درامتداد تاریکی-مسافر سوئیس
روزی که به خواستگاری ام آمد خیلی قاطع قول داد که تا شش ماه دیگر مرا به سوئیس ببرد اما اکنون که پنج سال از آن زمان می گذرد، نه تنها رنگ خارج از کشور را ندیده ام بلکه الان با دختر دیگری وارد رابطه غیراخلاقی شده است و قصد دارد بدون پرداخت هیچ گونه حق و حقوقی مرا طلاق بدهد تا ...
این ها بخشی از اظهارات زن 23ساله تبعه خارجی است که به قصد شکایت از همسرش وارد کلانتری شده بود. این زن جوان که ادعا می کرد «شوهرم می خواست مرا خفه کند که از چنگش فرار کردم!» درباره ماجرای ازدواجش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: در سال 94 یکی از هموطنانم که در کشور سوئیس زندگی می کند به خواستگاری ام آمد و قول داد که مرا تا شش ماه دیگر به محل اقامت خودش در آن کشور ببرد. من هم که پدر و مادرم را از دست داده بودم و درمنزل خواهران و برادرانم سرگردان بودم، به خواستگاری اش پاسخ مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم اما او هیچ وقت نتوانست مرا به خارج از کشور ببرد و هر بار به بهانه های واهی مرا در انتظار می گذاشت. از روزی که به عقد «عادل» درآمدم، زندگی ام سخت تر شد چرا که مجبور بودم چندین سال را در خانه های اطرافیانم زندگی کنم و «عادل» تنها مخارج پوشاک مرا می داد. او هر چند ماه یک بار به مشهد می آمد و با چرب زبانی فقط وعده اقامت در سوئیس را می داد. سه سال بعد از برگزاری مراسم عقدکنان تصمیم به طلاق گرفتم چرا که نمی توانستم با این شرایط کنار بیایم. اما او باز هم با نیرنگ و حیله گری به خانواده ام قول داد که این بار مرا به صورت غیرقانونی و توسط قاچاقچیان انسان به خارج از کشور می برد. او گفت همه کارها را ردیف کرده و تا 20روز دیگر از ایران می رویم! «عادل» با این ترفند من و خانواده ام را راضی کرد تا جشن عروسی بگیریم و دوباره چند ماه بعد به سوئیس برگشت. وقتی یک سال بعد، بار دیگر به ایران آمد و گفت نتوانسته برایم گذرنامه بگیرد، تازه فهمیدم که او نمی تواند مرا به سوئیس ببرد! به همین دلیل چاره ای جز طلاق نداشتم ولی او طلاهایم و عقدنامه را از من گرفت تا از او جدا نشوم. به ناچار تصمیم به زندگی با عادل گرفتم. او هم خانه ای برای من اجاره کرد و دو ماه بعد به سوئیس رفت. مدام با او در تماس بودم تا این که گفتم از این بلاتکلیفی خسته شده ام، یا مرا به خارج از کشور ببر یا خودت بیا در ایران زندگی کن. عادل پیشنهادم را قبول نکرد اما وقتی چهار ماه بعد دوباره به ایران آمد، گفتم پس باید مهریه و حق و حقوقاتم را بدهی تا از هم جدا شویم! به همین دلیل قهر کردم و به منزل خواهرم رفتم ولی با وساطت آن ها دوباره به خانه ام بازگشتم. اما یک روز با بررسی پیام های گوشی تلفن همراهش تازه متوجه شدم که او با زنان و دختران دیگری هم ارتباط دارد و مدام در شبکه های اجتماعی با آن ها قرار می گذارد. عادل نه تنها این ارتباطات پنهانی را انکار نکرد بلکه خیلی راحت گفت قصد دارد با یک دختر ایرانی ازدواج کند! آن جا بود که فهمیدم رفت و آمدهای گاه و بی گاه او به یک شرکت خصوصی بی دلیل نبود. وقتی عادل را تعقیب کردم، از آن چه می دیدم بسیار حیرت زده شدم، چرا که او با خواهر یکی از کارکنان آن شرکت بیرون می رفت و پاسخ تلفن های مرا نیز نمی داد. بالاخره شماره تلفن آن دختر را پیدا کردم و به او گفتم: چرا با شوهرم رابطه داری؟ او با تعجب گفت: مگر عادل زن دارد؟ من هم همه ماجرا و سرگذشتم را برایش بازگو کردم تا این که «محبوبه» با او قطع رابطه کرد. عادل که فهمیده بود من با محبوبه تماس گرفته ام، با عصبانیت مرا کتک زد و گفت: تو را طلاق می دهم و سر سوزنی هم مهریه نمی دهم! با وجود این، عادل دست بردار نبود و سراغ برادر آن دختر رفت تا محبوبه را راضی به این ازدواج کند! از طرف دیگر من هم که کسی را نداشتم و سال های جوانی ام را بر باد رفته می دیدم، دست به دامان محبوبه شدم و ارتباط عادل با زنان و دختران دیگر را برایش فاش کردم. او هم مقابل شرکت منتظر عادل ایستاد و حدود یک ساعت او را نصیحت کرد که این گونه ازدواج ها عاقبت خوشی ندارد، به گونه ای که هوسرانی های زودگذر زندگی دیگران را ویران می کند و ...
عادل با شنیدن این حرف ها به خانه آمد و در حالی که با جملاتی زشت به من ناسزا می گفت، گلویم را فشار داد تا مرا خفه کند، ولی خودم را از زیر دست و پایش بیرون کشیدم و با پلیس تماس گرفتم.
شایان ذکر است، به دستور سرهنگ باقی زاده حکاک (رئیس کلانتری میرزاکوچک خان) رسیدگی به این پرونده به کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20418 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۷ تير
خوشبختی زجرآور دیگران!
قصد دزدی نداشتم اما وقتی چشمم به پول ها و گوشی هوشمند گران قیمت افتاد، دچار وسوسههای شیطانی شدم و به روزگار تلخم فکر کردم، با خودم اندیشیدم اگر این ها را سرقت کنم دیگر ...
زن 45ساله ای که به اتهام سرقت از یک منزل مسکونی دستگیر شده بود، پس از آن که به سوالات تخصصی افسران دایره تجسس کلانتری شهرک ناجای مشهد پاسخ داد، درباره سرگذشت خود نیز به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: 20سال قبل با شور وشوق خاص پای سفره عقد نشستم و با «داوود» ازدواج کردم. اگرچه همیشه دوست داشتم درس بخوانم و به موقعیت های اجتماعی بالا برسم اما پدرم اوضاع مالی خوبی نداشت و از عهده مخارج زندگی بر نمی آمد. به همین دلیل من تا مقطع راهنمایی تحصیل کردم و بعد از آن به امور خانه داری پرداختم، تا این که سرنوشت من و داوود به هم گره خورد اما زمانی فهمیدم که همسرم مردی بی مسئولیت و معتاد است که پسرم را باردار بودم. او یک کارگر ساده بود و درآمدش کفاف هزینه های زندگی را نمی داد، از سوی دیگر هم به خاطر اعتیادش روزهای زیادی را بیکار بود و من برای تهیه لوازم ضروری زندگی دچار مشکل می شدم.
بالاخره تصمیم گرفتم خودم در خانه های مردم کار کنم تا حداقل برای پرداخت اجاره خانه دچار مشکل نشویم. وقتی برخی دوستان همسن و سال خودم را می دیدم که از زندگی شان خوشحال هستند و حس خوشبختی دارند، اعصابم به هم می ریخت. آن قدر حرص میخوردم که دچار افسردگی شدم و مجبور بودم داروهای اعصاب و روان مصرف کنم. وقتی می دیدم مانند خیلی از مادران دیگر نمی توانم خواسته های دو فرزندم را که به سن نوجوانی رسیده اند برآورده کنم، زجر می کشیدم تا این که وقتی مشغول نظافت در منزل زنی میان سال بودم، چشمم به بسته های پول و گوشی هوشمند افتاد. یک لحظه با خودم فکر کردم با این پولها دیگر نمی گذارم پسرم سر کار برود و هر آن چه را نیاز دارم تامین می کنم و با خیالی راحت فرزندانم را به مدرسه می فرستم. این بود که دچار وسوسه های شیطانی شدم و با سرقت گوشی تلفن و پول ها از آن خانه بیرون آمدم. اما طولی نکشید که نیروهای تجسس کلانتری سراغم آمدند و این گونه آبرویم نزد خانواده و اطرافیانم بر باد رفت اما ای کاش...
شایان ذکر است، تحقیقات بیشتر درباره سرقتهای احتمالی این زن با دستور سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) ادامه دارد. ماجرای واقعی با همکای پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20419 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۸ تير
قرصهای اعتیادآور!
وقتی قرصهای اعتیادآور را از داخل کیف دخترم پیدا کردم انگار دنیا روی سرم ویران شد چادرم را روی سرم انداختم و نمیدانم چگونه خودم را به کلانتری رساندم تا .... زن 35 ساله در حالی که دریایی از اندوه، تشویش و نگرانی در چشمانش موج میزد به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: در یک خانواده پرجمعیت در حاشیه شهر مشهد متولد شدم پدرم کارگر ساختمانی و مادرم خانه دار بود در یکی از روزهای گرم تابستان هنگامی که عروسکم را در آغوش گرفته بودم و در ایوان خانه با سمیه دختر همسایه خاله بازی میکردم مادرم صدایم زد و گفت: «دخترم! پسر علی آقا را میپسندی یا رضا برادرزاده آقا غلام؟» برای آن که زودتر به بازی ام برسم با صدای بلند گفتم: «رضا برادرزاده آقا غلام!» این را گفتم و مشغول بازی شدم دو هفته بعد لباس عروس به تنم کردند و پای سفره عقد نشستم. آن روزها کودکی 11 ساله بودم و چیزی از زندگی مشترک نمی دانستم از این که میدیدم پدر و مادرم خوشحال هستند من هم خوشحال بودم .زمان عقد مادرم تذکر داد موقع خواندن خطبه زن بیوه و دو بخته ای در اتاق نباشد! و عمه ام که خوشبخت ترین زن فامیل بود بالای سرم کله قند عروسی را سایید وقتی برای بار سوم جواب «بله» را به عاقد دادم تصور میکردم این هم یک بازی کودکانه همچون خاله بازی با سمیه دختر همسایه است آن روزها هیچ نمی دانستم که با گفتن این «بله» جدی ترین، مهم ترین و تلخ ترین اتفاق زندگی ام رخ خواهد داد... رضا 9 سال از من بزرگ تر بود او گاهی وقت ها به منزلمان میآمد من هم داخل اتاق پنهان میشدم مادرم دعوایم میکرد و میگفت برو یک چای برای شوهرت بریز و کنارش بنشین! اما من از چشمهای رضا میترسیدم. اولین بار که رضا دستانم را گرفت احساس گناه کردم و تا یک هفته با او قهر بودم و خودم را در خانه زندانی کردم. دو سال بعد به خانه بخت رفتم و بعد از مدت کوتاهی باردار شدم به طوری که در سن 14 سالگی مادر بودن را تجربه کردم بیتای من همچون عروسکی زیبا بود به یاد بازیهای دوران کودکی ام او را در آغوش میگرفتم و برایش شعر میخواندم من در منزل مادر شوهرم زندگی میکردم خانواده شوهرم از این که نوه شان دختر بود ناراحت بودند و این ناراحتی را با رفتارها و اذیت و آزارهایشان بروز میدادند شوهرم فرزند اول خانواده اش بود او هم از این که فرزند من دختر است ناراحت بود حتی بعد از زایمان در بیمارستان به دیدن من و فرزندم نیامد. بیمهریهای همسرم قلبم را شکست اما حضور دخترم رنگی تازه از عشق و امید به زندگی تیره و تارم بخشید. خلاصه دختر دومم که به دنیا آمد متوجه شدم که رضا به مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده است او خمار که میشد من را به باد کتک میگرفت فرزندانم نیز از دست آزار و اذیتهای او در امان نبودند چندین بار همسرم را به کمپ بردم تا ترک کند اما هر بار بعد از مدت کوتاهی دوباره مصرف مواد مخدر را آغاز میکرد وقتی گرفتار مواد مخدر صنعتی شد دیگر در منزل آسایش و امنیت نداشتیم چاره ای نبود جز این که با بخشیدن تمام مهریه و مطالباتم طلاق بگیرم رضا مسئولیت و حضانت نگهداری از فرزندانم را به من سپرد چون توان نگهداری از آن ها را نداشت به همراه فرزندانم در منزل پدری ام در حاشیه شهر ساکن شدم مادرم از فرزندانم مراقبت میکرد و من سر کار میرفتم بچه هایم که بزرگ تر شدند با پولی که پس انداز کرده بودم منزلی را در نزدیکی محل کارم اجاره کردم دوست نداشتم فرزندانم در محیط نامناسب و آلوده در حاشیه شهر بزرگ شوند خواستگاران زیادی داشتم اما به خاطر فرزندانم به همه آن ها پاسخ منفی دادم کم کم دخترانم بزرگ شدند. دختر بزرگم علاقه ای به ادامه تحصیل نداشت و پس از گرفتن دیپلم، ترک تحصیل کرد و دختر دومم نیز پس از پایان دوره متوسطه وارد دانشگاه شد من هم به دلیل مشکلات مالی از صبح تا شب سر کار بودم دختر بزرگ ترم نیز به امور منزل رسیدگی میکرد تا این که متوجه رفتارهای مشکوک دختر بزرگم شدم گاهی بدون اجازه من از منزل خارج میشد و مدام با گوشی تلفن همراهش مشغول بود روزی از محل کارم مرخصی گرفتم و صبح از منزل خارج شدم اما به سر کار نرفتم تا این که بعد از چند ساعت دخترم از منزل خارج شد او را تعقیب کردم دخترم به داخل پارک نزدیک خانه مان رفت و در کمال ناباوری پسری را دیدم که روی نیمکت پارک منتظرش است او با دیدن دخترم بلند شد و مدتی داخل پارک قدم زدند و صحبت میکردند من هم پشت سرشان حرکت کردم بعد از چند دقیقه از شدت ناراحتی نتوانستم خودم را کنترل کنم و به سمت آن پسر حمله ور شدم و هر چه فحش بود نثارش کردم و دست دخترم را کشیدم و با خودم به منزل بردم دخترم ابتدا شرمسار بود اما بعد گفت که قصد ازدواج با آن پسر را دارد بعد از گذشت چند روز پسر جوانی که خود را میعاد و دوست دخترم معرفی کرد با من تماس تلفنی گرفت او اظهار کرد که مدتی است با دخترم آشنا شده و قصد ازدواج با او را دارد وقتی از او خواستم که با خانواده اش به خواستگاری بیاید گفت که خانواده اش در شهر تهران زندگی میکنند خلاصه وقتی برای خواستگاری از دخترم به منزلمان آمد و صحبت هایش را شنیدم آن فرد را مناسب دخترم ندیدم از آن جایی که همسرم اعتیاد داشت از رفتارها و ظاهر میعاد شک کردم که شاید او هم معتاد باشد با دخترم حرف زدم اما او حاضر نبود حرفهای من را بپذیرد و گفت تصمیمش برای ازدواج قطعی است کارم را رها کردم تا بیشتر در کنار دخترانم باشم و آن ها را کنترل کنم از میعاد خواستم که آدرس محل کار یا منزل یکی از آشنایانش در مشهد را بدهد تا درخصوص او تحقیق کنیم اما او هر بار به بهانه ای از این کار امتناع میکرد دخترم هم دیگر به حرف هایم گوش نمی داد و میگفت که میعاد را به طور کامل میشناسد و نیازی به تحقیق ندارد او حتی بدون اجازه من از منزل خارج میشد و دیروقت به خانه میآمد چیزی را از من پنهان میکرد انگار کسی تهدیدش میکرد و میترسید حرفی بزند تا این که به طور اتفاقی از داخل کیفش این قرص ها را پیدا کردم وقتی دخترم را بازخواست کردم در حالی که اشک از چشمانش سرازیر میشد گفت: «مامان کاش زودتر تعقیبم میکردی»!شایان ذکر است به دستور سرگرد امارلو (رئیس کلانتری شفا) این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی مورد رسیدگی قرار گرفت. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی : خراسان : شماره : 20420 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۹ تير
کلیک اشتباه!
سال ها زحمت کشیدم، هر ماه ذره ای از حقوقم را پس انداز کردم تا دستمان نزد کسی دراز نشود و در آرامش زندگی کنیم اما با یک کلیک اشتباه در فضای مجازی همه اندوخته ها و سرمایه زندگی مان را از دست دادم و حالا در مخمصه ای افتاده ام که حتی نمی توانم به چهره شوهرم نگاه کنم و ...
زن جوان که هراسان و اشک ریزان وارد کلانتری شده بود تا شاید دستان پرتوان نیروی انتظامی گره کور مشکل اش را باز کند، در حالی که اشک هایش مجال سخن گفتن به او را نمی داد، درباره ماجرای تلخی که زندگی اش را به هم ریخته بود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: من و همسرم کارمند هستیم و هر کدام در یکی از ادارات کار می کنیم. از روزی که با هم ازدواج کردیم تصمیم گرفتیم هر ماه بخشی از حقوق مان را در حسابی جداگانه واریز کنیم تا بتوانیم با همین پس اندازهایمان خانه ای بخریم و از مستاجری نجات پیدا کنیم. من و همسرم با قناعت در زندگی و تحمل برخی از سختی ها، همه تلاش مان را برای خانه دار شدن به کار می بردیم تا این که بالاخره با کمک اطرافیان و مبالغی وام مسکن، یک واحد آپارتمان 70متری در منطقه قاسم آباد مشهد خریدیم. از آن روز به بعد اگرچه از این که صاحب خانه شده بودیم در پوست خودمان نمی گنجیدیم اما باز هم برای رفاه بیشتر و آینده فرزندانمان آن حساب ویژه را فراموش نکردیم و باز هم پس از پرداخت اقساط وام، مبلغ بسیار ناچیزی را به همان حساب قبلی واریز می کردیم تا روزی به دردمان بخورد. خلاصه، چند سال بعد دوباره شرایطی مهیا شد و با پس اندازهایمان مبلغ خوبی وام گرفتیم. در حالی که اقساط مان پایان یافته بود و از اوضاع مالی خوبی برخوردار شده بودیم، در همین روزها آپارتمان 70متری را فروختیم و پولش را به همان حساب ویژه واریز کردیم. قرار بود یک واحد 100متری را در منطقه ای بهتر خریداری کنیم اما من تصمیم گرفتم با فروش لوازم قدیمی، همه وسایل ضروری زندگی را در خانه جدید عوض کنم، به همین منظور وارد سایت دیوار شدم و آگهی فوری فروش را انتخاب کردم. با این کلیک دریافتم که باید مبلغ اندکی را برای آگهی فروش فوری واریز کنم. بعد از آن در همان صفحه همه اطلاعات کارت بانکی آن حساب ویژه را وارد کردم تا با کسرآن مبلغ ،آگهی فروش لوازم منزلم در میان آگهی های فوری سایت دیوار قرار گیرد اما قبل از آن که آگهی ام را ببینم پیامکی برایم ارسال شد که همه موجودی حساب بانکی ام برداشت شد که پول فروش خانه در آن بود. تازه فهمیدم که با یک درگاه جعلی (فیشینگ) فریب خورده ام و ...
شایان ذکر است، تحقیقات پلیس برای دستگیری کلاهبردار فضای مجازی آغاز شد. ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20421 - ۱۳۹۹ شنبه ۲۱ تير
ماجرای اعدام یک شراب خوار
خراسان زوایای پرونده یک محکوم راکه 5 بار به خاطر شرب خمر حد بر او جاری شده و 20 محکومیت قطعی در جرایم دیگر هم داشته ، بررسی کرد
سجادپور- مرد 51 ساله ای که پنج بار به جرم شراب خواری به تحمل مجازات حد شرعی محکوم شده بود پس از ارتکاب همین جرم برای ششمین بار، از سوی دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به «اعدام» محکوم شد که رای صادره در سحرگاه چهارشنبه گذشته همزمان با حکم قصاص نفس مرد همسرکش در زندان مرکزی مشهد به اجرا درآمد.
به گزارش خراسان، ماجرای پرونده این محکوم، برای ششمین بار درحالی روی میز قضات با تجربه دادگاه کیفری یک خراسان رضوی قرار گرفت که او بعد از اجرا شدن پنج حکم محکومیت قطعی حد شرعی شرب خمر، باز هم به همین اتهام در بولوار سرافرازان مشهد توسط نیروهای انتظامی دستگیر و محاکمه شد.
اسناد دقیق، محتویات پرونده،گزارش ماموران انتظامی و نتیجه آزمایش های پزشکی قانونی، بیانگر استفاده متهم از مشروبات الکلی بود. بررسی سوابق متهم نیز نشان می داد که پیش از این «م- م» به جرم نوشیدن مشروبات الکلی 5 بار به تحمل مجازات حد شرعی محکوم شده است و این احکام پس از طی مراحل وتشریفات قانونی درباره وی به اجرا درآمده است بنابراین هیچ راه گریز قانونی از مجازات «اعدام» وجود نداشت.این گزارش حاکی است: در حالی که قضات دادگاه کیفری یک خراسان رضوی متهم را دعوت به راست گویی وصداقت در کلام می کردند، بالاخره با توجه به اوضاع و احوال ارتکاب جرم و همچنین اسناد و مدارک انکارناپذیر در پرونده، رای به «اعدام» دادند. رای صادرشده مورد اعتراض وکیل و متهم قرار گرفت و به شعبه 29 دیوان عالی کشور ارسال شد. این بار قضات عالی رتبه با دقت تمام همه جوانب این رای را مورد تجزیه و تحلیل های کارشناسی دقیق قرار دادند اما در نهایت رای دادگاه کیفری را تایید کردند چرا که طبق ماده 136 قانون مجازات اسلامی مصوب سال 92، «هرگاه کسی مرتکب یک نوع جرم موجب «حد» شود و هر بار «حد» آن جرم برای محکوم به مرحله اجرا درآید برای مرتبه چهارم به «حد» اعدام محکوم می شود.»
از سوی دیگر مجازات محکومیت حد این متهم از مرز پنج بار نیز گذشته و او برای ششمین بار به اتهام همین جرم دستگیر شده بود.
بنابر گزارش خراسان، اگرچه محکوم به اعدام دارای سوابق متعدد کیفری دیگری از جمله مواد مخدر نیز بود اما این سوابق نقش اساسی در صدور حکم «اعدام» نداشت که یک مجازات شرعی است.
توبه محکوم رد شد
از سوی دیگر گزارش خراسان حاکی است: این گونه احکام با ضوابط و شرایط بسیار سختی در دستگاه قضایی صادر می شود و مراحل و تشریفات قانونی را طی می کند و در نهایت نیز گاهی با پذیرفتن «توبه متهم» اجرای حکم ساقط می شود. اما در این پرونده تقاضای محکوم نیز در باره «توبه» پذیرفته نشده است چون «توبه» امتیازی است که متعاقب «اقرار صریح» متهم موضوعیت پیدا می کند و دارای شرایطی خاص است .در برخی از پرونده های جرایم شراب خواری، متهم بنا به توصیه وکیل یا صلاحدید خودش در حالی ارتکاب جرم را کاملا انکار می کند که اسناد و مدارک دقیق و محکمه پسندی برای حصول علم قاضی وجود دارد و اگر مقام قضایی با وجود انکار متهم و با اسناد و مدارک موجود رای به اجرای «حد» داد چگونه متهم می تواند ادعا کند که «توبه» کرده است! درحالی که ادعا دارد «مشروب الکلی مصرف نکرده است!»
بنابراین گزارش، در ماده 114 قانون مجازات اسلامی مصوب سال 92 نیز درباره جرایم موجب حد به استثنای حد «قذف و محاربه» آمده است که هرگاه متهم قبل از اثبات جرم (دقت کنید: قبل از اثبات جرم توبه کند و ندامت و اصلاح او برای قاضی محرز شود «حد» از او ساقط می شود! همچنین در جرایم موجب حد (به غیر از قذف و محاربه) با اقرار متهم جرم وی به اثبات برسد در صورت توبه مرتکب، حتی پس از اثبات جرم نیز دادگاه می تواند عفو مجرم را از رئیس قوه قضاییه درخواست کند. از طرف دیگر محکوم به اعدام دارای 20 فقره سابقه کیفری در جرایم متعدد بود که نشان از اصلاح نشدن متهم پس از تحمل مجازات های قانونی است به طوری که حتی رانندگی مستانه او با موتورسیکلت نیز دلیلی محکم برای متنبه نشدن وی و اصرار بر ارتکاب جرایم مشروب خواری است.
توضیح دادگستری خراسان رضوی درباره اجرای این حکم اعدام
در همین حال روابط عمومی دادگستری خراسان رضوی نیز اطلاعیهای در باره اجرای این حکم صادر کرد در بخشی از این اطلاعیه آمده است برخی رسانههای معاند در فضای مجازی در حالی از اعدام فردی در مشهد به علت نوشیدن الکل خبر میدهند که این فرد در سال ۷۵ به دلیل ارتکاب جرایم مربوط به مواد مخدر به ۱۵ ماه حبس، جزای نقدی و شلاق محکوم شد اما این پایانی بر خلافکاریهای وی نبود، او دو بار در سال ۷۷ و دو بار نیز در سال ۷۸ به علت ارتکاب جرایم مربوط به مواد مخدر روانه زندان شد.این اطلاعیه با اشاره به محکومیت های قطعی دیگر این فرد در سال 79 ،80 و 86 از جمله محکومیت به دلیل شرب خمر می افزاید :متهم پس از آزادی از زندان به بزهکاریهای خود ادامه داد و در سال ۸۸ به علت ارتکاب جرایم مربوط به مواد مخدر و در سال ۸۹ به علت شرب خمر به زندان و شلاق محکوم شد.
در ادامه اطلاعیه آمده است: محکومیتهای متعدد این فرد در سالهای ۸۹، ۹۰، ۹۱ و ۹۲ نیز به علت ارتکاب جرایم مربوط به مواد مخدر و شرب خمر ادامه یافت و در سال ٩۴ نیز به جرم نوشیدن و نگهداری مشروبات الکلی به ۱۱ ماه حبس محکوم شد.این اطلاعیه میافزاید: متهم یاد شده در سال ۹۶ هم بار دیگر به علت نگهداری مشروبات الکلی به هشت ماه حبس محکوم شد، در سال ٩٧ نیز در حالت مستی روی موتورسیکلت درحال رانندگی پرخطر و بدون گواهی نامه دستگیر شد. خراسان : شماره : 20421 - ۱۳۹۹ شنبه ۲۱ تير
اثر انگشت قطع شده پای قولنامه!
طوری با دقت نقشه قتل صاحبخانه ام را طراحی کرده بودم که هیچ وقت فکر نمی کردم روزی این ماجرا لو برود و پلیس به همین راحتی مرا دستگیر کند چرا که ...
جوان 34ساله ای که به اتهام قتل صاحبخانهاش در مشهد با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی جعفری (بازپرس شعبه 407دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) و با تلاش گسترده کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده است، پس از آن که به سوالات تخصصی سروان عظیمی مقدم(افسر پرونده) پاسخ داد، در تشریح سرگذشت فلاکت بارش گفت: وارد 20سالگی شده بودم که با دختری نوجوان ازدواج کردم.
دو سال نامزد بودیم اما در همین مدت آرام آرام اختلافات من و همسرم شروع شد. بیکاری و بیپولی من به این اختلافات دامن می زد.
با وجود این، بعد از گذشت دو سال از برگزاری مراسم عقدکنان، بالاخره زندگی مشترک مان را در میان هیاهوی همین اختلافات آغاز کردیم. این در حالی بود که من به خاطر بیکاری آرام آرام به مصرف مواد مخدر روی آوردم و استعمال تفریحی آن را با دوستانم به صورت پنهانی آغاز کردم.
هنوز مدت کوتاهی از ازدواج مان نگذشته بود که همسرم باردار شد ولی جنین هفت ماههاش را سقط کرد. همین موضوع آتش اختلافاتمان را شعله ور ساخت به گونه ای که شعله های سوزناک آن با نیش و کنایه ها و رفتارهای تحقیرآمیز اطرافیانم هر لحظه بیشتر زبانه می کشید.
در همین روزها، همسرم تقاضای طلاق داد و من هم با سوءاستفاده از این شرایط و به بهانه آرام شدن اعصاب و روانم، بیشتر به سوی مواد مخدر گرایش پیدا کردم.
پدرم نیز که راه و چاره چگونگی دخالت در اختلافات خانوادگی را نمی دانست، برای گرفتن طلاق وساطت کرد تا این گونه به من کمک کند. بعد از ماجرای طلاق، همسرم به دنبال سرنوشت خودش رفت و من هم در مرداب مواد افیونی غرق شدم.
از سوی دیگر، پدرم برای آن که مرا از این شرایط روحی و روانی نجات بدهد، یک فروشگاه آجیل برایم راه اندازی کرد تا سرگرم کار و زندگی شوم. در میان مشتریانم دختری بود که هر بار به اتفاق مادرش برای خرید آجیل به فروشگاه میآمد. در این میان، عاشق «پریسا» شدم و به او دل باختم. اما وقتی از پدرم خواستم به خواستگاری آن دختر برود، به شدت با این خواسته ام مخالفت کرد چرا که معتقد بود اختلاف فرهنگی و اعتقادی شدیدی بین ما وجود دارد و این ازدواج در نهایت فرجامی نخواهد داشت. اما وقتی با اصرار و پافشاری های من رو به رو شد، تصمیم گرفت مرا در تنگنای مالی قرار بدهد، به همین دلیل کلید آجیل فروشی را از من گرفت و من باز هم بیکار شدم.
دیگر شب ها نیز به خانه نمی رفتم و اوقاتم را نزد دوستانم در پاتوق های استعمال مواد مخدر سپری می کردم. پدرم که اوضاع را این گونه دید و متوجه شد زندگی ام را به نابودی می کشانم، رضایت داد فقط به خواستگاری بیاید و دیگر کاری به کارم نداشته باشد.
خلاصه، من و پریسا ازدواج کردیم اما اختلافات فرهنگی و اعتقادی بین خانواده ها شدت گرفت تا جایی که من مجبور شدم با اجاره یک زیرزمین در منطقه حاشیه شهر به طور مستقل زندگی کنم. این در حالی بود که هیچ کدام از اطرافیان من و همسرم به خاطر لجبازی با یکدیگر کمکی به ما نمی کردند.
در این شرایط مصرف مواد مخدر من نیز افزایش یافته بود و هر بار تصمیم به ترک اعتیاد می گرفتم نمی توانستم هزینه های آن را پرداخت کنم. سه بار در مراکز ترک اعتیاد بستری شدم اما فقط چند روز دوام می آوردم.
با آن که چندین ماه اجاره خانه ام عقب افتاده بود، ولی من فقط سرگرم تامین هزینه های اعتیادم بودم و بیشتر اوقات را نیز در کنار برادرزنم به مصرف مواد می پرداختم. با خودم فکر می کردم کسی از وضعیت اعتیادم خبر ندارد، در حالی که خودم را گول می زدم و همه اطرافیانم از زندگی آشفته من اطلاع داشتند.
خلاصه، کار به جایی رسید که روزی با صاحبخانه به خاطر نپرداختن اجاره منزل دچار اختلاف شدیم و او قصد داشت مرا از خانه اش بیرون کند. اگرچه با وساطت یکی از بستگان دور صاحبخانه ام، قرار شد در همان جا اقامت کنم اما وسوسه تصاحب منزل صاحبخانه رهایم نمی کرد چرا که احساس می کردم او کس و کاری ندارد و کسی پیگیر ماجرای گم شدن او نمی شود. به همین دلیل مهر سال 97 او را با یک نقشه حساب شده کشتم و انگشت سبابه اش را قطع کردم. سپس اثر انگشت او را پای قولنامه جعلی زدم اما ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20422 - ۱۳۹۹ يکشنبه ۲۲ تير
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی