بر شیعه ز حق آمده یک رهبر لایق - تابید زحق برسرِ ما نورحقایق
از نسل محمد وَ علی، حضرتِ زهرا - آمد ششمین رهبرِ ما حضرتِ صادق
***
امشب که صفا با دل و جان شد همراه - کرده است طلوع، آفتاب و هم ماه
هم جشن ولادتی است بر امامِ صادق - هم عید ولادتِ محمّد ابن عبداللّه
***
گل بپاشید که امشب شده عید - برشیعه شده است امشب این عید سعید
آمد به جهان جعفرِصادق ازآن - تابیده دراین شب نورِخلّاق مجید
***
امشب ز عنایات خداوند غفور - یثرب شده غرق در هاله یِ نور
ماغرق سروریم در این شامِ عزیز - جون حضرتِ باقرشده امشب مسرور
***
درهفدهمِ ماهِ ربیع المولود - دربرج ولا ستاره ای چهره گشود
غم از دل ما رفته در این شب زیرا - آمد ششمین حجّتِ خلّاقِ ودود
در ماهِ ربیع آمده بِدنیا
در ماهِ ربیع آمده بِدنیا - آن صادق و آن امیرِ دلها
مولود شده امامِ صادق - یثرب شده باغی از شقایق
در هفدهمِ ربیعِ اَوَّل - شد شاد زُراره و مُفَضَّل
آمد به جهان رئیسِ مذهب - تابیده چو ماهِ در دلِ شب
روشن شده دِل زِ نورِ صادق - چون معتکف است به طورِ صادق
دریایِ معارف و معانی است - استادِ کتابِ آسمانی است
هَم کنزِ روایت است صادق - هَم میرِ هدایت است صادق
مفتاحِ نجات، مذهب اوست - اسلام، رهینِ مکتب اوست
هارونِ وی و تنور آتش - گل سبز کند زِ نور آتش
از مکتبِ او شده نمایان – اُستاد، چو جابربن حیّان
محصولِ مقدَّسِ بیانش - حَمران و مُفضّل و اَبانش
قرآنِ همیشه ناطقِ ما - تا حشر امامِ صادقِ ما
ای باقری از امامِ صادق - بشنو تو ز دین بسی حقایق
سروده شده میلاد حضرت صادق سال 1401
درهفدهم ماهِ ربیع المولود
درهفدهم ماهِ ربیع المولود - دو شمس و قمر ز غیب آمد بوجود
درمکّه محمّد آن رئیسِ مکتب - در یثرب امامِ صادق آن رهبرِ جود
هفده ماه ربيع
هفده ماه ربيع است ، شام ميلادِ محمّد
هم شب عيد و سرورِ، صادقِ آلِ محمّد
همزمان گشته طلوعِ ، ماه وخورشید اندراين شب
شام ميلادِ دو رهبر ، رهبرِ مكتب و مذهب
شامِ میلادِ محمّد ، رهبرِ مکتبِ اسلام
مکتبِ صلح و صفا را ، او زِ مکّه کرد اعلام
هم شبِ میلادِ صادق ، ششمین حجّتِ یزدان
رهبرِ مذهبِ شیعه ، او بُوَد بینِ امامان
شهرِ مكّه شده روشن ، امشب ازنورِ محمّد
شام ميلادِكسي كه ، گفته عيسي اِسمُه احمد
شهريثرب شده روشن ، زِ طلوعِ نورِ صادق
بيتِ باقر شده خوشبو ، امشب از عطرِ شقايق
دوتا رهبر دوتا سرور ، آمده امشب بدنيا
رهبرِ مكتب ومذهب ، هردوشان تاجِ سرِ ما
شهرِ مكّه تامدينه ، گشته امشب نورباران
شدچراغان جمله عالم ، اززمين تاعرش يزدان
باقري شاد است امشب ، مسلمینِ کلِّ دنیا
شاد باشد مهدی امشب ، آن امام و سرورِ ما
سروده شده هفده ربیع سال ۱۳۹۸
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم هشتم امام صادق ع
ادامه مطلب را ببينيد
ولادت امام صادق علیه السلام
امام صادق علیهالسلام در روز جمعه به هنگام طلوع فجر و به روایتى در روز دوشنبه، هفدهم ربیع الاول سال ۸۳ قمرى[۱] یا سال ۸۰ قمری[۲] در مدینه دیده به جهان گشود.
پدر ارجمندش امام محمدباقر علیهالسلام وى را به نام عموى نیاکانش جعفر طیار، "جعفر" نام نهاد. مادر گرامى امام جعفرصادق علیهالسلام، "فاطمه" مکنّی به "اُمفروه" دختر "قاسم بن محمد بن ابی بکر"، از زنان نیکوسرشت، نیکوکار و نیکورفتار عصر خویش بود. این بانوى باتقوا و متدین، از جهت فضیلت و منقبت، سرآمد زنان روزگار خود بشمار مى آمد و امام صادق علیهالسلام در شأن و مقام وى فرمود: مادرم از زنانى بود که ایمان داشت، تقوا پیشه کرده و نیکوکارى مى نمود و خدا، نیکوکاران را دوست دارد.[۳]
حضرت جعفر بن محمد علیهالسلام داراى یک کنیه معروف به نام "ابوعبدالله" و دو کنیه دیگر به نام هاى "ابواسماعیل" و "ابوموسى" بود. همچنین داراى القابى چند بود که معروف ترین آن ها عبارت است از: صادق، صابر، طاهر و فاضل.[۴]
امام جعفرصادق علیهالسلام به مدت دوازده سال، حیات بابرکت جد گرامى اش امام زین العابدین علیهالسلام را درک کرد و از مکتب تربیتى و علمى وى بهره وافر یافت. همچنین آن حضرت به مدت ۳۲ سال از وجود شریف پدرش امام محمدباقر علیهالسلام برخوردار بود و در تمام رویدادهاى مهم در کنار پدر ارجمندش قرار داشت.
مدت امامت امام جعفرصادق علیهالسلام ۳۳ سال و ده ماه (از ذی الحجه سال ۱۱۴ تا ۲۵ شوال سال ۱۴۸ قمرى) بود و در ایام زندگى بابرکت خویش با خلافت غاصبانه چند تن از خلفاى اموى و دو تن از خلفاى عباسى معاصر بود.
چون آن امام بزرگوار در انتهاى دوران خلافت ستمکارانه امویان و در آغاز خلافت فریب کارانه عباسیان مى زیست، فرصت مناسبى بدست آورد تا در زمان انتقال خلافت از یک طایفه غاصب به طایفه غاصب دیگر و سرگرم شدن آنان به یکدیگر، مکتب اهل بیت علیهمالسلام را به مسلمانان بشناساند و زمینه ترویج و تبلیغ این مکتب را مهیا سازد. آن حضرت با تشکیل حوزه علمیه و تعلیم شاگردانى مبرز چون هشام، زراره و محمد بن مسلم، تحول شگرفى در جهان اسلام و مذهب شیعه پدید آورد. به همین جهت، ایشان را پایهگذار مذهب "امامیه" دانسته و شیعیان امامى اثناعشرى را "شیعه جعفری" مى گویند.[۵]
ولادت
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام)، فرزند امام باقر علیه السلام، بنا به نقل برخی منابع، در ۱۷ ربیع الاول سال ۸۰ هجری[۱] و به نقل منابع دیگر، در سال ۸۳ هجری[۲] و در مدینه به دنیا آمد.
نام مادر ارجمند آن حضرت، فاطمه معروف به «امفروه» دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر مى باشد.
در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: «امام صادق قدى متوسط داشت، چهرهاى درخشان و موهاى سیاه و بینى بلند و زیبا، جلو سرشان مو نداشت و موهاى سینه کم بود، روى صورتش خالى سیاه داشت و روى بدنش خالهاى قرمز داشت.»[۳]
امام جعفر صادق (علیهالسلام) رئیس مذهب جعفری و ششمین پیشوای شیعیان در هفدهم ربیع الاول سال ۸۳ هجری قمری [۱] (البته بعضی سال هشتاد و شش، ماه رجب، روز جمعه یا دو شنبه نیز گفتهاند.[۲] ) در مدینه متولد شد.[۳]
بعضی ولادت ایشان را روز سه شنبه هفتم رمضان و سال ولادت ایشان را نیز برخی سـال ۸۰ هجری ذکر کردهاند. [۴] [۵]
نام مبارکش «جعفر» و مشهورترین کنیه آن حضرت «ابوعبدالله»، و مشهورترین لقبش، «صادق» است.[۶]
پدر گرامیش «امام باقر (علیهالسّلام)» و مادرش «ام فروه» دختر قاسم محمد بن ابوبکر است.[۷] [۸]
از امام سجاد (علیهالسّلام) پرسـیدند: امـام بعد از شما کیست؟ فرمود: محمدباقر که علم را میشکافد. پرسیدند: امام بعد از او چه کسی خواهد بود؟ پاسـخ داد: جعفر که نام او نزد اهل آسمانها «صادق» است! حاضران با شگفتی پرسیدند: شما همه راسـتگو و صادق هستید؛ چرا او را «بـخصوص» بـهاین نام میخوانید؟
امام سجاد (علیهالسّلام) به سخنی از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشاره کرد و فرمود: «پدرم از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرد که: وقتی فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن حسین متولد شد، او را صادق بنامید؛ زیرا فرزند پنجم از او جعفر نـام خواهد داشت و ادعای امامت خواهد کرد؛ به دروغ و از روی افترا به خدا، او نزد خدا جعفر کذاب افترا زننده برخداست.»[۹]
امام صادق (علیهالسّلام) مدت ۱۲ تا ۱۵ سال بنا بر اختلاف با امام سجاد (علیهالسّلام) و بعد از شهادت جد بزرگوارش مدت ۱۹ سال با امام باقر (علیهالسّلام) زنـدگی کـرد و توانست به مقدار لازم از خرمن دانش این دو بزرگوار، خوشهچینی نماید. مدت امامت ایشان ۳۴ سال به طول انجامید[۱۰] [۱۱]
که ۱۸ سال در دوره اموی و ۱۶ سال در دوره عباسی بوده است. [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵]
امام صادق (علیهالسلام)، ششمین پیشوا از امامان دوازده گانه شیعه، در سال۸۳هجری [۱] [۲] [۳] [۴]
یا سال ۸۰ هجری [۵] [۶] هفدهم ربیع الأوّل [۷] [۸]
در سپیده دم روز جمعه یا دوشنبه در مدینه دیده به جهان گشود. [۹]
پدر برزگوارش امام باقر (علیهالسلام) و مادرش ام فروه ، بنت قاسم بن محمد بن ابوبکر بود [۱۰] [۱۱]
نامش را به سفارش پیامبر اسلام جعفر نهادند [۱۲]
کنیه اش ابوعبداللّه یا ابواسماعیل و از القاب بارزش صادق، صابر، فاضل و ظاهر میباشد. [۱۳]
کنیه و القاب
معروف ترین کنیه آن حضرت، «ابا عبدالله» است که در احادیث منقول از ایشان، بسیار به چشم می خورد. ابا اسماعیل و ابا موسی دو کنیه دیگر ایشان هستند که اباموسی را فقط شیعه به کار می برد، و این کنیهها به اعتبار فرزندان امام بوده که این اسامی را دارا بودند.[۴]
برای آن حضرت القاب متعدد و متنوعی است که هر کدام به نوعی صفت و حقیقتی را در ایشان نشان میدهد. معروف ترین لقب ایشان «صادق» است، به معنی راستین و راستگو. و از دیگر القاب ایشان می توان به این موارد اشاره کرد: فاضل، قائم، طاهر، کامل، منجی، صابر، لسان الصدق، کلمة الحق.
در روایتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آمده است: به هنگامی که پسرم جعفر بن محمد بدنیا آمد، او را صادق بخوانید، بدان خاطر که در تداوم امامت، فرزندی به دنیا می آید که به همین نام (جعفر) موسوم می شود، بدون حقی دعوی امامت می کند و او را جعفر کذاب می نامند.[۵]
نام پدرش باقر (امام پنجم شیعیان) و مادرش حضرت «امفروه» از شیفتگان مقام ولایت و عصمت و یکی از بانوان با فضیلت و باتقوا بود؛[۲]
فضیلت او در حدی بود که گاه امام صادق ـ علیهالسلام ـ را با عنوان «ابن المکرمه» (فرزند بانوی بزرگوار) صدا میکردند.
امام صادق (علیهالسّلام) نیز همانند دیگر ائمه با وضعیت ویژهای متولد شـد، خود در ایـنباره میفرمود:
«درباره امام سخن نگویید که عقل شما به او نمیرسد؛ وقتی در شکم مادر است، سخن مردم را میشنود ... چون بخواهد بیرون بیاید، دست بر زمین میگذارد و صدا به شهادتین بـلند مـیکند. فرشتهای در میان دو چشم او مینویسد: (وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ)[۱۶] «و چون به امامت برسد، خداوند در هر شهر فرشتهای را موکل میکند تا احوال آن را بر امام تقدیم کنند.»[۱۷]
ام فروه از هـمه بـانوان عصر خود باتقواتر بـود و عـلاوه بـر تقوای الهی، از مقام علم و دانش نیز بهرهای وافر داشت. او معارف الهی را از زبان امامان شیعی آموخته بود؛ لذا هم در مقام راوی نور ناقل احادیث بود و هم بـدانچـه آمـوخته بود، در زندگی عمل میکرد. میگویند: وقتی در یکی از روزهـا در کـنار کعبه به طواف خانه خدا اشتغال داشت به کنار حجرالاسود آمد و با دست چپ آن را مسح کرد.
یکی از حاضران (علمای مخالف) بـه او گـفت: ای کـنیز خدا! در انجام چگونگی سنت، خطا کردی. (با دست چپ حجرالاسود را مـسح کردی) امفروه در پاسخ او گفت: «انا لاغنیاء من علمک» ما از علم تو بینیاز هستیم.[۱۸]
محدث قمی پس از نقل این روایت مـیگوید: «ظـاهرا اعـتراض کننده از فقهای اهلتسنن بود. آری چگونه ام فروه از علم و فقه آنها بینیاز نـباشد بـا اینکه شوهرش امام باقر (علیهالسّلام) و پدر شوهرش امام سجاد (علیهالسّلام) و فرزندش امام صادق (علیهالسّلام) چشمه جوشان علم و معدن حکمت بودند و پدر خـودش (قـاسم) از فـقهای بزرگ و مورد اطمینان و از شاگردان امام سجاد (علیهالسّلام) بود.» [۱۹]
امفروه در طول دوران کودکی و نـوجوانی حـضرت در تـعلیم و تربیت وی میکوشید. هرچند خاندان اهلبیت (علیهمالسلام) خود مجسمه علم و ادب هستند! در این دوره امفروه آنچه را از هـمسرش آمـوخته بود، به فرزندش یادآوری میکرد و امام صادق (علیهالسّلام) نیز بعدها پیرامون مادرش اینگونه سخن گـفت: «وَ كَانَتْ أُمِّي مِمَّنْ آمَنَتْ وَ اتَّقَتْ وَ أَحْسَنَتْ (وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ) قَالَ وَ قَالَتْ أُمِّي قَالَ أَبِي يَا أُمَّ فَرْوَةَ إِنِّي لَأَدْعُو اللَّهَ لِمُذْنِبِي شِيعَتِنَا فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ أَلْفَ مَرَّةٍ لِأَنَّا نَحْنُ فِيمَا يَنُوبُنَا مِنَ الرَّزَايَا نَصْبِرُ عَلَى مَا نَعْلَمُ مِنَ الثَّوَابِ وَ هُمْ يَصْبِرُونَ عَلَى مَا لَا يَعْلَمُونَ.» [۲۰]
مادرم بانویی باایمان، باتقوا و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوسـت دارد. مـادرم گـفت که پدرم فرمود: ای امفروه! من هر روز و شب هزار بار برای آمرزش گناهان شیعیانمان خدا را میخوانم؛ چـون مـا با آگاهی و یقین بر اینکه خداوند مصائبی را که بر ما وارد مـیشود، مـشاهده مـیکند، صبر میکنیم؛ ولی شیعیان ما با اینکه چنین علم و صبری ندارند، صبر میکنند.» و آخرین سخن اینکـه مـقام ایـن بانوی پرهیزکار چنان بود که به امام صادق (علیهالسّلام) «ابن المکرمه» فرزند «بـانوی ارجـمند» میگفتند.
امام صادق (علیهالسّلام) از نظر رخسار شبیه پدرش امام باقر (علیهالسّلام) بود؛ البته کمی لاغراندام و بلندقـامت. مـردی بود میانهبالا، افروختهروی و پیچیدهموی بود، صورتش همیشه مانند خـورشید مـیدرخشید و موهایش سیاه بود و محاسن معمولی داشت. دندانهایش سـفید و بـین دو دنـدانپیشین او فاصله بود. بسیار لبخند میزد و با شـنیدن نـام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رخسارش زرد و سبز میشد.[۲۱]
چنان سیمای با ابهتی داشت که وقتی مناظرهکنندگان بـا او روبـهرو میشدند، زبانشان بند میآمد.[۲۲]
القـاب حـضرت: صابر، فـاضل، طـاهر، صادق و کنیهاش ابوعبدالله بود. و نقش [۲۳] نگینش الله ولیی و عـصمتی من خلقه[۲۴] [۲۵] بود.
امام صادق (علیهالسّلام) دارای شخصیتی ممتاز و بینظیر بود و مورد مدح و ستایش صاحبنظران قرار گرفته است. مالک بن انس (از پیشوایان چهارگانه اهلسنت) میگوید: هرگز چشمی مانند جعفر بن محمد را ندیده و گوشی نظیر او را نشنیده و هرگز بر قلب انسانی برتر از جعفر بن محمد، از نظر دانش و عبادت و پرهیزگاری، خطور نکرده است.[۲۶] [۲۷]
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفادار و با بصیرت بود. امام باقر (علیهالسّلام) در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق (علیهالسّلام) تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا میخواند. لذا احادیث زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق (علیهالسّلام) نقل شده است. امام صادق در سال ۱۱۴ هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن ۳۱ سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت بنیامیه که در سال ۱۳۲ ق به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت بنیعباس.
شخصیت علمی
حسن بن على الوشاء مىگفت: در مسجد کوفه نهصد نفر را دیده که «حدّثنى جعفر بن محمد»[۶] مى گفتند. برخى منابع، شمار کسانى را که از آن حضرت تلمذ کرده و حدیث شنیدهاند، حدود چهار هزار نفر یاد کردهاند.[۷]
امام صادق علیه السّلام در میان اهل سنت، از نظر روایت حدیث و فقاهت و افتاء، از موقعیت شامخى برخوردار بوده، به طورى که او را از شیوخ مسلّم ابو حنیفه و مالک بن انس و شمار فراوانى از محدثان بزرگ زمان خود به شمار آوردهاند. مالک بن انس، رئیس مکتب فقهی مالکی از جمله کسانى است که مدتى در محضر امام صادق علیه السّلام تلمذ کرده است. ابن حجر هیثمى نیز در مقام تمجید از شخصیت علمى امام صادق اشاره به این نکته دارد که افرادى چون یحیى بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثورى، ابو حنیفه و شعبه و ایوب فقیه، از آن حضرت نقل روایت نمودهاند.[۸]
امام صادق (علیهالسّلام) از لحـظه تـولد هفده ربیع الاول سال۸۳ تا هنگام شهادت پدر (۱۱۴ ه. ق) هـمراه پدر بود و بارها چون او طـعم تـلخ ظلم و جور امویان را چشیده بود. از جـمله یـکبار که هشام تصمیم گرفت امام باقر (علیهالسّلام) را از مدینه به شام تبعید کند، مامورین، آن حضرت را بـههمراه فرزندش امام صادق (علیهالسّلام) از مـدینه بـه شـام آوردند و برای اهانت به آنها، سه روز اجازه ورود ندادند و حـتی آنـها را در اردوگاه غلامان جای دادند. هشام به درباریان گفت: وقتی محمد بن علی وارد شد، ابتدا من او را سـرزنش مـیکنم وقتی من ساکت شدم، شما سرزنش کـنید. آنـگاه به دسـتور او، امـام را وارد کـردند و آنها نقشه خود را اجـرا کردند. وقتی همه ساکت شدند، امام لب بهسخن گشود و فرمود: ای مردم! کجا میروید و شما را کجا میبرند؟
خداوند اولیـن افـراد شما را بهوسیله ما راهنمایی کـرد و هدایت آخرین شـما نـیز بـا ما خواهد بـود. اگـر به پادشاهی چند روزه دلبستهاید، بدانید که حکومت ابدی با ما است. چنانکه خداوند میفرماید: «والعاقبه للمتقین». هشام از ایـن سـخنان سـخت خشمناک شد. دستور داد امام را زندانی کنند. اما هراس از شـورش مـردم بـهدلیل روشـنگریهای امـام مـنجر به آزادیاش شد.[۲۸]
امام صادق (علیهالسّلام) در این سفرها، کولهباری گران از دانش پدر عملا فراهم ساخت. امام، خود به نقل خاطرات این دوران که بهدستور هشام از مدینه به شام تبعید شـده بودند و برخوردهای پدر بزرگوارش یاد میکرد و میفرمود: یک روز همراه پدرم از خانه هشام بیرون آمدیم. به میدان شهر رسیدیم و دیدیم جمعیت بسیاری گرد آمدهاند. پدرم پرسید: اینها کیستند؟ گفتند: کشیشهای مسیحی هستند که هر سال در چنین روزی اینجا اجتماع میکنند و با هـم بـه زیارت راهب بزرگ که معبد او بالای این کوه قرار دارد، میروند و سوالات خود را میپرسند. پدرم سرخود را با پارچهای پوشاند تا کسی او را نشناسد و نزد آنها رفت. راهب چنان پیر بود که ابروان سفیدش بـه روی چـشمانش افتاده بود. با حریری زرد ابروان خود را به پیشانی بست و چشمانش را مانند مار افعی به حرکت درآورد. هشام جاسوسی فرستاده بود تا جریان ملاقات پدرم بـا راهـب را گزارش کند. راهب به حاضران نـگاه کـرد و پدرم را دید و این گفتگو بین آن دو روی داد: راهب: تو از ما هستی یا از امت مرحومه (اسلام)؟[۲۹] !
امام باقر (علیهالسّلام): از امت مرحومه (مورد رحمت خدا).
راهب: از علمای اسلام هستی یـا از بـیسوادهای آنان؟! امام: از بیسوادهای آنها نـیستم. راهـب: آیا من سؤال کنم یا تو؟ امام: تو. راهب رو به مسیحیان کرد و گفت: عجب است که مردی از امت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این جرات را دارد که به من میگوید: تو بپرس. راهب ۵ سؤال کرد و امـام یـک به یک پاسخ داد.
به من بگو آن ساعتی که نه از شب است، نه از روز چه ساعتیاست؟
اگر نه از روز و نه شب است پس چیست امام (علیهالسّلام): بین طلوع فجر و طلوع خورشید (بین اول وقت نماز صبح و اول طلوع خـورشید) اسـت. و آن از ساعتهای بـهشت است که بیماران در آن شفا مییابند. دردها آرام میگیرند و ...
اینکه میگویند: اهل بهشت میخورند و میآشامند ولی مدفوع و ادرار نـدارند، آیا نظیری در دنیا دارد؟
امام: مانند طفل در رحم مادرش.
میگویند در بهشت از مـیوهها و غـذاها مـیخورند ولی چیزی کم نمیشود، نظیری در دنیا دارد؟
امام: مانند چراغ است که اگر هزاران چراغ از شعله آن روشن کنند از نـور او چـیزی کم نمیشود.
به من بگو آن دو برادر چه کسی بودند که در یک ساعت دوقـلو از مـادر مـتولد شدند و در یک لحظه مردند، یکی پنجاه سال و دیگری ۱۵۰ سال عمر کرد.
امام: عزیز و عزیر بـودند که در یک ساعتبه دنیا آمدند و سی سال باهم بودند. خداوند جان عزیر را گرفت و او صـد سال جزو مردگان بود، بـعد او را زنـده کرد و بیستسال دیگر با برادرش زندگی کرد. پس هردو در یک ساعت مردند. در این هنگام راهب از جای برخاست و گفت: شخصی داناتر از من را آوردهاید تا مرا رسوا کنید. به خدا تا این مرد در شـام هست، با شما سخن نخواهم گفت. هرچه میخواهید از او بپرسید. میگویند: وقتی شب شد آن راهب نزد امام آمد و مسلمان شد. وقتی این خبر عجیب به هشام رسید و خبر مناظره در بین مردم شام پخش شد، بـلافاصله جـایزهای برای حضرت فرستاد و او را راهی مدینه کرد و افرادی را نیز پیشاپیش فرستاد که اعلام کنند: کسی با دو پسر ابوتراب (باقر و جعفر (علیهماالسلام)) تماس نگیرد که جادوگر هستند. من آنها را به شام طلبیدم. آنها بـه آیین مسیح متمایل شدند. هرکس چیزی به آنها بفروشد، یا به آنها سلام کند، خونش هدر است.[۳۰]
آری، امام صادق (علیهالسّلام) با دریایی از علم و دانش به سوی منصب امامت رفت.
ایشان در خانواده عصمت و ولایت، در کنار جد (امام سجاد علیهالسلام) و پدر (امام باقر علیهالسلام) و در آغوش مادر، بزرگ شد. امر تغذیه و شیردهی ایشان را مادرش شخصاً بر عهده گرفت؛ بهویژه که ایشان در دوران کودکی به سببی ضعیف و لاغر بودند.[۴]
اسناد تاریخی نشان میدهند که ایشان در دوران کودکی ضعیف الجسم و ضعیف البنیه بوده و بیماریهای متعددی متحمل شدهاند که هرکدام را در سایه عنایت و دعا ی اهل خانواده پشت سر گذاشتهاند. از حدود پس از دو سالگی وضع و حال عادی یافته و نیازش به پرستاری و مراقبت کمتر شده است.[۵]
امام صادق ـ علیهالسلام ـ ۱۲ تا ۱۵ سال (بنابر اختلاف اقوال) تحت تربیت جد بزرگوارش امام سجاد ـ علیهالسلام ـ بودند.[۶]
ایشان از آغاز طفولیت شاهد و نظارهگر رفتوآمد دانشجویان و فضیلت پژوهان به منزل جد بزرگوارش و پدر گرانقدرش بودند. او در این رفتوآمدها تماشاگر بحثها و گفتوگوهای علمی و فقهی آنان در زمینههای مختلف علوم اسلامی بود.
امام صادق ـ علیهالسلام ـ پس از شهادت امام سجاد ـ علیهالسلام ـ در محضر پدرش به فعالیت و تلاش میپرداخت. ایشان ده سال داشته که در جلسات بحث جد و بعدها جلسات درس پدر شرکت میکرد؛ درحالیکه افراد شرکت کننده در آن جلسات همه از افراد مسن و یا بزرگسال بودند.[۸]
خلاصه آنکه امام صادق ـ علیهالسلام ـ از همان کودکی و نوجوانی عاشق کسب علم و فضیلت بود و در محضر علمی پدر شرکت میکرد و از دروس هیئت و جغرافیا بهره میگرفت و عظمت فکری خود را متجلی میساخت و با اینکه کمسن بود، میان دانشجویان درخششی فوقالعاده داشت.[۱۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم هشتم امام صادق ع
ادامه مطلب را ببينيد
رسیدن به امامت
در سال ۱۱۴ قمری امام باقر علیه السلام به شهادت رسید و امامت به امام صادق علیه السلام منتقل شد. مطابق با نقل ارشاد شیخ مفید، امام باقر علیه السلام آن حضرت را آشکارا و علنی به امامت منصوب نمود. هشام بن سالم از آن حضرت نقل کرده است که چون هنگام وفات پدرم شد، فرمود پسرم جعفر به تو سفارش می کنم که نسبت به اصحاب من خوش رفتار باشى. عرض کردم چنان در پیشرفت و تعلیم و تربیت آنها می کوشم که هر کدام از برجستهترین افراد جامعه شوند و احتیاجى به دانش دیگران نداشته باشند.[۹]
دوران امامت امام صادق علیه السلام ۳۴ سال به طول انجامید[۱۰] که ۱۸ سال در دوره اموى و ۱۶ سال در دوره عباسى بوده است.[۱۱]
آغاز امامت همزمان با شهادت پدر بـزرگوارش امام محمدباقر (علیهالسّلام) در۷ ذی حجه ۱۱۴ه. ق (به دستور هشام بن عبدالملک) این امام بزرگوار منصب هدایت شیعیان را عهدهدار شد. توجه به این حکایت تاریخی، فضای عصر امامت آن بزرگوار را میتواند روشن سازد.
کلبی نسابه (نسبشـناس) مـیگوید: پس از رحلت امام باقر (علیهالسّلام) به مدینه رفـتم. چـون در مـورد امام بعد از حضرت باقر (علیهالسّلام) بیاطلاع بودم، به مسجد رفتم. در آنجا با جماعتی از قریش روبهرو شدم و از آنان پرسیدم: اکنون عالم (امام) خـاندان رسـالت کیست؟ گـفتند: عبدالله بن حسن. به خانه عبدالله رفتم و در زدم. مـردی آمـد که گمان کردم خادم اوست. گفتم: از آقایت اجازه بگیر تا به خدمتش بروم. او رفت و اندکی بعد بازگشت و گفت: اجازه دادنـد. مـن وارد خـانه شدم و پیرمردی را دیدم که با جدیت مشغول عبادت است. سـلام کردم. پرسید: کیستی؟ گفتم: کلبی نسابهام، پرسید: چه میخواهی؟ گفتم: آمدهام تا از شما مسئله بپرسم. گفت: آیا با پسرم محمد مـلاقات کردی؟ گـفتم: نـه؛ نخست به حضور شما آمدم. گفت: بپرس، گفتم: مردی به همسرش گفته: «انـت طـالق عدد نجوم السماء»، تو به عدد ستارههایآسمان طلاق داده شدی، حکم این مسئله چیست؟
گفت: سه طلاقه اسـت و بـقیه مـجازات بر طلاقدهنده است! با خود گفتم: جواب این مسئله را ندانست.
آنگاه پرسـیدم: دربـاره مـسح بر کفش (در پا) چه نظری داری؟ گفت: مردم صالح مسح کردهاند؛ ولی ما مسح بر کفش نمیکنیم. بـا خود گفتم: جـواب ایـن را هم کامل نداد. آنگاه پرسیدم: آیا خوردن گوشت ماهی بدون پولک اشکال دارد؟ گفت: حلال اسـت ولی مـا خاندان خوردن آن را ناپسند میدانیم. باز پرسیدم: نوشیدن شراب خرما چه حکمی دارد؟ گفت: حلال است؛ ولی مـا نـمیخوریم!
مـن از نزد او خارج شدم و با خود گفتم: این جمعیت قریش به اهلبیت (علیهمالسّلام) دروغ بستهاند. بـه مـسجد برگشتم و گروهی از مردم را ملاقات کردم. باز هم از داناترین خاندان رسالت سؤال کردم. آنها نـیز دوبـاره عـبدالله را معرفی کردند. من گفتم: نزد او رفتم ولی چیزی از دانش نزد او نیافتم. در این لحظه مردی سربلند کرد و گـفت: نـزد جعفر بن محمد (امام صادق (علیهالسّلام)) برو که اعلم خاندان رسالت او است. در این هـنگام یـکی از حـاضران زبان بهسرزنش او گشود و من فهمیدم که این جماعت از روی حسادت عبدالله را بهجای امام واقعی بـه مـن مـعرفی کردهاند. بلادرنگ به سوی خانه او رفتم. تا به در خانه رسیدم، جوانی بـیرون آمـد و گفت: ای برادر کلبی بفرما! ناگهان هراسی در درونم ایجاد شد. وارد خانه شدم و دیدم مردی باوقار روی زمـین و در مـحل نمازش نشسته است. سلام کردم و جواب شنیدم. فرمود: تو کیستی؟ باز خود را معرفی کردم و در شـگفت بودم کـه غلامش مرا به نام خواند و خودش نـامم را پرسـید! گـفتم: نسابه کلبی هستم. او دستش را به پیشانیش زد و فـرمود: کـسانی که از خداوند بیهمتا برگشتند و به سوی گمراهی دوری رفتند و در زیان آشکار افتادند، دروغ گـفتند. ای بـرادر کلبی! خداوند میفرماید: «و عادا و ثمود و اصـحاب الرس و قـرونا بین ذلک کثیرا؛[۳۱]
و قوم عاد و ثمود و اصحاب رس (گروهی که درخت صـنوبر را مـیپرستیدند) و اقوام بسیار که در این میان بودند، هلاککردیم» آیا تو نسب اینهـا را میشناسی؟ گـفتم: نه... آنگاه سؤال کردم: اگر مـردی به همسرش بگوید: «تـو بـه عدد ستارههای آسمان طلاق داده شدی» چـه حـکمی دارد؟ فرمود: مگر سوره طلاق را نخواندهای! گفتم: چرا. فرمود: بخوان. من خواندم؛ (فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ)[۳۲]
«زنان خود را در زمان عـده، طـلاق دهـید و حساب عده را نـگه داریـد»
امام پرسید: آیا در ایـن آیـه، ستارههای آسمان را میبینی؟ گفتم: نه. اما سؤال دیگری دارم. اگر مردی به زنش گفت: تـو را سـه بار طلاق دادم، حکمش چیست؟ فرمود: چنین طلاقی بـه کتاب خدا و سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بـرمـیگردد. (یعنی یک طلاق حـساب میشود.) همچنین هیچ طلاقی درست نیست؛ مگر اینکه زن را که در حال پاکی (از حیض) که با او در مـدت پاکـی آمیزش نشده، طلاق دهند و دو شاهد عـادل هـنگام طلاق حـاضر بـاشد.
پرسـیدم: در وضو، مسح بـر کـفش چه حکمی دارد؟ فرمود: وقتی قیامت برپا شود، خداوند هر چیزی را به اصلش برمیگرداند. از اینرو به عقیده تو کسانی کـه در وضـوء روی کـفش مسح میکنند، وضوی آنها بهکجا میرود؟ (یعنی وضـو درسـت نـیست.) بـا خـود گفتم: ایـن هم از مسئله دوم که جوابش را صحیح داد. در این لحظه امام فرمود: بپرس.
گفتم: خوردن گوشت ماهی بدون پولک چه حکمی دارد؟ فرمود: خداوند جمعی از یهود را مسخ کرد. آنها را که در راه دریا مـسخ کرد بهصورت ماهی بیپولک و مارماهی و غیر اینها مسخ کرد و آنها را که در خشکی مسخ کرد، بهشکل میمون، خوک و حیوانی مانند گربه و خزندهای مانند سوسمار و ... درآورد. (خوردن آن حرام است.) آن حضرت بـاز فـرمود: بپرس. گفتم: درباره نبیذ (شراب خرما) چه میفرمایی؟ فرمود: حلال است. گفتم: ما در میان آن تهنشین (زیتون) و غیر آن میریزیم و میخوریم. فرمود: آه، آه، اینکه شراب بد بو است. از حضرت خواستم درباره نـبیذ حـلال توضیح دهد.
امام فرمود: مردم مدینه از دگرگونی و ناراحتی مزاج خود به خاطر تغییر آب شکایت کردند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: تا نبیذ بسازید. مردی به نوکرش دستور مـیداد بـرای او نبیذ بسازد. نوکر یک مـشت خرمای خشک بـرمیداشت و در میان مشک میریخت. آنگاه آن مرد از آن میخورد و وضو هم میگرفت...
من در این لحظه بیاختیار یک دستم را روی دست دیگرم زدم و گفتم: اگر امامتی در کار بـاشد، امـام بر حق همین است.[۳۳]
در آغاز امامت حضرت افرادی از شیعیان و حتی بستگان حضرت حاضر به قبول امامت ایشان نبودند، لذا حضرت از راههای گوناگونی کوشیدند آنها را به قبول راه صحیح وادار سازند و در اینزمینه به اذن خداوند معجزاتی نیز انجام دادند.
دوران امام جعفر صادق(علیهالسّلام) در میان دیگر دورانهای ائمه معصومین (علیهمالسلام)، دورانی منحصر به فرد بود و شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچیک از امامان وجود نداشته است و این بهدلیل ضعف بنیامیه و قدرت گرفتن بنیعباس بود. این دو سلسله مدتها در حال مبارزه با یکدیگر بودند که این مبارزه در سال ۱۲۹ هجری وارد مبارزه مسلحانه و عملیات نظامی گردید.
این کشمکشها و مشکلات سبب شد که توجه بنیامیه و بنیعباس کمتر به امامان و فعالیتشان باشد. از اینرو این دوران، دوران آرامش نسبی امام صادق (علیهالسّلام) و شیعیان و فرصت بسیار خوبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان بهشمار میرفت.
مدت امامت آن حضرت ۳۴ سال بود [۱۴]
و ۱۲ سال از عمرش در عصر امامت امام سجاد (علیهالسلام) و بعد از آن ۱۹ سال با امام باقر (علیهالسلام) سپری شد و ایام امامتش مصادف با خلافت هشام بن عبدالملک ، و ولید بن یزید بن عبدالملک و یزید بن ولید بن عبدالملک و ابراهیم بن ولید و مروان بن محمد ، از خلفای اموی و سفاح و منصور دوانیقی ، از خلفای عباسی بوده است.
خلفای معاصر با امام صادق
در دوران امامت امام صادق علیه السلام، حوادث سیاسی مهمی رخ داد که از جمله آنها جنبش علویان (قیام زید بن علی در سال ۱۲۲ و قیام محمد بن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم در سالهای ۱۴۵ و ۱۴۶ هجری) و جنبش عباسیان بود که به دنبال آن حکومت اموی سقوط کرده و عباسیان روی کار آمدند. جدایی عباسیان و علویان نیز که زمینههای آن قبل از به حکومت رسیدن آل عباس آماده شده بود، از جمله حوادثی است که در زمان آن حضرت به وقوع پیوست.
بخش امامت زندگانى امام جعفر صادق علیهالسلام را مى توان به دو بخش تقسیم نمود:
قسمت اول زندگى امام جعفرصادق علیهالسلام از سال ۱۱۴ هجرى تا ۱۴۰ هجرى مىباشد. در این دوره امام از فرصت مناسبى که به وجود آمد، استفاده نمود و مکتب جعفرى را به تکامل رساند. در این مدت، ۴۰۰۰ دانشمند تحویل جامعه داد و علوم و فنون بسیارى را که جامعه آن روز تشنه آن بود، به جامعه اسلامى ارزانى داشت.
قسمت دوم زندگی امام که شامل هشت سال آخر عمر ایشان می باشد. در این دوره، امام بسیار تحت فشار و اختناق حکومت منصور عباسى قرار داشت و دائماً تحت نظر بود و مکتب جعفرى عملاً تعطیل گردید.[۱۲]
خلفاى اموى معاصر امام جعفر صادق علیهالسلام در دوران امامت ایشان به ترتیب عبارتند از:
هشام بن عبدالملک (۱۰۶-۱۲۵) (امامت امام از سال ۱۱۴ و همزمان با این خلیفه آغاز شد.)
ولید بن یزید بن عبدالملک (۱۲۶-۱۲۵)
یزید بن ولید بن عبدالملک (۱۲۶)
ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (۲ ماه و ۱۰ روز از سال ۱۲۶)
مروان بن محمد معروف به مروان حمار (۱۳۲-۱۲۶)
همچنین خلفاى عباسى معاصر امام علیهالسلام عبارتند از:
ابوالعباس سفاح (۱۳۷-۱۳۲)
منصور دوانیقى (۱۳۷-۱۴۸).
امام صادق در دوران امویان
هشام بن عبدالملک پس از سرکوبی قیام زید بن علی بن حسین، دشمنى با آل على علیهالسلام را آشکارتر کرد و به کارگزارانش دستور داد تا بر علویان سخت بگیرند، و نام آنان را از دیوان حذف کنند و زندانها را از آنان انباشته سازند. اما همین رفتارهای خصمانه امویان با شیعیان، و پایداری شیعیان بر اعتقاداتشان از سوی دیگر، تودۀ مردم را نسبت به بنی امیّه بدبین می کرد و بر احساس و آگاهى مردم نسبت به آل محمد صلی الله علیه وآله می افزود. در پرتو آن جلسات و اجتماعات مخفى، به قصد قیام عمومى و بر انداختن امویان و انتقال خلافت به آل على، تشکیل گردید. پراکنده شدن مبلغان اندیشه انقلاب و پیدایى اختلافات درونى، دولت اموى را آشفته کرد و ناتوانى به پیکر آن دولت راه یافت و عوامل ویرانى و نابودى بر آن چیره شد.
اما با این وجود، امام صادق به علت کمبود یاران واقعی و مخلص[۱۳]، صلاح را در این می دید که به صورت مستقیم در قیامهای بر ضد حکومت شرکت نکند و در عوض در فرصت به دست آمده پایه های علمی مکتب شیعه را تقویت نماید و هویت فقهی و اعتقادی مذهب امامیه را روشن سازد.
در جلسات درس امام صادق (علیه السلام) گاه تا چهار هزار نفر شرکت مى کردند. کسانى که در جلسات درس امام حضور مىیافتند دانش طلبان و راویان حدیث بودند که معمولا از جاهاى دور به درس او حاضر می شدند.
امام صادق در دوره عباسیان
قیام عباسیان
در دوران ضعف بنی امیه، بنی عباس توانستند با وعده انتقام خون زید بن علی و فرزندش یحیی و شعار الرضا من آل محمد، بر ضد امویان دست به قیام زدند. کار اصلى دعوت بنى عباس به دست دو نفر یعنی ابو سلمه خلال که به عنوان وزیر آل محمد شهرت داشت[۱۴] و ابو مسلم خراسانى انجام شد. آنچه که مردم از این شعار در مىیافتند این بود که قرار است شخصى از خاندان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله - که طبعا جز علویان کسى نمىتوانست باشد - باید به خلافت برسد. ولى ضعف سیاسى علویان و تلاش بىوقفه بنى عباس، مسائل پشت پرده را به نفع دسته دوم تغییر داد. در عین حال تا آخرین روزها، در عراق کلید کار در دست ابو سلمه خلال بود که در کوفه، سفاح و منصور را تحت نظر داشت تا آن که به محض سقوط امویان، از مردم براى سفاح بیعت گرفت. اما چندى بعد به اتهام دعوت براى علویان و این که تلاش مىکرده علویان را جایگزین عباسیان نماید، کشته شد.
ماجرا از این قرار بود که ابو سلمه نامهاى به امام صادق علیه السّلام و دو نفر دیگر از علویان نوشت و ابراز تمایل کرد تا در صورت قبول آنها، براى ایشان بیعت بگیرد. امام صادق علیه السّلام آگاه بود که چنین دعوتى پایهاى ندارد. حتى اگر پایه اى هم مى داشت، امام وضعیت را براى رهبرى یک امام شیعه مناسب نمى دید. از نظر امام صادق علیه السّلام، دعوت ابو سلمه نمى توانست جدى تلقى شود. از این رو در پاسخ نامه ابو سلمه، حضرت به فرستاده او فرمود: «ابو سلمه، شیعۀ شخص دیگرى است.»[۱۵]
به هر حال، اولین خلیفه عباسی ابوالعباس سفاح شد. روزگار او روزگار انقلاب و شورش بود و مردم به سرکوب و تعقیب بازماندههاى اموى سرگرم بودند. همچنین سیاست دولت جوان و جدید چنین اقتضا داشت که سفاح با پسر عموهایش نرم و مهربان باشد، و به خونخواهى از قاتلان امام حسین (علیه السلام) تظاهر کند. در این دوران امام صادق علیه السلام آزادی عمل خوبی برای تعلیم و تربیت شاگردان داشت.
برخورد امام صادق با منصور دوانیقی
در سال ۱۳۶ هجرى، منصور دوانیقى دومین خلیفه عباسى، به خلافت رسید و تا سال ۱۵۸ هجرى حکومت کرد. دوران منصور یکى از پر اختناق ترین دوران هاى تاریخ اسلام است. به طورى که حکومت ارعاب و ترور، نفس هاى مردم را در سینه خفه کرده و وحشت، همه را فراگرفته بود. او براى استحکام پایه هاى حکومت خود، افراد زیادى را به قتل رساند که ابومسلم خراسانى را مى توان یکى از این افراد دانست.[۱۶]
مهمترین مسئله اى که منصور را به رنج و زحمت مى انداخت، وجود علویان که در رأس آنان شخص امام جعفرصادق علیهالسلام قرار داشت، بود. وى براى این که شخصیت و عظمت امام را بکاهد، شاگردان امام را رو در روى ایشان قرار مى داد تا با آن حضرت به مباحثه برخیزند[۱۷] و امام را مغلوب کنند، ولى موفق نگردید.
از روزى که منصور به حکومت رسید تا روز شهادت امام صادق علیهالسلام که ۱۲ سال به طول کشید، با وجودى که بین امام و منصور فاصله زیادى وجود داشت، زیرا امام در حجاز بودند و منصور در عراق مى زیست، ولى به انواع مختلف، امام را مورد آزار و اذیت خود قرار مى داد و چندین بار امام را نزد خود فراخواند تا او را به شهادت برساند ولى موفق به انجام نیت شوم خود نشد.[۱۸]
منصور درباره امام صادق علیهالسلام تعبیر عجیبى دارد. مى گوید: جعفر بن محمد مثل یک استخوان در گلوى من است؛ نه مى توانم بیرونش بیاورم و نه مى توانم آن را فرو برم. نه مى توانم مدرکى از او بدست آورم و کلکش را بکنم و نه مى توانم تحملش کنم.[۱۹]
امام صادق علیه السّلام در میان بنى هاشم به عنوان یک شخصیت معنوى منحصر به فرد مطرح بود.[۲۰] او در زمان منصور از شهرت علمى برخوردار بوده و مورد توجه بسیارى از فقیهان و محدثان اهل سنت بوده است. طبیعى بود که منصور با توجه به کینه شدیدى که نسبت به علویان داشت، آن حضرت را به شدت زیر نظر گرفته و اجازه زندگى آزاد به او نمى داد. فعالیتهاى امام به طور عمده در پنهانى انجام مىگرفت و آن حضرت مکرر اصحاب خود را به کتمان و حفظ اسرار اهل بیت علیهم السّلام دستور مى داد.[۲۱]
امام معمولا از رفت و آمد به دربار منصور -جز در مواردی- سرباز مى زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار مى گرفت.[۲۲] چنانکه روزى به آن حضرت گفت: چرا مانند دیگران به دیدار او نمى رود؟ امام در جواب فرمود: کارى نکردهایم که به جهت آن از تو بترسیم؛ و از امر آخرت پیش تو چیزى نیست که به آن امیدوار باشیم؛ و این مقام تو در واقع نعمتى نیست که آن را به تو تبریک بگوییم و تو آن را مصیبتى براى خود نمىدانى که تو را دلدارى بدهیم، پس پیش تو چهکار داریم؟[۲۳]
آن حضرت عالمانى را که به دربار شاهان رفت و آمد داشتند، از این کار بیم داده و مى فرمود: فقیهان امناى پیامبران اند، اگر فقیهى را ببینید که پیش سلاطین رفت و آمد دارد، او را متهم کنید.[۲۴]
امام صادق و قیامهای علویان
قیام زید بن علی
زید بن على بن الحسین، برادر امام باقر علیه السّلام بود. اواخر دهه دوم قرن دوم هجری، زید پس از پشت سر گذاشتن یک سلسله اختلافات و مشاجرات لفظى با هشام بن عبدالملک، تصمیم به اعتراض علیه قدرت حاکم گرفت و در صفر (سال ۱۲۲ ق) در کوفه دست به یک حرکت انقلابى زده و پس از دو روز درگیرى نظامى به شهادت رسید.
در برخى از روایات شیعه آمده است که زید از معتقدان به امامت امامان شیعه از جمله امام باقر و امام صادق علیهما السّلام بوده است، چنانکه از او نقل شده که مى گفت: جعفر، امام ما در حلال و حرام است.[۲۵]
از روایات بر می آید که امام صادق علیه السلام با قیام زید موافق بوده است؛ از جمله این روایات، روایتی از امام رضا علیه السلام است که در پاسخ به مأمون فرمود: «پدرم موسی بن جعفر، نقل کرد که از پدرش جعفر بن محمد شنیده بود که می گفت:... زید برای قیامش با من مشورت کرد، من به او گفتم: عموجان اگر دوست داری همان شخص به دار آویخته در کناسه (کوفه) باشی، راه تو همین است. موقعی که زید از حضور امام صادق علیه السلام بیرون رفت، امام فرمود: «وای به حال کسی که ندای او را بشنود و به یاری او نشتابد.»[۲۶]
قیام نفس زکیه
ابوعبدالله محمد معروف به «نفس زکیه» در سال ۱۰۰ هـ.ق به دنیا آمد. پدرش عبدالله فرزند حسن مثنی و نوه امام حسن مجتبی علیه السلام است. محمد را از جهت کثرت زهد و عبادت و فقه و دانایی و شجاعت و کثرت فضائل "نفس زکیه" می گفتند. او نامزد جمعی از بنیهاشم برای خلافت پس از امویان بود، ولی با پیشیگرفتن بنیعباس به چنین مقامی نرسید. محمد در سال ۱۴۵ هـ.ق خروج کرد و با دویست و پنجاه نفر وارد مدینه شد و مردم به فتوای مالک بن انس با وی بیعت کردند. منصور او را ابتدا دعوت به صلح کرد، اما محمد نپذیرفت و با عدهای کمی از یارانش که هنوز بر بیعت خود پایدار بودند به نبرد سپاه خلیفه رفت و شکست خورد و کشته شد و در بقیع مدفون گردید.
اختلاف میان فرزندان امام حسن و امام حسین علیهما السّلام از آنجا پدید آمد که عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد[۲۷] معرفى کرد.
جریان بیعت علویان و عباسیان با نفس زکیه را، ابو الفرج اصفهانى به تفصیل نقل کرده است. بنا به نقل او، از عباسیان داود بن على، ابراهیم امام، صالح بن على، منصور و سفاح در این بیعت حاضر بودند. زمانى که در آن محفل از امام صادق علیه السّلام سخن به میان آمد، عبدالله بن حسن پدر نفس زکیه گفت: حضور جعفر در اینجا لزومى ندارد؛ زیرا او کار شما را خراب مى کند.
زمانى هم که امام مخالفت خود را با قیام آنها اعلام کرد، عبدالله بن حسن این عمل امام را حمل بر حسادت کرد.[۲۸] در جریان شورش نفس زکیه در مدینه، امام صادق علیه السّلام از مدینه خارج شده و به منطقه فرع در راه مدینه به مکه رفتند و پس از پایان ماجرا به مدینه بازگشتند.[۲۹] پیش از آن هم منصور از امام صادق به خاطر فتنهانگیزى عبدالله بن حسن و فرزندانش گله کرد. حضرت اختلاف میان خود و آنها را به وى یادآور شد.
پس از نفس زکیه برخی از برادرانش راه او را ادامه دادند و اینها به تدریج گروهى از شیعیان را نیز به دور خویش جمع کردند که عنوان زیدیه بر آنان اطلاق گردید. زیدیها، امام صادق علیه السّلام را آماج ایراد اتهاماتى قرار دادند. در حدیثى آمده است: زیدیان امام صادق را متهم مىکردند که ایشان اعتقاد به جهاد در راه خدا ندارد. امام این اتهام را از خود رد کرده، فرمود: ولى من نمىخواهم علم خود را در کنار جهل آنان بگذارم.[۳۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم هشتم امام صادق ع
ادامه مطلب را ببينيد
نهضت علمی امام صادق
از سال ۱۲۹ هجرى تا ۱۳۲ هجرى که عباسیان روى کار آمدند، چون بنى امیه رو به ضعف و سقوط مى رفتند، فرصت اینکه امام صادق علیهالسلام را تحت فشار قرار دهند، نداشتند و از طرفى عباسیان نیز که شعار طرفدارى از خاندان پاک پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و گرفتن انتقام خون به ناحق ریخته آنان را مى دادند، به امام فشارى وارد نمى آوردند.
از این رو، این دوران، براى امام صادق دوران آرامش و آزادى بود و فرصت بسیار خوبى براى فعالیت هاى علمى و فرهنگى به شمار مى رفت؛ فرصتى که براى هیچ یک از امامان دیگر به غیر از امام باقر علیهالسلام که اندکى از این فرصت براى ایشان به وجود آمد و فعالیت علمى را شروع کرده بود، و همچنین براى امام رضا علیهالسلام، فراهم نگشت. ولى امام صادق علیه السلام هم عمر نسبتا طولانى (حدود ۶۵ سال) داشتند و هم محیط و زمان براى ایشان مساعد بود.[۳۱]
امام با استفاده از این فرصت، نهضت علمی و فرهنگی بزرگی را شروع نمودند و پایه های علمی مکتب شیعه را محکم کردند. آن حضرت در طول عمر خود در مدینه زیست و تنها به قصد حج یا بنا به الزامات سیاسی، سفرهایی کوتاه به مکه و عراق داشت. وی در مدینه که اصلیترین مرکز نشر سنت نبوی در آن عصر بود، مجلس درس و به عبارتی دانشگاه پررونقی داشت که جدا ساختن پیروان مذاهب و فرق مختلف در آن به سختی امکانپذیر بود. گسترۀ دانش حضرت از یک سو، و سعۀ صدر وی در تعامل با مذاهب گوناگون از سوی دیگر موجب شده بود تا طیف وسیعی از عالمان به عنوان طالب دانش جعفری به گرد آن حضرت درآیند. شاگردانی از خواص امامیه گرفته تا طیفهای متنوع عامه، از متکلم و فقیه گرفته تا مُقری و محدث بر گرد حضرت دیده میشدند و از اقصى نقاط ماوراء النهر تا مغرب در شمار شاگردان او حضور داشتند. شیخ مفید اشاره دارد که بر اساس آنچه اصحاب حدیث احصا کردهاند، شمار شاگردان حضرت صادق بالغ بر ۴ هزار نفر بوده است.[۳۲]
شاگردان امام جعفرصادق
در شمار راویان و شاگردان ذکر شده برای امام صادق در منابع اهل سنت می توان اینان را برشمرد:
از مدینه: مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی، ابوضمرۀ مدنی، حاتم بن اسماعیل حارثی، سلیمان بن بلال تیمی، محمد بن اسحاق بن یسار، اسماعیل بن جعفر، سعید بن سفیان اسلمی، عبدالعزیز بن عمران زهری، عبدالعزیز بن محمد دراوردی و عبدالله بن عمر عمری؛
از مکه: ابن جریج، سفیان بن عیینه، عبدالله بن میمون قداح و مسلم بن خالد زنجی؛
از کوفه: ابوحنیفه، سفیان ثوری، شعبة بن حجاج، حفص بن غیاث نخعی، حسن بن صالح بن حی، حسن بن عیاش، معاویة بن عمار، زید بن حسن انماطی و محمد بن میمون زعفرانی؛
از بصره: عبدالوهاب بن عبدالمجید ثقفی، وهیب بن خالد باهلی، عثمان بن فرقد عطار، محمد بن ثابت بنانی، ابوعاصم ضحاک بن مخلد نبیل، روح بن قاسم عنبری و عبدالعزیز بن مختار دباغ؛
و از خراسان: ابراهیم بن طهمان و زهیر بن محمد تمیمی.
در منابع امامیه نیز طیف وسیعی از رجال به عنوان اصحاب آن حضرت معرفی شدهاند. امام در رشته هاى مختلف، شاگردان بزرگى همچون «هشام بن حکم کندى»، «محمد بن مسلم»، «ابان بن تغلب »، «هشام بن سالم»، «معلّى بن خُنیس»، «مؤمن الطاق»، «مفضل بن عمر»، «ابو حمزه ثمالى»، «زرارة بن اعین»، «جابر بن یزید جعفى کوفى»، «صفوان بن مهران جمال»، «عبدالله بن ابى یعفور»، «حمران بن اعین شیبانى»، «حمزه طیار»، «بُرید بن معاویه عجلى»، و... تربیت نمود.[۳۳]
در میان اصحاب حضرت صادق، ۱۲ تن به عنوان فقهای اصحاب وی و به اصطلاح رجالیان شیعه، به عنوان «اصحاب اجماع» شناخته شدهاند که فقاهت و وثاقت آنان مورد تأکید امامیه بوده، و آنان معتبرترین مروجان تعالیم آن حضرت محسوب شدهاند.
کار و تلاش و دستگیری از مستمندان
امام صادق (علیهالسّلام) نهتنها دیگران را دعوت به کار و تلاش میکرد، بلکه خود نیز با وجود مـجالس درس و مناظرات و ... در روزهای داغ تابستان، در مزرعهاش کار میکرد. یکی از یاران حضرت میگوید: آن حضرت را در باغش دیـدم، پیراهن زبر و خشن بـر تن و بـیل در دست، باغ را آبیاری میکرد و عرق از سر و صورتش میریخت، گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود: من کسی را دارم که این کارها را بکند ولی دوست دارم مرد در راه بهدست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب آزار ببیند و خداوند بـبیند که من در پی روزی حلال هستم. [۳۴]
حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت. لذا وقتی کار پرداز او که با سرمایه امام برای تجارت به مصر رفت و با سودی کلان برگشت، امام از او پرسید: این هـمه سـود را چگونه بهدست آوردهای؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالای ما بودند، ما هم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!
علیه مسلمانان همپیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هر دینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: ای مصادف! چکاچک شمشیرها از کسب روزی حلال آسانتر است. [۳۵] («سُبْحَانَ اللهِ، تَحْلِفُونَ عَلى قَوْمٍ مُسْلِمِينَ أَلاَّ تَبِيعُوهُمْ إِلاَّ بِرِبْحِ الدِّينَارِ.... ثُمَّ قَالَ يَا مُصَادِفُ ، مُجَالَدَةُ السُّيُوفِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ»)
حقیقت این است که امام (علیهالسّلام) در نهایت علاقه به کار و تلاش، هرگز فریفته درخشش درهم و دینار نـمیشد و مـیدانست که بهترین کار از نظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است، حقیقتی که ما هرگز از عمق جان بدان ایمان عملی نداشته و نداریم. امام خود درباره باغش میفرمود: وقتی خرماها میرسد، مـیگویم دیـوارها را بـشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. هـمچنین مـیگویم ده ظـرف خرما که بر سر هریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تا وقتی ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرما بخورند. آنگاه مـیخواهم بـرای تـمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن، مریض، کودک و هرکس دیـگر کـه توان آمدن به باغ را نداشته) یک مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و ... را میدهم و باقیمانده محصول را به مدینه آورده بین نـیازمندان تـقسیم مـیکنم و دست آخر از محصول چهار هزار دیناری، چهارصد درهم برایم میماند. [۳۶]
شیخ مفید مینویسد: آنقدر مردم از دانش حضرت نقل کردهاند که بهتمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است و از احدی از عـلمای اهلبیت (علیهمالسّلام) این مـقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث، راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان به چهار هزار تن رسیده و آنقدر نشانههای آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشـن و زبان مخالفان را از ایراد شبهه لال کرده است. [۴۵]
سید مؤمن شافعی نیز مینویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آنجا که شمارشگر حساب ناتوان است از آن. [۴۶]
ابوحنیفه میگفت: من هرگز فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدهام و او حتما دانـاترین امت اسلامی اسـت. [۴۷] [۴۸]
حسن بن زیاد میگوید: از ابوحنیفه پرسیدم: بهنظر تو چه کسی در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزی منصور دوانیقی به من گفت: مردم توجه زیادی به جعفر بن محمد پیدا کـردهاند و سـیل جـمعیت به سوی او سرازیر شده است. پرسشهایی دشوار آماده کن و پاسخهایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مـسئله دشـوار آماده کردم. هنگامی که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کـردم و نـشستم. مـنصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یک یک سؤال میکردم و حضرت در جواب میفرمود: در مورد این مسئله، نـظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتوای خود را نیز میگفتند که گاه موافق و گـاه مخالف ما بود.[۴۹]
عصر آن حضرت همچنین عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، بخصوص که قانون منع حدیث و فشار حکام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنه هرگونه علم و دانش و معرفت بود، بهچشم میخورد.
امام صادق (علیهالسّلام) باتوجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی بهوجود آورد و در رشتههای مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد.
امام از فرصتهای گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده میبرد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقههای گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلالهای متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت میشد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، بهصورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است. بدینترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، بهصورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینهها از امام صادق (علیهالسّلام) نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده میشود.
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق (علیهالسّلام) ویژگی خاصی بخشیده، استفاده از علم بیکران امامت، تربیت دانشطلبان و بنیانگذاری فکری و علمی مذهب تشیع اسـت. در اینباره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف. دانش امام.
ب. ویژگیهای عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمی و پایهریزی نهضت علمی شد.
ج. اولویتها در نهضت عـلمی.
د. شـیوهها و اهداف و نتایج این نهضت عـلمی.
عصر امام صادق (علیهالسّلام) همزمان با دو حکومت مروانی و عباسی بود که انواع تضییقها و فشارها بر آن حضرت وارد میشد، بارها او را بدون آن که جرمی مرتکب شود، به تبعید میبردند. از جمله یکبار بههمراه پدرش به شام و بار دیـگر در عصر عباسی به عراق رفت. یکبار در زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه و بغداد رفت. با این بیان، این تحلیل که حکومتگران به دلیل نزاعهای خود، فـرصت آزار امـام را نداشتند و حضرت در یک فضای آرام به تاسیس نهضت علمی پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنی نیست، بلکه امام با وجود آزارهای موسمی اموی و عباسی از هرنوع فرصتی استفاده میکرد تا نهضت علمی خود را به راه انـدازد و دلیـل عمده رویکرد حضرت، بسته بودن راههای دیگر بود. چنانچه امام از ناچاری عمدا رو به تقیه میآورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانهای حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مـیگفت: «هـذا الشجی معترض فی الحلق»؛ جعفر بن محمد مثل استخوانی در گلو است که نه میتوان فرو برد و نه میتوان بیرون افکند. بر همین اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهید کنند. حکایت زیـر دلیـل ایـن مدعی است:
جعفر بن محمد بـن اشـعث از اهلتسنن و دشمنان اهلبیت (علیهمالسلام) به صفوان بن یحیی گفت: آیا میدانی با اینکه در میان خاندان ما هیچ نام و اثری از شیعه نـبود مـن چـگونه شیعه شدم؟ ... منصور دوانیقی روزی به پدرم محمد بن اشعث گفت: ای محمد! یـک نـفر مرد دانشمند و با هوش برای من پیدا کن که ماموریت خطیری به او بتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایی مرا) معرفی کـرد.
مـنصور بـه او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن و جماعتی از خـاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق (علیهالسلام)) برو و به هریک مقداری پول بده و بگو: من مردی غریب از اهل خراسان هستم کـه گـروهی از شـیعیان شما در خراسان این پول را دادهاند که به شما بدهم مشروط بر ایـنکـه چنین و چنان (قیام علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانی میکنیم. وقتی پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رسـاندن هـستم، بـا دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمـد و بـعد از مـدتی نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تـعریف کـن چـه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها را به مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغی دادم و قبض رسید از دسـتخط خـودشان گرفتم غیر از جعفر بن محمد (امام صادق (علیهالسلام)) که من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بـود. پشـتسرش نشستم او تند نمازش را به پایان برد و بیآن که من سخنی بگویم به من گـفت: ای مـرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آنها سابقه نزدیکی با دولت بنیمروان دارنـد و هـمه (بـر اثر ظلم) نیازمندند. من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد و آنچه بین من و تو بود، بـاز گفت. مـثل اینکه او سومین نفر ما بود.
منصور گفت: یابن مهاجر اعلم انه لیـس مـن اهـلبیت نبوه الا و فیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا ای پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتی نـیست مـگر ایـن که در میان آنها محدثی (فرشتهای از طرف خدا که با او تماس دارد و اخبار را بـه او خـبر میدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد (علیهالسّلام) است.
فرزند محمد بن اشعث میگوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) بـاعث شد کـه ما به تشیع روی آوریم. [۵۰]
آری این همه نشان از اختناق و فشاری دارد که مـانع از هـر نوع اقدام علیه حکومت وقت میشد، لذا امام بـهسـوی تـنها راه ممکن که همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر (علیهالسّلام) بـود، روی آورد و از در دانش و علم وارد شد.
حال باید توضیح داد که در این مسیر حـضرت چـه چیزی محتوای این نهضت علمی را تـعیین میکرد؟
حـقیقت این اسـت کـه جـریان نفاق، خطرناکترین انحرافی است که از زمـان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شروع شده و در آیات مختلفی بدان اشاره شده است، مانند آیات۷ و ۸ سوره منافقین.[۵۱]
ایـن حـرکت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعی بـروز یابد، اما از اولین لحـظات رحلت، تـمام هجمههای منافقان به یکباره بـر سـر اهلبیت (علیهمالسّلام) فرو ریخت.
لذا مرحوم علامه طباطبایی مینویسد:هنگامی که خلافت از اهلبیت (علیهمالسّلام) گرفته شد، مردم روی اینجریان از آنها رویگـردان شـدند و اهلبیت (علیهمالسّلام) در ردیـف اشخاص عادی بلکه به خـاطر سـیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهلبیت (علیهمالسّلام) دور افتادند و از تربیت علمی و عملی آنـان مـحروم شدند. البته امویان به این هم بـسنده نـکردند و با نـصب عـلمای سـفارشی خود، کوشیدند از مطرح شـدن ائمه اطهار (علیهمالسّلام) از این طریق نیز جلوگیری کنند. چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسی کـه عـلم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام اسـت و در زمـان عبدالملک اعـلام شد: کسی جـز عطا حـق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد، از سوی دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چـون عـلم اهـلبیت (علیهمالسّلام) محروم ماندند با داستانهای یهود و نصاری آمـیخته شـد و نـوعی فـرهنگ التـقاطی در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که قیامهای شیعی اوج گرفت و گاه فضاهای سیاسی به دلایلی باز شد، دو نظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگی در اذهان مطرح شد. چون قیامهای مسلحانه بـه دلیل اقتدار حکام اموی و عباسی عموما باشکست روبهرو میشد، نهضت امام صادق (علیهالسّلام) بهسوی حرکتی علمی میتوانست سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگی، اختلاط و التـقاط مـذهبی و دینی و فرهنگی نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج و شکوفایی فرهنگ دینی و مذهبی و پاسخگویی به شبهات و رفع التقاط شکل گرفت.
از گذر ممنوعیت نـقل احـادیث در مدت زمان طولانی توسط حکام اموی، احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، امیرمومنان (علیهالسّلام)، امام (علیهالسّلام) را وا میداشت به تربیت راویان در ابعاد مختلف آن روی آورد. لذا اینک از آن امام در هـر زمینهای روایت وجود دارد و این است راز نامیده شـدن مـذهب به «جعفری».
آری، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث در علومی چون تفسیر، فقه، تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمی و ... سدی در برابر انحرافات ایجاد کردند. امام صادق (علیهالسّلام) مـیفرمود: ابان بن تغلب سی هـزار حـدیث از من روایت کرده است. پس آنها را از من روایت کنید.[۵۲] [۵۳]
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت.[۵۴]
و حسن بن علی وشا میگفت: من در مسجد کوفه نهصد شیخ را دیدم که همه میگفتند: جـعفر بن مـحمد برایم چنین گفت.[۵۵]
این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع بیپایان امامت را در طی دورههای مختلف توانست جبران کند و از این حیث امام به موفقیت لازم دست یافت. آری، روایت از این امام منحصر به شـیعه نـشد و اهلسـنت نیز روایات فراوانی در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسی در کتاب رجال و محقق حلی در المعتبر و دیگران آماری دادهاند کهمجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر میرسند و اکثر اصول اربعمائه از امـام صـادق (علیهالسّلام) اسـت و همچنین اصول چهارصدگانه اساسی کتب اربعه شیعه (کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام، الاستبصار) را تشکیل دادند.
علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبری موثق تلقی میشدند، حضرت بـه ایـجاد شـبکهای از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنی زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چـهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعین و ... از ایندسـت شاگردان مبلغ هـستند. برای نمونه، مناظرهای از صدها مناظره را با هممیخوانیم:
هشام بن سالم میگوید: در محضر امام صادق (علیهالسّلام) بودیم که مردی از شامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه میخواهی؟
گفت: به من گفتهاند شـما داناترین مردم هستید، میخواهم چند سؤال بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: ای حمران! تو جواب بده. او گفت: من میخواهم با خودتان سخن بگویم. امـام فـرمود: اگر بر او پیروز شدی، بر من غلبه کردهای! مرد شامی آنقدر از حمران سؤال کرد و جواب شنید که خود خسته شد و در جواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایی است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آنگاه بـه توصیه امام حمران سوالی پرسید و مرد شامی در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرتگفت: در نحو و ادبیات میخواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تـقاضای مـباحثه در فقه کرد که امام زرارة بن اعین را به وی معرفی کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزة بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حکم را معرفی کردند و او مغلوب همه شد.
امـام چـنان خـندید که دندانهایش معلوم شـد. مـرد شـامی گفت: گویا خواستی به من بفهمانی در میان شیعیانت چنین مردمی هستند. امام پاسخ داد. بلی! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد.[۵۶]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم هشتم امام صادق ع
ادامه مطلب را ببينيد
عصر امـام صـادق (علیهالسّلام)، یکی از دورانهای پرشکوه و طلایی در تاریخ تشیع است. در این عصر، تشیع گسترش چشمگیری نمود و بر تعدد شیعیان افزوده گـشت و در اثر آزادی نسبی روابط شیعیان با امام صادق (علیهالسّلام)، آن حضرت توانست فقه و کلام شیعه را توسعه دهـد و اصول و مبانی آن را روشن کـند. نـقش آن حضرت در معرفی مبانی شیعه به حدیبود که مذهب شیعه به نام آن جناب و «مذهب جعفری» شهرت یافت.
بعد از رحلت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، دیگران در جایگاه آن حضرت نشستند و علی (علیهالسّلام) در حاشیه ماند. با اینحال تـعداد زیادی از بزرگان صحابه تنها آن جناب را امام بر حق میدانستند؛ حذیفة بن یمان میگفت: «هر کس که طالب دیدار امیرالمؤمنین بر حق است، علی را ملاقات نماید.»[۷۵]
عبدالله بن مسعود میگفت: «در قرآن خلفا چهار تن هستند: آدم، هارون، داوود و عـلی (علیهمالسّلام) » [۷۶]
این بزرگان کاملا با امامشان در ارتباط بودند ولی تشکل جداگانهای از سایر مسلمانان نداشتند. اما بعد از قتل عثمان و آغاز خلافت علی (علیهالسّلام) همانطور که طرفداران بنیامیه شکل حزبی به خود گرفتند و عثمانیان نـامیده شـدند، شیعیان نیز صف خویش را از دیگران جدا نمودند و آزادانه تشیع خود را اعلام کردند. ولی این وضع دیری نپایید و با حاکمیت بنیامیه، شیعهگری جرمی سنگین بهشمار آمد؛ معاویه طی بخشنامهای به عمال و فرماندارانش در سـراسر کشور نـوشت: «اگر دو نفر شهادت دادند که شخصی از دوستداران علی و خاندان او است، اسمش را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مقرری او را قطع نمایید.»[۷۷]
و با وجود حکمرانی سفاکانی چون: زیاد، ابن زیاد و حجاج بن یوسف، ارتـباط شیعیان با رهبرانشان بهنهایت درجـه کـاهش یـافته بود. لذا اخباری بدین مضمون به چشم میخورد که بعد از شهادت امام حسین (علیهالسّلام) تنها چهار تن در کنار امام سجاد (علیهالسّلام) ماندند. [۷۸]
و شخصی چون سعید بن جبیر بـهجرم رابطه داشتن با امام زینالعابدین (علیهالسّلام) بالای دار مـیرود. [۷۹]
تـا اینکه با پایان یافتن قرن اول هجری و شروع دعوت عباسیان و قیامهای طالبیان، وضع عوض میشود و توجه بنیامیه بهجـای دیـگر معطوف مـیگردد و شیعیان نفس راحتی میکشند و توان اینرا مییابندکه با امامانشان رابـطه برقرار نمایند که اینمطلب در عصر امامصادق (علیهالسّلام) به اوج خود رسید.
بنیالعباس در اواخـر دوره بنیامیه از فـرصت سیاسی که به وجود آمده بود، استفاده کردند و حکومت را در سال ۱۳۲ هجری قمری بهدست گرفتند. [۹۸]
و تا سال ۶۵۶ هـجری قـمری حکومت کردند. سیاست عباسیان تا زمان معتصم بر مبنای حمایت از ایرانیان و تقویت علیه اعراب بـود. صـد سـاله اول حکومت عباسی برای ایرانیان، عصر طلایی بود. چه آنکه برخی از وزرای ایرانی همانند برامکه و فضل بن سهل ذوالریاستین بـعد از خـلیفه، بزرگترین قدرت بهشمار میرفتند. [۹۹]
روسای بنیهاشم اعم از عبدالله محض و پسرانش محمد و ابراهیم و همچنین بنیالعباس به نامهای ابراهیم امام، ابوالعباس سفاح، ابوجعفر منصور دوانیقی و عموهای اینها، در محلی به نـام «ابواء» (ابواء مکانی اسـت مـابین مدینه و مکه. این مکان جـایی اسـت که آمنه (سلاماللهعلیها) مـادر پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آنجا وفات یافت و حضرت امام کاظم (علیهالسّلام) بـه دنـیا آمد؛ [۱۰۰]
) نهضت ضد اموی را از سال ۱۰۰ هجری آغاز کردند. وچون بنیالعباس زمینه را برای خـودشان مـهیا نمیدیدند، با «محمد نفس زکیه» (محمد بن عبدالله بن حسن بن حـسن بـن علی (علیهالسّلام) بهعنوان مـهدی امـت بیعت کـردند. [۱۰۱] [۱۰۲]
بعد از آنکه روسای بنیهاشم با محمد بـیعت کـردند، از امام جعفر صادق (علیهالسّلام) نیز دعوت نمودند که با محمد بهعنوان مهدی امت بیعت کـند ولی حـضرت به آنها فرمود که در نـزد مـا اسراری اسـت. ایـن پسر، مـهدی امت نیست و وقت ظهور نیز فـرا نـرسیده است. حضرت در آن جلسه بیان داشتند که ابوالعباس سفاح و برادرانش به خلافت خواهند رسید و بـه عـبدالعزیز بن عمران زهری فرمود که ابـوجعفر منصور قاتل محمد و برادرش ابـراهیم خـواهد شد. [۱۰۳]
مبلغان بنیعباس در آغاز، مـردم را بـا عنوان «الرضا من آلمحمد» یا «الرضی من آل محمد» تبلیغ میکردند. دو تن از ماهرترینشان عـبارت بـودند از: «ابوسلمه خلال» و «ابومسلم خراسانی». ابوسلمه کـه بـه وزیـر آل محمد لقب گـرفت، در کوفه مخفیانه تبلیغ میکرد و ابومسلم کـه بـه امیر آل محمد ملقب شد، در خراسان مردم را بر علیه دستگاه حاکمه اموی میشوراند. [۱۰۴] [۱۰۵]
یکی از کـارهای زشـت ابومسلم این بود که نسبت به ابـوسلمه حسادت میورزید. نامههایی بـه سـفاح و عـموهای سفاح نوشت و به آنها اطلاع داد که ابوسلمه قصد دارد خلافت را از آلعباس به نفع آل ابیطالب تغییر دهد. ولی سفاح نپذیرفت و گفت: چیزی بـر من ثـابت نشده است. ابومسلم وقتی که فـهمید ابـوسلمه از تـوطئه او آگـاه اسـت، عدهای را مامور کـرد کـه هنگام برگشت ابوسلمه از نزد سفاح، او را شبانه به قتل برسانند. [۱۰۶]
و چون قاتل یا قاتلین از اطرافیان سفاح بودند، خون ابـوسلمه لوث شـد و خوارج را بهعنوان قاتل معرفیکردند. [۱۰۷] [۱۰۸]
مسعودی در مروج الذهب[۱۰۹] [۱۱۰] [۱۱۱] مـینویسد: ابـوسلمه بـعد از کـشته شدن ابـراهیم امام به این فکر افتاد که خلافت را از آلعباس بهنفع آلابیطالب تغییر دهد. نامهای در دو نسخه برای امام جعفر صادق (علیهالسّلام) و عبدالله محض نوشت و به مامور گفت: این دو نامه را مخفیانه بـه امام جعفر صادق (علیهالسّلام) بده و اگر قبول کرد، نامه دیگر را از بین ببر و اگر نپذیرفت، نامه دوم را برای عبدالله ببر و طوری عمل کن که هیچکدام نفهمند که برای دیگری نامه نوشتم. فـرستاده، نـامه را اول برای امام (علیهالسّلام) برد. ایشان قبل از آنکهنامه را مورد مطالعه قرار دهد، به آتش گرفت و آن را سوزاند و بیان داشت که ابوسلمه شیعه و طرفدار ما نیست. فرستاده، نامه دیگر را به عبدالله محض داد که بـسیار خـوشحال و مسرور گردید.
صبح زود نزد امام صادق (علیهالسّلام) آمد و جریان را اطلاع داد. امام به او گفت که ابوسلمه عین این نامه را برای من نیز نوشته بود ولی آنـرا سـوزاندم. به او گفت: ابوسلمه طرفدار مـا نـیست. از چه زمان اهل خراسان شیعه تو شدهاند که میگویی شیعیان ما نوشتهاند؟ آیا تو ابومسلم را به خراسان فرستادی؟ آیا تو به آنها گفتی لباس سیاه بپوشند و آن را شعار خود قـرار دهـند ...؟ عبدالله از این سخنان ناراحت شد و شـروع بـه بحث با امام نمود. [۱۱۲]
در بررسی نامه ابوسلمه باید گفته شود که این جریان مقارن ظهور بنیالعباس است و ابومسلم شدیدا در فعالیت است که ابوسلمه را از میدان به در کند و در این قضیه عموهای سفاح نیز او را تـایید و تـقویت میکنند. با این وصفی که مسعودی نوشته، معلوم میگردد که ابوسلمه مردی سیاسی بوده و سیاستش از اینکه به نفع آلعباس کار کند، تغییر میکند و چون هرکسی را نیز برای خلافت نمیتوان معرفی نمود، سـیاستمآبانه یـک نامه را بـه هر دو نفر که از شخصیتهای مبرز بنیهاشم هستند، از اولاد بنیالحسن «عبدلله محض» و از اولاد بنیالحسین «امام صادق (علیهالسّلام)) مینویسد که تیرش بـه هرجا اصابت کرد، از آن استفاده کند. بنابراین در کار ابوسلمه باتوجه بـه وفـاداریش بـه بنیعباس و تثبیت حکومت در خاندان آنها و دعوت از دو نفر برای بیعت با آنان، نشان دهنده جدی نبودن دعوت و آمیخته بودن آن با تزویر و عدم آگـاهی از نـظام واقعی امامت است و فقط میخواسته کسی را ابزار قرار دهد.
بهعلاوه اینکـار، کـاری نـبوده که به نتیجه برسد و بهترین دلیل آن، این است که هنوز جواب نامه بهدست ابـوسلمه نرسیده بود که غائله به کلی خوابید و ابوسلمه از میان رفت. [۱۱۳]
بعضی از کسانی که ادعـای تاریخشناسی دارند، با انـکار و اعـتراض میپرسند که چرا امام صادق (علیهالسّلام) در جواب نامه ابوسلمه چنان برخوردی داشته است؟
در جواب به این افراد، باید گفته شود که در این قضیه نه شرایط معنوی در کار بوده که افرادی با خلوص نیت چنین پیـشنهادی را بیان کنند و نه شرایط ظاهری و امکاناتی فراهم بوده که بتوان به واسطه آن اقدام عملی نمود. [۱۱۴]
علتخودداری و امتناع امام صادق (علیهالسّلام) از قبول درخواست ابوسلمه:
اولا این بود که امام میدانست بنیعباس ساکت نخواهند نشست و امام را بهشـهادت مـیرسانند. بدون آنکه شهادت امام هیچ فایده و اثری برای اسلام و مسلمین داشته باشد.
ثانیا در آن عصری که امام میزیست، آنچه که برای جامعه اسلامی بهتر و مفیدتر بود، رهبری نهضت علمی، فکری و تربیتی بود کـه اثـر آن تاکنون هست؛ کما اینکه در عصر امام حسین (علیهالسّلام) آن نهضت ضرورت داشت که اثرش هنوز نیز باقی است. [۱۱۵]
در سال ۱۳۶ هجری منصور دوانیقی دومـین خلیفه عباسی، بهخلافت رسید و تا سال ۱۵۸ هجری حکومت کرد. دوران منصور یکی از پر اختناقترین دورانهای تاریخ اسلام است. بهطوری که حـکومت ارعـاب و ترور، نفسهای مردم را در سینه خفه کرده و وحشت، همه را فـرا گرفته بـود. او برای استحکام پایههای حکومت خود، افراد زیادی را به قتل رساند که ابومسلم خراسانی را میتوان یکی از این افراد دانست. [۱۵۴] [۱۵۵]
مهمترین مسئلهای کـه مـنصور را بـه رنج و زحمت میانداخت، وجود علویان که در راس آنان شخص امام جعفر صادق (علیهالسّلام) قـرار داشت، بود.
وی برای این که شخصیت و عظمت امام (علیهالسّلام) را بکاهد، شاگردان امام را رو در روی امام قرار میداد تا با آن حـضرت بـه مـباحثه برخیزند[۱۵۶] [۱۵۷] و امام را مغلوب کنند ولی موفق نگردید.
از روزی که منصور به حکومت رسید تـا روز شـهادت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) که ۱۲ سال به طول کشید، با وجودی که بین امام و منصور فاصله زیادی وجود داشـت، زیـرا امـام در حجاز بودند و منصور در عراق میزیست ولی به انواع مختلف، امام را مورد آزار و اذیت خود قرار مـیداد و چـندین بـار امام را نزد خود فراخواند تا او را به شهادت برساند ولی موفق به انجام نیتشوم خود نـشد. [۱۵۸] [۱۵۹]
او برای فرماندار مدینه و مکه «حسن بن زید» پیام داد که خانه جعفر بن محمد (علیهالسّلام) را بسوزان! او نیز این دستور را اجرا کرد و خانه امام (علیهالسّلام) را آتش زد که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد.
مـنصور دربـاره امام (علیهالسّلام) تعبیر عجیبی دارد. میگوید: جعفر بن محمد مثل یک استخوان در گلوی من است؛ نه مـیتوانم بـیرونش بیاورم و نه میتوانم آن را فرو برم. نه میتوانم مدرکی از او بهدست آورم و کلکش را بکنم و نه مـیتوانم تـحملش کـنم. [۱۶۰] [۱۶۱] [۱۶۲] [۱۶۳]
فرزندان امام صادق علیهالسلام
از امام جعفر صادق علیهالسلام هفت پسر و سه دختر بر جاى ماند که عبارتند از:
امام موسی کاظم علیه السلام، امام هفتم شیعیان.
اسماعیل بن جعفر معروف به اعرج، که بزرگترین فرزند امام است. اسماعیل در زمان حیات آن حضرت از دنیا رفت. پس از شهادت حضرت صادق علیه السلام، عده ای از کجاندیشان به امامت اسماعیل و عده ا ی به امامت فرزند اسماعیل محمد پیوستند که آنان را اسماعیلیه می گویند.
عبدالله افطح، وی همیشه با خواسته های پدر مخالفت میکرد. بعد از پدر مدعی خلافت و امامت شد و جمعی نیز امامت وی را پذیرفتند که آنان را فطحیه مینامند. بعدها چون مردم ضعف علمی و عملی وی را مشاهده کردند از او برگشته و به امامت موسی بن جعفر روی آوردند.
اسحاق بن جعفر، شخص جلیلالقدر و اهل فضل و تقوی بود و احادیث بسیاری نقل کرده است و به امامت برادرش امام موسی علیه السلام قائل بود.
محمد دیباج بن جعفر، این شخص والا از سخیترین و شجاعترین مردمان عصر خود بود و در تمام سال یک روز در میان روزهدار بود. در سال یکصد و نود و نه به مأمون عباسی به خاطر ظلمها و حقکشیهای وی خروج کرد و مأمون نیز یکی از سرداران سپاه خود به نام عیسی جلودی را با لشکری مجهز به جنگ وی فرستاد. در این جنگ سپاهیانش را فراری دادند و خود ایشان را نیز دستگیر کردند. وقتی که به مرز خراسان رسیدند در محلی به نام «فرقان چاپی» که امروزه معروف به لطف آباد است «امروزه روستای شیلگان» دار فانی را وداع گفت. و در روستای شیلگان حرم و بارگاهی دارد
عباس بن جعفر، که سید جلیل القدر و دانشمند و فاضلی بوده است.
علی بن جعفر، شخصی کثیر الفضل و پرهیزگار و صاحب عقیده صادق بود. این بزرگوار تحت تربیت برادرش حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام به مقامات عالی علمی و عملی نایل شد.
دختران امام صادق علیه السلام:
ام فروه که همنام مادرش بود. او عروس زید بن علی بن الحسین بوده است. اسماء. و فاطمه.
شبی منصور به وزیر دربارش «ربیع» دستور داد که هماکنون جعفر بن محمد (علیهالسّلام) را در اینجا حاضر کن. ربیع فرمان منصور را اجرا کرد، حضرت صادق (علیهالسّلام) را در نیمههای شب با سر برهنه و بدون روپوش بهحضور او آوردند. منصور با کمال جسارت و خشونت به آن حضرت گفت: اباجعفر تو با این سن و سال شرم نمیکنی که خواهان ریاست هستی و میخواهی میان مسلمین فتنه و آشوب بپا کنی؟ خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم، آیا در مورد سلطنت من اشکال تراشی میکنی،...»؟ امام فرمود: «آنکس که چنین خبری به تو داده دروغگو است ...»
سپس منصور شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید تا گردن امام را بزند. ناگاه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در برابر خود دید. شمشیرش را در غلاف گذاشت. این اتفاق تا سه بار تکرار شد و منصور از قتل امام منصرف شد.
ربیع میگوید: امام صادق (علیهالسّلام) را دیدم هنگام ورود لبهایش حرکت میکند، وقتی که کنار منصور نشست، لحظه به لحظه از خشم منصور کمتر میشد. وقتی که امام صادق (علیهالسّلام) از نزد منصور رفت، پشت سر امام رفتم و به او عرض کردم: وقتی که شما وارد بر منصور شدید، منصور نسبت به شما بسیار خشمگین بود. زمانی که نزد او آمدی و لبهای تو حرکت کرد، خشم او کم شد، شما لبهایتان را به چه چیز حرکت میدادی؟
امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: «لبهایم را به دعای جدم امام حسین (علیهالسّلام) حرکت میدادم و آن دعا این است: «يا عُدَّتي عِنْدَ شِدَّتي وَياغَوْثي عِنْدَ كُرْبَتي، إحْرُسْني بِعَيْنِكَ الَّتي لاتَنامُ وَاكْفِني بِرُكْنِكَ الَّذي لايُرامُ» «ای نیرو بخش من بههنگام دشواریهایم، و ای پناه من به هنگام اندوهم، با چشمت که نخوابد مرا حفظ کن و مرا در سایه رکن استوار و خلل ناپذیرت قرار بده». [۱۶۸]
سرانجام منصور بهوسیله انگوری که آن را به زهرآلوده کرده بود، امام صادق (علیهالسّلام) را مسموم کرد. بالاخره آن امام همام در سال ۱۴۸ هجری در سن شصت و پنج سالگی مظلومانه به شهادت رسید و پیکر پاکش را در قبرستان بقیع و در جوار ائمه بقیع (ائمه بقیع عبارتند از: امام حسن (علیهالسّلام)، امام سجاد (علیهالسّلام)، امام باقر (علیهالسّلام) و امام صـادق (علیهالسّلام) [۱۶۹] [۱۷۰] [۱۷۱] [۱۷۲] [۱۷۳] [۱۷۴]
) به خاک سپردند.
درباره زمان شهادت گروهی ماه شوال و دستهای دیگر ۲۵ رجب را بیان کردند. [۱۷۵] [۱۷۶] [۱۷۷] [۱۷۸] [۱۷۹]
هنگام شهادت، آن حضرت به دو مورد تاکید بسیار فرمودند:۱) صله رحم؛۲) نماز.
قال الصادق (علیهالسّلام): «اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلاة» «شفاعت ما به او نرسد که نماز را سبک شمرد.»[۱۸۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم هشتم امام صادق ع
ادامه مطلب را ببينيد
ربیع الاول است عیدِ مسلمانانِ کشورها
ربیع الاول است عیدِ مسلمانانِ کشورها - زشیعه و زسنّی با عقایدها ومذهبها
رئیس مکتب و مذهب قدم بنهاده درعالم - زیمن مقدم آن دو جهانِ پیرشد بُرنا
رئیسِ مکتبِ ما شد محمّد آنکه درعالم - به هنگامِ قدومِ او شده یک غلغله برپا
رئیس مذهبِ ماجعفراست که شامِ میلادش - شده یثرب چراغانی وشادان پیرتابرنا
زمکّه تا بعرش اللّه شده یک جاده ای از نور - ملائک صف بصف آیند با اِقرء و انزلنا
شده مکّه شبِ میلادِ احمد هاله ای ازنور - شده مکّه شبِ میلادِ احمد شهرشادیها
شده مکّه شبِ میلادِ احمد آسمانی شهر - شده خیرالبلاد و طیّبه وَ شهربارکنا
صفا ومروه و زمزم، مقام و حجراسماعیل - همه در انتظارِ مقدمِ نورِ دلِ بطحا
شیاطین، بوقبیس آمد دژی از بهر این وادی - شود رانده از این وادی دگرابلیس وِ شیطانها
نباشد برشما راهی دگر برشهرِ بیت اللّه - شده ممنوع شیطان برصفا و مروه و مسعی
به عام الفیل آمد او که گوید ابرهه گُم شو - که این امّ القرا باشد و من هم وعدِ واعدنا
مدینه نیز دراین شب چراغانی است بر صادق - همان صادق که اوباشد زنسلِ حیدروزهرا
محله یِ بنی هاشم بسی شورو شعف دارد - تمامِ خانه ها شادی و خوشحالی بود برپا
زیثرب تا به مکه تا به عرش الله نورانی است - که آمد صادق آل محمّد اندر این دنیا
توهم ای باقری در این شبِ شادی بکن شادی - که شادی امشب ازمشهد بودتا یثرب و بطحا
سروده شده روز میلاد حضرت محمد«ص» وصادق آل محمد«ع» سال 1397
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد - خاتمِ پیغمبران است، آمده دنیا خوش آمد
آمده آنکو بشارت داده بر میلادِ پاکش - جمله یِ پیغمبران و جمله یِ اجدادِ پاکش
آمده آنکو بشارت داده است عیسی بنِ مریم - اِسمُهُ اَحمَد بیاید روشن از او گردد عالم
آمده آنکو هزاران وعده دادند از رسولان - که بود ختمِ رسالت در وجودِ او به دوران
آمده آنکو که بوده است اَوَّل از هر اَوَّلِینی - آنکه بوده در میانِ انبیاء دُرِّ ثَمینی
آنکه بوده است اَوَّلِینِ انبیاء او آخرین شد - آمده اینک به دنیا ختم جمله مرسلین شد
آمده آنکو که باشد نزدِ حق محمود و احمد - اِبنِ عبداللّه باشد نام او باشد مُحَمَّد
شهرِ مکّه نور باران گشته است از مقدمِ او - حَک شده نامِ محمّد زابتدا برخاتَمِ او
در شبِ میلادِ او شد بیتِ حق تا عرشِ یزدان - از زمین تا آسمانها نور باران و چراغان
در کنار خانه یِ حق بُت شکن آمد به دنیا - لحظه یِ میلادِ پاکش سر نگون گشتند بتها
چون شکست ایوانِ کسرا گشت کسرا در تَحَیُّر - پادشاهان و سلاطین اوفتادند از تَبَختُر
منع شد مکّه در آن شب از ورود آلِ شیطان - چونکه شد زاده در آن شب بهترین محبوبِ یزدان
شد فراموشی و نسیان عارض آن شب کاهنان را - گشت باطل سحر و جادو اندر آن شب ساحران را
تاج و تختِ پادشاهان اندر آن شب گشت لرزان - پادشاهان لال گشته کاخ ظالم گشته ویران
آمنه شد شاد و خرّم کامده محمود و احمد - باقری باشد مبارک عیدِ میلادِ محمد
سروده شده ولادت باسعادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله سال 1399
هفده ماه ربيع
هفده ماه ربيع است ، شام ميلادِ محمّد
هم شب عيد و سرورِ، صادقِ آلِ محمّد
همزمان گشته طلوعِ ، ماه وخورشید اندراين شب
شام ميلادِ دو رهبر ، رهبرِ مكتب و مذهب
شامِ میلادِ محمّد ، رهبرِ مکتبِ اسلام
مکتبِ صلح و صفا را ، او زِ مکّه کرد اعلام
هم شبِ میلادِ صادق ، ششمین حجّتِ یزدان
رهبرِ مذهبِ شیعه ، او بُوَد بینِ امامان
شهرِ مكّه شده روشن ، امشب ازنورِ محمّد
شام ميلادِكسي كه ، گفته عيسي اِسمُه احمد
شهريثرب شده روشن ، زِ طلوعِ نورِ صادق
بيتِ باقر شده خوشبو ، امشب از عطرِ شقايق
دوتا رهبر دوتا سرور ، آمده امشب بدنيا
رهبرِ مكتب ومذهب ، هردوشان تاجِ سرِ ما
شهرِ مكّه تامدينه ، گشته امشب نورباران
شدچراغان جمله عالم ، اززمين تاعرش يزدان
باقري شاد است امشب ، مسلمینِ کلِّ دنیا
شاد باشد مهدی امشب ، آن امام و سرورِ ما
سروده شده هفده ربیع سال ۱۳۹۸
درهفدهم ماهِ ربیع المولود
درهفدهم ماهِ ربیع المولود - دو شمس و قمر ز غیب آمد بوجود
درمکّه محمّد آن رئیسِ مکتب - در یثرب امامِ صادق آن رهبرِ جود
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
از مکّه سرزد ، نورِ مُحَمَّد - ختم النّبییّن ، آمد خوش آمد
خورشید مکّه ، آمد بِدُنیا - نورِ هدایت ، آمد بِدُنیا
بهرِ هدایت ، از لطفِ داور - آمد بدنیا ، آخر پیمبر
آمد بدنیا ، خَتمِ نَبُوّت - در شهر مکّه ، بهرِ هدایت
ماهِ ربیع او ، آمد بدنیا - گشته جهانی ، از او مصفّا
نورِ خدائی ، از مکّه سر زد - بر کفر و شِرکِ ، عالَم شرر زد
مولود شد چون ، آن عالَم آرا - بشکافت آن دم ، نُه طاق کسرا
مولود شد چون ، آن نورِ رحمان - ازشهرِ مکّه ، شد رانده شیطان
شد اِستِراقِ ، سَمعِ شیاطین - ممنوع دیگر ، زان طورِ سینین
شد سِحر ساحِر ، آن دم فراموش - آتشکده ها ، گردید خاموش
شد تختو تاجِ ، شاهان نگون سر - از راسِ شاهان ، افتاد افسر
از مَقدمِ او ، شد مکّه گلشن - عالم زِ نورِ ، او گشته روشن
مکّه در این شب ، وادیِ طور است - مامِ مُحَمَّد ، غرقِ سرور است
از بعد نوح و ، موسی و عیسا - ختمِ نبوّت ، آمد بدنیا
قرآنِ او بِه ، از هر کتاب است - گفتارِ نیکش ، فصل الخطاب است
تورات و انجیل ، عمرش سر آمد - قرآن کتابی ، بَس برتر آمد
او آیه ای از ، خُلق عظیم است - او اَکرَمٌ مِن ، کُلِّ کریم است
او هم بشير است ، وَ هم نذير است - اندر دو عالم ، او بي نظير است
حُبِّ نبی وَ ، آلش ثواب است - در بغضِ او وَ ، آلش عقاب است
او سوره ای چون ، نور و تبارک - میلادِ پاکش ، باشد مبارک
ای باقری باش ، شادان و خندان - کآمد بِدنیا ، آن روح و ریحان
سروده شده میلاد حضرت محمد ص سال 1401
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
محمد کافرینش هست خاکش
محمد کافرینش هست خاکش - هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغ افروز چشم اهل بینش - طراز کار گاه آفرینش
سرو سرهنگ میدان وفا را - سپه سالار و سر خیل انبیا را
مرقع بر کش نر ماده ای چند - شفاعت خواه کار افتاده ای چند
ریاحین بخش باغ صبحگاهی - کلید مخزن گنج الهی
یتیمان را نوازش در نسیمش - از آنجا نام شد در یتیمش
به معنی کیمیای خاک آدم - به صورت توتیای چشم عالم
سرای شرع را چون چار حد بست - بنا بر چار دیوار ابد بست
ز شرع خود نبوت را نوی داد - خرد را در پناهش پیروی داد
اساس شرع او ختم جهانست - شریعتها بدو منسوخ از آنست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
مهر, فروغی است از جمال محمّد
مهر, فروغی است از جمال محمّد - ماه كند سجده بر هِلال محمّد
آنچه به تورات و مصحف است و به انجیل - هست یكی آیه از كمال محمّد
چشمه آب حیات و كوثر و زمزم - هست یكی قطره از زلال محمّد
عرش كند سجده گَرد فرش رهش را - چون كند اندیشه خیال محمّد
نیست در اندیشه ز آفتاب قیامت - آن كه كند جای در ظلال محمد
داد از آن قوم بی حیا كه كشیدند - تیغ جفا را به قتل آل محمّد
وای از آنان كه در خرابه نشاندند - از ره جور و جفا عیال محمّد
جودی اگر بندگی كنی و اطاعت - بهر محمّد نما و آل محمّد
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
پانصد و هفتاد از میلاد رفت
پانصد و هفتاد از میلاد رفت - از ربیع الاولش شد ده و هفت
در عرب این سال عام الفیل بود - نقشه آن ابرهه بر نیل بود
نور دیدی آمنه در آسمان - گشت شرق و غرب روشن ناگهان
قصرها در شام و در بُصری بدید - شاد گردیدش بدان بخت جدید
در شب میلاد بت ها سرنگون - تخت چندین پادشه شد واژگون
بحر ساوه خشك گردید و بتافت - بیت كسری چهارده جایش شكافت
پارسی را بود یك آتشكده - آتشی روشن بدان از ده سده
نام احمد چون بشد اندر برش - خاك خاموشی نشستی بر سرش
آمنه آورد فرزندی یتیم - شد مَلك اندر فلك او را ندیم
جد او عبدالمطلب چون شنید - ذبح قربانی نمودش آن سعید
شكر كرد و حمد محمود نعیم - شد بر او الهام از ربِّ علیم
چون ستوده هست این طفل یتیم - نام احمد را محمد می بریم
او سه روز از مادرش چون شیر خورد - آمنه او را به یك دایه سپرد
پس سه ماهی را ثُوَیبه شیر داد - احمد او را روز خیبر كرد یاد
چهار ماهی از تولد چون گذشت - دایه ای دیگر به دامن او نشست
آن حلیمه بود از اقوام سَعد - از یتیم او رخ گرفتش همچو جعد
چون ندادندش صبی دیگری - علتش هم بود او را لاغری
گفت شویش را كه آن طفل یتیم - می بریمش تا كند لطفی كریم
حدس او صائب بشد از لطف حق - زندگی هر روز بهتر از سبق
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر
جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر - منور قلب عالم گشت از میلاد پیغمبر
بده ساقی می باقی كه غرق عشرت و شادی - دل اولاد آدم گشت از میلاد پیغمبر
تعالی الله از این نعمت كز او اسباب آسایش - برای ما فراهم گشت از میلاد پیغمبر
ز لطف و رحمت ایزد ز یمن مقدم احمد - ظهور حق مسلم گشت از میلاد پیغمبر
به شام هفده ماه ربیع و سال عام الفیل - رسالت ختم خاتم گشت از میلاد پیغمبر
بشارت ده به مشتاقان كه ز امر قادر منّان - دل ما عاری از غم گشت از میلاد پیغمبر
ز ناموس قدر بشنو تو گلبانگ خطر زیرا - سر نابخردان خم گشت از میلاد پیغمبر
بنای جهل ویران شد ز یمن منجی ات تارك - جهان از علم اعلی گشت از میلاد پیغمبر
دوصد اعجاز شد ظاهر كه در عرش عُلی حیران - دوصد عیسی بن مریم گشت از میلاد پیغمبر
بشد دریاچه ساوه تهی از آب و برعكسش - سماوه همچنان یم گشت از میلاد پیغمبر
بشد این فارس چون شمعی, بشد آتشكده خاموش - جهان حق مجسم گشت از میلاد پیغمبر
ز یمن مقدمش منشق جِدار طاق كسری شد - كه حیران خسرو جم گشت از میلاد پیغمبر
بنای ظلم شد ویران ولی در سایه ایمان - بنای عدل محكم گشت از میلاد پیغمبر
قدم در ملك هستی زد چو ختم الانبیاء احمد - مقام ما مقدم گشت از میلاد پیغمبر
نوای بانگ جاء الحق به باطل چیره شد ای دل - نظام دین منظم گشت از میلاد پیغمبر
ز حسن پرتو رویش خجل در مغرب و مشرق - مه و خورشید اعظم گشت از میلاد پیغمبر
من ژولیده می گویم بگو بر دوستارانش - كه شرّ دشمنان كم گشت از میلاد پیغمبر
(ژولیده نیشابوری)
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
کریم السجایا جمیل الشیم
کریم السجایا جمیل الشیم - نبی البرایا شفیع الامم
امام رسل، پیشوای سبیل - امین خدا مهبط جبرئیل
شفیع الوری، خواجه بعث و نشر - امام الهدی صدر دیوان حشر
کلیمی که چرخ فلک طور اوست همه نورها پرتو نور اوست
شفیع و مطاع نبی کریم - قسیم جسیم نسیم و سیم
یتیمی که ناکرده قرآن درست - کتب خانه چند ملت بشست
چو عزمش برآمیخت شمشیر بیم - بمعجز میان قمر زد دو نیم
چو صیتش در افواه دنیا فتاد - تزلزل در ایوان کسری فتاد
به لاقامت لات بشکست خرد - باعزاز دین آب عزی ببرد
نه از لات و عزی برآورد گرد - که تورات و انجیل منسوخ کرد
شبی بر نشست از فلک برگذشت - بتمکین و جاه از ملک درگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند - که برسد ره جبریل از او بازماند
بدو گفت سالار بیت الحرام - که ای حامل وحی برتر خرام
چو در دوستی مخلصم یافتی - عنانم ز صحبت چرا تافتی؟
بگفتا فراتر مجالم نماند - بماندم که نیروی بالم نماند
اگر یک سرموی برتر پرم - فروغ تجل بسوزد پرم
نماند بعصیان کسی درگرو - که دارد چنین سیدی پیشرو
چو نعمت پسندیده گویم ترا - علیک السلام ای نبی الوری
درود ملک بر روان تو باد - بر اصحاب و بر پیروان تو باد
سعدی شیرازی
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ماه فروماند از جمال محمد
ماه فروماند از جمال محمد - سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست - در نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت - لیلهٔ اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی - آمده مجموع در ظلال محمد
عرصهٔ گیتی مجال همت او نیست - روز قیامت نگر مجال محمد
وآنهمه پیرایه بسته جنت فردوس - بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد - تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد - نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابند - پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مراتا به خواب دیدجمالش - خواب نمیگیردازخیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی - عشق محمد بس است و آل محمد
سعدی » مواعظ » قصاید
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
مُحَمَّدٌ سَیدُ الْكَوْنَینِ وَالثَّقَلَینِ
وَلَنِعْمَ ما قالَ البوصیرى :
مُحَمَّدٌ سَیدُ الْكَوْنَینِ وَالثَّقَلَینِ - وَالْفَریقَینِ مِن عُرْبٍ وَمِنْ عَجَمٍ
فاقَ النَّبِینَ فی خَلْقٍ و فی خُلُقٍ - وَلَمْ یدانُوهُ فی عِلْمٍ وَلا كَرَمٍ
وَكُلُّهُمْ مِنْ رَسُولِ اللّهِ مُلتَمِسٌ - غَرْفا مِنَ الْبَحْرِ اَوْرَشْفا مِنَ الّدِیمِ
فَهُوَ الَّذى تَمَّ مَعْناهُ و صُورَتُهُ - ثُمّ اصْطَفاهُ حَبیبا بارِئُ النَّسَمِ
فَمَبْلَغُ الْعِلْمِ فیهِ اءَنَّهُ بَشَرٌ - وَ انَّهُ خَیرُ خَلْقِ اللّهِ كُلِّهِمِ
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد - دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت - به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
حافظ » غزلیات
ازکتاب کشکول اشعارباقری
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
خط حزبالله ۴۶۱ | ساز دشمن پسند دوقطبی سازی
چهارصد و شصت و یکمین شمارهی هفتهنامهی «خط حزبالله» منتشر شد.
خط حزبالله تصویری از مراسم غبارروبی مضجع مطهر حضرت امام رضا (علیه السلام) با حضور رهبر انقلاب که در روزهای آغازین ماه ربیعالاول برگزار شد را منتشر میکند.
یادداشت هفته این شماره خط حزبالله، ابعاد موضوع «دوقطبیسازی کاذب» را از منظر رهبر معظم انقلاب تبیین میکند.
گزارش هفته این شماره خط حزبالله، با عنوان «نسخهای برای چالشهای زندگی امروزی» نگاهی به تأکیدات رهبر انقلاب درباره لزوم ثبتوضبط، نشر و مطالعهی خاطرات و زندگی شهدا داشته است.
این شماره هفتهنامه خط حزبالله به روح مطهر تاالأبوعجوة دختر بچه شهید فلسطینی تقدیم میشود.
دریافت «خط حزبالله» نسخه مطالعه | نسخه چاپی | تابلو اعلانات
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: خـــــــــط حـــــــــــزب الله
ادامه مطلب را ببينيد
بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی
ما باید از روز ولادت[پیامبر]، این جور استفادهای بکنیم: لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللَهِ اُسوَةٌ حَسَنَة؛ و رسولالله را هم که عرض کردیم وضعش این جوری است. و لذاست که ما در جمهوری اسلامی این روز را روز عید قرار دادیم، روز وحدت قرار دادیم؛ یعنی از دوازدهم ربیعالاوّل که روایت اهل سنّت برای ولادت پیغمبر است تا هفدهم ربیعالاوّل که روایت شیعه است، بین این دو را ما یک هفتهی جشنی قرار دادیم، و اسمش را هم گذاشتیم «هفتهی وحدت». خب کار خوبی بود، امّا بایستی [این شعار] تحقّق پیدا کند، باید برویم به سمت عملی شدنِ این.
روایت تاریخی | «هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟»
شاید جالب باشد که بدانیم ایدهی نامگذاری هفتهای بهنام «وحدت»، مربوط به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیست. این نامگذاری پیش از انقلاب نیز در سیستان و بلوچستان اجرا شده است؛ زمانیکه حضرت آیتالله خامنهای در ایرانشهر روزگار تبعید خود را سپری میکردند. روایت این نامگذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی بخوانیم: شکلگیری اولین هفته وحدت در دوران تبعید
یکی از ابزارهای همیشه مورد استفادهی دشمنان ملتهای مسلمان برای اختلاف، مسئلهی اختلافات مذهبی، شیعه و سنی و از این قبیل بوده. دعوا درست کنند، اختلاف ایجاد کنند، برادران را به جان هم بیندازند، اختلافات را بزرگ کنند، برجسته کنند، موارد اشتراک و اتحاد را ضعیف کنند، کمرنگ کنند، یک چیز کوچک را بزرگ کنند، برجسته کنند؛ این همه نقاط اشتراک را که بین برادران سنی و شیعه هست، کوچک کنند، ضعیف کنند؛ این کاری است که دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام میگیرد.
جمهوری اسلامی از اولین روز در مقابل این توطئه ایستاده است؛ علت هم این است که ما ملاحظهی کسی را نمیکنیم؛ این عقیدهی ماست. قبل از اینکه نظام اسلامی تشکیل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهی انقلابی در آن روز - که هنوز خبری از حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی نبود - در جهت وحدت شیعه و سنی تلاش میکردند. من خودم در بلوچستان تبعید بودم. از آن زمان تا حالا با علمای سنی حنفی شهرهای بلوچستان - ایرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائی که بحمدالله زنده هستند، رفیقیم، نزدیکیم، صمیمی هستیم. من آنجا تبعیدی بودم، دستگاهها نمیخواستند بگذارند تلاشی از سوی ما انجام بگیرد؛ اما در عین حال ما گفتیم بیائید کاری کنیم که یک نشانهای از اتحاد شیعه و سنی را در این شهر نشان بدهیم؛ که این مسئلهی هفتهی وحدت - ولادت نبی اکرم در دوازدهم ربیعالاول به روایت اهل سنت، و در هفدهم ربیعالاول به روایت شیعه - آن روز به ذهن ما رسید و در ایرانشهر آن را عمل کردیم؛ یعنی از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتیم. این یک فکر عمیقی بوده است، مال امروز و دیروز نیست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵ فکر وحدت اسلامی یک فکر زودگذر نیست
فکر وحدت اسلامی یک فکر زودگذرِ تازهپا نیست، بلکه از اعماق دل ما میجوشد. سنّی برای خود سنّی است، شیعه هم برای خود شیعه است، هرکدام عقاید و مناسکی دارند و هیچ کدام دیگری را مجبور نمیکند که مثل من وضو بگیر یا اعمال دیگر را مثل من انجام بده. حقیقت این است که هر دو به خدای واحد، قبلهی واحد، پیامبر واحد، اهداف و ارزشهای واحد و به اسلام واحد معتقدند. چرا اینها را فراموش کنیم؟! من در همان روزهایی که تبعید بودم - آقای مولوی قمرالدّینی اینجاست - پیغام دادم، خودم به مسجد ایشان رفتم و گفتم بیایید این یک هفته میان هفده ربیع - که ما شیعهها هفده ربیع را روز ولادت پیغمبر میدانیم و جشن میگیریم - و دوازده ربیع را - که شما سنّیها روز ولادت پیامبر میدانید - جشن بگیریم. ما بگیریم، شما هم بگیرید. ایشان هم قبول کرد. اتّفاقاً در همان روزهای اوّل و دوم در ایرانشهر سیل آمد و بساط همه چیز را به هم زد و ما در کار امداد مردم افتادیم و نتوانستیم کاری انجام دهیم. به این چیزها توجّه داشته باشید. خوب؛ طبیعی است که هر کسی برای عقاید خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زید به عقیدهی خود احترام میگذارد، مگر مستلزم این است که به عقیدهی عمرو اهانت کند؟! یا اگر عمرو به عقیدهی خود احترام میگذارد، مگر مستلزم این است که به زید اهانت کند؟! چرا؟! دشمن همین را میخواهد و این آتش عجیبی است اگر مشتعل شود.
الان شما ببینید در همین همسایگی این مرز ما، دستهایی اختلاف و تفرقه بین شیعه و سنّی را تحریک میکنند. سرِ همین اختلافات، همدیگر را کافر و فاسق و فلان میدانند و میکشند. این است که من تأکید میکنم و این نکتهی اساسی است. بله؛ از دوستان و علمای عزیز خیلی متشکّرم که تلاش کردید؛ اما این تلاش را تعمیق کنید و به دوستیها عمق ببخشید؛ هرکدام هم در مذهب خود پایدار و ثابت قدم بمانید. بحث علمی و فکری و غیره هم به جای خود محفوظ، خیلی خوب است و مانعی هم ندارد. اما مراقب اختلاف باشید؛ مراقب مردم باشید؛ مراقب دست دشمن باشید. ۱۳۸۱/۱۲/۰۲
علما به ندای وحدت پاسخ مثبت دادند
اوّلِ انقلاب هم اوّلین نقطهای که امام، هیأت اعزام کردند، گمان میکنم بلوچستان بود. بنده را خواستند، یک حکم هم نوشتند که در رادیو خوانده شد. من با جماعتی راه افتادم و به بلوچستان رفتم. مرحوم مولوی عبدالعزیز ساداتی ملازهی آن موقع حیات داشتند؛ رفتیم ایشان را در سراوان دیدیم.
غرض؛ دوستان فراوانی از مجموعهی علمای منطقه بودند که به ندای وحدت پاسخ مثبت دادند. بالاتر از این بگویم؛ در دلِ خودشان حقیقتاً این ندا وجود داشت. جامعهی ایرانی و اسلامی از این وحدت سود برد. اوایل انقلاب با ایجاد درگیری و با استفاده از بعضی آدمهای ناباب توانستند در ایرانشهر و جاهای دیگر کارهایی بکنند؛ لیکن به جایی نرسید و اختلاف مورد نظر آنها بحمداللَّه به وجود نیامد...
من خودم همان سفری که آمدم، در ایرانشهر همهی رؤسای طوایف را جمع کردم و در جلسهای با آنها صحبت کردم و گفتم نظامِ جمهوری اسلامی بنا دارد که در سرتاسر کشور عدالت واقعی را اجرا کند؛ لذا ظلم و تعرّض و تبعیض را بین استانها و طوایف کشور هیچ تحمّل نمیکند و شما به این امر کمک کنید. به آنها گفتم که این نظام از نظام قبل به مراتب نیرومندتر است؛ چون آن نظام به دستگاههای امنیتی و اطّلاعاتی و سلاحِ خودش متّکی بود؛ اما این نظام به عواطف و دلها و علایق مردم متّکی است. ۱۳۷۹/۰۸/۱۶
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری
ادامه مطلب را ببينيد
دیدار جمعی از علما و بزرگان اهل سنت کشور با رهبر انقلاب
رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش از ظهر امروز در دیدار جمعی از علما، امامان جمعه و مدیران مدارس علمیه اهلسنت سراسر کشور، حفاظت از هویت گرانسنگ «امت اسلامی» را ضروری خواندند و با تأکید بر اهمیت وحدت اسلامی و تلاشهای بدخواهان برای مخدوش کردن آن، گفتند: موضوع «امت اسلامی» به هیچ وجه نباید فراموش شود.
حضرت آیتالله خامنهای در این دیدار که به مناسبت آغاز هفته وحدت و ایام سالروز ولادت با سعادت نبی اکرم(ص) برگزار شد، گفتند: مسئله هویت امت اسلامی، مسئلهای اساسی و فراتر از ملیت است و مرزهای جغرافیایی، حقیقت و هویت امت اسلامی را تغییر نمیدهد.
ایشان با اشاره به تلاشهای خصمانه برای بیتفاوت کردن مسلمانان به هویت اسلامی خود، افزودند: این خلاف تعالیم اسلامی است که یک مسلمان از رنج مسلمانی دیگر در غزه یا دیگر نقاط جهان غافل باشد.
رهبر انقلاب اسلامی، علمای اهلسنت را به تکیه بر هویت اسلامی و امت اسلامی فراخواندند و با اشاره به طراحیها و فعالیتهای سابقهدار بدخواهان برای دامن زدن به اختلافهای مذهبی در جهان اسلام بویژه در ایران، خاطرنشان کردند: آنها با استفاده از ابزارهای فکری، تبلیغی و اقتصادی به دنبال جداسازی شیعه و سنی در کشور ما و هر منطقه دیگر اسلامی هستند و با اقداماتی همچون وادار کردن افرادی از طرفین به بدگویی به لجاجت و اختلاف دامن میزنند.
حضرت آیتالله خامنهای، علاج و راه مقابله با این توطئهها را تکیه بر وحدت خواندند و تأکید کردند: موضوع وحدت نه یک تاکتیک بلکه یک اصل قرآنی است.
رهبر انقلاب اسلامی با ابراز تأسف از برخی اقدامات دانسته یا نادانسته برای مخدوش کردن وحدت شیعه و سنّی گفتند: البته با وجود انبوه توطئهها، جامعه اهلسنت ما مجدانه با این انگیزههای خصمانه مقابله کرده است که گواه آن ۱۵ هزار شهید اهلسنت در دفاع مقدس و مقاطع دیگر و شهادت جمع زیادی از علمای اهلسنت در راه حق و انقلاب است.
حضرت آیتالله خامنهای دستیابی به هدف مهم عزت امت اسلامی را جز از راه اتحاد میسّر ندانستند و گفتند: امروز یکی از واجبات قطعی حمایت از مظلومان غزه و فلسطین است و اگر کسی از این تکلیف سرپیچی کند، قطعاً نزد پروردگار مورد سؤال قرار خواهد گرفت.
در این دیدار، مولوی عبدالرحمن چابهاری از علمای اهلسنت استان سیستان و بلوچستان و امام جمعه چابهار، مولوی عبدالرحیم خطیبی از علمای اهلسنت استان هرمزگان و امام جمعه قشم، و ماموستا عبدالسلام امامی از علمای اهلسنت آذربایجان غربی و امام جمعه مهاباد، با تقدیر از رویکردهای وحدتآفرین جمهوری اسلامی و رهبر انقلاب و حمایتهای ایشان از جامعه اهلسنت، بر تقویت زمینه های وحدتزا و استفاده از ظرفیتهای بومی بخصوص در مناطق سنینشین برای پیشرفت کشور تأکید کردند و موضوع مقابله با جریانهای تکفیری و افراطگرا را نیز یک ضرورت دانستند. آنچه در ادامه در اختیار مخاطبان قرار میگیرد، «بستههای خبری» است که صرفاً جهت بازنشر سریع بیانات رهبر انقلاب اسلامی در رسانه KHAMENEI.IR و حسابهای رسمی آن در شبکههای اجتماعی منتشر شده و «متن کامل بیانات حضرت آیتالله خامنهای» طبق روال مرسوم، تا ساعاتی دیگر در این پایگاه در بخش «بیانات» منتشر خواهد شد.
رهبر انقلاب در دیدار جمعی از علما و بزرگان اهل سنت کشور:
من سالهاست بر روی واژهی «امت اسلامی» بالخصوص متعمداً تکیه میکنم که ما فراموش نکنیم که یک امتیم. بله؛ بعضی ایرانی هستیم، بعضی عراقی هستیم، بعضی شامی هستیم و غیر ذلک. لکن این مرزها حقیقت امت اسلامی را تغییر نمیدهد.
همهی سعی دشمنان اسلام این بوده است که ما را نسبت به هویت واحدهای که اسمش «امت اسلامی» است بیتفاوت کند این نمیشود که من خودم را مسلمان بدانم اما از رنجی که یک مسلمان در میانمار یا در غزه یا در هند یا در فلانجا میکشد، خودم را غافل بدانم؛ این امکان ندارد، این خلاف تعالیم اسلامی و اصول اسلامی است.
ممکن است شما بهشخصه نتوانید یک کاری به کمک او انجام بدهید اما همدلی و همدردی یک حقیقتی است، این بایستی وجود داشته باشد. ما همهی تلاشمان، بنده بیشترِ تلاشم، همتم، در زمینه مسائل شیعه و سنی و این مسائلی که وجود دارد در کشور، ناظر به این جهت است که ما عنوان امت اسلامی را فراموش نکنیم.
این خبر در حال بروزرسانی است...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری
ادامه مطلب را ببينيد
احادیث سیره نبوی صلی الله علیه وآله
1. بندگي
قالَ الصّادِقُ عليه السلام:
كانَ رَسُـولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله يَأكُلُ اَكْلَ الْعَـبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَعْلَمُ أنَّهُ عَبْدٌ.
[بحـار الانوار، ج 16،ص 262]
امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مانند بنده غذا مى خورد و مانند بنده مى نشست و مى دانست كه بنده است .
از بهترين صفات انسان، تواضع و مردمى زيستن است. تواضع در گفتار و كردار و نشست و برخاست هركس آشكار مى شود. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله با همه عظمت و شخصيت، خود را بنده خدا مى دانست و كوچكترين نشانه اى از تكبّر و غرور در آن حضرت نبود و اين تواضع و ساده زيستى و دورى از تجمّل و تكلّف در همه ابعاد زندگى او آشكار بود.
2. سُـجُـود
قالَ الباقِرُ عليه السلام:
مَا اسْتَيْقَظَ رسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله مِنْ نَوْمٍ اِلاّ خَرَّ لِلّهِ سـاجِدا.
[مـكارم الاخـلاق، ص 39]
امام باقر عليه السلام فرمود: هيچگاه پيامبر خدا از خواب بيدار نشد، مگر اينكه سر به خاك نهاده، براى خدا سجده مى كرد.
قرآن، خواب را همچون مرگ و بيدارى را مثل حياتِ دوباره مى شمارد و خدا اگر بخواهد، خفتگان ديگر از خواب بر نمى خيزند و به خواب ابدى مرگ فرو مى روند. از سوى ديگرف خواب وسيله آرامش و آسايش جسم و سبب تجديد قوا و نشاط است. پس بيدار شدن از خواب، شكر و سپاس دارد و رسول خدا صلي الله عليه و آله از اين رو هرگاه از خواب بيدار مى شد، سجده شكر مى كرد.
3. جـاذبـه نمـاز
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
كانَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله لايُؤْثِرُ عَلَى الصَّلوةِ عِشآءً وَلا غَيْرَهُ وَ كانَ اِذا دَخَلَ وَقْتُها كَاَنَّهُ لايَعْرِفُ اَهْلاً وَ لا حَميما.
[سُنَنُ النَّبى،ص 268]
امام على عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله هيچ چيز را، نه شام و نه غير آنرا بر نماز مقدّم نمى داشت. هرگاه وقت نماز فرا مى رسيد، رسول خدا ديگر نه خانواده مى شناخت و نه دوست.
عارفان حقيقى، نماز را بهترين وسيله تقرّب به خدا و وسيله شكرگزارى مى دانند، از اين رو در نظرشان بهتر و برتر و مقدّم بر هر كار ديگرى است. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به نماز اهميّت بسيار مى داد و چون وقت نماز مى رسيد، آن را بر هر كار ديگرى مقدم مى داشت و به نداى «حىّ على الصلاة» پاسخ مى داد. آرى... بايد به كار گفت كه نماز دارم، نه آنكه به نماز بگوييم: كار دارم!
4. آهـنگ قُـرآن
قـالَ الْبـاقِرُ عليه السلام:
اِنَّ رَسُـولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله كانَ اَحْسَنَ النّاسِ صَوْتا بِالْقُرْانِ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 311]
امام باقر عليه السلام فرمود: پيامبر اسلام، از همه مردم زيباتر و خـوش آهنـگ تر قرآن مى خواند.
قرآن، زيباست و زيبا خواندن آن، بر جاذبه و جمال آن مى افزايد. پيشوايان ما هم خودشان صوت زيبا داشتند و قرآن را نيكو تلاوت مى كردند، هم پيروان را به آن توصيه مى كردند. صداى خوب، از نعمت هاى زيباست و بجاست كه در راه خوب و تلاوت قرآن و دعا و مدح اهل بيت عليهم السلامبه كار گرفته شود. پيامبر و ائمّه عليه السلام، در همه امور، حتى در نيكو قرآن خواندن براى ما الگو هستند.
5. گـريه در نمـاز
قالَ السَّجّادُ عليه السلام:
كانَ يَبْـكى حَتّى يَبْتَلَّ مُصَـلاّهُ خَشْيَةً مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ غَيْرِ جُرمٍ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 32]
امام سجاد عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله در نماز، آن قدر گريه مى كرد تا آنكه جا نمازش تر مى شد، اين بخاطر خوف از خدا بود، بى آنكه جرمى داشته باشد.
گريه در نماز خوب نيست، مگر آنكه از خوف خدا باشد. نماز خاشعانه، همراه با توجّه و حضور قلب و ياد خدا و حالت سوز و اشك و نياز و تضرّع، به نماز «روح» مى بخشد و ثواب آن را بيشتر مى كند. گر چه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و پيشوايان دين، معصوم بودند و گناهى نداشتند، ولى معرفت كاملى كه به خدا داشتند، هميشه خود را نسبت به پروردگار، داراى قصور و كوتاهى مى ديدند و اشك مى ريختند. عاصيان از گناه توبه كنند عارفان از عبادت، استغفار
6. بـا اُمّـت
قـالَ اَنـَسُ بْنُ مالِكٍ:
كانَ رَسُـولُ اللّه صلي الله عليه و آله يَعُـودُ الْمَـريضَ وَ يَتْبَعُ الْجَنازَةَ وَ يُجيبُ دَعْوَةَ الْمَمْلُوكِ.
[مـكارم الاخـلاق، ص 15]
انس بن مالك گويد: پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به عيادت مريض و تشييع جنازه مى رفت و دعوت برده را مى پذيرفت.
از عوامل محبوبيّت و جاذبه رهبران، همدردى و همدلى و همراهى با مردم است و اين اخلاق، رابطه آنان را با مردم مستحكم تر مى كند. از نشانه هاى مردمى بودن حضرت رسول صلي الله عليه و آله رفتار متواضعانه او با توده هاى مردم و شركت در تشييع جنازه و عيادت مريض و حضور در مهمانى بردگان بود و از اين راه، دل آنان را به دست مى آورد و به مؤمنان ارزش و احترام قائل مى شد.
7. ادب بـا هـمنشين
قالَ عَلِىٌّ عليه السلام:
مَا رُئِـىَ مُقَـدِّما رِجْلَهُ بَيْنَ يَدَىْ جَليسٍ لَهُ قَطُّ
[بحـار الانوار، ج 16،ص 236]
على عليه السلام مى فرمايد: هرگز ديده نشد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پاى خود را پيش كسى دراز كند.
ادب در معاشرت، احترام گزاشتن به ديگران است و براى انسان عزّت و محبوبيت مى آورد. ارزش هر كس به اندازه ادب اوست. دراز نكردن پا پيش همنشينان، نشانه اى از ادب اجتماعى است. رسول خدا صلي الله عليه و آله هميشه اين ادب را مراعات مى كرد و به اصحاب خود اينگونه ادب مى آموخت.
8. ادبِ گوش دادن
قـالَ عَلِىٌّ عليه السلام:
لايَقْطَعُ عَلى اَحَدٍ كَلامَهُ حَتّى يَجُوزَ فَيَقْـطَـعُهُ بِنَهْىٍ اَوقِيـامٍ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 18]
امام على عليه السلام فرمود: پيامبر هرگز سخن كسى را قطع نمى كرد، مگر آنگاه كه بيش از حدّ حرف بزند آن وقت او را نهى مى كرد يا بر مى خاست.
هم سخن گفتن آدابى دارد، هم گوش دادن به سخن ديگران. برخى قبل از تمام شدن حرف طرف، وارد سخن او مى شوند و كلامش را قطع مى كنند. اين نشانه كم صبرى و بى ادبى است. رسول خدا صلي الله عليه و آله صبر مى كرد تا كلام گوينده به آخر برسد، مگر آنكه سخن او ناروا و ناحق باشد، كه يا او را نهى مى كرد، يا با ترك مجلس كلامش را گوش نمى كرد.
9. ادبِ نشستن
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام :
كانَ صلي الله عليه و آله لايَجْلِسُ وَ لا يَقُومُ اِلاّ عَلى ذِكْرِ اللّهِ وَلايُوطِنُ اْلأَماكِنَ وَ يَنَهْى عَنْ ايطانِها وَ اِذا انْتَهى اِلى قَوْمٍ جَلَسَ حَيْثُ يَنْتَهى بِهِ الْمَجْلِسُ وَ يَأْمُرُ بِذلِكَ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 16]
على عليه السلام فرمود: نشستن و بر خاستن رسول خدا صلي الله عليه و آله با ياد خدا بود. در مجالس جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى كرد و از اين كار نهى مى فرمود. هرگاه به جمعى مى پيوست، هرجا كه خالى بود مى نشست و به اين كار نيز دستور مى داد.
ارزش هر «جا» به كسى است كه آنجا مى نشيند. افراد مغرور و متكبّر در پى آنند كه در هر مجلس در صدر بنشينند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله اصحاب خود را از اين كار نهى مى كرد و خودش نيز در عمل، وارد مجلسى كه مى شد، هر جا كه جا بود مى نشست و در پى جايگاه اختصاصى نبود. ممكن است صاحب خانه يا صاحب مجلس براى احترام به مهمان، او را در بالا بنشاند، ولى انسان نبايد روحيه «صدر نشينى» داشته باشد و «جا» برايش چندان مهم باشد.
10. با مهـمان
قـالَ الْكاظِمُ عليه السلام:
اِنَّ رَسُولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله اِذا اَتاهُ الضَّيْفُ اَكَلَ مَعَهُ وَ لَمْ يَرفَعْ يَدَهُ مِنَ الْخِوانِ حَتّى يَرْفَعَ الضَّيْفُ يَدَهُ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 67]
امام كاظم عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله هرگاه مهمان داشت، با او غذا مى خورد و دست از سفره و غذا نمى كشيد، تا آن كه مهمان دست از غذا خوردن بكشد.
مهمان دوستى، خصلتى ارزنده است و هم غذا شدن با مهمان نشانه محبت و تكريم اوست. سيره پيامبران الهى، پذيرايى شايسته از مهمان و احترام به او بوده است. وقتى سر سفره اى يك شخصيت مهم نشسته باشد، ديگران در شروع و پايان به او نگاه مى كنند و اگر او دست از غذا خوردن بكشد، ديگران هم دست مى كشند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بر سر سفره دير از غذا دست مى كشيد، تا مهمانش گرسنه نماند و از خوردن، خجالت نكشد.
11. مُصـافـحه
قالَ الصّادِقُ عليه السلام:
ما صافَحَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله رَجُلاً قَطُّ فَنَزَعَ يَدَهُ حَتّى يَـكُونَ هُوَ الَّـذى يَنْـزِعُ يَدَهُ منْهُ.
[بحـار الانوار، ج 16،ص 269]
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله هرگز با كسى دست نداد كه دستش را عقب بكشد مگر آن كه طرف مقابل دست خود را عقب ببرد.
مصافحه و دست دادن، يكى از آداب معاشرت در اسلام است كه نشانه صميميّت و دوستى است و سبب افزايش محبّت مى شود. بعضى ها وقتى به كسى علاقه نداشته باشند، يا دست نمى دهند، يا دست خود را زود عقب مى كشند و برخوردى سرد از خود نشان مى دهند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله براى اينكه طرف مقابل، احساس بى مهرى نكند، آن قدر دست خود را در دست طرف مقابل نگه مى داشت تا او دست خود را عقب بكشد و اينگونه آن حضرت، به افراد ديگر ابراز محبت مى كرد.
12. خـوش خـلقى
قـالَ عَلِىٌّ عليه السلام:
كانَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله، دائِمَ الْبِشْرِ، سَهْلَ الْخُلْقِ، لَيِّـنَ الْجانِبِ، لَيْسَ بِفَـظٍّ وَ لا غَـليظٍ.
[مـكارم الاخـلاق، ص 14]
امام على عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله همواره خوشرو، خوش خو و نرم بود، خشن و درشت خوى نبود.
خوشرويى، خوشخويى و خوشگويى از نشانه هاى «حسن خلق» است. برخورد خوب و با چهره بشّاش و اخلاق نيك، عامل جذب ديگران است. بر عكس، تندخويى و بداخلاقى و بد زبانى، ديگران را مى آزارد و فرارى مى دهد. يكى از مهمترين عوامل موفقيت پيامبر صلي الله عليه و آله در دعوت اسلامى، اخلاق نيكوى او بود و قرآن فرموده است: اگر خشن و تندخو بودى مردم از دور تو پراكنده مى شدند و به سبب رحمت الهى است كه بر مردم نرم و مهربان شده اى.
13. گفـتار
قالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
كانَ صلي الله عليه و آله لايَذُمُّ اَحَدا وَلايُعَيِّرُهُ وَلا يَطْلُبُ عَثَراتِهِ وَلا عَوْرتَهُ وَلا يَتَكَلَّمُ اِلاّ فيما رَجى ثوابَهُ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 17]
امام عـلى عليه السلام فرمود: آن حضرت هرگز كسى را مذمّت نمى كرد، و در پى لغزشها و عيوب و اسرار ديگران نبود و سخن نمى گفت مگر آنجا كه اميد ثواب داشت.
برخى از مردم، زبان تلخ و گزنده دارند و پيوسته در پى سرزنش و عيب جويى از ديگران و بردن آبروى آنانند. برخى هم بزرگوار و اهل كرامت اند و زبان از نكوهش و بدگويى ديگران نگه مى دارند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله از اينگونه افراد بود و هرگز در پى كشف لغزش ها و خطاهاى ديگران نبود، تا آن ها را به رخ ايشان بكشد و آبروى آنان را ببرد. از سخنان لغو و بيهوده هم پرهيز داشت و جايى زبان به سخن مى گشود كه ثواب داشته باشد و موجب رضاى الهى گردد.
14. خــوراك
قـالَ الصّـادِقُ عليه السلام:
مازالَ طَعامُ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله الشَّعيرَ حَتّى قَبَـضَهُ اللّهُ اِلَـيْهِ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 49]
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله تا روز وفات خود، همواره طعامش نان جو بود.
دنيا براى آخرت گرايان، آخورى نيست كه بخورند و بچرند و همواره در پى شكمبارگى باشند. رسول خدا صلي الله عليه و آله اهل قناعت و ساده زيستى بود و نان و خوراك او نان جو بود كه در آن زمان غذاى ساده به شمار مى رفت. كسى كه بر تمايلات نفسانى خود مسلّط و از اسارت شكم آزاد باشد و با قناعت زندگى كند، هميشه عزيز است و كسى كه اسير شكم و غذا باشد، تن به هر ذلّت و حقارت مى دهد تا به نوايى برسد.
15. شــوخى
قـالَ الصّـادِقُ عليه السلام:
كانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله يُداعِبُ وَ لايَقُـولُ اِلاّحَـقّـا.
[بحـار الانوار، ج 16،ص 244]
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله شوخى و مزاح مى كرد، ولى جز حقّ چيزى نمى گفت.
اسلام، دين نشاط و شادابى است و از نشانه هاى خوش اخلاقى مؤمن آن است كه اهل مزاح و شوخى باشد و با مزاح و مداعبه، ديگران را شاد كند. در روايات اسلامى شاد كردن ديگران و «ادخال سرور در قلب مؤمن» كارى پسنديده و مطلوب به شمار آمده است. در عين حال بايد مراعات كرد تا از حدّ نگذرد و به دروغ و طعنه و استهزاى مؤمن و تحقير و توهين ديگران نيانجامد. آرى، شوخى و مزاح خوب است، تا وقتى كه از مرز حق فراتر نرود و به دروغ و هتّاكى نرسد.
16. خـوردن به انـدازه
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله:
نَحْنُ قَوْمٌ لا نَأْكُلُ حَتّى نَجُوعَ وَ اِذا اَكَـلْنا لانَشْبَـعُ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 181]
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: مـا جمعيّتى هستيم كه تـا كامـلاً گرسنه نشويم غـذا نمى خوريم و چون مى خـوريم، خود را كاملاً سير نمى كنيم.
اساس تندرستى و سلامت، مراعات اندازه در خوردن و پرهيز از پرخورى است. نظم و اندازه در خوراك، كمك به بهداشت تغذيه است و جلوى بسيارى از بيماريها را مى گيرد. سعدى گويد: نه چندان بخور كز دهانت بر آيد نه چندان كه از ضعف، جانت درآيد رعايت اعتدال در خورد و خوراك، ضامن سلامتى انسان و پيروى از سيره و شيوه اولياى الهى است.
17. غــذاى جـمعى
قـالَ الصّـادِقُ عليه السلام:
كانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله اِذا اَكَلَ مَعَ الْقَوْمِ طَعاما كانَ اَوّلَ مَنْ يَضَعُ يَدَهُ وَاخِرَ مَنْ يَرفَعُها لِيَأْكُلَ الْقَوْمُ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 166]
امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله هرگاه در جمع مردم غذا مى خورد، اوّلين كسى بود كه دست به غذا دراز مى كرد و آخرين فردى بود كه دست از غذا مى كشيد تا ديگران بخورند.
مراعات حال ديگران در همه امور، نشانه نوعدوستى و ادب و همزيستى با ديگران است. در سفره هاى جمعى در حضور پيامبر، مردم به عنوان ادب، قبل از پيامبر دست به سوى غذا نمى بردند و پس از دست كشيدن پيامبر از غذا، به خوردن ادامه نمى دادند. رسول خدا صلي الله عليه و آله براى آنكه گرسنه اى بيش از حدّ منتظر نماند يا كسى سر سفره اى گرسنه نماند، اوّل از همه شروع مى كرد و آخر از همه نيز از غذا دست مى كشيد، تا ديگران با فراغت خاطر بخورند و سير شوند.
18. سخن به اندازه فهم مردم
قـالَ الصّـادِقُ عليه السلام:
ما كَلَّمَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله الْعِبادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ، قـالَ رسُـولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله: اِنّا مَعـاشِرَ الاَْنْبِـياءِ اُمِرْنا اَنْ نُكَلّـِمَ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 57]
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله، هرگز با مردم به اندازه عقل خود سخن نگفته و فرموده: ما پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل و فهمشان سخن بگوييم.
ظرفيت ادراك مردم نسبت به حقايق دينى متفاوت است. يك معلم و مربى و مبلّغ بايد سطح فكر و درك مخاطبان را مراعات كند و در حدّ فهم آنان و ساده و روان حرف بزند. پيامبران الهى چون فرستادگان خدا به سوى همه مردم بودند، زبانشان آسان و همه فهم بود. رسول خدا صلي الله عليه و آله با آنكه عقل كل و داناترين افراد بود، ولى به اندازه سطح فكر و فهم مردم سخن مى گفت. اين شيوه، براى همه معلمان و مبلغان، رسانه ها و مطبوعات و توليد كنندگان برنامه هاى عمومى الگوست.
19. عـدالت در نـگاه
قالَ الصّادِقُ عليه السلام:
كانَ رسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله يُقَسِّمُ لَحَظاتِهِ بَيْنَ اَصْحابِهِ فَيَـنْظُرُ اِلى ذا وَ يَـنْظُرُ اِلى ذا بِالسَّـوِيَّةِ.
[اصول كافى ، ج 2، ص 671]
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله، نگاههايش را بين اصحابش تقسيم مى كرد و به اين و آن يكسان نگاه مى كرد.
عدالت، خصلت هميشگى پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در همه امور بود. اگر يك گوينده يا معلّم يا واعظ، تنها به بعضى نگاه كند و به بقيّه بى اعتنا باشد، حاضران احساس تبعيض مى كنند و مى رنجند. اگر يك قاضى هم به يكى از دو طرف دعوا توجّه بيشترى كند، اين نگاه تبعيض آميز، اثر منفى مى گذارد. رسول خدا صلي الله عليه و آلهحتّى در نگاه به افراد حاضر در جلسات هم عدالت را رعايت مى كرد و نگاه پر مهر خود را يكسان ميان آنان تقسيم مى نمود.
20. عـاطـفه
قالَ الباقِرُ عليه السلام:
كانَ رسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله يَسْمَعُ صَوْتَ الصَّبِىِّ يَبْكى وَهُوَ فىِ الصَّلوةِ فَيُخَفِّفُ الصَّلوةَ فَتَصيرُاِلَيْهِ اُمُّهُ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 273]
امام باقر عليه السلام فرمود: هرگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله در نماز، صداى گريه كودكى را مى شنيد، نمازش را سبكتر مى خواند تا مادر آن كودك «كه در نماز جماعت بود» به بچّه رسيدگى كند.
عاطفه و مهرورزى نسبت به مردم به ويژه كودكان و ضعيفان، گواه زنده بودن حسّ نوع دوستى و انسانيّت در وجود آدمى است. رسول خدا صلي الله عليه و آله كه مظهر رحمت الهى براى همه عالميان است، حتّى در نماز جماعت هم از حال ديگران غافل نبود و صداى گريه كودكان سبب مى شد نمازش را كوتاه تر بخواند، تا مادران به كودكان گريان خويش بپردازند. اين شايسته همه مسؤولان و رهبران و مديران است كه از حال زير دستان خود غافل نباشند.
21. خشـم براى خـدا
قالَ عَلِىُّ عليه السلام:
مَاانْتَصَرَ لِنَفْسِهِ مِنْ مَظْلَمَةٍ حَتّى يَنْتَهِكَ مَحارِمُ اللّهِ فَيَكُونُ حينَئِذٍ غَضَبُهُ لِلّهِ تَبارَكَ وَتَعالى.
[سُنَنُ النَّبى،ص 45]
امام على عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله از ستمى كه به خود او مى شد انتقام نمى گرفت، مگر آن كه حريم الهى هتك شود، كه در آن صورت خشم مى كرد و غضبش براى خدا بود.
عفو و گذشت، شيوه انسان هاى بزرگ و با كرامت است. كينه توزى و انتقام جويى شخصى نيز، خصلت انسان هاى حقير است. تاريخ زندگى پيامبر و خاندان او سرشار از صحنه هايى است كه خصلت عفو و گذشت آنان را نشان مى دهد. از سوى ديگر تولّى و تبرّى از واجبات دينى است و نشان مى دهد كه مهر و قهر و دوستى و دشمنى و قاطعيّت و گذشت، بايد بر مدار دين و محور اصول ارزشى باشد. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در مورد حق شخصى خود به سادگى گذشت مى كرد، امّا وقتى به مقدسات دينى و حرمت هاى الهى اهانت مى شد، هرگز كوتاه نمى آمد. خشم مقدّس او هم براى خدا و در راه خدا بود.
22. مســواك
قالَ الصّادِقُ عليه السلام:
اِنَّـهُ صلي الله عليه و آله كانَ يَسْـتاكُ فى كُلِّ مَرَّةٍ قامَ مِنْ نَوْمِهِ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 222]
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله هر بار كه از خواب بر مى خاست، مسواك مى زد.
رعايت بهداشت بدن و نظافت دهان و دندان، از توصيه هاى مؤكّد اسلام است. رهبران دينى ما در عمل، نشان مى دادند كه تا چه حد به اين امور اهميّت مى دهند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مى فرمود: اگر بيم آن نبود كه بر امّتم سخت و مشقّت باشد، مسواك را بر آنان واجب مى ساختم. خود آن حضرت، روزى چند بار مسواك مى زد و مسواك زدن هرگاه كه از خواب بر مى خاست، يكى از آن موارد بود. امّت او هم شايسته است كه در نظافت و بهداشت فردى و اجتماعى به او اقتدا كند.
23. تنـظيـم وقـت
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
كانَ اِذا اَوى اِلى مَنْزِلِهِ جَزَّءَ دُخُولَهُ ثَلاثَةَ اَجْزاءَ: جُزْءا لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ،وَ جُزْءا لِأَهْلِهِ وَجُزْءا لِنَفْسِهِ.
[مـكارم الاخـلاق، ص 13]
امام على عليه السلام فرمود: پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، وقتى به خانه خويش مى رفت اوقاتش را سه قسمت مى كرد: بخشى براى خداى متعال، بخشى مخصوص خانواده و بخشى هم براى كارهاى شخصى خود .
نظم و برنامه ريزى در كارها، از عوامل موفقيت است. زمان بندى امور و انجام هر كارى در وقت خاص، يكى از جلوه هاى نظم است. اگر اوقات خود را تنظيم كنيم به خيلى از كارهاى عقب مانده خود مى رسيم و كم نمى آوريم. اينكه آن حضرت اوقات داخل خانه را به سه بخش تنظيم مى كرد، درسى از نظم است و اينكه بخشى براى خدا، بخشى براى مردم و بخشى براى خود اختصاص مى داد، درس ديگرى است كه بايد رابطه با خدا و رابطه عاطفى با خانواده فراموش نشود و فداى كارها و اشتغالات روزمرّه نگردد.
24. حـفظ زبـان
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
كانَ رَسُـولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله، يَخْزُنُ لِسـانَهُ اِلاّعَمّا كانَ يَعْنيهِ وَ يُؤَلِّفُهُمْ وَ لا يُنَفِّرُهُمْ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 15]
امام عـلى عليه السلام فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله زبان خويش را از غير سخنان مورد نياز باز مى داشت و كلامش مردم را الفت مى بخشيد و آنان را دور و بيزار نمى ساخت.
زبان، هم مى تواند الفت آور باشد، هم تفرقه انگيز. گفتار انسان گاهى دشمنى و كدورت و اختلاف پديد مى آورد، گاهى اختلافات را به آشتى و تفاهم تبديل مى كند. پيامبر خدا كه رحمت براى جهانيان و «محور وحدت» براى امّت بود، زبان خود را كنترل مى كرد، از حرفهاى نامربوط و بيهوده و تفرقه انگيز پرهيز مى كرد. كم حرف زدن، تمرينى براى خودسازى و تسلّط بر خويش است.
25. ارزشـهاى اخـلاقى
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
كانَ اَجْوَدَ النّاسِ كَفّا وَ اَجْرَءَ النّاسِ صَدْرا وَ اَصْدَقَ النّاسِ لَهْجَةً وَ اَوْفَى النّاسِ ذِمَّةً وَ اَلْيَنَهُمْ عَريكَةً وَ اَكْرَمَهُم عِشْرَةً.
[بحـار الانوار، ج 16،ص 194]
امام على عليه السلام فرمود: پيامبرخدا صلي الله عليه و آله، از همه مردم بخشنده تر، با جرأت تر، راستگوتر، وفادارتر، خوش اخلاق تر و نيكو رفتارتر بـود.
از قديم گفته اند: دو صد گفته چون نيم كردار نيست. رسول خدا صلي الله عليه و آله و اولياى دين از آن جهت الگوى اخلاقى مايند كه گفتار و كردارشان تجسّم آيات قرآن و ارزشهاى اخلاقى است. نه تنها برخوردار از مكارم اخلاقى اند، بلكه سرآمد همه و پيشتاز در خصلتهاى نيكويند. رسول خدا صلي الله عليه و آله در سخاوت و شجاعت و صراحت و صداقت و وفاى به عهد و حسن خلق، از همه برتر بود. آنچه خوبان همه دارند، تو تنها دارى! مديران جامعه نيز بايد الگوى مردم باشند تا جامعه به خوبيها گرايش يابد.
26. فـرزنـد دخـتر
قالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
كانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله اِذا بُشِّرَ بِجارِيَةٍ قالَ: رَيْحـانَةٌ، وَرِزْقُـها عَـلَى اللّهِ.
[سُنَنُ النَّبى،ص 80]
امام على عليه السلام فرمود: هرگاه رسول خدا صلي الله عليه و آله را به ولادت دخترى مژده مى دادند، مى فرمود: ريحان و دسته گل است و روزىِ او بر خداست.
در فرهنگ جاهليت، به زن ارزش و اهميّتى قائل نبودند و بدترين حالت آنان وقتى بود كه خبر مى دادند همسرت، فرزند دختر آورده است. دختران را مايه ننگ مى دانستند و زنده به گور مى كردند. احترامى كه پيامبر به دخترش حضرت زهرا عليها السلام نشان مى داد و ابراز محبت مى كرد و خوشحالى و شادمانى كه هنگام مژده تولّد دختر، از خود ابراز مى كرد، هم توجّه دادن به كرامت و ارزش انسانى زن بود، هم در عمل، با تفكّرات دوران جاهليت مبارزه مى نمود و دختر را يك دسته گل كه نعمت خداست مى شمرد.
27. رُو بـه قــبله
قـالَ الصّادِقُ عليه السلام:
كانَ رَسُـولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله اَكْثَرَ ما يَجْلِسُ تِجاهَ الْقِبْلَةِ.
[مـكارم الاخـلاق، ص 26]
امام صادق عليه السلام فرمود: رسـول خدا صلي الله عليه و آله بيشتر اوقات، رو به طرف قبله مى نشست.
كعبه مقدس و مسجد الحرام، قبله گاه مسلمين و كانون توحيد و يادگار حضرت ابراهيم و اسماعيل است. مسلمان در نماز و نياز، به اين جهت و سمت و سوى توحيدى توجه مى كند و از فداكارى هاى موحّدان عالم و پيروان قبله الهام مى گيرد. مستحب است كه انسان در حالت دعا، تلاوت قرآن، غذا خوردن، خوابيدن رو به قبله باشد. اگر رسول خدا صلي الله عليه و آلهدر نشستن به اين نكته توجّه داشت، براى درس دادن به ماست كه جهت گيرى توحيدى و الهى را در همه حالات داشته باشيم و خدا و قبله را از ياد نبريم.
28. تـواضُــع
قـالَ البـاقِرُ عليه السلام:
قالَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله خَمْسٌ لااَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَماتِ: اَلْأَكْلَ عَلَى الْحَضيضِ مَعَ الْعَبيدِ وَرُكُوبِىَ الْحِمارَ مُؤكَفا وَ حَلْبِىَ الْعَنْزَ بِيَدى وَ لُبـْسَ الصُّـوفِ وَ التَّسليمَ عَلَى الصِّبْيانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِن بَعْدى.
[بحـار الانوار، ج 16،ص 215]
امام باقر عليه السلام فرمود: پيامبر خدا (ص) فرمود: از پنج كار تا هنگام مرگ دست بر نمى دارم: ۱ـ غذا خوردن روى زمين با بردگان ۲ـ سوار شدن بر اُلاغ بى پالان ۳ـ بُز را با دست خود دوشيدن ۴ـ لباس پشمينه پوشيدن ۵ـ به كودكان سلام كردن تا اين كه بعد از من سنّت شود.
اين پنج خصلت و عمل، هر كدام به گونه اى نشان فروتنى و خاكسارى و دورى از تكبّر و غرور است. رسول خدا صلي الله عليه و آله براى ما اسوه و سرمشق همه كمالات، از جمله الگوى «تواضع» است. اينكه آن حضرت تأكيد مى فرمايد تا زنده است اينگونه رفتار مى كند، براى آن است كه امّت محمدى به آن بزرگوار اقتدا كند و الگو بگيرد.
29. آراســتگى
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
كانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله يُرَجّـِلُ شَعْرَهُ وَ اَكْثَرُ ما كانَ يُرجّـِلُ شَعْرَهُ بِالْماءِ.
[سُـنَنُ النـَّبى،ص 91]
امام على عليه السلام فرمود: حضرت رسول صلي الله عليه و آله، همواره موهاى خود را شانه مى زد و بيشتر اوقات، موى خود را با آب صاف مى كرد و شانه مى زد.
از مهم ترين توصيه هاى دينى، نظم و نظافت و تميزى و آراستگى است. شستن دست و صورت، شانه زدن مو، عطر زدن، ناخن گرفتن، پوشيدن لباس سفيد و تميز، جلوه هايى از آراستگى است كه در سيره نبوى ديده مى شود. ژوليدگى و به هم ريختگى و آلودگى از نظر اسلام، ناپسند است. سزاوار است كه هر مسلمان، با اقتدا به سيره پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله، در تميزى و آراستگى نمونه باشد و در عمل، نشان دهد كه اسلام، دين پاكى و پاكيزگى است.
30. لبخـند در سُـخن
عَنْ اَبِى الدَّرْدآءِ:
كانَ رَسُـولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله، اِذا حَدَّثَ بِحَديثٍ تَبَسَّمَ فى حَديثِهِ.
[مـكارم الاخـلاق، ص 21]
ابو درداء روايت كرده است: حضرت رسـول خدا صلي الله عليه و آله هرگاه سخنى مى گفت در كلامش تبسم مى نمود ولبخند مى زد.
تبسّم و خنده رويى، عامل جذب ديگران است. بر عكس، چهره عبوس و خشن، ديگران را گريزان مى كند. آميختن گفتار به لبخند، تأثير كلام را مى افزايد و دلها را مجذوب مى كند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آلهاز اين رمز جاذبه استفاده مى فرمود و با چهره خندان و گفتار شيرين با مردم سخن مى گفت و با اخلاق نيكوى خود مردم را تحت تأثير قرار مى داد.
31. راه رفــتن
عَنْ اِبْنِ عَبّاسٍ :
كانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله اِذا مَشى، مَشى مَشْيا يُعْرَفُ اَنَّهُ لَيْسَ بِمَشْىِ عاجِزٍو لا بِكَسْلانَ.
[بحـار الانوار، ج 16،ص 236]
ابن عبّاس نقل كرده است: پيامبر صلي الله عليه و آله هنگام راه رفتن، چنان با نشاط راه مى رفت كه معلوم مى شد راه رفتن انسانِ ناتوان و خسته نيست.بحـار الانوار، ج ۱۶،ص ۲۳۶
راه رفتن آدابى دارد. قرآن كريم، از راه رفتن متكبّرانه انتقاد مى كند و به تواضع در راه رفتن توصيه مى كند. از سوى ديگر، راه رفتن شُل و وِل و بى حال و سست، زيبنده يك انسان مصمّم و توانا نيست. رسول خدا صلي الله عليه و آله در عين حال كه فروتنى را در همه امور، از جمله در راه رفتن مراعات مى كرد، راه رفتنى محكم و با صلابت و اقتدار داشت و اين صلابت و استوارى در رهبران، نشانه عزم آنان است و به مردم هم روحيّه و صلابت مى بخشد.
32. سـاده زيسـتى
قـالَ عَلِىٌّ عليه السلام:
لَقَدْ كانَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله يَأكُلُ عَلَى الاَْرْضِ وَيَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يُرَقِّـعُ بِيَدِهِ ثَوبَهُ وَ يَركَبُ الْحِمارَ العارىَ وَيُرْدِفُ خَلْفَهُ.
[نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 195]
امام على عليه السلام فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله روى زمين غذا مى خورد و مانند بندگان دو زانو مى نشست و با دست خويش كفش و لباس خود را وصله مى زد و مى دوخت و بر اُلاغ بى پالان سوار مى شد و كسى را هم در رديف خود سوار مى كرد.
بعضى ها چنان متكبّر و مغرورند كه حتّى كارهاى شخصى خود را هم به گردن ديگران مى اندازند و انجام آن ها را براى خودشان، كسر شأن مى پندارند. روشى كه حضرت رسول صلي الله عليه و آله داشت، به ما مى آموزد كه روى زمين نشستن و متواضعانه غذا خوردن و وصله زدن به كفش و لباس و سوار مركب ساده شدن و ديگرى را هم سوار كردن و به مقصد رساندن، نه تنها ننگ و عار نيست، بلكه نشانه تواضع است و دلها را به هم نزديك مى كند وبر محبّت ها مى افزايد.
33. شـجـاعت
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
كُنّا اِذا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ لَقِـىَ الْعَدُوَّ الْقَوْمُ، اِتَّقَيْـنا بِـرَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله فَما يَكُونُ اَحَدٌ اَقْرَبَ اِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ.
[محـجة البيـضاء ، ج 4 ، ص 151]
على عليه السلام فرمود: وقتى كه آتش جنگ برافروخته مى شد و دو لشگر به هم مى رسيدند، همه ما به پيامبر خدا صلي الله عليه و آلهپناهنده مى شديم و كسى نبود كه از آن حضرت به دشمن نزديك تر باشد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله در عين حال كه پيامبر رحمت و رأفت و مهربانى بود و اخلاق نرم و حلم و مداراى فراوان داشت، از نظر شجاعت روحى و سلحشورى و بى باكى در مقابله با دشمنان و عرصه هاى رزم، بى نظير بود. هميشه شجاعت رهبر، به پيروان انتقال مى يابد و مردم از رهبران خود روحيه و الهام مى گيرند. در ميدانهاى نبرد و شرايط دشوار و پر خطر، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله تكيه گاه مردم و مايه اميد ودلگرمى مسلمانان بود و به او پناه مى بردند.
34. شُــكر
قـالَ الصّـادِقُ عليه السلام:
كانَ رَسُـولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله يَحْـمِدُ اللّهَ فىكُلِّ يَوْمٍ ثَلاثَ مِأَةٍ وَسِتّينَ مَرَّةً.
[بحـار الانوار، ج 16،ص 257]
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله هر روز سيصد و شصت بار خــدا را حـمد مى كرد.
حمد و ثناى الهى و شكر نعمت، در سايه معرفت انسان به صاحبِ نعمت و توجه به الطاف خداوندى است. هر كه خداشناس تر و نعمت شناس تر باشد، بيشتر شكر خواهد كرد. شكر، هم حالت قلبى است، هم سپاسِ زبانى است و هم استفاده از نعمتها در راه خدا پسندانه است، اينكه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله روزى ۳۶۰ بار خدا را شكر مى كرد، به ما هم آموزش مى دهد كه بنده شاكر خدا باشيم. از دست و زبان كه برآيد كز عهده شكرش به در آيد؟
35. مجـلس پيـامـبر صلى الله عليه و آله
قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:
اِذا تَكَلَّمَ اَطْرَقَ جُلَساؤُهُ كَاَنَّما عَلى رُؤُسِهِمُ الطَّيْرُ فَاِذا سَكَتَ تَكَلَّمُوا، وَ لايَتَنازَعُونَ عِنْدَهُ الْحَديثَ، مَنْ تَكَلَّمَ اَنْصَتُوا حَتّى يَفْرَغَ.
[مـكارم الاخـلاق، ص 15]
امام على عليه السلام فرمود: وقتى رسول خدا صلي الله عليه و آله سخن مى گفت حاضران سرا پا گوش بودند؛ گويى بر سرهايشان پرنده نشسته است و وقتى ساكت مى شد اصحاب سخن مى گفتند. در حضور او، در سخن نزاع نمى كردند. هر كس سخن مى گفت گوش مى كردند تا تمام كند.
از آداب حضور در محضر بزرگان، رعايت سلوك و توجه به سخنان آنان و بهره بردن از كلمات حكيمانه و موعظه آنان است. گوش دادن به حرفهاى هر گوينده، نوعى احترام و توجّه نسبت به اوست. بى توجهى به حرف مخاطب و متكلّم، بى ادبى است. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مردم را آنگونه ادب كرده بود كه پاى صحبتهاى حكيمانه آن حضرت، سراپا گوش باشند و در هر مجلسى از نزاع لفظى و جدال بپرهيزند و حرف كسى را قطع نكنند و صبر كنند تا كلام او به پايان برسد.
36. در جـمع يـاران
قـالَ اَبُوذَر:
كانَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله يَجْلِسُ بَيْنَ ظَهْرانِىِّ اَصْحابِهِ فَيَجيىَ? الغَريبُ فَلايَدْرى اَيُّهُمْ هُوَ حَتّى يَسْأَلَ.
[مـكارم الاخـلاق، ص 16]
اَبوذر غفارى گويد: حضرت رسول صلي الله عليه و آله در ميان اصحاب خويش مى نشست. هرگاه غريب و ناشناسى مى آمد، نمى شناخت كه حضرت محمّد كدام يك از آنان است، تا آن كه بپرسد.
اين نيز يكى از جلوه هاى تواضع و مردمى بودن در رفتار و سلوك حضرت رسول صلي الله عليه و آله بود. با آنكه اشرف مخلوقات و خاتم پيامبران و پيشواى مردم بود، از تشخّص طلبى و مزيّت جويى پرهيز داشت و در جمع اصحاب مى نشست و افراد نا آشنا و غريب، او را از ديگران تشخيص نمى دادند. همين سبب شد كه از او اجازه خواستند برايش سكو و جايگاه ساده اى ترتيب دهند كه هنگام موعظه و خطبه بر آن بنشيند، تا تازه واردين غريب، بدانند كه در اين جمع، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله كدام يك از ايشان است؟
37. عـطــر
قالَ الصّادِقُ عليه السلام:
كانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله يُنْفِقُ عَلَى الطّيبِ اَكْثَرَ مِمّا يُنْفِـقُ عَلَى الطَّـعامِ.
[بحـار الانوار، ج 16،ص 248]
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله براى عطريّات بيش از غــذا خرج مى كرد.
خوشبويى و استفاده از عطر و مواد خوشبو كننده بدن، لباس و محيط زندگى، هم نشاط و طراوت مى آورد، هم عامل جذب و محبّت است، هم بوهاى بد را از بين مى برد. در روايات است كه عطر زدن و خوشبويى از شيوه پيامبران است. رسول خدا صلي الله عليه و آله مظهر اين آراستگى و جمال بود و بيش از آنكه خرج خوراك و طهام كند، خرج عطر و مواد خوشبو كننده مى كرد و هميشه معطّر بود. در سخنى به على عليه السلام فرمود: هر چه در راه بوى خوش و عطر، خرج كنى اسراف نيست.
38. مــردم دارى
عَنْ اَنَسٍ:
كانَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله اِذا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ اِخْوانِهِ ثَـلاثَةَ اَيّـامٍ سَأَلَ عَنْهُ، فَـاِنْ كانَ غـائِبا، دَعـالَهُ وَ اِنْ كانَ شـاهِدا، زارَهُ وَ اِنْ كانَ مَريضـا، عـادَهُ.
[مـكارم الاخـلاق، ص 19]
اَنَس «خدمتكار پيامبر صلي الله عليه و آله» مى گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله هرگاه يكى از اصحاب خود را سه روز نمى ديد از حال او جويا مى شد. اگر غايب بود، دعايش مى كرد، و اگر در شهر بود به ديدارش مى رفت، و اگر بيمار بود به عيادتش مى شتافت.
از نشانه هاى رهبران مردمى، تفقّد و احوالپرسى و همدردى با مردم و زير دستان است. رابطه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله با مردم، بسيار عاطفى و مستحكم بود و مردم بسيار دوستش مى داشتند و يكى از عوامل آن، همين روحيه و اخلاق پيامبر بود كه از حال امت خود جويا مى شد، به ديدار آنان مى رفت، به عيادت بيماران مى پرداخت و بى توجّه به وضعيّت آنان نبود.
39. فــروتـنى
قالَ الصّادِقُ عليه السلام:
ما اَكَلَ رَسُولُ اللّهِ صلي الله عليه و آله مُتَّكِئا مُنْذُ بَعَثَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ نَبِيّا حَتّى قَبَضَهُ اللّهُ اِلَيْهِ، مُتَواضِعا لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ.
[بحـار الانوار، ج 16،ص 242]
امام صادق عليه السلام فرمود: پيامبر اكرم صلي الله عليه و آلههرگز از آغاز بعثت تا رحلت، در حال تكيه دادن غذا نخورد (آنگونه كه رسم سلاطين بود) و اين از روى تواضع در برابر خدا بود.
رعايت ادب و فروتنى در غذا خوردن، از توصيه هاى اسلام است. يكى از جلوه هاى تواضع در شيوه غذا خوردن، نشستن متواضعانه است. متكبران و سلاطين، بر بساط و تخت خود لم مى دهند و با تكبّر خاصّى غذا مى خورند. رسول خدا صلي الله عليه و آله هرگز در حال تكيه دادن غذا نخورد. به طرف غذا خم مى شد، روى زمين نشسته و غذا مى خورد، دست چپ را به زمين تكيه مى داد و با دست راست غذا مى خورد و اين ادب و عبوديت او را در پيشگاه خداوند نشان مى دهد.
40. غم زُدايى از اصحاب
قـالَ عَلِىٌّ عليه السلام:
كانَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله لَيَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ اَصْحابِهِ اِذا رَآهُ مَغْمُوما بِالْمُداعَبَةِ وَ كانَ صلي الله عليه و آله يَقُولُ: اِنَّ اللّهَ يُبْغِضُ الْمُعَبّـِسَ فى وَجْهِ اِخْوانِهِ.
[سُـنَنُ النـَّبى،ص 61]
حضرت على عليه السلام فرمود: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله هرگاه يكى از اصحاب را غمگين مى ديد، با شوخى او را خوشحال مى كرد و مى فرمود: خداوند، كسى را كه با برادرانش با ترشرويى و چهره عبوس رو به رو شود، دشمن مى دارد.
شوخ طبعى و مزاح، در حدّ اعتدال و دورى از افراط، پسنديده است. سيره پيامبر و ائمّه عليهم السلام چنين بوده كه گاهى براى شاد كردن كسى يا زدودن غم و غصّه از او، شوخى مى كردند و سخنان شيرين و شوخى آميز مى گفتند. انسانهاى شوخ طبع به خاطر آن كه موجب شادى و نشاط ديگران مى شوند، محبوبيّت پيدا مى كنند و افراد عبوس و اخمو و بدخلق، از نظر خداوند هم مطرودند. امّا بايد حدّ و حريم ها حفظ شود و به زياده روى و افراط كشيده نشود و شوخى و مزاح، سبب رنجش ديگران و تحقير و استهزاى آنان نگردد.
منبع : چهل حديث « سیره نبوی » عليه السلام، جواد محدثی.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
حضرت محمدص در کلام امام على (علیه السلام)
احادیث سیره نبوی صلی الله علیه وآله
ولادت وحیات امام صادق علیه السلام قسمت اول
ولادت وحیات امام صادق علیه السلام قسمت دوم
ولادت وحیات امام صادق علیه السلام قسمت سوم
ولادت وحیات امام صادق علیه السلام قسمت چهارم
ربیع الاول است عیدِ مسلمانانِ کشورها
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد
مُحَمَّدٌ سَیدُ الْكَوْنَینِ وَالثَّقَلَینِ
جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد
ربیع الاول است عیدِ مسلمانانِ کشورها
بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی
خط حزبالله ۴۶۱ | ساز دشمن پسند دوقطبی سازی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
ولکم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ...( سوره احزاب، آیه 21)؛ مسلماً براى شما در زندگى رسولخدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند.»
امام على (علیه السلام) مىفرماید: «وَ لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه علیه و آله و سلم) کافٍ لَکَ فى الاُسوَةِ، وَ دَلیلٌ لَکَ عَلى ذَمِّ الدُّنیا و عَیبها وَ کَثرَةِ مَخازیها وَ مَساویها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَیرِهِ اَکنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...» (نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 160، ص 298) براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدىها و عیبهاى دنیا و رسوایىها و زشتىهاى آن باشد، چه اینکه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مىفرماید: «فَتأسَّ بِنَبِیّک الاَطیبِ الاَطهر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فَاِنّ فِیه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِیّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه (نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 160، ص 300)؛ پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن، که در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى کسى که خواهان بزرگوارى باشد، محبوبترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه قدم او نهد .
و راز الگو بودن حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اصالت و جامعیّت اوصاف آن حضرت است، در اینباره امیرمؤمنان (علیه السلام) مىفرماید: «...تا اینکه کرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج کرد، نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها (و خانوادهها) کاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى که دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد... در حرم امن الهى رویید، و در آغوش خانواده کریمى بزرگ شد، شاخههاى بلند آن سر به آسمان کشیده که دست کسى به میوه آن نمىرسید.پس پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیشواى پرهیزکاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستارهاى فروزان، و شعلهاى با برقهاى خیره کننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حکم او عادلانه است...»( نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3) . و فرمود: «هر کس از آن (پیامبر) پیشى گیرد از دین خارج شده و آن کس که از آن عقب ماند هلاک گردد و هرکس همراهش باشد رستگار شود.»( نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 100، ص 186)
شناخت حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلکه پاداش بىکران الهى را نیز در پى دارد، چنانکه امیر سخن (علیه السلام) مىفرماید: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنکُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَیته ماتَ شَهیداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛ (نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 190، ص 374 شماره 18) پس براستى کسى که در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیکویى را که قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
زهد و پارسائى پیامبر اکرم محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) چنانکه على (علیه السلام) مىفرماید: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنیا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختیاراً وَ بَسطَها لِغَیره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنیا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِکرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغیبَ زینَتُها عَن عَینِهِ لِکیلا یَتَّخِذَ مِنها ریاشاً او یَرجوا فیها مَقاماً...؛ نبى اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) دنیا را کوچک و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مىشمرد و در نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مىدانست که خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنیا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس (پیامبر اکرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنیا پشت کرد، و یاد آن را در دلش میراند. (زهد او این گونه بود که) دوست مىداشت زینتهاى دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهیّه نسازد، یا اقامت و ماندن در دنیا را آرزو نکند، و براى تبلیغ احکامى که قطع کننده عذرهاست تلاش کرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصیحت کرد، و با بشارتها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»( نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 109، ص 208، شماره 35 - 37) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدایتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه کنند و گوشههایى از آن را در زندگى خویش نیز بوجود آورند. در بخش دیگر امیرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنین مىگوید: «پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفتهتر، و شکمش از همه خالىتر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مىدارد، آن را دشمن داشت، و چیزى را که خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را که خدا کوچک شمرده کوچک و ناچیز مىدانست (این یعنى بى میلى به دنیا بخاطر قرب الهى و محبّت به او). و همانا پیامبر (که درود خدا بر او باد) بر روى زمین مىنشست و غذا مىخورد، و چون بردگان ساده مىنشست و با دست خود کفش خود را وصله مىزد و جامه خود را با دست خود مىدوخت... پردهاى بر در خانه او آویخته بود که نقش و تصویرها در آن بود، به یکى از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور کن که هرگاه نگاهم به آن مىافتد به یاد دنیا و زینتهاى آن مىافتم. پیامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنیا روى گرداند، و یادش را از جان خویش ریشه کن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبههاى دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایى تهیّه نکند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس(او حقیقتاً) یاد دنیا را از جان خویش بیرون کرده و دل از دنیا برکند و چشم از دنیا پوشاند.»( نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 160، ص 300، شماره 24 - 31) . هر کس مىخواهد زاهد واقعى باشد و پیرو حقیقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او باید دقت کند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان که زاهدترین شاگرد مکتب او امیر بیان فرمود: «و لَقَد کانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ما یَدُلُّکَ عَلى مَساوِىِ الدُنیا وَ عُیُوبِها اِذ جاعَ فیها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِیَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظیِم زُلفَتِهِ فَلیَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَکرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلک ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد کَذَبَ وَ اللّهِ العَظیم بالافک العَظیم وَ اِن قالَ اکرَمَه فَلیَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَیرَهُ...؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) براى تو نشانههایى است که تو را به زشتىها و عیبهاى دنیا راهنمایى کند، زیرا پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با نزدیکان خود گرسنه به سر مىبرد(نه چون نزدیکان برخى افراد که از سیرى زیاد نمىدانند چه کار کنند) و با آن که مقام و منزلت بزرگى داشت زینتهاى دنیا از دیده او دور ماند. پس تفکر کنندهاى باید با عقل خویش به درستى اندیشه کند که: آیا خدا محمّد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را به داشتن این صفتها اکرام نمود یا خوارش کرد؟ اگر بگوید: خوار کرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اکرام کرده، پس بداند، خدا خوار شمرد کسى را که دنیا را براى او گستراند چرا که از نزدیکترین مردم به خودش (یعنى محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت. پس پیروى کننده باید از پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیروى کند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاکت ایمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از کیفر جهنم قرار داد، او با شکمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و کاخ و خانههاى مجلّل نساخت) تا آنروز که جهان را ترک گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(نهج البلاغه، محمد دشتى، خطبه 160، ص 302)
على (علیه السلام) درباره اخلاق حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و نرمخویى و مهربانى او چنین مىگوید: «کانَ اَجوَد النّاسِ کَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَینهُم عَریکَةً وَ اکرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَدیهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه (مکارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حدیث 20)؛ (پیامبر اکرم) سخاوتمندترین مردم، و شجاعترین آنها، و راستگوترین آنها، و وفادارترین انسان نسبت به وعده، و نرمترین (انسان) از نظر خوى و کریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، و هرکس در ابتدا او را مىدید از او دورى مىکرد (ولى) هرکس با او همراه مىشد و او را مىشناخت(به او علاقمند مىشد) و سخت به او محبّت مىورزید، بگونهاى که مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.» و از عائشه نقل شده است که درباره اخلاق آن حضرت گفت: «کانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترین مردم بود در خلق و خوى.» (الطبقات الکبرى، ج 1، ص 365) . على (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرینَ شیمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرینَ دیمَةً (نهج البلاغه، خطبه 105، ص 192)؛ اخلاقش از همه پاکان پاکتر و باران کرمش از هر چیزى بادوامتر بود.»
محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) طبیب دوّار: طبیب دلسوز آن است که سراغ بیماران مىرود، پیامبر رحمت چنین بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مىرفت. على(علیه السلام) در اینباره مىفرماید: «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحکَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِکَ حَیث الحاجَة اِلَیه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بکُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَیرَة (نهج البلاغه خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5)؛ پیامبر طبیبى است که براى درمان بیماران سیّار است (و خود نزد بیماران مىرود)، مرهمهاى شفابخش او آماده و ابزار داغ کردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلبهاى کور و گوشهاى ناشنوا و زبانهاى لال آماده ، و با داروى خود در پىیافتن بیماران فراموش و سرگردان است.»(خطبه 108، ص 200) . این همان طبیب سیّار است که به دنبال بیمار دلان مکّه مىرفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مىنمودند، و گاه حضرت مجبور مىشد که مکّه را ترک نموده به کوهها پناه برد، خدیجه کبرى و امیرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مىیافتند، زخمهاى پاى او را (که بر اثر سنگهاى بیماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مىکردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مىگفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا یَعلَمُون؛ خدایا قوم مرا (هدایت کن و آنها را) ببخش چرا که آنها ناآگاهند.
بسیارى از رهبران بودهاند که در صحنههاى جنگ حضور عملى و فیزیکى نداشتهاند و همیشه با فرمان و دستور جنگها را اداره کردهاند، و امّا پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اینگونه نبود، بلکه در تمام صحنهها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خویش را به نمایش مىگذاشت و به دیگران روحیه مىداد، على(علیه السلام) در این زمینه مىفرماید: «کُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقینا بِرَسُول اللّه فَما یَکُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه (نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10)؛ همیشه اینگونه بود وقتى (که تنور جنگ داغ مىشد) و سختى شدّت مىگرفت، و دو گروه (مسلمان و کافر) مقابل هم قرار مىگرفتند( ما به حضرت پناه مىبردیم) و او را سپر بلاى خویش قرار مىدادیم(چرا که) از او نزدیکتر به دشمن کسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).
در سایه محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اختلافها تبدیل به وحدت، و کینهها تبدیل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96 چنین فرمود: «قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریفترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد کرد «قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِیَت اِلَیه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ کَلامهُ بَیانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دلهاى نیکوکاران شیفته او گشته، توجّه دیدهها به سوى اوست. خدا به برکت وجود او کینهها را دفن کرد و آتش دشمنى را خاموش کرد. با (وجود مبارک) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد کرد و نزدیکانى را از هم دور ساخت، انسانهاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزّت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر کفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیّتها و سکوت او زبانى گویا بود.( خطبه 192، ص 396، شماره 98 - 102)»
درباره اصحاب پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد رَأَیتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِیاماً یُراوِحُونَ بَین جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ یَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِکرِ مَعادِهِم کَاَنَّ بَین اَعیُنهم رکب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَکِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعیُنُهم حَتى تَبُلَّ جُیُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پیامبر را امّا هیچکدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمىنگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت سپرى مىکردند، و پیشانى و گونههاى صورت را در پیشگاه خدا بر خاک مىساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روى آتش ایستادهاند، بر پیشانى آنها از سجدههاى طولانى پینه بسته بود (همچون پینههاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مىشد چنان مىگریستند که گریبان آنانتر مىشد. و چون درخت در روز تندباد مىلرزیدند، از کیفرى که از آن بیم داشتند یا براى پاداشى که به آن امیدوار بودند.( خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9)»
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
از مکّه سرزد ، نورِ مُحَمَّد - ختم النّبییّن ، آمد خوش آمد
خورشید مکّه ، آمد بِدُنیا - نورِ هدایت ، آمد بِدُنیا
بهرِ هدایت ، از لطفِ داور - آمد بدنیا ، آخر پیمبر
آمد بدنیا ، خَتمِ نَبُوّت - در شهر مکّه ، بهرِ هدایت
ماهِ ربیع او ، آمد بدنیا - گشته جهانی ، از او مصفّا
نورِ خدائی ، از مکّه سر زد - بر کفر و شِرکِ ، عالَم شرر زد
مولود شد چون ، آن عالَم آرا - بشکافت آن دم ، نُه طاق کسرا
مولود شد چون ، آن نورِ رحمان - ازشهرِ مکّه ، شد رانده شیطان
شد اِستِراقِ ، سَمعِ شیاطین - ممنوع دیگر ، زان طورِ سینین
شد سِحر ساحِر ، آن دم فراموش - آتشکده ها ، گردید خاموش
شد تختو تاجِ ، شاهان نگون سر - از راسِ شاهان ، افتاد افسر
از مَقدمِ او ، شد مکّه گلشن - عالم زِ نورِ ، او گشته روشن
مکّه در این شب ، وادیِ طور است - مامِ مُحَمَّد ، غرقِ سرور است
از بعد نوح و ، موسی و عیسا - ختمِ نبوّت ، آمد بدنیا
قرآنِ او بِه ، از هر کتاب است - گفتارِ نیکش ، فصل الخطاب است
تورات و انجیل ، عمرش سر آمد - قرآن کتابی ، بَس برتر آمد
او آیه ای از ، خُلق عظیم است - او اَکرَمٌ مِن ، کُلِّ کریم است
او هم بشير است ، وَ هم نذير است - اندر دو عالم ، او بي نظير است
حُبِّ نبی وَ ، آلش ثواب است - در بغضِ او وَ ، آلش عقاب است
او سوره ای چون ، نور و تبارک - میلادِ پاکش ، باشد مبارک
ای باقری باش ، شادان و خندان - کآمد بِدنیا ، آن روح و ریحان
سروده شده میلاد حضرت محمد ص سال 1401
عیدِ میلاد مُحَمَّد
هفدهِ ماه ربیع است، عیدِ میلاد مُحَمَّد - خاتمِ پیغمبران است، آمده دنیا خوش آمد
آمده آنکو بشارت داده بر میلادِ پاکش - جمله یِ پیغمبران و جمله یِ اجدادِ پاکش
آمده آنکو بشارت داده است عیسی بنِ مریم - اِسمُهُ اَحمَد بیاید روشن از او گردد عالم
آمده آنکو هزاران وعده دادند از رسولان - که بود ختمِ رسالت در وجودِ او به دوران
آمده آنکو که بوده است اَوَّل از هر اَوَّلِینی - آنکه بوده در میانِ انبیاء دُرِّ ثَمینی
آنکه بوده است اَوَّلِینِ انبیاء او آخرین شد - آمده اینک به دنیا ختم جمله مرسلین شد
آمده آنکو که باشد نزدِ حق محمود و احمد - اِبنِ عبداللّه باشد نام او باشد مُحَمَّد
شهرِ مکّه نور باران گشته است از مقدمِ او - حَک شده نامِ محمّد زابتدا برخاتَمِ او
در شبِ میلادِ او شد بیتِ حق تا عرشِ یزدان - از زمین تا آسمانها نور باران و چراغان
در کنار خانه یِ حق بُت شکن آمد به دنیا - لحظه یِ میلادِ پاکش سر نگون گشتند بتها
چون شکست ایوانِ کسرا گشت کسرا در تَحَیُّر - پادشاهان و سلاطین اوفتادند از تَبَختُر
منع شد مکّه در آن شب از ورود آلِ شیطان - چونکه شد زاده در آن شب بهترین محبوبِ یزدان
شد فراموشی و نسیان عارض آن شب کاهنان را - گشت باطل سحر و جادو اندر آن شب ساحران را
تاج و تختِ پادشاهان اندر آن شب گشت لرزان - پادشاهان لال گشته کاخ ظالم گشته ویران
آمنه شد شاد و خرّم کامده محمود و احمد - باقری باشد مبارک عیدِ میلادِ محمد
سروده شده ولادت باسعادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله سال 1399
هفده ماه ربيع
هفده ماه ربيع است ، شام ميلادِ محمّد
هم شب عيد و سرورِ، صادقِ آلِ محمّد
همزمان گشته طلوعِ ، ماه وخورشید اندراين شب
شام ميلادِ دو رهبر ، رهبرِ مكتب و مذهب
شامِ میلادِ محمّد ، رهبرِ مکتبِ اسلام
مکتبِ صلح و صفا را ، او زِ مکّه کرد اعلام
هم شبِ میلادِ صادق ، ششمین حجّتِ یزدان
رهبرِ مذهبِ شیعه ، او بُوَد بینِ امامان
شهرِ مكّه شده روشن ، امشب ازنورِ محمّد
شام ميلادِكسي كه ، گفته عيسي اِسمُه احمد
شهريثرب شده روشن ، زِ طلوعِ نورِ صادق
بيتِ باقر شده خوشبو ، امشب از عطرِ شقايق
دوتا رهبر دوتا سرور ، آمده امشب بدنيا
رهبرِ مكتب ومذهب ، هردوشان تاجِ سرِ ما
شهرِ مكّه تامدينه ، گشته امشب نورباران
شدچراغان جمله عالم ، اززمين تاعرش يزدان
باقري شاد است امشب ، مسلمینِ کلِّ دنیا
شاد باشد مهدی امشب ، آن امام و سرورِ ما
سروده شده هفده ربیع سال ۱۳۹۸
ربیع الاول است عیدِ مسلمانانِ کشورها
ربیع الاول است عیدِ مسلمانانِ کشورها - زشیعه و زسنّی با عقایدها ومذهبها
رئیس مکتب و مذهب قدم بنهاده درعالم - زیمن مقدم آن دو جهانِ پیرشد بُرنا
رئیسِ مکتبِ ما شد محمّد آنکه درعالم - به هنگامِ قدومِ او شده یک غلغله برپا
رئیس مذهبِ ماجعفراست که شامِ میلادش - شده یثرب چراغانی وشادان پیرتابرنا
زمکّه تا بعرش اللّه شده یک جاده ای از نور - ملائک صف بصف آیند با اِقرء و انزلنا
شده مکّه شبِ میلادِ احمد هاله ای ازنور - شده مکّه شبِ میلادِ احمد شهرشادیها
شده مکّه شبِ میلادِ احمد آسمانی شهر - شده خیرالبلاد و طیّبه وَ شهربارکنا
صفا ومروه و زمزم، مقام و حجراسماعیل - همه در انتظارِ مقدمِ نورِ دلِ بطحا
شیاطین، بوقبیس آمد دژی از بهر این وادی - شود رانده از این وادی دگرابلیس وِ شیطانها
نباشد برشما راهی دگر برشهرِ بیت اللّه - شده ممنوع شیطان برصفا و مروه و مسعی
به عام الفیل آمد او که گوید ابرهه گُم شو - که این امّ القرا باشد و من هم وعدِ واعدنا
مدینه نیز دراین شب چراغانی است بر صادق - همان صادق که اوباشد زنسلِ حیدروزهرا
محله یِ بنی هاشم بسی شورو شعف دارد - تمامِ خانه ها شادی و خوشحالی بود برپا
زیثرب تا به مکه تا به عرش الله نورانی است - که آمد صادق آل محمّد اندر این دنیا
توهم ای باقری در این شبِ شادی بکن شادی - که شادی امشب ازمشهد بودتا یثرب و بطحا
سروده شده روز میلاد حضرت محمد«ص» وصادق آل محمد«ع» سال 1397
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
حضرت محمد صلی الله علیه و آله به اعتقاد شیعه در ۱۷ ربیع الاول سال عام الفیل از پدرى به نام "عبدالله بن عبدالمطلب" و مادرى به نام "آمنه بنت وهب" در مکه دیده به جهان گشود. اهل سنت روز ۱۲ ربیع الاول این سال را روز ولادت آن حضرت میدانند.
بنابر قول مشهور، در فجر روز جمعه ۱۷ ربیع الاول سال عامالفیل برابر با سال ۵۷۰ میلادی در شهر مکه به دنیا آمد و با تولد آن حضرت تغییرات شگرفی در سراسر عالم پدیدار گشت.
عموم مورخان سال ولادت آن حضرت را سال «عام الفیل» (۵۷۰ میلادی) نوشتهاند.[۱]
مشهور بین شیعیان هفدهم ماه ربیع الاول و در بین اهل سنت دوازدهم این ماه به عنوان روز ولادت ایشان مطرح است.
طبری مورخ مشهور اهل سنت مینویسد: «از ابن اسحاق روایت شده که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عام الفیل، روز دوشنبه، دوازدهم ربیع الاول تولد یافت». [۲]
ابن خلدون نیز مینویسد: «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عام الفیل، دوازدهم ربیع الاول، در سال چهلم پادشاهی کسری انوشیروان متولد شد». [۳]
علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) در بحارالانوار آورده است: «شیعیان تقریبا همگی اتفاق دارند که تولد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روز جمعه ۱۷ ربیع الاول بوده است». [۴]
قول مشهور میان شیعیان آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز جمعه مصادف با ۱۷ ربیع الاول سال عام الفیل، برابر با سال ۵۷۰ میلادى به دنیا آمد و نظر مشهور اهل سنت این است که تولد ایشان روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول آن سال بوده است.[۱]
اینکه سال تولد پیامبر صلی الله علیه و آله را "عام الفیل" مى نامند، بدین جهت است که دو ماه و هفده روز پیش از تولد پیامبر صلی الله علیه و آله یعنى در نخستین روز محرم سال ۵۷۰ میلادى فیل سواران "ابرهه" به مکه هجوم آورده و قصد نابودى کعبه و مسجدالحرام را نمودند ولى با معجزه الهى سرکوب شدند.[۲]
به شهادت تاریخ، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در یکی از تاریکترین اعصار بشریت، عصری که آدمیان جز شرک و بتپرستی، ستم به زیردستان و بردگان نمیشناختند و مورخین نام آنرا «عصر جاهلی» گذاردهاند، به دنیا آمدند.
امام علی (علیهالسّلام) درباره اوضاع اعراب در عصر جاهلیت چنین میفرماید: خداوند پيغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به رسالت مبعوث ساخت، كه جهانيان را بيم دهد، و امين آيات وى باشد، در حالى كه شما ملّت عرب بدترين دین و آیین را داشتيد، و در بدترين سرزمينها زندگى مىنموديد، در ميان سنگهاى خشن و مارهايى كه فاقد شنوايى بودند (و به همين جهت از هيچ چيز نمىترسيدند!) آبهاى آلوده را مىنوشيديد، و غذاهاى ناگوار را مىخورديد، خون يكديگر را مىريختيد، و پيوند خويشاوندى را قطع مىنموديد، بتها در ميان شما برپا بود (و پرستش بت شيوه و آيين شما) و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود.[۱]
آن حضرت در روز جمعه ۱۷ ربیع الاول «عام الفیل» یعنی سالی که قوم فیل برای تخریب خانه کعبه و اشغال مکه به حجاز آمدند، در شهر مکه بعد از طلوع فجر، در میان چنین قومی به دنیا آمدند و حامل رسالتی گردیدند که عصاره تمام ادیان الهی قبل از خود و خاتم تمامی انبیا و رسولان الهی گردیدند.
نسب پیامبر مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جانب پدر بدین قرار است: عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مره بن کعب بـن لوئی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان و مادر ایشان «آمنه» دختر «وهب بـن عبدمناف بن زهره بن کلاب» بود که پس از واقعه حفر زمزم، و پس از آنکه «عبدالمطلب» برای رهایی عبدالله از کشتهشدن صد شتر فدیه داد به عقد عبدالله درآمد.
نبی مکرم اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل حضرت ابراهیم و آدم ابوالبشر (علیهماالسّلام) است. ابنبابویه به سند معتبر از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: من شبیهترین مردم به حضرت آدم (علیهالسّلام) و حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) شبیهترین مردم بود به من در خلقت و خلق.[۲] [۳] [۴]
اجداد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا ابراهیم (علیهالسّلام) حدود ۳۰ نفر و تا حضرت نوح (علیهالسّلام) قریب ۴۰ نفر و تا حضرت آدم ابوالبشر (علیهالسّلام) ۴۹ نفر میباشند؛[۵] [۶] که از «عدنان» به بالا، هم در اسامی آنها و هم در عدد آنان اختلاف زیادی است.[۷] [۸] [۹] [۱۰][۱۱]
«عدنان» بیستمین جد آن بزرگوار است که مورخین بدون اختلاف، نسب آن حضرت را تا به وی اینگونه ذکر کردهاند: محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصی بن کلاب بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب بن فهر بن مالک بن نضر بن کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان.... پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روایتی به اجدادشان اشاره کرده و میفرمایند: «اذا بلغ نسبی الی عدنان فامسکوا» یعنی هرگاه نسب من به عدنان رسید متوقف شوید و از ذکر اجداد جلوتر خودداری کنید.[۱۲] [۱۳]
لذا اکثر مورخین هم، اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را از عدنان، جد بیستم رسول اکرم (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ضبط کردهاند.[۱۴]
مسعودی در «التنبیه و الاشراف» مینویسد: «اینکه نسب پیامبر (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) را از معد بن عدنان جلوتر نبردیم برای این است پیامبر از این کار نهی کرده و فرموده نسبشناسان دروغ گفتهاند. همچنین از معد تا اسماعیل بن ابراهیم در شمار و نام کسان اختلاف بسیار است و آنچه مسلم و بیخلاف است نسب ایشان تا معد بن عدنان است.»[۱۵]
بنابراین از عدنان به بالا تا برسد به حضرت آدم ابوالبشر (علیهالسّلام)، هم در عدد و هم در نام اجداد پیامبر اختلاف فراوانی در روایات و تواریخ دیده میشود و شاید یکی از جهاتی هم که سبب شده تا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور دادهاند از ذکر بقیه آنها خودداری شود همین جهت باشد. در حدیثی از آن حضرت نقل شده که فرمودند: «کذب النسابون؛ نسبشناسان دروغ گفتهاند.»[۱۶] [۱۷] [۱۸] و بدینترتیب آن حضرت در مقام تکذیب اهل انساب بر آمدهاند.
از ام سلمه همسر پیمغبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که از پیمغبر خدا شنیدم که فرمود عدنان پسر ادد بن زند بن یری بن اعراق الثری بوده است. در ادامه حدیث چنین آمده است که: زند همان همیسع و یری همان نبت و اعراق الثری همان اسماعیل پسر ابراهیم (علیهماالسّلام) است.[۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲]
نسب پیامبر از طرف مادر بدینشرح است: آمنه بنت وهب بن عبد مناف بن زهرة بن کلاب از تیره بنیزهره و از قبیله قریش.[۲۳] [۲۴]
نسب پدری و مادری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عبد مناف جد سوم و کلاب جد پنجم ایشان به هم میپیوندد. پدر آمنه یعنی وهب بن عبدمناف بن زهره، رئیس و سرور بنی زهره بود و[۲۵] [۲۶][۲۷] [۲۸] مادرش بُرّه دختر عبدالعزی از خاندان بنیعبدالدار بود. [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴]
آمنه به لحاظ شرف و پاکدامنی، سالار زنان بنی زهره بود بهطوری که او را برترین عقیله قریش دانستهاند.[۳۵] [۳۶] [۳۷]
گفتهاند آنگاه که داشتن دختر برای اعراب مایه ننگ و شرمساری بود، آمنه در میان قوم و خاندان خود احترام ویژهای داشت.[۳۸]
پدر، مادر، اجداد و جدات پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همه و همه مسلمان و مومن بوده و نطفه نورانی وی در هیچ صلب و رحم مشترک میان کفر و اسلام و ایمان و شرک قرار نگرفته است. پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از نسل اسماعیل ذبیح و فرزند ابراهیم خلیل و از سلاله حضرت آدم ابوالبشر است.
از روایات مختلف اسلامی میتوان به موحد و مومنبودن تمام اجداد پیامبر پی برد، زیرا در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده که فرمودند: «لم یزل ینقلنی اللَّه من اصلاب الطاهرین الی ارحام المطهرات حتی اخرجنی فی عالمکم هذا لم یدنسنی بدنس الجاهلیة؛ همواره خداوند مرا از صلب پدران پاک به رحم مادران پاک منتقل میساخت، و هرگز مرا به آلودگیهای دوران جاهلیت آلوده نساخت.» این روایت را بسیاری از مفسران شیعه و اهلتسنن مانند مرحوم طبرسی در مجمع البیان و نیشابوری در تفسیر غرائب القرآن و فخر رازی در تفسیر کبیر و آلوسی در تفسیر روح المعانی نقل کردهاند.[۴۹] [۵۰] [۵۱] [۵۲] [۵۳]
بدون شک یکی از بارزترین مصادیق آلودگی، شرک و بتپرستی است؛ چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ؛ [۵۴] مشرکان آلوده و ناپاکند.» سیوطی دانشمند معروف سنی در کتاب مسالک الحنفاء میگوید: پدر و مادر و اجداد پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچگاه مشرک نبودند و به حدیثی که در بالا از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردیم استدلال نموده است و اضافه میکند که ما میتوانیم این حقیقت را با توجه به دو دسته از روایات اسلامی اثبات کنیم نخست روایاتی که میگوید: پدران و اجداد پیامبر تا آدم هر کدام بهترین فرد زمان خود بودهاند. دوم روایاتی که میگوید: در هر عصر و زمانی افراد موحد و خداپرست وجود داشته است با ضمیمه کردن این دو دسته روایات ثابت میشود اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جمله (پدر ابراهیم) حتما موحد بودهاند.[۵۵] [۵۶]
شیخ طبرسی (رحمةاللهعلیه) در مجمع البیان در مورد «آزر»که در قرآن بعنوان پدر ابراهیم ذکر گردیده گوید: آزر جد مادری ابراهیم (علیهالسّلام) و یا عموی آن حضرت میباشد.[۵۷]
طبری که از دانشمندان اهلسنت است در تفسیر جامع البیان صریحا میگوید: آزر پدر ابراهیم نبود.[۵۸]
آلوسی در ذیل همین آیه میگوید: آنها که میگویند: اعتقاد به اینکه آزر پدر ابراهیم نبود مخصوص شیعه هست از کم اطلاعی آنها است زیرا بسیاری از دانشمندان معتقدند که آزر اسم عموی ابراهیم بود.[۵۹]
شیخ طبرسی (رحمةاللهعلیه) در مجمع البیان درباره اعتقاد شیعه به ایمان اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ادعای اجماع کرده است و مینویسد: این مطلب ثابت شده که پدران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا آدم همگی موحد بودهاند، و طائفه شیعه بر این مطلب اجماع دارند...[۶۰]
شیخ صدوق از امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی (علیهالسّلام) فرمودند: «عبدالمطلب هیچگاه قمار بازی نکرد و بت نپرستید و...و میگفت: من بر دین پدرم، ابراهیم، هستم.»[۶۱]
علامه محمدباقر مجلسی (رحمةاللهعلیه) نیز در بحار الانوار فرموده است: شیعه امامیه متفقا معتقدند که پدر و مادر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همه اجداد آن بزرگوار تا به آدم ابوالبشر (علیهالسّلام) همگی مسلمان (و معتقد به خدای یکتا) بوده و بلکه از «صدیقین»بودهاند که یا پیامبر مرسل و یا از اوصیاء و معصومین بودهاند و شاید برخی از ایشان بخاطر تقیه یا مصالح دیگری اسلام خود را اظهار نکردهاند.[۶۲]
امام صادق (علیهالسّلام) در روایتی میفرمایند: «جبرئیل بر پیامبر نازل شد و فرمود: ای محمد خداوند تو را سلام میرساند و میفرماید: من آتش را حرام کردم بر صلبی که تو از آن بودهای و بر بطنی که تو را حمل نمود و بر کسانی که تو را سرپرستی نمودند. پیامبر به جبرئیل عرضه داشت: این مطلب را برایم واضح کن. سپس جبرئیل فرمود: اما منظور از صلبی که تو از آن بودهای عبدالله بن عبدالمطلب است و منظور از بطنی که تو را حمل نمود آمنه بنت وهب است و منظور از کسانی که تو را سرپرستی نمودند ابوطالب بن عبدالمطلب و فاطمه بنت اسد است. علامه مجلسی در ادامه حدیث در بیانی میفرماید: «هذا الخبر یدل علی ایمان هؤلاء...؛ این حدیث بر ایمان این افراد دلالت میکند.»[۶۳]
بر اساس روایتی از امیرالمومنین امام علی (علیهالسّلام) ابوطالب، عبدالمطلب، هاشم و عبدمناف پیرو دین ابراهیم (علیهالسّلام) بودند و هرگز بتها را پرستش ننمودند.[۶۴]
ولی در میان علماء اهلسنت در اینباره اختلاف زیادی وجود دارد؛ جمعی از آنها مانند سیوطی همانند شیعه عقیده دارند که پدر و مادر رسول خدا و اجداد آن حضرت همگی موحد بودهاند، [۶۵] و جمعی نیز آنها را و حتی عبدالله پدر آن حضرت را کافر و مشرک دانستهاند.[۶۶]
نام پدر بزرگوار آن حضرت، «عبدالله» فرزند «عبدالمطلب» و مادر گرامیاش آمنه بنت وهب میباشد. زندگانی عبدالله با آمنه چندان طولانی نبود چرا که عبدالله دو ماه پیش از میلاد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از دنیا رفت.[۵]
یعقوبی مینویسد: «عبدالله بنا به نقل مورخان دو ماه پس از ولادت و به نقل بعضی دیگر دو ماه پیش از ولادت آن حضرت در سن ۲۵ سالگی بدرود حیات گفت». [۶]
اجداد پیامبر در شهر مکه، از خاندان شریف و بزرگوار محسوب میشدند و مورد احترام اهل مکه بودند. و از مناصب مهمی برخوردار بودند. از این مناصب میتوان به تولیت و کلیدداری کعبه، سقایت (یعنی تهیه آب برای حاجیان) در ایام حج، رفادت (یعنی غذا دادن به حاجیان)، ریاست مکه و پرچمداری و فرماندهی سپاه اشاره کرد.[۷]
در روایات متعددی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که حضرت فرمود:
«من نتیجه دعای پدرم ابراهیم (علیهالسّلام) هستم و همان کسی هستم که عیسی (علیهالسّلام) مژده آمدن او را داده است». [۸]
بیهقی در خصوص این جمله پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: «من نتیجه دعای پدرم ابراهیم هستم»، مینویسد: «چون ابراهیم خانه کعبه را بنا کرد، دعا نمود و چند حاجت از خدا خواست از جمله اینکه خدایا: این شهر را در امان قرار بده...» سپس عرضه داشت: «ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلو علیهم آیاتک ویعلمهم الکتاب والحکمة...» [۹]
«پروردگارا بر ایشان پیامبری از میان خودشان برانگیز که آیات تو را بر ایشان بخواند و کتاب و حکمت را به ایشان بیاموزد...»این دعای ابراهیم مستجاب شد و خداوند پیامبر ما را همان پیامبر قرار داد که او خواسته بود.[۱۰]
مژده آمدن رسول گرامی اسلام توسط حضرت عیسی (علیهالسّلام) در آیه: «واذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اسرائیل انی رسول الله الیکم و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد»[۱۱] «و هنگامی که عیسی (علیهالسّلام) پسر مریم (علیهاالسلام) گفت: ای فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم... و به فرستادهای که پس از من میآید و نام او احمد است، بشارت میدهم...»
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
از جمله مطالبی که در مورد اجداد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در منابع تاریخی و روایی آمده است، داستان نذر عبدالمطلب و ذبح عبدالله و حدیث «انا ابنالذبیحین»است. منظور از ذبیح اول حضرت اسماعیل (علیهالسّلام) و منظور از «ذبیح» دوم «عبدالله» پدر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده است. حدیث «انا ابنالذبیحین» در بسیاری از کتابهای محدثین و مفسرین شیعه و اهلسنت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است.[۶۷] [۶۸] [۶۹] [۷۰] [۷۱] [۷۲] [۷۳] [۷۴]
داستان ذبح عبدالله را نیز بسیاری از اهل حدیث و تاریخ و سیرهنویسان با مختصر اختلافی در کتابهای خود آوردهاند.[۷۵] [۷۶]
بر اساس آنچه در منابع تاریخی و روایی آمده است، با تولد یافتن حمزه و عباس عدد پسران عبدالمطلب به ده تن رسید، و عبدالمطلب برای ادای نذر از بین فرزندان قرعه انداخت و قرعه به نام عبدالله درآمد، در این هنگام عبدالمطلب، عبدالله را به جایگاه قربانی آورد تا در راه خدا قربانی نموده و به نذر خود عمل کند. مردم مکه و قریش و فرزندان دیگر عبدالمطلب و داییهای عبدالله پیش آمده و خواستند بوسیلهای جلوی عبدالمطلب را بگیرند، تا بالاخره پس از گفتگوی زیاد قرار بر این شد که میان شتران عبدالمطلب و عبدالله قرعه بزنند و اگر قرعه بنام شتران در آمد آنها را بجای عبدالله قربانی کنند و اگر باز بنام عبدالله در آمد به عدد شتران بیافزایند و قرعه را تجدید کنند و همچنان به عدد آنها بیفزایند تا وقتی که بنام شتران در آید، وقتی که عدد شتران به صد شتر رسید قرعه بنام شتران در آمد که در آن هنگام صدای هلهله زنان و مردان مکه به شادی بلند شد و همگی خوشحال شدند، اما عبدالمطلب قبول نکرده و دو بار دیگر قرعه زد و چون دو بار دیگر نیز قرعه بنام شتران در آمد؛ عبدالمطلب یقین کرد که خداوند به این فدیه راضی شده و عبدالله را رها کرد و سپس دستور داد شتران را قربانی کرده گوشت آنها را میان مردم مکه تقسیم کنند.
شیخ صدوق (رحمةاللهعلیه) این داستان را در کتاب عیون و خصال به تفصیل از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده، [۷۷] [۷۸]
و در کتاب من لا یحضره الفقیه نیز از امام باقر (علیهالسّلام) اجمال آنرا در باب احکام قرعه روایت کرده است.[۷۹]
در اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شهر مکه متولد شدند همه منابع تاریخی اتفاق دارند اما در تعیین مکان دقیق تولد دو قول وجود دارد؛
۱. بر پایه گزارشهای تایید شده و مشهور، آمنه پس از ازدواج به خانه عبدالله در شعب بنیهاشم منتقل شد که بعدها به شعب ابیطالب یا شعب علی معروف گشت[۱۱۵] و فرزند خود را همانجا در مکانی که بعدها مولد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نام گرفت به دنیا آورد؛ [۱۱۶] [۱۱۷] [۱۱۸] [۱۱۹] که بعدها رسول خدا آنرا به عقیل بن ابیطالب بخشید، و فرزندان عقیل آنرا به محمد بن یوسف ثقفی فروختند و محمد بن یوسف آنرا جزء خانه خویش ساخت و به نام او مشهور گردید. در زمان هارون، مادرش خیزران آنجا را گرفت و از خانه محمد بن یوسف جدا کرد و در آنجا مسجدی ساخت و بعدها به صورت زیارتگاهی در آمد، اما وقتی که وهابیون در حجاز تسلط یافته و مکه را گرفتند و قبور ائمه دین و بزرگان اسلام را در مکه و مدینه ویران کردند، آنجا را نیز ویران کرده و بصورت مزبله و طویلهای در آوردند. تنها با اصرار شیخ عباس قطان شهردار وقت مکه و درخواست وی از ملک عبد العزیز قرار شد تا در آنجا کتابخانهای بنا کنند که امروزه به نام «مکتبة مکة المکرمه»شناخته میشود.[۱۲۰] [۱۲۱]
۲. قول غیر مشهور دیگری وجود دارد که ولادت آن حضرت را در خانهای در نزدیکی کوه صفا دانسته است.[۱۲۲]
شاید یکی از پر اختلافترین مسائل تاریخ زندگانی پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختلاف موجود در تاریخ ولادت آن بزرگوار باشد که اگر کسی بخواهد همه اقوال را در اینباره جمعآوری کند به بیش از ۲۰ قول میرسد. مقریزی بیشتر این قولها را در اینباره جمعآوری کرده و در کتاب خود امتاع الاسماع آورده است.[۱۲۳]
ولی مشهور نزد محدثین شیعه آن است که آن حضرت در روز جمعه ۱۷ ربیع الاول «عام الفیل» (سالی که ابرهه به قصد تخریب خانه کعبه لشکرکشی کرد ولی به هدف خود نرسید و دچار عذاب الهی شد) در شهر مقدس مکه معظمه متولد گردید. اما اکثر علمای عامه ولادت پیغمبر را در را در روز دوشنبه ۱۲ ربیع الاول دانستهاند.[۱۲۴] [۱۲۵]
همچنین مشهور آن است که ولادت آن حضرت، نزدیک طلوع صبح جمعه بوده اسـت. مرحوم ثقة الاسلام کلینی با اهلسنت در تاریخ ولادت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همعقیده است و ۱۲ ربیع الاول را اختیار کرده[۱۲۶] که مرحوم مجلسی احتمال تقیه را در آن داده است.[۱۲۷]
به هر حال سال دقیق ولادت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معلوم نیست. ابنهشام و برخی دیگر، ولادت ایشان را در عام الفیل نوشتهاند. اما مشخص نیست عام الفیل بهطور دقیق چه سالی بوده است. ولی از آنجا که تاریخنویسان، درگذشت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در سال ۶۳۲ م نوشتهاند و او هنگام وفات ۶۳ ساله بوده، میتوان تولد پیامبر را بین ۵۶۹ تا ۵۷۰ میلادی حدس زد.[۱۲۸]
البته برخی منابع زمان حمل را در یکی از ایام تشریق یعنی یازدهم یا دوازدهم یا سیزدهم ماه حج دانستهاند.[۱۲۹]
به همین علت گفتهاند: چون مدت حمل بطور طبیعی انجام شده و اعجازی در اینباره نقل نشده، قول به ولادت در ماه رمضان صحیحتر از ربیع الاول است.
پاسخ این اشکال را علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) اینگونه داده که: این تاریخ روی حساب «نسیء» است که در زمان جاهلیت انجام میدادند. معنای «نسیء» این است که اعراب جاهلی طبق دلخواه ماههای حرام را که یکی از آنها ماه ذی حجه بوده جابهجا میکردند و بهجای ماه حرام اصلی ماه دیگری را به صورت قراردادی برای خود ماه حرام قرار میدادند، و اعمال حج را بجای ذی حجه در آن ماه دلخواه خود انجام میدادند، که قرآن کریم این عمل را «زیاده در کفر» نامیده و از آن نهی نموده است. «اِنَّمَا النَّسیءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ...؛ [۱۳۰] نسیء (جابهجا کردن و تاخیر ماههای حرام)، افزایشی در کفر (مشرکان) است...» روی این حساب حج در آن سال در ماه جمادی الثانی بوده و حمل نیز در همان ماه بوده همانگونه که در برخی از روایات نقل شده است.[۱۳۱]
ولادت پیامبر از زبان آمنه
آمنه می گوید: وقتی زمان زایمانم نزدیک شد، دیدم بال پرندهای سفید بر قلبم کشیده شد و همه ترس و نگرانی ها از من دور گردید، نوشیدنی سفید رنگی برای من آوردند و من که تشنه بودم، از آن نوشیدم. نوری مرا دربر گرفت. سپس بانوانی بلندقامت با من سخن گفتند ولی گفتار آنان همانند گفتار انسان ها نبود. ناگهان دیدم پارچه ابریشمی سفیدی بین آسمان و زمین را پوشانده است و هاتفی می گوید: «از گرامی ترین مردم، او را بگیرید. مردانی را دیدم که در آسمان ایستاده بودند و در دستان آنان جامهای آب بود. به شرق و غرب زمین نگاه کردم و پرچمی از سندس (پارچه بافته شده از حریر) دیدم که بر ستونی از یاقوت بین آسمان و زمین در پشت کعبه برافراشته بود. پس از آن محمد صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد در حالی که انگشتان خود را به آسمان بلند کرده بود. ابر سفیدی از آسمان پایین آمد و او را دربرگرفت. گویندهای گفت: «محمد را در شرق و غرب زمین و دریاها گردش دهید تا همگان او را به نام و صورت عنوان بشناسند سپس او را بازگرداندند و دیدمش که در پارچهای سفیدتر از شیر پیچیده شده بود و زیر او پارچهای بود از ابریشم سبز. سه کلید از جنس مروارید تازه با او بود. هاتفی می گفت: «کلیدهای یاری (نصرت)، رحمت و نبوت همیشه با اوست». پس از آن، ابر دیگری او را فراگرفت و مدتی بیش از بار اول او را با خود برد. شنیدم که گویندهای می گفت: «محمد را در شرق و غرب بگردانید و او را بر جنیان و آدمیان، پرندگان و درندگان نمایش دهید و به او عطا کنید. صفای آدم، نازک دلی نوح، دوستی ابراهیم، زبان اسماعیل، کمال یوسف، شادی یعقوب، صدای داود، زهد یحیی و کرم عیسی را». سپس هاتفی گفت: «همه دنیا در اختیار و قدرت محمد درآمد.» سپس سه نفر را دیدم که صورت آنان همانند خورشید می درخشید؛ در دست یکی از آنان جامی نقره ای با مشک بود و در دست دومی ظرف زمردین چهار گوشهای بود که در هر گوشه آن مروارید سفیدی قرار داشت. در این وقت هاتفی گفت: «این دنیاست؛ ای حبیب خدا، آن را بگیر.» محمد صلی الله علیه و آله و سلم وسط آن را گرفت. گویندهای گفت: «محمد صلی الله علیه و آله و سلم کعبه را گرفت». در دست سومی پارچه ابریشمین سفیدی بود که آن را گشود و از آن مهری خارج کرد که چشم بیننده را به خود جلب می کرد. پس از آن هفت بار از آب همان جام شست و کتف محمد صلی الله علیه و آله و سلم را با آن مهر کرد و آب دهان خود را در دهان مبارک کودک نهاد و او را به سخن گفتن واداشت و چیزهایی گفت که من نفهمیدم، مگر این چند جمله را: «در پناه خدا باشی. من قلب تو را از ایمان و علم و یقین و عقل و شجاعت انباشتم. تو برترین انسان هستی. آن که از تو پیروی کند، سعادتمند است و آن که فرمان تو را نبرد بدبخت». این فرشته همان رضوان (نگاهبان بهشت) بود. رفت و پس از مدتی بازگشت و به محمد گفت: «بر تو بشارت باد ای سایه سربلندی دنیا و آخرت». سپس نوری از سر محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا آسمان درخشید و من کاخهای سرزمین شام را دیدم و در اطراف خود انبوهی از مرغان زیبا را که بالهایشان را گشاده بودند.[۴] عبدالمطلب می گوید: پس از زایمان آمنه، به دیدار او و فرزندش رفتم. سیمای محمد همانند ماه تمام می درخشید.
در روایات آمده است که در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زیادی در اطراف جهان به وقوع پیوست که پیش از آن سابقه نداشت و از جمله «ارهاصات» بوده است. شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثی است که مرحوم صدوق (رحمةاللهعلیه) در کتاب الامالی به سند خود از امام صادق (علیهالسّلام) روایت کرده و روایات دیگری نیز شبیه به آن در دیگر منابع موجود است.[۱۳۲] [۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵] [۱۳۶] [۱۳۷] [۱۳۸]
خلاصه حوادث مقارن ولادت را میتوان در چند بند زیر نام برد.
۱. بتها، همگی بهرو درافتادند.[۱۳۹] [۱۴۰] [۱۴۱]
۲. ایوان کسری در مدائن، لرزید و ۱۳ یا ۱۴ کنگره آن فرو ریخت.[۱۴۲] [۱۴۳] [۱۴۴] [۱۴۵]
۳. آتشکده فارس، پس از هزار سال، خاموش شد.[۱۴۶] [۱۴۷] [۱۴۸] [۱۴۹]
۴. دریاچه ساوه خشک گردید.[۱۵۰] [۱۵۱] [۱۵۲]
۵. نوری درخشش پیدا کرد که فضای مکه را روشن نمود.[۱۵۳] [۱۵۴]
۶. راندهشدن شیاطین و جنّیان از آسمانها و منع آنان از شنیدن اخبار آسمانها و وحی. شیاطین که تا آن لحظه به عالم بالا راه داشتند و صدای ملائکه را میشنیدند، برای همیشه، طرد شدند.[۱۵۵] [۱۵۶] حدیثی در این مورد نقل شده که گفته است: «لم یرم بنجم منذ رفع عیسی (علیهالسّلام) حتی بعث رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).»[۱۵۷] [۱۵۸] امام صادق (علیهالسّلام) در اینباره میفرماید: شیاطین به آسـمانها رفت و آمد میکردند تا اینکه با تولد حضرت عیسی (علیهالسّلام)، از سه آسمان و با به دنیا آمدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از هفت آسمان منع شدند.[۱۵۹] [۱۶۰] [۱۶۱]
فخر رازی نیز در تفسیر آیه شریفه «وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَدا؛ [۱۶۲] و اینکه ما پیش از این به استراق سمع در آسمانها مینشستیم؛ امّا اکنون هر کس بخواهد استراق سمع کند، شهابی را در کمین خود مییابد.» در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها و تیرهای شهاب همین گفتار را داشته و اقوالی در اینباره نقل کرده است.[۱۶۳]
۷. سحر تمام ساحران در آن موقع باطل گردید و علم کهانت از کاهنان گرفته شد.[۱۶۴] [۱۶۵]
ابنشهرآشوب، به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) یاد می کند که حضرت فرمود: «در هنگام ولادت پیامبر عظیمالشان، بتها به صورت، به زمین افتادند... پادشاهی نماند؛ مگر آنکه تاجش واژگون و زبانش در آن روز، بند آمد.کاهنان از دانش خود جدا شدند... در آن شب، نوری از سرزمین حجاز پدید آمد و منتشر شد و تا مشرق، گسترش یافت.»[۱۶۶] برخی از این حوادث در منابع اهلسنت نیز ذکر شده است.[۱۶۷] [۱۶۸] [۱۶۹] [۱۷۰] [۱۷۱] [۱۷۲] [۱۷۳] [۱۷۴]
مورخان و سیرهنگاران به وقوع حوادثی مهم در شب میلاد نبی گرامی اسلام اشاره دارند که نشان از اهمیت این ولادت خجسته دارد. در آن شب ۱۴ برج از ایوان کسری فرو ریخت، آتشکده فارس که هزار سال آتش آن افروخته بود خاموش شد.[۱۲]
در آن شب، دریاچه ساوه خشکید، موبد بزرگ در خواب دید که شتران تنومند همراه اسبهای عربی از دجله گذشتند و در سرزمین ایران پراکنده شدند.[۱۳]
در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) نیز نقل شده که حضرت فرمود: «چون رسول خدا تولد یافت کاخهای سفید فارس و قصرهای شام (در پرتو نوری که تابید) برای آمنه آشکار شد». [۱۴]
وقایع شب میلاد
منابع تاریخی، رخدادهایی را در شب میلاد پیامبر(ص) نقل کردهاند که به اِرهاصات مشهور شده است.[۳۱] برخی از این رخدادها عبارتند از: لرزیدن طاق کسری و سقوط ۱۴ کنگره آن، خاموش شدن آتش در آتشکده فارس پس از هزار سال، خشکیدن دریاچه ساوه و همچنین خواب عجیب موبَدان و انوشیروان پادشاه ساسانی.[۳۲]
حوادث هنگام میلاد پیامبر
روایت شده است که هنگام ولادت فرخنده حضرت محمد صلی الله علیه و آله ایوان کسرى شکاف برداشت و چند کنگره آن فرو ریخت و آتش آتشکده بزرگ فارس خاموش شد؛ دریاچه ساوه خشک گردید؛ بت هاى مکه سرنگون شدند؛ نورى از وجود آن حضرت به سوى آسمان بلند شد که شعاع آن فرسنگ ها را روشن کرد؛ انوشیروان، پادشاه ساسانى ایران و موبدان بزرگ دربار وى، خواب هاى وحشتناکى دیدند؛ آن حضرت ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمد و پس از استقرار در زمین، گفت: اَللّهُ أکبَرُ وَ الْحَمْدُلِلّهِ کثیراً، سُبْحانَ اللّهِ بُکرَةً وَ أصیلاً.[۵]
از امام صادق علیهالسلام روایت شده که ابلیس پس از رانده شدن از رحمت الهى مى توانست به هفت آسمان رفت و آمد کند و خبرهاى آسمانى را گوش دهد تا این که حضرت عیسى علیهالسلام دیده به جهان گشود، از آن پس ابلیس از سه آسمان فوقانى ممنوع شد و تنها در چهار آسمان پایین تر رفت و آمد مى کرد. ولى چون حضرت محمد صلی الله علیه و آله به دنیا آمد. ابلیس از تمام آسمان ها رانده شد و رفت و آمدش ممنوع گردید و غیر از او، تمامى شیاطین نیز با تیرهاى شهاب از آسمان رانده شدند.[۶]
حلیمه سعدیه بانوی بزرگواری است که افتخار دایگی محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بر عهده گرفت. و اندکی پس از ولادت، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را همراه خویش به بادیه و نزد قبیله خویش (بنی سعد) برد. و چون پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در خانه حلیمه سبب خیر و برکت در آن خانه شد.[۱۵] حلیمه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در سال پنجم ولادت به مادرش بازگرداند.[۱۶]
بدون شک با ولادت خاتم الانبیاء حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پر برکتترین مولود بشری پا به عرصه وجود گذاشت.
نسب، کنیهها و القاب
حضرت محمد(ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمَناف بن قُصَیّ بن کِلاب بود.[۲] مادرش، آمنه بنت وهب است. به گفته علامه مجلسی، امامیه بر ایمان و اسلام پدر، مادر و اجداد رسول خدا تا آدم(ع)، اجماع دارند.[۳]نسب پیامبر(ص) با ۴۸ واسطه به حضرت آدم(ع) میرسد.[۴] در این سلسله پیامبرانی مانند اسماعیل، ابراهیم، نوح، ادریس قرار دارند. سلسله نیاکان پیامبر(ص) تا «عَدْنان» مورد اتفاق نسبشناسان است، ولی پس از او تا آدم(ع) نظرات مختلفی وجود دارد، طبق روایتی پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که سلسله نسب من به عَدْنان رسید توقف کنید.[۵]
اخلاق و رفتار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از همان دوران کودکی به گونهای بود که مورد توجه همگان قرار گرفت. ابن سعد مینویسد: «پیامبر از لحاظ جوانمردی و اخلاق و آداب معاشرت و گفتگو و بردباری و امانت از همه برتر بود و از هر گونه آزار و دشنام دادن به دور بود. و هرگز مشاهده نشد که خصومتی یا ستیزهای با کسی کند و آن چنان خداوند اخلاق پسندیده به آن حضرت عنایت کرده بود که لقب «امین» بر او غلبه یافت و در سراسر مکه به محمد امین معروف شد». [۱۷]
نبی مکرم اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خاتم پیامبران و برترین شخصیت جهان هستی است، که با رسالت الهی خویش جهانیان را از ورطه جهالت و فساد، نجات داد و با تعالیم انسانساز قرآن و سنت، راه سعادت و تکامل و پیشرفت را به بشر نشان داد و تمدن عظیم اسلامی را در سرزمینی که از تمدن و پیشرفت بهره چندانی نداشتند، پایهریزی کرد. اسلام و آموزههای متعالی آن به سرعت در جهان پیشرفت کرد و مناطق وسیعی را در بر گرفت.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
حوادث شب ولادت پیامبر اسلام
در روايات ما آمده است كه در شب ولادت آن حضرت حوادث مهم و اتفاقات زيادى در اطراف جهان بوقوع پيوست كه پيش از آن سابقه نداشت و يا اتفاق نيفتاده بود كه از جمله «ارهاصات» بوده بدان گونه كه در داستان اصحاب فيل ذكر شد ، و در قصيده معروف برده نيز آمده كه چند بيت آن چنين است:
يوم تفرس منه الفرس انهم قد انذروا بحلول البؤس و الفئم و بات ايوان كسرى و هو منصدع كشمل اصحاب كسرى غير ملتئم النار خامدة الانفاس من اسف عليه و النهر ساهى العين من سدم و ساء ساوه ان غاضتبحيرتها و رد واردها بالغيظ حين ظم كان بالنار ما بالماء من بلل حزنا و بالماء ما بالنار من ضرم
و شايد جامع ترين حديث در اين باره حديثى است كه مرحوم صدوق «ره» در كتاب امالى به سند خود از امام صادق عليه السلام روايت كرده و ترجمه اش چنين است كه آن حضرت فرمود: ابليس به آسمانها بالا مى رفت و چون حضرت عيسى «ع» به دنيا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى رفت ، و هنگامي كه رسولخدا «ص» به دنيا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه ممنوع شد ، و شياطين بوسيله پرتاب شدن ستارگان ممنوع گرديدند ، و قريش كه چنان ديدند گفتند: قيامتى كه اهل كتاب مى گفتند بر پا شده!
عمرو بن اميه كه از همه مردم آن زمان به علم كهانت وستاره شناسى داناتر بود بدان ها گفت:بنگريد اگر آن ستارگانى است كه مردم بوسيله آنها راهنمائى مى شوند و تابستان و زمستان از روى آن معلوم گردد پس بدانيد كه قيامت بر پا شده و مقدمه نابودى هر چيز است و اگر غير از آنها است امر تازه اى اتفاق افتاده.
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هيچ بتى درآن روز بر سر پا نبود ، و ايوان كسرى در آن شب شكست خورد وچهارده كنگره آن فرو ريخت. و درياچه ساوه خشك شد. و وادى سماوه پر از آب شد.
آتشكده هاى فارس كه هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گرديد. و مؤبدان فارس در خواب ديدند شترانى سخت اسبان عربى را يدك مى كشند و از دجله عبور كرده و در بلاد آنها پراكنده شدند ، و طاق كسرى از وسط شكست خورد و رود دجله در آن وارد شد.
و در آن شب نورى از سمت حجاز بر آمد و همچنان بسمت مشرق رفت تا بدانجا رسيد ، فرداى آن شب تخت هر پادشاهى سرنگون گرديد و خود آنها گنگ گشتند كه در آنروز سخن نمى گفتند.
دانش كاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گرديد ، و هر كاهنى كه بود از تماس با همزاد شيطانى خود ممنوع گرديد و ميان آنها جدائى افتاد.
آمنه گفت : به خدا فرزندم كه بر زمين قرار گرفت دستهاى خود را بر زمين گذارد و سر بسوى آسمان بلند كرد و بدان نگريست ، و نورى از من تابش كرد و در آن نور شنيدم گوينده اى مى گفت : تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار.
آنگاه او را به نزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته بود به عبد المطلب گزارش دادند ، عبد المطلب او را در دامن گذارده گفت: الحمد لله الذى اعطانى هذا الغلام الطيب الاردان قد ساد فى المهد على الغلما ؛ ستايش خدائى را كه بمن عطا فرمود اين فرزند پاك و خوشبورا كه در گهواره بر همه پسران آقا است. آنگاه او را به اركان كعبه تعويذ كرد. (1) و در باره او اشعارى سرود.
و ابليس در آن شب ياران خود را فرياد زد (و آنها را به يارى طلبيد) و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند : اى سرور چه چيز تو را به راس و وحشت افكنده؟ گفت : واى بر شما از سر شب تا به حال اوضاع آسمان و زمين را دگرگون مى بينم و به طور قطع در روى زمين اتفاق تازه و بزرگى رخ داده كه از زمان ولادت عيسى بن مريم تاكنون سابقه نداشته ، اينك بگرديد و به بينيد اين اتفاق چيست؟ آنها پراكنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند : ما كه تازه اى نديديم.
ابليس گفت : اين كار شخص من است آنگاه در دنيا به جستجو پرداخت تا به حرم – مكه – رسيد ، و مشاهده كرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته اند ، خواست وارد حرم شود كه فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند، بسمت غار حرى رفت و چون گنجشكى گرديد و خواست در آيد كه جبرئيل بر او نهيب زد : برو اى دور شده از رحمت حق! ابليس گفت:اى جبرئيل از تو سؤالى دارم؟ گفت : بگو ، پرسيد : از ديشب تاكنون چه تازه اى در زمين رخ داده ؟
پاسخ داد : محمد – صلى الله عليه و آله – به دنيا آمده.
شيطان پرسيد : مرا در او بهره اى هست؟ گفت : نه.
پرسيد : در امت او چطور؟ گفت: آرى. ابليس كه اين سخن را شنيد گفت : خوشنود وراضيم.
و در حديث ديگرى كه در كتاب كمال الدين نقل كرده چنين است كه در شهر مكه شخصى يهودى سكونت داشت ونامش يوسف بود ، وى هنگامى كه ستارگان را در حركت و جنبش مشاهده كرد با خود گفت : اين تحولات آسمانى به خاطر ولادت همان پيغمبرى است كه در كتابهاى ما ذكر شده كه چون به دنيا آيد شياطين رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع گردند. و چون صبح شد به مجلسى كه چند تن از قريش در آن بودند آمد و بدان ها گفت : آيا دوش در ميان شما مولودى بدنيا آمده؟ گفتند:نه.
گفت : سوگند به تورات كه وى بدنيا آمده و آخرين پيمبران است و اگر اينجا متولد نشده حتما در فلسطين متولد گشته است.
اين گفتگو گذشت و چون قريشيان متفرق شدند و به خانه هاى خود رفتند داستان گفتگوى با آن يهودى را با زنان و خاندان خود بازگو كردند و آنها گفتند : آرى ديشب در خانه عبد الله بن عبد المطلب پسرى متولد شده.
اين خبر را بگوش يوسف يهودى رساندند ، وى پرسيد : آيا اين مولود پيش از آنكه من از شما پرسش كردم به دنيا آمده يا بعد ازآن؟ گفتند : پيش از آن! گفت: آن مولود را به من نشان دهيد.
قريشيان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند: فرزندخود را بياور تا اين يهودى او را ببيند ، و چون مولود را آوردند و يوسف يهودى او را ديدار كرد جامه از شانه مولود كنار زد و چشمش به خال سياه و درشتى كه روى شانه وى بود بيفتاد دراين وقت قرشيان مشاهده كردند كه حالت غش بر آن مرد يهودى عارض شد و به زمين افتاد قرشيان تعجب كرده و خنديدند.
يهودى برخاست و گفت:آيا مى خنديد؟ بايد بدانيد كه اين پيغمبر پيغمبر شمشير است كه شمشير در ميان شما مى نهد… قرشيان متفرق شده و گفتار يهودى را براى يكديگر تعريف مى كردند.
و در حديثى كه مرحوم كلينى شبيه به روايت بالا از مردى ازاهل كتاب نقل كرده آن مرد كتابى به قرشيان كه وليد بن مغيرة وعتبة بن ربيعه و ديگران در ميانشان بود رو كرده و گفت : نبوت از خاندان بنى اسرائيل خارج شد و به خدا اين مولود همان كسى است كه آنها را پراكنده و نابود سازد!
قريش كه اين سخن را شنيدند خوشحال شدند ، مرد كتابى كه ديد آنها خوشنود شدند بديشان گفت:خورسند شديد! به خدا سوگند اين مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پيدا كند كه زبانزد مردم شرق و غرب گردد.
ابو سفيان از روى تمسخر گفت : اوبه مردم شهر خود تسلط مى يابد!
و نظير آنچه در روايات ما آمده برخى از اين حوادث درروايات اهل سنت نيز ذكر شده اما در بسيارى از آنها اين حوادث قبل از بعثت رسول خدا «ص» ذكر شده نه مقارن ولادت.
مانند رواياتى كه در سيره ابن هشام و تاريخ طبرى و جا هاى ديگر است و در صحيح بخارى نيز از ابن عباس روايت شده (2) و فخر رازى نيز در تفسير آيه شريفه «فمن يستمع الآن يجد له شهابا رصدا» (3) در مورد منع شياطين از نفوذ در آسمانها و تير هاى شهاب همين گفتار را داشته و اقوالى در اين باره نقل كرده (4)
و از ابى بن كعب نيز حديثى در اين مورد نقل كرده اند كه گفته است: «لم يرم بنجم منذ رفع عيسى عليه السلام حتى بعث رسولالله-صلى الله عليه و آله-» (5)
و در اشعار بعضى از شاعران عرب نيز قسمتى از اين حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعار زير كه از شاعرى بنام قيروانى نقل شده كه مى گويد:
و صرح كسرى تداعى من قواعده و انفاض منكسر الاوداج ذاميلو نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم يسلخرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمى الجن بالشعل
1- يعنى او را بكنار خانه كعبه آورد و براى سلامتى و پناه او از شر شياطين و دشمنان،بدنش را بچهار گوشه كعبه ماليد.
2- صحيح البخارى ج 6 ص 73
3- سوره جن آيه 9
4- مفاتيح الغيب ج 8 ص 241
5- بحار الانوار ج 15 ص 331
منبع: درسهايى از تاريخ تحليلى اسلام جلد اول صفحه 160 (رسولى محلاتى)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص
ادامه مطلب را ببينيد
برخی انتصابات اخیر دولت چهاردهم در رده مدیران میانی با حواشی زیادی همراه شده است. رئیس مجلس نیز گفت: ضروری است انتصابات رده های میانی هیئت دولت نیز در چارچوب اصولی که رئیس جمهور محترم با عنوان وفاق ذکر کرده اند، صورت گیرد
یوسفی - انتصاب برخی مدیران میانی در دولت از جمله علی احمدنیا «سرپرست امور اطلاعرسانی دولت» که کارنامه حاشیه سازی دارد، جنجالی زیادی را در فضای سیاسی و رسانهای کشور ایجاد کرده است. بسیاری از کاربران فضای مجازی با اشاره به رزومه او مدعی هستند که وی نه در مسیر حرفه ای رسانه ای بلکه در چاچوب پروژه بگیری فضای مجازی فعالیت می کرده است. اظهارات بعضا زرد و غیر اصولی او در انتقاد از برخی حوادث و چهره های سیاسی و داشتن پرونده امنیتی از دیگر موضوعاتی است که کاربران فضای مجازی درباره احمدنیا به آن اشاره کرده اند. البته پیش از احمد نیا نیز چند انتصاب در وزارت راه و بهداشت با حواشی زیادی همراه شد.فارغ از این چند موردی که به آن اشاره شد، باید گفت در حالی که بسیاری از انتصابات در ساختارهای دولتی و نهادهای مختلف رده مدیران میانی شاید در ظاهر کماهمیت و خرد به نظر بیایند، اما هزینههایی که این تصمیمات به دنبال دارند، به مراتب از اهمیت پستهای مد نظر فراتر میرود. به طوری که برخی از این انتصابات در سطوح مدیریتی، به ویژه در ادارات و دفاتر اجرایی زیرمجموعه ریاستجمهوری و وزارتخانهها، چنان حساسیتبرانگیز شدهاند که دولت هزینهای معادل تغییر یک یا چند وزیر برای آنها پرداخت میکند. این در حالی است که عملکرد برخی از افراد منصوب شده نه تنها کارآمدی ویژه و خاصی نداشته، بلکه خود مایه ایجاد چالش جدید برای دولت بوده است. به نظر میرسد که اگر قرار باشد برای انتصابهای خاص هزینهای پرداخت شود، باید این هزینه در جایی صورت گیرد که ارزش و منافع آن در بلندمدت تضمین شده باشد. دولت نباید کارت اعتباری محدود خود را برای انتصابات بیاهمیت و بدون دستاورد به هدر بدهد. بعد از اتمام انتخابات ریاست جمهوری حاکمیت نشان داد تمام تلاش خود را برای همراهی با دولت انجام داده است ولی ممکن است انتصابات اخیر مثل سرپرست امور اطلاعرسانی دولت که سابقه محکومیت امنیتی داشته است حساسیت ارکان مختلف کشور مثل مجلس را برانگیزاند و تعامل با دولت را سختتر کند.
تاکید قالیباف بر نظارت بر اجرای قانون نحوۀ انتصاب اشخاص در مشاغل حساس
در همین راستا دیروز رئیس مجلس در نطق پیش از دستور خود بیان داشت: «در راستای تعامل صحیح دولت و مجلس، ضروری است انتصابات رده های میانی هیئت دولت نیز در چارچوب اصولی که رئیس جمهور محترم با عنوان وفاق ذکر کرده اند، صورت گیرد. همان طور که ایشان بر ضرورت رعایت قانون، در تمامی انتصابات تاکید دارند مجلس نیز در کمیسیونهای تخصصی بر حسن اجرای قوانین موضوعه به ویژه قانون نحوۀ انتصاب اشخاص در مشاغل حساس نظارت خواهد کرد. امیدواریم بر این اساس، مدیرانی با انگیزه، کارآمد، متخصص و معتقد به مبانی انقلاب در تمامی ردههای مدیریتی انتخاب شده و بتوانند انتظارات ملت شریف ایران را برآورده سازند.» مهدی قاسم زاده فعال رسانهای در واکنش به صحبت های قالیباف در صفحه خود نوشت : «تذکر جناب قالیباف در نطق پیش از دستور را باید دوستانه و در راستای رفع دغدغه دلسوزان دانست، نه دخالت مجلس در انتصابات دولت؛ مجلسی که رویکرد خودش در کمک به دولت برای حل مشکلات مردم را در رای اعتماد به کابینه نشان داده، امروز فقط خواهان رعایت قانون در انتصابات رده میانی دولت است!» همچنین حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان در یادداشتی انتقادی نوشت: «آیا جناب پزشکیان میدانند «سرپرست امور اطلاعرسانی دولت» سابقه بازداشت از سوی دستگاه امنیتی و محکومیت ۵ سال زندان دارد؟... آقای رئیسجمهور با یک جستوجوی ساده میتوانید به هویت برخی از منصوبان زاویهدار پی ببرید! این احتمال نیز دور از ذهن نیست که برخی از مسئولان محترم با تساهل در گزینش افراد زاویهدار درپی جذب آن ها بودهاند! که در این صورت باید گفت تردیدی نیست برخی از خطاها با رعایت ضوابط قانونی، میتواند قابل گذشت باشد و تمامی مجرمان در حد و اندازهای نیستند که برای همیشه از جامعه طرد شده و در هیچ جایگاهی به کار گرفته شوند.»
وقتی صدای اعتراض دولتی ها هم بلند میشود
این ماجرا زمانی مهم تر میشود که حتی در داخل خود دولت، این انتصابات قابل دفاع نیستند. صدای اعتراض افراد نزدیک به رئیس جمهور هم درآمده است. علی اصغر شفیعیان خبرنگار نزدیک به پزشکیان که بعد از انتخابات به صورت غیررسمی نقش اطلاع رسانی از فرایند کابینه را برعهده داشت در صفحه شخصی خود با انتقاد از انتصاب برخی مدیران نوشت: «دیشب یکی تلفنی در نکوهش تملق دولت و رئیس جمهور گفت. گفتم از همه چی دفاع نمیکنم و در همین توئیتر نقدهایی کردهام، مثلا همه انتصابها که با اطلاع دکتر پزشکیان نیست و حتما آدمهای اشتباه وارد شدهاند. همچنین است در مورد همه رفتارهای به نام دولت که الزاما مورد تایید او نیست» به نظر میرسد دولت در برخی از انتصاب های اخیر پیوست رسانه ای و اجتماعی آن را در نظر نگرفته است که دود این بی تدبیری قطعا اول در چشم خود دولت خواهد رفت و دولت را به جای پرداختن به اولویتهای واقعی کشور، مشغول مدیریت بحرانهایی خود ساخته میکند.با این حال این گونه انتصابات نه تنها کمکی به بهبود وضعیت کشور نکرده، بلکه تنها به بحرانیتر شدن فضا و مصرف شدن وقت دولت برای اختلاف و دعواهای بیمورد خواهد شد. پرسشی که میتوان امروز مطرح کرد این است: چرا دولت با هزینههای گزاف، دست به برخی انتصابهایی میزند که حتی بسیاری از نزدیکترین حامیانش هم توان دفاع از آن ها را ندارند و او را از اولویتهای اصلیاش دور میکند؟
سفر عراقی پزشکیان و یک امّا..!
صابر گل عنبری -political@khorasannews.com
سفر رئیس جمهور ایران به عراق از جهاتی متفاوت با سفرهای مقامات پیشین ایران به این کشور بود. تور عراقی پزشکیان در خارج از بغداد به شهرهای مذهبی خلاصه نشد، بلکه شامل اربیل، سلیمانیه و بصره نیز بود که در چند سده اخیر بیسابقه بوده است. در کنار آن هم، پزشکیان در این سفر نوعی دیپلماسی عمومی قابل توجه را به کار بست که در سفرهای خارجی مقامات ایرانی به این شکل معمول نبوده است. اما این سفر یک کاستی مهم هم داشت که مورد انتقاد و توجه ناظران عراقی و غیر عراقی نیز قرار گرفت. اما تور عراقی پزشکیان عموما با دو متحد شیعی و کردی بود و دیداری منفصل مانند دیدار با جریانهای شیعی و کرد با رهبران احزاب و جریانهای اهل سنت عراق برگزار نشد و همچنین سفری به یک شهر سنی نشین نیز صورت نگرفت که اگر این اتفاق میافتاد به قول عربها «توری مکتمل الارکان» بود. این در حالی است که هر چند سیاستمداران سُنی عراق غالبا به دلایل مختلف در جبهه بازیگران رقیب ایران در عراق از ترکیه و عربستان و... قرار دارند، اما روابط خوبی هم میان برخی احزاب اهل سنت عراق با ایران وجود دارد. میتوان گفت که به نوعی قرار گرفتن بازیگر سنی عراق در حاشیه در این سفر تکرار اشتباه اردوغان در سفر در اردیبهشت ماه گذشته و اکتفا به دیدار با رهبران اهل سنت و کُرد بدون دیداری مشابه با رهبران شیعی عراقی بود. البته احتمالا اردوغان دیدار با نخست وزیر شیعی عراق را به عنوان دیدار با رهبران شیعه محسوب کرده است. در کل، اقتصاد موتور محرکه روابط خارجی ترکیه است و غالبا نفوذ سیاسی و ژئوپلیتیک خود را از کانال نفوذ اقتصادی پیگیری میکند. در این راستا نیز روابط تجاری و اقتصادی عراق و ترکیه در سالیان اخیر توسعه قابل توجهی یافته است؛ به گونهای که هم اکنون هم تجارت میان دو کشور تقریبا دو برابر ایران است و به گفته اردوغان به رقم حدود 20 میلیارد دلار نزدیک شده است. البته جالب هم این جاست که هیچ قدرت منطقهای جز ترکیه در عراق نیرو و پایگاه نظامی ندارد و بیشتر از نیروهای آمریکاست، اما این مسئله به اندازه نفوذ سخت ایران در عراق از طریق حشد الشعبی پرصدا نیست. دلیل آن هم این است روابط ایران و عراق بیشتر در چارچوب تقابل ایران و آمریکا تعریف شده و نمود یافته است؛ در حالی که اساسا نفوذ و مناسبات بازیگران ترک و عرب منطقه در عراق بر مدار تقابل با آمریکا نیست و بعضا نیز هم پوشانی وجود دارد. مناسبات و نفوذ ایران در عراق با چالشهای فراینده ناشی از تقابل با آمریکا و رقابت با ترکیه و عربستان و... روبه روست. عربستان در سالهای اخیر در کنار تحکیم روابط خود با دولت مرکزی، نفوذ سیاسی در بیت شیعی عراق به عنوان بازیگر قدرتمند صحنه سیاسی عراق را نیز پیگیری کرده و دعوت از رهبران شیعه عراق از جمله عمار حکیم برای سفر به ریاض و دیدارهای سفیر این کشور با آنها در عراق نیز در این راستاست.امروز سه بازیگر عراق (شیعیان، اهل سنت و کردها) نه تنها بین خود دچار اختلافات اساسی هستند، بلکه هر کدام از تشتت و انقسام داخلی شدید نیز رنج میبرند. جدا از نقش عامل تعارض منافع درون عراقی و درون گروهی میان آنها، یک سر مهم این انقسام هم به تعارض منافع بازیگران و قدرتهای خارجی ذی نفوذ در عراق بر میگردد. در میان این بازیگران، ماهیت سیاستورزی ایران در این کشور تا حدودی متفاوت از دیگران است و در حالی که ایران نفوذ سیاسی قابل توجهی در آن دارد؛ اما مانند تاکنون رقیب ترکی برگردان اقتصادی همسنگی نداشته است.در سالهای اخیر دول عربی و ترکیه بر روی پروژههای اقتصادی کلان در عراق متمرکز شدهاند؛ مانند ابرپروژه "راه توسعه" یا جاده ابریشم عراق که به عبارتی دیگر یک ابرطرح برای ترکیه و در درجه بعدی حوزه عربی خلیج فارس نیز هست و منطقه را از طریق یک شبکه ریلی و زمینی به اروپا وصل میکند و میتواند اطلس ترانزیتی و کریدوری در منطقه را به زیان دیگر کریدورها دگرگون کند.
تازه های مطبوعات
کیهان - اقدام مجید عشقی رئیس سازمان بورس یعنی گرفتن دو میلیارد تومان وام قطعا سوءاستفاده از موقعیت بوده و ضربه سنگینی به اعتماد عمومی میزند اما وقتی یک استاد اصلاحطلب دانشگاه تا چند میلیارد وام میگیرد وام دو میلیاردی رئیس سازمان بورس نباید برای مدعیان اصلاحطلبی خیلی غیرمتعارف تلقی شود.
اعتماد - این روزنامه به قلم ابطحی فعال سیاسی موضوع وفاق را بررسی کرده است. او معتقد است «موضوع وفاق در شکل بنیادین خود یک امر اصلاحی است؛ یعنی مجموعه کسانی که به ایران، جمهوری اسلامی و قانون اساسی اعتقاد دارند، می توانند موضوع و محتوای وفاق را شکل دهند. در حقیقت مجموعههای برانداز و افراطی در چارچوب وفاق ملی قرار نمی گیرند. وفاق ملی بهترین ترجمان اصلاحات در دوران معاصر و شرایط فعلی است.»
فرهیختگان - اوج خطای دیپلماتیک مسعود پزشکیان و همراهانش در این سفر، دیدار با رئیس اقلیم کردستان عراق بود. اساسا مسعود بارزانی یک جایگاه و عنوان حقوقی رسمی ندارد و صرفا به عنوان رئیس یک حزب سیاسی فعالیت میکند و شأنی برای دیدار با رئیسجمهور ایران ندارد. اگر این اقدام صرفا دعوت و حضور بارزانی در تهران بود، قابل پذیرش بود در علم روابط بینالملل، واحدهای سیاسی مختلف تنها دارای یک حکومت مرکزیاند.
دنیای اقتصاد - نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و پیروز نهایی آن اگرچه در شرایط کنونی مشخص نیست اما دوگانه ترامپ و هریس هر کدام میتواند حامل سیاست متفاوتی در برخورد با ایران باشد.بنابراین تا مشخص شدن نتیجه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا به نظر میرسد سیاست گذاریهای اقتصادی ایران نیز تغییر محسوسی را ثبت نکند. نرخ بهره از جمله مولفههای اثرگذار بر روند بازار سهام است که به طور مستقیم به نتیجه انتخابات آمریکا گره خورده است.
جوان - به هیچ عنوان از فوتبالی که از حرفهای بودن فقط نامش را دارد هیچ توقعی نمیرود که بتواند حافظ جان تماشاگرانش باشد. اصلاً چرا باید از این فوتبال و فدراسیونش توقع داشته باشیم، فدراسیونی که بهراحتی حتی قوانین خودش را هم زیر پا میگذارد.
تابناک نوشت: یک رسانه قطری از سفر قریب الوقوع وزیر خارجه مصر به ایران طی روزهای آینده خبر داده است. در این خصوص وبگاه العربی الجدید قطر نوشته است که مصر در تلاش است تا با اقدامات و تلاشهای خود، تنشها در منطقه دریای سرخ را کاهش دهد و به یک راهحل برای بحران سیاسی در یمن برسد.
الف نوشت: سید عباس عراقچی، وزیر امورخارجه دولت چهاردهم، طی حکمی کاظم غریب آبادی را در سمت معاونت بین الملل وزارت خارجه منصوب کرد. کاظم غریب آبادی معاون بین الملل قوه قضاییه و دبیر ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی از دیپلمات های شناخته شده کشورمان است که نماینده دایم ایران در دفتر سازمان ملل متحد در وین و نماینده ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی بوده است.
عصرایران نوشت: صداوسیما بعد از سانسور اظهارات پزشکیان در مورد بازگرداندن استادان اخراجی، اینبار بخشی از سخنان تازه عارف را درباره اخراج دانشجویان از دانشگاه حذف و از پخش آن در تلویزیون جلوگیری کرد. روزبه علمداری، روزنامهنگار نوشت: صداوسیما سخنان معاون اول رئیسجمهور درمورد اخراج دانشجویان و ضرورت عدم دخالت نهادهای بیرونی در دانشگاه را در تمامی بخشهای خبری سانسور کرد و فقط بخش مربوط به معیشت استادان را پوشش داد.
اعتمادآنلاین نوشت: حمید رسایی در جلسه علنی مجلس طی تذکر شفاهی اظهار کرد: به قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس عمل نمیشود؛ آقای ظریف به دلیل آنکه فرزندش دو تابعیت داشت استعفا داد اما مجدد اعلام کرد که من برگشتم و الان به عنوان معاون راهبردی رئیس جمهور کار میکند. رسایی تاکید کرد: بنده پیگیری کردم و گفتند که آقای پزشکیان تدبیر کرده و تدبیرش این است که در جلسه سران قوا و با موافقت آنها، ظریف برگشته است. وی بیان کرد: بنده این موضوع را هم از آقای قالیباف و هم از آقای اژهای سوال کردم که هر دو گفتند ما چنین چیزی نداریم. در این شرایط سوال آن است که الان برگشتن ظریف به دولت بر چه اساسی است؟ اگر ما اینجا قانون تصویب کنیم اما آقایان به آن توجه نکنند چه فایدهای دارد؟
مصوبه کمیسیون اجتماعی برای تعطیلی پنج شنبه ها
عضو هیئت رئیسه کمیسیون اجتماعی مجلس گفت: با مصوبه این کمیسیون، پنج شنبهها نیز مانند روز جمعه تعطیل خواهد شد و ساعت کار کارمندان در هفته به ۴۰ ساعت کاهش خواهد یافت. فضل ا... رنجبر، عضو هیئت رئیسه کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی، در گفتوگو با مهر، با اشاره به جلسه عصر دیروز این کمیسیون اظهار کرد: درباره موضوع تعطیلات آخر هفته بحث مفصلی شد و در نهایت مصوب شد که جمعهها تعطیل باشد و روز پنج شنبه نیز خدمات اداری ارائه نشود که به معنای همان تعطیلی است.وی بیان کرد: همچنین سقف ساعت کاری اداری در طول هفته ۴۰ ساعت در نظر گرفته شد که این موضوع در کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی رأی آورد.
نماینده مردم کرمانشاه در مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: البته بررسی درباره جزئیات این موضوع به جلسه روز سهشنبه هفته جاری کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی موکول شد. همچنین قرار شد روز سهشنبه ایراداتی که شورای نگهبان و هیئت عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام به مصوبه افزایش تعطیلات آخر هفته وارد کردهاند، بررسی و اصلاح شود. نماینده مردم کرمانشاه در مجلس شورای اسلامی ادامه داد: در واقع قرار بر این شد که ما روز سهشنبه اصلاحیه متنی مصوبه مربوط به تعطیلات آخر هفته را انجام دهیم تا ایرادات شورای نگهبان و هیئت عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام مرتفع شود. جزئیات و نحوه تدوین مصوبه مربوط به تعطیلی روزهای پنج شنبه و جمعه و کاهش ساعت کاری به ۴۰ ساعت در هفته، به روز سهشنبه هفته جاری موکول شد.
همزمان با آغاز هفته وحدت؛ جمعی از علمای اهل سنت کشور با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند
پزشکیان:
هدف اصلی وحدت، انسجام و وفاق در امت اسلامی است
معاون اول رئیس جمهور:
تفکر امام(ره) به ما دیکته میکند که به هیچوجه نباید تسلیم شویم
همتی: گره کور واردات خودرو باز شد
شاهکار موشکی ارتش یمن؛ رخنه در پدافند و بازدارندگی تل آویو
فیلم/ توضیحات گزارشگر شبکه الجزیره از موشک هایپرسونیک یمن
والدین موبایل به دست بخوانند
رهبر انقلاب: در بزرگداشت شهدا باید این حقیقت که آنان با تمام وجود در مقابل جنگ روانی دشمن ایستادند، زنده و برجسته شود
اغوا در جادهمخصوص معامله بانکها و خودروسازان بر سر جیب مردم
دادگاه رسیدگی به پرونده کودتای ۲۸ مرداد
دیدار دستاندرکاران کنگره ملی شهدای استان کهگیلویه و بویر احمد با رهبر انقلاب
افزایش قیمت کالاهای اساسی در دولت چهاردهم
گواهی عدم سوءپیشینه برای همه الزامی است غیر از دولت چهاردهم
عبرت شهید رجایی برای آقای پزشکیان (یادداشت روز)
اخبار ویژه
نخستوزیر تازه کار انگلیس فاسد از آب درآمد
3 اقدام اساسی دولت سیزدهم برای تأمین برق از ساخت و ارتقای نیروگاه تا مدیریت مصرف
یمن با موشک هایپرسونیک قلب تلآویو را شکافت
امیدواریم مدیرانی معتقد به مبانی انقلاب در تمامی ردههای مدیریتی انتخاب شوند
برکناری استاد انقلابی «دکتر انتظاری» در تقابل با شعار دولت وفاق است
جنایات در فلسطین وصله ننگ بر پیشانی مدعیان حقوق بشر در غرب است
شاهی که نه با اختیار خودش آمد و نه با اختیار خودش رفت
گاردین:آمریکا و انگلیس نگران انتقال فناوری از روسیه به ایران هستند
مشت آهنین یمن بر سر تلآویو
هریس از هراس فاصله گرفت
در دام رفقای ناتو
زخمه ساز و آواز مردان خدا
تلاش برای وفاق عزت و اقتدار ما را ارتقا میبخشد
نقشه راه حکمرانی قانونمند در فضای مجازی
مرهم موقت یا درمان دائمی
راهبردهای کاهش فقر و افزایش رفاه نیازمندان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
پوره سیبزمینی خوشمزه به سبک رستورانی
پوره سیبزمینی از پیشغذاهای خوشمزه و ساده بین المللی است که معمولا در کنار غذاهای دیگر سرو میشود و این روزها بعد از سرو در برخی رستورانها طرفداران زیادی هم پیدا کرده است؛ اگر شما هم دوست دارید این پیشغذای خوشمزه را به سبک رستورانی در منزل تهیه کنید با این آموزش همراه ما باشید:
مواد لازم
سیبزمینی 2 عدد متوسط، کره 25 گرم، شیر یک لیوان، سیر یک حبه، رزماری، نعناع خشک، نمک و فلفل سیاه هم به میزان کافی و دلخواه.
طرز تهیه
1. برای تهیه پوره سیب زمینی رستورانی ابتدا سیب زمینیها را به خوبی میشوییم، سپس به همراه دو لیوان آب درون یک قابلمه مناسب میریزیم. در ادامه قابلمه را روی حرارت میگذاریم و اجازه میدهیم سیب زمینیها بپزند.
2. پس از گذشت ۳۰ تا ۴۰ دقیقه که سیب زمینیها به طور کامل پختند، آنها را پوست میگیریم. در ادامه سیب زمینیها را به صورت درشت خرد میکنیم و کنار میگذاریم. در ادامه شیر را درون یک قابلمه مناسب میریزیم.
3. در این مرحله قابلمه را روی حرارت میگذاریم و اجازه میدهیم شیر کمی گرم شود، سپس کره را به همراه مقداری نمک و فلفل سیاه به قابلمه اضافه میکنیم. حالا صبر میکنیم تا کره به طور کامل درون شیر حل شود.
4. پس از اینکه کره به طور کامل درون شیر حل شد، سیر را با رنده ریز رنده کرده و به همراه تکههای سیب زمینی به قابلمه اضافه میکنیم و اجازه می دهیم شیر به نقطه جوش برسد و به خورد سیب زمینیها برود.
5. در این مرحله ترکیب مواد را با بلندر به طور کامل مخلوط میکنیم تا بافت شان یکدست شود. در صورتی که بلندر نداشته باشیم میتوانیم مواد را با همزن دستی یا برقی مخلوط کنیم.
6. حالا حرارت زیر قابلمه را ملایمتر میکنیم و به صورت مداوم مواد را هم میزنیم تا بافت پوره کاملا یکدست و منسجم شود. در نهایت پوره سیب زمینی را درون ظرف مدنظرمان میریزیم و با نعناع و رزماری خشک تزیین میکنیم.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگی سلام
ادامه مطلب را ببينيد
اعترافات سرکرده گوشی قاپ های خشن!
سید خلیل سجادپور- سرکرده باند گوشی قاپ های خشن که با همیاری شهروندان وظیفه شناس و هنگام ارتکاب جرم به چنگ قانون افتاد، راز 20فقره گوشی قاپی در ایستگاه های اتوبوس و معابر خلوت را فاش کرد.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته در پی دستگیری دزد خشن به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: هم زمان با ادامه طرح های ویژه مبارزه با سرقتهای خشن و زورگیری در مناطق مختلف شهری، ماموران کلانتری شفای مشهد نیز طرح های گسترده ای را برای شناسایی و دستگیری مجرمان حرفه ای به اجرا گذاشتند و با تقویت نیروهای گشت نامحسوس در حالی به مبارزه جرم ادامه دادند که یکی از گشت های انتظامی هنگام انجام وظیفه و گشت زنی در بولوار ابوطالب،2 جوان موتور سوار را مشاهده کردند که قصد فرار از چنگ شهروندان را داشتند.سرتیپ دوم احمد نگهبان افزود: در همین حال عوامل انتظامی با فرضیه تعقیب دزدان موتورسوار به سوی آن ها حرکت کردند و با همیاری شهروندان،گوشی قاپ خشن را به دام انداختند که همدست وی سوار بر موتور سیکلت از صحنه جرم گریخته بود.این مقام ارشد انتظامی تصریح کرد: بررسی های مقدماتی در محل وقوع حادثه، نشان داد که جوان 19ساله به همراه همدستش قصد سرقت گوشی دختری جوان را داشته اند که با مقاومت وی روبه رو شده و او را مجروح کرده اند اما شهروندان وظیفه شناس با دیدن این صحنه خشن در ایستگاه اتوبوس، بی درنگ به یاری دختر جوان شتافته و سرکرده گوشی قاپ ها را از ترک موتورسیکلت پایین کشیدهاند.
فرمانده حافظان امنیت ادامه داد: با توجه به اهمیت جرایم خشن در خراسان رضوی، بلافاصله متهم 19ساله به مرکز انتظامی منتقل شد و با نظارت مستقیم سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت.وی با اشاره به شکایت مالباخته جوان از دزدان گوشی قاپ خاطر نشان کرد: پدر دختر جوان با حضور در کلانتری به افسر پرونده گفت: ساعت 11 صبح دخترم در ایستگاه اتوبوس نشسته بود که ناگهان مهاجمان موتورسوار به سوی او هجوم بردند و به خاطر سرقت گوشی به دخترم صدمه زدند که با حضور پلیس سرکرده آنان دستگیر شد.سردار نگهبان اضافه کرد: سرکرده این باند گوشی قاپی که «مصطفی-س» نام دارد در بازجویی های فنی افسران دایره تجسس کلانتری شفا ضمن اعتراف به 20 فقره گوشی قاپی در مناطق مختلف شهر همدست فراری خود را نیز لو داد و گفت: من و «سجاد» از خیابان رسالت سوار موتورسیکلت شدیم و برای گوشی قاپی به بولوار ابوطالب رفتیم اما نمی دانستیم که در هر گوشه این بولوار نیروهای گشت نامحسوس حضور دارند! به همین خاطر در جست و جوی طعمه ای برای سرقت گوشی بودیم که چشممان به دختری جوان افتاد. او روی نیمکت ایستگاه اتوبوس نشسته و گوشی تلفن همراه را روی کیف دستی اش گذاشته بود. همین سهلانگاری آن دختر ما را به طمع انداخت که طعمه خوبی را شکار کرده ایم.«سجاد» هم که راکب موتورسیکلت بود با دیدن این صحنه بلافاصله به طرف ایستگاه اتوبوس حرکت کرد ولی زمانی که من گوشی را قاپیدم، بند کیف هم به دستم پیچید که با سر و صدای آن دختر، شهروندان به سوی ما هجوم آوردند و زمانی که مرا از ترک موتورسیکلت پایین کشیدند، نیروهای انتظامی هم از راه رسیدند و مرا دستگیر کردند اما «سجاد» سوار بر موتورسیکلت از آن جا گریخت.
سرکرده باند گوشی قاپ های خشن ادامه داد: من و همدستم بیشتر سرقت ها را در مناطق میدان بسیج، میدان بیت المقدس، میدان امام حسین(ع) و بزرگراه شهید چراغچی انجام می دادیم و گوشی های سرقتی را نیز «سجاد» به مالخری در خیابان رسالت می فروخت و سپس سهم مرا به حساب بانکی ام واریز می کرد. وی با بیان این که هر گوشی را بین 800 تا 2 میلیون تومان فروخته اند، درباره شگرد گوشی قاپی ها نیز گفت: معمولا در ایستگاه های اتوبوس و معابر خلوت پرسه می زدیم و در فرصت مناسب طعمه هایی را شناسایی می کردیم که مشغول استفاده از گوشی تلفن بودند و حواسشان به اطراف نبود!
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی تاکید کرد : با توجه به اعترافات این متهم تلاش نیروهای انتظامی برای دستگیری مالخر و عضو دیگر این باند سرقت با دستور قضایی آغاز شده است.وی در پایان به مجرمان جرایم خشن هشدار داد:پلیس در برخورد با جرایمی مانند گوشی قاپی و زورگیری هیچ گونه خط قرمزی ندارد و افرادی که سودای چنین جرایمی را در سر دارند باید بدانند که عوامل انتظامی تا لحظه دستگیری مجرمان هیچ پرونده ای را بایگانی نمی کنند و عاملان این گونه سرقت ها تا زمانی که در چنگ عدالت قرار گیرند تحت تعقیب پلیس خواهند بود.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
ای نورچشم عالم مهدی سرت سلامت
شعرشهادت امام حسن عسكری علیه السلام
سفرزیارتی سامرا روزشهادت سال 1389
نصف شعر سروده شده در مسیر رفت به سامرا
و براثر حملات خمپاره ای ونارنجكی دشمنان ومحروم شدن
از فیض زیارت از نزدیك نصف دیگرش دربرگشت از سامرا سروده شد
ای نورچشم عالم مهدی سرت سلامت - روزِعزا و ماتم مهدی سرت سلامت
روزعزاست امروز یابن الحسن كجائی - این شهرسامرا و صاحب عزا شمائی
این شهرِ سامرا و صاحب عزاست مهدی - روزِ عزای بابش بنگركجاست مهدی
ما زائرین مشهد(ایران)امروز سامرائیم - ازبهرِ عسكری ما درگریه و عزائیم
اماهزارافسوس سامره خون چكان شد - خون بردلِ زائرین یا صاحب الزّمان شد
درسالِ هشتاد و نُه روزِ شهادتِ او - محروم دشمنِ او شد از عنایتِ او
ماندیم اززیارت ما شیعیانِ مهدی - خون شد دلِ زائرین با یاورانِ مهدی
مهدی زهجرِ بابا درناله و فغان است - همناله اش تمامِ مخلوقِ این جهان است
آن یازدهم امامِ ما شیعیانِ عالم - امروزشد شهید و ما در عزا وماتم
از زهرِ معتمد آن یازدهمین ستاره - مسموم گشت ای وای شد بسته راهِ چاره
آقا به خانهِ خود مدفون شده است ای وای - مهدی او ازاین غم دل خون شده است ای وای
شد عسكری شهید و مهدی شده است - غائب اندر میانِ سرداب پنهان امام و صاحب
روزِ امامتِ آن دُرِّ ثمین رسیده - امّا هزار افسوس گشته نهان زدیده
روزِ شهادت او شد انفجاری از كین - جمعی شهید و زخمی گشتند در رهِ دین
افسوس بارگاهش شدمنفجرزكینه - رفتارِ ظلم و ظالم با دینِ حق همینه
آن گنبدش بدست ما شیعیانِ مهدی - از نو بنا شده با ما یاورانِ مهدی
آن خانه وحریمش از نو شده است بنیاد - ما شیعیانِ مهدی آن را كنیم آباد
صدبار اگر خرابی بار آورد عدویش - ما شیعیانِ مهدی داریم رو بسویش
با یك بنای بهتر سازیم ما حریمش - با صد امیدِ ماها از حضرتِ كریمش
سردابِ غیبتش را سازیم ما دوباره - ما حافظ حریمِ دین خدا هماره
ای باقری دعا كن روزِ ظهورش آید - دنیای تیرهِ ما روشن زنورش آید
ای نورچشم عالم مهدی سرت سلامت - روزِعزا و ماتم مهدی سرت سلامت
ای نورچشم عالم مهدی سرت سلامت
http://asharebageri.blogfa.com/post/202
خاطره سفر سال ۸۹
خدا قسمت کرد سال ۸۹ همراه یک کاروانی از خیابان خواجه ربیع بود مشرف شدیم عتبات روز شهادت امام عسکری علیه السلام صبح از نجف راه افتادیم به طرف سامرا ظهر رسیدیم سیدمحمد نماز و زیارت و ناهار و بعد هم حرکت کردیم به طرف سامرا «جاده هم شلوغ و ترافیک چون عراقیاهم برای زیارت آن روز سواره و پیاده زیاد میروند سامرا» حدود ساعت دو بعداز ظهر رسیدیم پارکینگ سامرا «سفرهای سالهای قبل پارکینگ بعد از پل و نزدیک برج ملویه بود و لی سال ۸۹ منتقل کرده بودند قبل از پل روی دجله» اتوبوس توی پارکینگ نگهداشت«البته شاید پنجاه تا اتوبوس دیگه هم بود ولی اونا همه رفته بودن حرم» پیاده شدیم دستهجمعی حدود پنجاه شصت قدم را راه افتادیم به طرف پل و شهر سامرا ، قبل از پل یک دفعه صدای صوت خمپاره آمد «ظاهرا گلوله های کاتیوشا بود» یکی دوتا سه تا که زائرین فرار به طرف اتوبوس «مدیر کاروان هم بنده خدا دست و پایش را گم کرده بود» بنده «چون قبلاً در جبهه این صداها را دیده وشنیده بودم» هی صدا میزدم بابا نترسید به شما کاری ندارند اونا گرا گرفتن روی شهر و حرم ولی بندگان خدا خودشان را رساندند به اتوبوس «از آن طرف جاده بسته شد فقط آمبولانسها و نیروها در جاده حرکت میکردند از سامرا به طرف سید محمد» مدیر کاروان را صدا زدم گفتم زائرین را جمع کن برایشان صحبت کنم «کاروان روحانی نداشت منم لباس شخصی بودم» فورا زائرین را جلو اتوبوس جمع کردن برایشان صحبت کردم «که نترسید به شماها کاری ندارند اونا فقط شهر و حرم را میزنن وانگهی اتوبوس نمیتونه حرکت کنه اعلان قرمز شده جاده بسته شد» زائرین یک کمی ترسشان ریخت یک ساعتی گذشت خمپاره ها قطع شد جاده هم باز شد و همانجا برای زائرین یک زیارتی خواندیم و گفتیم حالا سوار شید برگردیم دیگه رفتن داخل شهر ممنوع شد «حالا چقدر کشته و مجروح بود والله عالم» ...
شعر
ای نورچشم عالم مهدی سرت سلامت
را در حال رفتن به سامرا داخل اتوبوس در حال سرودن و نوشتن بودم که چهار بیت را سروده و نوشته بودم رسیدیم پارکینگ سامرا پیاده شدیم و ...
ای نورچشم عالم مهدی سرت سلامت - روزِعزا و ماتم مهدی سرت سلامت
روزعزاست امروز یابن الحسن كجائی - این شهرسامرا و صاحب عزا شمائی
این شهرِ سامرا و صاحب عزاست مهدی - روزِ عزای بابش بنگركجاست مهدی
ما زائرین مشهد(ایران)امروز سامرائیم - ازبهرِ عسكری ما درگریه و عزائیم
و
بعد از سوار شدن اتوبوس و برگشت از سامرا ادامه شعر را سروده و نوشتم
که
اماهزارافسوس سامره خون چكان شد - خون بردلِ زائرین یا صاحب الزّمان شد
درسالِ هشتاد و نُه روزِ شهادتِ او - محروم دشمنِ او شد از عنایتِ او
و ادامه ابیات...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم سیزدهم امام عسکری ع
ادامه مطلب را ببينيد
امامت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه قسمت اول
امامت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه قسمت دوم
امامت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه قسمت سوم
شهادت امام عسکری علیه السلام قسمت اول
شهادت امام عسکری علیه السلام قسمت دوم
شهادت امام عسکری علیه السلام قسمت سوم
سامرا دارُ العزا شد - عسکری جانش فدا شد مهدِیِ آلِ محمّد - بهرِ بابا در عزا شد
شعرشهادت امام حسن عسكری علیه السلام سفرزیارتی سامرا روزشهادت سال 1389
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم سیزدهم امام عسکری ع ، معصوم چهاردهم امام مهدی عج
ادامه مطلب را ببينيد