درامتداد تاریک-زورگیری خونبار طلا در پوشش پاکبان

سجادپور- عاملان زورگیری خونبار طلاهای یک زن مشهدی درحالی با کمک شهروندان و حضور پلیس در صحنه حادثه به دام افتادند که آن ها بازوی جوانی را نیز با ضربه تبر به شدت مجروح کردند.

فرمانده انتظامی مشهد درباره این حادثه خونبار به خراسان گفت: زن جوانی در بولوار طبرسی شمالی داخل کوچه آمد تا پسر 14 ساله اش را صدا کند. او درحالی که مقابل مرد معتاد سابقه داری قرار گرفته بود بدون توجه به اطراف، دستش را از زیر چادر بیرون آورد و پسرش را خطاب قرار داد که به منزل بازگردد. در همین هنگام برق النگوهای طلای زن جوان، چشم مرد معتاد را گرفت و او را به وسوسه انداخت. همسایه سابقه دار که دیگر نمی توانست از فکر بهای میلیونی النگوهای طلا بیرون بیاید به درون منزلش رفت و نقشه دستبرد به طلاهای زن جوان را کشید. این مرد 45 ساله که علی اکبر نام دارد، ماجرای النگوها را برای یکی دیگر از هم بساطی‌های سابقه دارش بازگو کرد و بدین ترتیب غلامحسین نیز برای این دستبرد وحشتناک با او همراه شد.

سرهنگ عباس صارمی ساداتی افزود: مرد45 ساله برای فریب پلیس بعد از وقوع سرقت نیز چاره ای اندیشید تا دستبرد را به یکی از پاکبانان زحمتکش محله نسبت دهد.این پاکبان هر روز بعد از اتمام کارش در محله طبرسی شمالی، لوازم کار و لباس هایش را درون گاری زباله ای می گذاشت که داخل زمین مخروبه ای بود، این موضوع نقشه شوم همسایه معتاد را کامل کرد. یک روز وقتی پاکبان با پایان یافتن شیفت خدمتی‌اش طبق معمول لوازمش را درون گاری گذاشت و رفت، مرد معتاد شبانه لباس‌های او را سرقت کرد تا نقشه وحشتناک خود را اجرا کند. او و همدستش درحالی که تبر ، شوکر و افشانه فلفل تهیه کرده بودند کلاه کشی را نیز به سر کشیدند و چشم به در منزل زن جوان دوختند و  به محض این که ساعت 7 صبح شوهر آن زن برای رفتن به محل کار از خانه بیرون آمد، نقابداران تبر به دست از روی دیوار وارد منزل شدند. زن جوان و پسرش با دیدن دزدان نقابدار وحشت زده جیغ می کشیدند تا این که توجه همسایگان را جلب کردند چرا که اهالی محل ابتدا تصور می کردند با یک مشاجره خانوادگی روبه رو هستند اما صدای دلخراش زن جوان که فریاد می زد «به پسرم کاری نداشته باشید هرچه می خواهید با خود ببرید!» اهالی را به سوی منزل زن جوان کشاند، در این هنگام دزدان خشن با شوکر و افشانه به مادر و پسر حمله ور شدند و با کتک زدن آن ها، 10 عدد النگوی زن جوان را نیز قیچی کردند. مقام ارشد انتظامی مشهد تصریح کرد: اهالی محل که به ماجرا مشکوک شده بودند ابتدا با پلیس 110 تماس گرفتند و در همین حال جوان 23 ساله ای به نام «سجاد» برای کمک به مادر و پسر وارد حیاط شد تا از فرار دزدان تبر به دست جلوگیری کند ولی معتاد زورگیر، ضربه ای با تبر به بازوی جوان مذکور زد و او را به شدت زخمی کرد. سرهنگ صارمی ساداتی ادامه داد: با وجود این، جوان زخمی به همراه دیگر اهالی تا رسیدن پلیس، آن ها را در محاصره نگه داشتند، از سوی دیگر با  توجه به اهمیت ماجرای زورگیری، نیروهای گشت انتظامی، بی درنگ عازم محل حادثه شدند و درحالی مرد 45 ساله را با تیراندازی هوایی به دام انداختند که او برای فرار از چنگ پلیس با تبر به سوی شهروندان و نیروهای انتظامی حمله ور می شد.

رئیس پلیس مشهد خاطرنشان کرد: با دستگیری این متهم سابقه دار بلافاصله ماموران انتظامی به تعقیب همدست فراری او پرداختند وموفق شدند سارق دیگر را نیز در یکی از کوچه های اطراف دستگیر کنند.

سرهنگ عباس صارمی ساداتی اضافه کرد: با کشف النگوهای طلا، تبر، افشانه فلفل، شوکر، قیچی آهن بری، لباس های پاکبان و ... این متهمان با دستور قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفتند. خراسان : شماره : 20400 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۵ خرداد

 

زندگی در سیاهی!

وقتی بعد از ازدواج با همسرم دچار اختلاف شدم هیچ گاه به عاقبت طلاق و آسیب های بعد از آن فکر نکردم به همین خاطر زندگی من دچار فراز و نشیب های شدیدی شد به گونه ای که در سیاهی روزگار می گذراندم و...

زن 35 ساله ای که مدعی بود پای دختر دیگری به زندگی اش باز شده و حالا همسرش او را با کتک کاری از منزل بیرون انداخته است درباره سرگذشت پرفراز و فرودش به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: در سال اول دبیرستان تحصیل می کردم که از چابهار به مشهد مهاجرت کردیم چرا که پدربزرگم مخالف سکونت ما در جنوب کشور بود و اصرار داشت در کنار یکدیگر زندگی کنیم. هنوز یک ماه بیشتر از ورودمان به مشهد نگذشته بود که پسر عمه ام به خواستگاری ام آمد. او 9 سال از من بزرگ تر بود اما من به خواست پدرم و در حالی که 15 سال بیشتر نداشتم پای سفره عقد نشستم. به خاطر آن که هیچ گونه آگاهی از زندگی زناشویی نداشتم خیلی زود باردار شدم و روز بعد از جشن عروسی دخترم را به دنیا آوردم به طوری که همین موضوع به اختلافات شدیدی بین من و پدرم منجر شد. از سوی دیگر نیز همسرم مردی پرخاشگر بود و مدام مرا کتک می زد یا با الفاظ رکیک تحقیرم می کرد. آن زمان در منزل مادرشوهرم زندگی می کردیم که تازه فهمیدم «قدرت» به تریاک و مصرف قرص های مخدردار اعتیاد دارد. با آن که پسرم را باردار بودم چند بار تلاش کردم تا اعتیادش را ترک کند به همین دلیل برای تامین هزینه ها پای چرخ خیاطی می نشستم تا برای تامین مخارج زندگی دچار مشکل نشویم چرا که همسرم کارگر بنایی بود و نمی توانست هزینه های ترک اعتیادش را بپردازد. اما باز هم تلاش هایم بی فایده بود و ترک اعتیاد او بیشتر از یک ماه دوام نمی آورد و از طرف دیگر به خاطر خیاطی در دوران بارداری پاهای نوزادم دچار مشکل شد که دو سال زیر نظر پزشک بود و چند عمل جراحی برای بهبودی نقص جسمانی او انجام شد. دیگر تألمات روحی بر مشکلات خانوادگی و اقتصادی ام افزوده شد به همین دلیل به کارگری در منازل مردم مشغول شدم اما همسرم برای آن که خجالت نکشد نزد اطرافیان وانمود می کرد منشی یک شرکت مهندسی شده ام. دیگر همسرم از صبح تا شب به مصرف مواد مخدر مشغول بود و نمی توانست کار کند. زندگی بی سر و سامانم نه تنها هر روز آشفته‌تر می شد بلکه خانواده همسرم به من تهمت  می‌زدند که با مردان نامحرم در شرکت ارتباط دارم در حالی که من اصلا در شرکت کار نمی کردم. چند بار با حالت قهر به منزل پدرم رفتم اما هر بار با وساطت بزرگ ترها به زندگی‌ام بازگشتم تا این که یک بار وقتی فهمیدم قصد معتاد کردن مرا دارد و مقداری موادمخدر درون چای من ریخته است با او به مشاجره پرداختم که در نهایت مرا به شدت کتک زد و حدود یک هفته در خانه زندانی ام کرد این بار وقتی موفق به فرار شدم به منزل پدرم رفتم اما این بار قصد بازگشت به خانه ام را نداشتم به همین دلیل منزلی را در نزدیکی خانه پدرم اجاره کردم و در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم. بالاخره چند ماه بعد «قدرت» حاضر شد به شرط دریافت مبالغی از من و گذشت از مهریه و فرزندانم مرا طلاق بدهد. من هم پس اندازها وپول رهن خانه ام را به او دادم و به طور توافقی جدا شدیم. چند سال در کارگاه خیاطی کار می‌کردم و شب ها را نیز در محل کارم می‌خوابیدم اما وقتی صاحب کارم تصمیم گرفت به خاطر خواب در کارگاه از حقوقم کسر کند از آن جا بیرون آمدم و منزل کوچکی را در حاشیه شهر اجاره کردم. بعد از آن به کار خدماتی در یک هتل مشغول شدم و شب ها را نیز در منزل خیاطی می کردم تا این که اوضاع مالی ام بهتر شد اما از تنهایی رنج می بردم. خلاصه اواخر سال 97 بود که با متصدی یک فروشگاه خدمات تلفن همراه آشنا شدم و چند ماه بعد به عقد موقت او در آمدم. «مهرشاد» مجرد بود و قرار شد به مدت پنج سال در عقد او باشم . دیگر تا بعدازظهر در هتل کار می کردم و بعدازظهرها نیز در امور خدماتی تلفن همراه برای همسرم فعالیت داشتم و چندین میلیون تومان هم به او کمک مالی کردم ولی بعد از گذشت چند ماه دیگر پاسخ تلفن هایم را نداد و به دیدارم نیامد. او مدعی بود اتفاق بدی برایش افتاده و من باید مدتی صبر کنم. خلاصه چهار ماه بعد فهمیدم که پای دختر دیگری درمیان است و «مهرشاد» ادعا کرد با آن دختر ازدواج کرده اما قصد دارد او را به خاطر مشکلات اخلاقی طلاق بدهد. به او گفتم بدهکاری هایت را پس بده و به دنبال کارت برو! ولی او شبانه با دوستانش به منزل من ریختند و مرا کتک زدند. حالا هم به کلی آشنایی خودش با مرا انکار می کند و...

شایان ذکر است به دستور سرهنگ محسن باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) رسیدگی به شکایت این زن در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.  ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20400 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۵ خرداد

 

اعتراف نامادری به قتل «عسـل»

نامادری : زانویم را روی مهره های کمرش گذاشتم و سرش را با دستم به پشت خواباندم...

سجادپور-  زن جوانی که در پی مرگ دلخراش دخترخوانده 10 ساله اش بازداشت شده بود، صبح روز گذشته در اولین جلسه بازپرسی به ارتکاب قتل اعتراف و راز مرگ «عسل کوچولو» را فاش کرد.

به گزارش خراسان، ماجرای این پرونده جنایی شب شنبه گذشته زمانی رقم خورد که نیروهای اورژانس پیکر نیمه جان دختر 10ساله ای را به بیمارستان 22بهمن مشهد رساندند اما این کودک معصوم نتوانست با مرگ دست و پنجه نرم کند و بر اثر عوارض ناشی از کودک آزاری جان سپرد.

دقایقی بعد، تحقیقات گسترده ای توسط قاضی ویژه قتل عمد مشهد آغاز و مشخص شد که علاوه بر آثار کبودی روی پیکر این دختر، وی بر اثر خون ریزی داخلی و شکستگی مهره های کمرش جان باخته است. به همین دلیل، قاضی علی اکبر احمدی نژاد دستور بازداشت نامادری «عسل» را صادر کرد چرا که بررسی های میدانی و نامحسوس مقام قضایی نشان می داد، این کودک 10ساله قبلا نیز توسط نامادری اش مورد ضرب و جرح و کتک کاری قرار گرفته است. این زن جوان که مدعی بود «عسل» در منزل روی زمین افتاده است! صبح روز گذشته وقتی در برابر سوالات تخصصی قرار گرفت، به ناچار لب به اعتراف گشود و راز مرگ «عسل کوچولو» را فاش کرد.

او گفت: «عسل» در کلاس چهارم دبستان تحصیل می کرد. ما در خیابان شهید بابانظر 33 مستاجر هستیم. بعدازظهر روز حادثه از منزل مادرم در شهرک شهیدباهنر مشهد به خانه خودمان آمدیم اما فقط به خاطر یک موضوع بی اهمیت که از عسل خواستم به داخل اتاق برود و به حرفم گوش نکرد، خیلی عصبانی شدم. در همین حال زانویم را روی مهره های کمرش گذاشتم و سرش را با دستم به پشت خواباندم، بعد از آن دیدم رنگ عسل پریده است. ترسیدم و با مادرم تماس گرفتم که هرچه زودتر به خانه ام بیاید. حدود نیم ساعت بعد وقتی مادرم رسید با اورژانس تماس گرفتیم که دیگر دیر شده بود...

این نامادری 26 ساله با ادعای این که دچار بیماری روحی و روانی است، در ادامه اعترافات خود افزود: پدرم اهل کرکوک عراق است و من در 14 سالگی با یکی از بستگانم در خراسان شمالی ازدواج کردم چرا که مادرم اهل آن جاست.

با وجود این همسرم معتاد بود و به شدت مرا کتک می زد. او به من سوءظن داشت و همواره با یکدیگر درگیر بودیم تا این که به ناچار بعد از هفت سال زندگی از او طلاق گرفتم اما در کشاکش ماجرای طلاق با «محمد» در راهروی دادگاه آشنا شدم که او هم با همسرش مشکل داشت. خلاصه سال 95 ازدواج کردیم ولی من به خاطر کتک هایی که از همسرم اولم خورده بودم ناراحتی های روحی و روانی داشتم به طوری که تحت نظر پزشک هستم ولی از حدود یک هفته قبل مصرف داروهایم را قطع کردم. به همین دلیل حالت های عصبی به من دست می داد به طوری که خودم را می زدم یا متکا را روی سرم می گذاشتم و جیغ می کشیدم. روز حادثه هم وقتی از منزل مادرم به خانه بازگشتیم به عسل گفتم به داخل اتاق برود تا من لباس هایم را عوض کنم اما او گوش نکرد که عصبانی شدم. ابتدا چند سیلی و مشت زدم و بعد هم کمرش را با زانو شکستم. زمانی که زانو را روی کمرش گذاشته بودم و کمرش را به بالا کشیدم صورتش روی زمین افتاد و بی حرکت شد که به مادرم زنگ زدم. از ترس لوازمم را جمع کردم که فرار کنم ولی وقتی مادرم آمد، گفت: بچه هنوز نبض دارد! به همین دلیل با اورژانس تماس گرفتیم.

گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی همچنین نشان داد که فروردین سال گذشته به خاطر کتک کاری و آزار و اذیت دختر کوچک و با تماس مدیران مدرسه، عسل حدود 20 روز به بهزیستی سپرده شد اما بعد پدرش او را به خانه بازگرداند.

گزارش خراسان حاکی است، در حالی که مادر زن 26 ساله نیز اظهارات دخترش را تایید کرد، دستور بازداشت موقت نامادری از سوی قاضی احمدی نژاد صادر شد تا بررسی های بیشتر زیر نظر سرهنگ علی بهرامزاده (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی) ادامه یابد و جزئیات این جنایت فجیع فاش شود.

شایان ذکر است، ماجرای این حادثه وحشتناک روز یک شنبه گذشته با عنوان «مرگ تلخ عسل» در صفحه حوادث روزنامه خراسان چاپ شده بود. خراسان : شماره : 20402 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۷ خرداد

 

نقشه عجیب یک دزد!

دیگر به آخر خط رسیده بودم. درآمد کارگری کفاف هزینه های اعتیادم را نمی داد. به همین دلیل نقشه سرقت مصالح ساختمانی را طرح کردم و آماده اجرای این نقشه عجیب شدم اما...

جوان 30 ساله ای که به اتهام دستبرد به اموال صاحبکارش دستگیر شده بود، پس از آن که به سوالات تخصصی افسر تجسس درباره ماجرای دستبرد به محل کارش پاسخ داد، در حالی که به آینده تاریکش می اندیشید و اشک هایش حلقه های فولادین قانون را شست و شو می داد، در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شهرک ناجای مشهد گفت: در محله خواجه ربیع مشهد به دنیا آمدم و در همان محل رشد کردم. پدرم کارگر ساده ساختمانی بود که بعدها به خاطر کسب مهارت و تجربه در کارش «استاد بنا» نام گرفت و درآمدش کمی تغییر کرد اما با همه تلاش هایش نمی توانست مخارج زندگی و تحصیل ما را تامین کند چرا که در برخی از فصول سال مانند زمستان کار ساختمانی کم می شد و پدرم نیز مانند بسیاری از کارگران روزهای زیادی را بیکار می ماند، به همین دلیل همواره با مشکلات مالی دست به گریبان بودیم. من هم که فرزند بزرگ خانواده بودم و یک خواهر و برادر کوچک تر از خودم داشتم، از دیدن این وضعیت در سن و سال نوجوانی زجر می کشیدم. با آن که علاقه زیادی به درس و مدرسه داشتم تا با تحصیل، شغل و موقعیت خوبی در آینده پیدا کنم اما به خاطر همین شرایط مالی مجبور به ترک تحصیل شدم. خلاصه روی همه آرزوهایم پا گذاشتم و در کلاس سوم راهنمایی با رها کردن درس و مدرسه وارد بازار کار شدم تا کمک خرج خانواده ام باشم. ابتدا به عنوان «پادو» در فروشگاه ها کارم را آغاز کردم و بعد از آن به فکر آموختن حرفه و هنری افتادم تا در آینده خودم «استادکار» شوم به همین دلیل چندین شغل فنی و تخصصی را آغاز کردم و به شاگردی و مهارت آموزی در حرفه های نجاری و مکانیکی پرداختم اما در هیچ کدام از این شغل ها دوام نیاوردم چرا که هزینه هایم خیلی بیشتر از درآمد شاگردی بود. در نهایت چاره ای ندیدم جز آن که به حرفه پدرم روی آورم و شغل کارگری امور ساختمانی را انتخاب کنم. آن روزها ساخت و ساز مسکن های مهر داغ بود و من هر روز سرکار می رفتم تا بتوانم در مخارج تحصیلی خواهر و برادر کوچکم نیز کمک کنم. در اوج آغاز دوران جوانی قرار داشتم و خیلی خوب کار می کردم. بیستمین بهار زندگی ام را می گذراندم که به پیشنهاد یکی از همکارانم پای بساط موادمخدر نشستم. آن روز به مدت دو ساعت کارمان را برای صرف ناهار و استراحت تعطیل کرده بودیم. چند تن از کارگران دیگر هم به جمع ما پیوستند تا به قول معروف برای کار بیشتر خودمان را شارژ کنیم! همین لغزش سرآغاز بدبختی ها و بیچارگی ام شد چرا که از آن روز به بعد دیگر نه تنها بساط تریاک کشی در محل کارم برپا بود بلکه شب ها نیز به بهانه خستگی و درد پا و کمر به مصرف مواد مخدر ادامه می دادم. یک سال بعد به استعمال موادمخدر صنعتی (شیشه) روی آوردم و این گونه به منجلاب فلاکت افتادم. دیگر نه تنها درآمدم کفاف هزینه هایم را نمی داد بلکه سر کار هم نمی توانستم بروم. سعی کردم با خرده فروشی موادمخدر مخارج اعتیادم را تامین کنم اما در همان روز اول آغاز قاچاق فروشی دستگیر و راهی زندان شدم. چهار سال بعد وقتی از زندان بیرون آمدم و مورد عفو قرار گرفتم، مادرم مرا داماد کرد تا دنبال خلاف نروم. اما من چند روز بعد از آزادی دوباره سراغ همان دوستان معتادم رفتم و با تعارف آن ها بار دیگر در مسیر تباهی قدم گذاشتم. اگرچه من و همسرم در منزل اجاره ای پدرم زندگی می کردیم اما من نمی توانستم مخارج زندگی خودم را تامین کنم. خلاصه با به دنیا آمدن فرزندم اوضاع بدتر شد. از سوی دیگر همسرم سرناسازگاری با مادرم را گذاشت و من خانه به دوش شدم. حالا علاوه بر شیرخشک و پوشک، اجاره خانه هم به مخارجم افزوده شده بود. از طرف دیگر کارفرماها کمتر مرا برای کارگری می بردند چرا که از قیافه ام کاملا مشخص بود که اعتیاد دارم و اهل کار نیستم. این بود که به فکر سرقت افتادم تا برای مدتی هزینه های سنگین اعتیادم را تامین کنم. نقشه ای ماهرانه و عجیب کشیدم تا به مصالح ساختمانی موجود در محل کارم دستبرد بزنم. از قبل وانتی اجاره کردم تا سیمان و آجر و شیرآلات را شبانه به سرقت ببرم اما زمانی که مصالح ساختمانی را بار زده بودم از شانس بدم ماموران انتظامی رسیدند و در همان محل دستگیرم کردند ولی ای کاش...

شایان ذکر است، به دستور سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) تحقیقات نیروهای تجسس برای کشف جرایم احتمالی دیگر این سارق جوان ادامه دارد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی  . خراسان : شماره : 20402 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۷ خرداد

 

قربانیان آرزو!

 

در حالی که سه فرزند قد و نیم قد داریم، از مدتی قبل همسرم سر ناسازگاری گذاشته و مدعی است من جلوی پیشرفت او را گرفته ام و نمی تواند به رویاهایش برسد، به همین دلیل تصمیم به طلاق دارد و ...

مرد جوان با بیان این که همسرم را دوست دارم، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم‌آباد مشهد گفت: 18سال بیشتر نداشتم که عاشق «بهارک» شدم. آن ها در همسایگی ما زندگی می کردند و من هر روز صبح سر کوچه می ایستادم تا او را هنگام رفتن به مدرسه ببینم. حتی در روزهای سرد و برفی هم نمی توانستم بدون دیدن او به مغازه پدرم بروم و کرکره ها را بالا بزنم.

خلاصه، پدرم زمانی که فهمید من عاشق دختر همسایه شده ام با توجه به شناختی که از خانواده آن ها داشت، آستین ها را بالا زد و به همراه مادرم به خواستگاری بهارک رفت. من تا مقطع راهنمایی درس خوانده بودم و بهارک هم قرار بود در اول دبیرستان ثبت نام کند که ما پای سفره عقد نشستیم و با یکدیگر ازدواج کردیم. رسیدن به بهارک بزرگ ترین آرزوی من بود و خیلی خوشحال بودم که او را به دست آورده ام. به همین دلیل هیچ گاه با خواسته هایش در زندگی مخالفت نمی کردم. فرزند اولمان به دنیا آمده بود که بهارک به پیشنهاد یکی از دوستانش تصمیم به ادامه تحصیل گرفت. اگرچه از صمیم قلب راضی به ادامه تحصیل او نبودم و اعتقاد داشتم بهارک باید وقت خودش را صرف خانه داری و تربیت فرزندمان بکند اما نتوانستم در برابر خواسته اش مقاومت کنم و بدین ترتیب بهارک دیپلم گرفت. او دیگر وقت زیادی برای خانواده اش نداشت و تنها به آزمون سراسری و شرکت در کنکور می اندیشید.

خلاصه، بداخلاقی هایش شروع شد و برای تحصیل در دانشگاه پافشاری کرد. بالاخره در رشته رادیولوژی پذیرفته شد و ادامه تحصیل داد. دیگر به من و فرزندانم هیچ توجهی نداشت، حتی روابط عاطفی ما بسیار سرد شده بود. همزمان با پایان دوره کارشناسی، سومین فرزندمان نیز به دنیا آمد. گرفتاری های من در خانه برای رسیدگی به امور بچه ها آن قدر زیاد شده بود که دیگر حتی نمی توانستم سر کار بروم. با این همه همسرم سر ناسازگاری گذاشته و قصد دارد از من طلاق بگیرد.او مدعی است من جلوی پیشرفت او را گرفته ام و نمی تواند این گونه با من زندگی کند. در حالی که من و فرزندانم قربانی آرزوهای او شده ایم و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20403 - ۱۳۹۹ شنبه ۳۱ خرداد

 

زورگیری به شیوه گدایی!

زمانی که وارد کلانتری شدیم، زن معتاد سعی می کرد پسر جوانش را به خاطر خلافکاری هایش کتک بزند! او که به زحمت چشم هایش را باز نگه می داشت، بعد از یک هجوم بی ثمر به سوی فرزندش روی صندلی کلانتری نشست و برای لحظاتی چشمانش را بست و به پسرش ناسزا گفت که چرا چاقو را برای زورگیری زیر گلوی راننده گذاشته است و...

این ها بخشی از اظهارات شاکی میان سالی است که طعمه زورگیر 20 ساله شده بود. این راننده میان سال که هنوز از شدت ترس و اضطراب دستانش می لرزید و با چشمانی وحشت زده به حلقه های آهنین گره خورده بر دستان زورگیر می نگریست، پس از آن که مقداری   آب   نوشید و کمی آرامش خود را بازیافت، در تشریح ماجرای زورگیری به افسر تجسس کلانتری سپاد مشهد گفت: در یکی از خیابان های مشهد هنگامی که سوار بر خودروی پژو 206 بودم با یک دستگاه پراید تصادف کردم. چون تصادف خسارتی بود و راننده مقابل نیز قصور خودش را قبول داشت، منتظر افسر راهنمایی و رانندگی نماندیم. قرار شد مدارکمان را به یکدیگر بدهیم و روز بعد هر دو برای دریافت خسارت به بخش کارشناسی بیمه ایران مراجعه کنیم. طبق قرارمان ساعت 10 صبح به مرکز پرداخت خسارت آمدیم. امور مربوط به سانحه رانندگی و نظرات کارشناسی خیلی زود انجام شد و من با اتمام امور تخصصی بیمه در حالی از مرکز پرداخت خسارت بیرون آمدم که راننده پراید زودتر از من و پس از بازدید کارشناسی محل را ترک کرده بود. در حالی که به طرف خودروی شخصی ام که بالاتر از مرکز بیمه پارک کرده بودم، می رفتم ناگهان جوانی با قیافه معتاد و ژولیده به سویم آمد و با بیان این که پول کرایه تاکسی را برای بازگشت به منزلش ندارد، از من خواست مبلغ پنج هزار تومان به او بدهم. وقتی چشمم به وضعیت آشفته و چهره تاسف بار آن جوان افتاد، خیلی افسوس خوردم و یک لحظه با خودم اندیشیدم اگر این مبلغ را به او بدهم بلافاصله به سراغ دیگر شهروندان می رود تا هزینه خرید موادش را تامین کند. به خوبی می فهمیدم او نداشتن کرایه تاکسی را بهانه کرده و دروغ می گوید پس اگر پولی به او می دادم در حقش خیانت کرده بودم چرا که او به دریافت این گونه پول ها از شهروندان عادت می کرد و به سراغ کار یا ترک اعتیاد نمی رفت. واقعا در دو راهی تردید مانده بودم و نمی دانستم در این شرایط چگونه باید رفتار کنم. در یک لحظه تصمیم خودم را گرفتم و با عذرخواهی به او گفتم الان اسکناس پنج هزار تومانی ندارم! با گفتن این جمله در خودرویم را باز کردم و در حالی که به خاطر گرمای هوای ظهر شیشه را پایین می دادم، درون خودرو نشستم و استارت زدم! ولی ناگهان او ضامن چاقویش را زد و تیغه تیز آن را زیر گلویم گذاشت. از شدت ترس و وحشت چیزی نمانده بود که قلبم از کار بیفتد. پایم روی  پدال گاز خودرو می لرزید! زبانم بند آمده بود و با چشمانی از حدقه بیرون زده نگاهش کردم! بی رحمی و قساوت در چشمانش موج می زد. به آرامی کارت عابر بانکم را از داخل کیفم برداشتم و به او گفتم هرچه می خواهی از این کارت بردار! او که احساس می کرد احتمال دارد رمز آن را اشتباه بگویم، فشاری به تیغه چاقو آورد و گفت: خودت با من می آیی و پول ها را به من می دهی! با حرکت سر اشاره کردم تا سوار شود! وقتی چاقو را از زیر گلویم برداشت و قصد داشت خودرو را برای سوار شدن از سمت شاگرد دور بزند، چشمم به شهروندانی افتاد که وارد خیابان شدند. در یک لحظه پا به فرار گذاشتم و با سر و صدا از شهروندان کمک خواستم. خیلی زود زورگیر جوان در محاصره شهروندان قرار گرفت و طولی نکشید که گشت کلانتری آژیرکشان به محل حادثه رسید. در این هنگام زنی که از ابتدای ماجرا در آن سوی خیابان ایستاده بود، فریادزنان به سوی زورگیر جوان آمد و با فریادهای بیهوده سعی داشت آن جوان را فراری بدهد اما ماموران که با تیزبینی به رفتارهای زن میان سال مشکوک شده بودند، او را نیز دستگیر کردند که در بازرسی از داخل کیفش مبلغ 12 میلیون تومان وجه نقد و اندکی مواد مخدر کشف شد. بررسی ها نشان می داد آن زن مادر جوان زورگیر است و با این شگرد پسرش را فراری می دهد. او حتی در کلانتری نیز سعی می کرد پسرش را به خاطر خلافکاری هایش کتک بزند تا چنین وانمود کند که فرزندش برای اولین بار اشتباه کرده است. آن زن که از شدت خماری نای ایستادن نداشت، مدعی شد طلاهایش را به مبلغ 12 میلیون تومان فروخته است تا منزلی را رهن کند اما...

شایان ذکر است این مادر و پسر در حالی روانه زندان شدند که به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) تحقیقات پلیسی برای جرایم احتمالی دیگر آنان ادامه یافت. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20404 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۱ تير

 

شکار « ابلیس بدبو » در مترو

او دختران دلسوز را به بهانه کمک به زن باردار به داخل شمشادهای نزدیک ایستگاه های مترو می کشاند و ...

سیدخلیل سجادپور- با تلاش مشترک و شبانه روزی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی، نیروهای حراست مترو   و ماموران فرماندهی انتظامی مشهد  عامل آزار و اذیت وحشیانه دختران جوان در نزدیکی ایستگاه های متروی مشهد دستگیر شد. به گزارش اختصاصی خراسان، دی سال گذشته ، دختر 14 ساله ای وحشت زده با پلیس تماس گرفت و پرده از ماجرایی تکان دهنده برداشت.

او به نیروهای انتظامی گفت: «اوایل شب بود و من قصد خروج از ایستگاه مترو در محدوده بولوار دانش آموز مشهد را داشتم که در همین هنگام مرد جوانی مقابلم قرار گرفت و مدعی شد همسر باردارش به دلیل بیماری وسط بولوار افتاده است و توان حرکت ندارد!  او در حالی که برگه های آزمایشگاهی و تعدادی فتوکپی در دست داشت از من خواست به همسر باردارش کمک کنم تا او را به مرکز درمانی برساند.

من هم که تحت تاثیر عواطف انسانی قرار گرفته بودم خیلی دلم به حال آن زن سوخت و بی درنگ با مرد جوان همراه شدم. وقتی از ایستگاه بیرون آمدیم و قصد عبور از درون شمشادها را داشتیم ناگهان آن مرد بی رحم تیغه چاقو را زیر گلویم گذاشت و با تهدید به مرگ سرم را به داخل شمشادها خم کرد آن قدر ترسیده بودم که از وحشت همه پیکرم می لرزید. آن مرد با چشمانی از حدقه بیرون زده، شال و روسری ام را برداشت و با آن ها دست‌ها و پاهایم را بست و مرا وسط شمشادها انداخت و ...

دختر نوجوان که دیگر از شدت شرم نمی توانست بیشتر از آن درباره این ماجرای تکان دهنده سخن بگوید، ادامه داد: وقتی آن جوان که بوی تعفن از بدنش متصاعد می شد مرا با دست و پای بسته رها کرد و از آن جا گریخت با زحمت ابتدا پاهایم را باز کردم و سپس با دندان گره شال دستانم را گشودم و ماجرا را ابتدا برای خانواده ام بازگو کردم و سپس با پلیس تماس گرفتم.

گزارش اختصاصی خراسان حاکی است به دنبال گزارش این ماجرای تاسف بار به نیروهای انتظامی، بلافاصله سردار محمد کاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) دستورات ویژه ای را برای پیگیری این ماجرا صادر کرد و با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع، از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی خواست تا رصدهای اطلاعاتی را برای دستگیری این مرد هوسران آغاز کنند.

به دنبال این ماجرا، تحقیقات گسترده ای از سوی کارآگاهان دایره جرایم مهمه آغاز شد اما دختر نوجوان نتوانست چهره «ابلیس بدبو» را ترسیم کند چرا که او در آن هنگام از شدت ترس و وحشت فقط به نجات خود از چنگ این جوان هوسباز می اندیشید.

بنابراین گزارش، درحالی که رصدهای اطلاعاتی از سوی کارآگاهان با استفاده از شگردهای پلیسی آغاز شده بود، دختر 19 ساله دیگری طعمه «ابلیس بدبو» شد این دختر که در ایستگاه متروی هفت تیر مشهد به چنگ مرد هوسران افتاده بود ماجرای مشابهی را برای پلیس بازگو کرد. این دختر جوان نیز اگرچه نتوانست مشخصات ظاهری از شکارچی دختران جوان ارائه دهد اما گفت: آن جوان ابلیس صفت بسیار «بدبو» بود! به همین دلیل کارآگاهان گزارشی را به دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال کردند که زیر نظر قاضی حسنعلی صبوری نسب مورد رسیدگی قرار گرفت. مستشار شعبه سوم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی که به اهمیت ماجرا پی برده بود، با صدور دستورات ویژه ای ، برخی اختیارات خاصی را برای دستگیری «ابلیس بدبو» به کارآگاهان واگذار کرد و بدین ترتیب، عملیات های پلیسی وارد مرحله جدیدی شد.

فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته و دقایقی بعد از دستگیری این متهم در گفت وگویی اختصاصی به خراسان گفت به دلیل شیوع کرونا از ابتدای اسفند و تعطیلی مترو، ردزنی های کارآگاهان با دشواری های خاصی پیگیری می شد تا این که بیست و هفتم اردیبهشت، حادثه مشابه دیگری در یکی از ایستگاه های متروی بولوار وکیل آباد مشهد، خواب را از چشمان کارآگاهان گرفت.

با سریالی شدن آزار و اذیت های این متهم تحت تعقیب، گروه ویژه ای از کارآگاهان با استفاده از دوربین های مدار بسته موفق شدند تصویری از این فرد معروف به«ابلیس بدبو» به دست آورند و بدین ترتیب نیروهای حراست مترو نیز به یاری کارآگاهان آمدند و همکاری صمیمانه ای را آغاز کردند. سردار محمد کاظم تقوی افزود: تلاش های شبانه روزی نگهبانان و نیروهای حراست در کنار کارآگاهان ادامه یافت تا این که شب جمعه گذشته، زمانی که این جوان تحت تعقیب وارد ایستگاه متروی بولوار سیدرضی مشهد شد به محاصره نیروهای حراست درآمد و بلافاصله کارآگاهان اداره جنایی نیز خود را به محل رساندند و حلقه های قانون را بر دستان وی گره زدند. سردار تقوی با قدردانی از دستورات ویژه قاضی صبوری نسب و همکاری بی شائبه نیروهای حراست مترو تصریح کرد: این متهم در همان دقایق اولیه دستگیری به آزار و اذیت هفت دختر نوجوان و جوان اعتراف کرد درحالی که برخی از قربانیان شکایتی را به پلیس ارائه نداده اند.وی گفت: این متهم که جا و مکانی ندارد ادعا کرد مدتی قبل با همسرش دچار اختلاف شده است. «سکاندار امنیت خراسان رضوی» از دخترانی که برای حفظ آبرو شکایت نکرده اند یا حتی وقوع این حادثه را برای خانواده خود بازگو نکرده اند، خواست برای اعلام شکایت به اداره جنایی پلیس آگاهی واقع در منطقه رضاشهر مشهد مراجعه کنند و یقین بدانند که هویت آنان در پرونده محرمانه باقی می ماند.  خراسان : شماره : 20404 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۱ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۹ | 10:18 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |