درامتداد تاریکی-نگاه بی عشق!

اگرچه برای آرامش همسرم به او اجازه دادم زن دیگری اختیار کند اما نمی‌توانستم زن دیگری را در کنار همسرم ببینم. به همین دلیل چادرم را به سر انداختم و نزد هووی 18ساله ام رفتم تا ...

این ها بخشی از اظهارات زن 38ساله ای است که به دنبال شکایت هوویش و به اتهام ایجاد مزاحمت به کلانتری احضار شده بود.

این زن درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که «برات» به خواستگاری ام آمد و من خیلی زود با شادمانی لباس سفید عروس را به تن کردم. همسرم اگرچه پادوی بازار بود و هر روز در یک فروشگاه کار می کرد اما من به درآمد اندکش توجهی نداشتم.

هر روز پای سفره شام انتظارش را می کشیدم چون بدون او لقمه غذا از گلویم پایین نمی رفت. عاشق «برات» بودم و چیزی جز او نمی دیدم، او هم با من مهربان بود و من در عمق چشمانش «دوست داشتن» را با همه وجودم حس می کردم اما هر روز، هر ماه و هر سال که از زندگی مشترک مان سپری می شد ترسی عجیب قلبم را می لرزاند و نگرانی در چشمانم موج می زد چرا که با گذشت چند سال از زندگی مشترک هنوز باردار نشده بودم. آرام آرام حرف و حدیث‌ها در میان اطرافیانم آغاز شد به گونه‌ای که مرا «اجاق کور» می خواندند. آن قدر برای معالجه نازایی نزد پزشکان مختلف رفته بودم که دیگر حتی شنیدن نام داروی نازایی نیز آزارم می داد. داروهای گیاهی، شیمیایی، سنتی و توصیه‌ها و تجربه های دیگران هم فایده ای نداشت. همسرم اگرچه سعی می کرد خودش را خونسرد نشان بدهد اما می دانستم در وجودش غوغایی برپاست.

 برای کاهش این فشارهای روحی و روانی، هر کاری را که از من می خواست برایش انجام می دادم. هیچ کدام از خواسته های همسرم را کسر شأن نمی دانستم و از صمیم قلبم در برابرش تعظیم می کردم. «برات» در زمینه تعمیر لوازم برقی و خانگی مهارت یافته بود و دیگر خودش تعمیرگاه داشت.

خلاصه، حدود 18سال از این زندگی مشترک می گذشت که آرام آرام سوءظن عجیبی در وجودم رخنه کرد. رفتار و گفتار «برات» به شدت تغییر کرده بود، دیگر آن حس عمیق «دوست داشتن» در چشم هایش وجود نداشت. هر روز با یک بهانه جدید پای سفره شام می نشست و طوری از بچه سخن می گفت یا به گوشه دیگر سفره خیره می شد که جگرم را آتش می زد. با چشمانی اشک آلود و بغضی در گلو لقمه غذا را می بلعیدم. اگرچه در این ماجرا تقصیری نداشتم ولی به دلیل همین نازایی انواع فشارهای روحی و روانی را تحمل می کردم تا جایی که بالاخره برات برگه ای را مقابلم گذاشت و از من برای ازدواج دوم رضایت گرفت.

با آن که از صمیم قلبم راضی به این کار نبودم اما برای خوشحالی شوهرم از هیچ کاری دریغ نداشتم. در عین حال حتی ذره ای تصور نمی کردم که روزی برات هوویی بر سرم بیاورد ولی سوءظنی عجیب مانند خوره به جانم افتاده بود، چرا که احساس می کردم او با زن دیگری در ارتباط است و دیگر عاشقانه نگاهم نمی کند. این بود که ناخواسته به تعقیب او پرداختم و متوجه شدم در منطقه پایین شهر وارد منزل فردی غریبه شد و چند دقیقه بعد در حالی از آن خانه خارج شد و پشت فرمان پرایدش نشست که دختری کم سن و سال او را همراهی می کرد. آن ها به منطقه ییلاقی طرقبه رفتند و داخل رستوران شدند. من هم بلافاصله با همان خودروی اجاره‌ای به محله آن دختر بازگشتم. تحقیقاتم به بهانه امر خیر نشان داد «لیلا» دختری 16ساله و از اتباع خارجی است که بعد از فوت پدر، در کنار مادرش زندگی می کند. او با همسرم چهار ماه قبل از آن و  زمانی که برای تعمیر تلویزیون به خانه آن‌ها رفته بود آشنا شده بود.

حدود دو سال این راز را در سینه‌ام نگه داشتم اما وقتی روزی در حال عصبانیت به این ارتباط اشاره کردم، دیگر برات هم رابطه اش را علنی کرد و گفت: «یا بساز یا طلاق بگیر! چون همسرم باردار است و من باید بیشتر روزها را نزد او باشم.» با دلی شکسته تصمیم به طلاق گرفتم و نزد آن دختر 18ساله رفتم و به عاشق شوهر 43ساله‌ام گفتم: می‌دانی آشیانه مرا خراب کردی تا سایبانی برای خودت درست کنی؟!  20سال عاشقانه زحمت کشیدم اما ...

شایان ذکر است، به دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) ماجرای شکایت هووی 18ساله توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی مورد بررسی قرار گرفت.  ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20408 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۵ تير

 

گرگ صفت!

 من هم  مثل  خیلی از والدین نگران کنکور دخترم بودم. به محض این که از دوست و آشنا تعریف یکی از معلمان خصوصی را شنیدم سریع دخترم را بدون هیچ تحقیقی به آن مرکز بردم تا از دوستانش عقب نیفتد...

آن روز مثل روزهای قبل که به اداره آمدم، زنی سراسیمه با در دست داشتن نامه ای از دادگاه به من مراجعه کرد و سراغ رئیس پلیس را از من گرفت. وقتی از ماجرای نامه اش جویا شدم، مثل این که همدمی پیدا کرده باشد، اشک از چشمانش سرازیر شد.

 این مادر رنجور بیان کرد: از مهرماه سال گذشته برای تقویت دروس دخترم و آماده شدنش برای کنکور تصمیم گرفتم او را برای کلاس خصوصی ثبت نام کنم. با  تحقیقات و پرس و جویی که از دوستان دخترم کردم، یکی از استادان را که مرد جوانی بود و تعریفش را زیاد شنیده بودم که کلاس های خصوصی زیادی در موسسات معروف و بنام دارد، به من معرفی کردند.

بالاخره تصمیم خود را گرفتم و بدون هیچ پرس و جوی دیگری، دخترم را در یکی از همین موسسات ثبت نام کردم و از هفته بعد دخترم در کلاس‌های این موسسه شرکت کرد. او خیلی از استاد جدیدش تعریف می کرد؛ از روابط اجتماعی بالایی که داشت، نحوه تدریس‌اش و این که چه روش تدریس خوبی دارد و او بهتر مفاهیم را می فهمد.

 با این تعاریفی که دخترم از استادش می کرد، من هر روز از انتخابم بیشتر احساس رضایت می کردم و همین باعث شده بود تا اعتمادم روز به روز به این موسسه و این استاد بالاتر برود و به قول قدیمی ها ذره ای آب توی دلم تکان نخورد.

روزهایی که دخترم کلاس داشت او را به موسسه می بردم و پس از پایان  کلاس به دنبالش می رفتم و هر روز آینده خوب و خوشی را در ذهنم برای دخترم رقم می زدم تا این که در اوسط بهمن سال گذشته متوجه تغییر رفتارهایی در دخترم شدم. او مثل سابق از استادش تعریف نمی کرد  . از آن دختر پرشور و حالی که قبلا وقتی از موسسه می آمدیم با ذوق و شوق شروع به تعریف کردن از کلاسش می کرد، دیگر خبری نبود. ساکت شده بود و گوشه گیر و چند جلسه ای هم بود که به بهانه های مختلف از رفتن به کلاسش سر باز می زد. اوایل فرض را بر این گذاشتم که چون به کنکورش نزدیک تر می شود، دچار اضطراب و استرس بیشتری شده و این عادی است. مادر با چشمانی اشک بار ادامه داد: روزها پشت سر هم می گذشت وحال دخترم بدتر می شد تا این که متوجه شدم گاهی اوقات شب ها نیز از اتاقش صدای داد و فریاد می آید. این تغییر رفتار و حرکات من را بیشتر نگران می کرد تا این که تصمیم گرفتم  او را نزد  روان شناس ببرم. دخترم چندین بار کارش به بیمارستان کشیده شد و پزشکان با تجویز دارو و شست وشوی معده اش او را از مرگ حتمی نجات دادند. می خواستم دنیا را بدهم ولی دختر معصومم را در این حال و روز نبینم. دخترم لب باز نمی کرد و از حقیقت ماجرا پرده برنمی داشت. بعد از چند جلسه مشاوره بود که متاسفانه فهمیدم با دست خودم دخترم را بیچاره کرده‌ام.

وقتی خانم مشاور درباره مشکلی که برای دخترم پیش آمده بود با من صحبت کرد مثل این که آب سردی بر سرم بریزند، تمام وجودم سرد شد و دنیا پیش چشمم تیره و تار. این قدر به فکر کنکور و دانشگاه دخترم بودم که حساسیت‌های دیگر را فراموش کرده بودم. متاسفانه با دست خودم دخترم را در چنگال آدمی گرگ صفت قرار داده بودم که او با بی رحمی تمام از موقعیت پیش آمده سوء‌استفاده کرده و دخترم را مورد آزار و اذیت قرار داده بود.

دخترم تا الان سه بار دست به خودکشی زده و با این که جلسات روانکاوی را برای او شروع کرده‌ام اما هنوز موفق نشده‌ام و به هیچ نتیجه‌ای نرسیده‌ام. ماجرای واقعی با همکاری پلیس امنیت عمومی استان کرمان . خراسان : شماره : 20409 - ۱۳۹۹ شنبه ۷ تير

 

کلاس سرقت در پاتوق شاه غلام!

سجادپور-مردی که با 13 فقره سابقه کیفری، منزلش را به پاتوقی برای دزدان و معتادان مبتدی و حرفه ای تبدیل کرده بود، در حالی با صدور دستورات ویژه قضایی توسط ماموران تجسس کلانتری شهرک ناجای مشهد به دام افتاد که این مکان یک کلاس آموزشی برای دزدان تازه کار به شمار می رفت.

به گزارش خراسان، ماجرای این «پاتوق سیاه» نیمه شب پنجم تیر هنگامی لو رفت که یکی از اهالی خیابان شقایق در منطقه بولوار شهید صیاد شیرازی با جوان 19 ساله ای درگیر شد که از پشت بام وارد حیاط منزل اجاره ای او شده بود. در همین حال مستاجر جوان با پلیس تماس گرفت و دقایقی بعد حلقه های قانون بر دستان این جوان گره خورد. او که خود را «ع» معرفی می کرد در بازجویی ها گفت: از مدتی قبل معتاد شده ام و برای استعمال مواد مخدر به «پاتوق شاه غلام» می آیم که در طبقه بالا قرار دارد اما اظهارات مستاجر زوایای دیگری از «پاتوق شاه غلام» را فاش کرد. او به ماموران گفت: شب قبل نیز همین جوان (متهم) یک عدد باتری، باند و ضبط و پخش خودرو را پشت در منزلم گذاشته بود که با اعتراض من آن ها را به طبقه بالا (منزل صاحبخانه) برد!

گزارش خراسان حاکی است، در پی به دست آمدن این سرنخ ها، بلافاصله ماموران ورزیده تجسس با صدور دستوری از سوی سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) وارد عمل شدند و به بررسی های غیرمحسوس پرداختند. تحقیقات میدانی نیروهای تجسس بیانگر آن بود که منزل طبقه بالا، یکی از پاتوق های تبهکاران است که به محلی برای خرید و فروش مواد مخدر و لوازم سرقتی تبدیل شده و دزدان و معتادان حرفه ای و مبتدی به این مکان رفت و آمد دارند. بنابراین با گزارش شبانه ماجرا به معاون دادستان مرکز خراسان رضوی، بی درنگ قاضی دکتر اسماعیل رحمانی کلاکوب، دستور ورود به پاتوق مذکور را صادر کرد و بدین ترتیب، ماموران انتظامی در یک عملیات ضربتی، مرد 50 ساله ای را دستگیر کردند که 13 فقره سابقه کیفری دارد. این مرد خلافکار که به «شاه غلام» معروف است در حالی به خرید و فروش مواد مخدر و لوازم سرقتی اعتراف کرد که در بازرسی از این «پاتوق سیاه» حدود 50 جفت کفش، 30 عدد لامپ روشنایی، 15 عدد کنترل تلویزیون و چندین دستگاه دی وی دی و گوشی تلفن همراه کشف شد. به گزارش خراسان، «شاه غلام» در بازجویی های تخصصی به نیروهای تجسس کلانتری گفت: من در زمینه خرید و فروش مواد مخدر فعالیت دارم و همه این لوازم سرقتی را از معتادان و سارقانی خریده ام که به پاتوقم رفت و آمد دارند. وی درباره متهم 19 ساله دیگر نیز گفت: او سابقه کیفری ندارد و باتری و باندهای سرقتی را نیز صبح از منزل من بیرون برد و به مالخری به نام «م» فروخت که با خودروی پراید تردد می کند. با وجود این، «ع» از سارقان منزل تازه کار است که هنوز شگردهای سرقت را به خوبی یاد ندارد! و اکنون برای مصرف مواد مخدر به منزلم می آید! ولی نمی دانم قطعات خودرو را از کجا سرقت کره است!

بنابراین گزارش، تحقیقات گسترده از متهمان مذکور در حالی ادامه دارد که شناسایی «پاتوق های سیاه» از مدتی قبل با تاکیدات معاون دادستان مرکز خراسان رضوی و همچنین دستورات خاص سرهنگ عباس صارمی ساداتی (رئیس پلیس مشهد) وارد مرحله تازه ای شد و رصدهای اطلاعاتی در کلانتری های مشهد ادامه یافت اما در این میان نیروهای کلانتری شهرک ناجا فعالیت های گسترده ای را با به کارگیری منابع و مخبران محلی آغاز کردند و تاکنون تعداد زیادی از «پاتوق های سیاه» زیر چتر عملیاتی و اطلاعاتی قرار گرفته اند. خراسان : شماره : 20409 - ۱۳۹۹ شنبه ۷ تير

 

زورگیری برای ثروت اندوزی!

وقتی در یک روز سه گوشی قاپیدم و به مالخران اموال سرقتی فروختم چنان جوگیر شده بودم که به هیچ چیزی جز پولدار شدن از طریق سرقت نمی اندیشیدم اما حالا که پشت میله های زندان به عاقبت خودم می اندیشم، تازه می فهمم که به دره بدبختی سقوط کرده ام و حالا باید 15سال از عمرم را در حالی پشت میله های زندان بگذرانم که از این همه سرقت فقط هزینه اعتیادم تامین شده است و...  این ها بخشی از اظهارات مرد 30ساله ای است که به همراه پسرخاله اش هنگام زورگیری با سلاح سرد به چنگ نیروهای ورزیده تجسس کلانتری شهرک ناجای مشهد افتاد. این جوان که ادعا می کرد در طول یک ماه فقط 10بار دست به زورگیری زده است، درباره زندگی سراسر آشفته اش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: از همان دوران کودکی هیچ گاه محبت کلامی از پدرم ندیدم. او نمی گذاشت مانند دیگران رفتارهای کودکانه داشته باشم و هیجاناتم را تخلیه کنم. مدام کتکم می زد و در هر مراسم خانوادگی یا عمومی مرا در کنار خودش می نشاند تا شلوغ کاری نکنم. با وجود این تلاش می کرد از نظر مالی مشکلی نداشته باشم. او اصرار داشت درس بخوانم و برای خودم آدم حسابی بشوم. به قول معروف فقط محبت را در پول می دید و همواره بر سرم منت می گذاشت که فلان جزوه ها یا فیلم های آموزشی را برایت خریده ام. در عین حال  علاقه زیادی به تحصیل نداشتم و به دنبال شغل آزاد بودم تا به فردی سرمایه دار تبدیل شوم. این بود که در سال آخر دبیرستان ترک تحصیل کردم و به شاگردی در فروشگاه های خواربار، پوشاک و خیاطی روی آوردم اما نتوانستم درآمد خوبی کسب کنم. 9سال قبل ازدواج کردم اما این زندگی نافرجام فقط یک سال دوام آورد چرا که با همسرم تفاهم اخلاقی نداشتیم. او دوست داشت مدیر خانه باشد و من مطیع بی چون و چرای اوامر او باشم. او مرا که یک کارگر ساده بودم درک نمی کرد و توقع ولخرجی داشت در حالی که من به دلیل ضعف بدنی نمی توانستم در هر شغلی فعالیت داشته باشم. بالاخره یک سال بعد از یکدیگر جدا شدیم و من با سفارش پدرم در یک چاپخانه مشغول کار شدم. اگرچه حقوقم درآمد کارگری بود ولی باز هم صاحبکارم به بهانه خرابی بازار، حقوقم را با تاخیر پرداخت می کرد یا بخشی از آن را برای ماه های  آینده نگه می داشت. از سوی دیگر به خاطر سختی کار و این که انرژی زیادی داشته باشم به پیشنهاد دوستم مصرف مواد مخدر را آغاز کردم به گونه ای که خیلی زود در چنگ اعتیاد اسیر شدم و هزینه هایم افزایش یافت. دیگر درآمدم کفاف مخارجم را نمی داد. من که روزی قصد داشتم با شغل آزاد پولدار شوم، اکنون از عهده هزینه های اعتیادم بر نمی آمدم. با آن که پدرم همه حق و حقوق و مهریه همسرم را هنگام جدایی پرداخته بود ولی باز هم من در تامین معیشت روزانه ام عاجز بودم. کار به جایی رسید که حتی خانواده ام نیز مرا طرد کردند چون به حرف های آن هاگوش ندادم و به جای تحصیل و دست یافتن به موقعیت اجتماعی، به معتادی بدبخت تبدیل شدم. دیگر جز دست یافتن به پول، به چیز دیگری نمی اندیشیدم چرا که نمی توانستم خماری را تحمل کنم. این بود که وسوسه زورگیری و گوشی قاپی مانند خوره به جانم افتاد و مدام به همین موضوع فکر می کردم. تقریبا حدود دو سال قبل بود که خودم طعمه زورگیرها شدم. آن ها با تهدید چاقو مرا خفت کردند و پول ها و گوشی ام را گرفتند!... بالاخره نقشه زورگیری را با پسرخاله ام در میان گذاشتم تا دو نفری گوشی قاپی کنیم. وقتی در یک روز سه گوشی دزدیدیم و پول خوبی به دست آوردیم، دیگر هیچ وقت به عاقبت کارم فکر نکردم که ممکن است روزی در چنگ پلیس گرفتار شوم. در مدت یک ماه 10گوشی تلفن همراه سرقت کردیم و به یک مالخر فروختیم! 

در خیابان های شهر سوار بر موتور پرسه می زدیم و زنان یا مردانی را که بدون توجه به اطرافشان در حال مکالمه یا ارسال پیامک بودند، زیر نظر می گرفتیم و در یک فرصت مناسب گوشی را چنگ می زدیم و در خلاف جهت حرکت خودروها فرار می کردیم  تا کسی نتواند ما را تعقیب کند اما زمانی که به منطقه وکیل آباد آمدیم واولین گوشی قاپی را انجام دادیم، ناگهان ماموران انتظامی را در تعقیب خودمان دیدیم به طوری که فرار در خلاف جهت خودروها و دیگر نقشه های گریز از چنگ ماموران بی فایده بود و ...

شایان ذکر است، در حالی که افشانه فلفل و دو قبضه قمه از زورگیران مذکور کشف شده، تحقیقات برای دیگر ابعاد این پرونده با دستور سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) ادامه دارد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی  . خراسان : شماره : 20410 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۸ تير

 

تراژدی تلخ در عمق چاه !

سجادپور- به  دنبال تراژدی تلخی که عصر روز گذشته در عمق یک چاه کشاورزی رقم خورد،پنج نفر دچار گازگرفتگی شدند که چهار نفر از آنان جان باختند و یک نفر دیگر درحالی با وضعیت وخیم توسط نیروهای اورژانس به مرکز درمانی انتقال یافت که با مرگ دست و پنجه نرم می کرد.

به گزارش خراسان، این حادثه تاسف بار عصر روز گذشته در اطراف روستای چلقی، زمانی رخ داد که پنج برادر و برادرزاده مشغول حفر چاه برای آب کشاورزی بودند اما ناگهان افرادی که در بیرون از چاه مشغول کار بودند، به حادثه ای که در عمق چاه رخ می داد، مشکوک شدند چرا که احساس می کردند حفر کننده با مشکلی در عمق چاه روبه رو شده است بنابراین یکی از برادران برای نجات برادر دیگرش به درون چاه رفت اما او نیز بدون سروصدا ماند و بالا نیامد!

گزارش خراسان حاکی است: این گونه بود که هرکدام از برادران و دو برادرزاده آنان، خود را درون چاه انداختند تا دیگری را نجات دهند اما این افراد که بدون استفاده از تجهیزات ایمنی و تنها برای نجات جان اعضای خانواده، بی درنگ به داخل چاه کشاورزی می رفتند، نرسیده به عمق چاه، دچار گازگرفتگی می شدند و بدون آن که بتوانند دیگران را از آن چه در عمق چاه می گذرد با خبر کنند، یکی پس از دیگری بر اثر مسمومیت شدید به  کام مرگ فرو می رفتند. اهالی محل زمانی از این تراژدی تلخ آگاه شدند که سه برادر به همراه دو برادرزاده شان خود را برای نجات یکدیگر به داخل چاه انداخته بودند. اهالی محل پس از تماس با امدادگران آتش نشانی و اورژانس، خود دست به کار شدند و پیکر پنج نفر را با کمک یکدیگر از عمق چاه بیرون کشیدند. بنابر گزارش خراسان، با توجه به حساسیت موضوع، گروهی از امدادگران آتش نشانی مشهد عازم روستای چلقی شدند که در همین حال نیروهای اورژانس یکی از حادثه  دیدگان این تراژدی تلخ را احیا کردند و او را برای درمان به یکی از بیمارستان های مشهد انتقال دادند اما چهار نفر دیگر قبل از رسیدن به مرکز درمانی جان خود را از دست دادند.

معاون عملیات آتش نشانی و خدمات ایمنی مشهد نیز درباره این حادثه هولناک به خراسان گفت: این ماجرا عصر هنگام از طریق سامانه 125 به آتش نشانی اطلاع داده شد که با توجه به اهمیت موضوع و طولانی بودن مسیر، بلافاصله نجاتگران آتش نشانی از دو ایستگاه 6 و 49 عازم روستای چلقی در فاصله 25 کیلومتری مشهد شدند و در کمترین زمان ممکن خود را به محل حادثه رساندند. آتشپاد دوم محمد جواد سبحانی افزود: بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که یکی از اهالی هنگام حفاری چاه برای مصارف کشاورزی، دچار گازگرفتگی شده است که به  دنبال آن، چهار نفر دیگر بدون توجه به نکات ایمنی و برای نجات فرد حادثه دیده، به درون چاه رفته اند که همگی دچار گازگرفتگی شده اند.

این مقام ارشد آتش نشانی اضافه کرد: با تلاش نیروهای امدادی یکی از حادثه دیدگان که مردی 47 ساله به نام رضاست با کمک های اولیه احیا شد و با وضعیت جسمانی وخیم به بیمارستان شهید هاشمی نژاد مشهد انتقال یافت اما متاسفانه 4 نفر دیگر در همان مراحل اولیه گازگرفتگی جان خود را از دست داده بودند.

وی تصریح کرد: جان باختگان این حادثه تاسف بار که جمال ، علی، امیر و خلیل نام داشتند با یکدیگر برادر و برادرزاده بودند که به قصد کمک به یکدیگر دچار حادثه شدند. آتشپاد دوم سبحانی با تاکید بر این که بررسی های دقیق کارشناسی درباره چگونگی وقوع این تراژدی تلخ ادامه دارد، تصریح کرد: نیروهای انتظامی نیز تحقیقات خود را در محل مذکور آغاز کردند. خراسان : شماره : 20410 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۸ تير

 

همسرم را به زندان انداختم!

نمی دانم با این همه سوءظن و تهمت های ناروا چگونه کنار بیایم. آن قدر از نظر جسمی و روحی فرسوده شدم که دیگر تحمل این زندگی برایم بسیار زجرآور است و ...

این ها بخشی از اظهارات زن 33ساله ای است که برای اعلام شکایت از همسرش وارد کلانتری قاسم آباد مشهد شده بود. این زن جوان که ادعا می کرد همسرش او را درخانه حبس می کند و هزینه های زندگی اش را نمی دهد، درباره ماجرای اختلافاتش به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 14سال قبل در حالی که 21سال بیشتر نداشتم، به خواستگاری «امیرعلی» پاسخ مثبت دادم و به عقد او در آمدم. در سال های گذشته زندگی آرام و بی دغدغه ای داشتم اگرچه مانند بسیاری از زوج های جوان اختلافاتی بین ما بروز می کرد و کارمان به مشاجره می کشید اما به قول معروف این ها نمک زندگی بود و ما هم بر سر برخی موضوعات خانوادگی، اخلاقی یا اجتماعی با هم تفاهم نداشتیم و اختلافاتی بین ما رخ می داد. با وجود این از زندگی ام راضی بودم و سعی می کردم فرزندانم را به خوبی تربیت کنم اما از حدود دو سال قبل رفتار و گفتار همسرم به یک باره تغییر کرد، به حدی که کارش از سرزنش و مشاجره گذشت و به توهین و فحاشی رسید. همسرم به مردی بد دهن تبدیل شده بود و کلمات زشت و زننده ای را بر زبان جاری می کرد. آرام آرام در میان همین فحاشی و ناسزاهایش شروع به تهمت زنی کرد تا جایی که مرا زنی خیانتکار نامید. او ادعا می کرد با یکی از بستگان خواهرش ارتباط دارم، حتی با بی شرمی و بی حیایی مدعی شد زمانی که در منزل خواب بوده آن فامیل خواهرش را به منزل آورده ام. این تهمت های ناروا بسیار برایم دردناک و زجرآور بود، به همین دلیل مدام با یکدیگر مشاجره می کردیم تا این که روزی در همان حالت عصبانیت چاقویی را زیر گلویم گذاشت و مرا با تهدید به مرگ از خانه بیرون انداخت. دیگر امنیت جانی نداشتم و به همین دلیل از او شکایت کردم. وقتی با رأی دادگاه روانه زندان شد، باز هم به خاطر فرزندانم دلم به حالش سوخت و بعد از گذشت 15روز از ماجرا، رضایت دادم تا از زندان آزاد شود. با این همه رفتارهای او نه تنها اصلاح نشد بلکه بر همان تهمت های ناروا اصرار ورزید تا جایی که دیگر مرا در خانه حبس کرد و سیم  کارتم را گرفت تا با کسی ارتباط نداشته باشم. این در حالی بود که همسرم بیکار است و نه تنها هزینه های زندگی من و فرزندانم را نمی دهد بلکه اجاره خانه را نیز پرداخت نکرده است و ... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی  . خراسان : شماره : 20411 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۹ تير

 

چاقویی که سینه صاحبش را شکافت!

سجادپور- جوان 20 ساله ای که در یک نزاع خونین، دوست قدیمی اش را به قتل رسانده است، هنگام بازسازی صحنه جنایت در حضور قاضی ویژه قتل عمد مشهد مدعی شد چاقویی که با آن سینه دوستش را شکافت به امانت نزد او بود!

 به گزارش اختصاصی خراسان، ماجرای این پرونده جنایی که با کل کل خیابانی و بر اثر غرور جوانی شکل گرفت، از آن جا شروع شد که اختلاف دو جوان هم محله ای رشته دوستی قدیمی آن ها را برید. این اختلاف که به خاطر غرور جوانی رخ داد به مشاجره و درگیری فیزیکی کشید تا جایی که در این درگیری «حسن» جوان 19 ساله مغلوب امیر شد و ضربات مشت و لگد را تحمل کرد اما وقتی این دعوای خیابانی پایان یافت، غرور جوانی به سراغ «حسن» آمد و تصمیم به انتقام گرفت. او نمی توانست به همین راحتی بپذیرد که از جوانی به سن و سال خودش کتک خورده است. او با این افکار ماجرای دعوای خیابانی با امیر را برای برادر و پسرعمویش بازگو کرد و آن ها را به کمک طلبید.

گزارش خراسان براساس محتویات پرونده و اظهارات متهم به قتل حاکی است  هنوز مدت زیادی از این درگیری نگذشته بود که ناگهان حسن به همراه نزدیکانش سوار بر خودرو شدند و به محله «امیر» در خیابان شهید غلامی رفتند. آن ها زمانی در تاریکی شب شانزدهم خرداد به محل رسیدند که «امیر» داخل کوچه بود. در همین هنگام با متوقف شدن پراید، ناگهان «حسن- ر» چماقی را از داخل خودرو برداشت و با سرعت به طرف امیر حمله ور شد. او ضربه ای با چوب به پشت گردن امیر زد و بدین ترتیب نزاع خیابانی با فریاد و فحاشی آغاز شد. در اثنای این زد و خورد یک لحظه، «امیر» چاقویی را بیرون کشید که تیغه آن در تاریکی شب می‌درخشید. این نزاع زمانی رنگ وحشت به خودگرفت که «امیر» تیغه چاقو را  در قفسه سینه دوست قدیمی اش فرو کرد و بیرون کشید ولی هنوز «حسن» روی زمین نیفتاده بود که چند قدم به عقب رفت و سپس نقش بر زمین شد. در این هنگام ، یکی از دوستان «امیر» به طرف او دوید و چاقوی خون آلود را از دستش گرفت و به پشت بام یکی از منازل اطراف انداخت.

 گزارش خراسان حاکی است دقایقی بعد با فرار «امیر» از صحنه حادثه، برادر «حسن» پیکر مجروح و نیمه جان او را درون پراید گذاشت و به بیمارستان شهید هاشمی نژاد رساند اما دیگر دیر شده بود و «حسن- ر» بر اثر عوارض ناشی از اصابت ضربه چاقو به قتل رسید. با گزارش این نزاع مرگبار به قاضی ویژه قتل عمد  بلافاصله  قاضی کاظم میرزایی در دقایق اولیه بامداد به همراه گروهی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی عازم مرکز درمانی شد و پس از بررسی های مقدماتی به محل وقوع نزاع در منطقه همت آباد رفت. تحقیقات میدانی مقام قضایی نشان می داد که «امیر» به مکان نامعلومی گریخته است. به همین دلیل با صدور دستورات محرمانه ای از سوی قاضی میرزایی، گروه ورزیده کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ نجفی (افسر پرونده) رصدهای اطلاعاتی را برای شناسایی مخفیگاه متهم فراری آغاز کردند. چند ساعت بعد زمانی که «امیر» متوجه شد راه گریزی ندارد تلفنی با مادرش تماس گرفت و به کارآگاهان که در حال تحقیق بودند، آدرس محل اختفای خودش را داد. دقایقی بعد کارآگاهان عازم رسالت 41 شدند و او را در کنار خیابان دستگیر کردند.

گزارش اختصاصی خراسان حاکی است متهم این پرونده جنایی که در مراحل اولیه تحقیقات خود را بی خبر از ماجرای قتل نشان می داد و ادعا داشت چاقویی به کسی نزده است، در بازجویی های تخصصی ارتکاب جنایت را پذیرفت. او همچنین در بازسازی صحنه قتل که در حضور قاضی  ویژه پرونده های جنایی برگزار شد در برابر دوربین قوه قضاییه گفت: من و حسن دوستی دیرینه با هم داشتیم که یک کل کل احمقانه موجب بروز اختلاف و درگیری بین ما شد. روز حادثه هم وقتی او با چوب به من حمله کرد من هم با چاقویی که مال خودش بود ناخواسته ضربه ای به سینه او زدم اما هیچ وقت قصد کشتن دوستم را نداشتم! چاقوی خون آلود مال «حسن» بود که من می خواستم آن را به خودش برگردانم که این حادثه رخ داد. الان هم خیلی پشیمانم! آن روز هم از شدت ترس از محل درگیری فرار کردم! وقتی دوستم چاقو را از دستم گرفت هنوز «حسن» روی پایش ایستاده بود ولی کاش خودم را کنترل می کردم و ... این گزارش حاکی است در بازسازی صحنه جنایت که سرهنگ بهرامزاده رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی نیز حضور داشت، پس از اعترافات صریح متهم و تشریح چگونگی وقوع جنایت، قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد دستور پایان بازسازی صحنه قتل را صادر کرد و بدین ترتیب متهم 20 ساله روانه زندان شد تا این پرونده جنایی نیز دیگر مراحل دادرسی را طی کند. خراسان : شماره : 20411 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۹ تير

 

زن ۱۴۰ کیلویی در پی درگیری لفظی با همسرش، با نشستن بر روی او او را خفه کرده و به قتل رساند!

 

میا لندینگهام زن ۱۴۰ کیلویی که پس از جر و بحث با شوهر ۵۵ کیلویی خود، روی او نشست و او را له کرد و به قتل رساند. دادگاه مجازات او را سه سال تحت نظر بودن و ۱۰۰ ساعت خدمات اجتماعی تعیین کرد!

 

زن ۴۰ ساله ای شوهر بازنشسته خود را به قتل رساند

زن ۴۰ ساله ای که شوهر بازنشسته خود را به قتل رساند و جسد او را به همراه خانه و زندگی اش به آتش کشید، در اعترافاتی هولناک راز این جنایت را فاش کرد.

به گزارش خبرنگار رصد ورزشی: ماجرای این جنایت تکان دهنده از دقایق اولیه بامداد ۳۱ فروردین هنگامی لو رفت که اهالی خیابان طبرسی شمالی ۳۸ با مشاهده شعله های آتش و دودی که از کنار پنجره های یک منزل ویلایی دو طبقه بیرون می زد با نیروهای آتش نشانی تماس گرفتند. با توجه به خلوت بودن معابر و نزدیکی ایستگاه آتش نشانی، بی درنگ نیروهای امدادی و اطفای حریق عازم محل شدند و با قطع برق و گاز منزل از وقوع یک انفجار وحشتناک جلوگیری کردند چرا که شیلنگ های گاز در دو نقطه از منزل باز بود!

این گزارش حاکی است، آتش نشانان با خاموش کردن شعله های آتش، ناگهان در تاریکی شب با جسد نیم سوخته مردی مواجه شدند که در سرویس بهداشتی منزل مذکور افتاده بود.

بنابراین خبر جنایتی هولناک در بی سیم های پلیس پیچید و بدین ترتیب قاضی ویژه قتل عمد به همراه گروهی از کارآگاهان زبده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی شبانه در محل جنایت حضور یافت. تحقیقات میدانی قاضی علی اکبر احمدی نژاد بیانگر آن بود که عامل یا عاملان جنایت قبل از به آتش کشیدن منزل، مرد ۶۰ ساله را با جسمی سخت و لبه دار به قتل رسانده اند و سپس پیکر او را با استفاده از یک تخته پتو به داخل سرویس بهداشتی کشانده و در آن جا رها کرده اند. وجود لیوان شکسته و خون هایی که زیر روشنایی نورافکن های عوامل بررسی صحنه جرم روی دیوار نمایان بود، حکایت از یک درگیری و احتمالا اختلافات خانوادگی داشت چرا که تجربه قضایی قاضی ویژه قتل عمد نشان می داد افراد غریبه ای وارد منزل مسکونی نشده اند و فرد دیگری از اعضای خانواده مقتول نیز در محل حضور نداشت و حتی در بازرسی از منزل مدارک هویتی مقتول هم به دست نیامد!

این در حالی بود که همسایگان مرد ۶۰ ساله که در طبقه دوم ساختمان زندگی می کرد، به اختلافات خانوادگی شدید بین مقتول و همسرش اشاره کردند. به همین دلیل قاضی احمدی نژاد با صدور دستورات محرمانه ای از کارآگاهان خواست درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی همسر فراری مقتول تحقیق کنند.

همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی، بلافاصله با صدور دستوری از سوی سرهنگ جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) جلسات کارشناسی و تجزیه و تحلیل های جنایی در همان ساعات اولیه بامداد تشکیل شد و گروه ورزیده ای از کارآگاهان با نظارت و هدایت مستقیم سرهنگ محمدرضا غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی آگاهی) تلاش گسترده ای را برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت وحشتناک آغاز کردند. بررسی های بامدادی بیانگر آن بود که همسر مقتول در همان نیمه شب و در حالی که یک ساک در دست داشته، با حالتی مضطرب از خانه گریخته است. از سوی دیگر رصدهای اطلاعاتی نشان می داد که «ف-ح» (همسر دوم مقتول) به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و به یکی از  روستاهای توابع سرولایت گریخته است.

در حالی که هنوز خورشید از پشت کوه ها بیرون نیامده بود، گروه ویژه کارآگاهان با کسب مجوزهای قضایی و استفاده از تجربیات جنایی، عازم یکی از  روستاهای توابع سرولایت شدند و در میان بهت و ناباوری زن ۴۰ ساله، او را به مشهد انتقال دادند که خبر آن روز گذشته با عنوان «مردی را در خانه اش آتش زدند!» به چاپ رسید.

با انتقال متهم به مشهد، وی در اتاق بازجویی اداره جنایی پلیس آگاهی، ابتدا سعی کرد با طرح داستانی ساختگی، یک فرد تبعه خارجی را وارد ماجرای این پرونده جنایی کند و قتل را به فردی نسبت دهد که در خیال خود قصه آن را ساخته بود. به همین دلیل این زن معتاد به کارآگاهان گفت:شب حادثه، همسرم کارت بانکی اش را به من داد تا مبلغ ۳۵ هزار تومان برای پرداخت هزینه داروی موی سرم برداشت کنم اما وقتی به منزل بازگشتم از همسایگان شنیدم که خانه اش آتش گرفته است! به همین خاطر ترسیدم و به زادگاهم گریختم!

وی در پاسخ به این سوال کارآگاهان که چرا ساک حاوی مدارک شناسایی همسرت را با خودت بردی؟ ادامه داد: همسرم خودش ساک را به من داد و گفت که قرار است مرد تبعه خارجی به منزل بیاید و من به او اعتماد ندارم! بنابر گزارش خراسان، این زن کریستالی که با سوالات تخصصی قاضی ویژه قتل عمد و کارآگاهان در مخمصه سختی افتاده بود، دیگر حوصله اش سر رفت و ناگهان به قتل شوهرش اعتراف کرد.

این زن ۴۰ ساله همچنین روز گذشته در اولین جلسه بازپرسی و در حضور قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد زوایای دیگری از این پرونده جنایی را فاش کرد و گفت: با همسرم اختلاف داشتیم، او مرا کتک می زد! به همین خاطر با یک میله آهنی او را کشتم و جسدش را با پتو به داخل دست شویی کشاندم. سپس برای از بین بردن آثار جرم، مقداری تینر که از قبل داشتیم، روی رختخواب ها ریختم و منزل را به آتش کشیدم. بعد هم شیلنگ گاز اجاق تک شعله و بخاری را بیرون آوردم تا منزل منفجر شود. خودم نیز با برداشتن مدارک شناسایی از خانه فرار کردم.

چند دقیقه در همان اطراف قدم زدم اما وقتی صدای آژیر خودروهای آتش نشانی را شنیدم به منزل خاله ام رفتم و صبح هم به روستای پدری ام گریختم!  در حالی که پزشکی قانونی آثار ضربات شیء نوک تیز را هم روی پیکر مقتول تشخیص داده است، متهم این پرونده جنایی با دستورات قضایی و برای کشف زوایای پنهان دیگر جنایت، در اختیار کارآگاهان اداره جنایی آگاهی قرار گرفت تا بررسی های بیشتری در این باره صورت گیرد. منبع: روزنامه خراسان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۹ | 17:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |