شب یازدهم محرم شام غریبان اهلبیت

شام غریبان حسین امشب است امشب است

شام غریبان حسین امشب است امشب است - زاری طفلان حسین امشب است امشب است

طفل صغیری ز حسین گمشده ساربان - قامت زینب ز الَم خم شده ساربان

ادامه ی نوحه:

زینب غمدیده به غم مبتلا بانوا - بود گرفتار ِ کف ِ اشقیا از جفا

جمله یتیمان به بغل داده جان از وفا - غم سرغم آمده افزون شده ساربان

گفت که ای خواهر محزون زار بی قرار - از غم عباس تویی داغدار اشک بار

محنت عالم شده بر ما دچار این دیار - کودک زارم سوی هامون شده ساربان

شب شده عالم همه خوف از سپاه دین تباه - طفلک نالان به دل پر ز آه بی پناه

رو سوی هامون شده با سوز وآه بی گناه - درد یتیمیش فراوان شده ساربان

گر کند از من شه ِبی کس سؤال زین مقال - خواهر محزونه ام ای خوش خصال با کمال

خوش شده ای حافظ طفلان به حال در مآل - طفلکم از هجر پریشان شده ساربان

آتش زدن خیام

در این هنگام دشمن براى سوزاندن خمیه‏هاى اهلبیت علیهم ‏السلام اقدام نمود در حالى كه زنان و فرزندان در خیام بودند، پس شعلههایى از آتش آوردند در حالى كه یكى از آنها فریاد مى‏زد: «احرقوا بیوت الظالمین!!»؛ «سراپرده ظالمین را بسوزانید!!» و ایشان آتش در خیمه‏ها افكندند! دختران رسول خدا از خیمه‏ها خارج شده و مى‏گریختند در حالى كه آتش آنها را از پشت سر تعقیب مى‏كرد! بعضى از كودكان یتیم دامن عمه را گرفته تا از آتش محفوظ بمانند و از ظلم دشمنان در امان باشند، و بعضى در بیابان متوارى و برخى به آن ستمگرانى كه دلهایشان خالى از مهربانى و عطوفت بود استغاثه مى‏كردند.

دشمن در غارت خیمه‏هاى حسینى بر یكدیگر سبقت مى‏گرفتند به گونه‏اى كه چادر از سر زنان مى‏كشیدند، دختران آل رسول از سراپرده خود بیرون آمده و همه مى‏گریستند و از فراق عزیزان و بزرگان خویش شیون مى‏كردند.

امام سجاد علیه‏السلام در طول حیاتش بعد از شهادت امام حسین علیه‏السلام هرگاه خاطره‏هاى تلخ روز عاشورا را به یاد مى‏آورد با اشك و اندوه فراوان مى‏فرمود: به خدا سوگند هیچ گاه به عمه‏ها و خواهرانم نظر نمىكنم جز این كه بغض گلویم را مى‏گیرد و یاد مى‏كنم آن لحظات را كه آنها از خیمه‏اى به خیمه دیگر مى‏گریختند و منادى سپاه كوفه فریاد مى‏زد كه: خیمه‏هاى این ستمگران را بسوزانید!

حمیدبن مسلم مى‏گوید: عمر بن سعد نزدیك خیمه‏هاى امام آمد، زنان برخاسته و رو در روى او فریاد بر آوردند و گریستند، پس او به اصحابش گفت: كسى حق ندارد كه در خیمه‏هاى این زنان در آید و متعرض این جوان مریض (امام سجاد) شود. زنان از او خواستند تا لباسهاى غارت شده آنان را به ایشان باز گرداند تا خود را بپوشانند، عمر بن سعد گفت: كسى كه از متاع این زنان چیزى برداشته بازگرداند؛ به خدا سوگند احدى از آن گروه چیزى را باز پس نداد، پس عمر بن سعد گروهى را به خیمه و سراپرده زنان گماشت و دستور داد آنها را نگهدارى كنند تا كسى از خیمه‏ها خارج نگردد و آنان را آزار ندهند، آنگاه عمر بن سعد به چادر خود بازگشت.

مؤلف كتاب «معالى السبطین» نقل كرده است كه: شامگاه روز عاشورا دو طفل در اثر دهشت و تشنگى جان سپردند، و چون زینب كبرى براى جمع عیال و اطفال جستجو مى‏كرد آن دو طفل را نیافت تا این كه آنها را در حالى كه دست در گردن یكدیگر داشتند پیدا كرد كه آنها از دنیا رفته بودند. (منابع: حیاة الامام الحسین، 3/298. - 16- ارشاد شیخ مفید، 2/113. - 17- وسیلة الدارین، 297. - 19- انساب الاشراف، 3/205. - 20- حیاة الامام الحسین، 3/303. - 22- الملهوف، 56. - 23- الامام الحسین و اصحابه، 367. - 24- اثبات الهداة، 2/588 - منبع:قصّه كربلا- به ضمیمه قصّه انتقام، على نظرى‏منفرد)

مادر بیا در کربلاپرپر شده گل های ما

مادر بیا در کربلاپرپر شده گل های ما - آتش گرفته خیمه ها مادر بیا، مادر بیا

جانم از سوز غم رسیده بر لب - برس ای مادرم به داد زینب (2)

حسین جان، حسین جان، جانم حسین جان(2)

خونین بدن ها را ببین افتاده بر روی زمین - سرها شده از تن جدامادر بیا، مادر بیا

جانم از سوز غم رسیده بر لب - برس ای مادرم به داد زینب (2)

حسین جان، حسین جان، جانم حسین جان(2)

مادر ببین گل های من افتاده بی غسل و کفن - در سرزمین کربلامادر بیا

مادر بیاجانم از سوز غم رسیده بر لب - برس ای مادرم به داد زینب (2)

حسین جان، حسین جان، جانم حسین جان(2)

نوحه های حاج مهدی خرازی

آتش زدن خیمه ها

از جنایتهای سپاه عمر سعد ، آتش زدن خیمه های امام حسین (ع) و اهل بیت او در روز عاشورا بود . پس از آنکه امام به شهادت رسید ، کوفیان به غارت خیمه ها پرداختند ، زنها را از خیمه ها بیرون آوردند ، سپس خیمه ها را به آتش کشیدند . اهل حرم ، گریان و پابرهنه در دشت پراکنده شدند و به اسارت در آمدند . امام سجاد (ع) در ترسیم آن صحنه فرموده است : به خدا قسم هرگاه به عمه ها و خواهرانم نگاه می کنم ، اشگ در چشمانم می دود و به یاد فرار آنها در روز عاشورا از خیمه ای به خیمه دیگر و از پناهگاهی به پناهگاه دیگر می افتم ، که آن گروه فریاد می زدند : خانه ظالمان را بسوزانید ! این آتش ، امتداد همان آتش زدنی بود که پس از رحلتِ پیامبر ، در خانه زهرا علیها السلام با آن سوخت و آتش کینه هایی بود که از بنی هاشم و اهل بیت در سینه ها داشتند . به یاد این حادثه ، در مراسم عاشورا در برخی مناطق رسم است که خیمه هایی به نشان خیام اهل بیت برپا می کنند ، ظهر عاشورا به آتش می کشند ، تا احیاءگر یاد آن ستمی باشد که روز عاشورا بر خاندان رسالت رفت . آتش به آشیانه مرغی نمی زنند - گیرم که خیمه ، خیمه آل عبا نبود (منبع : بحارالانوار ، ج 45 ، ص 58 . - حیاة الامام الحسین ، ج 3 ، ص 299)

عصر عاشورا و آتش گرفتن دامن یک دختر بچه

عصر عاشورا شد. امام حسین(ع) را شهید کردند. خیمه هایش را آتش زدند. امروز عجب جایی دارم می روم. بچه های فاطمه (س) در بیابان پراکنده شدند، همه فریاد می زدند وامحمداه!

یک نفر از لشکریان عمر سعد می گوید: یک وقت دیدم دامن یک دختر بچه آتش گرفته است. دامن آتش گرفته ، یعنی بدن دارد می سوزد. این بچه نمی داند چه کند. هی دارد می دود. خیال می کند اگر بدود آتش دامنش خاموش می شود. من سوار اسب بودم با عجله به طرفش رفتم تا آتش دامنش را خاموش کنم. این آقا زاده به خیالش من می خواهم او را بزنم، باز فرار می کرد. خودم را رساندم بالای سرش همین که رسیدم بالای سرش دید نمی تواند فرار کند، صدا زد: آی مرد! به خدا من بابا ندارم. آی حسین! حسین! حسین!...گفتم: من کارت ندارم، می خواهم آتش دامنت را خاموش کنم. آمدم پایین با دستهایم آتش دامنش را خاموش کردم. تا این بچه یک مقدار از من محبت دید، صدا زد: آی مرد تو را به خدا بگو راه نجف از کدام طرف است؟ گفتم: راه نجف را برای چه می خواهی؟ گفت: می خواهم بروم شکایت این مردم را به جدم علی(ع) بکنم.

بگویم: علی جان! سر بردار ببین حسینت را کشتند، خیمه هایمان را آتش زدند.

خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده

خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده - در شب بیماریم آتش پرستارم شده

ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم - از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده

پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین - امشب اما جای او آتش علمدارم شده

ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز - مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده

جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند - در شب تنهائیم تنها همین یارم شده

من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع - از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده

بس که اشک آیدبه چشمم خواب شب راراه نیست - دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟

جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت - مردم چشمان من تنها وفا دارم شده

گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی - سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده

شعله های کربلا آتش به جانم زد حسان - آتشین از این جهت ابیات اشعارم شده

شاعر:حسان

خیمه‏ ها مى ‏سوزد و شمع شب تار عزاست

خیمه ها میسوزد وشمع شب تارعزاست - کربلا ماتم سراست

مجمع پیغمبران درقتلگاه کربلا ست - کربلا ماتم سرا ست

یک طرف میرعرب درخاک وخون بی سر شده - چون گلی پرپر شده

یک طرف مهد بلا گهواره اصغر شده - خاک غم بر سرشده

یک طرف پرپر گل رخساره اکبرشده - غرقه خون پیکر شده

درخیام آل طاها شعله آتش به پاست - کربلا ماتم سرا ست

خیمه‏ ها مى ‏سوزد و شمع شب تار عزاست - مجمع پیغمبران در قتلگاه كربلاست

یك طرف میر عرب در خاك و خون بى سرشده - یك طرف مهد بلا گهواره اصغر شد

یاغریب کریبلا یاحسین بن علی – یاشهیدکربلایاحسین بن علی

هاله ‏اى بر چهره از نور خدادارد حسین - جلوه هر پنج تن آل عبادارد حسین

آشناى عشق را بى ‏آشنا گفتن خطاست - در غریبى هم هزاران آشنا دارد حسین

یاغریب کریبلا یاحسین بن علی – یاشهیدکربلایاحسین بن علی

بر مشامم مى ‏رسد هر لحظه بوى كربلا - بر دلم ترسم بماند آرزوى كربلا

تشنه آب فراتم اى اجل مهلت بده - تا بگیرم در بغل قبر شهید كربلا

یاغریب کریبلا یاحسین بن علی – یاشهیدکربلایاحسین بن علی

شام غم شام غریبان حسین است

شام غم شام غریبان حسین است - غرق خون نعش شهیدان حسین است

كودكان در خیمه‏ هاى نیمه سوزان - وامصیبت آمده شام غریبان

واحسینم واحسینم واحسینم واحسینم واحسینم واحسینم

لاله‏ها پرپر به دشت كربلا شد - باغبان از داغ گل قدش دوتا شد

مانده بى سرپیكر پاك شهیدان - وامصیبت آمده شام غریبان

 واحسینم واحسینم واحسینم واحسینم واحسینم واحسینم

كودكى مانده كنار نعش خونین - گویداى بابا زجا خیز و مرا بین

عمه ‏ام چشم انتظار است و پریشان - وامصیبت آمده شام غریبان

واحسینم واحسینم واحسینم واحسینم واحسینم واحسینم

خیمه‏ ها آتش گرفته چون دل زینب خدا

خیمه‏ ها آتش گرفته چون دل زینب خدا - در میان شعله سوزد حاصل زینب خدا

من غریبم اى خدا - بى حبیبم اى خدا - آه واویلا حسین - آه واویلا حسین

دختران قلب هراسان در بیابان مى ‏دوند - پابرهنه برروى خار مغیلان مى ‏دوند

كو علمدار سپاه - تا دهد بر ما پناه - آه واویلا حسین - آه واویلا حسین

بال و پرهاى سپید بلبلان گشته كبود - كس به جزمن در پى اطفال بى بابا نبود

لاله پژمرده ‏اى خدا - دخترى مُرده‏ اى خدا - آه واویلا حسین - آه واویلا حسین

یك طرف باشم هراسان بهر زین العابدین - یكطرف در قتلگه آید كنارت نازنین

من حسین گم كرده‏ ام - نور عین گم كرده ‏ام - آه واویلا حسین - آه واویلا حسین

بود امشب شب شام غریبان

بود امشب شب شام غریبان - امان از امشب و آه یتیمان

گلان فاطمه پرپربه صحرا - چه اوراق صحف هریك به یكجا

یكی پنهان بزیر بوته خاران - یكی سرگشته ازخارمغیلان

یكی آتش گرفته عطف دامن - به هرسومیدودازترس دشمن

دگر امشب علمداری نباشد - ابوالفضــل وفاداری نباشد

عدو سرگرم عیش و نوش گشته - چراغ فاطمـه خاموش گشته

کنار پیکر شاه شهیدان - فتاده زینب و مدهوش گشته

امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است

امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است - شام غریبان است

امشب نوای کودکان بر بام کیوان است - شام غریبان است

امشب به دشت کربلا نالان یتیمانند - تا صبح گریانند

امشب به روی کشته ها در ناله مرغانند - چون نی در افغانند

بر خاک بی غسل و کفن رعنا جوانانند - خوابیده عریانند

بر غربت اجسادشان عالم پریشان است - شام غریبان است

امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است - شام غریبان است

امشب عیال مصطفی در گوشهء صحرا - بی منزل و ماوا

اموالشان تاراج کین از فرقهء اعدا - ای آه و واویلا

خون می رود امشب ز چشم دختر زهرا - اف بر تو ای دنیا

آل علی ویران نشین اندر بیابان است - شام غریبان است

امشب یتیمان جهان در گوشهء هامون - غلطان به بحر خون

اندر هوای خاتم او بزدل ملعون - دیوانه و مجنون

سازد جدا انگشت او آن بی حیای دون - ای چرخ شو ویران

کی خاتم محبوب حق در خورد دیران است - شام غریبان است

امشب به بالین حسین زینب عزادار است - بر غم گرفتار است

امشب سکینه بر سر نعش پدر زار است - از دیده گریانست

زهرا به دور کشته ها با خیل حوران است - از دیده خونبار است

امشب فلک گریان به حال آل اطهار است - شام غریبان است

امشب تن پاک حسین در قتلگاه بی سر - در بحر خون اندر

خوابیده بی غسل و کفن با اکبر و اصغر - با یاوران یکسر

آثار ظلم خولی مردود سگ کمتر - در کنج خاکستر

گاهی به حال دختران اندر پرستاری - از راه غمخواری

گاهی کند در مطبخ خولی - آن عصمت باری

از ماتمش خائف نواخوانست و گریان است - شام غریبان است

اگر صبح قیامت را شبی است ، آن شب است امشب

اگرصبح قیامت راشبی هست آن شب است امشب-طبیب ازمن ملول وجان زحسرت برلب است امشب

برادرجان یکی سربر کن از خواب و تماشا کن - که زینب بی تو چون در ذکر یا رب یا رب است امشب

جهان پرانقلاب ومن غریب این دشت پروحشت - تودرخواب خوش و بیمار در تاب و تب است امشب

سرت مهمان خولی و تنت با ساربان همدم - مرا با هر دو اندر دل هزاران مطلب است امشب

صبا از من به زهراگو بیا ، شام غریبان بین - که گریان دیده ی دشمن به حال زینب است امشب

 

راس امام حسین درتنورخولی لع

اى زداغ تو روان خون دل از دیده و حور

اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ

اى زداغ تو روان خون دل از دیده و حور - بى تو عالم همه ماتمكده تا نفخه صور

تا جهان باشد و بوده است كه داده است نشان - میزبان خفته به كاخ اندر و میهمان به تنور

سَر بى تن كه شنیده است به لب آیه كهف - یا كه دیده است به مشكاة تنور آیه نور

عمر بن سعد چون از كار شهادت امام حسین علیه السّلام پرداخت نخستین سر مبارك آنحضرت را به خَوْلى (به فتح خاء و سكون واو و آخره یاء) بن یزید و حُمَید بن مُسلم سپرد و در همان روز عاشورا ایشان را به نزد عبیداللّه بن زیاد روانه كرد. خولى آن سرمطهّر را برداشت و به تعجیل تمام شب خود را به كوفه رسانید، و چون شب بود وملاقات ابن زیاد ممكن نمى گشت لاجرم به خانه رفت .

طبرى و شیخ ابن نما روایت كرده اند از (نَوار) زوجه خولى كه گفت : آن ملعون سر آنحضرت را در خانه آورد و در زیر اجّانه جاى بداد و روى به رختخواب نهاد. من ازاو پرسیدم چه خبر دارى بگو، گفت مداخل یك دهر پیدا كردم سر حسین را آوردم ، گفتم :واى بر تو! مردمان طلا و نقره مى آورند تو سر حسین فرزند پیغمبر را، به خدا قسم كه سر من تو در یك بالین جمع نخواهد شد. این بگفتم و از رختخواب بیرون جستم و رفتم درنزد آن اجّانه كه سر مطهّر در زیر آن بود نشستم ، پس سوگند به خدا كه پیوسته مىدیدم نورى مثل عمود از آنجا تا به آسمان سر كشیده ، و مرغان سفید همى دیدم كه دراطراف آن سر طَیران مى كردند تا آنكه صبح شد و آن سر مطهّر را خولى به نزد ابن زیاد برد.

بخولی بگفت آن زن پارسا - که را باز از پا درآورده ای

که در ایندل شب چو غارتگران - برایم زر و زیور آورده ای

بهمراهت امشب چه بوی خوش است - مگر باز مشگ تر آورده ای

چنان کوفتی در که پنداشتم - ز میدان جنگی سر آورده ای

چو دانست آورده سر گفت آه - که مهمان بی پیکر آورده ای

چو بشناخت سر را بگفت ای عجب - سر با شکوه و فر آورده ای

بمرم در این نیمه شب از کجا - سر سبط پیغمبر آورده ای

چه حقّی شده در میان پایمال - که تو رفته ای داور آورده ای

گل آتش است این که از کوه طور - تو با خاک و خاکستر آورده­ ای

نگارنده با گفتن این رثا - خروش از ملایک درآورده ای

از تنور خولی امشب می رود تا چرخ نور

از تنور خولی امشب می رود تا چرخ نور - آفتاب چرخ حسرت می برد بر این تنور

گرنه ظاهر شد قیامت ، ور نه روز محشر است - از چه رو کرد آفتاب از جانب مغرب ظهور

این همان نور است کز وی لمعه ای در لحظه ای - دید موسای کلیم اله شبی در کوه طور

این همان نور خدا باشد که ناگردد خموش - این همان مشکوة حق باشد که نایابد فتور

مطبخ امشب مشرقستان تجلی گشته است - زین سر بی تن کزو افلاک باشد پر ز شور

از لبان خشک و از حلقوم خونی گویدَت - قصه کهف و رقیم و رمز انجیل و زبور

پارسای تویسرکانی (پارسا)

سال 60 هـ ق، زمانی که عبیدالله بن زیاد، برای جنگ با حسین بن علی علیه السلام، سپاهی از کوفه به کربلا فرستاد، خولی با این سپاه همراه شد و در کربلا در روز دهم محرم (عاشورا) در سال 61 هـ ق، در جنگ با سپاه حسینی، شقاوتهایی از خود نشان داد. حساس ترین زمان شقاوت او، آنگاه که امام علیه السلام از اسب به زمین افتاد و به شهادت رسید و دشمنانش، سر مطهر او را از بدنش جدا کردند. خولی از طرف «عمربن سعد» مأمورین یافت تا آن سر را به همراهی حمیدبن مسلم ازدی، برای ابن زیاد، والی کوفه به آنجا ببرد.

اگرچه نقل دیگری است که: او خود، سر آن حضرت را از بدنش جدا نمود، به اینصورت که، در آخرین لحظات حیات حسین بن علی علیه السلام، که دشمنانش او را تیرباران می کردند، «سنان بن انس نخعی» بر او حمله کرد و نیزه ای برآورد که خولی با عجله آمد و از اسبش پیاده شد تا سر آن حضرت را جدا کند، اما بر خود لرزید که «شمربن ذی الجوشن» به او نهیب زد و گفت: خداوند بازویت را سست کند! چرا اینگونه می لرزی؟ و این مرد خبیث سر آن امام عزیز را از تن جدا نمود.

و نتیجه اینکه: سر منور حسین بن علی علیه السلام را، خولی به کوفه برد. اما شب شد و دیر به (دارالاماره) قصر عبیدالله بن زیاد، رسید و درب آنجا بسته بود. لذا به خانه اش رفت و سر را در زیر طشتی، و به نقلی در «تنور» پنهان کرد.

خولی دو زن داشت، یکی از قبیله حضرمیان، و یکی از قبیله بنی اسد.

نام انها، نوار و عیوف در تاریخ آمده و پدر یکی از آنها، مالک بن عقرب است. وقتی خولی نزد همسرش به اتاق رفت، همسرش پرسید، با خود چه آورده ای؟ خولی گفت: چیزی آورده ام که برای همیشه ثروتمند و بی نیاز خواهیم بود.

سر حسین بن علی علیه السلام را به خانه آورده ام!

همسر او گفت: وای بر تو! مردم سیم و زر به خانه می برند و تو، سر فرزند رسول خدا آورده ای! به خدا سوگند که هرگز در کنار تو نخواهم ماند.

این را گفت و بلند شد و بیرون آمد و ناگهان نظرش بر نوری عظیم افتاد و دید که: نوری به آسمان می رود و این نور از آن سر منور ساطع است و ملائکه به صورت مرغان سپید، در اطراف آن هستند.

در بعضی اقوال تاریخی است که او شبانه، همسرش را ترک کرد و از آن خانه بیرون رفت.

خولی سر را برای ابن زیاد برد تا جایزه بگیرد.

او بعد از واقعه عاشورا همچنان زنده بود تا سال 65 هـ ق، زمانی که مختار ثقفی به خونخواهی حضرت حسین علیه السلام، قیام کرد و دنبال قاتلان آن حضرت بود، «معاذبن هانی» و «اباعمره کیسان» امیر پاسبانان خاص خودش را به دنبال خولی فرستاد. خولی در خانه اش، در بیت الخلاء (مستراح) پنهان شده بود. یکی از همسرانش که کینه او را از آن زمان که سر بریده حسین علیه السلام را آورده بود به دل داشت و دشمنش شده بود، محل اختفای شوهرش را به مأموران مختار با اشاره دستش، به آنها نشان داد که خولی در کجاست! مأموران او را دستگیر کرده و خبرش را به مختار دادند.

به دستور مختار، او را کشتند و جسدش را سوزانده و خاکسترش را بر باد دادند.

امام زمان علیه السلام در زیارت شهدا از ناحیه مقدسه او را لعنت کرده است آنجا که میفرماید: سلام بر عثمان فرزند امیرالمؤمنین همنام «عثمان بن مظعون»، خداوند تیرزنندگانش «خولی بن یزید» و «ابانی دارمی» را لعنت کند.

ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ

ای در تنور افتاده تنها یا بُنَی - دورت بگردد مادرت زهرا  بُنَیَّ

من که وصیت کرده بودم با تو باشد - هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ

باور نمی کردم تو را اینجا ببینم - کنج تنور خانه ی اینها  بُنَیَّ

هر قدر هم خاکستری باشد دوباره - من می شناسم گیسوانت را  بُنَیَّ

با گوشه ی این چادر خاکی بشویم - خون لبت را با نوای یا  بُنَیَّ

آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند - ای کشته ی افتاده در صحرا  بُنَیَّ

شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم - با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ

آبت ندادند و به حرفت خنده کردند - گفتی که باشد مادرت زهرا  بُنَیَّ

گفتی زن خولی برایت گریه کرده - حتی به او هم می کنم اعطا  بُنَیَّ

جواد حیدری

چه آ  مد ا  ز جنا  ن د  خت  پیمبر

چه آ  مد ا  ز جنا  ن د  خت  پیمبر - ز خا   کستر گر  فت آ  ن  را  س ا نو ر

کشید ا  ز سینه آ  ه و نا  له ا ز د ل - کی ا  ی سر روی خا  کت د ا ر ه منز ل

شو د  ما  د  ر به  قر با  ن   سر تو - به  خو  ن   آ  غشته  ر ا  س ا  نو  ر تو

تو آ  خر ز  یب عرش کرد  گا ری - که  ا  ز  جو ر فلک ا ینگو نه خو ا ر ی

تو ئی آ  ن   نو  گل   با  غ    پیمبر - لبت   ا   ز   تشنگی   خشکید   ه  خنجر

به ا  شک د  ید  گا ن ا ز چهره تو - برو بم   خا  ک  و خو ن  ا  ز د  یده تو

شعر از دیوان سید محمد تقی مقدم : تنور خولی در کوفه

ا ی سرببرید ه دورا زوطن منزل مبا رك

ا ی سرببرید ه دورا زوطن منزل مبا رك - ای شهید غرقه درخون بی كفن منزل مبارك

ای سرببرید ه آ خرروی خا كسترچرا یی - خوش نمودی روی خاكستروطن منزل مبارك

كوعلمد ا روجوا نا ن عزیزت لشكرت كو - یا ورت كوجعفرت كواصغرت كواكبرت كو

صاحبان منصب وسربازوافرادتوچون شد - كوجلالت اف براین چرخ كهن منزل مبارك

میهما ن راهیچكس د ركنج مطبخ جانداده - میزبا نت روی خا كسترچرا را ست نها د ه

ماد رت زهرا ببین با چشم ترا زجنت آمد - جد ه ا ت نزد توبا صد آه ودردوحسرت آمد

شعرازناصح : تنورخولی د ركوفه

فرشتگا ن همه جمعـنـد گرد خا نه من

فرشتگا ن همه جمعـنـد گرد خا نه من - تو كیستی  مگـرا ی قـبـله زما نه من

تـنـو رخا نه مـن گلـستا ن عشق شد ه - توا زكد ا م چمن آ مد ی به خانه من

چـه شـد كه  آ مـد ی به خـا نه خـولی - كه رفـت زآ مـد نت صبرمادرانه من

تومیوه د ل زهرایی ای حسین غریب - به نـخل آرزوی من تـویی جوانه من

به میزبا نی خـود شرمگـین زهـرا یم - كه میهمان رااشك است آب ودانه من

صد ا ی گریه زهـرا بگو ش می آ ید - گرفته بزم عزا نیمه شب به خانه من

كتاب اصول مداحی 2: تنورخولی دركوفه

كیستی ای سر زكجا آ مد ی

كیستی ای سر زكجا آ مد ی - ا ین  دل  شب منزل ما آ مد ی

چون نگرم  بی كس و بی یا ورت - كا ش  نمیزاد  تـورا ما د رت

ای سرپرخو ن زچه  ا فسرد ه ا ی - هـست یقینم كه جو ا ن مرده ا ی

گلشن روی  تـو عجب با صفا ست - ا ی سرپرخون بد نت د ركجا ست

ا ی سر بـبـریـد ه  د و ر ا زوطـن - چید ه شد ی  كی  ز د رخت بد ن

د ا شتی ا ی سر چقد رجا ی زخم - یكسره زخـم ا ین همه با لا ی زخم

شعرازفصیح الزمان تهرانی:تنورخولی دركوفه

بخولی بگفت آن زن پارسا

بخولی بگفت آن زن پارسا - کرا باز از پا در آورده ای

که در انی دل شب چو غارتگران - برایم زر و زیور آورده ای

بهمراهت امشب چه بوی خوش است - مگر بار مشک تر آورده ای  

چنان کوفتی در که پنداشتم - ز میدان جنگی سر آورده ای

چو دانست آورده سر گفت آه - که مهمان بی پیکر آورده ای 

چو بشناخت سر را بگفت ای عجب - سر باشکوه و فر آورده ای   

بمیرم در این نیمه شب از کجا - سر بسط پیغمبر آورده ای    

چه حقی شده در میان پایمال - که تو رفته ای داور آورده ای

گل آتش است اینکه از کوه طور - تو با خاک و خاکستر آورده ای

نگارنده با گفتن این رثا - خروش از ملایک بر آورده ای

نگارنده

بزن گفت خولی بکن افتخار

بزن گفت خولی بکن افتخار - که از کربلا من سر آورده ام

ز شمشیر شمر و سنان سنان - سر بسط پیغمبر آورده ام 

غنیمت ببردند زر دیگران - من این ایزدی گوهر آورده ام

شدم گر براه جهنم روان - سر مظهر داور آورده ام 

بگو میزبانم بخواند حسین - به مهمانیش اندر آورده ام

تنورم شدش قصر و بهرش سریر - من از خاک و خاکستر آورده ام

عشقی

یارب چه روشنی است که در خانه من است

یارب چه روشنی است که در خانه من است - گویا دمیده ماه به کاشانه من است

من در تنور خانه چراغی نداشتم - پس این فروغ کیست که در خانه من است

این سر چویافت همسر خولی که از سریست - سر را گرفت و گفت که جانانه من است

از بخت خویش اینهمه باور نداشتم - کامشب عزیز فاطمه در خانه من است

آوخ سر حسین در اینجا چه می کند ه این ظلم کار شوهر دیوانه من است

ماتم که کنز مخفی و دردانه رسول - مخفی چرا بگوشه ویرانه من است

با سوز مادرانه یکی ناله می کند - زهراست ای عجب که بکاشانه من است

گوید به همرهان خود این راس غرقه خون - راس حسین گوهر یکدانه من است

تا سالم از صراط ( مؤید ) گذر کنم - اوراق مدح اوست که پروانه من است

مؤید : غمها و شادیها ص 153

 [منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

تاريخ : پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۷ | 11:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |