حركت اهلبیت ازشام بجانب مدینه

چون یزید ملعون دید كه مردم شام بر او لعنت نثار مى كنند و نزدیك است كه فتنه بپا شود، اهل بیت علیه السلام را بعد از تفقد، بین اقامت در شام و حركت به سوى مدینه مخیر ساخت . علیاه مخدره زینب علیه السلام فرمود:

ردنا الى المدینه فانها مهاجره جدنا رسول الله صلى الله علیه و آله

(ما را به مدینه كه هجرتگاه جد ماست باز گردان ) یزید لعین نعمان بن بشیر را، كه از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله به شمار مى رفت ، طلبید و سى نفر، و به روایتى پانصد نفر، از سپاهیان را نیز همراه او كرد و گفت : اهل بیت علیه السلام را به مدینه برسان . همچنین اسباب سفر آنها را، آنچه لازم بود، مهیا كرد و سفارش نمود كه به هر مكان كه خود آنها اختیار نمایند رهسپار باش و هرجا كه مى خواهند فرود آیند فرود آى و شما از آنها دورتر فرود آیید كه بر زنان دشوار نباشد.

یزید لعین سپس فرمان داد شتران را فراهم كردند و مالهاى بسیار روى آنها ریخت و گفت :  اى زینب و اى ام كلثوم علیه السلام این اموال را بگیرید تا عوض خون امام حسین علیه السلام بوده باشد.

علیا مخدره حضرت زینب كبرى علیه السلام فرمود:

(اى یزید و یلك ما اقل حیاءك و اقسى قلبك و اصلب وجهك تقتل اخى و تقول خذوا عوضه مالا، لا والله لا یكون ذلك ، فخجل یزید) فرمود: اى یزید، واى بر تو چقدر بى حیا و سنگ دل و بى آزرمى ، برادر مرا به قتل مى رسانى و در عوض آن مال به من میدهى نه به خدا قسم این هرگز نخواهد شد. یزید خجلت زده و شرمگین گردید .

ابو مخنف و بعضى دیگر گویند: آنوقت سر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را با مشك و كافور خوشبو ساخته و به امام زین العابدین علیه السلام تسلیم كردند و ایشان آن سر مطهر را به كربلا رسانیدند و ملحق به جسد مطهر فرمودند. در امالى شیخ صدوق مى خوانیم : پس از قتل امام حسین علیه السلام آثار سماویه نمودار گشت و تا اهل بیت از شام بیرون نشدند و آن سر مطهر را به كربلا باز نگردانیدند، آن آثار سماویه و ارضیه مزبور مرتفع نگشت. ابو اسحاق اسفراینى در (نور العین) و جمعى دیگر نیز - چنانكه در طراز المذهب آنها را نام برده - مى گویند سر مطهر در كربلا به بدن ملحق گشت .

بالجمله ، یزید دستور داد تا محملهاى آنها را به انواع دیباى زر تار مزین كردند. آرى ، آن ملعون در ابتدا چندانكه توانست در زجرت و كربت اهل بیت علیه السلام كوشید و آل پیغمبر صلى الله علیه و آله را چندان در ویرانه توقف داد كه از رنج گرما و سرما چهره هاى مباركشان پوست انداخت و گوشت ایشان از زحمت شتر سوارى و زندان و صدمت آن مردم زشت بنیان آب شد و اندام شریفشان از كثرت آزار نزار گشت و هیچ گونه از مقتضیات عدوات و بغض و كین فرو گذار نكرد تا آتش دل پر كین خود را تسكین داد، تا اینكه رفته رفته مردم دنیا بر او شوریدند و او را مورد هزار گونه لعنت و شنعت قرار دادند، حتى فرزندان و غلامان و اهل بیت خود وى بر او شوریدند. چون این روزگار تاریك بدیده چاره ندید مگر آنكه با اهل بیت علیه السلام از در مهر درآید و آنها را با مال و عزت و حرمت به جانب مدینه مراجعت دهد. لذا شخصى را همراه ایشان فرستاد و به وى دستور داد كه دقیقه اى در احترام و احتشام ایشان كوتاهى نكند. وى اسباب سفر را به طور خوبى و شایسته مهیا ساخته زنان و دختران شام با لباسهاى سیاه به انتظار بیرون شدند و مردم شام براى مشایعت مهیا گردیدند. چون امام زین العابدین علیه السلام از مجلس یزید بیرون شد، اهل بیت علیه السلام را اجازه داد كه بیرون بیایند. بانوان عصمت از حرمسراى یزید بیرون آمدند. زنان آل ابوسفیان و دخترهاى یزید و متعلقات ایشان بیرون دویدند و از گریه و ناله صدا را به چرخ كبود رسانیدند. گویند: چون علیا مخدره زینب سلام الله علیها چشمش بر آن محملهاى زرتار افتاد ناله از دل بركشیده فرمود: مرا با محملهاى زرین چه كار؟ در نتیجه آن محملها را سیاه پوش كردند و با مشاهده آنها صداى شیون مردم بالا گرفت . زمانى كه اهل بیت علیه السلام خواستند سوار محمل شوند به یاد آن روزى كه از مدینه بیرون شدند افتاده ، ناله ها از دل بركشیدند و امام زین العابدین علیه السلام آنها را تسلیت مى داد و به صبر و شكیبایى امر مى فرمود. در آن روز به اهل بیت علیه السلام بسى دشوار گذشت و هریك به زبانى اظهار ناله و سوگوارى مى نمودند تا از دروازه شام بیرون رفتند. ناله مردم شام از شور قیامت خبر مى داد و آنان ساكت نشدند تا زمانى كه عمارى آنها از نظر مردم شام غایب گردید، در این وقت نالان و گریان با كمال افسوس به شهر بازگشتند. و اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله در مسیر حركت هر طور كه مى خواستند طى طریق مى نمودند: هر جا مى خواستند فرود مى آمدند و درهر شهر و قریه ای نیز كه وارد مى شدند به مراسم عزادارى قیام مى كردند و خاك را با اشك خونین عجین مى ساختند. نعمان بن بشیر كمال توقیر و تكریم را نسبت به ایشان معمول مى داشت و در هر كجا فرود مى آمدند، با مردان خود، دور از ایشان منزل مى كرد تا اهل بیت علیه السلام با فراغت بال و امنیت خیال به حال خود باشند و چنین بود تا هنگامى كه به حوالى عراق نزدیك شدند.

از اینجا باید سیاست و كیاست الهى دختر رشید امیرالمومین علیه السلام را سنجید كه چگونه یزید را با خاك سیاه برابر كرد، چگونه مجلس عزا در عاصمه و پایتخت یزید بر پا كرد، چگونه فرمان داد كه هر زنى از زنان شام مى خواهد بیاید كسى او را منع نكند، چگونه مراثى حاوى مظلومیت آل پیغمبر صلى الله علیه و آله و مثالب و مطاعن بنى امیه را انشا كرد، و چگونه فرمان داد كه عماریها را و علمها را سیاه كنند؟ البته در هر منزلى زینب علیه السلام همى نداى حق مى زد و خط سیر خود را اعلاى كلمه حق قرار داده بود، و بدینگونه تمامى سعى خود را به كار برد تا به هدف رسید، و این خود نشانگر عظمت و جلالت و شرافت و علو همت و صبر و شكیبایى و علم و دانش خاص و كاملى بود كه خداوند متعال به زینب علیه السلام مرحمت كرده بود و در معنى ، این گوهر گرانبها را در خزینه خود براى احیاى دین حق ذخیره كرده بود.

با دل خونین و چشم پربكاء اى اهل شام

با دل خونین و چشم پربكاء اى اهل شام - مى‏روم امروز از شهر شما اى اهل شام

خانه آبادان كه بنمودید خوب از دوستى - میهماندارى بر آل مصطفى اى اهل شام

غیر اشگ دیده وخوناب دلدیگرچه بود - در شب و روز از براى ما غذا اى اهل شام

بیوفائى شما این بس پس ازقتل حسین - دست وپارنگین نمودید ازحنا اى اهل شام

با نو ا نى ر ا كه دربان بو د جبریل امین - از جفا دادید د ر ویرانه جا اى اهل شام

اندراین مدت كه ما رادرخرابه جاى بود - خاك بسترخشت بودى متكا اى اهل شام

مى‏رویم ا ینك بچشم ا شگبا ر اما بود - یك وصیت آورید ا و ر ا بجاى اى اهل شام

بر سر قبر صغیر ما كه د ر غربت بمرد - گاه بگذارید شمعى ا ز و فا اى اهل شام

از دست من گرفته خرابه رقیه را

از دست من گرفته خرابه رقیه را - من بی رقیه سوی عزیزان نمی روم

دارم خجا لت ا ز پد ر تا جد ا ر او - بی طوطی عز یز غز لخان نمی روم

همر ه  نشد منِ د لخو ن ر قیّه را - بی همسفر ر قیّه گر یا ن نمی روم

جان داددرخرابه زبس ریخت اشک غم - بادست خالی سوی شهیدان نمی روم

زینب آمد شام را شام غریبان کردورفت

زینب آمد شام را شام غریبان کردورفت - گنجی اندر گوشه ویرانه پنهان کردورفت

نوگلی از گلشن دین کرد زیر خاک لیک - شوره زار شام را همچون گلستان کرد ورفت

کرد ا گر درّ شهینش را در آن ویرانه خاک - دشمن دین خدا را خانه ویران کرد ورفت

لاله سان زین غم د ل آ ن د خت حیدرگربسوخت - لیک آتش دربناء آل سفیان کردورفت

لحظه ای شد میهمان رأس حسین بردخترش - میزبان رامیهمان برخویش مهمان کردورفت

بلبل ا ز دیدار گل شو ر و نو ا دارد ولی - دید این بلبل چو آن گل ترک افغان کرد و رفت

عاشق ازهجران دهدجان لیک آن طفل یتیم - چون بوصل باب شدوصل پدرجانكردورفت

رفت از داغ پدر جانش برون از تن ولی - عالمی را همچو موی خود پریشان کرد و رفت

آن گل خندان زهرا زین جهان پر ز خار - رو سوی باغ جنان باچشم گریان کرد و رفت

«رنجی» اندر باغ گیتی سالها مانند نوح - نوحه بر آن نو گل شاه شهیدان کرد و رفت

زینب آمد شام را یكباره ویران كرد و رفت

زینب آمدشام رایكباره ویران كردورفت - اهل عالم رازكارخویش حیران كردورفت

از زمین كر بلا تا كو فه و شا م بلا - هركجا بنهاد پا ، فتح نمایان كرد و رفت

با لسان مرتضى ا ز ماجراى نینوا - خطبه اى جانسوز اندركوفه عنوان كردورفت

با كلام جا ن فزا اثبات دین حق نمود - عالمى را دوستدار اهل ایمان كرد و رفت

فاش مىگویم كه آن بانوى عظماى دلیر - ازبیان خویش دشمن راهراسان كردورفت

بر فراز نى چو آن قرآن ناطق را بدید - با عمل آن بى قرین تفسیر قرآن كردورفت

در دیار شا م بر پا كرد ا ز نو انقلاب - سنگر اهل ستم ر ا سست بنیان كرد و رفت

خطبه اى غرّا بیان فرمود در كاخ یزید - كاخ استبداد را از ریشه ویران كردورفت

زین خطب اتمام حجّت كرد بركافردلان - غاصبین را مستحقّ نارو نیران كردورفت

ازكلام حق پسند ش شد حقیقت آشكار - اهل حقّ ر ا شامل الطاف یزدان كردورفت

شام غرق عیش وعشرت بوددروقت ورود - وقت رفتن شام راشام غریبان كردورفت

دخت شه را بعد مردن در خرابه جاى داد - گنج را درگوشه ویرانه پنهان كردورفت

زآتش د ل بر مز ا ر دختر سلطان دین - در وداع  آخرین شمعى فروزان كرد و رفت

با غم دل چونكه مىشدواردبیت الحزن - (سروى)دلخسته رامحزون ونالان كردورفت

ما آل حق که سر به اسارت گذاشتیم

ما آل حق که سربه اسارت گذاشتیم - غیراز رضای حق سردیگرنداشتیم

آنقدر د ر بر ا بر نیر و ی دشمنان - قدرت بکار بسته و همت گماشتیم

تا اینکه چیره گشته و بادست اقتدار - برکاخ کفر پرچم دین برفراشتیم

در شام وکوفه رفته وخودتا یزیدرا - رسوا نکرده دست ازاو برنداشتیم

از بهر یاد بود از این نهضت بزرگ - در شهر شام دخترکی را گذاشتیم

تا دودمان د شمن ظا لم فنا شود - آنجا رقیه را به حراست گماشتیم

رمزشکست باطل وسرّفتوح حق - با خون دل بدفتر هستی نگاشتیم

در کشتزار دل که مؤید نصیب ماست - بذرولای عترت اطهارکاشتیم

مؤید

كعبه بى نام و نشان مى ماند اگر زینب نبود

كعبه بى نام ونشان مى مانداگرزینب نبود - بى امان دارالامان مى ماند اگرزینب نبود

گرچه د ا د ند ا نبیا هر یك نشان ا ز كربلا - كربلا هم بى نشان مى ما ند اگرزینب نبود

مكتب سرخ  تشیع كز  غد یر  آ غا ز شد - تا  ا بد  بى پا سبا ن مى ما ند اگرزینب نبود

مكتب قرآن كه ازخون شهیدان جان گرفت - بى تحرك همچنان مى مانداگرزینب نبود

كا ر و ا ن مهد و یت د ر مسیر فتنه ها - بى ا میر كا ر و ا ن مى ما ند اگر زینب نبود

مجرى احكام قرآن بوداوبا صبرخویش - دین حق بى حكمران مى ماند اگرزینب نبود

كرد ا سلا م حسینى ا ز یز ید ى را جدا - حق و باطل توامان مى ماند اگر زینب نبود

در شنا سا ى مسیر حق و باطل فكرها - بى گمان اندر گمان مى ماند اگر زینب نبود

شد گلستان كربلا از لاله هاى احمدى - وین گلستان در خزان مى ماند اگرزینب نبود

شعله عا لم فر و ز نهضت  سرخ حسین - ز یر خا كستر نها ن مى ماند اگر زینب نبود

ناله مظلو مى لب تشنگا ن د شت خون - در گلو گا ه ز ما ن مى ماند اگر زینب نبود

خون ثارالله رمزى را كه بر صحرا نوشت - داغ ناكامى به جان مى ماند اگر زینب نبود

اى«موید»هرچه هست اززینب وایثاراوست - جان هستى ناتوان مى مانداگرزینب نبود

شام ، روشن از جمال زینب كبراستى

شام،روشن ازجمال زینب كبراستى - سربه زیرافكن كه ناموس خدا اینجاستى

كن تما شا  آ سما ن تا بنا ك شا م را - كا فتا ب برج عصمت  ا ز ا فق پیداستى

آب كرده زهره شیران دراین صحرا،مگر - دخترشیرخدا خفته دراین صحراستى

درشجاعت چون حسین ودرشكیبایى حسن - دربلاغت چون على عالى اعلاستى

نغمه مرغ حق ازگلزارشام آید به گوش - مرغ حق رانغمه شورانگیزوروح افزاستى

كرد ر و شن با جما لش آسما ن شا م را - كز فروغ چهره گویى زهره زهراستى

زندگینامه هنده جگرخوار

پیش از طلوع آفتاب جهانتاب اسلام ، سراسر گیتى و مخصوصا شبه جزیره عربستان در آتش فساد اخلاق مى سوخت . مردم این منطقه که به کلى از آداب دینى و تعالیم انبیاء دور بودند، از دست زدن به هر عمل زشت و ناروائى پروا نداشتند. به همین جهت نیز ما آن عصر را ((جاهلیت )) مى نامیم .به عنوان نمونه  چنانچه در تاریخ آمده است ،در جاهلیت چنین رسم بود که پسر، پس از مرگ پدر، همسر او را به عقد خود در می آورد. امیه این قانون را زیر پا نهاد و در زمان حیات خویش، همسرش را به عقد پسرش در آورد  اسلام این قانون را چون بسیاری دیگر از قوانین جاهلی رد کرد.

یکى از چیزهائى که در عهد جاهلیت رسمیت پیدا کرده بود، وجود زنان منحرف و بدنام بود که بیشتر در شهرهاى طائف و مکه یعنى مرکزعربستان سکونت داشتند، این زنها در عروسیها، جشنها، شب نشینیها و بزمهاى خصوصى به رامشگرى و خنیاگرى و نوازندگى و رقصهاى محلى پرداخته ، بساط عیش و نوش دولتمندان و ارباب نفوذ را رونق مى بخشیدند، و بدین گونه با کمال آزادى ، روزگار مى گذرانیدند، و از هر گونه شهرت و شهوت پرستى برخوردار بودند.

زنان فاحشه بر بام خود علم هایی نصب میکردند که در آن وقت زنان فواحش را به آن علم می شناختند و هرگاه علم افکنده بود علامت آن بود که کسی با او خلوت دارد و زنا می کند، و کاتبی می نوشت نام کسانی که با او مباشرت و زنا می نمودند و چون فرزندی بوجود می آمد فرزند زنازاده را با آن زناکاران نزد کاهن می بردند، و آن فرزند به هرکه کاهن ملحق می ساخت فرزند او می بود.

یکى از این زنان به ظاهر زیبا و بى بند و بار که کوس رسوائیش در همه جا طنین افکنده بود هنده دختر عتبة بن ربیعه بن عبد شمس بن عبد مناف بود که پدرش از رجال متنفذ و معروف عرب به شمار مى آمد. (جلد اول شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید معتزلى)

وی از صاحبان پرچم و از روسپیان معروف مکه بود که مردها به او مراجعه مى‏کردند وی به بردگان سیاه علاقه بسیار داشت؛ ولی هنگامی که فرزندی سیاه به دنیا می‌آورد، از ترس رسوایی می‌کشت. در برخی از منابع این زن را بدسابقه و زناکار دانسته‎اند، چون مورخین معتقدند که اساساً هند در مکه به تمایلات نامشروع شهرت داشت.(علامه عسکری، عایشه در اسلام، ج 1، ص 10 و محمد بن عقیل علوی حضرمی، النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه)

مادر هنده حمامه نام داشت او نیز همانند دخترش از هرزه های معروف بود  او را علم سرخی بود و در ذی المجاز آن علم را در بام خانه می زد... هنده این زن اشرافى خوشگذران و هوس باز پیش ‍ از آن که به همسرى ابوسفیان درآید، با بسیارى از رجال سرشناس و جوانان زیبا داراى روابط نامشروع بود. هند اشتیاق زیادى داشت که نامش نقل مجالس و نقل محافل گردد و مرد و زن هنرو زیبایی او را بستایند.

این زن شهرت طلب ، بسیار خودخواه ، کینه توز، شرور و زباندار در تامین مقاصد خود از هیچ چیز باک نداشت ! وی نخست همسر خوص بن مغیره بودولی بعدا ابوسفیان صخر بن حرب بن امیّه از اشراف بنى امیه و سرمایه داران مکه و مردى فخردوست و جاه طلب  با این زن بدنام ازدواج کرد ولى هنده در کارهاى خود آزاد بود . هنده معشوقه های بسیاری داشت که مشهورترین آنها عمارة بن الولید از بنی مخزوم...مافر(مسافر) بن عمرو از بنی امیه ،  ابوسفیان از بنی امیه وشخصی به نام صباح که این ملعون مغنى عمارة بن ولید و جوانى خوش سیما بود و کارگرى ابوسفیان مى‏نمود.عمار، مافر و وصباح از یاران بزم ابوسفیان بودند و هنده در مجالس آنان شرکت می کرد وی با مردان بسیاری  روابط نامشروع داشت از همین رو  طبق گفته تاریخ معاویه از فرزندان نامشروع او است. (ابن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ بیروت، ص 116) گفتنی است هنگامی که هنده به معاویه باردار شد از روی نقشه  با ابوسفیان ازدواج نمود واو را به او بست !!!

بنا بر نقلی کارهنده به درجه ای از رذالت رسیده بود که همه کس حتّی شوهرش از اعمال او بیزاری می جستند و به همین جهت ابوسفیان به یکی از مسلمانان گفت: «گوش و بینی کشتگان شما را «درجنگ احد»بریدند به خدا سوگند من نسبت به این کار، رضایت و خشمی نداشتم و دراین باره نه امری صادر کرده و نه نهی کرده بودم».

تو نقش زمین‌گشتی یا چرخ زمین خورد؟ - تو خفته به خون یا فلک افتاد زرفتار

بینیِ تو ببرید و ده انگشت جدا کرد - پهلوی تو بشکافت ز کین هند جگرخوار

چون هند جگر خوار معا و یه نز ا ید - لعنت به چنین مادر و فرزند ستمکار

لعنت به یز ید و به معا و یه و ا ین هند - نفرین به ابوسفیان آن کافر غدار

این چار نفر مادرشان بود سقیفه - حق است اگر سنی و شیعه کند اقرار

بر چا ر م ا ین چا ر نفر با د فز و ن ‌تر - لعنت ز خد ا ی ا حدِ قادر قهار

او بود که با دست ستم چوب جفا زد - بر لعل لبِ نورِ دلِ احمد مختار

(هنده جگرخوار، نویسنده: مهدی(بهروز) منصوری، ناشر: بخشایش - تتمة المنتهى:قمی  - داستانهاى ما جلد 1 اثر: على دوانى)

داستان پسر هنده مگر نشنیدی

داستان پسر هند مگر نشنیدی - که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

پدر او لب و دندان پیمبر بشکست - مادر او جگر عم پیمبر بمکید

خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت - پسر او سر فرزند پیمبر ببرید

بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنیم - لعنة الله یزیدا و علی حب یزید

بر چنین قوم تو لعنت نکنی شرمت باد - لعن الله یزیدا و علی آل یزید

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات

حبذ ا کر بلا و آ ن تعظیم

حبذ ا کر بلا و آ ن تعظیم - کز بهشت آ و ر د  به خلق نسیم

وان تن سر بریده درگل وخاک - وان عزیزان به تیغ،دلها چاک

وان گُز ین همه جهان ، کُشته - در گل و خون، تنش بیاغشته

و آ ن چنان ظا لما ن بد کردار - کرده بر ظلم خویشتن اصرار

حرمت دین و خاندان رسول - جمله برداشته ز جهل و فضول

تیغها لعل‏گون زخون حسین - چه بود درجهان بتر زین شین؟

زخم شمشیر و نیز ه و پیکان - بر سر نیزه ، سر به جای سنان

کر د ه  آ ل ز یا د و شمر لعین - ابتد ا ی چنین تبه در دین

مصطفی جا مه جمله بد ر ید ه - علی از دیده خون بباریده

فاطمه ر و ی ر ا خراشیده - خون بباریده  بی ‏حد ا ز دیده

حسن اززخم کرده سینه کبود - زینب ازدیده‏ها برانده دورود

عا لمی بر جفا د لیر شد ه - رو به مر د ه ، شرزه شیر شده

کا فر ا نی د ر ا و ل پیکا ر - شده ا ز ز خم ذ و ا لفقا ر ، فگار

کین دل بازخواسته ز حسین - شده قانع بدین شماتت و شین

هر که بدگوی آن سگا ن باشد - دان که او شاه آن جهان باشد

هر که راضی شود به کرده‏ی زشت - نزدآن کس،چه دوزخ وچه بهشت

دین به د نیا به خیره بفروشد - نکند نیک و د ر بد ی کوشد

خیره،راضی شود به خون حسین - که فزون بود وقعش از ثقلین

آن که ر ا ا ین خبیث ، خال بود - مؤمنان را کی ابن‏خال بود؟

من ا ز ین ا بن ‏خا ل بیز ا ر م - کز پد ر نیز هم د ر آ ز ا ر م

پس تو گویی: یزید میر من است - عمر عاص پلید، پیر من است

آن که ر ا عمر عا ص باشد پیر - یا یز ید پلید با شد میر

مستحق عذاب ونفرین است - بد ره و بد فعال وبددین است

لعنت دادگر بر آ ن کس باد - که مر ا و ر ا کند به نیکی یاد

من نیم دوستدار شمر و یزید - زان قبیله منم به عهد، بعید

هر که راضی شود به بد کردن - لعنتش، طوق گشت در گردن

داستان پسرهندمگرنشنیدی - که ازاووسه کس اوبه پیمبرچه رسید

پدر ا و دُ ر دندان پیمبر بشکست - مادر ا و جگر عم پیمبر بمکید

او به نا حق ، حق داماد پیمبر بستد - پسر ا و سر فرزند پیمبر ببرید

برچنین قوم،تو لعنت نکنی؟شرمت باد - لعن الله یزیداوعلی آل یزید

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پورجلددوم]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر

تاريخ : چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۷ | 20:14 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |