مسلم بن عقیل

مسلم فرزند عقیل بن ابی‌طالب؛ پسرعموى امام حسین علیه السّلام و نماینده اعزامى آن حضرت از مکه به کوفه براى بررسى اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود. او به علت خیانت کوفیان در کوفه بی یاور ماند و عاقبت به چنگ عبیدالله بن زیاد لعنه الله گرفتار شده، به شهادت رسید.

مسلم بن عقیل بن ابی‌طالب(شهادت ۶۰ق) فقیه، دانشمند، محدث تابعی و از یاران امام حسین علیه‌السلام و سفیر آن حضرت در کوفه در واقعه کربلا برای بررسی اوضاع و بیعت گرفتن از مردم بود.

مسلم نوه ابوطالب، برادرزاده امام علی علیه‌السلام و پسر عموی امام حسن علیه‌السلام و امام حسین (علیه‌السلام) و از یاران این بزرگواران بود و با یکی از دختران امام علی (علیه‌السلام) ازدواج کرد. چند تن از فرزندان مسلم را جزء شهدای کربلا ثبت کرده‌اند. او در برخی از فتوحات اسلامی از جمله در جنگ صفین حضور داشت. ایشان در جریان واقعه کربلا به عنوان سفیر امام حسین علیه‌السلام راهی کوفه شده از مردم برای آن حضرت بیعت گرفت و در مقابل عبیدالله بن زیاد قیام کرد ولی بیعت‌کنندگان پیمان‌شکنی کرده و ایشان را تنها گذاشتند، به همین علت مسلم توسط لشکریان عبیدالله دستگیر شده به دستور او در روز عرفه سال ۶۰ق به شهادت رسید.

مسلم بن عقیل را نزدیک دارالاماره دفن کردند و سال ۶۵ق بنایی بر قبر او ساخته شد و امروز بارگاهی کنار مسجد کوفه برای او بنا شده است و دارای ضریح و گنبد باشکوهی است.

سفیر امام حسین(ع) در کوفه در واقعه کربلا و از آل ابی‌طالب بود. مسلم در برخی فتوحات اسلامی و نیز در جنگ صفین حضور داشت. وی در گزارشی به امام حسین(ع) از آمادگی کوفیان برای حضور امام در کوفه خبر داد.

تاریخ ولادت مسلم بن عقیل بن ابی طالب روشن نیست. او در۹ ذی‌الحجه سال ۶۰ قمری در کوفه به شهادت رسید.[۱] بر اساس برخی گزارش‌ها، مسلم در هنگام شهادت ۲۸ ساله بود اما پذیرش این روایت خالی از اشکال نیست چرا که سن فرزندان مسلم که در واقعه عاشورا به شهادت رسیدند ۲۷ و ۲۶ سال بیان شده است.[۲] برخی با توجه به روایات حضور او در فتوحات و نیز نبرد صفین، سن او را در هنگام شهادتش، بیش از ۵۰ سال دانسته‌اند.[۳] قبر مسلم در کوفه در قسمت شرقی مسجد کوفه قرار دارد.[۴] .

نسب و خاندان مسلم بن عقیل

پدر وی، عقیل فرزند ابوطالب از نسب‌شناسان[۵] قریش و فصحای عرب[۶] بود. مادرش بنابر روایتی از زنان نبطی و از خاندان «فرزندا» بود[۷] و بنابر روایاتی دیگر کنیزی بود به نام علیه (و بنابر روایتی حلیه)[۸] که عقیل او را از شام خریده بود.[۹][یادداشت ۱] چهره مسلم بن عقیل شباهت زیادی به پیامبر اکرم(ص) داشت.[۱۰] برخی از منابع او را شجاع‌ترین و نیرومندترین فرزندان عقیل معرفی کرده‌اند.[۱۱]

وی فرزند عقیل، عموزاده و صحابی گرانقدر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و نوه ابوطالب، پدر گرامی امام علی علیه‌السلام، و کنیه‌اش ابوداود بود. [۱] مادرش از زنان آزاد نَبْط و از خاندان «فرزندا» به شمار می‌رفت، [۲] و احتمالًا نژادی ایرانی داشت. [۳] شماری از مورّخان با استناد به روایتی مرسل [۴] بر این باورند که مادر مسلم، امّ ولد (کنیز) بوده و علّیه نام داشته است. [۵] او را حَلَبه [۶] و حبله نیز خوانده‌اند. [۷]

مسلم، فرزند عقیل بود و عقیل نیز فرزند بزرگ ابوطالب است. با این حساب، مسلم بن عقیل، برادرزاده على بن ابى طالب علیه السلام و پسرعموى سیدالشهدا علیه السلام است.

او از خاندانى پاک، شجاع و با فضیلت برخاست و زیر نظر عموى گرامى‌اش، على علیه السلام، و پسر عموهاى خود امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام پرورش یافت و از علم، تقوى و دیگر فضائل آن بزرگواران بهره‌مند گردید. مسلم در میان جوانان بنى‌هاشم، یکى از رشیدترین و مؤمن‌ترین چهره‌ها بشمار می‌‌رفت.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله‌‌، او و پدرش را ستوده است. در سخنى که از عقیل و پدرش یاد می‌‌کند، از مسلم هم ستایش می‌‌کند و خطاب به امام على علیه السلام می‌‌فرماید: «فرزند او (مسلم) کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک می‌‌ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود می‌‌فرستند».[۱] .

خصوصیات

طبری زادگاه مسلم را کوفه می‌داند. [۸] او از خاندانی پاک، شجاع و با فضیلت برخاست و زیر نظر عموی گرامی‌اش امام علی (علیه‌السلام)، و پسر عموهای خود امام حسن علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام پرورش یافت و از علم، تقوی و دیگر فضائل آن بزرگواران بهره‌مند گردید. [۹] رجال‌نویسان اهل سنت، مسلم بن عقیل را محدثی تابعی شمرده و گفته‌اند که صفوان بن موهب از او حدیث نقل کرده است. [۱۰] [۱۱] وی فقیه و دانشمند بود. [۱۲] از ابوهریره نقل شده است که گفت: از میان فرزندان عبدالمطلب، او شبیه‌ترین فرد به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است. [۱۳] همچنین وی را شجاع‌ترین فرزند عقیل خوانده‌اند. [۱۴]

دامادی امام علی علیه السلام

مسلم بن عقیل پس از ورود به دوران جوانى با رقیه و به قولى ام کلثوم ، دختر على علیه السلام، پیوند زناشویى بست.  ابن قتیبة ثمرۀ این ازدواج را دو پسر به نام‌هاى عبدالله و على دانسته است.   مسلم بن عقیل با امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پیوند نَسَبى داشت، اما پس از آن که افتخار یافت داماد امیرمؤمنان علیه السلام شود، این پیوند مستحکم‌تر گشت و بر موقعیت او افزوده شد.

همسر و فرزندان

مسلم بن عقیل پس از ورود به دوران جوانی با رقیه [۱۵] و به قولی ام کلثوم [۱۶] دختر علی (علیه‌السلام)، پیوند زناشویی بست. ابن قتیبه ثمره این ازدواج را دو پسر به نام‌های عبدالله و علی دانسته است. [۱۷] درباره شمار و نام فرزندان مسلم اختلاف‌نظر وجود دارد. مورخان عبدالعزیز، ابراهیم، احمد، جعفر، مسلم، عون، عبدالرحمن، محمد و حمیده را نیز در شمار فرزندان مسلم آورده‌اند. [۱۸] [۱۹] [۲۰] بر این اساس وی احتمالا همسران دیگری نیز اختیار کرده بود. مورخان و نسب‌شناسان معتقدند که نسل مسلم پایدار نماند و منقرض گردید [۲۱] [۲۲] [۲۳] و همه فرزندان او در کربلا و کوفه به شهادت رسیدند. [۲۴]

مسلم با رقیه دختر امام علی ازدواج کرد و از این رو، داماد امام علی(ع) بوده است.[۱۲] در برخی منابع، زنی از طایفه بنی عامر بن صعصعه نیز همسر وی ذکر شده است.[۱۳]

در واقعه کربلا، در چند مورد به فرزندان مسلم اشاره شده است. از جمله اینکه زمانی که خبر شهادت مسلم را در مسیر بین مکه و کوفه به امام حسین(ع) ‌ دادند،‌ علی اکبر(ع) پیشنهاد داد که برگردند و بی‌وفایی کوفیان را یادآوری کرد. فرزندان مسلم با این نظر مخالفت کرده و امام را به ادامه راه تشویق کردند.[۱۴] همچنین، نام تعدادی از فرزندان وی در زمره شهدای کربلا یاد شده است.از آن میان شهادت عبدالله بن مسلم و محمد بن مسلم در کربلا در منابع کهن ثبت شده است.[۱۵]

منابع تاریخی درباره نام و تعداد فرزندان مسلم اختلاف نظر دارند. در گزارش‌های ضعیف‌تر که در منابع متاخر ثبت شده، نام تعداد دیگری از فرزندان مسلم بن عقیل، از جمله عون، مسلم، عبیدالله، جعفر و احمد نیز در شمار شهدای کربلا آمده است.[۱۶] در برخی منابع نیز از دو طفل مسلم محمد و ابراهیم یاد شده که پس از شهادت امام حسین(ع) اسیر و به دستور عبیدالله بن زیاد در کوفه زندانی شده و پس از گریختن از زندان به شهادت رسیده‌اند؛[۱۷] اما برخی منابع آنان را فرزندان کسانی دیگر دانسته‌اند.[۱۸] در برخی منابع نام‌های دیگری برای تعدادی از فرزندان مسلم ذکر شده است؛ مانند ابراهیم، عبدالعزیز، علی، مسلم، میر عبدالواحد شهید مشهور به سلطان آقا(آغا([۱۹] و دختری به نام حمیده یا ام حمیده.[۲۰]

گفته شده است عبدالله بن مسلم،[۲۱] و بر اساس برخی دیگر از روایات، عبدالله و علی، از رقیه دختر امام علی(ع) بوده‌اند.[۲۲] .

دربارۀ شمار و نام فرزندان مسلم اختلاف نظر وجود دارد. مورخان، عبدالعزیز، ابراهیم، احمد، جعفر، مسلم، عون، عبدالرحمن، محمد و حمیده را نیز در شمار فرزندان مسلم آورده‌اند.   بر این اساس وى احتمالا همسران دیگرى نیز اختیار کرده بود. مورخان و نسب شناسان معتقدند که نسل مسلم پایدار نماند و منقرض گردید؛ و همه فرزندان او در کربلا و کوفه به شهادت رسیدند.

در رکاب امامان

مسلم بن عقیل در دوران خلافت علی (علیه‌السلام) در جنگ صفین حضور داشت و همراه امام حسن (علیه‌السلام) و امام حسین (علیه‌السلام) و عبدالله بن جعفر در میمنه سپاه با دشمن به نبرد پرداخت. [۲۵] در روزگار امامت امام حسن (علیه‌السلام) نیز از یاران با وفا و بر جسته آن حضرت به شمار می‌رفت. [۲۶] وی پس از شهادت امام حسن (علیه‌السلام) همراه امام حسین (علیه‌السلام) رهسپار مکه شد. [۲۷]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:56 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مسلم در دوران امام علی و امام حسن علیهماالسلام

مسلم، در دوران امام على علیه السلام جوانى رشید و پاک بود و به نقل برخى تواریخ، در دوران خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، عهده‌دار برخى منصب‌هاى نظامی ‌‌در سپاه آن حضرت بود و در جنگ صفین حضور داشت و در کنار امام حسن و امام حسین علیهم‌السلام و عبدالله بن جعفر، مأموریتى در جناح راست لشکر اسلام بر دوش داشت.

مسلم بن عقیل، پس از شهادت امیرمؤمنان على علیه السلام، سربازى فرمانبردار در خدمت امام حسن مجتبى علیه السلام بود و در دوران ده ساله امامت آن حضرت، در جهت اهداف متعالى اهل بیت علیهم‌السلام، ایفاى نقش می‌‌کرد.

در دوران خلفا

آنچه تاریخ در دوران سه خلیفه آغازین ابوبکر، عمر و عثمان از طرف مسلم در خاطر دارد مربوط به دوران خلیفه دوم است و شاید نخستین حضور او در عرصه سیاسی، مربوط به همین دوران باشد؛ زیرا با توجه به آنچه در مورد سن و تاریخ ولادت مسلم گفته‌شد او در دوران کوتاه خلافت خلیفه اول چندان سنی نداشته است، بنابراین می‌توان تلاش‌های او در دوران خلافت عمر را نخستین فعالیت سیاسی و اجتماعی او دانست.[۹]

شرکت در فتح بهنسا

مهم‌ترین فعالیت سیاسی مسلم شرکت او در فتح بهنسا است. بهنسا نام منطقه‌ای در آفریقای شمالی است که در مصر بوده و از نظر اقتصادی از جمله مناطق پر درآمد آفریقا به‌شمار می‌رفته است. در این جنگ مسلم همراه دو برادر بزرگش جعفر و علی حضور داشت. در این حمله فضل بن عباس و برادرش، عبدالله بن عباس از یک سو و جعفر عقیل و مسلم بن عقیل از سوی دیگر یورش بردند و جنگ آغاز شد و دو لشکر مسلمانان و مسیحیان به هم رسیدند؛ و در نهایت مسلمانان پیروز شدند.[۱۰]

دوران خلافت علی بن ابی‌طالب

از جمله حضور فعال مسلم بن عقیل در دوران خلافت علی حضور او در جنگ صفین در سال ۳۷ هجری است. در این جنگ علی سپاه خود را به حسن، حسین، عبدالله جعفر و مسلم سپرد. از شرکت او در این جنگ و قرار گرفتن او در ردیف این سه تن مشخص می‌شود که سن او تقریباً برابر با آن‌ها بوده است که نامش در شمار سرداران سپاه علی ذکر شده است و همچنین در دوران حسن، مسلم در شمار همراهان او گفته شده است.[۱۱]

حضور مسلم در کوفه

مسلم در ۵ شوال سال ۶۰ هجری مخفیانه وارد کوفه شد. بعد از ورود به خانه مختار ثقفی رفت. شیعیان پس از مدتی نزد او آمدند و از وی استقبال کردند و با او بیعت کردند. مدت ۳۵ روز بعد از ورود مسلم حدود ۱۸ هزار نفر با او بیعت کردند تا این‌که حاکم کوفه برکنار و عبیدالله بن زیاد به جای او برگزیده‌شد. عبیدالله با تهدید مردم، سران قبایل را از اطراف مسلم پراکنده کرد. برخی از تاریخ‌پژوهان با تحلیل وقایعی که در ادامه حضور مسلم در کوفه روی داد تعداد واقعی بیعت‌کنندگان با مسلم بن عقیل را بسیار کمتر از آنچه در منابع نقل شده است دانسته‌اند.[۱۲]

نمایندگی امام حسین(ع) در کوفه

هنگام خروج امام حسین(ع) از مدینه به سوی مکه، مسلم بن عقیل یکی از همراهان او بود. پس از اینکه نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) رسید، وی مسلم را به کوفه فرستاد تا اوضاع و شرایط آن شهر را بررسی کند و درباره درستی ادعای کوفیان مبنی بر کثرت پیروان امام (ع)، اطمینان یابد و به امام گزارش کند.[۳۲] بنابر برخی روایات، امام حسین(ع) قیس بن مسهر صیداوی، عمارة بن عبد سلولی و عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی را نیز به همراه مسلم بن عقیل، به کوفه فرستاد.[۳۳] .

سفیر امام حسین

نامه‌های فراوان و فرستادگان مردم کوفه، امام حسین (علیه‌السلام) را بر آن داشت که برای اطمینان بیشتر کسی را به کوفه بفرستد تا درباره دعوت کوفیان تحقیق کند. از این‌رو مسلم را فرا خواند و در نامه‌ای برای مردم کوفه چنین نوشت: «من برادر، پسرعمو و مطمئن‌ترین فرد خانواده‌ام را به سوی شما فرستادم و به وی دستور دادم تا نظر برگزیدگان و خردمندان شما را برای من بنویسد. پس با پسر عموی من بیعت کنید و او را تنها نگذارید». سپس نامه را به مسلم داد و فرمود: «من تو را به کوفه می‌فرستم، خداوند هر آنچه را که مورد رضا و علاقه اوست برای تو مقدّر خواهد کرد و من امیدوارم که با تو در مرتبه شهدا قرار گیریم، پس بر تقدیر پروردگار خشنود باش.» نیز فرمود: «هرگاه به کوفه رسیدی نزد مطمئن‌ترین فرد منزل کن، از خاندان ابوسفیان بر حذر باش و مردم را به اطاعت من فرا خوان. اگر مردم را بر بیعت با من ثابت قدم یافتی بی‌درنگ مرا آگاه ساز تا طبق آن عمل کنم. در غیر این صورت با سرعت باز گرد.» همچنین او را به تقوا، مدارا با مردم و کتمان مأموریت خود سفارش فرمود. پس او را در آغوش گرفت و هر دو گریستند و یکدیگر را وداع گفتند. [۲۸]

حرکت به کوفه

مسلم بن عقیل در نیمه ماه رمضان سال ۶۰ هجری مخفیانه به سمت مدینه حرکت کرد. قیس بن مسهر صیداوی، عبدالرحمان بن کدن ارحبی و عمارة بن عبید سلولی نیز او را در این سفر همراهی می‌کردند. چون به مدینه رسیدند مسلم به مسجد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله رفت و دو رکعت نماز گزارد. سپس در دل شب نزد خویشاوندان خود رفت و آنان را وداع گفت.[۲۹] پس از آن دو نفر راهنما از مردان قبیله قیس عیلان برگزید تا آن‌ها را از بیراهه حرکت دهند و تا کوفه همراهی کنند. آن‌ها شبانه به سمت کوفه حرکت کردند. در راه دو راهنما بر اثر تشنگی هلاک گردیدند و مسلم و همراهان به سختی خود را به نزدیکی کوفه رساندند.

حرکت مسلم به سمت کوفه

امام حسین علیه السّلام در پاسخ به دعوتنامه هاى مکرّر شیعیان و سران کوفه، مسلم را فرا خواند و در نامه‌اى براى مردم کوفه چنین نوشت: «من برادر، پسر عمو و مطمئن‌ترین فرد خانواده‌ام را به سوى شما فرستادم و به وى دستور دادم تا نظر برگزیدگان و خردمندان شما را براى من بنویسد. پس، با پسر عموى من بیعت کنید و او را تنها نگذارید». سپس نامه را به مسلم داد و فرمود: «من تو را به کوفه مى‌فرستم، خداوند هر آنچه را که مورد رضا و علاقۀ اوست براى تو مقدّر خواهد کرد و من امیدوارم که با تو در مرتبۀ شهدا قرار گیریم، پس بر تقدیر پروردگار خشنود باش.» نیز فرمود: «هر گاه به کوفه رسیدى نزد مطمئن‌ترین فرد منزل کن، از خاندان ابوسفیان بر حذر باش و مردم را به اطاعت من فرا خوان. اگر مردم را بر بیعت با من ثابت قدم یافتى بى‌درنگ مرا آگاه ساز تا طبق آن عمل کنم. در غیر این صورت با سرعت باز گرد.» همچنین او را به تقوا، مدارا با مردم و کتمان مأموریت خود سفارش فرمود. پس او را در آغوش گرفت و هر دو گریستند و یکدیگر را وداع گفتند.

مسلم بن عقیل، در نیمۀ ماه رمضان سال  ۶٠  هجرى مخفیانه به سمت مدینه حرکت کرد. قیس بن مسهر صیداوى، عبدالرحمن بن الکدن اَرحبى و عمارة بن عبید سلولى نیز او را در این سفر همراهى مى‌کردند. چون به مدینه رسیدند مسلم به مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله رفت و دو رکعت نماز گزارد. سپس در دل شب نزد خویشاوندان خود رفت و آنان را وداع گفت.

پس از آن دو نفر راهنما از مردان قبیله قیس عیلان برگزید تا آنها را از بیراهه حرکت دهند و تا کوفه همراهى کنند. آنها شبانه به سمت کوفه حرکت کردند. در راه دو راهنما بر اثر تشنگى هلاک گردیدند و مسلم و همراهان به سختى خود را به نزدیکى کوفه رساندند. مسلم به وسیله قیس بن مسهر نامه‌اى براى امام حسین علیه السلام فرستاد و آن حضرت را از رویداد مذکور آگاه و از ایشان براى ادامۀ مسیر کسب تکلیف کرد . سپس به سمت کوفه حرکت کرد و در پنجم شوّال   وارد شهر شد و در خانۀ مختار ثقفی استقرار یافت. [۲] .

آغاز حرکت و گرفتاری در راه

مسلم بن عقیل در ۱۵ رمضان سال ۶۰ قمری از مکه خارج شد[۳۴] و ابتدا به مدینه رفت و از آنجا همراه با دو راهنما، از بی‌راهه به سوی کوفه رهسپار شد که به نظر می‌رسد برای مخفی ماندن حرکتش به کوفه بوده است. آنها در بیابان راه را گم‌کردند و دچار بی‌آبی و تشنگی شدند. در این واقعه دو راهنما درگذشتند و خود مسلم نجات پیدا کرد و خود را به آبادی‌ای رساند و پیکی را نزد امام حسین(ع) فرستاد و واقعه را شرح داد و با اشاره به اینکه این پیش آمد را به فال بد گرفته، از ایشان خواست که او را از ادامه راه منصرف کند اما امام دستور به ادامه راه داد.[۳۵] .

ارسال نامه به امام در بین سفر

مسلم به وسیله قیس بن مسهر نامه‌ای برای امام حسین (علیه‌السلام) فرستاد و آن حضرت را از رویداد مذکور آگاه و از ایشان برای ادامه مسیر کسب تکلیف کرد.[۳۰] طبری می‌نویسد: مسلم طی این نامه از امام حسین (علیه‌السلام) خواست تا او را از ادامه سفر معذور دارد. حضرت در پاسخ وی، ترس را عامل این سستی دانست و او را فرمان داد تا مأموریت خود را به انجام برساند، [۳۱] [۳۲] ولی این گزارش از جهاتی قابل خدشه است. زیرا اوّلًا با شخصیت شناخته شده مسلم و سابقه درخشان وی در جنگ‌ها و شجاعت‌هایی که از خود بروز داده است سازگاری ندارد. ثانیاً چگونه ممکن است که امام حسین (علیه‌السلام) شخص ضعیف و ترسویی را برای انجام چنین مأموریت مهمّی برگزیند و او را روانه کوفه سازد.

ورود به کوفه

مسلم بعد از این نامه، به سمت کوفه حرکت کرد و در پنجم شوّال [۳۳] وارد شهر شد و در خانه مختار استقرار یافت. [۳۴] و نیز خانه سالم بن مسیب [۳۵][۳۶] و خانه مسلم بن عوسجه [۳۷] و خانه هانی بن عروه [۳۸] نیز استقرارهایی داشت. مسلم در ۵ شوال به کوفه رسید[۳۶] و در خانه مختار بن ابی عبید ثقفی،[۳۷] و بنابر برخی روایات در خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد.[۳۸] شیعیان به محل اقامت مسلم رفت و آمد می‌کردند و مسلم نامه امام حسین(ع) را برای آنها می‌خواند.[۳۹]

مسلم بن عقیل در کوفه

مسلم در کوفه به تلاش ‍وسیعى براى دعوت مردم به بیعت با امام پرداخت . آن زمان والى کوفه نعمان بن بشیر بود. چون خبر بیعت مردم با مسلم بن عقیل به او رسید، به مسجد رفت و مردم را از فتنه انگیزى، ایجاد تفرقه و خون ریزى و مخالفت با یزید بر حذر داشت. ولى عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمى، از هم پیمانان بنى امیه، برخاست و او را به ضعف و ناتوانى متهم ساخت. سپس نامه‌اى به یزید نوشت و او را از وقایع کوفه آگاه کرد. یزید نیز با مشورت سرجون، غلام معاویه، عبیدالله بن زیاد را روانۀ کوفه ساخت و امارت آن شهر را بدو سپرد. همچنین به وى فرمان داد تا مسلم را بجوید و هر گاه او را یافت به قتل برساند و سرش را براى او بفرستد.

پس از ورود ابن زیاد به شهر و انتشار سخنان تهدیدآمیز وى، مسلم شبانه از خانۀ سالم بن مسیب به خانۀ هانى بن عروه نقل مکان کرد. از این پس کوفیان براى بیعت با مسلم به منزل هانى مى‌رفتند. مسلم تصمیم گرفت بر ضدّ ابن زیاد قیام کند، ولى هانى گفت: تعجیل روا مدار. مسلم بار دیگر به وسیلۀ عابس بن ابى شبیب براى امام حسین علیه السلام نامه‌اى نوشت و گفت: فرستاده به اهل خود دروع نمى‌گوید، هجده هزار   نفر از مردم کوفه با من بیعت کرده‌اند، هر گاه نامه‌ام را دریافت کردى به سرعت حرکت کن، همۀ مردم با تو هستند و در دل هیچ رغبتى به خاندان معاویه ندارند» . این نامه،  ٢٧  روز پیش از شهادت مسلم بن عقیل در اواخر ذیقعدهبه دست امام حسین علیه السلام رسید.

اما وضع کوفه پس از ارسال نامه مسلم به امام دگرگون گشت. «عبیدالله بن زیاد» که با مأموریت سرکوب و قلع و قمع نهضت وارد کوفه شده بود، عده‌اى را با تطمیع، از دور و بر مسلم پراکنده ساخت. و به کمک یک جاسوس به نام معقل محل اختفاى مسلم را که منزل هانی بود، شناسایى کرد.

هانى را به دارالاماره احضار کردند و پس از بازخواستى تند و خشن، او را مظلومانه به زندان افکندند تا بعداً درباره‌اش تصمیم بگیرند. نیروهاى ابن زیاد، در فکر حمله به خانه هانى و دستگیرى مسلم بن عقیل بودند که وى مصمم شد زمان قیام را جلو بیندازد. با نیروهایش که به چهارهزار نفر می‌‌رسیدند، خروج کرد و با آرایش آن‌ها، دستور حمله به طرف قصر «ابن زیاد» داد.[۳] ابن زیاد، شرایط را «فوق‌العاده» اعلام کرد و در داخل قصر پناه گرفت و به فکر دفاع از خود برآمد.[۴]

بعد از اندک زمانى، ابن زیاد با بکاربستن شیوه‌هاى ارعاب، تهدید، فریب و بهره‌گیرى از رؤساى قبایل و چهره‌هاى سرشناس و نیز ایجاد وحشت در دل مردم - که شرح آن‌ها در این مختصر نمی‌‌گنجد - توانست بر اوضاع مسلط شود و مردم را از گرد مسلم بن عقیل پراکنده سازد و کار به جایى رسید که در واپسین شبِ حضور مسلم در کوفه، پس از اقامه نماز جماعت، وقتى او خواست از مسجد بیرون برود، مشاهده نمود تنها مانده و هر کس براى حفظ جان خویش به خانه خود رفته است. حتى یک نفر هم همراهش نبود که او را به جایى راهنمایى کند.[۵] خانه هانى هم که ناامن بود و خود هانى هم حضور نداشت تا با هوادارانش از مسلم دفاع کند، وى در زندان بود و بعد از مسلم، او را نیز به شهادت رساندند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اتفاقات در کوفه

بیعت کوفیان با مسلم

مسلم پس از اقامت در کوفه آغاز به گرفتن بیعت برای امام حسین(ع)کرد. دعوت به کتاب خدا، سنت رسول الله، جهاد با ظالمین، دفاع از مستضعفین، کمک به محرومین، تقسیم عادلانه بیت المال، یاری اهل بیت، صلح با کسانی که این افراد با او صلح کنند و جنگ با کسانی که اینها با او بجنگند، سخن و فعل اهل بیت را گوش دادن و بر خلاف آن عمل نکردن، از شرایط این بیعت بود.[۴۰] در کوفه ۱۲ هزار نفر بامسلم بن عقیل به نمایندگی از امام حسین(ع) بیعت کردند و برای همراهی امام اعلام آمادگی کردند.[۴۱] برخی تعداد بیعت کنندگان را ۱۸ هزار نفر[۴۲] و برخی بیش از ۳۰ هزار نفر[۴۳] نیز نوشته‌اند. برخی از تاریخ پژوهان با تحلیل وقایعی که در ادامه حضور مسلم در کوفه روی داد (از جمله غلبه آسان و بی‌دردسر عبیدالله بن زیاد بر این شهر و شکست قیام مسلم) تعداد واقعی بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل را بسیار کمتر از آنچه در منابع نقل شده دانسته‌اند.[۴۴] برخی دیگر نیز با تخمین جمعیت آن زمان شهر کوفه بر اساس روایات تاریخی، مردان جنگی شهر کوفه را بیش از ۶۰ هزار نفر دانسته‌اند که بر این اساس، تعداد بیعت کنندگان با مسلم، تنها یک سوم جمعیت جنگجوی کوفه بوده‌اند.[۴۵] به همین جهت در تحلیل شرایط حرکت امام به کوفه، لازم است به این نکته توجه شود مردمی که در کوفه با مسلم بیعت نکرده بودند، همگی از مخالفان امام یا دوستداران امویان نبوده‌اند بلکه عده کثیری از شرکت در این منازعه کناره گرفته بودند؛ از این رو همین تعداد بیعت کنندگان برای برپایی قیامی در کوفه کافی بود و با اتکا به همین موضوع بود که امام حسین(ع) با دریافت نامه مسلم، رهسپار کوفه شد.[۴۶]

مسلم بن عقیل در ۱۱ ذی‌القعده[۴۷] نامه‌ای به امام حسین(ع) نوشت و تعداد زیاد بیعت کنندگان را تایید کرد و امام را به کوفه دعوت کرد.[۴۸] متن نامه مسلم به امام حسین(ع) در منابع، با اختلاف نقل شده است. بر این اساس، ۱۲ هزار،[۴۹] ۱۸ هزار[۵۰] و حتی در برخی نیز به آمادگی تمام مردم کوفه در نامه وی اشاره شده است.[۵۱]

با انتشار خبر ورود مسلم به کوفه، رفت و آمد شیعیان به خانه ابن مسیب آغاز گردید مردم به دیدار مسلم می‌شتافتند و با او بیعت می‌کردند. وی در دیدار گروهی از آنان، نامه امام حسین (علیه‌السلام) خطاب به مردم کوفه را قرائت کرد. مردم همگی از شوق دیدار امام (علیه‌السلام) گریستند. آنگاه عابس بن ابی شبیب شاکری برخاست و پس از حمد و ثنای پروردگار گفت: من از جانب مردم سخن نمی‌گویم و نمی‌دانم که در دل آن‌ها چه می‌گذرد ولی تو را از باطن خود آگاه می‌کنم. به خدا قسم هر زمان مرا بخوانید اجابت خواهم کرد و تا لحظه مرگ در رکاب شما به جنگ با دشمنان بر می‌خیزم و جز پاداش حق چیزی نمی‌خواهم. سپس حبیب بن مظاهر و به دنبال او سعید بن عبدالله حنفی برخاستند و سخنان عابس را تأیید کردند. پس از آن مردم با مسلم بیعت کردند. [۳۹] [۴۰] در آغاز دوازده هزار نفر از مردم کوفه با وی بیعت کردند، و به زودی شمار بیعت‌کنندگان به هیجده هزار نفر رسید. در پی آن مسلم نامه‌ای به امام حسین (علیه‌السلام) نوشت و حضرت را به کوفه دعوت کرد. [۴۱]

تصمیم حاکمان بر مقابله با مسلم

چون خبر بیعت مردم با مسلم بن عقیل به نعمان بن بشیر، حاکم وقت کوفه، رسید، به مسجد رفت و مردم را از فتنه‌انگیزی، ایجاد تفرقه و خون‌ریزی و مخالفت با یزید بر حذر داشت. ولی عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی، از هم‌پیمانان بنی امیه، برخاست و او را به ضعف و ناتوانی متهم ساخت. سپس نامه‌ای به یزید نوشت و او را از وقایع کوفه آگاه کرد. یزید نیز با مشورت سرجون، غلام معاویه، عبیدالله بن زیاد را روانه کوفه ساخت و امارت آن شهر را بدو سپرد. همچنین به وی فرمان داد تا مسلم را همچون مهره -گمشده‌- بجویید و هرگاه او را یافت به قتل برساند و سرش را برای او بفرستد. [۴۲] [۴۳] [۴۴] [۴۵].

ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه

هنگام ورود مسلم به کوفه، حاکم این شهر نعمان بن بشیر بود که منابع تاریخی او را فردی نرم خو و صلح طلب معرفی کرده‌اند.[۵۲] بر اساس برخی روایات نعمان دل خوشی از یزید نداشت.[۵۳] هنگامی که خبر بیعت مردم با مسلم بن عقیل در کوفه پیچید، نعمان بن بشیر، مردم را جمع کرد و آنان را به دوری از تفرقه توصیه کرد اما گفت تا کسی با من پیکار نکند، با او نخواهم جنگید. هنگامی که طرفداران حکومت اموی به این روش نعمان اعتراض کردند و او را ضعیف خواندند، او گفت برای من این خوشتر از آن است که قوی باشم اما از فرمان خدا سرپیچی کنم.[۵۴] طرفداران و عاملان یزید، از جمله عمر بن سعد و محمد بن اشعث کندی نامه‌ای به یزید نوشتند و به او گزارش دادند که اگر کوفه را می‌خواهی، شتاب کن که حاکم فعلی کوفه، نعمان بن بشیر، ضعیف است یا خود را به ناتوانی زده است.[۵۵] به همین جهت یزید، عبیدالله بن زیاد را که در آن هنگام حاکم بصره بود، به حکومت کوفه نیز منصوب کرد.[۵۶] بنا بر قول مورخین معاویه ضمن وصیتی که نزد غلام او بود و بعدها به یزید داده شد، ابن زیاد را برای مقابله با شورش احتمالی تعیین کرده بود.[۵۷]

عبیدالله بن زیاد و نیز پدرش زیاد بن ابیه سابقه خشنی نزد مردم داشتند. خلفای پیشین غالبا برای سرکوب برخی شورش‌ها از این خاندان استفاده می‌کردند. پیش از این عبیدالله شورش خوارج را در بصره به نحو بسیار خشونت بار و شگفت‌آوری سرکوب کرده بود.[۵۸] با ورود او به کوفه به نظر می‌رسد که اوضاع به ناگه علیه مسلم بن عقیل برگشت و بسیاری از مردم کوفه که قصد قیام علیه حکومت یزید را داشتند، از ترس جان، پراکنده شدند.[نیازمند منبع]

عبیدالله پس از ورود به کوفه به جستجوی پیوند یافتگان با مسلم بن عقیل پرداخت و سران قبایل را تهدید کرد که نام و نشان بیعت کنندگان از قبیله خود را در اختیار او قرار دهند و یا متعهد شوند که کسی از قبیله ایشان، مخالفت امویان نخواهد کرد وگرنه خونشان را خواهد ریخت و اموالشان را مصادره خواهد کرد.[۵۹]

با آمدن عبیدالله بن زیاد به کوفه، و پخش خبر تهدیدها و اقدامات او، فضای کوفه نا امن شده بود و مسلم بن عقیل برای حفظ امنیت خود، از خانه مختار خارج شد و به خانه هانی بن عروه از بزرگان کوفه رفت و از او خواست تا به او پناه دهد.[۶۰] هانی بن عروه با اینکه از خطر پذیرش این مسئولیت نگران بود، به مسلم پناه داد و از آن پس، شیعیان برای دیدار با مسلم به خانه هانی می‌رفتند.[۶۱]

تصمیم مسلم بر قیام

پس از ورود ابن زیاد به شهر و انتشار سخنان تهدیدآمیز وی، مسلم شبانه از خانه سالم بن مسیب به خانه هانی بن عروه نقل مکان کرد. از این پس کوفیان برای بیعت با مسلم به منزل هانی می‌رفتند. مسلم تصمیم گرفت بر ضدّ ابن زیاد قیام کند، ولی هانی گفت: تعجیل روا مدار.[۴۶] [۴۷] مسلم بار دیگر به وسیله عابس بن ابی‌شبیب برای امام حسین (علیه‌السلام) نامه‌ای نوشت و گفت: فرستاده به اهل خود دروغ نمی‌گوید، هجده هزار (و به قولی ۲۸ یا ۳۰ هزار نفر) [۴۸] نفر از مردم کوفه با من بیعت کرده‌اند، هرگاه نامه‌ام را دریافت کردی به سرعت حرکت کن، همه مردم با تو هستند و در دل هیچ رغبتی به خاندان معاویه ندارند. [۴۹]
این نامه، ۲۷ روز پیش از شهادت مسلم بن عقیل در اواخر ذی قعده [۵۰] به دست امام حسین (علیه‌السلام) رسید. [۵۱]

نقشه قتل عبیدالله بن زیاد

بنابر گزارشی که در بیشتر منابع تاریخی نقل شده، روزی عبیدالله بن زیاد برای عیادت شریک بن الاعور که از شیعیان امام علی(ع) بود و با عبیدالله دوستی داشت و در بستر بیماری در خانه هانی به سر می‌برد به خانه هانی آمد. پیش از آمدن او، به پیشنهاد شریک بن اعور قرار شد مسلم در جایی پنهان شود و در زمان مناسب عبیدالله بن زیاد را به قتل رساند. هنگامی که ابن زیاد به خانه هانی آمد، مسلم بن عقیل از کشتن او امتناع کرد و دلیل امنتاع خود را نارضایتی هانی بن عروه که دوست نداشت ابن زیاد در خانه‌اش کشته شود و نیز حدیثی از پیامبر(ص (نوان کرد که از کشتن به شکل غافلگیرانه منع فرموده‌اند.[۶۲]برخی عدم اقدام مسلم برای ترور عبیدالله بن زیاد را با این که وی مهدورالدم بود را دلیل پای بندی مسلم به مبانی ایمانی و دینی دانسته‌اند. [۶۳] برخی پژوهشگران با بررسی گزارش‌های مربوط به این واقعه، در صحت آن تردید کرده[۶۴] و برخی دیگر آن را به کلی ساختگی و بی‌پایه دانسته‌اند.[۶۵]محمدتقی جعفری در تحلیل خودداری مسلم بن عقیل از ترور ابن زیاد و رفتار انسانی اسلامی او می‌گوید هیچ منطق اجتماعی سیاسی و اخلاقی ساختگیِ روزگارِ ما نمی‌تواند عظمتِ شگفت انگیز قانونِ ممنوعیت قصاص قبل از جنایت و ممنوعیت قتل نفسِ غافل‌گیرانه را بفهمد و از مردم ماشین زده دنیای امروز توقع فهم آن را نباید داشت. [۶۶]

جاسوسی معقل از مسلم

ابن زیاد برای آنکه فعالیت‌های مسلم و یارانش را زیر نظر بگیرد، غلام خود معقل را به میان مردم فرستاد. معقل به مسجد کوفه رفت و با مسلم بن عوسجه که از یاران نزدیک مسلم بن عقیل بود آشنا شد و با راهنمایی او به دیدارش نایل آمد و رفته رفته در جمع دوستان و نزدیکان پذیرفته شد. معقل مبلغ سه هزار درهم نیز به ابوثمامه صائدی که کار جمع‌آوری اموال و خرید سلاح را بر عهده داشت تحویل داد تا در آن کار صرف گردد. وی گزارش فعالیت‌های مسلم را پیوسته به اطلاع ابن زیاد می‌رساند. [۵۲] [۵۳]

انصراف مسلم از قتل ابن زیاد

ابن زیاد همچنین به شریک بن اعور که در منزل هانی در بستر بیماری افتاده بود پیغام داد که به زودی به عیادتش خواهد آمد. در پی آن شریک، مسلم بن عقیل را تشویق کرد تا ابن زیاد را در خانه هانی به قتل برساند و برای این منظور طرحی را تدارک دید. او از مسلم خواست خود را در پشت پرده‌ای پنهان سازد و هنگامی که ابن زیاد سرگرم گفت‌وگو باشد، با اشاره شریک به وی حمله کند و او را از پای در آورد.

پس از ورود ابن زیاد به خانه هانی، شریک با او سرگرم گفت‌وگو شد. اندکی بعد برای اجرای نقشه خود آب طلبید ولی حرکتی از مسلم مشاهده نکرد. او چند مرتبه دیگر خواسته خود را تکرار کرد و این شعر را خواند: ما تنتظرون بسلمی ان تحیوها؟ در انتظار چیستید که به سلمی درود نمی‌گویید؟

ولی مسلم این‌بار نیز دعوت او را اجابت نکرد. ابن زیاد از هانی پرسید: آیا او هذیان می‌گوید؟ هانی پاسخ داد: آری این رفتار او از صبح شروع شده است. آنگاه ابن زیاد با اشاره غلامش، مهران، که موضوع را دریافته بود مجلس را ترک گفت. پس از رفتن ابن زیاد، شریک به مسلم اعتراض کرد و گفت: چه چیز تو را از کشتن باز داشت. مسلم گفت: نخست آنکه هانی راضی نبود این کار در خانه او صورت گیرد، و دوم آنکه سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به یاد آوردم که فرمود: مؤمن غافلگیرانه نمی‌کشد». [۵۴] [۵۵] [۵۶] و نیز گزارش شده که هانی بن عروه پیشنهاد قتل ابن زیاد را به مسلم داد. [۵۷]

فرا خواندن هانی به دارالاماره

وقتی ابن زیاد از خانه هانی به قصر خود بازگشت مالک بن یربوع تمیص نزد وی آمد و نامه‌ای را که از عبدالله بن یقطر گرفته بود نشان داد. نامه از مسلم برای امام حسین (علیه‌السلام) فرستاده شده بود. مسلم در این نامه، بیعت مردم کوفه با امام (علیه‌السلام) را به اطلاع آن حضرت رسانده از ایشان خواسته بود تا در سفر به کوفه شتاب ورزد.
در پی آن ابن زیاد گروهی را به دنبال هانی بن عروه فرستاد و او را به دار الاماره فرا خواند و چون آمد، خطاب به وی گفت: مسلم را در خانه خود پناه داده برای او سلاح و مردان جنگی جمع می‌کنی و گمان داری که کارهای تو بر ما مخفی می‌ماند.[۵۸] هانی بن عروه گفت: خانواده‌ات را بردار و به شام برو و در آنجا زندگی کن، زیرا شایسته‌تر از تو و یزید به اینجا آمده است. ابن زیاد از پاسخ هانی سخت برآشفت و او را مورد ضرب و جرح قرار داد و به زندان افکند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:54 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

قیام مسلم

خبر دستگیری هانی بن عروه، مسلم را بر آن داشت تا کسانی را که با وی بیعت کرده بودند فرا بخواند و بر ضدّ ابن زیاد قیام کند. [۵۹] بدین‌منظور به عبدالله بن خازم فرمان داد تا در میان شیعیان شعار «یا منصور امت» [۶۰] را سر دهد. به دنبال آن چهار هزار نفر از هیجده هزار بیعت کننده با مسلم، گرد هم آمدند. مسلم بن عقیل، عبیدالله بن عمرو کندی را بر قبیله کنده و ربیعه، ابوثمامه صائدی را بر تمیم و همدان و عباس بن جعده جدلی را بر گروه مدینه گمارد و خود نیز در قلب سپاه قرار گرفت. پرچم سبز در دست مختار و پرچم سرخ به دست عبدالله بن نوفل بود. [۶۱] بزرگان و افراد مسلح پیشاپیش حرکت می‌کردند. سپس در حالی‌که شعار «یا منصور امت» سر می‌دادند به سمت دار الاماره به راه افتادند. خبر حرکت مسلم به ابن زیاد رسید. او که در مسجد کوفه مشغول سخنرانی بود و مردم را به اطاعت از یزید و پرهیز از تفرقه‌افکنی فرا می‌خواند، با شنیدن این خبر به سرعت خود را به دار الاماره رساند و فرمان داد تا درها را ببندند.[۶۲] در داخل قصر سی نفر سرباز [۶۳] و بیست نفر از بزرگان کوفه و خانواده ابن زیاد حضور داشتند.

محاصره دار الاماره

سپاهیان مسلم پس از گذشتن از مسجد، [۶۴] دار الاماره را به محاصره خود در آوردند. ابن زیاد همراه گروهی به بالای قصر رفتند. مردم با دیدن آن‌ها به سویشان سنگ پراندند و به عبیدالله و پدرش، زیاد، ناسزا گفتند. [۶۵]

حیله ابن زیاد بعد از محاصره

ابن زیاد به کثیر بن شهاب حارثی فرمان داد تا همراه پیروان مذحجی خود از «باب الرومیین» خارج شود، و به میان مردم برود و آنان را از گرد مسلم پراکنده سازد و از جنگ بترساند و از کیفر حاکم بر حذر دارد. همچنین به محمد بن اشعث فرمان داد تا همراه پیروان کندی و حضرموتی خود از قصر خارج شود و پرچم امان بر افرازد و مردم را به سوی آن فرا بخواند. وقتی ابن اشعث به نزدیکی خانه‌های بنی عماره رسید، مسلم بن عقیل، عبدالرحمن بن شرع شبامی را به سوی او فرستاد.[۶۶] [۶۷] [۶۸] ابن اشعث چون جمعیت زیادی را در برابر خود مشاهده کرد عقب‌نشینی کرد. [۶۹] ولی همراه با کثیر بن شهاب، قعقاع بن شور ذهلی و شبث بن ربعی، مردم را از پیوستن به مسلم بر حذر داشت. به دنبال آن گروه زیادی از مردم به آنان پیوستند و داخل قصر شدند. کثیر بن شهاب از ابن زیاد خواست تا به جنگ مسلم بروند ولی او نپذیرفت. گروهی نیز با اصرار زنان و کودکان و خانواده‌های خود از حضور در جنگ منصرف شدند. مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر و برخی دیگر از یاوران مسلم به وسیله عشیره خود در خانه مخفی گردیدند [۷۰] . عبیدالله بن عمرو بن عزیز کندی و عبیدالله بن حارث بن نوفل و عبدالله بن علی بن یزید کلبی به دست حصین بن نمیر و کثیر بن شهاب دستگیر و زندانی شدند. [۷۱]

پیمان‌شکنی هم ‌پیمانان مسلم

شب هنگام سپاه چهار هزار نفری مسلم به سیصد نفر تقلیل یافت و پس از اقامه نماز تنها سی نفر در مسجد ماندند. مسلم بن عقیل از مسجد بیرون آمد در ابتدای کوچه ده نفر از کوفیان را همراه خود دید ولی با عبور از اولین خانه هیچ‌کس با وی نمانده بود. [۷۲] [۷۳] قیام مسلم در کوفه در روز سه شنبه هشتم ذی حجه سال شصت هجری واقع گردید. [۷۴]

دستگیری هانی و قیام مسلم

ارتباط مسلم با شیعیان مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسی به نام معقل که خود را از طرفداران مسلم بن عقیل و علاقه‌مند به دیدار او نشان می‌داد از مخفیگاه مسلم، آگاه شد.[۶۷] بعد از اینکه عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم آگاه شد، هانی بن عروة را به قصر فراخواند و از او خواست مسلم را به وی تحویل دهد. چون هانی زیر بار چنین کاری نرفت بازداشت شد. هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از پیروان خود خواست قیام کنند، بنابر روایات منابع تاریخی حدود ۴۰۰۰ نفر با شعار یا منصور امت فراهم شدند.[۶۸] در نیرو‌هایی که مسلم فراهم آورده بود، عبدالرحمن بن کریز فرمانده کندیان، مسلم بن عوسجه فرمانده مذحجیان، ابوثمامه صائدی فرمانده تمیم و همدان و عباس بن جعده بن هبیره فرمانده قریش و انصار بودند.[۶۹] قیام کنندگان به سوی قصر حکومت راه افتادند و آن را محاصره کردند، داخل قصر تنها ۵۰ تن از محافظان عبیدالله و نزدیکان وی حضور داشتند.[۷۰]

در این هنگام عبیدالله بن زیاد از بعضی از بزرگان کوفه که کنارش بودند مانند محمد بن اشعث، کثیر بن شهاب حارثی، شبث بن ربعی، قعقاع بن شور، حجار بن ابجر و شمر بن ذی الجوشن خواست که به میان جمعیت روند و با دادن وعده و وعید و ترساندن مردم از رسیدن سپاه شام، آنان را از یاری مسلم و امام حسین(ع)، بازدارند.[۷۱] این حیله کارگر شد.البته دراین میان نقش شریح قاضی در دادن گزارش دروغ به مردم ومتفرق ساختن آنان نباید فراموش شود. روایات تاریخی از ترس مردم در پی تبلیغات همراهان عبیدالله و سرعت پراکنده شدن آنان از اطراف مسلم حکایت دارند، تا جایی که شب‌هنگام مسلم تنها ماند و جایی برای خفتن نداشت.[۷۲]

پناه بردن مسلم به خانه طوعه

داستان غریبى مسلم بن عقیل و تنها ماندنش در کوفه، ماجراى تلخ و غم‌انگیزى است. پناه‌بردن او به خانه زنى شیعه به نام «طوعه» که وقتى او را شناخت، به خانه‌اش راه داد و از وى پذیرایى کرد، مشهور است. آن زن فداکار، به وظیفه خویش در مقابل نماینده امام حسین علیه السلام به خوبى عمل کرد و در خدمت به مسلم هیچ کوتاهى نکرد. مسلم بن عقیل، همه آن شب را - که شب آخر عمرش بود - به تهجد و عبادت گذراند. وقتى پسر طوعه که از هواداران ابن زیاد بود، به خانه آمد و ماجرا را فهمید، صبح زود به دارالاماره رفت و گزارش داد. وقتى خبر به گوش ابن زیاد رسید، شصت یا هفتاد و به قولى سیصد تن از سربازان ویژۀ  خود را همراه محمد بن اشعث رهسپار محل اختفاى مسلم کرد. مسلم چون از محاصره خانه مطلع شد از خانه بیرون آمد و یک تنه با انبوه سپاه دشمن که محاصره‌اش کرده بودند، به نبرد پرداخت و شجاعانه جنگید. در هنگام نبرد، در شعر و رجزى خطاب به خودش چنین می‌‌گفت: «این مرگ است، هر چه می‌‌خواهى بکن، بى‌شک جام مرگ را خواهى نوشید. براى فرمان خدا شکیبا باش، که حکم خداوند در میان بندگان جارى است...».[۶]

نیروهاى کمکى براى پشتیبانى گروه مهاجم به سمت مسلم بن عقیل آمدند، ولى او مردانه با همه آنان می‌‌جنگید و آماده بود تا پاى جان و تا آخرین قطره خون مقاومت کند. باز هم شعر و رجز می‌‌خواند، با این مضامین که: «سوگند خورده‌ام که جز آزادمرد کشته نشوم، هر چند که مرگ را چیز ناخوش‌آیندى ببینم. بیم آن دارم که به من دروغ گفته، یا فریبم داده باشند. بالاخره این آب خنک، با آب گرم دریاى تلخ درمی‌‌آمیزد. پراکندگى خاطر را بزداى، با تمرکز و استقرار بجنگ، که هر کس این روز سخت را ملاقات خواهد کرد».[۷] سرانجام با نیرنگ مأموران، مسلم را داخل یک گودال انداختند و از هر طرف بر سر او شمشیر زدند و دستگیرش کردند.

لو رفتن مخفیگان مسلم

اندکی بعد از استقرار مسلم در خانه طوعه، بلال فرزند وی که برای میگساری با دوستان خود بیرون رفته بود به خانه بازگشت و از حضور مسلم در خانه مطلع شد. او به رغم تأکید مادر، موضوع را کتمان نکرد و صبح هنگام، نزد عبدالرحمن بن اشعث رفت و راز خود را با وی در میان گذاشت. عبدالرحمن نیز نزد پدرش که در قصر ابن زیاد بود رفت و موضوع مخفی شدن مسلم در خانه طوعه را به اطلاع وی رساند. اندکی بعد ابن زیاد نیز از موضوع باخبر شد و در پی آن شصت یا هفتاد و به قولی سیصد تن از سربازان ویژه [۸۱] خود را همراه محمد بن اشعث رهسپار محل اختفای مسلم کرد.

تجمع دشمنان کنار خانه طوعه

سپاه ابن اشعث بر در خانه اجتماع کردند. مسلم از صدای اسبان و سربازان دریافت که برای دستگیری او آمده‌اند. آنگاه اسب خود را آماده کرد و بر آن لجام بست، زره پوشید و عمامه بر سر نهاد و شمشیرش را به دست گرفت، و تبسّمی کرد و با خود گفت: ای نفس به سوی مرگ قدم بردار، چیزی که راه نجاتی از آن نیست. پس از آن رو به زن کرد و گفت: رحمت خدا بر تو باد و خداوند در برابر نیکی تو پاداش خیر عطا کند. طوعه به دستور مسلم در را باز کرد و او همچون شیری دژم در برابر سپاه ابن زیاد ظاهر گردید.

جنگ مسلم با دشمنان

سربازان ابن زیاد به داخل خانه ریختند. مسلم به آن‌ها یورش برد و از خانه بیرون راند.
جنگ سختی در گرفت و شماری از سربازان ابن زیاد کشته شدند. چون این خبر به ابن زیاد رسید، به ابن اشعث پیغام داد که من تو را برای دستگیری یک نفر فرستاده‌ام، در حالی‌که ضربه سختی بر سپاهم وارد آمده است. ابن اشعث پاسخ داد: آیا می‌دانی ما را برای دستگیری شیری دلاور و شمشیری بران که در دست مردی شجاع و با اراده قرار دارد فرستاده‌ای؟ او از خاندان پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله است. ابن زیاد پیغام فرستاد که به او امان دهید زیرا جز این راهی برای دستگیری او نخواهید یافت. [۸۲] از این‌رو ابن اشعث به مسلم گفت: تو در امانی خود را به کشتن مده. مسلم گفت: نیازی به امان مکر پیشگان نیست.

رجزخوانی مسلم

مسلم در حالی‌که این چنین رجز می‌خواند به نبرد با آنان پرداخت: أَقْسَمْتُ لا أُقْتَلُ إِلّا حُرَّاً ••• وَ انْ رأیتُ المَوت شیئاً نُکراً –کلُّ امرِی یوماً مُلاقٍ شَرّاً ••• و یخلط البارد سُخناً مُرّاً -
رُدّ شعاع الشمس فاستقرا ••• أَخافُ أَن أُکذَبَ أَو اغَرّاً . [۸۳] -قسم یاد کرده‌ام که سرافراز و آزاد کشته شوم، اگرچه مرگ را خوشایند نمی‌بینم. هر کس روزی ممکن است به شرّی برسد و هر سردی‌ای ممکن است با گرمایی گزنده به هم آمیزد، چنان‌که پرتو خورشید، زایل می‌شود و باز می‌گردد. من از این می‌ترسم که به من دروغ بگویند و یا فریبم بدهند.

جواب ابن‌اشعث به رجزخوانی

ابن اشعث گفت: این دروغ نیست و کسی تو را فریب نخواهد داد. این گروه خواهان کشتن تو نیست. ولی مسلم به سخنان وی توجهی نکرد و به نبرد ادامه داد. ضعف و تشنگی سراسر وجودش را فرا گرفته بود. سربازان ابن زیاد بار دیگر با سنگ و تیر به سویش یورش بردند. عدّه‌ای نیز بر بام خانه رفتند و مشعل‌های آتش بر وی افکندند. مسلم گفت: وای بر شما همانند کفار بر من سنگ می‌زنید در حالی‌که من از خانواده پیامبرانم، وای بر شما آیا این‌گونه حق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و خاندان او را رعایت می‌کنید؟ سپس با همه ضعفی که در بدن احساس می‌کرد به آنان حمله کرد و جمعشان را پراکنده ساخت و دوباره به عقب بازگشت و پشت به دیوار نهاده بار دیگر سربازان ابن زیاد به سوی او حمله‌ور شدند، ولی محمد بن اشعث بانگ برآورد و گفت رهایش کنید تا با او سخن بگویم. سپس به مسلم نزدیک شد و در برابرش ایستاد و گفت: ای پسر عقیل خود را به کشتن مده تو در امانی و خون تو بر عهده من است. مسلم گفت: آیا گمان می‌کنی که دست در دست تو خواهم گذاشت در حالی‌که قدرت در بدن دارم، و به خدا هرگز چنین نخواهم کرد. سپس به وی حمله کرد و او را به عقب راند و بار دیگر به جایگاه خویش بازگشت و گفت: تشنگی بر من غلبه کرده است.

اسیر شدن مسلم

ابن اشعث خطاب به سربازان خود فریاد زد که این ننگ و سستی است که در برابر یک نفر این چنین ضعف نشان دهید، همه با هم به او حمله کنید! در این هنگام مسلم نیز به آنان یورش برد. شمشیر بکیر بن حمران احمری به لب‌های مسلم اصابت و آن‌ها را پاره کرد. مسلم نیز ضربتی بر بکیر زد و او را از اسب به زیر افکند. سربازان ابن زیاد از پشت به مسلم حمله کردند و او را بر زمین زدند. سپس سلاحش را گرفته و اسیر کردند. عبیدالله بن عباس جلو آمد و عمامه مسلم را گرفت. اشک مسلم بر چهره روان گشت. عمرو بن عبیدالله به مسلم گفت برای کسی که خود به استقبال مرگ می‌رود گریستن شایسته نیست. مسلم گفت: به خدا قسم گریه من برای مرگ نیست بلکه من برای حسین (علیه‌السلام)، خانواده‌اش و فرزندان خود که بدین‌سو می‌آیند می‌گریم.

مسلم در قصر ابن‌زیاد

بیرون قصر عده‌ای از مردم از جمله عمارة بن عقبه، عمرو بن حریث، مسلم بن عمرو و کثیر بن شهاب در انتظار دیدار ابن زیاد نشسته بودند. کوزه آب سردی نیز در کنار درگاه به چشم می‌خورد. مسلم رو به آن‌ها کرد و گفت: قدری از این آب به من بدهید. مسلم بن عمرو گفت: می‌بینی که چقدر سرد است؟ به خدا قسم هرگز از آن نخواهی چشید، مگر آن‌که پیش از آن، آب جوشان جهنم را بنوشی. مسلم بن عقیل گفت: وای بر تو، کیستی؟ گفت: من فرزند کسی هستم که حقّی را که تو انکار می‌کنی می‌شناسد و نصیحت پیشوایی را که تو با او دشمنی می‌ورزی می‌پذیرد و در حالی‌که تو با او مخالفت می‌کنی، از او اطاعت می‌کند.
من مسلم بن عمرو باهلی هستم. مسلم بن عقیل گفت: چه چیز تو را چنین ستم‌پیشه و سنگ‌دل کرده است؟ ای فرزند باهله، تو برای رفتن به جهنم و نوشیدن آب جوشان سزاوارتری. [۸۶] سپس مسلم به دیوار تکیه داد و نشست. عمارة بن عقبه غلامش را فرستاد و کوزه آبی آورد و قدری به مسلم داد، مسلم سه بار ظرف آب را بالا برد ولی هر بار ظرف پر از خون شد. بار آخر دو دندان ثنایای مسلم در ظرف افتاد و او هرگز نتوانست آب بنوشد. آنگاه گفت: الحمدللّه، اگر این آب روزی من بود آن‌را می‌نوشیدم. سپس مسلم را به داخل قصر بردند. [۸۷] [۸۸]

سلام نکردن مسلم به ابن‌زیاد

مسلم بن عقیل در برابر ابن زیاد ایستاد ولی سلام نکرد. نگهبان اعتراض کرد مسلم گفت: ساکت باش به خدا قسم او امیر من نیست. آیا در حالی‌که او قصد کشتن مرا دارد، من به او سلام کنم؟ ابن زیاد گفت: در هر صورت تو را خواهم کشت. مسلم گفت: باکی نیست. زیرا پیش از این، بدتر از تو بهتر از مرا کشته است.[۸۹]

جواب مسلم به ابن‌زیاد

ابن زیاد گفت: ای پسر عقیل به کوفه آمدی و اجتماع مردم را پراکنده ساختی و وحدت کلمه آن‌ها را به هم ریختی و برخی را بر برخی دیگر شوراندی و فتنه بر پا کردی. مسلم گفت: هرگز چنین نیست. تو دروغ می‌گویی به خدا قسم معاویه از سوی همه مردم انتخاب نشد. بلکه با حیله و تزویر بر وصّی پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله غلبه کرد و خلافت را از او گرفت. پسرش یزید نیز همین‌گونه عمل کرد. تو و پدرت زیاد بذر فتنه را کاشتید و من امیدوارم که خداوند شهادت مرا به دست بدترین مخلوق خود قرار دهد. به خدا قسم من از امیرالمؤمنین حسین بن علی (علیه‌السلام) فرزند فاطمه، اطاعت و پیروی کرده‌ام، و ما برای خلافت از معاویه و یزید و آل زیاد شایسته‌تریم. زمانی که من به کوفه آمدم مردم عقیده داشتند که پدرت زیاد، برگزیدگان ایشان را کشته و خونشان را ریخته است و همانند کسری و قیصر در میان آنان زندگی کرده است. ما آمدیم تا آنان را به عدالت فرمان دهیم و به سوی حکم قرآن بخوانیم.

گستاخی ابن زیاد در مقابل مسلم

ابن زیاد گفت: آیا زمانی که ما با مردم این‌گونه رفتار می‌کردیم تو در مدینه شراب نمی‌خوردی مسلم گفت: من شراب می‌خوردم؟ به خدا قسم که او می‌داند تو راست نمی‌گویی و ندانسته سخن می‌گویی و من چنان‌که می‌گویی نیستم، تو که به ناحق و نابجا مردم را می‌کشی و خونشان را می‌ریزی و چنان به خوش‌گذرانی می‌پردازی که گویی هیچ اتفاقی نیفتاد، برای شراب خوردن شایسته‌تری. ابن زیاد به مسلم دشنام داد و گفت: خداوند تو را از رسیدن به آرزویت محروم ساخت، آرزویی که سزاوار آن نبودی. مسلم پرسید: پس چه کسی شایسته آن است؟ گفت: یزید. مسلم گفت: خدا را در همه حال سپاس می‌گویم و به حکم او رضایت می‌دهم. ابن زیاد پرسید: به گمانت شما شایسته خلافتید؟ مسلم پاسخ داد: گمان نمی‌کنم، بلکه یقین دارم. ابن زیاد خمشگین شد و گفت که او را به صورتی بی‌سابقه خواهم کشت. مسلم گفت تو سزاوار بدعتی! تو از کشتار و شکنجه مردم و کردارهای زشت دست نخواهی کشید و هیچ‌کس جز تو برای این امور شایسته نیست. [۹۰] [۹۱]

درخواست مسلم از عمر سعد

مسلم به عمر بن سعد که در مجلس حاضر بود رو کرد و گفت: ای عمر میان من و تو نسبت فامیلی است. من خواسته‌ای دارم که مایلم آن‌را خصوصی با تو در میان بگذارم و تو می‌بایست آن را بر آورده سازی. عمر نخست از پذیرش آن خودداری کرد ولی با اشاره ابن زیاد همراه با مسلم به گوشه‌ای رفتند. مسلم گفت: در آغاز ورودم به کوفه هفتصد درهم از کسی قرض گرفته‌ام شمشیر، زره و اسبم را بفروش و آن‌را بپرداز. [۹۲] پیکرم را به خاک بسپار و کسی را نزد حسین (علیه‌السلام) بفرست تا او را باز گرداند. زیرا او اکنون به توصیه من بدین‌سو در حرکت است. [۹۳]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دستگیری و شهادت مسلم

مسلم پس از تنهایی و بی‌سرپناهی به زنی به نام طوعه پناه برد و در خانه او مخفی شد؛ اما پسر طوعه، صبح روز بعد، خبر را به عوامل حکومت رساند و ابن زیاد گروهی ۷۰ نفره را به محمد بن اشعث داد که مسلم را دستگیر کند و به قصر بیاورند.[۷۳] .

پس از زد و خوردی که میان مسلم و نیروهای حکومتی پیش آمد، وکشته شدن ۴۱ نفر به دست مسلم [۷۴]محمد بن اشعث که نتوانسته بود به راحتی موفق به شکست یا دستگیری مسلم بشودبه مسلم گفت اگر تسلیم شود در امان است. بدین طریق مسلم، تسلیم شد[۷۵] پس از دستگیر شدن چون او را خلع سلاح کردند فرمود این آغاز مکر و فریب شماست و آنگاه گریست و چون به او گفتند کسی که در چنین میدانی پا گذاشته نباید بگرید گفت برای خودم نمی‌گریم برای حسین و خاندانش می‌گریم که به سوی شما مردمی در حال حرکت هستند[۷۶] [یادداشت ۵] و به قصر آورده شد ولی ابن زیاد، امان پسر اشعث را بیجا خواند و پس از مشاجراتی که میان وی و مسلم گذشت، دستور داد، بکیر بن حمران[۷۷] (که در درگیری با مسلم زخمی شده بود) وی را به بالای قصر برده و سرش را از بدن جدا کند.[۷۸] پس از جدا کردن سر مسلم، بدن او را از بالای قصر به پایین انداختند.[۷۹] پس از کشتن مسلم و هانی بدن هایشان را در بازارها کشاندند. [۸۰] سید باقر هندی د ۱۳۲۹ق. در ابیاتی از قصیده‌اش به این حادثه اشاره کرده است. رموك من القصر إذ أوثقوك - فهل سلمت فيك من جارحه - وسحبا تجرّ بأسواقهم - ألستَ أميرهم البارحه - قُتلتَ ولم تبكك الباكيات - أمالك في المصر من نائحه . ترجمه: «تو را با دست‌های بسته از بالای قصر دارالاماره به زمین انداختند، آیا پس ازآن عضوی ازبدنت سالم ماند؟! در بازارها بدنت راکشاندند مگر تو تا دیروز امیرشان نبودی (و با تو بیعت نکره بودند؟!) کشته شدی ولی کسی بر تو نگریست مگر در شهر گریه کننده‌ای نداشتی؟[۸۱]

بنا بر برخی گزارش‌های تاریخی مسلم که نگران امام حسین(ع) بود از عمر بن سعد که قریشی بود خواست تا بدو وصیت کند. نخستین وصیت او این بود تا کسی را نزد امام فرستد و او را از آمدن به کوفه منع کند. دیگر آن که جنازه او را کفن و پس از آن دفن کند و دیگر آن که بدهی او را با فروختن شمشیر و دیگر وسایلش بپردازد.[۸۲]

پس از شهادت مسلم، ابن زیاد دستور قتل هانی بن عروه را نیز صادر کرد و سپس سرهای این دو را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد.[۸۳]

ابن زیاد به ابن حمران [۹۴] که در جنگ با مسلم مجروح شده بود دستور داد تا برای تشفّی دل خود کشتن مسلم را بر عهده بگیرد. بُکیر، مسلم را به بالای قصر برد. و مسلم بن عقیل در آن حال تکبیر می‌گفت و استغفار می‌کرد و بر انبیا و ملائکه درود می‌فرستاد و می‌گفت: خداوندا، میان ما و این گروه که بر ما ستم روا داشتند، ما را تکذیب کردند و کشتند تو خود حکم بفرما، وقتی به بالای قصر رسیدند بکیر سر آن حضرت را از بدن جدا کرد و پیکرش را به بیرون قصر انداخت. سپس وحشت زده نزد عبیدالله بازگشت و گفت: هنگامی که مسلم را به قتل رساندم ناگهان دیدم مردی سیاه چهره و زشت در برابرم ایستاده و انگشتان خود را به دهان گرفته است، من با مشاهده آن بسیار ترسیدم! [۹۵] [۹۶] مسلم بن عقیل در هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری در کوفه به شهادت رسید. گفته شده وی به دست راشد بن صرد بن عتبه به شهادت رسید. [۹۷]

مسلم را به قصر ابن زیاد بردند. او هنگام ورود به قصر، سلام نکرد زیرا ابن زیاد را به رسمیت نمی‌‌شناخت. برخوردها و گفتگوهاى تندى میان این اسیر آزاده و حاکم سنگدل کوفه گذشت. هر چه ابن زیاد می‌‌گفت، مسلم جوابى کوبنده به او می‌‌داد. به ناچار ابن زیاد دستور داد او را بکشند.[۸]

مسلم بن عقیل را به بالاى دارالاماره بردند، و در حالى که ذکر و تکبیر می‌‌گفت و بر خاندان پیامبر درود می‌‌فرستاد، سر از بدنش جدا کردند و پیکرش را به زیر افکندند. شهادت او در روز عرفه، نهم ذی الحجه سال شصت هجرى بود. زمانى خبر شهادت مسلم بن عقیل به سیدالشهدا علیه السلام رسید که وى از مکه بیرون آمده و در راه کوفه بود. آن حضرت طى سخنانى و از جمله درباره مسلم بن عقیل، این شهید سرافراز، چنین فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند، او به رحمت و رضوان خدا شتافت و تکلیفش را ادا کرد و آن چه بر دوش ماست، باقى مانده است».[۹] سپس فرزندان او را که در کاروان حسینى بودند، مورد تفقد قرار داد و دست محبت بر سر دخترش کشید.

سر مسلم را همراه سر هانى نزد یزید فرستادند. قبر مسلم در کوفه و متصّل به مسجد کوفه است . قبر هانى و مختار هم نزدیک قبر اوست . محدّث قمى پس از ذکر اعمال مسجد جامع کوفه، نماز و زیارتنامه اى براى حضرت مسلم نقل کرده است، با این شروع: (الحَمدُلِلّهِ المَلِک الحَقِّ المُبین ...(.

پیکر مسلم بعد از شهادت

سر مسلم بن عقیل را همراه با سر هانی بن عروه به شام فرستادند. یزید دستور داد تا آن‌ها را بر سر در یکی از دروازه‌های شهر دمشق آویختند. [۹۸] پیکرش را نیز در بازار قصاب‌های کوفه بر روی زمین کشاندند و سپس در همان‌جا به دار آویختند. [۹۹] [۱۰۰] سه روز پس از شهادتش، عمر بن سعد بر او نماز خواند، کفن کرد و سپس در کنار دار الاماره به خاک سپرد. [۱۰۱] [۱۰۲] به روایتی، مردم قبیله مذحج پیکرش را در کنار دار الاماره کوفه به خاک سپردند. [۱۰۳] گفته شده است که ابن زیاد برای اینکه بتواند رفت و آمد شیعیان را زیر نظر بگیرد و یا آنان نتوانند در سوگ مسلم عزاداری کنند این محل را برای دفن وی تعیین کرد. [۱۰۴]

خبر شهادت مسلم به امام حسین

خبر شهادت مسلم به وسیله یکی از اهالی کوفه به نام بکر بن معنقه [۱۰۵] در شَراف [۱۰۶] یا ثعلبیه [۱۰۷] به امام حسین (علیه‌السلام) رسید. امام (علیه‌السلام) از شنیدن آن بسیار اندوه‌گین شد و گریست [۱۰۸] و سپس فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون، رحمت خدا بر او باد.» و این سخن را چند بار تکرار کرد. همچنین فرمود: از این پس زندگی بی‌معنا است و خیری ندارد [۱۰۹] بستگان مسلم نیز به شدّت بر آشفتند و گفتند: انتقام مسلم را خواهیم گرفت. [۱۱۰]

اطلاع یافتن امام حسین(ع) از خبر شهادت مسلم

امام حسین(ع) در منزل زرود یا نزدیکی آن، خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را از مردی از طایفه بنی اسد شنید، آنان امام را از اوضاع کوفه آگاه کردند و او را از رفتن به کوفه بر حذر داشتند.[۸۴] بنا به نقل برخی منابع، خبر شهادت مسلم و هانی در منزل ثعلبیه[۸۵] یا قادسیه[۸۶] و یا قطقطانه[یادداشت ۶][۸۷] به امام حسین(ع) رسیده است. عبداللَّه بن سليمان و منذر بن مشمعل‏ در این منزل به کاروان امام رسیدند و تا ثعلبیه با او همراه شدند. بنا به آنچه که در ارشاد شیخ مفید آمده، این دو تن، خبر کشته شدن مسلم و هانی را در زرود شنیدند و در ثعلبیه به امام رساندند.[۸۸]بنابر گزارش سید ابن طاووس در لهوف امام از خبر شهادت مسلم در منزل زُباله مطلع شد و اشک از دیدگانش جاری شد و برای او دعا کرد و فرمود او به آن چه بر عهده‌اش بود عمل کرد و بر ماست که به وظیفه خویش عمل کنیم. [۸۹] کسانی که به طمع حکومت و قدرت و موقعیت با امام همراه شده بودند یا در همراهی با او شک داشتند پس از این خبر از امام جدا شدند. [۹۰][یادداشت ۷]

علت شکست قیام کوفه و ماموریت مسلم

بیشتر نویسندگان، با توجه با اطلاعات موجود در منابع، در علت‌یابی شکست قیام مردم کوفه هنگام حضور مسلم در این شهر، به نقش سیاست‌های عبیدالله بن زیاد در ایجاد وحشت بین مردم کوفه و نیز ساختار اجتماعی کوفه که مانع اتحاد و همبستگی مردمان کوفه می‌شد و روانشناسی کوفیان که آنان را افرادی احساساتی و نظم ناپذیر و دنیا طلب معرفی می‌کند، تاکید کرده‌اند.[۹۱] اخیرا یکی از نویسندگان در کنار عوامل دیگر شکست قیام مسلم،از ضعف فرماندهی در این قیام، به عنوان یک احتمال، یاد کرده‌ است.[۹۲]سخن چینى و جاسوسى امویان، روى کار آمدن عبیداللّه، بکارگیرى شبکه جاسوسى پیشرفته و ایجاد فضاى رعب و وحشت را نیز از عوامل شکست قیام مسلم برشمرده‌اند[۹۳]آیت الله خامنه‌ای دنیا گرایی خواص و ترجیح دادن دنیا بر حق و آخرت و پراکنده شدنشان از گرد مسلم و بد عمل کردن برخی از آنها مانند شریح قاضی و... را از علل شکست قیام مسلم برشمرده است.[۹۴]

عوامل شکست قیام نماینده حسین در کوفه

سخن‌چینی و جاسوسی امویان در کوفه : نعمان بن بشیر والی کوفه بود، هنگامی که خبر حضور مسلم در کوفه به گوش او رسید تصمیم گرفت برای آرام کردن اوضاع سخنرانی کند و مردم را از خشونت بازدارد. بعد از سخنرانی او برخی از هواخواهان بنی‌امیه یقین کردند که او فردی نیست که مسلم را سرکوب کند از این رو برخی از چهره‌های طرفدار بنی‌امیه و نیز جاسوسان اموی طی مکاتباتی این مسئله را به اطلاع حکومت مرکزی شام رساندند. آنان طی نامه‌هایی یزید را از بی‌کفایتی نعمان در سرکوب مخالفان آگاه ساختند. نخست عبدالله بن مسلم، نامه‌ای به یزید نوشت. پس از او عمر سعد و محمد بن اشعث نیز دست به قلم بردند و نامه‌هایی نوشتند.[۱۴]

روی کار آمدن عبیدالله : بعد از رسیدن نامه به دست یزید وی از اخبار کوفه آگاه شد و هیچ اقدامی را بهتر از سرکوب سریع بیعت‌کنندگان با مسلم ندید. او برای این کار با مشاور خود سرژیوس مسیحی مشورت کرد و او نیز گفت که کسی جز عبیدالله شایسته این کار نیست.[۱۵] عبیدالله در این ولایت کوفه برکنار کرد.[۱۶]

به‌کارگیری شبکه جاسوسی پیشرفته : عبیدالله برای انجام مسئولیت اصلی خود، سرکوبیِ قیام مسلم بن عقیل که برای آن از بصره به کوفه آمده بود، عریفان کوفه را جمع کرد و با آن‌ها جلسه تشکیل داد. عریفان کار مأموران مخفی امنیت و اطلاعات امروز را انجام می‌دادند. هر عریف، مسئولیت اطلاعاتی و امنیتی افراد گروه خود را بر عهده داشت و باید تمام حرکات و رفتارهای آنان را تحت نظارت قرار می‌دادند و حرکت‌های مخالفت‌آمیز آنان با حاکمیت را گزارش می‌کردند. از جمله وظایف مهم دیگر عریفان تشویق مردم و بسیج آنان برای شرکت در جنگ‌ها بود.[۱۷]

ایجاد رعب و وحشت : عبیدالله با در نظر گرفتن سیاست ایجاد رعب و وحشت فضای سنگینی را بر کوفه حاکم کرد. فشار سیاسی عبیدالله به مردم و نیز ساختار اجتماعی کوفه که مانع اتحاد و همبستگی مردمان کوفه می‌شد و روان‌شناسی کوفیان که آنان را مردمانی احساساتی و دنیاطلب معرفی می‌کند، اسباب شکست فرستاده حسین را فراهم کرد.[۱۸] در واقع پیش‌بینی حکومت مرکزی برای تغییر فرماندار کوفه تا حد زیادی درست از آب درآمده‌بود و در گام‌های نخست اوضاع را اندکی به نفع رژیم و طبق میل آن‌ها رقم زد.[۱۹]

مرقد

در شعبان سال ۶۵ هجری به دستور مختار ثقفی، آستانه حضرت مسلم بن عقیل (علیه‌السلام) بنا گردید بر روی قبر، سنگی از مرمر نهاده گنبدی ساخته شد. [۱۱۱] این ساختمان در شرق [۱۱۲] مسجد جامع کوفه واقع شده و بارها مورد مرمّت و یا تعمیر اساسی قرار گرفته است. در سال ۱۳۸۵ ه ساختمانی جدید با گنبدی زراندود بر آن ساخته شد. این آستانه اکنون به صورت چهار گوش و به مساحت ۱۰۶ متر مربع و از سه طرف دارای رواق است. رواق جنوبی آن به قبر مختار متصل گردیده است و در مقابل حرم یک ایوان بزرگ قرار دارد، بر روی قبر نیز ضریحی نقره‌ای کار گذاشته شده است.[۱۱۳] ‌مرقد مسلم بن عقیل، بیرون ضلع شرقی مسجد کوفه در کوفه قرار دارد. در حال حاضر، بارگاه و صحن مخصوصی برای آن بنا گردیده و به مسجد کوفه متصل شده است. ورود به آن نیز از طریق صحن و شبستان مسجد، امکان‌پذیر است.

زیارتنامه

در قسمتی از زیارتنامه مسلم می‌خوانیم: ألسَّلامُ عَلَیک أیهَا الفادی بِنَفسِهِ وَ مُهْجَتِهِ الّشهیدُ الْفَقیهِ المَظلُومِ الْمَغصُوبِ حَقُّهَ المُنتهِک حُرَمَتُهُ الَّسلامُ عَلَیک یا فادی‌ بِنَفسِهِ ابْنَ عَمِّهِ وَ فَدی‌ بِدَمِهِ دَمْهُ. السَّلامُ عَلَیک یا أوَّلَ الشُّهَداءِ وَ امام السُّعداء ... السُّلامُ عَلَیک یا وَحیداً غَریباً عَنْ اهلِهِ بَینِ الأعْداءِ بِلا ناصرٍ وَ لا مُجیبَ [۱۱۴]

سلام بر تو ای جان نثار، ای شهید فقیه و مظلوم، ای کسی که حقّش غصب گردید و حرمتش شکسته شد. سلام بر تو که جانت را فدای پسر عمومیت کردی و برای حفظ او خون دادی. سلام بر تو ای اوّلین شهید و ای پیشوای سعادتمندان، سلام بر تو که میان دشمنان، تنها و بی‌کس بودی و یار و یاوری نداشتی.

فرزندان مسلم

مسلم بن عقیل فرزندانى رشید، باایمان و شهادت طلب تربیت کرده بود. در حادثه کربلا، چند تن از برادران و برادرزادگانش از «آل عقیل» در رکاب امام حسین علیه السلام بودند و به شهادت رسیدند. در شب عاشورا که امام علیه السلام آخرین سخنرانى را در جمع یارانش ایراد می‌‌کرد و آنان را از شهادتشان در فردا آگاه می‌‌ساخت، خطاب به عموزادگانش؛ یعنى فرزندان عقیل فرمود: شما شهید داده‌اید، شهادت مسلم براى شما بس است، اجازه می‌‌دهم شما بروید. اما آنان یک صدا فریاد زدند: ما در کنار تو می‌‌مانیم و جان خویش را فداى تو می‌‌کنیم تا وارد بهشت شویم. بدا زنده ماندن پس از تو!

دو تن از فرزندان مسلم بن عقیل در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند و دو تن دیگر که خردسال بودند، به اسارت نیروهاى ابن زیاد درآمدند. آنان را به کوفه برده و تحویل والى دادند. حدود یک سال در زندان ابن زیاد بسر بردند و سرانجام با کمک زندانبان پیر که هوادار اهل بیت بود، از زندان گریختند؛ اما دوباره دستگیر شدند و ابن زیاد دستور قتل آن‌ها را صادر کرد.

ماجراى شهادت فرزندان مسلم بن عقیل نیز بسى جانسوز و تکان‌دهنده است.[۱۰] قبر مطهر ابراهیم و محمد، طفلان مسلم، اکنون در سرزمین عراق و زیارتگاه شیعیان است.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: مسلم سفیرامام حسین

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 13:50 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روز عرفه، روز نهم ماه ذی الحجه و یک روز قبل از عید قربان است که باید حجاج از ظهر آن روز تا غروب در سرزمین عرفات وقوف کنند.

روز عَرَفَه، ۹ ذی‌الحجه، از روزهای پرفضیلت سال که روایات بسیاری آن‌را به عنوان روزی ویژه برای بخشایش گناهان و استجابت دعا معرفی کرده‌اند. روز عرفه، یک روز پیش از عید قربان است. در منابع روایی اعمالی برای آن برشمرده‌اند که بافضیلت‌ترین آنها دعا و استغفار است. زیارت امام حسین(ع) و خواندن دعای عرفه نیز در این روز بسیار سفارش شده است. بنابر فقه شیعه، حج‌گزاران باید از ظهر تا غروب شرعی این روز را در عرفات وقوف کنند.

روز عرفه از ایام بافضیلت سال بوده و دارای آداب و اعمال مخصوصی است و در روایات زیادی این روز را ویژه دعا و بخشایش گناهان شمرده‌اند. در منابع روایی برای شب و روز عرفه فضیلت‌های بسیاری شمرده شده و اعمال زیادی ذکر کرده‌اند که می‌توان به خواندن دعای عرفه، زیارت امام حسین علیه‌السلام، بیتوته شب عرفه، دعا و استغفار اشاره کرد. احکام روز عرفه در باب‌هاى طهارت، صلات، صوم و حج کتب فقهی بحث شده است.

روز عَرَفَه، ۹ ذی‌الحجه، از روزهای پرفضیلت سال که روایات بسیاری آن‌را به عنوان روزی ویژه برای بخشایش گناهان و استجابت دعا معرفی کرده‌اند. روز عرفه، یک روز پیش از عید قربان است. در منابع روایی اعمالی برای آن برشمرده‌اند که بافضیلت‌ترین آنها دعا و استغفار است. زیارت امام حسین(ع( و خواندن دعای عرفه نیز در این روز بسیار سفارش شده است. بنابر فقه شیعه، حج‌گزاران باید از ظهر تا غروب شرعی این روز را در عرفات وقوف کنند.

وجه نام‌گذاری

معرفت و عرفان ادراک یک چیز همراه با تفکر و تدبر در آثار آن است و «عَرَفَة» نام مکان مخصوص است و به این جهت که آدم و حوا پس از هبوط در این سرزمین مجدداً یکدیگر را یافته و شناختند به این نام نامیده شده است.[۱] نام عرفه، از سرزمین عرفات) جایی در مکه که باید در این تاریخ در آن وقوف کرد) گرفته شده و گفته‌اند عرفات را از آن رو عرفات خوانده‌اند که زمینی مشخص و شناخته‌شده در میان کوه‌ها است.[۲]

آثار کهن مکه‌شناسی، مانند اخبار مکة،[۳] برای اشاره به سرزمین عرفات از کلمه «عرفه» نیز استفاده کرده‌اند. سَخاوی تاریخ‌نگار قرن دهم قمری اهل مکه معتقد است که کلمه عَرَفات مانند «قَصَبات» (جمع قصبه است) است و به هر نقطه از آن منطقه، «عرفه» گویند و نام کل منطقه، «عرفات» است.[۴]

اهمیت و فضیلت

روز عرفه روز آغاز مناسک حج است. حج گزاران در این روز در صحرای عرفات گرد هم می‌آیند و ضمن دعا و استغفار، از توفیق در ادای فریضه حج شکرگزاری می‌کنند.براساس برخی روایات «وتر» که خداوند در آیه ۳ سوره فجر به آن سوگند یاد کرده (وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ)همان روز عرفه است.[۵] نظر به اهمیت این روز، ادعیه و مناجاتی ویژه آن از معصومین و بزرگان دینی نقل شده است. بر اساس روایتی پیامبر(ص( خواندن دعایی را در این روز به امام علی(ع) توصیه کرد و گفت دعائی است که پیامبران پیش از او هم خوانده اند.[۶][یادداشت ۱] از جمله مشهورترین این ادعیه، دعای عرفه امام حسین(ع) است که بسیاری از شیعیان هر ساله در نقاط مختلف دنیا، به قرائت آن در این روز اهتمام جدی دارند. از دعاهای مشهور دیگر برای این روز، دعای عرفه امام سجاد(ع( نقل شده است.[۸]

روایات بسیاری روز عرفه را به عنوان روزی ویژه برای بخشایش گناهان و استجابت دعا[۹] معرفی کرده‌اند.[۱۰] همچنین امامان شیعه احترامی خاص برای این روز قائل بوده و مردم را به بزرگداشت این روز فرا می‌خوانده‌اند و سائلان را به هیچ روی، دست خالی رد نمی‌کرده‌اند.[۱۱] .

فضيلت شب و روز عرفه

روايت است كه امام سجاد (علیه‌السلام) در روز عرفه صدای سائلی را شنيد كه از مردم سئوال می‌كرد، حضرت به او فرمود:«وای بر تو! آيا در مثل چنين روزی از غير خدا سئوال می‌كنی و حال آنكه در اين روز برای بچه‌هایی كه در شكم مادرانند، اميد سعادت و خوشبختی می‌رود[۵]

درباره شب عرفه روايت شده است كه دعای خير در آن مستجاب و كسی كه در آن به فرمانبرداری خداوند مشغول باشد، پاداش صد و هفتاد سال عبادت را خدای متعال به او عطا فرماید. زیارت امام حسین علیه‌السلام در اين شب مستحب است. [۶]

در روز عرفه رفتن به عرفات و يا کربلا، بهترين مكان‌ها براي استجابت دعا می‌باشد. اهميت دعا در اين روز به اندازه‌ای است كه روزه اين روز را براي كسی كه روزه باعث ضعف او هنگام دعا شود، ممنوع كرده‌اند. پاداش زيارت امام حسين (علیه‌السلام) در روز عرفه به اندازه‌ای است كه از امام صادق (علیه‌السلام) روايت شده: «خداوند متعال قبل از اهل عرفات برای زائرين قبر حسينی جلوه كرده، نيازهای آنان را برآورده، گناهانشان را بخشيده و آنان را به خواسته‌هایشان می‌رساند و آنگاه نزد اهل عرفات آمده و با آنان نيز اينگونه رفتار می‌كند[۷]

حجاج شامگاه روز عرفه و شب دهم ذی الحجه، پس از ادای فريضه مغرب كوچ می‌كنند. «فَإِذَا أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَاتٍ فَاذْكُرُواْ اللّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ؛ [۸] پس هنگامی كه از عرفات بازگشتيد، در مشعرالحرام به ذکر خدا بپردازيد[۹]

اعمال

روز عرفه از روزهاى با فضیلت است و دارای اعمالی است که برخی از آن اعمال مربوط به کسانی هست که در عرفات هستند.

مربوط به حجاج و غیر حجاج

اشتغال به دعا پس از نماز ظهر و عصر و نیز اجتماع مردم جهت دعا در این روز استحباب دارد،[۱۰] [۱۱] [۱۲] بلکه دعا در روز عرفه از روزه افضل است، از این‌رو، چنانچه روزه موجب ضعف انسان از دعا گردد، کراهت دارد، لیکن در صورتى که موجب ضعف نشود مستحب است.[۱۳] [۱۴] . از دیگر اعمال مستحب روز عرفه، زیارت امام حسین (علیه‌ السّلام)[۱۵] . آزاد کردن برده در شب و روز عرفه،[۱۶] . خواندن دو رکعت نماز- پس از نماز عصر و قبل از شروع به دعا زیر آسمان- و اعتراف به گناهان،[۱۷] [۱۸] . غسل، و افضل انجام دادن آن هنگام زوال است[۱۹] . و صدقه دادن که پاداشى مضاعف از دیگر ایّام دارد.[۲۰]

حاجت خواستن از غیر خدا در روز عرفه مکروه است.[۲۱]

مربوط به حجاج

خواندن صد رکعت نماز براى کسى که در عرفات است با حمد و توحید و ختم آن با آیة الکرسی.[۲۲] . از مناسک حج، وقوف به عرفات از ظهر روز نهم ذی حجه تا غروب آفتاب است.[۲۳] . جمع بین نماز ظهر و عصر در اول وقت براى کسى که در عرفات است، استحباب دارد. در این صورت، اذان نماز عصر ساقط خواهد بود، لیکن در اینکه سقوط آن به نحو رخصت است یا عزیمت، اختلاف مى‌باشد. بنابر قول به عزیمت، اذان نماز عصر مشروعیت ندارد، بلکه بدعت و حرام است.[۲۴] [۲۵] . مستحب است محرم پس از بستن احرام، تلبیه را تکرار کند، لیکن به تصریح برخى، بر کسى که احرام حج بسته، واجب است ظهر روز عرفه تلبیه را قطع کند.[۲۶] . مستحب است امیر الحاج در روز عرفه براى حاجیان سخنرانى کند و آنها را با اعمال و مناسک آشنا سازد.[۲۷] . بر حاجى مستحب است شب عرفه به منی‌ رفته، تا طلوع فجر در آن‌جا بیتوته نماید و به طاعت الهى- از قبیل نماز، دعا و ذکر- مشغول گردد.[۲۸] [۲۹]

احکام فقهی

در فقه شیعه واجب است حج‌گزار از ظهر روز عرفه۹ ذی‌الحجه تا مغرب در عرفات وقوف کند؛ یعنی فرد حج‌گزار باید در صحرای عرفات بماند و از آنجا خارج نشود. این وقوف از ارکان حج است، بدین معنا که چنانچه حج‌گزار از روی عمد و بدون دلیل به عرفات نرود و دست‌کم مقداری هرچند کوتاه در آنجا نماند، حجش باطل خواهد بود.[۱۲] در سحرگاه این روز، زائران مسلمان از منا به یک دامنه تپه و دشت مجاور به نام کوه عرفه و دشت عرفه راه می‌یابند. در این روز حجاج از شهر مکه به صحرای عرفات آمده و در آنجا به راز و نیاز و دعا پرداخته و پس از نماز ظهر و عصر این دعا را در کنار کوه جبل الرحمة[۵] می‌خوانند.

مذاهب اهل سنت، در وقت وقوف روز عرفه اختلاف دارند: از غروب شب دهم تا سحرگاه روز عید؛ از سحرگاه روز نهم تا سحرگاه روز عید؛ از ظهر شرعی روز ۹ ذی‌الحجه تا فجر روز دهم.[۱۳]

مستحبات روز عرفه

برای روز عرفه اعمال مستحبی در روایات برشمرده شده که برخی از آنها عبارت‌اند از: غسل.[۱۴] . دعا و استغفار؛ که بنابر روایات، با فضیلت‌ترین عمل روز عرفه است[۱۵] و در میان دعاها بر خواندن دعای عرفه امام حسین(ع)، توصیه شده است. زیارت امام حسین(ع).[۱۶] [یادداشت ۲] روزه.[۱۷] صدقه.[۱۸] بیتوته در منا به این معنا که حج‌گزار شب عرفه را تا طلوع فجر در مِنا بماند.[۱۹]

زیارت امام حسین(ع) در روز عرفه و دعای عرفه امام حسین (ع) (دانلود متن، ترجمه و صوت) دعای امام حسین در روز عرفه. مفاتیح الجنان به نقل از وبگاه حسین انصاریان ، تحلیل دعای امام حسین علیهالسلام در روز عرفه. وبگاه سازمان تبلیغات اسلامی. دعای زیبای امام حسین در عرفات

وقوف در عرفات در حجةالوداع[۱]

پيامبر صلى الله عليه وآله در سفر حجةالوداع حركت از مكه را يک روز زودتر از آغاز اعمال حج اعلام كرد؛ و مسير حركت حجاج به سوى عرفات را از مِنا قرار داد تا با توقفى كوتاه در مِنا خيمه ‏ها را برپا نمايند و لوازم استراحت و آذوقه را آماده كنند تا پس از بازگشت از عرفات و مشعر محل اسكان حاجيان براى توقف سه روزه در آنجا مهيا باشد. چهار روز از ورود به مكه مى‏ گذشت و روز هشتم ذى ‏الحجة فرا رسيده بود. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد كسانى كه قربانى همراه خود آورده ‏اند در همه مراحل مناسک حج از عرفه و مشعر و بعد از آن آنها را همراه خود ببرند تا به قربانگاه برسند.[۲] همچنين به كسانى كه از احرام اول به عنوان عمره بيرون آمده بودند، دستور داد تا از خود مكه به نيت حج احرام ببندند.[۳] . روز هشتم ذى ‏الحجه همه حجاج از مكه احرام حج را بستند و لبيک گويان آماده حركت شدند. اكنون كاروان صد و بيست هزار نفرى حجاج از مرد و زن و كودک و جوان و پير آماده حركت مى ‏شدند، و تا نزديک ظهر همه آماده حركت شدند. اندكى قبل از ظهر، سيل عظيم مردم از مکّه به سمت مِنا حركت كردند و ساعتى بعد به آنجا رسيدند. هنگام ظهر كه به منا رسيدند، پیامبر صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر را به جماعت با مردم خواندند. آنگاه مردم مشغول برپايى خيمه ‏ها و جابجايى اثاثيه خود شدند و اين جابجايى تا غروب به طول انجاميد. هنگام غروب نماز مغرب و عشا را به جماعت با مردم خواندند؛ و شب را در منا ماندند تا صبح به سوى «عرفات» حركت كنند. با طلوع فجر روز نهم ذى ‏الحجة نماز صبح را به جماعت خواندند و منتظر شدند تا آفتاب طلوع كند. آنگاه به سوى عرفات حركت كردند تا قبل از ظهر در آنجا حاضر باشند. قبل از ظهر روز نهم همه حجاج در بيابان عرفات حضور داشتند و «وقوف» در آنجا به عنوان اولين عمل حج آغاز شد.[۴]

تاریخچه عرفات

عرفات یا سرزمین عرفات، سرزمينی است كه در آن گناه نشده و آنجا معبد تمام انبیاء، اوليا، اوصيا، متقين و اصفيا بوده است. بيابانی صاف و هموار كه تقريباً در ۲۴ كيلومتري (چهار فرسخی) شمال مکه و در دامنه كوهی به نام جبل الرحمه [۱] قرار گرفته است.

عرفات مكانی است كه حضرت آدم (علیه‌السلام) اعتراف به گناه و تقصير خود كرد و مورد مغفرت خداوند قرار گرفت. به همين جهت عرفات ناميده شد. [۲] . تمام انبياء و پيامبران در اين مكان مشمول عنايت حق تعالی شده و اظهار بندگی نموده‌اند و همچنين امام حسین (علیه‌السلام) در حالی‌كه با جمعی از بستگان و يارانش به اين مكان رسيدند، به درگاه خداوند تضرع و زاری نمودند و از جمله دعاهای مشهور اين روز دعای حضرت سيدالشهداء امام حسين (علیه‌السلام) است. بشر و بشیر پسران غالب اسدی روايت كرده‌اند كه روز عرفه در عرفات در خدمت آن حضرت بوديم، پس از خيمه بيرون آمدند با گروهی از اهل بيت و فرزندان و شیعیان با نهايت تذلل و خشوع رو به سوی کعبه دعای عرفه را زمزمه فرمودند.[۳]

منظور از عرفه

روز نهم ذی حجه که «الحج عرفه»[۴] ساعاتی است که اگر حاجی در آن ساعات آن مکان را درک نکند، حج او تمام نیست و باید سال دیگر قضای آن را به جا آورد.



ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 11:40 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:45 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

سید علی حسینی خامنه ای

آیت الله العظمی سید علی حسینی خامنه‌ای، (۱۳۱۸ - ش) رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران، و از مراجع بزرگ تقلید شیعه است. ایشان از روحانیون مبارز و مجاهد علیه رژیم پهلوی بود و نقش مؤثری در پیروزی انقلاب اسلامی داشت. آیت الله العظمی خامنه‌اى پس از انقلاب نیز مسؤلیت‌های مهمی چون ریاست جمهوری، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و امامت جمعه تهران را برعهده داشته است. آثاری چون: «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن»، «روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا» و دو ترجمه «صلح امام حسن» و «آینده در قلمرو اسلام» از تألیفات ارزنده ایشان می‌باشد.

از علما و فقهای بزرگ شیعه در عصر حاضر، ولی فقیه و رهبر فعلی جمهوری اسلامی ایران پس از وفات حضرت امام خمینی (رحمةالله‌علیه) می‌باشد.

سیدعلی خامنه‌ای، روحانی مبارز، امام‌جمعه تهران، سومین رئیس‌جمهور و دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران.

سیدعلی خامنه­‌ای در سال ۱۳۱۸ در مشهد به دنیا آمد، پدر او سیدجواد حسینی از علمای مشهد بود که در مشهد و نجف تحصیل کرد و جدش سیدحسین خامنه‌­ای عالم تحصیل کرده نجف و از علمای تبریز طرفدار مشروطه بود.

سیدعلی خامنه‌­ای از چهار سالگی در مکتب­‌خانه خواندن و نوشتن را آغاز کرد، سپس دوره ابتدائی را طی کرد و دروه دبیرستان را به صورت متفرقه خواند و دیپلم گرفت. او از کلاس پنجم دبستان شروع به فراگیری دروس حوزوی کرد و در مدرسه سلیمان­‌خان و نواب به تحصیل ادامه داد و در دروس خارج از میرزاهاشم قزوینی و سیدمحمدهادی میلانی استفاده کرد.

خامنه­‌ای سال ۱۳۳۶ به نجف سفر کرد و در دروس اساتید حوزه نجف حضور یافت ولی پدرش اجازه ماندن در آنجا را به او نداد و او بعد از دوماه به ایران بازگشت و سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم عزیمت کرد و از دروس سیدحسین بروجردی، امام‌خمینی، مرتضی حائری، سیدمحمد محقق داماد و سیدکاظم شریعتمداری بهره برد.

او پس از چند سال تحصیل در حوزه علمیه قم به مشهد برگشت و علاوه بر شرکت در درس سیدمحمدهادی میلانی به تدریس و برگزاری جلسات تفسیر اشتغال داشت.

سیدعلی خامنه­‌ای از فعالان نهضت امام‌خمینی بود و جزء گروه یازده نفر حوزه علمیه قم بود و با روحانیون مبارز حوزه همکاری جدّی داشت. وی پس از درگذشت سیدمحسن حکیم به ترویج مرجعیت امام‌خمینی پرداخت و در سال­‌های مبارزه همواره تحت نظر ساواک بود و چندبار دستگیر و زندانی و تبعید شد.

او هم­زمان با اوج­‌گیری انقلاب اسلامی تا دی­ماه ۱۳۵۷ در مشهد فعال بود ولی پس از آن طبق نظر امام‌خمینی و تماس مرتضی مطهری و حسینعلی منتظری به تهران عزیمت کرد و به هنگام بازگشت امام‌خمینی مسئول تبلیغات کمیته استقبال از ایشان بوده است.

خامنه‌­ای پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو چند نفری بود که حزب جمهوری اسلامی را تأسیس کردند و به انتخاب شورای انقلاب در وزارت دفاع حضور یافت. وی به پیشنهاد حسینعلی منتظری و با حکم امام‌خمینی امام‌جمعه تهران شد و در سال ۱۳۶۰ مورد ترور قرار گرفت.

او نماینده مردم تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی شد و پس از شهادت رئیس‌جمهور رجائی به ریاست‌جمهوری برگزیده شد و دو دوره به این سمت انتخاب شد و پس از رحلت امام‌خمینی به رهبری انتخاب شد.

آغاز رهبری

پس از درگذشت خمینی، خبرگان رهبری در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، سید علی خامنه‌ای را که در آن زمان ریاست جمهوری ایران را به‌عهده داشت، به سمت «رهبر جمهوری اسلامی ایران» برگزیدند.[۴۷]

برگزیدگی سید علی خامنه‌ای به مقام رهبری

پیش از درگذشت خمینی، حسینعلی منتظری برای جانشینی او برگزیده شده‌بود. در ۶ فروردین سال ۱۳۶۸ و همزمان با درگیری منتظری با نظام، روح‌الله خمینی وی را از این سمت عزل کرد و سپس وی نیز استعفا داد.[۴۸] به گفته محمدرضا مهدوی کنی در کتاب خاطراتش، مسئلهٔ قائم مقامی رهبری در قانون اساسی پیش‌بینی نشده‌بود. اما به دلیل مریضی و سالخوردگی خمینی، مجلس خبرگان پیش‌دستی کرد و موضوع قائم مقامی رهبری را پیش‌بینی نمود تا اگر حادثه‌ای برای خمینی پیش بیاید کشور با خلأ روبه‌رو نشود.[۴۹]

پس از مرگ روح‌الله خمینی، در ۱۵ خرداد ۱۳۶۸، مجلس خبرگان جلسه فوق‌العاده‌ای تشکیل داد. در این جلسه نخست با اکثریت مطلق آرا به استعفای حسینعلی منتظری رسمیت داده شد. سپس، در خصوص انتخاب یک مرجع تقلید بالفعل، که در آن زمان تنها سید محمد رضا گلپایگانی مطرح بود، بحث شد و توافق حاصل نگردید. نظر اکثریت آن بود که توان مدیریت سیاسی بر مرجعیت دینی اولویت دارد. قانون اساسی در آن زمان مرجعیت را از شرایط رهبری می‌دانست. خبرگان در این موضوع از شورای بازنگری قانون اساسی و استفساریه روح‌الله خمینی مبنی بر ضروری نبودن شرط مرجعیت پیروی کرد. در ادامه، موضوع شورای رهبری‌ای سه نفره مرکب از علی مشکینی و موسوی اردبیلی و سید علی خامنه‌ای برای جانشینی سید روح‌الله خمینی پیشنهاد شد، که نتوانست آرای کافی را به‌دست بیاورد. نهایتاً اغلب اعضا رأی به رهبری سید علی خامنه‌ای دادند، هرچند که خود وی صراحتاً مخالف بود و خود را شایسته این مقام نمی‌دانست.[۵۰] سرانجام ۸۰٫۹ درصد حاضران در مجلس خبرگان که ۷۲ درصد کل اعضا را تشکیل می‌دادند، به رهبری سید علی خامنه‌ای رای دادند.[۵۱] در این جلسه هم چنین هاشمی رفسنجانی پیش از رای‌گیری سخنرانی کرد و به تمجید از او پرداخت.[۵۲]

در پی بازنگری قانون اساسی، در ۶ مرداد ۱۳۶۸ متن جدید از طریق همه‌پرسی به تصویب عمومی رسید و مرجعیت را از شروط رهبری حذف گردید. سپس، خبرگان رهبری مجدداً جلسه فوق‌العاده ای را در ۱۵ مرداد ماه آن سال تشکیل داد و با رأی موافق ۶۰ تن از ۶۴ تن از اعضای حاضر، رهبری سید علی خامنه‌ای را طبق قانون اساسی جدید مجدداً تصویب و تأیید کرد.[۵۳][۵۴]

دوران رهبری جمهوری اسلامی ایران

با درگذشت امام خمینی در ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸ مجلس خبرگان رهبری عصر همان روز تشکیل جلسه داد و نمایندگان مجلس خبرگان آیت‌الله خامنه‌ای را به رهبری نظام جمهوری اسلامی انتخاب کردند.[۱۱۹] پس از بازنگری در قانون اساسی و انجام همه‌پرسی، مجلس خبرگان رهبری یک بار دیگر بر اساس قانون اساسی جدید در مورد رهبری ایشان رأی‌گیری کرد و مجددا ایشان را به رهبری نظام انتخاب کردند.[نیازمند منبع]بر اساس فایل‌های صوتی که از مشروح مذاکرات نمایندگان خبرگان رهبری منتشر شده است در جلسه رأی‌گیری خبرگان برای رهبری خامنه‌ای، اکبر هاشمی رفسنجانی سخنانی از امام خمینی را مطرح کرده که او آیت‌الله خامنه‌ای را برای رهبری نظام شایسته و مناسب می‌دانسته است.[۱۲۰]

پس از این انتخاب، مسئولان ارشد نظام جمهوری اسلامی، بیت امام خمینی، مراجع تقلید و علما، نخبگان، شخصیت‌های حوزوی و دانشگاهی، خانواده‌های شهدا و قشرهای مختلف مردم با رهبر جدید بیعت کردند.[۱۲۱] سید احمد خمینی ساعاتی پس از انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری، پیام تبریکی به ایشان ارسال کرد و دستورات ولی فقیه را برای خود لازم الاجرا دانست.[۱۲۲]

بیعت‌های مردم به صورت حضوری، شرکت در راهپیمایی‌ها، انتشار اطلاعیه و پیام تبریک و امضای طومارها پس از آن انجام گرفت.[۱۲۳] کاروان‌های میثاق با امام و بیعت با رهبری در آستانه چهلمین روز ارتحال امام خمینی از سراسر کشور به راه افتاد[۱۲۴] و «مانورهای بیعت با رهبری» در برخی مناطق مرزی و استراتژیک کشور[۱۲۵] و نیز برگزاری «سمینارهای میثاق با امام، بیعت با رهبری» شکل گرفت.[۱۲۶]

واکنش‌ها

پس از این انتخاب، علماء و شخصیت‌های سیاسی متعددی برای وی پیام تبریک دادند که از این افراد می‌توان به عنوان نمونه مراجع تقلید فاضل لنکرانی، محمدعلی اراکی، سید محمدرضا گلپایگانی و یوسف صانعی و روحانیونی نظیر علی مشکینی و سید رضا بهاءالدینی را نام برد.[۴۹][۵۰]

سید احمد خمینی : انتخاب شایسته و بسیار خداپسندانه حضرتعالی، باعث شادی تمام دوستداران اسلام و انقلاب اسلامی در جهان گردید. حضرتعالی از چهره‌های درخشان انقلاب اسلامی بوده و همیشه مورد تأیید و تکریم امام عزیزمان بوده‌اید.[۵۱][۵۲]

سید احمد خمینی فرزند سید روح‌الله خمینی: وی پیش از انتشار خبر برگزیدگی سید علی خامنه‌ای به مقام رهبری در ایران و پس از شنیدن خبر انتخاب رهبر جدید گفت:[۵۳] . امام گفتند من هر چه فکر می‌کنم آقا سید علی آقا برای رهبری خوبه. این مطلب را حاج احمد آقا همون اول ورود روز همان اول به ما اعلام کرد که امام اینطور گفت، مقام معظم رهبری گفته بود اگر امام به من بگوید بروم عقیدتی سیاسی ژاندارمری یکی از روستاهای سیستان و بلوچستان تردید نمی‌کنم، این شعار نبود، ساختمان یک رهبری را با همه سنگینی‌اش روی این شناژ محکم گذاشت و رفت.

محمدرضا مهدوی کنی : این الهامی بود از الهامات الهی و هدایتی بود از هدایت معنوی روح حضرت امام رضوان الله علیه که هنوز این ملت را رها نکرده و این رحمتی بود از طرف خداوند که در کوران این مصیبت جانکاه، با تعیین آیت‌الله خامنه‌ای که از یاران صدیق امام و از یاران خوشنام و خوش سابقه بوده و مجتهد و عادل است، به عنوان رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران، آرامشی توأم با اعتماد و اطمینان بر کشور و امت فداکار حاکم گردید.[۵۱][۵۲]

حسینعلی منتظری در پیامی به تاریخ ۱۳۶۸/۳/۲۳ خطاب به سید علی خامنه‌ای اظهار داشت:[۵۴]... از خداوند قادر متعال مسئلت می‌نمایم جنابعالی را که فردی لایق و متعهد و دلسوز و در دوران مبارزات و انقلاب تجربه‌ها آموخته و همواره مورد حمایت رهبر بزرگ انقلاب بوده‌اید در انجام مسئولیت خطیر رهبری که مجلس خبرگان به جنابعالی محول نموده‌است یاری نماید تا إن شاء الله موفق شوید به کشور و به ملت مسلمان ایران که در راه تحقق اهداف و آرمان‌های انقلاب این همه گذشت و فداکاری از خود نشان داده و با همه وجود در صحنه انقلاب باقی است خدمات شایسته و سازنده‌ای انجام دهید.

یوسف صانعی : «اجتهاد آیت‌الله خامنه‌ای مدظله العالی ثبوتاً و اثباتاً نیاز به نظر دادن نداشته و ندارد و نه تنها مجتهد مسلم می‌باشد بلکه فقیه جامع الشرائط واجب الاتباع است. امید آنکه سایه اش بر سر مسلمین مستدام[۵۵]

انتخاب خامنه‌ای به مقام ولایت فقیه و رهبری انقلاب از نگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی

هاشمی رفسنجانی: «۱۴ نفر از اعضای خبرگان قصد داشتند جریان انتخاب رهبری را به نحو دیگری رقم بزنند». ایرنا.

تصاویری از دستخط فقها دربارهٔ مرجعیت خامنه‌ای

دستخط فقها دربارهٔ مرجعیت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

روایت شاهدان عینی از تلاش هاشمی برای تصویب شورایی شدن رهبری/ وقتی اصرار آقایان سید احمد خمینی، شبستری، امینی، حائری، مشکینی و … هاشمی را مجبور به بیان وصیت امام (ره) دربارهٔ آیت‌الله خامنه‌ای کرد.

محرمانه‌های انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رهبر /چرا آیات گلپایگانی و آذری قمی انتخاب نشدند؟

شبهه قدیمی و فیلم جدید در مورد جلسه خبرگان برای انتخاب رهبری

دانلود مستند «روایت رهبری» قسمت اول/ روایت و فیلم‌های منتشر نشده از انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب + فیلم

مستند انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب قسمت دوم

مستند انتخاب آیت الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب قسمت سوم

چند روز پس از انتخابات و رسمیت یافتن قانون جدید و حذف «مرجعیت» از شروط رهبری، خبرگان ...

انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری

رهبری، آیة ا... خامنه‌ای، خبرگان رهبری، مرجعیت، صلاحیت رهبری، اجتهاد

روایتی از جلسه انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری

از رحلت امام خمینی (ره) تا انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب

روایتی-از-جلسه-انتخاب-آیت-الله-خامنه-ای-به-رهبری-انقلاب-فیلم

محرمانه‌های انتخاب رهبری چرا آیات گلپایگانی و آذری قمی انتخاب نشدند؟.

خاطرات هاشمی رفسنجانی از رحلت امام و انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری انقلاب.

روایتی از جلسه انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری، پارس نیوز

دستخط فقها دربارهٔ مرجعیت آیت الله خامنه‌ای


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:28 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

خاندان

سیدعلی حسینی خامنه‌ای ۲۹ فروردین ۱۳۱۸ش/ ۲۸ صفر ۱۳۵۸ق در مشهد به دنیا آمد[۱] پدر وی سیدجواد)۱۳۱۳–۱۴۰۶ق) فرزند سیدحسین از علمای حوزه علمیه مشهد اما زاده شهر تبریز بود. سیدجواد خامنه‌ای دوره مقدمات را در حوزه تبریز آموخت و در سال ۱۳۳۶ق به مشهد رفت[۲] و از درس سیدحسین قمی، میرزامحمد آقازاده خراسانی و فاضل خراسانی بهره جست[۳] او در سال ۱۳۴۵ق به نجف اشرف رفت و در درس میرزامحمدحسین نایینی، آقاضیاءالدین عراقی و سیدابوالحسن اصفهانی حاضر شد و از محمدحسین غروی اصفهانی اجازه اجتهاد گرفت[۴] و در حدود سال ۱۳۵۱ق به ایران بازگشت و در مشهد اقامت گزید.

سیدجواد خامنه‌ای پس از درگذشت همسر خود با دختر عالم مشهور حوزه مشهد، سیدهاشم نجف‌آبادی ازدواج کرد و از او صاحب چهار پسر به ترتیب به نام‌های سیدمحمد، سیدعلی، سیدهادی، سیدمحمدحسن و دختری به نام بدرالسادات (رباب) شد. وی که اهل تقوا و فضل و مورد احترام همگان بود،[۵] چهل سال امامت مسجد ترک‌ها در بازار سرشور مشهد را بر عهده داشت[۶] آشنایی و ارتباط سیدجواد با امام‌خمینی به جلسه دیداری با امام‌خمینی در مشهد بازمی‌گشت. وی در این جلسه، تحت تأثیر سلوک اخلاقی امام‌خمینی قرار گرفت.[۷] وی در ۲۸ شوال ۱۴۰۶ق/ چهاردهم تیر ۱۳۶۵ درگذشت و در رواق پشت سر امام‌رضا(ع) به خاک سپرده شد[۸] امام‌خمینی در پیام تسلیتی به فرزندش سیدعلی خامنه‌ای، وی را شخصیتی دانست که عمری را با علم، تعهد و تقوا به سر برده است[۹]

سیدحسین خامنه‌ای، از روحانیان مبارز و مورد احترام در آذربایجان بود[۱۰] وی در خامنه تبریز به دنیا آمد و مقدمات علوم دینی را در تبریز آموخت و در سال ۱۲۹۰ق/ ۱۲۵۲ش راهی نجف شد و فقه و اصول را نزد سیدحسین کوه‌کمره‌ای و ملامحمد فاضل ایروانی و فلسفه را از میرزاباقر شکی آموخت. او کتاب ریاض المسائل سیدعلی طباطبایی و مکاسب شیخ انصاری را تدریس کرد و بر آن دو اثر، تعلیقاتی نوشت[۱۱] وی در سال ۱۳۱۵ق/ ۱۲۷۶ش به تبریز بازگشت[۱۲] و در مدرسه طالبیه به تدریس پرداخت و به درخواست بزرگان در مسجد جامع اقامه نماز کرد و به «سیدحسین پیشنماز» شهرت یافت.[۱۳]

سیدحسین خامنه‌ای در نهضت مشروطه حضوری فعال داشت[۱۴] و مردم را به حمایت از آن تشویق می‌کرد؛ چنان‌که شیخ‌محمد خیابانی داماد وی شد و گاه در مسجد جامع به جای او نماز می‌خواند[۱۵] وی در سال ۱۳۲۵ق/ ۱۲۸۶ش درگذشت و در وادی‌السلام نجف به خاک سپرده شد. از او هفت فرزند باقی ماند؛ ازجمله سیدمحمد معروف به «پیغمبر» و سیدجواد و میرمهدی که بعداً به مجتهدزاده معروف شد. مجتهدزاده چهار پسر به نام‌های سیدحسین، سیدمصطفی، سیدمجتبی و سیدمرتضی داشت و سیدمرتضی در قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ به شهادت رسید[۱۶] سیدحسین خامنه‌ای فرزند سیدمحمد حسینی تفرشی خامنه‌ای تبریزی است[۱۷] و علت هجرت وی از تفرش به آذربایجان معلوم نیست. تبار او به سادات افطسی و سلطان سیداحمد می‌رسد که با پنج واسطه به امام‌زین‌العابدین(ع) منتهی می‌گردد[۱۸]

مادر سیدعلی خامنه‌ای سیده‌خدیجه میردامادی تنها فرزند سیدهاشم نجف‌آبادی میردامادی از همسر نخست بود. سیدهاشم در ماجرای قیام مسجد گوهرشاد بازداشت و به قزوین و سمنان تبعید شد. او پس از دوران تبعید، مدتی در شهر ری بود، سپس به مشهد بازگشت و در مسجد گوهرشاد به اقامه نماز جماعت و تدریس خویش ادامه داد[۱۹] سیده‌خدیجه در سال ۱۲۹۳ در نجف اشرف متولد شد و در بیست‌سالگی به عقد سیدجواد خامنه‌ای درآمد[۲۰] وی مادری شجاع بود، زندان‌رفتن و تبعیدشدنِ فرزندان خود را با صبوری تحمل می‌کرد[۲۱] وی در میان دوستان خود به همسر امام‌خمینی علاقه بیشتر داشت. در آبان ۱۳۴۳ وقتی امام‌خمینی به ترکیه تبعید شد، همسر ایشان، خدیجه ثقفی به مشهد رفت و در خانه میردامادی ساکن شد. میردامادی از شدت ناراحتی گریه کرد و از ثقفی خواست برای آزادی ایشان ختم صلوات بگیرد و به امام‌رضا(ع) متوسل شود[۲۲] وی در پانزده مرداد ۱۳۶۸ بر اثر سکته قلبی درگذشت و پیکرش در حرم امام‌رضا(ع) در کنار قبر همسرش به خاک سپرده شد[۲۳]

دوران کودکی

سید علی حسینی خامنه‌ای فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید جواد حسینی خامنه‌ای، در فروردین‌ماه سال ۱۳۱۸ شمسی چشم به جهان گشود. زندگى خانواده او در کودکی اش با قناعت و سختی همراه بود. ایشان در ضمن بیان نخستین خاطره‌هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى‌گویند: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خیلى پارسا و گوشه‌گیر... زندگى ما به سختى مى‌گذشت. من یادم هست شب‌هایى اتفاق مى‌افتاد که در منزل ما شام نبود!...».

تحصیلات

سیدعلی خامنه‌ای خواندن و نوشتن را از چهارسالگی در مکتبخانه آغاز کرد و در مدرسه‌ای که به دارالتعلیم دیانتی معروف بود، دوره ابتدایی را گذراند[۲۴] وی دوره دبیرستان را به صورت متفرقه سپری کرد و دیپلم گرفت[۲۵] هم‌زمان مقدما ت دروس حوزوی را از کلاس پنجم دبستان نزد یکی از آموزگاران آغاز کرد و بخش دیگر آن را نزد پدر و مادرش آموخت[۲۶]؛ سپس به مدرسه «سلیمان‌خان» و «نواب» راه یافت. وی شرائع الاسلام و شرح لمعه را از پدر خود و آقامیرزااحمد مدرس یزدی و رسائل و مکاسب شیخ انصاری را از هاشم قزوینی آموخت و در کنار فقه و اصول به آموختن فلسفه هم پرداخت و بخشی از شرح منظومه سبزواری را از میرزاجواد تهرانی[۲۷] و بخشی دیگر را از سیف‌الله اِیسی میانجی[۲۸] فرا گرفت. سپس در درس‌های خارج اصول میرزاهاشم قزوینی و خارج فقه سیدمحمدهادی میلانی در سال ۱۳۳۴ در سن هفده‌سالگی شرکت کرد.[۲۹]

خامنه‌ای در سال ۱۳۳۶ طی سفر زیارتی به نجف اشرف در برخی جلسات درس اساتید بزرگ نجف حضور یافت و برای ماندن در حوزه نجف از پدر خود اجازه خواست؛ ولی با مخالفت وی روبه‌رو شد و پس از حدود دو ماه به ایران بازگشت[۳۰] وی در سال ۱۳۳۷ به حوزه علمیه قم رفت و تا ۱۳۴۳ در این شهر ماند[۳۱] او در مدرسه حجتیه سکونت داشت و مدتی در درس سیدحسین بروجردی، متوفای فروردین ۱۳۴۰، شرکت کرد و پس از درگذشت وی در درس‌های خارج امام‌خمینی، مرتضی حائری یزدی، سیدمحمد محقق داماد و درس خصوصی سیدکاظم شریعتمداری حاضر شد[۳۲] سیدجعفر شبیری زنجانی، مهدی باقری کنی، محمدحسین بهجتی (شفق) و مهدی ربانی املشی هم‌بحث‌های وی بودند. او بخشی از شفای بوعلی و اسفار ملاصدرا را نزد سیدمحمدحسین طباطبایی و حسینعلی منتظری آموخت.[۳۳]

مطالعات غیر درسی ازجمله مطالعه کتاب‌های داستان و رمان، ازجمله فعالیت‌های دوران طلبگی خامنه‌ای بود. در آن زمان کمتر رمانی پیدا می‌شد که مطرح باشد و او آن را نخوانده باشد؛ البته وقتی به دوره دروس سطح و خارج رسید از گرایش وی به رمان کاسته شد[۳۴] ذوق ادبی، علاقه به شعر و شاعری را از دیگر گرایش‌های وی در این دوره می‌توان ذکر کرد. او نخست با تخلص «نسیم» شعر می‌سرود، بعد آن را به «امین» تغییر داد؛ همچنین نام ضیاءالدین حسینی خامنه‌ای را برای عالم شعر برگزیده بود[۳۵] وی در انجمن ادبی که در مشهد برگزار می‌شد، حضور می‌یافت و انجمن ادبی فردوسی شنبه‌شب‌ها پاتوق ذوقی او بود[۳۶] با انجمن ادبی فرخ نیز ارتباط جدی داشت و حضور وی در این محافل ادبی سبب شد با شخصیت‌های برجسته ادبی خراسان، ارتباط داشته باشد و از این طریق بر اندوخته‌های ذوقی خویش اضافه کند. به گفته وی، او به اشعار و غزل‌های سیدکریم امیری فیروزکوهی، مهدی اخوان ثالث، (محمدحسن) رهی معیری، نیما یوشیج و سیدمحمدحسین شهریار علاقه و با بعضی از آنان ارتباط دیرینه داشت.[۳۷]

از سوی دیگر، جلسه‌های روشنگرانه تفسیر قرآن خامنه‌ای تأثیر بسزایی در حوزه و مجامع روشنفکری مشهد گذاشت و مورد استقبال قرار می‌گرفت. این جلسات نخست در مسجد امام‌حسن(ع( و سپس در مسجد کرامت برگزار می‌شد که بر اثر فشار و تهدید سازمان اطلاعات و امنیت کشور)ساواک) تعطیل شد[۳۸] درس تخصصی تفسیر را نیز برای طلاب علوم دینی شروع کرد که این دروس و جلسات تفسیر تا سال ۱۳۵۶ و پیش از دستگیری و تبعید به ایرانشهر ادامه داشت[۳۹] وی همچنین دروس حوزوی را هم‌زمان با آموختن دروس بالاتر،[۴۰] ازجمله سطوح عالی فقه و اصول یعنی رسائل، مکاسب و کفایة الاصول،[۴۱] تدریس می‌کرد و هر روز از چند نفر از شاگردان، درس روز گذشته را می‌پرسید[۴۲]

خامنه‌ای در شمار مؤسسان جامعه روحانیت مبارز تهران در بهار ۱۳۵۶ بود[۴۳] و در ۱۳۶۰ که مجمع عمومی جامعه روحانیت مبارز تشکیل شد، در شمار اعضای شورای مرکزی این تشکل انتخاب شد.[۴۴] )ببینید: جامعه روحانیت مبارز)

تحصیلات و استادان

سید علی خامنه‌ای از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد، به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعلیم دیانتى» دوران تحصیل ابتدایى را گذراندند.

وی هم‌زمان با تحصیل در کلاس پنجم دبستان، تحصیلات مقدماتی حوزوی را نیز آغاز کرد. شوق وافر او به تحصیلات حوزوی و تشویق والدین سبب شد که پس از اتمام دوره‌ی دبستان، وارد دنیای طلبگی شود.

او کتب ادبى از قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرسان مدرسه «سلیمان خان» و «نواب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى‌کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند.

سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و «رسائل» و «مکاسب» را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را به طور کم‌سابقه و شگفت‌انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند.

حوزه علمیه نجف اشرف:

آیت الله خامنه‌اى که از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع کرده بود، در سال ۱۳۳۶ به قصد زیارت عتبات عالیات، به همراه خانواده عازم نجف اشرف شد و در مدت اقامت خود در آنجا درس‌هاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى مدرسی یزدى، و میرزا حسن بجنوردى حاضر شد، ولی به دلیل عدم تمایل پدر برای اقامت در آن شهر، به مشهد بازگشت و به مدت یک سال دیگر در درس آیت‌الله میلانی حاضر شد. سپس در سال ۱۳۳۷ شمسی برای ادامه تحصیل عازم حوزه‌ی علمیه‌ی قم شد.

حوزه علمیه قم:

آیت الله خامنه‌اى از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر اساتیدی چون آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى و علامه طباطبائى استفاده کرد. در سال ۱۳۴۳، از مکاتباتى که با پدرش داشت، متوجه شد که یک چشم پدر نابینا شده است، در پی این خبر او برای مواظبت از پدر و مادر به مشهد بازگشت که خود در این مورد مى‌گوید: «به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است که ناشى از همان برّى است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده‌ام».

سید علی خامنه‌ای در مشهد بار دیگر در جلسات درس آیت‌الله میلانی حضور یافت که تا سال ۱۳۴۹ ادامه داشت. او از ابتدای حضور در مشهد، به تدریس سطوح عالی فقه و اصول (رسائل، مکاسب و کفایه( و برگزاری جلسات تفسیر برای عموم همت گماشت. در این جلسات جمعیت کثیری از قشر جوان به ویژه دانشجویان حضور پیدا می‌کردند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مبارزات سیاسى

به گفته آیت الله خامنه‌اى نخستین جرقه‌هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را «سید مجتبى نواب صفوى» در ذهن ایشان زده است. هنگامی‌ که شهید نواب صفوى با عده‌اى از «فدائیان اسلام» در سال ۱۳۳۱ به مشهد رفته و در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پرهیجان و بیدارکننده‌اى در موضوع احیاى اسلام و حاکمیت احکام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیس و دروغگویى آنان به ملت ایران، ایراد کردند، آیت الله خامنه‌اى که آن روز از طلاب جوان مدرسه سلیمان خان بود، به شدت تحت تأثیر سخنان آتشین نواب واقع شد.

اولین بازداشت:

آیت الله خامنه‌اى از سال ۱۳۴۱ که در قم حضور داشت و حرکت انقلابى و اعتراض‌آمیز امام خمینى)قدس سره) علیه سیاست‌هاى ضداسلامى و آمریکا پسند محمدرضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شد و در محرم سال ۱۳۴۲ش از سوى امام خمینى مأموریت یافت که پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه‌هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرم و افشاگرى علیه سیاست‌هاى آمریکایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برساند. او این مأموریت را انجام داد و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شد و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریکا پرداخت. بدین خاطر در ۹ محرم «۱۲ خرداد ۱۳۴۲» دستگیر و یک شب بازداشت شد و فرداى آن به شرط این که منبر نرود و تحت نظر باشند آزاد شد. با پیش آمدن حادثه خونین ۱۵ خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت‌ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانى شد.

دومین بازداشت:

در بهمن ۱۳۴۲ رمضان ۱۳۸۳ آیت الله خامنه‌اى با عده‌اى از دوستانشان بر اساس برنامه حساب شده‌اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو-سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى‌ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان به ویژه در ایام ششم بهمن - سالگرد انتخابات و رفراندوم قلابى شاه - مورد استقبال مردم قرار گرفت. اوج سخنرانی افشاگرانه ایشان در روز پانزدهم ماه رمضان مصادف با میلاد امام حسن علیه السلام بود که پس از آن ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. او اینبار حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت‌ها و شکنجه‌ها را تحمل کرد.

سومین و چهارمین بازداشت:

آیت الله خامنه‌ای در زمره‌ی روحانیونی بود که اندکی پس از تبعید امام خمینی به ترکیه با نگارش نامه‌ای به دولت وقت ـ دولت امیرعباس هویدا ـ در ۲۹ بهمن ۱۳۴۳ به اوضاع نابسامان کشور و تبعید امام خمینی اعتراض کردند. سیدعلی خامنه‌ای به همراه عبدالرحیم ربانی شیرازی، علی فیض مشکینی، ابراهیم امینی، مهدی حائری تهرانی، حسینعلی منتظری، احمد آذری قمی، علی قدوسی، اکبر هاشمی رفسنجانی، سید محمد خامنه‌ای و محمدتقی مصباح یزدی اعضای گروه یازده نفر بودند که با هدف تقویت و اصلاح حوزه‌ی علمیه‌ی قم برای مبارزه با رژیم پهلوی شکل گرفت. از این گروه به‌عنوان اولین تشکیلات سری حوزه‌ی علمیه‌ی قم یاد می‌شود، فعالیت این گروه در اواخر سال ۱۳۴۵ش توسط ساواک کشف و به دنبال آن برخی از اعضا دستگیر و برخی دیگر، از جمله آیت‌الله خامنه‌ای تحت تعقیب قرار گرفتند.

در پی دستگیری و تبعید آیت‌الله سید حسن قمی در فروردین ۱۳۴۶ که به دنبال سخنرانی ضد رژیم او در مسجد گوهرشاد صورت گرفت، آیت‌الله خامنه‌ای از آیت‌الله میلانی خواست به این اقدام اعتراض کند. این اقدام وی سبب شد مأموران ساواک از حضور او در مشهد اطلاع یافته و در ۱۴ فروردین همان سال، در مراسم تشییع جنازه آیت‌الله شیخ مجتبی قزوینی، وی را دستگیر کنند و او را تا ۲۶ تیر همان سال در زندانی کنند.

پنجمین بازداشت:

آیت الله خامنه‌اى درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک مى‌نویسد: «از سال ۴۸ زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیت و شدت عمل دستگاه‌هاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى‌تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال ۵۰ مجدداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان مى‌داد که دستگاه از پیوستن جریان‌هاى مبارزه مسلحانه به کانون‌هاى تفکر اسلامى به شدت بیمناک است و نمى‌تواند بپذیرد که فعالیت‌هاى فکرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان‌ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادى، دایره درس‌هاى عمومى تفسیر و کلاس‌هاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا کرد».

بازداشت ششم:

در بین سال‌هاى ۱۳۵۰ـ۱۳۵۳ درس‌هاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه‌اى در سه مسجد «کرامت»، «امام حسن علیه السلام» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل مى‌شد و هزاران نفر از مردم مشتاق به ویژه جوانان آگاه و روشن‌فکر و طلاب انقلابى و معتقد را به این سه مرکز مى‌کشاند و با تفکرات اصیل اسلامى آشنا مى‌ساخت. درس نهج البلاغه ایشان از شور و حال دیگرى برخوردار بود و در جزوه‌هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست مى‌گشت.

این فعالیت‌ها موجب شد که در دى ماه ۱۳۵۳ ساواک بى‌رحمانه به خانه آیت الله خامنه‌اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت‌ها و نوشته‌هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت‌ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز ۱۳۵۴ در زندان کمیته مشترک شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت‌ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى‌هایى که ایشان در این بازداشت تحمل کردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان که آن شرایط را دیده‌اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش‌هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاس‌هاى سابق را به ایشان ندادند.

در تبعید:

به دنبال درگذشت آیت‌الله سید مصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶ در نجف اشرف، و تحولاتی که در پی آن پدید آمد، نهضت اسلامی وارد مرحله‌ی نهایی خود شد و حرکتهای جدی برای پیروزی انقلاب آغاز گردید. رژیم پهلوی هم در واکنش به این فعالیتها، با سرکوب و خفقان فعالیتهای مبارزان را محدودتر کرد. به دنبال اجرای این سیاست، برخی از مبارزان سرشناس به تبعید محکوم شدند که آیت‌الله خامنه‌ای هم در زمره‌ی آنان بود. او توسط رژیم پهلوى به سه سال تبعید در ایرانشهر محکوم گردید. در اواسط سال ۱۳۵۷ با اوج‌گیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم پهلوى قرار گرفت.

در آستانه پیروزى انقلاب:

با شتاب گرفتن روند فروپاشی حکومت پهلوی و نمایان شدن نشانه‌های پیروزی نهایی نهضت اسلامی، امام خمینی در ۲۲ دی ۱۳۵۷ فرمان تشکیل شورای انقلاب اسلامی را صادر کرد. آیت‌الله خامنه‌ای که از سوی امام به عضویت آن شورا انتخاب شده بودند، با نقش محوری که در تحولات انقلاب اسلامی در مشهد داشت، این شهر را ترک و در اواخر دی ۱۳۵۷ به تهران آمد و در مدرسه‌ی رفاه مستقر شد و همگام با دیگر مبارزان، به‌ویژه شهید بهشتی، شهید مطهری و شهید مفتح برای تدارک مرحله‌ی نهایی پیروزی انقلاب اسلامی و برنامه‌ریزی برای آینده، نقش فعالی برعهده گرفت. پس از تشکیل کمیته‌ی استقبال از امام خمینی توسط شورای انقلاب اسلامی مسئولیت کمیته‌ی تبلیغات آن را عهده‌دار شد.

به دنبال بسته شدن فرودگاههای کشور به دستور بختیار و ممانعت از بازگشت امام خمینی به ایران، آیت‌الله خامنه‌ای به همراه آیت‌الله بهشتی و چند تن از روحانیون مبارز سرشناس در اعتراض به این اقدام دولت، در مسجد دانشگاه تهران تحصن عظیمی را سامان‌دهی کردند که با پیوستن سایر علما، دانشگاهیان و مردم ابعاد وسیعی به خود گرفت.

شب قبل از آغاز تحصن، آیت‌الله بهشتی در بهشت‌زهرا سخنرانی کرد و آیت‌الله خامنه‌ای قطعنامه‌ای را که خود تهیه کرده بود برای مردم قرائت نمود و با این برنامه، تحصن روز بعد در مسجد دانشگاه تهران قطعیت یافت. آیت‌الله خامنه‌ای در طول تحصن با تشکیل ستادی و با مشارکت برخی از مبارزین متحصن به اقداماتی دست زدند که عمده‌ترین آنها انجام سخنرانی، انتشار اعلامیه و انتشار نشریه‌ای به نام «تحصن» بود. متحصنان در روز هشتم بهمن با صدور اعلامیه‌ای تأکید کردند تا باز شدن فرودگاهها به روی امام خمینی به تحصن خود ادامه خواهند داد. این تحصن که تا صبح روز ۱۲ بهمن ادامه یافت، مسجد دانشگاه تهران را به کانونی تأثیرگذار در روند مبارزه تبدیل کرد.

در لحظه‌ی تاریخی ورود امام خمینی به میهن در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷، آیت‌الله خامنه‌ای به همراه علما، روحانیون و مبارزان اسلامی برای استقبال از امام خمینی در فرودگاه مهرآباد حضور یافت. در طول دهه‌ی فجر انقلاب اسلامی، آیت‌الله خامنه‌ای همواره در کنار امام خمینی بود و در بسیاری از امور به ایشان مشورت می‌داد و همچنین مسئولیت کمیته‌ی تبلیغات دفتر امام را با هدف مقابله با توطئه‌های خبری و تبلیغاتی مخالفان داخلی و خارجی حکومت اسلامی، مقابله با فرصت‌طلبی‌های احزاب و گروههای گوناگون سیاسی، تنظیم و انتشار اخبار و انتشار نشریه‌ای به نام «امام» بر عهده داشت. خود نیز چند مقاله نوشت و در آن نشریه منتشر کرد.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:26 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دوران مبارزه و نهضت

در سال ۱۳۳۲ نخستین جرقه‌های مبارزه در دل خامنه‌ای به وسیله سیدمجتبی نواب صفوی زده شد[۴۵] وی در سال ۱۳۳۴–۱۳۳۵ از طریق طلاب قم و سیدمصطفی خمینی که تابستان‌ها به مشهد می‌رفتند با نام و راه امام‌خمینی آشنا شد[۴۶] نخستین دیدار وی با امام‌خمینی در سال ۱۳۳۶ صورت گرفت و ایشان را متفاوت از دیگران یافت و تحت تأثیر اخلاق ایشان قرار گرفت؛ اما چهره سیاسی ایشان برای نخستین بار در جریان لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی برای خامنه‌ای کشف شد.[۴۷]

خامنه‌ای با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام‌خمینی در سال ۱۳۴۱ وارد عرصه‌های گوناگون مبارزه با طاغوت شد و جزو نخستین افرادی بود که همگامی و فعالیت مبارزاتی را در دوره پیش از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با تکثیر و پخش اطلاعیه‌های ایشان آغاز کرد[۴۸] در بهمن ۱۳۴۱، پس از طرح لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، خامنه‌ای و برادرش سیدمحمد خامنه‌ای مأمور رساندن گزارش سیدمحمدهادی میلانی از مراجع تقلید مشهد به امام‌خمینی در قالب نامه دربارهٔ واکنش مردم مشهد به این لایحه شدند[۴۹] و وی در محرم ۱۳۸۳ق/ خرداد ۱۳۴۲ از طرف امام‌خمینی مأموریت یافت نامه‌هایی به میلانی و سیدحسن قمی و دیگر علمای مشهد برساند.[۵۰] امام‌خمینی در این نامه‌ها خط مشی مبارزه را ترسیم و از علما و روحانیون خواسته بود به منظور تبیین جنایات رژیم پهلوی، واقعه مدرسه فیضیه را از روز هفتم محرم در منبرها بازگو کنند. هیئت‌ها و دسته‌های سینه‌زنی نیز از روز نهم این برنامه را اجرا کنند[۵۱] وی پس از انجام این مأموریت، خود نیز برای محقق ساختن هدف و اجرای خط مشی امام‌خمینی راهی بیرجند شد و در مجالس آن شهر دربارهٔ حادثه مدرسه فیضیه و سلطه اسرائیل بر جوامع اسلامی سخنرانی کرد.[۵۲]

به دنبال این سخنرانی‌ها، خامنه‌ای در خرداد ۱۳۴۲ش/ نهم محرم ۱۳۸۳ق، دستگیر و در مشهد زندانی شد[۵۳] سیدمحمدهادی میلانی پس از آزادی وی، از او دیدن کرد[۵۴] خامنه‌ای پس از آن به حوزه علمیه قم بازگشت و با همکاری۴۰ تن از روحانیان مبارز ازجمله اکبر هاشمی رفسنجانی، مهدی ربانی املشی و علی‌اصغر مروارید به سازمان‌دهی دوباره فعالیت‌های سیاسی از طریق جلسات مشورتی پرداخت[۵۵] او ازجمله روحانیانی بود که در ۱۱ دی ۱۳۴۲ تلگرامی به سیدمحمود طالقانی، مهدی بازرگان و یدالله سحابی، که زندانی شده بودند، فرستاد[۵۶] در همان زمان وی به همراه طلاب و فضلای خراسانی حوزه قم ازجمله ابوالقاسم خزعلی و محمد عبایی خراسانی در اعتراض به ادامه حصر امام‌خمینی نامه‌ای به حسنعلی منصور، نخست‌وزیر وقت، نوشته و منتشر کردند[۵۷] پس از آن، خامنه‌ای سه روز در کرمان و چند روز در زاهدان علیه همه‌پرسی انقلاب سفید در روزهای سالگرد ششم بهمن سخنرانی کرد که منجر به بازداشت دوباره او شد. مأموران رژیم پهلوی او را با هواپیما به تهران بردند و در زندان قزل‌قلعه به مدت دو ماه حبس کردند[۵۸] وی پس از آزادی به محل حصر امام‌خمینی در قیطریه رفت و گزارشی از وضعیت مردم و دوستان را در نبود ایشان ارائه کرد.[۵۹]

فروردین ۱۳۴۳ وقتی امام‌خمینی پس از ده ماه حصر و حبس در تهران آزاد شد و به قم بازگشت، خامنه‌ای به همراه پدر خود از مشهد به قم رفتند و با ایشان دیدار کردند[۶۰] وی در ۲۲ خرداد ۱۳۴۳ برابر با اول ماه صفر، برای تبلیغ به گرگان رفت که با استقبال مردم به‌ویژه جوانان روبه‌رو شد؛ اما با تعقیب ساواک به اجبار گرگان را ترک کرد[۶۱] پس از آن به دیدار امام‌خمینی در قم رفت و دربارهٔ جذب بهتر و بیشتر روحانیان شهرها و ائمه جماعات به نهضت پیشنهاداتی داد که مورد پذیرش ایشان قرار گرفت[۶۲] او در زمره روحانیانی بود که اندکی پس از تبعید امام‌خمینی به ترکیه با نگارش نامه‌ای به دولت وقت ـ ـ دولت امیرعباس هویدا ـ ـ در ۲۹ بهمن ۱۳۴۳ به اوضاع نابسامان کشور و تبعید امام‌خمینی اعتراض کردند.[۶۳]

خامنه‌ای از بنیان‌گذاران جمعیت یازده‌نفره روحانیان مبارز حوزه علمیه قم بود که با لورفتن اساسنامه و اسامی اعضا، مجبور به زندگی پنهانی شد و در مقطعی از آن با هاشمی رفسنجانی در تهران در یک خانه زندگی می‌کردند[۶۴] این تشکل سری که در پایان سال ۱۳۴۲ تأسیس شد و نشریات «بعثت» و «انتقام» نشریه‌های آن به حساب می‌آمدند،[۶۵] غیر از تشکل مدرسان بود که در سال پیشتر تأسیس شده بود.[۶۶] و وی به همراه هاشمی رفسنجانی عضو آن نیز بودند و در نخستین نشست‌های آن شرکت داشتند[۶۷] (ببینید: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) پس از تبعید امام‌خمینی به ترکیه، خامنه‌ای با گروهی از طلاب خراسانی ساکن حوزه قم نامه‌ای به نخست‌وزیر وقت نوشت و خواستار بازگشت ایشان شد[۶۸] وی در همین زمان پنهانی به ترجمه و انتشار کتاب آینده در قلمرو اسلام نوشته سید قطب اقدام کرد. در این کتاب به دو موضوع مهم فشار غرب و تبلیغات کمونیسم اشاره شده و دورنمایی از آینده که به سمت اسلام پیش می‌رود، آمده است. ساواک کتاب را توقیف و افراد مرتبط با انتشار آن را دستگیر کرد؛ اما موفق به بازداشت خامنه‌ای نشد[۶۹] وی در آن روزها مدتی در تهران و کرج به فعالیت مشغول بود؛ اما به علت ندادن تعهد بر عدم اظهار مطالب ضد رژیم از فعالیتش در کرج منع شد.[۷۰]

در پی دستگیری و تبعید سیدحسن قمی در فروردین ۱۳۴۶ که به دنبال سخنرانی ضد رژیم او در مسجد گوهرشاد صورت گرفت، خامنه‌ای از میلانی خواست به این اقدام اعتراض کند و این اقدام وی سبب شد مأموران ساواک از حضور او در مشهد آگاهی یافته و در ۱۴ فروردین ۱۳۴۶، در مراسم تشییع جنازه عالم سرشناس مشهد مجتبی قزوینی، وی را دستگیر کنند[۷۱] وی پس از بازجویی‌های متوالی بویژه دربارهٔ کتاب یادشده، در دادگاه محاکمه و در ۲۶ تیر همان سال آزاد شد[۷۲] و اندکی پس از آزادی، در تهران به دیدار زندانیان سیاسی رفت[۷۳] وی در فروردین ۱۳۴۷ به قصد زیارت عتبات عالیات و دیدار با امام‌خمینی در خواست گذرنامه کرد اما با مخالفت و ممانعت ساواک روبه‌رو شد[۷۴] و این محدودیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت و وی ممنوع‌الخروج بود. خامنه‌ای در سال ۱۳۴۷ در مشهد افزون بر تدریس حوزوی برای تربیت نیروهای حوزوی که به مبارزه نیز معتقد باشند تشکیلاتی را راه اندازی کرد[۷۵] این تشکیلات و سازماندهی در زلزله ویرانگر جنوب خراسان نمود پیدا کرد. در پی وقوع زمین‌لرزه، در ۹ شهریور ۱۳۴۷ عده‌ای از روحانیان خراسان به سرپرستی خامنه‌ای با هدف امداد و سامان‌دهی کمک‌های مردمی به زلزله‌زدگان، عازم فردوس شدند. این اقدام با مخالفت شدید و تهدید مقامات امنیتی محلی روبه‌رو شد؛ به‌ویژه که خامنه‌ای را با نام امام‌خمینی می‌شناختند. اما این کاروان که به نام «پایگاه امدادی روحانیت» خوانده می‌شد در برابر تهدیدها مقاومت کرد و اقدامات مؤثری در کمک‌رسانی به زلزله‌زدگان انجام داد. حضور و کمک‌رسانی دوماهه خامنه‌ای در فردوس فرصتی پدیدآورد تا با مشکلات مردم زلزله‌زده از نزدیک آشنا شود و در مجالس و منابر، پیام نهضت اسلامی را تبیین کند. این فعالیت‌ها حساسیت شهربانی و ساواک خراسان را برانگیخت و به اقامتش در فردوس پایان داده شد.[۷۶]

از سوی دیگر، خامنه‌ای به اتهام عضویت در گروه یازده‌نفره در اول اسفند ۱۳۴۷ به شش ماه زندان محکوم گردید. به دنبال انتشار این خبر در روزنامه کیهان و احضار وی به دادگاه تجدید نظر، وی پس از مشورت با عده‌ای از علمای مشهد ازجمله عباس واعظ طبسی، سیدعبدالکریم هاشمی نژاد و دیگران از حضور در دادگاه خودداری کرد[۷۷] او با آنکه تحت پیگرد بود با برخی از روحانیان مبارز ازجمله سیدمحمود طالقانی، سیدمحمدرضا سعیدی، محمدجواد باهنر، محمدرضا مهدوی کنی، مرتضی مطهری، هاشمی رفسنجانی و فضل‌الله محلاتی ارتباط داشت و با وجود اقامت در مشهد در بسیاری از جلسات علما و روحانیان مبارز تهران حضور می‌یافت.[۷۸]

خامنه‌ای در سال ۱۳۴۸ در اندیشه تأسیس یک دبیرستان دخترانه بود که به‌رغم تلاش‌های فراوانی که انجام داد به نتیجه نرسید[۷۹] رفت و آمد خامنه‌ای به تهران محدود به سخنرانی‌ها و مناسبت‌ها نبود و مربوط به جلسات ماهانه طرح تدوین منشور اسلامی در برابر مانیفست کمونیست‌ها نیز بود. در این جلسات عده‌ای از روحانیان مبارز و روشنفکران ازجمله بهشتی، مطهری، طالقانی، هاشمی رفسنجانی، سیدابوالفضل موسوی زنجانی، باهنر، علی شریعتی، بازرگان، یدالله سحابی، عزت‌الله سحابی، جلال‌الدین فارسی، حبیب‌الله پیمان و دیگران شرکت داشتند،[۸۰] که با دستگیری خامنه‌ای در سال ۱۳۴۹ و چندی بعد پیمان و پس از آن هاشمی رفسنجانی جلسات موقتاً تعطیل شد.[۸۱]

با رحلت سیدمحسن حکیم در خرداد ۱۳۴۹ روحانیان طرفدار امام‌خمینی ازجمله خامنه‌ای به تبلیغ مرجعیت ایشان پرداختند و خامنه‌ای از طلاب درس خود خواست که دربارهٔ معرفی امام‌خمینی به جد فعالیت کنند[۸۲] با شهادت سیدمحمدرضا سعیدی در زندان که در همین سال و پس از رحلت حکیم صورت گرفت ساواک گزارش داده است که تبلیغ مرجعیت امام‌خمینی علنی‌تر و هواداران ایشان ازجمله خامنه‌ای خواستار تعطیلی درس‌ها شده‌اند[۸۳] اعلامیه‌ای نیز دربارهٔ شهادت سعیدی و طرفداری از امام‌خمینی در مدارس علمیه و معابر نصب شد و دیدگاه‌های امام‌خمینی دربارهٔ ولایت فقیه که خامنه‌ای در اختیار طلبه‌ای به نام جواد حافظی قرار داده بود تکثیر و توزیع شد.[۸۴]

از سوی دیگر، ساواک خراسان چندین بار از شهربانی خواست که عباس واعظ طبسی، محمدرضا محامی و خامنه‌ای را که به نفع امام‌خمینی تبلیغ می‌کردند بازداشت کند و تحویل آن سازمان بدهد[۸۵] پس از تعلل شهربانی خامنه‌ای در دوم مهر ۱۳۴۹ توسط خود ساواک بازداشت و مدتی در زندان لشکر خراسان زندانی شد[۸۶] وی پس از آزادی در محرم ۱۳۹۱ق/ اسفند ۱۳۴۹ش با آنکه نام او در فهرست واعظان ممنوع‌المنبر ساواک بود، سخنرانی‌هایی در هیئت انصارالحسین تهران ایراد کرد[۸۷] ساواک در سال ۱۳۵۰ گزارش کرده است که طالقانی که خامنه‌ای را مرجع مطمئنی برای روشنفکران و آزادی‌خواهان می‌داند، از وی خواسته است سخنرانی‌هایی را در مسجد هدایت تهران، که کانون توجه دانشجویان و جوانان مبارز است، ایراد کند.[۸۸]

از سوی دیگر، هنگام برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ساله[۸۹] و تحریم آن از سوی امام‌خمینی،[۹۰] ساواک موظف شد هر آنچه را مزاحمتی با این جشن‌ها داشته باشد از میان بردارد و یکی از این موانع روحانیان مبارز بودند[۹۱] از این‌روی ساواک مراقبت‌های شدیدی نسبت به فعالیت روحانیان مبارز در پیش گرفت. بر این اساس خامنه‌ای در مرداد ۱۳۵۰ به ساواک مشهد احضار و در ۴/۷/۱۳۵۰ بازداشت و مدتی در زندان لشکر خراسان زندانی شد[۹۲] او پس از آزادی، با همسرش در اردیبهشت ۱۳۵۱ با دوست زندانی خود هاشمی رفسنجانی با ترفندی خاص دیدار کرد.[۹۳]

خامنه‌ای پس از آزادی، فعالیت‌های سیاسی ـ اجتماعی خود را گسترش داد و بارها در جلسات هیئت انصارالحسین و مسجد نارمک تهران حضور یافت و سخنرانی‌هایی در موضوعات دینی و سیاسی ایراد کرد. جلسات درس و تفسیر او در مدرسه میرزاجعفر و مسجد امام‌حسن(ع) و مسجد قبله و نیز در خانه خود در مشهد ادامه داشت. مخاطب او در این جلسات دانش‌آموزان، دانشجویان، طلاب جوان و گروه‌هایی از اقشار مختلف مردم بودند که وی آنان را با تفکر اسلام انقلابی و سیاسی آشنا می‌ساخت. عده زیادی از مخاطبان جلسات و شاگردان او بعدها در اوج مبارزات در نقاط مختلف کشور به آگاهی‌بخشی پرداختند[۹۴]

خامنه‌ای در سال ۱۳۵۱ جلساتی را در مشهد با علی شریعتی، محمدتقی شریعتی و مرتضی مطهری برای رفع اختلافی که دربارهٔ حسینیه ارشاد تهران پیش آمده بود بر گزار کرد[۹۵] در خرداد ۱۳۵۲ ساواک جلسات تفسیر وی در مسجد امام‌حسن(ع) و خانه‌اش را تعطیل کرد[۹۶] وی در آذر ۱۳۵۲ اقامه نماز جماعت و جلسات تفسیر خود را به دعوت بانی و واقف مسجد کرامت، به آن مسجد انتقال داد و مسجد یادشده را به کانون فعالیت دانشجویان و طلاب جوان تبدیل کرد[۹۷] ساواک مشهد در واکنش به فعالیت‌های سیاسی گسترده او، وی را از اقامه نماز جماعت در آن مسجد بازداشت.[۹۸]

خامنه‌ای در آبان ۱۳۵۳ به دعوت محمد مفتح، امام جماعت مسجد جاوید تهران، که در آن ایام ممنوع‌المنبر شده بود، در آن مسجد به سخنرانی پرداخت. در پی آن ساواک به دستگیری مفتح و تعطیلی مسجد جاوید به عنوان یکی از کانون‌های مهم مبارزه اقدام کرد[۹۹] و خانه خامنه‌ای نیز در آذر ماه همان سال مورد بازرسی ساواک قرار گرفت. ساواک علت بازرسی را، اظهارات وی در جلسه‌ای خصوصی دربارهٔ ضرورت ایجاد جمعیتی برای سامان‌دهی مبارزه و استفاده از فرصت‌ها برای پیشبرد اهداف نهضت اسلامی در مشهد اعلام کرد[۱۰۰]

خامنه‌ای در بیستم دی ۱۳۵۳ برای ششمین‌بار بازداشت و همراه نامه‌ای از سوی رئیس ساواک خراسان که به فعالیت‌ها، زندان‌ها و ارتباطات وی اشاره شده بود، به زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری در تهران منتقل گردید و در پایان از ریاست ساواک تهران خواسته شده بود که برخورد با خامنه‌ای به گونه‌ای باشد که برای مدت طولانی در زندان بماند[۱۰۱] شکنجه‌های جسمی و روحی این بار شدید بود و به گفته خود وی، این بار دشوارترین و سخت‌ترین وضعیت حبس را تجربه کرد. او اجازه ملاقات نداشت و از وضعیت و محل حبس او اطلاعی به خانواده‌اش نیز داده نشده بود.[۱۰۲] رئیس ساوک تهران برای تشدید محکومیت وی در نامه‌ای دیگر وی را از نمایندگان فعال امام‌خمینی در خراسان که وجوهات جمع‌آوری و به قم ارسال می‌کند، دانست[۱۰۳]

بازداشت خامنه‌ای این بار واکنش‌هایی را در پی داشت؛ ازجمله اعلامیه‌ای به امضای دانشجویان خراسان منتشر شد که در آن از مراجع و حوزه‌های علمیه خواسته شده بود که نسبت به دستگیری وی اعتراض و برای آزادی او تلاش کنند[۱۰۴] دوستداران خامنه‌ای نیز برای آزادی وی به میلانی متوسل شدند و نیز هفته‌ای نگذشته بود که اعلامیه‌ای سراسر انتقاد از رژیم پهلوی منتشر شد و تظاهراتی از سوی طلاب و دانشجویان و مردم صورت گرفت که عده‌ای بازداشت شدند[۱۰۵] پس از بازداشت وی، طبق گزارش ساواک، مطهری نیز در دانشکده الهیات تهران با اظهار تاسف از این واقعه خامنه‌ای را از عوامل مؤثر در روشن کردن افکار اجتماع دانست و یادآور شد نمونه ارزنده‌ای چون وی اندک است.[۱۰۶]

خامنه‌ای در دوم شهریور ۱۳۵۴ از زندان آزاد شد و از آن جا به خانه حسینی بهشتی و سپس برادرش سیدمحمد رفت و خبر آزادی خود را به مشهد اعلام کرد[۱۰۷] پس از آزادی تحت مراقبت شدید مأموران امنیتی بود و اقامه جماعت، سخنرانی، تدریس و جلسات تفسیر وی حتی در خانه‌اش ممنوع شده بود[۱۰۸] و از ساواک تهران به خراسان دستور داده شد که همه ارتباطات، مکاتبات و مکالمات او زیر نظر قرار گیرد؛ اما او با وجود همه محدودیت‌های سیاسی و امنیتی فعالیت‌ها و اقدامات روشنگرانه انقلابی خود را به صورت پنهانی پی‌گرفت و پرداخت شهریه امام‌خمینی به طلاب علوم دینی را نیز ادامه داد.[۱۰۹] در اواخر سال ۱۳۵۴ پنهانی کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن را با نام مستعار سیدعلی حسینی منتشر کرد.[۱۱۰]

خامنه‌ای سال ۱۳۵۵ را با ممنوعیت از همه فعالیت‌های اجتماعی آغاز کرد؛ حتی نشست‌های خانگی او تعطیل شد و ارتباطات شخصی او نیز زیر نظر قرار گرفت و از معدود تحرکات وی در سال ۱۳۵۵، کمک به سیل‌زدگان قوچان بود. وی گروهی را برای کمک‌رسانی به مردم سیل‌زده آن شهر تشکیل داد که با استقرار در مدرسه عوضیه آن شهر به امداد رسانی پرداختند؛ اما از فعالیت وی جلوگیری و از قوچان اخراج شد[۱۱۱] ازجمله اقدامات وی در این سال طرح گردآوری فطریه برای مسلمانان آواره لبنان در جنگ‌های داخلی آن بود[۱۱۲] در اسناد ساواک گزارش‌هایی دربارهٔ فعالیت‌های سیاسی خامنه‌ای و پدرش در اواخر سال ۱۳۵۵ در مشهد وجود دارد که به طرفداری از امام‌خمینی و تبلیغ نهضت اسلامی پرداخته‌اند.[۱۱۳]

خامنه‌ای در محرم ۱۳۹۶ق/ دی ۱۳۵۵ش جلساتی در تهران با برخی از روحانیان مبارز و روشنفکران داشت که سبب نگرانی ساواک شد[۱۱۴] ساواک گزارش کرده که وی برای برنامه‌ریزی و هماهنگی در امر مبارزه زیر پوشش میهمانی جلساتی با برخی از عالمان ازجمله مطهری و مفتح و روشنفکران ازجمله علی شریعتی در تهران داشته است[۱۱۵] وی ازجمله روحانیان انقلابی و روشنفکری بود که با حسینیه ارشاد و علی شریعتی ارتباط نزدیکی داشت؛ به همین جهت برخی با او مخالف بودند؛ اما وی از موضع خود عقب‌نشینی نکرد و زمانی که شریعتی در لندن در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ از دنیا رفت، مجلس ترحیمی برای وی در مسجد کرامت مشهد برگزار کرد. وی از اینکه برخی از روحانیان علیه شریعتی اظهار نظر می‌کردند، متأسف می‌شد[۱۱۶] و بعدها نیز وقتی شنید همان افراد، شریعتی را متهم به همکاری با ساواک کرده‌اند، این اتهام را به صورت کتبی در حاشیه یک کتاب تکذیب کرد[۱۱۷] او علاوه بر شریعتی با افرادی مانند جلال آل‌احمد و شمس آل‌احمد نیز ارتباط صمیمی و مستمر داشت.[۱۱۸]

به دنبال درگذشت مشکوک سیدمصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶ در نجف اشرف، خامنه‌ای به همراه برخی از مبارزان مراسم ختمی در ششم آبان در مسجد ملاهاشم مشهد برپا کرد[۱۱۹] و تلگرامی از سوی خود و سه تلگرام دیگر از طرف واعظ طبسی، هاشمی نژاد و محامی به امام‌خمینی در نجف مخابره کرد[۱۲۰] مراسم بزرگداشت سیدمصطفی خمینی تحولاتی پدیدآورد که نهضت اسلامی را وارد مرحله نهایی کرد و رژیم پهلوی هم در واکنش به این فعالیت‌ها، با وجود اعلام سیاست فضای باز سیاسی، با سرکوب و خفقان، فعالیت‌های مبارزان را محدودتر کرد. (ببینید: سیدمصطفی خمینی)

به دنبال اجرای این سیاست، جمعی از مبارزان سرشناس ازجمله خامنه‌ای به تبعید محکوم شدند. او از سوی کمیسیون امنیت اجتماعی خراسان به سه سال تبعید در ایرانشهر محکوم گردید[۱۲۱] و مأموران ساواک در ۲۳ آذر ۱۳۵۶ پس از بازرسی خانه او برخی از کتاب‌ها و جزوه‌های دست‌نویس و نامه‌ها را با خود بردند[۱۲۲] و خامنه‌ای را دستگیر و به ایرانشهر انتقال دادند. هدف رژیم از این اقدام، قطع ارتباط او با مردم و مبارزان بود[۱۲۳]؛ اما وی به علت تعامل خوب با اهل تسنن اشتهار و محبوبیتی در میان مردم ایرانشهر یافت و از این فرصت در راستای گسترش انقلاب در آن مناطق بهره گرفت[۱۲۴] احیای مسجد آل‌رسول ایرانشهر و سخنرانی‌های وی در آن مسجد و رفت و آمد علما و روحانیان مبارز، نیروهای انقلابی و اقشار مختلف مردم به خانه او، عوامل امنیتی را بر آن داشت که فعالیت‌های او را محدود سازند و مردم را از رفت و آمد بازدارند.[۱۲۵]

خامنه‌ای در ۱۹ فروردین ۱۳۵۷ در پی کشتار مردم در یزد، در نامه‌ای به محمد صدوقی عالم سرشناس یزد، به تحلیل نهضت و وظایف علما و مردم پرداخت و این اقدام وحشیانه رژیم پهلوی را محکوم کرد و ضمن ترغیب مردم به ادامه مبارزه، یاد شهدای آن حادثه را نیز گرامی داشت[۱۲۶] این نامه مفصل که در واقع دستورالعملی برای مبارزه بود، به صورت اعلامیه‌ای در سراسر کشور پخش گردید[۱۲۷] صدوقی در پاسخ ضمن سپاس از نامه ارسالی از وی خواست که بیشتر بنویسد و وی نامه‌ای در هشت صفحه برای او نوشت و در این نامه مسئولیت سنگین علما را در برابر انقلاب اسلامی و رویارویی با توطئه‌های دشمن بازگو کرد. این نامه در جزوه‌ای بی‌نام در یزد و مشهد و جاهای دیگر نشر و پخش شد[۱۲۸] خامنه‌ای وقتی آثار مثبت این نوشته‌ها را دید در نامه‌هایی برای سیدعبدالحسین دستغیب و علمای شیراز ضمن تشریح حوادث کشور و ذکر جنایات رژیم پهلوی در شیراز، مشهد، اصفهان و جهرم راه‌کارهایی را برای تداوم نهضت اسلامی تا سرنگونی حکومت پهلوی مطرح ساخت.[۱۲۹] همچنین در پی حوادث ۲۹ تیر ۱۳۵۷ شیراز نامه‌ای مفصل به علمای شیراز نوشت[۱۳۰] نامه‌ای نیز در نقد سخنان سیدکاظم شریعتمداری؛ از مراجع تقلید وقت، که انقلابیان را تندرو خوانده بود، نوشت و یادآور شد که این‌گونه سخنان به رژیم پهلوی بهانه می‌دهد که به کشتار مردم انقلابی به عنوان مبارزه با تندروی دست بزند.[۱۳۱]

وقوع سیل در ایرانشهر در ۱۱ تیر ۱۳۵۷ موقعیتی فراهم آورد تا خامنه‌ای با توجه به تجربیات پیشین خود مدیریت تنها گروه امدادی را عهده‌دار شود. وی با هماهنگی‌هایی که با روحانیون شهرهای مختلف ازجمله یزد و مشهد داشت، توانست کمک‌های مردمی را از همه نقاط ایران جذب و میان سیل‌زده‌ها تقسیم کند[۱۳۲] با اوج‌گیری انقلاب اسلامی در آستانه ماه رمضان، ۲۸ شعبان ۱۳۹۸ق/ ۲۸ تیر۱۳۵۷ش، شماری از طلاب حوزه علمیه مشهد به ادامه تبعید خامنه‌ای اعتراض و خواستار بازگشت وی به مشهد شدند که به دخالت مأموران انتظامی انجامید.[۱۳۳]

گسترش فعالیت‌های انقلابی و مردمی خامنه‌ای در ایرانشهر و مناطق و شهرهای اطراف مقامات امنیتی را بر آن داشت تا محل تبعید وی را به جیرفت که در مقایسه با ایرانشهر دارای محدودیت‌های بیشتری بود، تغییر دهند. از این‌رو در مرداد ۱۳۵۷ به جیرفت تبعید شد[۱۳۴] وی از همان آغاز ورود به آن شهر با سخنرانی در مسجد جامع به افشاگری علیه حکومت پهلوی و ستایش از امام‌خمینی پرداخت. یکی از سخنرانی‌ها، که در ماه رمضان برابر با پنجم شهریور ۱۳۵۷ صورت گرفت، به برپایی تظاهرات و سردادن شعارهای انقلابی و پخش اعلامیه علیه رژیم پهلوی توسط مردم منجر شد[۱۳۵] وی در این دوره، پنهانی عازم کهنوج شده، سخنرانی‌های افشاگرانه‌ای ایراد کرد.[۱۳۶]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اوج‌گیری انقلاب

با گسترش مبارزات مردمی و ازهم‌گسیختگی ارکان رژیم و ناتوانی آن در مهار روند انقلاب، خامنه‌ای از تبعید رهایی یافت و در اول مهر ۱۳۵۷ از جیرفت به بم و کرمان و یزد رفت و پس از هماهنگی‌های لازم با صدوقی برای ادامه مبارزه راهی تهران شد[۱۳۷] و نیز با هماهنگی با مبارزان در تهران به مشهد برگشت و در آنجا فعالیت‌های خود را در امر سامان‌دهی امور نهضت ادامه داد[۱۳۸] وی به همراه برخی از روحانیان مبارز مشهد، در زمان اقامت امام‌خمینی در فرانسه در پاییز ۱۳۵۷، با ارسال تلگرامی به امام‌خمینی اقامت موقت ایشان در فرانسه را عاملی برای پدیدآمدن موجی از امید و تصمیم و قاطعیت در دل مردم و نشانی از عزم و اراده راسخ امام‌خمینی در راه نجات امت مسلمان ایران عنوان کرده و از ایشان درخواست کردند دستورهای لازم را برای ادامه مبارزه صادر کند. در پایان نیز خواستار بازگشت ایشان به ایران شدند[۱۳۹]

فعالیت‌های مبارزاتی خامنه‌ای در مشهد در مدت اندکی شتاب بیشتری به خود گرفت و او ضمن سازمان‌دهی حرکت‌ها و تظاهرات مردمی، سخنرانی‌های افشاگرانه‌ای را در اجتماعات مردم مشهد ایراد کرد[۱۴۰]؛ در عین حال با بیت امام‌خمینی و دیگر مبارزان در ارتباط و مشورت دایم بود. پیرو همین ارتباط بود که سیداحمد خمینی در ۱۰ آبان ۱۳۵۷ از پاریس با محمد صدوقی تماس گرفت و تمایل امام‌خمینی برای دیدار با وی و خامنه‌ای را اعلام کرد[۱۴۱] وی در پنجم آبان نیز برای راهپیمایان در صحن عتیق حرم امام‌رضا(ع) دربارهٔ بازگشت امام‌خمینی به ایران، آزادی زندانیان سیاسی، تنبیه مسببان کشتارهای اخیر و شکنجه‌گران زندانیان سیاسی سخن گفت و پس از سخنرانی وی تظاهرات مردم با شعارهای گوناگون تا ۹ شب ادامه داشت[۱۴۲] خامنه‌ای در شانزدهم آبان در گردهمایی ۳۰ هزار تن از اهالی مشهد ازجمله فرهنگیان در ورزشگاه سعدآباد، خواستار بازگشت امام‌خمینی و تشکیل حکومت اسلامی شد[۱۴۳] در ۲۷ آبان شورای تأمین استان به اتفاق آرا تصمیمم به تبعید هشت تن از روحانیان مشهد ازجمله خامنه‌ای گرفت ولی نتواست آن را عملی کند.[۱۴۴]

خامنه‌ای پیش از ماه محرم همراه با هاشمی‌نژاد با عزیمت به شهرستان‌های قوچان، شیروان و بجنورد ضمن برپایی جلسات سخنرانی برنامه‌های ماه محرم را نیز برای روحانیان آن شهرها توضیح داد[۱۴۵] تحرکات وی در بیرون از مشهد با آمدن ماه محرم نیز ادامه یافت. وی در هفتم محرم همراه واعظ طبسی، سیدکاظم مرعشی و پسران سیدعبدالله شیرازی راهی فریمان شد. تظاهرات بزرگ و ۲۰هزار نفری مردم در این شهر در حالی برگزار شد که افراد یادشده پیشاپیش جمعیت حرکت می‌کردند. در این تظاهرات مجسمه محمدرضا پهلوی پایین کشیده شد و عکس امام‌خمینی به جای آن نصب شد.[۱۴۶]

پس از دستور امام‌خمینی به فرار سربازان از پادگان‌ها،[۱۴۷] یکی از کارهای خامنه‌ای در مسجد کرامت رسیدگی به سربازان فراری بود و برای شناسایی‌نشدن آنان طرحی ارائه کرد که آن را بهشتی پسندید و تأکید کرد این طرح در تهران و در بقیه کشور نیز پیاده شود[۱۴۸] در گزارش‌های ساواک از خامنه‌ای به عنوان یکی از پرچمداران برجسته انقلاب در خراسان نام برده شده است.[۱۴۹]

خامنه‌ای در آذر ۱۳۵۷ هم‌زمان با تاسوعا و عاشورای حسینی در اجتماع بزرگ راه‌پیمایان مشهد سخنرانی کرد و خطبه شب عاشورا در حرم مطهر امام‌رضا(ع) را که هر سال به نام محمدرضا پهلوی خوانده می‌شد، به نام امام‌خمینی خواند و در جمع روسای ادارات و سازمان‌ها و افراد دیگری که استانداری دعوت کرده بود، بر نزدیکی پیروزی تأکید کرد. وی در شمار روحانیانی بود که در ۲۴ آذر در اعتراض به حمله مأموران رژیم پهلوی به بیمارستان امام‌رضا(ع) در مشهد برنامه تحصن در این بیمارستان را مطرح کرد[۱۵۰] و در مسیر حرکت آنان برای تحصن بسیاری از مردم نیز به آنان پیوستند[۱۵۱] متحصنان با صدور اعلامیه‌ای ضمن تشریح جنایات عوامل حکومت پهلوی، مجازات آنان را خواستار شدند[۱۵۲] و بر سرنگونی حکومت پهلوی و بازگشت امام‌خمینی تأکید کردند. اقدام به تحصن آنان در بیمارستان امام‌رضا(ع) بازتاب گسترده‌ای یافت و اعلامیه‌های متعددی در همبستگی و حمایت از آنان در سراسر ایران منتشر شد.[۱۵۳]

اعلامیه‌های امام‌خمینی ازجمله اعلامیه ایشان دربارهٔ کمک به کارکنان شرکت نفت، در تحصن یادشده توسط خامنه‌ای خوانده شد[۱۵۴] امام‌خمینی از این تحصن در سخنرانی ۲۵ آذر خود یاد کرد[۱۵۵] و در پیامی در ششم دی ضمن تشکر از اهالی خراسان، علما و پزشکان و دیگر گروه‌ها از آنان پشتیبانی کرد[۱۵۶] این تحصن ۱۳ روز طول کشید و خامنه‌ای در این مدت جز برای نجات جان یک نظامی بیمارستان را ترک نکرد[۱۵۷] در پنجم دی یک تظاهرات بسیار گسترده که خبرگزاری فرانسه تعداد جمعیت را ۶۰۰هزار تن اعلام کرد به بیمارستان امام‌رضا(ع) و محل تحصن رفتند و به سخنرانی خامنه‌ای و علل تحصن گوش دادند. پس از آن با توصیه مراجع و علما تحصن پایان یافت.[۱۵۸]

خامنه‌ای در ۹ دی ۱۳۵۷ همراه گروهی از علمای مبارز مشهد پیشاپیش جمعیت انبوهی از مردم به منظور همراه‌ساختن کارکنان استانداری خراسان با جریان انقلاب به سوی ساختمان استانداری حرکت کردند؛ اما با وجود تلاش‌های مسالمت‌آمیز آنان نیروهای انتظامی مستقر در استانداری به سوی مردم آتش گشودند. به دنبال آن جمعیت تظاهرکننده به خیابان‌ها ریخته و برخی ساختمان‌ها و مراکز دولتی را به آتش کشیدند. شب حادثه، علمای مشهد ازجمله خامنه‌ای با تشکیل جلسه‌ای کوشیدند مانع درگیری و کشتار بیشتر مردم در روز بعد بشوند، ولی عوامل رژیم پهلوی با قتل‌عام مردم تظاهرکننده فاجعه یکشنبه خونین ۱۰ دی ۱۳۵۷ را به بار آوردند[۱۵۹] به دنبال وقوع این حوادث، خامنه‌ای به همراه عده‌ای از روحانیان مبارز مشهد در محکوم‌ساختن این حادثه و تداوم نهضت اعلامیه‌ای صادر کردند.[۱۶۰]

خامنه‌ای تا پایان دی‌ماه در مشهد بود و همراه دوستان خود تظاهرات با شکوه اربعین را در ۲۹ دی‌ماه رهبری کرد و طبق گزارش ساواک در راهپیمایی ۵۰۰هزار نفری آن روز سخنرانی کرد. در همین روزها مطهری چندین‌بار از خامنه‌ای خواست که هر چه سریع‌تر به تهران برود و پس از آن منتظری نیز که در پاریس بود، خواسته امام‌خمینی برای رفتن خامنه‌ای به تهران را به اطلاع او رساند[۱۶۱] علت این اصرار این بود با تشکیل شورای انقلاب از سوی امام‌خمینی[۱۶۲] و عضویت خامنه‌ای در آن شورا، حضور وی در تهران لازم بود. وی با آمدن به تهران در مدرسه رفاه مستقر شد و همگام با دیگر مبارزان، به‌ویژه بهشتی، مطهری و مفتح برای تدارک مرحله نهایی پیروزی انقلاب اسلامی و برنامه‌ریزی برای آینده، نقش فعالی برعهده گرفت[۱۶۳] وی هنگام بازگشت امام‌خمینی به ایران، پس از تشکیل کمیته استقبال از سوی شورای انقلاب اسلامی[۱۶۴] مسئولیت تبلیغات این کمیته را بر عهده داشت.[۱۶۵] )ببینید: کمیته استقبال)

به دنبال بسته‌شدن فرودگاه‌های کشور به دستور شاپور بختیار و ممانعت از بازگشت امام‌خمینی به ایران، خامنه‌ای به همراه بهشتی و چند تن از روحانیان مبارز سرشناس در اعتراض به این اقدام دولت، در مسجد دانشگاه تهران تحصن بزرگی را سامان‌دهی کردند که با پیوستن سایر علما، دانشگاهیان و مردم ابعاد گسترده‌ای به خود گرفت[۱۶۶] خامنه‌ای در طول تحصن با تشکیل یک ستاد و با مشارکت برخی از مبارزین متحصن، به اقداماتی مانند سخنرانی، انتشار اعلامیه و انتشار نشریه‌ای به نام «تحصن» دست زدند[۱۶۷] این تحصن که تا صبح روز ۱۲ بهمن ادامه یافت،[۱۶۸] مسجد دانشگاه تهران را به کانونی تأثیرگذار در روند مبارزه تبدیل کرد.

فعالیت‌های پس از انقلاب

آیت الله خامنه‌اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیت‌هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود کم‌نظیر و بسیار مهم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رئوس آن‌ها مى‌پردازیم:

پایه‌گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم‌رزم خود از جمله: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... در اسفند ۱۳۵۷؛

معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸؛

سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، ۱۳۵۸؛

امام جمعه تهران، ۱۳۵۸؛

نماینده امام خمینی قدس سره در شوراى عالى دفاع، ۱۳۵۹؛

نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، ۱۳۵۸؛

حضور فعال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه‌هاى دفاع مقدس؛

ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران؛

ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمدعلى رجایى دومین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه‌اى در مهرماه ۱۳۶۰ با کسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حکم تنفیذ امام خمینى به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ براى دومین بار به این مقام و مسئولیت انتخاب شدند.

ریاست شوراى انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۰؛

ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶؛

ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، ۱۳۶۸؛

رهبرى و ولایت امت، که از سال ۱۳۶۸، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب امام خمینى(قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسئولیت عظیم انتخاب شدند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:24 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ببینید: بازگشت امام‌خمینی

پس از پیروزی انقلاب

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سیدعلی خامنه‌ای و دوستان همفکر خود، در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ تأسیس حزب جمهوری اسلامی را اعلان کردند و وی در ادامه پس از شهادت سیدمحمد حسینی بهشتی و سپس محمدجواد باهنر، در شهریور ۱۳۶۰ به عنوان سومین دبیرکلی معرفی شد. )ببینید: حزب جمهوری اسلامی)

خامنه‌ای در فروردین ۱۳۵۸ به دستور امام‌خمینی برای رسیدگی به اوضاع سیستان و بلوچستان به آن منطقه سفر کرد[۱۶۹] و در همان سال به نمایندگی شورای انقلاب در وزارت دفاع برگزیده شد[۱۷۰]؛ سپس در ۲۷ مرداد همان سال معاونت وزارت دفاع را نیز عهده‌دار شد[۱۷۱] وی با آگاهی از تصمیم برخی اعضای دولت موقت برای انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی با آن مخالفت و بر ضرورت آگاهی امام‌خمینی از آن تأکید کرد و ایشان نیز پس از آگاهی سخت با آن مخالفت و از آن جلوگیری کرد.)ببینید: مجلس خبرگان قانون اساسی)

در آذر ۱۳۵۸ امام‌خمینی و شورای انقلاب، خامنه‌ای را به سرپرستی سپاه پاسداران منصوب کردند[۱۷۲] و امام‌خمینی در ۲۴/۱۰/۱۳۵۸ به پیشنهاد منتظری، خامنه‌ای را امام‌جمعه تهران کرد[۱۷۳] وی نخستین نماز جمعه را در ۲۸ دی ۱۳۵۸ امامت کرد[۱۷۴] و تا تاریخ واقعه ۶ تیر۱۳۶۰ که در مسجد ابوذر تهران به وی سوء قصد شد و بر اثر آن به‌شدت مجروح گردید، نماز جمعه تهران را اقامه کرد[۱۷۵] و پس از آن نیز همواره این سمت را بر عهده داشت.

خامنه‌ای در کنار مسئولیت‌های اجرایی، با اشاره و تأکید امام‌خمینی بر لزوم روشنگری در سنگر دانشگاه،[۱۷۶] در این مراکز حاضر می‌شد و به ایفای نقش می‌پرداخت. به دنبال شهادت مطهری و خلاء ناشی از فقدان وی در میان دانشجویان و دانشگاهیان، امام‌خمینی در ۲۳ خرداد ۱۳۵۸ طی سخنانی در جمع دانشجویان، خامنه‌ای را فردی فهیم و سخنور نامید و مرجع رسیدگی به مسائل فکری و عقیدتی دانشجویان و مقابله با تبلیغات احزاب و گروه‌های مخالف نظام جمهوری اسلامی، به‌ویژه مارکسیست‌ها در محیط دانشگاهی تعیین کرد[۱۷۷] وی از این تاریخ تا آغاز جنگ ایران و عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ روزهای دوشنبه در مسجد دانشگاه تهران در جمع دانشجویان حضور می‌یافت و همراه اقامه جماعت نماز ظهر و عصر و ایراد سخنرانی در موضوعات مهم روز، به پرسش‌های فکری و سیاسی آنان پاسخ می‌داد. این جلسات بعدها در مساجد مهم تهران ادامه پیدا کرد[۱۷۸] اقدام ابتکاری خامنه‌ای دربارهٔ نماز جمعه، پیشنهاد برگزاری سمینارهای ائمه جمعه به منظور انسجام شبکه امامان جمعه در داخل کشور و جهان اسلام بود که پس از موافقت امام‌خمینی، نخستین سمینار در مدرسه فیضیه قم برگزار شد و پس از آن سمینارهای متعددی نیز برگزار شد.[۱۷۹]

خامنه‌ای در خرداد ۱۳۵۹ با رأی مردم تهران به نخستین دوره مجلس شورای اسلامی راه یافت[۱۸۰] و در ۲۰/۲/۱۳۵۹ با حکم امام‌خمینی، مشاور ایشان در شورای عالی دفاع شد[۱۸۱] در ۶/۴/۱۳۶۰ سازمان مجاهدین خلق هنگام سخنرانی خامنه‌ای در مسجد ابوذر تهران، با بمبی که در دستگاه ضبط صوت کار گذاشته شده بود، وی را ترور و مجروح کرد و وی در شمار جانبازان انقلاب اسلامی قرار گرفت[۱۸۲] امام‌خمینی نیز دراین‌باره پیامی صادر کرد.

پس از شهادت رئیس‌جمهور، محمدعلی رجایی، خامنه‌ای در سومین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری که در ۱۰/۷/۱۳۶۰ برگزار شد با رأی قاطع ۹۵درصدی شرکت‌کنندگان به ریاست‌جمهوری رسید[۱۸۳] و چهار سال بعد در مرداد ۱۳۶۴ با اینکه خود تمایلی به نامزدی دوباره ریاست جمهوری نداشت، به دستور امام‌خمینی که این کار را متعین در وی دانسته بود، نامزد ریاست جمهوری شد و با رأی نزدیک به ۸۶ درصد رئیس‌جمهور شد[۱۸۴] وی در ۱۵/۱/۱۳۶۲ با حکم امام‌خمینی مأموریت یافت میان ارتش و سپاه هماهنگی لازم را پدیدآورد[۱۸۵] و در ۱۹/۹/۱۳۶۳ در حکمی، از سوی ایشان به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد[۱۸۶] و ریاست این شورا را به عنوان رئیس‌جمهور بر عهده داشت. )ببینید: شورای عالی انقلاب فرهنگی)

وی در ۱۷/۱۱/۱۳۶۶ به حکم امام‌خمینی به عضویت مجمع تشخیص مصلحت نظام درآمد و به ریاست آن انتخاب شد[۱۸۷] آخرین حکمی که امام‌خمینی به وی داد، در ۴/۲/۱۳۶۸ بود که او را موظف به تشکیل مجلس بازنگری قانون اساسی کرد.[۱۸۸]

دوران جنگ تحمیلی

خامنه‌ای از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ در تدبیر مسائل جنگ به‌صورت فعالانه نقش داشته است. در روز آغاز جنگ در جلسه ستاد مشترک ارتش حضور یافت و داوطلب بررسی مسئله جنگ در جبهه‌ها شد[۱۸۹] و در پنجم مهر ۱۳۵۹ پس از اجازه امام‌خمینی[۱۹۰] در لباس یک نظامی، در جبهه‌های جنگ حضور یافت[۱۹۱] تا گزارشی از وضع جبهه‌ها و امکانات نیروهای ایرانی منطقه مورد تجاوز نیروهای عراقی تهیه کرده و به سازمان‌دهی نیروها برای مقابله با دشمن کمک کند[۱۹۲] بر این اساس وی عازم جبهه جنوب شد و تا اواسط بهار سال ۱۳۶۰ در آن جبهه استقرار داشت و پس از آن در جبهه غرب حاضر شد و این حضور جز برای اقامه نماز جمعه تهران، دیدار و گزارش به امام‌خمینی یا جلسات ضروری و سفرها و سخنرانی‌های لازم، تا ماه‌های آغازین سال ۱۳۶۰ مستمر بود[۱۹۳]؛ چنان‌که یک‌بار با لباس نظامی با امام‌خمینی دیدار کرد و ایشان خاطرنشان کرد که مایه افتخار است که یک روحانی لباس رزم بپوشد و این درست همان چیزی است که باید باشد.[۱۹۴]

به فرمان امام‌خمینی در ۲۰ مهر ۱۳۵۹ شورای عالی دفاع عهده‌دار کلیه امور جنگ شد[۱۹۵] و خامنه‌ای که پیش از آن بر اساس حکم امام‌خمینی در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ نماینده ایشان در این شورا[۱۹۶] و نیز سخنگوی آن بود،[۱۹۷] در مدت جنگ مشاور امام‌خمینی در امور و مسائل جنگ نیز بود[۱۹۸] وی معمولاً در پایان جلسه‌های شورای عالی دفاع دربارهٔ مباحث و تصمیمات شورا مصاحبه مطبوعاتی برگزار می‌کرد و تصمیمات شورا را به اطلاع مردم می‌رساند.[۱۹۹])ببینید: شورای عالی دفاع ملی)

خامنه‌ای در دوره ریاست جمهوری رئیس شورای عالی پشتیبانی جنگ بود. این شورا به دلیل شرایط خاص جنگ در سال ۱۳۶۵ و به منظور به‌کارگیری هرچه‌بهتر امکانات کشور در خدمت جنگ و انجام اقدامات مؤثر در بسیج نیروها و امکانات برای رفع نیازمندی‌های جبهه‌های جنگ تشکیل شد[۲۰۰] امام‌خمینی در پاسخ به استعلام خامنه‌ای در ۱۹ بهمن ۱۳۶۶ اجرای مصوبات آن شورا را تا پایان جنگ لازم شمرد[۲۰۱] وی در خرداد ۱۳۶۷ در نامه‌ای به امام‌خمینی، درخواست کرد تمام امور مربوط به نیروهای مسلح، به یک نفر واگذار شود و هاشمی رفسنجانی را شایسته‌ترین شخص برای این منظور دانست و امام‌خمینی نیز در تاریخ ۱۲/۳/۱۳۶۷ در حکمی وی را با حفظ مسئولیت در مجلس شورای اسلامی، به جانشینی فرمانده کل قوا منصوب کرد[۲۰۲] و این مسئولیت تا پایان جنگ ادامه داشت.[۲۰۳] (ببینید: اکبر هاشمی رفسنجانی و فرماندهی کل قوا)

در تابستان ۱۳۶۷ و در آخرین سال ریاست جمهوری خامنه‌ای، و با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد توسط ایران، جنگ عراق با ایران به پایان رسید. پذیرش این قطعنامه در جلسه‌ای به ریاست خامنه‌ای و با حضور مسئولان عالی‌رتبه نظام در ۲۶ تیر ۱۳۶۷ به تصویب رسید و امام‌خمینی نیز آن را پذیرفته و به مردم اعلام کرد[۲۰۴] پس از آن خامنه‌ای نیز به عنوان رئیس‌جمهور در نامه‌ای در ۲۷/۴/۱۳۶۷ به دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، خاویر پرز دکوئیار، پذیرش قطعنامه را از سوی ایران اعلام کرد.[۲۰۵] )ببینید: قطعنامه ۵۹۸)

پیوند با امام‌خمینی

خامنه‌ای که در سال ۱۳۳۴ با نام امام‌خمینی آشنا شده بود، امام‌خمینی را استادی متفاوت و حاضرجواب برشمرده و از درس اخلاق ایشان ستایش کرده است[۲۰۶] از نظر او امام‌خمینی، یک شخصیت استثنایی و بی‌نظیر بود که نمی‌توان با هیچ شخصیت دیگری مقایسه کرد مگر با پیامبران(ع)، اولیا و معصومان(ع). از نگاه وی امام‌خمینی همه ویژگی‌های کمال انسانی مانند عقلانیت، دوراندیشی، حکمت، تیزبینی، کیاست، ابهت، صلابت، هوشمندی، متانت، آینده‌نگری، دوراندیشی، آدم‌شناسی و مردم‌شناسی را یکجا جمع کرده بود[۲۰۷] وی که خود را شاگرد متواضع و فرزند مطیع و مریدِ دلباخته امام‌خمینی برشمرده است، درس ایشان را تنها در حوزه علمیه منحصر ندانسته است، بلکه بزرگ‌ترین و ماندگارترین درس ایشان در طول ده سال پایانی عمر ایشان دانسته که مانند آیات حکمت به جان و دل خریده است[۲۰۸] از نگاه وی، امام‌خمینی تنها یک رهبر سیاسی و یک مقام در سلسله‌مراتب تشکیلاتی کشور نبود، بلکه پشتوانه معنوی و روحی و مایه امید و وزنه بزرگ و قله عظیمی بود که دایم می‌جوشید و هر کس را به اندازه ظرفیت او سیراب و بهره‌مند می‌کرد.[۲۰۹]

خامنه‌ای که از اثرگذاری جدی شخصیت امام‌خمینی بر خود خبر داده است،[۲۱۰] رمز موفقیت ایشان را در اخلاص، توکل و حسن ظن ایشان شمرده[۲۱۱] و ایشان را دست قدرت الهی در روزگار و زمانه خوانده که اسلام را از غربت درآورد[۲۱۲] و به اسلام و مسلمانان قوت و عزت بخشید[۲۱۳]؛ چنان‌که در طول هشت سال ریاست جمهوری، گاهی اختلاف نظرهایی میان امام‌خمینی و خامنه‌ای ازجمله در تداوم نخست‌وزیری وقت پیش آمد و در ظاهر زاویه‌هایی ایجاد شد؛ اما وی همیشه از نظر امام‌خمینی پیروی می‌کرد و نظر ایشان را بر نظر خود مقدم می‌داشت.[۲۱۴]

امام‌خمینی نیز به خامنه‌ای توجه و علاقه ویژه‌ای داشت؛ چنان‌که برخلاف معمول او را به حضور می‌پذیرفت و سپس به دیگر کارها می‌پرداخت[۲۱۵] و با یادآوری حسن سابقه او در علم و عمل وی را شایسته امامت جمعه تهران دانسته[۲۱۶] و دست‌پروده خود شمرده است[۲۱۷] ایشان پس از ترور خامنه‌ای پیامی صادر کرد و او را از سلاله رسول اکرم(ص) و خاندان حسین‌بن‌علی(ع( نامید و سربازی فداکار در جبهه جنگ، معلمی آموزنده در محراب، خطیبی توانا در جمعه و جماعات، راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب و کسی که در جبهه‌ها لباس سربازی و در پشت جبهه‌ها لباس روحانی به تن کرده و به مردم خدمت می‌کند، شمرد[۲۱۸] ایشان همچنین هنگام تنفیذ حکم ریاست‌جمهوری، خامنه‌ای را در خط مستقیم اسلام، عالم به دین و سیاست، متفکر و دانشمندی بی‌نظیر در میان تمام سلاطین و رؤسای جمهور دانست[۲۱۹] و در بیان دیگری، ایشان را متعهد به اسلام، خدمتگزار و نعمت خدا که بنای قلبی‌اش خدمت به ملت است، شمرد.[۲۲۰]

از سوی دیگر، به دنبال تفسیری که خامنه‌ای از دیدگاه و سخن امام‌خمینی دربارهٔ قلمرو اختیارات حکومت اسلامی در یکی از خطبه‌های نماز جمعه مطرح کرد و واکنش‌هایی را در پی داشت، وی طی نامه‌ای به امام‌خمینی، نظر ایشان را دربارهٔ گفته‌های خود جویا شد[۲۲۱] امام‌خمینی ضمن نقد ظاهر سخن وی در نماز جمعه، آن را برخلاف گفته‌های خود شمرد و ضمن تشریح اختیارات حکومت و تأکید بر محدود نبودن آن در چارچوب احکام فرعی شرعی، در پایان اشاره کرد که هدف خامنه‌ای خدمت به اسلام است[۲۲۲] خامنه‌ای در نامه دیگری که چند روز بعد به امام‌خمینی نوشت، با استقبال از ارشادات ایشان، اعلان آمادگی کرد که مقصود خود را از سخنان یادشده توضیح دهد[۲۲۳] و امام‌خمینی در پاسخ دوباره خود به ارتباط نزدیک خود با خامنه‌ای اشاره کرد و او را برادری آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن، بازوی توانای جمهوری اسلامی، حامی مبانی فقهی ولایت مطلقه فقیه و ازجمله افراد نادری شمرد که چون خورشید روشنی می‌بخشد[۲۲۴]؛ چنان‌که امام‌خمینی وی و برخی دیگر مانند هاشمی رفسنجانی را شایسته مسئولیت رهبری پس از خود شمرده است.[۲۲۵](ببینید: قائم‌مقام رهبری)

پس از رحلت امام‌خمینی، خامنه‌ای وصیت‌نامه امام‌خمینی را در مجلس خبرگان رهبری خواند و سپس مجلس خبرگان پس از بحث‌های جدی، وی را با ۶۰ رأی از ۷۴ عضو حاضر در جلسه، به رهبری انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران برگزید[۲۲۶] سیداحمد خمینی پس از انتخاب خامنه‌ای به رهبری با ارسال پیام تبریکی به وی با اشاره به تأکید چندباره امام‌خمینی بر مقام اجتهاد و کمال شایستگی وی برای رهبری جمهوری اسلامی ایران سپاسگزاری صمیمانه اعضای بیت امام‌خمینی از خبرگان را اعلام کرد و بر لزوم پیروی خود از دستورهای رهبری به عنوان ولی فقیه تأکید کرد[۲۲۷]

این انتخاب بیعت وسیع و گسترده مردم و عالمان دین را در همه شهرها در پی‌داشت که به صورت حضوری، شرکت در راهپیمایی‌ها، انتشار اطلاعیه و پیام تبریک و امضای طومارها انجام شد[۲۲۸] «کاروان‌های میثاق با امام و بیعت با رهبری» در آستانه چهلمین روز ارتحال امام‌خمینی از سراسر کشور به راه افتاد[۲۲۹] و «مانورهای بیعت با رهبری» در برخی مناطق مرزی و راهبردی کشور[۲۳۰] و نیز برگزاری «سمینارهای میثاق با امام، بیعت با رهبری» شکل گرفت[۲۳۱] و این بیعت ماه‌ها استمرار داشت. در سال ۱۳۷۳ پس از رحلت محمدعلی اراکی از مراجع تقلید، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در بیانیه‌ای هفت تن را به عنوان مراجع جایزالتقلید معرفی کرد که یکی از آنان خامنه‌ای بود.[۲۳۲]

خامنه‌ای در طول سه دهه مسئولیت رهبری، همواره بر اصول و مبانی امام‌خمینی اهتمام ویژه داشته و در تلاش بوده است راه امام‌خمینی و آرمان‌های ایشان تبیین شود و ازجمله هر سال در مراسم سالگرد رحلت امام‌خمینی که در حرم ایشان برگزار شده، بر این اصول و مبانی تأکید کرده است و در ابعاد گوناگون از مسئولان ارشد و مدیران در رده‌های مختلف خواسته است در راستای این اصول و مبانی حرکت و برنامه‌ریزی کنند.)ببینید: ارتحال امام‌خمینی)

از خامنه‌ای آثار چندی منتشر شده است؛ ازجمله طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، از ژرفای نماز، گفتاری در باب صبر، چهار کتاب اصلی علم رجال، هنر از دیدگاه سیدعلی خامنه‌ای، گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد، پیشوای صادق (سیری در زندگی امام‌صادق(ع))، زندگینامه ائمه دین و گفتاری دربارهٔ حکومت علوی(ع). آثاری نیز به دست وی ترجمه شده است، صلح امام‌حسن(ع) (تألیف شیخ‌راضی آل‌یاسین)، آینده در قلمرو اسلام (تألیف سید قطب)، مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان (تألیف عبدالمنعم نمری نصری) و ادعانامه‌ای علیه تمدن غرب (تألیف سید قطب)[۲۳۳] نیز مجموعه سخنان، احکام، نامه‌ها و پیام‌های وی از زمان رهبری با عنوان حدیث ولایت، در قالب کتاب و نرم‌افزار تدوین و منتشر شده است.

خانواده

خامنه‌ای در پاییز ۱۳۴۳ با منصوره خجسته باقرزاده، فرزند محمداسماعیل خجسته باقرزاده از بازاریان مذهبی مشهد ازدواج کرده است[۲۳۴] حاصل این ازدواج چهار فرزند پسر و دو دختر است و هر چهار فرزند پسر روحانی‌اند و به امور علمی و درسی حوزوی اشتغال دارند[۲۳۵]

سه برادر خامنه‌ای عبارت‌اند از سیدمحمد ولادت ۱۳۱۴، سیدهادی ولادت ۱۳۲۶ که هر دو روحانی‌اند و سیدحسن ولادت ۱۳۲۹. سیدمحمد خامنه‌ای پیش از انقلاب اسلامی دو بار مأموریت یافت که پیام امام‌خمینی را به علمای مشهد برساند و یک بار آن همراه با برادرش سیدعلی خامنه‌ای بود و آن دو از مشهد پیام مرجع تقلید وقت، سیدمحمدهادی میلانی را نیز به امام‌خمینی رساندند[۲۳۶] وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و نماینده مردم مشهد در مجلس شورای اسلامی در دوره اول و دوم بود. او در شمار هشت نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی بود که در ماجرای سفر مک فارلین به ایران، به علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت، نامه اعتراضی نوشته و خواهان توضیح وی در مجلس شدند[۲۳۷] و این کار آنان واکنش شدید امام‌خمینی را در پی داشت[۲۳۸] و سبب شد که آنان اعتراض خود را پس بگیرند. )ببینید: مک فارلین)

سیدهادی خامنه‌ای که از فعالان سیاسی و عضو مجمع روحانیون مبارز است، نماینده مردم مشهد در دوره اول، دوم و سوم و نماینده مردم تهران در دوره ششم مجلس شورای اسلامی بوده است. سیدحسن خامنه‌ای دارای سابقه مبارزاتی در رژیم پهلوی است و این امر زندانی‌شدن او را در سال ۱۳۵۳ درپی داشته است[۲۳۹]

نگاهی گذرا به زندگینامه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی سید علی حسینی خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی ایران

خاندان - شخصیت علمی و فرهنگی - تحصیل و تدریس - آثار - حیات سیاسی و اجتماعی - دوران مبارزات پیش از انقلاب - دهه‌ی اول انقلاب اسلامی: بهمن ۱۳۵۷ - خرداد ۱۳۶۸ - فعالیت‌های سیاسی - فعالیت‌های ارشادی و تبیینی - ترور نافرجام توسط منافقین - دوران ریاست جمهوری - فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی در دوران ریاست جمهوری - دوران رهبری


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 10:23 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

راز رهبری آیت‌الله خامنه‌ای در خرداد سال ۱۳۶۸/ اصلی‌ترین مخالف رهبری سید علی خامنه‌ای چه کسی بود؟

گروه سیاسی الف، ۱۳ خرداد ۱۴۰۱، ۰۹:۳۰ 4010313023 ۸ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

خبرگان رهبری در ۱۴ خرداد سال ۶۸، مهم ترین آزمون خود بعد از ارتحال امام خمینی (ره) را انجام دادند و با سربلندی از این آزمون بیرون آمدند.

راز رهبری آیت‌الله خامنه‌ای در خرداد سال ۱۳۶۸/ اصلی‌ترین مخالف رهبری سید علی خامنه‌ای چه کسی بود؟

به گزارش فارس، قطعاً یکی از تاریخی‌ترین روزهای تاریخ ایران در 100 سال گذشته، 14 خرداد 1368 است. در این روز ملت ایران با «روح خدا» وداع کرد و جانشینی برحق را برای آن ولی خدا انتخاب کرد. تا کنون روایت‌های زیادی از این روز منتشر شده که اغلب دارای کاستی یا نقاط ضعفی است که نتوانسته حق این روز تاریخی را ادا کند.

در ادامه و با توجه به منابعی که طی سالیان اخیر منتشر شده که می‌توان مدعی شد که تقریباً تمامی مشروح مذاکرات خبرگان و خاطرات افراد حاضر در جلسه را دربرمی‌گیرد، روایت جدید و کمتر شنیده‌شده‌ای را از این اتفاق مهم بیان خواهد شد.

توافق مسئولین ارشد نظام بر شورای رهبری در شب ارتحال امام خمینی

پس از برکناری منتظری از قائم‌مقامی رهبری توسط امام خمینی در فروردین 68، مباحث زیادی در بین خبرگان و مسئولین کشور درباره رهبری آینده در جریان بود. با اوج‌گیری بیماری حضرت امام در اردیبهشت 68، بحث جانشینی ایشان هرچه بیشتر در کشور مطرح شد.

در شب 14 خرداد که اغلب مسئولین کشور در جماران گرد آمده بودند، تقریباً تمامی اعضای تیم پزشکی حضرت امام از بهبود ایشان قطع امید کرده بودند و در همین زمان بود که رایزنی‌های جدی پیرامون رهبری نظام جمهوری اسلامی بین سران و مسئولین نظام شدت گرفت.

سران سه قوه، هیئت‌رئیسه خبرگان و بعضی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی به همراه افرادی مانند آقای خلخالی در جماران حضور داشتند. به روایت آقای امینی: «بعد از نگاه‌های حسرت‌آمیز که در واقع آخرین وداع بود، به اتاقی در کنار محل بستری حضرت امام هدایت شدیم... در آن جلسه گفته شد به قرار که پزشکان می‌گویند امیدی به بهبود و سلامت امام نیست، باید برای آینده تصمیم بگیریم.»[1]

به روایت موسوی‌خوئینی‌ها، نخستین پیشنهاد درباره آینده رهبری را در این جلسه، آقای محمدی گیلانی مطرح می‌کند. موسوی‌خوئینی‌ها می‌گوید: «صحبت شد که بعد از امام برای رهبری چه باید کرد. پس از مقداری سکوت، آقای محمدی گیلانی به جناب آقای خامنه‌ای گفتند که چرا خود شما نباشید و دو سه جمله هم در تأیید پیشنهاد خود گفتند که متأسفانه در خاطرم نمانده است. آقای خامنه‌ای برآشفتند و به آقای محمدی گفتند خواهش می‌کنم دیگر این مطلب را تکرار نفرمایید.»[2]

با رد این پیشنهاد از سوی آیت‌الله خامنه‌ای، پیشنهادی بعدی از سوی افراد حاضر در جلسه مطرح می‌شود. آیت‌الله مؤمن، پیشنهاد تشکیل شورای رهبری را با حضور آیت‌الله منتظری را مطرح می‌کند که با مخالفت اعضای جلسه روبرو می‌شود و برخی اعضا نیز پیشنهاد رهبری آیت‌الله گلپایگانی را مطرح می‌کنند که این پیشنهاد نیز مورد قبول قرار نمی‌گیرد.

با رد این پیشنهادهای نظر اکثر اعضای این جلسه به سمت شورای رهبری متمایل می‌شود. هاشمی رفسنجانی در مصاحبه‌ای که در سال 85 داشته است ترکیب این شورا را این‌گونه روایت می‌کند: «در همان جماران جلسه‌ای داشتیم که به این نتیجه رسیدیم که آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله موسوی اردبیلی در شورای رهبری باشند که امتناع از آن‌ها هم ظهور کرد. غیر از آن‌ها کسی مطرح نشد.»[3]

البته موسوی‌خوئینی‌ها روایت دیگری از شورای رهبری مورد قبول اعضای جلسه مطرح می‌کند. او در مصاحبه با روزنامه شرق در سال 1396 می‌گوید: «گفته شد- در خاطرم نیست چه کسی برای اولین بار مطرح کرد- که شورای رهبری متشکل از آقایان خامنه‌ای و هاشمی، که از جهت سیاسی و مدیریت مورد قبول همه هستند، به علاوه یک نفر از میان آقایان موسوی اردبیلی و مشکینی تشکیل شود؛ پس از گفتگوی کوتاهی، همه این پیشنهاد را پذیرفتند.»[4]

تصویب برکناری آقای منتظری از قائم‌مقامی؛ اولین اقدام خبرگان

14 خرداد 1368 مهم‌ترین روز مجلس خبرگان رهبری بود و بحث انتخاب رهبری آینده در این جلسه مطرح شد. جلسات خبرگان را در این روز می‌توان به سه مقطع تقسیم کرد. در مقطع اول، وصیت‌نامه حضرت امام توسط آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت، قرائت شد. در مقطع دوم، پیرامون برکناری آقای منتظری بحث و رأی‌گیری شد و در مقطع سوم، بحث شورایی یا فردی بودن رهبری مطرح و در نهایت گزینه مطلوب خبرگان انتخاب شد.

پس از قرائت وصیت‌نامه امام خمینی، نوبت به تصمیم‌گیری درباره آقای منتظری رسید. در این باره، آیت‌الله مشکینی، رئیس مجلس خبرگان، پیشنهادهایی را برای حل این مسئله ارائه می‌کند: «به اعتقاد او یا می‌توان قائم مقام رهبری را از مصادیق اصل یکصد و یازدهم قانون اساسی[5] بدانیم و به این ترتیب، او را با عنوان سقوط از صلاحیت‌های لازم رهبری کنار بگذاریم یا بگوییم که ایشان استعفا داده‌اند و رهبر انقلاب استعفای ایشان را پذیرفته است... در اینجا ممکن است گفته شود باید استعفای ایشان علاوه بر پذیرش رهبر انقلاب به پذیرش خبرگان هم برسد.»[6]

اما آیا نیازی به ورود خبرگان برای برکناری آقای منتظری بود؟ در جواب به این سؤال باید گفت که انتخاب آقای منتظری به قائم‌مقامی رهبری در سال 64 اقدامی قانونی نبود که در سال 68 بخواهند از طریق قانونی این انتخاب را ملغی کنند. در واقع انتخاب آقای منتظری نوعی پیش‌بینی و آینده‌نگری برای جلوگیری از حوادث غیرمترقبه پس از رحلت امام بود و جنبه الزام‌آوری برای خبرگان نداشت و اعضای خبرگان نیز در همان زمان این موضوع را مطرح کرده بودند، اما آیت‌الله خامنه‌ای نظر متفاوتی داشت.

ایشان که خود از جمله پیگیرترین افراد برای تصویب قائم‌مقامی آقای منتظری در سال 64 است با پذیرش اینکه این اقدام خبرگان یک اتفاق نظر و آمادگی است نه یک تعیین قانونی و رسمی، می‌گوید: «ما به عنوان یک مقدمهٔ عقلیه داریم این کار را می‌کنیم... قانون اساسی بر ما الزام نکرده که شما صبر کنید، همهٔ مردم را منتظر نگه دارید، بعد بنشینید ولو در طول مثلاً ده روز، یک ماه بدون رهبر بمانید، بعد آن وقت تعیین کنید. کِی چنین چیزی را قانون به ما گفته؟ ولو اینکه ما الان عملمان حجیت قانونی نداشته باشد؛ یعنی به این معنی که آنچه ما معین کردیم قانونا معین، به اصطلاح برای مردم الزام‌آور نباشد.»[7]

از سوی دیگر و با توجه به نامه حضرت امام در 6 فروردین 1368، آقای منتظری به صورت رسمی و از طریق حکم ولی فقیه از قائم‌مقامی رهبری برکنار شده بود و نیازی به تصویب خبرگان وجود نداشت. حضرت امام در نامه به آقای منتظری می‌گوید: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آن‌ها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید.»[8]بر اساس قرائن و با توجه به نامه آقای منتظری به امام خمینی در تاریخ 7 هفت فروردین 1368، ایشان استعفای خود را از سمت قائم‌مقامی مطرح کرده بود؛ هرچند بعدها منکر این موضوع شد.

منتظری در نامه خود نوشته بود: «راجع به تعیین اینجانب به عنوان قائم‌مقام رهبری، خود من از اول جدا مخالف بودم و با توجه به مشکلات زیاد و سنگینی بار مسئولیت، همان وقت به مجلس خبرگان نوشتم که تعیین اینجانب به مصلحت نبوده است و اکنون نیز عدم آمادگی خود را صریحاً اعلام می‌کنم و از حضرتعالی تقاضا می‌کنم به مجلس خبرگان دستور دهید مصلحت آیندهٔ اسلام و انقلاب کشور را قاطعانه در نظر بگیرند.»[9]

با توجه به مباحثی که در جلسه خبرگان مطرح شد، در نهایت درباره پذیرش استعفای آقای منتظری رأی‌گیری شد و با اتفاق آرا این موضوع به تصویب رسید. با توجه به بررسی فیلم اجلاسیه خبرگان توسط نویسنده کتاب «سند انتخاب» مشخص شده است که از میان افرادی که به پذیرش استعفای آیت‌الله منتظری رأی مثبت نداده‌اند می‌توان نام آقایان سیدمحمد حسینی کاشانی، مرتضی فهیم کرمانی، محمد مؤمن و محمدتقی مروارید را با اطمینان ذکر کرد.[10]

پیشنهادات اعضای خبرگان درباره رهبری فردی یا شورایی

در مقطع سوم از اجلاسیه روز 14 خرداد، 12 نفر از اعضای خبرگان به ایراد نطق پرداختند. در این مقطع بیشترین بحث حول موضوع فردی یا شورایی بودن رهبری و لزوم انتخاب یکی از مراجع یا کفایت انتخاب یکی از مجتهدین بود که اعضا نظرات خود را بیان کردند. این 12 نفر عبارتند از آقایان: احمد آذری قمی، یوسف صانعی، سیدابوالفضل موسوی تبریزی، محمد امامی کاشانی، سیدمحسن موسوی تبریزی، ابراهیم امینی، صادق خلخالی، احمد جنتی، محمدتقی مروارید، محمد هاشمیان، محمد محمدی گیلانی و سیدمحمد حسینی کاشانی.

پیشنهاد آقای آذری قمی انتخاب آیت‌الله گلپایگانی به عنوان رهبر انقلاب و همچنین انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان قائم مقام رهبری بود. البته آقای آذری قمی به همراه برخی از اعضای خبرگان در شب قبل از رحلت امام به صورت غیررسمی نزد آیت‌الله گلپایگانی رفته بودند و این پیشنهاد را در آن جلسه مطرح کرده بودند که با مخالفت ایشان روبرو شده بود. آقای آذری قمی می‌گوید: «ما به او [آیت‌الله گلپایگانی] پیشنهاد کرده‌ایم- یعنی به عنوان صحبت و به عنوان اینکه استمزاج کرده باشیم- ایشان فرمودند که: خوب من که نمی‌توانم. فرق من، بین من و بین حضرت آیت‌الله العظمی خمینی خیلی تفاوت و فاصله هست و من هم قدرتش را ندارم.»[11]

پیشنهاد آقای صانعی اما نکات دیگری داشت. ایشان معتقد بود که با توجه به قانون اساسی و بحث صلاحیت مرجعیت، لزومی برای مرجعیت بالفعل وجود ندارد و علمایی نیز که هنوز مرجع بالفعل نیستند اما در مظان مرجعیت هستند، می‌توانند رهبری را بر عهده بگیرند. ایشان به عنوان نمونه به آیت‌الله شیخ عباس ایزدی، عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه نجف آباد اصفهان را به عنوان گزینه مطلوب رهبری نام می‌برد.[12]

آقای سیدمحسن موسوی تبریزی جزء افرادی است که از شورای رهبری دفاع می‌کند و معتقد است که آقای منتظری می‌تواند یکی از اعضای شورای رهبری باشد. او در این جلسه اذعان می‌کند که خود من جزء کسانی بودم که به عدم صلاحیت آقای منتظری برای رهبری فردی رأی دادم، اما ایشان می‌تواند عضو شورای رهبری باشد. این پیشنهاد فی‌المجلس با مخالفت برخی اعضای خبرگان روبرو می‌شود و در آنجا اشاره می‌کنند که آقای منتظری در این باره آمادگی ندارند. پیشنهاد دیگر آقای تبریزی، عضویت آیت‌الله شیخ جواد تبریزی به عنوان یکی از فقهای بزرگ که هم انقلابی و هم فاضل هستند، در شورای رهبری است.[13]

ناطق بعدی جلسه خبرگان، آیت‌الله امینی بود که تذکری را راجع به بحث مرجعیت یا اجتهاد مطرح می‌کند. ایشان با اشاره به نامه امام خمینی به شورای بازنگری قانون اساسی، نظر حضرت امام را درباره کفایت اجتهاد برای رهبری مطرح و توضیحاتی پیرامون این موضوع ارائه می‌کنند. پیشنهاد دیگر آیت‌الله امینی توجه به تفسیر خبرگان در سال 1363 از موضوع مرجعیت بود. ایشان می‌گوید: «آن وقت دیدگاه ما- یعنی کمیسیون اصل یکصد و هفت- این بود که این مرجعیتی که در اینجا هست، چون یک جمله ابتدائا «صلاحیت مرجعیت» دارد، بعد دارد «هر گاه یک مرجع» آنجا، اینجوری استفاده می‌کردند که این مرجع دوم عبارت است از مصادیق همان مرجعیت و صلاحیت مرجعیت است. اکثریت اینجور استفاده کردند.»[14]

آقای خلخالی یکی دیگر از ناطقین خبرگان بود که با انتخاب مراجعی همچون آیت‌الله گلپایگانی و آیت‌الله اراکی مخالف بود و اولین پیشنهاد ترکیب شورای رهبری را در این جلسه مطرح کرد. آقای خلخالی حضرات آیات مشکینی، موسوی اردبیلی و خامنه‌ای را برای شورای رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی را برای ریاست جمهوری مطرح می‌کند.[15]

ترکیب بعدی شورای رهبری توسط آقای مروارید مطرح می‌شود. ایشان آقایان مشکینی، خامنه‌ای، هاشمی را مناسب شورای رهبری می‌داند و معتقد است برای اینکه حق امام هم حفظ بشود- اگر امکان قانونی آن وجود دارد- خوب است که سیداحمد خمینی هم عضو شورای رهبری باشد.[16]

پیشنهاد مشخص آقای هاشمیان، امام جمعه رفسنجان، شورایی متشکل از آقایان هاشمی، موسوی اردبیلی، خامنه‌ای، مشکینی و سیداحمد خمینی است. البته ایشان اولویت را با انتخاب رهبری فردی می‌داند، اما معتقد است در صورت نبودن فرد مناسب، این شورا می‌تواند عهده‌دار رهبری باشد.[17]

آیت‌الله محمدی گیلانی نیز اولویت را با انتخاب فرد به عنوان رهبر می‌دانند و معتقدند در صورت نبودن فرد مناسب، ترکیب شورایی متشکل از آقایان خامنه‌ای، هاشمی، موسوی اردبیلی، مشکینی، جوادی آملی و فاضل لنکرانی می‌تواند راهگشای کشور باشد.[18]

ناطق بعدی آقای حسینی کاشانی است که رهبری فردی آقای منتظری را مطرح و از این پیشنهاد خود دفاع می‌کند. این نظر با مخالفت افرادی همچون آقایان خلخالی و سیدابوالفضل موسوی تبریزی روبرو می‌شود که نطق ایشان را خارج از بحث می‌دانند که با موافقت آقای هاشمی نطق آقای حسینی کاشانی ادامه پیدا می‌کند. بعد از مخالفت خبرگان با این پیشنهاد، آقای حسینی کاشانی پیشنهاد می‌کند که آقای منتظری با هماهنگی با مراجعی همچون آیت‌الله گلپایگانی و یا آیت‌الله مشکینی رهبری را بر عهده بگیرد که این پیشنهادات هیچگاه در میان خبرگان جدی گرفته نمی‌شود.[19]

پس از این نطق، پیشنهاد کفایت مذاکرات از سوی آقای آذری قمی مطرح شد. طبق آیین‌نامه خبرگان بایستی موافق و مخالف کفایت مذاکرات نظرات خود را بیان می‌کردند که آقای آذری به عنوان موافق و آیت‌الله مؤمن به عنوان مخالف کفایت مذاکرات نظرات خود را بیان کردند و پس از رأی‌گیری مشخص می‌شود که چهل نفر از اعضای خبرگان با کفایت مذاکرات موافق هستند. پس از این موضوع، با پیشنهاد آقای هاشمی، پیشنهاد بحث درباره شورایی یا فردی بودن به رأی گذاشته می‌شود که با موافقت اکثریت خبرگان این موضوع به بحث گذاشته می‌شود.[20]

چرا رهبری فردی تصویب شد؟

در ادامه جلسه خبرگان، هشت نفر به بیان نظرات خود می‌پردازند و تمامی مباحث حول موضوع فردی یا شورایی بودن رهبری ادامه پیدا می‌کند. در این نطق‌ها به ترتیب آقایان حائری شیرازی (مخالف)، سیدعلی‌محمد دستغیب (موافق)، موسوی جزایری (مخالف)، منهاج دشتی (موافق)، سیدمهدی روحانی (مخالف)، عبایی خراسانی (موافق)، همتی (موافق) و جنتی (مخالف) پشت تریبون مجلس قرار گرفتند که منظور از موافقت و مخالفت هم نسبت به شورای رهبری است.

آقای حائری اولین فردی است که در این بخش به طور جدی با شورای رهبری مخالفت و به اشکالات شورایی طی سال‌های 58 تا 68 اشاراتی می‌کند. ایشان سپس به صورت تلویحی به موضوع رهبری آیت‌الله خامنه‌ای و خاطره حضرت امام نسبت به ایشان اشاره کرده و می‌گوید: «مسئله‌ای که در جلسه خصوصی گفته شد، مثلاً فلان، اگر کسی اطمینان دارد که چنین حرفی زدند، آن هم برای مردم گفته بشود، من فکر می‌کنم مشکله‌ای نخواهید داشت.»[21]

آقای سیدعلی‌محمد دستغیب ناطق بعدی است که با نظریه شورای رهبری موافق است و گزینه‌های پیشنهادی خود را آقایان مشکینی، صانعی، هاشمی، خامنه‌ای و موسوی اردبیلی معرفی می‌کند.[22]

نفر بعدی که موافق شوراست و گزینه‌های خود را نیز مطرح کرده است آقای منهاج دشتی است که شورای پنج نفره‌ای متشکل از آقایان خامنه‌ای، هاشمی، مشکینی، موسوی اردبیلی و سیداحمد خمینی را به عنوان اعضای شورا پیشنهاد می‌دهد.[23]

ناطق بعدی آقای سیدمهدی روحانی است که با رهبری فردی موافق است و معتقد است که جای شبهه نیست که رهبری فردی مقدم است و در مقابل، ان شورایی که در اسلام و سفارش‌های دینی مطرح شده است، نه اجرا یا مدیریت شورایی که ضرورت مشورت مجری و مدیر است. گزینه ایشان برای رهبری فردی، آیت‌الله گلپایگانی است.[24]

پیشنهاد بعدی توسط آقای عبایی خراسانی مطرح می‌شود که ایشان نیز شورای پنج‌نفره‌ای متشکل از آقایان خامنه‌ای، هاشمی، موسوی اردبیلی، مشکینی و سیداحمد خمینی پیشنهاد می‌دهد.[25]

اما یکی از مهم‌ترین نطق‌ها در مخالف با شورای رهبری توسط آیت‌الله جنتی ایراد می‌شود. ایشان با استدلال به نظر امام- که رهبری فردی را اولویت می‌دانستند- و با توجه به تجارب تاریخی ما در زمینه ضعف شوراها در دهه اول انقلاب به نقد این موضوع می‌پردازند. موضوع دیگری که به صورت بسیار دقیق توسط آیت‌الله جنتی بیان می‌شود، شبه‌مغالطه‌ای است که برخی طرفداران نظریه شورا مطرح می‌کردند. ایشان می‌گوید: «اینکه ما بگوییم اگر یک کسی از یک جهت کمبود داشت، آن جبران می‌کند؛ اگر آن کمبود داشت، این جبران می‌کند، این شبه‌مغالطه است. برای اینکه اگر ما بتوانیم اینها را به صورت یکی دربیاوریم [شدنی است]، بله، می‌گوییم ما سه چیز می‌خواهیم، مثلاً سه عنصر می‌خواهیم، یک عنصرش را این دارد و یک عنصرش را او دارد و یک عنصرش را آن دارد [بعد اینها] جمع می‌شود، یکی می‌شود؛ آن وقت سه عنصر را داریم، ولی اگر فرض کنید مثلاً یکی قاطعیت ندارد ولی علمیت دارد و یکی علمیت دارد ولی قاطعیت ندارد، ما بگوییم خیلی خوب، آنجا یک قاطعیت می‌خواهد، این قاطعیت دارد. ...»[26] آیت‌الله جنتی معتقد بود که عناصر و ویژگی‌های افراد شورا با یکدیگر ترکیب نمی‌شود تا یک شخصیت جامع پدید بیاید و این امر باعث اختلاف در بین اعضای شورا خواهد شد. بعدها آیت‌الله حائری شیرازی و آقای منهاج دشتی از تأثیر جدی سخنان آیت‌الله جنتی بر نظر اعضای مجلس خبرگان سخن گفته‌اند.[27]

در اینجا برای بار دوم کفایت مذاکرات از سوی آیت‌الله طاهری خرم آبادی مطرح و این بار طبق آیین‌نامه، بدون اظهار نظر موافقین و مخالفین، این موضوع به رأی گذاشته می‌شود و با اکثریت آرا به تصویب می‌رسد.[28]پس از کفایت مذاکرات و با توجه به نطق‌های ایراد شده، بایستی موضوع شورایی یا فردی بودن رهبری به رأی گذاشته شود که در نهایت فردی بودن به رأی گذاشته می‌شود و با موافقت اکثریت اعضای خبرگان روبرو[29] و مایه تعجب برخی از بزرگان و طرفداران نظریه شورای رهبری می‌شود.

بعدها آقای هاشمی در تحلیل این رأی خبرگان گفته بود: «عده‌ای از جامعه مدرسین که گویا 13 نفر بودند، می‌خواستند آیت‌الله گلپایگانی را بیاورند.... عده‌ای هم آیت‌الله خامنه‌ای را قبول داشتند که در نتیجه رأی این دو نظریه اکثریت شد و پیشنهاد ما رأی نیاورد. چون این دو گروه اجماع مرکب کرده بودند که فرد باشد.»[30] البته غیر از این نکته باید به استدلال‌های قوی‌تر طرفداران نظریه فردی- که برخی از آن‌ها در بالا ذکر شد- اشاره کرد که در تغییر نظرات اعضای خبرگان دخیل بود.

مطرح شدن نام آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری فردی

با رد نظریه شورای رهبری، نام آیت‌الله خامنه‌ای توسط برخی از اعضای خبرگان مطرح می‌شود.[31]برخی از اعضای خبرگان (آیات شبستری، قریشی و معصومی شاهرودی) که اصرار زیادی بر رهبری آیت‌الله خامنه‌ای داشته‌اند، طی یادداشت‌هایی از همان ساعات اولیه تشکیل جلسه خبرگان از هیئت‌رئیسه خبرگان می‌خواهند که با توجه به تأییدات حضرت امام، نام ایشان را برای رهبری مطرح کنند که هیئت‌رئیسه از این اقدام امتناع می‌کند. اما علت خودداری هیئت‌رئیسه خبرگان از پذیرش این درخواست چه بوده است؟

آقای هاشمی می‌گوید: «خود آقای خامنه‌ای اصرار داشتند این را مطرح نکنید. ایشان به من فرمودند مبادا بگویید! من هم نمی‌گفتم.»[32] ممکن است علل دیگری نیز مطرح باشد. آیت‌الله امینی- که از تأییدات امام نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای باخبر بوده است- می‌گوید: «در آغاز جلسه سعی بر این بود که خبرگان، نخست خودشان در خلال مباحث، به نتیجه برسند که البته رسیدند. آقای هاشمی، نظر امام دربارهٔ آیت‌الله خامنه‌ای را وقتی مطرح کرد که از سوی برخی از نمایندگان، مسئله رهبری ایشان به شکل تلویحی مطرح شده بود و از آقای هاشمی خواستند که در این باره بیشتر توضیح بدهد.»[33]

با مطرح شدن این موضوع، آقای هاشمی به نقل خاطراتی می‌پردازند که حضرت امام صلاحیت آیت‌الله خامنه‌ای را برای رهبری آینده نظام تأیید کرده بود. این سه خاطره- که بارها از صدا و سیما پخش شده است- یکی مربوط به جلسه سران قوا با امام خمینی، دیگری مربوط به جلسه خصوصی آقای هاشمی با امام و سومی مربوط به سفر آیت‌الله خامنه‌ای به کره شمالی است که در هر سه خاطره، حضرت امام بر صلاحیت و کفایت آیت‌الله خامنه‌ای برای رهبری جمهوری اسلامی صحه می‌گذارند.

نطق پرشور اصلی‌ترین مخالف رهبری آیت الله خامنه‌ای

اما اولین و شدیدترین واکنش نسبت به موضوع رهبری آیت‌الله خامنه‌ای، توسط خود ایشان اتخاذ می‌شود. ایشان بلافاصله پس از مطرح شدن نامشان و بدون گرفتن نوبت قبلی به ایراد نطقی پرشور می‌پردازند و از سر تواضع نسبت به رهبری خودشان مخالفت می‌کنند. ایشان در این نطق می‌فرمایند: «من قاطعا چنین چیزی را قبول نخواهم کرد. حالا غیر از اینکه خود من حقیقتاً لایق این مقام نیستم و این را بنده می‌دانم- شاید آقایان هم می‌دانید- اصلاً از لحاظ فنی، اشکال پیدا می‌کند این قضیه، رهبری، رهبری صوری خواهد بود و نه رهبری واقعی. خوب من نه از لحاظ قانون اساسی و نه از لحاظ شرعی، برای بسیاری از آقایان، حرفم حجیت حرف رهبر را ندارد؛ این چه رهبری خواهد بود؟... همین آقای آذری که اسم بنده را اول بار آوردند در جلسه، بنده اگر حکم بکنم، قبول خواهند کرد؟»

به نظر می‌رسد اصل اشکال آیت‌الله خامنه‌ای به نوع نگاه برخی از اعضای خبرگان برمی‌گشت که احتمال می‌دادند در زمان رهبری ایشان، احکام و دستورات ولی فقیه را نپذیرند و نام آقای آذری قمی نیز از همین بابت مطرح شده بود. آقای آذری در زمان حضرت امام هم سوابق نافرمانی و خودرأیی داشت و در دهه شصت اتخاذ چنین مواضعی از سوی ایشان مشهور بود.[34]

پس از این نطق و همهمه خبرگان و بحث دونفره میان آیت‌الله خامنه‌ای و آقای آذری قمی، برخی دیگر از اعضای خبرگان تلاش می‌کنند که آیت‌الله خامنه‌ای برای پذیرش رهبری متقاعد کنند. در نهایت و با اعلام آقای هاشمی، رأی‌گیری برای رهبری آیت‌الله خامنه‌ای انجام شد و 60 نفر از 74 اعضای حاضر در مجلس خبرگان به ایشان رأی دادند. این تعداد برابر با حدود 81 درصد از حاضران و 72 درصد کل اعضای خبرگان بود.[35]

با بررسی روایت‌های تاریخی و فیلم اجلاسیه خبرگان، حداقل 11 نفر از آرای منفی به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای مشخص می‌شوند. این افراد عبارتند از: آقایان خامنه‌ای، حسینی کاشانی، معصومی زرندی، طاهر شمس، عبایی خراسانی، محمدتقی مروارید، سیدمحسن موسوی تبریزی، موسوی‌خوئینی‌ها، مؤمن قمی، نورمفیدی و همتی)[36]از سوی دیگر بیش از 80 درصد از اعضای خبرگان نیز به ایشان رأی داده و طی سال‌های گذشته به حمایت از ایشان پرداخته‌اند.

به هرجهت، خبرگان رهبری در 14 خرداد سال 68، مهم ترین آزمون خود بعد از ارتحال امام خمینی (ره) را انجام دادند و با توکل به خدا و اهل بیت علیهم السلام، با سربلندی از این آزمون بیرون آمدند.

[1]- سند انتخاب، ص 156.

[2] - سند انتخاب، ص 157.

[3] - نشریه حکومت اسلامی، سال یازدهم، ش 3، ص 115.

[4] - سند انتخاب، ص 159. علت تفاوت نظر آقایان هاشمی و خوئینی‌ها احتمالاً به این دلیل است که آقای هاشمی خودش را برای انتخابات ریاست جمهوری آماده می‌کرد و علاقه‌ای به حضور در شورای رهبری نداشت. آقای هاشمی در روز 14 خرداد 68 در جلسه خبرگان به صراحت به این موضوع اشاره کرده و می‌گوید: «آقایانی که اسم بنده را می‌برند، با تشکر و امتنان از اینها عرض می‌کنم که چون ظاهراً من به این سمت دارم می‌روم که یک مسئولیت اجرایی بر عهده من بیاید که اگرچه هنوز تصمیم نگرفتم، اما طبعاً اگر بخواهم آن مسئولیت اجرایی را داشته باشم، دیگر نمی‌توانم [عضو شورای رهبری باشم.]» سند انتخاب، ص 300.

[5]- در اصل 111 قانون اساسی مصوب سال 58 شرایط احتمالی عزل رهبری اینگونه بیان شده بود: «هر گاه رهبر یا یکی از اعضای شورای رهبری از انجام وظایف قانونی رهبری ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصل یکصد و نهم گردد از مقام خود بر کنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم است.»

[6]- سند انتخاب، ص 178

[7]- سند انتخاب، ص 180

[8]- صحیفه امام، ج 21، ص 330

[9] - صحیفه امام، ج 21، ص 333

[10]- سند انتخاب، ص 189

[11]- سند انتخاب، ص 203

[12] - سند انتخاب، ص 208

[13] - سند انتخاب، صص 223 و 224.

[14]- سند انتخاب، ص 229

[15] - روایت رهبری، ص 465

[16]- روایت رهبری، ص 466

[17] - روایت رهبری، ص 467

[18]- روایت رهبری، ص 468

[19]- سند انتخاب، ص 280

[20] - سند انتخاب، ص 284

[21]- سند انتخاب، ص 292

[22]- سند انتخاب، 294

[23]- سند انتخاب، ص 298

[24]- سند انتخاب، ص 301

[25]- سند انتخاب، ص 307

[26]- سند انتخاب، ص 314

[27]- روایت رهبری، ص 478

[28]- روایت رهبری، ص 480

[29]- سند انتخاب، ص 320

[30]- سند انتخاب، ص 324.

[31] - در اینجا اختلافی بین خاطرات آقای هاشمی و برخی دیگر از بزرگان با متن مشروح مذاکرات مجلس خبرگان در روز 14 خرداد وجود دارد. آقای هاشمی در صفحه ۱۵۰ کتاب خاطرات سال ۶۸ (بازسازی و سازندگی) نوشته است: «ابتدا به پیشنهاد اعضای جامعه مدرسین [حوزه علمیه قم] که عضو مجلس خبرگان بودند، آیت‌الله گلپایگانی مطرح شد. حدود ۱۴ نفر به ایشان رأی دادند.» اما ظاهراً رأی‌گیری در خصوص آیت‌الله گلپایگانی انجام نشده است و چنین چیزی در مشروح مذاکرات وجود ندارد. به نظر می‌رسد آقای هاشمی و دیگران، میزان حدودی رأی آیت‌الله گلپایگانی را حدود 13 یا 14 نفر تخمین می‌زده‌اند و اصل رأی‌گیری انجام نشده است.

[32]- سند انتخاب، ص 336

[33]- سند انتخاب، ص 337

[34]- سند انتخاب، ص 345

[35]- سند انتخاب، ص 362

[36]- سند انتخاب، ص 366


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 9:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

همه‌چیز درباره روزی که آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری انتخاب شد

روزی که آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری انتخاب شد

۱۴ خرداد ماه ۱۳۶۸ در مجلس خبرگان رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت با رای اکثریت اعضای خبرگان به رهبری نظام اسلامی انتخاب شدند.

به گزارش مشرق، روز 14 خرداد ماه 1368 در جلسه تاریخی مجلس خبرگان رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس جمهور وقت که از یاران و شاگردان امام خمینی بودند، با رای اکثریت اعضای خبرگان به رهبری نظام اسلامی انتخاب شدند.

بعد از انتشار خبر فوت امام خمینی، اعضای مجلس خبرگان رهبری که وظیفه انتخاب رهبر را دارند به تهران فراخوانده می‌شوند. در جلسه صبح وصیت‌نامه امام که به خبرگان امانت سپرده شده بود توسط آیت‌الله خامنه‌ای قرائت می‌شود و در جلسه عصر صحبت بر سر انتخاب یک نفر برای است.

** انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای در خرداد و تابستان 68

انتخاب رهبر آینده بعد از ارتحال امام باید براساس قانون اساسی توسط اعضای خبرگان صورت می‌گرفت. در قانون اساسی مصوب سال 1358، در اصل پنجم آمده بود "در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجّل‏ الله تعالی فرجه)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت برعهده فقیه عادل و باتقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است، که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند و در صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشد رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجد شرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم عهده‏‌دار آن می‌گردد".

با این‌حال در بازنگری قانون اساسی در سال 68، امام خمینی در نامه‌ای به آیت‌الله مشکینی رئیس فقید مجلس خبرگان فرموده بودند "ما که نمی‌توانیم نظام اسلامی‌مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی‌مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط «مرجعیت» لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می‌کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به‌عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است."

لذا شرط مرجعیت در بازنگری برداشته شد و به «فقیه عادل و باتقوی» تغییر کرد.

بااین‌حال در زمان رحلت امام، قانون اساسی در حال بازنگری بود و انتخاب رهبر غیرمرجع، در جلسه تاریخی خبرگان موقتی بود. علت انتخاب مجتهد نیز این بود که امام در نامه به مرحوم مشکینی بر انتخاب مجتهد به‌جای مرجع تقلید نظر می‌دهد لذا انتخاب آیت‌الله خامنه ای در خرداد 68 موقتا بود تا قانون اساسی به تصویب برسد و در تابستان همان سال دوباره رای‌گیری انجام شد و ایشان به‌عنوان رهبر دائم نظام اسلامی انتخاب شدند.

** مسئله شورایی یا فردی بودن رهبر آینده

در جلسه 14 خرداد 68، با توجه به اینکه در قانون اساسی "شورای رهبری یا فردی" ذکر شده بود، ابتدا قبل از نام بردن از مصادیق درباره شکل رهبری بحث شد که شورایی باشد یا فردی. آیت‌الله فیض گیلانی بود که در جلسه تاریخی خبرگان حضور داشت وی درباره جزئیات جلسه تاریخی خبرگان می‌گوید "آقای هاشمی شورای رهبری را مطرح کرد و موافق و مخالف صحبت کردند. بعد رأی گرفتیم و شورای رهبری رأی نیاورد چون باید نصف به‌علاوه یک به شورا رأی می‌دادند. قرار بود بعد از رأی آوردن رهبری شورایی، دنبال 3 یا 4 نفر برویم ولی چون شورا رأی نیاورد دیگر اسامی هم گفته نشد".

آیت‌الله سید علی اکبر قریشی نماینده آذربایجان غربی در خبرگان درباره نامزدهای رهبری شورایی در گفتگویی می‌گوید "آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله موسوی اردبیلی و آقای هاشمی رفسنجانی. بعد قرار شد شورا متشکل از پنج نفر باشد و به این جمع مرحوم آسید احمد خمینی و فرد دیگری که اسمش یادم نیست اضافه شود". آیت‌الله سید ابراهیم امینی عضو ارشد جامعه مدرسین هم درباره ترکیب شورایی گفته بود "آقایان خامنه‌ای، مشکینی، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی و سید احمد خمینی و از آقایان محمد فاضل لنکرانی و جوادی آملی هم ذکری به‌میان آمد".

با رای‌گیری درباره شکل رهبری، شورایی بودن منتفی می‌شود و نوبت به انتخاب رهبری واحد رسید. از آنجا که در قانون اساسی شرط رهبری مرجعیت بود و امام خمینی نیز مرجع به‌شمار می‌رفت، در ذهن بسیاری از اشخاص این بود که رهبر آینده نیز حتماً مرجع است.

آیت‌الله فیض گیلانی درباره اسامی مراجعی که در جلسه خبرگان نامشان به‌میان آمد گفته بود "اسم آیت‌الله گلپایگانی به‌میان آمد. موافقان صحبت کردند اما مخالفی نداشت چون کسی حاضر نشد برود پشت میز و بگوید آقای گلپایگانی اشکال دارد و صلاح هم نبود. بعد به کفایت مذاکرات رأی گرفتیم و آقای گلپایگانی رأی نیاورد... بعد یک نفر نام آیت‌الله اراکی را مطرح کرد و راجع به آقای اراکی صحبت کرد و مخالفی هم نداشت که به کفایت مذاکرات رأی گرفتند و مرحوم اراکی هم رأی نیاورد".

هرچند مراجع آن زمان همچون آیات گلپایگانی، اراکی و آیت‌الله خویی از همراهان قدیمی نهضت امام به‌شمار می‌رفتند و از لحاظ طهارت نفس در بالاترین رتبه قرار داشتند اما بلاشک باید رهبری انتخاب می‌شد که از نظر جسمی نیز توان اداره کشور را داشته باشد چراکه هرکدام این افراد تا 1 الی 2 سال بعد از دنیا رفتند.

** نظر امام درباره رهبری آیت‌الله خامنه‌ای چه بود؟

با منتفی شدن انتخاب رهبر مرجع تقلید، نظرها به‌سمت انتخاب مجتهد می‌رود. آیت‌الله سید جعفر کریمی که هم‌اکنون تنها وصی شرعی زنده امام است و عضو اولین مجلس خبرگان بوده است، در مصاحبه‌ای درباره انتخاب رهبری می‌گوید "بنده شخصاً معتقد به اجتماع تمام شرایط شرعی و قانونی ولایت‌امر و رهبری در آقا بودم چرا که مراتب علمی و اجتهاد مطلق ایشان برای من محرز بود. به عده‌ای از اعضای خبرگان که در اطراف من نشسته بودند اطلاع دادم اگر پیشنهاد رهبری شخص دیگری و یا شورای رهبری مطرح شد اشکالات خود را مستدل و منطقی بیان می‌کنم اما اگر رهبری آیت‌الله خامنه‌ای مطرح شود، از ایشان دفاع خواهم کرد. طرح شورایی که به جایی نرسید تا اینکه طرح ولایت امر آیت‌الله خامنه‌ای به هیئت رئیسه مجلس پیشنهاد شد و مرحوم هاشمی رفسنجانی این پیشنهاد را از تریبون مجلس اعلام کرد و بحمدالله رهبری ایشان با اکثریت قاطع به تصویب رسید".

علاوه بر اینکه در ذهن بسیاری به‌دلیل آمدن نام آیت‌الله خامنه‌ای در ترکیب شورایی، ایشان به‌عنوان رهبر مطرح بود اما بیان خاطره‌ای از امام توسط مرحوم هاشمی رفسنجانی بی‌تأثیر نبود. آیت‌الله فیض گیلانی این خاطره را چنین نقل می‌کند "بعد آقای هاشمی گفت آقای خامنه­‌ای. به آقای هاشمی گفتند «شما که ایشان را پیشنهاد کردی چه‌دلیلی داری؟» آقای هاشمی هم آن خاطره معروف را از امام گفت. زمانی که آیت‌الله خامنه‌ای برای سفری به کره شمالی رفتند و در مجالس آن کشور سخنرانی کردند، ترتیبی هم داده شده بود که سخنرانی ایشان از رادیو و تلویزیون پخش شود و ما می‌دیدیم که مستمعین با علاقه خاصی به صحبت‌های ایشان گوش می‌دهند. امام بعد از دیدن این صحنه‌ها به حاج احمدآقا می‌گوید «این سید (آقای خامنه‌ای) برازنده رهبری است».

علاوه بر خاطره سفر رهبری به کره شمالی، مرحوم هاشمی روایتی هم از امام نقل می‌کند که در جلسه سران قوا، امام آیت‌الله خامنه‌ای را به رهبری تأیید کرده بودند.

** مخالف اساسی انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای!

با این‌حال انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای یک مخالف اساسی داشت و آن هم مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با رهبری خودشان بود، اقدامی که ناشی از تواضع ایشان است که نشان دادن صحنه‌هایی از این تواضع از برکات فیلمی بود که سال گذشته در خارج از کشور از جلسه مجلس خبرگان پخش شد. در این فیلم ایشان می‌گوید "اولاً باید خون گریست بر جامعه اسلامی که حتی احتمال کسی مثل بنده در آن مطرح شود... من حقیقتاً لایق این مقام نیستم".

البته مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای با انتخاب خودشان پیشتر نیز در بیان برخی اعضای خبرگان آمده بود. آیت‌الله امینی در مصاحبه‌ای در این باره گفته بود "آقای خامنه‌ای که خود از طرفداران شورای رهبری بودند اجازه گرفتند که در مخالفت با رهبری خودشان و نه مخالفت با اصل انتخاب رهبر فردی صحبت کنند. ایشان پشت تریبون قرار گرفتند و مخالفت خود را اعلام کردند اما خبرگان قبول نکردند".

آیت‌الله مجتهد شبستری نماینده آذربایجان شرقی در خبرگان رهبری و از شاگردان امام راحل درباره اکراه رهبر انقلاب از پذیرش مسئولیت می‌گوید "خاطرم هست آقا پیش از رأی‌گیری پشت تریبون رفتند و فرمودند «من آمادگی ندارم و قبول نمی‌کنم» و کمی هم از اینکه برخلاف میل ایشان این چنین مسئولیت سنگینی را به دوششان قرار می‌دهیم ناراحت بودند".

بااین‌همه رهبر انقلاب خود نیز در سخنرانی در دیدار اقشار مختلف مردم درباره اکراه از پذیرش رهبری نظام چنین می‌گویند. "یک نکته را لازم است عرض کنم. از برادران و خواهران عزیز خواهش می‌کنم این مطلب را بدون احساسات گوش کنند. آن روزی که در مجلس خبرگان، بعد از رحلت امام رضوان‌اللَّه‌علیه ــ آن روزِ اوّل که بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم ــ بحث کردند چه‌کسی را انتخاب کنیم و بالاخره اسم این بنده‌ حقیر به‌میان آمد و اتّفاق کردند بر این‌که این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب کنند، من مخالفت کردم.

مخالفت جدّی کردم. نه این‌که می‌خواستم تعارف کنم؛ نه. او خودش می‌داند که در آن لحظات در دل من چه می‌گذشت. رفتم آن‌جا ایستادم و گفتم «آقایان! صبر کنید، اجازه بدهید». اینها هم ضبط شده، موجود است، هم تصویرش هست، هم صدایش هست. شروع کردم به استدلال کردن که «مرا برای این مقام انتخاب نکنید». گفتم «نکنید»؛ هرچه اصرار کردم، قبول نکردند. هرچه من استدلال کردم، آقایان، مجتهدین و فضلایی که آن‌جا بودند، جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم ولی بعد دیدم چاره‌ای نیست. چرا چاره‌ای نیست؟ زیرا به‌گفته‌ افرادی که من به آنها اطمینان دارم، این «واجب» در من «متعیّن» شده است، یعنی اگر من این بار را برندارم، این بار بر زمین خواهد ماند.

این‌جا بود که گفتم قبول می‌کنم. چرا؟ چون دیدم بار بر زمین می‌ماند. برای این‌که بار بر زمین نماند، آن را برداشتم. اگر کس دیگری آن‌جا بود، یا من می‌شناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول می‌کردند، یقیناً من قبول نمی‌کردم. 23آذر1373"

رهبر معظم انقلاب در 12 تیرماه 68 در بیعت ائمه جمعه سراسر کشور با معظم‌له درباره حضور و عزمش در جایگاه رهبری چنین فرمودند "...اما حالا که این بار را روی دوش من گذاشتند، با قوت خواهم گرفت؛ آن‌چنان که خدای متعال به پیامبرانش توصیه فرمود:‌ «خذها بقوة» برای این مسئولیت از خدا استمداد کردم و باز هم استمداد می‌کنم و هر لحظه و هر آن، در حال استمداد از پروردگار هستم، تا بتوانم این مسئولیت را در حد وسع خودم ــ که تکلیف هم بیش از وسع نیست ــ با قوت و قدرت و حفظ شأن والای این مقام، حفظ کنم و انجام بدهم. این تکلیف من است که امیدوارم ان شاء الله مشمول لطف و ترحم الهی و دعای ولی عصر(عج) و مؤمنین صالح باشم".

آیت‌الله خامنه‌ای در جلسه انتخاب مجلس خبرگان در 14 خرداد 68، با رای حدود شصت نفر از 74 عضو حاضر در خبرگان به رهبری انتخاب شدند و اکنون قریب 30 سال از آن روز می‌گذرد. روزی که به تعبیر مرحوم آیت‌الله باریک‌بین نماینده قزوین در مجلس خبرگان "برای ما ثابت شد که این رای ما آن روز اگر یک احتمال می‌دادیم که ایشان نتواند اداره کند، الحمدالله خوش درخشید و خوب عمل کرد و امروز هم بیدار و آگاه و هوشیار و شاجع است."


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 9:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روایت رهبری، روایت الگوی انتخاب رهبر در نظام اسلامی است

https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif در سالگرد انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ۱۴ خرداد ۶۸ به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران، کتاب «روایت رهبری» توسط دفتر حفظ و نشر آثار حضرت ایت‌الله خامنه‌ای منتشر می‌شود. این کتاب حاوی نکاتی جدید و منتشر نشده‌ای از خاطرات سیاسی رهبر انقلاب و نحوه‌ی انتخاب ایشان در چهاردهم خردادماه سال ۱۳۶۸ است که به کوشش آقای سید یاسر جبرائیلی به رشته‌ی تحریر در آمده است. به همین مناسبت پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در گفت‌وگویی با نویسنده‌ی «روایت رهبری» به معرفی اجمالی این کتاب و نحوه‌ی تدوین آن پرداخته است.

* همزمان با ایام ۱۴ خرداد و انتخاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری از سوی مجلس خبرگان، دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای کتاب «روایت رهبری» را تهیه و منتشر می‌کند. با توجه به اینکه کار تدوین این کتاب بر عهده‌ی شما بوده است، به عنوان اولین سؤال، از ساختار کلی این کتاب برای مخاطبان بگویید.
* کتاب روایت رهبری الحمدلله به زیور طبع آراسته شد. تحقیقات این کتاب را از حدود سه سال پیش شروع کردیم و هدف اولیه، موضوع انتخاب حضرت آقا به رهبری در سال ۱۳۶۸ بود. منتهی پس از تحقیقات اولیه، به این نتیجه رسیدیم که روی موضوع انتخاب رهبری در نظام جمهوری اسلامی کار کنیم و همه رویدادهای ناظر به رهبری در تاریخ انقلاب را بررسی کنیم. دو تجربه قبل از انتخاب حضرت آقا به رهبری داشتیم؛ یکی تصویب اصل ولایت فقیه به عنوان یکی از اصول قانون اساسی و رسمیت یافتن رهبری در ساختار نظام جمهوری اسلامی، و دیگری انتخاب آقای منتظری در آبان سال ۱۳۶۴ و عزل ایشان توسط حضرت امام در سال ۱۳۶۸ و بعد پذیرش استعفایشان در مجلس خبرگان.

وقتی این سه رویداد را بررسی کردیم، دیدیم هم انتخاب حضرت آقا، هم ماجرای آقای منتظری و هم انتخاب حضرت امام از یک الگوی مشخصی تبعیت می‌کند. یعنی شما شاخص‌های روشنی را می‌توانید در هر سه موضوع ببینید؛ چه ایجابی و چه سلبی. از این‌جا بود که گفتیم این سه موضوع را با هم بررسی کنیم و در کتاب سه فصل تبیین شد: رسمیت یافتن ولایت فقیه در قانون اساسی، ماجرای آقای منتظری و انتخاب حضرت آقا در سال ۶۸.

من اگر بخواهم این الگوی مشترک را برایتان توضیح بدهم، این الگو عبارت است از عالی‌ترین تجلّی مناسبات اسلامیت و جمهوریت در انتخاب ولی فقیه. یعنی در فرآیند انتخاب ولی فقیه شما عالی‌ترین مناسبات جمهوریت و اسلامیت نظام را می‌بینید. هم اسلامیت در حد اعلایش که در مجتهد جامع الشرایط تجلی می‌یابد، و هم جمهوریت که اراده‌ی مردم هست، از طریق مجلس خبرگان که منتخب مردم هستند، تجلّی پیدا می‌کند. این بود که اسم کتاب را گذاشتیم «روایت رهبری؛ مناسبات جمهوریت و اسلامیت در انتخاب ولی فقیه».

گفت‌وگو با نویسنده‌ی کتاب روایت رهبری(KHAMENEI.IR)


    * پس با اولین رویداد مرتبط با رهبری در تاریخ انقلاب شروع می کنیم. چطور ولایت فقیه در ساختار جمهوری اسلامی تعریف شد و چگونه اختیارات و تکالیف آن در قانون شکل گرفت؟
    * فصل اول کتاب ناظر بر رسمیت یافتن رهبری حضرت امام در ساختار نظام و ورود بحث ولایت فقیه به قانون اساسی است. ما با یک تبیینی از اصل ولایت فقیه شروع می‌کنیم از زبان حضرت امام و حضرت آقا. یعنی از هستی‌شناسی اسلامی و انسان‌شناختی اسلامی شروع می‌کنیم تا می‌رسیم به بعثت و سپس به امامت، و بعد به غیبت و در آخر به ولایت فقیه. بعد مبارزات مردم که منجر به شکل‌گیری اساس جمهوری اسلامی شده و بعد شکل‌گیری مجلس خبرگان قانون اساسی و تصویب اصل ولایت فقیه و اتفاقاتی که آن‌جا افتاده، که خیلی اتفاقات مهمی هم هست.

    بعضاً شاید در نسل جدید این تصور وجود داشته باشد که خب بالاخره امام رهبر بودند و انقلاب شد و به‌راحتی ولایت فقیه در ساختار جمهوری اسلامی قرار گرفت. نه، این‌جوری نبوده و معارضان جدی داشته این مسئله. کسانی تمام تلاش‌شان را کردند که جمهوری اسلامی شکل نگیرد. اگر جمهوری اسلامی شکل گرفت،‌ قانون اساسی اش اسلامی نباشد. اما مخالفان اسلامیت نظام در هر مرحله با رأی مردم و با نظر مردم شکست خوردند و قانون اساسی جمهوری اسلامی آن طور که خواسته امام و امت بود، به تصویب رسید. حتی پس از تصویت اصل ولایت فقیه در شهریور ۵۸ در مجلس خبرگان قانون اساسی می‌آیند توطئه می‌کنند که مجلس خبرگان را منحل کنند که حضرت آقا آن‌جا بودند و جلوی کار را می‌گیرند. این روایت مهم است، چون خواننده می‌بیند که چطور مردم نقش ایفا می کنند در شکل گیری نظام، و چطور با یک جریان معارضی مواجه است که دنبال این بوده که جلوی شکل‌گیری یک نظام اسلامی را بگیرد و چطور با رأی مردم شکست می‌خورد. این ماجرای فصل اول است.

    * پس فصل دوم قاعدتا باید مربوط به انتخاب آقای منتظری به رهبری آینده و عزل ایشان توسط حضرت امام و فصل سوم نیز مربوط به انتخاب حضرت آقا باشد؟
    * بله. فصل دوم از نگرانی‌هایی شروع می‌شود که راجع به آینده‌ی نظام پس از امام بین نخبگان و شخصیت‌های کشور هست. اتفاقاتی روایت شده که منجر به انتخاب آقای منتظری به رهبری در اجلاسیه‌ی آبان ماه ۶۴ خبرگان رهبری می‌شود. خیلی‌ها سؤال دارند که آیا این انتخاب قانونی بود یا نه، قانونی نبود؟ کاری که خبرگان در سال ۶۴ درباره‌ی آقای منتظری کردند، یک کار مقدماتی و یک تصمیم داخلی بود برای این که خبرگان یک‌باره با پدیده‌ی خلأ وجود رهبری مواجه نشود که کشور دچار بحران بشود. با توجه به نگرانی‌هایی که اول انقلاب وجود داشت، گفتند یک تصمیم داخلی می‌گیریم و ایشان را انتخاب می‌کنیم به عنوان رهبری آینده و این به عنوان تصمیم داخلی ما بماند تا اگر روزی که حضرت امام ارتحال کردند، و اگر ایشان باقی بر صفات و شرایط رهبری باشند، یک جلسه‌ی رسمی می گذاریم و بررسی و تصویب ‌کنیم.

    یعنی این‌جور نبوده که خبرگان آقای منتظری را انتخاب کرده باشند و خودبه‌خود بعد از ارتحال امام بنا بوده که ایشان رهبر باشد. نه، یک کار مقدماتی بوده و جلسه‌ی رسمی خبرگان باید در روز مقرر تشکیل می‌شده و این انتخاب صورت می‌گرفته که ایشان در اتفاقاتی که می‌افتد در فاصله‌ی سال‌های ۶۴ تا ۶۸ نشان می‌دهند که فاقد شرایط و صفات لازم برای رهبری هستند و توسط حضرت امام عزل می‌شوند.

    حضرت امام در دو منشور برادری و منشور روحانیت که آبان و بهمن سال ۶۷ منتشر کردند، ویژگی‌های مجتهد جامع‌‌الشرایطی را که می‌تواند زمامدار جامعه‌ی اسلامی باشد، بیان کردند. همچنین ویژگی‌های کسی را که نمی‌تواند زمامدار و حاکم جامعه‌ی اسلامی باشد، بیان فرمودند. من می‌خواهم بگویم که «روایت رهبری» تجلّی این شاخص‌هاست و شما با مطالعه‌ی این کتاب می‌بینید که چه کسی نباید و چه کسی باید رهبر باشد و الحمدللّه آن‌چه شد که باید می‌شد و آن‌چه نشد که نباید می‌شد.

    در فصل سوم مروری اجمالی بر زندگی، کارنامه و اندیشه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دوره پیش از انتخاب به رهبری صورت گرفته که می‌توان تجلی گوشه‌ای از تعابیر حضرت امام درباره ایشان را در این قسمت دید. سپس، اجلاسیه ۱۴ خرداد ۱۳۶۸ را با استفاده از متن مذاکرات خبرگان و خاطرات اعضا روایت شده است تا تصویر روشن، مستند و دقیقی از آنچه در این اجلاسیه رخ داد، ترسیم شود. بخش «قیام امت برای بیعت» از فصل سوم، روایتی خواندنی از بیعت مردم، جریان‌ها، نهادها و... با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است. اجلاس ۱۵ مرداد ۱۳۶۸ خبرگان نیز که پس از بازنگری قانون اساسی با هدف بررسی انطباق شرایط و صفات جدید رهبری در قانون بر حضرت آیت الله خامنه‌ای برگزار شد، برای اولین بار در این کتاب روایت شده است. حسن ختام کتاب، بیانیه‌ی حضرت آیت الله خامنه‌ای در سالگرد ارتحال حضرت امام(قدس سره) است که آن را باید بیانیه رهبری ایشان و عهد مشترکشان با امت دانست؛ مانیفستی که قلب آن، این جمله معروف است: «راه امام، راه ما، هدف او هدف ما، و رهنمود او مشعل فروزنده‌ی ماست».

    من معتقدم کتاب «روایت رهبری» روایت ابتلای جمعی از خواص است که عبارتند از اعضای مجلس خبرگان. قشنگ این را احساس می‌کنید که این جمع پس از امام خودشان محل ابتلا و آزمون الهی قرار گرفته‌اند، و با عمل به اشاره‌ی امام خودشان از این آزمون سربلند بیرون می‌آیند. همچنین مردمی که پس از انتخاب حضرت آقا می‌آیند قیام می‌کنند برای بیعت با این امام لایق خودشان و به تعبیر حضرت امام نشان می‌دهند که از مردم حجاز در عهد رسول‌اللّه برترند.
    https://farsi.khamenei.ir/ndata/news/42736/jeld02.jpg
    در این کتاب برای اولین بار از مذاکرات شورای انقلاب استفاده شده است. همچنین متن مذاکرات اجلاسیه‌ی خبرگان در سال ۶۴ و اجلاسیه‌ی خبرگان در سال ۶۸ اولین بار در این کتاب آمده و منتشر می‌شود. بخشی از خاطرات منتشر نشده حضرت آقا در کتاب استفاده شده است؛ ایشان به عنوان شخصیتی که در سطوح بالای نظام از ابتدای انقلاب حضور داشتند و از نزدیک شاهد وقایع بودند و خاطراتی دارند. بخشی از این خاطرات را دفتر حفظ و نشر حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای در اختیار ما گذاشتند و از این خاطرات در نقل رویدادها استفاده کرده‌ایم. ازجمله روایت نقل قول حضرت امام در جلسه‌ای که می‌گویند ایشان رهبر باشند، این را از دیگران شنیده‌ایم و در جلسه‌ی خبرگان هم نقل می‌شود، اما از خود ایشان تا حالا منتشر نشده بود که اکنون از خود حضرت آقا هم نقل آن جلسه را در این کتاب آورده‌ایم.

    به نظر من کتاب خیلی نمایش جالبی از عقلانیت حاکم بر فرآیندهای تصمیم‌گیری در نظام جمهوری اسلامی است. یعنی شما وقتی این کتاب را مطالعه می‌فرمایید، احساس می‌کنید واقعاً‌ بین خبرگان چیزی گم نمی‌شود. مباحثی که انجام می شود، اصلاً‌ دعوای سیاسی نیست، بلکه کاملاً بحث‌ها فنی و معقول است؛ هم در جریان انتخاب آقای منتظری، هم در جریان انتخاب حضرت آقا. سطوح عالی نظام الحمدللّه این‌جا ما دیدیم که چقدر عقلانیت بر فرآیندهای تصمیم‌گیری‌شان در جریان انتخاب ولی فقیه حکم‌فرما بوده است.

    * درباره‌ی سبک روایت کتاب چه روشی را در نظر گرفتید؟
    * ما روایت‌مان به روش تحلیلی استنادی است. تاریخ را به شکلی روایت کرده‌ایم که خواننده بتواند از داخلش آن منطق حاکم بر فرآیندها را کشف کند. از اسناد استفاده کرده‌ایم و‌ کتاب کاملاً مستند است. تقریباً هیچ جا ما حرفی را بدون سند نیاورده‌ایم. اسناد انبوهی در کتاب استفاده شده و هیچ چیز غیر مستندی نداریم.

    * هدف اصلی از تولید و تالیف این کتاب چه بود؟
    * واقعاً‌ قصد من درآوردن این الگو بوده که چه کسی می‌تواند و باید، و چه کسی نمی‌تواند و نباید رهبر باشد. این اتفاقی‌ست که در نظام ما افتاده. در مقدمه هم آورده‌ام که رهبر آن مجتهد جامع‌الشرایطی است که امام می‌فرمایند باید دارای بینش سیاسی باشد، باید اقتصاد را بفهمد، مسائل نظام بین‌الملل را بفهمد، اگر این‌ها را نفهمد ولو اعلم در علوم مربوط به حوزه‌ها هم باشد، به درد زمامداری جامعه‌ی اسلامی نمی‌خورد. امام می‌فرمایند که مجتهد جامع‌الشرایط این است و شما تجلّی این را در در فصل سوم کتاب و در حضرت آقا می‌بینید، اما در فصل دوم و در آقای منتظری نمی‌بینید.

    * از نکات ویژه‌ی این کتاب به چه نکاتی می‌توان اشاره کرد؟
    * نکات و خاطرات خیلی خواندنی از حضرت آقا راجع به اتفاقات گوناگون هست. برخی مثلاً ادعا کرده بودند که آقای مهدی هاشمی معدوم را حضرت آقا آورده بودند در سپاه. بله، درست است، حضرت آقا آوردند سپاه، منتها با اصرار آقای منتظری. حضرت آقا تعریف کرده‌اند که چطور شد آقای مهدی هاشمی آمد در سپاه و این گره در این کتاب باز شده است.

    ما تقریباً‌ هیچ سؤالی را بی پاسخ نگذاشته‌ایم. شرط مرجعیت که مسأله است، این‌جا قشنگ جوابش داده شده. بحث موقت بودن انتخاب حضرت آقا کاملا این‌جا مشخص شده است که موقت یعنی چه. موقت به این معنی نیست که یک نفر را بگذاریم علی‌الحساب کشور را دو ماه اداره کند تا بعد رهبری را تعیین کنیم؛ اصلاً و به هیچ عنوان این جور نیست. به تعبیر یکی از اعضای خبرگان، چون ظرف یعنی قانون اساسی موقت بوده و این قانون اساسی تغییر می‌کند و شرایط رهبری تغییر می‌کند، قاعدتاً رهبر موجود باید شرایطش با این صفات جدیدی که در قانون اساسی جدید درج شده، منطبق باشد. جلسه‌ی بررسی انطباق شرایط و صفات برگزار می‌شود و حضرت آقا از ۶۴ نفر رأیی که آنجا حاضر هستند، ۶۰ رأی می‌آورند. در آن‌جا هم نقل می‌کنند یک عده که آن چهار نفری هم که رأی نمی‌دهند، می‌گویند ایراد شکلی به متنی دارند که تنظیم شده است.

    به هر حال به تمام این مسائلی که بوده، جواب داده شده. خاطرات و اسناد دقیق خوانده شده و در این کار استفاده شده است. مثلاً آقای منتظری خودشان می‌گویند اسفند ماه یا چند وقت قبل از این که حضرت امام ایشان را عزل کنند، من می‌دانستم امام با این لحن‌های تندی که دارد و با من تند می‌شود، تصمیمی درباره‌ی من خواهد گرفت. به نظر من فضا کاملاً‌ شفاف شده و تاریخ روشن شده است.

    * به عنوان آخرین مطلب اگر نکته‌ای مدنظر دارید بفرمایید.
    * لازم می‌دانم از تمامی عزیزانی که در تهیه این کتاب نویسنده را یاری کردند تشکر کنم. ابتدا از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای که حقیر را شایسته پرداختن به چنین موضوعی دانسته و از هیچ حمایتی در فرآیند انجام تحقیقات دریغ نکردند، قدردانی می‌کنم. همچنین باید از جناب آقای مهندس مرتضی نبوی که راهنمایی نگارش این اثر را به عهده داشتند، تشکر کنم. تقدیر ویژه‌ای از جناب آقای مسعود رضایی باید کرد که تحقیقات قبلی خود پیرامون موضوع را در اختیار اینجانب گذاشتند. آقایان حسن رحیم پور ازغدی، محمد حسین صفار هرندی و مسعود رضایی که با دقت نظر کتاب را خوانده و ساعت‌های متمادی را برای مباحثه درباره محتوا وقت گذاشتند تا به غنا و دقت اثر کمک کنند؛ و نیز آقایان حسن روزی‌طلب از مرکز اسناد انقلاب اسلامی و محمد شیخ‌لر از موسسه ایمان جهادی(صهبا) که برخی اسناد و مطالب مورد نیاز را در اختیار اینجانب قرار دادند، سهم وافری در اثر حاضر دارند. از دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری نیز که اسناد مرتبط با اجلاسیه‌های خبرگان را در اختیار گذاشتند، کمال تشکر را دارم.
    حاج ناصر قره‌باغی، آزادمرد بزرگواری است که نه فقط در این اثر سهیم است، بلکه نویسنده خود را مدیون حمایت‌ها و راهنمایی‌های او می‌داند و تقدیر، کمترین ادای دین من به ایشان است.
    عزیزانی نیز بودند که بدون پشتیبانی آنان، این اثر قطعا به انجام نمی رسید: آقایان سید نظام‌الدین موسوی، محمد شیرکوند.

    من امیدوارم ان‌شاءاللّه این کتاب مورد استفاده‌ی خوانندگان عزیز قرار بگیرد. منتظر انتقادات و پیشنهادهای صاحب‌نظران گرامی هم هستم.

    کتاب روایت رهبری

    1399/03/10 ديگران - يادداشت - یازده سؤالی که کتاب «روایت رهبری» به آنها پاسخ میدهد

    1398/04/12 خبر - آیین معرفی کتاب روایت رهبری برگزار خواهد شد

    1398/03/22 فيلم - نماهنگ | معرفی نشان و جلد کتاب روایت رهبری

    1398/03/22 خبر - کتاب «روایت رهبری» منتشر شد

    1398/03/13 فيلم - گفت‌وگو با نویسنده‌ی کتاب روایت رهبری

    1398/03/13 خبر - محرمانه‌های انتخاب رهبری در قالب کتاب «روایت رهبری» منتشر می‌شود

    1398/03/13 ديگران - گفتگو - روایت رهبری، روایت الگوی انتخاب رهبر در نظام اسلامی است


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 8:56 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    در جلسه مجلس خبرگان رهبری در سال ۶۸ چه گذشت؟

    روایت عصر روز چهاردهم
    در سال های اخیر برخی دشمنان جمهوری اسلامی با موج‌سازی رسانه‌ای، موجب به‌وجود آمدن برخی شبهات نسبت به جلسه‌ی تعیین رهبری مجلس خبرگان در سال ۶۸ شدند. از این رو، پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR در گفت‌وگویی با آقای مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به بررسی بیشتر جوانب این موضوع می‌پردازد. در این گفت‌وگو که پس از مشاهده فیلم کامل جلسه خبرگان انجام شده، مسئله‌ی قائم‌مقامی مرحوم آیت‌الله منتظری، جلسه‌ی ۱۴ خرداد ۶۸ خبرگان رهبری و نیز جلسه فوق‌العاده‌ی ۱۵ مرداد ۶۸ خبرگان رهبری مورد بررسی قرار گرفته است.

    می‌خواهیم به قبل از سال ۶۸ برگردیم و به بررسی چگونگی شکل‌گیری بحث انتخاب قائم‌مقام رهبری بپردازیم. این بحث به چه دلیل و از چه زمانی در محافل سیاسی و حکومتی کشور و علی‌الخصوص در مجلس خبرگان رهبری شکل گرفت؟
    در مورد انتخاب مرحوم آیت‌الله منتظری به‌عنوان قائم‌مقامی رهبری و به‌اصطلاح دقیق‌تر و صحیح‌تر، رهبر آینده، باید بگویم که زمینه‌ی این مسئله از همان اوایل انقلاب شروع شد. یک انقلاب بزرگ به پیروزی رسیده بود و بحران‌های بزرگی در پیش روی آن قرار داشت. در همین حال، در حدود دی‌ماه ۵۸ حضرت امام سکته‌ی قلبی کردند و از قم به تهران منتقل شدند. در آن زمان، معالجات در مورد ایشان مؤثر واقع شد و حالشان بهبود یافت، ولی به‌هرحال این نگرانی وجود داشت که با توجه به سن بالا و این عارضه‌ی قلبی، اگر بار دیگر این اتفاق رخ بدهد و احیاناً ایشان از دنیا بروند، تکلیف انقلاب و نظام چه خواهد شد؟ طبیعی است که این نگرانی در بین بزرگان نظام وجود داشته باشد و برای آن چاره‌اندیشی کنند.

    در این فضای ذهنی و روانی،‌ مردم به‌تدریج نسبت به آیت‌الله منتظری، با توجه به سابقه‌ی انقلابی ایشان و نزدیک بودنشان به حضرت امام و علی‌الخصوص اینکه بعد از انقلاب هم ایشان یک چهره‌ی کاملاً انقلابی و ضداستکباری و ضدآمریکایی داشتند، اقبال و تمایل نشان دادند و حتی در بین خود مردم، شعارهایی شکل گرفت مثل «درود بر منتظری، امید امت و امام» یا «آیت حق منتظری، قائم‌مقام رهبری». از طرفی آن بزرگانی هم که در این فکر بودند، سعی کردند که هر‌چه‌بیشتر در تبلیغ و ترویج و تمجید آیت‌الله منتظری تلاش کنند و با توجه به اینکه در قانون اساسی مصوب سال ۵۸، مرجعیت به‌عنوان شرط رهبری تعیین شده بود، تلاش کردند تا آیت‌الله منتظری به‌سمت مرجعیت هم پیش برود. بنابراین در سخنرانی‌ها و در خطبه‌های نمازجمعه، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و همین‌طور آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از ایشان به‌عنوان آیت‌الله‌العظمی منتظری نام می‌بردند. خود آیت‌الله منتظری هم وقتی که از امامت جمعه‌ی تهران استعفا دادند و به قم رفتند، در واقع رویکردشان به‌سمت مرجعیت بود. لذا ایشان با استقرار در قم و حوزه‌ی علمیه، به‌تدریج به‌سمت کسب جایگاه مرجعیت پیش رفتند.

    همه‌ی این عوامل دست‌به‌دست هم داد و آیت‌الله منتظری را در مظان رهبری بعد از حضرت امام قرار داد تا می‌رسیم به سال ۶۴. در این سال، خبرگان در تاریخ ۲۴ تیرماه، در اجلاسیه‌ی خود تصویب می‌کنند که مجلس خبرگان حق دارد در زمان حضور یک رهبر، نسبت‌به تعیین رهبر آینده اقدام کند تا در زمان فوت رهبر حاضر، خلأیی پیش نیاید. برمبنای این مصوبه، یک ماده‌واحده با امضای پنجاه نفر از نمایندگان مجلس خبرگان تنظیم و تدوین شد که متن آن این بود: «بسم الله الرّحمن الرّحیم، خبرگان امت به‌موجب تکلیف مصرح در مصوبه‌ی روز ۲۴ تیر ۶۴ مجلس خبرگان و به‌عنوان مقدمه‌ی عقلیه‌ی لازم برای عمل به اصل ۱۰۷ قانون اساسی، فقیه عالی‌قدر و مجاهد، حضرت آیت‌الله منتظری (دامه‌برکاته) را به‌عنوان مصداق کامل قسمت دوم اصل مزبور تعیین می‌کند.»

    حالا اصل ۱۰۷ چه بود؟ این اصل در مورد انتخاب رهبری بود که یک صدر داشت و یک ذیل. متن این اصل به‌این‌ترتیب بود: هرگاه یکی از فقهای واجد شرایط مذکور در اصل پنجم این قانون از طرف اکثریت قاطع مردم به مرجعیت و رهبری شناخته و پذیرفته شده باشد، همان‌گونه که در مورد مرجع عالی‌قدر تقلید و رهبر انقلاب آیت‌الله‌العظمی امام خمینی چنین شده است، این رهبر ولایت امر و همه‌ی مسئولیت‌های ناشی از آن را برعهده دارد. این، بخش اول اصل ۱۰۷ بود. اما بخش دوم آن می‌گوید: در غیر این‌ صورت، خبرگان منتخب مردم درباره‌ی همه‌ی کسانی که صلاحیت مرجعیت و رهبری دارند، بررسی و مشورت می‌کنند. هرگاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند، او را به‌عنوان رهبر به مردم معرفی می‌نمایند، وگرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به‌عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی می‌کنند. بنابراین صدر اصل ۱۰۷ می‌گفت مردم مثل همان انتخابی که در مورد حضرت امام صورت گرفت، رهبر آینده را انتخاب می‌کنند. بخش دوم می‌گفت اگر چنین شخصیتی یافت نشد، خبرگان اقدام به این عمل می‌کنند. در مصوبه‌ی خبرگان در سال ۶۴ این‌طور گفته شده بود که آیت‌الله منتظری به‌عنوان مصداق کامل قسمت دوم اصل مزبور تعیین می‌شود؛ یعنی اینکه خبرگان ایشان را انتخاب کرده‌اند.

    این مصوبه و تعیین مصداق، مخالفی نداشت؟
    ببینید، کسانی در مجلس خبرگان در اینکه آیا اصلاً انجام چنین‌کاری ضرورت دارد یا خیر، تشکیک کردند و همچنین در مورد صلاحیت خود آیت‌الله منتظری برای تصدی رهبری آینده هم تشکیکاتی وجود داشت، ولی به‌هرحال اکثریت قاطع مجلس خبرگان واقعاً نظرشان این بود که آیت‌الله منتظری رهبر آینده شود. البته با توجه به وجود چنین تشکیکاتی، خبرگان تصمیم می‌گیرند کمیسیونی ویژه مرکب از نُه نفر را تعیین کنند تا اسامی تمامی کسانی را که در مظان رهبری آینده‌ی نظام قرار دارند، مورد بررسی قرار دهند. روال کار هم به این ترتیب بود که خبرگان موظف شدند تا یک ماه پس از تصویب این ماده‌واحده، اسامی کسانی که به نظرشان صلاحیت رهبری و مرجعیت آینده را دارا هستند، حتی‌الامکان با استناد و توضیح، به کمیسیون ویژه تقدیم نمایند و این کمیسیون بعد از جمع‌آوری آن اسامی، راجع به آن‌ها تحقیق و بررسی کند و بعد گزارش خودش را به مجلس ارائه بدهد. در واقع یک فرصت دوسه‌ماهه‌ای برای بررسی بیشتر این مسئله در نظر گرفته می‌شود. در ادامه‌ی این روال، می‌رسیم به اجلاس مجلس خبرگان در آبان‌ماه ۶۴ که یک اجلاس ویژه است و طی آن آیت‌الله منتظری به‌عنوان رهبر آینده انتخاب می‌شود.

    آیا جریان‌های سیاسی کشور نیز دنبال رهبری فرد خاصی بودند که مثلاً یک سناریو را برای رسیدن به هدف خود طراحی و اجرا کنند؟
    همان‌طور که عرض کردم، در آن زمان برخی از بزرگان و دلسوزان انقلاب مثل آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر که در این رده بودند، این نگرانی را داشتند که بعد از حضرت امام چه اتفاقی می‌افتد و ما باید برای آن‌وقت به‌اصطلاح دستمان پر باشد و نظام دچار خلأ رهبری نشود. این یک بخش ماجراست که ربطی به جریان‌های سیاسی ندارد، بلکه از سر دلسوزی و آینده‌نگری برای نظام قدم در چنین مسیری می‌گذارند. درعین‌حال در کنار آیت‌الله منتظری هم کسانی بودند مثل سید مهدی هاشمی و دیگرانی از این دست که آن‌ها نه با هدف دلسوزی برای آینده‌ی انقلاب، بلکه با پیش‌بینی برای موقعیت خودشان، درصدد بودند که آیت‌الله منتظری را مطرح کنند و پیش بیندازند تا از قِبَل ایشان خودشان به موقعیت و مسئولیتی دست پیدا کنند. ما این جریانات را هم باید در نظر داشته باشیم.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم آقای هاشمی چقدر با قائم‌مقامی آیت‌الله منتظری موافق بودند؟
    در ماجرای انتخاب آیت‌الله منتظری به‌عنوان رهبر آینده، باید گفت که حضرت آقا و آقای هاشمی رفسنجانی در هسته‌ی مرکزی فعالیت و تلاش برای تحقق این موضوع بودند. یکی از دلایلش این بود که این آقایان بیش از دیگران نسبت‌به مسائل و مشکلات داخلی و همچنین توطئه‌ها و فشارهای بین‌المللی، آگاهی داشتند و لذا بیش از دیگران هم این مطلب در نظرشان جلوه‌گر می‌شد که اگر خلأ رهبری پیش بیاید، با توجه به جمیع شرایط داخلی و خارجی، چه خطراتی می‌تواند متوجه اصل نظام و انقلاب شود. بنابراین به‌دنبال این بودند که این مشکل را به‌نحوی حل کنند. از طرف دیگر، این دو بزرگوار از جمله علاقه‌مندان و ارادتمندان به آیت‌الله منتظری بودند؛ یعنی از قبل از انقلاب و در سال‌های بعد از انقلاب، با ایشان ارتباط بسیار گرم و تنگاتنگی داشتند و بسیار به ایشان علاقه‌مند بودند و به مراتب فقهی و علمی ایشان هم آگاه بودند.

    از طرف دیگر، برخی جریانات حوزوی و برخی از شخصیت‌های صاحب‌نام و صاحب موقعیت بالای حوزوی را هم به‌خوبی می‌شناختند و می‌دانستند که اگر شرایطی پیش بیاید که آن‌ها رهبری کشور و نظام را در دست بگیرند، علاوه بر اینکه امکان و توانایی اداره‌ی انقلاب و نظام را ندارند، به‌دلیل نوع دیدگاه و بینش خاصی که دارند، نظام با مشکلات و گره‌های فراوانی در کار خود مواجه خواهد شد. این نگرانی‌ها موجب می‌شد که این دو بزرگوار تلاش بیشتری داشته باشند برای اینکه یک شخص انقلابی، یار امام و کسی را که به‌هرحال به‌لحاظ فکری و حوزوی هم در موقعیت مناسبی قرار دارد، به‌عنوان رهبر آینده پیشنهاد و تلاش کنند که این موقعیت برایشان تثبیت شود.

    اما ظاهراً حضرت امام مخالف بودند؟
    بله، حضرت امام مخالف این ماجرا بودند.

    مخالفت ایشان ناظر به انتخاب قائم‌مقام بود یا مصداق آن؟
    حضرت امام به‌صراحت در این مورد چیزی را نفرموده‌اند که ما الآن بتوانیم به صحبت ایشان، در مقطع زمانی مورد بحث، استناد کنیم. بعداً در سال ۶۸ حضرت امام در نامه‌ی معروف ۶ فروردین ۶۸، این را می‌فرمایند که من از اول با انتخاب شما مخالف بودم؛ یعنی انتخاب آیت‌الله منتظری. به‌هرحال در سخنرانی‌های خود امام، در این مقطع، چیزی در این‌باره نیست. یک سند مهم در این زمینه داریم و آن اظهارات آیت‌الله محمدی گیلانی است که ایشان در جلسه‌ی چهاردهم خرداد ۱۳۶۸ که برای انتخاب رهبر بعد از حضرت امام تشکیل شده بود، خاطره‌ی خودشان را از گفت‌وگویی که با حضرت امام داشتند، بیان می‌کنند. این سند نشان می‌دهد که حضرت امام در همان سال ۶۴، با انتخاب شخص آیت‌الله منتظری به‌عنوان رهبر آینده، مخالف بودند.

    درباره‌ی این سند توضیح دهید.
    در روز ۱۴ خرداد ۱۳۶۸، آقای محمد هاشمیان، در خلال نطق خود در مجلس خبرگان، علاوه بر نکات مختلفی که راجع به انتخاب رهبری مطرح می‌کنند، می‌فرمایند ما البته از آقای محمدی گیلانی شنیده‌ایم که حضرت امام هم با انتخاب آیت‌الله منتظری در سال ۶۴ مخالف بودند. پس از این اظهارات، آقای هاشمی رفسنجانی، وقتی که آقای محمدی گیلانی می‌خواهند بیایند پشت تریبون قرار بگیرند و نظرات خودشان را بگویند، به آقای محمدی گیلانی تأکید می‌کنند که شما آن چیزی را که آقای هاشمیان گفت، توضیح بدهید. در واقع آقای هاشمیان نکته‌ای را گفته بود که بایستی معلوم می‌شد. آقای محمدی گیلانی پشت تریبون قرار می‌گیرند و در مورد ضرورت انتخاب رهبر شایسته بعد از حضرت امام صحبت می‌کنند و سپس به نقل ماجرای مورد اشاره‌ی آقای هاشمیان می‌پردازند. بنده در اینجا چون می‌خواهم سندیت اظهارات آقای محمدی گیلانی حفظ شود، آن را از روی متن پیاده‌شده‌ی سخنان ایشان می‌خوانم. به همین دلیل هم ممکن است بعضی‌جاها اشکال ویرایشی به این متن وارد باشد، ولی مهم این است آنچه می‌خوانم، عین مطلبی است که آقای محمدی گیلانی در حضور حدود هفتاد تن از خبرگان بیان داشته است و یک سند مهم تاریخی محسوب می‌شود. ایشان می‌گوید: «و اما اینکه آقای آقاحاج شیخ محمد هاشمیان اشاره کردند راجع به آن مسئله که جناب آقای هاشمی هم دستور فرمودند که من آن را عرض کنم. آن، این بوده است که من اینجا آقایان می‌خواستند نام آقای منتظری را ببرند، برای مرجعیت و قائم‌مقامی، یعنی خبرگان و ما مضطرب بودیم که ایشان میوه‌ای است هنوز پخته‌نشده، بچینند، پلاسیده می‌شود. البته شما می‌دانید این مسئله خیلی مشکل بود برای حضرت امام صحبت کردن. یک جایی ممکن است یک رندی این را بشنود و خبر بدهد که فلانی با مرجعیت آقای منتظری مخالف و آن اصحابی که آن مرد بزرگوار را منکوب کردند، همان اصحاب به جان من بیفتند.»

    اینجا باید توضیحی بدهم. ایشان می‌فرمایند که صحبت من در این‌باره با حضرت امام کار مشکلی بود، چون اگر این خبر، یعنی اینکه منِ محمدی گیلانی با رهبری آقای منتظری مخالف هستم، به‌نحوی به بیرون درز پیدا می‌کرد، سید مهدی هاشمی و تیم او، که اصحاب آیت‌الله منتظری به‌شمار می‌آمدند، همان‌گونه که آن مرد بزرگوار، یعنی آیت‌الله شمس‌آبادی را قبل از انقلاب کشتند، ممکن بود به‌سراغ من هم بیایند و همان بلا را سر من بیاورند. این مسئله نشان می‌دهد که ایشان از سابقه‌ی سید مهدی هاشمی و اقدامات خشونت‌آمیز او تا حد قتل یک آیت‌الله کاملاً اطلاع دارد و نگران حال خود در صورت افشای این خبر است.

    آقای محمدی گیلانی سخن خود را این‌گونه ادامه می‌دهد: «من صبح روز شنبه هم بود، صبح زنگ زدم برای آقای توسلی که من می‌خواهم خدمت امام برسم، شما دارید می‌روید؟ گفتند بیا. ما رفتیم و آقای رسولی و آقای توسلی داشتند می‌رفتند. من همین مقدار کاغذ که دست من است [یک تکه‌کاغذ کوچکی را نشان می‌دهند که توی فیلم هم معلوم است]، این مقدار کاغذ نوشتم که یک مطلب ضروری است، تکلیف ایجاب می‌کند که من باید خدمت‌تان [حضرت امام] برسم. خودتان می‌دانید. اجازه می‌فرمایید؟ بسیار خوب. و اگر نه، من افراغ وظیفه کردم. آقای توسلی اندرون رفت و گفت ایشان [امام] نگاه کرد و گفت مگر نمی‌داند که من ملاقات ندارم؟ ملاقات هم نداشت. گفتم ایشان می‌داند که نوشته مطلب ضروری است. گفت بگو بیاید. ما هم رفتیم. آن‌وقت آقای حاج شیخ حسن صانعی هم طبق دأب و سنتش می‌آید توی آن حیاط کوچولو می‌ماند، اگر وقت زیاد می‌شد، اشاره می‌کرد یعنی بلند شو. ولی آن روز امام شاید حدود ۳۵ دقیقه ایشان صحبت کردند. من به ایشان عرض کردم آقا، آقایان خبرگان مصمم هستند که نام آیت‌الله منتظری را برای مسئله‌ی رهبری ببرند، ولی من آن عبارت امیرالمؤمنین (ع) را که مجتنی الثمره، آن را نگاه کرده بودم، حاضرالذهن بودم، برایش خواندم که حالا فراموش کردم که خلاصه مجتنی الثمره لغیر وقت ایناعها و این پلاسیده می‌شود، حیف است و البته ما غیر از آقای منتظری که وارد انقلاب باشد، نداریم مثل ایشان.

    ایشان شروع کردند به درددل و گله از آقای منتظری که همین‌طور است که شما می‌گویید. من هم همین است. مسئله‌ی مرجعیت و این‌ها یک دسته از جا بلند بشوند، ما آقا را مرجع کردیم، اینکه نمی‌شود. مرجعیت، مردم به‌طبع خودشان رفته‌رفته یکی خودبه‌خود تَعیُن پیدا می‌کرد و من میل ندارم و راضی نیستم که آقای منتظری ایشان بیاید به نام ایشان این کار را انجام بدهند و من هم راضی نیستم. بعد هم صحبت طولانی کرد از بعضی از نقاط ضعف بیتشان [آقای منتظری] با احترامی که به ایشان می‌کرد و حتی این را هم اضافه کرد، فرمودند احمد، این را من اول‌بار از ایشان شنیدم. شما می‌دانید احمد عزیزترین فرد خاندان من است. فلان، یکی از کارکنان بیت آقا را نام برد که در قید حیات است، فلان کارهایی که او کرده است، اگر احمد می‌کرد، گردن احمد را می‌زدم. شما آنجا بیشتر تردد کنید. آقای فاضل، آقای جوادی آملی، آقایان را هم وادار کنید که آنجا بیشتر تردد کنند. بعد ایشان امر فرمودند که خب من چه‌کار کنم؟ گفتم رئیس مجلس خبرگان آقای مشکینی است، ولی واقعاً رئیس آقای هاشمی است. ایشان می‌تواند کنسلش کند، تأخیر بیندازد. آقای خمینی، همه‌ی شما آشنا بودید، ایشان انسان مؤدبی بود، میل نداشت مگر آنجا که واجب می‌شد و تکلیف بکند. فرمودند احمد که نیست، شما می‌روید دنبال آقای هاشمی و به ایشان بگویید؟ گفتم البته می‌روم دنبال آقای هاشمی. اما آقا، این مطلبی که گفته شد، خدمت شما باشد. گفت می‌دانم. گفتم حتی به آقای هاشمی هم نگویید، ممکن است از آقای هاشمی درز کند، بیرون برود و اسباب زحمت برای ما بشود.»

    آقای محمدی گیلانی خدمت حضرت امام تأکید می‌کنند که وقتی آقای هاشمی آمدند پهلوی شما، مبادا بگویید من آمدم اینجا و گفتم مخالف رهبری آیت‌الله منتظری هستم، چون ممکن است آقای هاشمی این مطلب را یک جا بگوید و این موضوع درز پیدا کند، آن‌وقت همان افرادی که آیت‌الله شمس‌آبادی را کشتند، سراغ من هم بیایند.

    آیت‌الله محمدی گیلانی سپس می‌گویند: «[حضرت امام] گفت نه، شما بروید به آقای هاشمی بگویید. من آمدم، حدود ساعت یازده بود. آقای هاشمی مجلس، یعنی خودشان تشریف برده بودند، آقای کروبی، آقای یزدی نایب‌رئیس‌شان بود. من رفتم دفتر خدمت ایشان [آقای هاشمی رفسنجانی]. گفتم من صبح خدمت آقا رسیده بودم، کاری داشتم. ایشان من را فرستادند خدمت شما، کار لازمی دارند، زودتر بروید. بعداً نمی‌دانم آقای هاشمی، آن تتمه را باید از ایشان بشنوید که چطور شد.»

    آقای هاشمی بعد از اینکه صحبت آقای محمدی گیلانی تمام می‌شود، این‌طور می‌فرمایند: «آن قسمتی که آقای محمدی فرمودند، بقیه‌اش را هم من بگویم که تکمیل بشود این قطعه‌ی تاریخ. وقتی که ایشان به من فرمودند که حضرت امام تو را خواسته است، احضار کردند، من تلفن کردم به آنجا و گفتم وقتی تعیین کردند. [اینجا هم آقای هاشمی اصلاً نمی‌گوید که امام برای چه من را خواستند.] رفتم خدمتشان. دیگر نزدیک شده بودیم یا مواجه شده بودیم با آن نامه‌ای که آقای منتظری نوشته بودند به مجلس.»

    باز اینجا نیاز است من توضیحی بدهم. اینکه آقای هاشمی می‌فرمایند آن نامه‌ای که آیت‌الله منتظری نوشته بودند به مجلس، منظور نامه‌ای است که آیت‌الله منتظری به آیت‌الله مشکینی، رئیس مجلس خبرگان، نوشته بودند.

    چه تاریخی؟
    ۳۰ شهریور ۱۳۶۴.

    موضوع نامه چه بود؟
    همان‌طور که عرض کردم، در تیرماه ۱۳۶۴ در اجلاسیه‌ی خبرگان قرار می‌شود که آیت‌الله منتظری به رهبری آینده انتخاب شوند و بعد نمایندگان تصمیم می‌گیرند یک فرصت دوسه‌ماهه قرار داده شود برای اینکه بررسی بیشتری در مورد انتخاب رهبر بعدی صورت گیرد تا مثلاً در آبان‌ماه تصمیم نهایی گرفته شود. در بین این مدت، در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۶۴، یعنی چیزی حدود یک‌ونیم ماه بعد از اجلاس تیرماه، آیت‌الله منتظری که مطلع شده بود در مجلس اسم ایشان برده شده و قرار است در اجلاس آینده ایشان را به رهبری انتخاب کنند، نامه‌ای می‌نویسند خدمت آیت‌الله مشکینی و در آن، ضمن اینکه می‌فرمایند حالا حضرت امام هستند و نیازی به این کار نیست، در واقع از مجلس می‌خواهند تا از این تصمیم خود منصرف شوند. پس این نامه‌ای که آیت‌الله هاشمی می‌فرمایند که با آن مواجه شده بودیم، منظور همان نامه‌ی تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۶۴ است.

    باز توضیحی اینجا عرض کنم. آیت‌الله هاشمی چه‌زمانی می‌رود پهلوی امام؟ در آبان‌ماه سال ۶۴، یعنی زمانی که دیگر قرار است مثلاً یکی دو روز بعدش، آن تصمیم نهایی گرفته شود. در خاطرات آیت‌الله هاشمی این هست که دقیقاً چه روزی می‌روند پهلوی امام: روز سه‌شنبه، ۱۴ آبان ۶۴. ایشان در خاطرات خود نوشته‌اند: «آقای محمدی گیلانی به دفترم آمد و پیام امام را درباره‌ی برنامه‌ی مجلس خبرگان آورد و برای مسکن خودش استمداد نمود. گفت که امام با انتخاب آقای منتظری [برای جانشینی رهبر] موافق نیستند.

    آقای هاشمی گفته‌اند که آقای گیلانی آمد و گفت که امام با انتخاب آقای منتظری موافق نیستند، درحالی‌که باید توجه داشته باشیم که آقای محمدی گیلانی حتی به شخص امام توصیه و بلکه اصرار می‌کنند که مبادا شما به آقای هاشمی بگویید که من آمدم اینجا و موضوع بحثم با شما چه بود. بعد هم که می‌روند پهلوی آقای هاشمی، اصلاً به ایشان نمی‌گویند که من برای چه رفته بودم خدمت امام. خود آقای هاشمی هم در روز ۱۴ خرداد ۶۸، وقتی که در تکمله‌ی صحبت آقای محمدی گیلانی صحبت می‌کنند، زمانی که آقای محمدی گیلانی هم آنجا حاضر است، اصلاً نمی‌گویند که ایشان آمد به من گفت که مثلاً من راجع به موضوع آقای منتظری پهلوی امام بودم و شما هم بروید امام در مورد انتخاب آقای منتظری با شما کار دارد.

    دیدار آقای محمدی گیلانی با امام در چه تاریخی است؟
    در ۱۴ آبان‌ماه ۶۴ است.

    پس آقای هاشمی چرا می‌گوید ما نزدیک شده بودیم به این نامه‌ای که شهریور آقای منتظری نوشته است؟
    من هم می‌خواهم همین را بگویم؛ یعنی آن نامه روز ۳۰ شهریور نوشته شده است و با توجه به اینکه ایشان روز ۱۴ آبان خدمت حضرت امام رفته‌اند و یا در روز ۱۸ آبان آن تصمیم نهایی مجلس خبرگان گرفته شد، حدود یک‌ونیم ماه از تاریخ نگارش آن نامه می‌گذرد. آن‌وقت چطور ایشان الآن می‌فرمایند که ما نزدیک شده بودیم به نامه‌ی آقای منتظری؟ به‌هرحال این یکی از مبهمات تاریخی است. البته یک فرض می‌تواند این باشد نامه‌ای که آیت‌الله منتظری به آقای مشکینی نوشته بود، آقای مشکینی آن را به هیچ‌کس نشان نداده و در جلسه خبرگان در آبان‌ماه خوانده است و دیگران از آن مطلع شده‌اند، ولی صحت این فرض یک مقدار بعید است. به این دلیل که اگرچه ممکن است آیت‌الله مشکینی به‌عنوان رئیس مجلس خبرگان این نامه را به اعضای مجلس خبرگان نداده باشد، ولی خیلی بعید است در جلساتی که هیئت‌رئیسه‌ی مجلس خبرگان به‌صورت مرتب داشتند و به‌خصوص در شرایطی که می‌خواهند دست به یک تصمیم‌گیری خیلی بزرگ بزنند، چنین نامه‌ی مهمی را از اعضای هیئت‌رئیسه هم مخفی نگه داشته باشد. البته آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به رحمت خدا رفته‌اند، ولی آیت‌الله امینی و آیت‌الله مؤمن تشریف دارند و می‌شود از آن‌ها پرسید که آیا آقای مشکینی واقعاً تا روز ۱۸ آبان ۶۴، که این نامه را در جلسه‌ی خبرگان می‌خوانند، برای هیچ‌کس، حتی اعضای هیئت‌رئیسه هم آن را مطرح نکرده بودند؟

    اما ادامه‌ی خاطره را آقای هاشمی این‌گونه می‌نویسد: «شب خدمت امام رفتم و راجع به پیام ایشان در مورد مجلس خبرگان مذاکره کردیم. نگران‌اند که تعیین آیت‌الله منتظری به‌عنوان رهبر آینده، باعث عداوت و کارشکنی رقبای دیگر شود. باید با احتیاط و مراعات جوانب کار، عمل شود.»

    این نکته هم جای سؤال و ابهام دارد. در واقع مسئله‌ی امام این نبود که پس از انتخاب آیت‌الله منتظری، مراجع یا کسانی دیگر در حوزه اظهار مخالفت کنند و غائله‌ای به پا شود. مسئله‌ی اصلی برای امام این بود که شخص آقای منتظری را برای رهبری آینده مناسب نمی‌دانستند. اگرچه امام آیت‌الله منتظری را برای امور دیگری مثل نظارت بر امور قضایی کشور یا تدریس در حوزه‌های علمیه و از این قبیل، کاملاً مناسب می‌دانستند؛ تاجایی‌که احتیاطات خودشان را به ایشان ارجاع می‌دادند و حتی در نامه‌ی ۶ فروردین ۱۳۶۸ از ایشان به‌عنوان حاصل عمر خود یاد می‌کنند، اما ایشان را برای تصدی مسئولیت رهبری نظام مناسب نمی‌دانستند. به‌هرحال آقای هاشمی این‌طور نوشته‌اند و این واقعاً جای سؤال دارد.

    آقای هاشمی در همان جلسه‌ی ۱۴ خرداد هم به همین موضوع اشاره می‌کنند؟
    نه. برای اینکه مطلب را گم نکنیم، از ابتدا می‌خوانم: «آن قسمتی که آقای محمدی فرمودند، بقیه‌اش را هم من بگویم که تکمیل بشود این قطعه‌ی تاریخ. وقتی که ایشان به من فرمودند که حضرت امام تو را خواسته است، احضار کردند، من تلفن کردم به آنجا و گفتم وقتی تعیین کردند. رفتم خدمت ایشان. دیگر نزدیک شده بودیم یا مواجه شده بودیم با آن نامه‌ای که آقای منتظری نوشته بودند به مجلس [که ماجرا را توضیح دادیم]. بعد ایشان فرمودند که من دیگر کاری ندارم به موضوع. دیگر هرچه توی مجلس، با توجه به نامه‌ای که ایشان نوشتند، هرچه در مجلس رسیدید دیگر. ایشان به این نتیجه رسیده بودند که با این نامه، خبرگان اقدامی نخواهند کرد آن‌موقع. همینی بود که بعداً هم در نامه‌ی اخیرشان آمده بود. این همان حرفی بود که آن‌موقع هم ایشان به من زدند.»

    این جملات یک مقدار مبهم است و ارتباط جملات با یکدیگر خیلی منسجم نیست. همچنین علاوه بر برخی نکاتی که قبلاً اشاره کردم، سؤال دیگری که به ذهن متبادر می‌شود، این است که می‌فرمایند چون این نامه آمده بود، امام گفتند هرچه مجلس تصمیم بگیرد، درحالی‌که امام اصلاً ایشان را خواسته بودند که نظر خودشان مبنی بر مخالفت را به ایشان منتقل کنند تا ایشان با توجه به جایگاه و موقعیتی که در مجلس خبرگان دارد، این مسئله را به تعبیر آقای محمدی گیلانی، کنسلش کند.

    احتمال دارد که مرحوم آقای هاشمی مصلحت‌سنجی کرده باشند؟
    البته تحلیل‌های مختلفی می‌شود کرد. یکی از تحلیل‌ها شاید این باشد که آقای هاشمی بر دیدگاه خودش مبنی بر اینکه انتخاب آیت‌الله منتظری به رهبری آینده، به مصلحت نظام است، اصرار کرده‌اند. یعنی اصرار نه خدمت امام، بلکه در عمل و در مجلس خبرگان و لذا نظر امام که با آن قاطعیت به آقای محمدی گیلانی گفته بودند، به مجلس خبرگان منتقل نمی‌شود.

    اگر موافقید، به‌سراغ بحث عزل مرحوم آیت‌الله منتظری از قائم‌مقامی برویم. بحث را این‌گونه آغاز می‌کنم که شما اشاره کردید آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم آقای هاشمی تلاش زیادی برای قائم‌مقامی آیت‌الله منتظری انجام دادند. اما برخی این موضوع را مطرح کرده‌اند که افرادی مثل حاج احمدآقای خمینی، آقای خامنه‌ای، آقای هاشمی و آقای ری‌شهری طراحی کردند تا آقای منتظری عزل شود. بعد در مواجهه با این سؤال که اگر قرار بود این‌ها چنین‌کاری کنند، چرا خودشان در انتخاب ایشان به قائم‌مقامی جزء مسببین اصلی بودند، می‌گویند می‌خواستند ایشان را ببرند بالا که بعد زمین بزنند. این تحلیل را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
    هیچ نیازی به این نبود که آیت‌الله منتظری را ببرند بالا که بعد بزنند زمین. این اصلاً حرف سبکی است. اگر نقشه‌شان از ابتدا این بود که آیت‌الله منتظری مطرح نشود، از ابتدا مطرحش نمی‌کردند. من از کسانی که چنین موضوعی را مطرح می‌کنند، سؤال می‌کنم. آقایان در آبان ۶۴ تلاش کردند تا رهبری آینده یا به‌اصطلاح قائم‌مقامی آیت‌الله منتظری در مجلس خبرگان تصویب شود و به‌صورت کاملاً قانونی و رسمی درآید، اما مگر آقایان علم غیب داشتند که حضرت امام تا کی زنده است؟ مگر آن‌ها تضمینی از خداوند گرفته بودند که امام تا روز ۱۳ خرداد ۶۸ زنده است؟ سپس به این نتیجه برسند که پس ما از ۱۸ آبان ۶۴ تا ۱۳ خرداد ۶۸ فرصت داریم برنامه‌ها و توطئه‌هایمان را بچینیم. تا نهایتاً در ۶ فروردین ۶۸ آیت‌الله منتظری را از آن بالا بزنیم زمین. شما می‌دانید سال ۶۵ امام سکته می‌کنند که بسیار قوی‌تر از سکته‌ی سال ۵۸ بود و تقریباً علائم حیاتی ایشان قطع می‌شود. واقعاً ایشان دوباره به زندگی برمی‌گردد. اگر در همان سال ۶۵، امام از دنیا رفته بود. پس همه‌ی آن برنامه‌ریزی‌ها و توطئه‌های مورد ادعا بر باد می‌رفت. لذا چیزی که این‌ها مطرح می‌کنند، مفروضه‌اش این است که آقایان یقین داشتند امام تا سال ۶۸ زنده خواهد بود و بدیهی است که این مفروضه کاملاً پوشالی و بی‌مبناست و کل ادعای آن‌ها را باطل می‌کند و معلوم می‌سازد که این ادعا یک حرف تبلیغاتیِ سیاسی و فقط برای تخریب شخصیت دیگران است. ببینید، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی تا آنجا پای قائم‌مقامی و رهبری آینده‌ی آقای منتظری ایستاد که حتی باید بگوییم به آن توصیه‌ی حضرت امام هم، آن‌گونه که می‌بایست، عمل نکرد. این نشان می‌دهد که آقایان هم مصلحت نظام را این می‌دانستند و هم واقعاً به آقای منتظری علاقه و ارادت داشتند و لذا این کار را انجام دادند.

    حال اگر بعدها به این نتیجه رسیدند که آقای منتظری مناسب نیست، چه؟
    جالب اینجاست که آقا و آقای هاشمی رفسنجانی تا قبل از تصمیم قاطع حضرت امام برای برکناری آقای منتظری، هرگز به این نتیجه نرسیدند که ایشان باید کنار گذاشته شود. دلیلش هم این است که حتی بعد از نگارش نامه‌ی مورخ ۶ فروردین ۶۸ نیز خدمت امام می‌روند تا بلکه ایشان را از این کار منصرف کنند. اگر آن‌ها چنان برنامه‌ای داشتند، طبیعی است وقتی مطلع می‌شدند امام چنین نامه‌ای نوشته است، می‌بایست با شوق و اشتیاق خدمت امام می‌رفتند و می‌گفتند بسیار کار خوبی کردید و ما هم با این کار موافقیم، نه‌اینکه جلوی نامه‌ی امام را بگیرند تا در صداوسیما خوانده نشود. نه‌اینکه بروند آنجا و با امام استدلال و احتجاج کنند تا بلکه بتوانند نظر ایشان را تغییر دهند. پس آن‌جور که از شواهد و قراین برمی‌آید، آقایان تنها زمانی که امام تصمیم قاطع گرفت، به این حکم امام تمکین کردند.

    چرا حضرت امام به این نتیجه رسیدند؟
    گذشته از شناختی که امام نسبت‌به آیت‌الله منتظری داشت و به‌طور کلی ایشان را از همان ابتدا مناسب برای تصدی رهبری نظام نمی‌دانست، به‌خصوص از سال ۶۵ و بعد از دستگیری سید مهدی هاشمی، آیت‌الله منتظری رفتارها و گفتارهایی دارد که امام به این نتیجه قاطع می‌رسد که ایشان نه‌تنها برای رهبری آینده‌ی نظام مناسب نیست، بلکه اگر در این موقعیت قرار گیرد، باید فاتحه‌ی انقلاب را خواند. البته امام اعتقاد داشت ایشان می‌تواند در حوزه باشد و به کارهای حوزوی بپردازد؛ همان‌طور که در نامه‌ی ۸ فروردین ۶۸ این را مطرح کردند که شما در حوزه‌ها باشید و گرمابخش حوزه‌ها باشید. طبعاً این تعبیر بلند و خوبی در مورد آیت‌الله منتظری است.

    نشان از انصاف امام دارد.
    بله، همین‌طور است. امام این‌جور تعابیر را برای هرکسی به کار نمی‌بردند. ببینید، امام به ایشان لقب فقیه عالی‌قدر را دادند و باز تأکید می‌کنم که امام به‌هیچ‌وجه در اعطای القاب و عناوینی از این قبیل به افراد، آدم گشاده‌دستی نبودند. امام خیلی بااحتیاط به کسی فقیه یا آیت‌الله می‌گفتند. لذا شاید کمتر نمونه‌ای داشته باشیم که امام چنین تعبیری مثل فقیه عالی‌قدر در مورد کسی به کار برده باشند.

    یا مثلاً حضرت امام در زندگی سیاسی و علمی خود، مگر به چند نفر گفته‌اند حاصل عمر من؟
    بله، بسیار معدود. امام در مورد به‌کارگیری تعابیر، خیلی دقیق بودند؛ چه تعابیر مثبت و چه تعابیر منفی. این‌طور نبود که در خلال صحبت همین‌طور تعبیری به ذهنشان بیاید و بگویند.

    مخصوصاً در مکتوبات.
    بله.

    یکی دیگر از شبهات این است که شاید آقای ری‌شهری اطلاعات نادرستی به امام رسانده است که امام بر آن اساس، تصمیم‌گیری کرده‌اند.
    امام فرد دقیق و هوشیاری بود. این‌طور نبود که با یک گزارش و از طریق یک کانال، تفکرات ایشان به‌نحو خاصی شکل بگیرد. من یک نمونه‌ی تاریخی را ذکر می‌کنم. حوالی سال ۴۹ سازمان مجاهدین خلق، که آن موقع ماهیت امروزی را نداشت، بلکه متشکل از تعدادی جوان انقلابی‌ِ مسلمانِ پای کار برای ضربه زدن به رژیم پهلوی بود، نمایندگان خودش را به نجف نزد امام فرستاد تا ضمن مطرح کردن برخی مسائل با ایشان، تأییدیه‌ای نیز از ایشان در مورد خود بگیرد. اطرافیان امام مثل آقای دعایی و دیگران و حتی برخی از روحانیون نزدیک به امام در ایران، از ایشان می‌خواستند و بلکه اصرار می‌کردند که شما این‌ها را تأیید کنید. امام اگر قرار بود کانالیزه بشود و برمبنای نظرات برخی افراد تصمیم بگیرد، آن‌موقع می‌بایست حداقل یک تأیید خشک‌وخالی از این سازمان می‌کرد، اما این کار را نکرد. هرچه اصرار کردند و حتی بعضی‌ها نزد امام گریه کردند که آقا این‌ها جوان‌های مسلمان و انقلابی و پرشور هستند، نپذیرفتند، چون خود امام با مطالعه‌ی برخی آثار آن‌ها تشخیص داده بودند در تفکرات آن‌ها نوعی انحراف وجود دارد و حاضر به انجام این کار نشدند، ولو اینکه برخی اطرافیان و یاران نزدیک ایشان نیز از این کار برنجند.

    بنابراین امام نسبت‌به خود آقای منتظری و اینکه ایشان ظرفیت مسئولیت‌های بالای سیاسی را ندارد، این شناخت را داشتند و مهم‌تر اینکه می‌دیدند در کنار چنین شخصیتی، که اگرچه به‌لحاظ آن لطف و صفای باطنی‌اش آدم خوبی است و به‌لحاظ مراتب حوزوی‌اش نیز شخص برجسته‌ای است، فرد بسیار خطرناکی مانند مهدی هاشمی قرار دارد. مسائل سید مهدی هاشمی از قبل از انقلاب برای حضرت امام حساسیت‌برانگیز شده بود. طوری که وقتی قرار بود در پاریس تعدادی از نیروهای انقلابی جلوی کلیسای سنت‌مری همایش و اعتصاب غذایی را در اعتراض به وضعیت زندانیان سیاسی در ایران برگزار کنند و نام و عکس سید مهدی هاشمی هم در بین این زندانیان قرار داشت، امام فرمودند که اصلاً نباید اسم ایشان باشد.

    پس امام نسبت‌به وی شناخت داشتند؟
    بله، آقای کروبی و سید حمید روحانی و امام جمارانی در آن نامه‌ای که به تاریخ ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ به آیت‌الله منتظری می‌نویسند، اشاره می‌کنند به اینکه حضرت امام از سابق نسبت‌به سید مهدی هاشمی حساسیت داشتند و شما را از او برحذر می‌داشتند. به‌هرحال امام بعد از انقلاب می‌بیند که همین شخص کنار دست آقای منتظری، که شخصیت برجسته‌ای هم محسوب می‌شود، قرار گرفته است.

    سید مهدی کسی بود که قبل از انقلاب با تشکیل یک تیم ترور، اقدام به کشتن تعدادی افراد در منطقه‌ی اصفهان کرده بود که مهم‌ترین آن‌ها آیت‌الله شمس‌آبادی بود. به همین جرم هم دستگیر و محاکمه و به اعدام محکوم می‌شود که البته این حکم در مورد او اجرا نمی‌شود. گفته می‌شود عدم اجرای حکم به‌دلیل ارتباطاتی بود که با ساواک داشت. خودش هم در اعترافاتش به این ارتباطات اذعان کرده است. به‌هرحال چنین شخصی بعد از انقلاب از زندان آزاد می‌شود و لباس روحانیت بر تن می‌کند و وجهه‌ای انقلابی نیز برای خود دست‌وپا می‌کند و در ارتباط با آیت‌الله منتظری قرار می‌گیرد. اما در همین حال، مجدداً به رفتارهای خشونت‌آمیز خود ادامه می‌دهد و توسط همان تیم ترور خود، اقدام به حذف فیزیکی برخی افراد از سر راه خود می‌کند.یک نمونه‌ی بارز آن، فردی است به نام عباسقلی حشمت که از جمله هم‌ولایتی‌های سید مهدی است. سید مهدی منطقه‌ی خودشان، یعنی لنجان و قهدریجان و آن‌طرف‌ها را پایگاه اصلی قدرت خود می‌دانست و اجازه نمی‌داد تا هیچ خللی در آن به وجود آید. لذا همین که به او گزارش می‌دهند، عباسقلی حشمت مخالف شماست و برای شما مزاحمت ایجاد می‌کند، دستور می‌دهد حذفش کنید. به همین راحتی دستور قتل می‌دهد و آن کسانی که مأمور این کار می‌شوند، بدتر از خودش هستند. آن‌ها به‌سراغ حشمت در باغش می‌روند و می‌بینند دو فرزند جوان ایشان هم کنارش هستند. آن‌ها بعداً در اعترافاتشان می‌گویند ما دیدیم اگر این موقعیت را از دست بدهیم، دیگر نمی‌توانیم دستور سید مهدی را در مورد حذف ایشان عملی کنیم. بنابراین هم پدر و هم دو فرزند او را می‌کشند. آن‌ها اصلاً یک تیپ عجیب‌وغریبی بودند؛ بسیار خشن و بی‌رحم. خودشان در اعترافاتشان گفتند که طناب به گردن هریک از این‌ها انداخته‌اند و آن‌قدر کشیده‌اند تا خفه شده‌اند.

    بعد از این اعترافات در سال ۶۵ بود که عوامل دادستانی به محل دفن آن‌ها رفتند و جنازه‌ی آن سه نفر را از زیر خاک بیرون آوردند. حالا شما ببینید سید مهدی و تیم ترور او به انجام این قتل‌ها اعتراف کرده‌اند، جنازه‌ها هم به‌عنوان سند قطعی و انکارناپذیر این جنایت به دست آمده و آیت‌الله منتظری از تمام این ماجرا اطلاع یافته است، اما همچنان حامی سید مهدی است. امام از همان اوایل انقلاب می‌بیند که آقای منتظری دلبستگی عجیب‌وغریبی به یک آدم بسیار خطرناک و تشکیلاتی دارد و هرچه هم به ایشان در این‌باره توصیه و نصیحت می‌کند، بی‌تأثیر است. نه‌تنها امام بلکه شخصیتی مانند آیت‌الله مشکینی، که یک فرد چندان سیاسی هم نبود، از این ارتباط احساس نگرانی شدید داشت. ایشان در پاسخ به همان نامه‌ی مورخ ۳۰ شهریور ۶۴ آیت‌الله منتظری، که من را انتخاب نکنید، نامه‌ای به تاریخ ۱ مهر ۶۴ نوشته و نکته‌ای را بیان کرده که بسیار جالب است. آیت‌الله مشکینی در انتهای آن نامه می‌نویسد: «در خاتمه چون کلام بدین‌جا کشید، جسارتاً معروض می‌دارد نظر اغلب دوستان برای روز مبادا شمایید. لیکن با یک نگرانی خاص از ناحیه‌ی بیت و بعضی از حواشی آن جناب که متأسفانه به قول آن مرحوم، مراجع قبلی پس از مرجعیت گرفتار می‌شدند و شما قبل از آن. من در این‌باره لامتثال امرکم کلی می‌گویم. پیوسته از دوستان صمیمی‌تان اظهار ناراحتی می‌شنوم. حتی در مجلس نیز مطرح شد و بی‌سروصدا گذشت و قبلاً هم پس از سمینار ائمه‌ی جمعه برخی به حقیر می‌گفتند به حضورتان گفته شود و اینان از دوستان مخلص آن جناب هستند و شما را برای اسلام می‌دانند و راضی نیستند شخصی که از آنِ عموم است، در قبضه‌ی خصوص باشد. من به‌عقیده‌ی خودم، موقع را مغتنم دیدم و گفتم و بعد از این نیز خواهم گفت کائناً ما کان. من در عمر ۶۴ساله‌ام، از اصفهانی (ره) گرفته تا به بعد، این گرفتاری‌ها را درک کرده‌ام و امید اینکه عرایضم نزد خودتان باشد و اگر درست هم نباشد، مانند برخی اباطیل که می‌شنوید، بایگانی شود و نیز معلوم شود که علاقه‌ی من به جنابعالی به‌واسطه‌ی قدمت و رسوخ با این مطالب کاسته نمی‌شود و توفیقتان را پیوسته خواستارم.»لذا حتی اشخاصی مانند آقای مشکینی که آن‌چنان سیاسی هم نبودند، همین که نگاه می‌کردند، متوجه می‌شدند که برخی افراد نامناسب و در رأس آن‌ها سید مهدی هاشمی، در اطراف آقای منتظری حضور دارند که این یک خطر بزرگ است. طبعاً امام با دقت و حساسیت بیشتری متوجه این مسئله بود و به‌ویژه می‌دید حتی آقای منتظری مخالف محاکمه شدن این شخص به اتهام چندین فقره قتل است. یعنی کسی دستگیر شده و حداقل ماجرا این است که چندین فقره قتل به‌عنوان اتهام برای او مطرح است، اما آقای منتظری می‌گوید او را رها کنید. خیلی چیز عجیبی است. به نظر من، امام یک‌دفعه مواجه می‌شود با بعدی از شخصیت آقای منتظری که برای خود ایشان هم غیرمنتظره و تعجب‌آور بود. مگر می‌شود کسی فارغ از عملکردها و رفتارهای سیاسی‌اش، چند فقره قتل مرتکب شده باشد، جنازه‌ها به دست آمده باشد، خودش و اعضای تیم ترورش هم اعتراف کرده باشند، بعد آقای منتظری بگوید او را مجازات نکنید. هذا شیء عجیب.

    به‌هرحال می‌رسیم به زمانی که سید مهدی هاشمی علی‌رغم همه‌ی تأکیدات و اصرارهای آقای منتظری، مجازات می‌شود. به نظر من، از این به بعد، آقای منتظری دیگر دلش با امام صاف نمی‌شود. در ادامه‌ی همین مسیر هم شاهد چند عملکرد و سخنرانی و موضع‌گیری شاخص توسط ایشان هستیم که نشان می‌دهد اساساً در تفکرات سیاسی ایشان، یک‌سری نکات نامناسب وجود دارد. مثلاً در مصاحبه‌ای که با ویژه‌نامه‌ی دهمین سالگرد پیروزی انقلاب در سال ۶۷ انجام می‌دهند، اظهاراتی دارند که مناسب نیست. بعد از آن، در یک سخنرانی در سالگرد انقلاب، تحلیل‌هایی را نسبت به ده سال گذشته ارائه می‌دهند که بسیار نامناسب بود؛ تاجایی‌که بعداً امام در یکی از پیام‌های خودشان می‌فرمایند من نسبت‌به این تحلیل‌هایی که اخیراً داده شد، از خانواده‌ی شهدا و جانبازان عذرخواهی می‌کنم.

    چندی بعد از آن‌، در اوایل فروردین ۶۸، یک نامه‌ی محرمانه از دفتر ایشان به بی‌بی‌سی منتقل می‌شود که آن را می‌خوانند. همه‌ی این‌ها امام را به این نتیجه‌ی قطعی می‌رساند که آقای منتظری اگرچه در مقام یک شخصیت حوزوی و مدرس حوزه می‌تواند فرد مناسبی باشد و خوب است به فعالیت‌های خود در این زمینه ادامه دهد، ولی به‌لحاظ عملکرد سیاسی و تفکر سیاسی، اصلاً فرد مناسبی به‌خصوص برای اینکه در جایگاه رهبری نظام قرار بگیرد، نیست. بنابراین خود امام است که به این نتیجه می‌رسد. البته این را هم بگویم که با توجه به خاطراتی که از امام نقل شده است، ایشان از اواخر سال ۶۷ به این نتیجه رسیده بودند که آقای منتظری باید کنار برود. موضوع از این قرار بود که در یکی از جلسات سران قوا، که در منزل حاج احمدآقا تشکیل شده بود، امام حضور می‌یابند و موضوع به برکناری آقای منتظری کشیده می‌شود. آقایان خدمت امام عرض می‌کنند که حالا شما می‌فرمایید آقای منتظری نباشد. اگر ایشان نباشد، چه‌کسی باشد؟ چون آن‌موقع، شرط مرجعیت برای رهبری وجود داشت، یک وجه این سؤال آن بود که ما در بین مراجع کسی را نداریم که بتواند مسئولیت رهبری انقلاب و نظام را برعهده گیرد. امام که دیدگاهشان از ابتدا این بود که مرجعیت شرط لازم برای رهبری نیست، در همان جلسه می‌فرمایند همین آقای خامنه‌ای.

    حضرت امام اسم اشخاص دیگری را هم می‌گویند؟
    نه. آن چیزی که در روز ۱۴ خرداد سال ۶۸ توسط آقای هاشمی مطرح شد و ایشان حتی تأکید می‌کنند که ما شاهد هم داریم و آیت‌الله موسوی اردبیلی هم تصدیق می‌کنند، امام فقط اسم آقای خامنه‌ای را ذکر می‌کنند. البته در همان جلسه، قرار می‌شود حاضران چیزی از این موضوع در بیرون نگویند. ضمن آنکه خود آیت‌الله خامنه‌ای هم در همان زمان و حتی بعد از آن، در صحبت‌هایی که با آقای هاشمی دارد، قاطعانه اعلام می‌دارد که چنین مسئولیتی را نخواهد پذیرفت. به‌هرحال این موضوع مسکوت می‌ماند.

    اشاره کردید امام مخالف شرط مرجعیت برای رهبری بودند. پس قاعدتاً پیشنهاد بازنگری قانون اساسی و حذف شرط مرجعیت هم ناظر به همین نگرانی بوده است. درست است؟
    این مسئله یکی از مسائل مورد نظر در بازنگری قانون اساسی بود. به‌طور کلی از مدتی قبل، با توجه به گذشت ده سال از تدوین قانون اساسی و مشخص شدن برخی اشکالات و نواقص در آن، نامه‌نگاری‌هایی با حضرت امام صورت می‌گیرد تا ایشان نسبت‌به انجام برخی اصلاحات در قانون اساسی، موافقت نمایند. مثلاً در تاریخ ۲۷ فروردین ۶۷ جمعی از نمایندگان مردم ضمن قرائت نامه‌ای در جلسه‌ی علنی مجلس، تقاضای بازنگری و اصلاح قانون اساسی را به حضرت امام ارائه دادند. نامه‌ای را هم خدمت ایشان می‌نویسند. بعد در تاریخ ۲۹ فروردین ۶۸ اعضای شورای‌عالی قضایی، با ارسال نامه‌ای خدمت حضرت امام، با توجه به وجود برخی مشکلات در حوزه‌ی قوه‌ی قضائیه، خواستار بازنگری و اصلاح قانون اساسی می‌شوند. البته به نظر می‌رسد این نامه‌نگاری‌ها طبیعتاً با هماهنگی خود حضرت امام بوده است؛ یعنی نوعی اجماع در مورد ضرورت بازنگری قانون اساسی وجود داشت. بر این اساس، حضرت امام در تاریخ ۴ اردیبهشت ۶۸ نامه‌ای خطاب به آقای خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت، می‌نویسند که طی آن، اعضای شورای بازنگری را مشخص می‌سازند؛ یعنی بیست نفر را خودشان معرفی می‌کنند و پنج نفر را هم می‌گذارند به انتخاب مجلس از اعضای مجلس که مجموعاً می‌شوند ۲۵ نفر. همچنین محدوده‌ی مسائل مورد بحث در شورای بازنگری را هم تعیین می‌کنند؛ یعنی این‌طور نباشد که از صدر تا ذیل قانون اساسی مورد بازنگری قرار گیرد.

    این بازنگری چه مواردی را شامل می‌شد؟
    هشت مورد است: ۱. رهبری، ۲. تمرکز در قوه‌ی مجریه، ۳. تمرکز در مدیریت قوه‌ی قضائیه و پنج مورد دیگر. بنابراین حضرت امام به‌عنوان ولی‌فقیه اذن می‌دهند و حکم می‌کنند به اینکه بازنگری شروع شود. ضمناً توجه داشته باشید که این موضوع زمانی مطرح می‌شود که هنوز هیچ‌گونه آثار بیماری در امام به چشم نمی‌خورد و ایشان به‌صورت عادی به زندگی خود ادامه می‌دهند. اولین جلسه‌ی شورای بازنگری روز هفتم اردیبهشت با حضور اعضا تشکیل می‌شود. در همین ایام است که آیت‌الله مشکینی، رئیس شورای بازنگری، طی نامه‌ای از حضرت امام درخواست می‌کند تا ایشان این شورا را در نحوه‌ی عملکرد خود راهنمایی فرمایند. پاسخ امام به این نامه در تاریخ ۹ اردیبهشت ۶۸ بسیار مهم و تعیین‌کننده است.

    امام می‌نویسند: «بسم‌الله الرحمن الرحیم. حضرت حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج شیخ علی مشکینی (دامه‌افاضاته)، پس از عرض سلام، خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند، عمل کنند. من دخالتی نمی‌کنم. فقط در مورد رهبری، ما که نمی‌توانیم نظام اسلامی‌مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی‌مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهدِ عادلِ مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می‌کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آن‌ها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به‌عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است. در این صورت، این ولی منتخب مردم می‌شود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی، من این را می‌گفتم، ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام می‌دانستم که این در آینده‌ی نه‌چندان دور، قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. والسلام‌علیکم و الرحمه‌الله و برکاته. ۹ اردیبهشت ۶۸، روح‌الله الموسوی الخمینی.»

    این، آن راهکاری است که امام در اختیار مجلس خبرگان می‌گذارند و می‌گویند شرط مرجعیت لازم نیست و اجتهاد کفایت می‌کند. همین رهنمود مورد عمل کمیسیون شماره‌ی یک شورای بازنگری، که مسئول بررسی و تنظیم مجدد اصول مربوط به رهبری است، قرار می‌گیرد و در مذاکرات و مصوبات اولیه در این کمیسیون، تصویب می‌شود که اجتهاد برای رهبری کافی است. به‌این‌ترتیب شرط مرجعیت کنار گذارده می‌شود، اما درحالی‌که هنوز این مصوبه‌ی کمیسیون به صحن علنی شورا نیامده است، حضرت امام رحلت می‌کنند.

    یعنی آن تغییر و اصلاح اصل ۱۰۹ قانون اساسی هنوز در صحن علنی شورای بازنگری مطرح و تصویب نشده بود؟
    نه، هنوز در صحن شورا به تصویب نرسیده بود. البته آیت‌الله امینی، نایب‌رئیس و مخبر کمیسیون شماره‌ی یک، در روز ۱۴ خرداد ۶۸، در مجلس خبرگان هنگام بحث درباره‌ی شرایط رهبری جدید، اعلام می‌کند که آقایان مطلع باشید که ما شرط مرجعیت را در کمیسیون برداشتیم.

    با توجه به اینکه مدتی بعد از شروع به کار شورای بازنگری، بیماری حضرت امام شروع می‌شود و رو به وخامت می‌گذارد، قاعدتاً باید بین مسئولان ارشد نظام، راجع به اینکه بالأخره بعد از امام چه اتفاقی قرار است بیفتد، صحبت شده باشد.
    فضای احساسی و روانی آن‌موقع را در نظر داشته باشید. اولاً اینکه یک بار مجلس خبرگان اقدام به تعیین رهبر آینده کرد و با آن مسئله مواجه شد. این خودش یک خاطره‌ی تلخ بود که مانع از گام نهادن مجدد در این مسیر می‌شد. اما نکته‌ی مهم‌تر، آن فضای احساسی بود که نسبت‌به حضرت امام وجود داشت. اصلاً در آن زمان کسی نمی‌خواست به این فکر کند که روزی خواهد آمد که امام در بین ما نیست؛ یعنی آن‌قدر امام را دوست داشتیم که اصلاً به رحلت ایشان فکر نمی‌کردیم. بنابراین کسی در آن شرایط به رهبری بعد از امام هم فکر نمی‌کرد. اما به‌هرحال امام شب چهاردهم خرداد رحلت کردند و این یک واقعیت بود. لذا به‌ناچار وقت آن رسیده بود که به این موضوع فکر شود. همان شب هیئت‌رئیسه‌ی مجلس خبرگان شروع می‌کنند به تماس با اعضای خبرگان در استان‌ها و فراخوان آن‌ها به تهران. البته در همان حال هم ممکن است بحث‌هایی درباره‌ی رهبری بعد از امام بین کسانی که در بیمارستان بودند، صورت گرفته باشد، اما طبیعی است که در آن شرایط و آن حال‌وهوا، این بحث‌ها نمی‌توانست خیلی جدی و سیستماتیک بوده باشد.

    ببینید، اواخر سال ۸۸ بود که بنده برای انجام یک پروژه‌ی تحقیقاتی، با حدود شانزده نفر از اعضای مجلس خبرگان اول که در جلسه‌ی انتخاب آقا به رهبری حاضر بودند، مصاحبه‌هایی را انجام دادم. هیچ‌کدام از آن‌ها نگفتند که ما بعد برکناری آقای منتظری یا حتی بعد از اینکه شنیدیم امام به رحمت خدا رفته است، جلسه‌ای برای اینکه ببینیم حالا چه‌کسی رهبر باشد، داشته‌ایم.

    وارد بحث جلسه خبرگان در روز ۱۴ خرداد ۶۸ شویم. دستور جلسه به چه شکل بود؟ جلسه صبح که شروع شد، قرار بود بر چه منوالی جلو برود؟
    در جلسه‌ی صبح روز ۱۴ خرداد مجلس خبرگان، هم اعضای خبرگان هستند و هم سران مملکتی و امرای ارتشی و سپاهی و در واقع یک جمع عمومی از سران و مسئولان رده‌بالای کشور در این جلسه حضور دارند و وصیت‌نامه‌ی حضرت امام توسط آیت‌الله خامنه‌ای قرائت می‌شود که بیش از دو ساعت به طول می‌انجامد. این جلسه صبح است.

    پس قاعدتاً در جلسه‌ی صبح، اصلاً بحثی راجع به انتخاب رهبر جدید مطرح نمی‌شود؟
    اصلاً. چون آن کار خاص مجلس خبرگان است. جلسه‌ی بعدازظهر مجلس خبرگان صرفاً با حضور اعضای این مجلس و برای تعیین رهبر جدید تشکیل می‌شود. در ابتدای این جلسه، آقای مشکینی با اعلام حضور ۶۱ نفر در مجلس، رسمیت جلسه را اعلام می‌کنند که البته ممکن است در خلال جلسه، چند نفری به این اعضا افزوده شده باشند. سپس آقای هاشمی رفسنجانی، نایب‌رئیس مجلس، دستور جلسه را این‌گونه مطرح می‌کنند: بررسی مسئله‌ی رهبری و تعیین جانشین رهبری. این عین عبارتی است که به‌عنوان دستور جلسه مطرح می‌شود.

    اولین سخنران این جلسه خود آیت‌الله مشکینی هستند که ضمن تسلیت رحلت حضرت امام، درباره‌ی لزوم تعیین رهبر جدید و شرایط آن صحبت می‌کنند. بحث ایشان روی این نکته متمرکز است که در اصل ۱۰۷ قانون اساسی سال ۵۸، «صلاحیت مرجعیت» به‌عنوان شرط لازم برای کاندیداهای رهبری اعلام شده است و نه «مرجعیت بالفعل» و لذا خبرگان می‌توانند از میان کسانی که از چنین صلاحیتی برخوردارند، یک نفر را به‌عنوان رهبر یا چند نفر را به‌عنوان شورای رهبری انتخاب نمایند. در واقع اصل بحث ایشان این است که حتی اگر اصلاحات انجام‌شده در مورد اصول مربوط به رهبری در شورای بازنگری را هم نادیده بگیریم، طبق مفاد خود قانون اساسی سال ۵۸ نیز ضرورتی به مرجع بالفعل بودن فرد منتخب برای رهبری نیست.

    پس از سخنان رئیس مجلس خبرگان، در مورد تصویب برکناری آیت‌الله منتظری یا به تعبیری که در آنجا به کار برده می‌شود، قبول استعفای آیت‌الله منتظری از رهبری آینده، رأی‌گیری به عمل می‌آید. این کار بسیار هوشمندانه و سنجیده‌ای بود که انجام شد، چون بالأخره آیت‌الله منتظری منتخب مجلس خبرگان در سال ۶۴ بود و درست است که نامه‌هایی بین حضرت امام و ایشان ردوبدل شده بود و خود ایشان هم در نامه‌ای که به تاریخ ۷ فروردین ۶۸ می‌نویسند، اعلام می‌کنند که من هم علاقه‌ای به این قضیه ندارم و کناره‌گیری می‌کنم، ولی ممکن بود بعدها کسانی این را مطرح کنند که حضرت امام مثلاً از جایگاه قانونی رسمی در قانون اساسی برای برکناری آقای منتظری برخوردار نبودند. یا حتی مثلاً خود آقای منتظری اگر اعلام کرده‌اند من کنار می‌روم، این‌هم حتی نافذ نبوده است. بنابراین مجلس خبرگان در اولین اقدام خودش، اعلام می‌کند کسانی که نسبت‌به پذیرش استعفای آیت‌الله منتظری از رهبری آینده‌ی نظام موافق‌اند، قیام کنند. اکثریت قریب‌به‌اتفاق، به‌جز یکی دو نفر، قیام می‌کنند. با چنین اکثریتی مسئله تصویب می‌شود.

    بعد مجلس وارد شور می‌شود. اولین سخنرانی که پشت تریبون می‌آید، آیت‌الله احمد آذری قمی است. اصل بحث ایشان آن است که با توجه به رحلت حضرت امام و با توجه به مفاد قانون اساسی سال ۵۸، بهترین کسی که می‌تواند جانشین ایشان شود، آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی است.

    من برای اینکه باز از روی سند خوانده باشم، بعضی از قسمت‌های صحبت ایشان در مجلس خبرگان را می‌خوانم. ایشان می‌فرمایند: «انصافش این است که مخصوصاً با همین وضعی که عرض کردم، ولو صلاحیت تارّه‌ی مرجعیت هم باشد، الآن ما غیر از حضرت آیت‌الله گلپایگانی کسی را نداریم که مرجعیت فعلی داشته باشند یا صلاحیت مرجعیت هم ولو مرجع فعلی هم نباشند.» بعد ایشان می‌فرمایند: «الآن مشروعیت را به‌وسیله‌ی ایشان، مشروعیت نظام را مخصوصاً مسائل نمایندگی‌ها هست که خب این را توجه داریم. ما که ولایت‌فقیه را از راه حسبه نمی‌دانیم. آن‌هایی را که آن مرحوم و بزرگوار نصب نکردند، این‌ها به قوت خودش باقی است، اما نمایندگی‌ها، وکالت‌ها، آن‌ها از بین رفته. یعنی با رحلت حضرت امام، آن نمایندگی‌ها و وکالت‌هایی که ایشان داده بودند، این‌ها از بین رفته؛ یعنی به مجرد فوت، از بین می‌رود. بنابراین در این برهه از زمان و شرایط حساس، خب ایشان [منظور آیت‌الله گلپایگانی] مخصوصاً در این اعلامیه‌ای که امروز داده، مردم را دعوت کرده به همکاری با مسئولین و امضا کرده و روی این زمینه ما به ایشان پیشنهاد کردیم.»

    چه پیشنهادی به ایشان کرده بودند؟
    اینکه چه پیشنهاد کردند را در ادامه عرض خواهم کرد، اما در اینجا روی این کلمه‌ی «ما» یک مقدار بحث دارم. آقای آذری قمی خودشان عضو جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم بودند. وقتی می‌فرمایند که ما، معلوم نیست این ما چند نفر است: دو نفر، پنج نفر یا چهارده نفر؟

    اما مرحوم آقای هاشمی می‌گویند چهارده نفر.
    ببینید، آقای هاشمی در خاطرات خود می‌گوید: «به پیشنهاد اعضای جامعه‌ی مدرسین، که عضو مجلس خبرگان بودند، آیت‌الله گلپایگانی مطرح شد. حدود چهارده نفر به ایشان رأی دادند.» اولاً در فیلم موجود از این جلسه، چیزی به‌عنوان رأی‌گیری برای رهبری آیت‌الله گلپایگانی وجود ندارد و سیر مباحث هم حاکی از آن است که چنین رأی‌گیری‌ای رخ نداده است. ثانیاً این عددی که آقای هاشمی رفسنجانی در خاطرات خودشان می‌آورند، این را واقعاً معلوم نیست از کجا می‌گویند چهارده نفر. چون آقای آذری قمی نگفت که مثلاً ما چهارده نفر یا ما پنج نفر یا چند نفر رفتیم، گفت ما. حالا این ما چند نفر بوده، نمی‌دانیم.

    و اما اینکه آن پیشنهاد آقای آذری قمی چه بوده است، بازهم برای حفظ سندیت آنچه می‌گویم، اظهارات ایشان را از روی متن می‌خوانم: «ایشان گفت خب من که نمی‌توانم. فرق بین من و حضرت آیت‌الله‌العظمی خمینی خیلی تفاوت و فاصله است و من هم قدرتش را ندارم. ما گفتیم که شما به‌عنوان اینکه پشتوانه‌ای به‌اصطلاح باشید و هنوز ذهنیت‌هایی هست که این‌ها مسئله‌ی مرجعیت را به آن بها می‌دهند، مخصوصاً جنبه‌ی قانونی هم دارد، شما این مسئله را فقط به همین عنوان قبول کنید. ما چیزی که از شما می‌خواهیم، قبول کردن این مسئله است و تأیید و امضای وضع کنونی است. مسئولین، نمایندگی‌ها، همه‌ی این‌ها را برای اینکه جنبه‌ی مشروعیت به او داده بشود و در این شرایط حساس، وضع تغییری پیدا نکند، شما این را قبول بکنید و این کار را بکنید. هیچ‌چیز دیگر از شما نمی‌خواهیم. حالا پیشنهاد خود بنده این است که، یعنی مفصلش این است که ایشان را به‌عنوان رهبر انتخاب بکنیم، چون مرجع هم هست، صلاحیت مرجعیت هم دارد. همه‌چیزش درست است و تقریباً تنها مرجعی است که الآن در ایران وجود دارد که می‌تواند رهبر بشود. بعد پیشنهاد من این است که حالا یا خبرگان یا خود ایشان که حاضر است و بهترش همان خبرگان است که جناب آقای خامنه‌ای، ریاست محترم جمهوری اسلامی، آن‌طوری هم که شنیدم برای ما نقل کردند، البته آن جمله‌ی اخیر وصیت‌نامه تقریباً جلوی ما را می‌گیرد، ولی خب حالا این مقدار به‌عنوان یک نقلی که ایشان فرموده‌اند، خب مثلاً آقای خامنه‌ای چطور است مگر؟ ایشان را به‌عنوان قائم‌مقام رهبری منصوب، از قِبَل آقای گلپایگانی، که ایشان هم حرفی ندارند، ایشان را معرفی بکنند و خبرگان هم به این جهت رأی بدهند که دیگر اشکالی باقی نماند.»

    پس اینجا اولین‌بار در اولین دقایق مجلس خبرگان، آقای آذری قمی اسم آیت‌الله خامنه‌ای را می‌آورند به‌عنوان اینکه ایشان به‌اصطلاح قائم‌مقام رهبری باشند.

    از این صحبت‌های آقای آذری این‌گونه برمی‌آید که مرحوم آقای گلپایگانی این مدل را پذیرفته‌اند. بله؟
    بله، همین‌طور است و به همین خاطر هم آقای آذری قمی آن را در مجلس خبرگان مطرح می‌کند، اما بلافاصله بعد از ایشان، آیت‌الله یوسف صانعی می‌آیند پشت تریبون قرار می‌گیرند و فحوا و خلاصه‌ی کلام ایشان این است که آیت‌الله گلپایگانی از نظر مرجعیت و از لحاظ حوزوی، فردی بسیار بالا و بسیار قابل احترام و بسیار مقبول، ولی ایشان در امور رهبری نمی‌توانند این مسئولیت را بپذیرند و ما هم نمی‌توانیم این مسئولیت را برعهده‌ی ایشان قرار بدهیم، چون اصلاً جامعه و به‌خصوص قشر جوان پذیرای ایشان نیست.

    به‌خاطر نگاه فقهی‌شان؟
    نه، به‌خاطر اینکه آیت‌الله گلپایگانی اصلاً از مسائل سیاسی و جاری کشور به‌دور بوده‌اند و نمی‌شد ناگهان کشور را به دست کسی سپرد که علی‌رغم مرتبت و شأن والای حوزوی، اشراف و احاطه‌ای بر امور نداشت. به‌این‌ترتیب آنچه آقای آذری قمی مطرح می‌کند، بلافاصله با مخالفت جدی مواجه می‌شود.

    در زمانی که آقای آذری قمی پیشنهاد رهبری آیت‌الله گلپایگانی و قائم‌مقامی آیت‌الله خامنه‌ای را دادند، حضرت آقا خودشان هیچ عکس‌العمل و واکنشی نسبت‌به این پیشنهاد نداشتند؟
    خیر، ایشان صحبتی نمی‌کنند. بعد از آیت‌الله صانعی، تعدادی دیگر از خبرگان به ارائه‌ی نظرات موافق و مخالف خود در مورد لازم بودن یا نبودن شرط مرجعیت برای رهبری می‌پردازند تا نوبت می‌رسد به آیت‌الله ابراهیم امینی. همان‌طور که قبلاً هم گفتم، ایشان مخبر کمیسیون شماره‌ی یک شورای بازنگری قانون اساسی بود و در این کمیسیون، موضوع حذف مرجعیت به‌عنوان شرط رهبری تصویب شده بود.

    ایشان در صحبت خودش می‌گوید من به اعتبار اینکه عضو کمیسیون رهبری در این شورای بازنگری هستم، مطالبی را عرض می‌کنم که شاید مفید واقع شود برای کارمان. وقتی که دستور امام صادر شد و جلسه تشکیل شد، صحبت شد که آیا حضرت امام رهنمود خاصی در این جهت ندارند؟ پیغام داده شد که اگر نظر خاصی دارید، بفرمایید. منظور همان نامه‌ای است که آیت‌الله مشکینی می‌نویسند به امام. حضرت امام نامه‌ای نوشتند که من این نامه را می‌خوانم. شاید این نامه مفید باشد. من متن این نامه را پیش از این در اینجا خواندم و منظور همان نامه‌ای است که حضرت امام می‌فرمایند شرط مرجعیت برای رهبری لازم نیست و من از ابتدا هم با این شرط موافق نبوده‌ام.

    نکته‌ی خیلی مهم هست که آیت‌الله امینی می‌گوید و من خدمت‌تان عرض می‌کنم و این نشان می‌دهد که حضرت امام تا چه‌حد تأکید داشتند روی اینکه شرط مرجعیت اصلاً و ابداً در قانون اساسی جدیدی که نوشته می‌شود، نیاید. ایشان می‌گوید بعد از اینکه حضرت امام آن نامه را نوشتند که شرط مرجعیت لازم نیست، ما خودمان در کمیسیون تصمیم گرفتیم که لفظ مرجعیت را به‌عنوان اولویت ذکر کنیم؛ یعنی به‌عنوان شرط نگوییم، بلکه فقط بگوییم یک اولویت است. ایشان می‌گوید: «نوشتیم اصل ولی‌فقیه عبارت از همان مجتهد مطلق آن که آماده‌ی استنباط باشد و بعد برای اولویت‌ها، یکی‌اش را ذکر کردیم مرجعیت. اما چون امام این نوشته را نوشته بود، ما شک کردیم که امام شاید منظورش این باشد که اصلاً این را نیاوریم در قانون، حتی به‌عنوان مُرجّح. خدمتشان رسیدیم. من در خدمت حضرت آیت‌الله اردبیلی در خدمت امام رسیدیم و به ایشان عرض کردیم که ما یک همچین تصمیمی گرفتیم که مرجعیت را شرط حتمی قرار ندادیم، اما به‌عنوان یک اولویت قرار دادیم. ایشان یک تأملی فرمودند. فرمودند نه، نمی‌خواهد. یک‌قدری ما اصرار کردیم که به‌هرحال یک مرجحی که هست. ایشان قدری تأمل کردند، فرمودند که اصلاً این را در قانون نیاورید، برای اینکه خب یک چیزی نیست که شرط شرعی باشد. در قانون این را نیاورید و ما هم از فرمایش ایشان این را استفاده کردیم که ایشان منظورش این است که لفظش در قانون نیاید.»

    در واقع آقای امینی می‌فرمایند ما که در کمیسیون شماره‌ی یک داریم اصول مربوط به رهبری را تنظیم می‌کنیم، شما نمایندگان خبرگان مطمئن باشید طبق نظر قطعی حضرت امام، ما شرط مرجعیت را از رهبری برداشته‌ایم و وقتی هم که این مصوبه‌ی کمیسیون به صحن شورای بازنگری بیاید، همین تصویب خواهد شد و دیگر این شرط نخواهد بود و شما هم در مباحث جاری، روی این شرط اصراری نداشته باشید.

    بعد از ایشان، آقای خلخالی صحبت می‌کنند که ایشان هم نسبت‌به کنار گذاشته شدن شرط مرجعیت نظر مثبتی دارند و ضمناً در مورد مطرح شدن نام آیت‌الله گلپایگانی هم نظرشان این است که ما نمی‌توانیم رهبری کشور را به آیت‌الله گلپایگانی بسپاریم که اگرچه از لحاظ فقهی شأن و مرتبت بالایی دارند، ولی به‌لحاظ سیاسی و اجرایی و مدیریتی، از عهده‌ی این کار برنمی‌آیند. بعد از ایشان، آقای جنتی صحبت می‌کنند و به‌هرحال این بحث‌ها ادامه دارد تاآنجاکه دیگر به نظر می‌رسد خبرگان به‌خصوص با آن تأکیدی که امام به‌عنوان ولی‌فقیه و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی و رهبر نظام بر حذف شرط مرجعیت داشتند، به این نظر قطعی می‌رسند که این شرط برای رهبری لازم نیست و همان اجتهاد کفایت می‌کند. به‌این‌ترتیب مباحث مربوط به مرجع بودن یا نبودن رهبر آینده تمام می‌شود و موضوع فردی یا شورایی بودن رهبری بعد از امام مورد بحث قرار می‌گیرد.

    آیا در مورد حذف شرط مرجعیت رأی‌گیری می‌شود یا اجماعی در بین نمایندگان صورت می‌گیرد؟
    نخیر، رأی‌گیری نمی‌شود، ولی این‌طور به نظر می‌رسد که دیگر بحث در این‌باره به‌اندازه‌ی کافی صورت گرفته و موافقین و مخالفین مطالب خود را گفته‌اند.

    یعنی همه قانع می‌شوند؟
    ببینید، این را نمی‌شود به‌قطعیت گفت. به‌هرحال ممکن است هنوز چند نفری باشند که در این زمینه نظرات خاص خود را داشته باشند. مثلاً از جمله‌ی کسانی که این ماجرا را نمی‌پذیرند، آقای سید محمد حسینی کاشانی بودند که فارغ از همه‌ی بحث‌ها در این زمینه و نیز علی‌رغم اینکه در ابتدای جلسه هم استعفای آیت‌الله منتظری مورد تصویب نمایندگان قرار گرفته بود، می‌آیند و نظر خودشان را در مورد اینکه بهتر است آیت‌الله منتظری را به‌عنوان رهبر آینده انتخاب کنیم، مطرح می‌کنند. این خودش نشان می‌دهد که فضای این جلسه چقدر فضای آزاد است؛ یعنی هرکسی هر عقیده‌ای دارد، می‌تواند عنوان کند. البته ایشان در ادامه این پیشنهاد را هم مطرح می‌کنند که با توجه به مسائلی که حول‌وحوش بیت آیت‌الله منتظری مطرح است، ایشان از آنجا بیرون بیایند و در بیت آیت‌الله مشکینی مستقر شوند تا دیگر آن مسائل هم تمام شود.

    بیان آقای حسینی کاشانی نشان می‌دهد حتی کسی هم که معتقد بوده است آقای منتظری باید رهبر شود، آن بخش نامناسب بودن بیت ایشان را پذیرفته است.
    بله. می‌گوید که حالا از آنجا بیایند بیرون، بروند بیت آقای مشکینی. البته مسلم بود که آیت‌الله منتظری با توجه به روحیاتی که از ایشان سراغ داشتیم، هرگز چنین طرحی را نمی‌پذیرفت.

    اما بحث آقای منتظری که در ابتدای جلسه بسته شده بود؟
    بله. می‌خواهم بگویم این فضای مجلس خبرگان را ببینید که چه فضای آزادی است؛ یعنی هرکس واقعاً هرچه در ذهن دارد، بدون هیچ نگرانی مطرح می‌کند. البته طبیعی است که به این دیدگاه و پیشنهاد ایشان توجهی از سوی دیگر نمایندگان خبرگان نمی‌شود.

    به‌هرحال بعد از آنکه تقریباً یک اجماع نسبی صورت می‌گیرد روی این موضوع که مرجعیت شرط لازم نیست برای رهبری، بحث می‌آید روی موضوع دوم؛ یعنی رهبری فردی یا شورایی. در این زمینه هم تعدادی از خبرگان نظراتشان را مطرح می‌کنند. آن کسانی که موافق رهبری فردی صحبت می‌کنند، نام کسی را به‌عنوان مصداق نمی‌برند، ولی آن‌ها که معتقد به رهبری شورایی هستند، ترکیب‌هایی را پیشنهاد می‌کنند که نقطه‌ی مشترک تمام این ترکیب‌ها، آیت‌الله خامنه‌ای است. مثلاً آقای خلخالی یک شورای سه‌نفره مرکب از آقایان مشکینی، خامنه‌ای و موسوی اردبیلی را پیشنهاد می‌کند. آقای مروارید، آقایان مشکینی، خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی و حاج احمدآقا را به‌عنوان اعضای شورای رهبری نام می‌برد. آقای محمد هاشمیان ترکیب شورای رهبری مورد نظر خود را چنین بیان می‌دارد: آقایان خامنه‌ای، حاج احمدآقا، موسوی اردبیلی و هاشمی رفسنجانی. آقای سید علی‌محمد دستغیب این ترکیب را برای شورای رهبری پیشنهاد می‌دهد: آقایان مشکینی، صانعی، هاشمی رفسنجانی، خامنه‌ای و موسوی اردبیلی. آقای دشتی، یکی دیگر از اعضای خبرگان، از آقایان خامنه‌ای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، مشکینی و حاج احمدآقا به‌عنوان اعضای شورای رهبری پیشنهادی خود نام می‌برد و همچنین ترکیب‌های دیگری نیز پیشنهاد می‌شود که همان‌طور که عرض کردم، نام آیت‌الله خامنه‌ای در تمامی آن‌ها وجود دارد. به‌هرحال این صحبت‌ها ادامه دارد تاجایی‌که آقای طاهری خرم‌آبادی، منشی هیئت‌رئیسه، پیشنهاد کفایت مذاکرات در این مورد را ارائه می‌دهد.

    چند نفر درباره‌ی رهبری فردی صحبت کردند و چند نفر شورایی؟
    طرفداران رهبری شورایی و فردی که پشت تریبون صحبت می‌کنند، تقریباً برابر هستند و هریک از آن‌ها هم برای اثبات درستی دیدگاه خود، استدلال می‌کنند و بعضاً به نقد نظرات یکدیگر هم می‌پردازند. مثلاً یکی از آقایان شورایی بودن رهبری را موجب این می‌داند که اعضای شورا، نقص‌های یکدیگر را جبران می‌کنند و این موضوع را موجب برتری داشتن شورایی بر فردی قلمداد می‌کند. اما در مقابل، یکی دیگر از آقایان این دیدگاه را زیر سؤال می‌برد و می‌گوید اصلاً این‌جور نیست که اگر یکی از اعضای شورا مثلاً به‌لحاظ فقهی در مرتبیت بالایی است، اما اشکال یا نقصی در تفکر سیاسی‌اش وجود دارد، شما فرد دیگری را بگذارید کنار او و آن نقصِ را جبران کند.

    آقایان دیگری هم هستند که با توجه به تجربیات ناموفق ده‌ساله‌ی گذشته در مسائل شورایی مانند شورای‌عالی قضایی، تأکید می‌کنند که مدیریت شورایی نمی‌تواند از کارآمدی لازم برای رهبری و هدایت کشور برخوردار باشد. این بحث‌ها وجود دارد تا اینکه کفایت مذاکرات اعلام می‌شود و رأی‌گیری به عمل می‌آید و تصویب می‌شود.

    چند نفر رأی دادند به کفایت مذاکرات؟
    طبق آیین‌نامه‌ی مجلس خبرگان، رأی‌گیری به این ترتیب بود که برای تصویب تمامی مسائل، نصف به‌علاوه‌ی یک لازم بود، مثل موضوع کفایت مذاکرات یا هر موضوع دیگری. ولی برای تعیین شخص رهبر یا اعضای شورای رهبری، به‌دلیل اهمیت ویژه‌ی این موضوع، دوسوم آرا مورد نیاز بود. لذا در این زمینه، اکثریت نسبی به آن رأی دادند و تصویب شد.

    در بحث‌های کمیسیون یک شورای بازنگری، بحثی درباره‌ی مدل شورایی هم شده بود؟
    اتفاقاً آیت‌الله امینی موقعی که بحث شورایی و فردی بودن هم مطرح می‌شود، نکته‌ای می‌فرمایند که خوب است اینجا به آن‌هم اشاره کنم. ایشان درست قبل از رأی‌گیری برای کفایت مذاکرات در مورد فردی یا شورایی بودن رهبری، خاطرنشان می‌سازد که کمیسیون بررسی مسائل مربوط به رهبری، شورایی بودن رهبری را رد کرده است و بنابراین اگر این مسئله به تصویب نهایی شورای بازنگری و مردم برسد، آن‌گاه درصورتی‌که خبرگان به شورای رهبری رأی داده باشد، با قانون اساسی جدید مشکل خواهد داشت.

    البته بلافاصله آقای هاشمی رفسنجانی این نکته را متذکر می‌شود که هرگونه تصمیم و انتخابی که در مجلس خبرگان صورت گیرد، محدود به اصلاحات صورت‌گرفته در قانون اساسی است و چنانچه در تعارض با آن‌ها قرار گیرد، در مراحل بعدی منطبق با قانون اساسی مصوب خواهد شد.

    می‌رسیم به رأی‌گیری بر سر شورایی یا فردی بودن رهبری.
    بله، بعد از کفایت مذاکرات، نوبت به تصمیم‌گیری نمایندگان خبرگان در مورد فردی یا شورایی بودن رهبری می‌رسد. در اینجا بحث می‌شود که اول راجع به فردی بودن رأی بگیریم یا شورایی بودن و قرار می‌شود ابتدا راجع به فردی بودن رهبری رأی‌گیری به عمل آید. اما قبل از رأی‌گیری، آیت‌الله مشکینی یک نکته‌ی خیلی مهم را تذکر می‌دهند. در واقع ایشان در طول این جلسه، دو بار این نکته را تذکر می‌دهند. یک بار در دقایق نخست جلسه که عرض کردم ایشان به‌عنوان رئیس مجلس صحبت می‌کنند و یک بار هم در اینجا. آن نکته‌ی مهم چه بود؟ آیت‌الله مشکینی می‌گویند: «آقایانی که می‌خواهند رأی به فردی بدهند، این را هم در نظر بگیرند که اگر تصویب شد، آن فرد را پیدا می‌کنند یا نه.» این تذکر بسیار مهمی است. ببینید، اگر شورایی تصویب می‌شد، بالأخره حالا یا سه نفر یا پنج نفر، همین افرادی را که عموماً نام آورده بودند، مطرح می‌کردند و رأی می‌دادند. اما اگر فردی شد، چه‌کسی؟ چون یک نفر است. به‌هرحال فردی بودن رهبری به رأی گذاشته می‌شود و جالب اینجاست که رأی می‌آورد. آقای هاشمی رفسنجانی این‌طور می‌گویند: «چهل‌وچهارپنج نفر ایستادند. فردی تصویب شد. حالا باید روی فرد رأی بگیریم.»

    آیت‌الله خامنه‌ای به فردی رأی دادند یا به شورایی؟
    زمانی که رأی‌گیری می‌شود آیت‌الله خامنه‌ای از جایشان بلند نمی‌شوند؛ یعنی به فردی بودن رهبری رأی نمی‌دهند. در هیئت‌رئیسه هم آقای مؤمن و آقای امینی از جایشان بلند می‌شوند و رأی مثبت می‌دهند به فردی بودن. آقای مشکینی، آقای هاشمی رفسنجانی و آقای طاهری خرم‌آبادی هم که جزء هیئت‌رئیسه بودند، از جایشان بلند نمی‌شوند و رأی نمی‌دهند به فردی بودن رهبری. بنابراین اینجا نشان می‌دهد که آیت‌الله خامنه‌ای خودشان در این زمان به‌هرحال به‌نوعی موافق شورایی بودن رهبری هستند.

    با توجه به تذکر مرحوم آقای مشکینی، رأی آوردن فردی بودن رهبری، به این معنا بود که اعضا فرد خاصی را هم مدنظر داشتند؟
    حتماً این‌طور است؛ یعنی هم منطقاً و هم با توجه به آن تذکری که آقای مشکینی دادند، لابد نگاهشان به‌ سمتی است که به فردی بودن رهبری رأی می‌دهند. البته این نگاه و آن مصداقی که در ذهن این افراد وجود دارد، حاصل به‌اصطلاح یک تصمیمات مثلاً گروهی و جمعی و جناحی نیست، بلکه هرکسی در ذهن خودش آن فرد مورد نظرش را دارد. حالا ما چطور می‌توانیم سمت‌وسوی این نگاه را بفهمیم؟ اول، ازآنجایی‌که آیت‌الله آذری قمی در ابتدا می‌گویند آیت‌الله گلپایگانی رهبر باشند، ولی قائم‌مقامشان و کسی که در واقع عملاً مسئولیت‌های رهبری را برعهده دارد، آیت‌الله خامنه‌ای باشد. دوم اینکه در تمام شوراهایی که اسم آورده می‌شود، بلااستثناء نام آیت‌الله خامنه‌ای وجود دارد. بلافاصله بعد از اینکه فردی بودن رأی می‌آورد، همهمه‌ای در مجلس درمی‌گیرد و اسم آیت‌الله خامنه‌ای به گوش می‌خورد؛ یعنی کسانی در صحن مجلس می‌گویند کاندیدای ما آقای خامنه‌ای است. آقای هاشمی هم می‌گوید که کاندیدای شما آقای خامنه‌ای است، کاندیدای ما هم آقای خامنه‌ای است. پس قبل از اینکه اصلاً آقای هاشمی خاطره‌ی خودشان را از امام در مورد آیت‌الله خامنه‌ای بگویند، در همان همهمه و پیشنهادهای اولی که در مجلس خبرگان به گوش می‌رسد، تنها اسمی که مطرح می‌شود، اسم آیت‌الله خامنه‌ای است.

    اسم فرد یا افراد دیگری برده نمی‌شود؟
    تاآنجایی‌که شنیده می‌شود، اسم دیگری نیست.

    نقل خاطره از حضرت امام توسط مرحوم آقای هاشمی در چه‌زمانی صورت گرفت؟
    پس از آنکه نام آیت‌الله خامنه‌ای در صحن مجلس به گوش می‌رسد، آقای مجتهد شبستری نکته‌ای می‌گوید که توجه آقای هاشمی به‌سمت ایشان جلب می‌شود. در همین حال، آیت‌الله خامنه‌ای که می‌شنوند کسانی نام ایشان را برای رهبری جدید کشور مطرح کرده‌اند، آماده می‌شوند برای مخالفت با این مسئله به پشت تریبون بروند، اما قبل از اینکه به آن سمت حرکت کنند، آقای هاشمی شروع به صحبت می‌کنند و لذا آقا در محل خود باقی می‌مانند.

    آقای هاشمی می‌گوید آقای مجتهد شبستری ظاهراً از آقای طاهری خرم‌آبادی مطلبی شنیده‌اند به نقل از من که امام چیزی راجع به آیت‌الله خامنه‌ای گفته‌اند. موافقید من این را بگویم؟ این حرف آقای هاشمی، حرف بسیار سنجیده و عاقلانه‌ای است؛ یعنی ایشان در واقع به‌نوعی رأی‌گیری می‌کند از مجلس خبرگان که اگر موافقید، من بگویم. بعد از اعلام موافقت نمایندگان، آقای هاشمی توضیح می‌دهند: «ما از حضرت امام، البته امام در این صحبتشان، این سندی که امروز خواندیم، یعنی وصیت‌نامه‌ی خودشان، گفتند چیزهایی را قبول کنید از من که یا نوشته باشد یا در رادیو گفته باشم. این آن نیست که در رادیو ایشان نگفتند اولاً، منتها ما شاهد چهار تا پنج تا داریم اینجا. می‌توانیم، ما شاهد هم داریم.» در همین هنگام که ایشان می‌گویند ما شاهد داریم، آقای موسوی اردبیلی که پایین نشسته بودند و جزء سران بودند و در آن جلسه‌ای که این مسئله مطرح شده بود، ایشان هم حضور داشتند، به‌عنوان شاهد، حرف آقای هاشمی را تأیید می‌کنند. آقای هاشمی می‌فرمایند که شما شاهدید و ایشان هم تأیید می‌کنند. بعد آقای هاشمی رفسنجانی خاطره‌ی خودشان را از این ماجرا می‌گویند: «ما یک جلسه با رؤسای قوا و نخست‌وزیر و احمدآقا خدمت امام بودیم. همان موقعی که مسئله‌ی آقای منتظری داغ شده بود و ما با امام مباحثه داشتیم. ما یکی از احتجاجاتمان با امام این بود که شما اگر آقای منتظری را کنار بگذارید، ما در رهبری دچار مشکل می‌شویم. شورایی را، امام هم شورایی را خیلی تمایل نداشتند هیچ‌وقت. فرد هم ما می‌گفتیم ما فردی را نداریم الآن که مطرح بکنیم در جامعه، چون ما فرضمان بر مرجعیت بود و با همان مسائل بود. امام فرمودند چرا ندارید؟ آقای خامنه‌ای. البته ما می‌توانستیم آن روز حمل کنیم این را در اینکه امام خب برای اینکه ما را قانع بکنند، بگویند در بن‌بست نیستید. ما هم در این مقدار، البته قرار هم گذاشتیم به کسی نگوییم و ما هم نگفتیم واقعاً. ما بعداً شنیدیم درز کرده. نفهمیدیم از کجا درز کرده، اما ما نگفتیم. خود آقای خامنه‌ای اصرار داشتند این را مطرح نکنید. ایشان به من فرمودند مبادا بگویید. من هم نمی‌گفتم. یک بار دیگر من خصوصی خدمت امام رفتم. باز روی همین مسئله، من چون در جلسه‌ی عمومی شرمم می‌آمد خیلی بحث، مثلاً یک‌دندگی با امام بکنم، خب تنها که می‌رفتم، خیلی آزادتر حرف می‌زدم. خیلی با ایشان یک‌دنده وررفتم روی مسئله. باز ایشان به من در همان جلسه فرمودند که شما وقتی مثل آقای خامنه‌ای را دارید، چرا تردید دارید؟ چرا مشکل دارید؟ بار سوم این را احمدآقا دیروز به من گفت. در جمع چند نفری‌مان گفت. گفت وقتی که آقای خامنه‌ای کره بودند و فیلمشان با آقای کیم ایل سونگ داشت نمایش داده می‌شد، منظره‌ی خوبی بود آنجا. من گفتم که آقای احمدآقا گفتند که من گفتم آقای خامنه‌ای خوب جا افتادند در این، واقعاً خوب آبرویی هستند برای نظام. ایشان فرمودند که واقعاً شایسته‌ی رهبری هستند. این‌هم حرف سومی هست که البته این را من از احمدآقا نقل می‌کنم باواسطه. آن را که عرض می‌کنم، آقای اردبیلی و من و آقای احمدآقا و آقای نخست‌وزیر در جلسه بودیم، باهم شنیدیم. این مسموعات ماست.»

    آیت‌الله خامنه‌ای پس از این صحبت‌های مرحوم آقای هاشمی به پشت تریبون می‌روند؟
    بله. صحبت آقای هاشمی که تمام می‌شود، آیت‌الله خامنه‌ای با یک جد و جهدی بلند می‌شوند و به‌سمت تریبون می‌روند تا مخالفت خود را با این مسئله عنوان کنند. صحبت‌های ایشان واقعاً از روی کمال تواضع و فروتنی است و با بیان عباراتی تلاش می‌کنند تا به دیگران بگویند من شایسته‌ی این مقام نیستم و به هر نحو شده آن‌ها را راضی کنند تا این مسئولیت را روی دوش ایشان نگذارند. البته آنجا هم عنوان می‌کنند که من زمانی هم که بحث شورایی و فردی مطرح بود، می‌خواستم در تأیید شورایی بودن صحبت بکنم و فکر نمی‌کردم که فردی بودن رأی بیاورد و این را اعلام می‌کنند که من خودم موافق شورایی بودن رهبری بودم. بعد از این ماجراست که دیگران شروع می‌کنند به استدلال و احتجاج با ایشان که هم شایستگی فقهی و سیاسی این مسئولیت را دارید و هم اصلاً باید این مسئولیت را بپذیرید. به‌این‌ترتیب بحث‌های دوبه‌دویی با ایشان و همچنین مقداری همهمه در صحن مجلس شکل می‌گیرد؛ یعنی صحبت‌های نمایندگان به این صورت بود که شما اصلاً نباید خودتان را از این ماجرا کنار بکشید و ما شما را قبول داریم، هم به‌عنوان مجتهد و هم به‌عنوان کسی که می‌تواند رهبری نظام را برعهده داشته باشد. در این حال، آیت‌الله خامنه‌ای که خودش را واقعاً تحت فشار خبرگان رهبری می‌بیند، به اعتقاد من، به نظرشان می‌رسد که نکته‌ای مطرح کنند بلکه فضایی باز شود تا ایشان در واقع بتوانند خودشان را از این ماجرا کنار بکشند. ایشان اشاره می‌کنند به آقای آذری قمی و می‌گویند همین آقای آذری که اسم بنده را اول‌بار آوردند در این جلسه، بنده اگر حکم بکنم، ایشان قبول خواهند کرد؟ توجه داشته باشید که آیت‌الله آذری قمی یک فرد بسیار صریح‌اللهجه بود و فردی بود که خودش را مجتهد برجسته‌ای می‌دانست و حتی بعضی‌جاها اگر حضرت امام هم نظر فقهی می‌دادند، ایشان نظر فقهی خودش را داشت. به‌هرحال آدمی بود که از صراحت لهجه و استقلال رأی خیلی بالایی برخوردار بود. نمی‌دانم، شاید آیت‌الله خامنه‌ای با توجه به این ویژگی‌های آیت‌الله آذری قمی بود که به ایشان گفتند اگر حکم بکنم، ایشان قبول می‌کند. بعد از طرح این سؤال، آقای آذری قمی بلافاصله تأیید می‌کنند که بله، تبعیت می‌کنم. در واقع عین پاسخی که می‌دهند، این بود: «من اعتقادم این است که همان‌طور که امام در آن نامه تصریح کرده‌اند، هرکس را خبرگان انتخاب کنند، حالا به‌عنوان مجتهد باشد، به‌عنوان عدول‌المؤمنین باشد، حتی بالاتر برود، هم ولایت مطلقه دارد، عقیده‌ی من این است و هم اطاعتش واجب است.»

    با ارائه‌ی این پاسخ از سوی آقای آذری قمی، تعبیر بنده این‌طور است که بدین‌ترتیب آخرین تیر آیت‌الله خامنه‌ای هم برای اینکه این مسئولیت را از خودشان دور کنند، به هدف ننشست.

    در مورد اجتهاد ایشان چه بحث‌هایی صورت گرفت؟
    ببینید، موضوع اجتهاد آیت‌الله خامنه‌ای برای نمایندگان خبرگان، یک امر مسلم و محرز بود، به این دلیل که برخی از اعضای خبرگان از سالیان دور و از نزدیک با مراتب علمی ایشان آشنا بودند، مثل آیت‌الله فاضل لنکرانی و بسیاری دیگر. به‌علاوه اینکه ایشان عضو مجلس خبرگان بودند و شرط عضویت در این مجلس، اجتهاد بود و دیگر اینکه وقتی حضرت امام ایشان را به‌عنوان شخصیت شایسته برای رهبری آینده‌ی نظام معرفی کرده بودند، پیش‌شرط این مسئله آن بود که امام ایشان را مجتهد مسلم می‌دانسته‌اند و این‌هم برای خبرگان دلیل و حجت محکم دیگری بر اجتهاد آقا به‌شمار می‌رفت. به همین دلیل هم است که در طول مذاکرات مجلس خبرگان در آن روز، از ابتدا تا انتها، هیچ کلامی که حاکی از کوچک‌ترین شک‌وشبهه‌ای در مورد اجتهاد ایشان باشد، به گوش نمی‌خورد. آنچه درباره‌ی اجتهاد آیت‌الله خامنه‌ای در انتهای این جلسه از سوی برخی نمایندگان مطرح می‌شود، همگی در جهت تأیید این موضوع و تأکید بر شایستگی ایشان برای رهبری است.

    ظاهراً بعد از آن نکته‌ای که آقای امامی کاشانی می‌گویند، دیگر آقا می‌روند می‌نشینند.
    بله. بعد از اینکه آیت‌الله آذری قمی آن پاسخ را به آقا می‌دهد، آقای امامی کاشانی شروع به احتجاج با آیت‌الله خامنه‌ای می‌کند و خلاصه ایشان می‌بینند اصرارشان بر عدم پذیرش رهبری فایده‌ای ندارد. مجلس خبرگان به‌صورت یکپارچه‌ای نظرش روی ایشان است و دیگر احساس می‌کنند که این یک واجب تعینی است بر ایشان و بنابراین دیگر می‌روند می‌نشینند و منتظر رأی‌گیری می‌شوند. جالب این است که هنگام ترک جایگاه، بازهم برای آخرین‌بار با گفتن اینکه «به‌هرحال من مخالفم»، با انتخاب خود به‌عنوان رهبر مخالفت می‌کنند.

    در این جلسه، با توجه به اینکه هنوز بازنگری در قانون اساسی به رفراندوم گذاشته نشده بود، موقتی بودن این انتخاب در چه‌زمانی اعلام شد؟
    ببینید، از ابتدای جلسه تا زمان رأی‌گیری، شاید دو سه بار این مسئله مطرح می‌شود که آنچه در این مجلس تصویب می‌شود، موقت است. چرا موقت؟ به این دلیل که کار بازنگری قانون اساسی در نیمه‌ی راه قرار داشت و باید این کار به پایان می‌رسید و بعد هم مصوبات این شورا در رفراندوم به تأیید مردم می‌رسید و آن‌وقت مجدداً برمبنای اصول جدید قانون اساسی، رأی‌گیری به عمل می‌آمد. مثلاً فرض کنید که در این جلسه، شورایی بودن رهبری رأی می‌آورد و بعد هم یک شورای رهبری توسط خبرگان انتخاب می‌شد، اما در قانون اساسی فقط رهبری فردی به رسمیت شناخته می‌شد. بدیهی است که مجدداً می‌بایست مجلس خبرگان برای انتخاب یک فرد به‌عنوان رهبر تشکیل جلسه می‌داد.

    بعد از اینکه آیت‌الله خامنه‌ای پایین می‌آیند، دیگر کسی پشت تریبون نمی‌رود؟
    خیر، کسی پشت تریبون نمی‌رود، اما ازآنجاکه آقا از روی فروتنی و تواضع مطالبی را در مورد خود بیان کرده و در واقع شکسته‌نفسی کرده بودند، آقای هاشمی رفسنجانی، نایب‌رئیس مجلس، که در جایگاه هیئت‌رئیسه قرار داشت، با اشاره به سابقه‌ی طولانی خود با آقا از دوران جوانی در مدارس علمیه، توضیحاتی را در مورد مراتب علمی و حوزوی آقا بیان می‌کند و می‌گوید: «من واقعاً آقای خامنه‌ای را صاحب‌نظر می‌دانم. صاحب‌نظر جدی در مسائل فقهی. اما نه‌اینکه ایشان الآن رفتند مسائل را استنباط کرده‌اند. یعنی الآن اگر یک مسئله‌ی اجتماعی برای کشور مطرح بشود و ایشان بخواهد نظر فقهی پیدا بکند، با همان روش سنتی، نه مشکل، با یک مقدار کار کردن، با یک مقدار کمک گرفتن از کسانی که منابع را، چون وقت ممکن است نداشته باشد، کمک کنند برای پیدا کردن مصادر، ایشان می‌توان به نظر برسد.»

    بعد از این سخنان، نوبت به رأی‌گیری برای انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری می‌رسد. در اینجا بازهم آقای هاشمی به همان دلیلی که عرض کردم، تذکر می‌دهد که این رأی‌گیری و انتخاب به‌صورت موقت است تا اینکه بعد از تأیید نهایی قانون اساسی توسط مردم، اقدام به رأی‌گیری به‌صورت دائمی و برمبنای اصول قانون اساسی جدید کنیم. بنابراین به نظر من، تمام ریزه‌کاری‌های قانونی برای اینکه کسی نتواند هیچ مشکلی در این ماجرا به‌لحاظ قانونی عنوان کند، رعایت می‌شود و همه‌چیز طبق روال قانون پیش می‌رود.

    کیفیت رأی‌گیری چگونه بود و در این رأی‌گیری چند نفر به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای رأی دادند؟
    رأی‌گیری به‌صورت نشست‌وبرخاست بود؛ یعنی کسانی که موافق بودند، می‌بایست قیام می‌کردند. وقتی اعلام رأی‌گیری می‌شود، تعداد زیادی از نمایندگان از جای برمی‌خیزند که در همان نگاه اجمالی اول، کاملاً معلوم است که آیت‌الله خامنه‌ای رأی آورده‌اند. لذا بعضی‌ها به خیال اینکه موضوع کاملاً معلوم و مشخص است، می‌خواهند بلافاصله بنشینند که آقای هاشمی اعلام می‌کند لطفاً کسانی که رأی داده‌اند بایستند، برای اینکه ما باید بشمریم و تعداد دقیق مشخص شود. بعد از شمارش، آقای هاشمی نتیجه‌ی رأی‌گیری را به این صورت اعلام می‌کند: «۵۶ نفر هم ایستاده‌اند. با خودمان. رأی آوردند. یک مقداری هم بیشتر از دوسوم است.»

    بعد از اینکه رهبری آیت‌الله خامنه‌ای رأی می‌آورد، صدای تکبیر نمایندگان در مجلس می‌پیچد و آیت‌الله مشکینی نیز با این جمله، جلسه را ختم می‌کند: «جلسه را ختم می‌کنیم. ان‌شاءالله این خبر خوش را به امت‌تان برسانید.»

    بنابراین تعدادی هم از اعضای خبرگان رأی ندادند.
    شاید بعضی از کسانی که آنجا به‌اصطلاح رأی ندادند و از جایشان بلند نشدند، همچنان این شک‌وشبهه را داشتند که مثلاً مرجعیت باید به‌عنوان یک شرط قانونی مورد توجه قرار داشته باشد.

    آقای مؤمن ظاهراً همین مسئله را داشتند.
    بله، چون عقیده‌شان این بود که هنوز قانون اساسی جدید تصویب نشده است و ما نمی‌توانیم به آیت‌الله خامنه‌ای که مرجعیت را ندارند، رأی بدهیم، ولی اکثریت قاطع، یعنی بیش از دوسوم، به رهبری ایشان رأی می‌دهند. خود آیت‌الله خامنه‌ای هم بلند نشدند و اتفاقاً کسانی ایشان را مورد خطاب قرار می‌دادند. فکر می‌کنم که صدای آیت‌الله خلخالی است که می‌گوید آقای خامنه‌ای خواهش می‌کنیم شما خودتان بلند شوید که البته ایشان بلند نمی‌شوند.

    به رأی‌گیری دوم می‌رسیم که قاعدتاً آیت‌الله خامنه‌ای دیگر در خبرگان نیستند. این جلسه در چه‌زمانی تشکیل شد؟
    همان‌طور که می‌دانیم، شورای بازنگری قانون اساسی به کار خود ادامه داد و سپس قانون اساسی طی رفراندومی به تأیید مردم رسید. در این قانون اساسی جدید، هم شرط مرجعیت حذف شده بود و هم فردی بودن رهبری به تصویب رسیده بود. بنابراین آنچه در مجلس خبرگان صورت گرفته بود، هیچ مغایرتی با مفاد قانون اساسی جدید نداشت، اما ازآنجاکه همه‌چیز می‌بایست طبق قانون باشد، در روز پانزدهم مرداد ۱۳۶۸، جلسه‌ی فوق‌العاده‌ی خبرگان تشکیل شد. در این جلسه، پس از سخنان آیت‌الله مشکینی، رئیس مجلس خبرگان، انتخاب هیئت‌رئیسه صورت می‌گیرد. هیئت‌رئیسه‌ی قبلی ابقا می‌شود و بعد آقای هاشمی رفسنجانی توضیحاتی را پیرامون دستور جلسه می‌دهند که همان بررسی مسئله‌ی رهبری با توجه به بازنگری صورت‌گرفته در قانون اساسی بود و بعد آقای امینی توضیحاتی را راجع به اصلاحات انجام‌شده در اصول مربوط به رهبری به اعضای خبرگان ارائه می‌کنند. در اینجا بعضی از اعضای حاضر در صحن مجلس، این‌طور می‌گویند که با توجه به صائب بودن مصوبه‌ی مجلس خبرگان در روز چهارده خرداد ۶۸ در مورد انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به رهبری، دیگر نیازی به مصوبه‌ی جدید نیست، ولی هیئت‌رئیسه تأکید می‌کند بر اینکه ما باید رأی‌گیری مجدد کنیم تا در آینده هیچ‌گونه شک‌وشبهه‌ی قانونی در این زمینه وجود نداشته باشد. بنابراین آقای هاشمی رفسنجانی متن پیشنهادی را به این شرح بیان می‌کنند: «مجلس خبرگان در اجلاسیه‌ی فوق‌العاده‌ی مورخ ۱۵ مرداد ۶۸ با توجه به اصول جدید قانون اساسی، شرایط و صفات لازم در رهبری را منطبق بر حضرت آیت‌الله حاج سید علی حسینی خامنه‌ای دانست و بر این اساس، رهبری معظم‌له را، که در اجلاس مورخ ۱۴ خرداد ۶۸ به تصویب خبرگان رسیده بود، مورد تأیید و تأکید قرار داد.» در این جلسه ۶۴ نفر حضور داشتند که این متن با رأی شصت نفر از آن‌ها به تصویب می‌رسد.


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روزی که امام خامنه ای رهبرشد

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 8:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |


    تاريخ : پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ | 8:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    امام خمینی(ره) با بها دادن به جایگاه مردم در نظام سیاسی، انقلاب اسلامی را در جهان منحصربه‌فرد ساخت

    قدس آنلاین/هدی احمدی

    خردادماه هر سال یادآور عروج ملکوتی بزرگمردی است که به اعتراف دوست و دشمن، نقش مؤثری در حیات سیاسی و فکری مردم ایران و خیل کثیر آزادیخواهان جهان داشت. امام خمینی(ره) در عصر تباهی اندیشه بشری به سان خورشیدی است که با انوار ملکوتی خود، شب ظلمانی ملت ایران را به نور بصیرت منور ساخت و حیات طیبه و روحانی را برای تشنگان کوثر معنویت و قلوب شکسته انسان‌های خداجو به ارمغان آورد. او به حق آموزگار عرصه‌های فقاهت و دیانت، سیاست و حکومت، عرفان و تهجد بود که با نوآوری در عرصه اندیشه و عمل، افق روشنی به روی مردم ایران و مسلمانان و آزادیخواهان جهان گشود.

    امام خمینی(ره) با بها دادن به جایگاه مردم در نظام سیاسی، انقلاب اسلامی را در جهان منحصربه‌فرد ساخت

    زمان مطالعه: ۶ دقیقه

    حجت‌الاسلام دکتر محمد ملک‌زاده، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه هدایت کشتی انقلاب اسلامی ایران در جهان معاصر توسط بنیانگذار جمهوری اسلامی، اتفاق کوچکی نبود که ابعاد آن در چهارچوب مرزهای سرزمینی ایران بگنجد، می‌گوید: به تعبیر روژه گارودی فیلسوف شهیر فرانسوی: «انقلابی که به رهبری امام خمینی(ره) روی داد، به یک جامعه و یک کشور اختصاص نداشت بلکه متعلق به تمدن بشری بود؛ انقلاب اسلامی، همچون نهضت انبیاء مختص همه انسان‌ها و همه جوامع است».

    او با توجه به سیزدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به جایگاه مشارکت سیاسی مردم از دیدگاه امام خمینی(ره) پرداخته و توضیح می‌دهد: به اذعان تحلیل‌گران سیاسی، کیفیت رهبری امام در انقلاب اسلامی از جمله پدیده‌های نادر و ویژگی‌های منحصر به فرد رهبر فرزانه‌ای است که از عمق توده‌ها برخاست و از نگاه دوست و دشمن به گونه کم سابقه‌ای دارای مشروعیت، اقتدار و جایگاه قانونی و مردمی بود. میشل فوکو با بی‌نظیر دانستن نقش رهبری در انقلاب ایران نسبت به انقلاب‌های دیگر می‌گوید: «شخصیت آیت‌الله خمینی پهلو به افسانه‌ها می‌زند. هیچ رئیس دولتی و هیچ رهبر سیاسی‌ای حتی به پشتیبانی همه رسانه‌های کشورش نمی‌تواند ادعا کند که مردمش با او پیوندی چنین شخصی و چنین نیرومند دارند». لوسین ژرژ نیز در مقاله‌ای که پس از مصاحبه با امام خمینی(ره) در روزنامه لوموند پاریس و ماه‌ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی چاپ کرد با اشاره به زندگی ساده و در عین حال مقتدرانه امام می‌نویسد: «اگر آیت‌الله خمینی قدرت آن را دارد که ایران را به حرکت درآورد و قیام برانگیزد، این قدرت مسلماً ناشی از جاه و منزلت مادی او نیست بلکه از تسلط و اقتدار وی بر افکار مردم ایران است؛ اقتداری که پس از تبعید وی از ایران به جای آن که کم شود، ده‌ها برابر افزایش یافته است». از این رو بی‌تردید می‌توان گفت یکی از عواملی که این انقلاب را در جهان منحصر به فرد ساخته است، رهبری و هدایت آن توسط شخص امام خمینی(ره) می‌باشد.

    این استاد حوزه و دانشگاه اظهار می‌کند: این شخصیت امام(ره) بود که ملت و کشور ایران اسلامی را در جهان شناخته شده و سرافراز ساخت و اذهان جهانیان را متوجه این سرزمین نمود. «فواز جرجیس» با اشاره به این حقیقت به برخی استنادات در این زمینه اشاره می‌کند: «وجود بیش از پنجاه هزار سایت در مورد امام خمینی و ایران اسلامی و صدها کتاب، مقاله و پژوهش درباره موضوع انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران چگونه ذهن غرب را به خود مشغول کرده است و این در حالی است که قبل از پیروزی انقلاب، ایران تنها در بین برخی دولتمردان و سیاستمداران رده بالا و برخی کمپانی‌های فروش اسلحه شناخته شده بود». بنابراین از مهم‌ترین دلایل تاثیرگذاری انقلاب اسلامی در مناطق مختلف جهان، جایگاه رفیع رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است که این شخصیت در مناطق مختلف جهان از آن برخوردار بود؛ پدیده انقلاب اسلامی، به دلیل برخورداری از سه ویژگی مهم دینی و مردمی بودن و شخصیت ممتاز رهبری؛ انقلابی مستقل، بدیع و منحصر به فرد در دوران معاصر به شمار می‌آید.

    عضو هیات علمی گروه سیاست پژوهشگاه یادآور می‌شود: امام خمینی(ره) به نقش و جایگاه واقعی مردم در نظام سیاسی اعتقاد داشت. ایشان نظام اسلامی را بر پایه احکام مترقی اسلام و با حمایت و پشتیبانی داوطلبانه مردم که برگرفته از اعتقادات قلبی آنان است استوار می‌دانست نه آن گونه که لیبرال دموکراسی، استفاده ابزاری از مردم را برای فریب افکار عمومی بکار می‌برند. لذا می‌فرمود: «حکومت ما جمهوری است و احکام اسلام هم احکام مترقی و مبتنی بر دموکراسی و پیشرفته و با همه مظاهر تمدن موافق». ایشان در اوج نهضت مردم در انقلاب اسلامی فرمود: «ما اگر موفق بشویم و جمهوری اسلامی را با محتوای اسلام پیاده کنیم و یک حکومت به تمام معنی در ایران به پا کنیم این الگو خواهد شد از برای همه کشورها که معنای دموکراسی را به آن معنای حقیقی نه به آن معنای طرحی بدون حقیقت، و معنای آزادی را به معنای حقیقی نه به آن معنایی که برای اغفال دیگران است. ان شاء الله پیاده بشود».

    دکتر ملک‌زاده تبیین می‌کند: امام(ره) معتقد بود دموکراسی واقعی در نظام جمهوری اسلامی تجملی می‏یابد؛ آنچه غربی‌ها از مفهوم دموکراسی و آزادی ادعا می‏کنند، در واقع فریبی بیش نیست زیرا آنان به مفهوم واقعی مردمسالاری و آزادی پایبند نیستند و افکار عمومی را فریب می‏دهند. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، خبرنگار روزنامه فرانسوی لوموند از امام پرسید: «حضرتعالی می‏فرمایید که بایستی در ایران، جمهوری اسلامی استقرار یابد و این برای ما فرانسوی‌ها چندان مفهوم نیست زیرا که جمهوری می‏تواند بدون پایه مذهبی باشد. نظر شما چیست؟ آیا جمهوری شما بر پایه سوسیالیسم است؟ مشروطیت است؟ بر انتخاباتی استوار می‏باشد؟ دموکراتیک است؟ چگونه است؟» امام در پاسخ فرمود: «اما جمهوری به همان معنایی است که در همه جا جمهوری است لکن این جمهوری بر یک قانون اساسی‌ای متکی است که قانون اسلام می‏باشد این که ما جمهوری اسلامی می‏گوییم برای این است که همه شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری می‏شود. اینها بر اسلام متکی است. لکن انتخابات با ملت است». بر این اساس ایشان از ابتدا به دفاع قاطعانه از عنوان «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» پرداخت و فرمود «عنوان جمهوری اسلامی نظیر و نمونه‌ای در جهان خارج ندارد».

    این پژوهشگر دینی عنوان می‌کند: برای درک بیشتر نقش و جایگاه مردم در حکومت اسلامی از دیدگاه امام(ره) می‏توان به برداشت ایشان از مفهوم جمهوری اسلامی که امروز از آن با عنوان مردم سالاری دینی یاد می‏کنیم توجه داشت. با عنایت به تأکیدات فراوان امام بر نقش مردم در نظام جمهوری اسلامی و این که مردم نقش اصلی برای به تحقق رساندن و فعلیت بخشیدن به نظام اسلامی برعهده دارند می‏توان به جایگاه مهم آنان در حکومت از نظر امام پی برد. زیرا اگر مردم نباشند یا اکثریت رضایت قلبی نداشته باشند نظام اسلامی هرگز به فعلیت نخواهد رسید. بنابراین مهم‌ترین عنصر در مبحث نقش مردم در حکومت اسلامی عنصر اراده و خواست آگاهانه و آزادانه آنان در این امر می‏باشد. بدون آزادی و اراده مردم، حکومت اسلامی تشکیل نمی‏شود.

    عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی خاطرنشان می‌کند: مردم مسلمان، آزادانه و آگاهانه به نظام اسلامی رأی می‏دهند و این همان چیزی است که نظام اسلامی را از لیبرال دموکراسی غربی متمایز می‌کند. تأکید مستمر امام بر مردمی بودن حکومت هم به همین معناست ایشان در پاسخ به این پرسش که چرا دولت بختیار غیر قانونی است فرمودند: «به دلیل مخالفت همه مردم، بختیار را شاه نصب کرده است و مردم همه با شاه مخالفند و او را عزل کرده‌اند و در تظاهرات و راهپیمایی‌ها مکرر این معنی را ثابت کرده‌اند. دولت قانونی باید از مردم و برای مردم باشد نه مخالف مردم». پس از تاسیس نظام جمهوری اسلامی نیز فرمود: «این مردم هستند که باید افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کند و مسئولیت امور را به دست آنان سپارند». ایشان همچنین در بیان ضوابطی که در جمهوری اسلامی باید حاکم باشد. ضمن برشمردن مهم‌ترین آنها می‏فرماید: «متکی به آراء ملت باشد به گونه‌ای که تمام آحاد ملت در انتخاب فرد یا افرادی که باید مسئولیت و زمام امور را بدست گیرند شریک باشند. در این حکومت به طور قطع باید زمامداران امور دائماً با نمایندگان ملت در تصمیم گیری‌ها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند نمی‏توانند به تنهایی تصمیم بگیرند».

    حجت‌الاسلام ملک‌زاده در پایان می‌گوید: با گذشت 32 سال از غروب جانگداز بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امروز امام خمینی(ره) گرچه به ظاهر در میان ما نیست اما او همچنان بر قلبها و ذهن‌های ما و تمام انسان‌های عاشق جهان حکومت می‌کند؛ امروز یاد امام و افکار و اندیشه‌های او در جای جای کشور ایران و جهان اسلام، در غزه و لبنان، در عراق، سوریه، یمن و... حاکم است. امروز مدافعان حریم اهل بیت(ع) و دلداگان راه امام و نایب ایشان در عراق و سوریه و غزه و لبنان از آرمان‌های اسلام ناب و انقلاب اسلامی پاسداری می‌کنند. امروز امام(ره) زنده است چرا که آرمانهای او و ملت بزرگ ایران و آزادیخواهان و پیروان امام زنده‌اند. ملت بزرگ ایران با امام و رهبر خویش پیمان بسته است که با حضور حماسی و پیوسته خود در صحنه‌های مختلف سیاسی انقلاب اسلامی راه امام خمینی(ره) را تا ظهور حضرت ولیعصر(عج) تداوم بخشد.


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: امام خمینی ره

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ | 20:20 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    اندیشه‌های امام خمینی(ره) در نگاه اندیشمندان جهان

    احیای اسلام واقعی برای امت مسلمان، مبارزه با استکبار و بسیاری دیگر از وجوه اندیشه امام(ره) که با پیروزی انقلاب اسلامی ظهور و بروز کرد، اندیشمندان غیر ایرانی را به خود جذب و آنها را وادار که بیشتر در آن غورکرده و برای ملت‌های خود بازگو کنند.

    اندیشه‌های امام خمینی(ره) در نگاه اندیشمندان جهان

    زمان مطالعه: ۷ دقیقه

    به گزارش قدس آنلاین، امروز همه به نیکی می‌دانند انقلاب اسلامی در ابتدا یک محال به نظر می‌رسید، به عبارت دیگر شاید در اوایل سال ۵۷ هیچ کس گمان نمی‌کرد که قرار است این سال نقطه عطف تاریخ ایران از باستان تا امروز باشد. جزیره ثبات را همه امن و امان می‌دانستند و کمتر کسی گمان می‌کرد قرار است ایران سرزمینی شود که در آن اندیشه‌ای تازه ظهور و بروز یابد.

    به عبارت دیگر کسی فکرش را هم نمی‌کرد، نهضتی که از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ آغاز شده بود و حکومت پهلوی در این اندیشه سیر می‌کرد که آن را در نطفه خفه کرده است، چناچه اسدالله علم، نخست وزیر وقت و شخص نزدیک به شاه، همواره افتخار آن را مخصوص به خود می‌دانست؛ به ثمر بنشیند و تمام معادلات جهان را بر هم زند.

    ۱۵ خردادماه جلوه جلوداری روحانیون در جامعه ایرانی است و آزمونی که مردم ایران از آن با سربلندی بیرون آمدند و با اعتقاد راسخ به وعده الهی در نهایت به پیروزی رسیدند.

    اندیشه‌های امام خمینی(ره) در نگاه اندیشمندان جهان

    اگرچه مردم ایران می‌دانستند در پیروی از بزرگ‌مرد تاریخ ایران در حال تحقق چه اتفاقی هستند و همانطور که رهبر آنها به خوبی تبیین کرده بود، باید در مقابل ظالم بایستند و به ظلم پایان دهند و انسان را آزاد کنند، اما اندیشمندان و تحلیلگران دیگر نقاط جهان نمی‌دانستند در ایران چه اتفاقی در حال روی دادن است؟ بنابراین در تکاپوی فهم چگونگی آن برآمدند و به دنبال این سئوال رفتند که نهضت اسلامی چرا در کشور ایران رخ داده است؟ برای پاسخ به این سئوال طبیعتا باید به دنبال شناخت رهبر آن می‌رفتند، به عبارت دیگر این اندیشمندان برای رهیافت به چگونگی وقوع انقلاب اسلامی چاره‌ای جز شناخت امام خمینی(ره)، رهبر این انقلاب بزرگ نداشتند چراکه خمینی(ره) کبیر دست به اقدامی زد که ۱۴۰۰ سال دشمنان اسلام تلاش کردند آن را مسکوت نگاه دارند.

    در تمام این سال‌ها، غاصبان حکومت و دشمنان دین کوشش کردند راه حکومت را از اسلام جدا کنند، چنان که وقتی انقلاب مشروطیت نیز به پیروزی رسید روحانیت پس از ایفای نقش خود در پیروزی، تلاشی برای برقراری حکومت نکرد و همچنان عرصه را برای دیگران خالی گذاشت، به همین منظور بود که هیچ کس فکرش را هم نمی‌برد بزرگترین رویداد قرن بیستم را روحانیون رقم زنند و طرحی نو از حکومت اسلامی در اندازند.

    اندیشه‌های امام خمینی(ره) در نگاه اندیشمندان جهان

    امروزی کردن اسلام

    بنابراین اندیشه‌های امام خمینی(ره) به عنوان مبتکر این راه و احیای حکومت واقعی اسلامی مورد توجه قرار گرفت، به عنوان نمونه مطانیوس یوسف حبیب اندیشمند سوری در این باره می‌گوید: «سخن گفتن در مورد تمام وجوه و ابعاد نوآوری موجود در اندیشه و فقه امـام خمینی(س) تقریباً محال است ولی آنچه در چهارچوب این بحث بـه ما مربوط می‌شود اشاره به ابعاد سیاسی و اجتماعی این نواندیشی می‌باشد که به نوبه خود، یک بعد اساسی در زمینه امروزی کردن اسلام و فهم آن و همچنین آسان کردن فهم آن برای دیگران به شمار می‌رود.»

    اندیشمندان عرب، حرکت امام خمینی(ره) را اقدامی در راستای رساندن اسلام به جایگاه واقعی خود خواندند. برای مثال محمدتوفیق المقداد، اندیشمند لبنانی می‌گوید: «بدون تردید می‌توان گفت امام خمینی با رشد و شکوفایی چشمگیری که به دین اسلام بخشیدند، توانایی این دین را نسبت به درنوردیدن دوران‌ها و رسیدن به جایگاه شایسته خود که همان رهبری و جهت‌دهی زندگی سیاسی مرتبط با مسائل کلی امت اسلامی می‌باشد، به اثبات رساندند؛ به نحوی که دین اسلام نقش تأثیرگذار خود را در سیاست بین‌الملل و در برابر ایدئولوژی‌های دیگری که رژیم‌های حاکم در جهان بر اساس آن بنا شده، ایفا نماید.

    ظهور مقتدرانه اسلام توسط امام خمینی از طریق پیروزی بر رژیم شاه و برپاسازی حکومت جمهوری اسلامی در ایران بر پایه فقه سیاسی اسلام از لحاظ نظری و شیوه پیاده‌سازی هوشیارانه و زیرکانه آن با توجه به شرایط روز، از لحاظ عملی متکی بوده است؛ با این هدف که این دین آسمانی پس از قرن‌های طولانی که در حاشیه نگه داشته شده و از صحنه زندگی اجتماعی کنار نهاده شده بود به قبله‌ای برای امت‌ مسلمان تبدیل شود و این امر نقطه آغازی برای احیای جنبش رهایی از سلطه قدرت‌های استکباری باشد».

    پیشوایی مستقل از غرب و شرق

    این اندیشمند لبنانی، رژیم امام خمینی(ره) را برگرفته از مطالعات عمیق در متون شرعی یعنی قرآن کریم و سیره پیامبر(ص) می‌داند. اتفاقی که این رژیم سیاسی را متفاوت‌تر از سایر حکومت‌ها می‌کند. در همین رابطه شیخ حسن بغدادی، دیگر اندیشمند لبنانی که به مطالعه شخصیت امام پرداخته این تفاوت را چنین بیان می‌کند: «با مطالعه شخصیت امام خمینی پیشوایی که مستقل از شرق و غرب بوده و مانند دیگر زمامدارانی که با نیرنگ و تزویر بر مقدرات مردم جوامع‌شان مسلط گردیده‌اند، بر مردم ایران تحمیل نگردیده است درمی‌یابیم که ارتباط تنگاتنگ بین مردم ایران و آن حضرت به طور تصادفی و بدون علت به وجود نیامده، بلکه اسباب و علل مخصوص خود را داراست که از جمله آن رفتاری است که ایشان را بر اساس قول حضرت علی(ع) هر کس میان خود و خداوند را اصلاح نماید، خداوند رابطه میان او و مردم را اصلاح و نیکو می‌گرداند برجسته ساخته است. بنابراین، بی‌اعتنایی به خود و پاکسازی نفس از ناخالصی‌ها بهره‌مند شدن از صفات کمال و شناخت و مبارزه طولانی با نفس و رام کردن آن به واسطه دوری از لذت‌ها، هوس‌ها و خوشی‌ها، پایگاه و پایه اساسی شخصیت یک رهبر را تشکیل می‌دهد؛ همان چیزی که در عالم اخلاق به آن تجسم صفات پسندیده که جنبه انسانی را بر غریزه حیوانی برتری می بخشد، گفته می‌شود.»

    در بررسی آثار اندیشمندان سایر نقاط جهان درباره امام خمینی(ره) به نکته دیگری نیز برمی‌خوریم، بسیاری از این افراد یکی از وجوه برجسته حرکت امام خمینی(ره) را احیای اسلام می‌دانند، به عنوان نمونه ماناس کیاتیثاری از کشور تایلند بیان می‌کند: «جهان در سال ۱۹۷۹ شاهد مرد بزرگی بود که آمد و مسئولیت سنگین هدایت مردم به راه راست را به عهده گرفت، ایشان امام خمینی، بودند که با رهبری انقلاب اسلامی، اصول اسلام را برای امت مسلمان احیا نمودند. تلاش ایشان نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان تاثیرگذار بود ایشان پایه‌گذار مبارزات متعددی علیه شاه مستکبر که تحت نفوذ قدرت‌های برتر سعی در از میان بردن اسلام داشت، بودند. امام خمینی(س) امت اسلام را در شناخت اسلام واقعی بیدار نمودند. انقلاب اسلامی به رهبری ایشان موجب تحول جهان اسلام و ایجاد و توسعه رهیافت‌های اسلامی در زندگی و افکار گردیده که می‌توانیم آن را بیداری اسلامی که جایگزین بیداری غربی و سکولاری گشته، بنامیم.»

    سیدغیور حسین اندیشمند پاکستانی نیز در همین راستا معتقد است: «امام خمینی(ره) ثابت کردند اسلام دینی با تکالیف محدود نبوده، بلکه با تلاش و عمل همراه می‌باشد. پس از انقلاب اسلامی، اسلام دوباره به عنوان یک نیروی پرقدرت جهانی در امور سیاسی مسلمانان پدیدار گشت... انقلاب ایران درس‌هایی را برای بیداری مسلمانان ارائه نمود، اسلام را به عنوان یک روش جامعه زندگی در نظم بخشیدن به اعمال عبادی و اجتماعی معرفی کرد و همچنین از آن به عنوان دین و حکومت، حکومت و سیاست، اقتصاد و سازمان‌های اجتماعی، آموزش و اخلاقیات و عبادت و دفاع مقدس یاد کرد... انقلاب اسلامی و پیام‌های امام خمینی(ره) مسلمانان را در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی بسیج نمود؛ پارامترهای جدیدی را برای جهان اسلام فراهم آورد و اصول اخلاقی و معنویت را به امور سیاسی القا کرد».

    اندیشه‌های امام خمینی(ره) در نگاه اندیشمندان جهان

    انقلاب اسلامی، شگفتی بزرگ قرن

    در بررسی آثار اندیشمندان غیر ایرانی نکته دیگری هم به چشم می‌آید که همان شگفتی همگانی از این اتفاق بزرگ است چراکه به ظن آنها انقلاب امام خمینی(ره) برای همیشه چهره جهان را تغییر داد.

    مبارک هنیا از کشور کنیا درباره شگفتی انقلاب اسلامی معتقد است: «اقتدار انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ به رهبری امام خمینی(ره) مسلمانان و جماعت غیر مسلمان را شگفت زده و متحیر ساخت. انقلاب به رهبری امام خمینی(ره) برای همیشه چهره و روند جغرافیای سیاسی جهان را تغییر داد.»

    همچنین سید راشد احد اندیشمند دیگری از پاکستان معتقد است امام خمینی(ره) روند تاریخ را تغییر داده است. به گفته او با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران امام ترس و دلهره را در قلب استکبار جهانی و نور امید را در قلب امت اسلام، امتی که مدت‌ها از شکست و تحقیر توسط قدرت‌های کافر رنج می‌برد، پدید آورد؛ انقلابی که به رهبری امام با پشتیبانی مردم ایران پدید آمد انقلاب و ارزش‌های معنوی بر ارزش‌های مادی بود و منجر به تشکیل دولت اسلامی در برخی از کشورهایی گردید که مدت‌ها آرزوی آن را در سر داشتند.

    راشد احد شیوه امام در به کارگیری اسلام سیاسی را منحصر به فرد دانسته و آن را آمیزه‌ای از سیاست و عرفان می‌داند.

    اندیشه‌های امام خمینی(ره) در نگاه اندیشمندان جهان

    رهبری بی باک در برابر استعمار

    قمرالحسن از کشور بنگلادش نیز که امام خمینی(ره) را رهبری بی‌باک در برابر استعمار می‌داند در خصوص استعمارستیزی می‌گوید: «به خاطر پیروزی انقلاب اسلامی توسط امام خمینی(ره) اسلام اکنون برای قدرت‌های توسعه‌طلب جهان به خطری جدی تبدیل شده است. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران دستاوردهای خوبی داشت. به عنوان مثال همه متوجه شدند بر اساس دین اسلام می‌شود یک انقلاب را رهبری کرد و یک کشور را به خوبی اداره کرد. انقلاب اسلامی ایران با آزادی‌خواهان جهان یاد داد چگونه در برابر قدرت‌های استکباری مثل آمریکا ایستادگی کنند و آنان را شکست دهند.»

    محمدحسین صفرزاده از کشور افغانستان نیز معتقد است: «امام خمینی(ره) تنها شخصیتی هستند که توانستم در دوره حیات خود بعد از پیامبر اسلام و امام علی حکومت اسلامی برقرار کنند و احکام سیاسی اسلام را در زندگی‌بخش وسیعی از جامعه اسلامی پیاده کنند.»


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: امام خمینی ره

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ | 20:18 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    بازتاب بیانات رهبر معظم انقلاب در رسانه‌های منطقه

    رسانه‌های عربی بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در سی و ششمین سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی (ره) را به طور بی‌سابقه‌ای پوشش دادند و در این میان به تاکید رهبری مبنی بر ضرورت غنی سازی در خاک ایران توجهی ویژه داشتند.

    بازتاب بیانات رهبر معظم انقلاب در رسانه‌های منطقه

    زمان مطالعه: ۳ دقیقه

    پایگاه «القدس» که از رسانه‌های طرفدار تشکیلات خودگردان فلسطین است در این باره نوشت که آیت الله خامنه‌ای در سخنان امروز خود اعلام کرد: آمریکا در تلاش است تا برنامه هسته‌ای ایران را از بین ببرد و می‌خواهد که ایران در زمینه‌های مختلف وابسته به آن باقی بماند.

    بنا بر اعلام این رسانه، رهبر انقلاب تأکید کرد که آمریکا قادر به تضعیف برنامه هسته‌ای ایران نیست. وی این سوال را مطرح کرد: «شما چه کسی هستید که به ما بگویید آیا باید برنامه هسته‌ای داشته باشیم یا نه؟»

    براساس گزارش القدس، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزود که واشنگتن و رژیم صهیونیستی نمی‌توانند کاری برای پایان دادن به برنامه هسته‌ای ایران انجام دهند و تأکید کرد که ایران به مسیر تقویت قدرت ملی خود ادامه خواهد داد و از غنی‌سازی اورانیوم دست نخواهد کشید.

    پایگاه «کل العرب» متعلق به فلسطینی‌های سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ نیز در این باره نوشت: آیت‌الله خامنه‌ای اعلام کرد که تهران موفق شده است بیش از هزار توطئه را خنثی کند و برخی از آن‌ها با پاسخ مستقیم مواجه شده‌اند.

    به نوشته این پایگاه، رهبر انقلاب اسلامی در واکنش به پیشنهادی که طرف آمریکایی در مذاکرات جاری میان دو کشور مطرح کرده است اظهار داشت: این پیشنهاد کاملاً با اصل «ما قوی هستیم» در تضاد است.

    بنابر اعلام «کل العرب»، حضرت آیت الله خامنه‌ای، تأکید کرد که ایران امروز قادر به تولید سوخت هسته‌ای است و پروژه هسته‌ای ایران تنها به تولید انرژی محدود نمی‌شود، بلکه کاربردهای متعددی در زمینه‌های فناوری و علمی دارد.

    به نوشته این پایگاه فلسطینی، رهبر انقلاب اسلامی تصریح کرد که این فناوری بدون فرآیند غنی‌سازی کامل نخواهد شد.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین غنی‌سازی اورانیوم را یکی از ارکان اساسی برنامه هسته‌ای ایران دانست و تأکید کرد که «برنامه هسته‌ای بدون غنی‌سازی هیچ ارزشی ندارد».

    پایگاه عراقی «بغداد الیوم» نیز با پوشش گسترده فرمایشات رهبر معظم انقلاب نوشت که آیت‌الله خامنه‌ای با تاکید بر اینکه «تهران از غنی‌سازی اورانیوم دست نخواهد کشید» اظهار داشت: ما قادر به تولید کامل سوخت هسته‌ای هستیم و تنها تعداد کمی از کشورها توانایی انجام این کار را دارند.

    بنابر گزارش بغداد الیوم، رهبر انقلاب تاکید کرد: آمریکا نمی‌خواهد که ما برنامه هسته‌ای داشته باشیم و می‌خواهد که در چندین حوزه به آن وابسته باشیم، اما قادر به تضعیف برنامه هسته‌ای ما نیست. شما کی هستید که به ما بگویید آیا باید برنامه هسته‌ای داشته باشیم یا نه؟

    آیت‌الله خامنه‌ای با تاکید بر اینکه «آمریکا باید نیروهای خود را از این منطقه خارج کند»، افزودند: ایالات متحده شریک جنایاتی است که در نوار غزه رخ می‌دهد و آنچه در آنجا اتفاق می‌افتد، یک جنایت واقعی است.

    پایگاه اردنی «رؤیا» نیز در این باره گزارش داد: آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران امروز (چهارشنبه) به‌طور کامل پیشنهاد آمریکا درباره توافق هسته‌ای را رد کرد و آن را «۱۰۰ درصد در تضاد با اصل حاکمیت ملی و باور ملت ایران به اتکای به خود» دانست.

    آیت الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه «غنی‌سازی اورانیوم ستون فقرات برنامه هسته‌ای ایران است» تصریح کرد که این عنصر قابل چشم‌پوشی نیست.

    پایگاه مصری «الجمهور» نیز با پوشش فرمایشات رهبر معظم انقلاب نوشت: رهبر جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که ایران قادر به تولید کامل سوخت هسته‌ای است و تنها تعداد کمی از کشورها توانایی انجام این کار را دارند.

    آیت‌الله خامنه‌ای در این سخنرانی‌ به مناسبت سالگرد درگذشت بنیان‌گذار انقلاب اسلامی افزود که پیشنهاد هسته‌ای آمریکا کاملاً با اصل حاکمیت در تهران در تضاد است.

    «صدی البلد» رسانه مصری دیگری است که سخنان رهبر معظم انقلاب را پوشش و گزارش داد: آیت‌الله خامنه‌ای، تلاش‌های ایرانیان را برای رساندن کشور به سطوح بالای پیشرفت ستود و تأکید کرد که این تلاش‌ها ایران را قادر ساخته است تا سوخت هسته‌ای را به‌طور کامل تولید و در اختیار داشته باشد.

    به گفته این پایگاه مصری، رهبر معظم انقلاب تصریح کرد که هیچ‌کس حق ندارد آن گونه که آمریکا می‌خواهد برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کند.

    پایگاه لبنانی «مرکز بیروت للاخبار» نیز در این باره نوشت: رهبر جمهوری اسلامی ایران امروز (چهارشنبه) تأکید کرد که پیشنهاد هسته‌ای آمریکا «در تضاد با حاکمیت ملی تهران» است و «با باور ملت ایران به اتکای به خود تناقض دارد».

    این رسانه لبنانی، اظهارات رهبر معظم انقلاب را که نشان‌دهنده رد کامل هرگونه توافقی دانست که اصل غنی‌سازی اورانیوم را در داخل کشور رعایت نکند.

    رسانه لبنانی همچنین افزود: آیت‌الله خامنه‌ای «سخنرانی قاطعی» تأکید کرد که «غنی‌سازی اورانیوم عنصر اساسی در برنامه هسته‌ای ایران است و برنامه هسته‌ای بدون غنی‌سازی هیچ ارزشی ندارد و تحت هیچ شرایطی از آن دست نخواهیم کشید».


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ | 20:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    لحن «جدی» و «قوی» رهبری در ترسیم خطوط مذاکراتی؛ محور رسانه‌های انگلیسی

    لحن «جدی» و «قوی» رهبری در ترسیم خطوط مذاکراتی؛ محور رسانه‌های انگلیسی بیانات مقام معظم رهبری در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی در رسانه‌های خارجی بازتاب گسترده‌ای یافت و این رسانه‌ها به مواضع رهبری در خصوص مذاکرات هسته‌ای با آمریکا توجهی ویژه نشان دادند.

    جوان آنلاین: خبرگزاری رویترز افزود: آیت الله علی خامنه‌ای رهبر معظم ایران امروز چهارشنبه گفت پیشنهاد آمریکا برای توافق هسته‌ای علیه قدرت ملی تهران است.

    این خبرگزاری به بخشی از بیانات رهبری در مراسم سی و ششمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران اشاره کرد و به نقل از ایشان نوشت: پیشنهاد هسته‌ای آمریکا در تضاد بر باور ملی ما به خوداتکایی و اصل «ما می‌توانیم است».

    بیانات امروز مقام معظم رهبری در خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز بازتاب یافت. این خبرگزاری آمریکایی تیتر زد: «رهبر معظم ایران از پیشنهاد آمریکا درباره مذاکرات هسته‌ای انتقاد کرد».

    این رسانه آمریکایی با این ادعا که «رهبر ایران ایده توافق را رد نکرد»، نوشت: رهبر معظم ایران روز چهارشنبه از پیشنهاد اولیه ایالات متحده در مذاکرات بر سر برنامه هسته‌ای تهران که به سرعت در حال پیشرفت است، انتقاد کرد، هرچند از رد کامل ایده توافق با واشنگتن خودداری کرد.

    آسوشیتدپرس نوشت: آیت‌الله علی خامنه‌ای با الهام از یک شعار دولت ایران، پیشنهاد ایالات متحده را «صد در صد مخالف ایده «ما می‌توانیم»، توصیف کرد. او همچنین اصرار داشت که تهران باید توانایی غنی‌سازی اورانیوم خود را حفظ کند.

    آسوشیتدپرس این بخش از بیانات رهبری را بازتاب داد که «اگر ما صد نیروگاه هسته‌ای داشته باشیم، اما غنی سازی نداشته باشیم، این نیروگاه‌ها برای ما قابل استفاده نیستند. اگر غنی سازی نداشته باشیم باید دست گدایی به سمت آمریکا دراز کنیم».

    آسوشیتدپرس مدعی شد، برخی از کشور‌های دارای برق هسته‌ای، اورانیوم را از تولید کنندگان خارجی دریافت می‌کنند.

    شبکه خبری آمریکایی‌ای بی سی نیوز در تیتری با این عنوان که «رهبر ایران گفت تهران غنی سازی را متوقف نخواهد کرد»، بیانات رهبری را در مراسم ارتحال امام خمینی (ره) بازتاب داد و نوشت: رهبر ایران درباره مذاکرات هسته‌ای با آمریکا ابراز تردید کرد و گفت فکر نمی‌کند این مذاکرات نیتجه داشته باشد.‌ای بی سی نیوز افزود: با این حال رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران تصدیق کرد که نتیجه نهایی مذاکرات همچنان معلوم نیست. وی به روشنی اظهار داشت که غنی سازی متوقف نخواهد شد.

    این رسانه آمریکایی خاطرنشان کرد که رهبر معظم ایران با لحنی جدی و قوی به مقام‌های آمریکایی که از ایران خواسته‌اند غنی سازی را متوقف کند، هشدار داد.‌ای بی سی نیوز به این بخش از بیانات رهبری پرداخت که فرموده است «طرف آمریکایی که وارد این مذاکرات غیرمستقیم می‌شود و حرف می‌زند، باید سعی کند حرف‌های بی‌ربط نزند.»

    به نوشته‌ای بی سی نیوز، رهبر ایران همچنین افزود «این که بگوییم به ایران اجازه غنی سازی نمی‌دهیم، اشتباهی بزرگ است. هیچ کس منتظر اجازه آنها نیست. جمهوری اسلامی ایران سیاست و متدی دارد و از سیاست خود پیروی می‌کند».

    شبکه خبری آمریکایی در پایان گزارش بازتاب خود به این نکته نیز اشاره کرد «در حالی که مقامات ایرانی پیوسته اظهار داشته‌اند که اصل غنی‌سازی اورانیوم غیرقابل مذاکره است، گفته‌اند که برای مذاکره در مورد اقدامات لازم جهت افزایش شفافیت در فعالیت‌های غنی‌سازی خود و یافتن راه‌هایی با سایر طرف‌ها برای نشان دادن اینکه این فعالیت‌ها برای اهداف صلح‌آمیز است، آماده هستند.»

    خبرگزاری فرانسه ذیل عنوان «رهبر ایران می‌گوید آمریکا درباره غنی سازی اورانیوم حق اظهارنظر ندارد»، آورد: رهبر معظم ایران روز چهارشنبه گفت ایالات متحده درباره غنی سازی ایران در برنامه هسته‌ای اش «نمی تواند اظهارنظر کند».

    این رسانه فرانسوی، درگزارش بازتاب خود نوشت: (آیت الله) خامنه‌ای با اشاره به ایالات متحده در سخنانی که از تلویزیون دولتی ایران پخش شد، گفت که «چرا شما در این که ایران غنی سازی داشته باشد یا نداشته باشد، دخالت می‌کنید. شما نمی‌توانید در این زمینه اظهارنظر کنید.»

    تارنمای شبکه خبری بلومبرگ تیتر زد: (آیت الله) خامنه‌ای رهبر ایران پیشنهاد «متکبرانه» آمریکا درباره توافق هسته‌ای را رد کرد.

    این رسانه نیز نوشت: آیت الله علی خامنه‌ای رهبر معظم ایران پیشنهاد آمریکا درباره توافق هسته‌ای را مورد انتقاد قرار داد و مقام‌های آمریکایی را به دلیل انتظار از جمهوری اسلامی برای توقف غنی سازی «متکبر» خواند.

    بلومبرگ اضافه کرد: ایران و آمریکا از آوریل (فروردین) گذشته در حال مذاکره برای پایان دادن به بن بست شدید و چند ساله بر سر برنامه هسته‌ای تهران هستند و تاکنون در پنج دوره مذاکرات (غیرمستقیم) با میانجی گری عمان شرکت کرده‌اند.


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ | 20:14 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    رهبر انقلاب: استقلال ملی یعنی کشور منتظر چراغ سبز یا قرمز آمریکا نباشد

    رهبر انقلاب: استقلال ملی یعنی کشور منتظر چراغ سبز یا قرمز آمریکا نباشد رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند: استقلال ملی یعنی کشور منتظر چراغ سبز یا قرمز آمریکا و امثال آمریکا نباشد؛ یک سرفصل استقلال ملی اصل «ما می‌توانیم» است.

    جوان آنلاین: رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز (چهارشنبه ۱۴ خرداد ماه) در اجتماع عظیم مردم در سی‌وششمین سالگرد عروج حضرت امام خمینی (ره) فرمودند: پیش از هر سخنی به روح مطهر امام بزرگوار درود می‌فرستم و علو درجات آن بزرگوار را از خدای متعال مسئلت می‌کنم. فردا روز عرفه و بهار دعاست، به جوان‌ها توصیه می‌کنم دعا کنند و با خدای متعال حوائج و اهدافشان را در میان بگذارند و از خدای متعال کمک بخواهند.

    ایشان ادامه دادند: نظام سیاسی ما که به حمدالله دارای رشد و اقتدار است، برآمده از یک انقلاب عظیم است، رهبر آن مرد بزرگی است که بعد از سی و چند سال از رحلت ایشان حضورش در جهان هنوز ملموس است و تأثیر انقلاب او را انسان در جهان به وضوح مشاهده می‌کند، تنزل شدید جایگاه آمریکا در دنیا متأثر از حضور اوست، نفرت از صهیونیست متأثر از انقلاب اوست.

    مقام معظم رهبری تاکید کردند: امروز در جهان غرب، انسان یک حرکتی را به سمت بیزاری از ارزش‌های غربی می‌بیند؛ امام یک چنین انقلابی را به وجود آورد. انقلاب اسلامی ایران دنیای غرب را غافلگیر کرد، گمان نمی‌کردند که یک روحانی تنها بدون تجهیزات و منابع مالی بتواند یک ملت را وارد میدان کند. احتمال نمی‌دادند که این انقلاب و این امام بتواند آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها را که سال‌ها در ایران بر همه چیز تسلط داشتند، جارو کند و بتواند اینها را از کشور بیرون کند.

    ایشان ادامه دادند: اگر بعد از انقلاب یک حکومت سازش‌کاری با غرب بر سر کار می‌آمد، همچنان که در اوایل کار یک نشانه‌هایی از این هم دیده شد که حکومت سازشکار با غرب بر سرکار بیاید، اگر چنین چیزی اتفاق می‌افتاد غربی‌ها امیدوار می‌شدند که دوباره بتوانند در ایران نفوذ کنند و منافع نامشروع خودشان را در این کشور تأمین کنند، لکن امام مواضع صریح و روشن خود را در بنای اسلامی کشور ابراز کرد.

    رهبر معظم انقلاب فرمودند: به نظر من انواع توطئه‌های علیه انقلاب ما در هیچ انقلابی از این انقلاب‌های شناخته شده دنیا سابقه ندارد. جمهوری اسلامی در مقابل همه توطئه‌ها، طراحی‌ها و دشمنی‌ها طاقت آورد. شاید اگر بشماریم بیش از هزار توطئه به‌وسیله جمهوری اسلامی خنثی شد، بعضی را هم پاسخ داد.

    رهبر انقلاب اظهار کردند: احساسات؛ اهداف عقلانی قیام‌های اجتماعی را تحت تأثیر قرار می‌دهد، نتیجه این است که وقتی احساسات فروکش کرد مسیر حرکتی که انقلاب برای آن به وجود آمده است آن مسیر عوض می‌شود. مثلاً انقلاب فرانسه بر اثر احساسات اهداف آن فراموش شد. امام، انقلاب اسلامی را در مقابل آفت نابود کننده احساسات حفظ کرد.

    ایشان افزودند: عقلانیت امام مظهرش دو رکن اساسی بود یک رکن ولایت فقیه، یک رکن استقلال ملی. من آن معنایی که در ذهن مبارک امام بود در کلمات ایشان تکرار می‌شد را در ذیل کلمه استقلال ملی معرفی می‌کنم. اگر ولایت فقیه نبود این انقلاب از راه دین منحرف می‌شد.

    مقام معظم رهبری فرمودند: استقلال ملی به معنای عدم ارتباط نیست، معنایش این است که ملت و کشور ایران روی پای خودش بایستد. استقلال ملی یعنی کشور منتظر چراغ سبز یا قرمز آمریکا و امثال آمریکا نباشد؛ یک سرفصل استقلال ملی اصل «ما می‌توانیم» است.

    ایشان تاکید کردند: در قضیه هسته‌ای طرح آمریکا صد درصد ضد «ما می‌توانیم» است. مقاومت یعنی در برابر اراده قدرت‌های بزرگ انسان سر خم نکند، اگر به چیزی اعتقاد دارد، چیزی را لازم می‌داند یا چیزی را ممنوع می‌داند بر طبق عقیده خودش عمل کند و در مقابل اراده دشمن، زورگویی دشمن و تحمیل دشمن سر خم نکند. یک اصل دیگر استقلال ملی، ارتقای قدرت دفاعی کشور است.

    رهبر معظم انقلاب اسلامی اظهار کردند: مقاومت یعنی در برابر اراده قدرت‌های بزرگ انسان سر خم نکند، اگر به چیزی اعتقاد دارد، چیزی را لازم می‌داند یا چیزی را ممنوع می‌داند بر طبق عقیده خودش عمل کند و در مقابل اراده دشمن، زورگویی دشمن و تحمیل دشمن سر خم نکند. یک اصل دیگر استقلال ملی، ارتقای قدرت دفاعی کشور است.

    ایشان در ادامه فرمودند: تبیین امام هم احساسات را هدایت می‌کرد هم با استدلال عقل‌ها را قانع می‌کرد. امروز جوان ما با مسئله خودباوری و مقاومت آشناست و هویت انقلاب حفظ شد.

    مقام معظم رهبری تاکید کردند: ایران به برکت تلاش فراوان توانست دارای چرخه کامل سوخت هسته‌ای بشود. صنعت هسته‌ای فقط برای انرژی نیست. صنعت هسته‌ای یک صنعت مادر است عرصه‌های متعدد علمی متأثر از صنعت هسته‌ای هستند. غنی‌سازی اورانیوم کلید مسئله هسته‌ای است، دشمنان هم روی غنی‌سازی دست گذاشته‌اند. در دهه ۸۰ برای سوخت ۲۰ درصد غیر قابل اعتماد بودن آمریکا را تجربه کردیم.

    ایشان در ادامه تاکید کردند: حرف اول آمریکا این است که ایران صنعت هسته‌ای نداشته باشد، به آمریکا احتیاج داشته باشید، پاسخ ما به یاوه‌گویی آمریکا معلوم است: نمی‌توانند در این مورد هیچ غلطی بکنند. چرا دخالت می‌کنید ایران غنی‌سازی داشته باشد یا نداشته باشد، به شما چه! شما چه‌کاره‌اید؟

    رهبر انقلاب فرمودند: جنایات رژیم صهیونیستی در غزه حیرت‌انگیز است. به‌جای بمب دارند با گلوله مردم را می‌کشند چقدر انسان ممکن است پست و حقیر و شریر باشد! آمریکا در این جنایت شریک است و باید از منطقه اخراج شود.

    ایشان ادامه دادند: دولت‌های اسلامی امروز در مسئله فلسطین خیلی تکلیف دارند، امروز جای مجامله، ملاحظه‌کاری و بی‌طرفی نیست، امروز روز سکوت کردن نیست. اگر دولتی در میان دولت‌های اسلامی به هر شکلی از رژیم صهیونیستی حمایت بکند؛ یقین بداند ننگ ابدی بر پیشانی‌اش خواهد ماند. دولت‌ها بدانند با تکیه بر رژیم صهیونیستی برای هیچ دولتی امنیت به وجود نمی‌آید. این رژیم به حکم قاطع الهی در حال فروپاشی است و ان‌شاءالله دیری نخواهد پایید.


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ | 20:13 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالگرد ارتحال امام (ره)

    رهبر انقلاب: صنعت هسته‌ای ایران ربطی به آمریکا ندارد / پیشرفت، امنیت و رفاه با ادامه مسیر عقلانیت امام(ره)

    رهبر انقلاب در مراسم سالگرد ارتحال امام(ره) در بیاناتی ایران تاکید کردند که تا بتوانیم بر قدرت همه جانبه ملی مان خواهیم افزود و در بخش دیگری از بیاناتشان با تاکید بر اصل «ما می توانیم» تاکید کردند که طرح آمریکا صددرصد ضد «ما می توانیم» است.

    رهبر انقلاب: صنعت هسته‌ای ایران ربطی به آمریکا ندارد /  پیشرفت، امنیت و رفاه با ادامه مسیر عقلانیت امام(ره)

    زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

    رهبر معظم انقلاب اسلامی تأکید کردند: امام راحل عظیم‌الشأن با تدبیر و عقلانیتی برخاسته از ایمان، اصولِ استمرار حرکت مقتدرانه و عزتمند انقلاب و کشور را ذیل مفهوم اساسی «استقلال ملی» گنجاند و ایران عزیز در پرتو همین اصول، به پیشرفت، رفاه عمومی، امنیت پایدار، ارتقای بیشتر موقعیت خارجی و آینده روشن خود دست خواهد یافت.

    به گزارش ایسنا، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای صبح امروز، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ در اجتماع عظیم و پرشور مردم در حرم مطهر امام خمینی(رض)، همچنین در تبیین مسئله ملی هسته‌ای، برخورداری ایران از چرخه کامل و افتخارآمیز سوخت هسته‌ای را نتیجه باور ملت و دانشمندان جوان به «ما می‌توانیم» خواندند و با اشاره به تأثیرات مهم این صنعت در پیشرفت علوم و صنایع دیگر، طرح هسته‌ای ارائه شده آمریکا را در ضدیت کامل با اصل راهگشای «ما می‌توانیم» دانستند و تأکید کردند: صنعت عظیم هسته‌ای بدون غنی‌سازی عملاً بی‌فایده است و آمریکا و رژیم صهیونیستی بدانند برای تحقق هدف اصلی خود یعنی جمع کردن صنعت هسته‌ای در ایران، هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند.

    ایشان، امام خمینی را معمار بزرگ نظامِ رشدیابنده، با ثبات و پر اقتدار جمهوری اسلامی برشمردند و گفتند: سی‌وشش سال بعد از رحلت آن مرد عظیم، حضور او و تأثیرات انقلابش در مسائلی مانند افول قدرت‌های بزرگ، شکل‌گیری نظام چند قطبی، تنزل شدید جایگاه و نفوذ آمریکا، اوج‌گیری نفرت از صهیونیزم حتی در اروپا و آمریکا و حرکت بسیاری از ملت‌ها در بیداری و نفی ارزش‌های غربی محسوس است.


    رهبر انقلاب با اشاره به غافلگیری دنیای غرب در مقابل «بسیج ملت ایران به‌وسیله یک عالم دینی، پیروزی امام و ملت با دستان خالی بر رژیم تا دندان مسلح و وابسته پهلوی و جاروشدن بساط حضور آمریکایی‌ها و صهیونیست‌های مفتخور و غارتگر از ایران»، گفتند: غافلگیری دوم غربی‌ها تشکیل نظام جمهوری اسلامی با تدبیر و پیگیری‌های امام بود.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با یادآوری امید آمریکایی‌ها به روی‌کارآمدن حکومتی سازشکار در ایران و تأمین دوباره منافع نامشروع آنها در کشور، افزودند: امام با ابراز صریح مواضع خود درباره تشکیل یک نظام اسلامی و دینی در ایران، این امید آمریکایی‌ها را به باد داد و توطئه‌های مخرب دشمنان از همین جا آغاز شد.

    ایشان حجم، تنوع و شدت طرح‌های ویرانگر غربی‌ها بخصوص آمریکا را در قبال انقلاب اسلامی، در تاریخ انقلاب‌های معاصر بی‌سابقه خواندند و گفتند: تحریکات قومی، مسلح کردن گروه‌های ضدانقلاب و چپ، تحریک و پشتیبانی از گرگ خونخواری به نام صدام برای حمله به ایران و ترور اصحاب امام از جمله اقدامات خصمانه دشمنان بود که خط ترورِ عناصر تأثیرگذار در دهه‌های بعد هم با ترور دانشمندان هسته‌ای ادامه یافت.

    رهبر انقلاب «تحریم‌های همه‌جانبه‌ای که همچنان ادامه دارد، حمله نظامی آمریکا به طبس و حمله به هواپیمای مسافربری ایران برفراز خلیج فارس» را از دیگر اقدامات خبیثانه دشمنان ملت و انقلاب خواندند و گفتند: پشت سر همه این توطئه‌ها، دولت‌های مستکبر بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی و دستگاه‌های جاسوسی مانند سی‌آی‌اِی آمریکا، اِم‌آی‌شش انگلیس و موساد رژیم اشغالگر قرار داشته‌اند.

    ایشان هدف از این اقدامات منحط و ویرانگر را تضعیف جمهوری اسلامی دانستند و تأکید کردند: ملت و نظام در مقابل همه این توطئه‌ها طاقت آورده و بیش از هزار توطئه را خنثی کرده‌اند و جمهوری اسلامی نه‌تنها ضعیف نشده بلکه با قدرت به مسیر خود ادامه داده و از این پس نیز مقتدرانه به پیش خواهد رفت.

    حضرت آیت‌الله خامنه‎ای غلبه احساسات بر عقلانیت را آفتی بزرگ و عامل اصلی انحراف انقلاب‌ها از جمله انقلاب فرانسه برشمردند و تأکید کردند: امام راحل عظیم‌الشأن با تدبیر الهی و عقلانیت برخاسته از ایمانِ به غیب، انقلاب اسلامی را در قبال این آفت نابودکننده حفظ کرد و مصونیت بخشید و اجازه نداد غلبه احساسات بر عقلانیت، انقلاب و حرکت مردم را از مسیر اولیه منحرف کند.

    ایشان ولایت فقیه و استقلال ملی را دو رکن عقلانیت امام خواندند و افزودند: رکن ولایت فقیه، حافظ جنبه دینی و مانع از انحراف انقلاب برآمده از انگیزه‌ها و ایثار ایمانی مردم است و استقلال ملی نیز حاوی بسیاری از اندیشه‌ها و اهداف امام است.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تعبیر از استقلال ملی به انزوا و قطع رابطه با دنیا را نادرست و نوعی مغالطه دانستند و افزودند: استقلال ملی یعنی ایران و ملت با ایستادن روی پای خود و بدون تکیه به دیگران، منتظر چراغ سبز یا نگران چراغ قرمز آمریکا و امثال آن نباشند و با تشخیص خود و بدون توجه به موافقت یا مخالفت قدرتها تصمیم بگیرند و اقدام لازم را انجام دهند.

    ایشان در بیان اولین اصل برگرفته از بیانات امام بزرگوار در زمینه استقلال ملی، اصل «ما می‌توانیم» را مورد تأکید قرار دادند و گفتند: بر خلاف رژیم طاغوت که «ما نمی‌توانیم» را به ملت باورانده بود، امام اعتماد به نفس و «ما می‌توانیم» را در هویت ملی ایران و در جوانان و سیاستمداران زنده کرد که پیشرفت‌های شگفت‌انگیز در بخش‌های علمی، فناوری، دفاعی، آبادانی و سازندگی کشور مرهون این روحیه و باور است.

    رهبر انقلاب طراحی‌های بدخواهان برای نفی روحیه «ما می‌توانیم» در ملت ایران را نشانه اهمیت بی‌بدیل این عنصر هویتی دانستند و خاطرنشان کردند: اکنون در همین قضیه هسته‌ای و گفتگوهایی که با وساطت عمان در حال انجام است، طرحی که آمریکایی‌ها ارائه کردند، صددرصد ضدّ «ما می‌توانیم» است.

    ایشان اصل «مقاومت» به معنی عمل بر طبق اعتقادات و سر خم نکردن در برابر اراده و تحمیل و زورگویی قدرت‌های بزرگ را مؤلفه‌ای دیگر از استقلال ملی خواندند و با تأکید بر «ارتقاء قدرت دفاعی» به‌عنوان اصلی دیگر گفتند: در ابتدای انقلاب توانایی ما در تولیدات دفاعی بسیار ناچیز و نزدیک به صفر بود ولی با تشویق و تأکید امام، کار افزایش قدرت دفاعی آغاز شد به شکلی که امروز ارزیابان قدرت‌های دفاعی دنیا به قرار گرفتن ایران در رتبه اول منطقه در برخی مقولات دفاعی، اذعان و یا از برخی توانایی‌های ایران با وجود تحریم اظهار شگفتی می‌کنند.

    اصل «تبیین» جزء دیگری از منظومه فکری و عملی امام بزرگوار در تأمین استقلال ملی ایران بود که رهبر انقلاب با اشاره به آن گفتند: امام از ابتدای نهضت در سال ۱۳۴۱ تا آخرین سال عُمر خود مسائل مهم را برای مردم تبیین می‌کرد که نوشته‌های ایشان در سال آخر خطاب به مردم، حوزه‌های علمیه و دانشگاهیان جزو برترین مکتوبات ایشان است. البته تبیین امام فقط متکی به احساسات نبود بلکه با استدلال، عقل‌ها را نیز قانع می‌کرد و هم‌زمان با دلها و مغزها سخن می‌گفت.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، اصل «استقامت» به معنی رها نکردن و مداومت در پیمودن صراط مستقیم را اصلی دیگر از مفهوم استقلال ملی در نگاه امام برشمردند و افزودند: امام بزرگوار افکار و دلهای مردم و جوانان را با این اصول آشنا و همراه کرد و هویت انقلاب و استمرار حرکت آن در خط مستقیم را با عقلانیت متکی به این اصول تضمین کرد.

    ایشان مقصود برخی افراد از دعوت به عقلانیت را سر خم کردن و تسلیم شدن مقابل آمریکا و زورگویان دانستند و گفتند: این عقلانیت نیست؛ عقلانیت آن است که امام توانست با قوی و مقتدر کردن مردم و کشور، ایران را در دنیا آبرومند کند و آینده روشنی را پیش روی مردم قرار دهد که ان‌شاءالله با استمرار حرکت ملی در مسیری که با عقلانیت امام پایه‌گذاری شد، امنیت پایدار، پیشرفت و رفاه عمومی و ارتقاء بین‌المللی بیشتری نصیب ملت خواهد شد.

    رهبر انقلاب بخش دیگری از سخنانشان را به تبیین مسئله‌ی ملیِ هسته‌ای و بیان نکاتی برای آگاهی مردم اختصاص دادند و گفتند: ایران به برکت هوش جوانان و همت دانشمندان پر تلاش خود توانسته از چرخه کامل سوخت هسته‌ای برخوردار شود در حالی که کشورهای صاحب این توانایی در دنیا کاملاً معدود هستند.

    ایشان فواید صنعت هسته‌ای را منحصر به تولید برق پاک و ارزان ندانستند و افزودند: صنعت هسته‌ای یک صنعت مادر و اصلی است و بر اساس گزارش‌های متخصصان و دانشمندان که باید به مردم هم ارائه شود، عرصه‌های متنوع علوم پایه و مهندسی همچون فیزیک هسته‌ای، مهندسی انرژی، مهندسی مواد و همچنین فناوری‌های دقیق و حساس در تجهیزات پزشکی، هوافضا و حسگرهای دقیق الکترونیک، وابسته یا متأثر از صنعت هسته‌ای است.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فواید صنعت هسته‌ای در بخش پزشکی و دارویی برای تشخیص یا درمان بیماری‌های سخت و همچنین تأثیر این صنعت در صنایع مرتبط با کشاورزی و محیط زیست را از دیگر عرصه‌های کاربردی آن برشمردند و گفتند: در صنعت هسته‌ای، غنی‌سازی اورانیوم، نقطه‌ای اساسی و کلیدی است که دشمنان ما هم بر روی این نقطه دست گذاشته‌اند.

    ایشان در بیان علت بی‌فایده بودن صنعت عظیم هسته‌ای بدون برخورداری از توانایی غنی‌سازی گفتند: بدون غنی‌سازی، برای تأمین سوخت نیروگاهها باید دست نیاز به سمت دارندگان آن دراز کنیم؛ مانند اینکه به ما بگویند با وجود برخورداری از نفت، حق احداث پالایشگاه و تولید بنزین ندارید و باید برای خرید و تأمین بنزین خود، به خواست کشورهای دیگر عمل کنید.

    رهبر انقلاب اسلامی افزودند: بدون غنی‌سازی و امکان تولید سوخت، حتی داشتن ۱۰۰ نیروگاه هسته‌ای به دردی نمی‌خورد؛ چرا که برای تأمین سوخت باید در مقابل آمریکا دست دراز کنیم و آنها ممکن است دهها شرط برای این کار تعیین کنند همچنان‌که در دهه ۸۰ و برای تأمین سوخت ۲۰ درصد این مسئله تجربه شد.

    ایشان با اشاره به ماجرای وساطت دو کشور دوست ایران به درخواست رئیس‌جمهور وقت آمریکا برای انتقال بخشی از مواد غنی‌شده ۳.۵ درصد در ازای گرفتن سوخت ۲۰ درصد برای تأمین نیاز داخلی گفتند: در آن مقطع، مسئولین مبادله را پذیرفتند و بنده گفتم که طرف مقابل باید سوخت ۲۰ درصد را به بندرعباس منتقل کند و ما پس از آزمایش، مبادله را انجام می‌دهیم اما وقتی آنها دقت و اصرار ما را دیدند زیر قول خود زدند و سوخت ۲۰ درصد را ندادند.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: البته در طول همان زد و خوردهای سیاسی، دانشمندان ما سوخت ۲۰ درصد را در داخل تولید کردند.

    رهبر انقلاب، حرف اول و مطالبه آمریکایی‌ها در موضوع هسته‌ای را محرومیت کامل ایران از این صنعت و فواید گوناگون آن برای مردم و همچنین بیکار و مأیوس شدن هزاران پژوهشگر و دانشمند جوان هسته‌ای خواندند و گفتند: سردمداران بی‌ادب و گستاخ آمریکا این خواسته را به زبان‌های مختلف تکرار می‌کنند.

    ایشان واقعیت مطالبات زورگویانه آمریکا را مخالفت با پیشرفت و استغنای ملت ایران دانستند و تأکید کردند: این حقایق را گفتیم تا ملت ایران تا حدودی در جریان قرار بگیرد؛ مسئولان هم باید بیشتر توضیح دهند.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه «پاسخ ما به یاوه‌گویی‌های دولت پر سر و صدا و بی‌تدبیر آمریکا معلوم است»، اظهار عجز چند سال قبل یکی از رؤسای جمهور آمریکا را مبنی بر اینکه اگر می‌توانستم پیچ و مهره‌های صنعت هسته‌ای ایران را باز می‌کردم، یادآوری کردند و افزودند: امروز پیچ و مهره‌های صنعت هسته‌ای ما بسیار محکم‌تر شده است و همچنان‌که آن رئیس‌جمهور اعتراف کرد که نتوانست کاری از پیش ببرد، حاکمان امروز صهیونی و آمریکایی هم بدانند که در این مورد هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند.

    ایشان اولین حرف جمهوری اسلامی به طرف آمریکایی و دیگر مخالفان صنعت هسته‌ای ایران را زیر سؤال بردن مبنای حقوقی ادعاهای آنها دانستند و گفتند: حرف ما به آنها این است که اختیار ملت ایران به دست خودش است. شما چه کاره هستید و از چه موضع حقوقی در خصوص داشتن یا نداشتن غنی‌سازی ما دخالت می‌کنید؟

    رهبر انقلاب در بخش پایانی سخنانشان با اشاره به جنایات حیرت‌انگیز و غیرقابل باور رژیم صهیونیستی در غزه که با ایجاد مرکزی به عنوان تقسیم غذا مردم را به رگبار می‌بندند، گفتند: این حد از پستی، خباثت، شقاوت و شرارت واقعاً حیرت‌آور است.

    ایشان آمریکا را شریک جنایات رژیم صهیونیستی خواندند و افزودند: به همین دلیل است که اصرار داریم آمریکا باید از این منطقه خارج شود.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، تکلیف دولت‌های اسلامی را سنگین خواندند و با تأکید بر اینکه امروز جای ملاحظه، محافظه‌کاری، بی‌طرفی و سکوت نیست، افزودند: اگر یک دولت اسلامی به هر شکل و بهانه‌ای چه با عادی‌سازی روابط، چه با بستن راه کمک به مردم فلسطین و چه با توجیه جنایات صهیونیستها از این رژیم حمایت کند، یقین بداند که ننگ ابدی بر پیشانی آن خواهد ماند.

    رهبر انقلاب اسلامی عقوبت الهی و اخروی همکاری با صیهونیست‌ها را بسیار سخت و سنگین دانستند و افزودند: البته در همین دنیا نیز ملت‌ها این خیانت‌ها را فراموش نخواهند کرد؛ ضمن اینکه تکیه به رژیم صهیونیستی برای هیچ دولتی امنیت‌آفرین نیست زیرا این رژیم به حکم قاطع الهی در حال فروپاشی است و ان‌شاءالله تحقق آن، دیری نخواهد پایید.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین روز عرفه را بهار دعا و خشوع و توجه و توسل برشمردند و به ملت به خصوص جوانان توصیه کردند با استفاده حداکثری از فرصت عرفه و قرائت دعای عاشفانه امام حسین در این روز، دعای ۴۷ صحیفه سجادیه را نیز به هر مقدار که توانستند بخوانند و با خدا راز و نیاز کنند.

    در ابتدای این مراسم، حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی در سخنانی، انقلاب اسلامی را مردمی‌ترین انقلاب تاریخ خواند و گفت: «عزت» برای مردم هویت‌ساز است و همواره باید مراقب باشیم که بر مبنای تأکیدات مکرر امام بزرگوار و رهبر معظم انقلاب، «عزت اسلامی» و «عزت ملی» ما تحت هیچ شرایطی مخدوش نشود.

    تولیت آستان مطهر امام خمینی، بیداری و مقاومت ناشی از انقلاب اسلامی در لبنان، عراق، یمن و فلسطین را مهم برشمرد و با انتقاد از سکوت برخی کشورها در مقابل جنایات رژیم صهیونیستی در غزه گفت: امروز صدای امام در گوش همه است که اسرائیل باید محو شود و از بین برود چون یک غده سرطانی است.


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ | 20:12 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    حضور و سخنرانی رهبر انقلاب در مراسم سی و ششمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (رحمه‌الله)

    رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در اجتماع عظیم و پرشور مردم در حرم مطهر امام خمینی(رض)، با اشاره به تأثیرات محسوس انقلاب اسلامی در تحولات امروز جهان تأکید کردند: امام راحل عظیم‌الشأن با تدبیر و عقلانیتی برخاسته از ایمان، اصولِ استمرار حرکت مقتدرانه و عزتمند انقلاب و کشور را ذیل مفهوم اساسی «استقلال ملی» گنجاند و ایران عزیز در پرتو همین اصول، به پیشرفت، رفاه عمومی، امنیت پایدار، ارتقای بیشتر موقعیت خارجی و آینده روشن خود دست خواهد یافت.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین در تبیین مسئله ملی هسته‌ای، برخورداری ایران از چرخه کامل و افتخارآمیز سوخت هسته‌ای را نتیجه باور ملت و دانشمندان جوان به «ما می‌توانیم» خواندند و با اشاره به تأثیرات مهم این صنعت در پیشرفت علوم و صنایع دیگر، طرح هسته‌ای ارائه شده آمریکا را در ضدیت کامل با اصل راهگشای «ما می‌توانیم» دانستند و تأکید کردند: صنعت عظیم هسته‌ای بدون غنی‌سازی عملاً بی‌فایده است و آمریکا و رژیم صهیونیستی بدانند برای تحقق هدف اصلی خود یعنی جمع کردن صنعت هسته‌ای در ایران، هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند.

    ایشان، امام خمینی را معمار بزرگ نظامِ رشد‌یابنده، با ثبات و پر اقتدار جمهوری اسلامی برشمردند و گفتند: سی‌وشش سال بعد از رحلت آن مرد عظیم، حضور او و تأثیرات انقلابش در مسائلی مانند افول قدرت‌های بزرگ، شکل‌گیری نظام چند قطبی، تنزل شدید جایگاه و نفوذ آمریکا، اوج‌گیری نفرت از صهیونیزم حتی در اروپا و آمریکا و حرکت بسیاری از ملت‌ها در بیداری و نفی ارزش‌های غربی محسوس است.

    رهبر انقلاب با اشاره به غافلگیری دنیای غرب در مقابل «بسیج ملت ایران به‌وسیله یک عالم دینی، پیروزی امام و ملت با دستان خالی بر رژیم تا دندان مسلح و وابسته پهلوی و جاروشدن بساط حضور آمریکایی‌ها و صهیونیست‌های مفتخور و غارتگر از ایران»، گفتند: غافلگیری دوم غربی‌ها تشکیل نظام جمهوری اسلامی با تدبیر و پیگیری‌های امام بود.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با یادآوری امید آمریکایی‌ها به روی‌کارآمدن حکومتی سازشکار در ایران و تأمین دوباره منافع نامشروع آنها در کشور، افزودند: امام با ابراز صریح مواضع خود درباره تشکیل یک نظام اسلامی و دینی در ایران، این امید آمریکایی‌ها را به باد داد و توطئه‌های مخرب دشمنان از همین جا آغاز شد.

    ایشان حجم، تنوع و شدت طرح‌های ویرانگر غربی‌ها بخصوص آمریکا را در قبال انقلاب اسلامی، در تاریخ انقلاب‌های معاصر بی‌سابقه خواندند و گفتند: تحریکات قومی، مسلح کردن گروه‌های ضدانقلاب و چپ، تحریک و پشتیبانی از گرگ خونخواری به نام صدام برای حمله به ایران و ترور اصحاب امام از جمله اقدامات خصمانه دشمنان بود که خط ترورِ عناصر تأثیرگذار در دهه‌های بعد هم با ترور دانشمندان هسته‌ای ادامه یافت.

    رهبر انقلاب «تحریم‌های همه‌جانبه‌ای که همچنان ادامه دارد، حمله نظامی آمریکا به طبس و حمله به هواپیمای مسافربری ایران برفراز خلیج فارس» را از دیگر اقدامات خبیثانه دشمنان ملت و انقلاب خواندند و گفتند: پشت سر همه این توطئه‌ها، دولت‌های مستکبر بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی و دستگاه‌های جاسوسی مانند سی‌آی‌اِی آمریکا، اِم‌آی‌شش انگلیس و موساد رژیم اشغالگر قرار داشته‌اند.

    ایشان هدف از این اقدامات منحط و ویرانگر را تضعیف جمهوری اسلامی دانستند و تأکید کردند: ملت و نظام در مقابل همه این توطئه‌ها طاقت آورده و بیش از هزار توطئه را خنثی کرده‌اند و جمهوری اسلامی نه‌تنها ضعیف نشده بلکه با قدرت به مسیر خود ادامه داده و از این پس نیز مقتدرانه به پیش خواهد رفت.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای غلبه احساسات بر عقلانیت را آفتی بزرگ و عامل اصلی انحراف انقلاب‌ها از جمله انقلاب فرانسه برشمردند و تأکید کردند: امام راحل عظیم‌الشأن با تدبیر الهی و عقلانیت برخاسته از ایمانِ به غیب، انقلاب اسلامی را در قبال این آفت نابودکننده حفظ کرد و مصونیت بخشید و اجازه نداد غلبه احساسات بر عقلانیت، انقلاب و حرکت مردم را از مسیر اولیه منحرف کند.

    ایشان ولایت فقیه و استقلال ملی را دو رکن عقلانیت امام خواندند و افزودند: رکن ولایت فقیه، حافظ جنبه دینی و مانع از انحراف انقلاب برآمده از انگیزه‌ها و ایثار ایمانی مردم است و استقلال ملی نیز حاوی بسیاری از اندیشه‌ها و اهداف امام است.
    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تعبیر از استقلال ملی به انزوا و قطع رابطه با دنیا را نادرست و نوعی مغالطه دانستند و افزودند: استقلال ملی یعنی ایران و ملت با ایستادن روی پای خود و بدون تکیه به دیگران، منتظر چراغ سبز یا نگران چراغ قرمز آمریکا و امثال آن نباشند و با تشخیص خود و بدون توجه به موافقت یا مخالفت قدرتها تصمیم بگیرند و اقدام لازم را انجام دهند.

    ایشان در بیان اولین اصل برگرفته از بیانات امام بزرگوار در زمینه استقلال ملی، اصل «ما می‌توانیم» را مورد تأکید قرار دادند و گفتند: بر خلاف رژیم طاغوت که «ما نمی‌توانیم» را به ملت باورانده بود، امام اعتماد به نفس و «ما می‌توانیم» را در هویت ملی ایران و در جوانان و سیاستمداران زنده کرد که پیشرفت‌های شگفت‌انگیز در بخش‌های علمی، فناوری، دفاعی، آبادانی و سازندگی کشور مرهون این روحیه و باور است.

    رهبر انقلاب طراحی‌های بدخواهان برای نفی روحیه «ما می‌توانیم» در ملت ایران را نشانه اهمیت بی‌بدیل این عنصر هویتی دانستند و خاطرنشان کردند: اکنون در همین قضیه هسته‌ای و گفتگوهایی که با وساطت عمان در حال انجام است، طرحی که آمریکایی‌ها ارائه کردند، صددرصد ضدّ «ما می‌توانیم» است.

    ایشان اصل «مقاومت» به معنی عمل بر طبق اعتقادات و سر خم نکردن در برابر اراده و تحمیل و زورگویی قدرت‌های بزرگ را مؤلفه‌ای دیگر از استقلال ملی خواندند و با تأکید بر «ارتقاء قدرت دفاعی» به‌عنوان اصلی دیگر گفتند: در ابتدای انقلاب توانایی ما در تولیدات دفاعی بسیار ناچیز و نزدیک به صفر بود ولی با تشویق و تأکید امام، کار افزایش قدرت دفاعی آغاز شد به شکلی که امروز ارزیابان قدرت‌های دفاعی دنیا به قرار گرفتن ایران در رتبه اول منطقه در برخی مقولات دفاعی، اذعان و یا از برخی توانایی‌های ایران با وجود تحریم اظهار شگفتی می‌کنند.

    اصل «تبیین» جزء دیگری از منظومه فکری و عملی امام بزرگوار در تأمین استقلال ملی ایران بود که رهبر انقلاب با اشاره به آن گفتند: امام از ابتدای نهضت در سال ۱۳۴۱ تا آخرین سال عُمر خود مسائل مهم را برای مردم تبیین می‌کرد که نوشته‌های ایشان در سال آخر خطاب به مردم، حوزه‌های علمیه و دانشگاهیان جزو برترین مکتوبات ایشان است. البته تبیین امام فقط متکی به احساسات نبود بلکه با استدلال، عقل‌ها را نیز قانع می‌کرد و هم‌زمان با دلها و مغزها سخن می‌گفت.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، اصل «استقامت» به معنی رها نکردن و مداومت در پیمودن صراط مستقیم را اصلی دیگر از مفهوم استقلال ملی در نگاه امام برشمردند و افزودند: امام بزرگوار افکار و دلهای مردم و جوانان را با این اصول آشنا و همراه کرد و هویت انقلاب و استمرار حرکت آن در خط مستقیم را با عقلانیت متکی به این اصول تضمین کرد.

    ایشان مقصود برخی افراد از دعوت به عقلانیت را سر خم کردن و تسلیم شدن مقابل آمریکا و زورگویان دانستند و گفتند: این عقلانیت نیست؛ عقلانیت آن است که امام توانست با قوی و مقتدر کردن مردم و کشور، ایران را در دنیا آبرومند کند و آینده روشنی را پیش روی مردم قرار دهد که ان‌شاءالله با استمرار حرکت ملی در مسیری که با عقلانیت امام پایه‌گذاری شد، امنیت پایدار، پیشرفت و رفاه عمومی و ارتقاء بین‌المللی بیشتری نصیب ملت خواهد شد.

    رهبر انقلاب بخش دیگری از سخنانشان را به تبیین مسئله‌ی ملیِ هسته‌ای و بیان نکاتی برای آگاهی مردم اختصاص دادند و گفتند: ایران به برکت هوش جوانان و همت دانشمندان پر تلاش خود توانسته از چرخه کامل سوخت هسته‌ای برخوردار شود در حالی که کشورهای صاحب این توانایی در دنیا کاملاً معدود هستند.

    ایشان فواید صنعت هسته‌ای را منحصر به تولید برق پاک و ارزان ندانستند و افزودند: صنعت هسته‌ای یک صنعت مادر و اصلی است و بر اساس گزارش‌های متخصصان و دانشمندان که باید به مردم هم ارائه شود، عرصه‌های متنوع علوم پایه و مهندسی همچون فیزیک هسته‌ای، مهندسی انرژی، مهندسی مواد و همچنین فناوری‌های دقیق و حساس در تجهیزات پزشکی، هوافضا و حسگرهای دقیق الکترونیک، وابسته یا متأثر از صنعت هسته‌ای است.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فواید صنعت هسته‌ای در بخش پزشکی و دارویی برای تشخیص یا درمان بیماری‌های سخت و همچنین تأثیر این صنعت در صنایع مرتبط با کشاورزی و محیط زیست را از دیگر عرصه‌های کاربردی آن برشمردند و گفتند: در صنعت هسته‌ای، غنی‌سازی اورانیوم، نقطه‌ای اساسی و کلیدی است که دشمنان ما هم بر روی این نقطه دست گذاشته‌اند.

    ایشان در بیان علت بی‌فایده بودن صنعت عظیم هسته‌ای بدون برخورداری از توانایی غنی‌سازی گفتند: بدون غنی‌سازی، برای تأمین سوخت نیروگاهها باید دست نیاز به سمت دارندگان آن دراز کنیم؛ مانند اینکه به ما بگویند با وجود برخورداری از نفت، حق احداث پالایشگاه و تولید بنزین ندارید و باید برای خرید و تأمین بنزین خود، به خواست کشورهای دیگر عمل کنید.

    رهبر انقلاب اسلامی افزودند: بدون غنی‌سازی و امکان تولید سوخت، حتی داشتن ۱۰۰ نیروگاه هسته‌ای به دردی نمی‌خورد؛ چرا که برای تأمین سوخت باید در مقابل آمریکا دست دراز کنیم و آنها ممکن است دهها شرط برای این کار تعیین کنند همچنان‌که در دهه ۸۰ و برای تأمین سوخت ۲۰ درصد این مسئله تجربه شد.

    ایشان با اشاره به ماجرای وساطت دو کشور دوست ایران به درخواست رئیس‌جمهور وقت آمریکا برای انتقال بخشی از مواد غنی‌شده ۳.۵ درصد در ازای گرفتن سوخت ۲۰ درصد برای تأمین نیاز داخلی گفتند: در آن مقطع، مسئولین مبادله را پذیرفتند و بنده گفتم که طرف مقابل باید سوخت ۲۰ درصد را به بندرعباس منتقل کند و ما پس از آزمایش، مبادله را انجام می‌دهیم اما وقتی آنها دقت و اصرار ما را دیدند زیر قول خود زدند و سوخت ۲۰ درصد را ندادند.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای افزودند: البته در طول همان زد و خوردهای سیاسی، دانشمندان ما سوخت ۲۰ درصد را در داخل تولید کردند.

    رهبر انقلاب، حرف اول و مطالبه آمریکایی‌ها در موضوع هسته‌ای را محرومیت کامل ایران از این صنعت و فواید گوناگون آن برای مردم و همچنین بیکار و مأیوس شدن هزاران پژوهشگر و دانشمند جوان هسته‌ای خواندند و گفتند: سردمداران بی‌ادب و گستاخ آمریکا این خواسته را به زبان‌های مختلف تکرار می‌کنند.

    ایشان واقعیت مطالبات زورگویانه آمریکا را مخالفت با پیشرفت و استغنای ملت ایران دانستند و تأکید کردند: این حقایق را گفتیم تا ملت ایران تا حدودی در جریان قرار بگیرد؛ مسئولان هم باید بیشتر توضیح دهند.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با تأکید بر اینکه «پاسخ ما به یاوه‌گویی‌های دولت پر سر و صدا و بی‌تدبیر آمریکا معلوم است»، اظهار عجز چند سال قبل یکی از رؤسای جمهور آمریکا را مبنی بر اینکه اگر می‌توانستم پیچ و مهره‌های صنعت هسته‌ای ایران را باز می‌کردم، یادآوری کردند و افزودند: امروز پیچ و مهره‌های صنعت هسته‌ای ما بسیار محکم‌تر شده است و همچنان‌که آن رئیس‌جمهور اعتراف کرد که نتوانست کاری از پیش ببرد، حاکمان امروز صهیونی و آمریکایی هم بدانند که در این مورد هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند.

    ایشان اولین حرف جمهوری اسلامی به طرف آمریکایی و دیگر مخالفان صنعت هسته‌ای ایران را زیر سؤال بردن مبنای حقوقی ادعاهای آنها دانستند و گفتند: حرف ما به آنها این است که اختیار ملت ایران به دست خودش است. شما چه کاره هستید و از چه موضع حقوقی در خصوص داشتن یا نداشتن غنی‌سازی ما دخالت می‌کنید؟

    رهبر انقلاب در بخش پایانی سخنانشان با اشاره به جنایات حیرت‌انگیز و غیرقابل باور رژیم صهیونیستی در غزه که با ایجاد مرکزی به عنوان تقسیم غذا مردم را به رگبار می‌بندند، گفتند: این حد از پستی، خباثت، شقاوت و شرارت واقعاً حیرت‌آور است.

    ایشان آمریکا را شریک جنایات رژیم صهیونیستی خواندند و افزودند: به همین دلیل است که اصرار داریم آمریکا باید از این منطقه خارج شود.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، تکلیف دولت‌های اسلامی را سنگین خواندند و با تأکید بر اینکه امروز جای ملاحظه، محافظه‌کاری، بی‌طرفی و سکوت نیست، افزودند: اگر یک دولت اسلامی به هر شکل و بهانه‌ای چه با عادی‌سازی روابط، چه با بستن راه کمک به مردم فلسطین و چه با توجیه جنایات صهیونیستها از این رژیم حمایت کند، یقین بداند که ننگ ابدی بر پیشانی آن خواهد ماند.

    رهبر انقلاب اسلامی عقوبت الهی و اخروی همکاری با صیهونیست‌ها را بسیار سخت و سنگین دانستند و افزودند: البته در همین دنیا نیز ملت‌ها این خیانت‌ها را فراموش نخواهند کرد؛ ضمن اینکه تکیه به رژیم صهیونیستی برای هیچ دولتی امنیت‌آفرین نیست زیرا این رژیم به حکم قاطع الهی در حال فروپاشی است و ان‌شاءالله تحقق آن، دیری نخواهد پایید.

    حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همچنین روز عرفه را بهار دعا و خشوع و توجه و توسل برشمردند و به ملت به خصوص جوانان توصیه کردند با استفاده حداکثری از فرصت عرفه و قرائت دعای عاشقانه امام حسین در این روز، دعای ۴۷ صحیفه سجادیه را نیز به هر مقدار که توانستند بخوانند و با خدا راز و نیاز کنند.

    در ابتدای این مراسم، حجت‌الاسلام والمسلمین سید حسن خمینی در سخنانی، انقلاب اسلامی را مردمی‌ترین انقلاب تاریخ خواند و گفت: «عزت» برای مردم هویت‌ساز است و همواره باید مراقب باشیم که بر مبنای تأکیدات مکرر امام بزرگوار و رهبر معظم انقلاب، «عزت اسلامی» و «عزت ملی» ما تحت هیچ شرایطی مخدوش نشود.

    تولیت آستان مطهر امام خمینی، بیداری و مقاومت ناشی از انقلاب اسلامی در لبنان، عراق، یمن و فلسطین را مهم برشمرد و با انتقاد از سکوت برخی کشورها در مقابل جنایات رژیم صهیونیستی در غزه گفت: امروز صدای امام در گوش همه است که اسرائیل باید محو شود و از بین برود چون یک غده سرطانی است.

    https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gifhttps://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/breadcrump.gif آنچه در ادامه در اختیار مخاطبان قرار میگیرد، «بسته‌های خبری» است که صرفاً جهت بازنشر سریع بیانات رهبر انقلاب اسلامی در رسانه KHAMENEI.IR و حساب‌های رسمی آن در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است.

    http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif بخش‌هایی از بیانات رهبر انقلاب در این دیدار:
    * فردا روز عرفه است؛ بهار دعاست، بهار خشوع و توجه و توسل. از این فرصت، همه‌مان باید ان‌شاءالله استفاده کنیم. من به‌خصوص به جوان‌ها عرض می‌کنم که از فرصت روز عرفه حداکثر استفاده را بکنند؛ دعا کنند، توسل کنند، با خدای متعال خواسته‌های خودشان، حوائج خودشان، اهداف خودشان را در میان بگذارند و از خدای متعال کمک بخواهند، هدایت بخواهند.

    توصیه می‌کنم به‌خصوص جوان‌ها که علاوه بر دعای امام حسین در روز عرفه که دعای بسیار باحال و عاشقانه‌ای است، دعای امام سجاد علیه‌السلام، که دعای چهل و هفتم صحیفه‌ی سجادیه است، این دعا را هم بخوانند. البته دعای مفصلی است، اما هر مقداری که حال دعا دارید و می‌توانید، لزومی ندارد که انسان همه‌ی دعا را اگر وقت ندارد یا حال و مجال ندارد، بخواند.

    * نظام سیاسی کشور ما، الحمدلله، نظام دارای رشد و ثبات و اقتدار است. برآمده و متولّد شده از یک انقلاب عظیم است. رهبر آن انقلاب و پدیدآورنده‌ی آن انقلاب و معمار نظام اسلامیِ برآمده از آن انقلاب، مرد بزرگی است که امروز بعد از سی و چند سال از رحلت ایشان، حضور او در جهان همچنان محسوس است. تأثیر او، تأثیر عظیم او و تأثیر انقلاب او را انسان در جهان امروز می‌تواند به وضوح مشاهده کند.

    نظم بین‌المللی چندقطبیِ جهان، متأثر از انقلاب او است. افول قدرت‌های بزرگ، متأثر از انقلاب بود. تنزل شدید جایگاه و نفوذ آمریکا در دنیا، متأثر از انقلاب او است. نفرت عمومی از صهیونیسم که امروز به‌طور واضح در دنیا دیده می‌شود، متأثر از انقلاب او است. صراحت بسیاری از ملت‌ها، به‌خصوص جوان‌هایشان، در نفی ارزش‌های غربی که امروز مشاهده می‌شود، متأثر از انقلاب اوست.

    امروز در جهان غرب، در اروپا، حتی در آمریکا و کشورهای وابسته به این‌ها، انسان می‌بیند یک حرکتی را به سمت بیزاری از ارزش‌های غربی. این‌ها، انقلاب امام بزرگوار ما و انقلاب ملت ایران، قطعاً تا حدود زیادی در همه‌ی این چیزهایی که عرض کردیم مؤثر بوده است و تأثیر گذاشته است. یک چنین انقلابی، امام بزرگوار به کمک مردم به وجود آورد.

    * انقلاب اسلامی ایران دنیای غرب را غافلگیر کرد. غافلگیر شدند، احساس نمی‌کردند، گمان نمی‌کردند که یک مرد روحانی تنها و بدون تجهیزات و بدون منابع مالی معتنابه، بتواند یک ملت را وارد میدان کند. این را در غرب هیچ‌کس احتمال نمی‌داد و گمان نمی‌کرد.

    احتمال نمی‌دادند که این ملت، با هدایت و رهبری این عالم دینی، بتواند با دست خالی بر رژیم تا دندان مسلحِ حاکم بر ایران غلبه پیدا کند؛ آن هم رژیمی که همه‌ی قدرت‌های دنیا از او حمایت می‌کردند، چه شرقی و چه غربی.

    احتمال نمی‌دادند که این رژیم را ساقط کند. احتمال نمی‌دادند که این انقلاب و این امام، بتواند آمریکایی‌ها را و صهیونیست‌ها را که سال‌ها در ایران جا خوش کرده بودند و بر همه‌چیز تسلط داشتند، بتواند این‌ها را جارو کند، بتواند این‌ها را از کشور بیرون کند، اثری از این‌ها در کشور باقی نماند.

    * غافلگیری بعدی غربی‌ها از انقلاب، تشکیل نظام جمهوری اسلامی بود. اگر بعد از انقلاب، یک حکومت سازش‌کاری بر سر کار می‌آمد ـ همچنان‌که در اوایل کار، یک نشانه‌هایی هم از این دیده شد ـ یک حکومت سازش‌کار با غرب بر سرکار بیاید، اگر چنین چیزی اتفاق می‌افتاد، غربی‌ها امیدوار می‌شدند که بتوانند دوباره در ایران نفوذ کنند و منافع نامشروع خودشان را در این کشور تأمین کنند.

    لکن امام، مواضع صریح و روشن خود را در بنای اسلامی کشور ابراز کرد. یعنی امام اعلام کرد ـ هم در زبان، هم در عمل ـ که نظامی که برآمده از این انقلاب است، یک نظام اسلامی است، یک نظام دینی است.

    از این‌جا توطئه‌ها شروع شد. غربی‌ها، بعد از آن که احساس کردند که انقلاب در چه جهتی حرکت می‌کند، به کدام سمت ملت ایران دارند حرکت می‌کنند و می‌روند، توطئه‌های دشمنان، طرح‌های مخرب آن‌ها، طرح‌های ویرانگر آن‌ها برای کشور عزیز ما و ملت ما شروع شد.

    * بنده هیچ نظام انقلابی را در دنیا، در تاریخ این یکی دو سه قرن انقلاب‌ها، نمی‌شناسم که تا این اندازه در معرض توطئه و دشمنی و طراحی دشمنان قرار گرفته باشد.

    شما نگاه کنید ببینید از اول انقلاب، از تحریکات قومی؛ قومیت‌ها را تحریک کردند، تا مسلح کردن گروه‌های چپ؛ گروه‌های چپ در ایران کم و بیش بودند، این‌ها را مسلح کنند، در دانشگاه و جاهای دیگر این‌ها را بگنجانند، آماده برای حرکت علیه نظام. تا تحریک و پشتیبانی گرگ خونخواری مثل صدام حسین؛ تحریکش کردند، وادارش کردند، تشویق کردند که به مرزهای ما حمله کند. تا ترورهای هدفمند؛ ترور شهید مطهری، ترور شهید بهشتی، ترور شهید مفتح، ترور شهید رجایی، ترور شهدای محراب، و همین‌طور ادامه پیدا کند تا ترور دانشمندان هسته‌ای، تا ترور جوانان فعال انقلابی.

    این‌ها را ببینید، این‌ها مجموعه طراحی‌هایی است که علیه نظام برخاسته از انقلاب در ایران انجام گرفت. بعد هم تحریم‌ها؛ تحریم‌های همه‌جانبه. بعد هم حملات مستقیم؛ مثل حمله‌ی طبس، حمله‌ی آمریکایی‌ها به طبس و آن قضیه‌ی معروف و معجزه‌آسا، یا حمله به هواپیمای مسافربری، از این قبیل کارها و اسقاط هواپیما.

    این کارها نسبت به نظام برآمده از انقلاب اسلامی، از اول انقلاب شروع شد. البته تا امروز هم ادامه دارد. این انواعِ این طرح‌ها و این توطئه‌ها، از لحاظ تنوع، از لحاظ شدت عمل، از لحاظ مضمون خباثت‌آمیز آن‌ها، به نظر من در هیچ انقلابی از این انقلاب‌های شناخته‌شده‌ی دنیا سابقه ندارد.

    * چه کسی این توطئه‌ها را انجام می‌داد؟ یک وقت هست که گروه‌های تروریستی کاری را انجام می‌دهند، در ایران این‌جور نبود. این توطئه‌ها، این طراحی‌ها، این خباثت‌ها، به‌وسیله‌ی دولت‌های مستکبر ـ عمدتاً آمریکا و صهیونیسم ـ و به‌وسیله‌ی دستگاه‌های جاسوسی معروف دنیا، مثل سیا که مال آمریکاست، مثل ام‌آی‌۶ که مال انگلیس است، مثل موساد که مال رژیم صهیونیستی است، این توطئه‌ها به‌وسیله‌ی آن‌ها انجام می‌گرفت.

    نظام اسلامی، جمهوری اسلامی، در مقابل همه‌ی این توطئه‌ها و طراحی‌ها و دشمنی‌ها طاقت آورد، طاقت آورد. این توطئه‌ها را خنثی کرد. شاید اگر بشماریم، بیش از هزار توطئه به‌وسیله‌ی جمهوری اسلامی خنثی شد. بعضی‌ها را هم پاسخ داد.

    مهم این است که این‌ها، این توطئه‌ها را انجام دادند برای این‌که جمهوری اسلامی را تضعیف کنند، اما جمهوری اسلامی نه‌فقط تضعیف نشد، بلکه روزبه‌روز بر توانایی‌های آن و قدرت آن افزوده شد؛ نه‌فقط در داخل کشور، بلکه حتی در خارج از کشور، توانایی‌های گوناگون جمهوری اسلامی افزایش پیدا کرد.

    و همین‌جا من به ملت ایران عرض کنم و همه‌ی کسانی که به مسائل ایران علاقه دارند، بدانند که از این پس هم، به توفیق الهی، تا آن‌جا که بتوانیم، بر قدرت همه‌جانبه‌ی ملی خود خواهیم افزود.

    * قیام‌های اجتماعی در همه‌جای دنیا معمولاً به کمک احساسات شکل می‌گیرند. احساسات کمک می‌کند به این‌که قیام‌های اجتماعی شکل بگیرد و پیروز بشود. اگر اندیشه‌ای و عقلانیتی هم پشت سر این احساسات وجود داشته باشد، غالباً در لابلای نظرات و اجتهادهای برخاسته از این احساسات، آن پشتوانه‌های عقلانی گم می‌شود، کمرنگ می‌شود.

    احساسات خیلی اوقات اهداف عقلانیِ قیام‌ها را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. نتیجه چیست؟ نتیجه این است که وقتی احساسات فروکش کرد، مسیر حرکتی که انقلاب برای آن به وجود آمده است، آن مسیر عوض می‌شود، چون آن عقلانیتی که پشت سر این قیام بود، آن عقلانیت گم شده، کم‌اثر شده؛ لذا مسیر عوض می‌شود. نمونه‌های متعددی در تاریخ دارد.

    امام، انقلاب اسلامی را در قبال این آفتِ نابودکننده حفظ کرد و مصونیت داد. امام بزرگوار، با تدبیر الهی و با عقلانیت برخاسته از ایمان به خدا و ایمان به غیب، کاری کرد که این آفت، دامن انقلاب اسلامی را نگیرد. یعنی احساسات؛ خب، در انقلاب ما هم احساسات زیاد بود. ایشان کاری کرد که احساسات نتواند مسیر اصلی و درستِ اولیه‌ی انقلاب را و حرکت مردم را منحرف بکند و مردم را از آن راه دور بکند.

    * امام کاری کرد که احساسات نتواند مسیر اصلی و درستِ اولیه‌ی انقلاب را و حرکت مردم را منحرف بکند و مردم را از آن راه دور بکند. چه‌کار کرد؟ عقلانیت امام، آن عقلانیتی که موجب شد بتواند این کار را انجام بدهد، مظهرش دو رکن اساسی بود: یک رکن، ولایت فقیه؛ یک رکن، استقلال ملی.

    رکن اول، بنابراین، ولایت فقیه بود. ولایت فقیه، جنبه‌ی دینی این انقلاب را حفظ کرد. اگر ولایت فقیه نبود، این انقلابی که با انگیزه‌ی دینی، با گذشت ناشی از ایمان به خدا به وجود آمده بود، از راه دین منحرف می‌شد.

    رکن دوم، استقلال ملی بود. البته استقلال ملی، استقلال به معنای قطع رابطه با محیط پیرامون و دنیا نیست. بعضی‌ها مغالطه نکنند که بگویند ما خودمان را منزوی کردیم؛ نه، نخیر. استقلال، به معنای عدم ارتباط با کسی نیست. استقلال، معنایش این است که ایران، کشور ایران، ملت ایران، روی پای خودش بایستد.

    * سرفصل‌های مکررِ بیان امام در ذیل این «استقلال ملی» می‌گنجد. من چند تا از این سرفصل‌ها را عرض می‌کنم. یک سرفصل: «اصلِ ما می‌توانیم» است. امام یاد داد به ما که بگوییم و باور کنیم که می‌توانیم. در رژیم گذشته، گفته بودند و باورانده بودند که ما نمی‌توانیم؛ کاری از دست ما برنمی‌آید، دیگران باید برای ما انجام بدهند. امام، ۱۸۰ درجه عکس این را در هویت ملی ملت ایران وارد کرد: «ما می‌توانیم»، یعنی اعتمادبه‌نفس را در ملت، در جوانان، زنده کرد.

    این «ما می‌توانیم» آن‌قدر مهم است که برای نفیِ این «ما می‌توانیم»، طراحی می‌کنند. الان در همین قضیه‌ی اخیر هسته‌ای، و گفتگوهایی که در زمینه‌ی هسته‌ای با وساطت عمان وجود دارد، طرحی که آمریکایی‌ها ارائه کردند، صددرصد ضدِ «ما می‌توانیم» است.

    * صنعت هسته‌ای فقط برای انرژی نیست. بعضی خیال می‌کنند صنعت هسته‌ای فقط برق پاک است. که البته همین‌جور هم هست: انرژی پاک و ارزان، این ناشی از صنعت هسته‌ای است. لکن فقط این نیست. این، یک جزئی از فواید صنعت هسته‌ای است.

    صنعت هسته‌ای، یک صنعت مادر است؛ یک صنعت مادر. متخصصین و دانشمندان و کسانی که حرفه‌شان این است، برای ما توضیح دادند، و من امیدوارم برای مردم هم بیشتر توضیح بدهند: عرصه‌های متعدد علمی متأثر از صنعت هسته‌ای‌اند. عرصه‌های متعدد علمی، از جمله: فناوری‌های دقیق و حساس مثل تجهیزات پزشکی، هوافضا، حسگرهای دقیق، الکترونیک؛ این‌ها مربوط به صنعت هسته‌ای‌اند، متأثر از صنعت هسته‌ای هستند. از جمله: علوم پایه و مهندسی، مثل فیزیک هسته‌ای، مهندسی انرژی، مهندسی مواد.

    از جمله: کاربردهای پزشکی و دارویی، هم در تشخیص، هم درمان؛ این‌ها متأثر از صنعت هسته‌ای هستند. صنعت هسته‌ای، در درمان بعضی از بیماری‌های سخت، حرف اول را می‌زند؛ هم در تشخیص، هم در درمان.

    در صنایع مربوط به کشاورزی، در صنایع مربوط به محیط زیست، این موارد متعددی از این قبیل هست که وابسته به صنعت هسته‌ای است یا متأثر از صنعت هسته‌ای.

    * صنعت هسته‌ای، یک صنعت مادر است، یک صنعت اصلی است. حالا در صنعت هسته‌ای، یک نقطه وجود دارد که به منزله‌ی کلید است، و آن عبارت است از: غنی‌سازی اورانیوم.

    دشمنان ما روی همین غنی‌سازی اورانیوم تکیه کرده‌اند، روی این انگشت گذاشته‌اند. صنعت هسته‌ای با این عظمت، بدون داشتن توانایی غنی‌سازی، یک چیز بی‌فایده است. زیرا برای سوخت نیروگاه‌هایمان باید دستمان را دراز کنیم به دیگران.

    این مثل این می‌ماند که شما نفت در داخل کشورتان داشته باشید، اما حق نداشته باشید پالایشگاه درست کنید، بنزین تولید کنید. نفت دارید اما بنزین را باید از دیگری بخرید. آن کشور، اگر خواست به شما می‌فروشد، به هر قیمتی خواست می‌فروشد؛ اگر هم نخواست، نمی‌فروشد. بهانه‌ای می‌آورد، نمی‌فروشد. می‌گوید فلان کار را بکن، و الا بنزین نمی‌دهم.

    هدف آن‌ها این است. ما اگر صد تا نیروگاه هسته‌ای داشته باشیم، اما غنی‌سازی نداشته باشیم، به دردمان نمی‌خورد. برای خاطر این‌که نیروگاه هسته‌ای احتیاج به سوخت دارد. اگر این سوخت را نتوانیم در داخل کشور تولید کنیم، باید دست دراز کنیم طرف آمریکا. و آن‌ها برای دادن سوخت هسته‌ای ممکن است ده‌ها شرط بگذارند. ما این را امتحان کردیم در دهه‌ی ۸۰.

    * در دهه‌ی ۸۰، سرِ سوخت ۲۰ درصد، رئیس‌جمهور آمریکا، دو نفر از رؤسای‌جمهورِ دوست ما را خودش واسطه کرد که به ایران بگویید یک مقداری از غنی‌سازی‌های سه‌ونیم درصد را به ما بدهد، ما ۲۰ درصدی را که احتیاج دارد، به او می‌دهیم.

    ما احتیاج داشتیم به ۲۰ درصد. مسئولین قبول کردند. بنا شد که مبادله بشود. بنده گفتم که این مبادله باید این‌جوری باشد که آن‌ها ۲۰ درصد را بیاورند بندرعباس، ما آزمایش کنیم، ببینیم درست است، بعد آن را می‌گیریم، سه‌ونیم درصدی را به آن‌ها می‌دهیم.

    وقتی دیدند ما روی گرفتن ۲۰ درصد دقت داریم و اصرار داریم، زیر قول خودشان زدند و ندادند. البته در همین اوقات، در همین حین که مشغول این زدوخوردهای سیاسی بودند مسئولین ما سرِ این قضیه، دانشمندان ما خودشان در داخل، ۲۰ درصد را تولید کردند.

    * حرف اول آمریکایی‌ها این است که شما اصلاً صنعت هسته‌ای نداشته باشید. ایران صنعت هسته‌ای نداشته باشد. شما در رادیودارو به ما احتیاج داشته باشید، در انرژی به ما احتیاج داشته باشید، در دستگاه آب‌شیرین‌کن به ما احتیاج داشته باشید، در ده‌ها رشته‌ی مهم دیگر به ما وابسته باشید. اصلاً صنعت هسته‌ای نداشته باشید.

    الان ما هزاران جوان دانشمند، در مسائل هسته‌ای و مرتبط با هسته‌ای در کشور داریم. این‌ها را ما مأیوس کنیم؟ بیکار کنیم؟ از آینده‌ی کشور خودمان ناامید کنیم؟ آمریکایی‌ها این را می‌خواهند، این را می‌گویند، این را مطالبه می‌کنند از ما.

    سردمداران بی‌ادب و گستاخ آمریکا، این خواسته را با زبان‌های گوناگون تکرار می‌کنند. آن‌ها با پیشرفت مخالفند، با پیشرفت ایران مخالفند، با استغنای ملت ایران مخالف‌اند. پاسخ ما به یاوه‌گویی‌های دولتِ پر سروصدا و بی‌تدبیر آمریکا، معلوم است. معلوم است ما چه جواب می‌دهیم.

    یک روز، چند سال قبل از این، یکی از رؤسای‌جمهور آمریکا گفت: «من اگر بتوانم، پیچ و مهره‌های صنعت هسته‌ای ایران را باز می‌کنم و از بین می‌برم»؛ که البته اعتراف کرد که نمی‌تواند. از آن روز، پیچ‌ومهره‌های صنعت هسته‌ای ما، بسیار محکم‌تر هم شده است. او البته اقرار کرد که نمی‌تواند پیچ‌ومهره‌ها را باز کند؛ گفت: «نمی‌توانم، اگر می‌توانستم، می‌کردم.»

    این‌هایی هم که امروز سر کارند ـ صهیونی و آمریکایی ـ این‌ها هم بدانند که نمی‌توانند؛ در این مورد، هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند.

    * اولین مطلبی که ما در باب هسته‌ای به طرف‌های آمریکایی و غیره می‌گوییم این است که: شما چه‌کاره‌اید؟ چرا دخالت می‌کنید که ایران باید غنی‌سازی داشته باشد یا نداشته باشد؟ به شما چه؟ شما امکانات اتمی دارید، بمب اتم دارید، ویرانگری شدید دنیا در اختیار شماست. به شما چه که ملت ایران غنی‌سازی داشته باشد یا نداشته باشد؟ صنعت هسته‌ای داشته باشد یا نداشته باشد؟ یک ملتی ا‌ست، اختیارش دست خودش است. به شما ربطی ندارد. شما چه‌کاره‌اید؟ از چه موضع حقوقی این حرف‌ها را شما می‌زنید؟

    * جنایات رژیم صهیونیستی در غزه واقعاً حیرت‌انگیز است؛ انسان باورش نمی‌آمد که اینجور، این‌ها طرح‌های جنایت‌آمیزی داشته باشند. ببینید، این‌ها یک بمب می‌انداختند، یک خانه، دو خانه خراب می‌شد، ده نفر یا پانزده نفر مثلاً شهید می‌شدند. دیدند نه، این کم است.

    حالا چه‌کار می‌کنند؟ حالا یک مرکزی را درست می‌کنند به‌عنوان تقسیم غذا. چون مواد غذایی که وارد غزه نمی‌شود، به‌عنوان تقسیم غذا، مردم هجوم می‌برند برای این‌که غذا از آن‌جا بگیرند. این‌ها با یک مسلسل، ده برابر آن چیزی را که با بمب از بین می‌بردند، از بین می‌برند. کشتن مردم برایشان گران تمام می‌شد، ارزانش کردند. باید بمب مصرف می‌کردند، حالا گلوله مصرف می‌کنند.

    این حیرت‌انگیز است. واقعاً این جنایت، انسان را متحیر می‌کند که چقدر انسان ممکن است پست و خبیث و شقی و شریر باشد که بتواند یک چنین کاری را بکند.

    * دولت‌های اسلامی امروز خیلی تکلیف دارند. می‌خواهم صریح به دولت‌ها بگویم امروز جای مجامله و ملاحظه‌کاری و بی‌طرفی نیست. امروز، روزِ سکوت کردن نیست.

    اگر دولتی در میان دولت‌های اسلامی، به هر شکلی، به هر بهانه‌ای، از رژیم صهیونیستی حمایت بکند ـ چه با عادی‌سازی روابط، چه با بستن راه کمک به فلسطین، چه با توجیه جنایات صهیونیست‌ها ـ یقین بداند که ننگ ابدی بر پیشانی‌اش خواهد ماند.

    و دولت‌ها بدانند، با تکیه به رژیم صهیونیستی، برای هیچ دولتی امنیت به‌وجود نمی‌آید. نمی‌توانند امنیت را، با تکیه به رژیم صهیونیستی، به‌دست بیاورند. چون رژیم صهیونی، به حکم قاطع الهی، در حال فروپاشی ا‌ست و ان‌شاءالله دیری نخواهد پایید.


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ | 19:58 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    خط حزب‌الله ۴۹۷ | خط به خط با روح‌الله

    * چهارصد و نود و هفتمین شماره‌ هفته‌نامه‌ «خط حزب‌الله» در آستانه‌ی سالگرد عروج ملکوتی حضرت امام خمینی رحمه‌الله منتشر شد.

    * سرمقاله ویژه‌نامه ۱۴ خرداد خط حزب‌الله، نگاهی به جلوه‌های ایمان و اعتماد به وعده‌های الهی، تکیه به مردم، شهامت و استقامت و ایمان و عمق‌اندیشی در سیره حضرت امام خمینی رحمه‌الله و امتداد آن تا امروز توسط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای داشته است.

    * به مناسبت انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «روح‌الله» معرفی این کتاب و بخش‌هایی از گفت‌وگو با نویسنده آن را در خط ویژه‌نامه حزب‌الله بخوانید.

    * نیروهای مؤمن و انقلابی سراسر کشور می‌توانند در چاپ و توزیع این هفته‌نامه در مساجد و هیئت‌های مذهبی شهر و منطقه سکونت خود مشارکت کنند.

    دریافت «خط حزب‌الله» نسخه مطالعه


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: خـــــــــط حـــــــــــزب الله

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ | 19:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    سرمقاله هفته‌نامه‌ی خط حزب‌الله

    خط به خط با روح‌الله

    https://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/home/rect-1-n.gif عصر روز دوّم فروردین سال ۱۳۴۲ وقتی مأموران رژیم پهلوی به مردم و طلّاب عزادار شهادت حضرت امام صادق علیه‌السلام در مدرسه‌ی علمیّه‌ی فیضیّه در قم یورش بردند و با سفّاکی هر‌چه تمام‌تر، دست به سرکوب و خشونت زدند، چنان جوّ رعب و وحشت بر شهر سایه افکنده بود که حتّی بیمارستان‌های این شهر نیز جرئت پذیرش مجروحان این حمله‌ی وحشیانه را نداشتند.

    در این وضعیّت، جمع کوچکی از طلّاب برای چاره‌جویی و شرح ماوقع به منزل امام رفتند و در واقع، به آنجا پناه بردند. حق هم داشتند بترسند؛ آنچه دیده بودند و تجربه کرده بودند حدّاقل در تاریخ معاصر ایران کم‌نظیر بود. امام خمینی، در آن جمع محدود و مضطرب، سخنانی گفتند که عجیب می‌نمود: «‌‌ناراحت و نگران نشوید، مضطرب نگردید، ترس و هراس را از خود دور کنید.‌‌ ‌‌شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصائب و فجایع، صبر و استقامت کردند که آنچه ما‌‌ ‌‌امروز می‌بینیم، نسبت به آن چیزی نیست. پیشوایان بزرگوار ما حوادثی چون روز عاشورا‌‌ ‌‌و شب یازدهم محرّم را پشت سر گذاشته‌اند و در راه دین خدا یک چنان مصائبی را‌‌ ‌‌تحمّل کرده‌اند. شما امروز چه می‌گویید؟ از چه می‌ترسید؟ برای چه مضطربید؟... دستگاه حاکمه با ارتکاب این جنایت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهیّت چنگیزی خود را به‌خوبی نشان داد. دستگاه جبّار با دست زدن به این‌‌ ‌‌فاجعه، شکست و نابودی خود را حتمی ساخت. ما پیروز شدیم؛ ما از خدا می‌خواستیم‌‌ ‌‌که این دستگاه ماهیّت خود را بُروز دهد و خود را رسوا کند.‌» (صحیفه‌ی امام، جلد ۱، ص ۱۶۶)

    این سخنان، در آن جوّ رعب و وحشت و ساعاتی پس از یک سرکوب وحشیانه و تمام‌عیار، در ظاهر آن‌قدر از واقعیّتِ آن لحظه و صحنه دور بود که انگار فقط گفته شده بود تا مرهمی بر روح مضطرب و دل لرزان آن جمع باشد؛ آن‌چنان که رهبر معظّم انقلاب اسلامی، بیش از شصت سال بعد، آن را این‌گونه روایت می‌کنند: «در آن شب تاریخیِ پس از حمله به فیضیّه در سال ۴۲ که امام راحل در خانه‌ی خود پس از نماز عشاء، برای جمع محدود و مرعوب طلّاب سخن میگفت، شاید این تعبیر بلند که «اینها میروند و شما میمانید»، به نظر بعضی از ما بلندپروازی و آرزوپروری تلقّی میشد، امّا گذر زمان نشان داد که ایمان و صبر و توکّل، کوه موانع را از جا میکَند و کید دشمنان در برابر سنّت الهی ناکارآمد است.» (پیام «حوزه‌ی پیشرو و سرآمد» ۱۴۰۴/۲/۱۷)

    از آن تعبیر بلند و پیش‌بینی عجیب در آن شب تاریک و دهشت‌زا تا طلوع فجر پیروزی، پانزده سال به طول انجامید؛ سال‌هایی که با پستی‌وبلندی‌های بسیاری روبه‌رو بود و در مقاطعی رژیم پهلوی حتّی خود را در اوج شوکت و قدرت می‌دید و خود و حامیانش حتّی در خواب نیز نمی‌دیدند که پیش‌بینی آن مرد خدا ــ که حالا دیگر در تبعید بود و حتّی اجازه‌ی ارتباط با مردمش را هم نداشت ــ محقّق شود.

    امروز نیز از جهاتی بی‌شباهت به آن روزها نیست: مستکبران عالم دست به دستِ هم داده‌اند تا راه خمینی کبیر را سد و انقلاب اسلامی، این میراث بزرگ او را که سدّی در برابر مطامع شیطانی آنان است از میان بردارند؛ در آمریکا کسی بر مصدر امور است که دست کمی از فرعون ندارد، رجز می‌خواند و مرگ و زندگی دیگران را در دست خود می‌داند و تا ادّعای خدایی، فاصله‌ی چندانی ندارد؛ سگ هار این فرعون در منطقه همچنان کشتار می‌کند و در ظاهر، کسی جلودار این ماشین کشتار نیست؛ امّا در همین زمانه‌ی اتّحاد زَر و زور و تزویر، رهبر انقلاب نوید پیروزی می‌دهند و آینده را روشن و ظفر را قطعی می‌دانند، چنان که روز گذشته در دیدار نخست‌وزیر پاکستان نیز تأکید کردند که «ما به آینده‌ی دنیای اسلام خوش‌بین هستیم.» ۱۴۰۴/۳/۵

    این شهامت و استقامت و ایمان و عمق‌اندیشی، محصول تأسّی به سیره‌ی حضرت امام است؛ امامی که ادّعا و سخنی از خود نداشت و هر‌چه می‌اندیشید و می‌گفت و می‌کرد برگرفته از اسلام بود؛ اسلامی ناب که محدود به احکام مطهّرات و نجاسات نبود و نیست و با تکیه بر فقه پویا، برای زندگی پیچیده‌ی بشر امروزی نیز حرف و ایده داشت و دارد. ۳۶ سال از عروج آن مرد خدا می‌گذرد امّا دشمنی‌ها با او نه‌تنها کم نشده، بلکه بیشتر نیز شده است. اگر امام مرده است، پس علّت این‌همه دشمنی چیست؟ آیا همین دشمنی‌ها روشن‌ترین گواه زنده بودن راه و میراث او نیست؟ اگر انقلاب از مسیر خود منحرف شده بود، چه نیازی به این‌همه لجن‌پراکنی و عداوت!

    همانگونه که رهبر انقلاب بارها تاکید کرده‌اند، مردم در اندیشه و عمل حضرت امام جایگاهی حقیقی و ویژه داشتند. این جایگاه برخاسته از یک باور قلبی بود نه همچون دیگر سیاستمداران دنیا که مردم را توده‌ای موهوم و ابزاری برای کسب قدرت و رسیدن به منافع خود می‌دانند. امام با همین باور و نگاه در نخستین سخنرانی خود پس از ورود به میهن از تبعید، فرمودند؛ «من به پشتیبانی این ملت، دولت تعیین میکنم...».

    امروز نیز بسیاری از پیش‌بینی‌ها و تصمیمات و اقدامات رهبر انقلاب براساس شناخت مردم و به پشتیبانی آن است. مردمی که علی رغم پیچیده‌ترین و سخت‌ترین عملیات‌ها، فشارها و حملات در حوزه‌های مختلف اقتصادی، فرهنگی، رسانه‌ای و ... همچنان پای کار امام و انقلاب‌اند. و بالاخره باید گفت علی رغم گذشتن ۳۶ سال از رحلت جانسوز آن مرد تاریخ ساز و بزرگ، راه و خط او ادامه دارد و میثاقی که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال ۱۳۶۸ با قاطعیت درباره ادامه این خط عنوان کردند، همچنان با قوت و قدرت پابرجاست؛ «خطّى که امام براى انقلاب ترسیم کردند و ده سال است که ما و ملّت ایران بر اساس آن خط حرکت میکنیم، خطّ عظمت اسلام و مسلمین است؛ خطّ دفاع از محرومین و مستضعفان در سراسر عالم است؛ خطّى و راهى است که ملّت ایران را در دنیا به‌صورت یک ملّت زنده و سرافراز درآورده و ما را از حالت ملّت عقب‌افتاده‌ی وابسته‌ی مرده‌اى به‌صورت مستقل‌ترین و زنده‌ترین و فعّال‌ترین ملّتهاى دنیا درآورده؛ خطّى است که ایمان مردم و محبّت مردم و عشق مردم به اسلام را برانگیخته و آنها را در این راه به فداکاری‌هاى اعجاب‌انگیز و بی‌نظیر واداشته. این خط، زندگى ما است، همه‌ی هستى ما است، هویّت ملّى و انقلابى ما است و به فضل پروردگار همین خط، با قاطعیّت، با قدرت، با امید، با همان روحیه‌اى که امام در طول دوران نهضت و دوران انقلاب عملاً به ما تعلیم دادند به پیش خواهد رفت. ما براى تحکیم راه امام و راه انقلاب، براى فداکارى و تلاش و کوشش شبانه‌روزى آماده‌ایم، جانهاى ما و خونهاى ما فداى این راه و این خط است و سعادت ما در این است که زندگی‌مان را در این [راه] بگذرانیم؛ در این هیچ تردیدى نیست.» ۱۳۶۸/۰۵/۱۲

    خط به خط با روح‌الله

    ۳۶ سال از عروج آن مرد خدا می‌گذرد امّا دشمنی‌ها با او نه‌تنها کم نشده، بلکه بیشتر نیز شده است. اگر امام مرده است، پس علّت این‌همه دشمنی چیست؟ آیا همین دشمنی‌ها روشن‌ترین گواه زنده بودن راه و میراث او نیست؟ اگر انقلاب از مسیر خود منحرف شده بود، چه نیازی به این‌همه لجن‌پراکنی و عداوت! همانگونه که رهبر انقلاب بارها تاکید کرده‌اند، مردم در اندیشه و عمل حضرت امام جایگاهی حقیقی و ویژه داشتند.

    [متن کامل]


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: پــــیـــامـــهــای رهـــبــری

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴ | 19:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    امام خمینی ره 1

    امام خمینی ره 2

    امام خمینی ره 3

    امام خمینی ره 4

    امام خمینی ره 5

    امام خمینی ره 6

    امام خمینی ره 7

    «انتظار فرج از نیمه‌ی خرداد کشم‏»
    ‏‏از غم دوست در این میکده فریاد کشم‏
    ‏‏دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم‏
    ‏‏داد و بیداد که در محفل مارندی نیست‏
    ‏‏که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم‏
    ‏‏شادیم داد غمم داد و جفا داد و وفا‏
    ‏‏با صفا منت آن را که به من داد کشم‏
    ‏‏عاشقم عاشق روی تو نه چیز دگری‏
    ‏‏بار هجران و وصالت بدل شاد کشم‏
    ‏‏مردم از زندگی بی‌تو که با من هستی‏
    ‏‏طرفه سری است که باید بر استاد کشم‏
    ‏‏سالها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید‏
    ‏‏انتظار فرج از نیمه خرداد کشم‏

    ***

    رفتی از دنیا تو ای تاجِ سرِما

    به مناسبت 14خرداد رحلت امام خمینی ره

    رفتی از دنیا تو ای تاجِ سرِما - ای امام ومقتداورهبرِما

    ای خمینی رهنمای ما توبودی - خودامام ومقتدای ما توبودی

    دررهِ ایمان تو بودی یاورِما - ای امام و مقتدا و رهبرِما

    ای خمینی یاورِ مستضعفینی - جانشین بهرِ ِامیرالمؤمنینی

    چون علی بودی امام وسرورِما - ای امام و مقتدا و رهبرِما

    ای خمینی زنده كردی حكمِ قرآن - داده ای رونق به تقوا،دین وایمان

    زنده شد نامِ خدای اكبرِما - ای امام و مقتدا و رهبرِما

    مسلمین را سرفراز و زنده كردی - حكم دین رادرجهان پاینده كردی

    درمذلّت دشمنانِ كافرِما - ای امام و مقتدا و رهبرِما

    حوزه و فقه وحدیث وعلم دین را - نام زهرا و امیر المؤمنین را

    تاج عزّت كرده ای تو برسرِما - ای امام و مقتدا و رهبرِما

    از تو جمهوری اسلامی ایران - گشته برپاكاخ شاهی گشته ویران

    گشته بسم اللّه تاج وافسرما - ای امام و مقتدا و رهبرِما

    راهِ توراهِ حسین بن علی بود - ازسخنهای تو ایمان منجلی بود

    آن وصیت نامه ات شد محورِما - ای امام و مقتدا و رهبرِما

    باقری روحِ خداباشدخمینی - نهضتِ او انقلابِ او حسینی

    گفته های او بود روشنگرِما - راهِ او شد راهِ ما و رهبرِما

    سه بت شكن درسه زمان

    جهان شد از وجودِ سه بت شكن آگاه***كه درسه دورِ زمان جلوه كرد نورالله

    یكی ظهوربه بابِل نمودوبت بشكست***كه نام اوست بقرآنِ حق خلیل الله

    یكی نمود بیت خدا را زلوثِ بتها پاك***كه اوامام اوّلِ ما هست علی ولی الله

    یكی ظهوربه ایران نمودوبت بشكست***كه اوست رهبرِماها خمینی روح الله

    كنون درانتظارِ یكی بت شكن بدورانیم***كه اوست حجّتِ عصروخلیفهِ یِ اَلله


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: امام خمینی ره

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ | 22:34 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    امام خمینی ره

    آیت الله سید روح‌الله مصطفوی خمینی معروف به امام خمینی (۱۲۸۱-۱۳۶۸ ش)، فقیه، اصولی، عارف، مفسر، مرجع تقلید و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بود. اولین رهبر و اولین ولی فقیه نظام جمهوری اسلامی ایران در قرن چهاردهم هجری قمری بود. امام خمینی از مراجع تقلید شیعه بود که انقلاب ۱۳۵۷ ایران را رهبری کرد و در پی به‌نتیجه رسیدن آن، پس از اعلام نتیجه انتخابات تعیین نظام انقلاب، نظام جمهوری اسلامی ایران را بنیان‌ گذارد. مبارزات ‌ایشان از آغاز نوجوانی آغاز و سیر تکاملی آن به‌موازات تکامل ابعاد روحی و علمی‌ ایشان از یکسو و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی ‌ایران و جوامع اسلامی از سوی دیگر در اشکال مختلف ادامه یافته تا اینکه با مبارزات سیاسی به از بین بردن حکومت پهلوی و برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران انجامید. از امام خمینی بیش از چهل کتاب در زمینه‌های اخلاق، فقه، عرفان، فلسفه، حدیث، شعر و تفسیر به‌جای مانده که بیش‌تر آن‌ها را پیش از انقلاب ایران نگاشته است. وی از علمای بزرگی چون شیخ عبدالکریم حائری یزدی و میرزا محمدعلی شاه‌آبادی بهره برد. امام خمینی از سال ۱۳۴۱ شمسی به دنبال تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی، به مبارزه و مخالفت علنی با رژیم پهلوی اقدام نمود و در سال ۱۳۵۷ به رهبری ایشان، رژیم پهلوی سرکوب و انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید. از امام خمینی آثار متعددی در فقه، اصول، عرفان و اخلاق برجای مانده است.

    ولادت و خاندان

    سید روح الله مصطفوی (موسوی) فرزند سید مصطفی در روز بیستم جمادی الثانی ۱۳۲۰ قمری (مطابق با اول مهر ۱۲۸۱ شمسی) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی به دنیا آمد. جد اعلای ایشان -سید دین علی شاه- اصالتاً نیشابوری و از احفاد میر حامد حسین، صاحب کتاب «عبقات الانوار» بود؛ اما پس از مدتی به ایالت کشمیر از توابع هندوستان مهاجرت نمود. فرزند وی (جد آقای پسندیده) سید احمد نام داشت. او در بین سال‌های ۱۲۴۰ تا ۱۲۵۰ ق. در سفری که به عتبات عالیات )نجف و کربلا( داشت، با یوسف خان، که از اهالی خمین بود، آشنا می شود. یوسف خان که به مقامات علمی و اخلاقی وی پی برده بود، از او دعوت می کند به خمین بیاید و به هدایت و ارشاد مردم آن دیار بپردازد. از این رو، سید احمد راهی خمین می شود و پس از ازدواج با خواهر یوسف خان، در همین شهر ماندگار می شود. ثمره این ازدواج مبارک فرزندانی است که «سید مصطفی» (پدر سید مرتضی پسندیده) یکی از آنان است. سید مصطفی در اوان جوانی با دختر استاد خود -آقا میرزا احمد مجتهد خوانساری- ازدواج نمود. پس از آن، به همراه همسرش به نجف مهاجرت کرد و سال ها از محضر عالمانی چون شیخ انصاری بهره برد و به درجه اجتهاد رسید و در سال ۱۳۱۲ ق. به خمین بازگشت. او که مشاهده می کرد خان های ظالم آن منطقه، حق مردم را غصب می کنند، اسلحه به دست گرفته، به مبارزه با آنان برخاست و در همین راه در روز دوازدهم ذی القعده سال ۱۳۲۵ ق _در حالی که بیش از ۵ ماه از ولادت «روح الله» نمی گذشت_ در بین راه خمین و اراک، به دست دو نفر از اشرار در سن ۴۷ سالگی به شهادت رسید. بستگان وی برای اجرای حکم الهی قصاص به تهران)دارالحکومه وقت) رهسپار شدند و بر اجرای عدالت اصرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید.

    امام خمینی، در ۲۰ جمادی‌الثانی ۱۳۲۰ق (برابر با ۳ مهر ۱۲۸۱ش) در شهرستان خمین واقع در استان مرکزی ایران به دنیا آمد. پدر ایشان، سید مصطفی موسوی فرزند سید احمد موسوی، از علمای منطقه و مادرشان، هاجر خانم، دختر میرزا احمد خمینی بود. امام خمینی در سن ۲۷ سالگی با دختر حاج میرزا محمد ثقفی از روحانیون تهران ازدواج کرد. حاصل این ازدواج هشت فرزند (سه پسر و پنج دختر) بود که سه تن از آنان (یک پسر و دو دختر) در کودکی درگذشتند. دوره تحصیلات امام خمینی را می‌توان به سه بخش کلی تقسیم کرد: تحصیل در خمین، تحصیل در اراک و تحصیل در قم. در طول دوران تحصیل استادان مختلفی در شکل‌گیری شخصیت علمی و معنوی امام خمینی نقش داشتند که از جمله آنان می‌توان به افراد زیر اشاره کرد: محمدعلی شاه‌آبادی، سید محمدتقی خوانساری، عبدالکریم حائری یزدی و سید حسین طباطبایی بروجردی. امام خمینی آثار متعددی را در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی به نگارش درآورده است. مبارزات سیاسی امام خمینی از دوران نوجوانی آغاز شد و به‌تدریج با رشد آگاهی سیاسی و اجتماعی ایشان، ابعاد گسترده‌تری یافت. مهم‌ترین فعالیت اجتماعی-سیاسی امام خمینی، رهبری انقلاب اسلامی ایران بود که منجر به سرنگونی حکومت پهلوی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی شد. اندیشه و دیدگاه‌های امام خمینی در زمینه‌های مختلف علوم اسلامی و مسائل اجتماعی-سیاسی، تأثیر عمیقی بر جامعه ایران و جهان اسلام داشته است. امام خمینی در زمینه‌های فقه، اصول، عرفان، فلسفه، سیاست و اجتماع، صاحب‌نظر بودند. از جمله مهمترین اندیشه‌های علمی، سیاسی و اجتماعی ایشان می توان نظریه ولایت فقیه، مبارزه با استکبار و وحدت اسلامی را نام برد.

    تولد و دوران کودکی

    پدر امام خمینی، سید مصطفی موسوی فرزند سید احمد موسوی در ۲۹ بهمن ۱۲۴۱ هجری شمسی (۲۹ رجب ۱۲۷۸ هجری قمری) در شهرستان خمین به‌دنیا آمد. مقدمات را در خمین نزد میرزا احمد خوانساری آموخت. علاقه و ارتباط نزدیک استاد و شاگرد، باعث شد که سید مصطفی دختر میرزا احمد را به‌همسری برگزیند. پس از ازدواج برای ادامه تحصیلات راهی اصفهان شد و بعد از مدتی به نجف اشرف و سامرا هجرت کرد و بیش از پنج سال از محضر بزرگانی چون میرزای شیرازی سود برد و در زمره علما و مجتهدین عصر خود قرار گرفت. به‌دعوت مردم خمین به این شهر بازگشت و زعامت و پیشوایی اهالی خمین و حومه را عهده‌دار شد. تاریخ بازگشت را سال ۱۳۱۲ق برابر با ۱۲۷۴ش در خاطره‌ها ثبت کرده‌اند.[۱]
    مقاومت سید مصطفی در برابر زورگویان حکومتی که همگی حامیان خان‌های آن روز بودند و حمایت‌های او از مظلومان شهری و روستایی، عرصه را بر زمین‌داران خمین تنگ کرده بود و راهی جز به شهادت رساندن آن عالم، پیش پای خود ندیدند. در تاریخ اسفند ۱۲۸۱ هجری شمسی (ذی‌الحجه ۱۳۲۰ قمری) در راه خمین به اراک مورد سوء قصد اشرار قرار گرفت و بر اثر اصابت چند گلوله در چهل سالگی به‌شهادت رسید. پیکر ایشان به نجف اشرف منتقل گردید و در آنجا دفن شد. سید احمد موسوی مشهور به "هندی" پدر آیت‌ الله سید مصطفی موسوی، از آن‌رو به "هندی" شهرت یافته بود که سال‌ها پیش نیای بزرگوارش، به انگیزه تبلیغ دین از نیشابور به کشمیر هجرت کرده بود و در آنجا به‌ شهادت رسید. از آن پس به رسم و سپاس مردم هند، به "دینعلی شاه" لقب گرفت. پدر سید احمد از نوادگان میر حامد حسین، صاحب عبقات الانوار است.[۲] سید احمد پس از شهادت پدر، کشمیر را به قصد نجف ترک گفت و در آن شهر به اجتهاد دست یافت. وی بنا به درخواست مردم خمین، نجف را ترک گفت تا امور شریعت آنان را به‌عهده گیرد. در خمین با بانویی به نام سکینه عقد همسری بست و بعد از سه دختر، خداوند به او فرزندی داد که نامش را مصطفی نهاد. سید احمد در اواخر سال ۱۲۸۵ یا ۱۲۸۶ قمری وفات می‌کند.[۳] هاجر خانم مادر امام خمینی، زنی از خاندان علم و تقوا و فرزند میرزا احمد خمینی بود.[۴] روح‌الله دایه ای نیز به نام ننه خاور داشت. پدر امام به ننه خاور گفته بود: " تا وقتی که پسرم روح‌الله را شیر می‌دهی، دست به‌سوی هیچ سفره‌ای جز سفره خود و یا غذایی که از خانه من برای تو فرستاده می‌شود، دراز مکن".[۵] امام خمینی پنجمین ماه عمر خود را با درد یتیمی آغاز کرد و از آن پس مادرش و عمه‌اش بانو صاحبه خانم، تربیت او را عهده‌دار بودند. پس از دو سال و نیم از جنگ بین‌المللی اول اجساد کشته شدگان جنگ، شهر را به وبا مبتلا کرد. ماست موثرترین دارو برای کاهش آثار وبا بود اما قشون روس، ماست‌ها را از خانه می‌گرفتند و خود را ایمن می‌کردند. مادر گرامی روح‌الله، هر از گاه فرزندش را با مشکی پر از ماست به در خانه بیماران می‌فرستاد اما خانه پدری روح‌الله نیز از گزند وبا مصون نماند و نخست صاحبه خانم، عمه شجاع و فداکار و‌ اندکی پس از او در سال ۱۲۹۷ شمسی (۱۳۳۶ قمری)[۶]هاجر، مادر روح‌الله، دار فانی را وداع گفت.[۷] حاصل ازدواج آیت‌ الله سید مصطفی موسوی و‌ هاجر خانم سه پسر و سه دختر بود. سید مرتضی)معروف به پسندیده) برادر امام خمینی که در ۲۲ آبان ماه ۱۳۷۵ در سن ۱۰۰ سالگی در قم درگذشت و پیکر وی پس از تشییع و اقامه نماز میت توسط آیت‌ الله‌ محمدتقی بهجت، در مسجد بالاسر واقع در جوار حرم حضرت معصومه (علیها‌السلام) به‌خاک سپرده شد. برادر دیگر امام آقا سید نورالدین(هندی) که در مرداد ۱۳۵۵ به رحمت ایزدی پیوست. سه دختر آیت‌ الله سید‌ مصطفی عبارتند از: فاطمه خانم، آغازاده خانم، مولود آغا خانم.[۸]

    ازدواج و تشکیل خانواده

    امام خواستگاری اول خود را در ۲۵ سالگی انجام داد اما دختر سید محمد کمره‌ای ازدواج با ایشان را نپذیرفت.[۹] . برای بار دیگر در سن ۲۷ سالگی اقدام به خواستگاری کرد و همسر گزید که حاصل این پیوند خجسته، سه پسر و پنج دختر بود که از این میان یک پسر و دو دختر،‌ اندکی پس از تولد، به رحمت خدا رفتند. اسامی این فرزندان به این صورت است: مصطفی، علی (در چهار سالگی از دنیا رفت)، صدیقه (خانم اشراقی)، فریده (خانم اعرابی)، زهرا (خانم بروجردی)، سعیده (در کودکی در گذشت)، احمد و لطیفه (در کودکی در حوض افتاد و مرحوم شد) [۱۰] همسر ایشان، دختر حاج میرزا محمد ثقفی از روحانیون تهران بود. پیشنهاد این پیوند را سید محمدصادق لواسانی، دوست و هم‌درس امام داد. روح‌الله جوان، چندین بار به خانه میرزا محمد ثقفی تهرانی، پیغام فرستاد و آنان را از نیت خود باخبر کرد. اما "قدس ایران" که دختری دبیرستانی بود و سخت به تحصیل و زندگی در تهران خو کرده بود، هربار پاسخ منفی داد. (به گفته خود او، دلیل امتناعش از قبول این درخواست، بی‌رغبتی و نارضایتی از زندگی در قم بوده است.) تا اینکه بر اثر خوابی که خود آن را بیان کرده است، زندگی در قم با روح‌الله را پذیرفت. چون امام می‌خواستند جلسات درس تعطیل نشود، عروسی را ماه رمضان گرفتند که درس‌ها تعطیل است و با مهریه ۱۰۰۰ تومان عقد کردند.[۱۱]

    تحصیل و استادان

    سید روح الله خمینی از سنین کودکی و نوجوانی، قسمتی از معارف متداول روز و علوم مقدماتی و سطح حوزه های دینیه، از آن جمله ادبیات عرب، منطق و فقه و اصول را نزد معلمین و علمای منطقه (نظیر آقا میرزا محمد افتخارالعلماء، مرحوم میرزا رضا نجفی خمینی، مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی، مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانی و مرحوم آقا عباس اراکی و بیش از همه نزد برادر بزرگش آیت الله سید مرتضی پسندیده) فراگرفت و در سال ۱۲۹۷ ه.ش عازم حوزه علمیه اراک شد.

    تحصیلات

    دوره تحصیلات امام خمینی را می‌توان به سه بخش کلی تقسیم کرد: تحصیل در خمین، تحصیل در اراک و تحصیل در قم.

    تحصیل در خمین

    امام خمینی در همان اوان کودکی آغاز به درس کرد و داخل منزل خود نزد معلمی به نام میرزا محمود به خواندن و نوشتن پرداخت و سپس قدم به مکتب گذاشت.[۱۲]

    در مکتب ملا ابوالقاسم، قرائت و تجوید قرآن را فرا گرفت. پیش اساتید دیگری به نام‌های شیخ جعفر و میرزا محمد به درس و آموزش ادامه داد. پس از اتمام دوره مکتب‌خانه، به مدرسه احمدیه می‌رود تا درس‌های این مراکز جدید التاسیس را نیز تجربه کند. در مدرسه نزد شخصی به نام آقا حمزه محلاتی به تعلیم خط پرداخت و پیش از ۱۵ سالگی، تحصیلات فارسی آن روز را به پایان رساند. تحصیل علوم اسلامی نظیر صرف و نحو و منطق را در محضر یکی از دایی‌های خود به نام حاج میرزا محمدمهدی و برادر خود سید مرتضی پسندیده و آقا نجفی خمینی آغاز کرد و تا سال ۱۲۹۹ شمسی ۱۳۳۸ قمری به تحصیل مقدمات در محضر آنان ادامه داد.[۱۳] ایشان در این سن اخبار کشور و شهر را پی می‌گرفت و در همه فعالیت‌های مربوط به جوانان مدافع شهر، شرکت می‌جست. جمعه‌ها به میدان مشق تیر می‌رفت تا فنون دفاع را بیاموزد.

    تحصیل در اراک

    سال ۱۳۳۹ق امام خمینی برای تکمیل تحصیلات خود به اراک رفت. پیش از عزیمت به اراک، نخست تصمیم داشت که به اصفهان برود و در آن ادامه تحصیل دهد، اما آوازه شیخ عبدالکریم حائری یزدی که در آن سال‌ها در همه مراکز علمی پیچیده بود، خمینی جوان را به اراک کشاند. در اراک، وارد مدرسه سپهدار شد و منطق، نحو، بدیع و بیان را آموخت. در این دوره در محضر اساتیدی چون شیخ محمدعلی بروجردی، شیخ محمد گلپایگانی و آقا عباس اراکی تلمّذ کرد.[۱۴]

    تحصیل در قم

    در سال ۱۳۰۱ش (۱۳۴۰ق) که آیت‌ الله حائری حوزه علمیّه اراک را به شهر قم انتقال داد، امام خمینی نیز که تازه کتاب مطوّل را شروع کرده بود به قم رفت و در مدرسه دارالشفا مسکن گزید و در حوزه جدیدالتاسیس قم تحصیلات خود را با جدّیت بیش‌تری نزد اساتید بزرگ مانند میرزا محمدعلی ادیب تهرانی، سید محمدتقی خوانساری و میرزا سید علی یثربی کاشانی دنبال کرد و با پشت‌کار و کوشش‌های شبانه‌روزی موفق شد تا سال ۱۳۰۶ش ۱۳۴۵ق در ۲۵ سالگی سطوح عالیه را به پایان رسانیده و در حوزه درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت کند و پایه‌های علمی و مبانی فقهی و اصولی خود را تحکیم بخشد و به درجه اجتهاد فائق گردد. شاید یکی از کسانی که دیدار با او در زندگی امام تاثیرگذار بوده است، آیت‌ الله سید محمدتقی خوانساری باشد.[۱۵] دو سال بعد، در قم با حاج شیخ محمدرضا نجفی اصفهانی آشنا شد که فلسفه می‌دانست و در فلسفه غرب نیز دستی داشت. وی در قم داروینیسم و نقد آن را تدریس می‌کرد و مدتی روح‌الله جوان در این درس حاضر شد. استاد دیگر امام در معقول، حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی است. از میان همه اساتید امام آن‌که بیش از همه روح او را اشباع می‌کرد، درس عرفان نظری مرحوم محمدعلی شاه‌آبادی بود. شش سال، گاه هر روز و گاه هر چند هفته یک روز، نزد او می‌رفت تا کنار فقه و فلسفه، عرفان را نیز بیاموزد. علاوه بر این، در محضر آقا میرزا علی‌اکبر حکمی یزدی نیز علوم معنوی و عرفانی را در سینه‌ اندوخت، و عروض و قوافی و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد محمدرضا مسجدشاهی آموخت. از آیت‌ الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی اخلاق و عرفان را فرا گرفت و هماره از او به بزرگی و پاک نهادی یاد می‌کرد.[۱۶]

    مهاجرت به قم: اندکی پس از هجرت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی)نوروز ۱۳۰۰ ش، مطابق با رجب ۱۳۴۰ ق) به قم، امام خمینی نیز رهسپاره حوزه علمیه قم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلی علوم حوزوی را نزد اساتید حوزه قم طی کرد. که می توان از فراگرفتن تتمه مباحث کتاب مطوّل (در علم معانی و بیان( نزد مرحوم آقا میرزا محمدعلی ادیب تهرانی و تکمیل دروس سطح نزد مرحوم آیت الله سید محمدتقی خوانساری، و بیشتر نزد مرحوم آیت الله سید علی یثربی کاشانی و دروس خارج فقه و اصول نزد زعیم حوزه قم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی نام برد. همزمان با فراگیری فقه و اصول نزد فقها و مجتهدین وقت، به فراگیری ریاضیات و هیئت و فلسفه نزد مرحوم سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و ادامه همین دروس به اضافه علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقا میرزا علی اکبر حکیمی یزدی و عروض و قوافی و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد مرحوم آقا شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی و اخلاق و عرفان را نزد مرحوم آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی و عالی ترین سطوح عرفان نظری و عملی را به مدت شش سال نزد مرحوم آیت الله میرزا محمدعلی شاه‌آبادی بپردازد.


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: امام خمینی ره

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ | 22:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

    تدریس

    امام خمینی تدریس کتب فلسفی را در حالی که بیش از ۲۷ سال نداشت آغاز کرد لیکن در انتخاب شاگرد و کتابی که باید مورد بحث قرار گیرد دقت و احتیاط می‌کردند. ضمنا هم‌زمان با تدریس فلسفه، برای افراد شایسته و مورد اعتماد به‌طور خصوصی عرفان را طرح می‌کردند.[۲۷] در کنار درس فلسفه به تدریس اخلاق همت گماشتند. در آغاز این جلسه خیلی محدود بود و از روی کتاب منازل‌ السائرین مطالب را طرح می‌کردند. علاقمندان به درس ایشان آرام‌آرام رو به فزونی نهاد و به‌طوری که درس اخلاق به دو روز در هفته، یعنی پنجشنبه و جمعه‌ها رسید.[۲۸] عمال رضاشاه برای تعطیلی این درس فشار می‌آوردند که با مقاومت امام به‌نتیجه نرسیدند اما ناچار شدند برنامه درس اخلاق را از مدرسه فیضیه به مدرسه حاج ملا صادق در منطقه دوردست شهر منتقل کردند.[۲۹] تدریس علوم منقول و خارج فقه و اصول را در سال ۱۳۲۵ش ۱۳۶۴ق هم‌زمان با ورود آیت‌ الله بروجردی به قم آغاز کرد. البته پیش از شروع درس خارج، سالیان درازی به تدریس سطح اشتغال داشت و کتاب‌های فقه و اصول را برای گروهی از فضلا و محصلین شرح و بسط می‌داد. سبک تدریس و شیوه ویژه امام در بررسی مسائل علمی و باریک‌بینی‌هایی که در فقه و اصول به‌عمل می‌آورد، شاگردان را اهل دقت و تحقیق بار می‌آورد. با وجود اینکه برای استفاده از درس ایشان لازم بود پایه‌های علمی محصل تا حدودی بالا باشد اما بزرگ‌ترین کرسی تدریس، از آن ایشان بود.[۳۰] پس از تبعید، در نجف اشرف در بهمن‌ماه ۱۳۴۸ بحث ولایت فقیه را در مسجد شیخ انصاری نجف آغاز کردند.[۳۱] در ۱۳ جلسه‌ای که تا ۲۰ بهمن ادامه داشت، از حکومت اسلامی گفتند اما عده‌ای اشکال می‌کردند که شما چه وقت می‌توانید حکومت اسلامی تشکیل بدهید و جواب می‌شنیدند: "در قضایا نباید با این فکر وارد شد بلکه این‌کار بزرگ دارای ابعاد و مقدمات زیادی است. ما فعلا برنامه‌اش را تنظیم می‌کنیم و الا برنامه‌ای تنظیم شده‌ای باشد که نسل‌های آینده وقتی آمدند دوباره وقتشان برای تنظیم برنامه تلف نشود."[۳۲]

    تدریس و شاگردان : حضرت امام طی سال های طولانی در حوزه علمیه قم به تدریس دوره فقه، اصول، فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامی در مدرسه فیضیه، مسجد اعظم، مسجد محمدیه، مدرسه حاج ملا صادق، مسجد سلماسی، و... همت گماشت و در حوزه علمیه نجف نیز قریب ۱۴ سال در مسجد شیخ اعظم انصاری معارف اهل بیت و فقه را در عالی ترین سطوح تدریس نمود و در نجف بود که برای نخستین بار مبانی نظری حکومت اسلامی را در سلسله درس‌های ولایت فقیه بازگو نمود. به گفته شاگردان ایشان درس امام خمینی از معتبرترین کانون‌های درسی حوزه محسوب می شد و در برخی از دوره ها ـ سال‌های تدریس در حوزه علمیه قم ـ شاگردان حاضر در محضر استاد به ۱۲۰۰ نفر هم رسیده بود که در میان آنان دهها تن از مجتهدین مسلم و شناخته شده حاضر بودند. از جمله شاگردان مبرز حضرت امام عبارتند از: آیت‌الله سید جلال‌الدین آشتیانى؛آیت‌الله عبدالله جوادى آملى؛آیت‌الله مرتضى حائرى یزدى؛آیت‌الله سید على خامنه‌اى؛آیت‌الله سید مصطفى خمینى؛آیت‌الله جعفر سبحانى؛آیت‌الله سید موسى شبیرى زنجانى؛آیت‌الله یوسف صانعى؛آیت‌الله محمد فاضل لنکرانى؛آیت‌الله محمدعلى گرامى؛آیت‌الله حسین مظاهرى؛آیت‌الله محمدهادى معرفت؛آیت‌الله حسینعلى منتظرى؛آیت‌الله محمدرضا مهدوى کنى؛آیت‌الله حسین نورى همدانى.

    آثار و تألیفات

    دهها کتاب و اثر گرانبها از امام خمینی در مباحث اخلاقی، عرفانی، فقهی، اصولی، فلسفی، سیاسی و اجتماعی برجای مانده که بسیاری از آن ها تاکنون منتشر نشده است. متأسفانه تعدادی از رساله ها و تألیفات نفیس امام در جریان جابه جایی از منازل استیجاری و در جریان چندین مرحله یورش مأمورین ساواک شاه به منزل و کتابخانه ایشان مفقود گردیده است. برخی از این آثار عبارتند از: مناهج الوصول الی علم الاصول۲ جلد؛ انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة ۲ جلد؛ تحریر الوسیلة ۲ جلد؛ تهذیب الاصول؛ المکاسب المحرّمة ۲ جلد؛ سرّ الصلوة ، صلاة العارفین و معراج السالکین؛ تفسیر سوره حمد؛ نهضة عاشوراء؛ حاشیه بر شرح فصوص الحکم؛ حاشیه بر شرح فوائد الرضویه؛ شرح دعای سحر؛ شرح حدیث رأس الجالوت؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه؛ حاشیه بر مصباح الانس؛ شرح چهل حدیث؛ آداب نمازیا: آداب الصلوه؛ رساله لقاء الله؛ حاشیه بر اسفار؛ کشف الاسرار؛ بدایع الدرر فی قاعده نفی الضرر؛ رساله الاستصحاب؛ رساله فی التعادل والتراجیح؛ رساله الاجتهاد و التقلید؛ رساله فی الطلب والاراده؛ رساله فی التقیه؛ رساله فی قاعده من ملک؛ رساله فی تعیین الفجر فی اللیالی المقمره؛ کتاب الطهاره (۴ جلد)؛ تعلیقه علی العروة الوثقی؛ تعلیقه علی وسیلة النجاة؛ رساله نجاة العباد؛ حاشیه بر رسالت ارث؛ تقریرات درس اصول آیت الله بروجردی؛ توضیح المسائل (رساله عملیه)؛ مناسک حج؛ کتاب البیع (۵ جلد)؛ کتاب الخلل فی الصلوه؛ حکومت اسلامی یا ولایت فقیه؛ جهاد اکبر یا مبارزه با نفس؛ استفتائات؛ دیوان شعر؛ نامه های عرفانی؛ وصیتنامه سیاسی ـ الهی؛ صحیفه نور؛ مجموعه ۲۲ جلدی، در بردارنده بیانات، پیام‌ها، فرمان‌های حکومتی، مصاحبه‌ها، نامه‌ها و اجازات حسبیه امام خمینی. تقریرات دروس امام خمینی.

    فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی

    دوران جوانی

    وضعیت آشفته سیاسی و اجتماعی ایران در کودکی و نوجوانی سید روح‌الله، باعث حساسیت بیشتر امام خمینی به مسائل کشور شده بود. جنگ جهانی اول و نهضت مشروطه و نهضت دلیران تنگستان و میرزا کوچک‌خان جنگلی از مهم‌ترین اتفاقات دوران نوجوانی روح‌الله بود. آنچه بیش از همه، روح‌الله را در آن سال‌ها به وجد آورد، نهضت جنگل بود. در زمانی که امام به قم رفتند آیت‌ الله سید حسن مدرّس نماینده مجلس بود. احتمالا اولین دیدار ایشان به مدرّس در پاییز ۱۳۰۲ و جهت طرح مشکلات منطقه خمین بود.[۳۴] پس از این نیز دیدارها در محل مجلس شورای ملی تکرار شد. در جریان به سلطنت رسیدن رضا پهلوی، حرکت‌های اعتراضی نظیر مخالفت‌های آیت‌ الله مدرّس و حرکت آقا نورالله اصفهانی انجام شد اما امام در این سال‌ها معتقد به حرکت‌های فردی نبودند و معتقد بودند که حوزه باید به رهبری یک نفر به‌طور هماهنگ عمل کند و به‌همین خاطر از شیوه آیت‌ الله حائری تبعیت می‌کردند و حفظ موجودیّت حوزه را مهم‌تر از باقی امور می‌دانستند. [۳۵]

    همراهی با آیت‌الله بروجردی

    در ۱۵ اردیبهشت‌ماه ۱۳۲۳ و در اوضاع آشفته و فضای آزادی نسبی پس از رضا پهلوی، امام در پیامی به ملت از قیام برای خدا صحبت کرده‌اند و آن را تنها راه اصلاح دو جهان نامیده‌اند. " خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده ... قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی‌سواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره می‌کند. " و در ادامه آورده‌اند: "‌هان‌ ای روحانیین اسلامی! ‌ای علمای ربانی! ‌ای دانشمندان دین‌دار! ... امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه‌گرد شهوت‌ران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دست‌خوش اغراض باطله خود کنند. امروز شماها در پیشگاه خدای عالم چه عذری دارید؟". [۳۶] . در همین سال بود که علی‌اکبر حکمی‌زاده، طلبه جوان قمی کتابی ۴۰ صفحه‌ای منتشر کرد که اسرار هزار ساله نام داشت که شامل شبهاتی اعتقاداتی بود که زود مشهور شد و علما به فکر پاسخ افتادند. امام در کشف‌ الاسرار هم پاسخ به پرسش‌های اعتقادی را دادند و هم به رضاخان تاختند.[۳۷] . در همین کتاب ایده حکومت اسلامی و ضرورت قیام برای تشکیل آن را مطرح ساختند.
    پس از رحلت آیت‌ الله شیخ عبدالکریم حائری، سه مجتهد بزرگ آن روزگار، حوزه را اداره می‌کردند. در همین سال‌ها (به‌یژه پس از سقوط رضاخان) شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت‌ الله بروجردی شخصیت علمی برجسته‌ای بود که در برابر حکومت کوتاه نمی‌آمد لذا این پیشنهاد از سوی شاگردان مرحوم حائری به‌ویژه امام خمینی پیگیری شد.[۳۸] امام روزانه تا شصت نامه برای علما می‌نوشتند تا از آقای بروجردی بخواهند تا به قم بیاید.[۳۹] پس از رحلت آیت‌ الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت‌ الله قمی به مرجعیت رسید اما روح‌الله هرچه اعتبار داشت خرج مرجعیت آیت‌ الله بروجردی کرد.[۴۰] پس از آیت‌ الله قمی، مرجعیت آیت‌ الله بروجردی گسترش یافت و در این دوره امام خمینی، شخص مورد اعتماد وی بودند.
    امام از طرف آیت‌ الله بروجردی عضو هیات مصلحین بودند که مامور اصلاح حوزه بودند. تقریب بین مذاهب، فرستادن نماینده به الازهر، ساختن مسجد و مدرسه در خارج از کشور، اعزام مبلغ به کشورهای اسلامی، تشویق طلاب به آموختن دروس جدید، از جمله زبان انگلیسی از کارهایی است که در زمان آیت‌ الله بروجردی انجام شد که امام در آن‌ها شریک و یا بانی اصلاح بوده است.[۴۱] در آغاز ۱۳۲۸ با آغاز زمزمه‌هایی مبنی بر تاسیس مجلس موسسّان) طرحی برای باز کردن دست شاه بود) شایعه شد که آیت‌ الله بروجردی با این مجلس، اعلام موافقت فرموده است. امام خمینی به‌همراه چند تن از مراجع و علمای وقت، نامه‌ای سرگشاده به آیت‌ الله بروجردی نوشتند و از ایشان خواستند که با بیان نظرشان، به این شایعات خاتمه دهند.[۴۲] این اقدام هوشیارانه، منتهی به صدور اعلامیه‌ای از سوی زعیم حوزه‌های علمیه شد. ایشان در این بیانیه، هرگونه توافقی را با دولت پهلوی، درباره تاسیس مجلس موسسان، انکار کردند.[۴۳] بدین‌ترتیب دستگاه حکومتی نتوانست از نفوذ روحانیت به نفع مقاصد خود سود برد. آیت‌ الله بروجردی بارها در مواقع حسّاس امام را مورد مشورت قرار می‌داد یا ایشان را مامور گفت‌وگو با رژیم می‌کرد. تنها دیدار امام خمینی با شاه هم در سال ۱۳۲۹ به نمایندگی از آیت‌ الله بروجردی اتفاق افتاد و مربوط به خواسته مرجعیت درباره ممانعت از اعدام متهمّین به قتل در حادثه ابرقو بود.[۴۴] امام خمینی تا پایان راه، زعیم حوزه را همراهی و یاری کردند چون یکپارچگی و شکوه حوزه را در قدرت و عظمت رهبری آن می‌دیدند. با حوصله‌ای تمام، مدت پنج سال به درس‌های آیت‌ الله بروجردی گوش سپردند و حتی به این مقدار نیز اکتفا نفرمودند و درس‌های ایشان را نوشتند و تقریر کردند. پس از رحلت آیت الله حائری ۱۰ بهمن ۱۳۱۵ ه.ش حوزه علمیه قم را خطر انحلال تهدید می کرد. علمای متعهد به چاره جویی برخاستند. در این فاصله و به خصوص پس از سقوط رضاخان، شرایط برای تحقق مرجعیت عظمی فراهم گردید. آیت الله بروجردی شخصیت علمی برجسته ای بود که می توانست جانشین مناسبی برای مرحوم حایری و حفظ کیان حوزه باشد. این پیشنهاد از سوی شاگردان آیت الله حایری و از جمله امام خمینی که علاقه خاصی به پیگیری مسائل سیاسی و اجتماعی داشت تعقیب شد. امام خمینی که با دقت شرایط سیاسی جامعه و وضعیت حوزه ها را زیر نظر داشت، دریافته بود که تنها نقطه امید به رهایی و نجات از شرایط ذلت باری که پس از شکست مشروطیت و به خصوص پس از روی کار آوردن رضاخان پدید آمده است، بیداری حوزه های علمیه و پیش از آن تضمین حیات حوزه ها و ارتباط معنوی مردم با روحانیت می باشد. امام خمینی در تعقیب هدف های ارزشمند خویش در سال ۱۳۲۸ ش. طرح اصلاح اساسی ساختار حوزه علمیه را با همکاری آیت الله مرتضی حایری تهیه و به آیت الله بروجردی پیشنهاد داد. این طرح از سوی شاگردان امام و طلاب روشن ضمیر حوزه مورد استقبال و حمایت قرار گرفت. حضرت امام در تمام دوران زعامت آیت الله بروجردی سعی خویش را در بُعد حوزوی مصروف حمایت از اقتدار مرجعیت و حوزه های علمیه از یک سو و انتقال اطلاعات سیاسی و اجتماعی و ارزیابی های خویش از مسائل روز و هشدارهای به موقع در مورد هدف های رژیم شاه و جلوگیری از نفوذ عناصر کج فهم و راحت طلب نموده است. همچنین ارتباط خویش را با عناصر سیاسی موجه در تهران و شخصیت هایی نظیر آیت الله کاشانی ادامه می داد و از طرق مختلف از جمله پیگیری مستمر مذاکرات مجلس شورای ملی و نشریات معتبرِ وقت، تحولات جاری را به دقت زیر نظر داشت. دهم فروردین ۱۳۴۰ آیت الله بروجردی رحلت کرد. امام خمینی بعد از رحلت آیت الله بروجردی، علی رغم استقبال حوزه علمیه و مردم، همچون ادوار گذشته زندگی خویش، کوچکترین قدمی برای مرجعیت خود برنداشت.

    پس از آیت‌ الله بروجردی

    پس از رحلت آیت‌ الله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰ امام به‌همراه چندین نفر دیگر به‌عنوان مرجع مطرح بودند اما تاکید داشتند کسی پی مطرح کردن ایشان نباشد، "آن‌چه لازم است الآن گفته شود وحدت حوزه است. حوزه باید حفظ شود. هیچ نامی اشاره‌ای از من نباشد."[۵۱] شاه با تسلیت به آیت‌ الله حکیم در نجف کوشید تا مرجعیّت به خارج ایران انتقال یابد.
    علی امینی
    که پس از شریف‌ امامی به نخست‌وزیری رسیده بود، برای جلب همراهی علما به قم آمد و از جمله کسانی که موفق به دیدار با آنان شده امام خمینی بود. امام، در این دیدار انتقادات تند و توصیه‌هایی را به نخست‌وزیر شاه فرموده بودند [۵۲] [۵۳] که با سایر علما متفاوت بود و خبر آن در حوزه پیچید.[۵۴]


    اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: امام خمینی ره

    ادامه مطلب را ببينيد
    تاريخ : سه شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۴ | 22:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |