اشعاراربعين
شميم جانفزاى كوى بابم
گمانم كربلا شد عمه نزديك
مهار ناقه را يكدم نگهدار
مران اى ساربان يكدم كه داماد
ولى اى عمه دارم التماسى
كه چون اندر سر قبر شهيدان
در اين صحرا مكن منزل كه ترسم
مرا اندر مشام جان در آيد
كه بوى مشگ ناب و عنبر آيد
كه استقبال ليلى اكبر (عليه السلام) آيد
سر راه عروس مضطر آيد
قبول خاطر زارت گر آيد
ترا از گريه كام دل بر آيد
دوباره شمر دون با خنجر آيد
پس از تو جان برادر چه رنجها كه كشيدم
چه شهرهاكه نگشتم چه كوچه هاكه نديدم
بسخت جانى خود اينقدر نبوده گمانم
كه بى تو زنده ز دشت بلا بشام رسيدم
برون نمود در آندم چو شمر پيرهنت را
بتن ز پنجه غم جامه هر زمان بدريدم
زدم بچوبه محمل سر آنزمان كه سر نى
به نوك نيزه خولى سر چوه ماه تو ديدم
ميان كوچه و بازار شام پاى برهنه شدم
سر از خجالت نامحرمان بجيب كشيدم
چو وارد بزم يزيد بازوى بسته شدم
هزار مرتبه مرگ خود از خدا طلبيدم
باين همه شادمانم اى شه خوبان
كه نقد جان بجهان دادم و غم تو خريدم
اربعين آمد و اشكم زبـصر مـي آيـد
گـوئـيـا زيـنـب محزون ز سفر مي آيد
باز كرببلا شيون شـيني بـر پـا ســت
كــز ا سيـران ره شـام خبـر مـي آيـد
رودرودي شنوم از طرف شـام مـگـر
ام لـيـلا بــسـر نـعـش پـسـر مـي آيد
كاش مي داد كسي بر علي اكبر پيغام
كاي جوان مادر پيرت ز سفري مي آيد
گر علـي اصغر بي شـيـر بـدانـدكـه ربـاب
با دو پستان پـر از خـون جگر مي آيد
اي صبا گوي به عباس كه از جا برخيز
ام كـلثـوم تـو خـم گشته كمر مي آيد
((صامتا ))از چه نگفتي بـه سر قبر حسين
عابدين خون جگر و ديده ي تر مي آيد
چهل روز است گلگون گشته صحرا
زخون پاك فرزندان زهرا
چهل روزاست خاموش است خاموش
چراغ كاروان آل طاها
چهل روز است گشته ورد زينب
حسينم واحسينم واحسينا
چهل روز است كز قتل حسينش
پريده رنگ از رخسار زهرا
چهل روز است مي سوزد سكينه
دلش بشكسته است ازداغ بابا
چهل روز است مى سوزد سكينه
دلش از مـــــاتم جــــــانسوز بـــابا
چهل روزاست كزخون نقش بسته
به لوح عشق هفتادوامضاء
چهل روزاست ازهجران اكبر
خوردخون جگرپيوسته ليلا
چهل روز است كز داغ ابو الفضل
بــود کــلثوم و زيـــنب زار و شــيدا
چهل روز است كز پستان مادر
على اصغر نـــخورده شـــــير اصـلا
چهل روز است كه اطفال حسين است
يـــتيم و در به در در دشت و صحرا
چهل روز است زينب داغدار است
زفـــقدان حســـــين آن مــاه بطحا
چهل روز است گشته حرف زينب
حسـينم وا حسـينم وا حسـينا
چهل روزاست گلهاي رسالت
خزان گشته است ازبيداداعداء
چهل روزاست بياداصغرم من
به يادروي ماه اكبرم من
چهل روزاست قدم ازغم خميده
بيادقاسم درخون طپيده
چهل روزاست دلم درياي خون است
زهجرانت غمم ازحدفزون است
چهل روزاست كه چون ني درنوايم
به يادلاله هاي كربلايم
چهل روزاست كه رفتم زين بيابان
برون همراه اين جمع پريشان
كنون اي خفته درخاك اي برادر
زجابرخيز استقبال خواهر
عزيزان تو را آوردم از شام
كنون با سرفرازي وبه اكرام
كنار تـربتت با شـور و غـوغا
كنون يك مجلسي گرديده برپا
ولى جـا مانده يكتن كنج ويران
رقـيّه درخرابه چون غريبان
تجديد عاشورا
يک کاروان دل آيد ز کوفه
نخل زيارت دهد شکوفه
تجديد عاشورا عزاي اربعين است
محمل نشين شام غم ماتم نشين است
مظلوم حسينم
صحرا خموش و دريا زند جوش
صف هايي از نخل استاده خاموش
يک اربعين بگذشته و فريادشان نيست
گويا ز عاشوراييان در يادشان نيست
مظلوم حسينم
ديگر نشانه از بلبلي نيست
بوي گل آيد اما گلي نيست
اين باغ گل را غارتِ پاييز برده
چشمي از اين جا باغبان، خون ريز برده
مظلوم حسينم
اربعين(نوحه)
يابن زهرا، يابن زهرا، السلام
پرچم پيروزي آوردم زشام
مظهر صبر توام، زائر قبر توام
واحسينا، واحسين
واحسينا، واحسين
با قيام خود قيامت کرده ام
مثل مادر استقامت کرده ام
گفته هايم آتشين، خطبه هايم دلنشين
واحسينا، واحسين
واحسينا، واحسين
ننگ دشمن بر ملا کردم حسين!
شام را کرب و بلا کردم حسين!
کردم از حق ياوري، با زبان حيدري
واحسينا، واحسين
واحسينا، واحسين
دخت معصومت سفير شام شد
آبروي مکتب اسلام شد
دورتو پروانه شد، مدفنش ويرانه شد
واحسينا، واحسين
واحسينا، واحسين
نطق تو مي بود در آواي من
خون تو جوشيد در رگ هاي من
شور عاشوراييم، خطبه ي زهراييم
واحسينا، واحسين
واحسينا، واحسين
خلعت احرام خونين جامه ام
جسم مجروحت زيارت نامه ام
در نماز شب تو را يا اخا کردم دعا
واحسينا، واحسين
واحسينا، واحسين
اي سرت گرمِ دعا نوک سنان
خيزو يک بار دگر قرآن بخوان
ازبريده حنجرت، کن دعا برخواهرت
واحسينا، واحسين
واحسينا، واحسين
اي برادر جان رباب از سفر برگشته است
بهر قبر اصغرش هر طرف سرگشته است
ديده او فرات کودکان است
بانگ علي علي بر آسمان است
السلام اي حسين
خيز اي روح کرم بوسه از دختر بگير
گو به عباست بيا بازوي خواهر بگير
بده جواب ناز کودکانه
مرهم بنه بر زخم تازيانه
السلام اي حسين
گر به پيروزي تمام گشته مأموريتم
بيشتر از صبر من بوده مسؤوليتم
جانم به لب رسيده تا رسيدم
به کوي تو اي آخرين اميدم
السلام اي حسين
گر نشد بر پيکرت سايه اندازم حسين
آمدم بر قبر تو سايبان سازم حسين
اي سايبان محملم سر تو
از شام غم برگشته خواهر تو
السلام اي حسين
خطبه اي خواندم کزان دين نگهداري شده
هر کلام خطبه ام با دلم جاري شده
شد قتلگاه تازه محمل من
وقتي سرت آمد مقابل من
السلام اي حسين
بر فراز نيزه شد عقل ها حيران تو
صبر زينب را ربود نغمه قرآن تو
قرآن تو خواندي من سکوت کردم
نظر به حيّ لايموت کردم
السلام اي حسين
در اين سفر برادر ، جانم بلب رسيده
ديدم به نوک نيزه ، هجده سر بريده
مانده به شام ويران سه ساله ات حسين جان
حسين حسين حسين جان
در راه اين اسارت ، بال و پرم شکستند
در شام و کوفه ما را ، بريسمان ببستند
مانده به شام ويران سه ساله ات حسين جان
حسين حسين حسين جان
اين کودکان معصوم ، دارند بتن نشانه
از بسکه در اين سفر خوردند و تازيانه
مانده به شام ويران سه ساله ات حسين جان
حسين حسين حسين جان
کربلا! اي حرمِ اميد من
کوي هفتاد و دو تن شهيد من
آمدم از شام ويران، اي حسين جان
ديده گريان، سينه سوزان، اي حسين جان
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
زينبم منادي عدالتم
شد به سر يک اربعين رسالتم
من رسول شاهدان سر جدايم
باغبان لاله هاي کربلايم
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
اي فداي سر نازنين تو
اين منم زائر اربعين تو
واي بر من تا که ديدم غربتت را
ماندم و در برکشيدم تربتت را
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
زينبم، جلوه آفتاب تو
پيک پيروزي انقلاب تو
گرچه جز با خسته حالي برنگشتم
زين سفر من دست خالي برنگشتم
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
کربلا قبله عشق و باورم
باغ گل هاي به خون شناورم
قاسمم کو؟ اکبرم کو؟ اصغرم کو؟
عون و عبدالله من کو؟ جعفرم کو؟
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
ماه من که در بغل کشيدمت
پس چرا بر سر نيزه ديدمت
من بگردم روي ني گرداندنت را
بر سر ني، لحن قرآن خواندنت را
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
همه جا در سفرم، در حضرم
لب خشکت نرود از نظرم
با غم دل، آتش جان، سوزِ سينه
مي روم جان برادر در مدينه
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
پنجه در پنجه نيزه ها شدم
کودکان را سپر بلا شدم
پيکرم نيلي شده از تازيانه
بر رخم مانده ز سيلي ها نشانه
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
خود بخوان راز دل از نگاه من
قامت خميده ام گواه من
اشک جاري، زخم کاري، ارمغانم
روي قبرت، اشک حسرت مي فشانم
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
اي جگرگوشه زهرا و علي
هرچه مي پرسي بپرس از من ولي
از رقيُه خود مکن سؤالي
جاي او بين اسيران مانده خالي
يا قتيل العبرات، يا سفينه النجاه
نگاه گريه داري داشت زينب
چه گام استواري داشت زينب
دل با اقتداري داشت زينب
مگر چه اعتباري داشت زينب
چهل منزل حسين منجلي شد
گهي زهرا شد و گاهي علي شد
*
نديدم زينب کبري تر از اين
نديدم زينت باباتر از اين
نديدم دختر زهرا تر از اين
حسيني مذهبي غوغا تر از اين
به پيش پاي ما راهي گذاريد
بناي زينب اللهي گذاريد
*
اگر چه غصه دارد آه دارد
به پايش خستگي راه دارد
به گردش آفتاب و ماه دارد
به والله که ايوالله دارد
همينکه با جلالت سر نداده
به دست هيچکس معجر نداده
*
پس از آنکه زمين را زير و رو کرد
سپاه کوفه را بي آبرو کرد
به سمت کربلا خوشحال رو کرد
کمي از خاک را برداشت بو کرد
رسيدم کربلا اي داد بي داد
حسين سر جدا، اي داد بي داد
*
چهل روز است گريانم حسين جان
چو موي تو پريشانم حسين جان
چهل روز است مي خوانم حسين جان
حسين جانم حسين جانم حسين جان
تويي ذکر لبم الحمدلله
حسيني مذهبم الحمدلله
*
همين جا شيرخواره گريه مي کرد
رباب بي ستاره گريه مي کرد
گهي بر گاهواره گريه مي کرد
گهي بر مشک پاره گريه مي کرد
خدايا از چه طفلم دير کرده؟
مرا بيچاره کرده، پير کرده
*
همين جا دور اکبر را گرفتند
ز ما شبه پيغمبر ما را گرفتند
ولي از من دو دلبر را گرفتند
هم اکبر هم برادر را گرفتند
"به تو گفتم که اي افتاده از پا
ز جا بر خيز ورنه معجرم را..."
*
همين جا بود که سقاي ما رفت
به سمت علقمه درياي ما رفت
پناه عصمت کبراي ما رفت
پي او گوشواره هاي ما رفت
فقط از علقمه يک مشک برگشت
حسين بن علي با اشک برگشت
*
همين جا بود که دلها گرفت و ...
کسي روي تن تو جا گرفت و ...
سرت را يک کمي بالا گرفت و...
همين که بر گلويت خنجر آمد
صداي ناله ي زهرا در آمد
*
همين جا بود الف را دال کردند
تنت را بارها پامال کردند
ته گودال را گودال کردند
تو را با سم مرکب چال کردند
اگر خواندم قليلت علت اين بود
که يک تصويري از تو بر زمين بود
*
تو ماندي و کبوتر رفت کوفه
تو را کشتند و خواهر رفت کوفه
خودم در راه و معجر رفت کوفه
چه بهتر زودتر سر رفت کوفه
وگرنه دردها مي کشت مارا
نگاه مردها مي کشت ما را
*
بهاري داشتم اما خزان ش
قدي که داشتم بي تو کمان شد
عقيق تو به دست ساربان شد
طلاي من نصيب کوفيان شد
خبر داري مرا بازار بردند
ميان مجلس اغيار بردند
*
همين جا بود افتادند تن ها
همين جا بود غارت شد تن ها
تمامي کفن ها، پيرهن ها
بدون تو کتک خوردند زن ها
همين جا بود گيسو مي کشيدند
هر سو دخترانت مي دويدند
*
همين جا بود تازيانه باب گرديد
رخ ما در کبودي قاب گرديد
ز خجلت خواهر تو آب گرديد
که معجر بعد تو ناياب گرديد
سکينه معجر از من خواست اما
خودم هم بودم آنجا مثل آنها...
*
ز جا برخيز غمخواري کن عباس
دوباره خيمه را ياري کن عباس
براي عزتم کاري کن عباس
علم بردار علم داري کن عباس
سکينه مي کند زاري ابالفضل
چه قبر کوچکي داري ابالفضل
علي اکبر لطيفيان
پس از آنکه زمين را زير و رو کرد
سپاه کوفه را بي آبرو کرد
به سمت کربلا خوشحال رو کرد
کمي از خاک را برداشت بو کرد
رسيدم کربلا اي داد بي داد
حسين سر جدا، اي داد بي داد
چهل روز است گريانم حسين جان
چو موي تو پريشانم حسين جان
چهل روز است مي خوانم حسين جان
حسين جانم حسين جانم حسين جان
تويي ذکر لبم الحمدلله
حسيني مذهبم الحمدلله
همين جا شيرخواره گريه مي کرد
رباب بي ستاره گريه مي کرد
گهي بر گاهواره گريه مي کرد
گهي بر مشک پاره گريه مي کرد
خدايا از چه طفلم دير کرده؟
مرا بيچاره کرده، پير کرده
همين جا دور اکبر را گرفتند
ز ما شبه پيغمبر ما را گرفتند
ولي از من دو دلبر را گرفتند
هم اکبر هم برادر را گرفتند
"به تو گفتم که اي افتاده از پا
ز جا بر خيز ورنه معجرم را..."
همين جا بود که سقاي ما رفت
به سمت علقمه درياي ما رفت
پناه عصمت کبراي ما رفت
پي او گوشواره هاي ما رفت
فقط از علقمه يک مشک برگشت
حسين بن علي با اشک برگشت
همين جا بود که دلها گرفت و ...
کسي روي تن تو جا گرفت و ...
سرت را يک کمي بالا گرفت و...
همين که بر گلويت خنجر آمد
صداي ناله ي زهرا در آمد
همين جا بود الف را دال کردند
تنت را بارها پامال کردند
ته گودال را گودال کردند
تو را با سم مرکب چال کردند
اگر خواندم قليلت علت اين بود
که يک تصويري از تو بر زمين بود
تو ماندي و کبوتر رفت کوفه
تو را کشتند و خواهر رفت کوفه
چه بهتر زودتر سر رفت کوفه
وگرنه دردها مي کشت مارا
نگاه مردها مي کشت ما را
بهاري داشتم اما خزان شد
قدي که داشتم بي تو کمان شد
عقيق تو به دست ساربان شد
طلاي من نصيب کوفيان شد
خبر داري مرا بازار بردند
ميان مجلس اغيار بردند
همين جا بود افتادند تن ها
همين جا بود غارت شد تن ها
تمامي کفن ها، پيرهن ها
بدون تو کتک خوردند زن ها
همين جا بود گيسو مي کشيدند
هر سو دخترانت مي دويدند
ز جا برخيز غمخواري کن عباس
دوباره خيمه را ياري کن عباس
براي عزتم کاري کن عباس
علم بردار علم داري کن عباس
سکينه مي کند زاري ابالفضل
چه قبر کوچکي داري ابالفضل
علي اکبر لطيفيان
ازوبلاگ تيشه هاي اشک
زنيد بر سينه و برسر عزيزان اربعين آمد
كـه جـابـر بـر سـر قبر امام سومين آمد
درآن دشت بلا آيد نواي كاروان غم
گمانم زينب مظلومه در آن سرزمين آمد
كنارعلقمه آيدصداي ناله اي برگوش
گمانم ام كلثوم است كه با حال حزين آمد
نواي رودرودآيد سر قبر علي اكبر
گـمـانـم ام لـيـلـا مـادر آن نـازنـين آمد
زني بينم بپا كرده عزاي حضرت قاسم
بـٌوًدنـجـمـه كنار تربت آن مه جنين آمد
رباب ازسوزدل ريزد زچشمانش سرشك غم
سر قبر علي اصغر به احوال غمين آمد
نه تنها زائر قبر برادر زينب كبري است
زجـنـت فـاطمه هم با امام المتقين آمد
پي پا بوسي خون خدا در كربلا امروز
پـيـمـبر بـا تـمـام انبيا و مرسلين آمد
خوش آن روزي كه بنويسند به دفتر خانه ي تقدير
((غـلامـي))بـر سـر قـبـر امـــام الـعالمـيـن آمـد
چو مرغاني بسته بال وحزين امشب اي دل من نوحه خواني كن
عــزاداري در فـراق رخ آن يـگـانـه مـه آسـمـانـي كـن
بٌوًد شـام اربعـين امـشـب
شده با غم دل قرين امشب
آه و واويلا آه و واويلا
دلا امـشب هـمـرهـي بنـمـا بـا سـكـيـنـه و با زينب كبري
ببار اشك غم به دامن من خود بي امـان زغم يوسف زهرا
بٌوًد شـام اربـعيـن امـشـب
شده با غم دل قرين امشب
آه و واويلا آه و واويلا
چهل روز است از برادر خود زينب از غم دوران جدا مانده
چهل روز است از جفـاي عـدو دل شكسته وبي آشنا مانده
بٌوًد امشب گاه وصل حسين با سكينه و با زينب وسجاد
كند زينب با برادر خود شكوه ها زغم وسختي وبيداد
بٌـوًد شـام اربـعـين امشب
شده با غم دل قرين امشب
آه و واويلا آه و واويلا
چسان گويد بانوي دوجهان كز فراق تو بر ما چه افتاده
زسوز غم در خرابه ي شام دختر تو غريبانه جـان داده
((عزيزي))امشب زبانه كشـد شـعـله هازدل كـاروان غم
گرفته رنگي ز درد وفغان از فراق حسين چهره ي عالم
بٌوًد شام اربعـيـن امـشـب
شده با غم دل قرين امشب
آه و واويلا آه و واويلا
علي حسين عزيزي
اربعين آمد دلم را غم گرفت
بهر زينب(س) عالمي ماتم گرفت
سوز اهل آسمان آيد به گوش
ناله ي صاحب زمان آيد به گوش
جان اهل بيت عصمت بر لب است
کاروان سالار آنها زينب است
جمله مستان سوي ساقي آمدند
مست مست از جام باقي آمدند
سينه ها آماج رگبار بلا
جاي زخم ريسمان بر دستها
هوش از سر رفته و دل باخته
جسم خود را بر زمين انداخته
هر يکي در جستجوي تربتي
بر لب هر يک کلامي، صحبتي
قلبها پر شکوه از بيداد بود
آشناي قبر ها سجاد(ع) بود
رهبر زينب(س) امام راستين
حجت حق بود زين العابدين(ع)
با کلامش عمه را مغموم کرد
تا که قبر يار را معلوم کرد
آمده همراه دخت بوتراب
بر سر آن قبر کلثوم و رباب
زخمهاي اين سفر سر باز کرد
هر کسي درد دلي آغاز کرد
زينب ازمژگان خود ياقوت ساخت
داستان اين سفر را باز گفت
گفت اي سالار زينب السلام
ماه شام تار زينب السلام
بر تو پيغام سفر آورد ام
از فتوحاتم ، خبر آورده ام
کرد با من اين مسير عشق طي
راس تو منزل به منزل روي ني
معجرم نيلي شد و مويم سپيد
از غم دوري تو قدم خميد
گر که دست رحمت و صبرت نبود
زينبت در راه کوفه مرده بود
ظلم دشمن تا که بي اندازه شد
ماجراهاي سقيفه تازه شد
ريسمان بر گردن سجاد بود
غربت بابا مرا در ياد بود
ديدي از ني دست خواهر بسته بود؟
گوييا دستان حيدر بسته بود
ياسها را جوهر نيلي زدند
مادرم را گوييا سيلي زدند
ازشماتت کردن دشمن مپرس
از سه ساله دخترت از من مپرس
شد سرت يک نيمه شب مهمان او
با وصالت بر لب آمد جان او
مرد در ويرانه و من زنده ام
بي رقيه(س) آمدم شرمنده ام
بارها از دوريت جان باختم
بين مقتل من تو را در يافتم
گر تو اي لب تشنه برداري سرت
حال نشناسي دگر اين خواهرت
اي غايب از نظر، نظري کن به خواهرت
زينب نشسته بر سر قبر مطهرت
يک اربعين گذشته ولي زنده ام هنوز
قامت خميده آمده سرو صنوبرت
نشناختي مرا ز پس اين چروکها
من زينب توأم ز چه رو نيست باورت
ليلاست اين که خيمه زده زير پاي تو
بار دگر بگو که اذان گويد اکبرت
اين زن که لطمه مي زند اين گونه بر خودش
او کيست؟ نجمه است عروس برادرت
آقا! سکينه جمله ي اشکش سؤالي است
يعني کجاست قبر علمدار لشگرت ؟
در کربلا هنوز زني گريه مي کند
زينب کش است ناله ي محزون مادرت
پيغمبري نما و دو دستت برون بيار
از دست من بگير بقاياي دخترت
اي پيکري که زخم تنت بي شماره بود
آورده ام براي تو ته مانده ي سرت
بگرفتم از امام زمان حُکم نبش قبر
تا متصل کنم سر پاکت به پيکرت
بايد دوباره وارد گودال خون شوم
خواهم اگر که بوسه بگيرم ز حنجرت
من نيز با تو کشته شدم روز واقعه
اذني بده که دفن شود با تو خواهرت
دلشوره داشتم که مبادا کنار تو
چشم ربابه باز بيفتد به اصغرت
نذرش قبول سايه نشيني نمي کند
از بس که بر تو هست وفادار ، همسرت
لالايي اش امان مرا نيز بريده است
گويد به ناله ! اصغر من شير خورده است؟!
سعيد توفيقي
[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر و کتاب مجموعه اشعارباقری نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر