درامتداد تاریکی-سرگذشت قاتل طماع

مواد مخدر عامل اصلی بدبختی هایم بود چرا که بیکار بودم و برای تامین هزینه های اعتیادم دست به هر کاری می زدم. از سوی دیگر هم طمع و زیاده خواهی زندگی ام را به نابودی کشاند تا جایی که برای یک آرزوی واهی، فریب وعده و وعیدهای پوچ برادرم را خوردم و امروز به اتهام قتل پای میز محاکمه نشستم تا ...

جوان 22ساله که با صدور دستورات ویژه ای از سوی قاضی احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) و به اتهام مشارکت در قتل عمدی مرد پژوسوار دستگیر شده است، پس از آن که به سوالات کارآگاه نجفی (افسر پرونده) درباره چگونگی و جزئیات این جنایت هولناک پاسخ داد، به تشریح سرگذشت اسفبارش پرداخت و گفت: 22سال قبل در یکی از روستاهای سرخس به دنیا آمدم و دیپلم کشاورزی را در هنرستان گرفتم.

سال 95 بود که در رشته دانشگاهی تولیدات باغی پذیرفته شدم اما در همان ترم اول دانشگاه ترک تحصیل کردم و به روستا بازگشتم چرا که احساس می کردم درس خواندن برایم سخت است و از سوی دیگر هم تامین هزینه رفت و آمد و دیگر مخارج تحصیلی برایم دشوار بود، اما در روستا به رفیق بازی و دور هم نشینی پرداختم و به عنوان تفریح، مواد مخدر مصرف می کردم. البته مصرف تفریحی مواد را از  چند سال قبل و با سرقت مقداری از مواد مصرفی پدرم آغاز کرده بودم. پدرم نیز متوجه ماجرا نبود چرا که هر بار مواد مخدر زیادی برای خودش خریداری می کرد و دستبردهای من به مواد مخدرش نمایان نبود.

خلاصه، به خاطر مجانی بودن مواد مخدر خیلی از دوستانم دور و بر من جمع شده بودند و از این مواد استفاده می کردند. این مصرف های پنهانی ادامه داشت تا این که در سال 97 زمانی که هشت ماه به پایان خدمت سربازی ام باقی مانده بود با یکی از بستگان خاله ام نامزد کردم. چند ماه اول همه چیز رنگ و بوی عاشقانه داشت ولی خیلی زود با پایان خدمت سربازی اختلافات ما نیز آغاز شد چرا که من یک کارگر ساده بودم و نمی توانستم خواسته های مادی نامزدم را فراهم کنم. از سوی دیگر هم به دلیل اعتیاد پنهانی کمتر سر کار می رفتم و از عهده خرید هدایا و  پوشاک همسرم بر نمی آمدم. آرام آرام چهره ام داد می زد که معتاد هستم اما من همچنان این موضوع را انکار می کردم. پدرم که دیگر همه چیز را فهمیده بود، نصیحتم می کرد که مصرف مواد آخر و عاقبت خوبی ندارد. او می گفت من نمونه عینی یک معتاد در برابر چشمانت هستم، خودت را بدبخت نکن! ولی من همچنان بر طبل انکار می کوبیدم و طلبکارانه فریاد می زدم اگر باور ندارید آزمایش بدهم و ...

خلاصه، همه این عوامل موجب شد تا اختلافات من و همسرم رنگ قهر و آشتی چند ماهه به خود بگیرد، به گونه ای که دیگر بزرگ ترها هم از آشتی دادن ما خسته شده بودند. در همین حال، خانواده همسرم به ماجرای اعتیادم پی بردند و اوضاغ بغرنج تر شد چرا که من برای فرار از این درگیری های خانوادگی بیشتر به مواد پناه می بردم و مصرفم هر روز بالاتر می رفت.

سیزده به در سال گذشته هم زمانی که به کوه و بیابان رفته بودیم، مادرزنم متوجه استعمال مواد مخدر من و برادر باجناقم شد به طوری که نمی توانستم موضوع را انکار کنم. بالاخره بعد از شش ماه جدایی عاطفی، در نهایت خانواده همسرم از من خواستند تا دخترشان را طلاق بدهم. من که دیگر چاره ای نداشتم، اوایل امسال در حالی نامزدم را طلاق دادم که دیگر مصرف مواد مخدرم علنی شده بود. حتی بدون شرم و حیا نزد پدر و مادرم نیز مصرف می کردم. تا این که برادر بزرگم از من خواست برای چند روز به مشهد بیایم. قبلا وقتی نزد برادرم می آمدم به طور پنهانی مواد می کشیدم تا او متوجه اعتیادم نشود اما این بار وقتی به خانه مجردی برادرم آمدم که یک زن غریبه برایش اجاره کرده بود، به شدت خمار شدم و جای دیگری هم برای استعمال مواد نداشتم، این بود که حقیقت اعتیادم را برای برادرم بازگو کردم ولی او در میان حیرت و تعجب من کنارم نشست و به همراه من مصرف کرد.

دیگر خیالم راحت شد و از برادرم خواستم تا موضوعی را بیان کند که به خاطر آن مرا به مشهد کشانده بود. سپس برادرم با یک مقدمه چینی طولانی و با بیان این که شوهر زن غریبه ای که منزل را برایش اجاره کرده است مردی پولدار است که چندین واحد آپارتمان و مغازه دارد، ادامه داد اگر شوهر او را بکشیم همه این اموال به من و آن زن می رسد و تو هم در یکی از مغازه هایی که به نامت سند می زنیم کار و کاسبی و تجارت می کنی. من هم که با این رویاهای دروغین فریب خورده بودم و از طرفی می توانستم به راحتی در کنار برادرم مواد مصرف کنم، قبول کردم و با نقشه شوم آن زن غریبه، شوهرش را در همان خانه مجردی کشتیم و ...

ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی . خراسان : شماره : 20446 - ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۰ مرداد

 

رابطه یخ زده!

حتی یک رابطه سرد عاطفی هم بین من و همسرم وجود نداشت. با آن که حدود 16سال در کنارش زندگی کرده بودم اما هیچ گاه احساس خوشبختی نداشتم، به همین دلیل از خانه فرار کردم و ...

زن 33ساله ای که با شکایت همسرش و به اتهام فرار از منزل، با تلاش نیروهای کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده بود، درباره ماجرای فرار از منزل به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: چندین سال بود که یک رابطه سرد عاطفی بین من و همسرم وجود داشت و او هیچ گاه به نیازهای روحی و جسمی من توجهی نداشت. در حالی که من زنی جوان بودم و به محبت های عاشقانه او احتیاج داشتم. بارها از همسرم خواستم برای درمان مشکل عاطفی اش به پزشک مراجعه کند اما او اهمیتی به خواسته هایم نمی داد تا این که من به دلیل همین کمبودهای عاطفی، با جوانی در فضای مجازی آشنا شدم و با او ارتباط تلفنی برقرار کردم. «جمال» ساکن رشت بود و ما از طریق شبکه های اجتماعی با یکدیگر درددل می کردیم تا این که بالاخره یک روز تصمیم به فرار از منزل گرفتم و با اتوبوس به رشت رفتم. «جمال» به استقبالم آمد و مرا به خانه اش برد. حدود یک ماه در شمال کشور بودم و بعد از آن تصمیم به بازگشت گرفتم تا در مشهد زندگی مستقلی را برای خودم تشکیل بدهم. نمی خواستم دوباره نزد همسرم بازگردم تا روزهای تلخ گذشته تکرار شود بنابراین منزلی را در حاشیه شهر اجاره کردم تا با دخترانم زندگی کنم اما ناگهان همسرم به همراه نیروهای کلانتری از راه رسید و مرا دستگیر کردند. در همین حال، همسر 40ساله زن جوان نیز گفت: دیگر هیچ گاه حاضر نیستم با این زن زیر یک سقف زندگی کنم. او با ربودن و پنهان کردن دخترانم زندگی و آینده آن ها را به خطر انداخت. وقتی متوجه فرار او از منزل شدم، به هر جایی که به ذهنم می رسید با نگرانی و اضطراب سر زدم! اما هیچ اثری از آن ها نیافتم. همسرم گوشی تلفن را خاموش کرده بود و خانواده اش نیز هیچ اطلاعی از او نداشتند. به ناچار دست به دامن قانون شدم و گم شدن همسر و فرزندانم را به پلیس آگاهی گزارش دادم. بالاخره، با ردیابی های اطلاعاتی مشخص شد او به شمال کشور رفته است و نزد شخصی به نام جمال زندگی می کند. وقتی جمال دستگیر شد، ادعا کرد همسرم یک ماه نزد او بوده و سپس با اتوبوس به مشهد بازگشته است. حالا هم از این که دخترانم را پیدا کرده ام خیلی خوشحالم اما دیگر حاضر نیستم با چنین زن خیانتکاری زندگی کنم و ...

شایان ذکر است، به دستور سرگردجعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) رسیدگی کارشناسی به این پرونده در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20447 - ۱۳۹۹ سه شنبه ۲۱ مرداد

 

مرداب وحشتناک!

چند ماه است که خواب و خوراک ندارم. اضطراب و استرس سراسر وجودم را فرا گرفته است. با هر جمله و کلامی که نزدیک به راز پنهانی زندگی ام باشد، بر خود می لرزم و همواره از افشای ماجرایی که زندگی ام را به آتش خواهد کشید، بسیار وحشت دارم چرا که ...

این ها بخشی از اظهارات زن 34ساله ای است که به خاطر ارتباط غیراخلاقی در فضای مجازی به مردابی سقوط کرده که اکنون برای نجات از این مرداب وحشتناک به هر رشته امیدی دست می آویزد. او که با کورسوی امیدی برای حفظ زندگی اش وارد کلانتری سناباد مشهد شده بود، درباره این ماجرای تاسف بار به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 14 سال قبل با «کیان» ازدواج کردم و صاحب یک دختر شدم اما هیچ علاقه ای بین من و همسرم وجود نداشت. او مردی متکبر و خودبین بود به طوری که مرا در خانه نمی دید، حتی نظراتم را درباره هر موضوعی به تمسخر می گرفت تا جایی که آرام آرام اختلافات ما آغاز شد. کیان بیشتر اوقاتش را با دوستانش می گذراند و توجهی به من نداشت. در واقع، مهر و عاطفه ای بین من و او وجود نداشت. هیچ وقت نمی توانستیم کلمات محبت آمیز به یکدیگر بگوییم. کم کم نه تنها هیچ نقطه مشترک اخلاقی یا عاطفی بین ما به وجود نیامد بلکه این اختلافات به مشاجره و کتک کاری کشید تا حدی که دیگر کتک زدن من برای کیان به یک عادت تبدیل شده بود و او با هر بهانه ای مرا زیر مشت و لگد می گرفت. به گونه ای که احساس تنفر از او در وجودم موج می زد.

خلاصه، چهار سال قبل در گیر و دار همین اختلافات بود که با پیام های عاشقانه ای در یکی از شبکه های اجتماعی رو به رو شدم. آن جوان ناشناس با جملاتی که برایم ارسال می کرد مرا به یک ارتباط غیراخلاقی فرا می خواند. اگرچه شماره تلفن برایم ناشناس بود اما همه فکر و ذهنم را درگیر کرده بود. بالاخره مدتی بعد از این ماجرا، تازه فهمیدم که عامل ارسال این پیام ها یکی از اطرافیان بسیار نزدیکم است که قصد دارد ارتباط غیراخلاقی با من برقرار کند، چرا که در جریان اختلافات عمیق خانوادگی و ناسازگاری بین من و همسرم قرار داشت. وقتی این ماجرا را فهمیدم، با نشان دادن پیام ها به اقوام و بستگانم تلاش کردم تا ذات بی شرمانه او را برای دیگران فاش کنم. او هم که به خاطر این آبروریزی در میان فامیل خجالت زده شده بود، دیگر پیامی برای من ارسال نکرد اما من همچنان از وضعیت زندگی ام رنج می بردم و احساس کمبود محبت می کردم تا این که مدتی بعد جوان دیگری از طریق تلگرام پیام محبت آمیزی برایم ارسال کرد. من هم با یک اشتباه بچگانه و در حالی که فکر می کردم همسرم با زنان دیگری ارتباط دارد، به آن پیام عاشقانه پاسخ دادم. بدین ترتیب ارتباط  مجازی من و «نادر» شروع شد به طوری که دیگر با جملات محبت آمیز او زندگی می کردم و شیفته شخصیت مهربان او شده بودم. آن قدر در فضای مجازی غرق بودم که همسر و خانواده ام را به فراموشی سپردم. ارتباط تلفنی ما به جایی رسید که تصمیم به دیدار یکدیگر گرفتیم. به همین دلیل نزدیک  باشگاه ورزشی دخترم با هم قرار گذاشتیم و من او را در آن جا ملاقات کردم. نادر در همان دیدار اول با تعریف و تمجید از زیبایی های ظاهری و نوع آرایشم ، از من خواست تصاویری را با تلفن همراهم برایش ارسال کنم تا خاطره خوبی از این دیدار برایش باقی بماند. من هم که هیچ گاه به عاقبت وحشتناک این ارتباط غیراخلاقی و شرم آور نمی اندیشیدم، خیلی زود تحت تاثیر کلمات عاشقانه اش قرار گرفتم و تعدادی از عکس هایم را برایش ارسال کردم اما از همان روز به بعد ارتباط نادر با من بسیار کم شد به طوری که  دیگر بیشتر اوقات به تلفن هایم پاسخ نمی داد. هنوز علت و انگیزه این رفتار او را نفهمیده بودم که به طور کلی ارتباطش را با من قطع کرد و تلفنش خاموش شد.

چند روز بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بستگانم چند تا از آن عکس ها را از طریق تلگرام برایم فرستاد و تهدیدم کرد چیزی که عوض دارد گله ندارد! تازه فهمیدم نادر توسط همان فامیل نزدیکم اجیر شده است که قصد ارتباط غیراخلاقی با مرا داشت و ...

حالا او مرا تهدید می کند که اگر به خواسته های شرم آورش پاسخ ندهم، تصاویرم را نه تنها به شوهرم نشان می دهد بلکه آن ها را برای همه فامیل ارسال می کند. اکنون که به خاطر یک اشتباه احمقانه زندگی ام در آستانه نابودی قرار گرفته است، نمی خواهم برای یک بار دیگر بازیچه  هوسرانی دیگران باشم و ...

شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد بیگی (رئیس کلانتری سناباد مشهد) پرونده این زن جوان توسط مشاوران زبده کلانتری مورد بررسی های کارشناسی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی  . خراسان : شماره : 20448 - ۱۳۹۹ چهارشنبه ۲۲ مرداد

 

تصاویر خیانت!

دیگر نمی توانم این وضعیت را تحمل کنم. به خاطر یک لجبازی یا خلأ عاطفی دچار اشتباه بزرگی شدم که اکنون آبرو و حیثیتم در معرض خطر قرار گرفته است، به طوری که هر لحظه امکان دارد رسوایی بزرگی به بار آید و زندگی و آینده ام نابود شود و ...

این ها بخشی از اظهارات زن 25 ساله ای است که با طرح نقشه حساب شده در دام جوانی هوس باز افتاده و برای رهایی از اخاذی های بی حد و حساب آن جوان شیاد، دست به دامان قانون شده است. این زن جوان در حالی که مدعی بود دیگر نمی تواند دسترنج شوهرش را برای حفظ آبرویش خرج کند، به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 18ساله بودم که «فرشید» به خواستگاری ام آمد چرا که من و او از حدود سه ماه قبل با یکدیگر آشنا شده بودیم و به هم علاقه مند بودیم. مخالفت های پدر بازنشسته ام هیچ فایده ای نداشت. آن قدر تیپ و قیافه فرشید چشمانم را گرفته بود که فقط او را مرد آرزوهایم می دانستم و به چیز دیگری فکر نمی کردم.

خلاصه، من و فرشید هفت سال قبل پای سفره عقد نشستیم و زندگی مشترکمان آغاز شد. اوایل زندگی آن قدر در احساسات و هیجانات جوانی غرق بودم که هیچ مشکلی را در زندگی‌ام احساس نمی کردم، از سوی دیگر نیز کمک های مالی اطرافیان برای سر و سامان گرفتن زندگی مان ما را از مسائل مالی بی نیاز کرده بود اما طولی نکشید که واقعیت های زندگی نمایان شد. شوهرم شغل مناسبی نداشت و هر چند وقت سر کار دیگری می رفت.

این موضوع آرام آرام موجب بروز مشکلات مالی شد به طوری که حتی از پس اجاره خانه بر نمی آمدیم، به همین دلیل مدام با هم جر و بحث می کردیم  در این میان دخالت خانواده شوهرم موجب شعله ور شدن آتش اختلافاتمان می شد تا جایی که فرشید با هر اعتراضم، مرا کتک می زد. او حتی به فرزند کوچکم رحم نمی کرد. دیگر از این وضعیت خسته شده بودم و هیچ احساس محبت و دلبستگی به همسرم نداشتم تا این که روزی وقتی برای خرید به خواربار فروشی محله رفته بودم، با فروشنده جوانی آشنا شدم که در آن جا مشغول کار شده بود.

 به خاطر خلأ عاطفی یا شاید هم لجبازی با همسرم، با آن جوان ارتباط برقرار کردم. «جمشید» با حرف های عاشقانه اش مرا جذب خودش کرده بود و من هم به تماس های گاه و بی گاه او پاسخ می دادم تا این که روزی به طور پنهانی تعدادی عکس های بدون حجاب از من گرفت و از روز بعد شروع به اخاذی کرد. من هم که دیگر از آبروریزی می ترسیدم، به ناچار پس اندازهایم را به او می دادم تا آن تصاویر را به شوهرم نشان ندهد. با خودم فکر می کردم اگر فرشید آن تصاویر زننده را ببیند، نه تنها رسوایی بزرگی به بار می آید و آبروی خودم و خانواده ام می رود بلکه زندگی ام نیز فرو می پاشد و همسرم دیگر حاضر نمی شود با چنین زن بی بند و باری زندگی کند. این در حالی بود که جمشید از این شرایط سوءاستفاده می کرد و هر روز خواسته هایش فراتر می رفت. از سوی دیگر، مجبور بودم با این مشکلات مالی، دسترنج اندک شوهرم را نیز به آن جوان شیاد بدهم.

با وجود این، او به همین خواسته های مالی قناعت نکرد و آرام آرام خواسته هایی را مطرح می کرد که حتی از بیان آن شرم دارم. دیگر تحمل این وضعیت برایم امکان نداشت، به همین دلیل پلیس را امین خودم یافتم و با راهنمایی یکی از دوستانم به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آمدم تا بتوانم بعد از توبه به درگاه خداوند، چاره ای برای رهایی از این مخمصه وحشتناک پیدا کنم تا زندگی من و فرزندم تباه نشود اما ای کاش ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی  . خراسان : شماره : 20449 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۳ مرداد

 

پیغام مرگ در آخرین پیک نیک!

سجادپور- با اعترافات متهمان یک پرونده جنایی در مشهد، زوایای هولناک جنایت مسلحانه زیر تک درخت در حالی فاش شد که همسر مقتول به «پیغام مرگ در آخرین پیک‌نیک»  اقرار کرد.

به گزارش اختصاصی خراسان، هشتم مرداد و تنها چند ساعت بعد از کشف جسد دفن شده مرد 40 ساله ای در بیابان های 10 کیلومتری جاده مشهد- کلات، عاملان این جنایت وحشتناک در حالی با دستور قاضی ویژه قتل عمد دستگیر شدند که دست نوشته مرموز و رفتارهای غیرمتعارف همسر مقتول در صحنه کشف جسد، مهم ترین سرنخ این پرونده جنایی بود. گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی که زیرنظر مستقیم سرهنگ جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی) صورت گرفت از یک ارتباط پنهانی بین همسر مقتول و جوان بنگاه داری حکایت می کرد که ماجرای شوم این جنایت را رقم زده بود بنابراین با دستور ویژه قاضی کاظم میرزایی، همسر مقتول به همراه جلال (جوان 38 ساله بنگاه دار)  در عملیاتی به سرپرستی سرهنگ بهرام زاده (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) دستگیر و مورد بازجویی قرار گرفتند اگرچه متهمان در حضور مقام قضایی و سرهنگ نجفی (افسر پرونده) به صراحت چگونگی وقوع قتل مرد 40 ساله را شرح دادند اما هنوز بسیاری از گفته های آنان به درستی روی سلول های خاکستری ذهن قاضی جا نمی گرفت و با تناقض های زیادی همراه بود به همین دلیل جزئیات این جنایت مسلحانه با حضور قاضی میرزایی در محل وقوع قتل (کنار تک درخت) زیر ذره بین بازسازی صحنه قتل قرار گرفت. به گزارش خراسان منصوره (همسر مقتول) که دیگر دسیسه شوم خود را لو رفته می دید درباره این جنایت تلخ به قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: از چند سال قبل با «جلال» آشنا بودم و طی ماه های گذشته این ارتباط به صورت پیامکی و تلفنی شدت گرفته بود تا جایی که جلال به من وعده ازدواج داد من هم از همسرم خواستم مرا طلاق بدهد ولی ابوالفضل موافقت نمی کرد و حاضر به طلاق نبود به همین دلیل وقتی موضوع را برای «جلال-پ» بازگو کردم او تصمیم گرفت تا همسرم را از میان بردارد برای همین از من خواست هر زمان با همسرم بیرون رفتیم من به او خبر بدهم! این زن 32 ساله افزود: شوهرم سرآشپز بود و روز حادثه (شنبه) روز استراحتش بود که از من خواست برای تفریح و پیک نیک به دشت و بیابان برویم و پاچین کباب کنیم! من هم خیلی زود  پذیرفتم و همه لوازم و پاچین ها را آماده کردیم در همین حال  من بی درنگ ماجرا را با پیامک به «جلال» خبر دادم! ظهر روز بعد سوار بر موتورسیکلت به طرف جاده خاکی و فرعی سمت بیابان های محور مشهد- کلات رفتیم و در زیر تک درخت بساط پیک نیک را پهن کردیم. همسرم مشغول بیرون آوردن لوازم کباب بود که ناگهان جلال سوار بر خودرو از راه رسید شوهرم که او را می شناخت به طرف او رفت که ناگهان جلال لوله اسلحه را از شیشه خودرو بیرون آورد و به سر همسرم شلیک کرد و سپس مرا ترساند که حرفی نزنم! بعد از آن جسد غرق در خون شوهرم را با خودرو به مکانی دورتر بردیم و درون گودالی که از قبل وجود داشت انداختیم و «جلال» با در قابلمه خاک روی جسد ریخت! بعد از آن هم مرا به خانه ام رساند که چند ساعت بعد موضوع گم شدن همسرم را به خانواده اش اطلاع دادم! اما از سوی دیگر عذاب وجدان داشتم و می ترسیدم جسد را حیوانات درنده از بین ببرند و خانواده اش نتوانند جسد را پیدا کنند این بود که فکری به ذهنم رسید یک برگ کاغذ از دفتر کندم و با خط خرچنگ قورباغه ای آدرس محل دفن جسد را نوشتم! سپس دست نوشته را به خانه مادرم بردم و لای در حیاط گذاشتم تا برادرشوهرم آن را بردارد! چرا که می دانستم برادرشوهرم در آن ساعت به خانه ما می آید! نقشه ام درست بود! برادرشوهرم دست نوشته را برداشت و به مادرم نشان داد اما آن ها باور نمی کردند تا این که من گفتم ضرری ندارد به همان نشانی برویم! خلاصه با موافقت آن ها تاکسی تلفنی گرفتیم و به همراه مادرم به همان  نشانی رفتیم و من از راننده خواستم بازگردد! بعد از چند دقیقه من از مادرم جدا شدم و به محل دفن جسد رفتم و فریاد زدم که «او را کشته اند!» و ... بنابر گزارش اختصاصی خراسان، در ادامه بازسازی صحنه قتل، «جلال» (عامل جنایت مسلحانه) مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گرفت و گفت: وقتی پیامک منصوره را دریافت کردم منتظر خروج آن ها از خانه ماندم و سوار بر خودرو پنهانی به تعقیب آن ها پرداختم چرا که ابوالفضل به ارتباط من و همسرش پی برده بود و کاملا مرا می شناخت!  یک بار به در بنگاهم آمد و گفت: یکی از همسایه ها مرا دیده و پسرش نیز صدای مرا از پشت تلفن شناخته است! به همین خاطر سعی می کردم مرا نبیند! وقتی زیر تک درخت رسیدند من سوار بر خودرو به سویش رفتم که او با چاقو به طرف من حمله ور شد و من هم با شلیک گلوله از وینچستر او را به قتل رساندم خون زیادی در محل ریخت ولی با این حال جسد را با کمک منصوره به محل دفن انتقال دادم! اما روز بعد دوباره به محل بازگشتم و با بیل خاک بیشتری روی جسد ریختم! گزارش خراسان حاکی است، با پایان بازسازی صحنه قتل، متهمان این پرونده با دستور قاضی میرزایی روانه زندان شدند تا دیگر مراحل قضایی طی شود.

شایان ذکر است اخبار این جنایت هولناک نهم و یازدهم مرداد در صفحه حوادث روزنامه خراسان به چاپ رسیده است. خراسان : شماره : 20449 - ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۳ مرداد

 

ضایعات فروشی که مافیا شد!

خودم هم نفهمیدم چگونه وارد شبکه انتقال گوشی های سرقتی به افغانستان شدم. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد به طوری که در یک چشم به هم زدن پول ها به حساب همسرم سرازیر شد و ...

این ها بخشی از اظهارات جوان 24ساله ای است که در عملیات گسترده کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی و به اتهام خرید و انتقال گوشی‌های سرقتی به افغانستان به دام افتاد. او پس از پاسخ به سوالات تخصصی سرگرد همتی(افسر پرونده) درباره سرگذشت خود نیز گفت: اگرچه متولد سال 1375 هستم اما پدرم شناسنامه ای با تاریخ تولد 1380 برایم گرفته تا پنج سال کوچک تر جلوه کنم. من تک فرزند خانواده و عزیزدردانه پدر و مادرم بودم ولی تا کلاس اول دبیرستان بیشتر درس نخواندم و ترک تحصیل کردم چرا که تحت تاثیر محیط زندگی و دوستان خلافکارم قرار گرفته بودم و گاهی با آنان به مشروب خواری می رفتم. پدرم به دلیل بیماری که دارد فقط از صبح تا شب پای بساط مواد مخدر است و به کسی کاری ندارد. بعد از ترک تحصیل، به هر کاری دست زدم تا درآمدی داشته باشم ولی بیشتر پول هایم را با رفقایم هزینه می کردم، تا این که سه سال قبل و در یک مجلس شبانه با دختری از تبعه افغانستان آشنا شدم. این آشنایی به عشق و علاقه کشید و بالاخره در حالی پای سفره عقد نشستم که همسرم چهار سال از من بزرگ تر بود. برای همسرم یک شناسنامه ایرانی دختری فوت شده را به مبلغ پنج میلیون تومان خریدم و سپس آن شناسنامه را به طور قانونی تعویض کردم. وقتی از من پرسیدند چرا تا به حال شناسنامه را عکس دار نکرده اید؟ گفتم: آن ها در روستا ساکن هستند و اطلاعی از تعویض شناسنامه ها نداشتند. خلاصه با همان شناسنامه ازدواج کردیم و برای فرزندم شناسنامه گرفتیم و حساب های بانکی باز کردیم. آن روزها من به کار ضایعات جمع کنی مشغول بودم و روزی تا 500هزار تومان درآمد داشتم اما با اصرار خواهرزنم همه دارایی  ام را به دلار تبدیل کردم تا به آلمان مهاجرت کنیم. خیلی زود با همسر و خواهرزنم که دچار معلولیت جسمانی است، عازم ترکیه شدیم اما آن جا همه دلارها را خرج کردم و نتوانستم از مرز ترکیه خارج شوم، به همین دلیل دست از پا درازتر به ایران بازگشتم تا از پدر بیمارم مراقبت کنم. دچار مشکلات مالی شدیدی بودم و درآمد کارگری هم با به دنیا آمدن دختر کوچکم پاسخ گوی نیازم نبود تا این که با یکی از بستگان همسرم آشنا شدم و او پیشنهاد انتقال گوشی‌های سرقتی به شهرهای مرزی ایران را به من داد و همان جا یک میلیون تومان به حسابم ریخت. طولی نکشید که خودم شبکه ترانزیت گوشی به افغانستان را به راه انداختم و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20450 - ۱۳۹۹ شنبه ۲۵ مرداد

 

مافیای گوشی های سرقتی!

این شبکه مخوف با تغییر سریال گوشی های سرقتی آن ها را ۴۸ ساعته به افغانستان منتقل می کرد

سجادپور- پلیس آگاهی خراسان رضوی در عملیاتی هماهنگ و ضربتی، یک شبکه گسترده مافیایی خرید و انتقال گوشی های سرقتی به آن سوی مرزها را در حالی متلاشی کرد که اعضای این شبکه با روش هایی پیچیده به تغییر سریال پیگیری گوشی های سرقتی می پرداختند و در افغانستان به فروش می رساندند. به گزارش اختصاصی خراسان، ماجرای این عملیات ضربتی در زیر پوست شهر از حدود یک ماه قبل زمانی آغاز شد که آمار پرونده های گوشی قاپی و زورگیری طی چند ماه گذشته روندی صعودی به خود گرفت. به همین دلیل فرماندهی انتظامی خراسان رضوی که با دقت آمار وقوع جرایم روزانه را بررسی می کرد بلافاصله با صدور دستورات ویژه ای از کارآگاهان تخصصی پلیس آگاهی خواست به تجزیه و تحلیل های علمی پرونده‌های مذکور بپردازند و ریشه افزایش این گونه جرایم را زیر ذره بین کارشناسی قرار دهند چرا که ردیابی برخی گوشی های سرقتی نیز با اختلال مواجه شده بود. گزارش خراسان حاکی است، اهمیت امنیتی این ماجرا که مورد تاکید سردار محمدکاظم تقوی قرار گرفته بود، بی درنگ به تشکیل جلسه کارشناسی مهمی در اتاق سرهنگ جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی) انجامید و گروه زبده ای از کارآگاهان عملیات ویژه، اداره سرقت و اطلاعات جنایی به بررسی ماجرا پرداختند. نتیجه رصدهای اطلاعاتی و تجزیه و تحلیل های کارشناسی نشان می داد که در زیر پوست شهر شبکه ای مافیایی برای خرید گوشی های سرقتی وجود دارد به همین دلیل هم تعدادی از جوانان و نوجوانان در برخی مناطق شهر با وسوسه فروش فوری گوشی های سرقتی به گوشی قاپی ترغیب می شوند و بلافاصله با رساندن گوشی به «رابط»  یا «مالخر» وجه آن را دریافت می کنند. این اطلاعات تکان دهنده در حالی مورد توجه جدی پلیس قرار گرفت که ادامه رصدهای اطلاعاتی از تغییر شماره سریال و فعالیت های پیچیده دیگری حکایت داشت که سرنخ آن به آن سوی مرز می رسید بنابراین عملیات ضربتی پلیس با فرماندهی مستقیم سرهنگ شفیع زاده پایه‌ریزی شد و پایگاه مقاومت بسیج سپاه ناحیه حر نیز به یاری پلیس آمد. به گزارش خراسان، طولی نکشید که کارشناسان متخصص اداره اطلاعات جنایی، مدارک مستند اما حیرت آوری را روی میز گروه ویژه عملیاتی گذاشت. «گوشی های سرقتی فقط طی 48 ساعت از مرز به افغانستان ترانزیت می شود!» هر روز که از فعالیت های اطلاعاتی پلیس می گذشت عمق این ماجرا بیشتر نمایان می شد به همین دلیل و با تاکید سردار تقوی، ریشه یابی اعضای این شبکه مافیایی و چگونگی فعالیت های آنان زیر چتر اطلاعاتی و نفوذی نیروهای آگاهی قرار گرفت و گروهی از کارشناسان اداره اطلاعات جنایی به فرماندهی سرهنگ سلطانیان به یاری گروه عملیات ویژه شتافتند. این هماهنگی اطلاعاتی چند روز بعد به شناسایی سر شبکه های مافیایی خرید گوشی های سرقتی انجامید و مسیر انتقال گوشی های سرقتی به حیطه نفوذ پلیس درآمد تا این که مقدمات عملیات ضربتی در زیر پوست شهر فراهم شد و گروه کارآگاهان اداره عملیات ویژه به سرپرستی سرگرد همتی و نظارت و هدایت سرهنگ دیرآوندی (رئیس اداره عملیات ویژه) وارد عمل شدند و در یک اقدام غافلگیرانه و هماهنگ شش تن از اعضای اصلی این شبکه مافیایی را دستگیر کردند. فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته با تایید خبر دستگیری اعضای مافیایی خرید و انتقال گوشی های سرقتی به افغانستان و در گفت و گویی اختصاصی به خراسان گفت: در راستای مبارزه قاطعانه با جرایمی که امنیت شهروندان را به مخاطره می اندازد طرح ویژه‌ای برای مبارزه با گوشی قاپی در مشهد به اجرا درآمد اما بررسی های کارشناسی از وجود شبکه ای با فعالیت های پیچیده حکایت می کرد که موجب افزایش این گونه جرایم می شد به همین دلیل گروه ویژه ای از کارآگاهان پلیس آگاهی به فرماندهی مستقیم سرهنگ شفیع‌زاده (رئیس پلیس آگاهی) مامور رسیدگی به ماجرای روند افزایش جرم شدند. سردار محمدکاظم تقوی افزود: اقدامات اطلاعاتی و پلیسی به یک زنجیره شبکه ای رسید که تا مرز گسترده شده بود اما سر شبکه های آن در خارج از مرزهای ایران فعالیت می کردند. رئیس پلیس حافظان امنیت سرزمین خورشید تصریح کرد: عملیات ضربتی طی دو روز گذشته آغاز شد و کارآگاهان همه اعضا را در یک زمان هماهنگ در مناطق مختلف شهر به دام انداختند. وی گفت: در بازرسی از منزل یکی از اعضای اصلی شبکه 55 دستگاه گوشی جاسازی شده درون گهواره کودک به همراه دو دستگاه لپ تاپ بسته بندی کشف شد و در ادامه جوانی که مهندس نرم افزار است و فروشگاه تعمیرات گوشی تلفن همراه دارد در حالی به دام افتاد که با تجهیزات حرفه ای شماره سریال پیگیری گوشی ها را تغییر می داد که تاکنون صدها شماره سریال از رایانه های وی استخراج شده است. سردار محمدکاظم تقوی با بیان این که متهمان در مراحل اولیه دستگیری به خرید و فروش و تغییر سریال بیش از هزار گوشی اعتراف کرده اند، افزود: بررسی های مقدماتی نشان می دهد که اعضای این شبکه با مافیای گسترده‌ای در افغانستان ارتباط دارند و گوشی‌های سرقتی را از سارقان  یا رابطان آن‌ها در مشهد و دیگر شهرها خریداری می کنند و سپس با تغییر سریال در شهرهای مرزی به رابطان دیگری تحویل می دهند و بدین ترتیب از طریق خودروها  یا گذر مرزی به افغانستان می فرستند. مقام ارشد انتظامی استان خراسان رضوی تاکید کرد: اگرچه کوتاهی های بسیار و نبود نظارت در برخی موارد منجر به افزایش این گونه جرایم می شود که تحقیق درباره آن ها آغاز شده است اما تلاش گسترده پلیس با هماهنگی و اقدامات ویژه دستگاه قضایی برای ریشه یابی این شبکه گسترده همچنان ادامه دارد.

سردار تقوی با اشاره به دریافت شناسنامه غیرقانونی و افتتاح حساب بانکی با همین شناسنامه برای واریز پول های خرید و فروش گوشی های سرقتی نیز گفت: متهمان از طریق شبکه های اجتماعی با آن سوی مرز در ارتباط بودند و هر بار که گوشی ها به بیشتر از 50 دستگاه می رسید آن ها را ظرف 48 ساعت به افغانستان منتقل می کردند و دو زن نیز در میان اعضای شبکه فعالیت داشتند. این فرمانده باتجربه با اشاره به شناسایی دیگر عوامل و متهمان از کشف دستگاه های سریال زن نیز خبر داد و گفت: آن ها نه تنها موضوع رجیستری را دور زده  و ردیابی گوشی ها را با اختلاف مواجه کرده اند بلکه اقدامات پیچیده دیگری نیز دارند که فعلا تحقیق در این باره ادامه دارد. خراسان : شماره : 20450 - ۱۳۹۹ شنبه ۲۵ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

تاريخ : شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ | 18:30 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |