اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - یا اِمامِ زمانِ انس وجان
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای اِمامِ همه در این دَوران
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای که طالع شُدی مَهِ شعبان
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای جَهان از تو گَشته آبادان
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای که بر دردها تویی درمان
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای به دُنیا تو بهترین اِنسان
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای که نَوکَر بِتُو هَمَه شاهان
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای که در انتظارِ تو مَظلومان
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای که باشی پَناهِ مَحرومان
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای که باشد جَهان زِ تو خُرَّم
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای جهان بی تو هَست دَر ماتَم
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای تو آینده یِ جهانِ مَنِی
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای تو بِهتر زِ پیر و هَم جَوانِ مَنِی
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای عِدالت دَر اِنتظارِ تو هَست
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای که قرآن و دِین شِعارِ تو هَست
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا مَهدِی - ای که روزِ قِیام آماده است
باقری گوید: اَلسَّلامُ عَلَیکَ - یاوَرَت در قِیام و اِستادَه است
سروده شده ولادت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه آخر زمستان 1401
عیدِ امامت بهرِ ما بادا مبارك
عیدِ امامت بهرِ ما بادا مبارك - برمصطفی وحیدر و زهرا مبارك
مهدی امامِ خلق عالم گشته امروز – برانبیا و اولیا بادا مبارك
هم بر من و هم بر شما بادا مبارک
برقامتِ مهدی ردایِ رهبری شد - در همچه روزی جانشینِ عسكری شد
خوشحال از آن هرمؤمن و هر شیعه باشد - تیری به چشمِ هرحسود وكافری شد
بر قامتِ او این ردا بادا مبارک
مهدی امامِ مسلمین گردیده امروز - برباطل و بُطلان كنون حق گشته پیروز
خوشحال و شاد از آن علی و مصطفی شد - شد دشمنانِ ابترِ زهرا سِیَه روز
روزِ علی و مصطفا بادا مبارک
برقامتِ مهدی ردائی از امامت – پوشیده شد هست آن ردائی تا قیامت
ناراحت از آن معتمدگردید وجعفر – خوشحال و شاد از این امامت گشته امّت
خوشحالی و شادی ما بادا مبارک
ماهِ ربیع الاوّل و روزِ نُهُم شد – اعلانی ازحق برخلایق بس مُهم شد
كامروز شد مهدی امامِ عصر و دوران – این حكم و دستوری بِخلق از ربّكم شد
روزِ امامت بهرِ ما بادا مبارک
ختم الوصیّین حضرتِ مهدِیِ ما شد – اوجانشینِ انبیا و اولیا شد
ای باقری اوجانشین برعسكری شد – جشنی بپا درجنت وعرش عُلا شد
این جشن و شادی بهرِ ما بادا مبارک
باز سازی شده شعر صفحه 194 عید امامت سال 1401
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهاردهم امام مهدی عج
ادامه مطلب را ببينيد
عصر غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه
شرایط عصر غیبت و ارتباط غیرمستقیم
امام دوازدهم (علیهالسّلام) در زمان غیبت صغرا و دوران غیبت کبرا.
مهدی موعود پس از دوره طولانی غیبت، ظهور خواهد کرد. دوره امامت او پس از شهادت پدرش امام حسن عسکری(ع) در سال ۲۶۰ق آغاز شده است.
امام زمان(عج) پس از شهادت پدرش، در غیبت صغرا به سر برد و در این مدت به واسطه چهار نائب خاص با شیعیان ارتباط داشت. از سال ۳۲۹ق، ارتباط مردم با او از راه نائبان خاص نیز پایان یافت و دوره غیبت کبرا آغاز شد. عالمان شیعه درباره دلایل و جزئیات عمر طولانی امام زمان، تبیینهایی ارائه نمودهاند و در احادیث معصومان، غیبت او به خورشید پشت ابر تشبیه شده است.
پس از شهادت امام عسکری(ع)، برخی از شیعیان دچار تردید شده و فرقههایی در جامعه شیعه پدید آمد و گروهی از شیعیان، از جعفر کَذّاب، عموی امام زمان(عج)، پیروی کردند. در این شرایط توقیعات امام زمان که عموماً خطاب به شیعیان نوشته میشد و توسط نائبان خاص به اطلاع مردم میرسید
به اعتقاد شیعیان، امام مهدی(عج) زنده است و در آینده ظهور خواهد کرد و به همراه یارانش، حکومتی جهانی برپا میکند و دنیا را که پر از ظلم و ستم شده، آکنده از عدل و داد مینماید. در روایات اسلامی، بر انتظار فرج تأکید زیادی شده و شیعیان این روایات را بهمعنای انتظار ظهور امام زمان(عج) میدانند.
مفسران شیعه بر اساس روایات، پارهای از آیات قرآن را اشاره به امام زمان(عج) دانستهاند. احادیث بسیاری نیز درباره امام زمان، زندگی و غیبت و حکومت او نقل شده است. گفته شده بیش از ۲۰۰۰ کتاب به زبانها و موضوعات مختلف درباره امام مهدی نوشته شده است.
اهلسنت شخصی با نام مهدی را منجی آخرالزمان دانسته و او را از نسل پیامبر(ص) تلقی نمودهاند؛ با این حال تعدادی از آنها معتقدند که او در آینده متولد خواهد شد. در این میان برخی از علمای اهلسنت همچون سبط ابنجوزی و ابنطلحه شافعی، همانند شیعیان معتقدند که مهدی موعود همان فرزند امام حسن عسکری(ع) است که در سال ۲۵۵ق به دنیا آمده است.
احادیث فراوانی در منابع شیعه، بردن نام اصلی امام دوازدهم را منع کرده و حرام دانستهاند.[۵] دو نظریه مشهور درباره این روایات وجود دارد: نظریه نخست از آنِ کسانی مثل سید مرتضی، فاضل مقداد، محقق حلی و علامه حلی است که این حرمت را مخصوص زمان تقیه میدانند و در مقابل، میرداماد و محدث نوری این حرامبودن را در تمام دوران قبل از ظهور جاری دانستهاند.[۶] مجلسی اول در کتاب لوامع صاحبقرانی در شرح من لا یحضره الفقیه از شیخ بهایی نقل کرده که او بردن نام اصلی(محمد) را جایز میدانست ولی این کار را در عصر غیبت صغریٰ (به سبب شناسایی امام و دسترسی دشمنان بر او) حرام دانسته و در نهایت براین باور است که چون در احادیث از تصریح به نام حضرت تا پیش از ظهور نهی شده است؛ ممکن است ممنوعیت بردن اسم (م ح م د) در عصر غیبت کبریٰ هم باشد ولی در عصر غیبت صغریٰ حرمتش بیشتر باشد.[۷]
ادعیه و اذکار فراوانی برای ارتباط با امام زمان(عج) در عصر غیبت نقل شده است؛ مانند دعای فرج، دعای عهد، دعای ندبه، زیارت آلیاسین و نماز امام زمان. برخی از احادیث، دیدار با امام زمان در عصر غیبت را ممکن دانستهاند و بعضی از عالمان شیعه حکایتهایی از دیدار برخی افراد با حضرت را ذکر کردهاند. اماکن متعددی به امام زمان منسوب شده است؛ از جمله سرداب غیبت در سامرا، مسجد سهله در کوفه و مسجد جمکران در قم.
امام مهدی(عج) از هنگام تولد تا آغاز غیبت صغری در زادگاهش سامرا زندگی میکرد. در این دوران سردابِ خانه امام عسکری(ع)، محل زندگی و عبادت وی بوده و بنابر گزارشهایی، بارها در زمان حیات پدرش در این مکان دیده شده است.[۶۵] جاسم حسین معتقد است او در سالهای پایانی عمر پدرش به همراه او در مراسم حج شرکت کرد و سپس در مدینه مخفی شد.[۶۶] این نظریه با منابع تاریخی شیعه چندان سازگار نیست.[۶۷]
دوران امامت
امامت حضرت مهدی(عج) پس از وفات پدرش امام عسکری(ع) در سال ۲۶۰ هجری آغاز شد[۹۰] و تا پس از ظهور او در آخرالزمان ادامه خواهد داشت.[۹۱]
یکی از دانشوران معاصر، امامت در سنین کم را پدیدهای واقعی دانسته، چنین استدلال کرده است:
... امامی که در کودکی به پیشوایی روحی و فکری مردم رسیده، و مسلمانان -حتی در کشاکش آن همه موج ویرانگر- باز خویشتن خویش را به پیروی و دوستی او گماشتند، بهطور مسلم باید از دانش و آگاهی و گستردگی دید و دانا بودن به فقه و تفسیر و عقاید، بهرهای آشکار و چشمگیر داشته باشد؛ چون در غیر این صورت، نمیتوانست مردم را به پیروی از خویش وادارد....
به فرض محال که مردم نتوانستند حقیقت و واقعیت امر را دریابند، دستگاه خلافت و نیروی حاکم که آن همه دشمنی علنی با امام داشته، چرا برنخاسته و پرده از رخسار حقیقت نینداخته است؟
اگر امام خردسال، از دانش و سطح تفکر عالی برخوردار نبود، خلفای معاصر، خیلی خوب میتوانستند جنجال به پا کنند؛ اما سکوت آنها و سکوت تاریخ، گواه است که امامت در سنین کم، پدیدهای حقیقی بوده است، نه ساختگی. [۲۴]
البته پیش از آنکه در مسیر هدایت جامعه، نوبت به پیشوایی جانشینان آخرین فرستاده الهی برسد، خداوند سبحانه و تعالی، پیامبرانی را در کودکی به مقام نبوت مفتخر ساخته بود. از میان پیامبران اولوالعزم، یگانه پیامبری که از هنگام ولادت، به نبوت خویش بهطور آشکار تصریح کرده، حضرت عیسی بن مریم (علیهالسّلام) است.
مهدی در قول پیامبر
در احادیث پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)از بیان مصادیق امامت و خلافت سخن به میان آورده و در موارد فراوانی امامان و جانشینان بعد از خود را معرفی کرده است.
در این نوع احادیث، تعداد امامان و جانشینان پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوازده نفر و آخرین آنان امام مهدی (علیهالسلام) ذکر شده است، نظیر حدیث : «الأئمة بعدی اثنا عشر أوّلهم علی بن ابوطالب وآخرهم القائم، هم خلفائی وأوصیائی وأولیائی وحجج اللّه علی امّتی بعدی المقّر لهم مؤمن والمنکر لهم کافر [۴۲] [۴۳] [۴۴]
امامان بعد از من دوازده نفرند نخستین آنان علی بن ابوطالب و آخرین آنان قائم امام مهدی (علیهالسلام) است، اینها جانشینان و اوصیای من و حجتهای الهی بر امت من بعد از مناند. هر کس به امامت آنان اعتراف کند مومن است و هر کس امامت آنان را انکار نماید کافر است.»
در برخی موارد، تک تک امامان دوازدهگانه با خصوصیات اسمی آنان ذکر شده است [۴۵] [۴۶]
و در بیشتر موارد اینگونه آمده است: «الأئمة بعدی اثناعشر تسعة من صلب الحسین تاسعهم قائمهم.» [۴۷] [۴۸] [۴۹]
در تعداد دیگری از این نوع احادیث، عصمت و طهارت امامان و جانشینان پیامبر نیز بیان شده است، مثل حدیث نبوی: «یخرج من صلب الحسین تسعة من الأئمة معصومون مطهرون ومنهم مهدی هذه الأُمّة الذی یقوم بالدین فی آخر الزمان.» [۵۰] [۵۱]
در این احادیث نبوی، ضمن اینکه تعداد امامان و اوصاف آنان، مورد اشاره قرار گرفته، امام مهدی (علیهالسلام) به عنوان آخرین امام و جانشین پیامبر ذکر شده است.
مهدی در قول ائمه
علاوه بر احادیث نبوی، احادیث زیادی از امیرمؤمنان (علیهالسلام) و سایر امامان معصوم (علیهمالسلام) نقل شده است که هر کدام در موارد متعددی امام مهدی را به عنوان دوازدهمین امام و آخرین وصی پیامبر معرفی کردهاند. [۵۲] [۵۳]
مهدی در قول امام علی
آنگاه که از حضرت علی (علیهالسّلام) دربارۀ معنای روایت پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله و
سلّم) که فرموده بود: «انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی»؛ «همانا من دو چیز گرانبها را در میان شما میگذارم کتاب خداوند و عترتم را.» پرسیده شد: «عترت» چه کسانی هستند؟ فرمود: من و حسن و حسین و پیشوایان نهگانه از فرزندان حسین. نهمین آنها مهدی آنها است. هرگز از کتاب خدا جدا نمیشوند و کتاب خدا نیز از آنها جدا نمیشود. تا آنکه کنار حوض پیامبر، بر او بازگردند. (انا و الحسن و الحسین و الائمة التسعة من ولد الحسین تاسعهم مهدیهم و قائمهم لا یفارقون کتاب الله و لا یفارقهم حتی یردوا علی رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم حوضه.) [۵۴]
افزون بر روایتهای یاد شده که از مهمترین دلیلها بر امامت حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) است، دیگر پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) نیز سخنان ارزشمندی در اینباره فرمودهاند. که برخی بدین قرار است.
مهدی در قول امام حسن
امام حسن (علیهالسّلام)، حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را نهمین فرزند برادر خود حسین و پسر سرور کنیزان دانسته است. [۵۵]
مهدی در قول امام حسین
امام حسین (علیهالسّلام) در اشاره به امامت نهمین پیشوای هدایتگر از نسل خود، از وی با «قائم به حق» یاد کرده است. [۵۶]
مهدی در قول امام سجاد
امام سجاد (علیهالسّلام) نیز به امامت حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) اشاره کرده، آن حضرت را دوازدهمین جانشینان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پیشوایان پس از او دانسته است. [۵۷]
مهدی در قول امام محمدباقر
امام باقر (علیهالسّلام) حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را نهمین پیشوای پس از حسین بن علی (علیهماالسلام) و قائم آنها خوانده است. [۵۸]
مهدی در قول امام صادق
ششمین پیشوای شیعیان، به روشنی حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را دوازدهمین از پیشوایان هدایت پس از پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ذکر کرده است. [۵۹]
مهدی در قول امام کاظم
هفتمین امام معصوم نیز آن حضرت را پنجمین از فرزندان خود دانسته، فرمود: «برای او غیبتی است که مدتش طولانی خواهد شد.» [۶۰]
مهدی در قول امام رضا
امام رضا (علیهالسّلام) پس از اشاره به دوران غیبت و سختیهای آن، سبب آن سختیها را پنهان بودن پیشوای ایشان ذکر کرده است. [۶۱]
مهدی در قول امام جواد
امام جواد (علیهالسّلام) نیز درباره آن حضرت، وی را سومین از فرزندان خود دانسته است.[۶۲]
مهدی در قول امام هادی
امام هادی (علیهالسّلام)، جد بزرگوار آن حضرت نیز به پیشوایی آن حضرت پس از فرزند خود امام عسکری (علیهالسّلام) تاکید کرده است. [۶۳]
مهدی در قول امام حسن عسکری
از امام حسن عسکری (علیهالسّلام) درباره درستی یا چگونگی این خبر که به نقل از پدران بزرگوارش رسیده است، پرسیدند که: «زمین، هیچگاه از حجت خدا بر خلقش خالی نیست. هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.» (ان الارض لا تخلو من حجة الله علی خلقه الی یوم القیامة و ان من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة.) [۶۴]
آن حضرت فرمود: «این مطلب حق است، آنگونه که روز، حق است.» (ان هذا حق کما ان النهار حق) [۶۵]
سپس از آن حضرت سؤال شد: «ای پسر پیامبر! حجت و امام پس از شما کیست؟» فرمود: «فرزندم محمد. او امام و حجت پس از من است. هرکس بمیرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.» (ابنی محمد و هو الامام و الحجة بعدی من مات و لم یعرفه مات میتة جاهلیة.) [۶۶] [۶۷]
احمد بن اسحاق قمی، ابوهاشم بن جعفر، معاویة بن حکم، محمد بن ایوب بن نوح، محمد بن عثمان عمری و... از جمله کسانیاند که در زمان حیات امام عسکری (علیهالسلام)، موفق به دیدار و گفتوگو با فرزندش مهدی شدهاند.
آنان گزارش کردهاند که: ما چهل تن از شیعیان، حضور امام حسن عسکری (علیهالسلام) رسیدیم تا در مورد امام بعد از وی، از حضرت سؤال کنیم. حضرت فرزندش مهدی (علیهالسلام) را به ما نشان داد و فرمود: این، امام شما بعد از من و خلیفه من بر شماست، از او اطاعت کنید و از گرد او پراکنده نشوید که هلاک میگردید و دینتان را تباه میکنید، آگاه باشید از این به بعد او را نخواهید دید. [۶۸] [۶۹]
امام مهدی (علیهالسلام)، گرچه به دلیل خوف و خفقان به وجود آمده از سوی دستگاه خلافت وقت که منجر به پنهان زیستی و غیبت حضرت از انظار عمومی شد، جلسات مباحثه و مناظره علمی با کسی نداشته است، با اینحال، بعد از شهادت امام حسن عسکری (علیهالسلام) شیعیان از طریق نواب خاص امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف)، پرسشهای شرعی و شبهات اعتقادی خود را از محضر امام (علیهالسلام) استفتا مینموده و پاسخ خود را کتباً از ناحیه حضرت دریافت میکردهاند، که اصطلاحاً به آن توقیع گفته میشود.
در برخی از این توقیعات پرسشهای اعتقادی و کلامی شیعیان پاسخ داده شده است، مسائلی چون: توحید در خالقیت، تأکید بر مقام عبودیت ائمه (علیهمالسلام) و نفی غلو در مورد امامان معصوم، [۷۰] [۷۱] ضرورت وجود حجت الهی در زمین، قضا و قدر، انتصابیبودن مقام امامت، [۷۲] نقش امام در عالم خلقت، [۷۳] جایگاه امامت و اوصاف و ویژگیهای امام، [۷۴] رد منکران امامت امام عصر (عجّلاللهفرجهالشریف)، فلسفه غیبت، فواید امام غایب [۷۵] و... از جمله موضوعاتی است که در این توقیعات، حضرت به آن پرداخته است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهاردهم امام مهدی عج
ادامه مطلب را ببينيد
امام مهدی، دوازدهمین و آخرین جانشین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از سلسله امامان معصوم (علیهمالسلام) و فرزند امام حسن عسکری (علیهالسلام) میباشد که بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، به دلایلی دارای دو غیبت صغری و غیبت کبری میباشد.
غیبت صغرای ایشان ۶۹ سال طول کشید و در این مدت به واسطه نواب اربعه با مردم در ارتباط بودند.
غیبت کبری از سال ۳۲۹ قمری شروع شده و تا امروز ادامه دارد و آن حضرت تا روزی که از سوی خداوند متعال اذن ظهور کسب نمایند، با شیوههای خاص و از پس پرده غیب به رتق و فتق امور مردم و دستگیری از نیازمندان میپردازند.
در روایات معتبر شیعه برای ظهور آن حضرت در آخر الزمان، نشانهها و علائم حتمی و غیر حتمی و شرائط خاص ذکر شده که هر کدام دارای حکمت مخصوص میباشند.
همچنین در منابع معتبر شیعه و سنی –با اختلافاتی در شخصی و نوعی دانستن مهدی آخر الزمان- برای وقایع بعد از ظهور نیز مطالبی ذکر شده است.
فقهاء شیعه از تطبیق آن وجود مقدس با هر فردی به شدت منع کرده و دستور به تکذیب مدعیان دروغین مهدویت دادهاند.
غیبت صغری و غیبت کبری
غیبت امام مهدی(عج) به دو دوره تقسیم شده است؛ دورهای کوتاهمدت که غیبت صغری نامیده شده و دورهای طولانی که غیبت کبری خوانده میشود. شیخ مفید از این دو غیبت به غیبتِ قُصریٰ (کوتاهتر یا صغریٰ) و غیبتِ طُولیٰ (طولانیتر ویا همان کبریٰ) یاد کرده است.[۹] امام زمان(ع) در نامهای که به آخرین نایبش علی بن محمد سمری شش روز پیش از مرگ او نوشته، از غیبت کبری به عنوان «الغیبة التامه» [یادداشت ۱] یاد کرده است و آن را به غیبتی که دیگر ظهوری در آن نیست تا اذن الهی صادر گردد، تفسیر کرده است.[۱۰]
- محل زندگی در دوران غیبت
برخی روایات به نامعلوم بودن محل زندگی امام زمان(عج) در دوران غیبت اشاره دارند. با این حال در روایات دیگر از مکانهایی مانند ذی طوی[۶۸] کوه رَضْویٰ،[۶۹] و طَیْبَه (مدینه)[۷۰] به عنوان محل زندگی امام زمان(ع) در دوران غیبت یاد شده است. برخی منابع بر اساس داستانی، جزیره خضراء را محل زندگی امام زمان در دوران غیبت کبری معرفی کردهاند.[۷۱] که از سوی برخی عالمان شیعی مورد تردید جدی قرار گرفته و آثاری در نقد آن نگاشته شده است.[۷۲]
- محل ظهور، قیام، حکومت و زندگی (پس از ظهور)
درباره محل ظهور امام زمان(عج) اطلاع دقیقی در دست نیست؛ وی بر پایه روایتی، در منطقه ذیطوی ظهور میکند، سپس با ۳۱۳ نفر از یارانش به مکه میرود، به حجرالاسود تکیه میدهد و پرچم خود را به اهتزاز درمیآورد.[۷۳] بر اساس این روایت و روایات دیگر[۷۴] آغاز قیام امام زمان(ع) از مسجدالحرام است و یاران او بین رکن حجرالاسود و مقام ابراهیم با او بیعت میکنند.[۷۵] در برخی روایات از تهامه (منطقهای در غرب شبه جزیره عربستان) به عنوان نقطه آغاز قیام امام زمان(ع) یاد شده است.[۷۶] به مکه که جزئی از این سرزمین است نیز تهامه گفته میشود.
برخی روایات، شهر کوفه را مرکز حکومت،[۷۷] مسجد کوفه را محل قضاوت،[۷۸] و مسجد سهله را محل زندگی[۷۹] و تقسیم بیت المال[۸۰] پس از قیام ذکر کردهاند.
مکانهای منسوب به امام زمان(عج)
مکانهایی به امام مهدی(عج) منسوب شده و گفته شده است که شیعیان در دوران غیبت کبری برای ارتباط با وی در این مکانها حاضر میشوند:
سرداب غیبت: محل عبادت امام هادی(ع)، امام عسکری(ع) و امام زمان(عج).
مسجد جمکران: در نزدیکی روستای جمکران در قم، که بنابر قول معروف، به دستور امام زمان(عج) توسط حسن بن مثله جمکرانی ساخته شده است.
مسجد سهله: مقامی در این مسجد، منسوب به امام زمان(عج) است که در قسمت میانی مسجد و در بین مقام امام سجاد(ع) و مقام حضرت یونس قرار دارد. برخی روایات محل زندگی امام زمان(ع) را پس از ظهور، این مکان معرفی کردهاند.[۸۱]
ذیطوی: منطقهای در مکه است که در داخل حرم مکی قرار دارد و طبق برخی روایات، حضرت مهدی(ع) در آنجا زندگی میکند. در برخی روایات، محل ظهور و مرکز تجمع یاران وی نیز همین منطقه یاد شده است. بر اساس روایتی، پیش از آنکه امام دوازدهم قیام خود را از کنار کعبه آغاز کند، در این مکان منتظر ۳۱۳ یار خود است.[۸۲]
کوه رضوی: برخی روایات، محل زندگی امام زمان(عج) را در دوران غیبت، کوه رضوی ذکر میکند.[۸۳] رضوی از کوههای تهامه در میان مکه و مدینه است.[۸۴]
وادی السلام: مقام امام زمان(عج) در این قبرستان، گنبد و بارگاهی دارد که در سال ۱۳۱۰ق توسط سید محمدخان پادشاه هند ساخته شده است. ساختمان قبلی توسط سید بحرالعلوم (متوفای ۱۲۱۲ق) تجدید بنا شده بود.[۸۵] در محراب مقام حضرت مهدی(عج)، سنگی موجود است که زیارتنامهای بر آن حک شده است. تاریخ کندهکاری این سنگ، نهم شعبان ۱۲۰۰ق است.[۸۶]
جزیره خضراء: مکانی منسوب به امام زمان(عج) که بنابر برخی روایات، فرزندان امام زمان(عج) در آنجا زندگی میکنند. داستان این جزیره در برخی منابع آمده و دو دیدگاه درباره آن وجود دارد؛ برخی آن را پذیرفته و برخی دیگر افسانه دانستهاند و آثاری در نقد آن نگاشتهاند.[۸۷]
طیبه: از مکانهایی که بنابر برخی روایات، محل زندگی امام زمان در دوران غیبت است. گفته شده است مراد از آن مدینه است.[۸۸]
مقام امام زمان در کربلا، زیارتگاهی است که در نزدیکی حرم امام حسین(ع) و در کنار نهر علقمه واقع شده و منسوب به حضرت مهدی(ع) است و مردم در آن به نماز و دعا میپردازند.[۸۹]
وضعیت شیعیان پس از شهادت امام عسکری(ع)
شیعیان پس از وفات امام یازدهم بهدلیل ناآشنایی با امام زمان خود، در وضعیت نابسامانی قرار گرفتند و بنابر گزارشها، بسیاری از شیعیان عراق و بینالنهرین سردرگم شدند.[۹۶] برای نمونه، شیعیان فردی را به مدینه فرستادند تا درباره وجود فرزند امام یازدهم تحقیق کند؛ چرا که شنیده بودند فرزند امام حسن عسکری(ع) توسط پدرش به مدینه فرستاده شده است.[۹۷] همچنین نقل شده است که احمد بن سهل بلخی، از عالمان دوره غیبت صغری در جستجوی امام خود، از خراسان به عراق رفت و چند سالی در آنجا در جستجوی امام بود.[۹۸]
در خانه امام عسکری(ع) هم دودستگی افتاده بود؛ چرا که حُدیث مادر امام عسکری و حکیمه عمه وی، از امامت فرزند امام عسکری هواداری میکردند، ولی تنها خواهر امام عسکری از جعفر کذاب پشتیبانی میکرد.[۹۹] بحران رهبری در این دوره چنان سنگین بود که حتی عدهای از شیعیان امامی، از مذهب خود دست برداشته و به سایر فرقههای شیعه و غیرشیعه پیوستند؛[۱۰۰] دستهای رحلت امام عسکری را نپذیرفتند و او را مهدی دانستند و گروهی امامت سید محمد فرزند امام هادی(ع) را پذیرفتند و امامت امام عسکری را منکر شدند[۱۰۱] و گروهی بزرگ جعفر را امام دانستند.[۱۰۲]
شیخ مفید پس از نقل خبری از حسن بن موسی نوبختی، نویسنده کتاب فرق الشیعه، درباره فرقههای چهاردهگانهای که پس از وفات امام حسن عسکری(ع) به وجود آمدند، میگوید: «از این فرقههایی که از آنها یاد کردیم، در زمان ما، یعنی در سال ۳۷۳ق، هیچ فرقهای غیر از امامیه دوازده امامی باقی نمانده است؛ یعنی کسانی که امامت فرزند حسن [عسکری] را که به نام رسول خدا(ص) نامیده میشود، پذیرفته و به حیات و بقای او تا روزی که با شمشیر قیام کند، یقین دارند.[۱۰۳][یادداشت ۱]
نقش توقیعات در تثبیت تشیع
پس از وفات امام حسن عسکری و آغاز امامت امام دوازدهم، توقیعاتی از سوی امام زمان(عج) صادر شد که برخی از آنها به اثبات امامت خود مربوط میشد؛ استدلالی که امام زمان(عج) در این توقیعات، برای اثبات امامت خویش مطرح کرده، تأکید بر استمرار راه هدایت الهی از زمان حضرت آدم تا زمان امام حسن عسکری(ع) و خالی نبودن زمین از حجت الهی است.[۱۰۴] وی همچنین سه معیار برای تشخیص امام از مدعیان امامت معرفی کرده است: عصمت، علم و تأیید الهی.[۱۰۵]
توقیع امام دوازدهم در پاسخ به سؤال ابنابیغانم قزوینی و گروهی از شیعیان در مورد جانشین امام حسن عسکری(ع)،[۱۰۶] و توقیع دیگری خطاب به محمد بن ابراهیم بن مهزیار[۱۰۷] از این موارد است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهاردهم امام مهدی عج
ادامه مطلب را ببينيد
اوضاع جامعه شیعه در ابتدای غیبت
در زمان امام حسن عسکری(ع) مشهور بود که شیعیان در انتظار قیام فرزند اویند.[۲۱] به همین جهت، دستگاه خلافت عباسی در جستجوی فرزند آن حضرت بود. امام عسکری فرزندش را فقط به چند تن از اصحاب و خویشان نزدیک خود معرفی کرد[۲۲] برای همین اکثر شیعیان در هنگام شهادت امام عسکری از وجود فرزندی برای آن حضرت خبر نداشتند.[۲۳] از سویی دیگر امام عسکری(ع) به خاطر شرایط سیاسی، در وصیتنامه خود تنها از مادرش نام برده بود و این باعث شد که در یکی دو سال اول پس از شهادت او، برخی شیعیان معتقد شوند مادر امام عسکری در دروان غیبت به صورت نیابت عهدهدار مقام امامت است.[۲۴]
پس از شهادت امام عسکری(ع)، برخی از یاران آن حضرت به ریاست عثمان بن سعید عمری (درگذشت بین ۲۶۰ تا ۲۶۷ق) به جامعه شیعه اعلام کردند که امام عسکری فرزندی از خود به جا نهاده که اکنون جانشین او و متصدی مقام امامت است،[۲۵] با این حال جعفر برادر امام عسکری، با آنکه مادر امام عسکری زنده بود، مدعی میراث آن حضرت شد.[۲۶] مادر امام عسکری(ع) و حکیمه عمه وی، از امامت فرزند امام عسکری طرفداری میکردند، ولی خواهر امام عسکری، از امامت برادرش جعفر پشتیبانی مینمود.[۲۷] همچنین خاندان نوبخت، عثمان بن سعید و پسرش را در مقام نیابت امام مهدی(ع) به رسمیت میشناختند.[۲۸] این وضعیت باعث سرگردانی برخی از شیعیان شد.[۲۹] عدهای به سایر فرقههای شیعی پیوستند.[۳۰] دستهای رحلت امام عسکری را نپذیرفتند و او را مهدی دانستند، گروهی امامت سید محمد فرزند امام هادی(ع) را پذیرفتند و امامت امام عسکری را منکر شدند.[۳۱] و گروهی دیگر جعفر کذاب را به عنوان امام به رسمیت شناختند[۳۲]اما نهایتاً اکثریت شیعه به امامت امام مهدی گرویدند و همین جریان بعدها رهبری اصلی شیعیان امامی را بر عهده گرفت.[۳۳]
فلسفه و علت غیبت
به باور پژوهشگران شیعه، همه اسرار و علل غیبت بر ما روشن نیست؛ چنان که در برخی روایات، حکمت اصلی غیبت امام، از رازهای خدا دانسته شده است که پس از ظهور آشکار خواهد شد.[۳۴] با این حال در روایات بر چند موضوع تأکید شده است:
حفظ جان حضرت مهدی(عج)[۳۵]
امتحان و آزمایش مردم[۳۶]در روایتی از امام موسى بن جعفر(ع) آمده است که خداوند به وسیله غیبت، بندگان خویش را آزمایش میکند.[۳۷]بنا بر برخی از احادیث آزمایش در روزگار غیبت، از سختترین آزمایشهاى الهى است[۳۸] و این سختى از دو جهت است:
طولانی شدن غیبت باعث شک و تردید مردم میشود تا جایی گروهی از مردم در اصل تولد و برخى در دوام عمر امام مهدی شک مىکنند و فقط افراد آزموده، مخلص و داراى شناخت عمیق، بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى مىمانند.[۳۹]
سختیها و پیشامدهاى ناگواری که در دوران غیبت رخ مىدهد، مردم را دگرگون مىسازد، بهطورى که حفظ ایمان و استقامت در دین، سخت دشوار مىگردد و ایمان مردم در معرض خطرهای شدید قرار مىگیرد.[۴۰]
نبودن بیعتی بر عهده امام با هیچ کدام از ظالمان تا هنگام ظهور[۴۱] به نقل برخی روایات، پیشواى دوازدهم، هیچ حکومت ستمگری را حتی از روى تقیه، به رسمیت نمىشناسد. او مأمور به تقیه از هیچ حاکم و سلطانى نیست و تحت سلطنت هیچ ستمگرى در نخواهد آمد و احکام دین خدا را به طور کامل و بى هیچ پردهپوشى، بیم و ملاحظهاى اجرا میکند.[۴۲]
تأدیب انسانها[۴۳]
فراهم نبودن زمینه سیاسی و اجتماعی برای جهانی شدن اسلام
مسأله غیبت در دوران گذشته درباره برخی از پیامبران وجود داشته است.[۴۴] بر اساس آیات قرآن، تعدادی از پیامبران، مانند صالح، یونس،[۴۵] موسی،[۴۶] عیسی و حضرت خضر(ع) به دلایلی نظیر امتحان امت خود، از انظار مردم پنهان شدند. در برخی از روایات از غیبت پیامبران به عنوان سنّتی الهی یاد شده که در میان امتها جریان داشته است.[۴۷]
به گفته شیخ طوسی مردم نیز در غیبت نقش داشتند. مردمان (مکلفان) با رفتارشان و ترساندن امام و ایجاد ناامنی برای او و تسلیم او نبودن، زمینه غیبت را فراهم ساختند و خود را از فیض امام و ارتباط حضوری و ظاهری با او محروم کردند.[۴۸] خواجه نصیرالدین طوسی فیلسوف و متکلم شیعه نیز در کتاب تجرید الاعتقاد، غیبت امام را به مردم نسبت داده است.[۴۹]
غیبت صغری
بهگفته شیخ مفید (متوفای ۴۱۳ق) در کتاب الإرشاد،[۱۰۸] و طبرسی (متوفای ۵۴۸ق) در کتاب إعلام الوری[۱۰۹] غیبت صغری با تولد امام زمان در سال ۲۵۵ هجری قمری شروع شده و بر این اساس مدت آن ۷۴ سال بوده است، اما سید محمد صدر در کتاب تاریخ الغیبة الصغری، آغاز غیبت را از وفات امام حسن عسکری در سال ۲۶۰ قمری خوانده که در این صورت طول آن ۶۹ سال میشود.[۱۱۰]
امام مهدی در طول غیبت صغری از طریق چهار نایب خاص خود، عثمان بن سعید، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری، با شیعیان در ارتباط بود و امور آنان را حل و فصل میکرد. این امور علاوه بر مسائل عقیدتی و فقهی، شامل مسائل مالی نیز میشد.[۱۱۱]
در زمان غیبت صغری، احمد بن هلال کرخی، محمد بن نصیر نمیری و محمد بن علی شَلْمَغانی ادعای نیابت کردند که با صدور توقیعاتی از سوی امام زمان مواجه شدند که در لعن و طرد آنان بود.[۱۱۲]
غیبت کبری
دوره غیبت کبری از سال ۳۲۹ق آغاز شد.[۱۱۳] آخرین نائب خاص امام مهدی(ع) در دوره غیبت صغری، علی بن محمد سمری بود که در پانزدهم شعبان ۳۲۹ق درگذشت، [۱۱۴]در حالی که شش روز قبل از درگذشت او، توقیعی از سوی امام خطاب به وی صادر شد که در آن ضمن اعلام روزِ درگذشت علی بن محمد سمری به او، از انتخاب جانشین منع شده بود؛ چرا که -بنابر آنچه در توقیع آمده- غیبت دوم آغاز شده و تا زمانی که خداوند اجازه ندهد ظهوری نخواهد بود.[۱۱۵] اکثر منابع شیعه سال وفات نایب چهارم را سال ۳۲۹ق میدانند، ولی شیخ صدوق و فضل بن حسن طبرسی آن را در سال ۳۱۸ق ثبت کردهاند.[۱۱۶]
ملاقات با امام زمان
روایات فراوانی از دیدار با امام دوازدهم شیعیان در طول حیات وی در منابع شیعه ذکر شده است که برخی از آنها مربوط به پیش از آغاز غیبت کبری بوده و بسیاری از آنها نیز پس از آن روی داده است:
ملاقات پیش از غیبت کبری: بنابر گزارشهای تاریخی و روایی، در طول ۶۹ سال غیبت صغری، علاوه بر چهار نائب خاص، افراد متعددی امام دوازدهم شیعیان را زیارت کردهاند؛ از جمله ابراهیم بن ادریس،[۱۱۷] ابراهیم بن عبده نیشابوری و خادم او،[۱۱۸] ابوالادیان، خادم امام حسن عسکری(ع)،[۱۱۹] ابوسعید غانم هندی،[۱۲۰] و ابوعبدالله بن صالح[۱۲۱] و دهها نفر دیگر.[۱۲۲]
ملاقات در غیبت کبری: درباره دیدن امام زمان در دوره غیبت کبری، دو دیدگاه در میان شیعیان وجود دارد: برخی آن را انکار کردهاند و برخی دیگر بر امکان و وقوع آن، شواهد و دلایلی اقامه نمودهاند. انکار در این باره گاه مستند به احادیثی شده است که بر اساس آنها، هر گونه ادعای مشاهده در روزگار غیبت کبری دروغ است.[یادداشت ۲] همچنین انکار ملاقات با امام زمان در عصر غیبت، در موارد دیگری حاصل تردید در صدق مدعای کسی بوده است که از دیدار خود با امام زمان خبر میداده است. علاوه بر این، برخی دیگر با هدف جلوگیری از سودجویی فرصتطلبان، هر گونه رؤیت را انکار میکنند.[۱۲۳]
از سوی دیگر در برخی احادیث، دعاها و اعمالی برای دیدار با امام زمان(عج) توصیه شده است،[۱۲۴] و دستکم دو حدیث معتبر، دسترسی و دیدار با امام را برای پیروان ویژه او، امری ممکن دانسته است.[یادداشت ۳] عالمان بزرگ شیعه مانند شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی در کتابهای خود فصلی را برای نام بردن از دیدارکنندگان با امام دوازدهم گشوده و به ممکن بودن آن تصریح کردهاند.[۱۲۵]
ظهور و قیام
بر اساس آموزههای شیعه، حضرت مهدی(ع) پس از غیبتی طولانی در آخرالزمان با همراهی یارانش قیام میکند و با برپایی حکومتی جهانی، عدالت و صلح را در جهان برقرار میسازد.[۱۲۶] در منابع اسلامی نشانههایی برای ظهور امام زمان ذکر شده است از جمله خروج سفیانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه.[۱۲۷]
بنابر روایات شیعه، جهان در آستانه ظهور دارای سه ویژگی عمده است: ظلم و ستم فراگیر و فتنهای که بر هر خانهای وارد میشود،[۱۲۸] وجود دشمنانی مانند سفیانی و نواصب و دیگرانی که در عراق و دیگر سرزمینهای اسلامی مشغول فعالیت علیه شیعه هستند و سپس سوریه را تصرف میکنند،[۱۲۹] و در نهایت یاران امام زمان که در سرزمینهای اسلامی یاد و نام امام دوازدهم را در عالم پراکنده میکنند.[۱۳۰]
بر اساس روایات، امام مهدی(ع) قیام خود را از مسجد الحرام در مکه آغاز میکند و به همراه یارانش به سمت کوفه حرکت میکند و این شهر را بهعنوان مرکز حکومت خود برمیگزیند.[۱۳۱]
انتظار ظهور امام زمان یکی از آموزههای اصلی فرهنگ شیعه است که با عبارت انتظار فرج از آن یاد میشود و بهمعنای امید به گشایش سختیها و رسیدن آیندهای روشن با ظهور امام زمان است؛ این مفهوم در روایات شیعه با واژگانی مانند «اَلْمُنتظَرُ لِأمْرِنا»، «مُنتظِرٌ لِهذا الاَمر»، «اِنْتِظارُ قائِمِنا»، «تَوَقُّعُ الْفَرَج»، «اَلمُنتظِرینَ لِظُهورِهِ»، «مُنْتظِرونَ لِدَوْلَةِ الْحَق» و «اَلمُنتظِرُ لِلّثانی عَشَر» یاد شده است.[۱۳۲] این روایات پاداش و فضائل بیشماری برای منتظران بیان کرده و آنان را از «اولیاءالله» و برترین مردم به حساب آورده است که همچون یاران پیامبر(ص) در جنگ بدر بوده یا در خیمه امام زمان(ع) به همراه او نبرد میکنند.[۱۳۳]
دعاها و زیارات
چندین دعا و زیارت از امام زمان(ع) صادر شده است؛ مانند دعای فرج (اَللّهُمَّ عَظُمَ البَلاء)، دعای «یا مَن أظهَرَ الجَمیلَ»، دعای «اَللّهمّ رَبَّ النّورِ العَظیم»، دعای «اَللهُمّ ارزُقنا تَوفیقَ الطاعَةِ»، دعای سهم اللیل، دعای هر روز ماه رجب، دعای «اَللهمّ إنّی اَسألُکَ بِالمَولودَینِ فی رَجَب»، دعای «اَللهمّ إنّی اَسألُکَ بِمَعانی جَمیعِ ما یدعوکَ بِهِ وُلاةُ أمرِکَ»، زیارت ناحیه مقدسه و زیارت الشهداء.[۱۳۴]
برای ارتباط با امام زمان نیز علاوه بر زیارتهای جامعه که میتوان همه امامان را با آن زیارت کرد، دعاها و زیارتهای مختلفی در روایات شیعه نقل شده که عبارتند از:
استغاثه به امام زمان(عج) (سَلامُ اللهِ الکامِلُ التّام...)
دعای الّلهم عرّفنی نفسَک (دعا در غیبت امام زمان)[۱۳۵]
دعای اللهم ادفع عن ولیک (دعا برای امام عصر)[۱۳۶]
صلوات مخصوص امام زمان(عج) (اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ وَلِیِّکَ وَ ابْنِ أَوْلِیٰائِکَ الَّذیٖنَ فَرَضْتَ طٰاعَتَهُمْ وَ أَوْجَبْتَ حَقَّهُمْ وَ أَذْهَبْتَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَهُمْ تَطْهیٖراً...)
زیارت روز جمعه (السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ...)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهاردهم امام مهدی عج
ادامه مطلب را ببينيد
ابومحمد حسن بن علی عسکری علیهالسلام» (۲۳۲-۲۶۰ ق) یازدهمین امام شیعیان است. ایشان فرزند امام هادی (علیهالسلام) است و پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال ۲۵۴ هجری به امامت رسیدند. سالهای امامت امام عسکری در شهر سامرا و غالبا تحت کنترل شدید خلفای عباسی سپری شد؛ به نحوی که ارتباط آن حضرت با شیعیان بسیار محدود و تنها با واسطه وکیلان خاص بود. امام حسن عسکری علیهالسلام سرانجام در سال ۲۶۰ هجری به وسیله زهری که به دستور معتمد عباسی به ایشان داده شد به شهادت رسیدند.
ابومحمد حسن بن علی (علیهالسّلام) (۲۳۲-۲۶۰ ق)، ملقب به عسکری، نقی، زکی، فاضل و امین، فرزند امام علی هادی (علیهالسلام)، پدر حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و یازدهمین پیشوای شیعیان است.
آن حضرت بعد از شهادت پدرش در ۲۲ سالگی به امامت رسید و به مدت ۶ سال امامت شیعیان را بر عهده داشت. امامت ایشان در زمان خلفای عباسی و تحت کنترل شدید حکومت وقت قرار داشت، اما با همۀ فشارها و پی جوییهای پیوستۀ حکومت عباسی، یک سلسله فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و علمی، در راستای حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام میداد؛ دفاع از اسلام و رد شبهات و تربیت شاگردان برجسته، گسترش حلقۀ ارتباطی با شیعیان از طریق نمایندگان، رهبری فعالیتهای سیاسی سری، آگاهیبخشی سیاسی نسبت به رجال مهم شیعه، پشتیبانی مالی از شیعیان، معرفی حضرت مهدی (علیهالسّلام) به عنوان جانشینی خود، آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت و موارد دیگر از جمله فعالیتهای آن حضرت بود.
سرانجام امام حسن در تاریخ هشتم ربیع الاول ۲۶۰ قمری به دستور معتمد عباسی مسموم و به شهادت رسید و در همان شهر سامرا و در کنار مزار پدرشان به خاک سپرده شد و امروزه دارای حرم و بارگاهی است که محل زیارت و عبادت زائران است.
ابومحمد حسن بن علی بن محمد (به عربی: أبو محمّد الحسن بن علیّ بن محمّد؛ زادهٔ ۸ ربیعالثانی ۲۳۲ هجری قمری برابر با ۸۴۶ میلادی در مدینه – درگذشتهٔ ۸ ربیعالاول ۲۶۰ هجری قمری برابر با ۸۷۴ میلادی در سامرا) ملقب به ابن الرضا و معروف به عسکری، یازدهمین امام شیعیان دوازده امامی پس از پدرش هادی و قبل از پسرش مهدی بود. او و پدرش امامین عسکریین نامیده میشوند زیرا شهر سامرا — که مجبور به زندگی در آن بودند — در واقع یک اردوگاه نظامی بود.
وی بیشتر طول عمرش را در حبس خانگی به سر برد؛ مخصوصاً به دلیل قول مشهوری که بیان میکرد وی صاحب فرزندی خواهد شد که بهعنوان منجی آخرالزمان قیام خواهد کرد تا زمین را از عدالت پر کند. حسن عسکری طی سالهای امامت خود در سامرا تحت محدودیتهای اعمالشده از سوی خلافت عباسیان میزیست. وی زیر نظر جاسوسان خلیفههای وقت بود و لذا نمیتوانست با شیعیان ارتباط آزادانه داشته باشد و تنها خواص اصحابش با وی شخصاً ارتباط داشتند. وی در سال ۲۶۰ ه.ق بیمار شد. معتمد، خلیفهٔ عباسی، چند نفر مراقب به همراه پزشک و قاضی القضات را بر بالین وی فرستاد. نهایتاً وی در اثر این بیماری در ۸ ربیعالاول آن سال مقارن با اول ژانویه ۸۷۴ درگذشت. بهنوشتهٔ منابع شیعی، عاقبت به دستور معتمد خلیفهٔ عباسی مسموم، و در سامرا در کنار قبر پدرش علی هادی مدفون شد. او پس از انجام مراسم در منزلش دفن شد.[۱][۲] بنا بر روایت شیخ طوسی، عثمان بن سعید در طول بیماری حسن عسکری بر بالین وی بود و مراسم غسل و خاکسپاری را به جا آورد.[۳][۴][۵][۶][۷][۸][۹]
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) فرزند امام علی النقی (علیهالسلام)، پدر حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) و یازدهمین پیشوای شیعیان است. مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام «حدیثه» (علیهاالسّلام)، بود که برخی، از او به نام «سوسن» یاد کردهاند. [۱]
او ۲۲ ساله بود که پدرش به شهادت رسید. مدت امامتش شش سال و عمرش ۲۸ سال بود. امام عسکری (علیهالسّلام) در سال ۲۶۰ق در حالی که یگانه پسر او در جایگاه آخرین حجت الهی در سن پنج سالگی قرار داشت، به شهادت رسید و در خانۀ خود در سامرا، کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد. [۲] [۳]
از جمله فعالیتهای امام حسن عسکری گسترش حلقۀ ارتباطی با شیعیان از طریق نمایندگان است. در پی تلاشهای فراوان امامان پیشین (علیهمالسلام)، در زمان امام عسکری (علیهالسّلام) تشیع در مناطق و شهرهای مختلف، گسترده شده و شیعیان در گسترۀ وسیعی زندگی میکردند. گستردگی و پراکندگی مراکز شیعی، وجود سازمان ارتباطی منظمی را ایجاب میکرد، تا پیوند شیعیان را با حوزۀ امامت و نیز ارتباط آنان را با همدیگر برقرار سازد و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی، رهبری و سازماندهی کند.
این نیاز، از زمان امام نهم (علیهالسّلام) احساس میشد و چنانکه در روش آن حضرت و امام دهم (علیهالسّلام) آمده، شبکۀ ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، از آن زمان وجود داشته است. این برنامه، زمان امام عسکری (علیهالسّلام) نیز پیگیری شد. بنا بر یافتهها و شواهد تاریخی، آن حضرت نمایندگانی از میان شخصیتهای برجستۀ شیعه، در مناطق فراوان نصب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این راه، شیعیان را در همۀ مناطق زیر نگاه داشت.
یکی از نمایندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبدالله قمی اشعری»، از یاران ویژۀ امام و از شخصیتهای بزرگ شیعی در قم بود. برخی از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمیها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت یاد کردهاند. [۹] [۱۰] اما دانشمندان دیگر، او را وکیل و نماینده امام دانستهاند. [۱۱]
در راس وکیلهای امام، «محمد بن عثمان عمری» قرار داشت و وکیلهای دیگر، به وسیلۀ او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعا اموال و وجوهات جمعآوری شده را به وی تحویل میدادند و او آنها را به امام (علیهالسّلام) میرساند.
افزون بر شبکه ارتباطی وکالت، امام از طریق فرستادن پیک، با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار میساخت و مشکلات آنان را برطرف میکرد. امام، گذشته از پیکها، از طریق نامهنگاری نیز با شیعیان ارتباط داشت و آنان را در موقعیتهای حساس راهنمایی میکرد.
نامهای که امام به «ابن بابویه» نوشته، نمونهای از این نامهها است. امام دو نامه نیز به شیعیان قم و آبه (آوه) نوشته که متن آنها در کتابها گرد آمده است. [۱۲]
بر اساس روایتی، امام عسکری (علیهالسّلام) بامداد روز هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ق اندکی پیش از رحلت، نامههای فراوانی به مردم مداین نوشت.
دانش امام:
از احادیث نقل شده از امام حسن عسکری علیه السلام آشکار می گردد که ایشان همچون امامان دیگر به مدد ارتباط با عالم غیب، از آگاهی و دانشی غیبی برخوردار بوده است و به نظر می رسد آن حضرت بیش از امامان دیگر، از این آگاهی به صورت «ابزار هدایت» استفاده میکردند.[۲۱] چنانچه در بسیاری از روایات نقل شده از آن حضرت راوی ابراز داشته است که من فلان مطلب به ذهنم رسید، یا فلان تقاضا را در ذهن داشتم و امام بدون آنکه من کلامی بگویم در آن مورد چنین گفت یا تقاضای مالی و غیره مرا همانگونه که در ذهن داشتم پاسخ داد.[۲۲]
در مواردی علم آن حضرت در زمینه های مختلف برای دیگران از غیر اصحاب آن حضرت نیز ثابت شده بود. به عنوان نمونه «بطریق» شاگرد «بختیشوع» پزشک مسیحی از استاد خود نقل نموده است که به او درباره آن حضرت گفت: «بدان که او داناترین فرد روزگار ماست که بر زمین زندگی می کند».[۲۳]
عبادت و تهجد:
امام حسن عسکری علیه السلام عابدترین فرد زمان خود بود و بیش از همه به اطاعت خداوند و انجام دستورات الهی می پرداخت؛ شبها را با تلاوت قرآن، نماز و سجود برای خدا تا بامداد سرمی کرد. محمد شاکری می گوید: «امام در محراب می نشست و به سجده می رفت و من می خوابیدم و بیدار می شدم، لیکن ایشان همچنان در حال سجده بودند».[۲۴]
جود و بخشش:
یکی دیگر از صفات بارز امام علیه السلام، سخاوت و بخشش ایشان بود؛ ایشان بخشنده ترین مردم بود و وکلایی در بیشتر مناطق اسلامی تعیین فرموده بود تا حقوق شرعیه را از مردم وصول کرده به فقیران، تهیدستان و درماندگان بدهند و با آنان عهد کرده بود که این اموال را در راه خیر و حل اختلافات میان مسلمین و دیگر موارد مفید صرف کنند. یکی از موارد بخشندگی امام را مورخان چنین نقل کرده اند: «محمد بن علی بن ابراهیم بن امام موسی بن جعفر می گوید: دستانمان خالی و روزگارمان سخت شده بود، پدرم به من گفت: ما را نزد این مرد (امام عسکری) که وصف بخشش و سخاوت او را شنیدهایم ببر. به او گفتم: آیا او را می شناسی؟ گفت: او را نمی شناسم و تاکنون او را هرگز ندیده ام. ما نیز به قصد دیدار امام راه افتادیم. در میانه راه پدرم گفت: چقدر خوب است که ایشان به ما پانصد درهم عطا کند؛ دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای خوراک و یکصد درهم برای مخارج. من هم با خود گفتم: ای کاش! به من نیز سیصد درهم ببخشد؛ با صد درهم الاغی بخرم و با صد درهم مخارج خود را تأمین کنم و صد درهم دیگر را خرج پوشاک کنم و به سوی منطقه «جبل» بروم. هنگامی که به خانه حضرت رسیدیم، غلام ایشان به سوی ما خارج شد و گفت: علی بن ابراهیم و فرزندش محمد داخل شوند، همینکه وارد شدیم و بر حضرت سلام کردیم، ایشان به پدرم گفتند: یا علی! چرا تا کنون نزد ما نیامده ای؟ آقای من از اینکه شما را با این حال دیدار کنم خجالت می کشیدم. اندکی درنگ کردیم و سپس خارج شدیم. غلام حضرت به دنبال ما آمد و به پدرم کیسه ای پول داد و گفت: این پانصد درهم است؛ دویست درهم برای پوشاک، دویست درهم برای خوراک و صد درهم برای مخارج. سپس کیسه ی دیگری به من داد و گفت این سیصد درهم است، صد درهم را برای الاغ خریدن خرج کن و صد درهم برای پوشاک و صد درهم برای مخارج. به سوی «جبل» نیز مرو بلکه به «سوراء»[۲۵] روانه شو. محمد نیز راه سوراء را پیش گرفت و در آنجا وضع مالی او خوب شده و از توانگران علوی گشت».[۲۶]
نحوه ارتباط شیعیان با امام عسکری
از برخی روایات فهمیده می شود که در زندگی امام حسن حداقل دورانی وجود داشته که امکان دیدار مستقیم با آن بزرگوار در خانهاش نبوده است و شیعیان معمولاً در مسیری که امام به مرکز حکومت رفت و آمد می کرد، توفیق زیارت چهره آن حضرت را داشته اند. در کتاب «الغیبه طوسی» آمده است که در یوم النوبه (روز مراجعه امام به مرکز حکومت) شور و شعفی در میان مردم پدید می آمد و خیابانها مملوّ از جمعیت می شد. آن گاه که امام در خیابان حضور می یافت، هیاهو خاموش می شد و امام از میان مردم عبور می کرد.[۲۹]
علی بن جعفر از حلبی نقل می کند: در یکی از روزها که قرار بود امام به دار الخلافه برود، ما در عسکر به انتظار دیدار وی جمع شدیم؛ در این حال از طرف آن حضرت توقیعی بدین مضمون به ما رسید: ألّا یسلمنّ علیّ أحد و لا یشیر الیّ بیده و لا یؤمئ فإنّکم لا تؤمنون علی أنفسکم.[۳۰] کسی بر من سلام و حتی اشاره هم به طرف من نکند؛ زیرا که در امان نیستید!
این روایت به خوبی نشان می دهد که دستگاه خلافت تا چه حد روابط امام با شیعیانش را زیر نظر داشته و آن را کنترل می کرده است.
در چنین وضعیتی امام تنها از طریق وکلا با شیعیان ارتباط داشت و آنها مسوولیت رد و بدل کردن نامههای شیعیان به امام یا وکیل ارشد آن حضرت و همچنین جمع آوری اموال مربوط به امام از تمامی مناطق شیعه نشین و رساندن آن به امام را بر عهده داشتند. عثمان بن سعید، شخصیت موجّه و شناخته شده شیعی، وکیل ارشد امام بود و همه اموال به دست او می رسید.[۳۱] فرزند او محمّد بن عثمان نیز منصب وکالت را به عهده داشت.[۳۲] احمد بن اسحاق اشعری، از عالمان بزرگ قم و از اصحاب خاص امام حسن عسکری علیه السلام وکیل آن حضرت در ناحیه قم بود.[۳۳] و از وکلای بغداد می توان به ریان بن صلت بغدادی اشعری اشاره کرد.[۳۴] وکیل آن حضرت در کوفه، ایوب بن نوح بن دراج بود[۳۵] و علی بن جعفر همانی برمکی از وکلای مکه[۳۶] و عبداللّه بن حمدویه بیهقی از وکلای حضرتش در بیهق و نیشابور بود.[۳۷] [۳۸]
موقعیت امام عسکری در سامرا
امام عسکری علیه السّلام اگرچه بسیار جوان بود، ولی به دلیل موقعیت بلند علمی و اخلاقی، به ویژه رهبری شیعیان و اعتقاد بی شائبه آنان به امام و احترام بی چون و چرای مردم از وی، شهرت فراوانی پیدا کرده بود.
سعد بن عبدالله اشعری قمی از علمای معروف شیعه می گوید: در شعبان سال ۲۷۸ ق - هیجده سال پس از رحلت امام عسکری علیه السّلام - در مجلس احمد بن عبیدالله بن خاقان - که آن روزها مسئولیت خراج قم را بر عهده داشت و به آل محمد و مردم قم نیز عداوت می ورزید - نشسته بودیم. سخن از طالبیون ساکن سامرا و مذهب و موقعیت آنان در پیش حاکم به میان آمد، احمد گفت: من کسی از علویان را چون حسن بن علی عسکری علیه السّلام در سامرا ندیده و نشنیده بودم که این چنین به وقار و عفاف و زیرکی و بزرگ منشی در میان اهل بیت خود شناخته شده و پیش سلطان و بنی هاشم محترم باشد، چنان که او را بر افراد مسن حتی امراء و وزراء و منشیان نیز برتری می دادند. روزی من بالای سر پدرم ایستاده بودم؛ آن روز پدرم برای دیدار با مردم نشسته بود. یکی از حاجبان وارد شد و گفت: ابن الرضا در بیرون در ایستاده است. پدرم با صداى بلندى گفت: او را اجازه ورود بدهید و آن حضرت وارد شد... وقتى پدرم او را دید چند قدم به سوى او رفت، -کارى که ندیده بودم با کسى حتى امرا و ولات عهد انجام بدهد-. وقتى به او نزدیک شد، دست به گردنش انداخت و صورت و پیشانى او را بوسید. آنگاه دستش را گرفت و در جاى خود نشاند. پدرم خود روبروى او نشست و با وى به گفتگو پرداخت. در سخنان خود، او را با کنیه -که حاکى از احترام او بود- مورد خطاب قرار مى داد و مرتب مى گفت: پدر و مادرم فدایت... . شب هنگام نزد پدرم رفتم... و از وى پرسیدم: پدر! آن شخص که امروز آن همه اجلال و احترامش نمودى، چه کسى بود که حتى پدر و مادرت را فداى او مى کردى؟ گفت: او ابن الرضا، امام رافضیان بود؛ آنگاه ساکت شد. چند لحظه بعد سکوتش را شکست و ادامه داد: فرزندم اگر روزى خلافت از دست بنى عباس بیرون رود، در میان بنى هاشم، جز او کسى شایستگى تصدى آن را ندارد. او به خاطر فضل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیکو، سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را دیده بودى مردى بود بزرگوار، عاقل، نیکوکار و فاضل. با شنیدن این سخنان آتش خشم سرتاسر وجودم را فرا گرفت. در عین حال حس کنجکاویم براى شناختن او برانگیخته شد. از هر کس از بنى هاشم، منشیان، قضات، فقها، حتى مردم عادى که درباره اش سؤال مى کردم، او را در نزد آنان در نهایت جلالت و بزرگوارى و مقدم بر سایر افراد اهل بیت مى یافتم. همه مى گفتند: او امام رافضیان است. از آن پس اهمیت وى پیش من رو به فزونى گذاشت؛ زیرا دوست و دشمن او را به نیکى مى ستودند. ...[۳۹]
این روایت با توجه به راوى آن که خود یکى از معاندان سر سخت اهل بیت بوده، موقعیت اخلاقى و اجتماعى امام را در میان عامه مردم و حتى خواص نشان مىدهد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم سیزدهم امام عسکری ع
ادامه مطلب را ببينيد
محدودیتها و فشارهای خلفای عباسی
خلفای عباسی معاصر امام حسن عسکری علیه السلام عبارت بودند از: متوکل (۲۳۲ تا ۲۴۶)، منتصر (۲۴۶ تا ۲۴۸)، مستعین (۲۴۸ تا ۲۵۲)، معتز (۲۵۲ تا ۲۵۵)، مهتدى (۲۵۵ تا ۲۵۶) و معتمد (۲۵۶ تا ۲۷۹). امام عسکری تحت فشارها و محدودیتهای زیادی از طرف این خلفا زندگی می کرد، چرا که در آن دوران، شیعه به صورت یک قدرت عظیم در عراق درآمده بود و این باعث می شد که خلفا احساس خطر کنند.[۴۰] روشن است که امام عسکری علیه السلام همانند سایر امامان، در صورت داشتن اختیار و آزادی، نه سامرا، بلکه مدینه را برای زندگی انتخاب می کردند. در واقع اقامت طولانی ایشان در سامرا جز نوعی بازداشت از طرف خلیفه قابل توجیه نیست. به همین جهت از امام خواسته بودند حضور خود را در سامرا، به طور مداوم به آگاهی حکومت برساند؛ چنان که طبق نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت هر دوشنبه و پنجشنبه مجبور بود در دار الخلافه حاضر شود.[۴۱]
روایات زیادی نیز درباره بازداشت و زندانی شدن امام عسکری علیه السّلام وجود دارد که البته از جهاتی با یکدیگر ناسازگارند. علت این امر، افزون بر این که می تواند اشاره به تعدّد بازداشت آن حضرت باشد، اشتباه مردم در نام خلفا نیز هست. این بازداشت ها عبارت اند از:
خبری درباره زندانی شدن آن حضرت در دوران مستعین (۲۴۸-۲۵۲) در دست است. صیمری در کتاب «الاوصیاء» نقل کرده است که مستعین دستور بازداشت امام عسکری علیه السّلام و آوردن وی به کوفه را به سعید حاجب داد. ابو الهیثم بن سیابه ضمن نامه ای که به امام نوشت، از این خبر اظهار نگرانی کرد. امام در جواب وی نوشتند: پس از سه روز فرجی حاصل خواهد شد. سه روز بعد، مستعین خلع شد و خطر رفع گردید.[۴۲] این خبر در منابع دیگر درباره معتز عباسی نقل شده است.
معتز، دیگر خلیفه سختگیر عباسی، امام عسکری و برادرش جعفر را زندان کرده است. با توجه به شهادت امام هادی علیه السّلام در سال ۲۵۴ و امامت فرزندش، آمدن دو برادر به زندان باید در سال ۲۵۴ یا ۲۵۵ باشد. صالح بن وصیف از ایادی عباسیان که حراست امام را در زندان بر عهده داشت، از طرف برخی شخصیتهای عباسی به سختگیری بر آن حضرت و آزار وی تشویق میشد که در پاسخ آنها گفت: قد وکّلت به رجلین شرّ من قدّرت علیه فقد صارا من العباده و الصّلاه الی أمر عظیم. دو تن که آنها را بدترین مردم می دانستم بر او مأمور کردم ولی آنان چنان تحت تأثیر امام عسکری قرار گرفتند که در عبادت و نماز به حد والایی رسیدند.[۴۳] مدارکی حاکی از آن است که شخص امام در زندان به طور دائم روزه بوده اند.[۴۴]
خبری هم درباره دوران مهتدی (۲۵۵-۲۵۶) موجود است. این خلیفه مدعی بود که او «عمر بن عبد العزیزِ» عباسیان است.[۴۵] ابوهاشم جعفری گفته است: در دوران مهتدی، هنگامی که در زندان بودم، امام عسکری علیه السّلام را به زندان آوردند. با کشته شدن مهتدی در سال ۲۵۶ ق. خدا جان او را از خطر مرگ رهانید؛ زیرا خلیفه قصد کشتن آن حضرت را داشت.[۴۶]
بار دیگر که امام زندانی شد، در عصر معتمد عباسی (۲۵۶-۲۷۹) بوده است. در روایتی آمده که آن حضرت در سال ۲۵۹ ق. در زندان معتمد عباسی بوده و علی بن جرین زندانبان او بوده است. او در پاسخ معتمد که درباره امام از وی سؤالاتی نموده، چنین گفته است: همواره روزها روزه دار و شبها مشغول نماز است.[۴۷]
آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت
از آنجا که پنهان شدن پیشوا و رهبر هر جمعیت، یک حادثه غیرطبیعی و نامانوس است و باور کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن، برای مردم دشوار است، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوالهوسلم) و امامان (علیهمالسلام)، به تدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته، افکار را برای پذیرش آن آماده میکردند.
این تلاش، در عصر امام هادی و عسکری (علیهماالسلام)، به صورت جدیتری به چشم میخورد، چنانکه امام هادی (علیهالسّلام) بعضی از کارها را به وسیلۀ نمایندگان انجام میداد و خود کمتر با افراد تماس میگرفت. این امر در زمان امام عسکری (علیهالسّلام)، جلوۀ بیشتری یافت، زیرا با وجود تاکید بر تولد حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، او را فقط به شیعیان خاص و بسیار نزدیک نشان میداد. از سوی دیگر، تماس مستقیم شیعیان با خود آن حضرت نیز روز به روز محدودتر و کمتر میشد، به گونهای که حتی در شهر سامرا از طریق نامه یا به وسیلۀ نمایندگان خویش، به مردم پاسخ میداد. بدینترتیب، آنان را برای پذیرش اوضاع و شرایط عصر غیبت و ارتباط غیرمستقیم با امام آماده میساخت. این همان روشی است که امام دوازدهم (علیهالسّلام) در زمان غیبت صغرا در پیش گرفت و به تدریج شیعیان را برای دوران غیبت کبرا آماده ساخت.
برخی از اصحاب و شاگردان ممتاز امام حسن عسکری علیه السلام عبارتند از:
حسین بن اشکیب سمرقندى: نجاشى تألیفات او را بر شمرده که در میان آنها کتابى با عنوان «الرد على الزیدیة» به چشم مى خورد.[۴۸]
احمد بن محمد برقی: کتاب «المحاسن» وى دائرة المعارفى مشتمل بر احادیث امامان در تمامى زمینههاى مختلف معارف دینى از قبیل: اخلاق، تفسیر و جز آن بوده است.
حسن بن موسى خشاب: از اصحاب امام عسکرى علیه السّلام تألیفاتى از خود باقى گذاشته که کتاب «الرد على الواقفیه» از آن جمله است.
احمد بن اسحاق اشعری: او نماینده ویژه و مورد اعتماد امام عسکری علیه السلام در شهر قم بود. او وجوهات جمع آوری شده را در سفرهای متعدد به حضور امام علیه السلام تقدیم می کرد و مسائل مردم قم را نزد امام می برد و پاسخ می گرفت. احمد بن اسحاق به جز امام یازدهم، به حضور امام جواد و امام هادی علیهماالسلام نیز رسیده است و نیز جواب نامه هایی از طرف امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) دریافت داشته است.[۴۹]
احمد بن محمد بن مطهر: او مأمور کارهای امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ بود.[۵۰]
ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری: او از نسل جناب جعفر طیار ـ علیه السلام ـ و از بزرگان دودمان خویش و اهل بغداد بود، در خدمت ائمه ـ علیهم السلام ـ مقام و منزلتی بزرگ داشت، امام جواد و امام هادی و امام حسن عسکری ـ علیهم السلام ـ را درک کرد و در اوایل غیبت صغری از ناحیه امام عصر ـ علیه السلام ـ از وکلا و کارگزاران نیز بوده است.[۵۱]
ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی: او اهل نوبخت و بزرگ متکلیمن بغداد و بزرگ طایفه نوبختیه محسوب می شد. کتب زیادی تصنیف کرده و از جمله کتاب انوار در تواریخ ائمه اطهار علیهم السلام. ابن ندیم در کتاب الفهرست می نویسد که ابوسهل کتابهای بسیاری تألیف کرده که بعضی از آنها به خط خود اوست و درباره علم کلام و فلسفه می باشد و کتابی هم در باب امامت نوشته است و جمعی از ناقلین فلسفه مثل ابوعثمان دمشقی و اسحق و ثابت از وجود او استفاده می کردند.[۵۲]
عثمان بن سعید عَمْری: او از بزرگان اصحاب و وکلاء امام هادی و امام حسن عسکری و امام قائم ـ علیهم السلام ـ می باشد، از سن یازده سالگی در خدمت حضرت امام هادی ـ علیه السلام ـ نشو و نما یافته و رابط و واسطه میان مردم و امام هادی و امام عسکری بود و در زمان غیبت صغری توفیق پیدا نمود تا از نوّاب امام عصر ـ عجل الله تعالی فرجه ـ گردد.[۵۳]
تفسیر منسوب به امام عسکری
«تفسیر منسوب به امام حسن عسکری» کتاب تفسیرى است که به امام عسکرى علیه السّلام نسبت داده شده و شامل تفسیر سوره حمد و قسمتى از سوره بقره است.
البته این کتاب از ابتداى طرح آن در محافل علمى، از قرن چهارم تا به امروز، مورد قضاوتهاى گوناگونى قرار گرفته است. شمارى از عالمان، آن را از آثار امام دانسته و احادیثى نیز از آن نقل کردهاند. اما برخى دیگر آن را جعلی و ساختگى شمرده و آن را فاقد اعتبار علمى دانستهاند. بخشى از این قضاوتها متکى به سند کتاب است؛ زیرا دو نفر به نامهاى یوسف بن محمد بن زیاد و محمد بن سیار، اساس روایت آن هستند که افرادی مجهول می باشند و در کتب رجالی شرح حالی از آنها نیامده است. واسطه این دو و شیخ صدوق نیز، محمد بن قاسم استرآبادى است، که او نیز همانند دو راوی بلاواسطه تفسیر، توثیق نشده است، گرچه شیخ صدوق به او اعتماد داشته است.[۵۴]
البته ابن شهر آشوب نیز در کتاب معالم العلماء، تفسیری ۱۲۰ جلدی را در زمره کتابهای حسن بن خالد برقى دانسته،[۵۵] که عبارت آن چنین است: «حسن بن خالد برقى اخو محمد بن خالد، من کتبه: تفسیر العسکرى من املاء الامام علیه السلام، مائة و عشرون مجلدة». این تفسیر اکنون بر جای نمانده است.
شهادت امام حسن عسکری
مطابق با نقل شیخ صدوق، امام حسن عسکرى علیه السلام را معتمد عباسی با خوراندن سم به ایشان به شهادت رساند.[۶۱] منابع، تاریخ شهادت امام عسکری را هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری گفتهاند.[۶۲] از آنجا که امام یک چهره کاملا شناخته شده در سامرا بود، هنگام رحلتش هالهاى از غم و بهتزدگى فضاى سامرا را فرا گرفت. احمد بن عبیدالله در روایتى که قسمتى از آن پیش از این ارائه شد، این صحنه را چنین وصف کرده:
وقتى امام عسکرى علیه السّلام رحلت کرد، صداى شیون و فریاد همه جا را فرا گرفت. مردم فریاد مىزدند: ابن الرضا رحلت کرد. آنگاه براى تدفین آماده شدند، بازار به حال تعطیل درآمد. پدر من (وزیر معتمد عباسى)، بنى هاشم، شخصیتهاى نظامى و قضایى و منشیان و مردم به سوى جنازه هجوم آوردند، آن روز در سامرا قیامتى برپا بود.[۶۳]بیشتر علمای شیعه بر این اعتقاد هستند که حضرت مسموم شده است[۲۷] [۲۸] و همچنین پدرش و جدّش و همه امامان دیگر به شهادت رسیدهاند. [۲۹]
و در اینباره به آنچه از امام صادق (علیهالسّلام) و امام رضا (علیهالسّلام) روایت شده استدلال کردهاند که فرمودند: به خدا سوگند! هیچکدام از ما نیست جز اینکه شهید میشود.[۳۰] [۳۱] [۳۲]
حضرت در روز جمعه هشتم ربیع الاول ۲۶۰ق به شهادت رسید. [۳۳] [۳۴]
بعد از آن بود که شیعیان برای اقامه نماز در خانه آن حضرت جمع شدند و جعفر برادر امام یازدهم، خود را برای پیش افتادن در نماز آماده میکرده که ناگاه حاضران دیدند که نوجوانی آمده و دامن جعفر را گرفته و او را از کنار پیکر امام دور کرده و خود بر ایشان نماز خواند و مردم نیز با او به اقامه نماز پرداختند و سپس محل را ترک کرده و ناپدید شد و مردم نفهمیدند که از کدام سو رفت.[۳۵]
شهادت: امام عسکری(ع) ۸ ربیعالاول سال ۲۶۰ قمری[۲۵] در دوره حکومت معتمد عباسی در ۲۸ سالگی به شهادت رسید.[۲۶] گزارشهایی نیز درباره شهادت او در ماههای ربیعالثانی و جمادیالاولی نیز وجود دارد.[۲۷] شیخ مفید برآن است او به سبب بیماری از دنیا رفت؛[۲۸] اما بنا به گفته فضل بن حسن طبرسی در اعلام الوری، بسیاری از علمای امامیه معتقدند که امام عسکری(ع) همچون دیگر امامان بر اثر مسمومیت شهید شده است.[۲۹] مستند آنان روایت «و الله ما منّا الا مقتول شهيد» منقول از امام صادق(ع) است.[۳۰] همچنین سید جعفر مرتضی عاملی تاریخپژوه، سخن شیخ مفید(وفات امام به سبب بیماری) را حمل بر تقیه کرده است. [۳۱] بر اساس برخی گزارشهای تاریخی دو خلیفه قبل از مُعْتَمَد نیز در صدد قتل امام عسکری(ع) برآمده بودند. در روایتی آمده است مُعْتَزّ عباسی به حاجِب( دربانِ مخصوص) خود دستور داد امام را در مسیر کوفه به قتل برساند ولی با آگاه شدن مردم، موفق نشد.[۳۲] بر اساس گزارش دیگری، مُهتَدی عباسی نیز تصمیم گرفت امام را در زندان به شهادت برساند ولی تصمیم او عملی نشد و دوره حکومت او به سر رسید.[۳۳] امام عسکری(ع) در خانه خود در سامرا، که پیشتر امام هادی(ع) نیز در آنجا دفن شده بود، مدفون است.[۳۴] به نقل عبدالله بن خاقان، وزیر معتمد عباسی[۳۵] پس از شهادت امام عسکری(ع)، بازارها تعطیل شد و بنیهاشم، بزرگان، رجال سیاسی و مردم در تشییع پیکر او شرکت کردند.[۳۶]
فرزند عبیدالله بن خاقان میگوید: روزی برای پدرم که وزیر معتمد عباسی بود خبر آوردند که امام حسن (علیهالسّلام) بیمار است. پدرم با عجله خبر را به خلیفه داد. خلیفه به پنج نفر از معتمدانش – از جمله نحریر خادم - دستور داد که خانه حضرت را زیر نظر داشته باشند و طبیبی را مقرّر کرد که هر صبح و شام از احوال ایشان آگاه شود. بعد از دو روز خبر آوردند که بیماری آن حضرت شدیدتر شده است. پدرم نزد حضرتشان رفته و به پزشگان دستور داد که از آنجا دور نشوند و از قاضی القضات نیز خواست که ده نفر از دانشمندان سرشناس را پیوسته نزد امام (علیهالسّلام) نگهدارد.[۳۶] [۳۷]
به نظر میرسد تمام اینها صحنهسازیهایی بود که مرگ آن حضرت را طبیعی جلوه دهند. به هر حال، امام به شهادت رسید و در همان شهر سامرا و در همان خانهای که پدرشان در آن دفن شده بود به خاک سپرده شد.[۳۸]
سوگمندانه پس از امام عسکری (علیهالسّلام)، پدیدههای ناگواری رخ داد که برخی بدین قرار است:
بازجویی حاکمان ستمگر از خانۀ آن حضرت، برای دستیابی به حضرت مهدی (علیهالسّلام)؛[۳۹] [۴۰]
برخورد جعفر کذاب با مادر امام عسکری (علیهالسّلام) بر سر میراث؛
ترور، حبس، تهدید و اذیت و آزار شیعیان؛
شیخ مفید، تهدیدات بر ضد شیعه پس از شهادت امام عسکری (علیهالسّلام)، را یکی از تلخترین فرازهای تاریخ تشیع یاد کرده است. [۴۱] [۴۲]
اختلاف و چنددستگی بین شیعیان.
یکی از حادثههای کمرشکن پس از شهادت امام عسکری (علیهالسّلام)، تفرقهای بود که در میان برخی از شیعیان پدید آمد و آنها را از یکپارچگی خارج کرد. البته این تفرق پیش از آن، از سوی امام عسکری (علیهالسّلام) پیشبینی شده بود. ابوغانم میگوید: از امام عسکری (علیهالسّلام) شنیدم که میفرمود: «در سال ۲۶۰ پیروانم فرقه فرقه میشوند.»
آنگاه در ادامه ابوغانم میگوید:
در آن سال امام عسکری (علیهالسّلام) رحلت فرمود و پیروان و یارانش متفرق شدند. دستهای خود را منتسب به جعفر -پسر امام دهم- کردند، گروهی سرگردان شدند، عدهای به شک افتادند، دستهای در حالت سرگردانی ایستادند و جمعی دیگر به توفیق خدای سبحانه و تعالی بر دین خود ثابت ماندند.[۴۳]
شرایط سیاسی
دوره امامت امام عسکری(ع) با سه خلیفه عباسی همزمان بود: معتز عباسی(۲۵۲-۲۵۵ق)، مهتدی (۲۵۵-۲۵۶ق) و معتمد (۲۵۶-۲۷۹ق).
شاید نخستین موضع سیاسی ثبت شده در زندگی امام حسن عسکری(ع) مربوط به زمانی باشد که امام حدود بیست سال داشت و پدرش هنوز زنده بود. ایشان در نامهای به عبدالله بن عبدالله بن طاهر از امیران صاحب نفوذ در دستگاه عباسی، که از دشمنان مستعین(المستعین بالله احمد بن محمد۸۶۲-۸۶۶م.)، خلیفه وقت به شمار میآمد، خلیفه را فردی طغیانگر خواند و ساقط شدن او را از خدا خواست.[۶۴]
پس از قتل مستعین، معتز به قدرت رسید در آغاز حکومت او رفتار خصومتآمیزی نسبت به امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) گزارش نشده است. پس از شهادت امام هادی(ع) نیز شواهد حکایت از آن دارد که با وجود محدودیتهایی که برای فعالیتهای امام عسکری(ع) اعمال میشده، امام از آزادی نسبی برخوردار بوده است. برخی از ملاقاتهای حضرت با شیعیان در اوائل امامت خود، این مسئله را تأیید میکند. اما پس از گذشت یک سال، خلیفه به امام بدگمان شد و در سال ۲۵۵ق ایشان را زندانی کرد. امام در دوره یکساله خلیفه بعدی (مُهتَدی۲۵۵-۲۵۶ق.) نیز همچنان در زندان بود.
با آغاز خلافت معتمد در سال ۲۵۶ق که با قیامهای شیعی روبهرو بود، امام از زندان آزاد شد و به سازماندهی اجتماعی و مالی امامیه اهتمام ورزید. از این رو در صفر سال ۲۶۰ق امام به دستور معتمد به زندان افتاد و خلیفه روزانه اخبار مربوط به امام را پیگیری میکرد.[۶۵] یک ماه بعد امام از زندان آزاد شد ولی با حفاظت نگهبانان به خانه حسن بن سهل وزیر مأمون در نزدیکی شهر واسط منتقل شد.[۶۶]
یکی از عواملی که اوضاع سیاسی را برای امام عسکری(ع) و شیعیان سختتر میکرد شهرت یافتنِ قیام امام دوازدهم(عج) بود. شیخ مفید دوران امامت امام عسکری (ع) را روزگار سخت توصیف کرده است.[۶۷] وی معتقد است در مذهب امامیه آمدن امام منتظَر مشهور شده بود و خلیفه که میدانست شیعیان انتظار آمدن او را میکشند در جستجوی فرزند امام عسکری (ع) بود و تلاش و کوشش بسیاری برای اطلاع یافتن از آن حضرت میکرد. به همین دلیل بود که امام عسکری (ع) ولادت فرزندش را مخفی کرد.[۶۸] شیخ طوسی بر این باور است که امام عسکری(ع) با توجه به این شرایط بود که در وصیت خود موقوفات و صدقاتش را به مادرش حُدیث ارجاع داد.[۶۹]
شهادت امام حسن عسکری
جانشين آن حضرتفرزند: بر اساس اکثر منابع شیعه، تنها فرزند امام عسکری(ع)، امام زمان(عج) مسمّا به «محمد» است.[۴۱] از علمای اهل سنت نیز کسانی چون ابن اثیر، شَبْلَنجی و ابن صباغ مالکی نیز نام محمد را به عنوان فرزند امام عسکری ذکر کردهاند.[۴۲]
روايت زير را از ابوالاديان نقل كردهاند كه گفت:من خادم امام عسكرى(ع) بودم و رسائل او را به شهرهاى ديگر مىبردم و جواب مىآوردم.در بيمارى منتهى به رحلت وى هم نزد او رفتم نامههایى را كه نوشته بود به من داد و فرمود به مداين ببرم. من رفتم و بعد از پانزده روز برگشتم اما ديدم بانگ زارى و شيون از خانۀ امام بلند است و جعفر بن على بر در خانه ايستاده به تعزيت شیعیان پاسخ مىدهد.با خود گفتم اگر اين مرد امام شده باشد كار امامت دگرگون خواهد شد.در اين اثنا خادمى بيامد و به جعفر گفت كار تكفين تمام شد.بيا بر جنازۀ برادرت نماز بگزار.جعفر و همۀ حاضران به داخل خانه رفتند.من هم رفتم و امام را كفن شده ديدم.جعفر پيش رفت تا در نماز امامت كند.وقتى خواست تكبير بگويد ناگهان كودكى با چهرهاى گندمگون و مويى كوتاه و مجعد و دندانهایى كه بينشان گشادگى بود پيش آمد و رداى جعفر را كشيده گفت: اى عمو عقب برو. من براى نماز بر پدرم از تو شايستهترم. جعفر در حاليكه رنگش از خشم تيره شد عقب رفت و آن كودك بر جنازۀ امام نماز گزارد.او مهدى موعود امام دوازدهم(عج) بود.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم سیزدهم امام عسکری ع
ادامه مطلب را ببينيد
حرم علی نقی و حسن عسکری پس از انفجار و تخریب
شهادت امام عسکری علیه السلام قسمت چهارم
در دعاى ساعت يازدهم روز «که معمولا بعد از ظهر درتابستان و عصر در زمستان است» آمده است:
وَ بـِالاِمـامِ الْحـَسـَنِ بـْنِ عـَلِىِّ عـليـه السـلام اَلَّذى طـُرِحَ لَلسِّبـاعِ فـَخَلَّصْتَهُ مِن مَرابِضِها وَامْتُحِنَ بِالدَّو آبِّ الصِّعابُ فَذَلَّلْتَ لَهُ مَراكِبَها
يعنى متوسل شدم به امام حسن عسكرى عليه السلام ، آن آقايى كه افكندند او را در ميان درند گان پـس بـه سـلامـت او را از مـحـل درنـد گـان بـيرو ن آوردى و ممتحن شد آن حضرت به دابه سركش و حيوان چموش پس رام كردى براى او سوار شدن او را.
درقسمت اول دعا «اَلَّذى طـُرِحَ لَلسِّبـاعِ فـَخَلَّصْتَهُ مِْن مَرابِضِها» اشاره دارد به نماز خواندن امام حسن عسکری علیه السلام در ميان شيران و درندگان :
روايـت شـده كـه حـضـرت امـام حسن عسكرى عليه السلام را سپردند به نحرير و نـحرير تنگ مى گرفت بر آن حضرت و اذيت مى كرد آن جناب را. زوجه اش به او گفت: اى مـرد! بـتـرس از خـدا بـه در سـتـى كـه تـو نـمـى دانـى كـه كـيـسـت در منزل تو، پس شروع كرد در بيان اوصاف حضرت عسكرى عليه السلام از صلاح و عبادت و جلالت آن حضرت و گفت من مى ترسم بر تو از اين رفتار تو با آن حضرت، نحرير گـفـت: به خدا سوگند كه من او را در بركة السباع ميان شيران و درندگان خواهم افكند. پـس اجـازه طـلبـيـد از خـليـفـه در ايـن امر، او را اجازه داد. پس آن حضرت را افكند به نزد شـيـران و شـك نـداشـتـند در آنكه شيران آن حضرت را خواهند خورد، پس نظر كردند در آن مـحـل كـه از حـال آن جـنـاب خـبرى گيرند، ديدند آن جناب را [كه] ايستاده نماز مى خواند و سـبـاع در دور آن حـضرت مى باشند پس امر كرد كه آن جناب را بيرون آورند و به خانه اش برند.
در قسمت دوم دعا «وَامْتُحِنَ بِالدَّو آبِّ الصِّعابُ فَذَلَّلْتَ لَهُ مَراكِبَها» اشاره شده به آنچه نقل شده كه مستعين باللّه خليفه، استرى داشت چمو ش و سركش به حدى كه احدى قدرت نداشت كه او را لگام كند يا زين بر پشت او گذارد يا او را سوار شود، اتفاقا روزى حضرت به ديدن خليفه رفت خليفه به آن حضرت، گفت: خـواهـش مى نمايم از شما كه اين استر را دهنه بر دهانش كنيد. و غرضش آن بود كه از اين كـار يـا اسـتـر رام
شود يا آنكه چموشى كند و آن حضر ت را بكشد ، پس حضرت برخاست و دسـت مبارك خود را بر كفل استر گذاشت آن حيوان عرق كرد به نحو ى كه عرق از او جارى شـد و در نـهايت آرامى و تذلل شد، پس حضرت او را زين كرد و لجام بر دهنش زد و سوار گـشت و قدرى در منزل او را راه برد. خليفه از اين كار تعجب كرده و آن استر را به آنحضرت بخشيد.
حضور امام عسکری علیه السلام در گرگان
علاّمه مجلسی نقل میکند، حضرت عسکری (ع) از روی اعجاز در زمان خویش به گرگان رفتند و با دوستان و یاران بیشمار خویش دیدار داشته است،
«جعفر بن شریف جرجانی» میگوید: در یکی از سالها که به حج میرفتم، در سامرا به زیارت امام عسکری(ع) نائل شدم، در آن سفر، شیعیان گرگان اموال زیادی را در اختیار من گذاشته بودند تا به امام برسانم، بعد از تحویل اموال، عرض کردم: شیعیان شما در گرگان سلام رساند ند، امام فرمودند: آیا بعد از انجام حج به گرگان بازخواهی گشت؟ گفتم: بله، امام فرمودند: از امروز تا 175روز دیگر و درروز جمعه، سوم ماه ربیعالآخر و در ساعت ها ی اول روز به شهر خو د با ز خواهی گشت، من نیز در آخرین ساعات آن روز برای دیدار با دوستان و شیعیان به گرگان خواهم آمد، به آنان این خبر را برسان.
شیخ طوسی در الغیبه، که از ذخایر گرانقدر شیعه است، از نوبختی بغدادی نقل کرده است که در بیماری منتهی به شهادت من بر امام(ع) داخل شدم و خادم ایشان که سیاهپوست بود حضور داشت. امام خطاب به خادمش فرمودند که آب مصطکی را برای من بجوشان و او هم این کار را کرد و مادر امام عسکری(ع) آب را خدمت ایشان آورد و وقتی امام(ع) خواست آب را بگیرد، دستش لرزش داشت و کاسه آب به دندانهای ایشان میخورد و امام به خادمش گفت به اتاق مجاور برود و طفل در حال سجدهای آنجاست و او را نزد من بیاور و مادر امام با عقیل رفتند و دست امام زمان(عج) را گرفتند و آوردند؛ این بچه صورت و چهرهای داشت که به سفیدی میزد. موهای او هم مجعد و فر بود و بین دندانهایش فاصله بود. طفل بر پدرش سلام کرد و امام عسکری گریستند و به او فرمودند که این آب را به من بنوشان زیرا من به سوی پروردگارم در حال لقا هستم و امام زمان(ع) این کار را کرد. وقتی امام(ع) آب را نوشید، هنگام نماز بود. البته برخی روایات گفته اند که هنگام نماز صبح بود و امام زمان (ع) به پدر کمک کرد تا وضو بگیرند و نماز بخوانند.
در قسمت آخر روایات داریم که امام عسکری(ع) فرمودند بشارت بر تو باد که ولد و وصی و صاحب الزمان و جانشین من هستی. سپس نسب امام زمان(عج) را تا امیرالمؤمنین(ع) ذکر کردند و نام همه ائمه(ع) را بردند و فرمودند تو فرزند پیامبر هستی و پیامبر بشارت داده است و تو را مانند کنیه خودش ابوالقاسم میداند. در هنگام تدفین این کودک، جعفر را که برای اقامه نماز بر امام آماده شده بود کنار زدند و خودشان بر پیکر پدر نماز میت را اقامه کردند.
ابن صباغ مالکى» ، یکى از دانشمندان اهل سنت، از قول «عبید الله بن خا قان» ، یکى از درباریان عباسى (که از احترام او نسبتبه امام یاد کردیم) مىنویسد: «... هنگام در گذشت ابو محمد حسن بن على عسکرى -علیه السلام- معتمد، خلیفه عباسى حال مخصوصى پیدا کرد که ما از آنشگفت زده شدیم و فکر نمى کردیم چنین حالى در او (که خلیفه وقت بود و قدرت را در دست داشت) دیده شود.وقتى «ابو محمد» (امام عسکرى) رنجور شد، پنج نفر از اطرافیان خاص خلیفه که همه از فقیهان دربارى بودند، به خانه او گسیل شدند. معتمد به آنان دستورداددرخانه ابومحمد بمانند و هر چه روى مىدهد به اوگزارش کنند، نیز عده اى را به عنوان پرستار فرستاد تا ملازم او باشند، و همچنین به «قاضى بن بختیار» فرمان داد ده نفر ازمعتمدین را انتخاب کند و به خانه ابو محمدبفرستد و آنان هر صبح و شام نزد او بروند وحال او را زیر نظر بگیرند.دو یا سه روز بعد به خلیفه خبر دادند حال ابو محمد سختتر شده و بعید استبهتر شود. خلیفه دستور داد شب و روز ملازم خانه او باشند و آنان پیوسته ملازم خانه آن بزرگوار بودند تا پس از چند روزى رحلت فرمود. وقتى خبر درگذشت آن حضرت پخش شد، سامراء به حرکت در آمد و سراپا فریاد و ناله گردید و بازارها تعطیل و مغازهها بسته شد. بنى هاشم، دیوانیان، امراى لشکر، قاضیان شهر، شعرا، شهود و گواهان و سایر مردم براى شرکت در مراسم تشییع حرکت کردند...
پس از وفات و غسل و تکفین آن حضرت، ابو عیسى بن متوکّل ازجانب حکومت و به نیابت از خلیفه بر آن حضرت نمازگزارد و پس ازفراغت از نماز، صورت امام را نما یان ساخت و آن را بویژه به هاشمیها و علویها و مسئولان بلند مرتبه و قاضیان و پزشکان نشان داد و گفت: اینحسن پسر على پسر محمّد پسر رضاست که به مرگ طبیعى، در بسترخویش مرده است و به هنگام رحلتش فلانى و فلانى از خادمان ومحرمانامیر المؤمنین و فلانى و فلانى از قاضیان وفلانى از پزشکان بر بالین اوحضور داشتهاند آنگاه چهره مبارک آن حضرت را پوشاند . این اقدامات براى این بود که مبادا پاى حکومت در قتل امام به میانآید، و همین امر نشانگر آن است که حکومت از جانب مردم متّهم بهکشتن امام بوده است. بدینسان امام عسکرىعلیه السلام رحلت کرد و از پس خویش راهى درخشان بر جاى نهاد تا نسلها از روشنى آن هدایت گردند. آن حضرت را در همان اقامتگاه شریفش در شهر سامراء، درکنار مزارپدربزرگوارش، به خاک سپردند که تا امروز نیز زیارتگاه مسلماناناست.
احمد بن اسحاق بن سعید اشعرى روایت کرده است که: بر امام حسنعسکرى وارد شدم و خواستم در باره جانشینش از وى بپرسم. امّا آنحضرت خود بدون مقدّمه فرمود: "احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى از زمانى که آدم را آفریدزمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالىنخواهد گذارد به برکت وجود او است که بلا از مردم زمین دور مىشودوباران فرو مىبارد وبرکات زمین برون مىآیند". گفتم: فرزند رسول خدا! پس از تو امام و خلیفه کیست؟ پس شتابان وارد اتاق شد. سپس بیرون آمد و بچّهاى روى دوش گرفتهبود صورتش گویى ماه شب چهارده بود و سه سال از عمرش مىگذشت. سپس امام فرمود: "احمد! اگر کرامت تو بر خداى عزّ و جل و بر حجّتهایش نمىبود، اینکودکم را به تو نشان نمىدادم. او همنام و هم کنیه رسول خدا و کسى استکه زمین را از عدل و داد پر مىکند پس از آنکه ستم و بیداد پر شده باشد. احمد! حکایت او در این امّت همچون حکایت خضر و همانندداستان ذو القرنین است. به خدا سوگند چنان غیبت درازى کند که هیچکس از هلاکت در آن رهایى نیابد مگر آنکه خداوند او را بر اعتقاد بهامامتش استوار کرده و در طول این مدّت با دعا براى تعجیل فرجشهمراهى نموده باشد".
«ابو الادیان» از خدمتکاران خانۀ امام حسن عسکری (علیهالسّلام) بود که افزون بر حضور در خانۀ آن بزرگوار، سرپرست امور نامههای آن حضرت و بردن آنها به شهرهای مختلف نیز بود. او از کسانی است که روایت شهادت امام عسکری(علیهالسّلام) و نماز خواندن حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر آن حضرت را ذکر کرده است. وی گوید:
من خدمتکار امام حسن عسکری (علیهالسّلام )بودم و نامههای او را به شهرها میبردم. در آن بیماری که منجر به فوت او شد، نامههایی نوشت و فرمود: «آنها را به مداین برسان. چهارده روز این جا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرا خواهی شد و از آن جا صدای واویلا میشنوی و مرا در محل غسل مییابی.» پرسیدم: «ای آقای من! چون این امر واقع شود، امام و جانشین شما که خواهد بود؟» فرمود: «هرکس که پاسخ نامههای مرا از تو خواست، همو قائم پس از من خواهد بود.» گفتم:«دیگر چه؟» فرمود: «کسی که بر من نماز خواهد خواند.» گفتم: «دیگر چه؟» فرمود: «کسی که خبردهد درآن همیان چیست»، «همو قائم پس از من خواهد بود.» بزرگواری آن حضرت مانع شد که از او بپرسم در آن همیان چیست. نامهها را به مداین بردم و جواب آنها را گرفتم و همانگونه که فرموده بود، روز پانزدهم به سامرّا رسیدم. به ناگاه صدای واویلا از سرای او شنیدم و او را بر مغتسل یافتم. برادرش جعفر بن علی را بر در سرا و شیعیان را بر در خانهاش دیدم که وی را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک میگویند. با خود گفتم: اگر این امام است که امامت باطل خواهد بود، زیرا میدانستم که او شراب مینوشد و قِمار میکند و تار میزند، پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم. او از من چیزی نپرسید، آن گاه عقید بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است،برخیز وبراونمازبگزار! جعفربن علی داخل شد و برخی از شیعیان مانند سمّان و حسن بن علی - که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود - در اطراف وی بودند. چون به سرا در آمدیم، حسن بن علی را کفن شده، بر تابوت دیدم و جعفربن علی پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تکبیر گوید، کودکی گندمگون با گیسوانی مجعّد و دندانهای پیوسته، بیرون آمد و ردای جعفر بن علی را گرفت و گفت: «ای عمو! عقب برو که من به نمازگزاردن بر پدرم سزاوارترم». جعفر با چهرهای رنگ پریده و زرد عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد. آن حضرت کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد. سپس گفت: ای بصری! جواب نامههایی را که همراه تو است بیاور و آنها را به او دادم و با خود گفتم: این دو نشانه، باقی میماند همیان، آن گاه نزد جعفر بن علی رفتم، در حالی که او آه میکشید! حاجز وشّاء به او گفت: ای آقای من! آن کودک کیست تا بر او اقامه حجّت کنیم؟ گفت: به خدا سوگند! هرگز او را ندیدهام و او را نمیشناسم! ما نشسته بودیم که گروهی از اهلقمآمدند و ازحسنبنعلیعلیهما السلام پرسش کردند و فهمیدند که او در گذشته است وگفتند: بهچه کسیتسلیت بگوییم؟ مردم به جعفربن علی اشاره کردند، آنان بر او سلامکردند وبه او تبریک وتسلیت گفتند و پرسیدند: همراه مانامهها و اموالیاست، بگو نامهها از کیست و اموال چقدر است؟
جعفر در حالی که جامههای خود را تکان میداد، برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب میخواهید؟ راوی گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامههای فلانی و فلانی همراه شماست و همیانی که درون آن هزار دینار است و نقش ده دینار آن محو شده است. آنان نامهها و اموال را به او دادند و گفتند: آن که تو را برای گرفتن اینها فرستاد، همو امام است. جعفر بن علی نزد معتمد عباسی رفت و ماجرای آن کودک را گزارش داد، معتمد کارگزاران خود را فرستاد و صقیل جاریه را گرفتند و از وی مطالبه آن کودک کردند، صقیل منکر او شد و مدعی شد که باردار است تا به این وسیله کودک را از نظر آنان مخفی سازد. وی را به ابن الشوارب قاضی سپردند تا اینکه مرگ ناگهان عبیداللّهبن یحیی بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پیش آمد. از اینرو از آن کنیز غافل شدند و او از دست آنها گریخت».
(کمالالدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. همچنین ر.ک: منتخب الأنوار المضیئة، ص 157؛ الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1101 ، دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم سیزدهم امام عسکری ع
ادامه مطلب را ببينيد
سامرا دارُ العزا شد - عسکری جانش فدا شد
مهدِیِ آلِ محمّد - بهرِ بابا در عزا شد
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
دیده است از ظلمِ اعدا - مهدیِ ما داغِ بابا
بی پدر گردیده مهدی - گشته او بی یار و تنها
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
با فغان و بی قراری - مهدی است با اشکِ جاری
در غمِ هجران بابا - میکند او سوگواری
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
ما که در شور و نوائیم - بهرِ مهدی جان فدائیم
باقری و جمله یاران - عاشقانِ سامرائیم
ای حسن جان ای حسن جان - ای حسن جان ای حسن جان
سروده شده شهادت امام عسکری سال 1401
یا امام العسكری
یا امام العسكری یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
خسروكون ومكانی یا امام العسكری - رهنمای ا نس وجانی یا امام العسكری
والدصاحب زمانی یا امام العسكری - بهرما روح وروانی یا امام العسكری
یا امام العسكری یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
سرورعالم تویی تویا امام العسكری - عالم واعلم تویی تو یا امام العسكری
نیراعظم تویی تویا امام العسكری - دردرامرهم تویی تویا امام العسكری
خسروكون ومكانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
هادی جنّ وبشرهستی توای مولای ما - كوكب فتح وظفرهستی توای مولای ما
رهبروهم راهبرهستی توای مولای ما - برامامت مفتخرهستی توای مولای ما
رهنمای ا نس وجانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
نوگل بستان توباشدامام انس وجان - جانشین برحق تومهدی صاحب زمان
آنكه ازبعدتوشدازدیده های ما نهان - آنكه شددرابرغیبت همچوخورشیدی نهان
والدصاحب زمانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
شهرسامراشده زندانت ای جان جهان - گشته عسكرگاه دشمن ازبرای تومكان
رنج وآزارفراوان برتوشد ازدشمنان - زهركین معتمد گشته برایت خصم جان
توازآن آزرده جانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
هشتم ماه ربیع گشتی شهید اززهركین - شدسیه پوش ازبرایت انبیا ومرسلین
گشته است مهدی امت بهرتواندوهگین - شدعزادارازبرایت شیعیان ومسلمین
توسوی جنت روانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری
گشته ای مدفون به سامرا توای جان جهان - دركنارباب خودهادی امام انس وجان
باقری ودوستانت بهرتو نوحه كنان - اندرآن صحن وسرایت شیعیان سینه زنان
توشفیع دوستانی یا امام العسكری - یا امام العسكری یا امام العسكری-
مهدی یا مهدی بی پدرگشتی
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
مهدی یا مهدی بی پدرگشتی - از غمِ بابا خون جگرگشتی
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
تو یتیم اینك گشتی ای شاها - تسلیت بادا برتو از ماها ما
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
ای امامِ ما حضرتِ صاحب - تو به سامرّا گشته ای غایب
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
ما به سردابِ غیبتت آئیم - ما به فرمانِ تو سراپائیم
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
ما به سامرا در حضورِتو - دردعا باشیم برظهورِتو
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
باقری خواهد از خدا هرروز - تا شود مهدی برهمه پیروز
مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی - مهدی یا مهدی مهدی یا مهدی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم سیزدهم امام عسکری ع
ادامه مطلب را ببينيد
ماجرای عجیب فروش دوچرخه های سرقتی در سایت دیوار !
سید خلیل سجادپور- دزد جوانی که با فروش دوچرخه های سرقتی در سایت دیوار، نشانی منازل خریدار را شناسایی می کرد و دوباره همان دوچرخه را به سرقت می برد، با تلاش عوامل انتظامی کلانتری آبکوه مشهد دستگیر شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، فردی با مراجعه به نیروهای انتظامی مدعی شد دوچرخه ای را که 2 روز قبل از طریق آگهی سایت دیوار خریده بود، از منزلش سرقت شده است! با اعلام این گزارش و با دستور سرهنگ روح ا... لطفی (رئیس کلانتری آبکوه)بلافاصله افسران دایره تجسس،تحقیقات گسترده ای را همزمان با بازبینی دوربین های مدار بسته آغاز کردند و به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد سارق دوچرخه شباهت عجیبی به فروشنده آن در سایت دیوار دارد!
به همین دلیل نیروهای انتظامی با کسب مجوز قضایی رصدهای اطلاعاتی را ادامه دادند و موفق شدند محل سکونت فروشنده دوچرخه را در خیابان شهید طرحچی شناسایی کنند. طولی نکشید که افسران زبده دایره تجسس در یک عملیات هماهنگ و ضربتی وارد مخفیگاه متهم 21 ساله شدند و او را دستگیر کردند. این جوان که سوابق متعدد کیفری نیزداشت، ابتدا منکر سرقت شد و ادعا کرد او فقط دوچرخه را به شاکی فروخته است و دیگر از سرقت آن اطلاعی ندارد اما وقتی با تصاویر خود در دوربین های مداربسته روبه رو شد، به ناچار سرقت دوچرخه را پذیرفت و گفت: با کلید مخصوصی که داشتم در منازل را باز می کردم و بی سر وصدا قفل دوچرخه را با قیچی آهن بری می بریدم و سپس آن را در سایت دیوار به فروش می گذاشتم. زمانی که خریدار پیدا می شد و دوچرخه را به او می فروختم با شیوه های مختلفی نشانی منزل او را به دست می آوردم و دریک فرصت مناسب دوباره آن را به سرقت می بردم.
بنا به گزارش روزنامه خراسان، این سارق جوان در حالی تاکنون به 7 فقره سرقت دوچرخه اعتراف کرده است که بررسی های بیشتر در این باره هنوز ادامه دارد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
قوچانی: پزشکیان زیربار تعهدات جبهه اصلاحات نرفت؛ گزینه خاتمی هم کس دیگری بود نه پزشکیان
محمد قوچانی در گفت وگوی اخیر خود با مجله آگاهی نو گفته اسحاق جهانگیری گزینه اصلی خاتمی بوده نه پزشکیان. او همچنین روایت کرده پزشکیان زیربار تعهدات جبهه اصلاحات نرفت و تعهدنامه را امضا نکرد. در ادامه بخش های مهم اظهارات او را می خوانید:*خاتمی خواهان نامزدی بود که حاکمیت او را بپذیرد و ملت به او رای دهند نه مانند مصطفی تاج زاده که در سال ۱۴۰۰ رد صلاحیت شد و نه مانند مصطفی معین که در سال ۱۳۸۴ رای نیاورد اما این نامزد چه کسی بود؟*افرادی مانند عبدا... نوری گفتند که مصداق این نامزد کسی جز اسحاق جهانگیری نیست اما خاتمی با اشاره به شرط رای آوردن تاکید کرد که گزینههای دیگری هم وجود دارد. مهم ترین گزینههای موردنظر سید محمد خاتمی و نیز سیدحسن خمینی دو نفر بودند؛ مجید انصاری و سید محمد صدر.سیدمحمد خاتمی در آغاز ورود به انتخابات سال ۱۴۰۳ درباره تایید صلاحیت و اقبال ملت به اسحاق جهانگیری اصرار نداشت؛ خلاف آن چه در سال ۱۳۹۶ با اصرار به جهانگیری برای نامزدی او در کنار حسن روحانی سبب سوءتفاهم میان اصلاح طلبان و اعتدال گرایان شد. پس از انصراف زودهنگام سید محمد صدر و کنارهجویی مجید انصاری البته سید محمد خاتمی در پی جبران برآمد و بر نامزدی اسحاق جهانگیری اصرار کرد تا جایی که با بیاعتنایی به محمدرضا عارف معاون اول خود سبب شد او هم از نامزدی منصرف شود. سیدمحمد خاتمی همچنین به صراحت مخالف نامزدی افرادی بود که به نام اصلاحات شناخته میشدند اما او و دوستانش ایشان را اصلاح طلب نمیدانستند. دومین نفر از این رده افراد، شخص محمد شریعتمداری بود. در نتیجه از سوی عالیترین نهاد رهبری اصلاحات این پیام به بدنه جبهه اصلاحات منتقل شده بود که مناسب ترین فرد برای نامزدی ریاست جمهوری اسحاق جهانگیری است. *مسعود پزشکیان گزینه اول جبهه اصلاحات نبود چون منشور ۱۵ مادهای سیدمحمد خاتمی را نپذیرفت و تعهدنامه جبهه اصلاحات را هم امضا نکرد؛ تعهدنامهای که او را موظف میکرد در صورت تایید صلاحیت چند نامزد اصلاحطلب به سود نامزد منتخب جبهه اصلاحات کنارهگیری کند.پزشکیان جواب همه را داده و گفته بود چه کسی میگوید که عقل ۱۵ نفر از عقل یک نفر بهتر کار میکند در جایی که علم حکم میکند؟! گفته بود چه کسی گفته است حزبی که برنامه ندارد، حزب است؟ پرسیده بود برنامه شما مثلا در حوزه سلامت چیست؟*چشمانداز ریاست جمهوری سیدابراهیم رئیسی تا سال ۱۴۰۸ او [علی لاریجانی]را از هر تغییری ناامید میکرد تا جایی که به برخی اصلاحطلبان هم گفته بود در فکر انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۴ هم نباشند. علی لاریجانی حتی به برادرش شیخ صادق هم توصیه کرده بود به جای خبرگان در همان قم به فکر سنت مرجعیت و فقاهت باشد. من [محمد قوچانی]به عنوان نویسنده این گزارش روز دوشنبه هفتم خردادماه ۱۴۰۳ در معیت محمد عطریانفر مستقیماً از زبان علی لاریجانی شنیدم که در مراسم افتتاح مجلس دوازدهم محمدباقر قالیباف به علی لاریجانی گفته است نامزد ریاست جمهوری نمیشوم، اما حتی علی لاریجانی به تداوم این تحلیل و خبر امیدی نداشت و گفت بعید است قالیباف نامزد نشود.*علی لاریجانی گفت، اما این خطر وجود دارد که با نامزدی قالیباف بخشی از اصولگرایان میانه رو به او رأی دهند. نگرانی اصلی علی لاریجانی، اما برای کشور بود که گرچه در خلأ ریاست جمهوری تاب آورده است، اما در شرایط بحرانی دیگر تحمل خلأ قدرت را ندارد و اگر این خلأ با ریاست جمهوری سعید جلیلی پر شود، به نظر علی لاریجانی برای ایران جبرانناپذیر خواهد بود و نه در یک دوره ۴ ساله یا ۸ ساله که شاید برای همیشه کشور در تاریکی میرود...لاریجانی گذشته را به یاد میآورد: انتخابات سال ۱۳۸۸ که این امکان به وجود آمده بود که با نطق تلویزیونی میرحسین موسوی کشور آرام گیرد، اما با وجود موافقت مقامات عالی کشور، سعید جلیلی در مقام دبیر شورای عالی امنیت ملی با این کار مخالفت کرد.در همین راستا رضا سالیانی، عضو هیئت رئیسه جبهه اصلاحات به ادعای قوچانی در مورد پزشکیان که منشور سید محمد خاتمی را نپذیرفته و تعهدنامه جبهه اصلاحات را امضا نکرده است، واکنش نشان داد و اظهار کرد: « ۱- پذیرش منشور پیششرط هیچ یک از کاندیداها نبود.۲- تنها کسانیکه تعهدنامه جبهه اصلاحات را پذیرفتند، در پروسه بررسی قرار گرفتند.»
آقای پزشکیان! مراقب تصمیمات ضد وفاق باشید
انتصابات اخیر در حوزه اطلاع رسانی وزارت بهداشت و وزارت راه، برخی منتقدان را نگران کرده که تحت شعار «وفاق ملی» به افرادی با سوءسابقه سیاسی و امنیتی میدان داده شود
یوسفی- پربسامدترین واژه رئیسجمهور در هفتههای اخیر که در رسانهها و میان فعالان سیاسی مورد توجه ویژه قرار گرفته، «وفاق ملی» است. این راهکار از زمان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری بهعنوان ابزاری برای دستیابی به راهبردهای دولت چهاردهم مورد تأکید قرار گرفته است. نخستین انتقادهای جدی به این شعار دولت با معرفی کابینه آغاز شد و اخیراً با انتصاب مدیران و معاونان برخی وزارتخانهها به اوج خود رسیده است.دلایل اصلی انتقادات به شعار وفاق ملی را میتوان در سه دسته تقسیمبندی کرد:
تفاوتهای ایدئولوژیک
برخی افراد و گروههای منتقد با رویکرد سیاسی و ایدئولوژی پزشکیان همخوانی ندارند. پزشکیان بهعنوان شخصیتی اصلاحطلب شناخته میشود و برخی از منتقدان او از جناحهای مقابل، با ایدههایش مخالف هستند. بنابراین، وفاق به معنای کمک به دولت جدید برای تحقق ایدههایش برای آنها کاری خلاف مبانی خود به شمار میآید. این اختلاف ایدئولوژیک بهویژه پس از انتصاب برخی مدیران دولتی با سوءسابقه سیاسی و امنیتی شدت یافته است. اوج این اختلافات حتی قبل از برگزاری انتخابات نمایان شد، زمانی که یکی از اعضای ستاد تیم پزشکیان جناح مقابل را به طالبان تشبیه کرد و نوشت: «نخواهیم گذاشت ایران به دست طالبان بیفتد». این اظهارات موجب تشدید اختلافات ایدئولوژیک و غیرممکن ساختن پذیرش شعار وفاق ملی برای برخی از گروههای سیاسی شد. منتقدان بر این باورند که شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران بهگونهای است که تحقق وفاق ملی در حال حاضر امکانپذیر نیست. از دیدگاه آنها، اختلافات سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی در میان گروههای مختلف جامعه به قدری گسترده است که نمیتوان بهراحتی به یک اجماع ملی دست یافت.
عملکرد پزشکیان یا اصلاحطلبان
برخی افراد و گروهها انتقادات خود را به عملکرد سیاسی پزشکیان یا جناح اصلاحطلب مرتبط میدانند. آنها معتقدند اصلاحطلبان در سالهای گذشته نتوانستهاند وعدههای خود را محقق کنند و شعار «وفاق ملی» را صرفاً یک تاکتیک سیاسی برای جلب حمایت مردم میدانند، بدون این که برنامهای واقعی و عملی برای تحقق آن وجود داشته باشد. مهدی جمشیدی، یکی از منتقدان دولت، معتقد است که اصل این شعار کاملاً تصادفی و بدون تدبیر بوده و بهدلیل خلأ گفتمانی بر دولت پزشکیان سایه افکنده است. او به تازگی در یادداشتی نوشت: «آقای پزشکیان با ذهنیتی تهی از خلاقیت و طرح و تدبیر به میدان انتخابات وارد شد و گفتارهای انتخاباتیاش، عامهپسند و غیرعلمی بودند؛ همچنانکه اکنون نیز ایشان هیچ نظر و مفهومی ندارد و سخن نو و مبدعانه برای او، در حد امر ممتنع است». همچنین، انتصاب افراد شائبهدار در وزارت بهداشت و وزارت راه که در چالشهای چند سال اخیر کشور، نظیر فتنه 88 و ناآرامی های 1401، عملکرد منفی داشتند، برخی منتقدان را به این نتیجه رسانده که این شعار پوششی برای میدان دادن رسمی به افرادی با سوءسابقه امنیتی در یک دهه اخیر است. به طور مشخص تعدادی از رسانه های اصولگرا با اشاره به رزومه برخی چهره ها همچون کرمانپور در وزارت بهداشت و نسرین وزیری در وزارت راه مدعی هستند که آنان در ناآرامی های 1401 نقش داشته اند و به انتصاب اخیر آنان واکنش نشان دادند. در همین راستا امیرحسین ثابتی، نماینده مردم تهران، با کنایه به شعار وفاق ملی دولت در صفحه توییتر خود نوشت: «وفاق برای بازگشت نفاق». همچنین، یک کاربر با انتقاد به انتصابات اخیر در بدنه مدیریتی دولت نوشت: «دور زدن قوانین بهکارگیری مدیران دستگاههای اجرایی و بهویژه قواعد مربوط به استعلامات امنیتی از طریق صدور حکم سرپرستی بهجای مدیریت، قانونگریزی جدیدی است که در این دولت در حال باز شدن است! جناب پزشکیان! لطفاً با قانون هم وفاق کنید!»
تفسیری متفاوت از وفاق ملی
برخی دیگر ممکن است تفسیر متفاوتی از وفاق ملی داشته باشند یا روش رسیدن به وفاق این دولت را نامطلوب بدانند. از دیدگاه این افراد، وفاق ملی باید به معنای اجماع و هماهنگی در چارچوب اصول خاص و ادبیات غیررادیکال باشد. بهعنوان مثال، وقتی حسین سلاح ورزی، از حامیان دولت پزشکیان، اخیراً در توییتی برخی مدیران دولت قبل را با تعبیر «پخمگان» خطاب قرار داد با انتقادات زیادی مواجه شد. مدیرمسئول روزنامه صبح نو در نقد ترویج ادبیات رادیکال در فضای سیاسی، در پاسخ به سلاحورزی نوشت: «ادبیات سلاح ورزی و ثابتی دو روی یک سکه علیه شکلگیری نظریه سیاست داخلی هستند و به سرعت فضای سیاست را به سمت دوگانه بقا/نابودی میبرند. میتوان دولت قبل را نقد کرد اما نمیتوان گفت پخمه و میتوان انتصابهای جدید را نقد کرد و با آن مخالف بود اما نگفت نفاق. رادیکالیسم مشغول کار است.» محمد سعید احدیان مشاور رسانه ای رئیس مجلس نیز در توئیتی معنا دار، انتصابات حاشیه ساز اخیر در برخی وزارتخانه ها را خلاف شعار وفاق ملی دانست و نوشت:« آقای پزشکیان باید مراقب تصمیمات ضدوفاق وزارتخانه ها باشید.»با توجه به شرایط موجود، میتوان گفت پزشکیان بهعنوان یک سیاستمدار اصلاحطلب، مواضعی اتخاذ کرده که هدف آن ها تقویت وفاق ملی و ایجاد تعامل میان جناحهای مختلف سیاسی است. اما برخی از این اقدامات و مواضع بهدلیل موارد مذکور بهعنوان ضد وفاق تلقی و باعث انتقادات متعدد از سوی جریانهای مختلف شده است. تعدد طیف منتقدان شاید هشداری باشد به رئیسجمهور تا در برخی از سیاستهای خود ذیل شعار وفاق تجدید نظر کند. در نهایت، این پرسش مطرح میشود که آیا وفاق ملی یک نیاز واقعی و دستیافتنی است یا تنها شعاری در میان منازعات سیاسی روز؟
بلوف همکاری به ضمیمه یاوه گویی
توکلی - باز هم ادعاهای تکراری علیه ایران و این بار در ریاض و در بیانیه پایانی صد و شصت و یکمین نشست وزرای خارجه شورای همکاری خلیجفارس.طرح این ادعاها در حالی صورت گرفته که دبیرکل شورای همکاری خلیجفارس، جاسم محمد البدیوی، به تازگی در تماس تلفنی با وزیر امور خارجه کشورمان سیدعباس عراقچی با تأکید بر اهمیت جایگاه ایران در ارتقای صلح و ثبات در منطقه گفته بود که اعضای این شورا «علاقهمند به مشورت و تعامل با ایران درباره چالشهای بزرگ منطقه هستند». تعامل با ایران همچنین از سوی ۶ عضو این شورا در تماسهای تلفنی و دیداری در این مدت با عراقچی نیز مورد تأکید قرار گرفته است.اماوزرای همکاری خلیجفارس در بیانیه ریاض باز هم به طرح ادعای بیاساس و تکراری درباره مالکیت امارات عربی متحده بر جزایر سهگانه ایرانی تنببزرگ، تنبکوچک و ابوموسی، موضوع میدان گازی آرش و مداخله در امور داخلی دیگر کشورها پرداخت. ادعاهایی که بلافاصله از سوی سخنگوی وزارت امور خارجه ناصر کنعانی بهصراحت مردود و بار دیگر بر تعلق جزایر سهگانه به ایران تأکید شد.در بیانیه ریاض انتخاب رئیسجمهور مسعود پزشکیان از سوی اعضا تبریک گفته شده و سخنگوی وزارت امور خارجه ناصر کنعانی هم در این باره اعلام کرد که دولت چهاردهم با استمرار سیاست همسایگی، راهکار حل مشکلات منطقه را تعامل و همکاری با همسایگان میداند و در عین حال مواضع این چنینی از سوی شورا به «فرایند تعامل و همکاری منطقهای» کمکی نخواهد کرد.
تاکید قرارگاه خاتم به استیفای حقوق ایران از میدان آرش
اما این اولین بار نیست که امارات این ادعاهای خود را در مجامع مختلف مطرح می کند؛ بدون شک مسئله حاکمیت بر جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک در خلیج فارس یکی از مسائل تنش زای تهران و ابوظبی در سه دهه گذشته بوده است. این ماجرا در یک سال اخیر نیز حاشیه های زیادی به همراه داشت و در کنار چین، پای امضای روسیه و حتی سوریه نیز به بیانیههای مشترک همسایگان جنوبی پیرامون جزایر سه گانه باز شد که موجی از واکنش ها را در پی داشت. حتی پای ادعاهای واهی امارات به مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک باز شد و «ریم بنت ابراهیم الهاشمی»، وزیر مشاور امارات با وقاحت تمام از جمهوری اسلامی ایران خواست تا مشکل سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را حل و فصل کند. نکته مهم ماجرا این است که موضع کلی ایران درباره سه جزیره مزبور این بوده است که حاکمیت کشور بر این جزایر به طور دایم و قطعی، اعاده شده و علی الاصول جایی برای بحث در باره مسئله حاکمیت نیست. به همین دلیل است که اساسا کشورمان بنا ندارد که این موضوع در مجامع حقوقی پیگیری شود چرا که در مواردی که هر دو طرف درباره وجود اختلاف، توافق داشته باشند، ممکن است به طور مشترک بپذیرند که اختلاف مزبور را از طریق رجوع به دیوان بین المللی لاهه یا داوری بین المللی حل کنند. در مورد حاضر، اما کشورمان علی الاصول معتقد به وجود اختلاف نیست و تنها حاضر به مذاکره برای رفع سوء تفاهم است. در این میان اما برخی از اقدامات از سوی جمهوری اسلامی به تثبیت باور حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه کمک می کند؛ یکی از آن ها توسعه میادین نفت و گاز در میدان آرش است. میدانی که ابوظبی همواره ادعای واهی حاکمیت بر آن را مطرح می کند. موضوعی که سردار عابد فرمانده قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا در اظهارات اخیر خود به این مهم اشاره کرد و گفت: «دولتها آمده اند و رفته اند اما یک حلقه مفقوده در اقتصاد جمهوری اسلامی ایران به نام میادین مشترک نفتی و گازی باقی مانده، اما قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا، موضوع بهره برداری از میادین مشترک یادآوران، اسفندیار، فرزاد و میدان مهم آرش را در دستور کار قرار داده تا مردم ایران از ظرفیتهای آن بهره ببرند.» سردار عابد با تاکید بر این که بهره برداری از میدان آرش در جهت تامین منافع مردم حیاتی است، گفت:« ان شاءا... این موضوع در اولویت دولت چهاردهم قرار گیرد تا بتوان حق و حقوق مردم را استیفا کرد.»
اعتماد - بهزاد نبوی گفت: مسائلی چون حجاب اجباری، موضوع فیلترینگ و برخی موارد دیگر هم موافقان و مخالفانی دارند! اما اولویتی که باید به عنوان مهمترین اولویت و هدف مسعود پزشکیان مد نظر باشد، حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم است. همه طیفها هم روی این ضرورت توافق دارند....رفع حصر هم مطالبه و خواسته بسیاری از ایرانیان است. منتها من کماکان اولویت بنیادین و فراگیر کشور را تجدید نظر در حوزه سیاست خارجی برای حل مسائل اقتصادی و معیشتی میدانم.
جوان - برخی اصلاحطلبان از ادبیاتی در نقد دولت پزشکیان و دولتمردان او استفاده میکنند که حتی جدیترین منتقدان پزشکیان در جریان مقابل هم از آن پرهیز دارند... امثال عباس آخوندی، یک سیاست همیشگیشان القای این نکته به مردم است که در تعامل با غرب حتی مشکل آب خوردن شما هم حل میشود و بعد که سیاست خارجی برای بخشی از مردم مهم میشود، میگویند دیدید سیاست خارجی شما، چون اشتباه است، برای مردم مهم شده است!
آگاه -میز مذاکرات هستهای و رفع تحریمها در وزارت امورخارجه شکل خواهد گرفت و مسئولیت این امر نیز با کاظم غریب آبادی خواهد بود.غریب آبادی که در حال حاضر معاون امور بین الملل قوه قضاییه و دبیر ستاد حقوق بشر کشورمان است، طی روزهای آینده به سمت معاون حقوقی و بین المللی وزارت امورخارجه منصوب خواهد شد و همزمان مسئولیت میز مذاکرات هستهای و رفع تحریمها را نیز عهده دار میشود.
دنیای اقتصاد - رئیس جدید سازمان بورس باید بداند مانند دیگر اعضا و رئیس دولت چهاردهم راه سختی در پیش دارد، بورس، کشتی توفانزدهای است که تعداد زیادی از مسافران آن از ترس مالشان خود را به دریا انداختهاند و اندک باقیماندگان نیز عنقریب است که فرار را بر قرار ترجیح دهند. بیش از هر چیز بازار سرمایه به شفافیت نیاز دارد، شیشههای این تالار غبار گرفته و باید تمیز شوند تا اعتماد رخت بسته برگردد.
تابناک نوشت: امیر دریادار ایرانی فرمانده نیروی دریایی ارتش با اشاره به عملیات احیای ناوشکن سهند گفت: تلاش بی وقفه و همدلی کارکنان در گرمای طاقت فرسای بندرعباس و بیرون کشیدن کامل ناوچه سهند از آب، برگ زرینی دیگر از افتخارات پرسنل نیروی دریایی ارتش است، وعده میدهیم که در آیندهای نزدیک سهند پس از به روزرسانی و نوسازی تجهیزات به انجام مأموریتهای برون مرزی باز خواهد گشت.
جهان نیوز نوشت: اربعین شهید اسماعیل هنیه هم سر رسید و همین برای شبکه های معاند بهانهای شد تا رسانهها در مورد زمان و نحوه پاسخ انتقامی ایران گمانه زنی کنند. از میان برآوردها و تحلیل ها، برخی مدعی شدند که ایران احتمالا از انتقام، پشیمان شده و برخی دیگر چون نمیتوانند زمان پاسخ ایران را حدس بزنند، شب حمله را انتظار می کشند. از آنجایی که بسیاری از کارشناسان زمان حمله ایران را تا قبل از اربعین شهادت اسماعیل هنیه برآورد کرده بودند، حالا این شائبه ممکن است ایجاد شود که ایران خیلی هم دنبال انتقام نیست!
فردا نیوز نوشت: ولی ا... سیف رئیس اسبق بانک مرکزی گفت: فرض کنیم تحریمها یک شبه برداشته شود و FATF هم حل شود چون نه استاندارد حاکمیت شرکتی و نه نسبتهای مالی رعایت نشده ما قادر به همکاری با نظام بانکی جهانی نیستیم. از جمله اقداماتی که باید در این زمینه انجام شود تصحیح سیاست گذاریهای پولی و مالی دولت شامل تغییر رفتار دولت با بانکها، اصلاح نظام نظارت بانک مرکزی بر بانکها، اصلاح نظام حسابرسی شامل استقلال، کیفیت و نظارت بر عملکرد، اصلاح ساختار نظام سهامداری بانکها شامل استقرار مدیریت حرفهای و مستقل، متعادل سازی کسب و کار بانکها شامل پاک سازی ترازنامه و تعادل دارایی و بدهی، تعادل درآمد و هزینه و جریان نقد ورودی و خروجی را شامل میشود.
- رهبر انقلاب: در بزرگداشت شهدا باید این حقیقت که آنان با تمام وجود در مقابل جنگ روانی دشمن ایستادند، زنده و برجسته شود
- دادگاه رسیدگی به پرونده کودتای ۲۸ مرداد
- طرح سازندگی قرارگاه خاتم روی میز پزشکیان
- سفر به عراق آغاز دوره جدیدی از توسعه روابط با کشورهای همسایه و اسلامی است
- جایگاه مهم عراق در سپهر دیپلماسی ایران / نگاهی به ابعاد و اهداف سفر رئیسجمهور به بغداد
- فیلتر سیگار بلای جان محیط زیست است/ آلودگی سمی فیلتر سیگار برای آب و خاک
- آخرین جزئیات از کاربرد اینترنت ماهوارهای در ایران / چرا اینترنت فیبر نوری گزینه بهتری است؟
- هیچ استاد و دانشجوی اخراجی نداشتیم/ اسامی موسوم به استادان اخراجی در فضای مجازی اعتبار ندارد
- مسئول سیاست خارجی اروپا: اقدامات اسرائیل، دفاع از خود نیست بلکه نقض گسترده حقوق بشراست
- سیاستپزشکیان: ارتباط با کشورهای اسلامی از دیدار با عراق شروع میشود
- وزیر اقتصاد اعلام کرد؛ بازگرداندن اعتماد مردم به بازار سرمایه، اولویت دولت چهاردهم
- ۱۵ یادداشت تفاهم بین ایران و عراق امضا میشود/قرار بود شهید رئیسی به این سفر برود
- آبرسانی سپاه و بسیج به ۳ هزار نقطه کشور
- اعتراف تلخ وزیر اقتصاد به دورشدن از بانکداری اسلامی!
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
سالمترین میوه و سبزی کدام است؟
همه این موضوع را میدانند که مصرف میوه و سبزی برای بدن مفید است ولی اطلاعات کمتری درباره نحوه استفاده از آنها اطلاع دارند. مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریهای آمریکا (CDC)، اخیراً دستورالعملهای خود درباره مصرف سبزی و میوههای سالم را منتشر کرده است که برای خانوادهها جالب توجه است. به گفته این مرکز یکی از بهترین سبزیجات، شاهی است که امتیازات چگالی تغذیه را بر اساس محتوای ویتامین و مواد معدنی رتبه اول را دارد. شاهی، سبزی فلفلی است که در آب شیرین رشد میکند که در این دستور امتیاز ۱۰۰ را کسب کرده است. در این دستور به طور کلی سبزیجات در صدر فهرست خوراکیهای سالم قرار دارند. در رتبههای بعدی سبزیهایی مانند اسفناج (۸۶) و کلم پیچ (۴۹) نیز دیده میشود. فلفل دلمهای قرمز (۴۱) و کلم بروکلی (۳۴) نیز در ردههای بعدی هستند. اما وقتی نوبت به میوه میرسد، سالمترین آنها گوجه فرنگی است. از نظر گیاه شناسی، گوجه فرنگی میوه محسوب میشود. در مقیاس CDC، گوجه فرنگی زیر هویج و بالای لیمو، نمره ۲۰ را میگیرند. گوجه فرنگی مملو از آنتی اکسیدان هایی است که عملکردی شبیه به ابرقهرمانان در بدن شما دارد و به دفع رادیکالهای آزاد کمک میکند که باعث استرس اکسیداتیو میشوند و میتوانند در ایجاد سرطان، دیابت، بیماری های قلبی نقش داشته باشند.
گوجه فرنگی، سرشار از مواد مغذی همچون پروتئین، ویتامین C، آهن، فیبر و پتاسیم است که هرکدام نقشی حیاتی در سلامتی دارند. اما آیا میدانستید که پختن گوجه فرنگی میتواند خواص آن را افزایش دهد؟ برخلاف تصور عمومی که پختن مواد غذایی ممکن است ارزش غذایی را کاهش دهد، حرارت دادن گوجه فرنگی در واقع باعث آزاد شدن لیکوپن بیشتر میشود که یک آنتیاکسیدان قوی با خواص ضد سرطانی است. در ادامه خواص گوجه پخته را مرور میکنیم:
1. تقویت کننده سلامت قلب و پیشگیری از بیماریهای قلبی عروقی ، 2. حافظ طبیعی دستگاه گوارش، 3. راهکار طبیعی برای پیشگیری از سرطان، 4. یاریگر طبیعی در کنترل قند خون و دیابت، ۵. تقویت کننده سلامت چشمها و جلوگیری از مشکلات بینایی، ۶. حفظ استحکام استخوانها و پیشگیری از پوکی استخوان، ۷. مبارزه موثر با یبوست و بهبود عملکرد رودهها، ۸. همراه شما در مسیر کاهش وزن، ۹. تقویتکننده طبیعی سیستم ایمنی بدن، ۱۰. کاهش دهنده طبیعی التهاب و درد، ۱۱. حافظ سلامت مغز و پیشگیری از بیماریهای مغزی، ۱۲. منبع غذایی مفید برای زنان باردار، ۱۳. دوستدار کبد و حافظ سلامت آن، ۱۴. جوان سازی پوست و جلوگیری از پیری زودرس
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگی سلام
ادامه مطلب را ببينيد
درب خانه فاطمه زهرا علیهاسلام واقع در مسجدالنبی (مدینه)پس از ورود از باب النساء
حوادثِ پس از رحلت رسول خدا (ص)بخش یک
حوادثِ پس از رحلت رسول خدا (ص)بخش دو
حوادث روزهای بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) قسمت اول
حوادث روزهای بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) قسمت دوم
حوادث روزهای بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) قسمت سوم
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس
ادامه مطلب را ببينيد
حوادثِ پس از رحلت رسول خدا (ص)، که منجر به شهادت فاطمه (س) شد
حادثه روز دوشنبه
الف. رحلت رسول خدا (ص)
رسول خدا روز دوشنبه هنگام زوال (ظهر)[۱] (در حالی که سر آن حضرت بر دامان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع) بود،[۲] چشم از جهان فرو بستند. با وجود شهرتِ دوشنبه به عنوان روز رحلت رسول خدا (ص)، در تاریخ رحلت آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد. علمای بزرگ شیعه، همچون شیخ مفید و شیخ طوسی آن را ۲۸ صفر می دانند.[۳] اما واقدی، ابن سعد، بلاذری، مرحوم کلینی، شیخ طوسی – در قول دیگرش- و خلیفه بن خیاط تاریخ رحلت ایشان را دوازدهم ربیع الاول ذکر کرده اند.[۴] بر اساس روایت کتاب تاریخ اهل البیت (ع) به نقل از امام رضا (ع)[۵] و نقل اِربلی از امام باقر (ع)[۶] و نقل طبری از ابومخنف[۷] و نقل یعقوبی،[۸] تاریخ وفات رسول خدا (ص) دوم ربیع الاول بوده و برخی از محققان معاصر همین قول را ترجیح داده اند.[۹]
ب. غسل رسول خدا (ص) و نماز بر ایشان توسط امیرالمؤمنین (ع)
برخی از محققان پس از ارائه احادیث متعدد در باب چگونگی و همچنین حاضران در مراسم تغسیل پیامبر، این گونه نتیجه گیری می کنند که پس از رحلت رسول خدا (ص)، حضرت علی (ع) به تنهایی مشغول غسل ایشان شد و هیچ کس با ایشان (به جز در آوردن آب) در این کار مشارکت نداشت.[۱۰] پس از غسل، بدن رسول خدا (ص) را کفن کردند و امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع) تنها بر بدن ایشان نماز خواندند، در حالی که سایر مردم مشغول به امر خلافت بودند.[۱۱] با توجه به دستور رسول خدا (ص) به امیرمؤمنان (ع) مبنی بر رها نساختن بدن ایشان از زمان رحلت تا زمان دفن، می توان نتیجه گرفت که زمان غسل، با فاصله اندکی پس از رحلت و به هنگام زوال بوده است.
ج. اقامه نماز ظهر
معلوم نیست این نماز به امامت چه کسی برگزار شده، ولی چنان که در ادامه خواهد آمد، قطعاً ابوبکر حضور نداشته است؛ زیرا وی آن هنگام در مدینه نبود. مولای متقیان علی (ع) هم مشغول به امور رسول خدا (ص) بودند، و شاید همین مسئله امامت نماز ظهر بود که موجب شد برخی به دنبال تعیین خلیفه بیفتند.
د. ورود ابوبکر به مدینه
ابوبکر همسری از زنان انصار به نام حبیبه بنت خارجه بن زید[۱۲] اختیار کرده بود و اتفاقاً در آن ایام، به منزل وی رفته بود[۱۳] که در منطقه ای خارج از محدوده مرکزی مدینه به نام «سنْح» قرار داشت. چون خبر شهادت رسول خدا (ص) در مدینه شایع گشت و به گوش ابوبکر رسید، سوار بر اسبی شد و به سرعت خود را به مسجدالنبی رساند و برای اطمینان از صحت این واقعه، مستقیم به منزل عایشه رفت.[۱۴]
ه. تشکیل اجتماع سقیفه بنی ساعده
عصر روز دوشنبه و پس از اقامه نماز ظهر، انصار در «سقیفه بنی ساعده» اجتماع کردند و گفتند: پس از رسول خدا (ص)، امر را بر عهده سعد بن عباده می گذاریم. سعد، رئیس قبیله خزرج، که در آن هنگام مریض بود، خطبه ای خواند و پسران یا پسر عموهایش آن را با صدای بلند برای دیگران تکرار می کردند. وی در آن خطبه، به پیشگامی انصار در پذیرش اسلام و حمایت از پیامبر (ص) اشاره نمود و افزود: خلافت حق شماست، پس آن را محکم برای خود نگاه دارید. انصار او را تأیید کردند و گفتند: اگر مهاجران نپذیرفتند و در جواب ما گفتند: ما از بستگان رسول خدا هستیم، چه کنیم؟ برخی پاسخ دادند: می گوییم: امیری از شما و امیری از ما امور را اداره کنند و به کمتر از این هرگز راضی نخواهیم شد. [۱۵] عُوَیم بن ساعده، که از قبیله اوس بود، به این امر (خلافت سعد بن عباده که خزرجی بود) اعتراض کرد. در نتیجه، او را از سقیفه بیرون انداختند.[۱۶]
او در راه به «مَعْن بن عدی بلوی» برخورد و ماجرا را برای وی بازگو نمود. معن بن عدی از هم پیمانان قبیله اوس بود و عُوَیم بن ساعده نیز توسط پیامبر، برادر دینی عمر بن خطاب گردیده بود.[۱۷] ابن ابی الحدید به نکته ای جالب توجه اشاره می کند: این دو از دوستان ابوبکر بودند و وی را دوست داشتند اما بغض و عداوت سعد بن عباده را در دل داشتند.[۱۸] به همین سبب، عُوَیم با خلافت سعد بن عباده در شورا مخالفت کرد. سپس آن دو نزد عمر رفتند. مَعْن بن عدی تمام آنچه را از عوَیم بن ساعده شنیده بود برای عمر تعریف کرد.[۱۹] عمر با نگرانی نزد ابوبکر رفت وی را خبردار کرد. آنان در راه به ابوعبیده جراح برخوردند و هر پنج نفر با سرعت به طرف سقیفه به راه افتادند.[۲۰]
در سقیفه، ابوبکر سخنرانی کرده و در آخر گفت: «من به خلافت عمر یا ابوعبیده راضی ام». برخی از انصار گفتند: امیری از ما و امیری از شما. هرگاه یکی مُرد، آن دیگری امیر شود و به همین صورت، یک امیر از ما و پس از مرگش امیری از شما. ابوبکر این سخن را نپذیرفت و گفت: امارت از ما و وزارت از شما. حُباب بن منذر، که این سخن را شنید، برخاست و گفت: ای انصار، خلافت را از دست ندهید و به دیگران راضی نشوید؛ چون پایه های این حکومت را شما استوار ساختید، و اگر می گویید مهاجران با ما مخالفت می کنند حداکثر راضی شوید به اینکه امیری از ما و امیری از آنان باشد. عمر در جواب وی گفت: دو شمشیر در یک غلاف جای نمی گیرد. نزاع بالا گرفت و بشیر بن نعمان از اوس، که به سعدبن عُباده از خزرج حسادت می ورزید، از روی حسادت و اینکه مبادا خلافت به سعدبن عباده برسد، طی سخنانی انصار را به بیعت با ابوبکر فراخواند. ابوبکر نیز از مردم خواست با عمر یا ابوعبیده بیعت کنند، اما آن دو نپذیرفته، ابوبکر را اولی به این امر دانسته، خواستار بیعت با وی شدند. در این هنگام، بشیر بن سعد بر آنان پیشی گرفت و با ابوبکر بیعت کرد. به دنبال این امر، اوسیان حاضر در جلسه نیز از ترس اینکه مبادا خلافت به خزرجیان برسد با ابوبکر بیعت کردند.[۲۱]
و. بیعت گرفتن از سایران
پس از آنکه گروهی از حاضران در سقیفه با ابوبکر بیعت کردند، عده ای برای تثبیت آن به راه افتادند. ابن ابی الحدید به نقل از بَراء بن عازِب می نویسد: عده ای از بنی هاشم مشغول غسل رسول خدا (ص) بودند و من از شدت غصه و ناراحتی مصیبت وارد شده و از ترس اینکه مبادا خلافت را از دست بنی هاشم خارج سازند، بین این گروه و مسجد در رفت و آمد بودم. در این اثناء خبر رسید که عده ای در سقیفه اجتماع کرده اند. ناگهان عمر و ابوبکر غیبشان زد. سپس خبر رسید که با ابوبکر بیعت کرده اند. طولی نکشید که عمر، ابوعبیده جراح و عده ای از اهل سقیفه را به همراه ابوبکر دیدم که به راه افتاده اند و هر که را می بینند دستش را گرفته، به عنوان بیعت به دست ابوبکر می دهند، خواه راضی به چنین عملی باشد یا از آن اکراه داشته باشد. به سرعت خود را به بنی هاشم رساندم. آنان در را (برای غسل دادن رسول خدا (ص) ) به روی خود بسته بودند. با شدت تمام در را کوبیدم و با فریادی بلند آنان را از بیعت مردم با ابوبکر آگاه ساختم.[۲۲]
عمر، ابوعبیده، ابوبکر و همرانشان وارد مسجد النبی شدند، درحالی که عمر مرتب اطراف ابوبکر می دوید و فریاد می زد: مردم با ابوبکر بیعت کرده اند! [۲۳]سپس ابوبکر بر منبر رسول خدا (ص) نشسته خطبه ای خواند.[۲۴] ابوذر، که از مسئله بیعت آگاهی یافته بود، به مسجد رفت و طی سخنانی مردم را به اطاعت از حضرت علی (ع) فراخواند.[۲۵]
در این هنگام، قبیله «بنی اسلم»، از اعراب خارج مدینه،[۲۶] که برای تأمین آذوقه وارد مدینه شده بودند، با بیعت گیران برخورد کردند. عمر به اطلاع آنان رساند که اگر در بیعت گرفتن یاری شان کنند در عوض، آذوقه آنان را تأمین خواهد نمود. آنان نیز پذیرفته، چوب به دست به راه افتادند. تعداد آنان به حدی زیاد بود که کوچه های اطراف مسجد النبی از آنان پر گردید.[۲۷] آنان هر که را می دیدند، گرفته، به زور و کشان کشان برای بیعت نزد ابوبکر می آوردند.[۲۸] این روندِ بیعت گیری تا شب ادامه یافت و با فرارسیدن شب، آنان به منازل خود بازگشتند.[۲۹]
شب سه شنبه؛ تجمع برخی از طرف داران اهل بیت علیهم السلام
همان شب تعدادی از اصحاب پیامبر برای تغییر دادن وضع به وجودآمده گرد هم آمدند. آنان عبارت بودند از: بَراء بن عازب، مقداد، سلمان، ابوذر، عمار، حُذَیفه، ابوالهِیثم بن تیهان و عُباده بن ثابت. بنا به نقل ابن ابی الحدید، در آن شب، حذیفه از وجود دیدگاهی مبنی بر لزوم بازگرداندن مسئله خلافت به شورا در میان مهاجران خبر داد و ابی بن کعب را نیز شاهد مدعایش معرفی کرد و هنگامی که آن گروه به در خانه ابی بن کعب رفتند، وی در را نگشود، اما سخن حذیفه را تأیید کرد.[۳۰]
روز سه شنبه
الف. صبح سه شنبه؛ تثبیت بیعت سقیفه
صبح روز پس از رحلتِ رسول خدا (ص) عمر و ابوعبیده جراح به ابوبکر برخورد کردند، در حالی که لباس هایی را دور گردن خود انداخته و برای فروش آنان، راهی بازار بود! آنان وی را از انجام این کار منصرف کردند و به وی گفتند: تو خلیفه مسلمانان هستی. از این رو، برای وی از بیت المال مقرری تعیین نمودند [۳۱] تا وی به جای پرداختن به کسب و کار، به انجام امور مسلمانان مشغول شود! سپس عمر گفت: من منصب قضاوت را بر عهده می گیرم. ابوعبیده نیز مسئله غنایم را عهده دار گردید.[۳۲] آنان پس از تقسیم این مقام ها در بین خود، به سمت مسجد به راه افتادند. ابوبکر بر منبر رسول خدا نشست و عمر به ایراد سخنرانی پرداخت و در پایان آن، از مردم خواست مجدداً با ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمانان بیعت کنند.[۳۳] پس از اتمام بیعت، ابوبکر نیز سخنانی ایراد کرد. ظاهراً این دو سخنرانی و بیعتِ مجددِ مردم از صبح تا ظهر به طول انجامید؛ زیرا ابوبکر در پایان سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «خداوند شما را مورد رحمت خویش قرار دهد. برخیزید و نماز خود را بخوانید».[۳۴] نکته ظریف این سخن آن است که ابوبکر نه تنها خود را امام جماعت آنان معرفی نکرد، بلکه در هیچ منبعی نیز به اقامه نماز جماعت در این ایام به امامت وی اشاره نکرده است، در حالی که یکی از مهم ترین علل انتخاب ابوبکر به خلافت، در میان منابع اهل تسنن، ادعای امامت جماعت وی در روزهای پایانی عمر پیامبر (ص) است. [۳۵]
ب. عصر سه شنبه؛ نماز مسلمانان بر پیکر پیامبر (ص)
در حالی که سیره و سنت پیامبر خدا (ص) اهتمام بر تشییع سریع جنازه مسلمانان،[۳۶] اصرار بر حضور و اقامه نماز جماعت بر اموات و تشویق مسلمانان به حضور گسترده در این گونه مراسم بود[۳۷] و حتی گاه به هنگام رفتن به جنگ، در حالی که سلاح برداشته و زره پوشیده بودند، رفتن را به تأخیر می انداختند و بر جنازه حاضر می شدند و بر آن نماز می گزاردند و سپس حرکت می کردند،[۳۸] منابع حکایت از آن دارند که عصر روز سه شنبه برخی از حاضران سقیفه پس از اقامه نماز روزانه، برای تجهیز پیامبر (ص) به منزل ایشان روی آوردند.[۳۹] اما به نقل شیخ مفید و ابن شهرآشوب، بسیاری از مهاجران و انصار در نماز و مراسم تدفین رسول خدا (ص) حضور نداشتند و دلیل آن سرگرمی آنان به انتخاب خلیفه بود.[۴۰] ابن ابی شیبه (م ۲۳۵ ق) نیز به حضور نداشتن ابوبکر و عمر در تدفین پیامبر تصریح دارد. او به صورت ضمنی، به حضور نداشتن انصار نیز اشاره می نماید.
همچنین می توان نکات ذیل را که بسیاری از مورخان اشاره کرده اند به عنوان مؤید این نقل آورد:
۱– نماز بر بدن پیامبر (ص) به صورت انفرادی و بدون امام جماعت خوانده شد. در برخی منابع نیز آمده است: مردم نه به صورت یکجا، بلکه گروه گروه و دسته دسته برای اقامه نماز می آمدند.[۴۱] این جمله خود حاکی از پراکندگی مردم و اجتماع نداشتن آنان پس از رحلت رسول خدا (ص) است. اما نکته قابل توجهی که در کلام ابن هشام، یعقوبی، بلاذری، ابن کثیر و دیگران آمده کلمه «ارسالا» است. این کلمه از ریشه «رَسْل یا رِسْل»، به معنای «آرام، ملایم، با تأنی و سست » است.[۴۲] بنابراین، معنای کلام ابن هشام این می شود: «مردم با تأنی، فاصله و آرام آرام برای خواندن نماز، بر بدن پیامبر حاضر می شدند». با توجه به این مفهوم (فاصله هر فرد با فرد دیگر یا هر گروه با گروه دیگر) می توان خوانده نشدن نماز جماعت بر بدن پیامبر و اوج سرگرمی آنان به امر خلافت را درک کرد.
۲– حاضران در منزل رسول خدا (ص) برخی را به دنبال حفاران قبر در مدینه (ابوعبیده جراح و ابوطلحه ) فرستادند تا آنان را یافته، برای حفر قبر رسول خدا (ص) حاضر سازند.[۴۳] سؤال اینجاست که مگر آنان نمی دانستند پیامبر خدا (ص) از دنیا رفته است و نیاز به قبر دارد و از غیر آنان این کار ساخته نیست. این نکته می تواند مؤید سرگرمی بسیاری از صحابه به امر خلافت و نبود حضورشان در مراسم تدفین پیامبر (ص) باشد.
۳– شدت اشتغال آنان به امر خلافت و امور وابسته به آن، و شرکت نداشتن در مراسم تدفین پیامبر (ص) را به صورت ضمنی ولی روشن از این عبارت که در موارد متعدد و توسط اشخاص گوناگون بیان شده است، می توان به راحتی فهمید: «ما متوجه دفن رسول خدا نشدیم، مگر زمانی که…».
۴– در نهایت، این کلام صریح و بی پرده، که ابن سعد به نقل از ابن شهاب آورده است: «رسول خدا (ص) به هنگام ظهر روز دوشنبه از دنیا رفت. مردم به سبب درگیری انصار! از دفن پیامبر غافل گشتند و بدن پیامبر همان گونه رها شد، تا آنکه در ثُلث اول شب و تنها توسط نزدیکانش به خاک سپرده شد».[۴۴] کلام مزبور کاملاً به حضور نداشتن اکثریت صحابه در مراسم تغسیل، تکفین، و تدفین پیامبر خدا (ص) اشاره دارد.
شب چهارشنبه؛ تدفین رسول خدا (ص)
بیشتر مورخان و سیره نویسان متقدم بر این عقیده اند که پیامبر در شب چهارشنبه به خاک سپرده شد.
.[۴۵] برخی نیز زمان دقیق تری برای آن تعیین کرده و تصریح نموده اند که این مسئله در نیمه های شب رخ داده است.[۴۶] برخی منابع نیز کلماتی دارند که می توان از آنان این گونه نتیجه گرفت که پیامبر (ص) در چهارشنبه شب و به عبارت دیگر، شب پنج شنبه دفن شده اند. برای مثال، ذهبی در دو اثر مشهور خویش، «سیر اعلام النبلاء» و «تاریخ الاسلام»، می نویسد: پیامبر از دنیا رفت و بدن او دو شب رها شد؛ زیرا قوم مشغول اصلاح امر امت بودند! طبری نیز ضمن گزارش های گوناگون، گاه اشاره و گاه تصریح به سه روز بر روی زمین ماندن بدن پیامبر دارد که نتیجه آن دفن پیامبر در شب پنج شنبه می شود. یعقوبی نیز از دیگر نویسندگانی است که از مطالب او می توان دفن پیامبر (ص) در شب پنج شنبه را استفاده کرد. در کتاب او آمده است که زمان دفن پیامبر (ص) شب چهارشنبه است؛ اما عبارت وی درباره مدت زمان ماندن بدن پیامبر (ص) بر روی زمین برای اقامه نماز «ایاما » [۴۷]ثبت شده و روشن است که عرب یک روز را «یوم» و دو روز را «یومان» و سه روز و بیش از آن را «ایام» می گوید. چه بسا واژه «اربعاء» تحریف شده باشد، اما از کلمه «ایام» غفلت شده که مؤیدی بر آن است که بدن پیامبر (ص) شب پنج شنبه دفن شده است.
شب پنج شنبه تا شب شنبه؛ رفتن اهل بیت (ع) به در خانه مهاجران و انصار
از نقل «سلیم بن قیس» از سلمان چنین برمی آید که پس از جریان سقیفه، امیرالمؤمنین (ع) در حالی که همسرش حضرت فاطمه (س) را بر مرکبی سوار کرده و دست حسنین (ع) را گرفته بود، به در خانه تمام کسانی که در بدر حضور داشتند، مراجعه و طلب یاری کرد و از میان آنان، چهل و چهار نفر پاسخ مثبت دادند و بنا شد فردای آن شب، همگی سر تراشیده در وعده گاه حاضر شوند؛ اما از میان این جمع، تنها چهار نفر، یعنی سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر بر سر قرار حضور یافتند! این اقدام، دو شب دیگر نیز تکرار شد، ولی بر آن چهار نفر، کسی افزوده نشد! از این رو، امیرالمؤمنین (ع) مشغول جمع آوری قرآن شد.[۴۸] در گزارشی دیگر، به نقل از امیرمؤمنان (ع) آمده است: «احدی از اهل بدر و پیشتازان در قبول اسلام، از مهاجران و انصار باقی نماند، مگر آنکه از آنان خواستم مرا یاری کند».[۴۹]
روزهای شنبه تا سه شنبه؛ جمع آوری قرآن توسط امیرمؤمنان (ع) و عرضه آن به صحابه
یکی از اقدامات مهم امیرالمؤمنین (ع) پس از رحلت رسول خدا (ص)، جمع آوری قرآن بود. شایان ذکر است که براساس شواهد موجود، قرآن در زمان رسول خدا (ص) به صورت کتاب جمع آوری شده بود، اما آنچه امیرمؤمنان علی (ع) از سوی رسول خدا (ص) بدان ماموریت یافت، جمع آوری و مرتب کردن قرآنی بود که از سوی رسول خدا (ص) املا و توسط امیرالمؤمنین (ع) کتابت شده و مشتمل بر نکات تفسیرگونه و تأویل آیات و برخی توضیحات مربوط به ویژگی هایی همچون ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه و مطالب خارج از متن قرآن بود. با توجه به اینکه امیرالمؤمنین (ع) تنها باید مکتوبات پیشین را تنظیم می کرد و اجزای این قرآن در زمان رسول خدا (ص) کتابت شده بود، طبعاً فراهم کردن آن به زمان زیادی نیاز نداشته است. مدتِ جمع آوری این قرآن را برخی سه روز عنوان کرده اند. اما درباره تاریخ جمع آوری این مصحف، می توان از روایت سلیم از سلمان چنین نتیجه گرفت که از اولین اقدامات امیرالمؤمنین (ع) پس از مراجعات شبانه به در خانه صحابه و یأس از همراهی آنان، اقدام به جمع آوری قرآن بود و چنانکه گذشت مراجعات شبانه تا سه شب ادامه داشت، و اگر جمع قرآن نیز سه روز طول کشیده باشد طبعاً عرضه قرآن بر اصحاب باید هفت روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده باشد. به بیان دقیق تر، امیرالمؤمنین (ع) پس از شب چهارشنبه، که از تجهیز و تدفین جنازه رسول خدا (ص) فارغ گشتند، از شب پنج شنبه این امکان برایشان فراهم شد که به مقابله عملی با توطئه سقیفه برخیزند؛ ازاین رو، شب های پنج شنبه، جمعه و شنبه را به همراه حضرت فاطمه (س) و حسنین (ع) به در خانه مهاجران و انصار رفتند و پس از یأس از یاری آنان، از روز شنبه تا دوشنبه به کار جمع قرآن مشغول شدند. البته از نقل سلیم از سلمان درباره سخنان امیرالمؤمنین (ع) در جمع مردم پس از عرضه قرآن، برمی آید که آن حضرت بلافاصله پس از دفن پیامبر (ص) یعنی از همان روز چهارشنبه، به جمع قرآن مشغول شدند. بنابراین، سخن یادشده از ابن ندیم مبنی بر جمع قرآن طی سه روز را بر فرض قبول، می توان بر این حمل کرد که آن حضرت طی سه شبانه روز اول، علاوه بر جمع قرآن، به در خانه بدریون نیز می رفتند، اما طی سه روز بعد، فقط به جمع قرآن مشغول بودند.
با توجه به آنچه گذشت، امیرالمؤمنین (ع) قرآن را روز سه شنبه بر اصحاب و غاصبان خلافت عرضه کردند؛ یعنی همان تاریخی که در روایت کلینی به نقل از امام باقر (ع) بدان تصریح شده است. در این روایت آمده است: امیرالمؤمنین (ع) هفت روز پس از وفات رسول خدا (ص) و پس از فراغت از جمع قرآن، همراه با ایراد خطبه ای، آن را بر مسلمانانِ مدینه عرضه کردند و بنا به نقل سلمان، این کار در مسجد نبوی انجام گرفت و با کارشکنی و نپذیرفتن ابوبکر و عمر مواجه گردید، از این رو، امام (ع) آن قرآن را به منزل بازگرداندند.[۵۰]
حرکت لشکر اسامه و وقایع پس از آن
الف. تاریخ حرکت
اطلاعِ مهاجرانِ به قدرت رسیده از دفن پیامبر (ص)، آنان را به تکاپو واداشت تا با اقدامی زیرکانه، لشکر اسامه را به حرکت در آوردند.[۵۱] ابوبکر نیز تا توانست مردان شهر مدینه و قبایل اطراف آن را همراه لشکر اسامه فرستاد و تنها عده قلیلی را آن هم به اندازه محافظت از قبایل باقی گذاشت.[۵۲] شواهد ذیل گویای تمهیدات دستگاه خلافت در روزهای چهارشنبه یا پنج شنبه برای حرکت این لشکر است:
۱– طبری، ابن جوزی، ابن کثیر و نویری می نویسند: «روز پس از فردای درگذشتِ رسول خدا (ص)، جارچیان ابوبکر فریاد می زدند: هیچ یک از لشکریان اسامه در مدینه باقی نمانند و همه آنان باید به لشکرگاه در منطقه جرف بروند…».[۵۳]
۲– گزارشی نیز در دست است مبنی بر اینکه لشکر اسامه هنگام رحلت رسول خدا (ص)، حرکت خویش را آغاز کرده و در جرف (بیرون مدینه) اردو زده بود و با رسیدن خبر رحلت پیامبر (ص)، اسامه ضمن نامه ای درخواست تعیین تکلیف نمود که ابوبکر به او دستور ادامه مسیر داد.[۵۴]
۳– برخی منابع اولین فرمان ابوبکر پس از غصب خلافت را حرکت لشکر اسامه دانسته اند [۵۵] که حکایت از آن دارد که این کار در همان روزهای آغازین خلافتش رخ داده است، پس نه پس از گذشت چند روز.
۴– گزارش واقدی و مقریزی درباره زمان حرکت لشکر اسامه نیز به گونه ای است که حکایت از بدون فاصله بودن «بیعت مردم با ابوبکر» و «حرکت لشکر اسامه» دارد.[۵۶]
۵– ابن عساکر نیز به حرکت لشکر اسامه پس از دفن پیامبر خدا (ص) تصریح دارد.[۵۷] البته گزارش هایی از حرکت لشکر اسامه در آخر ربیع الاول [۵۸]و یا هلال ربیع الثانی [۵۹] حکایت دارد، اما این گزارش، با تعجیلی که برای اعزام این سپاه وجود داشت، سازگار نیست. ضمن آنکه در مقابل، خبرهایی دال بر حرکت لشکر قبل از این ایام وجود دارد. برای نمونه، نویری می نویسد: خبر کشته شدن اسود عنسی در اواخر ماه ربیع الاول و پس از حرکت لشکر اسامه به مدینه رسید.[۶۰]
ب. افراد باقی مانده با ابوبکر در مدینه
برخی گزارش ها حاکی از آن است که ابوبکر نیروهای مورد نیاز خود را از لشکر اسامه خارج و در مدینه نگاه داشت. بارزترین این افراد عمر بن خطاب بود.[۶۱] از سوی دیگر، ابوبکر تا می توانست مردانی را که توانایی شرکت در درگیری های احتمالی شهر مدینه را داشتند به همراه لشکر گسیل داشت. بر اساس گزارش های موجود، غالب بزرگان، جنگ جویان و ناموران مسلمان در این لشکر حضور داشتند.[۶۲] بدین سان، او می توانست با کنار هم قرار دادنِ طرف داران خویش در مدت نبودن غالب مردم شهر مدینه و اطراف آن، به راحتی پایه های قدرت خویش را مستحکم سازد.
ج. جذب نیرو از داخل منازل
درباره زمان دقیق انجام این کار، نمی توان اظهار نظر قطعی نمود، اما مسلم آن است که این اقدام در نبود لشکر اسامه صورت گرفته است. بنا به نقل طبری، با حرکت لشکر اسامه و خالی شدن شهر مدینه و اطراف آن از مردان [۶۳]، اقدام بعدی ابوبکر تقسیم اموالی بین زنان شهر مدینه بود. جوهری (بنا به نقل ابن ابی الحدید) نقل کرده است: پس از بیعت مردم با ابوبکر، او اموالی را بین زنان مهاجران و انصار تقسیم نمود. از جمله سهمی را توسط زید بن ثابت نزد یکی از زنان بنی عدی بن نجار فرستاد، اما آن زن آن سهم را نپذیرفت و آن را بازگرداند و گفت: آیا به من رشوه می دهید که دین مرا از من بگیرید؟! به خدا سوگند، هیچ از آن سهم برنخواهم داشت.
هر چند بهانه تقسیم این اموال احتمالاً کمک به همسران افراد شرکت کننده در جنگ بوده، اما بی شک هدف نهایی جذب طرفدار از درون منازل مهاجران و انصار بوده است؛ زیرا پخش چنین اموالی در میان خانواده ها، آن هم در نبود مردان و تنگ دستی زنان در تأمین مخارج، می توانست تأثیر بسیار، هم بر مردان به هنگام بازگشت و اطلاع از چنین اقدامی و هم بر زنان داشته باشد. گفتنی است که امکان دارد این اقدام پس از غصب «فدک» و با بهره گیری از آن رخ داده باشد. بنابراین، پس از روز دهم از رحلت پیامبر (ص) (روز غصب فدک) رخ داده است.
د. تصرف منابع مالی اهل بیت (ع)
منابع تاریخی تصریح دارند: ابوبکر و عمر به قصد جلوگیری از اقدامات امیرمؤمنان (ع) در براندازی حکومت شان، به تصرف آنچه امیرمؤمنان (ع) در اختیار داشت، اقدام نمودند؛ زیرا به عقیده آنان، انسانی که منابع مالی در اختیار ندارد همتش کاهش یافته، احساس حقارت می کند و با اشتغال به کسب و کار، از طلب مُلک و ریاست فاصله می گیرد.[۶۴] با این عقیده، تصرف اموال اهل بیت پیامبر خدا (ص) آغاز شد. حقوق، اموال و دارایی هایی که غصب شد، عبارت است از:
۱– خمس و فیء که بر اساس قرآن و سنت از آنِ اهل بیت (ع) بود.
۲– آنچه از محصولات و یا سرزمین خیبر توسط پیامبر خدا (ص) برای اهل بیت (ع) قرار داده شده بود.[۶۵]
۳– زمین های فدک که به دستور خداوند به حضرت فاطمه (س) واگذار شده بود.
۴– صدقات موجود در روستاهای اطراف مدینه و به طور خاص، مزرعه «بانقیا» (در یکی از روستاهای اطراف مدینه) که از آنِ امیرالمؤمنین (ع) بود یا سرپرستی آنان به ایشان واگذار شده بود. ابوبکر به منظور تصرف صدقاتِ یادشده، شخصی به نام «اشجع بن مزاحم ثقفی» را همراه سی تن از بهترین جنگ جویان قبیله ثقیف مأمور به این کار کرد.[۶۶] انتخاب این شخص را می توان هدفمند دانست؛ چرا که برادر وی در جنگ هوازن به دست امیرمؤمنان (ع) کشته شده بود[۶۷]، ازاین رو، وی انگیزه کافی برای اطاعت از ابوبکر در انجام این کار را داشت.
ه . غصب فدک
پس از رحلت رسول خدا (ص) و در زمان حضورِ نداشتن غالبِ مردانِ شهرِ مدینه، ابوبکر افرادی را برای تصرف فدک و اخراج وکلا و کارگزاران حضرت صدیقه طاهره (س)، که در آن مشغول کار بودند، اعزام کرد.[۶۸] در میان تاریخ نگاران، تنها «ابن ابی الحدید» به زمان غصب فدک اشاره کرده است. او در این باره می نویسد: ماجرای فدک و حضور حضرت فاطمه (س) نزد ابوبکر، ده روز پس از رحلت رسول خدا (ص)، اتفاق افتاد. چنان که گذشت، علت تصرف فدک و منع بنی هاشم از خمس آن بود که مبادا علی بن ابی طالب (با درآمد حاصل از فروش محصولات فدک، قدرت مالی یافته، بر سر خلافت به منازعه با عمر و ابوبکر برخیزد. با تصرف منابع مالی امیرمؤمنان (ع) و به ویژه فدک، از روز دهمِ پس از رحلت رسول خدا (ص) به بعد، اقدامات امیرمؤمنان (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) برای باز پس گیری آن آغاز شد. حضور امیرمؤمنان (ع) به عنوان شاهد، و آمدن حضرت صدیقه طاهره (س) به مسجدالنبی و ایراد خطبه در همین ایام، اتفاق افتاده است.
سبب نزول آیه «وَ آت ذَا الْقرْبی حقَّهُ» (اسراء: ۲۶) و ارتباط آن با اهدای فدک به حضرت فاطمه زهرا (س)، در تفاسیر متعدد خاصه[۶۹]و عامه[۷۰]، حکایت از آن دارد که غالب مهاجران و انصار از قضیه اطلاع داشتند، اما به رغم این شیوع و به سبب اصرار ابوبکر بر آوردن شاهد، حضرت صدیقه طاهره (س) به ناچار، امیرمؤمنان (ع) و امّ ایمن را به عنوان گواه، نزد ابوبکر بردند. این مسئله به گونه ای می تواند گویای حضور نداشتن غالب یاران امیرمؤمنان (ع) و چه بسا بیشتر مهاجران و انصارِ میانه رو به هنگام غصب فدک، در مدینه باشد. افزون بر این، می توان شواهد دیگری را مؤید این ادعا دانست:
۱– ایراد خطبه فدکیه توسط حضرت صدیقه طاهره (س) در مسجدالنبی و به یاری برنخاستن هیچ کس، شاهدی است دال بر حضور نداشتن طرف داران امیرالمؤمنین (ع).
۲– اینکه ابوبکر در مسجدالنبی و در جمع حاضران، تنها یادگار پیامبر خدا (ص) را روباهی می خواند که شاهدش دمش است! [۷۱]و تنها ام سلمه به این سخن اعتراض می کند. وی نیز در آن جمع حضور نداشت، بلکه از درون حجره اش صدای ابوبکر را شنید و به گفته او اعتراض کرد و به خاطر این اعتراض نیز به مدت یک سال حقوق او از بیت المال قطع شد.[۷۲]
۳– سخنان حضرت فاطمه (س) خطاب به امیرالمؤمنین (ع) پس از بازگشت از مسجد و توصیف حالت امیرمؤمنان (ع)، نشان از اوج تنهایی حضرت در آن ایام دارد؛ آنجا که درباره ایشان می فرماید: « یَابْنَ أَبی طَالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ مَشِیمَهَ الْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَهَ الظَّنِینِ. نَقَضْتَ قَادِمَهَ الْأَجْدَلِ، فَخَانَکَ ریشُ الْأَعْزَلِ… » (طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۶۸۳)؛ ای پسر ابوطالب، تا کی دست ها را به زانو بسته ای و چون متّهمان در گوشه خانه نشست های؟ مگر تو نه همان سالار سرپنجه ای؟ چرا امروز در چنگ اینان رنجه ای؟[۷۳]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس
ادامه مطلب را ببينيد
بازگشت لشکر اسامه و بالا گرفتن اعتراضات به خلافت ابوبکر
الف. طول زمان رفت و بازگشت لشکر اسامه
بلاذری و یعقوبی بنابر قولی طول زمان رفت و برگشت سپاه اسامه را ۶۰ روز دانسته اند.[۷۴] طبری در این باره می نویسد: آنان ۴۰ روز در آنجا (مناطق جنگی ذوالمره، و قبایل قضاعه و ابل) ماندند تا تمامی آنچه را رسول خدا (ص) به آنان امر کرده بود انجام دهند، سپس به مدینه بازگشتند و این مدت (۴۰ روز) بجز ایام رفت و برگشت آنان است.[۷۵] ابن کثیر نیز زمان رفت و آمد آنان را بین ۴۰ تا ۷۰ روز می داند.[۷۶] این سخن با کلام طبری، که تنها مدت اقامت آنان در مناطق جنگی، بدون احتساب زمان رفت و برگشت را ۴۰ روز می داند، بسیار نزدیک است. اما واقدی مجموع مدت رفت و برگشت این سپاه را ۳۵ روز دانسته است؛ ۲۰ روز برای رفتن و عملیات و ۱۵ روز نیز برای بازگشت. طبرسی نیز مجموع این سفر را قریب ۴۰ روز دانسته که به نقل واقدی نزدیک است. واقدی تاریخ اعزام، یعنی خروج سپاه اسامه از مدینه را اول ربیع الثانی، یعنی قریب یک ماه پس از رحلت پیامبر (ص) دانسته است و این با تعجیلی که ابوبکر برای اعزام سپاه اسامه داشت، سازگار نیست. علاوه بر آن، اقامت طولانی مدت در آن مناطق نیز با روح مأموریت اسامه که رسول خدا (ص) برایش مقرر کرده بود، سازگار نیست. بنابراین، آنچه به واقع نزدیک تر می نماید این است که کار اعزامِ سپاه اسامه در چند روز پس از رحلت رسول خدا (ص) سامان یافته و بر اساس مأموریتِ محول شده، پس از قریب چهل روز غیبت از مدینه، به این شهر بازگشته است. در نتیجه، با احتسابِ چند روزِ پس از رحلت رسول خدا (ص) که صرف آماده سازی و اعزام این سپاه شد، زمان بازگشت اسامه و سپاهش کمتر از ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) بوده است.
از وقایع و اقدامات سپاه اسامه و طرف مقابل، در طول این مدت اطلاع بیشتری در دست نیست. تنها می توان گفت: دستگاه خلافت به دنبال تقویت پایه های قدرت خویش و امیرمؤمنان (ع) نیز به دنبال احقاق حقوق خود و جمع آوری قرآن بود. به گونه ای که در ادامه خواهد آمد، نتیجه تلاش هر دو گروه با بازگشت لشکر اسامه به ثمر نشست و اقدامات عملی بیشتری در تاریخ از آنان به یادگار مانده است.
ب. اعتراض تعدادی از طرفدارانِ امیرالمؤمنین (ع) به غصب خلافت
بر اساس برخی گزارش ها، با بازگشتِ سپاه اسامه، تعدادی از طرفدارانِ امیرالمؤمنین (ع) زبان به اعتراض بر غاصبان خلافت گشودند و یکی از آنان خودِ اسامه بود. گفتنی است که ابوبکر پس از حرکت لشکر اسامه، او را از مقامش عزل کرده بود. بدین روی، اسامه پس از بازگشت، در جمع مردم مدینه، ضمن ابراز شگفت از برکنار شدنش توسط ابوبکر، پس از اعتراض به ابوبکر، خلافت وی را مشروع ندانست و گفت: من و هر کس که در لشکر من بوده، تو را به خلافت نگمارده است. معترض بعدی بُرَیده بن حُصَیب اسلمی، پرچمدار سپاه اسامه، بود. بر اساس برخی گزارش ها، بریده زمانی به مدینه بازگشت که مردم با ابوبکر بیعت کرده بودند [۷۷] این نشان از عدم بیعت بریده با ابوبکر دارد. او به بیعت نکردن اکتفا نکرد و ضمن همراه کردن دیگران با خود، در دفاع از وصایت امیرمؤمنان (ع)، رو در روی ابوبکر ایستاد[۷۸] و پس از آن نیز فریاد می زد: «تا وقتی علی بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد». عملکرد او به گونه ای بود که برخی از افراد قوم او (بنی اسلم)، که خود یکی از ارکان حوادث پس از سقیفه در گرفتن بیعت برای ابوبکر بودند، نیز تحت تأثیر بریده، فریاد برآوردند: «تا وقتی بریده بیعت نکند ما نیز بیعت نخواهیم کرد». به جز اسامه و بریده، نام یازده تن دیگر نیز به عنوان معترضان عَلَنی بر ابوبکر، در روایت طبرسی از ابان بن تغلب از امام صادق (به چشم می خورد که عبارتند از: خالد بن سعید بن عاص از بنی امیه، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر، ابوالهثیم بن تیهان، سهل و عثمان فرزندان حنیف، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب، ابوایوب انصاری. حضرت نیز از آنان خواست پس از هر اقدامی، ابتدا به میان مردم بروند و هرچه را از رسول خدا (ص) درباره ابوبکر شنیده اند برای مردم بازگو نمایند تا با این کار، حجت به صورت کامل بر مردم تمام و عذرشان پایان یابد و دوریشان از پیامبر (ص) زمانی که در قیامت بر او وارد می شوند، بیشتر باشد.[۷۹]
از ادامه این روایت، چنین بر می آید که این اعتراض پس از بازگشت سپاه اسامه بوده است؛ چراکه در این روایت آمده: «روایت شده که اینان هنگام وفات رسول خدا (ص) غایب بودند و زمانی رسیدند که ابوبکر حاکم شده بود». با توجه به اینکه حضور نداشتن این افراد شاخص از اصحاب رسول خدا (ص) در مدینه، آن هم در روزهای حساس رحلت رسول خدا (ص) هیچ محملی جز حضورشان در اردوگاه سپاه اسامه ندارد. ازاین رو، به نظر می رسد غیبت آنان به سبب همراهی با این سپاه بوده است؛ ضمن آنکه در روایات تاریخی، گزارشی دال بر وجود مأموریت دیگری برای این افراد به چشم نمی خورد.
این گروه در مسجد پیامبر (ص) هر یک سخنان تندی در ردّ خلافتِ ابوبکر و تأیید جایگاه امیرمؤمنان (ع) بیان کردند. آنان پس از آماده سازی افکار عمومی، در روز جمعه ای که شاید قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) بوده است، اطراف منبر رسول خدا (ص) را گرفتند. وقتی ابوبکر بالای منبر رفت، مهاجران از این گروه رو به گروه انصاری معترض کرده، گفتند: شما سخن را آغاز کنید. انصار نیز رو به آنان کرده، گفتند: خیر، شما نخست سخن بگویید؛ زیرا خداوند در قرآن ذیل آیه «لَقَدْ تابَ اللَّه علَی النَّبِی وَ الْمهاجِرِینَ وَ الْأَنصارِ الَّذِین اتَّبَعُوهُ فِی ساعَه الْعسْرَه» (توبه: ۱۱۷) نام شما را بر ما مقدم کرده است. اولین کسی که لب به سخن گشود خالد بن سعید بن عاص بود و پس از او دیگر مهاجران و در نهایت، انصار سخنانی گفتند.[۸۰] زبان ابوبکر در حالی که بالای منبر نشسته بود، بند آمد، به گونه ای که نتوانست هیچ جوابی بدهد. وقتی سخنان آنان پایان یافت، گفت: امیرتان شدم، در حالی که بهترین تان نیستم؛ رهایم کنید! رهایم کنید! عمر بن خطاب به او گفت: از منبر پایین بیای ای فرومایه نادان! اگر نمی توانی پاسخ قریشیان را بدهی، چرا خودت را در این جایگاه قرار داده ای؟ به خدا سوگند، می خواهم که تو را از این مقام برکنار و آن را به «سالم مولی ابی حذیفه» واگذار نمایم! ابوبکر از منبر پایین آمد. عمر دست او را گرفت و به منزلش رساند[۸۱] و تا سه روز به مسجدالنبی نیامد. روز سوم[۸۲] گروهی از مهاجران و انصار هر کدام به همراه عده ای با شمشیرهای کشیده، در حالی که عمر بن خطاب پیشاپیش آنان بود، وارد مسجدالنبی شدند. عمر، خطاب به طرفدارانِ امیرالمؤمنین (ع) گفت: به خدا سوگند، اگر سخنان قبل را تکرار کنید سر از بدن شما جدا خواهیم کرد. خالد بن سعید بن عاص و سلمان فارسی سخنانی در تأیید امیرمؤمنان (ع) و در ردّ تهدید عمر بیان کردند که موجب حمله عمر به سلمان فارسی شد که با مداخله امیرمؤمنان (ع) بی نتیجه ماند. آنگاه حضرت رو به طرفدارانِ خویش کرده، از آنان خواست پراکنده شوند. عمر نیز در مدینه به راه افتاد و با فریاد، از عموم مردم خواست مجدداً با ابوبکر بیعت نمایند و به صورت گروهی بر سر افرادی می ریختند که تمایلی به بیعت نداشتند و آنان را کشان کشان و به اجبار برای بیعت به مسجد می آوردند.[۸۳] این اقدام موجب خانه نشینی مخالفان شد، به گونه ای که پس از آن، دیگر هیچ صدای اعتراضی بر نخاست.[۸۴]
بی شک، حوادث مزبور و به ویژه مخالفت بنی اسلم، وحشت بسیاری در دل حاکمان ایجاد کرد، به گونه ای که تنها راه موجه جلوه دادن خلافت خویش را در گرفتن بیعت، آن هم به هر شکل ممکن، از وصی پیامبر خدا (ص) به عنوان مهم ترین معارض خویش دیدند.
ج. بیعت خواهی مجدد ابوبکر از امیرالمؤمنین (ع) و یاری خواهی مجدد حضرت علی (ع) از صحابه
سلیم بن قیس به نقل از سلمان، اولین بیعت خواهی ابوبکر را پس از رفتن امیرمؤمنان (ع) و حضرت صدیقه طاهره (س) به در خانه مهاجر و انصار و هنگام جمع قرآن دانسته است. از ادامه این نقل، چنین بر می آید که پس از عرضه قرآن توسط امیرالمؤمنین (ع) و به تحریک عمر، ابوبکر کسی را برای بیعت خواهی به درِ خانه امام (ع) فرستاد. فرستاده ابوبکر طی دو نوبت به درِ خانه امام (ع) آمد و پیغام ابوبکر را رساند، اما با پاسخ منفی و قاطع امام (ع) مواجه شد. ازاین رو، غاصبان خلافت آن روز را صبر کردند. به گفته سلمان، هنگامی که شب فرارسید، امیرالمؤمنین (ع) حضرت فاطمه (س) را بر مرکبی سوار کردند و دست حسنین (ع) را گرفتند و به درِ خانه تمام اصحاب رسول خدا (ص) مراجعه کردند و یاری خواستند، اما باز همان معدود افرادِ طرفدارِ حضرت پاسخ مثبت دادند.[۸۵]
نکته قابل تأمل در این بخش از گزارش سلمان این است که به گفته وی، در این نوبت از یاری خواهی، حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) به در خانه تمام صحابه رفتند، در حالی که در نوبت اول، تنها به در خانه بدریون مراجعه کرده بودند. در اینجا، با دو پرسش جدّی مواجهیم: اول آنکه چرا در نوبت اول از یاری خواهی، آن دو بزرگوار تنها به در خانه بدریون مراجعه کردند، اما در این نوبت، به در خانه همه صحابه رفتند؟ دوم اینکه آیا اصلاً این امکان وجود دارد که امام علی (ع) و همسرِ حامله شان و دو فرزند خردسالشان، طی سه شب، در نوبت اول به در خانه تمام بدریون، و طی یک شب در نوبتِ دوم، به در خانه تمام اصحاب مراجعه کرده باشند؟
در پاسخ به نخستین پرسش، می توان گفت: چه بسا در نوبت اول، تعداد زیادی از صحابه به علت حضور در اردوگاه سپاه اسامه، در خارج مدینه به سر می بردند و امکان مراجعه به آنان فراهم نبوده. از این رو، تنها به حاضرانِ از بدریون در مدینه بسنده شده است؛ اما در نوبت دوم، با توجه به بازگشتِ سپاه اسامه، امکانِ یاری خواهی از همه اصحابِ حاضر در مدینه فراهم بوده است. در پاسخ به پرسش دوم می توان گفت: مراد از مراجعه به در خانه همه بدریون یا همه صحابه مراجعه به افراد شاخص و دارای نفوذ، همچون سران و رؤسای قبایل بوده است؛ چراکه با وجودِ تعالیم اسلام و تلاش های رسول خدا (ص) برای مقابله با گرایش های قبیله ای، باز هم روحیات قبیله گرایانه جاهلی در میان مهاجران و انصار به وفور یافت می شد. بنابراین، با اقبال شیخ قبیله، افرادِ تابع او نیز اقبال، و با ادبارِ او ادبار داشتند. شواهدِ متعددی دال بر وجود چنین روحیه ای در میان صحابه می توان ارائه کرد.
در ادامه نقل سلیم از سلمان می خوانیم: امیرالمؤمنین (ع) پس از یاری خواهی و دریافت نکردن پاسخِ مناسب، ملازمِ خانه شدند و این بار نیز مجدداً با تحریکِ عمر، قنفذ را برای بیعت خواهی به در خانه حضرت فاطمه (س) فرستادند. وی و گروه همراهش طی دو نوبت برای بیعت خواهی به در خانه حضرت فاطمه (س) آمدند، اما پاسخ مثبت دریافت نکردند، و برای سومین نوبت، خودِ عُمَر با هیزم آمد که به فاجعه بزرگ تاریخ منجر شد که در بخش بعد به آن می پردازیم.
اما تاریخ این دو حادثه (بیعت خواهی و یاری خواهی مجدد) چه زمانی بوده است؟ در گزارش سلمان و هیچ گزارش دیگری به تاریخ دقیق این وقایع اشاره نشده است. اما با محاسبه زمان حرکت لشکر اسامه و طول زمان رفت و برگشت آنان، به نظر می رسد این اقدام قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده باشد. دقت در متن گزارش مزبور به خوبی بیان کننده آن است که این مراجعه به در خانه اصحاب، حتماً پس از بازگشت سپاه اسامه بوده؛ زیرا در گزارش اول، آمده است: حضرت به سراغ تمامی اصحاب رسول خدا (ص) رفتند، و اگر قرار باشد رفتن به در خانه مهاجر و انصار پیش از بازگشت لشکر اسامه اتفاق افتاده باشد این سؤال پیش می آید که پس چه کسانی لشکر اسامه را تشکیل داده بودند؟! همین مطلب در دو گزارش دیگر نیز مطرح است؛ زیرا یا باید بگوییم هیچ یک از بدریون و اولین ایمان آورندگان به پیامبر خدا در لشکر اسامه حاضر نبودند که این مسئله بسیار بعید به نظر می رسد و با اسناد تاریخی نیز سازگار نیست، یا دست کم برخی از آنان در لشکر اسامه حضور داشتند که در این صورت، حضور حضرت در خانه تمامی آنان تا زمان بازگشت لشکر اسامه باید به تأخیر افتاده باشد.
هجوم به خانه فاطمه زهرا (س)
الف. تاریخ هجوم
بر خلاف آنچه امروزه تصور عمومی است، شواهد موجود از آن حکایت دارد که حمله به خانه حضرت صدیقه طاهره (س) قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده است، نه سه روز پس از آن. علاوه بر نکاتی که تاکنون گفته شد، می توان به قراینی که در پی می آید نیز به عنوان مؤید این مدعا اشاره نمود:
۱- بنا بر روایت هشام بن سالم از امام صادق (ع)، پس از رحلت رسول خدا (ص)، حضرت فاطمه (س) هر هفته، روزهای دوشنبه و پنج شنبه به زیارت قبور شهدا [در احد] می رفتند.[۸۶] در روایت محمود بن لَبید نیز به استمرار بر این کار توسط آن حضرت اشاره شده است.[۸۷] با توجه به روایت سلیم بن قیس از سلمان فارسی، حضرت فاطمه (س) پس از هجوم دشمنان به خانه شان، دچار چنان مصدومیتی شدند که منجر به بستری شدن ایشان گردید و همین وضعیت تا زمان شهادتشان ادامه یافت.[۸۸] روشن است که با توجه به فاصله منطقه احد تا مدینه، در صورت مصدومیت ایشان در همان روزهای نخست، طی این فاصله آن هم به طور مکرر، امکان پذیر نخواهد بود. نتیجه آنکه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (س) و مصدومیت ایشان باید مدتی پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده باشد تا او امکان زیارت قبور شهدا و سوگواری در کنار آن را یافته باشند.
۲– چنان که گذشت، غصب فدک، ده روز پس از شهادت پیامبر (ص) رخ داد. توجه به عبارت های موجود در منابع کهن در توصیف چگونگی راه رفتن حضرت صدیقه طاهره (س) هنگام رفتن به مسجدالنبی برای ایراد خطبه فدکیه، احتمال وقوع حمله در روزهای نخست را منتفی می سازد. در توصیف چگونگی حرکت آن حضرت آمده است: «مَا تخْرِمُ مِشْیتُهَا مِشْیهَ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»[۸۹]؛ راه رفتن ایشان هیچ تفاوتی با راه رفتن رسول خدا (ص) نداشت. روشن است که اگر هجوم به بیت آن حضرت پیش از آمدنشان به مسجد در روز دهم برای ایراد خطبه رخ داده بود، باید به جای چنین توصیفی، که حکایت از نوعی حرکت طبیعی دارد، به نوع حرکت مصدوم و مجروح اشاره می شد؛ مثلاً گفته می شد: در حالی که بعضی از زنان زیر بازوهای ایشان را گرفته بودند و برای حرکت یاری می دادند به مسجد آمدند.
۳– در خطبه فدکیه با وجود اعتراض حضرت فاطمه (س) به دیگر رفتارهای غاصبان خلافت، هیچ اشاره ای به هجوم دشمنان به بیت ایشان نشده است و این حکایت از آن دارد که تا زمان القای خطبه، یعنی روز دهم پس از رحلت رسول خدا (ص)، هجومی صورت نگرفته بوده است.
۴– همان گونه که گذشت، امیرمؤمنان (ع) پس از بازگشت لشکر اسامه، چندین شب حضرت صدیقه (س) را سوار بر مرکبی می نمودند و برای اتمام حجت به درِ خانه مهاجران و انصار می بردند. این واقعه، خود گویای سلامت آن بانو تا آن ایام است؛ چرا که در صورت سقط جنین و مجروح بودن بدن، همراهی با امیرمومنان (ع) برای ایشان امکان نداشت.
۵– پیش تر اشاره شد که «بریده بن حصیب اسلمی» پس از بازگشت سپاه اسامه، به میان قومش رفت و اعلام کرد که تا وقتی حضرت علی (ع) بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد. قوم او نیز گفتند: تا وقتی بریده بیعت نکند، ما بیعت نخواهیم کرد[۹۰]. این گزارش حکایت از آن دارد که تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز گروه حاکم موفق به اخذ بیعت از امیرالمؤمنین (ع) نشده بودند، نتیجه آنکه تا زمان بازگشت سپاه اسامه، هنوز هجوم به خانه فاطمه زهرا (س) رخ نداده است، و اصلاً می توان گفت: همین اعلام مخالفت بریده و قومش یکی از عوامل تصمیم غاصبان خلافت به هجوم و یکسره کردن مسئله مخالفت حضرت علی (ع) بوده است.
۶– در روایت صاحب مصباح الانوار از امام باقر (ع) آمده است: بیماری حضرت فاطمه (س) ۵۰ شب پس از وفات رسول خدا (ص) آغاز شده است.[۹۱] در دیگر روایت این کتاب، به نقل از امام باقر (ع) آمده است: حضرت فاطمه (س) ۶۰ روز پس از وفات رسول خدا (ص) بیمار شدند و سپس بیماری ایشان شدت گرفت. برخی از محققان برای جمع میان این دو روایت، آغاز بیماری حضرت فاطمه (س) را ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) و شدت گیری بیماری ایشان را ۱۰ روز پس از آغاز آن دانسته اند.[۹۲] با توجه به اینکه به لحاظ تاریخی، برای بیماری حضرت فاطمه (س) هیچ سببی بجز مصدومیت ناشی از هجوم به خانه ایشان گزارش نشده است، می توان نتیجه گرفت: هجوم به خانه حضرت فاطمه (س) ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده است.
ب. مدت بیماری و تاریخ شهادت
براساس آنچه گذشت، می توان چنین استظهار کرد که آغاز بیماری ناشی از مصدومیتِ حضرت فاطمه (س) قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) بوده، اما پرسش اینجاست که این بیماری چند روز طول کشید تا به شهادت آن حضرت منتهی شد؟ در اینجا، ناچاریم درباره روایات مربوط به تاریخ شهادت حضرت فاطمه (س) داوری کنیم. در تعداد زیادی از روایات، مدت حیاتِ حضرت فاطمه (س) پس از رسول خدا (ص) ۷۵ روز ذکر شده است [۹۳]، بنابراین، با توجه به تاریخ رحلت رسول خدا (ص) (۲۸ صفر یا ۲ ربیع الاول)، شهادتِ حضرت فاطمه (س) در حدود نیمه ماه جُمَادَی الأولَی رخ داده است.
دیدگاه دیگر برگرفته از روایت طبری امامی به نقل از امام صادق (ع) است که شهادت حضرت فاطمه (س) را در سوم جمادی الثانیه دانسته است.[۹۴] بجز این دو قول، اقوال غیر مشهوری نیز به چشم می خورد که قابل اعتنا نیست،[۹۵] اما در تأیید دیدگاه دوم می توان به این نکات اشاره کرد:
۱– آن گونه که برخی از عالمان شیعه از دیرباز احتمال داده اند، ممکن است کلمه «خمسه و سبعین»، تصحیف شده کلمه «خمسه و تسعین» بوده باشد.[۹۶] مؤید این احتمال وجودِ موارد مشابه برای چنین تصحیفی، با توجه به کم دقتی ها در کتابت و نقطه گذاری است.
۲– بر اساس قول ۷۵ روز، تاریخ شهادت حضرت فاطمه (س) نیمه جمادی الاولی می شود، در حالی که برای این تاریخ، هیچ روایتی از معصوم نرسیده و گویا صرفاً بر اساس محاسبه ۷۵ روز پس از ۲۸ صفر، تاریخ شهادت استخراج شده است. این در حالی است که بر دیدگاه مقابل (سوم جمادی الثانیه) در روایتِ طبری امامی از امام صادق (ع) تصریح شده است.
۳– بنا به استظهار برخی از محققان معاصر، روایت دالّ بر روشن بودن مشعل به هنگام تجهیز و دفن بدن حضرت فاطمه (س) با روایت ۷۵ روز سازگار نیست؛ چراکه در صورت قبول قولِ ۷۵ روز، شهادت حضرت در شب های منتهی به نیمه ماه جمادی الاولی رخ داده که به سبب مهتابی بودن آسمان و با توجه به مخفیانه بودن غسل و دفن حضرت فاطمه (س) نیازی به روشن کردن مشعل نبوده است.
نتیجه آنکه بر اساسِ ترجیح قول دوم (سوم جمادی الثانیه)، اگر تاریخ رحلت رسول خدا (ص) آن گونه که مشهور است – ۲۸ صفر باشد و در صورت کامل بودن هر چهار ماه (صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاولی)، مدت حیات حضرت فاطمه (س) پس از پدر، ۹۵ روز بوده است. اما این ادعا با مشکلاتی مواجه است:
الف- استبعادِ تمام بودنِ چهار ماهِ متوالی قمری؛
ب- وجود روایات معتبر و قابل اعتنا دالّ بر رحلت رسول خدا (ص) در دوم ربیع الاول، که بر اساس این قول، فاصله میان رحلت نبوی (ص) و شهادت فاطمی (ع) قریب سه ماه خواهد بود. بر اساس روایت کتاب تاریخ اهل البیت (ع)، به نقل از امام رضا (ع)[۹۷] و نقل اربلی از امام باقر (ع) [۹۸]و نقل طبری از ابی مخنف [۹۹] و نقل یعقوبی[۱۰۰]، تاریخ وفات رسول خدا (ص) دوم ربیع الاول بوده است.
ج- روایت طبری و ابوالفرج اصفهانی به نقل از امام باقر (ع) حاکی از مدت سه ماه به عنوان دوره حیات حضرت فاطمه (س) پس از پدر است.[۱۰۱]
د- ابن شهرآشوب طول مدت بیماری حضرت فاطمه (س) را ۴۰ روز دانسته[۱۰۲]و این تأییدی است برای دیدگاه دوم؛ چرا که با توجه به شواهدِ پیش گفته، آغاز بیماری حضرت فاطمه (س) ۵۰ روز پس از رحلت نبوی (بوده است و جمع این مدت ۹۰ روز خواهد بود.
جمع بندی
در این مقاله، تلاش شد با بررسی و چینش شواهد تاریخی و روایی، به پاسخ درستی برای این پرسش ها دست یابیم که هجوم به خانه حضرت فاطمه زهرا (س)، مدت بیماری و در نهایت، شهادت آن حضرت در چه تاریخی رخ داده و ترتیب حوادثِ منجر به شهادت آن حضرت چگونه بوده است؟ وجود قراینی چند حکایت از آن دارد که هجوم به خانه فاطمه زهرا (س) بر خلاف تصور رایج، بلافاصله پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ نداده است. برای نمونه، گزارش های مربوط به حالات حضرت فاطمه (س) پس از رحلت رسول خدا (ص)، همچون زیارت مکرّرِ قبورِ شهدای احد، چگونگی آمدن به مسجد برای ایراد خطبه پس از غصب فدک، رفتن شبانه به در خانه مهاجران و انصار، همه حکایت از سلامت آن حضرت در دهه های پس از رحلت پدر دارد. همچنین گزارش مربوط به بازگشت بریده بن حصیب اسلمی (پس از همراهی با سپاه اسامه) و اعلامِ اینکه «تا وقتی علی (ع) بیعت نکند من بیعت نخواهم کرد» نیز حکایت از آن دارد که بیعت گیری از امام علی (ع) تا بازگشت سپاه اسامه به تأخیر افتاده است. اما بر فرضِ تأخیر هجوم، این واقعۀ شوم در چه تاریخی رخ داده است؟ در این مقاله، با ارائه مستنداتی، به این نتیجه رسیدیم که هجوم به خانه فاطمه زهرا (س) قریب ۵۰ روز پس از رحلت رسول خدا (ص) رخ داده و پس از آن، حضرت فاطمه (س) به مدت ۴۰ روز در بستر بیماری بودند، تا آنکه سه ماه پس از رحلت پدرشان به شهادت رسیدند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس
ادامه مطلب را ببينيد
حوادث پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله
امام علی(عليه السلام) در بخشی از خطبه 150 نهج البلاغه به دوران بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) اشاره كرده و ترسيم دقيق و گويايى از آن را ارائه مى دهد، پرده ها را كنار مى زند و واقعيت ها را روشن مى سازد، مى فرمايد: (اين وضع قيام صالحان به پيشوايى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) همچنان ادامه داشت تا خداوند پيامبرش را برگرفت و به سوى خويش فراخواند. در آن هنگام گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراكندگى آنها را هلاك ساخت، تكيه بر غير خدا كردند و با غير خويشاوندان و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) پيوند برقرار ساختند و از وسيله اى كه مأمور به مودّت آن بودند، دورى گزيدند)؛ «حَتَّى إذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ(صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ)، رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَعْقَابِ، وَ غَالَتْهُمُ(1)السُّبُلُ، وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ(2) وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ، وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ». منظور از جمله «رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَعْقَابِ»؛ بازگشت به عصر جاهليّت و زنده كردن ارزش هاى آن زمان است كه با نهايت تأسف، پس از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در جامعه اسلامى ظاهر شد، ناصالحان پُست هاى مختلف جامعه را در اختيار گرفتند و صالحان كنار گذارده شدند، و دنياپرستى آشكار گشت، و بيت المال اسلامى كه به همه تعلق داشت تدريجاً در اختيار قشر خاصى قرار گرفت. سپس امام(عليه السلام) پرده را بالاتر زده و با صراحت بيشترى در مسأله خلافت و تغيير اساس آن، سخن گفته و مى فرمايد: (آنها بناى خلافت و ولايت را از اساس و محل اصلى آن، برداشته در غير جايگاهش، نصب كردند)؛ «وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ(3)أَسَاسِهِ، فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ». با اين كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بارها گاه با صراحت و گاه با كنايه، جانشين خود را تعيين كرده بود و فرموده بود بعد از من دست از دامان «قرآن و عترتم» برنداريد، ولى با نهايت تأسف اين بناى محكم را ويران كردند و در جايى ديگر بناهاى لرزانى ساختند. سرانجام امام(عليه السلام) در قسمت هاى پايانى اين خطبه به اوصاف گروهى كه عامل اصلى اين تغيير و دگرگونى بوده، پرداخته و مى فرمايد: (آنها معدن تمام خطاها، و درهاى هرگونه گمراهى بودند. در حيرت و سرگردانى غوطه ور شدند و در مستى و غرور از حق بيگانه گشتند و بر روش آل فرعون حركت كردند، گروهى به دنيا پرداختند و بر آن تكيه نمودند و گروهى از دين خدا، جدا گشتند)؛ «مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ، وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ(4)قَدْ مَارُوا(5)فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَونَ: مِنْ مُنْقَطِعٍ إلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ، أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ».
اين اوصاف پنج گانه را براى آنها بيان مى فرمايد تا نشان دهد كه افكار و اعمال آنها از ريشه خراب بوده است؛ افرادى فاسد و مفسد، مست و مغرور و دنياپرست و بيگانه از آيين حق. جالب اين كه: «ابن ابى الحديد» كه تعصّب خاصى در مسأله خلافت بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و خلفاى نخستين دارد، با صراحت اعتراف مى كند كه نظر امام(عليه السلام) در اين خطبه، به مسأله خلافت و ولايت است، منتها با تكلّف زياد سعى دارد آن را مخصوص زمان «بنى اميه» بداند و جمله «حَتَّى إذَا قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ» را از «رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الاَعْقَابِ» جدا سازد و به چهل سال بعد از آن پرتاب كند(6)؛ همان توجيهى كه سستى آن بر هر كس نمايان است؛ چرا كه ظاهر يا صريح كلام امام(عليه السلام) اين است كه حركت به قهقرا بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بلا فاصله شروع شد، و تاريخ هم نشان مى دهد كه جنايات «بنى اميه» ريشه هايى در عصر خلفا داشت. قابل توجه اين كه: در «صحيح بخارى» كه معتبرترين كتاب روايى اهل سنّت است به همين نكته اشاره شده كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از حوادث دردناك بعد از خود خبر داد؛ در حديثى مى خوانيم كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «يَرِدُ عَلَىَّ الْحَوضَ رِجَالٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُحَلَّوْنَ عَنْهُ فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي، فَيَقُولُ إنَّكَ لَا عِلْمَ لَكَ بِما أَحْدَثُوا بَعْدَكَ إِنَّهُمْ اِرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى»(7)؛ (گروهى از ياران من روز قيامت در كنار «حوض كوثر» مى خواهند بر من وارد شوند؛ ولى جلوى آنها را مى گيرند، مى گويم: پروردگارا اينها اصحاب منند! مى فرمايد: تو نمى دانى بعد از تو چه ها كردند! آنها به عقب برگشتند و به سنن جاهليّت روى آوردند). جمله «ارتدوا» قابل دقّت است. قابل توجه اين كه در «صحيح بخارى» چندين روايت در همين زمينه و در همين باب نقل شده است. كه همه نشان مى دهد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از اعمال گروهى از اصحاب خود بعد از رحلتش نگران بود و اين تاييد روشنى است بر آنچه در خطبه بالا پيرامون حوادث دردناك بعد از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده است. در واقع پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) با اين بيان مى خواهد به ياران خود هشدار دهد كه مراقب باشند هرگونه تخلفى، در قيامت مجازات دارد و سعى كنند جزء آن گروه متخلف نباشند.(8) .
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که گویا از حرکات زنندۀ برخی از زوجات و صحابه خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیشگیری از بدعتها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعلهور شده و فتنهها مانند پارههای شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید، زیرا من حلال نکردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.» [۹] [۱۰]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پس از این هشدار به منزل "امسلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم.[۱۱]
سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش "اسامه" بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمیتوانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.[۱۲] [۱۳]
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراضکنندگان فرمود: این چه سخنی است که درباره فرماندهی "اسامه" میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادتکنندگان خود بهطور مرتب میفرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.[۱۴]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «نفذ و اجیش اسامه». «وی در اینجا متخلفان از جیش اسامه را لعن کرد.» [۱۵] [۱۶]
پس از لعن متخلفان، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان میگریستند. لحظاتی بعد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان میگوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است.[۱۷]
حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از اختلاف و سخنان جسارتآمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید». [۱۸]
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حضور جمع، رو به حضرت علی (علیهالسّلام) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی (علیهالسّلام) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی (علیهالسّلام) را ندید. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "امسلمه" فرمود: «علی (علیهالسّلام) را میطلبد، به او بگوئید بیاید». [۱۹]
علی (علیهالسّلام) آمد و مدتی با هم بهطور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از علی (علیهالسّلام) پرسیدند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه گفت؟ در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.[۲۰]
یامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در همان حال چند مرتبه فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقی الله و هذه عذره عنده»
در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبهای خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شلاقی آماده کردند، ولی همینکه خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.[۲۱] سپس به علی (علیهالسّلام) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.[۲۲]
در لحظات آخر عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فاطمه (سلاماللهعلیها) بسیار گریان بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه (سلاماللهعلیها) گریهاش شدت یافت، آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: «در همین درد میمیرم» و در باب شادی و تبسماش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت (علیهمالسّلام) من هستی که به من ملحق میشود» و این بود که من تبسم کردم.[۲۳]
در لحظات واپسین عمر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرش در دامان امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) قرار داشت.[۲۴] [۲۵]
هنگامه فوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خلیفه دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد میزد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی (علیهالسّلام) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این آیه را خواند: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ا فان مات او قتل...[۲۶] » [۲۷]
علی (علیهالسّلام) جسد مطهر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد[۲۸] و این شخص جز علی کسی نیست، سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود، فرمود: «پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید... اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمیکردید، آنقدر گریه میکردم که سرچشمه اشک را میخشکانید». [۲۹] سپس در قبری که توسط "ابوعبیده جراح" و "زید بن سهل" آماده شده بود و در همان حجرهای که وفات یافته بود، در خانه خودش به خاک سپرده شد.[۳۰]
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین سفر حج (در عرفه)، در مکه، در غدیر خم، در مدینه قبل از بیمارى و بعد از آن در جمع یاران یا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. آن حضرت در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسک خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید. هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.
عبدالله بن مسعود گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض کردیم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزدیک شده و بازگشت به سوى خداوند است.
زمانى نیز فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى گذارم و مى روم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم... و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.
روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و امام علی علیه السلام تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر دادهاند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد...
در فرصتى دیگر مردم را به رعایت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزدیک است، من دعوت شده و دعوت را پذیرفته ام... بدانید دو چیز است که از نظر من بین آن دو هیچ تفاوتى نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تارمویى بین آن دو فرقى نمى گذارم. هر کس یکى را ترک کند مثل این است که آن دیگرى را هم ترک کرده است... آن دو کتاب آسمانى و اهل بیت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بیت من رعایت کنید و... نیز فرمود: آیا شما را به چیزى راهنمایى نکنم که اگر بدان چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چیز) على است. با دوستى من دوستش بدارید و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آن چه گفتم جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود.
ابن حجر هیثمى گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بیمارى خود که به رحلتش انجامید فرمود: مرگ من به همین زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من کتاب پروردگارم و اهل بیت خود را در میان شما مى گذارم و مى روم. سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: این شخص على بن ابى طالب است که همراه با قرآن است و قرآن با على است و از یکدیگر جدا نشوند تا روز قیامت که با من ملاقات نمایند.
در روز دوشنبه آخرین روز از زندگى رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاریک شب روى آورده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد که سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شیون کنان، رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبکر به محل سکونت خود در «سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آید.[۱۱]
چون خبر وفات پیامبر صلی الله علیه و آله زمزمه شد، عمر خطاب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضى از منافقانند که مى پندارند پیامبر مرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است بلکه به سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه که موسى به سوى پروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس از این که گفته شد او مرده است به نزد ایشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز مى گردد و دست و پاى کسانى را که گمان برده اند او مرده است، قطع خواهد کرد. او بى وقفه مردم را بیم مى داد و در هراس و تردید مى گذارد و آن کلمات را به قدرى تکرار کرد که دهانش کف نمود. مى گفت: هر کس بگوید او مرده است با این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم کرد. خداوند تا وعده هایش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نمى برد. در آن هنگامه از خانواده رسول گرامى صلی الله علیه و آله کسى تردید در رحلت آن حضرت نداشت و از همین رو جز عباس، شنیده نشد که کسى با عمر سخن گفته و به او توجهى کرده باشد. جز این که برخى چون آشوب آفرینى عمر را دیدند، گفتند: او چه مى گوید!! از وى بپرسید مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره به تو چیزى فرموده که این گونه سراسیمه و آشفته سخن مى گویى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.
موضوع رحلت براى خاندان پیامبر و مردم چنان قطعى و بدیهى بود که ابن ام مکتوم نابینا نیز که جسد مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را نمى دید، همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مى گویى؟! مگر قرآن نیست که مى فرماید: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضرّ الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین». محمد جز فرستاده اى که پیش از او هم پیامبرانى (آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود (به شیوه جاهلیت) برمى گردید! هر کس از عقیده خود بازگردد هرگز هیچ زیانى به خدا نمى رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد. عباس افزود: تردید نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است. بیایید او را دفن کنیم. آیا خداوند شما را یک بار طعم مرگ مى چشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آن است که دوبار بمیرد. بیایید او را دفن کنیم. اگر راست باشد که او نمرده بر خداوند دشوار نیست که خاک را از روى او به یک سو زند و... . با این حال، عمر بدون کمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى مى کرد تا آن که چند ساعتى بعد، ابوبکر از محل سکونت خود در سنح رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله دوخت، همان آیه را که پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سکوت فراخواند و او نیز ساکت بر زمین نشست و گفت: گویا این آیه را پیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!
محققان و مورخان اهل تسنن بر پایه اعتراف عمر انگیزه او را زمینه سازى براى رسیدن ابوبکر به مدینه یاد کرده اند. ابن ابی الحدید مى نویسد: عمر با این اقدام مى خواست فرصتى براى رسیدن ابوبکر به محل فراهم آورده باشد; زیرا او در فرداى «سقیفه» قبل از سخنرانى ابوبکر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انکار وفات پیامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهمیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و دیگران، زمامدارى را به دست گیرند یا از اسلام برگردند.[۱۲]
پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، در حالى که عده اى از سران و سیاست مداران مهاجر و انصار در سقیفه بنى ساعده گردآمده و درباره جانشینى آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت على علیه السلام به اتفاق برخى از عموزادگان خویش به غسل دادن و کفن کردن بدن مطهر پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت.
امام باقر (ع) در این زمینه چنین می فرمایند: «مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز می خواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع) بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[۱۳] اهل بیت علیهم السلام و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه درباره مکان تدفین بدن مطهر آن حضرت به گفت وگو پرداختند و هر کدام پیشنهاد خاصى ارائه کردند. حضرت على علیه السلام که متکفل تجهیز بدن آن حضرت و از نزدیکترین مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم یقبض روح نبیه إلّا فى أطهر البقاع و ینبغى أن یدفن حیث قبض؛[۱۴] به درستى که خداى سبحان، جان پیامبرى را نمى گیرد مگر در پاکیزه ترین مکان، و سزاوار است در همان مکانى که قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل امیرمؤمنان على ابن أبى طالب علیه السلام مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که جان به جان آفرین تسلیم کرده بود، دفن نمودند. طبرى، پیشنهاد دفن پیامبر صلی الله علیه و آله را در همان مکانى که وفات یافت، به ابوبکر منتسب کرده و از او نقل می کند: ما قُبض نبىٌ إلّا یدفن حیث قُبض؛ هیچ پیامبرى از دنیا نرفت، مگر این که در همان مکانى که قبض روح شد دفن گردید.[۱۵]
هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبى قرار دارد و زیارتگاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.
حضرت فاطمه سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند، پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند، از جمله:
۱. ایجاد ضعف و سستی در میان مردم؛ استومَعَ وهْنُهُ «یا وَهیهُ» حضرت در خطبه ای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تأسف فرمودند: :«فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ وقرع الصّفاة؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش».
۲. تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛ «استنهَرَ فتقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت و وحدت و همدلی از هم گسست».
۳. امید و آرزوهای مسلمانان به ناامیدی تبدیل شد: آنان که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره مند گشته بودند. اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مأیوس شده و امیدشان به یأس مبدل گشت. «واکدَتِ الاَمالُ».
۴. به حریم پیامبر بی حرمتی شد؛ «اضیعَ الحَریمُ و اُزِیلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ» هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین که اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت می پردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع می کنند.
۵. خط نفاق و دورویی آشکار شد؛ «ظَهَرَ فیکمْ حَسْکةَ النّفاق» حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است: «تَشْرَبُونَ حَسْوا فی ارْتِغاء َو تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرِ وَالضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْکمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمُدی، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِی الْحبشاء؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب می نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی می شود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپه ها و درختان کمین کردید و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فروبردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر می کنیم».
۶. دین و معنویت کم رنگ شد؛ «و سَمَلَ جَلْبابُ الدّینَ» «جَلْباب» چادر یا عبایی که بدن انسان را می پوشاند، حضرت فاطمه سلام الله علیها تعبیر به جلباب دین فرموده. چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد، همان گونه که چادر و عباء تمام بدن انسان را در برمی گیرد.
۷. مردم دچار بی تفاوتی شدند: حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند: «یا مَعاشِرَ الْفِتْیةِ وَاَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغمیزَةُ فی حَقّی والسّنةُ عَنْ ظلامَتی؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بی تفاوتی و خواب آلودگی در مورد دادخواهی من، چیست؟».
۸. مردم پیمان شکنی کردند: فرمودند: «فَانّی حِرْتُمْ بَعْدَ البَیانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَکصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری می کنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نموده اید. حضرت زهرا سلام الله علیها، در این فراز به حادثه غدیر اشاره می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را برای مردم بیان فرمود و به آن ها اعلام کرد و آنان نیز با علی علیه السلام بیعت کردند. اما اکنون بیعت خود را شکستند.
۹. مردم دچار وسوسه های شیطانی شدند: «تَسْتَجیبُونَ لِهتافِ الشَّیطانِ الْغَوِی؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید». و در جای دیگر از خطبه فرموده اند: «اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِکمْ فَاَلْفاکمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ؛ شیطان سر خود را از مخفیگاه بدرآورد. شما را فراخواند. دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید...
۱۰. شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بی اساس: «مَعاشر النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلی قیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِر؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید.
۱۱. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت: در پایان، خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود: «اَمّا لَعَمْری لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَیثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْءَ الْقَعْبِ دَما عَبیطَا وَ ذُعافا مُبیدا؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است».
۱۲. فرصت طلبان به سر کار آمدند: حضرت فاطمه سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است و ویژگی های آن ها را نیز بیان فرموده است، از جمله: اهل خوشگذرانی و رفاه زده بودند؛ منتظر پیش آمد حوادث برای پیامبر و اهل بیت بودند (تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر)؛ اخبار و رویدادها را دنبال می کردند؛ در جنگها عقب نشینی و یا فرار می کردند و... .[۱۸]
عمر بن خطاب اصرار داشت که پیامبر نمُرده و کسانی را که معتقد بودند پیامبر از دنیا رفته را تهدید به قتل میکرد، تا اینکه ابوبکر از راه رسید و با خواندن آیه ۱۴۴ سوره آلعمران او را آرام کرد. برخی این اقدام عُمَر را نقشهای از پیش طراحیشده برای به قدرت رساندن ابوبکر شمردهاند.
به گزارش تاریخنگاران، امام علی(ع) به کمک افرادی چون فضل بن عباس و اسامة بن زید پیامبر را برای دفن تجهیز کرده و او را در منزلش دفن نمودند. در زمان خاکسپاریِ پیامبر، برخی سران انصار و مهاجران، در سقیفه بنیساعده گرد آمده و بر خلاف سفارش رسول خدا، ابوبکر را به جانشینی پیامبر تعیین کردند.
بلافاصله پس از رحلت پیامبر، گروهی از بزرگان مهاجر و انصار در سقیفه بنیساعده جمع شدند و ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند.[۲۲] همچنین طرفداران خلیفه برای بیعت گرفتن از علی به خانه فاطمه دختر پیامبر حمله کردند.[۲۳] در این هجوم به فاطمه جراحاتی وارد شد[۲۴] که به اعتقاد شیعیان به شهادت او انجامید.[۲۵] به باور شیعیان پس از رحلت پیامبر، سفارشهای پیامبر در مورد جانشینی امام علی(ع) به جای وی اجرا نگردید[۲۶] واختلاف بر سر جانشینی او به نزاعی عمیق در جامعه اسلامی بدل شد و زمینهساز ایجاد دو مذهب بزرگ شیعه و اهلسنت گردید.[۲۷]
حق جانشینی پیامبر و ریاست بر حکومت مسلمانان پس از درگذشت او یکی از مهمترین مسائل و عامل اصلی تفرقه بین مسلمانان بوده است.[۵۹] بر همین اساس رخدادهای پیش از درگذشت پیامبر اسلام و اندکی پس از آن، از حساسترین وقایع و آکنده از سیاست پنهانکاری و پیچیدگی توصیف شده است.[۶۰] بر اساس تحلیل منابع شیعه، پیامبر برای تثبیت جانشینی علی پس از اعلام در غدیر، تلاش کرد مخالفان بالقوه خلافت علی را با عضویت در سپاه اسامه از مدینه دور کند،[۶۱] و وصیتنامهای درباره بعد از خودش بنویسد،[۶۲] چندین بار بر حدیث ثقلین تأکید کرد[۶۳] وصی پس از خود را معرفی نمود،[۶۴] و مانع اقامه جماعت توسط ابوبکر شد.[۶۵]
بر اساس گزارشهای تاریخی، رویکرد صحابه به مسئله جانشینی پس از پیامبر بر دو گونه بوده است: گروهی از صحابه گفتند پیامبر کسی را تعیین نکرده و در سقیفه بنیساعده گرد هم آمده و ابوبکر را به خلافت برگزیدند،[۶۶] و گروه دیگر که بیشترشان از بنیهاشم بودند بر اساس سخنان پیامبر معتقد بودند پیامبر علی را برای پس از خود تعیین کرده است و به همین دلیل تا مدتی با ابوبکر بیعت نکردند.[۶۷] اختلافات این دو گروه منجر به درگیری در مدینه و حمله به خانه علی شد.[۶۸] بنابر برخی گزارشها علی تا بعد از شهادت فاطمه با ابوبکر بیعت نکرد.[۶۹] بنابر کتاب سلیم بن قیس و منابع دیگر، عدهای در زمان حیات پیامبر برای تعیین تکلیف جانشینی او همپیمان شدند که این رویداد در منابع مذکور صحیفه ملعونه خوانده شده است.[۷۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس
ادامه مطلب را ببينيد
فتنه های پس از رحلت پیامبر
اما در مورد این فرمایش نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باید گفت: چه فتنه ها و انحرافاتی که پس از پیامبر بوجود نیامد! هر سه فتنه پس از پیامبر بوجود آمد.
اولین مورد: گمراهی بعد از هدایت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در طول ۲۳ سال، مردم را به طرف خدا دعوت نمودند و با عمل و زبان خود این وظیفه ی خطیر را به نحو احسن به سر انجام رساندند؛ اما گمراهی بعد از هدایتی که حضرت تصریح دارند؛ در اواخر عمر شریفِ حضرت با دستورات صریح حضرت اعلان مخالفت نمودند؛
مثال تاریخی
دستور پیامبر اکرم برای جنگ با رومیان تحت فرماندهی اسامه که برخی بزرگان صحابه سر تسلیم خم ننموده و پس از صراحت حضرت در مورد فرماندهی اسامه ی جوان، عملاً از دستور حضرت سرپیچی نمودند و به جنگ با رومیان نرفتند تا جایی که حضرت پس از مطلع شدن از نافرمانی برخی بزرگان صحابه، صراحتاً در مورد آنها فرمودند: «انفذوا جیش اسامة لعن الله من تخلف عنه.»[3] «سپاه اسامه را روانه کنید! خدا لعنت کند کسی را که از همراهی با آن خودداری ورزد.» پس هدایتی که در ۲۳ سال زحمت در پی داشت، از آخرین لحظات واپسین عمر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گمراهیش آغاز گردید. در این میان غصب خلافت، گمراهی اصلی و اساسی امت پیامبر بود؛ چون تمام زحمت پیامبر توسط امام معصوم پس از ایشان باید اجرا و تبیین گردد که آنرا از امام غصب کرده و به جاده ی خاکی که ضلالتی بیش نبود، سوق دادند.
دومین مورد: فتنه های گمراه کننده
فتنه های گمراه کننده ای که پس از رحلت پیامبر بوجود آمد، بخشی در زمان خلافت سه خلیفه ی اول و بخش دیگر در زمان خلافت امیرمومنان علیه السلام اتفاق افتاد؛
فتنه اول: زرق و برق دنیا
یکی از فتنه های گمراه کننده ای که در زمان خلفای سه گانه بوجود آمد، زرق و برق دنیا بود؛ در زمان خلیفه ی سوم، ریخت و پاس های خلیفه چنان زیاد بود که طلاهای برخی را با تبر شکستند.
نمونه های تاریخی جمع آوری مال
۱. مسعودى مى نویسد: «بعد از مرگ عبدالرحمن بن عوف، وقتى کیسه هاى طلاى به جامانده اش را نزد عثمان آوردند و برزمین نهادند، حجم کیسه ها مانع از آن شد که عثمان شخصى را که در آن طرف کیسه ها ایستاده بود، ببیند.»
2. عبدالرحمن بن عوف هزار نفر شتر، ده هزار رأس گوسفند و صد رأس اسب داشت و سایر دارایى هایش به دو میلیون و ششصد و هشتاد و هشت هزار دینار بالغ مى شد.[4]
3. طلحة بن عبیدالله خانه هایى ساخت که صدهزار دینار برآورد شدند و در عراق روزانه هزار وافى و در شام ده هزار دینار درآمد داشت و مقدار زیادى طلا و نقره به جاى گذاشت.[5]
4. ابوسعید خدرى ثروت هنگفتى داشت. او در مورد ثروت خود گفته است: در میان انصار کسى را نمى شناسم که ثروتش از ثروت من بیشتر باشد.[6]
5. زید بن ثابت، وارثان او پس از مرگش طلا و نقره هاى او را با تبر مى شکستند و تقسیم مى کردند و مزارع و چشمه ها و اموال دیگر به مبلغ صد و پنجاه هزار دینار از وى به جا ماند.[7]
6. یعلى بن منیه پانصد هزار دینار طلا، زمین ها، خانه ها و طلب هایى به مبلغ سیصد هزار دینار از او به جا ماند.[8]
اینها تنها چند تیتر از این حاتم بخشی ها از کیسه ی بیت المال توسط خلیفه ی سوم است.
زبیر از کجا تا به کجا
یکی از اینها زبیر بن عوام بود که تا قبل از به خلافت رسیدن عثمان، کنار اهل بیت علیهم السلام بود و در شورای شش نفره به نفع حضرت کنار رفت؛ اما اسراف و تبذیر از کیسه ی بیت المال توسط عثمان زبیر را چنان طمعکار کرد و به اشرافیت کشاند که جز اولین بیعت شکنان همین زبیر بود.
ترسناک ترین چیز برای امت
فتنه زرق و برق دنیا و پول پرستی و پول دوستی و ثروت اندوزی، فتنه ای که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث دیگری فرمودند: «أخْوَفُ ما أخافُ على اُمّتی زَهْرَةُ الدُّنیا و کَثْرَتُها.»[9] «ترسناکترین چیزى که از آن براى امّت خود مى ترسم زرق و برق و وفور متاع دنیاست.»
متاعی که که به فرموده خداوند قلیل و کم است و زندگی حقیقی، در آخرت است؛ توسط بزرگان صحابه عملاً مورد مخالفت قرار گرفت.
فتنه دوم: جنگ با ولیّ خدا
پس فتنه اول، ثروت اندوزی و اشرافیت بود؛ اما یکی دیگر از فتنه ها جنگ با ولی خدا بود، جنگیدن و مخالفت عملی و به میدان کارزار آمدن چنان سخت بود که در طول چهار سال و اندی که حضرت خلیفه ی مسلمین بودند سه جنگ بزرگ درون قلمرو اسلامی داشتند. اولین جنگ با بیعت کنندگان و برخی اصحاب دیروز و بیعت شکنان و مخالفان سرسخت امروز، اتفاق افتاد که مهمترین دلیل آن اشرافیت و پول پرستی از یک سو و کینه ی دیرینه ی برخی دیگر از امام علیه السلام از سوی دیگر چنان آرامش جامعه اسلامی را به خطر انداخت که جان بیش از شش هزار نفر را گرفت.[10] فتنه جنگی دوم بنابر کینه های قدیمی و انتقام جویی از جنگ های صدر اسلام مانند بدر و احد و ... بوده است، که حزب طُلَقا (آزادشدگان پیامبر صلى الله علیه و آله در فتح مکّه) 18 ماه جامعه اسلامی را به خود مشغول کردند؛ امیر المومنین با تدابیر مختلف در شرایطی که شاهرگ فتنه را در حال قطع کردن بود، حزب طلقاء با بر نیزه کردن قرآنی که هیچ گاه لحظه ای بدان ایمان نیاورده بودند، فتنه دیگری بوجود آوردند.
جنگ دین اصیل و دین جعلی
فتنه داخلی در میان لشکریان حضرت که از آن می توان به «جنگ دین اصیل و جعلی» نام برد، بوجود آمد، این فتنه چنان سخت و دشوار بود که امیرالمومنین فرمودند: «من بودم که چشم فتنه را در آوردم»؛ یعنی کسی دیگر نمی توانست آن را از ریشه بر کند. نکته ای که در جنگ نهروان وجود دارد آنکه جنگیدن با افرادی که عمری خودشان را بنده ی خدا می پنداشتند، چنان سخت و دشوار می نمود که باید امامی چون امیر مومنان علیه السلام که عبد مطلق خداست و تابع محض پیامبر اکرم که به فرموده حضرتش، «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ مُحَمَّدٍ»[11] چنان آن فتنه را خواباند که دیگر نتوانست سر بر آورد؛
نکته مهم در جنگ نهروان و دو جنگ قبل
البته باید نکته ای در این زمینه متذکر شد که قبل از روی دادن جنگ نهروان، حضرت خطبه ها و سخنان متعددی با سران فتنه ضد دینی و اسلام جعلی داشته اند که برخی از خطبه ها نهج البلاغه بر آن دلالت صریح دارند؛
سومین مورد: شهوت شکم و دامن
هر دوی این شهوت ها یکی باعث جنگ جمل گردید، و دیگری باعث قتل ولی خدا؛ زمانی که قطّام، کابین و مهریه ی خود را سر مبارک مولای متقیان علی علیه السلام قرار داد. زمانی که امت مدت زیادی به پول پرستی، گمراه شدن در فتنه ها و شهوت شکم و پول های باد آورده و نشستن سر سفره های رنگین بوالهوسان شکم پرست، عادت کرده باشند پیداست که به مخالفت با ولایت الله برخواهند خاست.
پی نوشت:
[1] سوره انبیا، آیه ۳۵
[2] الوافی، ج4، ص332
[3] الملل و النحل، ج 1، ص 29/ شرح المواقف، ج 3، ص 650؛ شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص650؛ السقیفة و الفدک، ص77.
[4] زمخشرى، الکشاف، ج 2، ص 67.
[5] زمخشرى، الکشاف، ج 2، ص 67.
[6] جعفر مرتضى عاملى، ابوذر: مسلمان یا سوسیالیست، قم، 1361، ص 9.
[7] ابن الجوزى، صفة الصفوة، بیروت، دارالمعرفة، 1415، ج 1، ص 726.
[8] محمدبن جریر طبرى، تاریخ الطبرى، بیروت، عزالدین، 1413 ج 3، ص 366
[9] میزان الحکمه، ج1: ح833: 228
[10] نقدى بر آمار تلفات جنگهاى امام على علیه السلام، مصطفى صادقى، منبع: مجله تاریخ اسلام 1380 شماره 7
[11] الاحتجاج، جلد 1، صفحه 210
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس
ادامه مطلب را ببينيد
حوادث روزهای بعد از شهادت پیامبر اکرم (ص) و عملکرد جریان نفاق در مدینه
جریان نفاق در مدینه در ایام بیماری منجر به شهادت پیامبر اکرم(ص) کاملا فعال بود. هم در جریان دوات و قلم که مانع از نوشتن وصیت پیامبر (ص) شدند و هم در امامت جماعت مسجد، که پیامبر علی رغم حال نامساعدشان مانع از امامت ابوبکر شدند و هم در کارشکنی و تخلف از لشکر اسامه که با آن همراهی نکرده و اجازه حرکت به مرزهای روم را ندادند. اما بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) نیز به جای پرداختن به کفن و دفن پیامبر، در سقیفه بنی ساعده جمع شده و توطئه خود را برای جانشینی پیامبر (ص) عملی کردند. این مساله برای آن ها تا آن جا مهم بود که پیکر مطهر پیامبر اکرم(ص) تا سه روز بر زمین ماند و هیچ کدام از آن ها خبری از آن نگرفتند.
این مراحل به ترتیب، طبق مستندات تاریخی ارائه می شود
- 1 شهادت حضرت رسول اکرم (ص) و خاکسپاری ایشان: به نقل شیخ مفید، حضرت رسول اکرم(ص) در سال یازدهم هجری به شهادت رسید. او می نویسد: «وَ قُبِضَ بِالْمَدِینَةِ مَسْمُوماً یوْمَ الْإِثْنَینِ لِلَیلَتَینِ بَقِیتَا مِنْ صَفَرٍ سَنَةَ عَشَرَةٍ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثٍ وَ سِتِّینَ سَنَةً» رسول خدا در روز دوشنبه بیست و هشت صفر سال ده هجری در مدینه در سن شصت و سه سالگی در حالی که مسموم شده بود، از دنیا رفت.(۱) امیرالمؤمنین(ع) در یکی از خطبه های خود می فرماید: «وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللّهِ(ص) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَی صَدْرِی وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِی کَفِّی، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَی وَجْهِی وَ لَقَدْ وُلِّیتُ غُسْلَه وَالْمَلاَئِکَةُ أَعْوَانِی» حضرت رسول خدا(ص) در حالی که سرش بر سینه ام قرار داشت، قبض روح شد، نفس او در دستم روان گشت و سپس آن را به چهره کشیدم و من عهده دار غسل او بودم، در حالی که فرشتگان مرا یاری می کردند.(۲) صدای ناله و گریه زنان و کودکان بالا گرفت و علی(ع) شیون کنان، رحلت پیامبر اکرم(ص) را اطرافیان خبر داد. فضه کنیز فاطمه زهرا(س) می گوید: «لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهُ(ص) افْتَجَعَ لَهُ الصَّغِیرُ وَ الْکبِیرُ وَ کثُرَ عَلَیهِ الْبُکاءُ وَ قَلَّ الْعَزَاءُ وَ عَظُمَ رُزْؤُهُ عَلَی الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَوْلِیاءِ وَ الْأَحْبَابِ وَ الْغُرَبَاءِ وَ الْأَنْسَابِ وَ لَمْ تَلْقَ إِلَّا کلَّ بَاک وَ بَاکیةٍ وَ نَادِبٍ وَ نَادِبَةٍ» وقتی رسول خدا(ص) از دنیا رفت، کوچک و بزرگ در مرگ او اندوهگین شدند؛ گریه، بسیار و شکیبایی، اندک شد. مصیبت از دست دادن او بر خویشان، اصحاب، دوستان و غریبه هم سنگین بود. مرد و زنی را نمی دیدی، مگر در حالت گریه و زاری! «وَ لَمْ یکنْ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَحْبَابِ أَشَدَّ حُزْناً وَ أَعْظَمَ بُکاءً وَ انْتِحَاباً مِنْ مَوْلَاتِی فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ(س)» در میان زمینیان، اصحاب، خویشان و دوستان کسی غمزده تر و گریه و ناله کننده تر از سرورم حضرت فاطمه(ع) نبود.(۳) پس از شهادت حضرت رسول اکرم(ص) بدن مطهر ایشان، پس از سه روز، در نیمه شب اول ماه ربیع الاول توسط امیرالمومنین علی(ع) در خانه ی حضرت(ع) که اینک داخل مسجد النبی(ص) است به خاک سپرده شد. این در حالی است که بسیاری از غاصبین خلافت، حتی برای شرکت در نماز بر بدن رسول اکرم(ص) نیز حاضر نشدند. بدین ترتیب تشییع جنازه حضرت(ص) در شبانه صورت گرفت. در منابع آمده است که؛ «تُوُفِّی فِی شَهْرِ رَبِیعٍ الأَوَّلِ یوْمَ الاثْنَینِ وَ دُفِنَ لَیلَةَ الأَرْبِعَاءِ» حضرت(ص) در روز دوشنبه ماه ربیع الاول از دنیا رفت و در شب چهارشنبه به خاک سپرده شد.(۴) عایشه می گوید: «مَا عَلِمْنَا بِدَفْنِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) حَتَّی سَمِعْنَا صَوْتَ الْمَسَاحِی فِی جَوْفِ لَیلَةِ الْأَرْبِعَاءِ» به خدا قسم ما از دفن پیامبر اکرم(ص) با خبر نشدیم تا اینکه صدای بیل و کلنگ را در شب چهارشنبه از حجره آن حضرت(ع) شنیدیم.(۵) و علت این را ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد: «لِیثبِتَ عِندَ النَّاسِ أَنَّ الدُّنیا شَغَلَتهُم عَن نَبِیهِم ثَلَاثَةَ أَیامِِ حَتَی أَمَرَهُ إلَی مَا تَرَون وَ قَد کانَ یتَطَلَّبُ الحَیلَةَ فِی تَهجِینَ أَمرِ أَبِی بَکرِِ حَیثُ وَقَعَ فِی مَا وَقَعَ بِکلِّ طَرِیقِِ وَ یتَعَلَّقُ بِأَدنَی سَبَبِِ مِن أُمُورِِ کانَ یعتَمِدُهَا» باید گفت علی(ع) بدین خاطر بدن رسول اکرم(ص) را تا سه روز دفن ننمود، تا به مردم بفهماند که دنیا آن چنان اهل سقیفه را به خود مشغول نموده بود، که تا سه روز حتی سراغ بدن رسول اکرم(ص) را نگرفتند! چرا که علی(ع) پس از جریان سقیفه برای رسوا کردن هیات حاکمه از هر راهی که می توانست کوتاهی نکرد.(۶)
2 برگزاری سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن از مردم مدینه برای خلافت ابوبکر بن ابی قحافه: در حالی که هنوز بدن مطهر حضرت رسول اکرم(ص) دفن نشده بود، که غاصبین خلافت در صدد فتنه برآمدند. بعد از رحلت رسول اکرم(ص) مردم سه دسته شدند: ۱)گروهی در منزل امام علی(ع) که مشغول آماده سازی مقدمات تشییع رسول اکرم(ص) بود، تجمع کردند. ۲)مهاجرین در مسجد به رهبری ابوبکر بن ابی قحافه تجمع کردند. ۳)انصار در سقیفه بنی ساعده به رهبری سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج تجمع کردند. [سقیفه بنی ساعده جایگاه و ایوانی سرپوشیده و دارای سقف در مدینه بود، که مربوط به قبیله بنی ساعده بوده و مردمان در مشاوراتشان در آن گرد می آمدند.] پس بدین ترتیب؛ مدعیان خلافت سه نفر بودند: امیرالمومنین امام علی(ع)! ابوبکر بن ابی قحافه و سعد بن عباده! اهل مسجد بعد از مطلع شدن از تجمع مردم در سقیفه، سریعا خود را به سقیفه رساندند و با آنان به مذاکره نشستند، هر دو گروه مدعی برتری خود بودند و به نوعی خود را می ستودند و خویش را لایق خلافت می دیدند و همه واقعه غدیر را از یاد برده بودند. مهاجرین مدعی بودند که خلیفه باید از مهاجرین مکه باشد، چون رسول اکرم(ص) خود از مهاجرین بوده و چون قریش بوده، پس غیر قریش بر قریش نمی تواند حکومت کند! اما انصار مدعی بودند که آن زمان که مردم مکه رسول اکرم(ص) را راندند، این انصار بود که حضرت(ص) را حمایت کرد، پس انصار به این سِمَت خلافت لایق ترند تا مهاجرین! تا اینکه شخصی گفت: که دو امیر برای خلافت انتخاب گردد! یک امیر از مهاجر و امیری از انصار! مهاجرین گفتند که دو شمشیر در یک غلاف نگنجد. پس هیاهو بالا گرفت تا اینکه در این میان، عمر از ابوبکر خواست که دستش را جلو بیاورد، تا با او بیعت کنند و ابوبکر چنین کرد و عمر با او بیعت نمود. به دنبال او سایر مهاجرین و انصار نیز با ابوبکر بیعت نمودند. سقیفه کاملاً به نفع ابوبکر تمام شد و کسی در این میان به سعد بن عباده اعتنایی نکرد و همگی به سمت مسجد برای ادامه بیعت روانه شدند. ابوبکر بن ابی قحافه بر فراز منبر نشست و مردم با او بیعت می کردند.(7) سلیم بن قیس هلالی نقل می کند: بعد از شهادت حضرت رسول اکرم(ص)، امام علی(ع) در حال آماده سازی مقدمات غسل و تکفین و تدفین رسول اکرم(ص) بود که سلمان فارسی خبر آورد که، ای علی(ع)! مردم در مسجدالنبی(ص) جمع شده و ابوبکر از آنان به عنوان خلیفه ی رسول خدا(ص) بیعت می گیرد! امام علی(ع) فرمود: «هَلْ تَدْرِی أَوَّلَ مَنْ بَایعَهُ عَلَی مِنْبَرِ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)؟» ای سلمان! هیچ می دانی نخستین کسی که بر منبر رسول اکرم(ص) با او بیعت کرد، چه کسی بود؟ . سلمان گفت: «لاَ! وَ لَکنِّی رَأَیتُ شَیخاً کبِیراً مُتَوَکئاً عَلَی عَصَاهُ بَینَ عَینَیهِ سَجَّادَةٌ شَدِیدُ اَلتَّشْمِیرِ صَعِدَ إِلَیهِ أَوَّلَ مَنْ صَعِدَ وَ هُوَ یبْکی وَ یقُولُ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی لَمْ یمِتْنِی مِنَ اَلدُّنْیا حَتَّی رَأَیتُک فِی هَذَا اَلْمَکانِ، اُبْسُطْ یدَک فَبَسَطَ یدَهُ فَبَایعَهُ، ثُمَّ نَزَلَ فَخَرَجَ مِنَ اَلْمَسْجِدِ» نه! ولی پیری کهنسال را دیدم که بر عصای خویش تکیه زده بود و میان دو دیده اش اثر سجده زیادی بود و او نخستین کسی بود که از پله منبر بالا رفت؛ در حالی که می گریست و می گفت: ستایش خدایی را که مرا از دنیا نبرد تا تو را در این جایگاه ببینم، دستت را باز کن! ابوبکر دستش را باز کرد و پیرمرد با او بیعت نمود و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد بیرون رفت. امام علی(ع) فرمود: «هَلْ تَدْرِی مَنْ هُوَ؟» آیا شناختی او چه کسی بود؟ سلمان گفت: «لاَ! وَلَقَدْ سَاءَتْنِی مَقَالَتُهُ کأَنَّهُ شَامِتٌ بِمَوْتِ اَلنَّبِی(ص)!» نه! ولی از کلامش بدم آمد؛ زیرا گویی از مرگ پیامبر(ص) خوشحالی می کرد. امام(ع) فرمود: «ذَاک إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اَللَّهُ» او ابلیس بود.(7)
3 - وارد عمل شدن قبیله بنی اسلم به نفع ابوبکر: قبیله بنی اسلم عشیره ای بودند که هر ساله برای تهیه آذوقه به مدینه می آمدند. از طرفی هم بنی اسلم دشمنی دیرینه با انصار داشتند. شیخ مفید می نویسد: در آن زمان، صحرانشینانِ عرب برای خرید خوار وبار، به صورت قبیله ای، به شهر می آمدند؛ چون صحرا نا امن بود و اگر تعداد کمی از آنان می آمدند، بارشان را می گرفتند و خودشان را می کشتند. لذا افراد قبیله، همه با هم، برای خرید خواروبار حرکت می کردند. مردان قبیله اسلم از صحرا به مدینه آمده بودند تا آذوقه تهیه کنند. در آن زمان که وارد مدینه شدند، بیعت با ابوبکر در سقیفه انجام شده بود. عمر و بقیه به آنان گفتند: بیایید کمک کنید برای خلیفه پیامبر اکرم(ص) بیعت بگیریم، آن وقت ما هم خوار وبار رایگان به شما می دهیم. آنها خوشحال شدند و اول خودشان ریختند و بیعت کردند، و بعد دار و دسته ابوبکر شدند؛ دامن های عربی خود را به کمر زدند و کوچه های مدینه را پُر کردند. به هر جا می رسیدند، در بازار، کوچه، و.. هر کس را که می دیدند برای بیعت با ابوبکر می آوردند. بدین ترتیب، ابوبکر به کمک قبیله اسلم خلیفه شد.(8) طبری در تاریخ خود می نویسد «وَ أَقبَلَت أَسلَمُ بِجَمَاعَتِهَا حَتَّی تَضَایَقَت بِهِم السَکَکُ فَبَایَعُوهُ! فَکَانَ عمرُ یَقُولُ: مَا هُوَ إِلَّا أَن رَأَیتُ أَسلَمَ فَأَیقَنَت بِالنَصرِ» قبیله اسلم همگی در مدینه گرد آمدند تا با ابوبکر بیعت کنند، آن قدر جمعیت زیاد بود که حتی بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت. عمر در این هنگام می گفت: قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم.(9) بدین ترتیب ابوبکر خلیفه شد و اکثریت مسلمانان با وی بیعت کردند، اما در این میان ابوبکر نیاز به شرعی کردن بیعت خود را دارد که این مهم فقط با بیعت کردن امام علی(ع) و همراهان وی از قبیل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و زییر و ابن عباس و..عملی می شد. پس باید برای بیعت علی(ع) را هم به مسجد بخوانند. ابن ابی الحدید معتزلی درباره نقش قبیله اسلم می گوید: «قَد بُویِعَ أَبُوبَکرِِ فَلَم أَلبَث وَ إِذَاً أنَا بِأَبِی بَکرِِ قَد أَقبَلَ وَ مَعَهُ عُمَرُ وَ أَبُوعُبَیدَةِِ وَ جَمَاعَةُ مِن أَصحَابِ السَّقِیفَةِ وَ هُم مُحتَجِزُونَ بِالأَزَرِ الصَنعَانِیَّةِ لَایَمُرُّونَ بِأَحَدِِ إِلَّا خَبطَوَهِِ وَ قَدَّمُوهُ فَمَدُّوا یَدَهُ فَمَسَحُوهَا عَلَی یَدِ أَبِی بَکرِِ یُبَایِعُهُ شَاءَ ذَلِکَ» پس از سقیفه أبوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و گروهی چماق به دست را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس می رسیدند وی را کتک می زدند و به زور دست او را گرفته، بعنوان بیعت، چه بخواهد و چه نخواهد، بر روی دست ابوبکر می کشیدند.(10)
4 - مرحله اول و دوم اتمام حجت امام علی (ع) با مردم مدینه: مرحله اول: قبل از دفن حضرت رسول اکرم(ص): امام علی(ع) در اولین اقدام در همان شب غصب خلافت، هنوز جنازه مطهر رسول اکرم(ص) دفن نشده بود، که مرکبی را آماده کردند، و حضرت فاطمه(س) سوار بر مرکب و دست امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را گرفته بود و به در خانه تمامی مهاجر و انصار رفت و حق خود را یاد آوری نمود و پیمان گرفت که همگی فردا صبح برای بیعت با علی(ع) در مسجد جمع شوند، ولی صبح فردا بجز چهار نفر (سلمان، ابوذر، مقداد، زبیر) کس دیگری نمی آمد. امام علی (ع) این کار را سه شب تکرار کرد. در منابع آمده است که؛ «خَرَجَ عَلِیٌّ(ع) [لَیْلًا] یَحْمِلُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَلَی دَابَّةٍ [عَلَی حِمَارٍ] لَیْلًا یَدُورُ فِی مَجَالِسِ الْأَنْصَارِ تَسْأَلُهُمُ النُّصْرَةَ [وَالْمَعُونَةَ]» امام علی(ع) شبانه به همراه فاطمه زهرا(س) در حالی که او را بر استری سوار می کرد، خانه ی مهاجر و انصار را به گردش در می آورد، تا از آنان درخواست یاری کند. آنان در جواب به دختر پیامبر اکرم(ص) می گفتند: یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)! قَدْ مَضَتْ بَیْعَتُنَا لِهَذَا الرَّجُلِ وَ لَوْ أَنَّ زَوْجَکِ وَ ابْنُ عَمِّکِ سَبَقَ إِلَیْنَا أَبَابَکْرٍ مَا عَدَلْنَا بِهِ» ای دختر رسول خدا(ص)! ما با ابوبکر بیعت کردیم و اگر شوهرت در این امر، سبقت می گرفت، ما از ابوبکر روی گردان می شدیم و با او بیعت می کردیم.(11) مرحله دوم: بعد از دفن حضرت رسول اکرم(ص): امام علی(ع) دوباره مثل حالت قبل، شبانه اقدام به رفتن در خانه مهاجر و انصار کرد، که مانند سابق فقط همان چهار نفر به ندای امام(ع) لبیک گفتند. امام علی(ع) خود در این باره می فرماید: «وَ حَمَلْتُ فَاطِمَهَ(س) وَأَخَذْتُ بِیَدِ ابْنَیَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ(ع)» من فاطمه(س) را با خود می بردم در حالی که دو دست حسن و حسین را نیز می گرفتم و آنان را با خود همراه می کردیم.(12) حضرت رسول اکرم(ص) در زمان حیات خود، به امام علی(ع) فرموده بود: إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ وَجَاهِدْهُمْ وَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاکْفُفْ یَدَکَ وَاحْقِنْ دَمَکَ حَتَّی تَجِدَ عَلَی إِقَامَهِ الدِّینِ وَکِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّتِی أَعْوَاناً» اگر یارانی یافتی با آنان جهاد کن و اگر نیافتی دست نگهدار و خون خویش حفظ کن تا که برای برپایی دین و کتاب خدا و سنت من یارانی بیابی.(13) حضرت(ع) خود در این رابطه می فرماید: «فَفَعَلْتُ ثُمَّ فَلَمْ أَدَعْ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ وَأَهْلِ السَّابِقَهِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ إِلَّا نَاشَدْتُهُمُ اللَّهَ فِی حَقِّی وَدَعَوْتُهُمْ إِلَی نُصْرَتِی فَلَمْ یَسْتَجِبْ لِی مِنْ جَمِیعِ النَّاسِ إِلَّا أَرْبَعَهُ رَهْطٍ سَلْمَانُ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَالزُّبَیْرُ وَلَمْ یَکُنْ مَعِی أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی أَصُولُ بِهِ وَلَا أَقْوَی بِهِ» پس چنین کرد و به خانه یکایک مجاهدان بدر و پیشگامان در اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را درباره حقّم به خدا سوگند دادم و آنان را به یاری خویش فراخواندم، از همه آنان تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند: سلمان، ابوذر، مقداد، و زبیر واز خاندانم نیز کسی نبود تا از من پشتیبانی کند.(14) امام علی(ع) این کار را متوالی تکرار کرد، ولی جز این چهار نفر کس دیگری نمی آمد. حضرت زهرا(س) خطاب به مهاجر و انصار فرمود: «یا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ انْصُرُوا الله! فَإِنِّی ابْنَةُ نَبِیکمْ وَ قَدْ بَایعْتُمْ رَسُولَ الله(ص) یوْمَ بَایعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّیتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکمْ وَ ذَرَارِیکمْ فَفُوا لِرَسُولِ الله(ص) بِبَیعَتِکمْ» ای مهاجران و ای انصار! خدا را یاری کنید. من دختر پیامبر شما هستم. شما در روزی که با رسول خدا(ص) بیعت کردید، متهعد شدید که از آن چیزی که خود و فرزندانتان را حفظ می کنید. او و فرزندانش را نیز محافظت کنید. پس حالا به بیعتتان با رسول خدا(ص) عمل نمایید.(15) امام علی(ع) با این کار حجت را با همه تمام کرد. حتی حضرت(ع) بعدها در جمله ای فرمودند: «أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَلُومُ نَفْسِی فِی جِهَادِکمْ وَ لَوْ کنْتُ اسْتَمْکنْتُ مِنَ الْأَرْبَعِینَ رَجُلًا لَفَرَّقْتُ جَمَاعَتَکمْ وَ لَکنْ لَعَنَ اللَّهُ أَقْوَاماً بَایعُونِی ثُمَّ خَذَلُونِی» به خدا قسم! من از جنگ با شما از جان خود نمی ترسم، ولی اگر چهل نفر یاور داشتم، حق خود را از شما می ستاندم.(1۶)
5 - تهدید اول برای بیعت اجباری امام علی(ع) با ابوبکر: امام علی(ع) بعد از این جریان، در منزل خویش، مشغول جمع آوری قرآن شد که به نقل شیخ کلینی هفت روز طول کشید. شیخ کلینی می نویسد: «أَنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ(عَ) خَطَبَ اَلنَّاسَ بِالْمَدِینَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَیامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ (ص) وَ ذَلِک حِینَ فَرَغَ مِنْ جَمْعِ اَلْقُرْآنِ وَ تَأْلِیفِهِ» امام علی(ع) بعد از هفت روز از گذشت شهادت حضرت رسول اکرم(ص) با مردم مدینه خطبه خواندند و این در حالی بود که از جمع آوری و تالیف قرآن فارغ شده بود.(17) و به نقل شیخ صدوق نُه روز طول کشید. شیخ صدوق می نویسد: «قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ(ع) فِی خُطْبَةٍ خَطَبَهَا بَعْدَ مَوْتِ اَلنَّبِی(ص) بِتِسْعَةِ أَیامٍ وَ ذَلِک حِینَ فَرَغَ مِنْ جَمْعِ اَلْقُرْآنِ» امام علی(ع) بعد از نُه روز پس از گذشت شهادت حضرت رسول اکرم(ص) با مردم مدینه خطبه خواندند و این در حالی بود که از جمع آوری قرآن فارغ شده بود.(18) به هر حال طی این مدت، عمر بن خطاب از سوی ابوبکر بر در خانه امام علی(ع) آمد و امام(ع) و یارانش را برای بیعت با ابوبکر فرا خواند. و از حضرت(ع) خواست که به تحصّن خود پایان دهد و بیعت نماید، که در غیر این صورت تهدید به آتش زدن خانه به همراه ساکنانش کرد! امام(ع) فرمود: «أَقْسَمْتُ لاَ أَضَعُ رِدَائِی عَنْ ظَهْرِی حَتَّی أَجْمَعَ مَا بَینَ اَللَّوْحَینِ فَمَا وَضَعْتُ رِدَائِی عَنْ ظَهْرِی حَتَّی جَمَعْتُ اَلْقُرْآنَ» قسم یاد کردم که ردا بر دوش نگیرم تا وقتی که قرآن را جمع آوری کنم و ردا برنگرفتم تا قرآن را جمع آوری نمودم.(19) و در روایتی دیگر؛ امام علی(ع) فرمود: «کنْتُ عَزَمْتُ أَنْ لا أَخْرُجَ مِنْ مَنْزِلِی حَتَّی أَجْمَعَ الْقُرْآنَ» من تصمیم گرفته ام که از منزلم خارج نشوم، مگر بعد از زمانی که جمع آوری قرآن را تمام کرده باشم.(20) سپس عمر بازگشت تا جمع آوری قرآن به اتمام برسد.
6 اتمام جمع آوری قرآن توسط امام علی (ع) و عرضه آن به مردم: ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد: همه اتفاق دارند که علی بن ابی طالب(ع) قرآن را در زمان رسول خدا(ص) حفظ می کرد و غیر از او کسی قرآن را حفظ نمی کرد و او اول کسی است که قرآن را جمع آوری کرد.(21) امام علی(ع) پس از هفت روز کار جمع آوری قرآن را به اتمام رساند و پس از اتمام مصحف، آن را مهر کرد. ابن شهر آشوب می نویسد: «أَنَّهُ آلَی أَنْ لاَ یضَعَ رِدَاءَهُ عَلَی عَاتِقِهِ إِلاَّ لِلصَّلاَةِ حَتَّی یؤَلِّفَ اَلْقُرْآنَ وَ یجْمَعَهُ فَانْقَطَعَ عَنْهُمْ مُدَّةً إِلَی أَنْ جَمَعَهُ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیهِمْ بِهِ فِی إِزَارٍ یحْمِلُهُ وَ هُمْ مُجْتَمِعُونَ فِی اَلْمَسْجِدِ» امام علی(ع) رداء بر دوش ننهاد مگر برای اقامه نماز تا اینکه قرآن تالیف و جمع آوری شد. پس بعد از اینکه حضرت(ع) برای مدتی، رابطه اش با مردم مدینه قطع شده بود، از منزل به سوی مسجد و اجتماع مردم روانه شد، در حالی که قرآن را در پارچه ای پیچیده بود. هنگام ورود به مسجد، حضرت(ع) آن را به مردم عرضه کرد و مردم را برای عمل به آن دعوت نمود و خطاب به آنان فرمود: پس از درگذشت حضرت رسول اکرم(ص) به جمع آوری قرآن مشغول شدم، تا اینکه آن را در یک جا جمع آوردم، خداوند آیه ای از قرآن بر پیامبرش نازل نکرده، مگر آنکه من آن را گرد آورده ام و آیه ای از قرآن نیست مگر آنکه رسول اکرم(ص) بر من قرائت کرد و تأویل آن را به من آموخت، فردا نگوئید که ما از چنین امری غافل بودیم. در این هنگام عمر بن خطاب بلند شد و گفت: «إِنْ یکنْ عِنْدَک قُرْآنٌ فَعِنْدَنَا مِثْلُهُ فَلاَ حَاجَةَ لَنَا فِیهِ» اگر نزد تو قرآن هست، بدان که نزد ماهم قرآنی مثل آن هست و ما نیازی به قرآن تو نداریم. امام علی(ع) فرمودند: قسم به خدا که از این پس، هرگز آن را نخواهید دید.(22) و بعضی بر این عقیده اند و روایات هم به این مطلب اشاره دارد که آن مصحف به عنوان میراثی نزد امامان است و از امامی به امام دیگر می رسد. آنگاه داخل خانه خود شد و کسی مصحف را پس از آن زمان ندید.
7 از سر گیری اجبار بر أخذ بیعت از امام علی (ع): بعد از پایان یافتن کار تنظیم و جمع آوری قرآن توسط امام علی(ع)، ابوبکر بعد از مدت کوتاهی که از شهادت رسول اکرم(ص) کسی را برای سه مرتبه نزد امام(ع) فرستاد و او را به بیعت با خود فراخواند. امیر المومنین(ع) هر سه مرتبه را شخصا خود بر در خانه آمد و به آنان جواب رد داد و ولایت را مختص خود اعلام کرد. غاصبان خلافت بعد از شنیدن جواب امام(ع) آن روزها را سکوت و اقدامی نکردند.(23) از بهانه های اصحاب سقیفه برای اینکه بتوانند خلافت را از امام علی(ع) غصب کنند، جوان بودن امام علی(ع) بود که نقل است؛ ابوعبیده بن جراح که یکی از گردانندگان سقیفه وطرفدار خلافت ابوبکر بود، برای قانع کردن حضرت علی(ع) برای بیعت با ابوبکر و صرف نظر از خلافت، خطاب به امام(ع) گفت: «اِنَّکَ حَدِیثُ السِّنِّ وَ هَؤُلَاءِ مَشِیخَةُ قَومِکَ لَیسَ لَکَ مِثلَ تَجرِبَتِهِم وَ مَعرِفَتِهِم بِالأُمُورِ» تو جوانی و آنان پیران و سالخوردگان قوم تو هستند و تو فاقد تجربه و آگاهی نسبت به امور مسلمین هستی، در حالی که اینان نسبت به این امور آگاه و با تجربه هستند.(24) همین توجیه را خلیفه دوم در گفتگو با ابن عباس ذکر کرد و از مسئله جوان بودن امام علی(ع) استفاده کرد و مردم را برای بیعت با ابوبکر شوراند. در حالی که حضرت علی(ع) در آن زمان ۳۳ سال داشت.
8- غصب فدک: مقارن با طرح مسئله بیعت اجباری، مأمورین ابوبکر به دستور مستقیم وی فدک را به اشغال خود درآوردند، و کار گذار حضرت فاطمه(س) را از آنجا اخراج و ملک آن را غصب کردند ودرآمد حاصل از آن را مختص خود قرار دادند. آنان به سند فدک و شهادت گواهان اعتنایی نکردند. سرزمین فدک، یکی از دهکده های آباد و حاصل خیز نزدیک شرق خیبر است و تا مدینه ۱۶۵ کیلومتر فاصله داشت. درسال هفتم هجری، قلعه های خیبر، یکی پس از دیگری فتح شدند و قدرت مرکزی یهود در هم شکست. ساکنان فدک تسلیم شدند، و در برابر رسول اکرم(ص) متعهد شدند که نیمی از زمین ها و باغ های خود را به آن حضرت(ص) واگذار کنند و نیمی دیگر را برای خود نگه دارند. افزون بر این، آن ها کشاورزی سهم رسول اکرم(ص) را هم بر عهده گرفتند؛ تا در برابرش مزدی دریافت کنند.(25) طبق فقه اسلام ناب، سرزمین هایی که بدون هجوم نظامی، و با صلح به دست مسلمانان می افتاد، به شخص رسول خدا(ص) تعلق می گرفت و مسلمانان در آن هیچ حقی نداشتند. فدک نیز این گونه به دست مسلمانان افتاد، و به گفته مورخ بزرگ، طبری که می گوید: طبری می نویسد: «کانَتْ فَدَک خَالِصَةً لِرَسُولِ اللهِ(ص) لأَنَّهُمْ لَمْ یجْلِبُوا عَلَیهَا بِخَیلٍ وَلا رِکابٍ» فدک ملک خالص رسول اکرم(ص) بود؛ زیرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پیاده نظام نگشودند.(26) وقتی آیه ی؛ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» حق خویشاوند را بده!(27) نازل شد، رسول اکرم(ص) دخترش فاطمه(س) را فرا خواند و فدک را به او بخشید. حضرت رسول اکرم فرمود: «خَطَّ جَبْرَئِیلُ لِی فَدَکاً بِجَنَاحِهِ وَ حَدَّ لِی حُدُودَهَا» جبرائیل با بالهایش فدک را برای من به امضاء درآورد و حدود و مرز آن را مشخص کرد.(28) از سال هفتم تا سال یازدهم فدک در دست حضرت فاطمه(س) بود، تا اینکه در سال یازدهم، مقارن با طرح مسئله بیعت اجباری در روز دهم از رحلت پیامبر(ص)، مأمورین ابوبکر به دستور مستقیم او، فدک را به اشغال خود درآوردند، و کار گذار حضرت فاطمه(س) را از آنجا اخراج و ملک آن را غصب کردند و درآمد حاصل از آن را مختص خود قرار دادند. مهمترین هدف آنان، از این کار محدودسازی اهل بیت(ع) بود. آن حضرت(س) برای پس گرفتن فدک کوشید؛ ولی دستگاه خلافت، از این کار سرباز زد. مرحوم طبرسی می نویسد: حضرت فاطمه(س) نزد ابوبکر رفت و به او فرمود: چرا نماینده ی مرا از فدک اخراج نمودی؟ در حالی که رسول اکرم(ص) آن را به امر خداوند به من بخشید و پیامبر(ص) در حین بخشیدن آن، علی(ع) و ام ایمن را شاهد قرارداد. ابوبکر گفت:شاهدانت را حاضر کن! سپس امیرالمؤمنین(ع) و ام ایمن برای شهادت دادن حاضر شدند. عمر خطاب به ام ایمن گفت: «أَنْتِ اِمْرَأَةٌ وَ لاَ نُجِیزُ شَهَادَةَ اِمْرَأَةٍ وَحْدَهَا وَ أَمَّا عَلِی(ع) فَیجُرُّ إِلَی نَفْسِهِ» تو زنی و شهادت زن به تنهایی منجز نیست و علی نیز همسر اوست! و به نفع فاطمه(س) شهادت خواهد داد. سپس امام علی(ع) فرمود:ای ابوبکر و عمر! اگر من اموال مسلمانان را که در دستشان و تحت تصرفشان است، ادعا کنم که مال من است، شما از من دلیل می خواهید یا از مسلمانان؟ عمر با حال غضب گفت:این غنیمت مسلمانان و زمین آنان است که در دست فاطمه(س) است و محصول آن را مصرف می کند. در اینجا اصحاب سقیفه احساس کردند از آنجایی که فدک حکم پشتوانه مالی برای اهل بیت را دارد، از طرفی هم نمی توانستند آیه قرآن را انکار کنند، پس اول متوسل شدند به اینکه این ملک رسول اکرم(ص) بوده و ایشان آن را هبه نکرده و دیدند اگر این ملک ارث رسول اکرم(ص) باشد، چون زوجات از زمین مزروعی ارث نمی برند، باز هم به حضرت فاطمه(س) می رسد، پس حدیثی از پیامبر(ص) جعل کردند! پس ابوبکر گفت:عمر و عایشه براین شاهدند که رسول اکرم(ص) فرمود: «نَحنُ مَعاشِرَ الاَنبِیاءِ لا نُوَرِّثُ وَ ما تَرَکناهُ صَدَقَةٌ» ما گروه انبیا چیزی را به ارث نمی گذاریم و آنچه از ما باقی بماند صدقه است. پس فدک نه ارث است و نه هبه ای از جانب رسول اکرم(ص)! بلکه غنیمت جنگی است که برای مسلمین می باشد! حضرت فاطمه(س) فرمود: «هَذَا أَوَّلُ شَهَادَةِ زُورٍ شَهِدَا بِهَا فِی اَلْإِسْلاَمِ» این اولین شهادت ناحقی است که به آن شهادت می دهید. سپس فرمود: «یابْنَ اَبی قُحافَةَ! اَفی کتابِ اللَّهِ اَن تَرِثُ اَباک وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً فَرِیاً» ای پسر ابی قحافه! آیا در قرآن آمده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟ همانا یک سخن دروغ را نسبت دادی! (اشاره به حدیث جعلی) و باز فرمود:چگونه است که هرگاه تو درگذشتی، فرزندانت از تو ارث می برند، اما ما از رسول خدا(ص) ارث نمی بریم؟ بعد به آیاتی چون آیه «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ دَاوُدَ«(29) اشاره کرد، که در آن ها از ارث پیامبران یاد شده، اشاره کرد. و ادعای او را مخالف با آیات صریح قرآن دانست. سپس فرمود:آیا کسی نیست ما را یاری کند؟ شما بر حکومت خدا و رسول اکرم(ص)حمله برده اید و بدون هیچ دلیلی و حجتی آن را از خاندان رسول اکرم(ص) به خاندان دیگری برده اید. به زودی ظالمان خواهند دانست که به کجا باز می گردند. سپس امیرالمؤمنین(ع) به حضرت فاطمه(س) فرمود: بازگرد تا خداوند بین ما حکم کند و هم او بهترین حکم کنندگان است. حضرت فاطمه(س) به حال غضب برخاست و فرمود: «اَللَّهُمَّ! إِنَّهُمَا ظَلَمَا اِبْنَةَ مُحَمَّدٍ(ص) نَبِیک حَقَّهَا فَاشْدُدْ وَطْأَتَک عَلَیهِمَا ثُمَّ خَرَجَتْ» خدایا! این دو به حق دختر پیامبرت(ص) ظلم کردند. خدایا به شدت اینان را مأخوذ فرما. سپس حضرت فاطمه(س)محزون و گریان از نزد آنان بیرون آمد.(30)
ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد: از استادم علی بن فارقی پرسیدم: آیا فاطمه(س) در ادعای خود (درباره بازپس گیری فدک) راستگو بوده است؟ ابن فارقی جواب داد: بلی! گفتم: خلیفه می دانست که او زنی راستگو است؟ ابن فارقی گفت: بلی! گفتم: چرا خلیفه حق مسلم او را در اختیارش نگذاشت؟ استاد تبسمی کرد و با کلام لطیف و زیبا و طنزگونه ای، در حالی که هرگز عادت به شوخی نداشت، گفت: «لَوْ اَعْطاها الْیَوْمَ فَدَکاً بِمُجَرَّدِ دَعْواها لَجایَتْ اِلَیْهِ غَداً وَ ادَّعَتْ لِزَوْجِهَا الْخِلافَهَ وَ زَحْزَحَتْهُ مِنْ مَکانِهِ، وَ لَمْ یُمْکِنُهُ الاِعْتِذارُ وَ الْمُدافِعَهُ بِشَیْ لاِنَّهُ یَکُونُ قَدْ اَسْجَلَ عَلی نَفْسِهِ بِاَنَّها صادِقَهٌ فِیما تَدَّعِیهِ، کائِناً ما کانَ، مِن غَیْرِ حاجَه اِلی بَیِّنَه!» اگر ابوبکر آن روز فدک را به مجرد ادعای حضرت فاطمه(س) به او می داد، فردا مجدد زهرا(س) به سراغش می آمد و ادعای خلافت برای همسرش می کرد! و وی را از مقامش کنار می زد و او هیچ گونه عذر و دفاعی از خود نداشت، زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که حضرت فاطمه(س) هر چه را ادعا کند راست می گوید، و نیازی به بیّنه و گواه ندارد. سپس ابن ابی الحدید می گوید: این یک واقعیت است، هر چند استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.(31)
9 آخرین اتمام حجت امام علی(ع) با مردم مدینه: امام علی(ع) آخرین اتمام حجت خویش را با مردم بی وفای مدینه انجام داد. پس مانند سابق اقدام نمود، اما نتیجه ای همچون دفعات قبل داشت و باز همان چهار نفر آمادگی خود را اعلام کردند. علامه مجلسی می نویسد: امام علی(ع) فرمود «..أَتَانِی أَرْبَعُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَبَایعُونِی فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ یصْبِحُوا عِنْدَ بَابِی مُحَلِّقِینَ رُءُوسَهُمْ عَلَیهِمُ السِّلَاحُ فَمَا وَفَی لِی وَلَا صَدَقَنِی مِنْهُمْ أَحَدٌ غَیرُ أَرْبَعَةٍ سَلْمَانَ وَأبُوذَرٍّ وَالْمِقْدَادِ وَالزُّبَیرِ» هنگامی که با ابوبکر بیعت شد، چهل نفر از مهاجرین و انصار به نزد من آمدند و با من بیعت کردند و زبیر در میان ایشان بود. به آن ها دستور دادم که فردا صبح با سری تراشیده همراه با سلاح درب خانه من جمع شوند؛ کسی از ایشان به وعده خود برای من وفا نکرد و کسی از ایشان مرا تصدیق نکرد؛ مگر چهار نفر؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر!(32)
10- طلب یاری حضرت زهرا از مردم مدینه به همراه امام علی (ع) شیخ مفید می نویسد: «حَمَلَهَا عَلِی عَلَی أَتَانٍ عَلَیهِ کسَاءٌ لَهُ خَمْلٌ فَدَارَ بِهَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً فِی بُیوتِ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ اَلْحَسَنِ(ع) وَ اَلْحُسَینِ(ع) مَعَهَا» امام علی(ع) حضرت فاطمه(س) را بر مرکبی سوار می کرد و چهل روز آن حضرت(س) را بر در خانه مهاجران و انصار می برد. حتی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را نیز همراهش بودند. حضرت فاطمه(س) خطاب به آنان می فرمود: «یا مَعْشَرَ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ اُنْصُرُوا اَللَّهَ فَإِنِّی اِبْنَةُ نَبِیکمْ وَ قَدْ بَایعْتُمْ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) یوْمَ بَایعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّیتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکمْ وَ ذَرَارِیکمْ فَفُوا لِرَسُولِ اَللَّهِ(ص) بِبَیعَتِکمْ قَالَ فَمَا أَعَانَهَا أَحَدٌ وَ لاَ أَجَابَهَا وَ لاَ نَصَرَهَا» ای مهاجران و ای انصار! خدا را یاری کنید. من دختر پیامبر شما هستم. شما در روزی که با رسول خدا(ص) بیعت کردید، متهعد شدید که از آن چیزی که خود و فرزندانتان را حفظ می کنید او و فرزندانش را نیز محافظت کنید. پس حال به بیعتتان با رسول خدا عمل نمایید. اما هیچ کدام از آنان او را یاری نکرد و پاسخ او را نداد و یاری اش نکرد.(33) حضرت فاطمه(س) برای در خواست یاری نزد معاذ بن جبل رفت. حضرت(س) به او فرمود: «یا مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ! إِنِّی قَدْ جِئْتُک مُسْتَنْصِرَةً وَ قَدْ بَایعْتَ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) عَلَی أَنْ تَنْصُرْهُ وَ ذُرِّیتَهُ وَ تَمْنَعَهُ مِمَّا تَمْنَعُ مِنْهُ نَفْسَک وَ ذُرِّیتَک وَ إِنَّ أَبَا بَکرٍ قَدْ غَصَبَنِی عَلَی فَدَک وَ أَخْرَجَ وَکیلِی مِنْهَا» ای معاذ بن جبل! من نزد تو آمدم و طلب یاری دارم تا به آنچه با رسول خدا(ص) بیعت کردی، ذریه اش را یاری نمایی! و آنچه از خود و فرزندانت دفع می کنی از آنان نیز دفع کنی! اکنون ابوبکر فدک را غصب کرده و نماینده مرا از آن اخراج نموده است. معاذ گفت: «فَمَعِی غَیرِی؟» آیا غیر از من کسی هست؟ حضرت(س) فرمود: «لاَ! مَا أَجَابَنِی أَحَدٌ!» نه! کسی مرا اجابت نکرد. معاذ گفت: «فَأَینَ أَبْلُغُ أَنَا مِنْ نُصْرَتِک؟ مَا یبْلُغُ مِنْ نُصْرَتِی أَنَا وَحْدِی!» من کجا توان یاری شما را دارم؟ من به تنهایی نمی توانم شما را یاری بدهم! حضرت(س) فرمود: «وَ اَللَّهِ لاَ أُکلِّمُک کلِمَةً حَتَّی أَجْتَمِعَ أَنَا وَ أَنْتَ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) ثُمَّ اِنْصَرَفَتْ» به خدا قسم! کلمه ای با تو حرف نمی زنم تا من و تو نزد رسول اکرم(ص) جمع شویم. سپس حضرت فاطمه(س) از نزد معاذ رفت.(34)
1 1 - تصمیم جدی اهل سقیفه بر اخذ بیعت اجباری از امام علی(ع): بلاذری می نویسد: «أَنَّ أَبَابَکرٍ أَرْسَلَ إِلَی عَلِی(ع) یرِیدُ الْبَیعَةَ، فَلَمْ یبَایعْ فَانصَرَفَ عُمَرُ» ابوبکر عمر را سراغ امیر المومنین(ع) فرستاد و او را برای بیعت فراخواند. این بار نیز حضرت(ع) شخصا بر در خانه آمد و به آنان پاسخ رد داد و عمر نیز بازگشت.(35)
12 - حضرت فاطمه(س) همچنان شبانه روز در فراق پدر می گریست: داغ شهادت حضرت رسول اکرم(س) چنان سنگین بود که حضرت(س) شبانه روز در فراق پدر گرامیشان می گریستند. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که؛ «اَلْبَکاءُونَ خَمْسَةٌ: آدَمُ(ع) وَ یعْقُوبُ(ع) وَ یوسُفُ(ع) وَ فَاطِمَةُ(س) بِنْتُ مُحَمَّدٍ(ص) وَ عَلِی بْنُ اَلْحُسَینِ(ع)» گریه کنندگان پنج نفرند: آدم(ع) و یعقوب(ع) و یوسف(ع) و حضرت فاطمه(س) وامام سجاد(ع)!(36) روزی بزرگان مدینه گرد آمدند و به حضور امیر المؤمنین(ع) رسیدند و گفتند: «یا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! إِنَّ فَاطِمَةَ ع تَبْکی اللَّیلَ وَ النَّهَارَ فَلَا أَحَدٌ مِنَّا یتَهَنَّأُ بِالنَّوْمِ فِی اللَّیلِ عَلَی فُرُشِنَا وَ لَا بِالنَّهَارِ لَنَا قَرَارٌ عَلَی أَشْغَالِنَا وَ طَلَبِ مَعَایشِنَا وَ إِنَّا نُخْبِرُک أَنْ تَسْأَلَهَا إِمَّا أَنْ تَبْکی لَیلًا أَوْ نَهَاراً» ای اباالحسن(ع)! فاطمه(س) شب و روز گریه می کند، از این رو خواب شبانه در رختخواب، بر هیچ کدام ما گوارا نیست و به هنگام کار و طلبِ معیشتِ روزانه آرامش نداریم. از فاطمه بخواه یا شب گریه کند یا روز! امیر المؤمنین(ع) فرمود: مطلوب شما را انجام خواهم داد. پس امیرالمؤمنین(ع) به سوی خانه آمد و به حضور فاطمه (ع) رسید؛ در حالی که آن حضرت(س) از گریه آرام نمی گرفت و تسلیت دیگران او را سودی نمی رساند؛ امّا چون امیرالمؤمنین(ع) را دید، اندکی آرام گرفت. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: ای دختر پیامبر خدا(ص)! بزرگان مدینه از من درخواست کرده اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز! فاطمه زهراء(س) فرمود: «یا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! مَا أَقَلَّ مَکثِی بَینَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِیبِی مِنْ بَینِ أَظْهُرِهِمْ فَوَ اللَّهِ لَا أَسْکتُ لَیلًا وَ لَا نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِی رَسُولِ اللَّهِ(ص)» ای اباالحسن! چه اندک است مدّت اقامت من بین این مردم و چه نزدیک است نهان شدن من از میان ایشان! به خدا سوگند! هرگز ساکت ننشینم تا این که به پدرم رسول خدا(ص) ملحق شوم. «ثُمَّ إِنَّهُ بَنَی لَهَا بَیْتاً فِی الْبَقِیعِ نَازِحاً عَنِ الْمَدِینَهِ یُسَمَّی بَیْتَ الْأَحْزَانِ، وَ کَانَتْ إِذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ (ع) أَمَامَهَا، وَ خَرَجَتْ إِلَی الْبَقِیعِ بَاکِیَه فَلَا تَزَالُ بَیْنَ الْقُبُورِ بَاکِیَهً وَ سَاقَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ» سپس امیرالمؤمنین(ع)، دور از مدینه، در بقیع برای فاطمه خانه ای ساخت که «بیت الأحزان« یعنی خانه ی غم ها نامیده شد. فاطمه (ع) صبحگاهان، حسن و حسین(ع) را پیش انداخته به سوی بقیع می شتافت و در بین قبرها گریه می کرد. وقتی شامگاهان می رسید امیرالمؤمنین(ع) به سراغش می آمد و او را به منزل باز می گرداند.(37)
منابع:
۱)المقنعه شیخ مفید، ص۴۵۶
۲)کشف الغمه اربلی، ج۱، ص۳۷۹
۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۵
۴)تاریخ طبری، ج۲، ص۴۵۵
۵)تاریخ الاسلام ذهبی، ج۱، ص۵۸۲
۶)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۳۷
6)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، صص۵_۱۰
7)کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۱۴۴
8)الجمل شیخ مفید، ص۴۳
9)تاریخ طبری، ج۲، ص۴۵۸
10)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۱۹
1۱)بحارالانوار مجلسی، ج۲۸، ص۳۵۵
12)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۶۶۵
13)ارشاد القلوب دیلمی، ج۲، ص۳۹۵
14)تفسیر البرهان بحرانی، ج۳، ص۷۷۴
15)بحارالانوار مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۱
16)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۸۳
17)الکافی کلینی، ج۸، ص۱۸
18)امالی شیخ صدوق، ص۳۹۹
19)بحار الأنوار مجلسی، ج۴۰، ص۱۸۰
20)انساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۵۸۶
21)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۷
22)مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۴
23)کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۸۶۰
24)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۶، ص۱۲
25)معجم البلدان حموی، ج۴، ص۲۳۸
26)تاریخ طبری، ج۲، ص۳۰۳
27)سوره روم، آیه ۳۸
28)الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۳
29)سوره نمل، آیه ۱۶
30)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۱۰۲
31)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۸۴
32)بحارالانوار مجلسی، ج۲۹، ص۴۷۱
33 و 34) الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۳
35)أنساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۵۸۶
36)بحارالانوار مجلسی، ج۱۲، ص۳۱۱
37)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۴
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم اول حضرت محمدص ، معصوم دوم حضرت علی ع ، معصوم سوم حضرت زهراس
ادامه مطلب را ببينيد
میزبانی آبرومندانه در سوگواره رضوی
بر اساس آخرین آمار تا صبح دیروز 5 میلیون زائر به مشهدالرضا (ع) مشرف شدند و آن طور که مدیرعالی حرم اعلام کرد رکورد تشرف روزانه به حرم مطهر رضوی نیز با 1 میلیون و 658 هزار تشرف جابه جا شد
عکس : میثم دهقانی
وحید تفریحی/ همه پای کار آمدند؛ از مردم و خیران و گروه های بزرگ و کوچک مردمی گرفته تا تمام دستگاه های اجرایی خراسان رضوی و دیگر استان های همجوار تا خم به ابروی مهمانان امام رئوف نیاید. در روزهای پایانی ماه صفر منتهی به سالروز شهادت امام رضا(ع)، آن طور که وزیر راه و شهرسازی و دیگر متولیان اعلام کردند مشهدالرضا میزبان حدود 5 میلیون زائر بود و مردم هم با تمام توان در خادمی و میزبانی از این زائران سنگ تمام گذاشتند. رضا خوراکیان مدیرعالی حرم مطهر رضوی نیز از جابه جا شدن رکورد تشرف روزانه به حرم خبر داد و گفت: رکورد تشرف روزانه به حرم مطهر رضوی با یک میلیون و 658 هزار تشرف در 24 ساعت جابه جا شد.
مردم پای کار میزبانی
اقدامات در حوزه میزبانی از زائران را نیز از محمد علی توسلی مدیر کل امور رفاهی زائران استانداری پیگیری کردیم که وی در این زمینه به «خراسان» گفت: میزبانی مردم خیلی عالی بود؛ طی این مدت 1250 موکب در شهرستان های استان برپا شد، علاوه بر این، 1020 موکب نیز در شهرستان مشهد برای میزبانی از زائران برپا شد که 220 مورد از آن در جاده های منتهی به مشهد بود، همچنین از این تعداد 800 موکب در شهر مشهد و 350 موکب نیز در رینگ اطراف حرم مطهر و خیابان امام رضا(ع) مستقر بود و از زائران میزبانی کرد. وی افزود: 40 درصد از این 1020 موکب توسط استان های همجوار سازمان دهی و بقیه نیز توسط هم استانی ها برپا شد. توسلی به یکی دیگر از اقدامات موثر مردم در میزبانی از زائران رضوی دهه آخر صفر اشاره و تصریح کرد: در طرح هم محله ای امام رضا(ع) هم مردم عالی پای کار آمدند و منازل شان را برای اسکان زائران در اختیار آن ها قرار دادند که آمار اسکان زائران در این بخش بعد از جمع بندی اطلاع رسانی خواهد شد. وی افزود: آمار نهایی تعداد زائران ورودی به مشهد نیز صبح شنبه آینده اطلاع رسانی می شود.
تمهیدات حمل و نقلی برای برگشت زائران
در ادامه از مدیرکل امور رفاهی زائران استانداری درباره اقدامات برای برگشت زائران سوال کردم که در پاسخ گفت: از عصر دیروز (چهارشنبه) 900 دستگاه اتوبوس در پایانه برای مسافرگیری به منظور بازگرداندن زائران مستقر بود، تمام استان ها را برای بازگشت زائران پای کار آوردیم، همچنین راه آهن نیز تا جمعه 10 هزار نفر از زائران داخل استان را منتقل خواهد کرد. 150 اتوبوس شرکت واحد نیز برای انتقال زائران پیاده از موکب محل استراحت به شهرستان شان در نظر گرفته شده است. توسلی تاکید کرد: انصافا میزبانی مردم خیلی خوب بود، تمام اقشار مردم پای کار بودند و این میزبانی خوب به دلیل پای کار آمدن مردم محقق شد، دستگاه های اجرایی نیز زیرساخت ها را آماده کردند.
تشرف 451 هزار زائر پیاده به حرم مطهر رضوی
همچنین حسین رضائی سخنگوی جمعیت خدمت گزار زائران پیاده امام رضا(ع) نیز در گفت و گو با «خراسان» آخرین آمار تشرف زائران پیاده رضوی را تشریح کرد و گفت: در دهه پایانی صفر و تا روز چهارشنبه 14 شهریورماه، 451 هزار و 453 زائرپیاده به مشهدالرضا مشرف شدند که 57 درصد از این تعداد مرد و بقیه زن بودند. مسن ترین زائر نیز از شهرستان مراغه با 85 سال و کوچک ترین زائر نیز طفل یک ساله از سبزوار بود که همراه پدر و مادرش در سفر زیارتی پیاده حضور داشت. وی در ادامه با اشاره به اقدامات انجام شده در میزبانی از زائران پیاده اظهارکرد: جمعیت خدمت گزار زائران پیاده از 20 تیر 1403 فعالیت دهه پایانی صفر را در 14حوزه خدمت رسانی تعریف و آغاز کرد، در حوزه اسکان برای زائرانی که پیش بینی اسکان نداشتند، در 300 محل، شرایط اسکان فراهم و 3 روز از خدمات رفاهی، درمانی و اسکان رایگان برخوردار شدند. وی افزود: در حوزه خدمات درمانی دانشگاه های علوم پزشکی در مسیر، هلال احمر، بیمارستان های خیریه و امور درمان جمعیت در حوزه دارو با بیش از یک میلیارد هزینه دارویی در خدمت زائران بودند.
برگزاری آیین خطبهخوانی
شب شهادت امام رضا(ع)
همزمان با شب شهادت غریبانه هشتمین نور ولایت، آیین خطبهخوانی شب شهادت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در حرم مطهر رضوی برگزار شد. به گزارش آستان نیوز، این مراسم با حضور مسعود پزشکیان رئیس جمهور، محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی، سردار سرلشکر حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، آیت ا... علم الهدی نماینده ولی فقیه در استان، حجت الاسلام والمسلمین مروی تولیت آستان قدس رضوی، جمعی از وزرا، مسئولان لشکری و کشوری و علمای اعلام، خادمان و زائران در صحن پیامبر اعظم(ص) برگزار شد. تولیت آستان قدس رضوی در این مراسم گفت: زیارت صرفاً یک مراسم و مناسک مذهبی نیست، یک اقدام و حرکت و سیر تحولی به سوی کمال بشری و انسانی است. حجت الاسلام والمسلمین مروی با تأکید بر این که ظاهر زیارت مراسم و مناسک است اما باطنی بسیار عمیق دارد، تصریح کرد: زیارت در یک جمله میل پیدا کردن به سوی مزور است و اعراض و عدول از غیر اوست. وی در بخش دیگری از سخنان به برخی از آداب زیارت اشاره و تصریح کرد: در زیارت دو دسته آداب مطرح است، آداب ظاهری و باطنی، آداب ظاهری که پاکیزگی جسم و لباس زائر است؛ اما آداب باطنی که بسیار مهم بوده به معنای طهارت و آلوده نبودن به کینه، خشم، غضب و حسادت نسبت به دیگر مؤمنان است؛ با قلب آلوده زیارت صورت نمیگیرد و قرب الی ا... حاصل نمیشود. تولیت آستان قدس رضوی مقاومت و صبوری در برابر سختیها و دشواریها برای دین خدا را از ویژگیهای همه ائمه معصومین(ع) دانست و اظهار کرد: تمام محرم و صفر درس «صبر» است؛ محرم که با نام امام حسین(ع) گره خورده است، با صبر و استقامت در برابر خشونت یزیدی آغاز میشود و ماه صفر که با نام مبارک حضرت رضا(ع) گره خورده، با صبر در برابر خدعه مأمونی پایان مییابد؛ سرتاسر زندگی معصومین(ع) و اولیاء الهی صبر و مقاومت در برابر ستمگران، ظالمان و متجاوزان به حقوق انسانهاست.
شایان ذکر است، مراسم خطبه خوانی در حرم مطهر رضوی دوبار در سال، شب عاشورا و شب شهادت امام رضا(ع) برگزار میشود.
سوگواره رضوی
در روز شهادت
مشهد دیروز یکپارچه سوگوار و عزادار بود. همزمان با سالروز شهادت امام رضا(ع) با حضور خیل عظیم عزاداران، جای جای مشهدالرضا عزاخانه رضوی شد. به گزارش تسنیم، آیت ا... علم الهدی در مراسم عزاداری روز شهادت امام رضا در حرم رضوی گفت: امام رضا(ع) نقشه مامون در «ادغام جریان خلافت و امامت» را باطل کرد. وی بهترین برنامه برای روز شهادت را توجه به شهادتنامه امام رضا(ع) دانست و افزود: متن این شهادتنامه عبارت است از توضیح و تفسیر جریان شهادت ایشان که طی دو سال و چهار ماه یعنی از روز دحوالارض سال 200 هجری تا صفر سال 202 هجری به طول انجامید؛ بر همین اساس شاید طولانیترین شهادت در بین ائمه معصومین (ع)، شهادت امام رضا(ع) باشد. نماینده ولیفقیه در خراسان رضوی با بیان این که وجود مقدس پیامبر اکرم(ص) دو تن از عزیزان خود را «بضعة منی» معرفی کردند، ادامه داد: اول وجود مقدس صدیقه اطهر فاطمه زهرا(س) و دوم وجود مقدس امام رضا(ع) را پیامبر به عنوان سرمایه و پاره تن خود معرفی کردند. وی با طرح این پرسش که نقش حضرت زهرا(س) و امام هشتم(ع) در سرمایه بودن برای پیامبر چیست؟ تصریح کرد: نخست مسئله ولایت و امامت بود که بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) توسط مجاهدتهای حضرت زهرا(س) با پذیرش جانشینی حضرت علی(ع) صورت گرفت و جریان شیعه که نمایشگر اسلام ناب محمدی است، با تلاش آن حضرت شکل گرفت. آیتا... علمالهدی با اشاره به این که چنین خصوصیتی برای امام رضا(ع) نیز در جریان امامت و ولایت وجود داشت، اظهارکرد: در زمان ایشان نیز خطر سقوط امامت و ولایت توسط مأمون ملعون وجود داشت زیرا مأمون که دریافته بود نمیتواند با شهادت امام جریان امامت را از بین ببرد نقشهای کشید تا جریان امامت را منحرف کند.
علاوه بر برگزاری مراسم آیینی چهارپایه خوانی و عزاداری شهادت امام رضا(ع)، شب گذشته در شامگاه شهادت آن حضرت مراسم شام غریبان نیز در حرم مطهر رضوی برگزار شد.
مرثیه زنان نوغان
برای غریب توس
عکس : ایسنا
زنان نوغان مشهد به رسمی دیرینه صبح روز شهادت ابوالحسن امام رضا(ع) با حمل تابوت نمادین پیکر امام رئوف، از کوچه «نوغان» این شهر مقدس راهی حرم مطهر رضوی شدند. به گزارش ایرنا،در این آیین بانوان مشهدی با شاخههای گل به سمت حرم رضوی حرکت کردند و پس از ورود به بارگاه منور رضوی در رواق حضرت زهرا(س) گرد هم آمدند و به سوگواری و نوحه خوانی پرداختند. حکایت تابوت خالی که زنان نوغان در سالروز شهادت امام رضا(ع) بر دوش می گذارند به قرن ها قبل باز میگردد، به گواه تاریخ زنان محله نوغان که نخستین علم عزای غریب توس را به اهتزاز درآوردند، تا به امروز میراث دار این سنت کهن بوده و آن را حفظ کردهاند. نوغان در گذشته یکی از مناطق چهارگانه ولایت توس بود که امام رضا(ع) در هجرتش از مدینه به توس به این منطقه پا نهاد. محله نوغان کنونی نیز که بازمانده منطقه نوغان گذشته بوده، تقریبا در جوار بارگاه منور رضوی قرار گرفته و یکی از محله های قدیم شهر مشهد است که بافت خود را حفظ کرده و کمتر دستخوش تغییر شده است. به گواه تاریخ پس از شهادت امام رضا(ع) نخستین بیرق عزا برای آن حضرت در محله نوغان، آن هم توسط زنان سیاه پوش این منطقه برخاست، نخستین گریه ها و مویه ها برای شهادت جانسوز امام رئوف از این محله به گوش رسید و نخستین حرکت هیئت عزاداران در این محله برپا شد و مسیر خود را به سمت مرکز شهر آغاز کرد. در روزهای پایانی ماه صفر مقدمات برگزاری مراسم سوگواری برای سالگرد شهادت هشتمین خورشید ولایت در محله نوغان آغاز می شود. آخرین پرده از سنت ۱۲۰۰ ساله زنان نوغان در سالروز شهادت امام رضا(ع) به راه انداختن هیئتی کوچک و زنانه است، آنان تابوت خالی با پارچه سبزی که به دور آن کشیده شده و گل سپیدی که روی آن قرار گرفته است، بر دوش می گذارند و ابتدا کل محله را پیموده، در مسجد محل حضور یافته و مراسم عزاداری را برپا می کنند و سپس با همان تابوت راه حرم را در پیش می گیرند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
مرگ وحشتناک«آرش کوچولو»در گرداب کودک آزاری!
سید خلیل سجادپور- نگهبان یک ساختمان در حال احداث به اتهام قتل پسر4ساله همسر صیغه ای اش دستگیر شد و به کودک آزاری اعتراف کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این حادثه هولناک، ششم مرداد گذشته در بیمارستان دکتر شریعتی طرقبه هنگامی لو رفت که کارکنان مرکز درمانی، سراسیمه و نگران،کودک 4 ساله ای را با علایم حیاتی بسیار ضعیف روی تخت اورژانس قراردادند اما دقایقی بعد خستگی بر تن کادر درمانی باقی ماند و «آرش کوچولو»برای همیشه چشمانش را بست!
درهمین حال آثار کبودی،سوختگی،زخم های متعدد و صدماتی که روی پیکر نحیف این کودک بی گناه نمایان بود، از چشم پزشک دور نماند و در حالی فرضیه کودک آزاری قوت گرفت که جسد پسربچه به سردخانه بیمارستان انتقال یافت و مرگ دردناک این کودک به معمایی پیچیده تبدیل شد. طولی نکشید که قاضی علی ایروانی (بازپرس شعبه دوم دادسرای عمومی وانقلاب طرقبه شاندیز)در جریان مرگ مشکوک«آرش کوچولو»قرارگرفت و برای بررسی های تخصصی عازم بیمارستان شد.
آثار زیادی از کودک آزاری روی پیکر عریان کودک معصوم دیده می شد به گونه ای که حتی آسیب در نقطه ای حساس از بدن این کودک نیز حکایت از ماجرایی تکان دهنده داشت.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت و حساسیت این حادثه وحشتناک،تحقیقات قضایی با دستور ویژه قاضی محمدزاده(دادستان عمومی و انقلاب طرقبه شاندیز)وارد مرحله جدیدی شد و بازپرس ویژه قتل عمد،دامنه تحقیقات را به محل سکونت کودک در خیابان امام رضا(ع) کشاند.
بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که مادر «آرش کوچولو» از یک سال قبل به عقد موقت جوان 30 ساله ای به نام «رضا»درآمده است و در یک ساختمان نیمه ساز زندگی می کند. ساعتی بعد ماموران انتظامی با دستور مقام قضایی وارد محل سکونت «رضا»در اتاقک نگهبانی شدند. هنوز سیخ استعمال مواد مخدر روی تک شعله روشن خودنمایی می کرد و دیگر آلات مصرف مواد نیز در کنار اجاق گاز قرارداشت.اوضاع اتاقک نیز در حالی به هم ریخته بود که برخی از قرص های توان افزا هم در کنار تشک پهن شده به چشم می خورد.
بنابر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، باتوجه به این وضعیت اسفبار و نشانه هایی که از یک ماجرای جنایی حکایت می کرد،قاضی شعبه دوم دادسرای عمومی و انقلاب طرقبه، دستور دستگیری ناپدری کودک را صادر کرد و بدین ترتیب «رضا»به اتهام ارتکاب قتل عمد در حالی دستگیر شد که مدعی بود فقط یک بار «آرش »را با سیم استعمال مواد مخدر داغ کرده و خراشیدگی و کبودی های روی پیکر وی نیز مربوط به سقوط کودک از پله هاست. او همچنین ادعا کرد:آثار سوختگی هم مربوط به زمانی است که «آرش» (کودک 4ساله)شیر گرم حمام رابه اشتباه باز کرد و دچار سوختگی شد.به گزارش روزنامه خراسان،از سوی دیگر زوایای پنهان و ابعاد پیچیده این ماجرای جنایی زیر ذره بین تحقیقات قضایی قرارگرفته است و پزشکان قانونی صدمات و جراحات روی بدن و نقاط حساس پیکر کودک را تایید کرده اند.تحقیقات موشکافانه این پرونده در حالی وارد مراحل حساس خود شده که زوایای وحشتناک دیگری از این ماجرای تکان دهنده لو رفته است
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
امامرضا(ع) به روایت قدیمیترین کتاب درباره ایشان
کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» از مهمترین منابع روایی شیعه درباره تاریخ زندگی و معارف امامهشتم(ع) است با پژوهشگری که نویسنده کتابی در همین باره است گفتوگو کردیم و مروری بر برداشتهایی از سبکزندگی امامرضا(ع) بر اساس این کتاب داشتیم
دلهای همه عاشقان و ارتمندان به اهلبیت(ع) در این شب و روزها، معطوف به امامرضا(ع) میشود. زائران زیادی خودشان را به حرم امام مهربانی رساندهاند و دلهای بسیاری هم روانه صحن و سرای حریم رضوی شده است. امام رضا(ع) در تمام جهات اجتماعی، فردی، خانوادگی و سیاسی برای ما الگویی مناسب و چراغ هدایت هستند بنابراین باید از سیره و رفتار عملی ایشان به بهترین وجه بهره جست. کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» یکی از معتبرترین منابع مربوط به تاریخ زندگی و آموزههای ارجمند امام رئوف حضرت علی بن موسیالرضا(ع) است که به قلم یکی از بزرگان شیعه نگارش یافته و برای شناخت و حفظ آثار ایشان به ارادتمندان آن حضرت کمک شایانی کرده است. در پرونده امروز زندگی سلام با «محمدهادی زاهدی»، پژوهشگر و رئیس اسبق سازمان کتابخانهها، موزهها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی که کتاب «گزیده عیون اخبار الرضا» را با خوانشی جدید به نگارش درآورده است، گفتوگو کردیم. همچنین به برداشتهایی از سبکزندگی امامهشتم(ع) بر اساس این کتاب اشاره خواهیم کرد.
نویسنده : مجید حسین زاده | روزنامهنگار
این کتاب دایرةالمعارفی بینظیر درباره امامرضا(ع) است
گفت و گو با نویسنده کتاب «چشمههای بهشت؛ گزیدهای از عیون اخبارالرضا(ع)» که درباره مهمترین ویژگیهای کتاب شیخ صدوق میگوید
کتاب «عیون اخبار الرضا» از منابع مهم روایی شیعه به شمار میآید و مانند دیگر آثار شیخ صدوق از ارزش و اعتبار خاصی برخوردار است و پس از تألیف آن مورد استناد کتب بعدی قرار گرفته است و از مصادر بحارالانوار هم هست. در ادامه با «محمدهادی زاهدی»، پژوهشگر که کتاب «گزیده عیون اخبار الرضا(ع)» را با خوانشی جدید به نگارش درآورده و انتشارات بهنشر آستانقدس رضوی آن را منتشر کرده است، به منظور آشنایی بیشتر با این اثر مهم گفتوگویی داشتیم که خواهید خواند.
نویسنده این کتاب شیخ صدوق است
«زاهدی» در پاسخ به این سوال که چرا باید کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» را مورد توجه قرار دهیم، میگوید: «کتاب عیون اخبار الرضا(ع) از ابعاد مختلفی مورد توجه و شایان دقت ویژه است. نویسنده این کتاب محمدبن علی صدوق است که جزو بزرگان علمای شیعه محسوب میشود. او از کسانی است که آثارش در نزد همه علما از اعصار گذشته یعنی از قرن چهارم تاکنون مورد توجه بوده و نگارنده یکی از کتب اربعه شیعه به نام «من لایحضره الفقیه» است. ایشان محدث بسیار بزرگ و معتبری بوده و از کودکی در خانوادهای آشنا با علم و دانش بزرگ شده است. پدر شیخ صدوق که او هم از علمای بزرگ شیعه بوده، همزمان با نواب اربعه امام زمان(عج) زندگی میکرده است. نکته بعدی که درباره شیخ صدوق باید مورد توجه قرار بگیرد این است که ایشان علاوه بر این که دسترسی به منابع زیادی داشته، خودش هم برای کسب علم سفرهای متعددی انجام داده و به جاهایی که گمان میکرده آثاری از اهل بیت(ع) و خاندان مطهر ایشان باشد، رفته و راوی و محدث حدیث از منبع آن بوده است».
قدیمیترین کتاب بهطور خاص درباره امام هشتم(ع)
«کتاب عیون اخبار الرضا(ع) از قدیمیترین کتابهایی است که بهطور خاص درباره امام هشتم(ع) نوشته شده است». این پژوهشگر با این مقدمه ادامه میدهد: «قبل از آن ظاهرا ما چنین کتابی که گردآورنده آثار مربوط به امام رضا(ع) باشد، نداشتهایم. شیخ صدوق در این کتاب همه آن چه درباره آثار، تاریخ، معارف، اخبار، آموزهها، روایتها و ... درباره امامرضا(ع) شنیده و به درستی آنها ایمان داشته و اطمینان حاصل و گردآوری کرده است. خوشبختانه در اختیار نسلهای بعدیاش نیز قرار داده است.»
فاصله کم بین شهادت امام(ع) و نگاش این کتاب
«زاهدی» درباره معتبربودن مطالب و روایات مطرح شده در این کتاب میگوید: «نکته دیگری که به اهمیت این کتاب میافزاید، این است که برای «صاحب بن عباد» وزیر دانشمند آلبویه نوشته که خودش از اهالی فکر و اندیشه، شاعران و دانشمندان بوده است؛ بنابراین کتابی که به چنین شخصی اهدا میشود، باید ارجمند، محکم و مستدل باشد. کتاب «عیون اخبار الرضا» در قرن چهارم هجری نوشته شده و همانطور که میدانید امام رضا(ع) در ابتدای قرن سوم هجری به شهادت رسیدند. بنابراین این فاصله کمی که بین نگارش این کتاب و ایام زندگانی حضرت امام رضا(ع) وجود داشته، باعث شده تا اطمینان بیشتری نسبت به روایات منقول در این کتاب داشته باشیم. همچنین شیخ صدوق در زمان خودش به کتابها و منابعی دسترسی داشته که امروز در اختیار ما نیست و مثلا در کتاب «عیون اخبار الرضا(ع)» از کتابهایی نام میبرد مثل اخبار خراسان که متاسفانه به دست ما نرسیده است و از نوشتههایی که مشهور بوده در قرن سوم و چهارم و در خانه علما وجود داشته است. او به منابعی دسترسی داشته که به ما نرسیده اما آنها را در کتاب «عیون اخبار الرضا» ذکر کرده که بسیار ارزشمند است».
از ولادت تا شهادت به انضمام کرامات و ...
از این پژوهشگر میپرسم که این کتاب حاوی چه مباحثی است که میگوید: «این کتاب مجموعه اخبار و آثاری درباره امامرضا(ع) است. البته شیخ صدوق در این کتاب، تاریخی از زندگی موسیبنجعفر(ع) پدر امامرضا(ع) را هم نقل کرده که برای آشنایی بیشتر با زندگانی امام هشتم(ع) ضروری دانسته است. در این کتاب تاریخ زندگی امامرضا(ع) به طور مبسوط از تولد تا شهادت حضرت بیان شده است و وقایعی که در این میان اتفاق افتاده را دربر میگیرد مثل هجرت به خراسان، مسئله ولایت عهدی، شهادتشان در سناباد و ... به طور مفصل در این کتاب ذکر شده است. سرفصل دیگر، بحث آموزهها و معارف امامرضا(ع) است. در خصوص معارف ما در این کتاب با خطبههای امام رضا و سخنرانیهای ایشان، نکات تفسیری ناب ایشان درباره آیات قرآن و همچنین متن مناظرات و ... روبه رو میشویم. در این کتاب به برخی کرامات در زمان حیات و بعد از شهادت ایشان، زیارتنامه و ثواب زیارت حضرت اشاره شده است. این مجموعه به نظر میرسد یک دایرهالمعارف بینظیر و یک مجموعهای از تاریخ، زندگانی، سیره و منش حضرت رضا(ع) است.»
این کتاب در حد انتظار مورد توجه قرار نگرفتهاست
«زاهدی» درباره این که چرا جامعه امروز شناخت اندکی درباره کتاب عیون اخبار الرضا (ع) دارد، میگوید: «متاسفانه آن جوری که باید، این کتاب رواج عموم در حد انتظار پیدا نکرده است و دلیلش هم به نظرم این است که این کتاب به زبان عربی نوشته شده و ترجمههایی هم البته از آن موجود است اما ظاهرا آن ارتباطی که باید با مخاطب برقرار شود، در آنها محقق نشده است. به همین دلیل من تصمیم گرفتم ترجمهای نو از این کتاب ارزشمند با زبان روز همراه با پینوشتهایی که به فهم متن کمک و آن را روشنتر کند، در اختیار مردم قرار بدهم و این کتاب با عنوان «چشمههای بهشت» توسط انتشار بهنشر چاپ و روانه بازار شده است».
برداشتهایی از سبکزندگی امامهشتم(ع) در کتاب عیون اخبار الرضا(ع)
منابع حدیثی از جمله کتابهایی هستند که میتوانند در شناسایی سبکزندگی امامان معصوم(ع) به ما یاری رسانند. با واکاوی روایات موجود در کتاب عیون اخبار الرضا(ع) میتوان سبکزندگی این حضرت(ع) را در برخی جنبههای زندگی ایشان کشف و استخراج کرد. در این نوشتار سعی بر این است که مشخص کنیم، امام رضا(ع) در موارد گوناگون، چه سبکی را برگزیده و چه کاری را انجام داده و چه کارهایی را انجام ندادهاند، چرا که زمانی بحث از سبکزندگی پیش میآید که فرد بتواند انتخابهای متعددی داشته باشد. در ادامه، موضوعهایی همچون خانواده، پوشش، نمادهای دینی و برخورد با مخالف در سبکزندگی آن امام همام، بررسی خواهد شد.
احترام به خانواده و جایگاه آن
در مکتب اهل بیت(ع)، احترام به خانواده و جایگاه آن موج میزند. حضرت رضا(ع) در روایتی به نقل از پیامبر اکرم(ص)، بهترین افراد را کسانی میدانند که با خانواده خود به نیکی و مهربانی رفتار میکنند و این انسانها در قیامت به حدی جایگاه بالایی دارند که نزدیکترین افراد به مقام و جایگاه پیامبر محسوب میشوند.
اظهار خوشحالی از فرزند در حضور خودش
از امام رضا(ع) نقل است که روزی امام موسی کاظم(ع) در حضور پدرشان امام صادق(ع) سخنی نیکو گفت. پدرش(ع) به او فرمود: «ای فرزند عزیزم! الحمدللَّه که خداوند تو را جانشین پدرانت قرار داد و مایه خوشحالی و سرور در میان فرزندان، و جبران دوستان ازدست رفتهام کرد». این روایت نشان میدهد که برخلاف ذهنیت برخی والدین، تعریف از فرزند و اظهار خوشحالی از عمل نیکوی وی، در حضور خود او امری شایسته و مطلوب است و باید انجام شود و باعث افزایش محبت بین والدین و فرزندان خواهد شد. به این ترتیب میتوان چنین برداشت کرد که محبت داشتن به فرزند در دل امری مطلوب است و این که به صورت عملی باید به وی محبت کرد و وضعیت زندگی و رشدش را فراهم ساخت اما از بیان زبانی این محبت موجود در قلب و ابراز آن هم نباید غافل بود؛ چراکه چیزی جای این بیان را نمیتواند بگیرد.
توجه به مسائل معنوی حتی در لباس پوشیدن
روایت شده امام رضا(ع) لباس را از سمت راست خود می پوشیدند و هرگاه میخواستند لباس جدیدی بپوشند، یک کاسه آب طلب میکردند و 10 بار «إِنَّا أَنْزَلْناهُ»، 10 بار «قُلْ هُوَ اللَّهُ» و 10 بار «قُلْ یا أَیهَا الْکافِرُونَ» بر آن میخواندند، سپس آب را بر آن لباس میپاشیدند و می فرمودند: «هر کس قبل از این که لباسش را بپوشد، چنین کند، مادامی که یک نخ از آن لباس باقی باشد، زندگی با وسعت و راحتی خواهد داشت». تأثیر قرائت قرآن بر لباس و زندگی فرد در این جا مطرح شده است و این نوع نگاه به لباس، شاید در غیر از اسلام در هیچ مکتب دیگری دیده نشود. به عبارت دیگر، سبکزندگی اسلامی، عبارت از توجه به معنویات، حتی در سادهترین و روزمرهترین فعالیتهای زندگی، از جمله پوشیدن لباس است. همچنین یکی از نکات مورد توجه اسلام در سبک پوشش، توجه به طبقات مختلف و ردههای مختلف مردم جامعه است. طبق این سبک، سبک پوشش حاکمان جامعه و وابستگان و خانواده آنها به دلیل آن که بیش از دیگر مردم، در دید و منظر عمومی وجود دارد، اهمیت مییابد. این لباس نباید حساسیت مردم را برانگیزد و به آن ها احساس بدی منتقل کند.
توجه ویژه به نماز
آن حضرت در یکی از مناظرههایشان، زمانی که وقت نماز شد، بیدرنگ مناظره را قطع کردند. حتی طرف مقابلشان گفت: مولای من، سؤال مرا قطع مکن، دلم نرم شده است! ولی آن حضرت فرمودند، نماز میگزاریم و بازمیگردیم. سپس نماز را به جماعت برگزار کردند و به مناظره باز گشتند. یکی از دلایل قطع مناظره به دلیل نماز، اوج توجه حضرت به خداوند در تمام لحظات زندگی است و همچنین دلیل دیگر آن، نشان دادن اهمیت نماز به مخاطب است. نکته جالب توجه این است که شاید برخی بگویند این کار ریاکارانه است یا ممکن است حاضران در مناظره که مسلمان نیستند، رنجیده خاطر شوند، اما این تصور درست نیست؛ چراکه امام با این کار، محکم بودن خود بر باور به اسلام و تک تک دستورهای آن، از جمله نماز را به طور عملی نشان دادند و به این نکته اشاره کردند که قاطعیت در اعتقادات، بر حریفان ایشان در مناظره تأثیر مهمی می گذاشت. نماز، نماد عمل به دین در آن لحظه بود و ایشان هم از این کارکرد نمادین به خوبی استفاده کردهاند.
سبک برخورد با مخالفان
سبک رفتارها و برخوردهای امامرضا(ع) با مخالفان، دارای نکته های جالبی است. در اینجا منظور از مفهوم واژه «مخالف» می تواند یک غیرمسلمان یا غیرشیعه یا هر کسی باشد که به گونهای در مسئله یا مسائلی خاص با ایشان مخالف است. بنا به روایات متعددی که در عیون اخبارالرضا(ع) وجود دارد، مشخص است که حضرت، اصل برقراری ارتباط با مخالفان و توجه به سخنان آنان را پذیرفته بودند. در مجلسی، فردی به نام سلیمان مروزی، از آن حضرت اجازه میگیرد تا سؤالاتی را مطرح کند. نحوه پاسخ امام به این درخواست، مهم است. امام میفرمایند: «هر چه میخواهی سؤال کن.» در این پاسخ دست کم دو نکته نهفته است. اول، چیرگی امام بر پاسخ گویی و انتقال این امر به مخاطب و دوم تشویق مخاطب به پرسش و استقبال از درخواست او با روی باز. همچنین صبر در هنگام پاسخگویی امامرضا(ع) به سؤالات مخالفان، به خوبی دیده میشود. البته وقتی که در پاسخ به مخالفان بردبار باشند، در پاسخ به اصحاب خود هم قطعاً اینگونه خواهند بود و به همین دلیل است که ایشان با صبر و حوصله و ظرافت خاصی برای فتح بن یزید جرجانی، درباره خداوند و صفاتش، توضیح و به سؤالات متعدد او پاسخ دادهاند که در تاریخ ذکر شده است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
گچکار حرم که تحسین استاد فرشچیان را برانگیخت
گفتوگو با «غلامعباس قائمی کریمآبادی» که بیش از 52سال در حرم امامرضا(ع) مشغول به خدمت است و گچبریهای دارالولایه، دارالحجه، صحنها، سرداب مقدس و... ثمره هنرنماییهایش هستند
یکی از پدیدههای هنری در معماری بیهمتای حرم ملکوتی حضرت رضا(ع)، هنر گچبری است که در آراستگی بنای حرممطهر به حد کمال و دلنوازی بسیار مؤثر بوده است. این تزیینات گچبری در بناهای زیادی از جمله بقعه مطهر، رواقهایی همچون دارالسیاده، دارالرحمه، دارالهدایه، دارالحجه و... همچنین صحنها، گنجینه قرآن، تالار تشریفات آستان قدس، سالن ورودی کتابخانه مرکزی و... چشم هر زائری را به خود جلب میکند. به سراغ یکی از گچکارهای قدیمی حرم مطهر رضوی رفتیم که سالهاست در این حرفه مشغول خدمت به بارگاه رضوی است. در پرونده امروز زندگی سلام، «غلامعباس قائمی کریمآبادی» از یک عمر خدمت صادقانه و خالصانهاش به امامرضا(ع) و حرم مطهر رضوی روایت میکند. او خاطراتی از یک همکاری مشترک با استاد فرشچیان در طراحی ضریح جدید هم دارد که کمتر شنیده شدهاست.
نویسنده : مجید حسین زاده | روزنامهنگار
از 15سالگی گچکار حرم شدم
«متولد 1336 هستم. من از سال 1351 وارد حرمرضوی بهعنوان گچکار شدم یعنی از زمانی که 15 ساله بودم». البته «کریمآبادی» در خانوادهای پرجمعیت بهدنیا آمده و چون خانهشان از کودکی نزدیک حرم بوده، عادت داشتهاند که هر صبح قبل از هر کاری به امام رضا(ع) سلام و عرض ادبی داشته باشند. خودش در این باره میگوید: «از همان کودکی میدانستم که ما هرچه داریم از امام رضا(ع) است، اصلاً همه وجودم از سلطان است. سال 1351، دوره ابتداییام که در مدرسه تمام شد، یکسال در مغازه عمویم کار کردم. آن موقع یک فامیلی در بخش آینهکاری حرم داشتیم که من را به مرحوم حاج صادق رفعتی معرفی کرد. او به من گفت چون سنم کم است، اداره بیمه از شروع به کار من در آنجا جلوگیری خواهد کرد. خلاصه من 2 یا 3 روز، مدام دنبال او بودم و پیگیری کردم و گفت حالا که اصرار داری، از فردا اسمت را مینویسیم ولی باید یک جایی برای کار بگذاریم که از دید کارشناس بیمه دور باشد. سه ماه به عنوان کارگر کنار دست نقاش و نجار کار کردم و بعد گچکاری را فرا گرفتم. البته در کارگاههایی بودم که جلوی چشم اداره بیمه نباشم و از سال ۶۲ به صورت پیمانکار رسمی همکاریام را با حرم ادامه دادم».
یکسال تلاش کردم تا کار را کامل یاد بگیرم
این گچکار قدیمی حرم درباره روزهای اولی که در این بارگاه ملکوتی مشغول به خدمت شده است، میگوید: «آن زمان که من تازه وارد این کار شده بودم، مثل الان نبود که گچ آماده کار در بازار باشد. آن موقع، کارمان خیلی سخت بود و باید زحمت زیادی میکشیدیم. مثلا گچ را باید چندین بار الک میکردیم چون درشت بود. تازه بعد از چندین بار الک، برای گچاندازی و برش گل و... قابل استفاده میشد. من بیش از یکسال تلاش کردم تا این کار را به طور کامل یاد بگیرم. تا قبل از آن، به من اجازه نمیدادند که در کارهای هنری حرم رضوی دست به قلم شوم و گچبری انجام دهم اما وقتی تلاش و پشتکار من را دیدند، گچبریهای جاهای مختلف حرم را به من سپردند».
ظهرها بهجای استراحت با گچ تمرین میکردم
«من خیلی به کارم علاقه داشتم. اینکه یک نفر بتواند در حرم رضوی، آثاری از خودش به جا بگذارد که تا سالها یا حتی قرنها ماندگار شود، اتفاق خوب و دستاورد بسیار بزرگی است که من تلاش میکنم، قدر آن را بدانم. بنابراین من هم به این کار علاقه زیادی داشتم و هم تا میتوانستم، میخواستم در این کار بهترین باشم». «کریمآبادی» با این مقدمه میافزاید: «آن اوایل که در گچکاری تازهکار بودم، حتی وقتی ظهرها، همه کارشان را تعطیل میکردند تا چند دقیقهای استراحت کنند، من گچ درست کرده و با ابزار شروع به تمرین میکردم. وقتی استادم این علاقه، پشتکار و تمرینات من را دید، اجازه اجرای کار هنری را به من داد و سپس کمکم، مهارت بیشتری در این کار به دست آوردم».
طرحهایم از دل برمیآید
او درباره طرحهایی که تا امروز در گچبری حرم کار کرده و از خودش به یادگار خواهد گذاشت، میگوید: «سه ماه اولی که وارد حرم شدم، در کار پولیسترکاری، نقاشی، نجاری و... من را گذاشتند. بعدش رفتم در بخش گچبری. ابتدا هم در گنجینه قرآن کار کردم. وقتی شروع به کار کردم، طرحهای ابتکاری میکشیدم و پیشنهاد میدادم. همه طرحهایم اینطور بود که از دل بیرون میآمد. درست است که هر کسی یک طرحی در ذهنش دارد، بر اساس سلیقهاش و ... ولی از نظر من، این کار به خصوص در حرم رضوی، تمامش کار دل است. اگر طرحی از دل برآید، بر دل هم مینشیند و مورد استقبال همه و زائران قرار میگیرد».
گچبریهای دارالولایه، کار من است
از او درباره این که تا امروز در چه بخشهایی از حرم گچبری کرده است، میپرسم که میگوید: «زیاد در حرم کار کردم. تمام کارهای گچبری دارالولایه، کار دست من است که سال 74 انجام دادم. در قسمت محراب آنجا، کارهای آجریشده که روی آن گچبری است. کل کار اسلیمی است که آن هم با گچ کار شده و سپس روی آن آینهکاری شده است. خط معرق با مس هم کار شده که روی آن حالت طلا دارد و کار سنتی و قشنگی است. همچنین حدود 65 یا 70 درصد گچبری رواق امام خمینی(ره) را هم من انجام دادم. کارهای گچبری و مشبک محراب آنجا را کامل خودم انجام دادم. این را هم باید بگویم که گچبری هر جایی، طرح خودش را دارد؛ بنابراین این کار در رواقهای مختلف با صحنها، بناهای دیگر در حرم و... تفاوت دارد. مثلاً قسمتی که مختص مراسم عقد جوانهاست، طراحی آن درخت سیب و انار است که وسطش آینه کُپ است که مختص همانجاست. آیههایی هم که برای آنجا انتخاب شده در رابطه با ازدواج است. در دارالحجه گچبریهایی داریم که زیر آن آینه کُپ(محدب) کار شده است. کارهای زنجیرهای داریم، کارهای گره داریم و... . پیش رو هم پنجرهای گذاشتهاند که سرتاسر دیوارش ا... و محمد(ص) است و آینهکاری».
بزرگترین افتخارم 5 ماه گچبری در سردابمقدس است
از «کریمآبادی» با این کارنامه هنری در حرم رضوی میپرسم که گچکاری کدام بخش از حرم را که خودش انجام داده است، بیشتر دوست دارد که میگوید:« سال 79 یا 80 بود. تقریبا 3 ماه در راهرو و پلههای سرداب مقدس کار کردم. بعدش هم 54 روز در خود سرداب برای گچکاری مشغول شدم که تقریبا مجموعشان 5 ماه میشود. از نظر خودم، بزرگترین افتخارات زندگی هنری من به همین زمانی برمیگردد که در سرداب مقدس کار کردم. ورودی سرداب مطهر که پله دارد و دور تا دورش آینهکاری شده، گچکاری آن را من و دوستانم انجام دادیم. قاببندیهایی شده که شمسههایی برای اسماءا... طراحی شده، آینهکاری شده و پایین آن یک حاشیه ۵۰ یا ۶۰ سانتی است که گچبُری شده است. داخل راهرو که بروید سقف راهرو کار گره است، یک گره هشتی که حالت محرابی دارد که مناسب آنجاست و هیچ جای دیگر آن گره استفاده نشده است».
حرم امامرضا(ع) برایم با همه جا فرق دارد
از او میپرسم که آیا واکنش زائران امام هشتم(ع) به گچبریهایش را هم دیده یا شنیده است که میگوید: «بله، خیلیها را دیدم که در زمان حضور در این بارگاه ملکوتی، توجهشان به این گچبریها جلب شده و آنها را تماشا میکنند. بیشتر تعریف و تمجید بوده اما برخی هم ایرادهایی گرفته و انتقادهایی داشتند که آنها را شنیدم. من سعی خودم را کردم که کارم هیچ ایرادی نداشته باشد اما هر فردی ادعا کند که کارش هیچ ایرادی ندارد، دروغ گفته است. کار بدون خطا فقط کار خداوند است. بالاخره انسان هرچه قدر هم تلاش بکند، کارش بدون ایراد و خطا نیست؛ اما گچبری و طرحهایی که من در حرم انجام دادم، ثمره همه دقت، تجربه و تلاشهایم بوده است. همانطور که گفتم تمام کارهایم دلی بوده است و چون من انگار در بهشت کار میکنم، خدایی نکرده جایی برای کمگذاشتن باقی نمیماند. من در این سالها در مساجد، حسینیهها و ... هم زیاد کار کردم اما حرم امامرضا(ع) برای من با همه جا فرق دارد و به قول معروف، صد خودم را در اینجا گذاشتم».
تخته زیرپایم شکست
و همه فکر کردند قطع نخاع شدم
«کریمآبادی» خودش را مورد یکی از عنایتهای امام رضا(ع) هم میداند و میگوید: «سال 61، در گنجینه حرم کار میکردم. یکهو تخته زیر پایم شکست و از ارتفاع 5 یا 6 متری افتادم. من از پشت یعنی با کمر افتادم و دولا شدم. همه فکر کردند که قطع نخاع شدم چون کمرم از پشت دولا شده بود. دیگر چیزی یادم نیست چون نفسم بند آمده بوده تا اینکه یکهو نفسم به سختی بالا آمد. سپس من را سریع به دارالشفا بردند که آن زمان روبهروی مهمانسرای حر عاملی بود. بعدش هم بیمارستان رفتم و از من عکسبرداری شد. اما نکته عجیبش این بود که فردای آن روز، من رفتم حرم و دوباره مشغول گچبری شدم. حتی پزشکان میگفتند که منطقا با سقوط از آن ارتفاع، آن هم به پشت با کمر، باید قطع نخاع میشدم. من مطمئنم اگر این اتفاق در جایی غیر از حرم برایم میافتاد، قطعا قطعنخاع میشدم اما باور قلبی دارم حریم رضوی، جایی نیست که در آن رأفتی نباشد».
سلام به امامرضا(ع)
برایم از همه چیز باارزشتر است
«من بالای 50 سال است که در حرم امامرضا(ع) مشغول خدمت و کار در حوزه گچبری هستم». او با این مقدمه ادامه میدهد: «کار برای امامرضا(ع) از عمرم حساب نمیشود. به محدوده حرم که نزدیک میشوم، انگار دنیایی وجود ندارد و وارد بهشت میشوم. من همین که روبهروی گنبد ایشان بایستم و سلام بدهم، برایم از هر چیزی در این دنیا باارزشتر است. برای من همین کافی است که در نزدیکترین نقطه جغرافیایی به امام مهربانمان به او سلام دهم و عرض ادبی داشته باشم. در این جا برایم مهم است که کارم را بهترین شکل انجام بدهم و هدفم چیزی جز جلب رضایت امام هشتم(ع) نیست».
استاد فرشچیان
دقت و وسواس زیادی روی کار داشت
از این گچکار قدیمی درباره خاطراتش از همکاری با استاد فرشچیان میپرسم که میگوید: «ماجرای آشنایی و همکاری من با استاد فرشچیان مربوط به زمانی است که ایشان بر روی طراحی ضریح جدید کار میکردند و من ماکت آن را ساختم. سال 68 بود که در گوشه صحن آزادی، ماکت آن را کار کردیم. سال 71 یا 72، استاد آمدند و دنبال یک گچبر بودند که کاری را در حرم مطهر انجام بدهد. استاد فرشچیان، دقت و وسواس زیادی روی کار داشت. یک روز از طرف ایشان آمدند و گفتند که بگو فلان شاگردت بیاید، فرستادم. روز بعد، یک شاگرد دیگر. دست آخر، گفتند که خودت بیا. استاد فرشچیان تا من را دید، گفت اسمت چیست؟ گفتم عباس. گفت به جان اسمت قسم، اگر کار بلد نیستی، وارد این اتاق نشو. بعدش هم گفت تا حالا چندین گچبر آمدند، آن کاری که من میخواهم نتوانستند انجام بدهند و رفتند. از تهران و اصفهان هم گچبر آمدند که ادعای استادی داشتند، آنها هم نتوانستند. یادم هست که اتفاقا یکی از کارهایی که من انجام داده بودم، قاب شده بود و در همان اتاق بود. به استاد فرشچیان گفتم که من کار بلد نیستم ولی آن تابلویی که میبینید و روی دیوار است، هنر دست خودم است. تا استاد فرشچیان آن تابلو را دید، تحسینم کرد، سپس بغلم کرد و گفت پس بیا کار را سریع شروع کنیم. سپس طرحی را که روی کاغذ کشیده بود، به من داد تا با گچ برایش اجرا کنم و سپس مورد تایید ایشان و تولیت آن زمان قرار گرفت و اجرا شد».
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
کلم بروکلی سرشار از مواد مغذی فراوانی چون فیبر، ویتامین C، ویتامین K، آهن و پتاسیم است به گونه ای که سطح پروتئین آن نیز به نسبت بسیاری از سبزیجات دیگر بیشتر است. کلم بروکلی فاقد چربی بوده و عموما ۹۰ درصد این سبزی از آب تشکیل شده است. حتی می توان این سبزی را به فرم طبخی خام، پخته، آب پز و بخارپز شده مصرف کرد اگرچه با تحقیقات زیاد تعیین شده است که بخارپز کردن مزایای بیشتری برای سلامتی افراد به دنبال دارد. کلم بروکلی از جمله خوراکی های کم کربوهیدرات محسوب می شود و در هر فنجان کلم بروکلی خام تنها 3.5 گرم کربوهیدرات با قابلیت هضم وجود دارد. به گزارش «سلامت نیوز»، کلم بروکلی یکی از سبزیجاتی است که از نظر پروتئین در سطح نسبتا بالایی قرار گرفته و ۲۹ درصد وزن خشک آن را پروتئین تشکیل داده است، این دو ویژگی کلم بروکلی سبب شده این سبزی مورد علاقه افرادی باشد که میخواهند وزن خود را کاهش دهند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: زندگی سلام
ادامه مطلب را ببينيد
واکنش وزیر اقتصاد به وام میلیاردی هیات مدیره سازمان بورس
وزیر اقتصاد نسبت به وام میلیاردی هیات مدیره سازمان بورس واکنش نشان داد و اعلام کرد: موضوع را جهت بررسی سریع کارشناسی و اعلام نظر به بازرسی وزارتخانه ارجاع دادهام.
جوان آنلاین: عبدالناصر همتی امروز پنجشنبه ۱۵ شهریور در واکنش به وام میلیاردی هیات مدیره سازمان بورس در صفحه شخصی خود نوشت: ️پس از نامه سازمان بازرسی در مورد وام قرضالحسنه دریافتی توسط رئیس و اعضای هیات مدیره سازمان بورس، موضوع را جهت بررسی سریع کارشناسی و اعلام نظر به بازرسی وزارتخانه ارجاع داده ام.
به گزارش ایرنا، در دولت چهاردهم برای حذف رانتها آمدهایم و اجازه ویژهخواری به هیچکس نخواهیم داد.
صبح امروز تصویر نامه سازمان بازرسی به وزیر اقتصاد منتشر شده است که نشان میدهد پنج عضو شورای عالی بورس با مصوبهای ۱۰ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان به خودشان وام دادهاند. بیشترین مبلغ این وام به مجید عشقی، رئیس هیات مدیره سازمان بورس اختصاص یافته و مبلغ آن ٢میلیارد و ۷۰۰میلیون تومان با دوره بازگشت ۱۰ ساله و سود ۴درصد است.
رصد خدمترسانی مشهدیها به زائران امام رضا(ع) توسط رئیس جمهور
آغاز خدمت به مردم با برکت حضور در مشهد
کد محتوا: ۴۰۹۱۷۶
تاریخ: ۱۵ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۰:۴۵
رئیسجمهور در سفری یکروزه، صبح سهشنبه برای اولینبار به مشهد سفر کرد تا علاوه بر حضور در جمع عزاداران امامرضا(ع) و دیدار با تولیت آستان قدس رضوی، از موکبهای در مسیر زائران پیاده حرم مطهر رضوی نیز بازدید کند.
دکتر مسعود پزشکیان در جریان این حضور، در ابتدا بههمراه یعقوبعلی نظری، استاندار خراسان رضوی، راهی مواکب مستقر در محور ملکآباد «جاده قدیم مشهد- نیشابور» شد و ضمن بازدید از آخرین وضعیت خدمترسانی به زائران پیاده، با زائران بارگاه منور رضوی نیز دیدار و گفتوگو کرد.
حضور پزشکیان در هیئت تبریزیهای مقیم مشهد
رئیسجمهور سپس به شکل سرزده در جمع عزاداران هیئت تبریزیهای مشهد حضور یافت و همراه آنان به سوگواری برای امام رئوف و خاندان اهلبیت عصمت و طهارت پرداخت.
غلبه بر مشکلات با اتحاد همه میسر است
پزشکیان همچنین عصر سهشنبه در دیدار جمعی از فعالان سیاسی خراسان رضوی بیان کرد: اصلاح را از خودمان آغاز کنیم و اگر درمعرض انتخابی بودیم که شایسته آن نبودیم، کنار بکشیم.
بهگزارش ایسنا، پزشکیان با بیان اینکه بنده اگرچه در جایگاه ریاستجمهوری اما یکی از شما هستم و توان معجزه ندارم، تصریح کرد: فقط درصورتیکه همه دست در دست هم دهیم، میتوانیم بر مشکلات غلبه کنیم.
رئیسجمهور با تأکید بر اینکه باید بهدنبال شایستهگزینی باشیم، افزود: اگر بهدنبال این باشیم که افراد و مسئولان فعلی را به صرف اینکه متعلق به حزب و جناح ما نیستند، حذف کنیم، ما هم مثل کسانی عمل کردهایم که به آنها انتقاد میکنیم. ملاک برتری افراد چنانکه پیامبر اسلام(ص) فرمودهاند، فقط تقواست و تقوا از نظر اعتقادی یعنی حرکت بدون خطا و با کمترین عارضه؛ اگر این باور را مبنا قرار دادیم، دیگر جنسیت و قومیت و باور و مذهب در انتخاب و انتصاب افراد موضوعیت ندارد.
وی اظهار کرد: متأسفانه ما ادعای اسلام و دیانت و باور به شاخصبودن تقوا در برتری افراد میکنیم، اما در عمل آن را نقض میکنیم. وقتی میگوییم به اصلاحات باور داریم، به این معنی نیست که جریانی به اسم اصلاحات را سر کار بیاوریم، بلکه به این معنی است که قبول داشته باشیم افراد شایسته بر سر کار بیایند و حتی اگر خود ما درمعرض انتخاب برای منصبی بودیم و خودمان را شایسته نمیدانستیم، کنار بکشیم.
به جای توانمندان، دوستان و آشنایان منصوب نشوند
رئیسجمهور تأکید کرد: همین گلایههایی که اینجا از ناکارآمدیها و مشکلات در عرصههای اقتصادی و... به دفعات مطرح شد، ناشی از آن است که بهجای انتصاب افراد توانمند و شایسته، دوستان و آشنایان و به قول معروف آدمهای خودمان منصوب شدهاند؛ درحالیکه مسئولیت، امانتی است که باید به اهلش سپرده شود.
پزشکیان گفت: همین امروز همه صندوقهای بازنشستگی بهشدت زیانده هستند، پس اجازه دهید مسئولیت را در این صندوقها به کسانی بسپاریم که تعهد بدهند میتوانند این مجموعهها را به سوددهی برسانند و اگر این کار را نکردند، باید پاسخگو باشند و بهجای تصویب پاداش و فوقالعاده مدیریت برای خود، ضرر و زیان وارده را جبران کنند.
رئیسجمهور با بیان اینکه اگر به حق عمل کنیم و حق را به حقدار برسانیم، نخبگان عطای کشور را به لقایش نمیبخشند، اظهار کرد: قطعا هیچکس بیعیبونقص نیست. همه شما از بیعدالتی گلایه و انتقاد کردید، اما شرط عادلبودن این است که با کسی که با ما با بیعدالتی رفتار کرده نیز عادلانه و با عطوفت و مهربانی و در چارچوب قانون رفتار کنیم.
وی با اشاره به اینکه تغییر ساختارها آسان، اما تغییر ذهنیتها و رفتارها سخت و زمانبر است، ادامه داد: عادلانه و بر اساس قانون رفتارکردن با همه سخت و پیچیده است، اما باید همه دست به دست هم دهیم و با باور عمیق به این عقیده عمل کنیم؛ چراکه برای ساختن کشور و رفع مشکلات، راه دیگری نداریم. اگر باور داریم که ایران برای همه ایرانیان است، باید همه دست به دست هم دهیم و آن را برای همه ایرانیان بسازیم.
رئیسجمهور با تأکید دوباره بر اینکه بنده بهتنهایی یا حتی با همراهی و کمک بخشی از ایرانیان نمیتوانیم ایران را بسازیم و همه باید به هم کمک کنیم، گفت: میدانم راه سختی را پیمودهایم و راه سختتری را پیشرو داریم، اما ارزش و بزرگی انسان به عظمت دردها و دغدغههایی است که دارد و این هنر انسانبودن است که برای تحقق باورها و اعتقاداتش سختیها را تحمل کند. دشمنان میخواهند که ایران کهن و بزرگ تکهتکه شود و این هدف را با القای ناامیدی و عدم حضور ما پیگیری میکنند، پس باید «برای ایران» بمانیم.
حضور در آیین سنتی خطبهخوانی شب شهادت امام رضا(ع)
رئیس قوهمجریه، شامگاه سهشنبه نیز در آیین سنتی خطبهخوانی در شب شهادت امامرضا(ع) در حرم مطهر رضوی شرکت کرد.
در این مراسم علاوه بر رئیسجمهور، محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی، عباس عراقچی وزیر امور خارجه،محمدجواد ظریف معاون راهبردی رئیسجمهور و جمعی از مقامات دولت چهاردهم در جمع عزاداران حرم رضوی حاضر شدند.
حضور در جمع عزاداران هیئت آلیاسین مشهد
رئیسجمهور همچنین صبح دیروز بههمراه رئیس مجلس شورای اسلامی با حضور در جمع عزاداران هیئت آلیاسین جامعهالحسین رزمندگان اسلام در مشهد، همراه آنان به اقامه عزای امام رئوف و خاندان اهلبیت عصمت و طهارت(ع) پرداخت.
تلاش دولت، جلب رضایت مردم نسبت به نظام
پزشکیان ظهر دیروز نیز در دیدار با تولیت آستان قدس رضوی، با بیان اینکه تمام تلاش دولت این است که بهگونهای عمل کند که مردم نسبت به نظام، انقلاب و حکومت رضایتمندی هرچه بیشتر پیدا کنند، بیان کرد: تنها با وحدت، همکاری و تعامل با یکدیگر میتوان بر مشکلات غلبه کرد.
وی همچنین نسبت به شایستهگزینی در انتصابها تأکید و اظهار کرد: نگاه اسلامی در انتصابها یعنی افراد شایسته بر سر کار بیایند. مبنای دولت، تلاش در انتخاب و انتصاب افراد بر اساس شایستگی است؛ ازاینرو افراد توانمند و شایسته را قطعا حفظ خواهیم کرد.
وی گفت: تمام تلاش دولت این است که بهگونهای عمل کند که مردم نسبت به نظام، انقلاب و حکومت رضایتمندی هرچهبیشتر پیدا کنند.
روحیه مردمی و ولایی رئیسجمهور، حلّال امور ملت
تولیت آستان قدس رضوی هم در این دیدار گفت: حفظ روحیه مردمی، عدالتخواهی و ولایتمداری رئیسجمهور میتواند حلّال بسیار از امور ملت باشد.
حجتالاسلاموالمسلمین احمد مروی با اشاره به نخستین سفر رسمی رئیس دولت چهاردهم به مشهد، اظهارامیدواری کرد که دولت در خدمتگزاری به مردم مشمول توجهات خاصه امامرضا(ع) قرار گیرد.
وی بیان کرد: رئیسجمهور محترم متخلق به تقوا و متدین است و تعبیر «صادق» که رهبری معظم درباره ایشان به کار بردند، نشان از اعتماد رهبری به رئیسجمهور دارد.
سوءاستفاده گرانفروشان از جابهجایی دولت
رئیسی که رئیسی نکرد (یادداشت روز)
اخبار ویژه
سیلی به اسرائیل در شمال الخلیل 5 صهیونیست و یک فرمانده تیپ «زخمی» شدند
آمارهای نادرست وزیر اقتصاد فراموشی یا خلافگویی؟!
جریان نفوذ و تحریف مانع مدیریت سکوهای مجازی میشود
تحقیر آمریکا در خلیج عدن فرمانده ناو «جان اس مک کین» اخراج شد
علی باقری، عضو جدید شورای راهبردی روابط خارجی شد
از دیده نیامده بود که از دل برود (به جای گفت و شنود)
جوانمردی به سیبل طلا زد
سرآغاز موج راهپیماییهای انقلاب
این تأکیدها و هشدارها را جدی بگیرید! (مقاله وارده)
شاخص دولت، رضایت مردم است
محدودیتهای فضای مجازی بیاثر و مسبب افزایش فرارهای امنیتی
تلاش برای افزایش کفایت سرمایه نظام بانکی
قطعی برق با هدفگذاری رشد 8 درصدی همخوان نیست
نجوای زائران با خورشید هشتم
اندیشمندان اهلسنت به دفاع از فلسطین در مشهد گرد هم آمدند
توجه ویژه امام رضا(ع) به تربیت و احترام به فرزندان
ارزش اندیشه در نظر امام رضا(ع)
حکمرانی خردمندانه
قدرت مقاومت در کرانه
بازگشت غرب به اسلامهراسی
اتحادیه اروپا به دنبال پاسخگو کردن شبکههای اجتماعی
شاعری که نیماگونه غزل را زیست
محمدعلی بهمنی غنای فراوانی به ادبیات ملی بخشید
بهمنی نقش مؤثری در پیوند شعر امروز با مردم ایفا کرد
او معلمی بیادعا برای شاعران امروز و فرداست
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد

شامِ وفاتِ هشتم امام است
شامِ وفاتِ هشتم امام است - امشب عزادار خیر الانام است
او بضعه یِ پاکِ رسولِ کردگار است - او هشتمین حجّت برایِ کردگار است
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
شاهِ خراسان مسموم گشته - امشب شهید آن معصوم گشته
از زهرِ مامون شد شهید اندر خراسان - در حجره یِ در بسته او تنها دهد جان
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
امشب محمّد باشد عزادار - زهرا و حیدر در غم گرفتار
گفتا محمّد بَضعةٌ مِنّی برایش - او بَضعه یِ احمد بود جانها فدایش
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
امشب عزایِ شمس الشّموس است - از شهرِ یثرب تا ملک طوس است
جن و ملک سینه زن از بهرِ رضا شد - اندر مدینه فاطمه صاحب عزا شد
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
امشب خراسان باشد سیه پوش - بیت الرّضا شد تاریک و خاموش
باب الجواد امشب سیه پوشِ رضاشد - در شهرِ یثرب هم تقی صاحب عزا شد
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
مشهد سراسر ماتم گرفته - شمس و قمر را هم غم گرفته
ای باقری بنگر پیاده سویِ مشهد - ازسنّی و شیعه روان باعشقِ بی حد
جانم رضا جانم رضا جانم رضا جان - ای یادگارِ مرتضی جانم رضا جان
سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور آخرماه صفرسال 1398
درمشهد است خفته رضا هشتمین امام
کَاز ما بر او درود هزاران به صبح و شام
این افتخار بس به ما که غلامیم و نوکرش
هستیم مشهدی و مجاور به آن امام
هر صبح رو کنیم ما به سویِ بارگاهِ او
گوئیم ای امام، زِما بر شما سلام
ماها کنارِ سفره یِ احسان نشسته ایم
هستیم ریزه خوارِ خانِ شما جمله خاص و عام
بینِ دوکوه، مشهدِ ما باشد از بهشت
این گفته ای است از امامِ جواد آن نُهُم امام
مشهد، نه؛ خراسان، نه؛ جمله یِ ایرانِ ما بُوَد
ملک رضا و خانه یِ او، ما همه غلام
هستند عدّه ای خَدومِ رضا با لباسِ فُرم
خدمت کنند در حرمش صبح و ظهر و شام
لیکن تمامِ مشهدیا بی لباس و آرم
در خدمتند بهرِ زائر آن شه علی الدّوام
در روزهایِ آخرِ ماهِ صفر همه
در خدمتند بهرِ زائرِ آقا زخاص و عام
این افتخار باقریا بس برای تو
باشی برایِ حضرتِ آن شه یکی غلام
سروده شده توسط حجة الاسلام سیدمحمد باقری پور آخرماه صفرسال 1398
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
مهمترین فصل تاریخى زندگى امام رضا علیه السّلام، جریان ولایتعهدى آن حضرت است. جریانی که به موجب آن، حضرت رضا مجبور شدند از شهر مدینه به مرو خراسان سفر کنند. پس از آنکه امام به مرو رسیدند، مأمون دستور داد تا از امام استقبال رسمى شود، بنا بر این نیروهاى مسلح با بقیه مردم براى استقبال از او خارج شدند در حالى که مأمون در صفّ مقدم استقبال کنندگان بود و با او سهل بن فضل و بقیه وزرا و مستشاران او بودند. پس از مستقر شدن امام در مرو، مأمون رسما خلافت را به امام عرضه کرد و از حضرت درخواست کرد که آن را به عهده بگیرد. اما امام کاملا از قصد مأمون آگاهى داشت؛ چرا که مأمون براى رسیدن به خلافت، برادرش امین را کشته بود و بغداد را خراب کرده بود. به همین دلیل امام رضا به او گفتند: «اگر این خلافت مال تو است جایز نیست خودت را خلع کنى و لباسى را که خدا به تو پوشانده به دیگرى بدهى، و اگر خلافت مال تو نیست، چیزى که مال تو نیست جایز نیست آن را به من بدهى.»[۴۵]
پس از نپذیرفتن خلافت توسط امام، مأمون به امام پیشنهاد ولایتعهدی را داد. اما امام این پیشنهاد مأمون را نیز نپذیرفتند. لیکن به هر روى اصرار مأمون در مسأله پذیرش ولایتعهدى از طرف امام رضا علیه السّلام توأم با تهدید قتل آن حضرت در صورت مخالفت، امام را در وضعیتى قرار داد که از پذیرفتن آن ناچار بود.[۴۶] امام انگیزه مأمون را در دیدار با او، این چنین بیان می کنند: «از این طریق تو (مأمون) مى خواهى مردم بگویند که على بن موسى الرضا خود را از دنیا کنار نکشید، بلکه دنیا بود که خود را از او کنار کشید، آیا نمى بینید چگونه ولیعهدى را به طمع رسیدن به خلافت قبول کرد؟».
مأمون پس از رد پیشنهاد ولایتعهدی از طرف امام رضا (علیه اسلام) عصبانی شد و به حضرت گفت: «تو همیشه مرا به کارى وادار مى کنى که از انجامش متنفرم، و گویى از قدرت و شوکت من باک ندارى و خود را ایمن مى دانى. به خدا قسم باید ولیعهدى را قبول کنى، یا اینکه تو را به قبول آن مجبور مى کنم. تو باید این کار را بکنى وگرنه گردنت را می زنم».[۴۷]
نهایتاً امام با این شروط ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند: امام احدى را به عنوان والى در کار دولتى منصوب نکند؛ هیچ کس را عزل نکند؛ هیچ رسمى را نقض نکند و در امور دولتى مشاورى از دور باشد.[۴۸]
ولایتعهدى بین امام رضا علیه السلام و مأمون در اسنادی رسمى هم نوشته شد و امام و مأمون آن را امضا کردند و بزرگان و دولتمردان شاهد آن بودند و به وسیله گروهى از مورخین نقل شده است.[۴۹] (مراجعه شود به سند ولایتعهدی امام رضا علیه السلام)
پس از آن مأمون مجلسی ترتیب داد که در آن مجلس بزرگان و درباریان و مردم با امام رضا (علیه السلام) بیعت کردند و مامون دستور داد که لباس سیاه که شعار عباسیان بود را از تن در آورده و لباس سبز بپوشند.
مأمون سپس دستور داد سکه به نام آن حضرت زدند و به مبارکى آن روز، دختر عموى اسحق بن موسى را به همسرى اسحاق درآورد و به او فرمان داد تا به عنوان امیر الحاجى با عده ای از مردم به خانه خدا مشرف شده و در هر شهرى که وارد مى شود برای مردم خطبه بنام آن حضرت بخواند.[۵۰]
در زمان ولایتعهدی امام رضا (علیه السلام) اتفاقاتی به شرح زیر رخ داد:
دیدار امام با شعرای معروف زمان مانند دعبل خزاعی
بخشیدن و انفاق هر آنچه عباسیان در خراسان به حضرت رضا داده بودند به فقرا و محرومین
شورش زید بن موسی بن جعفر ملقب به زیدالنار و دستگیره شدن او. مأمون به سبب امام رضا (علیه السلام) او را بخشید.
مأمون دانشمندان دیگر ادیان را جمع مى کرد و آنگاه امام رضا علیهالسلام را نیز برای مناظره با ایشان احضار مى کرد. آنان از امام پرسش مى کردند و آن حضرت یکى پس از دیگرى آنان را در مباحثات علمی شکست مى داد.
در سال ۲۰۱ هجری، مأمون به امام اصرار کرد تا نماز عید فطر آن سال را با مردم، ایشان بخوانند. امام به شرط خواندن نماز به شیوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امام علی (علیه اسلام) پذیرفتند. در روز عید، امام با شیوه رسول خدا راهی نماز عید شدند، درحالی که تمام مردم شهر و بزرگان کشوری و لشکری ایشان را تکبیر گویان همراهی می کردند. مامون از جمعیتی که همراه امام شده بودند، به هراس افتاد و به توصیه وزیرش سهل، امام را در نیمه راه بازگرداند.
طلب باران برای مردم با خواندن نماز باران به همراه مردم، در سالی که خشکسالی شده بود. این عمل امام، ترس مأمون و عباسیان از جایگاه امام در نزد مردم را بیشتر کرد. پس از این عمل، مأمون دادن ولایتعهدی به امام را یک اشتباه دانست و گفت: «... حال که او را ولیعهد خود کردیم و مرتکب خطایى شدیم و با بلند نمودنش، خود را مشرف بر هلاک کردیم، اکنون جایز نیست در امر او سستى به خرج دهیم و احتیاج داریم که اندک اندک فرودش آریم تا در نظر ملت جلوه دهیم که او لیاقت این امر را ندارد، سپس فکرى به حالش کنیم که بلا را از ما قطع کند و از فکرش خلاص شویم!»[۵۱]
ماجرای نماز عید فطر امام رضا(ع) در کتابهای حدیثیای چون کافی و عُیونُ اَخبارِ الرِّضا گزارش شده است.[۵۷] طبق این گزراش، پس از ولایتعهدی امام رضا، مأمون از او خواست نماز عید فطر را اقامه کند؛ اما او شرطش از پذیرش ولایتعهدی، مبنی بر دخالتنکردن در امور خلافت را به مأمون یاد آورد و آن را نپذیرفت؛ اما پس از اصرار مأمون، امام به او گفت پس من مانند رسول خدا و امیرالمؤمنین به نماز خواهم رفت و مأمون پذیرفت.[۵۸]
صبح روز عید، امام رضا غسل کرد، عمامهٔ سفید بر سر بست و همراه با یارانش، با پای برهنه بیرون آمد و شروع به تکبیرگفتن کرد. سپس راه افتاد و مردم با او همراه شدند. هر ده قدم که برمیداشت میایستاد و سه بار تکبیر میگفت. تمام شهر تحت تأثیر این رفتار امام، به گریه و ضجه افتاده بود. خبر به گوش مأمون رسید. فضل بن سهل، وزیر مأمون، به او گفت اگر رضا با این حالت به محل نماز برسد، مردم شهر با او همراه میشوند و برضد تو میشورند. مصلحت آن است که از او بخواهی تا برگردد. بدین ترتیت، مأمون کسی را نزد امام فرستاد و از او خواست برگردد. امام هم کفشهایش را پوشید و به خانه برگشت.[۵۹]
رسول جعفریان، تاریخپژوه، این داستان را یکی از دلایل تیرگی رابطهٔ مأمون با امام رضا(ع) دانسته است.[۶۰]
درباره سابقه تاریخ حرم امام رضا (علیهالسلام)،
مورخان و نویسندگان اقوال بسیار نقل کردهاند، برخی از تاریخنویسان بر این عقیدهاند که بقعه حضرت رضا (علیهالسلام) پس از وقایع و حوادث مهم خراسان که در طول قرنها به وجود آمد، در معرض تحولاتی قرار گرفت و به واسطه تاخت و تاز اقوام مختلف و لشکرکشیها به سرزمین خراسان، مانند تهاجمهای سبکتکین و غزهای ترکمان و مغولها بارها به کلی ویران و سپس بازسازی گردید. [۱] [۲]
نویسندگان دیگر بر این نظرند که خرابیهای وارده از تهاجمها به گونهای نبوده است که بنای بقعه را به کلی ویران کند، بلکه برخی حملات، خرابیهایی در قسمت فوقانی ایجاد کردهاند و به قسمت تحتانی دیوارها آسیبی نرسیده است، پایههای بقعه همان بنای اولیه است که ابتدا شالوده اصلی آن را با گل چینه ساختهاند و به دفعات قسمتهایی از دیوارهای آن مرمت شده و تزیین یافته است.
قراین و شواهد نشان می دهد که نظر اخیر بیشتر مقرون به صحت است و نظریه تخریب کامل بقعه منوره دور از واقعیت است، چه اولا در ادوار مختلف گروهی از مورخان و جغرافیدانان و جهانگردان، شخصا مرقد مبارک امام (علیهالسلام) را از نزدیک دیده و توصیف کردهاند. [۳] [۴]
ثانیا، آثار و سبکهای گوناگون و فنون معماری و کاشیکاری قرون مختلف مانند آثار معماری غزنویان و سلاجقه و عهد تیموریان در حرم موجود است و در آخر عبارات مکتوب بر کاشیهای نفیس و ممتاز بعضا نام بانی و تاریخهای ۵۱۲، ۶۱۲ و ۷۶۱ هجری نوشته شده است.
ثالثا، اگر بقعه منوره بکلی ویران شده بود، با توجه به اینکه اثری از گور هارون برجای نمی ماند، بانیان و ارادتمندان به امام (علیهالسلام) که پس از آن، اقدام به احداث مجدد بنا نمودند، میتوانستند از نظر معماری در ساختن مجدد دیوارها به گونهای عمل کنند که قبر مطهر امام (علیهالسلام) در وسط بنای جدید واقع شود. در صورتی که وضع فعلی بقعه منوره چنین نیست و همانگونه است که مامون برای قبر پدرش در سال ۱۹۳ق در نظر گرفت و ده سال بعد که حضرت به شهادت رسید پیکر مقدس او را در داخل بقعه در قسمت بالاسر هارون به خاک سپردند، در نتیجه خاکسپاری پیکر مطهر حضرت، تنگنایی در محل بقعه و بالای سر مبارک به وجود آمد که تا این اواخر باقی بود و در توسعه اخیر نسبتا وسعت یافت. بنابراین، سوابق و ادله قاطع و قراین موجود در بنا نشان میدهد که حرم و بقعه مبارکه از قدیمترین بناهای مشهدالرضا است ولی البته گنبد مطهر در طول زمان بر اثر حوادث طبیعی و تهاجمهای وحشیانه ویرانیهای مکرر دیده است. [۵] [۶]
در ماه محرم سال ۱۳۳۰ق هنگام تولیت مرتضی قلیخان نایینی مردی به نام یوسف هراتی در شهر مشهد آهنگ مخالفت با مشروطه ساز کرد و به تحریک بیگانگان جمعی از اراذل و اوباش را به دور خویش جمع کرد و آرامش شهر را بر هم زد.
در خطه خراسان مخصوصا مشهد، عدهای سالدات (سرباز) روس با تجهیز کامل مستقر شدند و مرکز خود را ارگ دولتی قرار دادند. طبیعی است ورود سربازان روس به منظور پشتیبانی از کسانی بود که با مشروطهخواهان و حکومت مشروطه سر مخالفت داشتند. در همین هنگام دو نفر دیگر به نامهای سیدمحمد طالب الحق یزدی پسرعموی سیدضیاءالدین نخست وزیر کودتای رضاخان و نایب علیاکبر نیز با یوسف هراتی همداستان شدند و در گوشه و کنار شهر آشکارا بر ضد مشروطهطلبان تبلیغ میکردند. کار به جایی رسید که رهگذران نیز در کوچه و بازار از تعرض کسان این اشخاص در امان نماندند. یوسف هراتی خود را سردار مینامید و هزرگی و بی بند و باری را به حد اعلا رسانید. طالب الحق نیز همه روزه به منبر میرفت و نوید و هشدار میداد که محمدعلی شاه به ایران آمده و در گرگان میباشد و ما احمد شاه پسر او را قبول نداریم، سربازان روسی که هدفشان مداخله مستقیم در امور شهر بود و اساسا به همین نیت به اشرار پر و بال داده بودند زد و خورد بین سربازان دولتی و اشرار را دستاویز قرار دادند و به نام حفظ اتباع روسیه در مقابل تجارتخانه یکی از اهالی بادکوبه که تبعه روس بود یک عده سالدات روس مستقر کردند. کسبه و اصناف که چنین دیدند بازارها را بستند و دست از کار کشیدند. روز شبنه دهم ربیع الثانی ۱۳۳۰ ه.ق مطابق با دهم فروردین ۱۲۹۰ ه.ش اعلامیهای از طرف کنسولگری روس صادر شد، که اگر اشرار و متجاسرین تا دو ساعت به غروب مانده از صحن و حرم خارج نشوند و کسبه بازار به سر کارهای خود برنگردند ناگزیر به کمک قوای مسلح و گلولههای توپ مردم را متفرق خواهند ساخت.
چیزی نگذشت که سربازان مسلح جلو مسجد جامع و کاروانسرای بانک صفآرایی کردند و از آن طرف هم اشرار و آشوبطلبان روی پشت بام مسجد و بالای گلدستهها با تفنگ جمع شدند و خود طالب الحق که سردسته آنها بود مقابل حرم مطهر مستقر گردید. سربازان روس و توپچیهای آنان نیز از چند نقطه آماده شلیک شدند. ضرب الاجل به پایان رسید و به یکباره از چند جانب صدای غرش توپها بلند شد و گلولههای آتشین به طرف گنبد مطهر و صحن امام هشتم (علیهالسلام) پرتاب گردید؛ هدف آنها به ظاهر امر متفرق کردن اوباش و در واقع انهدام قبه مبارک و نهب و غارت اموال نفیس حرم مطهر بود.
عدهای با مسلسل و توپهای سبک پیشروی کردند و حرم مطهر و ضریح حضرت را به گلوله بستند. صدای غرش توپ و شلیک نظامیان روس در همه جای شهر طنینانداز شد و در منازل شهر غوغایی برپا گردید. اصابت گلولههای توپ بر گنبد آسیب زیاد وارد کرد، در ۱۸ محل گلولههای توپ که مانند کله قند بود، گنبد مطهر را سوراخ کرد و به داخل گنبد افتاد و خرابیها به بار آورد. پس از دو ساعت بمباران نمودن، به هنگام غروب نظامیان سواره و پیاده روس با حال تهاجم وارد صحن مقدس شدند، زوار و مردم به داخل حرم مطهر پناهنده شدند و درهای حرم را بستند.
عدهای از نظامیان روس به پشت بام حرم رفته از پنجرههای گنبد و رواقها به داخل حرم شلیک میکردند. عدهای از آنان وارد دارالسیاده شده از شبکههای پنجره نقره به داخل حرم شلیک میکردند و نیز دسته دیگر از شبکههای پنجره فولاد صحن عتیق (انقلاب) حرم مطهر را تیرباران کردند. در صحن و حرم مطهر تعداد زیادی کشته و زخمی شدند. مرتضی قلیخان متولی باشی آستان قدس رضوی بیرق سفیدی بر سر چوب بلند کرد و از قوای روس امان خواست. فرمانده روسی که چنین دید دستور آتش بس صادر کرد. سپس متولی باشی و خدام حرم و مردم نیز به جمعآوری کشتگان و زخمیها پرداختند. مدت چهار روز این مکان مقدس در تصرف روسها بود و مقدار زیادی اشیاء نفیس و قیمتی به یغما رفت. یوسف خان هراتی و طالب الحق به دست حامیان خود یعنی سالداتهای روس کشته شدند و به کیفر اعمال خود رسیدند. [۲۹] [۳۰]
به دنبال این ویرانگریها سلطان حسین میرزا نیرالدوله به استانداری خراسان تعیین شد و در سال ۱۳۳۱ق به مرمت خرابیها پرداخت، هزینه تعمیر گنبد مطهر به پول رایج آن زمان که قران نقره بود، سی هزار تومان برآورد شد که بیست هزار تومان آن را نیرالدوله و ده هزار تومان مرحوم حاج میرزا محمدعلی قائم مقام التولیه رضوی پرداختند. اکنون جای چند گلوله در ایوان طلای صحن عتیق دیده میشود. استاد ملک الشعراء بهار به مناسبت این واقعه اشعاری تحت عنوان «توپ روس» سروده که در دیوان او آمده است. [۳۱] [۳۲]
شیخ طوسی در کتاب رجالش، نام حدود ۳۲۰ نفر را بهعنوان اصحاب امام رضا(ع) ذکر کرده است.[۸۳] در برخی دیگر از منابع، رقمهای دیگری در این زمینه ذکر شده است.[۸۴] محمد مهدی نجف، در کتاب اَلجامعُ لِرُواةِ اَصحابِ الامامِ الرّضا، از منابع مختلف شیعه، نام ۸۳۱ نفر را بهعنوان راوی و اصحاب امام رضا گرد آورده است.[۸۵] برخی از اصحاب وی، بهنقل شیخ طوسی عبارتاند از:
یونس بن عبدالرحمن
صفوان بن یحیی
محمد بن ابیعمیر
عبدالله بن مغیره
حسن بن محبوب
احمد بن ابی نصر بزنطی
حماد بن عثمان
احمد بن محمد بن عیسی اشعری
اسحاق بن موسی بن جعفر(ع)
ابراهیم بن هاشم قمی
علی بن مهزیار اهوازی
زکریا بن آدم
زکریا بن ادریس اشعری قمی
دعبل خزاعی
علی بن اسماعیل میثمی
ریان بن صلت.[۸۶]
محمد بن عمر کَشّی، از رجالیان شیعه در قرن چهارم قمری، شش تن از اصحاب امام رضا(ع) را جزو اصحاب اِجماع دانسته که بدین شرحاند: یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، اِبناَبیعُمَیر، عبدالله بن مُغَیره، حسن بن محبوب و احمد بن اَبینصر بَزَنطی.[۸۷]
بهگفته رسول جعفریان، در دورهٔ امام رضا(ع) مباحث کلامی میان مسلمانان بسیار گسترش یافته بود و میان گروههای مختلف فکری اختلافنظر بسیار وجود داشت. خلفای عباسی هم، بهویژه مأمون، وارد این مباحثات میشدند. به همین علت، بسیاری از روایاتی که از امام رضا(ع) نقل شده در زمینهٔ کلام است که بهصورت پرسشوپاسخ و یا مناظره صورت گرفته است. مباحث مربوط به امامت، توحید، صفات خدا، و جبر و اختیار از جمله این مباحث بوده است.[۹۲]
پس از آمدن امام رضا به مرو، مأمون جلسات علمی متعددی با حضور عالمان مختلف برگزار میکرد و از امام رضا میخواست که در آنها شرکت کند.[۹۳] در این جلسات، امام رضا مناظراتی با عالمان ادیان و مذاهب مختلف انجام داده که متنشان در کتابهای حدیثی شیعه، همچون کافی نوشتهٔ کلینی، توحید و عُیونُ اَخبارِ الرِّضا نوشتهٔ شیخ صدوق و احتجاج نوشتهٔ احمد بن علی طَبرسی آمده است. برخی از این مناظرات بدین شرحاند:
مناظره دربارهٔ توحید؛[۹۴]
مناظره با سلیمان مَرْوزی دربارهٔ بِدا و ارادهٔ خدا؛[۹۵]
مناظره با ابوقُرّه دربارهٔ جسمبودن یا نبودن خدا؛[۹۶]
مناظره با جاثَلیق نصرانی دربارهٔ نبوت پیامبر اسلام(ص) و بشربودن عیسای نبی؛[۹۷]
مناظره با رأسالجالوت دربارهٔ نبوت پیامبر اسلام(ص)؛[۹۸]
مناظره با عالم زرتشتی دربارهٔ اثبات نبوّت حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد(ص)؛[۹۹]
مناظره با عِمران صابی دربارهٔ وجود خدا و صفات او.[۱۰۰]
از شیخ صدوق نقل میکنند که هدف مأمون از برپایی این جلسات مناظره آن بود که امام رضا(ع) در تقابل با بزرگان فرقههای مختلف شکست بخورد و منزلت علمی و اجتماعیاش تضعیف شود؛ اما هرکه با امام رضا(ع) مناظره میکرد، در نهایت، به منزلت علمی وی اقرار مینمود و استدلال او را میپذیرفت.[۱۰۱]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
شهادت امام رضا علیه السلام» بنا به قول مشهور در بین شیعه، در روز ۳۰ صفر سال ۲۰۳ هجری واقع گردیده است و این، گفتار شیخ مفید در «الارشاد» نیز می باشد.[۵۲]
آن حضرت توسط مأمون خلیفه عباسی و با خورانده شدن انگور یا انار مسموم در ۵۵ سالگی به شهادت رسیدند. رویداد شهادت امام رضا علیه السلام بوسیله زهر در شهر طوس، در روایاتی از پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام، پیش بینی شده بود.
پیکر مطهر امام علیه السلام به دستور مأمون، در بقعه هارونیه (محل دفن هارون الرشید) در روستای سناباد به خاک سپرده شد که بعدا به «مشهد الرضا» معروف گردید.
نام مبارکش علی می باشد و به سال ۱۴۸ه.ق در مدینه به دنیا آمد. پدر ارجمندش موسی بن جعفر (علیه السلام) امام هفتم است و مادرش، نجمه- ام البنین.
مشهورترین لقبش رضا است و کنیهاش ابوالحسن. [۱]
حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام (۱۴۸-۲۰۳ ق) فرزند امام کاظم (علیهالسلام)، امام هشتم شیعیان اثنی عشری است. مدت امامت ایشان ۲۰ سال است که همزمان بود با خلافت هارون الرشید، امین و مأمون عباسی.[۱] آن حضرت در سال ۲۰۰ هجری به اصرار و اجبار مأمون از مدینه راهی شهر «مرو» در خراسان محل خلافت این خلیفه عباسی شدند. مأمون حضرت رضا را مجبور به پذیرش عنوان ولایتعهدی کرد و سرانجام در سال ۲۰۳ هجری ایشان را با زهر مسموم نمود و به شهادت رساند. محل دفن بدن مطهر ایشان بعدا به «مشهد الرضا» معروف شد که امروزه زیارتگاه بزرگ شیعیان جهان است.
امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، فرزند امام کاظم (علیه السلام)، بنا به قول بسیارى از مورّخان، در سال ۱۴۸ قمری[۲] و بنا به قول اندکى دیگر از آنان، در سال ۱۵۳ قمری[۳] در ۱۱ ذى القعده یا ذى الحجه و یا ربیع الاول در شهر مدینه به دنیا آمد.
نام مادر گرامی آن حضرت -که «ام ولد» (کنیز) بوده است- در برخی روایات، نجمه[۴] و در برخى تُکتَم[۵] ذکر شده است. حمیده خاتون (مادر امام کاظم علیه السلام) میگوید: وقتی که نجمه به خانه ما راه یافت، پیامبر اسلام را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: «ای حمیده! نجمه را به پسرت موسی ببخش» و همسر او کن و فرمود: «فانه سیُولد منها خیر اهل الارض؛ همانا بزودی بهترین فرد روی زمین، از او متولد میشود.» من به این دستور عمل کردم، و نجمه را همسر فرزندم کاظم نمودم و از او حضرت رضا به دنیا آمد.[۶]
همسر حضرت رضا، بانویی با فضیلت به نام سبیکه (از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر صلی الله علیه وآله) است، که مادر امام جواد علیه السلام نیز می باشد.[۷] همسر دیگری که برای امام ذکر شده، ام حبیبه از دختران مأمون است که به پیشنهاد مأمون با امام ازدواج کرد.
در شماره و اسامى فرزندان امام علیه السّلام نیز اختلاف است، گروهى آنها را پنج پسر و یک دختر نوشته اند، به نام هاى محمّد، قانع، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین و عایشه. امّا شیخ مفید بر این باور است، که امام هشتم علیه السّلام را، فرزندى جز امام محمّد جواد علیه السّلام نبوده است[۸]، و ابن شهرآشوب و طبرسى در اعلام الورى، نیز بر همین اعتقاد مى باشند.[۹]
امام کاظم علیه السّلام کنیه «ابوالحسن» را به ایشان عنایت فرمودند[۱۰] و به على بن یقطین گفتند: اى على، این پسرم (با اشاره به امام رضا علیه السّلام) آقاى فرزندان من است و من کنیه خویش را به او داده ام.[۱۱] بدین جهت امام کاظم علیه السّلام را «ابوالحسن اوّل» و امام رضا علیه السّلام را «ابوالحسن ثانی» مى نامند.
حرم امام رضا علیهالسلام در مشهد مقدس
امام رضا (علیه اسلام) دارای القاب متعددی می باشند؛ برخى از القاب آن حضرت عبارتند از: رضا، صابر[۱۲]، زکیّ[۱۳]، وافی[۱۴]، سراج اللّه[۱۵]، قرّة عین المؤمنین[۱۶]، مکیدات الملحدین[۱۷]، صدیق[۱۸]، فاضل.[۱۹]
با وجود اینکه وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگى موسى بن جعفر علیه السّلام به دلیل زندانی بودن امام، بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم علیه السّلام جانشینى امام رضا علیه السّلام را از طرف آن حضرت پذیرفتند. شیخ مفید نام دوازده تن از این اصحاب ائمه را که روایاتى در موضوع تعیین امام رضا علیه السّلام به جانشینى پدر بزرگوارش نقل کرده اند، ذکر مىکند که مهمترین آنها: داود بن کثیر الرقّى، محمد بن اسحاق بن عمّار، على بن یقطین و محمد بن سنان مى باشند.[۲۳]
با این حال باز به دلیل تقیه و نیز فرصت طلبى اشخاصى که اموالى از طرف امام کاظم علیه السّلام از شیعیان گرفته بودند،[۲۴] و همچنین وجود برخى از روایات نادرست که در آنها علایمى را براى منحرف ساختن اذهان از امام علیه السّلام، شناسانده بودند، مشکلاتى به وجود آمد.
شیخ طبرسی اشکال اصلی را مربوط به کسانی می داند که در آخرین حبس امام کاظم که منجر به شهادت آن حضرت شد، اموالی نزدشان جمع شده بود.[۲۵] این اشخاص با پول هایی از امام که نزد خود داشتند و متعلق به امام بود، خانه و غلّات خریدند و وقتى خبر رحلت امام علیه السّلام به آنها رسید، وفات آن حضرت را انکار کرده و در میان شیعه شایع کردند که امام کاظم علیه السّلام نمرده است؛ زیرا او قائم آل محمّد است.[۲۶]
پس از شهادت امام کاظم علیه السّلام، دو گرایش عمده به نامهاى «قطعیه» و «واقفیه» پدید آمد. قطعیه رحلت امام کاظم علیه السّلام را تأیید کرده و امامت امام رضا علیه السّلام را پذیرفت.[۲۷] اما گرایش واقفیه به بهانه باور نداشتن به درگذشت امام کاظم علیه السّلام بر اعتقاد به امامت یا مهدویت آن حضرت باقى ماند.[۲۸] [۲۹] امام رضا علیه السّلام در روایتى سرنوشت واقفیه را اینگونه بیان فرمودند: «در حیرت زندگى مىکنند و نهایت در حال کفر مى میرند.»[۳۰]
مطابق با روایتی که راوندی در کتاب الخرائج و الجرائح نقل نموده است، بعد از شهادت امام کاظم علیه السّلام، امام رضا علیه السّلام به منظور معرفى خود و اثبات امامتش، به بصره و کوفه با طیّ الارض سفر نمود و در جلسه هایی با حضور شیعیان و دانشمندان آنجا به اثبات امامت خود و احتجاج پرداخت. امام در بصره در منزل حسن بن محمد علوى سکونت گزید و در آنجا با گروهى از مسلمانان جلسهاى برگزار کرد. در این جلسه امام به زبانهای مختلف با تعدادی از افراد حاضر در کوفه از ملیت های مختلف به زبان خود آنها سخن گفتند و به سؤالاتشان پاسخ دادند. امام همچنین در آن جلسه جاثلیق مسیحى و رأس الجالوت (رئیس یهودیان) را شرکت دادند و با آنها مناظره نمودند.[۳۱]
از عهد امام رضا (علیه السلام)، عصر جدیدی از شکوفایی و بالندگی فرا روی شیعه پدیدار گشت و این به سبب کوششها و رنجهای امامان پیشین بود. پدید آمدن پایگاههای عظیم مردمیِ شیعهگرا از پیامدهای این کوششها بود. شیعیان به نیرویی رسیده بودند که میتوانستند حکومت را در دست گیرند. امّا این وضعیت، حاکمان عباسی را به هراس انداخت و به چارهجویی واداشت. واگذاری منصب ولایت عهدی به امام رضا (علیه السلام) از چارههایی بود که برای گریز از خطر شیعه یافتند.
بدین سان، میتوان دوران امامت امام رضا (علیه السلام) را به دو دوره پیش و پس از ولایتعهدی تقسیم کرد.
مدت امامت ایشان پیش از پذیرش ولایت عهدی، هفده سال بود که ده سال از این سالها را در عصر هارون، پنج سال را در عصر امین و دو سال را در عهد مأمون و در مدینه سپری کرد.
چون پدر گرامیاش به شهادت رسید، در مدینه بود و رسیدگی به امور شیعیان را آغاز کرد. شاگردان پدر را پیرامون خویش گرد آورد و به تعلیم معارف ناب دینی پرداخت. در این سالها شیعیان بهرهها از او برگرفتند و هدایتها یافتند و معارف دینی نشو و قوام و دوام پیدا کردند.
شخصیت ممتاز و برجسته امام در مدینه چنان جلوه مینمود که سراسر حجاز آن روزگار در همه مسائل مادی و معنوی خویش از او مدد میگرفت.
طول مدت امامت حضرت رضا علیهالسلام مقارن بود با خلافت این سه خلیفه عباسی: هارون الرشید، امین و مأمون.
امام رضا ع در عصر هارون الرشید:
آنگونه که از روایات تاریخی بر می آید، دستگاه حاکم به زودی به امامت امام رضا علیه السلام پس از امام کاظم علیه السلام پی می برد و حتی کسانی که در توطئه دستگیری و قتل امام کاظم شرکت داشتند، سعی در تحریک هارون به قتل امام رضا می کنند. به عنوان نمونه در کتاب "عیون اخبار الرضا" آمده است، یحیی بن خالد که زمینه توطئه قتل امام کاظم علیه السلام را نزد هارون فراهم ساخت، روزی به هارون گفت: این علیّ فرزند موسی بن جعفر جانشین پدر شده و مدّعی امامت است. هارون گفت: آنچه به پدرش کردیم برای ما بس نیست؟ تو می خواهی همه آنان را بکشیم؟[۳۲]
زمانی که هارون الرشید امام موسى بن جعفر علیه السلام را کشت، عدهاى از جاسوسان و رجال امنیتى کشور را براى بررسى امر امام رضا علیه السلام فرستاد تا تمایلات و علایق حضرت را به اطلاع او برسانند. با این حال امام رضا علیه السلام مشغول نشر احکام الهى و تعالیم اسلام و توضیح مطالب پیرامون امامت شد. در این حال بعضى از بزرگان شیعه ترسیدند مبادا از طرف هارون الرشید به او آسیبى برسد. محمد بن سنان می گوید: «من به ابوالحسن الرضا علیه السلام در روزگار هارون گفتم: تو خودت را به این امر شهرت دادى (یعنى اظهار امامت کردى) و جاى پدرت نشستى در حالى که خون شما از شمشیر هارون مى چکد. امام علیه السلام پاسخ داد: مرا بر این کار جرأت داد آنچه که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «اگر ابوجهل بتواند یک مو از سر من کم کند من پیغمبر خدا نیستم.» و من به شما مى گویم اگر هارون بتواند یک مو از سر من کم کند شاهد باشید که من امام نیستم.»[۳۳]
مطابق با برخی روایات، برامکه در ابتلاى امام کاظم و امام رضا علیهما السلام به گرفتاری ها، نقش مهمی داشتند، زیرا آنها هارون الرشید ستمگر را به کینه جویى نسبت به این دو امام واداشتند. امام رضا علیه السلام کاملا از طرح توطئه آنها آگاه بود، از این رو بر ضدّ آنها از خدا استمداد کرد. محمد بن فضیل نقل کرده «در سالى که هارون الرشید برامکه را قتل عام کرد و بلا بر آنها نازل شد، ابو الحسن الرضا علیه السلام در عرفات ایستاده بود و دعا مى کرد، سپس سرش را خم کرد. در این باره از او سؤال شد، فرمود: من خدا را علیه برامکه نسبت به آنچه با پدرم کردند مى خواندم، امروز خداى متعال دعایم را در باره آنها استجابت کرد. طولى نکشید که بلا بر جعفر و یحیى فرود آمد و احوالشان دگرگون شد.»[۳۴]
همچنین هارون الرشید پس از آنکه جلودى را به جنگ محمد بن جعفر بن محمد (دیباج) که بر ضدّ خلیفه شورش کرده بود فرستاد، به او دستور داد که به خانه هاى علویان حمله برد و تمام جامه ها و جواهرات زنانشان را غارت کند و براى آنها هیچ جامهاى را باقى نگذارد مگر یک جامه براى هر کدام از آنها. جلودى به خانه امام رضا علیه السلام حمله کرد. پس امام ایستاد و همه زنان علوى را گرد آورد، از جمله دختران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خانواده اش را در یک اطاق، سپس دم در خانه ایستاد. جلودى به امام گفت: راه فرارى نیست، من باید وارد خانه شوم و لباس آنها را غارت کنم، درست همان گونه که هارون الرشید دستور داده است. امام پاسخ داد: من جامه و جواهرات آنها را به تو مىدهم. من به خدا قسم مىخورم که همه چیزهایى را که پوشیده اند بگیرم. امام به سخنان خود با جلودى ادامه داد تا او آرام گرفت، سپس وارد خانه شد و جامه ها و زینت آلات و حتى گوشواره ها و خلخال ها و دکمه هاى زنان علوى را جمع آورى کرد و به دست جلودى داد تا آنها را به هارون الرشید تسلیم کند.[۳۵]
امام رضا ع در عصر امین عباسی:
محمد امین عباسی پس از مرگ پدرش هارون، عهده دار رهبرى مسلمانان شد، و طبق رأى قاطع مورّخان، او صلاحیت چنین پست بالایى را نداشته است. وی به شدت متمایل به لذات و شهوات نفسانی بوده و از علم و علم آموزی کراهت داشته است. به دلیل اختلافی که او با مأمون بر سر حکومت پیدا کرد، امام رضا علیه السلام فرصتی پیدا کردند تا در آزادی بیشتر به انجام وظایف سنگین امامت بپردازند.
امام رضا ع در عصر مأمون عباسی:
مأمون را می توان از قدرتمندترین و دانشمندترین خلفای عباسی دانست. خلیفهای که برخلاف پیشینیانش که راه عیش و نوش را در پیش گرفته بودند، علاقهی وافری به علم و ترویج آن داشت. با این حال مأمون نیز مانند دیگر خلفای غاصب عباسی میدانست که وجود ائمه اطهار علیهم السلام برای بقای قدرت او خطرناک است و باید در برابر آنها اقداماتی انجام داد. اما او برخلاف پدرانش که سعی میکردند با زندانی کردن و تحت فشار قرار دادن ائمه آنها را کنترل کنند، راه دیگری را انتخاب کرد و آن راه واگذاری ولایتعهدی به امام رضا علیه السلام بود. با رجوع به سخنان مأمون در جمع معترضان از خاندان عباسی به این اقدام مأمون و نیز سخنان خود امام رضا علیه السلام در این مورد، می توان اهداف مأمون از انجام این عمل را در موارد زیر خلاصه کرد: جذب یاران و شیعیان امام به طرف خود، پذیرفتن مشروعیت حکومت عباسیان توسط علویان، کنترل اعمال و رفتار امام رضا علیه السلام، کاسته شدن مقام و منزلت امام در نزد شیعیانشان و سرکوب قیام های علویان.
سفر امام رضا علیهالسلام به خراسان
شیخ کلینی از یاسر خادم و ریّان بن صلت نقل کرده که: وقتی کار امین پایان یافت و حکومت مأمون استقرار پیدا کرد، او نامه ای به امام علیه السّلام نوشت و از آن حضرت خواست تا به خراسان بیاید. امام رضا علیه السلام به عللى تمسک مى فرمود و عذر می خواست، اما مأمون پیوسته به آن حضرت نامه می نوشت تا آن حضرت دانست که چاره اى ندارد و او دست بردار نیست، لذا از مدینه بیرون شد.[۳۶]
وداع امام رضا ع با خانواده:
شیخ صدوق از معول سجستانى آورده: «زمانى که براى بردن امام رضا علیه السّلام به خراسان پیکى به مدینه آمد، من در آنجا بودم. امام به منظور وداع از رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) وارد حرم شد، او را دیدم که چندین بار از حرم بیرون مى آمد و دوباره به سوى مدفن پیغمبر بازمى گشت و با صداى بلند گریه مى کرد. من به امام نزدیک شده و سلام کردم و علّت این موضوع را از آن حضرت جویا شدم. در جواب فرمودند: من از جوار جدّم بیرون رفته و در غربت از دنیا خواهم رفت.»[۳۷]
افزون بر این، وقتی که امام علیه السّلام می خواست به خراسان برود، هیچ کدام از افراد خانواده اش را به همراه نبرد و این خود دلیل روشنی بود بر این که این مسافرت از نظر آن حضرت، هیچ آینده روشنی نداشته و سفری از روی امید نیست. از حسن بن على وشّاء نقل شده که امام به او فرمودند: «موقعى که مىخواستند مرا از مدینه بیرون ببرند، افراد خانوادهام را جمع کرده و دستور دادم براى من گریه کنند تا گریه آنها را بشنوم. سپس در میان آنها دوازده هزار دینار تقسیم کرده و گفتم من دیگر به سوى شما باز نخواهم گشت.»[۳۸]
چنین برخوردهایى بى تردید مى توانست کسانى را که درک درستى داشتند، به ویژه شیعیان را که در ارتباط مستقیم با امام بودند متوجه سازد که امام به اجبار این مسافرت را پذیرفته است.[۳۹]
امام پیش از رفتن به خراسان به داخل مسجد پیامبر وارد شد و دستش را بر قبر شریف نهاد و فرزندش امام جواد علیه السلام را به قبر چسباند و نزد جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله طلب حفاظت براى او کرد و سپس به فرزندش گفت: «به تمام وکلا و خدمتکارانم گفته ام که از تو شنوایى داشته باشند و پیرویت کنند.» و به اصحابش او را معرفى کرد که جانشین وى خواهد بود.[۴۰]
مسیر حرکت امام رضا و همراهانشان طبق کتاب اطلس شیعه چنین بوده است: مدینه، نقره، هوسجه، نباج، حفر ابوموسی، بصره، اهواز، بهبهان، اصطخر، ابرقوه، ده شیر (فراشاه)، یزد، خرانق، رباط پشت بام، نیشابور، قدمگاه، ده سرخ، طوس، سرخس، مرو.[۴۱]
مطابق با نقل رجاء بن ابى ضحاک که از طرف مأمون به بردن امام رضا علیه السلام به مرو مامور شده بود، امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت خود به عبادت و تهجد و موعظه مردم و روشنگری و پاسخ به سوالات آنها می پرداختند. در گزارش مفصلی که او از برنامه روزانه امام در زمان اقامت در شهرها ارائه می دهد آمده است که امام از موقع بالا آمدن آفتاب تا ظهر به مردم رو می نمود و آنها را موعظه نموده برایشان حدیث می گفت. او همچنین می گوید: ایشان در هیچ شهری فرود نمى آمد مگر آنکه مردم به نزد او می آمدند و معالم دین خود را از او می پرسیدند و او به آنها جواب می داد و بسیار از پدرانش حدیث نقل می کرد.[۴۲]
امام رضا در نیشابور:
از اتفاقات مهم مسیر سفر امام رضا علیه السلام، بیان حدیث سلسلة الذهب است. مطابق با نقلی از این حدیث که اسحاق بن راهویه راوی آن است، هنگامی که حضرت رضا علیه السلام به نیشابور آمد و خواست که از نیشابور بسوى خراسان و نزد مأمون بیرون رود، اصحاب حدیث گرد او اجتماع کرده و عرض کردند: یا ابن رسول اللَّه، تو از نزد ما کوچ میکنى و حدیث نمیکنى ما را بحدیثى که ما آن حدیث را از تو استفاده و ضبط کنیم؟
آن جناب در میان عمارى نشسته بود سر از عمارى بیرون کرد و فرمود: از پدرم موسى بن جعفر (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم جعفر بن محمد (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم محمد بن على (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم على بن الحسین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم حسین بن على (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از پدر بزرگوارم على بن ابى طالب (علیه السلام) شنیدم که می فرمود از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود از جبرئیل (سلام الله) شنیدم که می فرمود از خداوند عز و جل شنیدم که می فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی، فمن دخل حصنی أمن من عذابی؛ لا اله الا الله قلعه من است، پس هر کسى داخل شود در قلعه من ایمن است از عذاب من» و چون راحله قدرى راه پیمود، آن جناب فرمود: بشروط لا اله الا الله و منم از شروط لا اله الا الله». [۴۳]
ابن صباغ می گوید: نویسندگانِ صاحب قلم و دوات که این حدیث را آنروز می نوشتند شمارش کردند، بیشتر از بیست هزار نفر بوده اند.[۴۴
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
هَر روز صُبح و ظُهر و شام - مُن میدهَم سه تا سَلام
اَوَّل شهیدِ کربلا - آن کُشته یِ جور و جَفا
سِبطِ نَبی و مُرتضا - کو بود راضی بَر قَضا
فرزندِ پاکِ فاطمه - باشد شفیعِ ما همه
دُوُّم علی موسی الرِّضا - شاهِ سریرِ اِرتضا
خورشیدِ دین ، شمس الشُّموس - بدرُ الدُّجی ، سلطانِ طوس
او بضعه ای بَر احمد است - او خفته اَندَر مشهد است
او قبله گاهی هفتم است - بَر ما امامِ هشتم است
سِوُّم اِمامِ این زَمان - کَز نورِ او روشن جهان
او مَهدِیِ این اُمَّت است - بر شیعیان او رحمت است
او یاوَرِ مُستضعفین - روشنگرِ دینِ مبین
دَر اِنتظارَش ما همه - هَم حیدر و هَم فاطمه
بَر چارده معصومِ پاک - خورشیدهایِ تابناک
بَر احمد و یازده اِمام - اَز ما درود ، اَز ما سَلام
ای باقری بَرگو درود - هَم ظُهر و شَب ، هَم صُبحِ زود
سروده شده آخرماه صفر شهریور1403
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اشعار و سروده های باقری ، معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
زائرین پیاده وایستگاههای صلواتی
ایستگاه صلواتی که پذیرای شماست - بهر چای و استراحت این مکان جای شماست
خادمینِ صلواتی شب و روز آماده - بهر نیرویِ شما گرم غذاهای شماست
خادمین صلواتی همه در خدمتِ تان - اندر اینجا همگی واله و شیدای شماست
این شما پای پیاده همه رو سویِ امام - این علاقه به امام است که به دلهای شماست
این همه موکب و خادم همه در خدمت تان - سرمه دیده یِ شان خاک قدمهای شماست
این شما پای پیاده ز رهِ دور و دراز - شوق دیدار رضا جمله سرا پای شماست
این شما پای پیاده سوی مشهد شب و روز - یا رضا رضا رضا هست که به لبهای شماست
جملگی شاد و غزلخوان بسوی مشهد و طوس - یا علی مو سی الرّضا شعر و غزلهای شماست
این شما پای پیاده زشمال و زجنوب - جمله راههای خراسان زیر پاهای شماست
این شما نوحه کنان سویِ خراسان شب و روز - بلبلان گرد شما مست ز غوغای شماست
جملگیتان بسلامت سوی مشهد بروید - بارگاه رضوی مسکن و ماوایِ شماست
باقری بهر شما ها این چکامه بسرود - صله اینست که مشمول دعاهای شماست
ازکتاب مجموعه اشعارباقری
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
اِمامِ هشتم رضا ، نورِ ولایت تویی
نبیره یِ مُرتضی ، شَمعِ هِدایَت تویی
به آسمانِ وَلا ، ماهِ امامت تویی
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
ماهِ شبِ چارده ، به سرزَمینِ ایران
آمده ای زِ یثرب ، به خِطّه یِ خراسان
راهِ بهشتی شُدن ، نموده ای تو آسان
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
اَی مَدَنی زادگاه ، ای پسرِ فاطمه
راهِ خُراسانِ تو ، راهِ بهشتِ همه
نزدِ صراط و میزان ، تویی شفیعِ همه
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
ای حَرمَت قبله یِ ، حاجتِ درماندگان
شُده پَس از اربعین ، مَقصدِ دلدادگان
پیاده راهِ تو، پُر ، زِ خیلِ جاماندگان
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
سویِ حریمت، هَمَه ، قَدَم، قَدَم، راه، مِیان
پیادگان، روز و شب ، با نوحه و آه، مِیان
اَز تَمومِ جاده ها ، به مَحضرِ شاه، مِیان
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
نموده ای تو روشن ، دِیارِ خورشید را
دَر دِلِ ما داده ای ، تو نورِ اُمید را
دافِع و رافِع شُدی ، زِ ما، تو تَهدید را
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
مَنبعِ جود و کَرَم ، مَعدَنِ اِحسان، تویی
بَهرِ هَمَه عارِفان ، مَظهَرِ عِرفان، تویی
مُبَیِّنِ دینِ حَق ، کاشِفِ قُرآن، تویی
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
گفته: چِنان فاطمه ، بَضعَةُ مِنِّی تورا
مُحَمَّد، آن جَدِّ تو ، حَضرَتِ خیرُ الوَرا
شَفاعَت اَز باقری ، نَما بِه هَر دو سَرا
شاه سَلامٌ عَلَیک ، ماه سَلامٌ عَلَیک
سروده شده دهه آخر صفر شهریور ۱۴۰۳
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دهم امام رضاع
ادامه مطلب را ببينيد
ویژه نامه روزهای آخر ماه صفر
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، آخرین پیامبر از پیامبران الهی
حسن بن علی بن ابیطالب نخستین فرزند امام علی(ع) و فاطمه(س)
شمس الشموس سلطان طوس امام رضاعلیه السلام
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های دهه اول محرم تا آخر صفر
ادامه مطلب را ببينيد
امام حسن مجتبی (علیهالسّلام)، فرزند ارشد امام علی (علیهالسّلام) و فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و امام دوم شیعیان است که بنا بر نقل همه منابع شیعه و اکثریت قریب باتفاق منابع اهل سنت، با خوراندن زهر به وسیله همسرش جعده و به تحریک معاویة بن ابیسفیان، مسموم و به شهادت رسید.
درباره سال و ماه شهادت آن حضرت بین مورخان اختلاف است، ولی مشهور میان مورخان شهادت آن حضرت روز پنجشنبه ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری در سن ۴۸ سالگی بود. بنا بر وصیت آن حضرت، محل دفن، کنار قبر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود که با ممانعت عایشه و حامیاناش و تیرباران جنازه آن حضرت، سرانجام در قبرستان بقیع دفن شد.
بنا بر نقل همه منابع شیعه و اکثریت قریب باتفاق منابع اهل سنت، امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) با خوراندن زهر به وسیله همسرش جعده و به تحریک معاویة بن ابیسفیان، مسموم و به شهادت رسیدند.[۱] [۲] [۳] [۴] [۵]
معاویه بارها تصمیم بر مسموم کردن امام مجتبی (علیهالسّلام) گرفت و به واسطههای پنهان زیادی متوسل گردید. حاکم نیشابوری با سند معتبر از ام بکر بنت مسور نقل میکند که گفت: «کان الحسن بن علی (علیهالسّلام) سم مرارا کل ذلک یغلت حتی کانت مره الاخیره التی مات فیها فانه کان یختلف کبده، فلم لبث بعد ذلک الا ثلاثا حتی توفی؛ حسن بن علی (علیهالسّلام) را بارها مسموم کردند، لیکن اثر چندانی نگذاشت ولی در آخرین مرتبه زهر کبدش (جگرش) را پاره پاره کرد، که بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند.» [۶]
بنابر برخی اقوال امام پیش از شهادت چندین بار مسموم شده بود، اما از توطئه رسته بودند.[۷] [۸] [۹] [۱۰]
یعقوبی مینویسد: «امام حسن (علیهالسّلام) هنگام مرگ به برادرش حسین (علیهالسّلام) گفت: ای برادر من این سومینبار است که مسموم میشوم و مانند این بار مسموم نشدهام و من امروز میمیرم پس هرگاه درگذشتم مرا با پیامبر خدا دفن کن چه هیچکس به نزدیکی او سزاوارتر از من نیست مگر آنکه از این کار جلوگیری شوی که در آن صورت نباید بهاندازه حجامتی خونریزی شود.» [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴]
یکی از همسران امام مجتبی (علیهالسّلام) جَعده دختر اشعث، است. بنا بر نقل ابوالفرج اصفهانی نامهای سکینه، عایشه و شَعْثاء نیز برای او گزارش شده، اما وی نام صحیح او را جعده دانسته است. [۱۵]
به نوشته بلاذری جعده با نیرنگ پدرش به ازدواج امام حسن مجتبی (علیهالسّلام) درآمد. [۱۶] [۱۷] [۱۸]
قول صحیح و مشهور در نحوه شهادت امام مجتبی (علیهالسّلام) این است که که معاویه با وعده مالِ بسیار و ازدواج با یزید، جعده را تطمیع کرد تا شوهرش، امام حسن (علیهالسّلام) را زهر دهد و او نیز چنین کرد و بر اثر آن امام به شهادت رسید.[۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] [۲۳] به گزارش طبرسی معاویه زهر را برای جعده فرستاده بوده است.[۲۴]
به گزارش سَخاوی به نقل از ابن عبدالبر، جعده به سبب کینهای که به امام حسن (علیهالسّلام) داشت، او را مسموم کرد و این دشمنی با خاندان امام علی (علیهالسّلام) در میان خانوادهاش نیز وجود داشت؛ چنانکه در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) به آن اشاره شده است. ایشان فرمودند: «ان الاشعث شرک فی دم امیرالمؤمنین و ابنته جعده سمت الحسن، و ابنه شرک فی دم الحسین؛ به راستی که خود اشعث در خون امیرالمؤمنین شرکت جست، و دخترش جعده امام حسن را مسموم کرد، و پسرش (محمد بن اشعث) در خون حسین شرکت جست.» [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸]
در گزارشها آمده که قریشیان به هنگام مشاجره با فرزندان جعده، آنان را «بَنی مُسِمَّه الازْواج؛ فرزندان زنی که همسرانش را مسموم میکند.» خطاب میکردند. [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲]
روایاتی در دست است که پایان عمر همه امامان (علیهمالسّلام) را شهادت (مرگ غیر طبیعی) ذکر کرده است. از امام حسن (علیهالسّلام) نقل شده که فرمودند: «مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ اَوْ مَسْمُومٌ؛ هیچ یک از ما امامان نیست، جز آنکه کشته یا مسموم شود.» [۳۵]
شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی گوید: از امام رضا (علیهالسّلام) شنیدم که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا اِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ؛ به خدا سوگند! نیست از ما مگر کشته شده به شهادت رسیده.» [۳۶]
پس از کارگر افتادن زهر، معاویه به وعده مالی که به جعده داده بود وفا کرد، ولی به ازدواج او با یزید رضایت نداد[۳۷]
و به او گفت که میترسد فرزندش، یزید، را نیز مانند حسن بن علی (علیهالسّلام) به قتل برساند.[۳۸] [۳۹]
در اینجا بود که پیشگوئی امام مجتبی (علیهالسّلام) دربارهاش صادق درآمد که فرموده بود: به خدا قسم معاویه تو را فریب داد و به عهد و پیمانش وفا نخواهد کرد. تو همسری بهتر از من به دست نخواهی آورد.[۴۰]
جعده پس از زهر دادن به امام حسن (علیهالسّلام)، مورد لعن و نفرین حضرت قرار گرفت.[۴۱]
و گفته شده که بیماری توام با عفونتی برای او پدید آمده و به وضع بسیار دردناکی درگذشت.[۴۲]
ماجرای شهادت امام مجتبی (علیهالسّلام) توسط دسیسه معاویه و سمی که معاویه مهیا ساخته بود از متواترات تاریخ و متواترات نزد خاصه و عامه است و هیچ تردیدی در آن راه ندارد. چنانکه بر اساس گزارشات بسیاری از منابع تاریخی اهل سنت معاویه در زمان حیات امام مجتبی (علیهالسّلام) علیرغم تعهدش مبنی بر عدم تعیین ولیعهد و واگذاری خلافت به امام بعد از خودش، تصمیم گرفت تا یزید را به عنوان ولیعهد و جانشین خود معرفی نماید. [۶۱]
بزرگترین مانع برای معاویه در مسیر گرفتن بیعت از مردم برای یزید وجود مطهر امام حسن مجتبى (علیهالسّلام) بود. مورّخ معروف «ابوالفرج اصفهانى» مىنویسد: معاویه مىخواست براى فرزندش یزید از مردم بیعت بگیرد، ولى وجود امام حسن (علیهالسّلام) و سعد بن ابیوقّاص کار را براى او مشکل مىساخت، از اینرو، هر دو تن را مسموم ساخت. آن کسی که از طرف معاویه عهدهدار مسموم کردن امام مجتبی (علیهالسّلام) گردید، همسرش جعده بود. [۶۲]
ابن ابیالحدید مینویسد: چون معاویه خواست برای پسرش یزید بیعت بگیرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبی (علیهالسّلام) کرد، زیرا معاویه برای گرفتن بیعت به نفع پسرش و موروثی کردن حکومتش مانعی بزرگتر و قویتر از حسن بن علی (علیهالسّلام) نمیدید، پس معاویه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد. [۶۳]
ابن اعثم شافعی در کتاب الفتوح مینویسد: از افراد مورد اعتماد شنیدم که معاویه تصمیم گرفت که فرزندش یزید را به ولایتعهدی خود بگمارد، با اینکه میدانست این کار نشدنی است، چرا که در صلحنامهای که بین او و حسن بن علی منعقد شده بود، یکی از شروط این بود که معاویه بعد از مرگش خلافت مسلمانان به شوری واگذار کند، از اینرو تمام تلاش خود را برای کشتن امام حسن به کار برد و مروان بن حکم ـ همان کسی که پیامبر او را تبعید کرد ـ را به مدینه فرستاد و به او دستمال مسمومی داد و امر کرد که او را به همسر امام حسن جعده دختر اشعث بن قیس برساند و هرچه نیرنگ دارد به کار ببرد که حسن بن علی این دستمال را بعد از قضاء حاجتش استفاده کند و نیز به جعده قول دهد که پنجاه هزار درهم به او بدهد و او را به ازدواج فرزندش درآورد. مروان برای انجام دستور معاویه به مدینه رفت و تمام تلاش خود را برای گول زدن همسر امام حسن به کار برد، تلاش او به بار نشست و به همین دلیل امام حسن به دیار باقی شتافت و جعده گول وعدههای مروان را خورد و این گناه زشت را مرتکب شد. [۶۴]
برای اثبات این قضیه که قاتل اصلی امام مجتبی (علیهالسّلام)، معاویة بن ابیسفیان بوده و او بود که برای جعده سمّ فرستاد و او را با وعده ازدواج با یزید تحریک کرد تا فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مسموم نماید؛ در منابع تاریخی و حدیثی اهل سنت آنقدر مطلب وجود دارد که نیازی به منابع شیعی نیست. [۶۵] [۶۶] [۶۷] [۶۸] [۶۹] [۷۰] [۷۱]
چنانکه در تاریخ آمده است، معاویة بن ابیسفیان علاوه بر این که عامل اصلی در شهادت امام مجتبی (علیهالسّلام) بود، بعد از شنیدن خبر شهادت امام، علیرغم تلاش برای پنهان کردن نقشش در ماجرای شهادت، آنچنان خوشحال شد که نتوانست جلوی شادمانی خود را بگیرد و این حرکت او برای همسرش تعجبآور بود.
ابن خلکان، از استوانههای علمی اهل سنت در اینباره مینویسد: هنگامی که خبر (شهادت) حسن (علیهالسّلام) به معاویه رسید، صدای تکبیرش از کاخ خضراء شنیده شد. پس اهل شام نیز به تبعیت از او تکبیر گفتند. فاخته همسر معاویه به او گفت: چشمت روشن ای امیرالمومنین، چه باعث شد تا تکبیر بگویی؟ معاویه گفت: حسن از دنیا رفت. فاخته گفت: آیا به خاطر فوت پسر فاطمه تکبیر می گویی؟ معاویه گفت: به خدا سوگند به خاطر شادمانی از مرگ او تکبیر نگفتم اما خیالم راحت شد. در آن موقع ابن عباس در شام بود و بر معاویه وارد شد. معاویه گفت: ای ابن عباس، آیا میدانی برای خانوادهات چه اتفاقی افتاده است؟ ابن عباس گفت: نمیدانم چه اتفاقی افتاده است اما تو را شاد و خندان میبینم و خبر تکبیر گفتن و سجده تو به من رسیده است. معاویه گفت: حسن از دنيا رفت. ابن عباس گفت: خدا ابومحمد (کنیه امام حسن) را رحمت كند. اين جمله را سه بار گفت. سوگند به خدا كه اى معاويه، بدن او قبر تو را نخواهد بست (پر نخواهد کرد) و كم شدن عمر او، بر عمر تو نخواهد افزود، اگر ما به امام حسن (علیهالسّلام) ملحق شويم، به پيشواى پرهيزگاران و انگشتر پیامبران ملحق شدهايم و خداوند اين دورى را جبران و اين اندوه را تسكين خواهد داد و پس از آن خداوند براى ما جانشين انتخاب خواهد كرد.[۷۲]
همین مطلب را زمخشری در ربیع الابرار، انصاری تلمستانی در الجوهرة فی النسب آوردهاند. [۷۳] [۷۴]
ابن عبدربه در العقد الفرید مینویسد: هنگامى که خبر شهادت حسن بن على (علیهماالسلام) به معاویه رسید، سجده شکر بجاى آورد، سپس کسى را به دنبال ابن عباس فرستاد که در همان زمان در شام حضور داشت. سپس به او تسلیت گفت در حالى که شادمان بود. به ابن عباس گفت: ابومحمد در چند سالگى از دنیا رفت؟ ابن عباس گفت: سن او را تمامى قریش مىدانند، عجیب است که فردى همانند تو از آن آگاهى ندارد. سپس معاویه گفت: شنیدهام که فرزندان کوچکى بر جاى نهاده است ؟! ابن عباس گفت: هر کوچکى، بزرگ خواهد شد، کودکان و خردسالان ما نیز بزرگ خواهند شد. سپس عبدالله بن عباس گفت: اى معاویه! چرا تو به خاطر شهادت حسن بن على (علیهماالسلام) خوشحال شدهاى؟به خدا قسم مردن او اجل شما را به تأخیر نخواهد انداخت و بدن او قبر تو را پر نخواهد کرد. چهقدر کم است ماندن من و تو بعد از امام حسن (علیهالسّلام).[۷۵]
احمد زکی صفوت در جمهرة خطب العرب مینویسد: زمانی که خبر وفات حسن بن علی (علیهماالسّلام) به معاویه رسید، آشکار به شادی و پایکوبی پرداخت.[۷۶]
ابن قتیبه دینوری در کتاب الامامة و السیاسه مینویسد: وقتی امام حسن (علیهالسّلام) از دنیا رفت، حاکم مدینه این خبر را به معاویه رساند، وقتی معاویه از این قضیه با خبر شد، آشکارا به شادی و پایکوبی پرداخت. [۷۷]
ماجرای شادمانی در حالی در منابع اهل سنت درباره معاویه آمده است که طبق روایات در منابع شیعه و سنی، دشمنی و جنگ با اهل بیت (علیهمالسّلام) که امام مجتبی (علیهالسّلام) نیز به تصریح روایات اهل سنت، قطعاً جزء آنها است، جنگ و دشمنی با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. روایاتی مانند «من احب الحسن و الحسین فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی؛ هر که حسن و حسین را دوست بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است.» [۷۸]
و «من احبهما فقد احبنی و من ابغضهما فقد ابغضنی. یعنی الحسن و الحسین رضی الله عنهما؛ هر کسی حسن و حسین را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و و هر کسی با آن دو دشمن باشد، با من دشمن است.»[۷۹]
ابن حبان در صحیح خود چنین مینوبسد: «اَنّ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) قَالَ لِفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ وسلم لِمَنْ سَالَمَکُمْ؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) خطاب به فاطمه، حسن و حسین (علیهمالسّلام) فرمود: من با کسی دشمنی میکنم که با شما دشمنی کند و با کسی سازش میکنم که با شما سازش کند.» [۸۰]
و حاکم نیشابوری نیز در المستدرک مینویسد: «نظر النبی (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) الی علی وفاطمة والحسن والحسین فقال انا حرب لمن حاربکم وسلم لمن سالمکم؛ رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) به علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهمالسّلام) نگاه کرد و فرمود: من با کسی دشمنی میکنم که با شما دشمنی کند و با کسی سازش میکنم که با شما سازش کند.»[۸۱]
پس طبق روایات، دشمنی و جنگ با اهل بیت (علیهمالسّلام) که امام مجتبی (علیهالسّلام) نیز به تصریح روایات اهل سنت، قطعاً جزء آنها است، جنگ و دشمنی با رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. [۸۲]
بنا بر روایت شیخ طوسی امام حسن (علیهالسّلام) به برادرش، امام حسین (علیهالسّلام)، وصیت کرده بود او را در کنار مدفن پیامبر اکرم به خاک بسپارند، اما اگر کسانی مانع این اقدام شدند، هرگز پافشاری نکند، مبادا خونی ریخته شود. [۸۳]
در نقل دیگر آمده است که امام حسن وصیت کرده بود جسدش را پس از غسل و کفن برای تجدید عهد نزد قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم) ببرند و سپس در کنار مادربزرگش، فاطمه بنت اسد، دفن کنند.[۸۴]
هنگام آوردن جنازه آن حضرت برای دفن در کنار قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوالهوسلّم)، جمعیت به قدری زیاد بوده که جای سوزن انداختن نبوده است. [۸۵] عایشه از دفن امام حسن (علیهالسّلام) در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ممانعت کرد. [۸۶] [۸۷]
شاید بتوان یکی از دلایل اصلی ممانعت عایشه از دفن پیکر مطهر امام حسن (علیهالسّلام) در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به نقش آن حضرت در پایان دادن به جنگ جمل به نفع سپاه امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) دانست. [۸۸] [۸۹]
عبداللّه بن زبیر میگوید: شنیدم عایشه در روز دفن حسن بن علی (علیهالسّلام) میگفت: چنین چیزی (دفن آن حضرت در کنار پیامبر) هرگز اتفاق نخواهد افتاد. باید در بقیع دفن شود و نباید در کنار آن سه نفر باشد. [۹۰] [۹۱] [۹۲]
ابن عبدالبر قرطبی، دانشمند پرآوازه اهل سنت در کتاب بهجة المجالس مینویسد: «لما مات الحسن ارادوا ان یدفنوه فی بیت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فابت ذلک عائشة و رکبت بغلة وجمعت الناس، فقال لها ابن عباس: کانک اردت ان یقال: یوم البغلة کما قیل یوم الجمل؟! هنگامیکه حسن (علیهالسّلام) از دنیا رفت، خواستند که او را در خانه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دفن کنند؛ پس او از این کار جلوگیری کرد، سوار بر قاطری شد و مردم را جمع کرد. ابن عباس به او گفت: تو میخواهی همان کاری را که در روز جمل انجام دادی انجام بدهی تا این که مردم بگویند: «روز قاطر» همانطوری که میگویند روز شتر؟» [۹۳]
بلاذری در انساب الاشراف و ابن ابیالحدید در شرح نهج البلاغه نوشتهاند: «قالت: البیت بیتی ولا آذن ان یدفن فیه احد؛ عایشه گفت: خانه، خانه من است، اجازه نمیدهم که کسی در آن دفن شود.» [۹۴] [۹۵]
یعقوبی نیز در تاریخ خود مینویسد: «وقیل ان عائشة رکبت بغلة شهباء وقالت بیتی لا آذن فیه لاحد فاتاها القاسم بن محمد بن ابی بکر فقال لها یا عمة ما غسلنا رؤوسنا من یوم الجمل الاحمر اتریدین ان یقال یوم البغلة الشهباء فرجعت؛ عائشه در حالی که سوار بر قاطر خاکستری رنگی شده بود، گفت: این خانه من است، به هیچ کس اجازه (دفن) نمیدهم. قاسم بن محمد بن ابیبکر جلو آمد و گفت: ای عمه، ما هنوز سرهای خود را (از ننگ) بعد از روز شتر سرخ نشستهایم، تو میخواهی که مردم بگویند «روز قاطر خاکستری»؟ پس عائشه بازگشت.» [۹۶]
همین حرکت عائشه موجب شد تا بنیامیه و مروانیان خصوصا مروان به همراه یارانش در پس نقاب حمایت از عائشه، بغض و کینه خود را نسبت به امام (علیهالسّلام) علنی کرده و دست به اسلحه بردند.[۹۷] [۹۸]
ابن شهرآشوب مینویسد: «و رموا بالنبال جنازته حتی سل منها سبعون نبلا؛ جنازه آن حضرت را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبه تیر به تابوت آویخته شد.» [۹۹]
مروان به عنوان حامی عائشه در این فتنه میگفت که چرا عثمان باید بیرون مدینه دفن شود و حسن (علیهالسّلام) در کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این میان نیز آل امیه و آل ابیسفیان و فرزندان عثمان با او همصدا شدند و از این کار جلوگیری کردند.[۱۰۰]
در منابع تاریخی آمده است که سعید بن عاص، حاکم مدینه، با درخواست امام حسین بر پیکر امام حسن نماز خواند؛[۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳]
ولی با توجه به وجود روایات درباره اینکه امام معصوم را فقط امام معصوم میتواند غسل دهد و بر آن نماز بخواند، به نظر میرسد که امام حسین خودش قبلاً بر جنازه برادر نماز خوانده است، ولی در قبرستان بقیع برای رعایت تقیه به سعید بن عاص تعارف خواندن نماز کرده و او این پیشنهاد را پذیرفته است.[۱۰۴]
شیخ مفید در الارشاد مینویسد: ابن عباس (رحمهاللهعلیه) پیش آمد، خطاب به عایشه (در حالی که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسواتاه فیوما علی بغل و یوما علی جمل، تریدین ان تطفئی نورالله و تقاتلی اولیاءالله ارجعی فقد کفیت الذی تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین؛ این چه رسوایی است؟ عایشه! روزی بر استر و روزی بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) میخواهی نور خدا را خاموش کنی و با دوستان خدا بجنگی؟ بازگرد! و از آنچه میترسیدی خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمیکنیم، خوشحال باش که تو به هدفت رسیدی؛ خداوند اهل بیت (علیهمالسّلام) را یاری خواهد کرد، گرچه زمانی بگذرد...»[۱۰۵]
آنگاه جنازه امام حسن مظلوم (علیهالسّلام) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جدهاش فاطمه بنت اسد (سلاماللهعلیهم) به خاک سپردند. [۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸] [۱۰۹]
نقل شده است پس از شهادت امام مجتبی(ع)، شهر مدینه یکپارچه شیون و گریه شد.[۱۸۰] نیز گفتهاند هنگام خاکسپاری، قبرستان بقیع پر از جمعیت شد و تا هفت روز بازارها تعطیل بود.[۱۸۱] از برخی منابع اهلسنت نقل شده است که نخستین خواری برای عرب، درگذشت حسن بن علی(ع) بود.[۱۸۲]
روز شهادت نیز در منابع شیعی متفاوت نقل شده است: بسیاری همچون شیخ مفید[۲۰۴] و شیخ طوسی[۲۰۵] (درگذشته ۴۶۰ق) و طبرسی[۲۰۶] (درگذشته ۵۴۸ق) و ابنشهرآشوب[۲۰۷] (درگذشته ۵۸۸ق)، روز ۲۸ صفر را ذکر کردهاند. در مقابل، شهید اول (درگذشته ۷۸۶ق) روز ۷ صفر[۲۰۸] و کلینی[۲۰۹] روز آخر صفر را ذکر کرده است. «یدالله مقدسی» با تحقیق در مورد سند اقوال مختلف، قول ۲۸ صفر را معتبر دانسته است.[۲۱۰]
در ایران روز ۲۸ صفر به عنوان رحلت پیامبر(ص) و شهادت امام مجتبی(ع) تعطیل رسمی است و مردم به عزاداری میپردازند، ولی در برخی از کشورها از جمله عراق، روز ۷ صفر برای امام حسن(ع) عزاداری میشود.[۲۱۱] در حوزه علمیه نجف از زمانهای دور، ۷ صفر را روز شهادت میدانستهاند و در حوزه علمیه قم نیز از زمان شیخ عبدالکریم حائری، این روز برای اقامه عزا تعطیل بوده است.[۲۱۲]
با توجه به اختلاف در تاریخ شهادت حسن بن علی(ع)، سن او را در هنگام شهادت ۴۶[۲۱۳] یا ۴۷[۲۱۴] یا ۴۸[۲۱۵] سال دانستهاند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم چهارم امام حسن ع
ادامه مطلب را ببينيد