ای آلِ هاشم شدكشته قاسم

ای آلِ هاشم - شدكشته قاسم - ای آلِ هاشم - شدكشته قاسم

قاسم روانه شدسویِ میدان - بهرحمایت ازدین وقرآن

اونوجوانی چون غنچه یِ گل - درگلشنِ دین مانند سنبل

یارحسین دركرببلاشد - قربانیِ دین درآن مناشد

شمشیررابرگردن حمایل - اوچون حسین درشكل وشمایل

چون شدروانه اوسویِ میدان - اعدابدیدند آن ماه تابان

گفتندباشداین بدرِكامل - به به چه زیباشكل وشمایل

گفتندباشداین بدرِكامل - به به چه زیبا به به چه خوشكل

اوحمله میكردچون شیرغرّان - میزدسرودست ازآن لعینان

چون كشته هایش بسیارگردید - دشمن زغصّه بیمارگردید

یك شیربچه اینسان سرودست - ازآن لعینان بسیاربشكست

ناگه فتاداودردام صیاد - شمشیری ازكین برفرقش افتاد

نقش زمین شدسروصنوبر - اندرعزاشدآل پیمبر

گفتاعموجان میرس بدادم - كزضربتِ كین ازپافتادم

آمدعمویش آن دم به میدان - گفتا كجایی،قاسم،عموجان

قاسم صدازدجانم فداشد - پامال سم این اسبها شد

آمدعمویش آندم كنارش - قاسم بدید و آن حال زارش

گفتا درآندم ای قاسمِ من - این حالت تو سخت است برمن

رفتی تو و رفت تاب وتوانم - ای قاسمِ من روح وروانم

شدآل هاشم اینك برایت - جمله سیه پوش اندرعزایت

گیرید ماتم ای آل هاشم - ازظلم دشمن شدكشته قاسم

ای باقری پور اندرعزایش - جمله ملائک گرید برایش

ای آلِ هاشم - شدكشته قاسم - ای آلِ هاشم - شدكشته قاسم

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

ای شیر شرزه یِ ، میدانِ کربلا - خودرا فکنده ای ، در ورطه یِ بلا

گفتی که میروم ، اندر رهِ ولا - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

گفتی که ای عمو ، بنگر چِها کنم - در راهِ یاری یِ ، دین جان فدا کنم

در بینِ دشمنان ، در خون شنا کنم - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

باشم من از حسن ، بهرِ تو یادگار - بر یاریَت عمو ، دارم من افتخار

من میکنم جهاد ، در راهِ کردگار - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

من بر شما عمو، بنمایم اِقتدا - جان باختن خوش است ، اندر رهِ خدا

در راهِ دینِ حق ، جان میکنم فدا - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

شادم بود عمو ، اندر کنارِ من - یاری زِ دینِ حق ، باشد شِعارِ من

اَحلی مِنَ العَسَل ، شد یادگارِ من - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

امیدِ باقری ، اینک شفاعت است - برتن کنم کفن ، وقتِ شهادت است

جان در رَهِ خدا ، دادن لیاقت است - باشد شهادتم ، اَحلی مِنَ العَسَل

اَحلی مِنَ العَسَل ، اَحلی مِنَ العَسَل

سروده شده ماه محرم سال 1398

ازکتاب مجموعه اشعارباقری

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ | 15:39 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

  روضه شب و روزششم محرم بياد قاسم بن الحسن عليه السلام 

پاسی از شب گذشته بود، تاریکی خیمه ها را فرا گرفته ویاران حسین(ع) دور هم جمعند. خدایا چه خبر شده است؟! چرا همه در هول و هراس می باشند؟مولا به اصحاب خود چه می گوید؟! چرا خیمه ها را تاریک کرده اند؟مولا چه می خواهد بگوید؟ آقا اباعبدالله الحسین (ع) به زبان حال چنین گفت:

هر کس امشب بماند،کشته خواهد شد

هرکس ندارد هوای ما//برگیرد و بیرون رود از آشیانه ما

سپاه دشمن فقط با من کار دارند و شما می توانید از این صحرا بروید. شما را رها می کنم تا هرکه می خواهد برود. اما طرف دیگر، دل هایی بودکه کلام مولا را می شنیدند.

 بمانیم یا برویم؟آیا جز این است که خویش را به کشتن خواهیم داد؟ پس زن و فرزند ایشان چه خواهد شد؟عده ای با این افکار، اما دل هایی هم منور از نور خدا. مگر امکان دارد فرزند رسول خدا را تنها بگذاریم؟مگر می توان سعادت آخرت را با شقاوت دنیوی معاوضه کرد؟ ...

هیهات!هیهات! عده ای از تاریکی شب استفاده کردند و رفتند. اما عده ای ننگ را از خویش به دور کردند.

این بار اتفاق دیگری افتاد و امام حسین(ع) نام یک یک شهدای کربلا را بر زبان جاری می کند. مگر وجود جوان نازنین و زیبا روی قاسم(ع) را که یادگار برادر مظلومش حسن بن علی(ع) بود.حضرت قاسم(ع) هر لحظه و بی تاب مشتاق دمی بود که نامش را از لسان عمویش بشنود. اما نشنید. تاب نیاورد و از ایشان پرسید. عمو جان: من نیز کشته خواهم شد؟ امام(ع) از او پرسید: شهادت در کام تو چگونه است؟ قاسم پاسخ داد« اهلی من العسل». امام(ع) فرمودند: عمویت به فدایت. فردا تو هم کشته خواهی شد.

عصر عاشوراست و گلها یکی یکی پرپر می گردند و قلب ها می سوزند و همچنین عطش جگر ها آشکار است. حضرت قاسم، هر آن منتظر اذن مولاست. چند بار خدمت مولایش می رسد و اذن می خواهد. اما جوابی نمی شنود و باز می گردد.گویا امام هم قلبی آتشین و دردناک دارد.اما این بار ملتمسانه ازآقا اذن می خواهد و آقا اجازه می دهد.

از سر به شوق شهادت پریده طائر هوشم//عمو فدای تو گردم، غلام حلقه به گوشم

نشانده بر سرآتش مرا شماتت اعداء//چگونه بر سر آتش نشینم و نخروشم

حضرت قاسم(ع) شجاعانه به میدان می رود. رجز می خواند و پس از نبردی سخت بر زمین می افتد. نالان عمویش را صدا می کند. امام سریعا بربالین وی حاضر می گردد و می فرماید: به خدا سوگند برعمویت سخت است این که او را به یاری بخوانی و او نتواند تو را جواب دهد، یا جواب دهد اما نتواند تو را یاری دهد، یا آنکه تو را یاری دهد ولی سودی به حال تو نداشته باشد.

از رحمت خداوند دور باد گروهی که تو را شهید کردند.

آیا همان اندازه که قاسم به امامش دلباخته بود و خود را فدای او کرد، ما نیز آمادگی داریم؟    

 امام قاسم را به سينه‏اش چسبانيد و فرمود: «كيف الموت عندك‏» مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم جواب داد: «احلى من العسل‏» از عسل شيرين‏تر است‏.

حضرت قاسم بن حسن (ع) نوجوانى بود كه هنوز به حد بلوغ نرسيده بود، شب عاشورا، امام حسين عليه السلام به اصحاب فرمود: فردا همه شما كشته خواهيد شد، قاسم نزد عمويش آمد و عرض كرد:«عمو جان من هم فردا كشته مى ‏شوم؟».

امام او را به سينه‏اش چسبانيد و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ «كيف الموت عندك‏»

قاسم جواب داد: «احلى من العسل‏»: «از عسل شيرين‏تر است‏».

امام به او فرمود: تو بعد از بلاى عظيم كشته مى‏ شوى و عبدالله شيرخوار هم شهيد مى ‏شود ... (1)

روز عاشورا قاسم خود را آماده جنگ كرد، به حضور امام حسين عليه السلام براى اجازه گرفتن آمد، امام او را در آغوش گرفت و مدتى با هم گريه كردند، سپس قاسم اجازه طلبيد، امام به او اجازه نمى‏داد، قاسم آنقدر پابپا نمود و مكرر طلب اجازه كرد، امام عليه السلام به او اجازه داد، او در حالى كه اشك از چشمانش سرازير بود، غمگين به نظر مى‏رسيد به ميدان تاخت و چنين رجز مى ‏خواند:

 ان تنكرونى فانا بن الحسن سبط النبى المصطفى المؤتمن هذا حسين كالاسير المرتهن بين اناس لا سقوا صوب المزن

: «اگر مرا نمى‏شناسيد من پسر حسن سبط پيامبر برگزيده و امين خدا هستم اين حسين عليه السلام است كه همچون اسير گروگان شده در بين مردم قرار گرفته، خدا آن مردم را از باران رحمتش سيراب نسازد».

 حمله سخت بر دشمن كرد و با آن سن كم سه نفر يا بيشتر از دشمن را كشت.

 حميد بن مسلم كه از سربازان عمر سعد بود نقل مى‏كند: از خيام حسين عليه السلام نوجوانى به سوى ميدان بيرون آمد كه چهره‏اش مانند نيمه قرص ماه مى‏درخشيد، شمشيرى بدست داشت و پيراهن بلندى پوشيده بود و وارد جنگ گرديد.

 عمرو بن سعد ازدى گفت: سوگند به خدا آنچنان سخت بر اين نوجوان حمله كنم، گفتم: عجبا! تو به اين نوجوان چه كار دارى سوگند به خدا اگر او مرا بزند به طرف او دست دراز نمى‏كنم، بگذار همانها كه او را احاطه كرده و با او مى‏جنگند كار او را تمام كنند.

 عمرو بن سعد گفت: سوگند به خدا من بايد بر او يورش برم، و جهان را بر او سخت گيرم، آنحضرت كه مشغول جنگ بود، عمرو بن سعد در كمين او قرار گرفت و چنان شمشير بر سر مبارك قاسم زد كه سر او شكافته شد و قاسم به صورت بر روى زمين افتا، فرياد زد: «يا عماه!» (عمو جان به دادم برس).

 وقتى كه صداى قاسم به گوش امام رسيد، آنحضرت مانند عقابى كه از بالا به زير آيد، صفها را شكافت و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله كرد تا عمر بن سعد ازدى رسيد، شمشير به سوى او وارد كرد، او دستش را به پيش آورد و از آرنج قطع گرديد، آن ملعون نعره كشيد، دشمن براى نجات او حمله كردند، در همين ميان پيكر نازنين قاسم زير سم ستوران قرار گرفت، وقتى كه گرد و غبار فرو نشست ديدند امام حسين در بالين قاسم است و آن نوجوان در حال جان كندن است. و پاى خود را بر زمين مى‏سايد و روحش آماده پرواز به سوى بهشت است.

 امام فرمود: «عز و الله على عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك‏». «سوگند به خدا بر عمويت‏سخت است كه او را بخوانى، به تو جواب ندهد، يا اگر جواب دهد به حال تو سودى نداشته باشد».

پى ‏نوشت:

1- الوقايع و الحوادث ج 3 / ص 62. راهنماى تبليغ 6 ويژه امر به معروف و نهى از منكر صفحه 150

به نقل از سایت قاصد نیوز

برادرزاده شيرين سخن

امام قاسم را به سينه‏اش چسبانيد و فرمود: «كيف الموت عندك‏» مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم جواب داد: «احلى من العسل‏» از عسل شيرين‏تر است‏.

حضرت قاسم بن حسن (ع) نوجوانى بود كه هنوز به حد بلوغ نرسيده بود، شب عاشورا، امام حسين عليه السلام به اصحاب فرمود: فردا همه شما كشته خواهيد شد، قاسم نزد عمويش آمد و عرض كرد:«عمو جان من هم فردا كشته مى ‏شوم؟»....

 قاسم بن الحسن بن علی بن ابیطالب علیهماالسلام

 پس از شهادت «ابوبکر» برادرش قاسم (دیگر فرزند امام حسن علیه السلام) از خیمه خارج شد. مادر «قاسم» همان «نُقیله» است که درباره او سخن به میان آمد.(1)

 قاسم نوجوانی نابالغ، اما دلیر بود. همین که چشمان مبارک امام حسین (علیه السلام) به او افتاد، او را در برگرفت و گریان شد.(2)

 «قاسم» وقتی تنهایی عموی خود را مشاهده کرد، اذن به میدان رفتن خواست. امام او را به سبب کوچکی‌اش، اجازه نمی‌فرمود. او پیوسته اصرار می‌کرد تا این که اذن جهاد گرفت.(3) حمید بن مسلم گوید: «خرج الینا غلامٌ کانّ وجهه شقّة قمرٍ و فی یده السّیف و علیه قمیصٌ و ازارٌ؛ نوجوانی چون پاره ماه به ناگاه در وسط میدان کربلا برای مبارزه طلوع کرد. او لباس رزم به تن و شمشیری به دست داشت.» او پیش می‌رفت و شمشیر می‌زد که ناگاه بند کفش چپ او پاره شد.(4) پس قاسم ایستاد تا که بند کفشش را محکم کند.(5)

 یعنی جمعیت فراوان سپاه دشمن، جرأت پیش آمدن برای مبارزه را نداشت و قاسم آن هزار جنگنده را به حقیقت بی اعتنا می‌نگریست.(6)

 رجز حماسی حضرت قاسم (علیه السلام)

 در هنگام رزم، رجزهای حضرت قاسم چنین بود:

اِن تنکرونی فانا فرع الحسن//سبط النّبِیّ المصطفی و المؤتمن

هذا حسینٌ کالاسیر المرتهن//بین اناسٍ لاسقطوا صوب المزن؛

اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند امام حسن، نواده پیامبر گرامی مصطفی و امین خداوند هستم؛

اینک این حسین چون اسیران به گروگان گرفته شده و در محاصره، میان مردمی است که هرگز باران رحمت بر آنها نبارد.»

 حماسه رزم حضرت قاسم علیه السلام

 «حمید بن مسلم» که یکی از راویان جنگ است می‌گوید: هنگامی که «قاسم» در میدان حاضر شد «عمرو بن سعد بن نفیل الازدی» به من گفت: «به خدا سوگند بر او سخت خواهم گرفت.»

 به او گفتم: «شگفتا! از این کار چه می‌طلبی؟ در حالی که این جمعیت بسیار، احدی از یاران حسین را باقی نخواهد گذاشت.»

 امام حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت گران است که او را بخوانی، ولی او تو را پاسخ نگوید، یا هنگامی جوابت دهد که تو کشته شده‌ای و استخوان‌های دست و پایت (شکسته شده باشد.) پس این (شتاب عمویت) به خدا سوگند در هنگامی است که او سخت تنها شده است و یاورانش کم شده‌اند.»

 او قسم خورد که خود را با قاسم بن الحسن (علیهماالسلام) درگیر خواهد کرد. او شتابان به سوی قاسم حمله‌ور شد و ضربه‌ای به فرق مبارکش زد، «قاسم» از این ضربه با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد: «یا عمّاه! عموجان!»، ناگاه امام حسین (علیه السلام) همانگونه که باز شکاری به ناگاه آشکار می‌شود، به سمت او آمد. او چون شیری خشمگین که بسیار سختی نشان می‌داد، با شمشیر چنان به «عمرو» حمله‌ور شد که او را غافلگیر کرد. او دستان خود را پیش آورد تا از ضربه کاری امام، خود را باز دارد؛ اما دست او از آرنج چنان شکسته شد که صدای آن شنیده شد. از این ضربه بی‌تاب شد و نعره‌ای بر کشید. سپاه عمر برای نجات او به امام حمله‌ور شدند. سینه عمرو بن سعد در این درگیری در زیر سم اسبان پایمال شد و او در دم جان داد.(7)

 راوی می‌گوید: زمان اندکی گذشت و گرد و غبار فرو نشست. (دیدم) حسین علیه السلام بر بالین نوجوان ایستاده است. قاسم پاهایش را به زمین می‌سایید و در حال پر کشیدن به ملکوت اعلی بود. امام حسین فرمود: «بعداً لقومٍ قتلوک، خصمهم فیک یوم القیمة جدّک؛ (از رحمت خدا) دور باشند قومی که تو را کشتند، در حالی که دشمن آنها در قیامت جد تو باشد.» سپس فرمود: «عزّ علی عمّک ان تدعوه لا یجیبک او یجیبک ثمّ لا تنفعک، کثُر واتره و قلَّ ناصره؛(8) بر عمویت سخت است که تو او را بخوانی و او را پاسخ نگوید، یا او تو را پاسخ دهد، اما آن پاسخ، تو را نفعی نرساند. آری، صدایی که به خدا قسم تنهایی‌اش زیاد و یاورش کم است.»

 پس از شهادت حضرت قاسم(علیه السلام)

«قاسم» در برابر چشم امام و عموی خود جان داد. پس از آن، امام، قاسم را به سینه خود چسبانید و به خیمه شهدا برد. گویا می‌بینم که پاهای آن نوجوان بر زمین خط می‌اندازد، آمد و آمد تا آن که آن نوجوان را در کنار فرزندش علی بن الحسین (علی اکبر) و شهدای اهل بیت که در کنار او بودند نهاد.(9) در نقل دیگری آمده؛ من آن نوجوان را نمی‌شناختم از کسی نامش را پرسیدم. گفتند: این «قاسم بن الحسن بن علی بن ابی طالب» است.(10)

آخرالامر، دیدم که امام گوشه چشمی به سوی آسمان دوخت و گفت: «اللّهمّ احصهم عدداً ولا تغادر منهم احداً ولا تغفر لهم ابداً؛ صبراً یا بنی عمومتی، صبراً یا اهل بیتی لا رأیتم هواناً بعد هذا الیوم ابداً(11)؛ خدایا! تعداد اینها را بر شمار، و احدی از اینها را وامگذار، و هرگز بر نها مبخش، ای پسر عموهایم! (فرزندان عقیل و جعفر طیار) و ای اهل بیتم! [همگی] شکیبا باشید، بعد از این روز، هرگز روی خفت و خواری نخواهید دید.»

در زیارت ناحیه مقدسه آمده: درود بر قاسم، فرزند حسن پسر علی، آن عزیزی که فرق مبارکش شکست و ابزار جنگ او به تاراج رفت.

هنگامی که عمو را به کمک طلبید، حسین سراسیمه خود را به او رسانید و مردم را از کنار او راند، لیکن قاسم از شدت درد، پای خود را به زمین می‌کشید. در این حالت بود که امام فرمود: «قومی که تو را کشتند (از رحمت پروردگار) دور باشند، در روز رستاخیز نیای تو و پدرت با اینها دشمنی خواهند کرد.»

سپس فرمود: «به خدا سوگند، بر عمویت گران است که او را بخوانی، ولی او تو را پاسخ نگوید، یا هنگامی جوابت دهد که تو کشته شده‌ای و استخوان‌های دست و پایت (شکسته شده باشد.) پس این (شتاب عمویت) به خدا سوگند در هنگامی است که او سخت تنها شده است و یاورانش کم شده‌اند.»

در زیارت ناحیه مقدسه، امام زمان(عج) در حق خود دعا کرده و از خداوند متعال در خواسته تا او را در قیامت در کنار امام حسین و قاسم، که خداوند آنها را گرد هم آورده، قرار دهد. در همین زیارتنامه، امام، قاتل قاسم «عمرو (عمر) بن سعد بن (عروة بن) نقیل الازدی» را نفرین کرده است. تا این که خداوند او را به دوزخ اندازد و به عذابی دردناک مبتلا سازد.(11)

درسی که می‌توان گرفت:

در شرافت قاسم همین بس که امام معصوم (علیه السلام) از خداوند درخواست فرموده که در کنار ایشان باشد، در حالی که او در کنار حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است. این که انسان در نوجوانی چنین به اوج رفعت و شرافت بار یابد، جای غبطه و آرزو دارد. آیا این ولایت‌مداری قاسم برای نوجوانان ما درس نخواهد بود؟

پی‌نوشت‌ها:

1- تذکرة الخواص، ص 215.

2- متل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 27؛ مقتل الحسین علیه السلام، مقرم، ص 331.

3- بحار الانوار، ج 45، ص 34.

4- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 447؛ مقاتل الطالبین، ص 88.

5- ذخیرة الدارین، ص 286، ابصار العین، ص 72.

6- مقتل الحسین مقرم، ص 331.

7- تاریخ الامم والملوک، ج 5، ص 447؛ ابصار العین، ص 72.

8- مقاتل الطالبین، ص 92؛ الارشاد، ج 2، ص 108.

9- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 448-447؛ البدایة و النهایة، ج 8، ص 186؛ الارشاد، ج2، ص 108.

10- الارشاد، ج 1، ص 108.

11- مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 28.

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی،‌با تصرف

 یادگار امام حسن (ع) در روز عاشورا

 آن روزی که حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) با دیدن چهره برادر، بر او گریست، در پاسخ سوال امام حسن (علیه السلام) که از علت گریه آن حضرت سوال کرد، فرمود: به جهت بلایی که به تو میرسد، که حکایت از مسموم کردن مظلومانه امام مجتبی (علیه السلام) داشت. ولی امام حسن (علیه السلام) با شنیدن این پاسخ، مسموم شدن خود را ناچیز شمرد و فرمود:

لا یوم کیومک یا ابا عبدالله

روزی مانند روز تو نیست که سی هزار نفر به سوی تو آیند و همه مدّعی باشند که از امت جدّ تواند ...” منتهی الآمال – ص 346 “

 قاسم (علیه السلام)

در سال 50 ه.ق وقتی کار سمّ جعده ملعونه – همسر امام حسن (علیه السلام) - به آنجا کشید که پاره های جگر امام در اثر آن، از دهان مبارکش، بیرون آمد، در لحظه های آخر، همه اهل و عیال خود را به امام حسین (علیه السلام) واگذاشت. یکی از فرزندان امام حسن (علیه السلام) که در این لحظات، شاهد ماجرا بود و چشم از چشم عمو، بر نمی داشت، قاسم (علیه السلام) بود. کودکی که حدود سه بهار از عمر شریفش سپری نگردیده بود.

با نقشه ای که معاویه بن ابوسفیان کشید تا یزید را به جای خود بنشاند، حضرت حسین (علیه السلام)، برای بیعت نکردن با یزید- که جرثومه فساد بود - مجبور به ترک مدینه شد. در قافله ای که به سوی حجاز رهسپار بود، اهل و عیال امام مجتبی (علیه السلام) هم بودند. مکه، برای امام حسین (علیه السلام) امن نبود – که یزیدیان در زیر لباس¬های احرام، شمشیر بسته و قصد کشتن امام را داشتند – بنابراین بر اساس نامه دعوت کوفیان – که مسلم بن عقیل (علیه السلام) هم آن را تایید کرده¬بود – روز هشتم ذیحجه که حجاج، در تدارک رفتن به عرفات بودند، از مکه بیرون آمد.

کار کاروان سرگردان حسینی به کربلا کشید و در محاصره قرار گرفت تا شب عاشورا فرا رسید. اینک قاسم بن الحسن (علیه السلام)، سیزده ساله شده و در مدتی که پدرش را از دست داده¬ بود، امام حسین (علیه السلام) چنان در تربیت قاسم کوشیده و با او انس داشت که او را ”یا بنیّ“ – ای پسرکم - خطاب می-کرد.

ابوحمزه ثمالی (ره) می گوید، از حضرت زین العابدین (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

چون شب عاشورا فرا رسید، پدرم تمامی اصحاب و یاران خود را جمع کرد و به آن ها فرمود:

ای یاران و پیروان من، تاریکی شب را مرکب خود قرار داده و جان خود را نجات دهید که مطلوب این قوم ، جز من کسی نیست و ...

پس از امتناع آنان، آن حضرت فرمود: همانا فردا من کشته می-شوم و همه کسانی که با من هستند، نیز کشته خواهند شد. و از شما احدی باقی نخواهد ماند ...

قاسم ابن الحسن (علیه السلام) که در این جمع حاضر بود، مشتاقانه پرسید: آیا من هم کشته خواهم شد.

امام حسین (علیه السلام) با محبتی پدرانه به او فرمود: یا بنیّ، کیف الموت عندک

پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟ و قاسم، بدون لحظه ای درنگ، پاسخ داد: یا عمّ احلی من العسل

عمو جان از عسل شیرین¬تر است.

امام حسین (علیه السلام) هم فرمود: عمویت فدایت شود آری والله، تو یکی از مردانی هستی که در رکاب من به شهادت خواهی رسید.

روز عاشورا ، پس از آن که نوبت به قاسم ابن الحسن رسید، در خیمه ها ولوله¬ای دیگر بود و میدان رفتن او تماشایی.

عاشورا به روایت لهوف

راوی گفت: دیدم جوانی بیرون آمد که صورتش مانند پاره ماه بود، و مشغول جنگ شد.

همين که مقابل مردم ايستاد فريادش بلند شد:

ان تنکروني فانا ابن الحسن/ سبط النبي المصطفي الموتمن

مردم اگر مرا نمي شناسيد ، من پسر حسن بن علي بن ابيطالبم.

هذا الحسين کالاسير المرتهن / بين اناس لاسقوا صوب المزن

اين مردي که اين جا مي بينيد و گرفتار شما است، عموي من حسين بن علي بن ابيطالب است.

ابن فضیل ازدی چنان بر فرقش زد که سرش را شکافت و او با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: عمو جان، به دادم برس.

امام حسین (علیه السلام) مانند باز شکاری از اوج، به کنار او فرود آمد و همچون شیر خشمگین بر دشمنان حمله ور شد، شمیشری بر ابن فضیل زد که دست سپر شده او از آرنج جدا شد، ابن فضیل چنان فریادی زد که همه لشکر شنیدند و برای نجاتش تاختند که باعث شد بدن او زیر سم اسب¬ها بماند و به هلاکت برسد.

گرد و غبار که فرو نشست، امام حسین (علیه السلام) کنار قاسم (علیه السلام) ایستاده بود در حالی که او از شدت درد پای بر زمین می¬سایید.

امام فرمود : از رحمت خدا دور باد گروهی را که تو را کشتند و جدّ و پدرت در روز قیامت از آنان دادخواهی خواهند کرد .

سپس فرمود: به خدا قسم بر عمویت دشوار است که تو او را به یاری بخواهی و او دعوت تو را اجابت نکند یا اجابت کند ولی به حال تو سودی نبخشد. به خدا قسم امروز روزی است که برای عمویت کینه¬جو فراوان است و یاور اندک.

بعد از آن پیکر قاسم (علیه السلام) را به سینه گرفت و با خود به خیمه ها رساند و در میان کشتگان بنی هاشم قرار داد.

سهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) - که قبر بی شمع و چراغش در بقیع خاموش است - در کربلای حسینی، قربانی به نامهای: ابی¬بکر، قاسم، عبدالله، عمر، بُشر و احمد (محمد) بن الحسن می-باشد، که در منای عشق خود را فدای عمو کردند. ( کیمیای قلم)

منبع : لهوف سید بن طاووس و منتهی الامال شیخ عباس قمی

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram6gasem.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

 روضه های دهه اول محرّم

روزآخر ذيحجه بياد حربن يزيد رياحي عليه الرحمه

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram0horrereyahi.htm

روزاول محرم بياد مسلم بن عقيل عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram1moslem.htm

روزدوم محرم ورودامام حسين عليه السلام به كربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram2worodbekarbala.htm

روزسوم محرم بياد رقيه بنت الحسين عليهاسلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram3rogayye.htm

روزچهارم محرم بياد محمد بن عبدالله بن جعفر و عون بن عبدالله بن جعفر عليهماسلام

دوفرزندان عمه سادات حضرت زينب كبري عليهاسلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram4farzandanzeynab.htm

روزپنجم محرم بياد عبدالله بن الحسن عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram5abdollebnehasan.htm

روزششم محرم بياد قاسم بن الحسن عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram6gasem.htm

روزهفتم محرم بياد علي اصغرعليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram7aliasgar.htm

روزهشتم محرم بياد علي اكبرعليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram8aliakbar.htm

روزنهم محرم بياد قمربني هاشم اباالفضل العباس عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram9abalfazl.htm

شب و روزدهم محرم بياد عاشوراي امام حسين عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram10ashura.htm

سخنان امام حسين (ع) ازعصرتاسوعا تاعصرعاشورا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram10sokhanan.htm

روزيازدهم محرم بياد حركت اهلبيت امام حسين عليه السلام ازكربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11harakatazkarbala.htm

شب و روزيازدهم محرم بياد شام غريبان اهلبيت امام حسين عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11shamgariban.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ | 15:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

ایتاء زکوة درزیارات : وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ یا وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ

ایتاء زکوة درزیارات : وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ یا وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ

اين مسأله که زکات واجب و يکي از واجبات الهيه است، به مقتضاي آيات و روايات است و يک مسأله اي است که کسي نمي تواند در آن مناقشه کند؛ مخصوصاً کتاب الله. در اکثر مواردي که «اقيموا الصلاة» ذکر شده، دنبالش هم «آتو الزکاة» ذکر شده است. ايتاء زکاة را در رديف اقامه صلاة ذکر کرده است و در آيات مکرّري اين معنا وجود دارد. شايد در کمتر جائي در قرآن داشته باشيم که «اقيموا الصلاة» بدون «آتوا الزکاة» باشد؛ الاّ در چند مورد و الاّ نوعاً اين اقتران محفوظ است در اين اقتران نکته اي به نظر ما مي رسد که زکاة چه خصوصيتي دارد که خداوند آن را در رديف نماز آورده و هر جا که صحبت «اقيموا الصلاة» است دنبال آن «وآتوا الزکاة» هم مطرح است . خداوند در آيه شريفه مي فرمايد: «الذين إن مکنّاهم في الارض اقاموا لصلاة وآتوا الزکاة وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنکر» يعني به استناد اين آيه شريفه، حکومت ما اوّلين وظيفه اسلامي اش اقامه صلاة و ايتاء زکاة است. خداوند مي فرمايد: اگر ما به کساني امکانات و قدرت داديم، اگر آنها را مسلط ولو بر يک قسمت از جهان کرديم، در درجه اوّل اين مسائل عبادي و مسأله زکاة را بايد مراعات کنند، در درجه بعد هم امر به معروف و نهي از منکر است، در زيارات که شما به امام حسين خطاب مي کنيد «اشهد انّک قد أقمت الصلاة وآتيت الزکاة»، معناي اَقَمتَ چيست؟ و معنای آتَیتَ چیست؟ يعني درباره نماز امر به معروف کرده ايد؟ یعنی در باره زکوة امر به معروف کرده اید؟  يا «أشهد انّک قد اقمت الصلاة» يعني صلّيتَ، تو نمازها را خوانده اي، تو اهل نمازي، تو اهل بزرگترين واجب الهي هستي. يا «أشهد انّک قد آتَیتَ الزَّکوة» يعني زکّیتَ، تو زکوة ها را داده اي، تو اهل زکوتي، تو اهل بزرگترين واجب الهي بعد از نماز هستي.

کتاب اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات : نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ | 15:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 روضه شب و روز ششم محرم، شب نوجوانان عاشورایی و شب روضه قاسم بن الحسن (علیه‌السّلام)

شب ششم، شب نوجوانان عاشورایی و شب روضه قاسم بن الحسن (علیه‌السّلام) است. قاسم فرزند امام حسن (علیه‌السلام) به سال ۴۷ ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود.[۱]  مادرش ام‌ولدی [۲]  به نام «نفیله» [۳]  یا «رمله» [۴]  یا «نجمه» بود. در دو سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد؛ [۵]  و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموی گرامی خود، امام حسین (علیه‌السلام)، پرورش یافت و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت . به نقلی در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین (علیه‌السلام) خطبه خواند و به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد» وی پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمی‌شود. از این‌رو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام (علیه‌السلام) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد: «احلی من العسل؛ شیرین‌تر از عسل.» حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت کشته خواهی شد. [۶] . در روز عاشورا هنگامی که نوبت مبارزه به قاسم رسید، برای کسب اجازه خدمت امام حسین (علیه‌السلام) آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو قدری گریستند و قاسم مجددا اجازه خواست و امام حسین (علیه‌السلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پای امام را بوسه می‌زد و بر خواسته‌اش پای می‌فشرد. ولی امام (علیه‌السلام) اجازه نمی‌داد تا سرانجام موفق به دریافت اجازه گردید. ملاحسین کاشفی درباره چگونگی اذن خواستن حضرت قاسم از امام حسین (علیه‌السلام) و اذن ندادن آن حضرت می‌نویسد: سرانجام حضرت قاسم با نشان دادن بازوبندی که پدرش امام حسن (علیه‌السلام) به بازویش بسته بود و در او وصیت کرده بود که هرگز دست از یاری عموی خود حسین (علیه‌السلام) برندارد... اذن میدان گرفت.[۸]  وی در حالی که مادرش بر در خیمه ایستاده او را نظاره می‌کرد، وارد میدان کارزار شد. به گزارش ابن شهرآشوب، قاسم در میدان جنگ، چنین رجز می‌خواند: «انی انا القاسُم من نسل علی•••نحن و بیت الله اولی بالنبی•••من شمر ذی الجوشن او ابن الدعی؛ من قاسم، از نسل علی هستم. به خانه خدا سوگند، ما از شمر ذی الجوشن یا حرام‌زاده (ابن زیاد)، به پیامبر سزاوارتریم».[۹]  وی سرانجام پس از کشتن تعدادی از دشمنان خدا، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.[۱۰]  طبری و ابوالفرج اصفهانی کیفیت شهادت حضرت قاسم را به نقل از حمید بن مسلم چنین آورده‌اند: «نوجوانی به سوی ما آمد که چهره‌اش همانند پاره ماه می‌درخشید، شمشیری به دست و پیراهن و اِزاری (شلوار) بر تن و دو نعلین به پا داشت، که بند یکی از نعلین‌های وی پاره شد؛ فراموش نمی‌کنم که بند چپ بود. عمرو بن سعید ازدی به من گفت: به خدا به او حمله می‌کنم! گفتم: سبحان الله، پناه بر خدا! از این کار چه می‌خواهی، انبوه لشکری که دور او را گرفته‌اند کارش را تمام خواهند کرد. گفت به خدا بر او حمله خواهم کرد! او حمله کرد و با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روی افتاد و فریاد برآورد «عموجان» به فریادم برس. به خدا سوگند حسین چون عقاب از جا جست و همانند شیر خشمگین بر قاتل قاسم حمله‌ور گردید و ضربتی سخت بر وی فرود آورد. او دست خود را سپر کرد، ولی آن ضربت دستش را از آرنج قطع کرد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند، ولی او را زیر گرفتند و زیر سم اسبان لگدمال کردند تا آنکه جان داد.[۱۱] پس از چندی که گرد غبار میدان نبرد فرونشست، امام حسین (علیه‌السلام) را دیدیم که بر بالین آن جوان ایستاده و او پاشنه‌های پای خود را بر زمین می‌ساید. امام حسین (علیه‌السلام) در آن حال می‌گفت: «بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامة فیک جدک؛ قومی که تو را کشتند از رحمت خدا به دورند و در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود.»[۱۲] [۱۳] سپس فرمود: «عزّ والله علی عمّک ان تدعوه فلا یجیبک فلا ینفعک صوت والله کثر واتروه و قلّ ناصروه؛ سوگند به خدا برای عموی تو بسیار دشوار است که او را بخوانی و نتواند به تو پاسخ دهد، یا به تو پاسخ گوید اما به حال تو سودی نبخشد؛ در یک چنین روزی که دشمنان او بسیار و یاران او‌ا ندک باشند.»[۱۴][۱۵] حمید بن مسلم گوید: آن‌گاه او را برداشت، دو پای پسر را دیدم که روی زمین می‌کشید و حسین (علیه‌السلام) سینه به سینه وی نهاده بود. با خود گفتم «او را کجا می‌برد»؟ وی را برد و در کنار پسرش علی‌ اکبر (علیه‌السلام) و دیگر شهدا قرار داد. از اسم آن نوجوان پرسش کردم. گفتند وی قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) است.[۱۶] [۱۷] [۱۸] [۱۹] در زیارت ناحیه مقدسه از حضرت قاسم چنین یاد شده است: «درود بر قاسم بن الحسن (علیه‌السلام) که شمشیر بر فرقش وارد شد و زره‌اش را به غارت بردند. هنگامی که عمویش حسین را صدا زد، حسین مانند باز شکاری خود را به قاسم رسانید. مشاهده کرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمین می‌ساید. فرمود: از رحمت خدا دور باد آن مردمی که تو را کشتند و در قیامت جد و پدرت دادخواه آنان باد![۲۰] [۲۱] هر کس به زمین می‌افتاد، امام را صدا می‌زد و امام سریعاً به بالینش می‌آمد؛ امّا آه از آن ساعتی که امام حسین (علیه‌السّلام) با تن غرق به خون در گودال قتلگاه افتاد، زینب کبری (علیهاالسّلام) فریاد بر آورد: «وا مُحَمَّداه! وا عَلیّاه، وا جَعْفَراه!»

روضه شب ششم ـ مصيبت حضرت قاسم (ع) مقتل

شب عاشورا، از شگفت‌ترين شب‌هاي تاريخ انسان است. شبي كه بشريت، بر سر دو راهي خير و شر قرار گرفت؛ و چه بسيار انسانها كه تا آن شب در اردوگاه كفر بودند ولي يك شبه ره صد ساله طي نمودند و به حق و حقيقت پيوستند.
شب عاشورا، امام حسين  علیه السلام ياران را نزد خود جمع نمود و پس از ستايش خداوند فرمود: « براستي كه من اصحابي از شما باوفاتر و خانداني از شما فرمانبردارتر نمي‌شناسم. اين لشكر، من را مي‌خواهند و با من سر ستيز دارند و كار من با آنان فردا به جنگ و كارزار خواهد كشيد. پس بيعت خويش را از شما برمي‌دارم و به همه شما اجازه مي‌دهم كه مرا ترك كنيد. از تاريكي شب بهره گيريد و برويد…»
پس‌از سخنان امام، ابتدا حضرت اباالفضل العباس (س)، سپس ديگر بني‌هاشم و بعداز آنها، ياران حضرت لب به سخن گشودند و گفتند: «زنده ماندن پس‌از تو را براي چه مي‌خواهيم اي فرزند رسول خدا؟ براستي كه اگر بارها و بارها كشته شويم و زنده گرديم، باز هم دست از ياري تو برنخواهيم برداشت».
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل *** مملوك اين جنابم و محتاج اين دَرَم
گر بر كنم دل از تو و بردارم از تو مهر *** اين مهر بر كه افكنم ، اين دل كجا برم؟
امام كه اين كلمات را از آنها شنيد فرمود:«من فردا كشته خواهم شد و شما نيز همه با من كشته خواهيد شد».
اينجا بود كه اوج كرامت انساني آشكار گرديد و اصحاب و خاندان در واكنش به خبر مرگ قطعي خويش گفتند: «خداي را سپاس كه به ما توفيق ياري كردن تو را ارزاني داشت و به شهادت در ركاب تو گرامي نمود».
امام  علیه السلام پس‌از آنكه حجت را بر آنان تمام كرد و بيعت مستحكم آنان را آشكار نمود، در حق آنان دعا كرد و سپس فرمود «سر بلند كنيد و جايگاه خويش را در روضه و رضوان الهي ببينيد» و اينگونه بود كه يكايك ياران با چشم بصيرت، جاي و منزل اخروي خويش را مشاهده كردند.
«قاسم بن الحسن» فرزند بزرگ امام حسن مجتبي علیه السلام كه نوجواني تازه بالغ شده بود نيز در آن جمع حضور داشت و اين صحنه‌هاي شور و شيدايي را مشاهده مي‌كرد. وي از عمو پرسيد:«آيا من هم به همراه يارانت كشته خواهم شد؟» دل امام  علیه السلام براي يادگار برادر سوخت و پرسيد: «اي پسرك من! مرگ، نزد تو چگونه است؟» قاسم شجاعانه پاسخ داد: «احلی من العسل ـ اي عمو از عسل شيرين‌تر است».
دادن جان، گر به ره رهبر است *** از عسل ناب مرا خوش‌تر است
جام اگر جام شهادت بُوَد *** مرگ، به از روز ولادت بُوَد
امام با رقت و شفقت فرمود: «عمويت فداي تو شود! آري، تو نيز كشته مي‌شوي پس‌از آنكه بلايي عظيم بر تو وارد آيد» و آنگاه ادامه داد فرزند كوچكم علي اصغر هم كشته خواهد شد. غيرت و مردانگي قاسم تازه جوان جوشيد و پرسيد: «عموجان! مگر دست دشمنان به خيمه‌گاه زنان هم خواهد رسيد كه اصغر شيرخواره را هم مي‌كشند؟!»" امام پاسخ داد: «عمو به فداي تو! فاسقي از ميان دشمنان، تير به گلوي اصغر خواهد زد و او را در آغوش من به شهادت خواهد رساند در حالي كه او مي‌گريد و خونش در دستان من روان است...» پس آن دو گريستند و ديگر اصحاب و ياران از گريه آنان گريه كردند و بانگ شيون خاندان رسول خدا  صلی الله علیه و آله از خيمه‌گاه به آسمان برخاست.
اما آن «بلاي عظيم» كه امام وعده آن را به قاسم داد چه بود؟ شايد نحوه شهادت آن حضرت، راز آن بلا را بر ما آشكار سازد...
برخي از نويسندگان روايت كرده‌اند پس‌از آنكه علي اكبر  علیه السلام به ميدان رفت و به شهادت رسيد، قاسم بن الحسن به قصد جنگ از خيمه‌گاه بيرون شد.
چون امام حسين  علیه السلام يادگار برادر را ديد كه براي جنگ بیرون آمده، او را در آغوش گرفت و با يكديگر گريستند آنچنان كه از شدت گريه از حال رفتند.
هر دو بريدند دل از بود و هست *** هر دو گشودند به يكباره دست
هر دو ربودند ز سر هوش هم *** هر دو فتادند در آغوش هم
رفت ز تن، تاب و ز سر، هوششان *** سوخت وجود از لب خاموششان
قاسم پس ‌از آنكه آرام شد از عمو اذن جهاد خواست.
اي عمو سينه‌ي من تنگ بُوَد *** شيشه‌ام منتظر سنگ بُوَد
نيزه كو؟ تا كه زمن سينه دَرَد *** تير كو؟ تا كه به اوجم ببرد
اسب‌ها كو؟ كه مرا گرم كنند *** استخوان‌هاي مرا نرم كنند؟
آن حضرت اذن نداد. پس‌ قاسم به دست و پاي امام افتاد و وي را مي‌بوسيد و التماس مي‌كرد تا بالاخره اجازه گرفت و به سوي ميدان جنگ شتافت.
اسناد تاريخي از قول يكي از سپاهيان دشمن نقل كرده‌اند كه پسري از خيمه‌ها به سمت ما بيرون تاخت كه رويش چون پاره ماه زيبا بود. قاسم در حالي كه اشك بر گونه‌هايش روان بود رجز مي‌خواند و مي‌گفت:
ان تنكروني فانا ابن الحسن *** سبط النبي المصطفی المؤتمن
هذا حسين کالاسیر المرتهن *** بين اناس لاسُقوا صوب المزن
پس با وجود كمي سن و كوچكي بدن، جنگي سخت كرد و تعدادي از لشگر يزيد را به خاك و خون كشيد. سپاهيان دست جمعي دور او را گرفتند و يكي از آنان بر او تاخت و ضربتي شديد بر او وارد آورد. قاسم با صورت به روي زمين افتاد و فرياد ياري كشيد كه : «يا عماه!»، پس امام  علیه السلام سر برداشت و چون باز شكاري، تيز به ميدان نگريست، آنگاه همچون شيري خشمگين به سرعت به ميدان حمله كرد و ضارب قاسم را با شمشير زد و دست وي را از مرفق جدا ساخت. وي از درد عربده‌اي كشيد كه سواران دشمن شنيدند و به سوي ميدان تاختند تا او را از دست امام  علیه السلام برهانند. در اين شرايط سخت، جنگي بين امام  علیه السلام و كوفيان درگرفت در حالي كه قاسم بر زمين افتاده بود... و شايد اين، همان بلاي عظيم بود.
آنگاه كه غبار ميدان فرو نشست، امام  علیه السلام را ديدند كه سينه بر سينه قاسم نهاده و وي را به سوي خيمه‌ها باز مي‌گرداند در حالي كه دو پاي قاسم ـ شايد از شدت شكستگي‌ها ـ بر زمين كشيده مي‌شد؛ و امام  علیه السلام مي‌فرمود: «اين قوم از رحمت خدا دور باشند و جدت پيامبر  صلی الله علیه و آله دشمن آنان باشد در روز قيامت»
كاش نمي‌ديد عمو پيكرت *** تا ببرد هديه بر مادرت
كاش نمي‌ديد تنت كاين چنين *** جان دهي و پاي زني بر زمين
ديده به روي عمو انداختي *** صورت او ديدي و جان باختي
و سپس زمزمه كرد: «به خدا سوگند براي عمويت سخت است كه تو او را بخواني ولي نتواند تو را نجات دهد
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي:
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .
3. محمد بن جرير طبري ؛ تاريخ الامم و الملوك ؛ بيروت: دارسويدان، بي‌تا ؛ ج 5 .
4. شيخ صدوق ؛ أمـالـي ؛ ترجمه آيةالله كمره‌اي ؛ تهران: انتشارات كتابچي، 1370 .
5. شيخ مفيد ؛ الارشاد في معرفة حجج الله علی العباد ؛ قم: انتشارات كنگره جهاني هزاره شيخ مفيد، 1413 ق. .

اشعار روز ششم محرم؛ حضرت قاسم(ع)نام هر شب محرم بنام کدام شهید کربلاست؟ - ویژه نامه جرعه نوش شهد شهادت - قاسم بن حسن - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد - روضه شب ششم محرم ــ مصيبت قاسم (س)  - قاسم بن الحسن علیه السلام - دانشنامه‌ی اسلامی - حضرت قاسم بن حسن مجتبی - ویکی فقه

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های ده شب اول محرم

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ | 15:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

  اقامه صلوة در زیارات : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ یا وَ اَقَمتَ الصّلوة یا وَ أَقَمْتُ

اقامه صلوة در زیارات : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ یا وَ اَقَمتَ الصّلوة یا وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ

تمام سخنان امام حسین(ع) از مکّه تا کربلا در هر منزلی بعد از نماز بوده است

سخنرانی امام (ع) برای سپاه حر بعد از نماز : امام حسین علیه‌السلام هنگامی که در مقابل سپاه حر قرار گرفت، به «حجاج بن مسروق» فرمودند «اذان بگو»، سپس حضرت به موعظه سپاه حر پرداختند، آنگاه به حر فرمودند «تو با یارانت نماز می‌خوانی؟»، حر گفت «خیر به شما اقتدا می‌کنیم». [الشَّیْخُ الْمُفِیدُ فِی الْإِرْشَادِ، وَ غَیْرُهُ فِی غَیْرِهِ فِی سِیَاقِ قِصَّةِ مَسِیرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ ع إِلَى الْعِرَاقِ قَالُوا فَلَمْ یَزَلِ الْحُرُّ مُوَافِقاً لِلْحُسَیْنِ ع حَتَّى حَضَرَتْ صَلَاةُ الظُّهْرِ فَأَمَرَ الْحُسَیْنُ ع الْحَجَّاجَ بْنَ مَسْرُوقٍ أَنْ یُؤَذِّنَ فَلَمَّا حَضَرَتِ الْإِقَامَةُ خَرَجَ الْحُسَیْنُ ع فِی إِزَارٍ وَ رِدَاءٍ وَ نَعْلَیْنِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی لَمْ آتِکُمْ حَتَّى أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ أَنِ اقْدَمُ عَلَیْنَا فَإِنَّهُ لَیْسَ لَنَا إِمَامٌ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یَجْمَعَنَا وَ إِیَّاکُمْ عَلَى الْهُدَى وَ الْحَقِّ فَإِنْ کُنْتُمْ عَلَى ذَلِکَ فَقَدْ جِئْتُکُمْ فَأَعْطُونِی مَا أَطْمَئِنُّ إِلَیْهِ مِنْ عُهُودِکُمْ وَ مَوَاثِیقِکُمْ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ کُنْتُمْ لِمَقْدَمِی کَارِهِینَ انْصَرَفْتُ عَنْکُمْ إِلَى الْمَکَانِ الَّذِی جِئْتُ عَنْهُ إِلَیْکُمْ فَسَکَتُوا عَنْهُ وَ لَمْ یَتَکَلَّمُوا کَلِمَةً فَقَالَ لِلْمُؤَذِّنِ أَقِمِ الصَّلَاةَ فَأَقَامَ الصَّلَاةَ فَقَالَ ع لِلْحُرِّ تُرِیدُ أَنْ تُصَلِّیَ بِأَصْحَابِکَ فَقَالَ الْحُرُّ لَا بَلْ تُصَلِّی أَنْتَ وَ نُصَلِّی بِصَلَاتِکَ فَصَلَّى بِهِمُ الْحُسَیْنُ ع الْخَبَرَ (مستدرک‏الوسائل ج : 4 ص : 29)]

نماز صبح عاشورا و سخنرانی بعد از آن : بعد از آن که سید سالار شهیدان علیه السلام نماز صبح عاشورا را خواند، آن گاه برای اصحاب سخنرانی کرد و آنان را به صبر تشویق کردند.[عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَّ الْحُسَیْنَ ع صَلَّى بِأَصْحَابِهِ الْغَدَاةَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیْهِمْ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ فِی قَتْلِکُمْ فَعَلَیْکُمْ (بِالصَّبْر بحارالأنوار ج : 45 ص : 86) المسعودی فی اثبات الوصیة: و اصبح الحسین علیه‏السلام فصلی باصحابه الفجر ثم قام خطیبا و قال: لاصحابه ان الله عزوجل قد اذن فی قتلکم الیوم و قتلی. و علیکم بالصبر]

نماز ظهر عاشورا و سخنان امام (ع) پس از آن : امام بعد از نماز ظهر یاران خود را به بهشت بشارت داد و فرمود «پیامبر اکرم و شهدای اسلام منتظر ورود شما به بهشت هستند، پس از دین خدا حمایت کنید».[ولما فرغ الحسین (علیه السلام) من الصلاة قال لأصحابه: یا کرام هذه الجنة قد فتحت أبوابها واتصلت أنهارها وأینعت ثمارها، وهذا رسول الله والشهداء الذین قتلوا فی سبیل الله یتوّقعون قدومکم ویتباشرون بکم، فحاموا عن دین الله ودین نبیّه وذبوا عن حرم الرسول فقالوا: نفوسنا لنفسک الفداء ودماؤنا لدمک الوقاء فوالله لا یصل الیک والی حرمک سوء وفینا عرق یضرب. (اسرار الشهادة: ص175)]

تقاضای تأخیر جنگ به خاطر نماز : در روز نهم محرّم، «عمر سعد» و دیگر سران نظامی تصمیم گرفتند که با یک حمله عمومی کار را یکسره کنند، حرکت لشگرها و بالارفتن گرد و غبارها همه را متوجّه خود ساخت، امام حسین‏ علیه‌السلام برادرش حضرت عبّاس‏ علیه‌السلام را فرستاد تا علّت حرکت سپاه دشمن را بداند. قال الامام الحسین‏ علیه‌السلام: یا عبَّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسی أَنْتَ - یا أَخی- حَتَّی تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَکُمْ؟ وَما بَدالَکُمْ؟ وَتَسْأَلْهُمْ عَمَّا جاءَبِهِم؟. امام حسین‏ علیه ‌السلام فرمود «برادرم تو به جای من سوار شو و به نزد اینان برو و به ایشان بگو چیست شما را و چه می‏خواهید؟ و از سبب آمدن ایشان پرسش کن»، حضرت عبّاس علیه‌السلام رفت، بازگشت و فرمود «می‏گویند یا با یزید بیعت کن و یا آماده نبرد باش». حضرت اباعبدالله‏ علیه‌السلام به برادر فرمود : «اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِن اِسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلی غَدْوَةٍ وَتَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّةَ، لَعَلَّنا نُصَلّی لِرَبِّنا اللَّیْلَةَ وَنَدْعُوهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنّی کُنْتُ اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَتِلاوَةَ کِتابِهِ وَکَثْرَةَ الدُّعاءِ وَالْاِسْتِغْفار»؛ «به سوی آنان بازگرد و تلاش کن جنگ را به فردا واگذاری تا ما امشب را نماز بخوانیم و به دعا و استغفار بگذرانیم، خدا می‏داند من از کسانی هستم که نماز و قرآن خواندن و زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم»[بحارالأنوار ج : 44 ص : 392]، طبری نیز همین را نقل می‌کند.

نماز شب عاشورا : امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید «پدرم در شب عاشورا تا صبح مشغول نماز، قرآن و استغفار بود و همچنین اصحاب او تا صبح یا درحال رکوع بودند یا در حال سجده و دعا به حدی که 32 نفر از لشکر «عمر سعد» به جمع یاران امام پیوستند». [قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ(ع):فَقَامَ لَیْلَتَهُ کُلَّهَا یُصَلِّی وَ یَسْتَغْفِرُ وَ یَدْعُو وَ یَتَضَرَّعُ وَ قَامَ أَصْحَابُهُ کَذَلِکَ یُصَلُّونَ وَ یَدْعُونَ وَ یَسْتَغْفِرُونَ . (إرشاد مفید، ج2، ص93) . قَالَ الرَّاوِی: بَاتَ الْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ فَعَبَرَ إِلَیْهِمْ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ مِنْ عَسْکَرِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ اثْنَانِ وَ ثَلاثُونَ رَجُلا.(اللهوف، ص91) . وقیل: أنه ما نام فی هذه اللیلة الحسین (علیه السلام) ولا أحد من أصحابه وأعوانه إلی الصبح، وکذلک النسوة والصبیان وأهل البیت کلّهم یدعون، ویوادعون بعضهم بعضاً. فکان صلوات الله علیه کما وصفه ابنه إمامنا المهدی (علیه السلام): ... کُنْتَ لِلرَّسُولِ وَلَداً وَ لِلْقُرْآنِ سَنَداً وَ لِلْأُمَّةِ عَضُداً وَ فِی الطَّاعَةِ مُجْتَهِداً حَافِظاً لِلْعَهْدِ وَ الْمِیثَاقِ نَاکِباً عَنْ سَبِیلِ الْفُسَّاقِ تَتَأَوَّهُ تَأَوُّهَ الْمَجْهُودِ طَوِیلَ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ زَاهِداً فِی الدُّنْیَا زُهْدَ الرَّاحِلِ عَنْهَا نَاظِراً إِلَیْهَا بِعَیْنِ الْمُسْتَوْحِشِ مِنْهَا ... (بحارالأنوار ج : 98 ص : 239)]

کتاب اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات : نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور

أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ

من شهادت میدهم ای سر فراز

من شهادت میدهم ای سر فراز - که تو برپا داشتی بر حق نماز

ای حسین ای زادهِ حبل المتین - ازتو شد اِحیا نماز، این رکنِ دین

زنده کردی با نماز اسلام را - کردی اِحیا با نماز احکام را

تو به ما دادی پیامی دل نواز - که به حال جنگ برپا کن نماز

گرنماز امروز پابرجا بُوَد - از نمازِ ظهر عاشورا بُوَد

ما که در اسلام پا برجا شدیم - با نمازِ ظهر عاشورا شدیم

شد به ما ثابت توئی روح نماز - واز تو شد برپا نماز ای سرفراز

باقری باشد اگر دین برقرار - ازحسین اسلام گشته پایدار

سروده شده محرم سال 1398


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ | 8:59 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

  عمر سعد ابن ابی وقاص و قتل امام حسین علیه السلام

عمر بن سعد معروف به "ابن سعد" فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در کربلا در سال 61 هجری قمری و جزو منفورترین چهره های تاریخ. در بدخوئی و شقاوت، زبانزد خاص و عام است. پدرش سعدبن ابی وقاص، که از سرداران صدر اسلام بود. تاریخ تولد عمر سعد، به درستی معلوم نیست. به نقل مورخین در زمان حیات پیامبر اسلام و به قولی در دوران عمربن الخطاب به دنیا آمده است. در نوجوانی همراه پدرش در فتح عراق شرکت کرد (در سال 17 هـ ق). او از کسانی بود که در سال 37 هـ ق، در داستان حکمیت امام علی علیه السلام و معاویه، علیه حجربن عدی صحابه امام علی علیه السلام، و یارانش، شهادت به فتنه گری داد و این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا "حجر" و یارانش را در «مرج عذراء» شهید کند. در اواخر خلافت معاویه که «عبیدالله بن زیاد» حاکم بصره شد، عمربن سعد، به خدمت او در آمد و وقتی یزید پسر معاویه خلیفه شد کوفه را به قلمرو حکومت عبیدالله اضافه کرد. زمانی که حسین بن علی علیه السلام، امام سوم شیعیان، از بیعت با یزیدبن معاویه خودداری کرد و از مدینه به مکه مهاجرت نمود عمر سعد، امیر مکه بود که وقتی استقبال حجاج از حسین بن علی را دید، برای یزید نامه نوشت و او را از این قصه مطلع ساخت. سال 60 هـ ق، نیز زمانی که مسلم بن عقیل نماینده امام حسین علیه السلام به کوفه رفت تا از مردم آنجا برای حسین (ع) بیعت بگیرد، ابن سعد با بعضی از اشراف کوفه، به یزید نامه نوشتند و توصیه هائی به او کردند. از این رو، مسلم به دستور عبیدالله بن زیاد، از طرف یزید دستگیر شد و به جهت خویشاوندی که با عمربن سعد داشت، او را وصی خودکرد، ولی این مرد به او خیانت کرد و اسرار مسلم بن عقیل را فاش نمود. در همین زمان، عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد و عمربن سعد را به استانداری (ری) منصوب کرد. ابن سعد با 4000 سپاهی، در بیرون کوفه آماده حرکت به طرف ری بود که خبر حرکت امام حسین (ع)، به سوی کوفه رسید. عبیدالله، از ابن سعد خواست تا قبل از رفتن به ری، حسین و یارانش را سرکوب کند. ابن سعد ابتدا تردید کرد ولی متوجه شد که اگر قبول نکند، حکومت ری از دست او خواهد رفت. از این رو، جاذبه دنیا و ریاست او را گرفت و ماموریت جدید خود را قبول کرد و با لشگر خود به طرف کربلا رفت. روز دوم یا سوم محرم سال 61 هـ ق در کربلا، کسی را نزد حسین بن علی فرستاد و از حضرت خواست که یا با "یزید بن معاویه" بیعت کند و یا به جنگ تن در دهد و زمانی که امتناع امام حسین از بیعت با یزید را دید برای اینکه نشان دهد که در جنگ با امام (ع) راسخ است اولین تیر را به طرف حسین بن علی و یارانش فرستاد و دستور داد تا آب را به روی آنها ببندند.

او پس از شهادت امام (ع) و یارانش، دستور داد که سپاهیانش بر بدن آنها با اسب بتازند. روز 12 محرم بعد از دفن اجساد سپاهیانش، خاندان حسین بن علی (ع) را به کوفه برد. وقتی خدمت عبیدالله بن زیاد رفت، عبیدالله از او خواست تا نامه حکومت ری را به او پس بدهد. عمرسعد که فهمید دیگر حکومت و استانداری ری به او، وصال نمی دهدخودش را چنین توصیف کرد: هیچ کس بدتر از من به خانه اش برنگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کردم و عدالت را پایمال و خویشاوندی را قطع کردم. بعد از واقعه کربلا، ابن سعد مدتی از ترس کشته شدن به دست مردم، پنهان بود. در ایام قیام مختار به کوفه، او فرار کرد ولی وقتی مردم کوفه دوباره بر ضد مختار خروج کردند به کوفه برگشت و با مخالفان مختار، رهبری مردم را مدتی به عهده گرفت. اما چون کوفیان شکست خوردند ابن سعد مجددا از کوفه فرار کرد و به بصره پناهنده شد. به دستور مختار، او را دستگیر کردند و نزد او آوردند. سال 66 هـ ق، در مجلس مختار ابن سعد به همراه پسرش به قتل رسید. مختار، سر او را برای محمدبن حنفیه، برادر امام حسین (ع) فرستاد (و بدین ترتیب، از روزگار حذف شده و به درک واصل شد).

منابع: 1 - دائرة المعارف بزرگ اسلام ج 10 . 2 - مقتل الحسین مقرم ص 238 . 3 - مقاتل الطالبین 97- 106 . امینی گلستانی

اگر عمر سعد به جنگ با امام حسین(ع) رفت چرا شمر قاتل شناخته می شود

چه سخنانی بین امام حسین(ع) و عمر سعد در خیمه میان دو لشکر رد و بدل شد ...

ماجرای امان نامه عمربن سعد برای حضرت ابوالفضل (ع) / درخواست امام ...

ملاقات امام حسین (ع) و عمر بن سعد؛ گفت و گویی از جنس پند و نصیحت

مذاکره امام حسین(ع) و «عمر سعد» خطرناک‌ترین تحریف واقعه کربلاست

آیا گریه عمر سعد هم برای امام حسین ثواب دارد؟ - خبرگزاری شبستان

روز نهم محرم؛ وقتی عمر سعد گفت «امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین بن ...

جنايات سپاه عمر بن سعد در عصر عاشورا - دانشنامه‌ی اسلامی

امام حسین ع فرمود : اگر آمدنم را خوش ندارید، بازمی‌گردم - ایرنا

محرومیت از گندم ری وخرمای بغداد، عاقبت سردارسپاه یزیدشد

روایت شهادت تک تک یاران امام حسین در دشت کربلا - تابناک

نحوه به درک واصل شدن عمرسعد توسط مختار - مشرق نیوز

روایت لحظات آخر شهادت امام حسین (ع) در منابع مستند

گریه عده‌ای بر امام حسین(ع) گریه «عمر سعدی» است

دنیا طلبی عمر بن سعد و آرزویی که به سرانجام نرسید

نفرین امام حسین(ع) و مکافات عمر سعد | - سایت درر

تفاوت عمر سعد با دیگر جنایتکاران حادثه کربلا - راه دانا

مذاکره امام حسین(ع) با عمر سعد - مکارم شیرازی

عمر سعد و اقدام علیه امام - پرسمان دانشگاهیان

چگونه عمرسعد به حکومت ری نرسید؟ | ترندنیوز

کـلام امـام حسیـن (ع) به عمر بن سعد - ویستا

مواضع سعد بن ابى وقاص در برابر امیرمؤمنان

دیدار عمر بن سعد با امام حسین - ویکی فقه

سعد بن ابی‌وقاص - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

عمرسعد بر امام حسین (ع)گریست اما...

چگونه عمرسعد به حکومت ری نرسید؟

عمر بن سعد بن ابی‌وقاص - ویکی فقه

سرنوشت شوم قاتلان امام حسین(ع)

عمر بن سعد - دانشنامه‌ی اسلامی

عمر بن سعد - ویکی شیعه

عمر بن سعد از قاتلان کربلا

به بهانه ری

سعد بن ابی وقاص

سعد بن ابی وقاص

فیش‌های سعد بن ابی وقاص

سعد بن ابی‌وقاص - ویکی فقه

سعد بن ابی‌وقاص - ویکی شیعه

سعد بن ابی‌وقاص | خبرگزاری صدا و سیما

معرفی سعد بن ابی وقاص - مکارم شیرازی

مواضع سعد بن ابی وقاص در برابر امیرمؤمنان(ع)(1)

مواضع سعد بن ابی وقاص در برابر امیر مؤمنان(علیه السلام) (2)

خود داری سعد بن ابی وقاص از بیعت با امام علی(ع) - مکارم شیرازی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | 21:45 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

آیا قاضی شریح به قتل امام حسین (ع) فتوا داد؟

در برخی از کتاب‌‌های تاریخی بیان شده که شریح بن حارث کندی مشهور به شریح قاضی فتوا به قتل امام حسین (ع) داده است. در ادامه به بررسی صحت این گزارش می پردازیم.

یکی از مهم‌ترین ابهامات راجع به نقش شریح در جریان نهضت کربلا این است که آیا فتوای شریح مبنی بر وجوب جهاد با امام حسین علیه‌السلام واقعیت داشته است یا خیر؟ مبنای این تردید، مربوط به ضرب المثلی در زبان فارسی است که علامه دهخدا به آن اشاره دارد و در میان مردم به خصوص شیعیان شایع است.[1] البته خود دهخدا نیز تأکید کرده است که این خبر سند ندارد.

بنا بر تحقیق و جستجویی که در کتاب‌های حدیثی و تاریخی اولیه و قابل استناد شده است،‌ چنین چیزی یافت نشده است و فقط مترجم کتاب الفین علامه حلی نیز به فتوای شریح اشاره کرده است.[2] اما باید توجه کرد که این مطلب در خود الفین نیست بلکه در تعلیقات کتاب آمده که مترجم آن را اضافه نموده است لذا نباید تصور شود که این نظر علامه حلی بوده است.

فتوایی که از شریح قاضی نقل می‌شود که بر اساس آن، او حکم به قتل امام حسین (ع) داده است و با چنین عبارتی به او منتسب می‌شود:

«إنّ حسین بن علىّ بن ابى طالب لقد شقّ عصا المسلمین و خالف امیر المؤمنین و خرج عن الدّین ثبت و حقّق عندى قضیت و حکمت بدفعه و قتله حفظا لشریعه سیّد المرسلین.

حسین ستون مورد اعتماد مسلمانان را به دو نیم کرده و با امیرالمؤمنین، یزید بن معاویه، به مخالفت پرداخته است. برای من، خروج او از اسلام محرز شده و حکم من جنگ با اوست و قتل او برای حفظ شریعت اسلام، واجب است.»

اگر چنین خبری صحت داشته باشد، می‌توان گفت که یکی از عوامل اصلی و بسیار مهم در بسیج مردم کوفه و شام علیه امام حسین (ع)، صدور چنین فتوایی از شخصی فقیه، مجتهد، مفسر، ملا و قاضی خلفای راشدین بوده است.

برخی از تاریخ‌دانان در تحلیل خود بیان می کنند که با اینکه در منابع قدیمی چنین خبری مشاهده نمی‌گردد اما شواهدی مبنی بر تصدیق و تأیید آن موجود است که عبارتنداز:

1. سازگاری شریح با تمامی اندیشه‌های خلفای معاصر خود

2. تمایل و گرایش سریع به قدرت بر‌تر (عبیدالله) و سهیم شدن در برنامه‌های او در مخالفت با طرفداران آل علی (ع)

3. ضعف نفس و محتاط و ترسو بودن و حساب بردن از عبیدالله، که ابن سعد هم در کتاب خود به آن اشاره می‌کند.

اما با توجه با اسناد تاریخی نمی توان خیلی به این تحلیل تکیه کرد و ازلحاظ تاریخی این مساله اثبات پذیر نیست و نمی توان سیر تحولات تاریخی دیگر را برمبنای این گزارش تاریخ بررسی کرد و آن را علت بسیج مردم کوفه دانست.

نقش شريح قاضي در واقعه كربلا - پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

روز علنی کردن فتوای قاضی شریح در ضرورت قتل حضرت اباعبدالله(ع)

نگاهي به زندگي «شریح قاضی» | آیین رحمت - مکارم شیرازی

آیا قاضی شریح به قتل امام حسین (ع) فتوا داد؟ - کرب و بلا

شریح قاضی و واقعه ی کربلا - استاد حسین انصاریان

نقش شریح قاضی(لعنت الله) درواقعه عاشورا

شریح قاضی و واقعه ی کربلا - راسخون

شریح قاضی | خبرگزاری صدا و سیما

شریح قاضی - دانشنامه‌ی اسلامی

شریح بن حارث کندی - ویکی شیعه

شریح قاضی؛ زندگی نامه و عملکرد

فتوای شریح قاضی - ویکی شیعه

شریح کندی - ویکی فقه

شریح قاضی - ویکی‌پدیا

فیش‌های شریح قاضی

بلعم باعورا - ویکی فقه

ماجرای بلعم باعورا - هدایتگر

بلعم باعورا - دانشنامه‌ی اسلامی

داستان بلعم باعورا عابدی که دشمن حضرت موسی شد

ماجراي بَلْعم باعورا - مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات

وقتی منفعت طلبی؛ کلید دار مسجد را شریح قاضی میکند - مرکزی

چرا بسیاری پس از سالها عبادت و تحمل رنج و سختی یکباره از راه حق ...

شرح و تفسیر دعا کردن بلعم باعور که موسی و قومش را از این شهر بی ...


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | 20:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روزپنجم محرم بياد عبدالله بن الحسن عليه السلام

 يـكى از شهداى كربلا ((عبداللّه بن حسن بن على بن ابيطالب (ع)))است وى هنوز به بلوغ نرسيده بـود كـه چـون تـنهائى عموى بزرگوارش را مشاهده كرد,از خيمه خارج وبه طرف ميدان جنگ شتافت ((فلحقته زينب لتحبسه فابى , فقال لها الحسين احبسيه يا اخيه )) زينب (س ) بدنبالش آمد كـه مـانـع رفـتـن او بـه ميدان شود, ولى نوجوان حاضر به مراجعت نمى شد, امام (ع ) هم صدا زد خواهرم ! دست اورا بگير ونگذار به ميدان بيايد, اما عبداللّه مصمم بود از عموى بزرگوارش حمايت كند تا خودرابه عمورساند. ((بـحـر بـن كـعب )) خواست با شمشير به حسين (ع ) حمله كند اما ((عبداللّه )) دست خودرا سپر قـرارداد وگـفت : ((ويلك يابن الخبيثة اتقتل عمي ))؟ لذا شمشير به دست جوان خورد ودست به پـوست آويزان شد, اينجا بود كه عبداللّه مادرش را صدا زد,((فاخذه الحسين (ع ) وضمه اليه وقال : يـابـن اخـي اصـبـر على مانزل بك واحتسب فى ذلك الخير, فان اللّه يلحقك بآبائك الصالحين )), حضرت اورا در كنار خود گرفت وفرمود:اى پسر برادر! بر اين مصائب صبر كن واينهارا خير بدان , همانا خداوند تورا به اجدادطاهرينت ملحق مى كند.

يكى طفلى برون آمد زخرگاه ـــــ سوى شه شد روان چون قطعه ماه .

درآن دم , خواهران را گفت آن شاه ـــــ كه اين كودك برون نايد زخرگاه .

گريزان از حرم گرديد آن ماه ـــــ دوان تارفت در آغوش آن شاه .

شهش بگرفت همچو جان شيرين ـــــ بگفت اى يادگار يار ديرين .

چرا بيرون شدى از خرگه اى جان ـــــ نمى بينى مگر پيكان بران .

بناگه كافرى زان قوم گمراه ـــــ حوالت كرد تيغى بر سر شاه .

زبهر حفظ شه , كودك حذر كرد ـــــ بر آن تيغ , دست خود سپر كرد.

جدا گرديد دست كودك از بن ـــــ بشه گفتا به بين چون كردبام .

چه ديدش حرمله آن كفر بدبخت ـــــ بزد بر سينه اش تيرى چنان سخت .

كه كودك جان بداد وبى مهابا ـــــ پريد از دست شه تا نزد بابا .

***********************************

روضه شب پنجم ـ مصیبت عبدالله بن حسن(ع)

 «شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام(ع) هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار می‏دادند. عبدالله که در بین كودكان و زنان، در خیمه‌گاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمه‌ها بیرون آمد...

 امشب و فرداشب را میهمان سبط اکبر پیامبر(ص) و سید جوانان اهل بهشت، یعنی امام حسن مجتبی(ع) هستیم که دو پسرش ـ قاسم و عبدالله ـ در کربلا در رکاب عمو به شهادت رسیدند.

 «عبدالله بن حسن» فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه خانواده خود و عمویش حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به سوی کوفه آمده بود.

 از صبح تا عصر عاشورا ، ابتدا اصحاب امام حسین(ع) و سپس اهل‌بیت آن حضرت یک به یک و یا دسته‌جمعی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند؛ و سرانجام زمانی رسید که امام(ع) یکه و تنها در میان هزاران هزار دشمن مسلح باقی ماند و گهگاه فریاد بر می‌آورد: «آیا یاری‌کننده‌ای هست که به خاطر خدا از حرم رسول خدا دفاع کند؟».

 «شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام(ع) هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار می‏دادند.

 عبدالله که در بین كودكان و زنان، در خیمه‌گاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمه‌ها بیرون آمد. حضرت زینب(س) او را گرفت شاید که بتواند مانع رفتن وی شود و نگذارد یادگار برادر طعمه‌ي گرگ‌های گرسنه یزیدی گردد؛ ولی عبدالله گفت: «نه، به خدا سوگند عمویم را تنها نمی‌گذارم». سپس دست خود را از دست عمه رها ساخت، به سوی میدان دوید و خود را به امام(ع) رساند تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.

 در غوغایی که دور امام(ع) ایجاد شده بود یکی از لشکریان یزید شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آن حضرت فرود آورد. عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند. شمشیر، بُـرّان و ضربه، سنگین بود و دست نوباوه‌ي پیامبر(ص) را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستی آویخته شد. عبدالله یتیم از شدت درد ناله‌ای برآورد و پدرش را صدا کرد: «وا ابتاه ... »

 اینک، حال امام را تصور کنید که هر دو امانت برادر شهیدش ـ‌ قاسم و عبدالله ـ را نیز پرپرشده می‌دید... 

 اشك و خون از ديده‌اش بر خاك ريخت//اشك بر آن كودكِ بي‌باك ريخت

 امام(ع) او را در آغوش گرفت، به خود چسپاند و در گوشش زمزمه کرد:«فرزند برادرم! صبر داشته باش و خداوند بزرگ را بخوان؛ تا او تو را به پدران صالحت ملحق کند».

 آن برادرزاده‌ام صد چاك شد//اين برادرزاده‌ام بر خاك شد

آن برادرزاده‌ام سرمست رفت//اين برادرزاده‌ام بي‌دست رفت

 امام(ع) سپس دست به دعا برداشت و گفت:«خداوندا! اگر مقدر کرده‌ای که این قوم را تا مدتی زنده نگهداری در بین آنان تفرقه‌ای سخت بیانداز... زيرا آنان ما را دعوت کردند و وعده یاری دادند اما به ما حمله کردند و ما را کشتند».

 بسته شد چشمش، ولي لب باز شد//آخرين نجواي شه آغاز شد

كاي خدا گر چه مرادت حاصل است//ديدن مرگ يتيمان مشكل است

در ره تو هستي‌ام از دست رفت//حيف شد، عبداللَهَم از دست رفت

اين دو بر من، روح پيكر بوده‌اند//يــادگــاران بــرادر بـــوده‌اند

در این هنگام تیرانداز سپاه دشمن ـ که گفته‏اند «حرملة بن کاهل» بود ـ گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد ...

الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.

منابع اصلی:

1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .

2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .

3. اشعار فارسی، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (منبع: جزوه آموزشي آداب مرثيه‌خواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380).

 عبدالله بن الحسن بن علی بن ابیطالب (علیه السلام)

 «عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی(علیه السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است. (1)

 شیخ مفید چنین نقل می‌کند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) زد، امام پارچه‌ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه‌ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.

 عبدالله پسر امام مجتبی(علیه السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمه‌گاه با زنان به سر می‌برد. هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمه‌گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می‌ورزید. او به عمه‌اش گفت: «والله لا افارق عمّی(2)؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی‌شوم.»

نحوه شهادت عبدالله بن الحسن(علیه السلام)

ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.

 

کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسین(علیه السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوندا تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.»(3)

امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.» (4)

ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید.(5) در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. (6)

پی‌نوشت‌ها:

1- ابصار العین، ص 73 .

2- الارشاد، ج 2، ص 110 .

3- همان .

4- همان، ص 111 .

5- مقاتل الطالبیین، ص 89 .

6- اقبال الاعمال، ج 3، ص 75 .

برگرفته از كتاب یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی

  روز شمار محرم؛ منبر پنجم

عبدالله بن حسن نوجوانی که فدایی ولایت شد

عبدالله(ع) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین(ع) در ظهر عاشورا به شهادت رسید.

مقتل و روضه حضرت عبدالله بن حسن عليه السلام

پدر عبدالله بن الحسن (علیه السلام) امام حسن مجتبی (علیه السلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله می‏باشد . عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود.

سختى زخمها امام حسین(ع) را بر زمین نشانده بود و سپاهیان او را از هر سوى در میان گرفته بودند.

عبداللّه بن حسن كه در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت عموى خود را نگریست كه دشمن او را از هر سوى در میان گرفته است . یاراى دیدن بیشتر این منظره را نداشت . بى اختیار به سوى عمو دوان شد.

عمّه اش زینب خواست عبدالله را بگیرد، امّا او از چنگ عمّه گریخت و خود را به عمو رساند.

در این هنگام بحربن كعب شمشیر را بلند كرد تا بر حسین فرود آورد. عبداللّه فریاد زد: اى ناپاك، آیا مى خواهى عمویم را بكشى؟

بحر ضربه خود را فرود آورد و عبداللّه دست خویش سپر كرد. شمشیر دست عبداللّه را برید و دست به پوست آویزان ماند. یادگار امام مجتبى علیه السلام فریاد زد: یا عمّاه . آنگاه خود را در دامن عمو انداخت. عمو او را به خود فشرد و فرمود: پسر برادر، بر آنچه بر تو نازل شده است صبر كن و اجر خود را از خداوند بخواه، كه خداوند تو را به پدران پاكت ملحق كند.

در همین حال كه عبدالله بر دامن عمو بود حرملة بن كاهل تیر به سوى او افكند و او را به شهادت رساند.

شيخ مفيد گفته است :

سپس عبدالله، پسر امام حسن مجتبى عليه السلام كه نوجوانى نا بالغ بود، از پيش زنان بيرون آمد و آمد تا كنار عمويش عليه السلام ايستاد. زينب ، دختر على عليه السلام خود را به او رساند تا او را نگه دارد.

حسين عليه السلام به خواهرش فرمود: خواهرم او را نگهدار! عبدالله نپذيرفت و بشدت مقاومت كرد و گفت : به خدا از عمويم خدا نمى شوم ! ابجر بن كعب به طرف به طرف امام حسين عليه السلام حمله كرد. آن نوجوان گفت : اى نا پاك زاده ! عمويم را مى كشى؟ ابجر با شمشير بر دست آن نوجوان زد و دستش جدا گرديد و از پوست آويزان شد.

عبدالله صدا زد: اى مادر! حسين عليه السلام او را در آغوش كشيد و فرمود: برادر زاده ! بر آنچه پيش آمد صبر كن و اميد خير از سوى خدا داشته باش . خداوند تو را به پدران شايسته ات ملحق مى كند.

سيد بن طاووس گويد: حرمله ملعون تيرى افكند و او را در دامن عمويش حسين عليه السلام به شهادت رساند.

شيخ مفيد گفته است :

سپس امام حسين عليه السلام دست خود را به آستان الهى بلند كرد و گفت : خداوندا! اگر آنان را تا مدت معينى بهره مند خواهى كرد، پس آنان را دچار تفرقه و تشتت ساز. واليان را هرگز از آنان خشنود مكن . آنان دعوتمان كردند تا يارى مان كنند، سپس تجاوز كرده و ما را كشتند. سپاه دشمن از چپ و راست به باقيمانده ياران حسين عليه السلام حمله ور شدند و همه را كشتند و جز سه يا چهار نفر كسى باقى نماند.

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram5abdollebnehasan.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

 روضه های دهه اول محرّم

روزآخر ذيحجه بياد حربن يزيد رياحي عليه الرحمه

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram0horrereyahi.htm

روزاول محرم بياد مسلم بن عقيل عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram1moslem.htm

روزدوم محرم ورودامام حسين عليه السلام به كربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram2worodbekarbala.htm

روزسوم محرم بياد رقيه بنت الحسين عليهاسلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram3rogayye.htm

روزچهارم محرم بياد محمد بن عبدالله بن جعفر و عون بن عبدالله بن جعفر عليهماسلام

دوفرزندان عمه سادات حضرت زينب كبري عليهاسلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram4farzandanzeynab.htm

روزپنجم محرم بياد عبدالله بن الحسن عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram5abdollebnehasan.htm

روزششم محرم بياد قاسم بن الحسن عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram6gasem.htm

روزهفتم محرم بياد علي اصغرعليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram7aliasgar.htm

روزهشتم محرم بياد علي اكبرعليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram8aliakbar.htm

روزنهم محرم بياد قمربني هاشم اباالفضل العباس عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram9abalfazl.htm

شب و روزدهم محرم بياد عاشوراي امام حسين عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram10ashura.htm

سخنان امام حسين (ع) ازعصرتاسوعا تاعصرعاشورا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram10sokhanan.htm

روزيازدهم محرم بياد حركت اهلبيت امام حسين عليه السلام ازكربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11harakatazkarbala.htm

شب و روزيازدهم محرم بياد شام غريبان اهلبيت امام حسين عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11shamgariban.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | 15:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روز پنجم محرم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام
عبدالله بن الحسن (علیه‌السّلام) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) در ظهر عاشورا به شهادت رسید. عبدالله بن حسن بن علی (علیه‌السّلام)، نوجوان ۱۱ ساله، فرزند امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) که روز عاشورا، وقتی دید سیدالشهداء بر زمین افتاده است، برای دفاع از عمو به سوی میدان شتافت و در دفاع از عموی مظلومش جام شهادت نوشید. در مقاتل چنین نقل شده است که در واپسین لحظات حیات شریف سیدالشهداء (علیه‌السّلام)، سپاه کوفه امام (علیه‌السّلام) را محاصره کرد، در حالی که امام (علیه‌السّلام) دیگر توان ایستادن نداشت و از جنگ باز ایستاده بود. در این هنگام ندای امام حسین (علیه‌السّلام) به آسمان برخاست و سر به جانب آسمان بلند کرد و نیایشگرانه گفت: خدایا، تو خود میدانی که اینان فرزند دخت فرزانه پیامبرشان را می‌کشند.... آن تبهکاران سنگ‌دل‌ اندکی درنگ کردند و دگر باره بر امام (علیه‌السّلام) هجوم بردند. در این هنگام عبدالله بن حسن (علیه‌السّلام) که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود خیمه‌گاه را ترک کرده، شتابان به سوی امام (علیه‌السّلام) دوید، حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) با دیدن او خطاب به خواهرش زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «خواهرم این کودک را نگهدار.» زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) خود را به کودک رساند و سعی کرد از رفتنش جلوگیری کند و او را به خیمه‌ها بازگرداند، امّا او پایداری کرد و بازنگشت و فریاد بر آورد که: «لا افارق عمّی!» به خدای سوگند از عمویم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! و خود را از دستان عمه‌اش رها کرد و نزد امام حسین (علیه‌السّلام) رفت تا شاید مانع از شهادت عموی بزرگوارش گردد. در این هنگام یکی از تجاوزکاران اموی به نام «بحر بن کعب» به سوی حسین (علیه‌السّلام) روی آورد که «عبداللَّه» فریاد بر آورد: ‌هان‌ ای پلیدزاده! آیا می‌خواهی عمویم را به شهادت برسانی؟ آن عنصر پلید نیز شمشیری بر آن کودک فرود آورد و عبداللَّه دست خود را سپر ساخت که دستش از بدن جدا شد! او در حالی که دستش تنها به پوست آویزان بود، فریاد بر آورد که: عمو جان مرا دریاب! حسین (علیه‌السّلام) او را در آغوش کشید و بر سینه چسباند و فرمود: یادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است شکیبایی پیشه ساز و آن را به فال نیک بگیر و خیر بدان که خدای پر مهر به زودی تو را بر پدران و نیاکان شایسته کردارت ملحق خواهد ساخت.
و آن‌گاه «حرمله» گلوی آن کودک محبوب را هدف تیر بیداد خود ساخت و سرش را از پیکرش جدا کرد! حسین (علیه‌السّلام) پس از شهادت جانسوز نور چشم برادرش، «عبداللَّه» در آغوشش، رو به آسمان کرد و گفت: بار خدایا، اگر این بندگان ستمکار و گناه‌پیشه‌ات را تاکنون از نعمت‌هایت بهره‌ور ساخته‌ای، اینک آنان را تار و مار و مایه عبرت دیگران قرار ده و هرگز از آنان خشنود مباش.[۱] [۲] [۳]

روضه شب و روز پنجم محرم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام

امشب و فرداشب را میهمان سبط اکبر پیامبر  صلی الله علیه و آله و یکی از دو سید جوانان اهل بهشت، یعنی امام مجتبی  علیه السلام هستیم که دو پسرش ـ قاسم و عبدالله ـ در کربلا در رکاب عمو به شهادت رسیدند.
عبدالله بن حسن فرزند کوچک امام حسن مجتبی  علیه السلام  یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه خانواده خود و عمویش حضرت اباعبدالله الحسین  علیه السلام به سوی کوفه آمده بود.
از صبح تا عصر عاشورا ، ابتدا اصحاب امام حسین  علیه السلام و سپس اهل بیت آنحضرت یک به یک و یا دستجمعی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند؛ و سرانجام زمانی رسید که امام  علیه السلام یکه و تنها در میان هزاران هزار دشمن مسلح باقی ماند و گهگاه فریاد بر می‌آورد: «آیا یاری‌کننده‌ای هست که به خاطر خدا از حرم رسول خدا  صلی الله علیه و آله دفاع کند؟».
«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام علیه السلام هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار می دادند.
عبدالله که در بین بچه ها و زنان، در خیمه گاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمه ها بیرون آمد. زینب (س)  او را گرفت شاید که بتواند مانع رفتن وی شود و نگذارد یادگار برادر طعمه گرگهای گرسنه یزیدی گردد؛ ولی عبدالله گفت: «نه، به خدا سوگند عمویم را تنها نمی گذارم». سپس دست خود را از دست عمه رها ساخت، به سوی میدان دوید و خود را به امام علیه السلام رساند تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.
در غوغایی که دور امام  علیه السلام ایجاد شده بود یکی از لشکریان یزید شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آنحضرت فرود آورد. عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند. شمشیر، بران و ضربه، سنگین بود و دست نوباوه پیامبر  صلی الله علیه و آله را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستی آویخته شد. عبدالله یتیم از شدت درد ناله ای برآورد و پدرش را صدا کرد: «وا ابتاه ... »
اینک، حال امام را تصور کنید که هر دو امانت برادر شهیدش ــ قاسم و عبدالله ــ را نیز پرپرشده می دید ... 
اشك و خون از ديده‌اش بر خاك ريخت *** اشك بر آن كودك بي‌باك ريخت
امام علیه السلام او را در آغوش گرفت، به خود چسپاند و درگوشش زمزمه کرد:«فرزند برادرم ! صبر داشته باش و خداوند بزرگ را بخوان؛ تا او ترا به پدران صالحت ملحق کند».
بسته شد چشمش، ولي لب باز شد *** آخرين نجواي شه آغاز شد
كاي خدا گر چه مرادت حاصل است *** ديدن مرگ يتيمان مشكل است
در ره تو هستي‌ام از دست رفت *** حيف شد، عبدالَهَم از دست رفت
اين دو بر من، روح پيكر بوده‌اند *** يــادگــاران بــرادر بـــوده‌اند
امام علیه السلام سپس دست به دعا برداشت و گفت:«خداوندا! اگر مقدر کرده ای که این قوم را تا مدتی زنده نگهداری در بین آنان تفرقه ای سخت بیانداز... که آنان را ما را دعوت کردند و وعده یاری دادند اما به ما حمله کردند و ما را کشتند».
آن برادرزاده‌ام صد چاك شد *** اين برادرزاده‌ام بر خاك شد
آن برادرزاده‌ام سرمست رفت *** اين برادرزاده‌ام بي‌دست رفت
تا ابد مجروح زخم كاري‌ام *** وایِ من از اين امانتداري‌ام
در این هنگام تیرانداز سپاه دشمن «حرملة ابن کاهل» گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد ...
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي:
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .

عبدالله بن حسن بن علی - روضه شب پنجم محرم ــ مصیبت عبدالله بن حسن(ع) - روضه شب پنجم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام- گریز و روضه شب پنجم م حرم الحرام - مداحی، اشعار و مقتل روز پنجم محرم حضرت «عبدالله بن حسن(ع ... - اشعار روز پنجم محرم؛ حضرت عبدالله بن حسن(ع) - مرثیه و مداحی حضرت عبدالله بن الحسن - آوینی

‌نام‌گذاری شب‌های محرم به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است. این کار از ناحیه‌ ذاکران اهل بیت (علیهم‌السّلام) به تقلید از شب‌های خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است. شب پنجم به زهیر بن قین و حضرت عبدالله بن حسن، کودک هشت ساله امام مجتبی (علیه‌السّلام) منسوب است. البته روضه حبیب بن مظاهر نیز به این شب منسوب است.

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های ده شب اول محرم

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | 15:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

حكایات محرم وعاشورا

دردچشم آیة الله بروجردی باگل سرعزادار خوب شد

حضرت آیة الله بروجردی (رضوان الله علیه) می فرمود در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نمی شد حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند تا اینکه روزی در ایام عا شورا که معمولاً د ستجا ت عزا برای عرض تسلیت بمنزل ما می آمدند نشسته بودم اشک می ریختم درد چشم نیز مرا نا راحت کرده بود در هما ن حال گویا به من الهام شد ازآن گلها ئی که سرو صورت اهل عزا مالیده شده بود بچشم خود بکشم مقداری گل از شانه و سریکنفرازعزادارن بطوری که کسی متوجه نشد گرفتم و بچشم خو د ما لید م د ر چشم خود احساس تخفیف درد کردم و با ین نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا اینکه بکلی کسا لت آن رفع شد و بعداً نیز درچشم خود نوروجلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم در چشم معظم له تا سن هشتا دونه سالگی ضعف دیده نمی شد واطباء حا ذ ق چشم  ا ظها ر تعجب نمو د ه و می گفتند به حسا ب عا دی ممکن نیست  شخصی که ما د ا م العمرا زچشم خود ا ین همه استفا ده خواندن و نوشتن برده با شد با زدرسن هشتاد و نه سالگی محتاج بعینک نبا شد . «شرایط مبلغین اسلامی ص 236 و قیام مقدس ص 28»

كوری چشم محمدرحیم اسماعیل بیگ بادادن شربت خوب شد

تقی صا لح مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ  که د ر توسّل به اهل بیت علیهم السلام و علا قه قلبی بحضرت سید ا لشهدا ع کم نظیرو ا ز ا ین با ب رحمت وبرکا ت صوری و معنوی نصیبش شد ه و دررمضان 87 برحمت حق واصل شده نقل نمود که در شش سا لگی مبتلا به درد چشم و تا سه سال گرفتار بوده وعا قبت ا ز هردوچشم کورگردید د رما ه محرم ایام عاشورا در منزل دائی بزرگوارش مرحوم حاج محمد تقی اسماعیل بیگ روضه خوانی بود وچون هوا گرم بود شربت خنک بمردم می دادندگفت ازدائی خود خواهش کردم که من بمردم شربت دهم فرمود تو چشم نداری و نمی توانی گفتم یکنفرچشم دار همرا ه من کنید تا مرا یا ری  دهد قبول فرموده و من با کمک خودش مقداری بمردم شربت دادم د ر این ا ثنا مرحوم معین ا لشریعه ا صطهبا نا تی منبر رفته بودوروضه حضرت زینب علیها السلام را می خواند ومن سخت متا ثروگریان شدم تا ا ینکه ازخود بیخود شدم د رآنحا ل مجلله که دانستم حضرت زینب علیها ا لسلام ا ست د ست مبا رک بردوچشم من کشید وفرمود خوب شدی و دیگرچشم درد نمی گیری پس چشم گشودم اهل مجلس را دیدم شاد وفرحناک خدمت دائی خود دویدم تما م اهل مجلس منقلب شد ند واطراف مرا گرفتند با مردائی ا م مرا دراطا ق برده ومردم را متفرق نمودند . ونیز نقل نمودکه در چند سا ل قبل مشغول آزما یش بودم وغا فل بودم ازاینکه نزدیکم ظرف پراز ا لکل ا ست کبریت را روشن نموده نا گا ه ا لکل مشتعل شد و تما م بد ن ا زسرتا پا را آتش زد مگرچشما نم را چند ما ه درمریضخا نه مشغول معا لجه بودم ا زمن می پرسیدند چه شده که چشمت سا لم ما ند ه گفتم عطا ی حسین علیه ا لسلا م ا ست وعده فرمودند که تا آخر عمر چشم درد نگیرم «داستانهای شگفت ص 36»

دست و سینه هند و بخاطرسینه زدن به آتش نسوخت

سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب ( دندانساز ) عجائبی از ایام مجاورت درهندوستان که مشاهده کرده بود نقل می کرد ا ز آ نجمله می گفت عد ه ای ا ز با زرگا نا ن هندو ( بت پرست ) به حضرت سید الشهداء معتقد وعلا قمند ند وبرای برکت ما لشا ن با آ ن حضرت شرکت می کنند یعنی د ر سا ل مقد ا ری ا زسو د خو د را د رراه آ ن حضرت صرف می کنند بعضی ا ز آ نها روزعا شورا بوسیله شیعیا ن شربت و پا لوده و بستنی درست کرد ه وخود بحا ل عزا ا یستا د ه و به عزاداران می دهند و بعضی آنها مبلغی که راجع به آنحضرت است به شیعیان می دهند تا درمراکز عزاداری صرف نمایند یکی از آنانراعادت چنین بود که همراه سینه زنها حرکت می کرد و با آنها بسینه می زد چون مرد بنا به مرسوم مذ هبی خودشا ن بدنش را به آ تش سوزانیدند تا تما م بد نش خا کستر شد جزد ست راست وقطعه ای ازسینه اش که آ تش  آ ن دوعضو را نسوزانیده بود بستگا نش آ ن دوقطعه را آوردندنزدقبرستان شیعیان وگفتند این دوعضوراجع به حسین شمااست.«داستانهای شگفت ص98»

دست سیدمحمودعطاران وجوان عزادار

آقای سید محمود عطا ران نقل کرد سا لی درایام عا شوراجزء دسته سینه زنا ن محله سردزدک بودم جوانی زیبا در اثناء زنجیر زدن بزنها نگاه می کرد من طاقت نیاورده غیرت کردم و او راسیلی زدم وازصف خارج کردم چند دقیقه بعد دستم درد گرفت و متدرجاً شدت کرد تا اینکه بناچار بدکترمراجعه کردم گفت اثردردوجهت  آ ن ر ا نمی فهمم ولی روغنی ا ست که دردش را سا کن می کند روغن را بکار بردم نفـعی نبخشید بلکه هر لحظه درد شدیدتروورم وآما س درد بیشترمی شد بخا نه آمدم وفریاد می کردم شب خواب نرفتم آخر شب لحظه خو ا بم برد حضرت شا ه چراغ علیه السلام رادیدم فرمود باید آن جوان راراضی کنی چون بخود آمدم دانستم سبب دردچیست رفتم جوان را پیدا کردم و معذرت خواستم و با لأخره را ضیش کردم درهما ن لحظه درد سا کن و ورمها تما م شد و معلوم شد که خطا کرده ام وسوء ظن بوده  ا ست و به عزا د ا ر حضرت سید ا لشهد اء علیه السلام توهـین کرده بودم «داستانهای شگفت ص 160»

برطرف شدن جذام مقبل بخاطرعزاداری

در وقایع الایام حاج ملا علی آقا تبریزی ا ز کتا ب حزن ا لمؤمنین نقل کرده اند که مقبل ا صفها نی

(محمد شیخا) در اول امر جوانی ظریف بوده و بغایت در ظرافت لطیف بوده اتفا قاً درایام محرم به جمعی رسید که سینه می زدند درعزای حسین ع بطریق استهزاء شعری خواند و عزاداران را متا لم کرد پس ازچندی به مرض جذام مبتلا گردید مردم از او متنفر شدند و در گلخن حمام جای داشت سال دیگردرخرابه ای نشسته بود ایام عاشورا که صدای دسته و سینه زن بلند شد چه کربلاست امروزچه پربلا است امروز- سر حسین مظلوم ازتن جداست امروزمقبل مضطرب شدوبه نظرحسرت نگرسیت وگفت روزعزاست امروز- جا ن د ر بلاست امروز- فغا ن شورومحشردرکربلاست امروز.هما نشب حضرت پیغمبرراخواب دید و اورا نوازش نمود و ازتقصیرش گذ شت و ا سم ا و محمد شیخا بود که پیغمبر ا و ر ا ملقب به مقبل نمود سا لی مقبل با د سته ای اززوّار رفتند برای کربلا دزد بقا فله زد و اموال  زوّارراغا رت کردند مقبل ناچاردرشهرگلپایگان ما ند دهه عاشورا شد د ر تکیه ای که روضه بود خد مت  می کرد می گوید شب عا شورا شد بسیا رگریه کردم خوابم  برد خواب دیدم کربلا هستم ودرصحن امام حسین ع هستم خواستم وارد حرم شوم نگذاشتند وگفتند فاطمه زهرادرحرم است داشتم اطراف صحن راه می رفتم دیدم گوشه ای از صحن جمعیت زیادی هستند وجماعتی نشسته اند پرسیدم اینها کیا نند گفتند ابراهیم ونوح پیغمبروموسی وعیسی علیهم السلام هستند ومصدربرهمه پیغمبر خاتم صلی الله علیه وآله است پیغبمرسربلند کرد فرمود محتشم کا شا نی را بیا ورید محتشم مردی کوتا ه و خوش چهره بود پیغمبر فرمود محتشم شب عاشورا است برای ما مرثیه بخوان محتشم بالای منبررفت پیغمبرمتصل می فرمود بروبالا تا به پله نهم رفت ا یستا د واین مرثیه را خواند کشتی شکست خورده طوفان کربلا ... تا رسید به آنجا که گفت :بودند دیوودد همه سیراب می مکید- خاتم زقحط آب سلیمان کربلا. پیغمبرگریه زیا د ی کرد و همچنین ا نبیا ء عظا م . محتشم گفـت روزی که شد به نیزه سرآ ن بزرگوار- خورشیدسربرهنه برآ مد زکوهسا ر.پیغمبر خواستند بی هـوش شوند محتشم خوا ست پا ئین بیا ید پیغمبرفـرمود محتشم غـم د ل ما خا لی نشده مرثیه بخوان محتشم عما مه زمین زد و ا شا ره به قبرمطهرکرد وگفت : این کشته فتا ده به هامون حسین تست پیغمبرازگریه بیهوش شد وقتی بهوش آمد رد ای خود را به محتشم خلعت داد من خجا لت کشید م که من هم مرثیه بسیا ر گفته ا م ولی حضرت بمن امرنفرمود كه مرثیه بخوانم لذا با حا ل اسف ا زحرم بیرون شدم وخواستم فرا رکنم د ید م حوریه سیا ه پوشی ا زحرم خا رج شد آ مد نزد پیغمبر گفت د خترت فا طمه می گوید چرادل مقبل راشکستی بفرما ئید ا ومرثیه بخواند پیغمبر فرمود مقبل بیا مرثیه بخو ا ن رفتم به پله سوم منبرقرا رگرفتم وگفتم روایت است که چون تنگ شد بر او میدان- فتا د ازحركت ذوالجناح ا ز جولان-هوا زجورمخالف چه قیرگون گردید- عزیزفا طمه ا زا سب سرنگون گردید- بلند مرتبه شا هی زصدرزین ا فتا د- ا گرغلط نکنم عرش برزمین ا فتا د .صد ا ی شیون ونا له ا ی بلند شد كه حد ند ا شت وحوریه بیرون آ مد ا ز حرم گفت فا طمه روی قبر فرزند ش غش کرد. من هرچه ایستا دم جایزه ای بمن ندادند لذا درغصّه فرورفتم یكد فعه دیدم حضرت ا ما م حسین(ع)با بد ن مجروح آ مد ند فرمودند ا نعا م توبا من ا ست محزون نبا ش«کتا ب عشریه ص 115واشعاربرگزیده ج1ص210»

روضه امام حسین(علیه السلام) شیعه‏ ام کرد

طلبه اهل‏ سنت : روضه امام حسین(علیه السلام) شیعه‏ ام کرد

حجت الاسلام والمسلمین شریف زاهدی طلبه نوشیعه زاهدانی جریان شیعه شدن خود را اینگونه برای دانشجویان بیان نمود: «...کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه می‏گوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه می‏گویند، دروغ است. به این نیت رفتم که ببینم چه دروغ‏هایی می‏گوید. نزدیک حسینیه شدم. می‏خواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت کشیدم؛ چون لباس مولوی‏ها بر تن من بود...»

حجت الاسلام والمسلمین "شریف زاهدی" طلبه نوشیعه زاهدانی که بیش از ده سال است به تشیع گرویده در دانشکده علوم قرآنی قم جریان شیعه شدن خود را اینگونه برای دانشجویان بیان نمود: بنده محمد شریف زاهدی اهل نیک‏شهر استان سیستان و بلوچستان هستم. بعد از 11 سال تحصیل در مدارس و حوزه‏های علمیه اهل سنت، با شنیدن روضه امام حسین (علیه السلام) بارقه هدایت در دلم پدید آمد و پس از تحقیقات مفصل در سال 1382 به مکتب نورانی اهل‏بیت علیهم السلام مشرف شدم.

یکی از اساتیدم «مولوی عیسی ملازهی» امام جماعت مسجد محمد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود. گاهی که برایشان مشکلی ایجاد می‏شد و نمی‏توانست به مسجد برود، بنده را به جای خود می‏فرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم. شب عاشورای سال 1375 بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشاء را خواندم. همه مردم از مسجد بیرون رفتند. من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم. می‏خواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیه شیعیان مهاجر چابهار که در فاصله پنجاه متری مسجد بود، توجهم را جلب کرد. کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه می‏گوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه می‏گویند، دروغ است. به این نیت رفتم که ببینم چه دروغ‏هایی می‏گوید. نزدیک حسینیه شدم. می‏خواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت کشیدم؛ چون لباس مولوی‏ها بر تن من بود. آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبت‏های روحانی شیعه‌ گوش دادم. سخنرانی او درباره شخصیت امام حسین علیه السلام بود. می‏گفت: "در کتاب مسند احمد حنبل و سنن ترمذی و چند کتاب دیگر، این روایت آمده است که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرموده‏اند: "إن الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة» امام حسن و امام حسین سرور جوانان بهشت هستند و همین طور از کتاب‏های اهل سنت مطالبی به همراه آدرس‏هایشان بیان می‏کرد". این سؤال به ذهنم آمد که این روحانی شیعه، چگونه کتاب‏های اهل سنت را مطالعه کرده است؟؛ زیرا به ما گفته بودند کتاب‏های شیعه را نخوانید؛ گمراه‏کننده است! چرا آنها ـ شیعیان ـ نمی‏گویند کتاب‏های اهل سنت را نخوانید که گمراه می‏شوید؟،‌ فقط علمای ما چنین می‏گویند؟ سخنرانی‏اش تمام شد و روضه خواندن را شروع کرد. روضه قتلگاه امام حسین(علیه السلام) را خواند که روضه جانسوزی بود؛ به طوری که اشک‏های من ملای سنی که تا آن لحظه، حتی یک قطره اشک هم برای مظلومیت امام حسین(علیه السلام) نریخته بودم، سرازیر شد و بسیار گریه کردم. قبل از آن‏که روضه تمام شود، بلند شدم و به مدرسه برگشتم. به اتاقم رفتم و خواستم بخوابم؛ ولی سخنان روحانی شیعه فکرم را به خود مشغول کرده بود. طاقت نیاوردم. به کتابخانه حوزه رفتم تا آن روایت را پیدا کنم. البته قبلا روایت "سیدا شباب" را در کتاب "مسند احمد" دیده بودم؛ ولی برای آن‏که دلم آرام شود، به سراغ روایت و سند آن رفتم. آن را پیدا کردم و پس از آن، کتاب "حیات الصحابه" را برداشتم و با کمال تعجب دیدم که آنچه روحانی شیعه نقل کرده، صحیح است. به خودم گفتم: اینها، مطالبی است که از کتاب‏های ما نقل می‏کنند، پس معلوم است که خیلی از کتاب‏های ما را مطالعه کرده‏اند و مطالب زیادی از ما می‏دانند. آن شب، شب عجیبی بود. سؤالاتی وجود مرا فرا گرفته بود و هر چه فکر می‏کردم نمی‏توانستم خودم را قانع کنم! از خود سؤال می‌کردم: "آیا شیعیان آنچنان که وهابیان تبلیغ می‏کنند، واقعا مشرکند؟!" لحظه‏ای با خودم فکر کردم، عجیب است! آن‏طور که در آیات قرآن و روایات آمده است، مشرکان مخالف خدا و پیامبرند و مخالف با دین مبین اسلام هستند! پس اینها ـ شیعیان ـ چه نوع مشرکانی هستند که  خداوند و پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را قبول دارند و حتی به اهل‏بیت پیامبر محبت می‏ورزند و بر منبرهایشان نیز از پیامبر اسلام مدح و تعریف و بر مصائبشان گریه می‏کنند؟! به دلم افتاد که امکان ندارد اینها مشرک باشند. بعد از این بود که تحقیق درباره‌ تشیع را آغاز کردم و اولین بار با مطالعه‌ کتاب شبهای پیشاور نوشته  «مرحوم سلطان الواعظین شیرازی» بسیاری از حقایق برایم روشن شد و می‌دیدم بسیاری از مطالبی که از منابع اهل سنت در این کتاب ذکر شده، مورد تایید همه‌ فرق اهل سنت است و این برایم خیلی جالب بود. سپس تحقیقات خود را ادامه دادم و کتاب‌های بیشتری مطالعه کردم تا به این نتیجه رسیدم که تشیع حق است و از سال 79 به صورت تقیه و پنهانی شیعه شدم و در سال 82 تصمیم گرفتم که این مطلب را آشکار کنم و رسماً آن را اعلام کردم.» (مرزبان ولایت - سایت سه نقطه)

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

کوتاهی در برگزاری عید غدیر خم و جبران آن در برگزاری عزای محرم

بازتاب حماسه عاشورا در شعر آیینی از منظر آیت الله العظمی مکارم

خاطره‌ای از اهتمام علامه طباطبایی به عزاداری امام حسین(ع)

داستان خوابی که آیت‌الله مجتهدی ظهر عاشورا تعریف می‌کرد

حکایتی عجیب از آیت الله بهجت و اشک بر امام حسین(ع)

مجتهدی پای سماور چایی روضه امام حسین علیه السلام

داستان آتش در گودال پشت خیمه ها در شب عاشورا

3 سوال مهم مرد بیابانی از امام حسین علیه السلام

صاحب رجز (امیری حسین و نعم الامیر) را بشناسید

مرحوم نخودکی و گریه بر امام حسین علیه السلام

ابراهیم علیه السلام سوگوار حسین علیه السلام

ابراهیم علیه السلام سوگوار حسین علیه السلام2

سفارش علاّمه اميني به شرکتدر مجالس ابی عبدالله

قطع شدن تب سوزان به برکت امام حسین علیه السلام

علاقه وصف ناپذیر زینب کبری به سیدالشهدا علیه السلام

اوج بی مهری هرثمة بن سلیم به امام حسین علیهالسلام

ثواب بی حدوحصر زیارت ارباب بی سر حسین علیه السلام

جَوْن بن حوی غلام آزاد شده ی امام حسین علیه السلام

محرم و حکایت شهادت امام حسین(ع) در اندونزی

مراد از شیخ و مراد از پیر مغان در شعر حافظ

چند حکایت نورانی از امام حسین علیه السلام

زهير بن قين و یاری امام حسین علیه السلام

گریه جبرئیل برای امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام مردم را نترسان

داستان محرم و عاشورا به زبان کودکانه

امام حسین علیه‌السلام-ويکی شيعه

نام حسین هرگز فراموش نمی شود

دو حکایت پیرامون زیارت عاشورا

مسلم بن عقیل علیه السلام

کرامت حضرت عباس (ع)

قیس بن مسهر صیداوی

واقعه کربلا-ويکی شيعه

غبار کربلا مانع آتش شد

حكایات محرم وعاشورا


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | 12:39 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

قال أبو عبد الله عليه السلام: من قال فينا بيت شعر بني الله تعالى له بيتا الجنة. امام صادق علیه السلام فرمودند: هر که در مورد ما شعری بسراید، خداوند در بهشت خانه‌ای از آن او خواهد ساخت. (عیون اخبار الرضا علیه السلام، تالیف شیخ صدوق، ترجمه محمد صالح روغنی قزوینی، جلد ۱، صفحه ۷)

روایاتی راجع به اهمیت شعر سرودن برای امام حسین (ع) و اهل البیت (علیهم السلام)

با مرور روایات و آیات  به این نکته برخوردیم که چگونه امامان در خطاب به شاعران تلقی دینی نسبت به کار ایجاد می کردند. از این روی سرودن و خواندن شعر از مصادیق شعایر الهی و عملی دینی تلقی می شد.چرا که امام حسین علیه السلام در قیام خود در بی سروری و بزرگی خویش نبود بلکه در پرتو اسلام به خدمت مردم برخاسته بود و لذا جاودانگی نهضتش و گسترش شعاع و آثار آن در جامعه اسلامی از مصادیق تقوا در این آیه شریفه به شمار می آید:

«هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد،این کار نشانه تقوای دلتان است.»(حج آیه 32)

ترغیب و تشویق اهل بیت علیهم السلام به سرودن شعر در مورد آنان:

از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:«هر کس درباره ما بیت شعری بسراید، روح القدس او را یاری می کند.»[عیون الاخبار الرضا،شیخ صدوق:7/1،ح1]و نیز «هر کس درباره ما بیت شعری بسراید خداوند خانه ای برایش در بهشت می سازد.»[عیون الاخبار الرضا،شیخ صدوق:7/1،ح2]

ابوهارون مکفوف[او موسی بن عمیر ابو هارون مکفوف،موالی آل جعده بن هبیره و از مردم کوفه است.برقی در کتاب رجال:14،او را از اصحاب امام باقر و در صفحه44 از اصحاب امام صادق شمرده است.علامه حلی در بخش دوم از کتاب رجالش ،صفحه 267،شماره 13 و نیز ابن داود در کتاب رجال،صفحه 314،شماره 34 و آقای خویی در معجم الرجال الحدیث:83/23،شماره 14922 از او یاد کرده اند] از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که به او فرمود:«ای ابوهارون!شعری درباره امام حسین (علیه السلام) بسرای» وی چنین کرد و امام گریست.فرمود که برایم همانگونه بسرای که خود می سرایید. وی چنین سرود. از مزار حسین بگذر و به استخوان های پاکش خطاب کن...[منظور از امام آن است که با سوز  و آه شعر بسراید و این نشان می دهد که در آن دوره سوگ حسینی در سطح گسترده ای رواج داشته و سبکب مخصوص به خود اختصاص داده بود] امام گریست و فرمود که باز هم بخوان.ابوهارون قصیده دیگری خواند و امام بازهم گریست و صدای گریه از درون خانه هم به گوش رسید.چون وی از شعر خواندن فارغ شد امام فرمود: «ای ابوهارون! هر که برای حسین شعری سراید و خود بگرید و ده نفر را بگریاند،بهشت برایش واجب گردد، و هر که برای حسین شعری سراید و خود بگرید و پنج نفر را بگریاند بهشت برایش واجب گردد، هر که برای حسین شعری سراید و خود بگرید و یک نفر را بگریاند ،بهشت برایش واجب گردد.........»[کامل الزیارات:106-104 و :208و210؛ثواب الاعمال:84؛مثیر الاحزان:64؛بحارالانوار:287/44 و 288؛العوالم:541]

ابوعماره شاعر نقل می کند که امام صادق (علیه السلام) به او فرمود:«ای ابوعماره،شعری درباره حسین برایم بسرای.»وی چنین کرد و امام گریست و دوباره شعر دیگری خواند و امام گریست و این کار چندبار دیگر تکرار شد تا این که صدای گریه از درون خانه بلند شد.سپس امام فرمود: «ای ابوعماره!هر کس درباره حسین بسراید و پنجاه تن را بگریایند،بهشت از آن اوست،و هرکس درباره حسین بسراید و سی تن را بگریاند،بهشت از آن اوست.»[کامل الزیارات:106-104و 209؛ثواب الاعمال:84؛العوالم :537؛ لواعج الاشجان:4؛ وسایل الشیعه:595/14]

امام صادق (علیه السلام) به سفیان بن مصعب می فرماید:«شعری درباره حسین برایم بخوان.»و نیز دستور داد که همسرش ام فروه و دیگر زنان حاضر شوند و آنگاه سفیان شروع کرد.هنگامی که صدای فریاد ام فروه و دیگر زنان به ناله بلند شد ،امام صادق (علیه السلام) فریاد برآورد که «راه را باز کنید» و مردم مدینه بر آستانه در جمع شده بودند.امام کودکی را که غش کره بود، به بیرون از منزل فرستاد.[الکافی:276/8،ح263،معجم رجال الحدیث:168/9،شماره 5248]

کمیت بن زید اسدی[او کمیت بن زید بن خنس اسدی و شاعر هاشمیان و از اهالی کوفه بود. در عصر اموی به شهرت رسید و نزدیک به پنج هزار بیت شعر سروده است .نک:الشعر و الشعراء:562؛خزانه الادب،بغدادی :1-69؛جمهره انساب العرب:187] برای اهل بیت علیهم السلام شعری  با مطلعی چنین سرود: برای قلب عاشق و سرگشته جز خواب و رویا چه می ماند؛ عشق دیوانه کنند من برای سروران مردم یعنی بنی هاشم است...آن را برای  امام باقر(علیه السلام) خواند تا به اینجا رسید: و کشته ای به سرزمین طف در بین غوغای مردم و کینه و دشمنی ها از بینشان رخت بربست. چون کمیت به اینجا رسید امام گریست و فرمود:«ای کمیت اگر ثروتی داشتم به تو می دادم؛ولیکن حال آن چه را پیامبر به حسان بن ثابت گفت،به تو می گویم:تا جایی که از ما اهل البیت حمایت کنی ،روح القدس همراه تو است.».[الرجال،کشی:181؛شرح هاشمیات الکمیت،ابی ریاش احمد بن ابراهیم قیسی:42؛الهاشمیات و العلویات ،قصائد الکمیت و ابن ابی الحدید:164؛دلایل الامامه:224؛مناقب آل ابی طالب :337/3؛الاغانی:123/15]

کُمیت در ایام حج نیز به محضر امام صادق (علیه السلام) شتافته و خواست که قصیده اش را برای حضرت بخواند. امام در ابتدا نپسندید که در این روزهای بزرگ شعری خوانده شود. اما چون کمیت گفت که این شعر درباره ایشان است، امام استقبال کرد و برخی از افراد خانواده اش را جمع کرد و سپس کمیت قصیده اش خواند و حاضران گریستند .پس چون به مقطعی از شعر رسید ،امام صادق دستان خود را به آسمان بالا برد و گفت:«خدایا!گناهان گذشته و آینده و پنهان و آشکار کمیت را ببخشای تا جایی که وی خشنود شود.»[شرح هاشمیات الکمیت،ابی ریاش احمد بن ابراهیم قیسی:168؛الهاشمیات و العلویات ،قصائد الکمیت و ابن ابی الحدید:66و163؛الاغانی:32/17؛الایضاح،شیخ مفید:242؛معاهد التنصیص علی شواهد التخلیص،عبدالرحمن بن عبدالرحمن عباسی:27/2]

این روایات نشان از اهمیت شعر در نزد اهل بیت علیهم السلام و استفاده آنها از این ابزار برای بیان حقانیت خود و هدایت مردم دارد.

در مدح و مصیبت ائمه اطهار از بیان مسائل جعلی و توهمی پرهیز شود

مروری اجمالی بر منقبت امامان علیهم السلام در شعر فارسی

فضیلت سرودن شعر در وصف اهل البیت علیهم السلام

ثواب شعر گفتن و گریاندن در مصائب امام حسین(ع)

خواندن و سرودن شعر در مدح ائمه (علیهم السلام)

فضايل و امتيازات شاعر اهل بيت(عليهم السلام)

فضیلت شعر گفتن در مدح و مرثیه اهل بیت{ع}

شاعری که مورد تحسین امام رضا(ع) قرار گرفت

تقویت مداحان اهل‌بیت؛ سیره مبارزاتی ائمه

ثواب خواندن و سرودن شعر برای حسین(ع)

پاداش سرودن شعر دربارۀ امام حسین (ع)

شعرایی که از اهل‌بیت صله دریافت کردند

پاداش سرودن شعردربارۀ امام حسین(ع)

شعر شیعی از منظر ائمه اطهار (ع)(1)

شعر شیعی از منظر ائمه اطهار (ع)(2)

شعراي مشهور اهل بيت (ع)

شعر و شاعرى در ترازوى فقه

شعر و شاعرى در ترازوى فقه

شعرای مشهور اهل بیت

مداحی و مداحان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | 12:21 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مقام روضه خوانی

اَ لسَّلامُ عَلَیكَ یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یا حُسَینَ بْنَ عَلِىٍّ أَیهَا الشَّهِیدُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یا سَیدَنَا وَ مَوْلانَا اِ نَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِكَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاكَ بَینَ یدَىْ حَاجَاتِنَا یا وَجِیها عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعْ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ

مهر تو را بعالم امکان نمیدهم -  این گنج پربهاست من ارزان نمیدهم

نام تو را به نزد اجانب نمیبرم - این اسم اعظم است بدیوان نمیدهم

ای خاک کربلای تو مهر نماز من - این مهر را بملک سلیمان نمیدهم

ما را گدائی در تو بود تاج افتخار - این تاج را به افسر شاهان نمیدهم

جان میدهم بشوق وصال تو یا حسین - تا بر سرم قدم ننهی جان نمیدهم

نوحه خوان

نظام رشتی از نوحه خوان ها و نوکرای با اخلاص بود، چند ماه قبل از مرگش بیمار شد، تو بستر افتاد، مردم می اومدند زخم زبونش می زدند. لال شد، دیگه نمی تونست حرف بزنه، گفتند: دیدید این که دم از حسین (علیه السّلام) می زد آخر لال می میره، دخترش می گه روزی بابام صدام زد و با اشاره گفت: یه قلم و کاغذی برام بیار، تا آوردم برام نوشت: دخترم غصه نخور من نوکر اربابم، ارباب منو تنها نمی گذاره و ساعتی گذشت، باز منو صدا زد و نوشت آگاه باش هر وقت اشاره کردم بدون که اربابم اومده . نمی تونه تکون بخوره، دخترش می گه دقایقی بعد دیدم دست گذاشت رو سینه اش از جا بلند شد، تعجب کردم صدا زد: السلام علیک یا ابا عبدالله ... بعد از سلام بابام یک دفعه دراز کشید هر چی صداش زدم بلند نشد. (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

متن روضه ی رسول ترك

لات بود، سر و وضعش خوب نبود، اومد مجلس امام حسین (علیه السّلام)، صاحبان هیئت بیرونش کردند، گفت ای بابا ! مجلس مال یکی دیگه است، حسین ! خیال کردم خیمه، خیمه ی توست اومدم، اگه می دونستم اینها صاحب خیمه اند نمی یومدم، من اصلاً خونه ی اینها نیومدم، تو که می خواستی دست شمر را هم بگیری، آقا باشه !! من رفتم، هی با خودش می گفت: من امشب مجلست را خراب کردم، شب رئیس هیئت خوابیده، گنبد و بارگاه حسین (علیه السّلام) را دید، قافله ی عزادارها، دسته دسته می آمدند، دید یه سگی قافله ها را نوبت نوبت می بره و می آره، دید سگه سرش مثل آدمه، اومد دید همون رسولِ ترکه .... از خواب پرید ، به سرش زد ... (آقا یه جایی ما را هم قبول کن، گوشه کنارها کاری دست ما بده) بزرگان هیئت را جمع کردند اومدند، در زدند، رسول کارت داریم بیا، گفت: من نمی آم، من بخوام بیام یه شرط دارم، خودت یه قلاده گردنم بندازم بیام .... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

روضه خوانی

در هندوستان در قدیم آن شخص روضه داشت، حاکم آن بلاد ناصبی بود، به گناه روضه خوانی مالش را مصادره کرد، روضه تعطیل شد، آخر سال گذشت، هیچ چیز نداشتند، زانوی غم بغل کرد، مرد گفت: امسال روضه خوانی نداریم، پول نداریم، چیکار کنیم؟ زن گفت: من یه گوهری دارم، بفروش و با پولش روضه راه بیانداز، مرد گفت: من و تو زن و شوهریم، تو گوهری داشتی و به من نگفتی، زن گفت: ما یه جوون داریم، گوهر ماست، برو این جوان را به عنوان غلام بفروش و پولش را برای روضه ی  حسین (علیه السّلام) بده، جوونش از در وارد شد، نظرش را پرسیدند، گفت: من افتخار می کنم برای روضه ی حسین (علیه السّلام) بروم و غلامی کنم، فردا راه افتادند، مادر با پسر خداحافظی کرد، گفت: ای مرد داری می ری، این جوری می فهمند پسرته، حلقه به گوشش بینداز، لباس مندرس بپوشانش، بعد ببرش، بچه را آورد، وسط بیابون تا به یک شهر دیگه ببره، یه سوار از دور پیدا شد، پرسید: کجا داری می روی؟ گفت می روم غلامم را بفروشم، گفت من می خرم چه قیمتی می فروشی؟ گفت: هر چی به قیمت بر پا کردن روضه ی حسین (علیه السّلام) باشه، پسر را خرید، اما موقع رفتن دید یه جوری با غلام خداحافظی کرد، (خوش به حالی اونی که غلام چنین آقایی بشه، آخه فقط ارباب ما اومد بالا سر غلام سیاهش، عزیز دلم هر کی نوکر حسین باشه، پاره ی تن حسینه، هر کی زائر حسینه مهمون آقاست، خود حسین فرموده: من زار زائرنا کمن زارنا) غلام را خرید، دور شدند، با لبخند کیسه ی پول روضه فراهم شد. فردا داشتند کارهای روضه را می کردند، دیدند جوانشون اومد، گفتند: جوون ! کجا اومدی؟ فرار کردی؟ گفت: نه بابا ! خودش منو فرستاد، بابا ! تو که رفتی، منو بغل کرد، گفت: من که می دونم اون بابات بود برو، بگو ما قبول کردیم فردا که روضه علم شد، والی شهر هم می یاد پولتون را پس می ده، گفتم شما کیستید، گفت: من صاحب روضه ام.

فردا دیدند والی اومد، دست رو سینه، گفت غلط کردم این پولتون، سالی ده هزار درهم هم می دم برای روضه ی حسین (علیه السّلام)، گفتند: مگه چی شده؟ گفت:  دیشب خواب آقا رو دیدم، فرمود: تو خجالت نکشیدی مجلس ما را به هم زدی ... (کرامات الحسینیه - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

سؤال و جواب نوکر

نقل می کنند: محضر آقا سیدحمزه موسوی بودیم تعریف کردند: که یکی از بزرگان از شب اول قبر خیلی می ترسیدند یه شب در عالم خواب رسید به محضر ابی عبدالله و گفت: آقای یه عمره برات روضه می خوانم، برات روضه گرفتم، ولی از شب اول قبر می ترسم، امام حسین (علیه السّلام) فرمود: از کجای آن می ترسی؟ گفت از آن موقعی که دو تا ملک می آیند و سؤال و جواب می کنند و زبانم بند می آید، فرمودند: کدام ملک جرأت دارد که از نوکر من سؤال کند، سؤال و جواب آنها با ماست .... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

نود حج و عمره

پیامبر به عادت همیشه خود اظهار محبت به سیدالشهدا می نمود و با ایشان بازی می کردند، عایشه به پیامبر گفت: چقدر تو این کودک را دوست داری؟ حضرت فرمودند: وای بر تو . چگونه دوستش نداشته باشم و از او خوشم نیاید و حال آنکه او میوه ی دل من و روشنی چشم من است. بعد فرمودند: امت من بعد از من او را می کشند، هر کس بعد از وفاتش به زیارت او برود، خداوند در نامه ی عملش یک حج از حج و عمره های مرا می نویسد. عایشه تعجب کرد و عرض کرد: یا رسول الله حجی از حج های شما ؟! حضرت فرمودند: بلی، بلکه خدا دو حج مرا به آن زیارت دهنده می دهد.

باز عایشه تعجب کرد و حضرت زیاد کردند تا رسید به نود حج و نود عمره و فرمودند: خداوند به او نود حج های من و نود عمره  از عمره های من را می دهد. (مقتل شیخ جعفر شوشتری - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

روضه خواندن خود امام حسین (علیه السّلام)

مرحوم آیت الله تنکابنی در مواعظ المتقین می نویسد: سلمان فارسی تو کوچه ها و پس کوچه ها عبور می کرد، دید آقا امام حسین (علیه السّلام) در سن کودکی، گوشه ای دور از بچه های دیگر ایستاده اند و گریه می کنند. سلمان جلو رفت، سؤال کرد یابن رسول الله ! جانم به فدای شما، آیا اتفاقی افتاده است، اینچنین گریه می کنید؟ ابی عبدا... جواب نداد، باز سلمان اصرار کرد، گفت آیا کسی شما را اذیت کرده، دائم سؤال می کرد. آخر پسر زهرا فرموده باشد: سلمان ! اگر بگویم طاقت شنیدنش را نداری، عرضه داشت یابن رسول ا... ! مگر نشنیدید پیغمبر فرمود: سلمان از ما است به من بگویید چی شده است؟ شروع کرد وقایع کربلا را تعریف کند. ای سلمان ! یک روز من بزرگ می شوم، گذر من به کربلا می خورد، خدا به من یک پسر می دهد، اسم او علی اکبر است، سلمان فرشته ها صف می بندند جمال این پسر را ببینند،  اما همین پسر را تو کربلا جلوی من می کشند ...  .

سلمان ! خدا یک پسر دیگر به من می دهد اسمش علی اصغر است. این پسر را با لب تشنه وقتی از لشگر برای او آب می خواهم او را روی دستم با تیر سه شعبه می کشند. سلمان ! خدا به من یک برادر می دهد اسم او عباس (علیه السّلام) است کنار نهر آب او را با لب تشنه می کشند .... .

سلمان نگاه می کرد، دید گریه ی آقا شدیدتر شد، نفس بند آمد صدا زدند ای سلمان ! زینبم ...

اینقدر گفت  .... سلمان آخر کار سؤال کرد، آقا جان ! شما که همه کاره ی خلقت هستید اراده کنید همه چیز را عوض کنید. آقا امام حسین (علیه السّلام) فرموده باشند: سلمان درست می گویی، ولی  من دوست دارم فدایی دوستانم بشوم، دوستانم فردا دور هم جمع بشوند اسم من را بیاورند ... شفاعت دوستانم را فردا بکنم نگذارم در آتش جهنم بسوزند. سلمان ! نشونه ی دوستان من دو چیز است، یکی  اشک چشمشون، یکی هم دلهای آنهاست که برای کربلا پر می زند، برای دیدن کربلا می میرند ... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

مقام روضه خوانی

مرحوم شیخ رمضان علی قوچانی از علمای معروف و ائمه جماعت مسجد گوهرشاد بودند ایشان مریض و مشرف به مرگ شدند. جمعی از اقوام و دوستان و آشنایان برای تشییع  جنازه ایشان آمدند.

ناگهان می بینند که ایشان حرکت کرده و چشم ها را باز می کند و با صدای ضعیف همه را فرا می خواند و می گوید می خواهم برایتان روضه بخوانم همه تعجب کردند چون ایشان منبری روضه خوان نبودند. فرمودند همین الان صحرای محشر را دیدم و هاتفی با صدای بلند اعلام کردند که حاج رمضان علی قوچانی اهل بهشت است، به سوی بهشت برود، من دیدم دری به سوی بهشت باز است و جماعتی بسیار در صف طولانی ایستاده که به نوبت بروند. گفتند صف علما می باشد و در اواخر صف بودم دیدم تا نوبت به من برسد، هلاک می شوم، به عقب نگاه کردم دیدم درِ دیگر به سوی بهشت باز است، ولی این در خلوت است به خود گفتم من که اهل بهشتم از این در نشد از آن در می روم، سپس سوی آن در رفتم دیدم دربان جلوی من را گرفت و گفت نمی شود این در مخصوص اهل منبر  و روضه خوان های امام حسین (علیه السّلام) است. تو که روضه خوان نیستی، متحیر بودم دیدم حاجی میرزا عربی خوان معروف به ناظم سوار بر اسب از بهشت بیرون آمد جلوی در سلام کردم و گفتم مرا کمک کن و به بهشت ببر گفت نمی توانم چون این در مخصوص روضه خوان های حسین است اصرار کردم گفت یک راه دارد، تو روضه بخوانی و من مستمع شوم شاید بتوانم به این وسیله تو را ببرم، آن گاه پیاده شد و نشست و من برای او روضه خواندم، پس برای شما هم روضه می خوانم چند کلمه ای روضه خواند و از دنیا رفت. (گنجینه دانشمندان ج 9 ص 263 / معجزات و کرامات امام حسین (علیه السّلام) ص 309 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

مظهر رحمت پروردگار

از مرحوم آیت الله العظمی بهجت نقل شده است که فرمودند: مرحوم علامه دربندی در حرم کربلا، خطاب به امام حسین (علیه السّلام) عرض کرد: به حق مادرت زهرا (سلام الله علیها)، شمر را شفاعت مکن ! از ایشان پرسیدند: مگر حضرت از شمر هم شفاعت می کند؟ جواب داد: امکان دارد، زیرا این ها مظهر رحمت پروردگارند. (آیه ی حقیقت، ص 505، در محضر آیت الله العظمی بهجت، ج 1،  ص 128 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

دوستداران مرا بیامرز

و از کتاب (لسان الذاکرین الدمعه الساکبه) نقل شده است هنگامی که آن ملعون سر مطهر حضرت را از بدن جدا نمود، می گوید: رأیت شفتیه یتحّرکان فلمّا قربته من أدنی سمعته یقول إلهی و شیعتی و محبّی. دیدم لبهای حضرت به حركت درآمد، گوش های خود را نزدیک بردم، شنیدم می گوید: پروردگارا ! پیروان و دوستداران مرا بیامرز. (معالی السبطین ص 465 – لسان الذاکرین الدمعه الساکبه ج 4 ص 358 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

بالاتر از نماز شب

مرحوم آیت الله العظمی بهجت فرمودند: بنده خیال می کنم فضیلت بکاء بر سیدالشهدا بالاتر از نماز شب باشد، زیرا نماز شب عمل قلبی صرف نیست، بلکه کالقلبی است ولی حزن و اندوه و بکاء، عمل قلبی است. (600 نکته در محضر آیت الله بهجت، ص 217 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

محک ایمان

در یکی از دفعاتی که مرحوم آقای مجتهدی در بیمارستان بستری شدند، تمام اطباء به اتفاق به آقا گفتند: شما اصلاٌ نباید گریه کنید، در غیر این صورت نابینا خواهید شد، آقا در جواب آنها فرمود: نه بدون گریه بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) نمی توانیم زند ه بمانیم. همچنین معظم له می فرمودند: کسانی که نام امام حسین (علیه السّلام) را می شنوند و تغییر حالی در خود نمی بینند، باید جداً نگران ایمان خود باشند، نام امام حسین (علیه السّلام) محک ایمان است. (یاس عرفان، ص 160 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

دستگاه امام حسین (علیه السّلام)

مرحوم آیت الله العظمی بهاء الدینی می فرمودند: معترض افرادی که وابسته ی به امام حسین (علیه السّلام) هستند نشوید نباید به دستگاه امام حسین (علیه السّلام) اهانت بشود، این عزاداری ها احیاکننده ی نماز و مسجد است. (سیری در آفاق، ص 243 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

صله به حضرت زهرا سلام الله علیها

آمد خدمت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: می خواهی مادر ما(حضرت زهرا سلام الله علیها) را یاری کنی؟ می خواهی به مادر ما صله بدهی؟ هر چه می توانی برای حسین (علیه السّلام) گریه کن ... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

اشک بر حسین (علیه السّلام)

نقل کرده اند آیت الله مرعشی را با آن زهد و تقوا پسرش در عالم رویا دید، از اوضاع و احوال بعد از مرگ پرسید، او گفت: اوضاع و احوال خراب بود، حساب و کتاب سخت بود، فقط یک چیز به درد من خورد، آن هم اشک برای امام حسین (علیه السّلام) .... (منبع:كتاب گلواژه های روضه)

فضلیت گریه

امام موسی کاظم (علیه السّلام) فرمودند: اگر گریه کنندگان بر آن مظلوم (امام حسین (علیه السّلام)) می دانستند چه اجرهایی به آنها داده می شود هر آینه آرزو می کردند که تا نفس آخر عمر در گریه و ناله برای آن بزرگوار باشند. (البکاء للحسین ص 80 - منبع:كتاب گلواژه های روضه)

خاک کربلا

اُمِ سَلَمه می گوید : پیغمبر یک مقدار خاک به من داد فرمود : ام سلمه این خاک کربلا هر وقت که دیدی این خاک تبدیل به خون شده ، بدان حسینم شهید شده ، ام سلمه می گوید : از آن روزی که حسین فاطمه به مسافرت رفت من هر روز می آمدم نگاه به آن خاک می کردم . می گفتم الحمدالله هنوز حسین زنده است . اما روز دهم محرم ، نزدیک غروب بود گویا خواب مقداری چشمم گرفت پیغمبر را در عالم رؤیا دیدم صورتش خاک آلود است فهمیدم فرزند پیغمبر ، حسین را در کربلا کشتند. (مقتل الحسین ، مقرم ، ص 369 ، فرهنگ عاشورا ، 165)

[منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

عنایت ویژه خداوند به مداحان و برپادارندگان روضه امام حسين(ع)

توصیه‌های ناب بزرگان در مورد مجلس روضه امام حسین(ع)

فلسفه، آثار و برکات عزاداری برای اباعبدالله الحسین(ع)

چرا به عزاداری سید الشهداء روضه خوانی می گوییم؟

۵۳ سال افتخار روضه خوانی و نوکری امام حسین(ع)

جایگاه روضه خوان اهل بیت(ع) از نگاه بزرگان دین

جایگاه روضه خوان اهل بیت(ع) از نگاه بزرگان دین

ماجرای روضه‌خوانی که بدنش در قبر محو شد

مقام روضه خوان سید الشهدا (علیه السلام)

عظمت خادم امام حسین

مقام روضه خوانی

مقام روضه خوانی


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۱ | 12:17 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روز چهارم محرم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س)

حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام) در حماسه عاشورا دوشادوش برادر حرکت کرده و لحظه‌ای از ایثار و فداکاری باز نایستاد. آن بانوی گرامی در سفر کربلا دو یادگار از همسرش عبداللّه بن جعفر به نام‌های عون و محمد به همراه داشت که هر دو در رکاب امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسیدند. هنگامی که عبدالله فهمید که سفر امام حسین (علیه‌السّلام) به کربلا قطعی است، دو پسرش عون و محمد را را برای کمک به مادرشان به همراه قافله امام حسین (علیه‌السّلام) روانه کرد و به آنان سفارش کرد که اگر جنگی پیش آمد، از امام حسین (علیه‌السّلام) حمایت و دفاع کنند.[۳۸] . آن دو هنگام خروج امام از مکه به سوی کربلا به آن حضرت پیوستند و نامه پدر خود عبدالله را که در آن از امام (علیه‌السلام) خواسته بود از این سفر منصرف شود به وی رساندند.[۳۹] . نقل است که زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آن‌ها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید، کما اینکه آن مظلوم حتی غلام خود را از قتال بر حذر می‌داشت، دائی خود را به مادرش حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید. محمد یکی از پسران حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در روز عاشورا وقتی به میدان مبارزه شتافت، چنین رجز خواند:
«اشْکو اِلَی الله مِنَ العُدْوانِ•••فِعالَ قَومٍ فی الرَّدی عِمیانِ‌••• قَدْ بَدَّلوا مَعالِمَ القُرآنِ•••وَ مُحکمِ التَّنزیلِ و التَّبیان‌•••وَ اَظهَروا الکفرَ مَعَ الطُّغیانِ؛ به خدا شکایت می‌کنم از کردار گروهی که کورکورانه به سوی هلاکت می‌روند؛ همان‌ها که نشانه‌های قرآن را دگرگون و بیان محکم تنزیل را تغییر داده‌اند؛ و کفر و طغیان و سرکشی را آشکار ساختند.»[۴۰] [۴۱] [۴۲] . بنابر نقل مشهور، وی پس از کشتن ده تن، توسط عامر بن نهشل تمیمی به درجه رفیع شهادت نایل آمد.[۴۳] [۴۴] [۴۵] [۴۶] [۴۷] [۴۸] [۴۹] [۵۰] [۵۱] [۵۲] [۵۳] [۵۴] [۵۵] [۵۶] [۵۷] [۵۸] . عون فرزند دیگر حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) در روز عاشورا بعد از شهادت برادرش محمد، عازم میدان جهاد شد و در هنگام جنگیدن این رجز را خواند: «انْ تُنْکِرُونی‌ فَانا ابْنُ جَعْفرٍ••• شهید صِدْقٍ فِی الجنانِ ازْهَرِ•• • یَطیر فیها بِجَناح اخْضَرِ••• کفی بِهذا شَرَفاً فِی الْمَحْشَرِ؛ اگر مرا نمی‌شناسید، من پسر جعفر طیار هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی است؛ با بال سبز در بهشت پرواز می‌کند و همین شرافت مرا، در محشر کافی است.»[۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲] [۶۳] [۶۴]  طبق نقل از مورخان عون سومین شهید از بنی‌هاشم است.[۶۵] [۶۶] [۶۷] [۶۸] . او در نبرد خود، سه سواره و هجده پیاده از نیروهای دشمن را به هلاکت رساند و سرانجام توسط عبدالله بن قطبه طائی به شهادت رسید.[۶۹] [۷۰] [۷۱] . امام حسین (علیه‌السّلام) بعد از شهادت آن دو نوجوان پیکرهای خون‌آلودشان را بغل گرفت و در حالی که پاهایشان بر زمین کشیده می‌شد، آن‌ها را به خیمه‌ها آورد. حضرت زینب (علیهاالسلام) بردباری فراوانی از خود نشان داد؛ آن گونه که همه بانوان از خیمه‌ها بیرون آمدند، امّا او بیرون نیامد. اول برای بی‌تابی نکردن و دوم اینکه مبادا چشم برادر به او بیفتد و ناراحت و شرمنده شود.در زیارت ناحیه مقدسه درباره عون بن عبدالله چنین آمده است: «السَّلامُ عَلی عَوْنِ بْنِ عَبْدَاللَّهِ بْنِ جَعْفَر الطَّیَّار فِی الْجَنانِ، حَلیفِ الایمانِ، ومُنازِلِ الاقْرانِ، النَّاصِحِ لِلرَّحمانِ، التَّالی‌ لِلْمَثانی‌ والْقُرانِ...؛ درود بر عون پسر عبداللَّه بن جعفر طیّار (پرواز کننده در بهشت) که هم‌پیمان ایمان و نبردکننده با هماوردان و خیرخواه خدای رحمان و تلاوت کننده سوره حمد و آیات قرآن، بود.»[۷۲] . در زیارت رجبیه و ناحیه از محمد بن عبدالله چنین یاد شده است: «السّلامُ عَلی مُحمَّد بن عبدالله بن جعفر، الشاهد مکان ابیه والتالی لاخیه، و واقیه ببدنه، لعن الله قاتله عامر بن نهشل التمیمی؛ سلام بر محمد بن عبدالله بن جعفر، آن که در کربلا به جای پدر حضور یافت و پس از برادر به شهادت رسید و بدن خود را سپر بلای او (امام حسین) قرار داد. خدا لعنت کند کشنده او عامر بن نهشل تمیمی را.»[۷۳] [۷۴]

روضه شب چهارم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س) مقتل

روز عاشورا هنگامي كه ناگزير بودن كارزار مسجّل شد، اصحاب نگذاشتند كه تا زنده هستند فرزندان  رسول خدا  صلی الله علیه و آله به ميدان روند و كشته شوند. اما هنگامي كه تمامي ياران امام علي  علیه السلام جانفشاني كردند و به شهادت رسيدند، نوبت اهل بيت پيامبر  صلی الله علیه و آله شد كه خود را فداي حق و حقيقت نمايند.
در اين لحظات سخت فرزندان علي (ع)، جعفر طيار، عقيل، امام حسن  علیه السلام و سيد الشهداء  علیه السلام گردهم آمدند، يكديگر را در آغوش كشيدند و با هم وداع كردند.
در حديثي است از رسول خدا  صلی الله علیه و آله روزي به چند تن از جوانان قريش نگريست كه صورتهايي زيبا و نوراني داشتند. پيامبر صلی الله علیه و آله با ديدن آنان اندوهگين شد. پرسيدند : «يا رسول الله! تو را چه شد؟» فرمود : «ما خانداني هستيم كه خداوند، آخرت را براي ما برگزيده است نه دنيا را. يه ياد آوردم آنچه را كه امت من بر سر فرزندانم خواهند آورد و آنان را مي‌كشند يا آوراه مي‌سازند».
از بين افراد خاندان نبوت كه در كربلا به دست لشگر يزيد به شهادت رسيدند سه نفر فرزندان عبدالله بن جعفر طيّار (همسر حضرت زينب) و سه نفر ديگر از آنان  برادران تني حضرت ابوالفضل‌العباس  علیه السلام (يعني برادارن حضرت زينب) بودند.
فرزندان زينب (س)
«عون»، «محمد» و «عبيدالله» سه پسر عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زينب سلام الله عليها) بودند كه به همراه مادر خويش در ركاب امام  علیه السلام به كربلا آمده بودند.
آنان وقتي كه تنهايي دايي و امام خويش را ديدند يك به يك به ميدان رفتند و جان خود را فداي اسلام كردند.
«عون» در مقابل چشمان نگران مادرش زينب به سوي ميدان تاخت در حالي كه مي‌خواند : 
إن تنكروني فانا ابن جعفر *** شهيد صدق في الجنان ازهر
يطير فيها بجناح اخضر *** كفي بهذا شرفا في المحشر
يعني : اگر مرا نمي شناسيد بدانيد كه من پسر جعفر طيارم؛ همان كه در راه حق و حقيقت به شهادت رسيد و در فردوس برين مي درخشد؛ و همو كه بر فراز بهشت با بال‌هايي سبز به پرواز در مي‌آيد، و همين نسب و شرف براي روز محشر كافي است.
عون سه سوار و هجده پياده از لشگريان دشمن را كشت تا اينكه سر انجام به دست لشگر يزيد به شهادت رسيد.
پس از وي، دو برادرش محمد و عبيدالله نيز در راه حق جنگيدند و شهيد شدند.
برادران زينب (س)
«عباس»، «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان» چهار برادر ناتني امام حسين «ع» و زينب كبري (س)  از «فاطمه ام البنين» بودند.
هنگامي كه ابوالفضل‌العباس مشاهده كرد كه بسياري از اهل بيت به شهادت رسيده‌اند با سه برادر مادري خود گفت : «برادران عزيزم! دوست دارم كه در مقابل من به ميدان رويد تا اخلاص شما را در راه خدا و رسول ببينم».
سه برادر يك به يك به ميدان رفتند و در رجزهايشان خود را "فرزند علي" معرفي كردند و پس از كارزاري قهرمانه به شهادت رسيدند.
عثمان بن علي ـ كه اميرالمومنين فرمود : «او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون (صحابي صديق رسول الله)  عثمان ناميدم» ـ جواني 21 ساله بود. هنگامي كه جنگ قهرمانه او را ديدند براي كشتن او به تير اندازي متوسل شدند. «خولي» تيري به پهلوي او زد و عثمان از اسب به زير افتاد. سپس يكي از دشمنان بر او تاخت و وي را به شهادت رساند و سرش را از تن جدا نمود.
اين 6 برادر، تنها چند نفر از خويشاني بودند كه زينب، شهادت آنان را به چشم ديد؛ شير زني كه در يك نيمروز، پسران و برادران و برادر زادگان و پسر عموهايش را بر خاك و خون مشاهده كرد و سر آنان را بر نيزه ديد... امان از دل زینب...
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي:
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .

روضه شب چهارم ـ مصیبت فرزندان و برادران زینب (س) - روضه شب چهارم محرم ــ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س) - اشعار روز چهارم محرم؛ دو طفلان حضرت زینب(س)

اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه های ده شب اول محرم

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ | 14:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روزچهارم محرم بياد محمد بن عبدالله بن جعفر و عون بن عبدالله بن جعفر عليهماسلام

دوفرزندان عمه سادات حضرت زينب كبري عليهاسلام

 در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می کرد، حالتی دگرگون داشت. او عقیلة بنی هاشم است. او نائبة الامام است. اصلاً او شریک کربلای حسین (علیه السلام) است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیة راه حسین (علیه السلام) کرده ، که از لحظه ای که از دامن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین (علیه السلام) باز کرده است. برای همین است که اهل دل، آفرینش او را برای کربلا معنا کرده اند.

مگر نه آنکه در زمان حضور در کوفه، در مجلس تفسیر قرآن، وقتی آیه شریفة ”کهیعص“ را برای زنان کوفی تفسیر می کرد، امیرالمؤمنین (علیه السلام) به او فرمود:

این عبارت ”کهیعص“ رمزی در مصیبت وارده بر شماست و کربلا را برای آن مخدّره ترسیم کرد.

بسیاری می گویند: زینب کبری (سلام الله علیها)، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آنها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید - کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می داشت - دائی خود را به مادرش فاطمه (سلام الله علیها) قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.

پس از این مراحل ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:

اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ

قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ

قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ

و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ

وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ” به خداوند شکایت می کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند . نشانه های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است راترک کردند“

و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.

پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:

اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ

شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر

یطیرُ فیها بجناحٍ اَخضرٍ

کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ”اگر مرا نمی شناسید من فرزند جعفر هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال های سبز پرواز می کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است.“

و او نیز، فدایی راه حضرت حسین (علیه السلام) شد.

بارگاه شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در 12 کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائرین است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون می باشد.

  روضه شب چهارم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س)

امان از دل زینب... شير زني كه در يك نيمروز، پسران و برادران و برادر زادگان و پسر عموهايش را بر خاك و خون مشاهده كرد و سر آنان را بر نيزه ديد...

روز عاشورا ، هنگامي كه ناگزير بودن كارزار مسجّل شد، اصحاب نگذاشتند كه تا زنده هستند فرزندان رسول خدا (ص) به ميدان روند و كشته شوند. اما هنگامي كه تمامي ياران امام(ع) جانفشاني كردند و به شهادت رسيدند، نوبت اهل بيت پيامبر(ص) شد كه خود را فداي حق و حقيقت نمايند.

در اين لحظات سخت فرزندان علي(ع)، جعفر طيار، عقيل، امام حسن(ع) و سيدالشهداء(ع) گردهم آمدند، يكديگر را در آغوش كشيدند و با هم وداع كردند.

در حديثي است از رسول خدا(ص) كه روزي به چند تن از جوانان قريش نگريست كه صورتهايي زيبا و نوراني داشتند. پيامبر(ص) با ديدن آنان اندوهگين شد. پرسيدند: «يا رسول الله! تو را چه شد؟» فرمود: «ما خانداني هستيم كه خداوند، آخرت را براي ما برگزيده است نه دنيا را. يه ياد آوردم آنچه را كه امت من بر سر فرزندانم خواهند آورد و آنان را مي‌كشند يا آواره مي‌سازند».

از بين افراد خاندان نبوت كه در كربلا به دست لشكر يزيد به شهادت رسيدند سه نفر فرزندان عبدالله بن جعفر طيّار (يعني فرزندان حضرت زينب) و سه نفر ديگر از آنان برادران تني حضرت ابوالفضل‌العباس(ع) (يعني برادارن حضرت زينب) بودند.

فرزندان زينب (س)

«عون»، «محمد» و «عبيدالله» سه پسر عبدالله بن جعفر و حضرت زينب(س) بودند كه به همراه مادر خويش در ركاب امام(ع) به كربلا آمده بودند.

آنان وقتي كه تنهايي دايي و امام خويش را ديدند يك به يك به ميدان رفتند و جان خود را فداي اسلام كردند.

«عون» در مقابل چشمان نگران مادرش زينب به سوي ميدان تاخت در حالي كه مي‌خواند:

إن تنكروني فـأنا ابن جعفر//شهيد صدق في الجنان ازهر

يطير فيها بجناح اخضر//كفی بهذا شرفا في المحشر

يعني :

اگر مرا نمي‌شناسيد بدانيد كه من پسر جعفر طيارم؛ همان كه در راه حق و حقيقت به شهادت رسيد و در فردوس برين مي‌درخشد؛ و همو كه بر فراز بهشت با بال‌هايي سبز به پرواز در مي‌آيد؛ و همين نسب و شرف براي روز محشر كافي است.

عون سه سوار و هجده پياده از لشكريان دشمن را كشت تا اينكه سر انجام به دست لشكر يزيد به شهادت رسيد.

پس از وي، دو برادرش محمد و عبيدالله نيز در راه حق جنگيدند و شهيد شدند.

برادران زينب (س)

«ابوالفضل العباس»، «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان» چهار برادر ناتني امام حسين و زينب كبری(س) از «فاطمه ام البنين» بودند.

هنگامي كه ابوالفضل‌العباس مشاهده كرد كه بسياري از اهل بيت به شهادت رسيده‌اند با سه برادر مادري خود گفت : «برادران عزيزم! دوست دارم كه در مقابل من به ميدان رويد تا اخلاص شما را در راه خدا و رسول ببينم».

سه برادر يك به يك به ميدان رفتند و در رجزهايشان خود را «فرزند علي» معرفي كردند و پس از كارزاري قهرمانانه به شهادت رسيدند.

عثمان بن علي ـ كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود : «او را به ياد برادرم عثمان بن مظعون (صحابي صديق رسول الله) عثمان ناميدم» ـ جواني 21 ساله بود. هنگامي كه جنگ دلاورانه‌ي او را ديدند براي كشتن او به تيراندازي متوسل شدند. «خولي» تيري به پهلوي او زد و عثمان از اسب به زير افتاد. سپس يكي از دشمنان بر او تاخت و وي را به شهادت رساند و سرش را از تن جدا نمود.

اين 6 جوان، تنها چند نفر از خويشاني بودند كه زينب(س)، شهادت آنان را به چشم ديد؛ شير زني كه در يك نيمروز، پسران و برادران و برادر زادگان و پسر عموهايش را بر خاك و خون مشاهده كرد و سر آنان را بر نيزه ديد... امان از دل زینب...

الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.

پس از شهادت خاندان عقیل حضرت امّ المصائب، عقیله بنی هاشم (ع) دو فرزندش عون و محمد را برای جانفشانی به محضر حضرت ابا عبدالله (ع) فرستاد.

در تاریخ آمده این دو بزرگوار فرزندان عبدالله بن جعفر بودند. این دو برادر به میدان آمده و هر یک جداگانه وفاداری خویش را تا مرز شهادت به امام زمانشان ابراز داشتند.

ابتدا محمد در حالی که اینگونه رجز می خواند وارد میدان شد:

*به خدا شکایت می کنم از دشمنان قومی که از کوردلی به هلاکت افتادند. نشانه های قرآنی که محکم و مبیّن بود، عوض کردند و کفر و طغیان را آشکار کردند.*

 جمعی از سپاه کوفه به دست او کشته شدند و سر انجام عامر بن نهشل تمیمی، جناب محمد را به شهادت رساند.

بعد از شهادت محمد، عون بن عبدالله بن جعفر وارد میدان شد و این گونه رجز خواند:

*اگر مرا نمی شناسید، من پسر جعفر هستم که از روی صدق شهید شد و در بهشت نورانی با بالهای سبز پرواز می کند، این شرافت برای من در محشر کافی است.*

نوشته اند تا بیست تن را به درک واصل کرد، آنگاه به دست عبدالله بن قطنه طائی به شهادت رسید.

منقول است حضرت زینب(س) زماني که هر یک از بنی هاشم(ع) به شهادت می رسیدند، به کمک سید الشهدا (ع) براي تعزیت می آمد، ولی هنگام شهادت این دو بزرگوار پرده خیام را انداخت و از خیمه گاه خارج نشد.

شرح شمع صفحه199

 چگونگی به شهادت‌رسیدن فرزندان زینب کبری(س) در کربلا

خبرگزاری فارس: «محمد» و «عون» فرزندان عبدالله‌بن جعفر در حماسه عاشورا بودند. جعفر دو فرزند به نام عون یکى از حضرت زینب(س) و دیگرى از جُمانه داشته است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.

خبرگزاری فارس: چگونگی به شهادت‌رسیدن فرزندان زینب کبری(س) در کربلا

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، دو پسر حضرت زینب(س) در حماسه عاشورا حضور داشتند و پس از رشادت‌های بسیار به شهادت رسیدند. چگونگی به شهادت رسیدن این دو فرزند رشید زینب کبری(س) و عبدالله بن جعفر[1] با استناد به دانشنامه 14 جلدی امام حسین(ع) در پی می‌آید.

* محمّد بن عبدالله بن جعفر

محمّد، یکى از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، شهید شد. مادر او، بر پایه گزارش منابع معتبر، خَوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعه است.[2] بنا بر این، آنچه در برخى از منابع آمده که مادر وى زینب علیهاالسلام است،[3] ظاهرا صحیح نیست. نام او در زیارت هاى «ناحیه» و «رجبیّه»، آمده است.

در «زیارت ناحیه» مى‌خوانیم: سلام بر محمّد بن عبد الله بن جعفر که شاهد جایگاه پدرش و پیرو برادرش و حافظ تن او بود! خدا، قاتل او عامر بن نَهشَل تمیمى را لعنت کند!

المناقب، ابن شهرآشوب: سپس محمّد بن عبدالله بن جعفر، به میدان پا نهاد و چنین مى‌خواند: {از ستم به ما، به خدا شکایت مى‌کنم از کارِ گروهى کور و پَست؛} {تغییر دهنده تعالیم قرآن و آیات محکم نازل شده تبیان} {و آشکار کننده کفر و طغیان.} آنگاه، 10 تن را کُشت و عامر بن نَهشَل تمیمى، او را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عامر بن نَهشَل تمیمى، به محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، حمله بُرد و او را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از هشام: محمّد بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب ـ که مادرش خوصا، دختر خَصَفة بن ثقیف بن ربیعة بن عائِذ بن حارث بن تیم الله بن ثَعلَبه، از بنى بکر بن وائِل بود ـ، به دست عامر بن نَهشَل تَیمى، کشته شد.

مقاتل الطالبیّین: مادر محمّد بن عبدالله بن جعفر بن ابى طالب، خوصا، دختر حَفصَة بن ثقیف بن ربیعه بود.

* عَون بن عبدالله بن جعفر

عَون، یکى دیگر از فرزندان عبد الله بن جعفر طیّار است که در واقعه کربلا، به شهادت رسید.

گفتنى است که عبد الله بن جعفر، دو فرزند به نام «عون» داشته است. از این رو، یکى از آنها «عونِ اکبر» و دیگرى «عونِ اصغر» نامیده شده اند. مادر یکى از آنها زینب علیهاالسلام بوده و نام مادر دیگرى، جُمانه دختر مُسَیَّب، گزارش گردیده است. در این که کدام یک از آنها در کربلا شهید شده و مادرش کیست، میان مورّخان، اختلاف نظر وجود دارد.

ابو الفرج اصفهانى، وى را عون اکبر و فرزند زینب علیهاالسلام مى داند و مى‌گوید که عون اصغر، در واقعه حَرّه [در مدینه] به شهادت رسیده است؛ امّا بیشتر منابع [4] عونِ شهید در کربلا را فرزند «جُمانه» مى‌دانند.

نام وى در زیارت‌هاى «ناحیه» و «رجبیّه» آمده است. در «زیارت ناحیه مقدّسه» مى‌خوانیم: سلام بر عَون، پسر عبد الله، پسر جعفرِ پرواز کننده در بهشت ؛ آن هم پیمان ایمان، و همنشین بزرگان، و مُخلص براى [خداى] مهربان، و پیرو آیه ها و قرآن! خدا، قاتل او، عبد الله بن قُطبه نَبهانى را لعنت کند!

مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمى: پس از محمّد بن عبد الله بن جعفر، عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب به میدان آمد، در حالى که چنین مى خواند: {اگر مرا نمى شناسید، من فرزند جعفرم شهید راستى، شکُفته در باغ بهشت} {پرواز کننده در آن جا با دو بال سبز! و این، براى شرافت در میان مردم، بس است!} آن گاه، جنگید تا کشته شد. گفته شده که عبدالله بن قُطْبه، او را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از هشام: عَون بن عبدالله بن جعفر بن ابى‌طالب، که مادرش جُمانه، دختر مُسیَّب بن نَجَبة بن ربیعة بن ریاح از قبیله بنى فَزاره بود. وى به دست عبد الله بن قُطْبه طایى نَبهانى، کشته شد.

تاریخ الطبرى به نقل از حُمَید بن مسلم اَزْدى: عبدالله بن قُطْبه طایى نَبهانى، به عَون بن عبد الله بن جعفر بن ابى‌طالب، حمله کرد و او را کُشت.

مقاتل الطالبیّین: مادر عَون اکبر، فرزند عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب، زینبِ عقیله (خردمند) [5] دختر على بن ابى طالب علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام، دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است. مقصود سلیمان بن قَتّه در این شعر، اوست که: {و اگر مى‌گریى، بر عَون، برادرش ناله کن که در آنچه بر سرشان مى آید، فرو گذارنده نیست} {به جانم سوگند که مصیبتت در نزدیکان توست! پس بر این مصیبت طولانى گریه کن} ...از حُمَید بن مسلم، نقل شده است که: عبداللّه بن قُطْنه تَیهانى، عون بن عبد اللّه بن جعفر را کُشت.

تاریخ الطبرى به نقل از ابو کَنود عبد الرحمان بن عُبَید: هنگامی که عبدالله‌بن جعفر از کشته‌شدن دو پسرش همراه حسین(ع) خبر یافت و مردم برای تسلیت به حضورش می‌آمدند، یکی از وابستگانش ـ که فکر نمى‌کنم کسى جز ابو لَسْلاس باشد ـ گفت: مصیبتى که دیده‌ایم، از جانب حسین به ما رسیده است!

عبد‌الله بن جعفر، او را با کفشش زد و سپس گفت: اى پسر زنِ بدبو! آیا به حسین، چنین مى‌گویى؟ به خدا سوگند، اگر در کنارش حاضر مى بودم، دوست مى‌داشتم که از او جدا نشوم تا همراهش کشته شوم! به خدا سوگند، آنچه دلم را به از فدا شدن دو پسرم راضى و مصیبت آن دو را بر من، سبُک مى کند، این است که در راه از خود گذشتگى براى برادر و پسرعمویم [حسین علیه السلام] و پایدارى در کنار او، کشته شده‌اند!

سپس به همنشینانش رو کرد و گفت: خدا را بر شهادت حسین علیه السلام مى‌ستایم که اگر نتوانستم با دستانم حسین علیه السلام را یارى کنم، دو پسرم، او را یارى دادند.

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

 روضه های دهه اول محرّم

روزآخر ذيحجه بياد حربن يزيد رياحي عليه الرحمه

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram0horrereyahi.htm

روزاول محرم بياد مسلم بن عقيل عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram1moslem.htm

روزدوم محرم ورودامام حسين عليه السلام به كربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram2worodbekarbala.htm

روزسوم محرم بياد رقيه بنت الحسين عليهاسلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram3rogayye.htm

روزچهارم محرم بياد محمد بن عبدالله بن جعفر و عون بن عبدالله بن جعفر عليهماسلام

دوفرزندان عمه سادات حضرت زينب كبري عليهاسلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram4farzandanzeynab.htm

روزپنجم محرم بياد عبدالله بن الحسن عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram5abdollebnehasan.htm

روزششم محرم بياد قاسم بن الحسن عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram6gasem.htm

روزهفتم محرم بياد علي اصغرعليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram7aliasgar.htm

روزهشتم محرم بياد علي اكبرعليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram8aliakbar.htm

روزنهم محرم بياد قمربني هاشم اباالفضل العباس عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram9abalfazl.htm

شب و روزدهم محرم بياد عاشوراي امام حسين عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram10ashura.htm

سخنان امام حسين (ع) ازعصرتاسوعا تاعصرعاشورا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram10sokhanan.htm

روزيازدهم محرم بياد حركت اهلبيت امام حسين عليه السلام ازكربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11harakatazkarbala.htm

شب و روزيازدهم محرم بياد شام غريبان اهلبيت امام حسين عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11shamgariban.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ | 14:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 روضه های دهه اول محرم

استقبال از ماه محرم الحرام

روضه شب اول محرم - مصيبت مسلم بن عقيل

روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا

روضه شب سوم محرم ـ حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم

روضه شب چهارم محرم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س)

روضه شب پنجم محرم ـ مصیبت عبدالله بن حسن علیه السلام

روضه شب ششم محرم ـ مصيبت حضرت قاسم (ع)

روضه شب هفتم محرم ـ علي‌اصغر (س) ؛ داغي بر دل اهل‌بيت

روضه شب هشتم محرم ـ مصيبت علي‌اكبر علیه السلام

روضه شب نهم محرم ـ مصيبت ساقي لب‌تشنگان

روضه شب عاشورا ـ ذکر مصائب امام حسین (ع)

روضه شب يازدهم محرم ـ مصيبت شام غريبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محرّم ، امام حسين(ع)و واقعه عاشورا و کربلا ، روضه های دهه اول محرم تا اربعین

پنجاه روزعزاداری و پنجاه مجلس از اول محرم تا اربعین

مجلس اول؛هلال ماه محرم

مجلس دوم؛حضرت مسلم

مجلس سوم؛کربلا

مجلس چهارم؛حضرت رقیه

مجلس پنجم؛حضرت زینب کبری

مجلس ششم؛شاهزاده حضرت قاسم ابن الحسن

مجلس هفتم؛شاهزاده حضرت عبدالله ابن الحسن

مجلس هشتم؛شاهزاده حضرت علی اصغر

مجلس نهم؛شاهزاده حضرت علی اکبر

مجلس دهم؛حضرت قمر بنی هاشم

مجلس یازدهم؛حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه)

مجلس دوازدهم؛عصر عاشورا

مجلس سیزدهم؛منزل خولی

مجلس چهاردهم؛ورود به کوفه

مجلس پانزدهم؛مجلس ابن زیاد

مجلس شانزدهم؛راس الحسین

مجلس هفدهم؛دیر راهب

مجلس هیجدهم؛حضرت امام سجاد (سلام الله علیه)

مجلس نوزدهم؛حضرت ام البنین (سلام الله علیها)

مجلس بیستم؛حضرت رباب (سلام الله علیها)

مجلس بیست و یکم؛دو طفلان حضرت زینب (سلام الله علیهم اجمعین)

مجلس بیست و دوم؛حضرت ام کلثوم(سلام الله علیها)

مجلس بیست و سوم؛حضرت سکینه (سلام الله علیها)

مجلس بیست و چهارم؛فضیلت زیارت امام حسین (سلام الله علیه)

مجلس بیست و پنجم؛سیدالشهدا (سلام الله علیه) برتر از کعبه

مجلس بیست و ششم؛امام حسین (سلام الله علیه) در صحرای محشر

مجلس بیست و هفتم؛اصحاب امام حسین (سلام الله علیه)

مجلس بیست و هشتم؛حضرت حبیب ابن مظاهر (سلام الله علیه)

مجلس بیست و نهم؛حضرت حر (سلام الله علیه)

مجلس سی ام؛حضرت جون غلام سیدالشهدا (سلام الله علیه)

مجلس سی و یکم؛ورود به شهر شام

مجلس سی و دوم؛بازار شام

مجلس سی و سوم؛خطبه امام سجاد در مسجد اموی

مجلس سی و چهارم؛خطبه حضرت زینب در مسجد اموی

مجلس سی و پنجم؛مجلس یزید

مجلس سی وششم؛مجلس یزید

مجلس سی و هفتم؛سفیر روم

مجلس سی و هشتم؛خرابه شام

مجلس سی و نهم؛حضرت رقیه (سلام الله علیها)

مجلس چهلم؛بکاء

مجلس چهل و یکم؛تربت

مجلس چهل و دوم؛سیدالشهدا(سلام الله علیه) و حضرت یحیی

مجلس چهل و سوم؛قرآن و سیدالشهدا(سلام الله علیه)

مجلس چهل و چهارم؛سخنان امام حسین(سلام الله علیه)

مجلس چهل و پنجم؛گزیده ای از اشعار سیدالشهدا(سلام الله علیه)

مجلس چهل و ششم؛گوشه ای از فضایل سیدالشهدا(سلام الله علیه)

مجلس چهل و هفتم؛گوشه ای از کرامات سید الشهدا(سلام الله علیه)

مجلس چهل و هشتم؛کربلا

مجلس چهل و نهم؛اربعین

مجلس پنجاهم؛زیارت اربعین
پنجاه روز عزاداری از اول محرم تا اربعین


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ | 14:23 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

كتاب روضه های محرم وصفر

تهيه وتنظيم توسّط حجّة الاسلام حاج سيدمحمدباقري پور

 کتاب موبايل محرم وصفرحاوي : مقالات،روضه،مرثيه،نوحه،مقتل،اشعار وحكايات در رابطه با دهه اول محرم ازآخرذيحجه تا يازدهم محرم ، وحرکت اهلبیت به طرف کوفه وشام وبازگشت ازشام به کربلا و سپس به مدینه كه براي هرروز وهرواقعه به مناسبت مقتل ، مقالات واشعار مرثیه ونوحه مناسب گرد آوري شده است ودرضمن اشعارسروده های اینجانب مؤلف کتاب نیز آورده شده است

آخرذيحجه بيادحررياحي عليه الرحمه

اول محرم بياد مسلم بن عقيل عليه السلام

دوم محرم بياد ورود امام حسين عليه السلام و يارانش به كربلا

سوم محرم بياد رقيه امام حسين عليه السلام

چهارم محرم بيادفرزندان زينب عليها السلام

پنجم محرم بياد عبدالله بن الحسن عليه السلام

ششم محرم بيادقاسم بن الحسن عليه السلام

هفتم محرم بياد علي اصغر عليه السلام

هشتم محرم بياد علي اكبر عليه السلام

نهم محرم بياداباالفضل العباس عليه السلام

دهم محرم بياد عاشوراي حسيني

يازدهم محرم بيادشام غريبان وحركت اهل بيت ازكربلابه طرف كوفه وسوم وهفتم شهدا درکوفه.

وحركت ازكوفه بشام و وقایع بین راه شام

ورودبشام تابازگشت ازشام

حضورجابربن عبدالله انصاري واهلبيت درکربلا روزاربعين وبازگشت اهلبيت به به مدينه

وقایع روزهاي آخرماه صفر

رحلت حضرت محمدصلي الله عليه وآله

شهادت امام حسن مجتبي عليه ا السلام

شهادت امام رضا عليه ا السلام

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/ketabmobilmoharramsafar.htm

 روضه های دهه اول محرم

کتاب روضه های محرم وصفر جلد اول

کتاب روضه های محرم وصفر جلددوم

كتاب موبايل روضه های محرم وصفر جاوا و آندروید

كتاب موبايل پنجاه روز عزاداری جاوا و آندروید

كتاب موبايل روضه خواني جاوا و آندروید

کتابهای موبایلی باقری

کتاب موبایل باقری


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ | 14:22 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات

اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات

اززيارت امام حسين عليه السلام : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَطَعْتَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ. گواهى مى‏دهم که تو ارکان نماز را بپا داشتى و زکات و امر به معروف و نهى از منکر را استوار ساختى و خدا و رسول را تا هنگام شهادت اطاعت کردى ؛ تا مرگت رسید؛ تا یقین (ساعت مرگ و هنگام لقای ما) بر تو فرا رسید. {احتمال ، مراد از آمدن یقین ، رسیدن اجل مرگ است که با فرا رسیدنش غیب ، مبدل به شهادت و خبر مبدل به عیان مى شود}.

اززيارت ديگرامام حسين عليه السلام : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ.گواهى مى‏دهم که تو ارکان نماز را بپا داشتى و زکات و امر به معروف و نهى از منکر را استوار ساختى و ؛ در خدا جهاد کردی ؛ در راه خدا کوشیدى ؛ تا مرگت رسید ؛ تا یقین (ساعت مرگ و هنگام لقای ما) بر تو فرا رسید {احتمال ، مراد از آمدن یقین ، رسیدن اجل مرگ است که با فرا رسیدنش غیب ، مبدل به شهادت و خبر مبدل به عیان مى شود} . {جهاد فی سبیل الله جهاد در راه خدا است ، و جهاد فی الله را اگر به معنای فی عباد الله بگیریم میشود جهاد در راه یاری بندگان خدا ، اگر فی را به معنای لام بگیریم میشود جهاد لِلّه جهاد خالصًا مخلصًا برای خدا ، واگر فی را به معنای من اجله بگیریم میشود جهاد بخاطر خدا . نتیجةً امام حسین علیه السلام جهاد کرد در راه خدا و برای خدا و بخاطر خدا و برای یاری بندگان خدا}.

اززيارت ديگرامام حسين عليه السلام : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ. گواهی می‌دهم که تو نماز بپا داشتی و زکات پرداختی و به خوبی امر کردی و از بدی نهی نمودی و به سوی راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو دعوت کردی.

اززيارت ديگرامام حسين عليه السلام : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ حَلَّلْتَ حَلالَ اللَّهِ وَ حَرَّمْتَ حَرَامَ اللَّهِ وَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة. شهادت مى‏دهم که‏ تو حلال خدا را حلال کردى، و حرام خدا را حرام نمودى، و نماز را برپا داشتى، و زکات دادى، و امر به معروف، و نهى از منکر نمودى، و به سوى راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو فرا خواندى.

اززيارت امام حسين عليه السلام درروزعرفه : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَطَعْتَ اللَّهَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ. گواهى مى‌دهم که تو نماز را به‌ پا داشتى و زکات دادى و امر به معروف و نهى از منکر فرمودى و خدا را تا هنگام رحلت و شهادت اطاعت کردى.

اززيارت امام موسي بن جعفرعليه السلام : وَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا مُجْتَهِدا مُحْتَسِبا حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ. و نماز را استوار کردى و بر پا داشتى و وظیفه زکوة و امر به معروف و نهى از منکر انجام دادى و خدا را با خلوص کامل و با جهد و مراقبت تام تا هنگام رحلتت از این جهان عبادت کردى.

اززیارت امام رضاعلیه السلام که بالاسرحضرت خوانده میشود : أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَیتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ [مُخْلِصًا] حَتَّى أَتَاكَ الْیقِینُ. گواهی می‌دهم که همانا تو نماز را استوار کردی و بپا داشتی و زکوة عطا کردی و به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر پیوسته قیام کردی و خدا را خالصانه عبادت‏ كردى، تا مرگ تو را در رسيد ؛ تا هنگام رحلتت که مقام شهود و عین الیقین قیامت است فرا رسید.

اززيارت امام حسن عسکري عليه السلام : أَشْهَدُ يَا مَوْلاىَ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ. گواهی می‌دهم ای مولای من که تو نماز بپا داشتی و زکات پرداختی و به خوبی امر کردی و از بدی نهی نمودی و به سوی راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو دعوت کردی و خدا را خالصانه عبادت‏ كردى، تا مرگ تو را در رسيد ؛ تا هنگام رحلتت که مقام شهود و عین الیقین قیامت است فرا رسید.

از زیارت جامعه کبیره امام هادی علیه السلام : وَ نَصَحْتُمْ لَهُ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانِيَةِ وَ دَعَوْتُمْ إِلَى سَبِيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ بَذَلْتُمْ أَنْفُسَكُمْ فِى مَرْضَاتِهِ وَ صَبَرْتُمْ عَلَى مَا أَصَابَكُمْ فِى جَنْبِهِ وَ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ جَاهَدْتُمْ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ بَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ نَشَرْتُمْ شَرَائِعَ أَحْكَامِهِ وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ وَ صِرْتُمْ فِى ذَلِكَ مِنْهُ إِلَى الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَى... و در نهان و آشکار برای او خیرخواهی نمودید، و مردم را با حکمت و پند نیکو به راه او دعوت کردید، و جان خود را در خشنودی او نثار نمودید، و بر آنچه در کنار او به شما دررسید صبر کردید و نماز را بپا داشتید، و زکات پرداختید، و به معروف امر نمودید، و از منکر نهی کردید، و جهاد فی الله نمودید، آن گونه که شایسته بود، تا دعوتش را آشکار کردید، و واجباتش را بیان فرمودید، و حدودش را بر پا داشتید، و قوانین احکامش را پخش نمودید، و روش او را انجام دادید، و در این امور از جانب خدا به مقام رضا دررسیدید، و تسلیم قضای او گشتید و رسولان گذشته او را تصدیق نمودید.

از کتاب اهداف قیام امام حسین علیه السلام درزیارات : نوشته حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۱ | 14:20 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ورود سپاه "عمر بن سعد" به سرزمين كربلا (3محرم61 ق)

ورود سپاه پس از آن كه حرّ بن يزيد، امام حسين(ع) و يارانش را در سرزمين كربلا در محاصره‏ي خويش قرار داد و مانع حركت آنان گرديد، عبيداللَّه بن زياد عامل يزيد در كوفه، فرماندهي سپاه يزيد را بر عهده‏ي عمر بن سعد گذاشت. عمر بن سعد در روز جمعه سوم محرم‏الحرام سال 61 قمري به همراه چهار هزار نيروي جنگي وارد كربلا شد و فرماندهي آنان را بر عهده گرفت. عمر بن سعد پيش از واقعه‏ي كربلا، منصب حكومت "ري" را از عبيداللَّه گرفته بود وليكن با مخالفت اباعبداللَّه الحسين(ع) با يزيد و امتناع از بيعت و حركت آن حضرت به سوي كوفه، عبيداللَّه، حكومت "ري" را مشروط به خاتمه بخشيدن به قضيه‏ي امام حسين(ع) نمود. عمر بن سعد به خاطر دست‏يابي به حكومتِ منطقه‏ي وسيعِ ايالت "ري" - كه هرگز به آن نايل نيامد - فرماندهي سپاه يزيد را پذيرفت و مرتكب جنايت بزرگ غيرانساني شد. از روزي كه عمر بن سعد وارد سرزمين كربلا شد، پيوسته لشكرياني از سوي عبيداللَّه بن زياد براي وي فرستاده مي‏شد. بنابر روايتي تا ششم محرم، متجاوز از 20000 نفر در سپاه عمر بن سعد گرد آمدند.

ورود سپاه عمر بن سعد به سرزمین کربلا/ خرید زمین از اهالی ... - ...

ورود سپاه "عمر بن سعد" به سرزمين كربلا (61 ق) - ثامن ارتباط عصر

ورود سپاه عمر بن سعد به سرزمین کربلا/ خرید زمین از اهالی ...

ورود سپاه عمر بن سعد به سرزمین کربلا/ خرید زمین از اهالی ...

ورود سپاه عمر بن سعد به کربلا | خبرگزاری فارس

ورود سپاه عمر سعد به کربلا - دانشنامه رشد

ورود سپاه عمر بن سعد به سرزمین ...


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ | 14:34 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اَلسّلامُ عَلَیك رقیّه بنت الحسین

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیّه بنت الحسین

رقیّه بنت الحسین – خفته بشام ازجفا

دیده بسی ظلم وكین - زمردم بی وفا

بی بی غمدیده ام – سلام من برشما

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

رقیه بنت الحسین – ستاره شام شد

گرچه ستمها براو – ازدروازبام شد

ولی ببین دشمنش – چگونه ناكام شد

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

رقیه بنت الحسین – یك حرمی باصفا

كناركاخ یزید – هست برای شما

فنای بیدادگر – هست پیام شما

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

رقیه بنت الحسین – درره شام بلا

دیده ززجرلعین – هزارجوروجفا

دوان دوان روی خار – زظلم آن بی حیا

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

بس كه پیاده دوید – اوعقب قافله

شدكف پاهای او – زكین پرازآبله

همی زداورازكین – دشمن بی حوصله

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

بس كه پیاده دوید – آبله زد پای او

صورت اوشد كبود – سیه شد اعضای او

زضرب سیلی كبود – آن رخ زیبای او

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

دخترسبط نبی – خرابه اش شد مكان

دید حقارت بسی – زمردم وشامیان

عاقبت اونیمه شب – رفت زدارجهان

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

مدفنش اینك شده – یك حرمی باصفا

آن حرمش باقری – شدحرم كبریا

زیارت قبراو – طلب كنیم ازخدا

اَلسّلامُ عَلَیك – رقیه بنت الحسین

رقیّه بنت الحسین

رقیّه بنت الحسین رقیّه بنت الحسین - رقیّه بنت الحسین رقیّه بنت الحسین

میخوام برم زیارت درحرم  رقیّه - بوسه زنم ضریح محترم رقیّه

آن حرمی كه بوده كنج خرابه یِ شام – رقیه یِ صغیره اسیرقوم لئام

زگرمی روزها وسردی شبانه - رقیّه درعذاب است ای وای ازاین زمانه

نه نانی ونه آبی ز بهر آن اسیران - نه شمعی وچراغی زظلم آن لعینان

كنارآن خرابه یزیدمست ومغرور - مست شراب ودنیا زعقل ومعرفت دور

غافل ازاین زمانه وازستم  لئیمان - به تخت سلطنت اوتكیه زده است آنسان

نیمه شبی رقیه  باباروخواب میبینه - بابا میادكنارِرقیه مینشینه

یك لحظه ای پدررا میگیره اودرآغوش - اومیگه هی باباجون بابا همی كُند گوش

كجابودی بابایی دلم برات شده خون - میگن كه رفته بودی سفرتوای پدرجون

قربونت ای بابایی نروتوازكنارم - میخوام بابا سرم راروی زانوت بزارم

قصه بگی برایم توای بابای خوبم - قصه هاتوكنم گوش ای بابای محبوبم

همینجوری توی خواب اوهی میگه پدرجون - بابای خوب اوهم هی میگه آی جگرجون

دخترخوب ونازم امیدروزگارم - اگركه رفتم برات یك چیزخوب میارم

بشرطی كه آروم وساكت باشی عزیزم - هی بهانه نگیری دخترك تمیزم

عجب خوابی كه ناگه بیدارمیشه ازاون خواب - میبینه درخرابه یك ذرّه نورمهتاب

خرابه ای بدون سقف ودراست ودیوار - روی زمینِ نمناك اذیّت است وآزار

بابا یی نیست دركار كنج خرابۀ شام - یك عدّه ای اسیراند درآن خرابه گمنام

باگریه وباناله میگه باباكجارفت - رومیكنه به عمّه عمّه بابام چرارفت

عمه بابام ازسفرالآنی برگشته بود - ولی چراعمّه جون بابایی رفت خیلی زود

باگریه اش خرابه میشه یك پارچه فریاد - ازهرطرف بلنده گریه ودادوبیداد

حسین حسین بلنده نیمه شب ازخرابه - یزیددون زوحشت درغم واضطرابه

میگه چیه چرا این گریه دادوفریاد - بلنده نیمۀ شب كی داره دادوبیداد

میگن یزیدیك دختر پدررا خواب میبینه - بیدارشده ازاون خواب گریه اوهمینه

یك طبق از درونِ كاخ یزیدمیارن - توی خرابه پیش رقیّه جون میذارن

همینكه سرپوش رو ازروی طبق میگیرن - میبینن اون سری كه همه براش میمیرن

سرِعزیزِ زهرا توی طبق نشسته - ازسفرِ درازی اومده زاروخسته

اومده درخرابه رقیه شو ببینه - میبینه دخترش روچقدرنازنینه

رقیه چون میبینه سرِپدردرطبق - بحالت تعجب چشماش میشه بی رمق

میگه بابای خوبم سرت راكی بریده - كی خنجرستم را به حنجرت كشیده

محاسن شریفت چراشده است پرخون - چهره چون ماه توچراشده است گلگون

دندونای قشنگت چراچنین شكسته - چراچنین شدی توحزین وزاروخسته

چرامنِ سه ساله شوم یتیم ومحزون - چراچنین ببینم محاسنت پرازخون

پدرپدرهمی گفت درآن خرابه وشب - زناله اش بناله شداهلبیت وزینب

كه جان بداد ناگه درآن خرابه شام - مدفن اوشداینك مزارهرخاص وعام

بیابریم باقری درحرمِ رقیه - بوسه زنیم ضریح محترم رقیه

رقیه بنت الحسین رقیه بنت الحسین - رقیه بنت الحسین رقیه بنت الحسین

رقیّه آن دخت صغیر حسین

رقیّه آن دخت صغیر حسین – گوشه یِ ویرانه بصدر شور و شین

گفت ایا عمه یِ نیكو سیر - آمده اكنون پدرم از سفر

بیا ببین آمده بابای من - آنكه بُوَد مونس غمهای من

بیا ببین گمشده پیدا شده - خرابه امشب شب یلدا شده

بیا كه بابم ز سفر آمده - شام رقیّه به سحر آمده

بیا كه دیگر نكنم شور و شین - نخواهم از تو پدر خود حسین

رفته حسین در سفر آخرت - به نزد جدّ و پدر و مادرت

باز نگردد دگر از این سفر - عمّه نخواهم دگر از تو پدر

یا ابتا مرا كه كرده یتیم - زدوریت كرده مرا دل دو نیم

كه سر بریده است ترا از قفا - بریده رگهای گلوی ترا

محاسنت شد ز چه رنگین بخون - دشت بلا ز خون تو لاله گون

فدای راس پاك نورانیت - سنگ جفا زدكه به پیشانت؟

كسی چنین ظلم ندید از عدو - كه تشنه لب بریده گردد گلو

بدن بروی خاك و سر روی نی - جلو برند و اهلبیتش ز پی

ز كوفه تا شام بلا روی خار - برهنه پا پیاده با حا ل زا ر

همی دویدم عقب قا فله - شد كف پا یم همه پر آبله

نا له كنا ن كنا رسرجا ن سپرد - نیمۀ شب درآن خرا به بمرد

خرا به شد مد فن آن د لغمین - شدحرمی برای آن نا زنین

شدآن خرابه حرمی با صفا - زبهرآن دخترشا ه هُدی

كا خ یزیدی شده از بن خرا ب - نقش یزیدی همه نقش برآ ب

عا قبت ظلم وستم این بود - این سخن پیمبرودین بود

ظلم وستم رانبود عا قبت - كس زستم نمی برد منفعت

كاخ ستم چه كا خ بی پا یه ایست - ظلم وستم چه كا ربی ما یه ایست

با قریا آن حرم با صفا - كنا رآن كاخ ستم شد بپا

كعبه آما ل شدآن قبرپا ك - كا خ یزیدی شده یكسا ن به خا ك

درنیمه شب میانِ خرابه سرِ پدر - بیندکه تاجراحتِ دل رل رفوکند

خوابید درخرابه که کاخ یزیدیان - با ناله یِ یتیمیِ خودزیرو روکند

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ | 14:32 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 روضه شب و روز سوم محرم حضرت رقیه بنت الحسین


نام‌گذاری شب‌های محرم به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است. این کار از ناحیه‌ ذاکران اهل بیت (علیهم‌السّلام) به تقلید از شب‌های خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است. شب سوم محرم، به نام مبارک حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) دردانه سه ساله حسین بن علی (علیه‌السّلام) نام‌گذاری شده است.


حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) در روز سوم یا پنجم صفر سال ۶۱ ه ق در سفر اهل بیت به شهر شام از دنیا رفته است. شاید نام‌گذاری روز سوم محرم به نام این دختر کوچک و با کرامت به این انگیزه بوده که در گرماگرم عزاداری دهه اول، از مظلومیت او یادی شود. حضرت رقیه الگوی تربیت صحیح است. با تدبر در جملات کوتاهی که او هنگام دیدن سر بریده پدر به زبان آورده به‌خوبی می‌توان دریافت که این کودک از چه معرفت والایی برخوردار بوده است. برخی منابع از رقیه با نام فاطمه کوچک اسم برده‌اند و چنین گزارش کرده‌اند: «هنگامی که چشم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) در کوفه به سر نازنین برادر که بر روی نیزه بود افتاد، فرمود: ‌ای برادرم! با این فاطمه‌ کوچک سخن بگو، زیرا نزدیک است دلش از شدّت‌ اندوه آب شود.» [۱] [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] [۷]  . این فاطمه، همان رقیّه (سلام‌الله‌علیها) است که به علّت نداشتن مادر، امام حسین (علیه‌السلام) بسیار به او علاقه داشت و به زینب (سلام‌الله‌علیها) نیز توصیه می‌کرد که او را نگه‌داری کند.[۸]


محلّ اقامت حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) و سایر اسیران در شام، خرابه‌ای بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل‌ بیت (علیهم‌السّلام)، آنان را در آن، جای داده است.[۹]

شیخ صدوق (رحمة‌الله‌علیه) می‌گوید: این بازداشتگاه، زندانی بود که اسیران، در آن از نظر سرما و گرما آزار می‌دیدند. به طوری که صورت‌های‌شان پوست‌انداخته بود.[۱۰[۱۱]  [۱۲]  [۱۳]  [۱۴]  [۱۵]  [۱۶]  سید نعمت الله جزائری در کتاب انوار نعمانیه می‌نویسد: «منهال امام سجاد (علیه‌السّلام) را دید در حالتی که تکیه بر عصا کرده بود و ساق‌های پای او مانند دو نی بود و خون از آن‌ها جاری بود و رنگ شریفش زرد بود، و چون حال او را پرسیدم فرمود: چگونه است حال کسی که اسیر یزید بن معاویه است، و زن‌های ما تا به حال شکم‌هایشان از طعام سیر نگشته، ... و شب و روز به نوحه و گریه می‌گذرانند، ... منهال گفت: عرضه داشتم اکنون کجا می‌روید؟ فرمود: آن جایی که ما را منزل داده‌اند، سقف ندارد و آفتاب ما را گداخته است و هوای خوبی در آنجا نمی‌بینیم، ...»[۱۷]  [۱۸]  [۱۹]  [۲۰] 


در کامل بهایی چنین آمده است: «در میان اسیران، دخترکی بود چهار ساله. شبی از خواب بیدار شد و گفت: پدر من، حسین (علیه‌السلام) کجاست؟ در این ساعت او را به خواب دیدم. سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست. یزید خفته بود. از خواب بیدار شد و تفحّص کرد. خبر بردند که حال (اوضاع)، چنین است. آن لعین گفت که بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعین، سر را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند.[۲۱]  [۲۲]
وقتی که آن دختر کوچک سر پدر را شناخت، آن را به سینه چسبانید و با لحن سوزناکی با سر بریده‌ پدر عزیزش چنین سخن گفت: «یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی خَضَبَکَ بِدِمائِکَ؟ یا اَبَتاه مَنْ ذَالَّذی قَطَعَ وَریدَکَ؟ یا اَبَتاه مَن ذَالَّذی اَیْتَمَنی عَلی صِغَرِ سِنّی؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلْیَتیمَةِ حَتّی تَکْبُر؟ یا اَبَتاه مَنْ لِلنِّساء الْحاسِراتِ؟. ..؛ پدر چه کسی تو را با خونت رنگین کرد؟ بابا چه کسی رگ‌های گردنت را قطع کرد؟ بابا چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ بابا دختر یتیم را چه کسی پرستاری می‌کند تا بزرگ شود؟ بابا چه کسی بر بانوان غارت شده ترحم می‌کند؟ پدر جان! چه کسی نظر مرحمتی به سوی این چشم‌های گریان ما می‌کند؟ ‌ای پدر! چه کسی به این زنان بی‌صاحب و غریب توجه خواهد کرد؟ پدر جان! ما پس از تو کسی را نداریم. داد از غریبی و بی‌کسی؟ ‌ای پدر! کاش من فدای تو شده و عوض تو مرا کشته بودند. پدر جان! کاش پیش از این کور شده و تو را به این حال مشاهده نکرده بودم. ‌ای پدر جان! کاش مرا در زیر خاک پنهان کرده بودند و نمی‌دیدم که محاسن مبارکت به خون خضاب شده باشد.[۲۳]  [۲۴]  [۲۵]  [۲۶]

در همان موقع لب‌های کوچک خود را بر لب‌های بابای شهیدش نهاد و آنچنان گریه کرد که غش کرد و به شهادت رسید.[۲۷]  [۲۸]


هنگامی که غسّاله، مشغول غسل دختر امام حسین (علیه‌السلام) بود، ناگهان دست از کار کشید. رو به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) کرد و گفت: ‌ای بانوی بزرگوار! تو از حال این کودک آگاهی. او بر اثر کدام بیماری از دنیا رفته است؟ زینب (سلام‌الله‌علیها) فرمود: چرا چنین سؤالی را می‌پرسی؟ مگر در بدن او جراحتی دیده می‌شود؟ گفت: تمام‌ اندام این دختر کبود است. شاید این کبودی، علامت کسالت مخصوصی باشد. زینب (سلام‌الله‌علیها) با چشمان گریان فرمود: ‌ای زن غسّاله! این کودک هیچ‌گونه مریضی نداشت. این لکّه‌های کبود و پوست نیلگون، اثر تازیانه دشمن است که در راه کوفه و شام به او می‌زدند.[۲۹]

هنگامی که حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) با همراهان به مدینه بازگشتند، زن‌های مدینه برای عرض تسلیت به حضور زینب (سلام‌الله‌علیها) آمدند. زینب (سلام‌الله‌علیها) حوادث جانسوز کربلا، کوفه و شام را برای آن‌ها بیان می‌کرد و آن‌ها می‌گریستند؛ تا اینکه به یاد رقیه (سلام‌الله‌علیها) افتاد و فرمود: اما مصیبت وفات رقیه (سلام‌الله‌علیها) در خرابه شام کمرم را خم و مویم را سفید کرد. زن‌ها وقتی این سخن را شنیدند، صدایشان به گریه بلند شد و آن روز به یاد رنج‌های جانگداز رقّیه (سلام‌الله‌علیها) بسیار گریستند.[۳۰]


حضرت زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) با تشکیل مجلس عزا در خرابه شام، آنچنان تحولی در مرکز حکومت یزید بپا کرد که زنان شامی و دیگران دسته‌دسته و گروه‌گروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیه‌السّلام) به نزد آن حضرت می‌آمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیه‌السّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آن‌ها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح می‌کرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند، همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیه‌السّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌بوسیدند و گریه و زاری می‌کردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت.[۳۱]  [۳۲]  [۳۳]  [۳۴]  [۳۵]

گریز و روضه شب سوم محرم الحرام - متن روضه شب سوم محرم - حضرت رقیه (س) | ستاره - متن روضه و مداحی شب سوم محرم، حضرت رقیه سلام - اشعار روز سوم محرم؛ حضرت رقیه (س) - مشرق نیوز - گلچین بهترین اشعار شب سوم محرم - كتاب موبايل محرم وصفر

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ | 14:30 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روزسوم محرم بياد رقيه بنت الحسين عليهاسلام

 شهادت حضرت رقیه (س)

 بنا بر ذکر برخی کتب تاریخی روز پنجم صفر، روز شهادت حضرت رقیه(علیه السلام) دختر سه یا چهار ساله امام حسین(علیه السلام) است.

در برخی کتب تاریخی آمده است: یزید، اهل بیت را در محلى خرابه‌گونه جاى داد در حالى که زنان خاندان نبوت و اهل بیت طهارت، جریان شهادت حسین(علیه‏السلام) و اهل بیت و یارانش را از کودکان مخفى نگاهداشته و مى‏گفتند پدرانشان به مسافرت رفته‏اند، و این جریان ادامه داشت تا این که یزید اهل بیت را در سراى خویش جاى داد.(1)

امام حسین(علیه‏السلام) دخترى خردسال داشت که چهار سال از عمر مبارکش مى‏گذشت،(2) شبى از خواب پرید در حالى که سخت پریشان به نظر مى‏رسید و جویاى پدر شد! و پرسید: پدرم کجاست که من هم اکنون او را دیدم؟!(3)

بانوان حرم چون این سخن را از او شنیدند، گریستند و کودکان دیگر نیز ناله و زارى سر دادند.

چون صداى شیوه و گریه آنان بلند شد، یزید از خواب بیدار شد و پرسید: این گریه و زارى از کجاست؟

پس از جستجو، یزید را از جریان باخبر کردند، یزید گفت: سر پدرش را نزد او ببرید!

آن سر مقدس را در زیر سرپوشى قرار داده در مقابل او نهادند.

کودک پرسید: این چیست؟

گفتند: سر پدرت حسین(علیه السلام) است.

دختر امام حسین(علیه‏السلام) سرپوش را برداشت و چون چشمش به سر مبارک پدر افتاد ناله‏اى از دل کشید و بیتاب شد و گفت: اى پدر! چه کسى تو را به خونت زنگین کرد؟!

چه کسى رگ‌هاى تو را برید؟! اى پدر! چه کسى مرا در کودکى یتیم کرد؟! اى پدر! بعد از تو به چه کسى دل ببندم؟! چه کسى یتیم تو را بزرگ خواهد کرد؟! اى پدر! انیس این زنان و اسیران کیست؟! اى کاش من فدایت شده بودم! اى کاش من نابینا شده بودم! اى کاش من در خاک آرمیده بودم و محاسن به خون خضاب شده تو را نمى‌دیدم!

آنگاه لب کوچک خود را بر لب‌هاى پدر نهاد و گریه شدیدى کرد و از هوش رفت! هر چه تلاش کردند، به هوش نیامد، و این عزیز حسین(علیه‏السلام) در شام به شهادت رسید.(4)

پژوهشی در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه(علیهاالسلام)

اصل وجود دختری سه، چهار ساله برای امام حسین(علیه السلام) در منابع شیعی ذکر شده است. در کتاب کامل بهائی نوشته علاء الدین طبری(قرن ششم هجری) قصه دختری چهار ساله که در ماجرای اسارت در خرابه شام در کنار سر بریده پدر به شهادت رسیده، آمده است(5) اما در مورد نام او، آیا رقیه بوده یا فاطمه صغری و ... اختلاف است.

نیامدن نام حضرت رقیه(علیهاالسلام)، در برخی کتاب‏های تاریخی، هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهمترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زمان زندگی کوتاه ایشان است که سبب شده حرف کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علی اصغر(علیه‏السلام) نیز به جرات می‏توان گفت: اگر شهادت او در بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از ایشان نیز امروز در بین کتاب‏های معتبر شیعه به چشم نمی‏خورد؛ زیرا تاریخ‏نویسی، فنی است که با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آنها شاهد عینی نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد، درستی و یا نادرستی آن از حیث موثق بودن راوی است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد.

 

بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه(علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین(علیه‏السلام) جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر(علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام‌کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم.» این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ینابیع الموده از مقتل ابومخنف نقل می‏کند.

المنتخب للطُریحی

این کتاب را شیخ فخرالدین طیحی نجفی (وفات: 1085 ه .ق) نوشته است. این کتاب در دو جلد تنظیم شده و هر یک از مجلدات آن حاوی ده مجلس پیرامون سوگواری حضرت سیدالشهداء(علیه‏السلام) و روایاتی شامل پاداش سوگواری بر آن امام و نیز مشتمل بر اخباری در گستره رویدادهای روز عاشورا و رویدادهای پس از آن می‏باشد. اگر چه نگارنده این کتاب از متاخرین بوده و در عصر صفوی زیسته، اما روایات و موضوعات خوبی را در کتاب خود جمع آوری و تنظیم کرده است. وی سن حضرت رقیه (علیهاالسلام) را سه سال بیان نموده است. پس از او، فاضل دربندی (وفات: 1286 ه.ق) که آثاری همچون اسرار الشهاده و خزائن دارد، مطالبی را از منتخب طریحی نقل کرده است. بعدها سید محمد علی شاه عبدالعظیمی (وفات: 1334 ه .ق) در کتاب شریف الایقاد، مطالبی را از آن کتاب بیان کرده است. همچنین علامه حایری (وفات 1384 ه .ق) نیز در کتاب معالی السبطین از کتاب منتخب طریحی بهره برده است.

الدروس البهیه

علامه سیدحسن لواسانی (وفات: 1400 ه . ق) در کتاب الدروس البهیه فی مجمل احوال الرسول و العتره النبویه می‏نویسد:

یکی از دختران امام حسین(علیه‏السلام) به نام رقیه(علیهاالسلام)، از اندوه بسیار و گرما و سرمای شدید و گرسنگی، در خرابه شام از دنیا رفت و در همانجا به خاک سپرده شد. قبرش در آنجا معروف و زیارتگاه است.

دیگر کتاب‏هایی که در این زمینه سخنی دارند، مستقیم یا غیرمستقیم از همین منابع نقل کرده ‏اند.

غمنامه حضرت رقیه (س)

نويسنده:حاج شیخ علی ربانی خلخالی

رقيه عليه السلام در عاشورا

در بعضى روايات آمده است : حضرت سكينه عليها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (كه به احتمال قوى همان رقيه عليه السلام باشد) گفت : بيا دامن پدر را بگيريم و نگذاريم برود كشته بشود(سلام الله علیها).

امام حسين عليه السلام با شنيدن اين سخن بسيار اشك ريخت و آنگاه رقيه عليها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر كن تا ترا ببينم (سلام الله علیها) امام حسين عليه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشكيده اش را بوسيد. در اين هنگام آن نازدانه ندا در داد كه :

العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسيار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسين عليه السلام به او فرمود : كنار خيمه بنشين تا براى تو آب بياورم آنگاه امام حسين عليه السلام برخاست تا به سوى ميدان برود، باز هم رقيه دامن پدر را گرفت و با گريه گفت : يا ابه اين تمضى عنا؟

بابا جان كجا مى روى ؟ چرا از ما بريده اى ؟ امام عليه السلام يك بار ديگر او را در آغوش گرفت و آرام كرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد . (وقايع عاشورا سيد محمد تقى مقدم ص 455 و حضرت رقيه عليه السلام تاليف شيخ على فلسفى ص 550)

آخرين ديدار امام حسين عليه السلام با حضرت رقيه عليه السلام

وداع امام حسين عليه السلام در روز عاشورا با اهل بيت عليهم السلام صحنه اى بسيار جانسوز بود، ولى آخرين صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ايشان با دخترى سه ساله بود كه ذيلا مى خوانيد:

هلال بن نافع ، كه از سربازان دشمن بود، مى گويد: من پيشاپيش صف ايستاده بودم . ديدم امام حسين عليه السلام ، پس از وداع با اهل بيت خود، به سوى ميدان مى آيد در اين هنگام ناگاه چشمم به دختركى افتاد كه از خيمه بيرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسين عليه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانيد. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:

يا ابه ! انظر الى فانى عطشان .

بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام

شنيدن اين سخن كوتاه ولى جگر سوز از زبان كودكى تشنه كام ، مثل آن بود كه بر زخمهاى دل داغدار امام حسين عليه السلام نمك پاشيده باشند. سخن او آنچنان امام حسين عليه السلام را منقلب ساخت كه بى اختيار اشك از ديدگانش جارى شد. با چشمى اشكبار به آن دختر فرمود:

الله يسقيك فانه وكيلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سيراب مى كند، زيرا او وكيل و پناهگاه من است .

هلال مى گويد: پرسيدم اين دخترك كه بود و چه نسبتى با امام حسين عليه السلام داشت ؟

به من پاسخ دادند: او رقيه عليها السلام دختر سه ساله امام حسين عليه السلام است . (سرگذشت جانسوز حضرت رقيه عليها السلام ص 22 به نقل از الوقايع و الحوادث محمد باقر ملبوبى ج 3 ص 192)

به ياد لب تشنه پدر آب نخورد!

عصر عاشورا كه دشمنان براى غارت به خيمه ها ريختند، در درون خيمه ها مجموعا 23 كودك از اهل بيت عليه السلام را يافتند. به عمر سعد گزارش دادند كه اين 23 كودك ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى كه نوبت به حضرت رقيه عليه السلام رسيد آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حركت كرد.

يكى از سپاهيان دشمن پرسيد: كجا مى روى ؟ حضرت رقيه عليه السلام فرمود: (سلام الله علیها) بابايم تشنه بود. مى خواهم او را پيدا كنم و برايش آب ببرم (سلام الله علیها)

او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهيد كردند!

حضرت رقيه عليها السلام در حالي كه گريه مى كرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم

نيز در كتاب مفاتيح الغيب ابن جوزى آمده است كه ، صالح بن عبدالله مى گويد: موقعى كه خيمه ها را آتش زدند و اهل بيت عليهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى كوچك به نظرم آمد كه گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسيمه مى گريست و به اطراف مى دويد و اشك مى ريخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم . همين كه صداى سم اسب مرا شنيد اضطرابش بيشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ايستاد. از اسب پياده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم . يكمرتبه فرمود: اى مرد، لبهايم از شدت عطش ‍ كبود شده ، يك جرعه آب به من بده . از شنيدن اين كلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهى كشيد و آهسته رو به راه نهاد. پرسيدم : عزم كجا دارى ؟ فرمود: خواهر كوچكترى دارم كه از من تشنه تر است . گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشيد گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابايم حسين عليه السلام تشنه بود ، آيا آبش دادند يا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود: (اسقونى شربه من الماء) مى فرمود: يك شربت آب به من بدهيد، ولى كسى او را آبش نداد بلكه جوابش را هم ندادند.

وقتى كه آن دختر اين سخن را از من شنيد، آب را نياشاميد، بعضى از بزرگان مى گويند اسم او حضرت رقيه خاتون عليه السلام بوده است . (حضرت رقيه عليها السلام شيخ على فلسفى ص 13)

كناره سجاده ، چشم به راه پدر بود

از كتاب سرور المومنين نقل شده است : حضرت رقيه عليه السلام هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى كرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نيز ، طبق عادت ، سجاده پدر را پهن كرد و به انتظار نشست . ولى پس از مدتى ، ناگهان ديد شمر وارد خيمه شد.

رقيه عليه السلام به او گفت : آيا پدرم را نديدى ؟ شمر بعد از آنكه آن كودك را در كنار سجاده ، چشم به راه پدر ديد، به غلام خود گفت : اين دختر را بزن . غلام به اين دستور عمل نكرد. شمر خود پيش آمد و چنان سيلى به صورت آن نازدانه زد كه عرش خداوند به لرزه در آمد.

 

محدث خبير، مرحوم حاج شيخ عباس قمى ((قدس سره )) از كامل بهائى (ج 2 ص 179) نقل مى كند كه : زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند بر پسران و دختران ايشان پوشيده مى داشتند و هر كودكى را وعده مى دادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آيد، تا ايشان را به خانه يزيد آوردند. دختركى بود چهار ساله ، شبى از خواب بيدار شد و گفت : پدر من حسين عليه السلام كجاست ؟ اين ساعت او را به خواب ديدم . سخت پريشان بود. زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست . يزيد خفته بود، از خواب بيدار شد و از ماجرا سوال كرد. خبر بردند كه ماجرا چنين است . آن لعين در حال گفت : بروند سر پدر را بياورند و در كنار او نهند. پس آن سر مقدس را بياوردند و دركنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد اين چيست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسيد و فرياد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم كرد.

سپس محدث قمى (ره ) مى فرمايد: بعضى اين خبر را به وجه ابسط نقل كرده اند و مضمونش را يكى از اعاظم رحمه الله به نظم در آورده و من در اين مقام به همان اشعار اكتفا مى كنم . (منتهى الامال ، محدث قمى ، ج 1 ص 317، چاپ علميه اسلاميه)

قال رحمه الله :

يكى نو غنچه اى از باغ زهرا//بجست از خواب نوشين بلبل آسا

به افغان از مژه خوناب مى ريخت//نه خونابه ، كه خون ناب مى ريخت

بگفت : اى عمه بابايم كجا رفت ؟//بد اين دم دربرم ، ديگر چرا رفت ؟

مرا بگرفته بود اين دم در آغوش//همى ماليد دستم بر سر و گوش

بناگه گشت غايب از بر من//ببين سوز دل و چشم تر من

حجازى بانوان دل شكسته//به گرداگرد آن كودك نشسته

خرابه جايشان با آن ستمها//بهانه ى طفلشان سربار غمها

ز آه و ناله و از بانگ و افغان//يزيد از خواب بر پا شد، هراسان

بگفتا كاين فغان و ناله از كيست//خروش و گريه و فرياد از چيست ؟

بگفتش از نديمان كاى ستمگر//بود اين ناله از آل پيمبر

يكى كودك ز شاه سر بريده//در اين ساعت پدر خواب ديده

كنون خواهد پدر از عمه خويش//و زين خواهش جگرها را كند ريش

چو اين بشنيد آن مردود يزدان//بگفتا چاره كار است آسان

سر بابش بريد اين دم به سويش//چو بيند سر بر آيد آرزويش

همان طشت و همان سر، قوم گمراه//بياوردند نزد لشگر آه

يكى سر پوش بد بر روى آن سر//نقاب آسا به روى مهر انور

به پيش روى كودك ، سر نهادند//ز نو بر دل ، غم ديگر نهادند

به ناموس خدا آن كودك زار//بگفت : اى عمه دل ريش افگار

چه باشد زير اين منديل ، مستور//كه جز بابا ندارم هيچ منظور

بگفتش دختر سلطان والا//كه آن كس را كه خواهى ، هست اينجا

چو اين بشنيد خود برداشت سر پوش//چون جان بگرفت آن سر را در آغوش

بگفت : اى سرور و سالار اسلام//ز قتلت مر مرا روز است چون شام

پدر، بعد از تو محنتها كشيدم//بيابانها و صحراها دويدم

همى گفتند مان در كوفه و شام//كه اينان خارجند از دين اسلام

مرا بعد از تو اى شاه يگانه//پرستارى نبد جز تازيانه

ز كعب نيزه و از ضرب سيلى//تنم چون آسمان گشته است نيلى

بدان سر، جمله آن جور و ستمها//بيابان گردى و درد و المها

بيان كرد و بگفت : اى شاه محشر//تو بر گو كى بريدت سر ز پيكر

مرا در خردسالى در بدر كرد//اسير و دستگير و بى پدر كرد

همى گفت و سر شاهش در آغوش//به ناگه گشت از گفتار خاموش

پريد از اين جهان و در جنان شد//در آغوش بتولش آشيان شد

خديو بانوان دريافت آن حال//كه پر زد ز آشيان آن بى پر و بال

به بالينش نشست آن غم رسيده//به گرد او زنان داغديده

فغان برداشتندى از دل تنگ//به آه و ناله گشتندى هماهنگ

از اين غم شد به آل الله اطهار//دوباره كربلا از نو نمودار

بعضى گفته اند و شايد اتفاق افتاده باشد كه در شب دفن آن دختر مظلومه اهل بيت اطهار عليه السلام ، جناب ام كلثوم عليه السلام را ديدند كه قرار و آرام ندارد و با ناله و ندبه به دور خرابه مى گردد و هر چه تسلى مى دهند آرام نمى يابد. از علت اين بيقرارى پرسيدند، گفت : شب گذشته اين مظلومه در سينه من بود، چون بيدار شدم ديدم كه به شدت گريه مى كند و آرام نمى گيرد، از سببش پرسيدم ، گفت : عمه جان ، آيا در اين شهر مانند من كسى يتيم و اسير و دربدر مى باشد؟ عمه جان ، مگر اينها ما را مسلمان نمى دانند، به چه جهت آب و نان را از ما مضايقه مى نمايند و طعام به ما يتيمان نمى دهند؟ اين مصيبت مرا به گريه آورده و طاقت خوابيدن ندارم .

بپيچ اى قلم قصه شهر شام

كه شد صبح عالم ز غصه چو شام

تو شيخا نمودى قيامت پديد

به مردم عيان گشته يوم الوعيد

ز فرط بكا بر حسين شهيد

چو يعقوب شد چشم خلقى سفيد (مصباح الحرمين ص 371)

من طاقت شنیدن ندارم

در كتاب «مبكی العیون» آمده است كه : در شب شام غریبان حضرت زینب (سلام الله علیها) در زیر خیمه نیم سوخته ، اندكی به خواب فرو رفت . ناگاه در عالم خواب حضرت زینب(سلام الله علیها) مادر خود حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را دید. او به مادر خویش عرض كرد :« مادرجان ! آیا از حال ما خبر داری ؟!»

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند : «من طاقت شنیدن ندارم» . حضرت زینب(سلام الله علیها) عرضه داشت : «پس من شكوه و شكایت خویش را به چه كسی بگویم ؟»

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند : «آن گاه كه سر از تن فرزندم حسين (علیه السلام) جدا كردند ، من حضور داشتم و شاهد این قضیه بودم . اینك از جای برخیز و حضرت رقیه(سلام الله علیها) را پیدا كن» . حضرت زینب(سلام الله علیها) از خواب برخواست . رقیه(سلام الله علیها) را صدا می كرد ، اما پاسخی نمی شنید . سرانجام با خواهرش حضرت ام كلثوم در حالی كه گریه می كردند و ناله سر می دادند ، از خیمه بیرون آمدند و برای پیدا كردن حضرت رقیه(سلام الله علیها) به راه افتادند . ناگاه در نزدیكی قتلگاه صدای حضرت رقیه(سلام الله علیها) را شنیدند . جلوتر آمدند تا اینكه به پیكرهای آغشته به خون رسیدند . در این هنگام مشاهده كردند كه حضرت رقیه(سلام الله علیها) خود را بر روی پیكر پاك و مطهر پدر بزرگوارش حضرت امام حسین) ع) انداخته و در حالی كه دستهایش را به سینه پدر چسبانده با او درد و دل می كند . حضرت زینب(سلام الله علیها) او را نوازش كرد . در این هنگام حضرت سكینه(سلام الله علیها) آمد و آنها با هم به خیمه گاه برگشتند . در بین راه حضرت سكینه(سلام الله علیها) از حضرت رقیه(سلام الله علیها) پرسید : «چگونه پیكر پدر را در این شب تیره و تار پیدا كردی ؟!» حضرت رقیه(سلام الله علیها) پاسخ داد : «آنقدر پدر را صدا كردم و پدر پدر گفتم تا اینكه صدای پدرم را شنیدم كه فرمود : «اینجا بیا ، من اینجا هستم» . (200 داستان از فضایل و كرامات حضرت زینب ، ص 113).

سر امام حسين عليه السلام با دخترش - رقيه عليه السلام - سخن مى گويد :

در كتاب بحر الغرائب ، جلد 2، قريب به اين مضامين مى نويسد: حارث كه يكى از لشگريان يزيد بود گفت : يزيد دستور داد سه روز اهل بيت عليه السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانى شهر شام كامل شود. حارث مى گويد: شب اول من به شكل خواب بودم ، ديدم دخترى كوچك بلند و نگاهى كرد. ديد لشگر از خستگى راه خوابيده اند و كسى بيدار نيست ، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسين عليه السلام كه بر درختى كه نزديك خرابه دم دروازه شام آويزان بود. آرى ، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس ‍ برگشت ، تا چند مرتبه . آخر الامر زير درخت ايستاد و به سر مقدس امام حسين عليه السلام پايين آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقيه سلام الله عليها گفت : السلام عليك يا ابتاه و امصيبتاه بعد فراقك و اغربتاه بعد شهادتك .

بعد ديدم سر مقدس با زبان فصيح فرمود: اى دختر من ، مصيبت تو و رجز و تازيانه و روى خار مغيلان دويدن تو تمام شد، و اسيريت به پايان رسيد. اى نور ديده ، چند شب ديگر به نزد ما خواهى آمد آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جز او مزد او شفاعت را در بردارد. حارث مى گويد: من خانه ام نزديك خرابه شام بود، از اينكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهى آمد منتظر بودم كى از دنيا مى رود، تا يك شبى شنيدم صداى ناله و فرياد از ميان خرابه بلند است ، پرسيدم چه خبر است ؟ گفتند: حضرت رقيه عليها السلام از دنيا رفته است . (نقل از كتاب حضرت رقيه ص 26)

نيز حجت الاسلام صدر الدين قزوينى در جلد دوم كتاب شريف ثمرات الحيوه ، به سند خود آورده است : حضرت رقيه عليه السلام لب خود را بر لب پدرش امام حسين عليه السلام نهاد و آن حضرت فرمود: الى ، الى ، هلمى فانا لك بالانتظار. يعنى اى نور ديده بيا بيا به سوى من ، كه من چشم به راه تو مى باشم ، و در اينجا بود كه ديدند حضرت رقيه عليها السلام از دنيا رفت . (سخن گفتن امام حسين عليه السلام در 120 محل ص 59)

ستاره درخشان شام پدر را در خواب مى بيند

صاحب ((مصباح الحرمين )) مى نويسد: طفل سه ساله امام حسين عليه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رويا ديد و از ديدارش شاد گرديد و در ظل مرحمتش آرميد و فلك ستيزه جو، اين وع استراحت را براى آن صغيره نتوانست ببيند. چون آن محترمه از خواب بيدار شد پدر خود را نديد. شروع به گريه كردن كرد. هر چه اهل بيت عليه السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گريه از او پرسيدند، آن مظلومه در جواب گفت : اين ابى ابتونى بوالدى و قره عينى يعنى كجاست پدر من ، بياوريد پدر مرا و نور چشم مرا. پس آن مصيبت زدگان دانستند كه آن يتيم پدر را در خواب ديده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بيت نيز منتظر بهانه براى گريه بودند، لذا گريه سكوت شب را شكست . همه با آن صغيره هماواز شده مشغول گريه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پريشان نموده و سيلى بر صورتها مى زدند و خاك خرابه را بر سر خود مى ريختند، و صداى گريه ايشان چنان بلند گرديد كه به گوش يزيد پليد كافر رسيد.

به روايتى ديگر، طاهر بن عبدالله دمشقى گويد: من نديم آن لعين بودم و اكثر شبها براى او صحبت مى كردم و او را مشغول مى نمودم . شبى نزد آن ملعون بودم و قدرى هم از شب گذشته بود، پس به من گفت : اى طاهر! امشب وحشت بر من غالب است و قلبم در تپش افتاده و دلم از غصه و حزن پر شده ، بسيار اندوه و غصه دارم كه حالت نشستن و صحبت كردن ندارم . بيا سر من را در دامن گير و از افعال ناشايسته و گذشت من صحبت من و طاهر گويد: من سر نحس او را در دامن گرفتم . آن لعين به خواب رفت ، و سر نورانى سيدالشهدا عليه السلام در آن وقت در طشت طلا در مقابل ما بود. چون ساعتى گذشت ديدم كه ناگهان پرد گيان حرم محترم امام حسين عليه السلام از خرابه بلند شد. آن لعين در خواب و من در اندوه بودم ، كه آيا چه ظلم و ستم بود كه يزيد بدماب به اولاد بوتراب نمود؟

به طرف طشت نظر كرده ديدم كه از چشمهاى امام حسين عليه السلام اشك جارى شده است ، تعجب كردم ، پس ديدم آن سر انور به قدر چهار ذراع گويا بلند شد و لبهاى مباركش به حركت آمده و آواز اندوهناك و ضعيفى از آن دهان معجز بيان بلند گرديد كه مى گفت : ((اللهم هولا اولادنا و اكبادنا و هولا اصحابنا)) يعنى خداوندا، اينان اولاد و جگر گوشه من هستند و اينها اصحاب منند

طاهر گويد: چون اين حال را از آن حضرت مشاهده كردم وحشت و دهشت بر من غلبه كرد. شروع به گريه كردن كردم . به بالاى عمارت يزيد آمدم كه خرابه در پشت آن عمارت بود، خيال مى كردم شايد يكى از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله فوت شده ، كه مرگ او باعث اين همه ناله وندبه شده است . وقتى بالاى قصر رسيدم ديدم تمامى اهل بيت اطهار عليه السلام طفل صغيرى را در ميان گرفته اند و آن دختر، خاك بر سر مى ريزد و با ناله و فغان مى گويد:

((يا عمتى و يا اخت ابى اين ابى اين ابى )) . يعنى : اى عمه ، واى خواهر پدر بزرگوار من ، كجاست پدر من ؟ كجاست پدر من ؟

آنها را صدا زدم و از ايشان پرسيدم كه چه پيش آمده كه باعث اين همه ناله و گريه شده است ؟ گفتند: اى مرد، طفل صغير سيدالشهدا عليه السلام پدرش ‍ را در خواب ديده ، و اينك بيدار شده و از ما پدر خود را مى خواهد، هر چه به وى تسلى مى دهيم آرام نمى گيرد.

طاهر گويد: بعد از مشاهده اين احوال دردناك ، پيش يزيد برگشتم . ديدم آن بدبخت بيدار شده به طرف آن سر، سر حسين بن على عليه السلام نگاه مى كند، و از كثرت وحشت و دهشت و خوف و خشيت ، مانند برگ بيد بر خود مى لرزد. در آن اثنا سر اطهر آن مولا به طرف يزيد متوجه شده فرمود: اى پسر معاويه ، من در حق تو چه بدى كرده بودم كه تو با من اين ستم و ظلم نمودى و اهل بيتم را در خرابه جا دادى ؟

((ثم توجه الراس الشريف الى الله الخبير اللطيف و قال : اللهم انتقم منه بما عامل بى و ظلمنى و اهلى (و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون ))

يعنى سر مبارك شريف آن حضرت به سوى خداوند خبير و لطيف توجه نموده و گفت : خداوندا، از يزيد به كيفر رفتارى كه با من كرده و به من و اهل بيت من ظلم نموده انتقام بگير.

وقتى يزيد اين را شنيد بدنش به لرزه در آمد و نزديك بود كه بندهايش از يكديگر بگسلد.

پس از من سبب گريه اهل بيت عليهم السلام را پرسيد و سر آن حضرت را به خرابه نزد آن صغيره فرستاد و گفت : سر را نزد آن صغيره بگذاريد، باشد كه با ديدن آن تسلى يابد. ملازمان يزيد سر حضرت سيدالشهدا عليه السلام را برداشته به در خرابه آمدند. چون اهل بيت دانستند كه سر امام حسين عليه السلام را آورده اند، تماما به استقبال آن سر شتافتند و سر امام حسين عليه السلام را از ايشان گرفته و اساس ماتم را از سر گرفتند، بويژه زينب كبرى عليه السلام كه پروانه وار به دور آن شمع محفل نبوت مى گرديد. پس ‍ چون نظر آن صغيره بر سر مبارك افتاد پرسيد: ((ما هذا الراس ؟)) اين سر كيست ؟ گفتند: ((هذا راس ابيك )) اين ، سر مبارك پدر توست . پس آن مظلومه آن سر مبارك را از طشت برداشت و در برگرفت و شروع به گريستن نمود و گفت : پدر جان ، كاش من فداى تو مى شدم ، كاش قبل از امروز كور و نابينا بودم ، و كاش مى مردم و در زير خاك مى بودم و نمى ديدم محاسن مبارك تو به خون خضاب شده است . پس اين مظلومه دهان خود را بر دهان پدر بزرگوار خود گذاشت و آن قدر گريست كه بيهوش شد.

چون اهل بيت (عليهم السلام) آن صغيره را حركت دادند، ديدند كه روح مقدسش از دنيا مفارقت كرده و در آشيان قدس در كناره جده اش فاطمه زهرا عليه السلام آرميده است .

چون آن بى كسان اين وضع را ديدند، صدا به گريه و زارى بلند كردند، و عزاى غم و زارى را تجديد نمودند

آن دخترى كه در خرابه شام از دنيا رحلت فرموده و شايد اسم شريفش رقيه عليه السلام بوده ، و از صباياى خود حضرت سيدالشهدا عليه السلام بوده چون مزارى كه در خرابه شام است منسوب به اين مخدره و معروف به مزار رقيه عليها السلام است . (منتخب التواريخ ، باب پنجم ، ص 299)

دختر حضرت سيدالشهدا عليه السلام و وفات او در خرابه شام و مكالماتش ‍ با حضرت زينب عليها السلام و رحلت او و غسل دادن زينب و ام كلثوم عليه السلام او را و آن كلمات و اخبار كه از آن صغيره نوشته اند، كه سنگ را آب و مرغ و ماهى را كباب مى كند و معلوم است حالت حضرت زينب عليه السلام چه خواهد بود. نوشته اند آن دختر سه ساله بود بعضى نامش را زينب و بعضى رقيه عليه السلام و بعضى سكينه عليه السلام دانسته اند.

و عده اى نوشته اند به دستور يزيد، عمارتى ساختند و واقعه روز عاشورا و حال شهدا و اسيرى اسرا را در آنجا نقش كردند و اهل بيت عليهم السلام را به آنجا وارد كردند، و اگر اين خبر مقرون به صدق باشد حالت اهل بيت عليهم السلام و محنت ايشان را در مشاهدات اين عمارات جز حضرت احديت نخواهد دانست . (ناسخ التواريخ زندگانى حضرت زينب كبرى عليها السلام ، ج 2، ص 456)

منبع:ستاره درخشان شام حضرت رقیه سلام الله علیها

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm

 روضه های دهه اول محرّم

روزآخر ذيحجه بياد حربن يزيد رياحي عليه الرحمه

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram0horrereyahi.htm

روزاول محرم بياد مسلم بن عقيل عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram1moslem.htm

روزدوم محرم ورودامام حسين عليه السلام به كربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram2worodbekarbala.htm

روزسوم محرم بياد رقيه بنت الحسين عليهاسلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram3rogayye.htm

روزچهارم محرم بياد محمد بن عبدالله بن جعفر و عون بن عبدالله بن جعفر عليهماسلام

دوفرزندان عمه سادات حضرت زينب كبري عليهاسلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram4farzandanzeynab.htm

روزپنجم محرم بياد عبدالله بن الحسن عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram5abdollebnehasan.htm

روزششم محرم بياد قاسم بن الحسن عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram6gasem.htm

روزهفتم محرم بياد علي اصغرعليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram7aliasgar.htm

روزهشتم محرم بياد علي اكبرعليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram8aliakbar.htm

روزنهم محرم بياد قمربني هاشم اباالفضل العباس عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram9abalfazl.htm

شب و روزدهم محرم بياد عاشوراي امام حسين عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram10ashura.htm

سخنان امام حسين (ع) ازعصرتاسوعا تاعصرعاشورا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram10sokhanan.htm

روزيازدهم محرم بياد حركت اهلبيت امام حسين عليه السلام ازكربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11harakatazkarbala.htm

شب و روزيازدهم محرم بياد شام غريبان اهلبيت امام حسين عليه السلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram11shamgariban.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۱ | 14:27 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

دوم ماه محرّم كربلاشد شورو ماتم

یاحسین جانم حسین جان - یاحسین جانم حسین جان

دوم ماه محرّم كربلاشد شورو ماتم - وارد كرببلاشد كاروانی همدم غم

بوی غربت،بوی محنت برمشام آید دمادم - رهبراین كاروان است سرورو مولا حسین جان

یاحسین جانم حسین جان - یاحسین جانم حسین جان

اسب آقا اندر آنجا پایكوب اندر زمین است - گفت آقا نام اینجا باغم و محنت قرین است

بار بگشائید كاینجا ایستگاهِ آخرین است - میشود آخر در اینجا بی كس وتنها حسین جان

یاحسین جانم حسین جان - یاحسین جانم حسین جان

ای جوانان اندر اینجا خیمه ها بر پا نمائید - بار اندازید اینجا مسكن و ماوی نمائید

بهر محنت اندر اینجا خویش پا برجا نمائید - چون كند آخر دراینجا منزل و ماوی حسین جان

یاحسین جانم حسین جان - یاحسین جانم حسین جان

خیمه ها كردند برپا اندر آن دشت و بیابان - چون بفرمانِ حسینی نوجوانان و جوانان

آخرین منزل شد آنجا بهرِآن پاكیزه جانان - از ازل بوده است اینجا منزلِ آقا حسین جان

یاحسین جانم حسین جان - یاحسین جانم حسین جان

خیمه های هشت روزه اندر آن صحراست برپا - آتش كین وعداوت خیمه ها را كنده ازجا

خیمه گاهی بس مجلّل جای آن گشته مهیا - باقری در كربلا بین خیمه مولا حسین جان

یاحسین جانم حسین جان - یاحسین جانم حسین جان

دوم ماه محرم كربلاماتم سراشد

دوم ماه محرم كربلاماتم سراشد - كاروانی ازمدینه واردكرببلاشد

گشته برپا شوروغوغا - درمیانِ آلِ طاها

یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله

چونكه شدواردبدشت كربلا فرزندزهرا - لشكراندوه وماتم پرنمودآن دشت وصحرا

جمله دلها غمین شد - پرزآه آتشین شد

یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله

سبط پیغمبربگفتانام این صحراچه باشد - علت این ترس ووحشت این همه غمهاچه  باشد

كربلاگراین زمین است - باغم ومحنت عجین است

یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله

آدم موسی وعیسی اندراینجاگریه كرده - نوح وابراهیم ویحیی اندراینجا نوحه كرده

این زمین باحزن وماتم - ازازل گردیده توام

یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله

خیمه هابرپاكنیدای نوجوانان وجوانان - آخرین منزل بوداینجازبهر ماعزیزان

من كه برعالم پناهم - باشداینجاقتلگاهم

یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله

خیمه هابرپاشده امروزدرآن دشت وصحرا - لیك درشام غریبان كنده شدازظلم اعدا

آتش اندرخیمه دین - زد عبیدالله بی دین

یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله یاحسین یاثارالله

شعله ها ازخیمه ها ودود آن بربام كیوان - كودكان پابرهنه دشت پرخارمغیلان

باقری بنگرچه ها شد - ظلم برآل عباشد

آمدی دركربلاباخیل یارانت حسین جان

آمدی دركربلاباخیل یارانت حسین جان - باتمام یاوران وجان نثارانت حسین جان

عالمی درشوروشین است - ذكرهستی یاحسین است

یاحسین جانم فدایت - یاحسین جانم فدیت

آمدی بازینب وكلثوم وهم  عباس واكبر - آمدی باعون وعبدالله وسجادوهم اصغر

كربلایت پربلاشد - قبله اهل ولاشد

یاحسین جانم فدایت - یاحسین جانم فدیت

آمدی اندرمنای كربلاتوای حسین جان - تاكنی درراه قرآن جان فداتوای حسین جان

حج تودركربلاشد - قتلگاه تومناشد

یاحسین جانم فدایت - یاحسین جانم فدیت

توفداگشتی ولی اسلام ودین رازنده كردی - دین حق رادرجهان جاویدوهم پاینده كردی

ازسروجانت گذشتی - خودتوثارالله گشتی

یاحسین جانم فدایت - یاحسین جانم فدیت

باقری یالیتناكنّا معك گویدحسین جان - راه حق راه نبی راه توراپویدحسین جان

توشهیدكربلایی - درره حق جان فدایی

یاحسین جانم فدایت - یاحسین جانم فدیت

دوم ماه محرم چون بدشت كربلا

یاس میگویدحسین احساس میگویدحسین - جمله جن وملك والنّاس میگویدحسین

دوم ماه محرم چون بدشت كربلا - شدحسین بن علی بامحنت ورنج وبلا

بازنان وكودكان ویاوران جان نثار - درپی فرمان یزدان جملگی قالوابلی

انتخاب حق زبین النّاس میگویدحسین - یاس میگویدحسین احساس میگویدحسین

خیمه هاشدبرسرِپا اندآن دشت ودیار - بهریاران حسینی آن شهِ والا تبار

لیك بودی خیمه ها نا امن از ظلم یزید - چونكه باشدآل سفیان كینه توزونابكار

شمردون باخنجرالماس میگویدحسین - یاس میگویدحسین احساس میگویدحسین

روزهفتم آب رابستندبرآل رسول - آب هم آبی كه باشدمهرِزهرای بتول

روزهشتم آب شدكمیاب اندرخیمه ها - روزتاسوعاهمه ازتشنگی زاروملول

آب هم باناله واحساس میگویدحسین - یاس میگویدحسین احساس میگویدحسین

روزعاشورالبِ خشكیده وقلب كباب - كودكان تشنه لب دررزیرهُرم آفتاب

اصغربی شیرهم اندركنارنهرآب - میزندپرپربروی دست مام خودرباب

هم لبان تشنه عباس میگویدحسین - یاس میگویدحسین احساس میگویدحسین

عصرعاشوراحسین اندرمیان قتلگاه - گفت باآن شامیان بی حیای روسیاه

باچه جرمی میكشیدم ای گروه كینه جو - لا اقل آبی دهیدم ای گروه دین تباه

باقری با ناله واحساس میگویدحسین - یاس میگویدحسین احساس میگویدحسین

اشعاردوم ماه محرّم ازکتاب مجموعه اشعارباقری

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ | 19:56 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روزدوم محرم ورودامام حسين عليه السلام به كربلا

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram2worodbekarbala.htm

  پس از آنكه بني‌اميه، امام حسين  علیه السلام را براي گرفتن بيعت تحت فشار قرار دادند، ايشان از مدينه به سمت مكه مكرمه خارج شد و بقيه ماه شعبان و ماه هاي رمضان، شوال، ذوالعقده را در جوار بيت الله سپري كرد و با آمدن ذوالحجة ، احرام حج نيز بست.
از سوي ديگر «عمرو بن سعيد بن عاص» از سوي يزيد مأمور شد كه براي دستگيري يا جنگ با حضرت به مكه برود. وي در روز ترويه (8 ذوالحجة) به مكه رسيد.
امام  علیه السلام كه مي‌دانست اين دشمنان، حرمتي براي حرم خداوند قائل نيستند حج تمتع خويش را نيمه‌تمام گذاشت و آن را به عمره مفرده تبديل كرد و از مكه خارج شد. انگيزه امام براي اين كار، همانگونه كه خود فرمود، حفظ حريم بيت الله بود. ايشان در پاسخ «محمد حنفيه» كه او را از ترك مكه برحذر و به اقامت در اين شهر ترغيب مي‌كرد فرمود: «اي برادر! مي‌ترسم يزيد ناگهان مرا در حرم بكشد و به سبب من حرمت اين خانه شكسته شود». همچنين حضرت در پاسخ افراد ديگري مانند «ابن عباس»، «فرزدق» و «عبيدالله بن زبير» كه همين خواسته را تكرار مي‌كردند و مي‌پنداشتند كه دشمن، حرمت مكه را نگه مي‌دارد مي‌فرمود: «يك وجب دورتر از خانه كعبه كشته شوم و حرمت مكه به خاطر من پايمال نگردد بهتر است».
بعدها كه در جريان قيام عبدا... بن زبير، بني اميه كعبه را با منجنيق مورد حمله قرار دادند و عبدالله را در مسجدالحرام كشتند، معلوم شد كه ابن عباس با آن فطانت و ابن زبير با آن زيركي اشتباه مي‌كردند و امام آينده را بروشني در خشت خام مي‌ديد و دشمنان اسلام را بخوبي مي‌شناخت.
بهرحال، امام هنگامي كه حاجيان براي اداي مناسك حج تمتع به سوي منا مي‌رفتند طواف كرد، سعي بين صفا و مروه به جاي آورد، موي چيد، از احرام عمره بيرون آمد و رو به سوي كوفه گذارد.
ما كاروان كعبه عشقيم ، هر كجا *** رو آوريم كعبه بود روبروي ما
ماييم كعبه‌ي دلِ عشاقِ باوفا *** هر جا رويم كعبه كند جستجوي ما
چون خبر به محمد حنفيه رسيد خود را به كاروان رساند و زمام ناقه امام را گرفت و گفت : «اي برادر! چه باعث شد كه با اين شتاب خارج شوي؟» حضرت فرمود : «ديشب رسول خدا به خوابم آمد و گفت : اي حسين! بيرون رو كه خدا خواست تو را كشته ببيند». ابن حنيفه گفت : «انا لله و انا اليه راجعون. پس اين زنان و كودكان را چرا با خود مي‌بري؟» امام پاسخ داد: «جدم فرمود خداوند مي‌خواهد آنها را اسير ببيند».
احرام ما كفن شود اندر مناي عشق *** خون گلوي ما شود آنجا وضوي ما
ما تشنه‌ي شهادت عشقيم، مي‌رويم *** تا پر شود ز خون دل ما، سبوي ما
اينگونه بود كه امام  علیه السلام به خاطر حفظ حريم خدا ، به دستور رسول خدا و براي زنده كردن امر خدا، به همراه اهل و عيال و تعدادي از موالي و ياران از مكه خارج شد و به سوي عراق عزيمت كرد. روز خروج را برخي از موخان روز ترويه (هشتم ذوالحجة) و «ابن قولويه» به نقل از امام باقر  علیه السلام روز هفتم اين ماه نقل كرده اند.
ما را مناي عشق، صف كربلا بود *** رنگين شده فرات ز خون گلوي ما
امام  علیه السلام به سوي كوفه حركت كرد اما در نزديكي اين شهر به وسيله «حر بن يزيد رياحي» و سپاهيانش كه مأمور راه‌بستن بر كاروان امام بودند متوقف شد (كه حكايت مفصل‌تر آن در روضه فردا ذكر خواهد شد).
پس از مذاكرات طولاني كه بين امام  علیه السلام و حر صورت گرفت و بعد از آنكه حر گفت اكنون كه از كوفه آمدن ابا داري راهي برگزين كه نه به كوفه روي و نه به مدينه بازگردي تا من به امير نامه نويسم، حضرت  علیه السلام راه قادسيه را انتخاب فرمود.
لشكر ظلمت و كاروان نور چند روز سايه به سايه يكديگر حركت مي‌كردند تا اينكه روز دوم محرم در نزديكي روستاي نينوا ، نامه‌اي از عبيدالله به حر رسيد كه در آن نوشته بود: «همان هنگام كه نامه من به تو رسيد حسين را نگاهدار و بر او تنگ بگير و او را در بياباني بي‌پناه و بي‌آب فرود آور».
حر بر امام و اصحاب او سخت گرفت تا آنها را مجبور نمايد در همان مكان بي آب و آبادي كه نامه به دستش رسيده بود اتراق كنند. امام به او فرمود : «واي بر تو! بگذار در آبادي و روستايي فرود آئيم» حر گفت : «نه، به خدا قسم نمي توانم. اين نامه رسان را بر من جاسوس كرده اند و بايد در همينجا بماني».
«زهير» كه يكي از ياران امام بود گفت: «اي پسر رسول خدا! جنگ با اين جماعت آسانتر از نبرد با كساني است كه بعدا به آنها ملحق مي شوند. بگذار با آنها بجنگيم». امام فرمود: «من آغازكننده جنگ نخواهم بود». آنگاه نام آن سرزمين را پرسيد. گفتند نام اينجا «عقر» است. دوباره پرسيد آيا نام ديگري ندارد. گفتند  به اينجا نبنوا نيز مي گويند. نام ديگري هم دارد كه كربلاست. پس حضرت شروع به گريستن كرد و گفت : «اللهم اني اعوذ بك من الكرب والبلاء. اينجا مكان رنج و اندوه است.» آنگاه ياران را فرمود: «همينجا فرود آييد كه جدم رسول خدا به من خبر داد كه خون ما بر اين زمين ريخته مي شود و در اينجا دفن خواهيم شد». سپس دستور داد كه خيمه ها را در همان سرزمين بي آب و علف برپا كردند.
كربلا بر تو مهمان رسيده *** وعده‌ي وصل جانان رسيده
كربلا وا كن آغوش خود را *** بــر پذيرايي آل طاها
در روايت ديگري نيز آمده است هنگامي كه به امام  علیه السلام گفتند نام اينجا كربلاست حضرت خاك آنجا را بوييد و گريست و گفت  «ام سلمه مرا خبر داد كه روزي جبرئيل نزد رسول خدا بود و من تو را نزد او بردم و تو گريه مي كردي. پيامبر تو را گرفت و در دامن نشاند. جبرئيل گفت : آيا او را دوست داري؟ پيامبر فرمود : آري. جبرئيل عرض كرد : امت تو او را مي كشند. و سپس خاك كربلا را به پيامبر نشان داد. والله اين همان خاك است».
همچنين در حديث است هنگامي كه علي  علیه السلام به صفين مي رفت به حوالي نينوا رسيد. پرسيد اين سرزمين را چه مي گويند؟ گفتند : كربلا. اميرالمومنين  علیه السلام آنقدر گريست كه زمين از اشكش نمناك شد.
و اكنون بيا تا ما نيز به همراه محمد و علي بگرييم براي آن كس كه آسمان‌ها و زمين در مصيبتش گريان‌اند.
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .
3. محمد بن جرير طبري ؛ تاريخ الامم و الملوك ؛ بيروت: دارسويدان، بي‌تا ؛ ج 5 .

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ | 19:30 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |
تاريخ : شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ | 19:18 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روز دوم محرم ـ ورود كاروان عشق به كربلا

نام‌گذاری شب‌های محرم به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است. این کار از ناحیه‌ ذاکران اهل بیت (علیهم‌السّلام) به تقلید از شب‌های خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است. امام حسین (علیه‌السّلام) روز دوم محرم سال ۶۱ هجری به سرزمین کربلا وارد شد. به همین خاطر، در شب دوم محرم، ذاکران به ذکر مصائب کاروان امام حسین (علیه‌السّلام) در کربلا، مانند محاصره لشکر و نگرانی اهل بیت امام می‌پردازند. قافله امام حسین (علیه‌السّلام) روز دوم محرم در حالی که توسط لشکر حرّ بن یزید ریاحی محاصره شده بود به سرزمین کربلا رسید. امام وقتی نام کربلا را شنید فرمود: «هَذا مَوْضِعُ کَرْبٍ‌ هاهُنا مُناخُ رِکابِنا وَ مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَقْتَلُ رِجالِنا وَ مَسْفَکُ دِمائِنا بِهذا حَدَّ ثَنی جَدّی رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله؛ اینجا محل غم و بلا است، اینجا خوابگاه مرکب‌های ماست، محل فرود آوردن بارها و توشه‌های ماست، اینجا قتلگاه مردان ما و محل ریختن خون‌های ماست؛ جدم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این گونه به من خبر داده است.»[۱] [۲] [۳]  پس از سخنان امام حسین (علیه‌السّلام) همگی از مرکب‌ها فرود آمدند و خیمه‌ها را برافراشتند و از آن طرف، لشکر دشمن با هزار نفر در نقطه مقابل چادر زد. امام حسین (علیه‌السّلام) بعد از استقرار در کربلا، در گوشه‌ای نشسته و در حالی که شمشیر خود را آماده می‌کرد، اشعاری را در بی‌وفایی دنیا زمزمه می‌کرد: «یا دَهْرُ اُفٍّ لَکَ مِنْ خَلیلٍ کَمْ لَکَ بِالْاِشْراقِ وَ الْاَصیلِ•••مِنْ صاحِبٍ وَ طالِبٍ قَتیلِ وَ الدَّهْرُ لا یَقْنَعُ بِالبَدیلِ؛ ‌ای روزگار! افّ بر تو باد. چه بد رفیقی هستی، چه بسیار دوستانت را در شامگاهان و صبحگاهان به قتل رسانیده‌ای. و روزگار در نزول بلا بر افراد هرگز به بدل قانع نمی‌شود.»[۴] [۵] [۶] [۷] . امام حسین( ع) قسمتی از زمین کربلا را که قبر مطهرش در آن واقع می‌شد، از اهالی «نینوا» و «غاضریه» به ۶۰ هزار درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای زیارت راهنمایی کرده و زوار او را تا سه روز میهمان کنند. از امام سجاد (علیه‌السّلام) روایت شده که: «در آن شبی که فردای آن، پدرم به شهادت رسید در خیمه نشسته بودم و عمه‌ام، زینب (سلام‌الله‌علیها) از من پرستاری می‌کرد. در آن هنگام پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و جوین[۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] . (غلام ابوذر غفاری) نزدش بود و سرگرم تعمیر و اصلاح شمشیر آن حضرت (علیه‌السّلام) بود. در این هنگام پدرم این اشعار را بر زبان جاری ساخت: «یا دهر اف لک من خلیل•••کم لک بالاشراق و الاصیل•••من صاحب و طالب قتیل•••و الدهر لا یقنع بالبدیل•••و انما الامر الی الجلیل•••و کل حی سالک سبیلی؛ ‌ای روزگار، اف بر تو باد با این دوستی‌ات؛ چه‌اندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان دوستان و خواستاران خود را به کشتن می‌دهی و از آن‌ها به عوض و بدلی هم قانع نمی‌شوی. به درستی که کارها به دست خدای جلیل است و هر زنده‌ای سالک این طریق است. همه فانی‌اند، جز ذات حق تعالی.» ایشان ۲ یا ۳ بار، این شعر را تکرار کردند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. پس گریه، راه گلویم را بست؛ ولی بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که به زودی بلا، نازل خواهد شد؛ اما عمه‌ام نیز آنچه را که من شنیدم، شنید و نتوانست خود را نگاه دارد. پس از جا جسته و در حالی که لباسش را بر روی زمین می‌کشید و سخت درمانده شده بود، خود را به امام (علیه‌السّلام) رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش پیش از این مرگم فرا رسیده بود. امروز، گویی مادرم حضرت فاطمه (سلام‌الله‌علیها) و پدرم علی (علیه‌السّلام) و برادرم حسن (علیه‌السّلام) از دنیا رفته‌اند، ‌ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان ... ای اباعبدالله! پدر و مادرم به فدایت، خود را آماده کشته شدن کرده‌ای، جانم به فدایت.» ... امام حسین (علیه‌السّلام) خواهرش را دلداری داد و به او فرمود: «خواهرجان! تو را قسم می‌دهم که در عزایم، گریبان چاک ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنی.» پس از اینکه عمه‌ام آرام گرفت، پدرم او را نزدیک من آورد و در کنارم نشاند و آنگاه به نزد یاران خویش رفت ...».[۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸]  امّا در روز عاشورا بعد از شهادت امام، کسی نبود که بانوان حرم را تسلی دهد و آرام کند.

امام حسین علیه السلام منازلی را طی کرد تا به کربلا رسید که منزلگاه‌های کاروان امام حسین(ع) از مکه به سمت کوفه به این ترتیب است: ۱. بستان بنی عامر، ۲. تنعیم (تصرف کاروانی که بحیر بن ریسان حمیری کارگزار یزید در یمن از صفایا –غنایم برگزیده- به شام می‌فرستاد)، ۳. صفاح (ملاقات حضرت با فرزدق شاعر)، ۴. ذات عرق (ملاقات حسین(ع) با بشر بن غالب و نیز با عون بن عبدالله بن جعفر...)، ۵. وادی عقیق، ۶. غمره، ۷. ام خرمان، ۸. سلح، ۹. افیعیه، ۱۰. معدن فزان، ۱۱. عمق، ۱۲. سلیلیه، ۱۳. مغیثه ماوان، ۱۴.نقره، ۱۵. حاجر (فرستادن قیس بن مسهر به کوفه)، ۱۶. سمیراء، ۱۷. توز، ۱۸. اجفر (برخورد حسین(ع) با عبدالله بن مطیع عدوی و نصیحت او به حسین(ع) برای بازگشت)، ۱۹. خزیمیه، ۲۰. زرود (پیوستن زهیر بن قین به کاروان حسین(ع) و دیدار با فرزندان مسلم و اطلاع از شهادت مسلم و هانی)، ۲۱. ثعلبیه، ۲۲. بطان، ۲۳. شقوق، ۲۴. زباله (اطلاع از شهادت قیس و پیوستن گروهی به حسین(ع) از جمله نافع بن هلال)، ۲۵. بطن عقبه (ملاقات حسین(ع) با عمرو بن لوزان و نصیحت او به حسین(ع) برای بازگشت)، ۲۶. عمیه، ۲۷. واقصه، ۲۸. شراف، ۲۹. برکه ابومسک، ۳۰. جبل ذی حسم (برخورد حسین(ع) با سپاه حر بن یزید ریاحی)، ۳۱. بیضه (خطبه معروف حسین(ع) برای یاران خود و حر)، ۳۲. مسیجد، ۳۳. حمام، ۳۴. مغیثه، ۳۵. ام قرون، ۳۶. عذیب (مسیر کوفه از عذیب به قادسیه و حیره بود، اما حسین(ع) راه را عوض کرده و در کربلا فرود آمد)، ۳۷. قصر بنی مقاتل (ملاقات حسین(ع) با عبیدالله بن حر جعفی و ردکردن دعوت حسین(ع) برای یاری)، ۳۸. قطقطانه، ۳۹. کربلا -وادی طف- (روز دوم محرم سال ۶۱ هجری ورود امام به کربلا).[۵۵] امام در هر منزل برای جذب افراد یا روشن‌کردن ذهن‌ها تلاش می‌کرد؛ از جمله در ذات عرق، شخصی با نام بشر بن غالب اسدی به امام رسید و اوضاع کوفه را آشفته توصیف کرد. حضرت سخن او را تأیید کرد. آن شخص از امام حسین(ع) درباره آیه «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِم»[۵۶] پرسید. حضرت فرمود: «امامان دو دسته‌اند: دسته‌ای که مردم را به هدایت می‌خوانند و گروهی که به ضلالت دعوت می‌کنند. کسی که امام هدایت را پیروی کند به بهشت می‌رود و کسی که امام ضلالت را پیروی کند، وارد جهنم می‌شود.[۵۷] بشر بن غالب با امام همراه نشد؛ ولی بعدها او را دیدند که سر قبر امام حسین(ع) گریه می‌کند و از یاری‌نکردن حضرت، اظهار پشیمانی می‌کند.[۵۸] در منطقه ثعلبیه نیز فردی به نام ابوهرّه ازدی به امام رسید و علت سفر را جویا شد. حضرت فرمود: امویان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بریزند، گریختم.‌ای ابوهره! بدان که من به دست فرقه‌ای باغی(سرکش) کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشیری بُرنده بر آنان حاکم خواهد کرد؛ کسی که آنان را ذلیل سازد.[۵۹] در بطنُ الرُّمّه  .[۶۰] امام برای کوفیان نامه‌ای نوشت به قیس بن مسهر صیداوی سپرد و اوررا روانه کوفه کرد. و قبل از اطلاع از شهادت مسلم، برادر رضاعی (برادر شیری) خود –عبدالله بن یقطر-[۶۲] را به سوی مسلم فرستاد . و نامه‌ای به وسیله یکی از موالیان خود به نام سلیمان بن رزین، برای سران پنج قبیله بصره (یعنی قبایل: عالیه، بکر بن وائل، تمیم، عبد القیس و اَزْد) فرستاد.[۶۶] . بیشتر منابع، در گزارش‌های خود از روز پنج شنبه دوم محرّم سال شصت و یک هجری، به عنوان روز ورود امام حسین(ع) و یارانش به کربلا یاد کرده‌اند.[۸۵] با این وجود گزارش دینوری را نیز که روز ورود امام به کربلا را روز چهارشنبه اول محرم عنوان کرده است،[۸۶] نباید از نظر دور داشت. وقتی که حُر به حسین(ع) گفت: «همین جا فرود‌ آی که فرات، نزدیک است.» حسین(ع) فرمود: «نام اینجا چیست؟» گفتند: کربلا فرمود: اینجا، جایگاه کَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوی صفین، از اینجا گذشت و من با او بودم. ایستاد و از نام آن پرسید. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اینجا، جایگاه فرود آمدن مَرکب‌هایشان، و اینجا، جایگاه ریخته شدن خون‌هایشان است.» موضوع را پرسیدند. فرمود: «کاروانی از خاندان محمد(ص)، اینجا فرود می‌آیند.»[۸۷] سپس امام زمین کربلا را که چهار میل در چهار میل وسعت داشت از ساکنان نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خرید و با آنان شرط کرد که مردم را به سوی قبرش راهنمایی کنند و از زائرانش سه روز پذیرایی کنند.[۹۱] عمر بن سعد روز ۳ محرم، به همراه چهار هزار نفر از مردم کوفه وارد کربلا شد.[۹۵] پس از آمدن امام حسین(ع) به کربلا، عبیداللّه بن زیاد، مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و عطایای یزید- تا چهار هزار دینار و دویست هزار درهم- را در میان بزرگان‌شان تقسیم کرد و آنان را به یاری عمر بن سعد در جنگ با امام حسین(ع) فرا خواند. [۱۰۶] پس از گرد آمدن سپاهیان دشمن در کربلا، حبیب بن مظاهر اسدی با دیدن یاران اندک حسین(ع) با اجازه امام خود را به طور ناشناس به طایفه‌ای از قبیله بنی اسد رساند و درخواست یاری فرزند دختر پیامبر خدا(ص) را خواستار شد.

روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا

پس از آنكه بني‌اميه، امام حسين  علیه السلام را براي گرفتن بيعت تحت فشار قرار دادند، ايشان از مدينه به سمت مكه مكرمه خارج شد و بقيه ماه شعبان و ماه هاي رمضان، شوال، ذوالعقده را در جوار بيت الله سپري كرد و با آمدن ذوالحجة ، احرام حج نيز بست.
از سوي ديگر «عمرو بن سعيد بن عاص» از سوي يزيد مأمور شد كه براي دستگيري يا جنگ با حضرت به مكه برود. وي در روز ترويه (8 ذوالحجة) به مكه رسيد.
امام  علیه السلام كه مي‌دانست اين دشمنان، حرمتي براي حرم خداوند قائل نيستند حج تمتع خويش را نيمه‌تمام گذاشت و آن را به عمره مفرده تبديل كرد و از مكه خارج شد. انگيزه امام براي اين كار، همانگونه كه خود فرمود، حفظ حريم بيت الله بود. ايشان در پاسخ «محمد حنفيه» كه او را از ترك مكه برحذر و به اقامت در اين شهر ترغيب مي‌كرد فرمود: «اي برادر! مي‌ترسم يزيد ناگهان مرا در حرم بكشد و به سبب من حرمت اين خانه شكسته شود». همچنين حضرت در پاسخ افراد ديگري مانند «ابن عباس»، «فرزدق» و «عبيدالله بن زبير» كه همين خواسته را تكرار مي‌كردند و مي‌پنداشتند كه دشمن، حرمت مكه را نگه مي‌دارد مي‌فرمود: «يك وجب دورتر از خانه كعبه كشته شوم و حرمت مكه به خاطر من پايمال نگردد بهتر است».
بعدها كه در جريان قيام عبدا... بن زبير، بني اميه كعبه را با منجنيق مورد حمله قرار دادند و عبدالله را در مسجدالحرام كشتند، معلوم شد كه ابن عباس با آن فطانت و ابن زبير با آن زيركي اشتباه مي‌كردند و امام آينده را بروشني در خشت خام مي‌ديد و دشمنان اسلام را بخوبي مي‌شناخت.
بهرحال، امام هنگامي كه حاجيان براي اداي مناسك حج تمتع به سوي منا مي‌رفتند طواف كرد، سعي بين صفا و مروه به جاي آورد، موي چيد، از احرام عمره بيرون آمد و رو به سوي كوفه گذارد.
ما كاروان كعبه عشقيم ، هر كجا *** رو آوريم كعبه بود روبروي ما
ماييم كعبه‌ي دلِ عشاقِ باوفا *** هر جا رويم كعبه كند جستجوي ما
چون خبر به محمد حنفيه رسيد خود را به كاروان رساند و زمام ناقه امام را گرفت و گفت : «اي برادر! چه باعث شد كه با اين شتاب خارج شوي؟» حضرت فرمود : «ديشب رسول خدا به خوابم آمد و گفت : اي حسين! بيرون رو كه خدا خواست تو را كشته ببيند». ابن حنيفه گفت : «انا لله و انا اليه راجعون. پس اين زنان و كودكان را چرا با خود مي‌بري؟» امام پاسخ داد: «جدم فرمود خداوند مي‌خواهد آنها را اسير ببيند».
احرام ما كفن شود اندر مناي عشق *** خون گلوي ما شود آنجا وضوي ما
ما تشنه‌ي شهادت عشقيم، مي‌رويم *** تا پر شود ز خون دل ما، سبوي ما
اينگونه بود كه امام  علیه السلام به خاطر حفظ حريم خدا ، به دستور رسول خدا و براي زنده كردن امر خدا، به همراه اهل و عيال و تعدادي از موالي و ياران از مكه خارج شد و به سوي عراق عزيمت كرد. روز خروج را برخي از موخان روز ترويه (هشتم ذوالحجة) و «ابن قولويه» به نقل از امام باقر  علیه السلام روز هفتم اين ماه نقل كرده اند.
ما را مناي عشق، صف كربلا بود *** رنگين شده فرات ز خون گلوي ما
امام  علیه السلام به سوي كوفه حركت كرد اما در نزديكي اين شهر به وسيله «حر بن يزيد رياحي» و سپاهيانش كه مأمور راه‌بستن بر كاروان امام بودند متوقف شد (كه حكايت مفصل‌تر آن در روضه فردا ذكر خواهد شد).
پس از مذاكرات طولاني كه بين امام  علیه السلام و حر صورت گرفت و بعد از آنكه حر گفت اكنون كه از كوفه آمدن ابا داري راهي برگزين كه نه به كوفه روي و نه به مدينه بازگردي تا من به امير نامه نويسم، حضرت  علیه السلام راه قادسيه را انتخاب فرمود.
لشكر ظلمت و كاروان نور چند روز سايه به سايه يكديگر حركت مي‌كردند تا اينكه روز دوم محرم در نزديكي روستاي نينوا ، نامه‌اي از عبيدالله به حر رسيد كه در آن نوشته بود: «همان هنگام كه نامه من به تو رسيد حسين را نگاهدار و بر او تنگ بگير و او را در بياباني بي‌پناه و بي‌آب فرود آور».
حر بر امام و اصحاب او سخت گرفت تا آنها را مجبور نمايد در همان مكان بي آب و آبادي كه نامه به دستش رسيده بود اتراق كنند. امام به او فرمود : «واي بر تو! بگذار در آبادي و روستايي فرود آئيم» حر گفت : «نه، به خدا قسم نمي توانم. اين نامه رسان را بر من جاسوس كرده اند و بايد در همينجا بماني».
«زهير» كه يكي از ياران امام بود گفت: «اي پسر رسول خدا! جنگ با اين جماعت آسانتر از نبرد با كساني است كه بعدا به آنها ملحق مي شوند. بگذار با آنها بجنگيم». امام فرمود: «من آغازكننده جنگ نخواهم بود». آنگاه نام آن سرزمين را پرسيد. گفتند نام اينجا «عقر» است. دوباره پرسيد آيا نام ديگري ندارد. گفتند  به اينجا نبنوا نيز مي گويند. نام ديگري هم دارد كه كربلاست. پس حضرت شروع به گريستن كرد و گفت : «اللهم اني اعوذ بك من الكرب والبلاء. اينجا مكان رنج و اندوه است.» آنگاه ياران را فرمود: «همينجا فرود آييد كه جدم رسول خدا به من خبر داد كه خون ما بر اين زمين ريخته مي شود و در اينجا دفن خواهيم شد». سپس دستور داد كه خيمه ها را در همان سرزمين بي آب و علف برپا كردند.
كربلا بر تو مهمان رسيده *** وعده‌ي وصل جانان رسيده
كربلا وا كن آغوش خود را *** بــر پذيرايي آل طاها
در روايت ديگري نيز آمده است هنگامي كه به امام  علیه السلام گفتند نام اينجا كربلاست حضرت خاك آنجا را بوييد و گريست و گفت  «ام سلمه مرا خبر داد كه روزي جبرئيل نزد رسول خدا بود و من تو را نزد او بردم و تو گريه مي كردي. پيامبر تو را گرفت و در دامن نشاند. جبرئيل گفت : آيا او را دوست داري؟ پيامبر فرمود : آري. جبرئيل عرض كرد : امت تو او را مي كشند. و سپس خاك كربلا را به پيامبر نشان داد. والله اين همان خاك است».
همچنين در حديث است هنگامي كه علي  علیه السلام به صفين مي رفت به حوالي نينوا رسيد. پرسيد اين سرزمين را چه مي گويند؟ گفتند : كربلا. اميرالمومنين  علیه السلام آنقدر گريست كه زمين از اشكش نمناك شد.
و اكنون بيا تا ما نيز به همراه محمد و علي بگرييم براي آن كس كه آسمان‌ها و زمين در مصيبتش گريان‌اند.
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
منابع اصلي
1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .
2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذوي‌القربی، 1378 .
3. محمد بن جرير طبري ؛ تاريخ الامم و الملوك ؛ بيروت: دارسويدان، بي‌تا ؛ ج 5 .

ماجرای خرید زمین کربلا توسط امام حسین(ع) چیست؟ - خریداری قسمتی از زمین کربلا توسط امام حسین(ع) - خریداری زمین کربلا توسط امام حسین(ع) - روزی که امام حسین(ع) زمین کربلا را خرید

اشعار روز دوم محرم؛ ورود به کربلا

روضه های محرم تا اربعین - روضه های دهه اول محرم


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ | 19:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مسلم به شهرِ کوفه، گشته غریب و تنها

مسلم به شهرِ کوفه، گشته غریب و تنها - از ظلم و جور و کینه، گشته اسیرِ اعدا

یارانِ بی مروّت، از کوفه، لیسَ یُوفِی - طوعه شده است یارش، زان مردمانِ کوفی

یاری نمانده کوفه، بر آن غریبِ بی یار - از بینِ خیلِ مردان، یک زن، زِ کوفه شد یار

 امّا هزار افسوس، آن مردمانِ بی دین - از بهرِ قتلِ مسلم، لشکر کشیده از کین

او یک تنه برون شد، بر رزمِ خیلِ کُفّار - با آن گروهِ بی دین، رزمی نمود خونبار

کس را نبود طاقت، بر رزمِ آن دلاور - امّا هزار افسوس، او را نبود یاور

با مکر و حیله اورا، اندر درونِ چاهی - افکند، حیله گرها، در حالِ بی پناهی

با دستِ بسته او را، بردند نزدِ ملعون - بادست و پایِ مجروح، با آن دهانِ پر خون

چون خواست آب نوشد، شد آبِ کاسه خونین - خوشحال شد، در آن دم، ابنِ زیادِ بی دین

بردند بهرِ قتلش، بالایِ بامِ خانه - هنگامِ قتل، مُسلم، بِسرود این ترانه

آقایِ من ندانم، اکنون تو درکجائی - آقایِ من نَیا، تو، در شهرِ بی وفائی

آقا نَیا به کوفه، کوفی وفا ندارد - کوفیِ بی مروّت، شرم و حیا ندارد

اندر دلِ سفیرت، غصّه زده شکوفه - خیری در این سفر نیست، آقا میا به کوفه

اکنون تو ای پسر عم، بگو که درکجایی - دعایِ آخرم هست، خدا کند نیایی

خدا کنه عیالت، این کوفه را نبیند - تا که به فرق آنان، خاکی زِ غم نشیند

اوضاعِ کوفه برمن، اینک خبر رسانده - از کوفه یک نفر را، برایِ تو نمانده

هرکس برای قتلت، یک نقشه ای کشیده - یا تیر و تیغ و نیزه، یا که کمان خریده

ازبهرِ قتلِ مسلم، قاتل چو شد مهیّا - شد باقری، عزائی، در شهرِ کوفه برپا

سروده شده شب اول ماه محرم سال 1401

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ | 22:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه شب و روزاول محرم بياد مسلم بن عقيل عليه السلام

مسلم بن عقیل اولین شهید عشق

نویسنده: استاد مرتضی آقا تهرانی

«مسلم» پسر «عقیل» پسر «ابوطالب» علیه السلام است. عقیل برادر امام علی علیه السلام و مسلم پسر عموی امام حسین علیه السلام است. مادر مسلم کنیز بود و «علیّه» نام داشت(1) و عقیل او را از شام خریده بود.

دعوت اهل کوفه از امام حسین علیه السلام

هنگامی که اهل کوفه نامههای فراوانی به امام ارسال داشتند، آن حضرت مسلم را فراخواند و به همراه وی «قیس بن مسهّر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و عدهای از فرستادگان را سفیر خود نمود. آن حضرت، مسلم را به چند چیز امر فرمود:

الف. تقوای الهی داشته باشد؛

ب. اسرار حکومت را پنهان بدارد؛

ج. به مردم لطف و مرحمت داشته باشد؛

د. اگر مردم را با هم متحد یافت، به سرعت امام را با خبر کند.

سپس امام نامههایی را به مردم کوفه به این مضمون نوشتند:

اما بعد، به تحقیق برادر و پسرعمویم و مورد اعتماد از اهل بیتم، مسلم بن عقیل را به سوی شما فرستادهام، ایشان را امر کردهام تا که برایم بنویسد که آیا شما را با هم، همدل و همداستان مییابد. پس به جانم قسم، امام نیست مگر کسی که به حق قیام کند.(2)

حرکت مسلم از مکه

اواخر ماه مبارک رمضان بود که مسلم بن عقیل از مکه به مدینه منوره حرکت کرد. ایشان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) رفت و در آنجا نماز گزارد. پس از آن با اهل و عیال خویش خداحافظی کرد. سپس از «قیس» دو راهنما اجاره کرد تا که راه را به او نشان دهند. در راه گرما و تشنگی آن دو را سخت آزار داد و آنها تاب نیاوردند و در راه جان دادند.(3)

مسلم راه را ادامه داد تا به محلی رسید که آنجا آب و آبادی بود. آن دو راهنما راه را به مسلم نشان دادند تا «بطن جنت» (4)رسید.

آنجا با قیس نامهای را از سختی راه و مشکلات برای امام ارسال داشتند. نامه مسلم این گونه بود:

«اما بعد؛ من از مدینه خارج شدم، در حالی که دو راهنما را برای طی راه اجاره کرده بودم، راه را گم کردیم و به عطش افتادیم. چیزی نمانده بود که آنها جان بدهند تا این که آخرالامر به آب رسیدم. تنها نجات ما در لحظات آخر، نفس ما بود. این حادثه موجب شد که آینده کار را نیکو نبینیم.»

در پاسخ این نامه، امام این گونه نوشت:

« اما بعد؛ البته من خوف این را دارم که آن گونه که تو (بد) پیش بینی میکنی، غیر آن باشد که به تو تذکر دادهایم. همانگونه که تو را رهنمون شدهام، حرکت کن، والسلام.»

درسی که میتوان گرفت: از این ماجرا چند نکته به دست میآید:

1- از یطیّر به صرف برخورد با حوادث ناگوار در آینده باید پرهیز کرد که آن، گویای وظیفه انسانی نیست؛

2- باید در تشخیص وظیفه و انجام دادن کاری که امام آن را توصیه میکند، تلاش کرد؛

3- باید در انجام دادن رسالت الهی مقاومت و استقامت داشت.

مسلم به محل آب خیر «طیّیء» رسید. در آنجا قدری استراحت کرد. سپس حرکت کرد تا این که به مردی رسید که تیرش آهویی را نشانه رفته بود. وقتی به حیوان رسید آن را کشت. مسلم با دیدن آن صحنه گفت: «دشمن ما کشته خواهد شد، اگر خدا بخواهد.»(5)

ورود مسلم به کوفه

مسلم به سمت کوفه اسب میراند تا این که در پنجم شوال وارد کوفه شد. (6) او به منزل «مختار بن ابی عبید» وارد شد.(7) مختار شیعیان را دعوت کرد تا همه گرداگرد مسلم فراهم آیند. پس نامه حسین علیه السلام را که پاسخ به آنها بود خواند. آنها همه از شوق گریه کردند. در محضر او خطبا و سخنوران کوفی، چون « عابس شاکری»، «حبیب اسری» خطبه خواندند.

این خبر به «نعمان بن بشیر انصاری» که استاندار یزید در کوفه بود رسید. او از جای برخاست و برای مردم خطبهای ایراد کرد و آنها را تهدید کرد. پس از آن «عبدالله بن سعید حضرمی» که با بنی امیه هم قسم بود به اعتراض از جای برخاست و جلسه را ترک کرد. او و «عمّاره بن عقبه» داستان لقمان را در نامهای به یزید نوشتند و تصریح کردند که حاکمی که گماشته است یا ضعیف است یا این که خود را به ناتوانی زده است.(8) پس از عبدالله، سایر جیرهخواران حکومتی از قبیل «عمارة بن ولید» و «عمر بن سعد بن ابی وقاص» نامههای مشابهی برای یزید فرستادند.(9)

علت ورود مسلم به منزل مختار این بود که مختار از زعمای شیعه به شمار میآمد و به امام حسین علیه السلام وفادار بود. علاوه بر این، مختار داماد « لقمان بن بشیر»- حاکم وقت کوفه - بود. بی تردید تا زمانی که مسلم در خانه مختار این بود که مختار از زعمای شیعه به شمار میآمد و به امام حسین علیه السلام وفادار بود. علاوه بر این، مختار داماد «لقمان بن بشیر» - حاکم وقت کوفه - بود. بی تردید تا زمانی که مسلم در خانه مختار بود لقمان بن بشیر متعرض او نمیشد. این انتخاب مسلم گویای درایت و احاطه او به موقعیتهای اجتماعی است.(10)

بیعت با مسلم در کوفه

مردم پس از آگاهی از ورود مسلم، فوج فوج با نماینده امام بیعت کردند تا این که نام بیعت کنندگان در دفتر مسلم از مرز هشتاد هزار نفر گذشت.(11)

درباره تعداد بیعت کنندگان با سفیر امام قدری اختلاف وجود دارد که از آنها به شرح زیر یاد میکنیم:

1- تعداد بیعت کنندگان با مسلم را بالغ بر هجده هزار نفر نوشتهاند؛(12)

2- تعداد بیعت کنندگان بیست و پنج هزار نفر بوده است؛(13)

3- تعداد بیعت کنندگان بیست و هشت هزار نفر بوده است؛ (14)

4- تعداد بیعت کنندگان سی هزار نفر بوده است؛ (15)

5- تعداد بیعت کنندگان با مسلم را بالغ بر چهل هزار نفر بوده است. (16)

محورهای بیعت مردم با مسلم

مردم با شوق فراوان بیعت خود با مسلم را بر چند اصل استوار ساختند:

1- دعوت مردم به کتاب خدا و سنت رسول او؛

2- پیکار با بی دادگران؛

3- دفاع از مستضعفان؛

4- رسیدگی به حال محرومان جامعه؛

5- تقسیم غنائم به طور مساوی در بین مسلمانان؛

6- ردّ مظالم (بازگرداندن حق مظلوم) به اهل آن؛

7- یاری اهلبیت علیه السلام؛

8- مسالمت با کسانی که سر ستیز ندارند؛

9- پیکار با متجاوزان. (17)

درسی که میتوان گرفت: باید به این اصول معقول و مقبول نگریست و این که چگونه مردم به درستی راه حق را بازیافته بودند.

نامه مسلم به امام حسین علیه السلام

بیعت اکثر مردم، مسلم را مطمئن کرده بود که امام اگر به کوفه بازآید، همه چیز از نو بنا خواهد شد. او در نامهای به حضرت نوشت که هیجده هزار نفر از مردم کوفه بیعت کردهاند. از امام خواست که با شتاب به کوفه رهسپار شوند؛ چرا که مردم سخت مشتاق دیدار اویند.

مسلم نامه خود را ضمیمه نامه اهل کوفه کرد و به «عابس بن ابی شبیب شاکری» سپرد تا به همراه «قیس بن مسهّر صیدوای» به خدمت امام برسانند. (18)

یزید و کوفه

خبر ارسال نامه مسلم به یزید رسیده بود. او به والی تازه برای کوفه میاندیشید. «سرجون» (19) غلام وفادار پدرش (معاویه) را احضار کرد و او را از وضع کوفه، «نعمان بن بشیر» و بیعت مردم آگاه ساخت و در مورد والی جدید کوفه از او نظر خواست.

سرجون گفت: «اگر پدرت معاویه اینک زنده میشد نظر او را به کار میبستی؟»

یزید گفت: «آری». سرجون کینه یزید به ابن زیاد را میدانست. فرمان معاویه را که قبل از مرگ برای عبیدالله نوشته و او را به حکومت کوفه نصب کرده بود بیرون آورد و به یزید نشان داد. پس از آن بود که یزید عبیدالله بن زیاد را که والی بصره بود به ولایت کوفه نیز گماشت. این فرمان به همراه نامهای توسط «مسلم بن عمرو باهلی» برای عبیدالله بن زیاد فرستاده شد. (20)

یزید نامهای برای عبیدالله نوشت: «افرادی که روزی مورد ستایشاند، روز دیگر به ننگ و نفرین دچار میشوند، و چیزهای ناپسند به صورت دل پسند در میآیند و تو در مقام و منزلتی قرار داری که شایسته آن هستی، به قول شاعر عرب: تو بالا رفتی و از ابرها پیشی گرفتی و بر فراز آنها جای گرفتی. برای تو جز مسند خورشید جایگاهی نیست.»(21)

او در این نامه به عبیدالله فرمان داد که در عزیمت به کوفه شتاب کند و پس از دستگیری، مسلم به عقیل را به قتل رساند یا تبعید کند. (22)

درسی که میتوان گرفت: گاه اهل خلاف در کنار یکدیگر قرار میگیرند تا که به اهداف باطل خود برسند. بر اهل ایمان و تقوا است که با وجود وجوه اشتراک فراوان، متحد شوند و سپاه کفر و شرک را به زانو درآورند.

پي نوشت :

1- الطبقات الکبری، ج 4، ص 29.

2-ترجمه برگرفته از متن ابصار العین، ص 79.

3-ابصارالعین، ص 79.

4- جنت، محل آبی بوده که به قبیله کلب متعلق بوده است. معجم البلدان، ج2، ص343.

5- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355 .

6- مروج الذهب، ج3، ص 248.

7- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355 .

8- ابصار العین، ص80 .

9- الارشاد، ج 2، ص41.

10- حیاة الامام الحسین، ج 2، ص 345 .

11- اللهوف، ص16 .

12- الارشاد، ج2، ص41 .

13- نفس المهموم، ص58 .

14- حیاة الامام الحسین، ج2، ص247 .

15-تاریخ ابی الفداء، ج1، ص200/ حیاة الامام الحسین، ج2، ص 247 .

16-تاریخ ابی الفداء، ج1، ص200/ حیاة الامام الحسین، ج2، ص 247/ مثیر الاحزان، ص 11.

17- حیاة الامام الحسین، ج2، ص 345 .

18- مثیرالاحزان، ص 32 .

19-«سرجون بن منصور» از نصارای شام بود. معاویه برای اداره حکومت با او مشورت میکرد. پدرش منصور از طرف «هرقل» قبل از فتح شام مسئولیت بیت المال را به عهده داشت. پسر سرجون نیز در دولت اموی دارای پست و مقام بود. پیش از این عمر بن خطاب از استخدام مسیحیها در امور کشوری منع کرده بود، مگر این که مسلمان شوند. مقتل الحسین مقرم، پاورقی، ص 148.

20-الکامل فی التاریخ، ج2، ص 535/ سماوی، ابصار العین، ص80 .

21-این عبارات گویای کینه قبلی یزید به عبیدالله بود که اینک به سبب ضرورتی که پیش آمده بود از او این همه مدح و ثنا میگفت.

22-مقتل الحسین مقرم، ص 148.

منبع: یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram1moslem.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ | 14:40 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

روضه های ماه محرم

زیارت امام حسین(ع) صادره از ناحیه مقدس امام زمان (عج)

اَلسَّلامُ عَلى آدَمَ صِفْوَةِ اللَّهِ مِنْ خَليقَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلى شَيْثٍ وَلِيِّ اللَّهِ وَخِيَرَتِهِ، سلام بر آدم، برگزيدۀ خداوند از بين آفريدگانش؛ سلام بر حضرت شيث ، ولىّ خدا و انتخاب شدۀ او،

اَلسَّلامُ عَلى إِدْريسَ الْقائِمِ للَّهِ بِحُجَّتِهِ، اَلسَّلامُ عَلى نُوحٍ الْمُجابِ في دَعْوَتِهِ، سلام بر جناب ادريس، برپادارندۀ حجّت الهى؛ سلام بر نوح، پاسخ داده شده در دعايش؛

اَلسَّلامُ عَلى هُودٍ الْمَمْدُودِ مِنَ اللَّهِ بِمَعُونَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلى صالِحٍ الَّذي تَوَّجَهُ اللَّهُ بِكَرامَتِهِ. سلام بر هود كه از طرف خداوند كمك‏هاى بسيار به او شد؛ سلام بر صالح كه خداوند به او تاج كرامت و بزرگوارى بخشيد.

اَلسَّلامُ عَلى إِبْراهيمَ الَّذي حَباهُ اللَّهُ بِخُلَّتِهِ، سلام بر ابراهيم كه خداوند مقام خلّت و دوستى ويژه خود را به او بخشيد؛

اَلسَّلامُ عَلى إِسْماعيلَ الَّذي فَداهُ اللَّهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ مِنْ جَنَّتِهِ، سلام بر اسماعيل كه خداوند قربانى بزرگى از بهشت را فِديه او قرار داد (و او را آزاد نمود)،

اَلسَّلامُ عَلى إِسْحاقَ الَّذي جَعَلَ اللَّهُ النُّبُوَّةَ في ذُرِّيَّتِهِ، سلام بر اسحاق كه خداوند پيامبرى و نبوّت را در نسل او قرار داد؛

اَلسَّلامُ عَلى يَعْقُوبَ الَّذي رَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِ بَصَرَهُ بِرَحْمَتِهِ، سلام بر يعقوب كه خداوند با رحمتش نور چشمانش را به وى بازگردانيد؛

اَلسَّلامُ عَلى يُوسُفَ الَّذي نَجَّاهُ اللَّهُ مِنَ الْجُبِّ بِعَظَمَتِهِ. سلام بر يوسف كه خداوند به عظمتش او را از چاه نجات بخشيد.

اَلسَّلامُ عَلى مُوسَى الَّذي فَلَقَ اللَّهُ الْبَحْرَ لَهُ بِقُدْرَتِهِ، سلام بر موسى كه خداوند دريا را با نيروى خودش براى او شكافت؛

اَلسَّلامُ عَلى هارُونَ الَّذي خَصَّهُ اللَّهُ بِنُبُوَّتِهِ، سلام بر هارون كه خداوند او را به پيامبرى خود مخصوص گردانيد؛

اَلسَّلامُ عَلى شُعَيْبٍ الَّذي نَصَرَهُ اللَّهُ عَلى اُمَّتِهِ، سلام بر شعيب كه خدا او را بر اُمّتش پيروز كرد؛

اَلسَّلامُ عَلى داوُدَ الَّذي تابَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِنْ خَطيئَتِهِ. سلام بر داود كه خدا توبه او را از خطا و اشتباهش پذيرفت.

اَلسَّلامُ عَلى سُلَيْمانَ الَّذي ذَلَّتْ لَهُ الْجِنُّ بِعِزَّتِهِ، سلام بر سليمان كه جنّيان به واسطۀ عزّتش، در مقابلش فروتن شدند؛

اَلسَّلامُ عَلى أَيُّوبَ الَّذي شَفاهُ اللَّهُ مِنْ عِلَّتِهِ، سلام بر ايّوب كه خدا از بيمارى و گرفتارى بهبودش بخشيد؛

اَلسَّلامُ عَلى يُونُسَ الَّذي أَنْجَزَ اللَّهُ لَهُ مَضْمُونَ عِدَتِهِ، سلام بر يونس كه خداوند وعده‏ اش را براى او وفا  كرد.

اَلسَّلامُ عَلى عُزَيْرٍ الَّذي أَحْياهُ اللَّهُ بَعْدَ مَيْتَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلى زَكَرِيَّا الصَّابِرِ في مِحْنَتِهِ، سلام بر عُزيركه خداونداوراپس ازمردن دوباره زنده كرد؛سلام برزكريا كه درمحنت و اندوهش شكيبايى ورزيد؛

اَلسَّلامُ عَلى يَحْيَى الَّذي أَزْلَفَهُ اللَّهُ بِشَهادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلى عيسى رُوحِ اللَّهِ وَكَلِمَتِهِ. سلام بر يحيى كه خدا با مقام شهادتش او را منزلت داد؛ سلام بر عيسى كه روح خدا و كلمۀ الهى بود.

اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدٍحَبيبِ اللَّهِ وَصِفْوَتِهِ،سلام برحضرت محمّدكه محبوب وبرگزيده پروردگار است؛

اَلسَّلامُ عَلى أَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ أَبي طالِبٍ الْمَخْصُوصِ بِاُخُوَّتِهِ، سلام بر امير مؤمنان حضرت على فرزند ابو طالب كه برادرى پيامبر ويژۀ او شد؛

اَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَ الزَّهْراءِ ابْنَتِهِ، سلام بر حضرت فاطمۀ زهرا، دختر رسول خدا؛

اَلسَّلامُ عَلى أَبي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ وَصِيِّ أَبيهِ وَخَليفَتِهِ، سلام بر حضرت ابو محمّد امام حسن كه وصىّ پدرش و جانشين او بود؛

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ، سلام بر امام حسين كه نفسش بزرگوارى نمود با ريختن خون او (در راه خدا)؛ ... [منبع : کتاب روضه های محرم وصفر تالیف حجة الاسلام سیدمحمدباقری پور جلد1]

جواب ردّ حضرت ابوالفضل ‏العباس (ع) به امان نامه‏ ي شمربن ذي ‏الجوشن

عاشوراي حسيني و شهادت "امام حسين"(ع) به همراه ياران وفادارش

زیارت امام حسین(ع) صادره از ناحیه مقدس امام زمان (عج)

ورود سپاه "عمر بن سعد" به سرزمين كربلا (3محرم61 ق)

روضه روزیازدهم محرم حركت اهلبیت ازكربلا [قسمت اول]

روضه روزیازدهم محرم حركت اهلبیت ازكربلا[قسمت دوم]

روضه روزششم محرم بیادقاسم بن حسن علیه السلام

آغاز حركت اسرا و اهل‏بيت "امام حسين"(ع) به شام

شرح حال پس از شهادت امام حسین علیه السلام

روضه روزاول محرم بیاد مسلم بن عقل علیه الرحمه

روضه روزچهارم محرم بیاد فرزندان زینب علیهاسلام

روضه روزهشتم  محرم بیاد علی اكبرعلیه السلام

روضه روزهفتم محرم بیاد علی اصغرعلیه السلام

روضه روزسوم محرم بیادحضرت رقیه علیهاسلام

گریه آدم تا خاتم برای امام حسین علیه السلام

روضه روزپنجم محرم بیادعبدالله بن حسن (ع)

روضه روزهفتم محرم بستن آب بروی اهلبیت

روضه روزدهم محرم روزعاشورا قسمت اول

روضه روزدهم محرم روزعاشوراقسمت دوم

شب یازدهم محرم شام غریبان اهلبیت

آداب عزاداری امام حسین علیه السلام

روضه شب دهم محرم شب عاشورا

روضه روزآخر ذیحجه بیادحرریاحی ره

شعر : اجتماع شیر خوارانِ حسین

ورود كاروان اسيران كربلا به كوفه

ازکتاب اشعارباقری درباره محرم

همایش شیرخوارگان حسینی

روضه روزدوم محرم ورودبه كربلا

دوری ازتحریفات درمجالس عزا

ای درعزات آدم وحوا گریسته

روضه نهم محرم روزتاسوعا

حكایات محرم وعاشورا

تاسوعاي حسيني

عزاداری و اقامه عزا

اول ودوم ماه محرم

مقام روضه خوانی

اشعارهلال محرم

اشعارکربلا


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ | 14:28 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

برگوشهامان میرسد - آوایِ زنگِ قافله

برگوشهامان میرسد - آوایِ زنگِ قافله

این قافله تا کربلا - دیگر ندارد فاصله

طی کرده یک راهِ دراز - این قافله تاکربلا

از مکه تا کرببلا - طی کرده است این راه را

از مکّه راه افتاده اند - آنان بیوم التّرویه

راهی بسویِ کربلا - بعد از طواف و تلبیه

از هشتم ذیحجّه و - ازمکّه راه افتاده اند

لبِیکَ یا سبط النّبی - این عاشقان سر داده اند

ازمکّه تا کرببلا - این راه را پیموده اند

از خان و مان و زندگی - این جمله دل ببریده اند

از خان و مان بگذشته اند - این همرهانِ قافله

از مال و جان بگذشته اند - این مؤمنانِ کامله

هفتاد و دو یارانِ دین - بر گردِ آن حبل المتین

این راه را پیموده اند - بر یاریِ قرآن و دین

بر یاریِ دینِ خدا - تا پایِ جان اِستاده اند

این جمعِ انصار الحسین - سرها بکف بنهاده اند

ازشیرخواره تا جوان - مردان پیر و کودکان

تا بانوان و دختران - باشد میانِ همرهان

هم اصغر و هم اکبر و - عبّاس و قاسم تا حبیب

باشد میانِ قافله - با ذکرِ لب ام من یُجیب

از جعفر و عبداللّه و - جون و جناده تا بُریر

از حنظله تا خالد و - سعد و سعید و هم زُهیر

باشد میانِ قافله - همراهِ سبطِ مصطفی

همراهِ آن ثار اللّه و - آن نورِ چشمِ مرتضی

ای باقری هفتادودو - یاران وانصارِ حسین

در کربلا جان داده جُز - فرزندِ بیمارِ حسین

سروده شده توسط باقری پوراول محرم سال 1398

 

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram0horrereyahi.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ | 13:50 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

  

آمد محرّم = ایّام ماتم

آمد محرّم = ایّام ماتم - آمد بدشت كربلا یك كاروان غم

حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان

ماه عزاشد = ماتم بپاشد - سبط نبی وارد بدشت كربلاشد

حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان

شاه شهیدان = باخیل یاران - با غصّه وغم واردِ دشت بلا شد

حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان

باظلم وكینه = او ازمدینه - عازم بسوی مكّه وكرببلا شد

حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان

قبل ازمحرم = آن شاه عالم - ازمكّه سوی سرزمینِ نینوا شد

حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان

در راه جانان = بگذشته ازجان - ازملك ومال و خانمانِ خودجدا شد

حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان

منزل بمنزل = یك كاروان دل - صد دل نموده یكدل و سوی خدا شد

حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان

دردشت و صحرا = آن شاه بطحا - ای باقری با ظلم وكینه مبتلا شد

حسین حسین جان،حسین حسین جان - حسین حسین جان،حسین حسین جان

آمده باز محرم

آمده باز محرم – موسم عزا و ماتم

ماهِ مردانِ خداشد – موسمِ شور و نوا شد

ماهِ خون، ماهِ حسین است – ماهِ شاه عالمین است

ماهِ زینب، ماهِ عبّاس – ماهِ پر پر شدن یاس

ماهِ اکبر، ماهِ اصغر – ماهِ آن گلهای پرپر

ماه کلثوم و رُقیّه – ماهِ صغرا و سُکینه

ماهِ زین العابدین است – ماه قتل شهِ دین است

ماهِ صبر و استقامت – ماه مردی و شهامت

ماهِ جانبازی یاران – در ره یاریِ قرآن

ماهِ سرهایِ به نیزه – از عربهایِ عُنیزه

ماهِ خونین تنِ شاه است - در میانِ قتلگاه است

همه جا شورو نوا شد – همه جا روضه بپا شد

همه جا کشور ایران - شورِ عاشورا بپا شد

همگی گشته سیه پوش – علمِ حسینی بر دوش

همه عاشق حسینند – همه یارِ زینبینند

همگی غرقِ عزا یند - به هوایِ کربلا یند

همگی با چشمِ گریان – از ستمها همه حیران

همگان سینه زنانند – بر حسین ناله کنانند

همه جا مجلسِ روضه – گریه و ناله و نوحه

بر لبِ جمله ی ماها – نوحه و ذکر و دعاها

همه جا ذکرِ حسین است – یاد شاهِ عالمین است

برلبِ جمله عزیزان – یا حسین شاهِ شهیدان

باقری ماهِ محرّم –  آمده با اشک و ماتم

آمده باناله و آه –  آمده با اشکِ جانکاه

رخت عزا دربركنید

رختِ عزا دربركنید - ماهِ محرم آمده

خاكِ عزا برسركنید - ماهِ محرم آمده

جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین

ایام شادی رفته و - ایام ماتم آمده

ایام سوگِ اشرفِ - اولادِ آدم آمده

جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین

برسردرِهرخانه ای - یك پرچمی برپاشده

یعنی محرّم آمده - ایام عاشوراشده

جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین

بهرحسین بن علی - نوحه كنان زهراشده

درهرخیابان ومحل - یك مجلسی برپاشده

جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین

نوحه كنان، سینه زنان - با اشك وبا آه وفغان

هرمسجد و هرخانه ای - مردوزن و پیروجوان

جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین

ماه محرم آمده - برپاشده بزم عزا

ای باقری درهرمحل - بهرشهیدكربلا

جانم حسین جانم حسین - ای جان جانانم حسین

جانم حسین ، حسین ، حسین - جانم حسین ، حسین ، حسین

حسین،حسین،حسین،حسین

حسین،حسین،حسین،حسین

حیّ علی العزاء * حیّ علی البكاء

حیّ علی العزاء - حیّ علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا

ماه عزاشده – شورونواشده - هركوی وبرزنی - بزم عزابپا

حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا

ماه محرم است - اندوه وماتم است - درقلب شیعیان - برشاه اولیا

حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا

اندرغمِ حسین - عالم بشوروشین - نام حسین بود - زینت برای ما

حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا

جنّ وملك شده - عرش وفلك شده - درماتم حسین - غرقِ غم وعزا

حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا

رختِ سیه ببر - شال عزابسر - بنما توباقری - دراین مَهِ عزا

حی علی العزاء - حی علی البكاء - فی ماتم الحسین - مظلوم كربلا

یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله - یاحسین یاثارالله

ماهِ خون ماهِ محرم آمده

ماهِ خون ماهِ محرم آمده - ماهِ اشك و آه و ماتم آمده

باز از نو روزِ عاشورا شده - دل پریشان حضرتِ زهرا شده

باز شد تجدیدِ حزن و اشك و آه - باز لعنت بر یزیدِ رو سیاه

ماهِ حزنِ آلِ احمد آمده - ماهِ غم بهرِ محمّد آمده

گفت صادق اینچنین یابن الشّبیب - باش محزون ازبرای آن غریب

شیعیان را آمده ماهِ عزا - برحسین آن یادگار مصطفی

شیعیان را آمده ماهی دگر - درعزای زادهِ خیر البشر

ماه ماهِ بی وفائیها بود - ماهِ ظلم و بی پناهیهابود

بی وفائی شد دراین مه آشكار - از گروهی بی وفای روزگار

بی وفائیها شده ازكوفیان - با حسین بعد از امیر مؤمنان

كوفیان كردند دعوت از حسین - ازبرای خنجرو تیرو سُنین

كوفیان بس نامه ها بنوشته اند - ریسمانها از خیانت رشته اند

چونكه شد از كوفیانِ بی وفا - نامه ها سوی عزیزِ مصطفی

شد حسین ویاوران سوی عراق - با زن وفرزند و با زین ویراق

آمد و آمد شهنشاهِ حجاز- طی نمود این راهِ بس دورو دراز

چون بنزدیكِ فرات آن شه رسید - زین طرف ده صد سوار از ره رسید

راهها بستند با صدها سوار - عاملانِ آن یزیدِ نابكار

راهِ پیش و پس نبود آنجا دگر - از برای زادهِ خیر البشر

آخرین منزل زمینِ كربلا - گشت طبقِ وعدهِ قالوا بلی

حال بنگر قصّهِ این میهمان - كامده با نامه های كوفیان

كوفیان با او چه كردند از عناد - دستِ بیعت داده با ابن زیاد

مُتّحد با شامیانِ رو سیاه - برعلیهِ آن غریبِ بی پناه

راهها بستند و آنگه آب را - سربریده تشنه لب میراب را

آب بُد مهریهِ دختِ نبی - تشنه لب اینك زن و مردو صبی

العطش گویان صغیر و هم كبیر - جمله از مرد و زن و بُرنا و پیر

چون صدای العطش درخیمه ها - شدبلندازشیرخوارو بچه ها

شدروان سقّا سوی شطِّ فرات - تا رساند خیمه زان آبِ حیات

كف بزیرِ آب برد آن با وفا - تا خورد یك جرعه آبی با صفا

لیك یادی كرد از لب تشنگان- كه بلند است آهشان بر آسمان

آب كف را داد ازكف بی درنگ - مشك را بردوش كردو شد به جنگ

بی مها با زد به قلبِ آن سپاه - برگروهِ بی حیای دین تباه

اسب را میتاخت سوی خیمه ها - تا رساند آب را بر بچه ها

لیك تیری از عدو بر مشك شد - چشمِ سقّا پرزخون و اشك شد

با كمینهائی زاعدای پلید - تشنه لب شد حضرتِ سقّا شهید

تشنه كامان همچنان در خیمه ها - تشنه لب ماندند با افغان و آه

درتلظّی اصغر است آن شیرخوار - واز عطش گریان چو ابرِ نو بهار

برد بابش سوی آن میدانِ تیر - تا دهند آبی برآن طفل صغیر

حرمله تیرِ سه شعبه دركمان - برگلوی اصغرآمد ناگهان

جای تیر از آب سیرابش نمود - اندر آغوشِ پدر خوابش نمود

تشنه لب اكبر به میدان میرود - سوی میدان او خرامان میرود

العطش گویان و با قلب كباب - باز گردد سوی خیمه نزد بابِ

جرعهِ آبی نباشد در خیام - تاخورد آن زادهِ خیر الانام

بازمیگردد سوی میدانِ كین - همرهِ او حضرتِ روح الامین

با لبِ تشنه همی رزمد علی - درفرار از پیشِ او هر پردِلی

عاقبت شد با لبِ عطشان شهید - نزد جدّش مصطفی شد رو سپید

سرورِ لب تشنگان در قتلگاه - رو كند با شامیانِ رو سیاه

مردمان یك جرعه یِ آبم دهید - محض جدّو مادرو بابم دهید

این فرات و آب مهرِ مادرم - هست و من ذرّیهِ پیغمبرم

لیك شد پاسخ زشمرِ روسیاه - تیغِ تیز و خنجرو حلقومِ شاه

سرورِ لب تشنگان لب تشنه رفت - آب خورد از تیغ تیزو دشنه رفت

عصرِ عاشورا سرِ آن نازنین - شدبریده ازبدن با ظلم وكین

تشنه لب راسش بریدند ازقفا - شدزمین درزلزله از آن جفا

قرصِ خورشید اندر آن دم خون گرفت - وحش وطیر از غم رهِ هامون گرفت

یك صدابینِ زمین و آسمان - شد بلند آمد بگوشِ مردمان

گفت با صوتی بلند و منجلی - قد قُتل اینك حسین بن علی

زینب و اهل حرم ازخیمه ها - جمله سركردند آه وناله ها

با صدای یا حسین و یا حسین - رو بسوی قتلگه با شورو شین

برسرو سینه زنان، نوحه كنان - خواهران ودختران و كودكان

باقری گوید به صبح وظهرو شام - برلبان تشنه ات ازما سلام

اَلسّلام ای زادهِ زهرا حسین - اَلسّلام ای نور چشم عالمین

اَلسّلام ای شاهِ بی غسل و كفن - اَلسّلام ای كشتهِ دور از وطن

اَلسّلام ای وارث عیسی ونوح - اَلسّلام ای شاهِ با فرّ و شكوه

اَلسّلام ای زادهِ خون خدا - اَلسّلام ای شاهِ مصباح الهُدا

وارث موسی و آدم اَلسّلام - وارث زهرا وخاتم اَلسّلام

ای حسین ای زادهِ خیرُ الاَنام - برتو تا صبح قیامت اَلسّلام

السّلام ای زاده یِ زهرا حسین - السّلام ای نورِ چشمِ عالمین

http://dl.hodanet.tv/filesmoharram/moharram0horrereyahi.htm

برای مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری روی لینک زیر کلیک فرمائید

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm

کتاب روضه های محرم صفر جلداول

نوشته حجت الاسلام سیدمحمد باقری پور

روضه های دهه اول محرم ازآخرذیحجه تا یازدهم محرم

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.htm

http://dl.hodanet.tv/moharramsafar/rozehayemoharramosafar1.pdf

كتا ب هـمـرا ه با عا شو را ئيا ن

http://dl.hodanet.tv/fileshtml/dowomemoharramtayazdahom.htm


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: روضه خوانی باقری ، اشعار و سروده های باقری

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱ | 13:46 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |