص 203.

اشعار صالح کواز حلی

برای نمونه در اشعار شیخ صالح کواز حلی آمده است : الواثبین لظلم آل محمد•••والقائلین لفاطم آذیتنا - والقاطعین اراکة کیما تقیل•••ومجمعی حطب علی البیت الذی - والهاجمین علی البتولة بیتها•••والفائدین امامهم بنجاده - خلوا ابن عمی او لاکشف الله الدعا•••ما کان ناقة صالح وفصیلها - ورنت الی القبر الشریف بمقلة•••قالت واظفار المصاب بقلبها - ابتاه هذا السامری وعجله•••ایّ الرزایا اتقی بتجلدی - فقدی ابی‌ام غصب بعلی حقه•••‌ام اخذهم ارثی وفاضل نحلتی - قهروا یتیمیک الحسین وصنوه•••ومحمد ملقی بلا تکفین - فی طول نوح دائم وحنین•••بظلم اوراق لهم وغصون - لم یجتمع لولاه شمل الدین•••والمسقطین لها اعز جنین - والطهر تدعو خلفه برنین•••راسی واشکو للاله شجونی - بالفضل عند الله الا دونی•••عبری وقلب مکمد محزون - غوثاه قل علی العداة معینی•••تبعا ومال الناس عن‌هارون - هو فی النوائب مذ حییت قرینی•••‌ام کسر ضلعی‌ام سقوط جنینی - ‌ام جهلهم حقی وقد عرفونی•••وسئلتهم حقی وقد نهرونی . [۴] . در این شعر، همه حوادث عطف به یکدیگر شده و در ذهن چنین تداعی می‌کند که این حوادث پشت سر هم بوده است.

روزهای پس از رحلت رسول‌ خدا صلی ‌الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم از مهم‌ترین برهه‌های تاریخ اسلام است. با رحلت رسول‌خدا (صلی ‌الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) جریان سقیفه شکل گرفت که آثار و پیامدهایی داشت؛ از تلخ‌ترین آثار این رخداد، هجمه به خانه حضرت فاطمه سلام ‌الله‌علیها به منظور بیعت ‌گیری برای ابوبکر بود. در این هجمه، حضرت فاطمه (سلام ‌الله‌علیها) دچار صدمات جسمی و روحی شد و فرزندش محسن را سقط کرد. از جمله پرسش‌های کلیدی درباره این واقعه، تاریخ رخداد آن است، زیرا با روشن‌شدن پاسخ این پرسش، هم می‌توان تاریخ شهادت محسن را به دست آورد، هم تاریخ اخذ بیعت اجباری از امام علی علیه ‌السّلام و هم طول مدت بیماری و بستری شدن حضرت فاطمه (سلام‌ الله‌علیها) را که به شهادت ایشان منجر شد. در این بحث، شواهدی ارائه می‌شود تا ببینیم آنچه گفته و مشهور شده که هجمه به خانه فاطمه (سلام ‌الله‌علیها) در روزهای آغازین پس از رحلت رسول‌خدا صلی ‌الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) بوده، صحیح است یا خیر؟ ابتدا نکته ‌ای را درباره شهادت محسن‌ بن علی علیه ‌السلام یادآور می‌شویم.

هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها

امام جوینی که استاد ذهبی و متوفای ۷۳۰ هـ است، از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) چنین نقل می­ کند : روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نشسته بود، که حسن بن علی بر او وارد شد، نگاه پیامبر که بر حسن افتاد، اشک از چشمانش سرازیر شد. سپس حسین بن علی وارد شد، و پیامبر اکرم مجدداً گریه کرد. در پی آن دو، فاطمه و علی (علیهما السلام) وارد شدند، بنی مکرم اسلام با دیدن آن ها هم به گریه افتاد. وقتی از پیامبر پرسیدند که چرا بر فاطمه گریه کردی؟ فرمود : «وَ أَنِّی لَمَّا رَأَیْتُهَا ذَکَرْتُ مَا یُصْنَعُ بِهَا بَعْدِی» (زمانی که فاطمه را دیدم، به یاد صحنه ای افتادم که بعد از من برای وی رخ خواهد داد) «کَأَنِّی بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ فی بَیْتَهَا وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ کُسِرَ جَنْبُهَا [وَ کُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِینَهَا» (هم اینکه او را می بینم در حالی که ذلّت وارد خانه ی او شده، حرمتش شکسته شده، حقش غصب شده، از ارث خود منع شده، پهلویش شکسته شده و فرزند داخل رحمش سقط شده). «وَ هِیَ تُنَادِی یَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِیثُ فَلَا تُغَاثُ …» (ای فریاد سر می دهد و ندای وا محمدا سر می دهد، اما کسی جوابش را نمی دهد. از مردم طلب کمک می کند، امّا کسی به یاریش نمی شتابد) «فَتَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَتَقْدَمُ عَلَیَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة» (او اوّلین شخصی از اهل بیت من است که به من ملحق می شود، و در حالی مرا می بیند که محزون، گرفتار، غمگین و شهید است». و من در اینجا می‌گویم : خدایا لعنت کن هر که به او ظلم کرده ، کیفر ده هر که حقش را غصب کرده ، خوار کن هر که خوارش کرده و در دوزخ مخلد کن هر که به پهلویش زده تا فرزندش را سقط کرده و ملائکه آمین گویند). (فرائد السمطین ج۲ ، ص ۳۴ و ۳۵ .)

ابن ابی شیبه که استاد محمد بن اسماعیل بخاری و متوفای سال ۲۳۹ هـ است، می گوید: أنه حین بویع لأبی بکر بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله) کان علی و الزبیر یدخلان على فاطمة بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) فیشاورونها و یرتجعون فی أمرهم . بعد از رسول خدا که با ابوبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه ی فاطمه به گفتگو و مشاوره نشسته بودند . فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة .وقتی این خبر به عمر بن خطاب رسید خود را به خانه ی فاطمه رساند. فقال : یا بنت رسول الله (صلی الله علیه و آله) ! والله ما من أحد أحب إلینا من أبیک ، و ما من أحد أحب إلینا بعد أبیک منک ، گفت ای فاطمه! به خدا قسم نزد ما کسی محبوب تر از پدرت نیست. و بعد از پدرت کسی محبوب تر از تو نزد ما نیست! وأیم الله ما ذاک بمانعی إن اجتمع هؤلاء النفر عندک ، إن أمرتهم أن یحرق علیهم البیت. به خدا سوگند این محبت مانع از آن نمی شود که این جماعت را در خانه ی تو جمع کنم و به آن ها دستور دهم تا خانه را به آتش بکشند! . قال: فلما خرج عمر جاؤوها . وقتی عمر از خانه خارج شد، علی و زبیر به خانه بازگشتند . فقالت: تعلمون أن عمر قد جاءنی و قد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت و أیم الله لیمضین لما حلف علیهدختر پیامبر اکرم به علی (علیه السلام) زبیر فرمود: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را به آتش می کشم. به خدا فسم آن چه را که قسم خورده انجام خواهد داد. المصنف ، ج۸ ، ص ۵۷۲ .

علامه بلاذری متوفای ۲۷۰ هـ می گوید: «إن أبابکر أرسل إلی علی یرید البیعة، فلم یبایع»، (ابوبکر برای بیعت به دنبال علی (علیه السلام) فرستاد. اما علی از بیعت با او سرپیچی کرد.) «فجاء عمر و معه فتیلة. فتلقته فاطمة علی الباب» (عمر به دنبال علی (علیه السلام)، به شعله ی آتشی به خانه ی فاطمه آمد. و با فاطمه روبرو شد) «فقالت فاطمة: یابن الخطاب! أتراک محرّقا علیّ بابی؟! (فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) فرمود: این پسر خطاب! آیا قصد داری خانه ی رما به آتش بکشی؟!) قال: نعم، و ذلک أقوی فیما جاء به أبوک» (عمر گفت: بله. این کار از آن چه که پدرت آورده مهم تر است)! (انساب الاشراف، بلاذرى، ج۱، ص۵۸۶٫)

ابن قتیبه دینوری متوفای ۲۷۰ هـ ق می گوید: «و إن أبابکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه ، فبعث إلیهم عمر ، فجاء فناداهم وهم فی دار علی ، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذی نفسه عمر بیده . لتخرجن أو لأحرقنها علی من فیها ، فقیل له : یا أبا حفص ، إن فیها فاطمة ؟ فقال : وإن» (همانا ابوبکر به دنبال افرادی فرستاد که حاضر به بیعت با وی نشدند و نزد علی (علیه السلام) اجتماع کرده بودند. عمر به را به سوی آن ها فرستاد و عمر آن را که در خانه ی علی (علیه السلام) بودند صدا زد. آن ها از خانه خارج نشدند اعتنایی نکردند. عمر هیزم طلبید و گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست، یا از خانه خارج می شوید و یا این که خانه را با اهلش به آتش می کشم! به عمر گفتند ای اباحفص! فاطمه در این خانه است! عمر گفت: هر چند که فاطمه در آن خانه باشد!!!) «فی روایة أن عمر جاء إلى بیت فاطمة فی رجال من الأنصار و نفر قلیل من المهاجرین». (در روایت دیگری آمده است: عمر با عده ی زیادی از انصار و افراد کمی از مهاجرین درب خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آمده بود) (الامامة والسیاسة – ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری – ج ۱ – ص ۳۰) . ابن قتیبه» مى افزاید: در روایت دیگری آمده است که وقتی فاطمه (سلام الله علیها) صدای آن ها را شنید، با صدای بلند فرمود: «یا ابتِ یا رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم) ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه …» (ای پدر جان! ای رسول خدا! ما پس از تو چه ظلم ها که از عمر بن خطاب و ابوبکر بن قحافه دیدیم!!!) (الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج۱، ص ۳۰) .

مسعودی شافعی، متوفای ۳۴۵ هـ می گوید: «فهجموا علیه و أحرقوا بابه، و استخرجواه منه کرهاً، و ضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً». (به علی هجوم بردند. در خانه ی او را به آتش کشیدند و او را به اجبار از خانه بیرون آوردند. سرور زنان را با در خانه آن چنان فشار دادند که محسن را سقط کرد.) (اثبات الوصیة ، ص۱۴۳) . توجه: علمای وهابی که در برابر این بیان صریح، حرفی برای گفتن ندارند، مسعودی را شیعه معرفی کرده اند و حال آن که نقی الدین سبکی در کتاب، الطبقات الشافعیه، نام وی را در ردیف علمای شافعی ذکر کرده است. (الطبقات الشافعیة ج۳ ، ص ۴۵۶ و ۴۵۷ ، رقم ۲۲۵، چاپ دار احیاء الکتب العربیة)

ابن عبد ربّه، متوفای ۴۶۳ هـ می گوید: «الذین تخلّفوا عن بیعة أبی بکر: علىّ و العباس، و الزبیر، و سعد بن عبادة، (کسانی که از بیعت با ابوبکر سرپیچی کردند، علی، عباس، زبیر و سعد بن عباده بودند) فأمّا على و العباس و الزبیر فقعدوا فى بیت فاطمة (اما علی و عباس و زبیر، در خانه ی فاطمه نشسته بودند) حتّى بعث الیهم أبو بکر عمر بن الخطاب لیخرجوا من بیت فاطمة و قال له: إن أبوا فقاتلهم. (ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خوددارى کردند، با آنان جنگ کن.) فأقبل عمر بقبس من نار على أن یضرم علیهم الدار فلقیته» (عمر با شعله آتشى که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه (علیها السلام) برداشته بود، به سوى آن ها حرکت کرد.) «فاطمة فقالت: یابن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا؟» (فاطمه (علیها السلام) گفت: اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟) «قال : نعم أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأمة فخرج علی حتى دخل على أبی بکر» (گفت: بلى، مگر این که به آنچه امت در آن داخل شده اند (بیعت با ابوبکر) شما هم داخل شوید)

ابن عبدالبر قرطبی متوفای ۴۶۳ می گوید: «فقالت لهم: إن عمر قد جاءنی و حلف لئن عدتم لیفعلن و ایم الله لیفین بها» (پس فاطمه به ایشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان می کنم . و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد) (الاستیعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج۳، ص۹۷۵ ؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج۸، ص۵۷۲)

مقاتل بن عطیة (۵۰۵هـ) : «ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه (علیهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة (علیها السلام) و احرق باب الدار» (هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (علیها السلام) فرستاد ، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد) (الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطیه ، ص۱۶۰ و ۱۶۱ که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ)

ابی الفداء متوفای ۷۳۲ در تاریخ خود می نویسد: ثم إن أبا بکر بعث عمر بن الخطاب إلى علی ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة رضی الله عنها» (ابو بکر، عمر را به نزد علی و همراهیان وی فرستاد تا ایشان را از خانه فاطمه بیرون آورد) «و قال إن أبوا فقاتلهم» (و گفت اگر ممانعت کردند پس با ایشان جنگ بنما) «فأقبل عمر بشئ من نار على أن یضرم الدار» (پس عمر با مقداری آتش به سمت ایشان آمد تا خانه را به آتش بکشد) «فلقیته فاطمة رضی الله عنها و قالت إلى أین یا بن الخطاب (پس فاطمه (علیها السلام) او را دید و گفت به کجا می روی ای فرزند خطاب؟!) أجئت لتحرق دارنا (آیا آمده ای که خانه ما را به آتش بکشی؟) قال نعم أو تدخلوا فیما دخل فیه الأمة (گفت: آری! مگر این که همان کاری را بنمایید که مردم کردند) (تاریخ ابوالفداء، ج۱، ص۱۵۶ طبع مصر بالمطبعة الحسینیة)

صفدی متوفای ۷۶۴ می گوید: «انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتّى ألقت المحسن من بطنها.» (عمر در روز بیعت، به شکم فاطمه ضربه ای زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد) (الوافى بالوفیات ، ج۵ ، ص۳۴۷)

ابن حجر عسقلانی (۸۵۲هـ) و شمس الدین ذهبی (۷۴۸هـ ): «إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.» (عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گردید) (لسان المیزان ، ج۱ ، ص۲۶۸٫)

ابو ولید محمد بن شحنه حنفی (۸۱۷هـ): «ثم إن عمر جاء إلى بیت علی لیحرقه على من فیه فلقیته فاطمة ( علیها السلام ) . فقال : ادخلوا فیما دخلت فیه الأمة» (عمر به خانه علی آمد تا آن را با کسانی که در آن بودند به آتش بکشد ، پس فاطمه او را دید؛ عمر به او گفت: در آن چیزی که همه امت در آن وارد شدند، وارد شوید) (روضة المناظر فی أخبار الأوائل والأواخر ( هامش الکامل لابن الأثیر ) ، ج۱۱ ، ص ۱۱۳ ( ط الحلبی ، الأفندی سنة ۱۳۰۱ ))

محمد حافظ ابراهیم (۱۲۸۷-۱۳۵۱هـ): محمد حافظ ابراهیم ، شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد ، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است . وی در قصیده ی معروف به «قصیده عمریّة»، یکی از افتخارات عمر بن خطاب این دانسته که در خانه علی (علیه السلام) آمد و گفت: اگر بیرون نیایید و با ابوبکر بیعت نکنید، خانه را به آتش می‌کشم هر چند دختر پیامبر در آن جا باشد . جالب آن است که وی قصیده ‌اش را در یک جلسه ی بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند؛ بلکه تشویق کردند و به وی مدال افتخار نیز دادند!!! وی در این قصیده می‌گوید: و قولة لعلی قالها عمر أکرم - بسامعها أعظم بملقیها *** حرقت دارک لا أبقی علیک بها - إن لم تبایع و بنت المصطفى فیها *** ما کان غیر أبی حفص بقائلها - أمام فارس عدنان وحامیها . و گفتاری که عمر آن را به علی گفت، به چه شنونده ی بزرگواری و چه گوینده ی مهمی ؟! به او گفت : اگر بیعت نکنی ، خانه‌ات را به آتش می‌کشم و احدی را در آن باقی نمی‌گذارم؛ هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد. جز ابو حفص (عمر) کسی جرأت گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت . دیوان محمد حافظ ابراهیم ، ج۱ ،‌ ص۸۲ .

آن چه که از متون تاریخی شیعه و سنی به دست می آید این است که اندکی بعد از رحلت نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله)، عمر بن خطاب به همراه گروهی از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت به خانه ی وحی هجوم بردند و آن جا را به آتش کشیدند. آن ها به خوبی می دانستند که بانوی زن های دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیها) در آن خانه است. آن ها می دانستند که آن جا خانه ی جوانان اهل بهشت، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) است. آن ها می دانستند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شش ماه تمام هر روز که برای اقامه ی نماز صبح به مسجد می رفت، کنار آن خانه می ایستاد و ضمن توصیه ی آن ها به نماز، آنان را به عنوان اهل بیت خود خطاب می فرمود. و به خوبی می دانستند که منظور از اهل بیت، همان کسانی هستند که خدای متعال در قرآن کریم، آن ها را به تطهیر و عصمت ستوده است. آن ها نه تنها چنین خانه ای را به آتش کشیدند، بلکه به تنها دختر نبی مکرم اسلام هم جسارت کردند و با ضرباتی که به آن حضرت وارد کردند، محسن، فرزند شش ماهه ی آن حضرت را به شهادت رساندند. و در نهایت، آن بانوی بزرگوار هم بعد از گذشت مدت کوتاهی از آن واقعه، بر اثر جراحات ناشی از آن به شهادت رسید.

مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی می فرماید: «إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام) صِدِّیقَةٌ شَهِیدَة» همانا فاطمه؛ همانا فاطمه ی زهرا (که درود خداوند بر او باد) صدیقه ی شهیده است.» (الکافی، جلد۱، صفحه­ ی۴۵۸ (دارالکتب) / ج۲، ص۴۸۹ (دارالحدیث)


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع ربیع الاول

تاريخ : سه شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴ | 13:14 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |