ملاقات جابر با اهل بیت

گزارش‌های متعدّدی، حاکی از حضور جابر بن عبد اللّه انصاری در کربلا در نخستین اربعین شهدا در سال ۶۱ هجری‌ اند.[۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] . از سوی دیگر ماجرای ملاقات اهل بیت امام حسین با جابر نیز در گزارشات متعددی ذکر شده است.[۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] [۲۲] . شیخ مفید و شیخ طوسی در این باره می‌نویسند : روز بیستم صفر روزی است که حرم امام حسین (علیه‌ السّلام) از شام به سوی مدینه بازگشتند. همچنین در این روز، جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا، برای زیارت امام حسین (علیه‌ السّلام) از مدینه به کربلا آمد و او نخستین کسی بود که قبر امام حسین را زیارت کرد.[۲۳] [۲۴][۲۵] [۲۶] [۲۷] . از ظاهر سـخـن ابـن طـاووس برمی آید که جـابر زودتر از اهـل بـیـت بـه کـربلا رسیده است : فوصلوا الی موضع المصرع، فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری و جماعـة مـن بنی‌هاشم ورجالاً من آل رسول الله قد وردوا لزیارة قبر الحسین، فوافوا فی وقت واحد، وتلاقوا؛ پس به محل واقعه رسیدند و جابر بن عبدالله انصاری و گروهی از بنی‌هاشم و افرادی از خاندان رسول خـدا را در آنجا مشاهده کردند که برای زیارت قبر امام حسین (علیه‌ السّلام) آمده بودند. پس در یک زمـان بـه هـم رسیدند ...[۲۸] . جابر به همراه عطیه عوفی برای زیارت امام حسین علیه السلام به کربلا رفت و اولین زائر آن امام بود.[۷۲] وی که آن هنگام نابینا شده بود، در فرات غسل کرد، خود را خوشبو ساخت و گام‌های کوچک برداشت تا سر قبر حسین بن علی علیه السلام آمد و با راهنمایی عطیه، دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین! سپس گفت: «حَبیبٌ لا یجیبُ حَبیبَهُ. ..» ( دوست پاسخ دوستش را نمی دهد...؟!) آنگاه زیارتی خواند و روی به سایر شهداء کرد و آنان را هم زیارت نمود.[۷۳] . ماجراى زیارت جابر را از کتاب «بشارة المصطفى» به نقل از کتاب «منتهى الآمال شیخ عباس قمى بیان مى‌ کنیم: عطیة بن سعد کوفى -که از روات امامیه است و اهل سنت در رجال، به صدق او در حدیث تصریح کرده اند- گفت: ما بیرون رفتیم با جابر بن عبدالله انصارى به جهت زیارت قبر حضرت حسین علیه السلام. پس زمانى که به کربلا وارد شدیم، جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد. پس جامه را لنگ خود کرد و جامه دیگر را بردوش افکند. پس گشود بسته اى را که در آن سُعد بود و بپاشید از آن بر بدن خود. پس به جانب قبر روان شد و گامى برنداشت مگر با ذکر خدا تا نزدیک قبر رسید. مرا گفت تا دست مرا به قبر گذار. من دست وى را به قبر گذاشتم. چون دستش به قبر رسید بى هوش بر روى قبر افتاد. پس آبى بر وى پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین! پس گفت: «حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَه»؛ آیا دوست، جواب نمى‌ دهد دوست خود را؟ پس گفت: کجا توانى جواب دهى و حال آن که درگذشته از جاى خود رگ‌هاى گردن تو و آویخته شده بر پشت و شانه تو و جدایى افتاده بین سر و تن تو. پس شهادت مى‌ دهم که تو مى‌ باشى فرزند خیرالنبیین و پسر سیدالمؤمنین و فرزند هم‌ سوگند تقوى و سلیل هدى و خامس اصحاب کساء و پسر سیدالنقباء و فرزند فاطمه سیده زن‌ها و چگونه چنین نباشى و حال آن که پرورش داده تو را پنجه سیدالمرسلین و پروریده شدى در کنار متقین و شیر خوردى از پستان ایمان و بریده شدى از شیر با سلام و پاکیزه بودى در حیات و ممات. همانا دل‌ هاى مؤمنین خوش نیست به جهت فراق تو و حال آن که شکى ندارد در نیکویى حال تو. پس بر تو باد سلام خدا و خشنودى او و همانا شهادت مى‌ دهم که تو گذشتى بر آن چه گذشت بر آن برادر تو یحیى بن زکریا. پس جابر برگردانید چشم خود را بر دور قبر و شهدا را سلام کرد، بدین طریق : اَلسَّلامُ عَلَیکمْ اَیتُهَا الْاَرْواحُ الَّتى حَلَّتْ بِفِناءِ قَبْرِ الْحُسَینِ عَلَیه‌السَّلامُ وَ اَناخَتْ بِرَحْلِهِ، اَشْهَدُ اَنَّکمُ اَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَ آتَیتُمُ الزَّکوةَ وَ اَمَرْتُمْ بِالمَعْروُفِ وَ نَهَیتُمْ عَنِ الْمُنْکرِ وَ جاهَدْتُمُ الْمُلْحِدینَ وَ عَبَدْتُمُ اللّهَ حَتّى آتیکمُ الْیقینُ . پس گفت: سوگند به آن که برانگیخت محمد صلى الله علیه و آله را به نبوت حقه که ما شرکت داریم شما را در آن چه داخل شدید در آن. عطیه گفت: به جابر گفتم: چگونه ما با ایشان شرکت کردیم و حال آن که فرود نیامدیم ما وادى اى را و بالا نرفتیم کوهى را و شمشیرى نزدیم؟ و اما این گروه، پس جدایى افتاده مابین سر و بدنشان و اولادشان یتیم و زنانشان بیوه گشته اند. جابر گفت: اى عطیه! شنیدم از حبیب خود رسول خدا صلى الله علیه و آله که مى‌ فرمود: هر که دوست دارد گروهى را، با ایشان محشور شود و هر که دوست داشته باشد عمل قومى را، شریک شود در عمل ایشان. پس قسم به خداوندى که محمد صلى الله علیه و آله را براستى برانگیخته که نیت من و اصحابم بر آن چیزى است که گذشته بر او حضرت حسین علیه ‌السلام و یاورانش.[۲] . به این ترتیب، جابر بن عبدالله انصارى نه تنها خود موفق به زیارت ابا عبدالله الحسین علیه ‌السلام گردید، بلکه با رفتار و گفتار خود، زیارت امام حسین علیه‌ السلام و سایر شهدای کربلا را در میان دوستداران اهل بیت علیهم ‌السلام رواج داد. نویسنده کتاب صدنکته از هزاران نوشته که سرِّ شتافتن جابر به زیارت امام حسین برایم مجهول بود تا در سفری در کربلا بر ضریح امام حسین(ع) روایتی دیدم که سرّ مکشوف شد. براساس این روایت جابر از رسول خدا نقل کرده هر کس به زیارت قبر حسین برود ثواب حج و عمره دارد. نویسنده افزوده که این مقدار از جابر در این زمینه به ما رسیده و احتمالاً او مطالب بیشتری در باره زیارت قبر امام شنیده و همان به اضافه محبت به آل رسول و به ویژه حسین او را به سمت زیارت قبر حضرت کشیده است. [۷۴] در آغاز امامت امام سجادعلیه السلام یاران وی انگشت ‌شمار بودند و جابر نیز از اندک یاران آن امام بود.[۷۵] .

ای مـزارت کعبۀ جان یا حبیبی یاحسین - ای حریمت رشک رضوان یاحبیبی یاحسین ‏... ای سرت برنیزه قاری ای رخت آیات نور - ای تنت اوراق قرآن یا حبیبی یا حـسین ‏... جابرم بر تربتت عرض سلام آورده ام - آمدم با چـشم گریان یا حبیبی یا حسین ‏... گرچه چشم سرندارم دیدمت باچـشم دل - سربه نی،تن دربیابان یا حبیبی یـاحسین ‏... پاسخم ده گرچه می دانم تنت درکربلاست - سر بود در شام ویران یاحـبیبی یاحسین ‏... تـا قیامت داغ لب هایت بود بر قلب من - ای به کامت آب،عطشان یاحبیبی یاحسین ‏... نحرمهمان را که دیده تشنه لب بین دو نهر - ای به خون غلطیده مهمان یاحبیبی یاحسین ‏... د رفرات ومقتل و در صحنۀ جنگ ونماز - پیکرت شد تیر باران یا حبیبی یاحسین ‏... زخم روی زخم روی زخم روی زخـم بود - مرهم زخم فراوان یا حبیبی یاحـسین ‏... داغ روی داغ روی داغ روی داغ بــود - بر روی داغ جوانان یا حبیبی یـاحسیـن ‏... سنگ بود و صورت و تیر جفاو قلب تو - خاک بودوجسم عریان یاحبیبی یاحـسین ‏... شعله بود ویاس بود وسیلی و رخسارگل - خار بود وبرگ ریحان یاحبیبی یاحسین ‏... کعب نی بودو تن اطفال و پای زخم دار - بر سر خار مغـیلان یـا حبیبی یا حسین ‏... در محرّم روز عاشورا بریدند از تو سر - مثل ذبـح عید قـربان یا حبیبی یا حسین ‏... از مدینه گریه کردم تا زمین کـربلا - بر توچون ابر بهاران یاحـبیبی یاحسین ‏... غسل کردم جامه ی احرام پوشیدم به تن - درطواف کعبه ی جان یاحبیبی یـاحسین ‏... دردمندی همچو میثم ازتو میخواهـد دوا - ای به درد خلق درمان یاحبیبی یاحسین .

اگر زنان و کودکان "بیش ازاین" در کنار این قبور می ماندند، خود را در اثر شیون و زاری و گریستن و نوحه کردن هلاک میکردند، لذا علی بن الحسین(ع) فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند، چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، سکینه(س) اهل حرم را با ناله و فریاد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حرکت داد و جملگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند، سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و شدیدا گریست و به سختی نالید و این ابیات را زمزمه کرد: الا یا کربلا نودعک جسما - بلا کفن ولا غسل دفینا ، الا یا کربلا نودعک روحا - لاحمد والوصی مع الامینا ، «ای کربلا! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم که بدون غسل و کفن مدفون شد؛ ای کربلا ! کسی را به یادگار در تو نهادیم که او روح احمد و وصی اوست».


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اهلبیت ازشام تامدینه

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴ | 16:10 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

بازگشت اهلبیت به مدینه

در زيارت ناحيه ي مقدسه آمده است : «فقام ناعيك عند قبر جدك الرسول صلي الله عليه و آله و سلم، فنعاك اليه بالدمع الهطول، قائلا: يا رسول الله، قتل سبطك و فتاك، و استبيح أهلك و حماك، و سبيت بعدك ذراريك، و وقع المحذور بعترتك و ذويك. فانزعج الرسول، و بكي قلبه المهول، و عزاه بك الملائكة و الأنبياء» و «پس پيك شهادت تو نزد قبر جدت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ايستاد، و با اشك ريزان خبر شهادت تو را به او داد، در حالي كه مي گفت: اي رسول خدا، دختر زاده و جوانت كشته شد و حرمت اهلبيت و حريم تو شكسته و مباح شمرده شد، و فرزندان تو پس از تو به اسارت گرفته شدند، و مصائب و ناگواريها بر خانواده و بستگان تو وارد گشت. پس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ناراحت و آشفته خاطر شد، و قلب هراس گرفته اش گريان شد، و فرشتگان و يامبران در شهادت تو به او تسليت گفتند» [بحارالانوار: 323:101] .

مرحوم سيد بن طاووس مي نويسد : سپس از كربلا به مقصد مدينه حركت كردند، بشير بن جذلم گفت: چون نزديك مدينه رسيديم، علي بن الحسين عليه السلام فرود آمد، بارها را باز كرد، و خيمه برافراشت و زنان را پياده نمود و فرمود: اي بشير، خدا پدرت را رحمت كند او شاعر بود، تو نيز مي تواني شعر بگوئي؟ عرض كردم: آري يابن رسول الله، من هم شاعرم، حضرت فرمود: وارد شهر مدينه شو و شعري در مرثيه ابو عبدالله عليه السلام بخوان، و مردم مدينه را از شهادت او (و آمدن ما) آگاه كن. بشير گفت: اسبم را سوار شده، بتاخت وارد مدينه شدم، چون به مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رسيدم صدا به گريه بلند كردم و این اشعار را در رثای امام حسین (علیه‌ السّلام) و شهدای کربلا خواندم: یا اهل یثرب لا مقام لکم بها - قتل الحسین فادمعی مدرار... الجسم منه بکربلا مضرج - والراس منه علی القناة یدار. [۳] [۴][۵] [۶] [۷] ‌ای اهل مدینه دیگر در مدینه نمانید، حسین را کشتند، جسم عریان او را در کربلا رها کردند و سر او را بالای نیزه شهر به شهر گرداندند. او خبر شهادت امام حسین (علیه ‌السّلام) را اعلام کرد.]مردم با شنیدن صدای بشیر از خانه ها بیرون پریدند ، هی سوال میکردند بشیر چه میگویی؟ چه خبرداری؟[ پس گفتم : هذا علی بن الحسین مع عماته و اخواته قد حلوا بساحتکم و نزلوا بفنائکم و انا رسوله الیکم اعرفکم مکانهم[۸] [۹] [۱۰] . اکنون علی بن حسین (علیه‌ السّلام) با عمه‌ها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده ‌اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم . بشير گفت : هيچ زن پرده نشين و با حجابي در مدينه نماند مگر اين كه از پشت پرده بيرون آمد، مو پريشان و صورت خراشان و لطمه زنان، صدا به واويلاه و زاري بلند نمودند. من هرگز بيشتر از آن روز گريه نديده بودم، و روزي از آن تلخ تر سراغ نداشتم . شنيدم كنيزي بر حسين عليه السلام نوحه مي كرد و بدين مضمون اشعاري مي خواند : داد قاصد خبر مرگ تو و دل بشنيد - وه چه گويم كه از اين فاجعه بر دل چه رسيد... ديدگان، ز اشك عزايش منمائيد دريغ - اشك ريزيد پياپي ز غم شاه شهيد... آنكه در ماتم او عرش الهي لرزيد - وز غمش مجد و شرف داد ز كف دين مجيد ... بشير گفت: مرا همانجا گذاشتند و از من پيش افتادند. من به اسب ركاب زدم و به سوي آنان باز گشتم. ديدم مردم همه ي جاده ها و پياده روها را گرفته اند. از اسب پياده شدم و از روي دوش مردم خود را به خيمه اي كه علي بن الحسين عليه السلام در آن بود رساندم . حضرت بيرون آمد و دستمالي بدست داشت كه اشك ديده گانش را با آن پاك مي كرد. خادمي كرسي آورد، حضرت بر آن نشست، چنان گريه او را فراگرفته بود كه نمي توانست خودداري نمايد، بي اختيار گريه مي كرد و صداي مردم به گريه بلند بود، و زنان و كنيزان ناله مي كردند. مردم از هر طرف به حضرت تسليت مي گفتند. امام سجاد (علیه ‌السّلام) در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت امام حسین (علیه ‌السّلام) و یارانش و اسارت اهل بیتش را اعلام کرد. آن حضرت سایر مصائب کربلا همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد : ایها الناس ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جلیلة و ثلمة فی الاسلام عظیمة قتل ابو عبدالله و عترته و سبی نساؤه و صبیته و داروا براسه فی البلدان من فوق عامل السنان [۱۱] [۱۲] . و هذه الرزية التي ليس مثلها رزية. أيها الناس، فأي رجالات منكم يسرون بعد قتله، أم أي فؤاد لا يحزن من أجله؟ أم أية عين منكم تحبس دمعها و تضن عن انهمالها؟ فلقد بكت السبع الشداد لقتله، و بكت البحار بأمواجها و لاسماوات بأركانها، و الأرض بأرجائها و الأشجار بأغصانها، و الحيتان و لجج البحار و الملائكة المقربون و أهل السماوات أجمعون. أيها الناس، أي قلب لا ينصدع لقتله، أم أي فؤاد لا يحن اليه، أم أي سمع يسمع هذه الثلمة التي ثلمت في الاسلام و لا يصم؟ أيها الناس، أصبحنا مطرودين مشردين مذودين، و شاسعين عن الأمصار. كأنا أولاد ترك و كابل، من غير جرم اجترمناه و لا مكروه ارتكبناه و لا ثلمة في الاسلام ثلمناها، ما سمعنا بهذا في آبائنا الأولين ان هذا الا اختلاق . والله لو أن النبي تقدم اليهم في قتالنا كما تقدم اليهم في الوصاية بنا لما ازدادوا علي ما فعلوا بنا، فانا لله و انا اليه راجعون من مصيبة ما أعظمها و أوجعها و أفجعها و أكظها و أفظعها و أمرها و أفدحها، فعند الله نحتسب فيما أصابنا و ما بلغ بنا، فانه عزيز ذو انتقام . سپاس خداي را كه پروردگار عالميان است... اي مردم، همانا خداوند - كه حمد و سپاس بر او باد - ما را به مصيبتهاي بزرگي مبتلا كرد و رخنه ي بزرگي در اسلام پديد آمد، ابو عبدالله الحسين عليه السلام و خانواده اش را كشتند، و زنان و كودكانش را اسير كردند، و سر بريده اش را بر نوك نيزه زده، در شهرها گردانيدند، و اين مصيبتي بود كه مانندي ندارد. اي مردم، كدام يك از مردان شما مي توان پس از كشته شدن امام حسين شاد و خرم باشد؟ يا كدام قلبي است كه براي او اندوهگين نشود؟ يا كدام يك از شما مي تواند اشك ديدگانش را نگهدارد و از سرازير شدن آن جلوگيري نمايد؟ با اين كه هفت آسمان به آن سختي، و درياها با آنهمه امواج، و آسمانها با اركانشان، و زمين از همه ي جوانب و درختها با شاخه هايشان، و ماهيها و انبوه آب درياها و فرشتگان مقرب خدا و اهل آسمانها، همه و همه براي كشته شدنش گريستند. اي مردم، آن چه دلي است كه براي كشته شدنش شكافته نشود؟ و يا كدام قلبي است كه ناله نكند؟ يا كدام گوشي است كه اين رخنه اي را كه در اسلام پديد آمد بشنود و كر نشود (و آن را بزرگ نشمارد)؟ اي مردم، ما از شهر و ديار خود رانده شديم و دربدر بيابانها، و دور از وطن گرديديم، گوئي كه اهل ترك و كابليم، بدون هيچ گناهي كه از ما سر زده باشد و كار ناخوشايندي كه مرتكب شده باشيم، و يا رخنه اي در اسلام وارد آورده باشيم. چنين رسمي در نسلهاي پيشين نشنيده ايم، اين يك كار نوظهوري بود. به خدا قسم اگر پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بجاي آن وصيت و سفارشهائي كه در حق حرمت و حمايت ما فرمود، به كشتن و غارت ما امر مي كرد، از آنچه با ما رفتار كردند بيشتر نمي توانستند، انا لله و انا اليه راجعون چه مصيبت بزرگ و دلسوز و دردناك و دلخراش و ناگوار و تلخ و جانسوزي بود، ما اجر اين مصيبت ها را از خداوند خواهانيم كه او عزيز و غالبت و منتقم است [لهوف : 197، بحارالانوار: 147:45] . در بخشی از سخنان امام سجاد (علیه ‌السّلام) آمده است: کدام دلی است که در این مصیبت نسوزد،؟ و کدام چشمی است که نگرید؟ ‌ای مردم می‌دانید که ما را پراکنده ساختند و به اسارت گرفتند و بی آنکه جرمی داشته و یا کار ناپسندی انجام داده و یا تغییری در دین اسلام داده باشیم ما را از خانه و کاشانه آواره ساختند. ‌ای مردم کدام قلبی است که از کشتن او شکسته نشود؟ و کدام دلی است که در این مصیبت محزون و غمناک نگردد؟ و کدام چشمی است که به یاد او اشک نریزد؟ و کدام گوشی است که از این فاجعه که به اسلام وارد ساختند، توان شنیدن آن را داشته باشد؟ هرگز با پیشینیان ما این چنین رفتار نکرده بودند. به خدا چنانچه پیامبر صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله‌ وسلّم به جای سفارشی که درباره ما کرده بود، فرمان می‌داد که با ما نبرد کنند، هرگز از این بدتر نمی‌کردند. انا لله و انا الیه راجعون، این مصیبت بزرگ و فاجعه سهمناک که بر ما روی آورد تا چه اندازه دردناک و سوزنده و سخت و تلخ بود. از خدای می‌خواهیم که در برابر این شداید و مصائب اجر و رحمت عطا کند و از دشمنان ما انتقام کشد و داد ما مظلومان را از ستمکاران بازجوید. زیرا که او عزیز و انتقام گیرنده است. و الله لو ان النبی تقدم الیهم فی قتالنا کما تقدم الیهم فی الوصاءة بنا لما ازدادوا علی ما فعلوا بنا[۱۳] [۱۴] . این کلام امام سجاد (علیه‌ السّلام) نشان از عمق فاجعه کربلا وعظمت مصائبی بود که بر امام حسین (علیه ‌السّلام) یاران آن حضرت و اسرای کربلا رفته بود.

آن قطعه زمين از صداي مردم يك پارچه گريه شد. حضرت با دست اشاره فرمود كه ساكت شويد، مردم از جوش و خروش افتادند.

حضرت امام زین العابدین (علیه السّلام) همراه با خانواده خود داخل شهر می ‌شوند. ابراهیم بن طلحة بن عبید اللّه نزد امام (علیه السّلام) می ‌آید و می‌ گوید: چه کسی غالب شد؟ امام (علیه السّلام) می ‌فرمایند: هنگامی که وقت نماز رسید برخیز و اذان بگو، آن وقت خواهی فهمید که چه کسی غالب شده است. ((12) ترجمه مقتل مقرم، صفحه 279)

پس با اهل بيت (عليهم السّلام) آهنگ مدينه كردند، چون نظر ايشان بر مرقد منوّر و ضريح مطهّر حضرت رسالت (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) افتاد، فرياد بركشيدند كه وا جدّاه، وا محمّداه، حسين تو را با لب تشنه شهيد كردند و اهل بيت محترم را اسير كردند، بدون آنكه رحم بر صغير و كبير كرده باشند. پس بار ديگر خروش از اهل مدينه برخاست و صداى ناله و گريه از در و ديوار بلند شد. (منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد 2، صفحه 1026)

حضرت زینب (سلام‌ الله‌علیها) نیز در مدینه اقداماتی را در تبلیغ اهداف و پیام امام حسین (علیه‌ السّلام) و زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا انجام داد که موجب ترس و وحشت حکومت یزید گردید. حضرت زینب (سلام ‌الله‌علیهم) پس از ورود به مدینه و استقبال جمع زیادی از گروه‌های عزادار از وی به طرف مسجد پیامبر صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم حرکت کرد و در مقابل درب ورودی روضه نبوی در حالی که دو طرف در مسجد را گرفته بود، خطاب به پیامبر صلی ‌الله ‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم گفت: "یا جداه انی ناعیة الیک اخی الحسین" ‌ای جد بزرگوار، من خبر مرگ برادرم حسین (علیه‌ السّلام) را برای تو آورده ‌ام. زینب پیوسته گریه می‌کرد و اشک و آهش تمامی نداشت. و هر بار که به برادرزاده اش علی بن الحسین علیه ‌السّلام می‌نگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده می‌شد[۲۷] [۲۸] سخن زینب (سلام ‌الله ‌علیهم) گویی آتش قیامی بود که علیه امویان شعله می‌گرفت. ‌

حضور حضرت زینب (سلام ‌الله‌علیها) در مدینه موجب شد که فرماندار مدینه؛ سعید بن عمرو احساس خطر کند. از این رو نامه‌ ای به یزید نوشت و او را از جریان امر و چگونگی خطر دعوت حضرت زینب (سلام‌ الله‌علیهم) آگاه نمود. بلافاصله از سوی یزید دستوری دائر بر اخراج آن حضرت از شهر رسید، "کانت زینب بنت علی و هی بالمدینة تالب الناس علی القیام باخذ ثار الحسین، فلما قام عبدالله بن الزبیر بمکة، و حمل الناس علی الاخذ بثار الحسین، و خلع یزید، بلغ ذلک اهل المدینة، فخطبت فیهم زینب و صارت تؤلبهم علی القیام للاخذ بالثار، فبلغ ذلک عمرو بن سعید، فکتب الی یزید یعلمه بالخبر، فکتب الیه ان فرق بینها و بینهم" [۳۰] [۳۱][۳۲] . اما حضرت زینب (سلام ‌الله‌علیها) به موضع گیری پرداخت و گفت : فقالت: قد علم الله ما صار الینا، قتل خیرنا، و انسقنا کما تساق الانعام، و حملنا علی الاقتاب، فو الله لاخرجنا و ان اهریقت دماؤنا[۳۳] [۳۴] . خدا می‌داند چه بر سر ما آمده است، یزید مردان برگزیده ما را به شهادت رسانید و ما را بر فراز محمل شتران به این سوی و آن سوی کشانید. به خدا قسم ما از این شهر خارج نمی‌شویم هر چند که خون هایمان ریخته شود.

] عمرو بن سعید اشرق که از سوی بنی‌امیه به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود طی نامه ‌ای به یزید، مطلب را به اطلاع او رساند و او را از ماجرای برپایی مجالس عزا با خبر کرد. در نامه او به یزید چنین آمده بود: "همانا که وجود زینب در میان مردم مدینه اذهان را می‌آشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین را بگیرد." یزید در پاسخ به او دستور داد که میان حضرت زینب (علیهاالسّلام) و مردم مدینه جدایی‌ اندازد. او نیز به آن حضرت اعلام کرد که از مدینه خارج شود و در هر جای دیگری که مایل است، زندگی کند. حضرت زینب (علیهاالسّلام) به ناچار مدینه را در روزهای پایانی ذی‌الحجه سال ۶۱ هجری در حالی که هنوز سالگرد برادرش نرسیده بود به همراه با دختران امام حسین (علیه ‌السّلام (فاطمه و سکینه و فضه خادمه علیهاالسّلام ترک کرد و به سوی شام روانه شد. [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] [

]سرانجام با حضور زنان بنی هاشم و اصرار آنها حضرت زینب (سلام ‌الله‌علیها) ناچار دومین هجرت خود را آغاز نمود. برخی روایات دلالت بر حضور او در مصر و ادامه زندگی در این شهر تا پایان عمر (سال ۶۲ ه ق) دارند. (عمده دلیلی که بر مدفون شدن «زینب کبری» (سلام ‌الله‌علیها) در شام آورده آن است: که در سال مجاعه (قحطی) که در حجاز واقع شده عبدالله بن جعفر طیار ناچار شد به شام سفر کرد و بانوی عصمت در شام درگذشت و همان جا مدفون گردید. [۳۵] . هجرت به شام : برخی روایات نیز مقصد او را شام معین کرده و حتی مرقد آن حضرت را در دمشق، محلی که اینک به این نام مشهور است، می‌دانند.[۳۶] [۳۷] [

ام کلثوم نیز هنگام ورود به مدینه اشعاری در رثای امام حسین علیه ‌السّلام سروده است. مدینة جدنا لا تقبلینا فبالحسرات و الاحزان جئنا الا فاخبر رسول الله عنا بانا قد فجعنا فی ابینا و ان رجالنا بالطف صرعی بلا رؤس و قد ذبحوا البنینا و قد ذبحوا الحسین و لم یراعوا جنابک یا رسول الله فینا... [۲۹] .

اهلبيت عليهم السلام داخل شهر مدينه شدند. چون نظر ايشان بر مرقد منور و ضريح مطهر حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم افتاد، فرياد بركشيدند كه وا جداه، وا محمداه، حسين تو را با لب تشنه شهيد كردند و اهل بيت محترم را اسير نمودند، بدون آنكه بر صغير و كبير رحم كرده باشند. پس بار ديگر خروش از اهل مدينه برخاست و صداي ناله و گريه از در و ديوار بلند شد [منتهي الامال: 448:1، جلاء العيون : 452] .

ام کلثوم(س) در حالی که همراه کاروان کربلا عازم شهر مدینه شدند، می گریست و این اشعار را می خواند[الدمعة الساکبة 5/ 163]: مدینة جدنا لا تقبلینا - فبالحسرات و الاحزان جینا ، خرجنا منک بالاهلین جمعا - رجعنا لا رجال و لا بنینا ، وکنا فی الخروج بجمع شمل - رجعنا حاسرین مسلبینا ، وکنا فی امان الله جهرا - رجعنا بالقطیعة خائفینا ، ومولانا الحسین لنا انیس - رجعنا و الحسین به رهینا ، فنحن الضائعات بلا کفیل - ونحن النائحات علی اخینا ، ونحن السائرات علی المطایا - نشال علی الجمال المبغضینا؟ ، ونحن بنات یس و طه - ونحن الباکیات علی ابینا ، ونحن الطاهرات بلا خفاء - ونحن المخلصون المصطفونا ، ونحن، الصابرات علی البلایا - ونحن الصادقون الناصحونا ، الا یا جدنا بلغت عدانا - مناها و اشتفی الاعداء فینا ، لقد هتکوا النساء و حملوها - علی الاقتاب قهرا اجمعینا . [قمقام زخار]

مدینه کاروان از ره رسیده - غریب و بیکس و مهنت کشیده - تماشا کن که زینب بی حسین است - رسیده از سفر قامت خمیده - دم پیری بی یاور شد - عزادار برادر شد - دو چشمانش از غم تر شد... برای جد خود روضه بخوانم - نما گریه بر آن قد کمانم - کنار قتله گه کردم صدایت - تماشا کرده ای اشک روانم... دمی که سینه سنگین شد - محاسن از خون رنگین شد - جسارت بر همه دین شد... انیس سینه ام آهی حزین است - به یاد علقمه قلبم غمین است - دگر سوغاتیم یک مشک پاره - برای مادرم ام البنین است - کجا بودی ام البنین - که با عمود آهنین - شده سقا نقش زمین .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اهلبیت ازشام تامدینه

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴ | 16:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم

مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم - ره آوردم بود اشکی که، دامن دامن آوردم... مدینه! در به رویم وا مکن! چون یک جهان ماتم - ولی اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم!... اگر موی سیاهم شد سپید از غم، ولی شادم - که مظلومیت خود را گواهی روشن آوردم... اسیرم کرد اگر دشمن، بجان دوست خرسندم - به پایان خدمت خود را به نحو احسن آوردم... مدینه! یوسف آل علی را بردم، و اکنون - اگر او را نیاوردم، از و پیراهن آوردم!... مدینه! از بنی هاشم نگردد با خبر یک تن؟! - که من از کوفه، پیغام سر دور از تن آوردم!... مدینه! اگر به سویت زنده برگشتم، مکن منعم - که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم!... مدینه! این اسیریها نشد سد رهم، بنگر! - چها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم؟! .

حضرت سكينه صدا به نوحه و ناله بلند كرد و عرض كرد : «يا رسول الله، يا جداه، اليك المشتكي مما رأيت بالشام من اللئام». يزيد ملعون در پيش من سر پدرم را در ميان طشت نهاد، بر دل مجروح ما رحم نكرد و چوب بر لب و دندان پدرم مي زد، و اشعار كفرآميز مي خواند و مي گفت: اي حسين، ضرب دست مرا چگونه ديدي. [رياض القدس: 360:2[ (اى جدّا! از مصایبى که بر ما گذشت به تو شکایت مى کنم. به خدا سوگند، من سنگ دل تر، جفا کارتر و خشن تر از یزیدندیدم و هیچ کافر و مشرکى را بدتر از او سراغ ندارم! او با چوبدستى اش به دندان پدرم مى زد و مى گفت: ضربه ها چگونه است اى حسین!)؛ «...فَلَقَدْ کانَ یَقْرَعُ ثَغْرَ اَبی بِمِخْصَرَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ: کَیْفَ رَاَیْتَ الْضَّرْبَ یا حُسَیْنُ». ]لهوف سید بن طاووس، ص 233[.

وقتی وارد شهر شدن زینب کبرى(علیها السلام) خود را به مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) رساند و در حالى که دو طرفِ درِ مسجد را گرفته بود، خطاب به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى گوید: «یا جَدّاه اِنّی ناعِیهٌ اِلَیْکَ اخِی الْحُسَیْنَ»؛ (اى جدّا! من خبرمرگ برادرم حسین را براى تو آورده ام). «اي جد بزرگوار، همانا برادرم حسين عليه السلام را كشتند، و من خبر شهادت او را براي شما آورده ام». پيوسته آن مخدره مشغول گريه بود و اشك از چشمش خشك نمي شد، و هرگاه علي بن الحسين عليه السلام را مي ديد، اندوهش تازه تر مي شد و غصه او زيادتر مي گشت. [منتهي الامال: 449:1، نفس المهموم : 471] . در خبر ديگر آمده كه زينب عرض كرد: يا جداه، اگر در مسجد نامحرم نبود هر آينه بدنم را مي گشودم تا ببيني از بس كه تازيانه خورده ام بدنم كبود است. [رياض القدس: 360:2] .

برخیز حال زینب (س) خونین جگر بپرس - -از دختر ستمزده حال پسر بپرس... با کشتگان به دشت بلا گر نبوده ای - من بوده ام حکایتشان سر به سر بپرس... از ماجرای کوفه و از سرگذشت شام - یک قصه ناشنیده حدیث دگر بپرس... از کودکانت از سفر کوفه و دمشق - پیمودن منازل و رنج سفر بپرس... دارد سکینه از تن صد پاره اش خبر - حال گل شکفته ز مرغ سحر بپرس... از چشم اشکبار و دل بیقرار ما - کردیم چون به سوی شهیدان گذر، بپرس... بال و پرم ز سنگ حوادث به هم شکست - برخیز حال طائر بشکسته پر بپرس .

اي مدينه خجلم از تو قبولم منما - خجل از بهر خدا نزد رسولم منما... تانگوئي بمن آن نور دو عينت چون شد - آخر اي زينب افكار حسينت چون شد... هان نگوئي كه تو زينب ز كجا مي آئي - با حسين رفتي و تنها تو چرا مي آئي... گر رسم بر تو نگوئي كه ترا معجر كو - از من زار نپرسي كه علي اكبر كو... اين نپرسي تو ز من قاسم افكار چه شد - يا كه عباس علي مير علمدار چه شد .

در بعضي كتب معتبره نقل شده كه چون حضرت زينب عليهاالسلام از سفر اسيري شام به مدينه مراجعت نمود و وارد روضه ي منوره ي حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم گرديد، عرض كرد : «يا جداه، اني ناعية أخي الحسين اليك» «يعني من خبر مگ برادرم حسين را براي شما آورده ام» و بعد دست برد و پيراهن پاره پاره ي آن شهيد مظلوم را درآورد و بر روي قبر شريف گذارد و عرض كرد: اين يادگار حسين توست كه ارمغان آورده ام. و لكن در حقيقت اكنون آن پيراهن نزد مادرش زهرا عليهاالسلام مي باشد، و در روز قيامت براي شفاعت به روي دست مي گيرد، «تجي ء فاطمة عليهاالسلام يوم القيامة و في حجرها قميص الحسين مرملا» [منهاج الدموع : 339] .

ابي مخنف نقل مي كند: آنگاه علي بن الحسين عليه السلام به نزد قبر مطهر جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمد و صورت مبارك به قبر مطهر مي ماليد و اشك مي ريخت و مي گفت : أناجيك يا جداه يا خير مرسل - حبيبك مقتول و نسلك ضايع... أناجيك محزونا عليلا مؤجلا - أسيرا و ما لي قط حام و دافع... سبينا كما تسبي الاماء و مسنا - من الضر ما لا تحتمله الأضالع . اي جد بزرگوار، اي بهترين فرستاده شدگان، با تو راز و نياز مي كنم، محبوب تو حسين عليه السلام كشته شد و نسل تو ضايع گشت. ترا مي خوانم محزون و هراسان و اسير، و كسي نيست كه مرا حمايت كند و طرفدار من باشد. ما را اسير كردند آنگونه كه كنيزان را اسير مي كنند، آنچنان ناراحتي و آزار به ما رسيد كه استخوانها تحمل آن را ندارند. [معالي السبطين: 125:2] .

روايت شده است كه حضرت زينب (س) و همراهان، كنار قبر مادرشان زهرا(س) (يعنى حدود و سمت قبر آن حضرت) رفتند. در آن جا نيز شيون به پا شد، زنان و مردان مدينه ، آن چنان مى گريستند كه گويى محشر شده است. زينب (س) كه قافله سالار عزاداران بود، آن قدر (مادر، مادر) كرد تا بى هوش به زمين افتاد. وقتى به هوش آمد صدا زد: (مادرم ! آن قدر تازيانه به بدنم زدند كه بدنم مجروح شد). سپس عرض كرد: (پيراهن حسين را براى تو سوغاتى آورده ام). (طبق نقل سيد بن طاووس در لهوف ، در آن پيراهن صد و چند سوراخ و بريدگى از آثار تيرها و نيزه ها و شمشيرها بود) . زينب (س) به مردم مدينه رو كرد و فرمود: در كربلا نبوديد تا بنگريد كه برادرم را چگونه كشتند، اين سوراخها كه در اين پيراهن مى بينيد، جاى تيرها و شمشيرها و نيزه هاى دشمن است .

برقي رحمه الله روايت كرده است كه چون امام حسين عليه السلام شهيد شد، زنان بني هاشم لباس سياه و خشن پوشيدند و از گرما و سرما شكايتي نمي كردند، و امام سجاد عليه السلام براي آنها غذاي ماتم زدگان و عزاداران تهيه مي كرد. [محاسن : 420، نفس المهموم : 473، بحارالانوار: 188:45] .

از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه هيچ زن هاشميه اي سرمه به چشم نكشيد، و خضاب نكرد، و از هيچ خانه ي هاشمي دود برنخاست و غذا طبخ نشد، تا پنجسال بگذشت و عبيدالله بن زياد ملعون كشته شد. [بحارالانوار: 386:45، نفس المهموم : 473] .

يحيي بن راشد نقل مي كند كه فاطمه دختر علي عليه السلام فرمود: زني از ما خضاب نكرد و سرمه به چشم نكشيد و شانه نكرد، تا مختار سر عبيدالله را فرستاد. [بحارالانوار: 386:45] .

امام صادق عليه السلام فرمودند: امام زين العابدين عليه السلام بر پدرش چهل سال گريست، [با توجه به اين که عمر شريف حضرت بعد از قضيه عاشورا 34 يا 35 سال بوده است، ممکن است عدد چهل تقريبي باشد، يا بيانگر شدت مصيبت و گريه امام مي‏باشد، چون عدد 40 و 70 و... را در بيان کثرت هم بکار مي‏برند، يعني تا آخر عمر گريه مي‏کردند، همانطور که در پايان حديث آمده است[ . و در اين مدت روزها را روزه مي داشت و شبها را به عبادت مي گذرانيد. هنگام افطار كه مي رسيد خدمتگزارش غذا و آب مي آورد و در مقابلش مي گذاشت و عرض مي كرد: آقا بفرمائيد ميل كنيد. مي فرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا» «فرزند رسول خدا گرسنه كشته شد، فرزند رسول خدا تشنه كشته شد»، آنقدر اين جمله را تكرار مي كرد و مي گريست تا غذايش از آب ديدگانش تر مي شد، و آب آشاميدني حضرت با اشكش مي آميخت. حال حضرت چنين بود تا به خداي عزوجل پيوست. [لهوف : 209] .

پس از ورود اهل بیت به مدینه، مردم مدینه دسته دسته برای عرض تسلیت شهادت فرزندان بنی‌هاشم و دو پسر عبدالله بن جعفر و امام حسین (علیه ‌السّلام) به خانه‌ عبدالله بن جعفر و زینب کبری می‌رفتند.[۱۱] .

با ورود اهل‌ بیت به مدینه، شهر یک‌ پارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و با گذشت هر روز از ورود آنان به شهر، گویا مصیبت تازه ‌تر و زمینه تازه ‌ای برای انقلاب بر ضدّ حکومت مرکزی شام فراهم می‌شد. تا آنجا که پس از گذشت یکی دو سال شهر مدینه در واقعه حرّه بر ضدّ بنی‌امیه و یزید قیام کرد و شهرهای دیگر چون مکه و کوفه نیز به تدریج پرچم مخالفت با یزید برافراشتند و توانستند از سلطه یزید خارج شوند. همچنین پس از حدود چهار سال شرّ این خاندان یعنی فرزندان ابوسفیان از سر مسلمانان کم شد و حکومت به‌ بنی‌مروان منتقل گردید و پیشگویی‌های عقیله بنی‌هاشم درباره حکومت یزید محقق گردید.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اهلبیت ازشام تامدینه

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴ | 16:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

عزاداری خانم رباب همسر حضرت امام حسین (علیه السّلام)

درمورد عزاداری خانم رباب همسر حضرت ا مام حسین (علیه السّلام) در مقاتل مختلف گزارشهایی آمده است که در اینجا ذکر می شود : امّا رباب آنقدر بر ابا عبد اللّه (علیه السّلام) گریست که اشک او خشک شد، بعضی از کنیزها به او گفتند که سویق (قاووت) اشک را جاری می ‌کند، او نیز دستور داد که برایش سویق آماده سازند تا اشکهای او دائما جاری باشد. (ترجمه مقتل مقرم، صفحه 280) . در منتهی الامال نیز درباره مرثیه خانم رباب همسر حضرت اباعبدالله (علیه السلام) چنین آمده است: «از ابو الفرج نقل شده كه اين ابيات را رباب بعد از قتل حضرت سيّد الشّهداء (عليه السّلام) در مرثيه آن حضرت انشاد كرد: انّ الّذى كان نورا يستضاء به - بكربلاء قتيل غير مدفـون‏... سبط النّبىّ جزاك اللّه صالحة - عنّا و جنّبت خسـران الموازين‏... قد كنت لى جبلا صعبا ألوذ به - و كنت تصحبنا بالرّحم و الدّين... من لليتامى و من للسّائلين ومن - يغنى ويأوى إليه كلّ مسكين... واللّه لا أبتغى صهرا بصهركم - حتّى اغيّب بين الرّمل و الطّين . آن کسی که نور بود و همگان به واسطه او روشنائی می‌ گرفتند در کربلا کشته شده در حالی که دفن نشده است. ای نوه پیامبر، خداوند به تو جزای خیر دهد و سختی و ضرر میزان از شما دور باد. برای من کوه محکمی بودی که به آن پناه می ‌بردم ‌و با مهربانی ما را همراهی می ‌کردی و من زیر دِین تو بودم. اکنون چه کسی برای ایتام و فقراء باقی مانده‌ و چه کسی مسکینان را پناه دهد و بی نیاز گرداند؟ به خدا قسم هیچ خویشاوندی در عوض خویشاوندی‌ شما نمی‌ خواهم تا آنکه میان خاک و گل پنهان شوم. )منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏2، صفحه 1029) . عليّ بن محمّد عن سهل بن زياد عن محمّد بن أحمد عن الحسن‏ بن عليّ عن يونس عن مصقلة الطّحّان قال: سمعت أبا عبداللَّه عليه السلام يقول: لمّا قُتِل‏ الحسين عليه السلام أقامت امرأته الكلبيّة عليه‏ مأتماً وبكت و بكين‏ النِّساء والخدم حتّى جفّت دموعهنّ وذهبت فبينا هي كذلك إذ رأت جارية من جواريها، تبكي ودموعها تسيل فدعتها. فقالت لها: ما لك أنت من بيننا تسيل دموعك؟ قالت: إنِّي لمّا أصابني الجهد شربت شربة سويق. قال: فأمرت‏ بالطّعام و الأسوقة فأكلت و شربت و أطعمت و سقت و قالت: إنّما نريد بذلك أن نتقوّى على البكاء على الحسين عليه السلام... (موسوعة الامام الحسين(عليه‏ السلام)، جلد ‏ 7، صفحه309 به نقل از آن الأصول من الكافي، الكليني، جلد 2، صفحه 367- 368 رقم عنه: إثبات الهداة، الحرّ العاملي، جلد 2، صفحه 572 – 571 - مدينة المعاجز، السّيِّد هاشم البحراني، صفحه 241- 240؛ البحار، المجلسي، جلد 45، صفحه 170- 171 - العوالم، البحراني، جلد 17، صفحه 491- 490 - نفس المهموم، القمي، صفحه 473، الثّاقب في المناقب، ابن حمزة، صفحه334) . علی بن محمد با اسنادی از مصقله نقل می کند: شنيدم حضرت امام ‏صادق (علیه السّلام) مى‏ فرمود: «چون حسين (علیه السّلام) كشته ‏شد، همسر كلبيه آن حضرت (يعنى دختر امرؤالقيس و مادر سكينه) برايش سوگوارى به‏ پا كرد و خود گريست و زنان و خدمتگزاران او هم گريستند تا اشك چشمانشان خشك شد و تمام گشت. آن هنگام يكى از كنيزانش را ديد كه مى‏ گريد و اشك چشمش جارى است. او را طلبيد و گفت: چرا در ميان ما تنها اشك چشم تو جارى است؟ او گفت: من چون به سختى و مشقت مى ‏افتم سويق می ‏آشامم. او هم دستور داد غذا و سويق تهيه كنند و خودش از آن خورد و نوشيد و به ديگران هم خورانيد و نوشانيد و گفت: مقصودم از اين عمل اين است كه براى گريستن بر حسين (علیه السّلام) نيرو پيدا كنيم... و روى انّه ما اكتحلت هاشميّة و لا اختضبت و لا راى فى دار هاشمىّ دخان الى خمس حجج، حتّى قتل عبيد اللّه بن زياد لعنه اللّه تعالى: روايت شده است كه بعد از شهادت امام حسين عليه السّلام زنى از بنى هاشم سرمه در چشم نكشيد و خود را خضاب نفرمود و دود از مطبخ بنى هاشم برنخاست تا پس از پنج سال كه عبيد اللّه بن زياد لعين به درك واصل شد. (منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏2، صفحه1030) .

عزاداری ام سلمه برای امام حسین (علیه السّلام)

در متون تاریخی و مقاتل از لباس سیاه بر تن کردن خانم ام سلمه همسر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای شهادت حضرت امام حسین (علیه السّلام) خبر داده اند : أبو نعيم بإسناده عن أمّ سلمة أنّها لمّا بلغها مقتل الحسين (علیه السّلام) ضربت قبّة في مسجد رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله) جلست فيها و لبست سواداً. (موسوعة الامام الحسين(عليه‏ السلام)، جلد ‏7 ، صفحه 344 به نقل از شرح الأخبار، القاضي النّعمان، جلد 3، صفحه 171، رقم 1119) ابونعیم به اسناد خود نقل می کند: وقتی خبر کشته شدن حسین (علیه السلام) به ام سلمه رسید، در مسجد النبی خیمه ای بنا کرد و در آن نشست در حالی که سیاه پوش بود. قال أخبرنا الحسن بن عليّ بن محمّد المقنعيّ بقراءتي عليه قال حدّثنا أبو عبيداللَّه محمّد بن عمران بن موسى المرزبانيّ قال حدّثنا عليّ بن محمّد بن عبد الحافظ قال حدّثني الحبريّ قال حدّثنا الفضل بن دكين قال حدّثنا حميد بن عبداللَّه الأصمّ عن أمِّه قالت: ضرب لُامِّ سلمة (رضي اللَّه عنها) قبّة في مسجد رسول اللَّه (صلى الله عليه و آله و سلم) حين قُتل الحسين (عليه السلام) فرأيتُ عليها خماراً أسود.) موسوعة الامام الحسين(عليه ‏السلام)، جلد 7، صفحه344 به نقل از الأمالي، الشّجري، جلد1، صفحه164) حسن بن علی بن محمد مقنعی با اسنادی از حمید بن عبد الله اصم نقل می کند: هنگام کشته شدن حسین (علیه السلام) برای ام سلمه خیمه ای بنا شد در مسجد النبی و او مقنعه و رو بندی بلند داشت به رنگ سیاه.

تجلیل حضرت امام سجاد (علیه السّلام) از عموی خویش حضرت عباس (علیه السّلام)

حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ الْهَمَدَانِيُّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيِّ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ ابْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَفِيَّةَ قَالَ: نَظَرَ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) إِلَى عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَاسْتَعْبَرَ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ يَوْمٍ أَشَدَّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) مِنْ يَوْمِ أُحُدٍ قُتِلَ فِيهِ عَمُّهُ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ بَعْدَهُ يَوْمَ مُؤْتَةَ قُتِلَ فِيهِ ابْنُ عَمِّهِ جَعْفَرُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ (ع) وَ لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ (ع) ازْدَلَفَ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلَا يَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْياً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً ثُمَّ قَالَ (ع) رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ بِهِمَا جَنَاحَيْنِ يَطِيرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِكَةِ فِي الْجَنَّةِ كَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. (الأمالي، صفحه 463 - 462 - موسوعة الامام الحسين(عليه ‏السلام)، جلد ‏7، صفحه295 به نقل از آنّ البحار، المجلسي، جلد 44، صفحه298/ جلد 22، صفحه 274 - العوالم، 17 البحراني، جلد 17، صفحه 349- 348 - الدّمعة السّاكبة، البهبهاني، جلد 4، صفحه 182- أسرار الشّهادة، الدّربندي، صفحه 337 - نفس المهموم، القمي، صفحه 333 - مقتل الحسين عليه السلام، بحر العلوم، صفحه 313 (الهامش) - العبرات، المحمودي، جلد 2، صفحه 80 - شرح الشّافية، ابن أمير الحاجّ، صفحه 367- 368) . ابو علی احمد بن زیاد همدانی با اسنادی از ثابت بن ابی صفیه نقل می کند: امام چهارم به عبيد اللَّه بن عباس بن على نگاهى كرد و اشك چشمش را گرفت و فرمود روزى بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سخت ‏تر از روز احد نگذشت كه عمويش حمزه در آن كشته شد و بعد از آن موته است كه عموزاده ‏اش جعفر بن ابى طالب كشته شد. سپس فرمودند: اى حسين روزى چون روز تو نباشد. سى هزار مرد كه گمان مي كردند از اين امت هستند دور او را گرفتند و هر كدام به كشتن او به خدا تقرب مي جستند و او خدا را به آنها يادآور مي شد و پند نمي گرفتند تا او را به ستم و ظلم و عدوان كشتند. سپس فرمودند: خدا عمويم عباس را رحمت كند كه جانبازى كرد و خود را فداى برادر كرد تا دو دستش قطع شد و خدا در عوض به او دو بال داد كه بدانها با فرشتگان در بهشت پرواز می کند چنانچه به جعفر بن ابى طالب عطا كرد و براى عباس نزد خداى تبارك و تعالى مقامى است كه در قيامت همه شهدا از اولين تا آخرين بدان رشك برند.

حزون و اندوه طولانی حضرت امام سجاد در سوگ حضرت سید الشهدا و شهيدان كربلا (علیهم السّلام)

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّزَّازُ عَنْ خَالِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ الزَّيَّاتِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَنْصُورٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: أَشْرَفَ مَوْلًى لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) وَ هُوَ فِي سَقِيفَةٍ لَهُ سَاجِدٌ يَبْكِي فَقَالَ لَهُ يَا مَوْلَايَ يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ وَيْلَكَ أَوْ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ وَ اللَّهِ لَقَدْ شَكَا يَعْقُوبُ إِلَى رَبِّهِ فِي أَقَلَّ مِمَّا رَأَيْتَ حَتَّى قَالَ‏ «يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ‏» أَنَّهُ فَقَدَ ابْناً وَاحِداً وَ أَنَا رَأَيْتُ أَبِي وَ جَمَاعَةَ أَهْلِ بَيْتِي يُذْبَحُونَ حَوْلِي قَالَ وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) يَمِيلُ إِلَى وُلْدِ عَقِيلٍ فَقِيلَ لَهُ مَا بَالُكَ تَمِيلُ إِلَى بَنِي عَمِّكَ هَؤُلَاءِ دُونَ آلِ جَعْفَرٍ فَقَالَ إِنِّي أَذْكُرُ يَوْمَهُمْ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ع فَأَرِقُّ لَهُمْ.( كامل الزيارات، صفحه 107) . محمّد بن جعفر رزّاز، از دایى خود محمّد بن الحسين بن أبى الخطّاب زيّات، از على بن اسباط، از اسماعيل بن منصور، از برخى اصحاب نقل كرده كه او گفت: غلام على بن الحسين (علیه السّلام) به صفّه سر پوشيده‏ اى كه تعلّق به امام سجّاد (علیه السّلام) داشت و آن جناب در آنجا پيوسته در حال سجود و گريه بودند نزديك شد و به حضرت عرض نمود: اى آقاى من، اى على بن الحسين آيا وقت تمام شدن حزن و غصّه شما هنوز نرسيده است؟ حضرت سر مبارك از زمين برداشته و متوجّه او شد و فرمودند: واى بر تو يا فرمودند: مادرت به عزايت بنشيند به خدا قسم حضرت يعقوب در حادثه ‏اى بس كمتر و واقعه‏ اى ناچيزتر از آنچه من ديدم شكايت به پروردگار نمود و اظهار كرد: يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ‏ (وا اسفا بر فراق يوسفم) با اينكه ايشان تنها يك فرزندش را از دست داده بود ولى من ديدم كه پدرم و جماعتى از اهل بيت من را در دور من سر بريدند. راوى گفت: حضرت على بن الحسين عليهما السّلام به فرزندان عقيل ميل و توجّه خاصّى داشتند. به حضرت عرض شد: چه طور به اين پسر عموهایتان (اولاد عقيل) توجّه و تمايل داريد نه به آل و فرزندان جعفر؟ حضرت فرمودند: يادم مى ‏آيد از روزى كه ايشان همراه ابى عبد اللَّه الحسين (عليه السّلام) به چه مصيبتهایى گرفتار شدند پس به حالشان رقّت مى ‏كنم.( ترجمه كامل الزيارات، صفحه 351 - 350) . از حضرت صادق (علیه السّلام) منقول است كه حضرت امام زين العابدين (علیه السّلام) چهل سال بر پدر بزرگوار خود گريست و در اين مدّت روزها روزه داشت و شبها به عبادت قيام داشت و غلام آن حضرت هنگام افطار آب و طعام براى آن جناب حاضر مى‏كرد و در پيش آن جناب مى ‏نهاد و عرض مى ‏كرد: بخور اى مولاى من. حضرت می فرمودند: قتل ابن رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) جائعا، قتل ابن رسول اللّه عطشانا يعنى: من چگونه آب و طعام بخورم و حال آن كه پسر رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را با شكم گرسنه و لب تشنه شهيد كردند؟ و اين كلمات را تکرار می نمود و مى‏گريست تا آن كه طعام و آب را با آب ديده ممزوج و مخلوط مى ‏داشت و پيوسته بدين حال بود تا خداى خود را ملاقات كرد. (منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏2، صفحه 1028) . از يكى از غلامان آن حضرت روايت شده كه گفت: روزى حضرت سيّد سجّاد (عليه السّلام) به صحرا تشريف برد، من نيز پشت سر آن جناب بيرون شدم، وقتى رسيدم يافتم او را كه سجده كرده بر روى سنگ نا هموارى و من مى‏ شنيدم گريه او را كه در سينه خود مى ‏گردانيد و شمردم كه هزار مرتبه اين تهليلات را در سجده خواند:«لا اله الّا اللّه حقّا حقّا، لا اله الّا اللّه تعبّدا و رقّا، لا اله الّا اللّه ايمانا و تصديقا.» آنگاه سر از سجده برداشت ديدم صورت همايون و محاسن مباركش را آب ديدگانش فرو گرفته است. من عرض كردم: اى سيّد و آقاى من، وقت آن نشد كه اندوه شما تمام شود و گريه شما كم گردد؟ فرمود: واى بر تو، يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم عليهم السّلام پيغمبر و پيغمبر زاده بود، دوازده پسر داشت حقّ تعالى يكى از پسرانش را از نظر او غايب كرد و از حزن و اندوه مفارقت آن پسر موى سرش سفيد گرديد و پشتش خميده و چشمش از بسيارى گريه نابينا شد، و حال آن كه پسرش در دنيا زنده بود ولكن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بيت خود كشته و سر بريده ديدم، پس چگونه حزن من به غايت رسد و گريه ‏ام كم شود؟ (منتهى الآمال فى تواريخ النبى و الآل عليهم السلام، جلد ‏2، صفحه 1029 – 1028)

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَهْلٍ النَّجْرَانِيِّ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) قَالَ: الْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ (ص) وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) فَأَمَّا آدَمُ فَبَكَى عَلَى الْجَنَّةِ حَتَّى صَارَ فِي خَدَّيْهِ أَمْثَالُ الْأَوْدِيَةِ وَ أَمَّا يَعْقُوبُ فَبَكَى عَلَى يُوسُفَ حَتَّى ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ حَتَّى قِيلَ لَهُ‏ «تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ‏ الْهالِكِينَ‏» وَ أَمَّا يُوسُفُ فَبَكَى عَلَى يَعْقُوبَ حَتَّى تَأَذَّى بِهِ أَهْلُ السِّجْنِ فَقَالُوا إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ بِالنَّهَارِ وَ تَسْكُتَ بِاللَّيْلِ وَ إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ بِاللَّيْلِ وَ تَسْكُتَ بِالنَّهَارِ فَصَالَحَهُمْ عَلَى وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَ أَمَّا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ (ص) فَبَكَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَتَّى تَأَذَّى بِهَا أَهْلُ الْمَدِينَةِ وَ قَالُوا لَهَا قَدْ آذَيْتِنَا بِكَثْرَةِ بُكَائِكِ فَكَانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمَقَابِرِ مَقَابِرِ الشُّهَدَاءِ فَتَبْكِي حَتَّى تَقْضِيَ حَاجَتَهَا ثُمَّ تَنْصَرِفَ وَ أَمَّا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَبَكَى عَلَى الْحُسَيْنِ (ع) عِشْرِينَ سَنَةً أَوْ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ قَالَ‏ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏ إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي لِذَلِكَ عَبْرَةٌ. (الامالی، صفحه 141 – 140) . حسین بن احمد بن ادریس با اسنادی از محمد بن سهل نجرانی مرفوعا نقل می کند که حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: بکائین پنج نفر هستند آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر محمد و على بن الحسين (ع). آدم از فراق بهشت گريست تا در گونه ‏اش مانند جویی پديدار شد و يعقوب بر يوسف گريست تا ديده ‏اش رفت و تا به او گفتند به خدا يوسف را از ياد نبرى تا مانده شوى يا نابود گردى يوسف بر يعقوب گريست تا زندانيان در آزرده شدند و گفتند يا روز گريه كن و شب آرام باش يا شب گريه كن و روز آرام باش و با آنها به يكى از آن دو قناعت نمود. و اما فاطمه دختر محمد (صلی الله علیه وآله) بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گريست تا مردم مدينه از گریه ایشان در آزار شدند و گفتند بسیاری گريه‏ تو ما را آزار می دهد و سر مقابر شهداء مى ‏رفت و تا مي خواست مي گريست و اما على بن الحسين (علیه السّلام) بيست تا چهل سال بر حسين گريست و هر خوراكى پيش ایشان مي گذاشتند مي گريست تا يكى از چاكرانش گفت يا ابن رسول اللَّه مي ترسم خود را هلاك كنى. فرمودند: من از درد دل و اندوه خود به خدا شكايت كنم و مي دانم از جانب خدا آنچه شما ندانيد من هر وقت به ياد قتلگاه فرزندان فاطمه می افتم گريه مرا گلو گیر می نماید. (الأمالي، صفحه 141- 140 - موسوعة الامام الحسين(عليه‏ السلام)، جلد ‏7، صفحه320 - الخصال، الصّدوق، جلد 1، صفحه302- 303 رقم - الأمالي، صفحه 141- 140 عنه: وسائل الشّيعة، الحرّ العاملي، جلد 2، صفحه 922 - البحار، المجلسي، جلد12، صفحه 264، جلد 46، صفحه 109 - نور الثّقلين، الحويزي، جلد 2، صفحه453- 452 - كنز الدّقائق، المشهدي القمي، جلد 6، صفحه360 - مقتل الحسين (عليه السلام)، بحر العلوم، صفحه51- 52 - العبرات، المحمودي، جلد 1، صفحه 229 - روضة الواعظين، الفتّال، صفحه170، 451- 450 (ط النّجف) - المنتخب، الطّريحي، جلد 1، صفحه 94- 95)

المناقب لابن شهرآشوب الصَّادِقُ (ع):‏ بَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (ع) عِشْرِينَ سَنَةً وَ مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أَخَافُ أَنْ‏ «تَكُونَ مِنَ الْهالِكِينَ قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْنِي إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»‏ إِنِّي لَمْ أَذْكُرْ مَصْرَعَ بَنِي فَاطِمَةَ إِلَّا خَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ وَ فِي رِوَايَةٍ أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ النَّبِيَّ (ع) كَانَ لَهُ اثْنَا عَشَرَ ابْناً فَغَيَّبَ اللَّهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنْ كَثْرَةِ بُكَائِهِ عَلَيْهِ وَ احْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَانَ ابْنُهُ حَيّاً فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا نَظَرْتُ إِلَى أَبِي وَ أَخِي وَ عَمِّي وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مَقْتُولِينَ حَوْلِي فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي وَ قَدْ ذَكَرَ فِي الْحِلْيَةِ نَحْوَهُ وَ قِيلَ إِنَّهُ بَكَى حَتَّى خِيفَ عَلَى عَيْنَيْهِ‏ وَ كَانَ إِذَا أَخَذَ إِنَاءً يَشْرَبُ مَاءً بَكَى حَتَّى يَمْلَأَهَا دَمْعاً فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ وَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ قَدْ مُنِعَ أَبِي مِنَ الْمَاءِ الَّذِي كَانَ مُطْلَقاً لِلسِّبَاعِ وَ الْوُحُوشِ وَ قِيلَ لَهُ إِنَّكَ لَتَبْكِي دَهْرَكَ فَلَوْ قَتَلْتَ نَفْسَكَ لَمَا زِدْتَ عَلَى هَذَا فَقَالَ نَفْسِي قَتَلْتُهَا وَ عَلَيْهَا أَبْكِي‏. (مناقب ابن شهر آشوب، جلد 4، صفحه 166- بحار الأنوار، جلد ‏46، صفحه 109 – 108) . حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند: حضرت على بن الحسين (صلوات اللّه عليهما) مدت بيست سال بر پدرشان گريستند و طعام و غذائى نبود كه در مقابل حضرت بگذارند مگر آنكه حضرتش به ياد امام حسين (عليه السّلام) گريه مى كردند. تا جايى كه غلام حضرت محضر مباركش عرض نمود: فدايت شوم اى پسر رسول خدا مى ترسم كه شما هلاك شويد. حضرت فرمودند: تنها درد دل و غم خود را با خدا گويم و از لطف و كرم بى اندازه او چيزى دانم كه شما نمى دانيد. سپس فرمودند: هيچ گاه محل كشته شدن فرزندان فاطمه (عليها السّلام) را به ياد نمى آورم مگر آنكه حزن و غصه گلوی من را مى فشارد. و در روایتی دیگر است که غلام حضرت به ایشان فرمود: آیا وقت آن نشده که به حزن و اندوه خود پایان دهید؟ حضرت فرمود: وای بر تو، یعقوب نبی دوازده پسر داشت که یکی از آنان را گم کرد. آنقدر گریه کرد تا چشمان خود را از دست داد و زیر بار این مصیبت کمر خم کرد‌. در حالی که فرزندش زنده بود. من چه گویم که پدرم و برادرم و عمویم و هفده نفر از بنی هاشم مقابلم کشته شدند. چگونه محزون نباشم؟ در حلیه الاولیا چنین آمده است: و‌ آنقدر آن حضرت می گریست که ترس آن بود چشمانش را از دست بدهد. هنگامی که آب برایش می آوردند، می گریست تا اشک چشم او به کاسه آب می ریخت. وقتی تعجب و سؤال اطرافیان را می دید، می فرمودند: چرا گریه نکنم؟ آبی که بر وحوش و درندگان صحرا آزاد بود را از پدرم منع کردند. به حضرت گفتند: تمام عمر خود را گریه کردید و اگر ادامه بدهید در اثر گریه خود را می کُشید و چیزی تغییر نمی کند. فرمود: حتی اگر از فرط حزن و اشک کشته شوم، باز بر امام حسین (علیه السّلام) گریه می کنم.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اهلبیت ازشام تامدینه

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴ | 16:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

ملاقات ام البنین (س) با بشیر

فرزندان ام البنین همگى در زمین کربلا شهید شدند و نسل ام البنین علیهاالسلام از طریق عبیدالله بن قمر بنى هاشم بسیار مى باشند. چون بشیر به فرمان امام زین العابدین علیه السلام وارد مدینه شد تا مردم را از ماجراى کربلا و بازگشت اسراى آل الله با خبر سازد، در راه ام البنین علیهاالسلام او را ملاقات کرد و فرمود: اى بشیر، از امام حسین علیه السلام چه خبر دارى ؟ بشیر گفت : اى ام البنین ، خداى تعالى ترا صبر دهد که عباس تو کشته گردید.

ام البنین علیهاالسلام فرمود: از حسین علیه السلام مرا خبر ده . بدینگونه ، بشیر خبر قتل یک یک فرزندانش را به او داد، اما ام البنین علیهاالسلام پیاپى از امام حسین علیه السلام خبر مى گرفت وى گفت : فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است ، فداى حسینم باد! و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه اى کشید و گفت : اى بشیر، رگ قلبم را پاره کردى ! و صدا به ناله و شیون بلند کرد. مامقانى گوید: این شدت علاقه ، کاشف از بلندى مرتبه او در ایمان و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نظیر ندارند در راه دفاع از امام زمان خویش سهل مى شمارد. به نوشته علامه سماوى در ابصار العین : ام البنین علیهاالسلام همه روزه ه بقیع مى رفت و مرثیه مى خواند، به نوعى که مروان – با آن قساوت قلب – از ناله و گریه ام البنین علیهاالسلام به گریه مى افتاد و اشکهاى خود را با دستمال پاک مى کرد. نیز هنگامى که زنها او را با عنوان ام البنین خطاب کرده و به وى تسلیت مى داده اند، این ابیات را سرود : لاتدعونى ویک ام البنین - تذکرینى بلیوث العرین... کانت بنون لى ادعى بهم - و الیوم اصبحت و لا من بنین... اربعه مثل نسور الربى - قد و اصلوا الموت بقطع الوتین... تنازع الخرصان اشلائهم - فکلهم امسوا صریعا طعین... یا لیت شعرى اکما اخبروا - بان عباسا مقطوع الیدین . یعنى اى زنان مدینه ، دیگر مرا ام البنین نخوانید و مادر شیران شکارى ندانید، مرا فرزندانى بود که به سبب آنها ام البنینم مى گفتند، ولى اکنون دیگر براى من فرزندى نمانده و همه را از دست داده ام . آرى ، من چهار باز شکارى داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه هاى خود ابدان طیبه آنها را از متلاشى کردند و در حالى روز را به پایان بردند که همه آنها با جسد چاک چاک بر روى خاک افتاده بودند. اى کاش مى دانستم آیا این خبر درست است که دستهاى فرزندم قمر بنى هاشم علیه السلام را از تن جدا کردند؟

مخوان جانا دگر ام البنینم - که من با محنت دنیا قرینم... مرا ام البنین گفتند، چون من - پسرها داشتم ز آن شاه دینم... جوانان هر یکى چون ماه تابان - بدندى از یسار و از یمینم... ولى امروز بى بال و پرستم - نه فرزندان ، نه سلطان مبینم... مرا ام البنین هر کس که خواند - کنم یاد از بنین نازنینم... به خاطر آورم آن مه جبینان - زنم سیلى به رخسار و جبینم... به نام عبدالله و عثمان و جعفر - دگر عباس آن در ثمینم .

یا من راى العباس کر - على جماهیر النقد... و وراه من ابنا حیدر - کل لیث ذى لبد... نبئت ان ابنى اصیب - براسه مقطوع ید... ویلى على شبلى و مال - براسه ضرب العمد... لو کان سیفک فى - یدیک لما دنى منک احد . حاصل مضمون این ابیات جانسوز آنکه : هان اى کسى که فرزند عزیزم ، عباس ، را دیده اى که با دشمن در قتال است و آن فرزند حیدر کرار، پدر وار حمله مى کند و فرزندان دیگر على مرتضى ، که هر یک نظیر شیر شکارى هستند، در پیرامون وى رزم مى کنند، آه که به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حالیکه دست در بدن نداشته است . اى واى بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصیبتى بر فرزندانم رسید؟ اگر فرزندم عباس دست در تن داشت ، کلام کس را جرات بود که به وى نزدیک شود؟

خبردار شدن محمد حنفیه از شهادت برادرش امام حسین علیه السلام

پس از خبر «بشیر» از شهادت امام حسین علیه السلام یکپارچه به شیون در آمدند، محمد حنفیه پرسید: چه خبر است؟ یکی از غلامانش به او گفت: ای فرزند امیر مؤمنان علیه السلام! برادرت حسین به کوفه رفت و مردم به او نیرنگ زدند و پسر عمویش مسلم را کشتند و هم اکنون او و اهل حرم و بازماندگانش باز گشته اند. بشیر می گوید: «محمد حنفیه» از آمدن اهل بیت علیهم السلام خبر نداشت و نمی دانست که برادرش حسین علیه السلام به شهادت رسیده است و از آنجا که او سخت بیمار بود کسی ماجرای شهادت امام علیه السلام را به او نداده بود. چون اوضاع شهر مدینه عادی نبود و مردم پس از خبر «بشیر» از شهادت امام حسین علیه السلام یکپارچه به شیون در آمدند، محمد پرسید: چه خبر است؟ یکی از غلامانش به او گفت: ای فرزند امیر مؤمنان علیه السلام! برادرت حسین به کوفه رفت و مردم به او نیرنگ زدند و پسر عمویش مسلم را کشتند و هم اکنون او و اهل حرم و بازماندگانش باز گشته اند. محمد پرسید: پس چرا نزد من نمی آیند؟ غلام گفت: در انتظار تو هستند! پس محمد از جا برخاست و در حالی که گاه می ایستاد و گاه می نشست و می گفت لاحول ولا قوه الا بالله، به خدا من مصائب آن یعقوب را در این کار می بینم، و می گفت: اینَ اخی؟ این ثمَرةُ فؤادی؟ اینَ الحسین؟ برادرم کجاست؟ میوه دلم کجاست؟ حسین کجاست؟ به او گفتند: برادرت حسین علیه السلام بیرون مدینه در فلان مکان بار انداخته است، پس او را سوار بر اسب کردند و در حالی که گروهی در جلو حرکت می کردند او را به بیرون مدینه بردند. همین که چشم محمد به پرچم های سیاه افتاد، پرسید، این پرچم های سیاه چیست؟ گفتند: به خدا قسم! فرزندان امیه حسین را کشتند. محمد با شنیدن این خبر صیحه ای زد و از روی اسب بر زمین افتاد و از هوش رفت غلام او نزد امام سجاد علیه السلام به آمد و گفت : مولای من! عموی خود را دریاب پس امام سجاد علیه السلام راه افتاد در حالی که پارچه ای سیاه در دست داشت و اشک می ریخت و صورت خود را با آن پاک می کرد، پس کنار محمد نشست و سر او را به دامان گرفت، همین که محمد به هوش آمد به امام علیه السلام گفت : یابنَ اخی اینَ اخی؟ اینَ قُرَّة عَینی؟ اینَ نُور بَصَری اینَ ابُوک؟ اینَ خلیفة، ابی؟ اینَ اخِی الحسین؟ ای پسر برادرم! کجاست برادرم؟ کجاست نورچشمم؟ کجاست نور دیدگانم کجاست؟ پدرت کجاست؟ جانشین پدرم کجاست؟ برادرم حسین کجاست؟ امام سجاد علیه السلام پاسخ داد: اتَیتُک یتیماً عمو جان! به مدینه یتیم بازگشتیم، عمو جان! اگر برادرت حسین را می دیدی چه می کردی در حالی که طلب یاری می نمود، ولی کسی به یاری او نرفت و با لب تشنه شهید شد. محمد حنفیه برادر امام حسین علیه السلام دوباره نعره ای زد و از هوش رفت.[قصه کربلا، ص 542[.

حركت اهلبیت ازشام بجانب مدینه - پایان حضور اسرای کربلا در شام - بازگشت اهلبیت ازشام - باز گشت اهلبیت به مدینه و پایان سفر کربلا و کوفه و شام - زینب آمد شام را یکباره ویران کرد ورفت - زینب رود ازشامِ غم سوی مدینه

چون سكينه به مدینه بازگشت در منزل پدر مظلومش، خانه ‌اى كه امام سجاد (علیه‌ السلام) هميشه در آن مى‌گريست و شب و روز نمى‌شناخت اقامت گزيد و فريادش لحظه‌ اى قطع نگرديد. [موسوی مقرم، عبدالرزاق، السیّده سکینه ابنة الإمام الشهید أبی‌عبدالله الحسین (علیه ‌السلام)، ص۸۳]

او با زنان بنی هاشم لباس سياه پوشيد و مجلس عزا به پا كرد. غذايشان نيز توسط جوانمردان آل عبدالمطلب و امام سجّاد (علیه‌السلام) تهيّه مى‌شد. [برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج۲، ص۴۲۰]

خاندان رسالت پس از بازگشت از شام سه روز در كربلا عزاداری كردند. وقتى امام سجّاد (علیه‌السلام) فرمود: شترها و محمل‌ها را آماده كنيد، سكينه گريه ‌كنان، بانوان را به وداع با قبر شريف پدر طلبيد. بانوان در اطراف قبر حلقه زدند. سكينه، قبر پدر را در آغوش گرفت و گريه‌ سختى كرد و چنين مرثيه خواند: الا يا كربلاء نُودِّعُكَ جسماً ••• بلا كفنٍ ولا غسلٍ دَفينا،،،الا يا كربلاء نُودِّعُكَ روحاً ••• لأحمد و الوصى مع الأمينا ،[الدمعة الساكبه، ج۵، ص۱۶۳ ↑ تحقيقى درباره اوّل اربعين حضرت سيّدالشهدا علیه ‌السلام، ص۲۹۷] هان اى كربلا! با تو در مورد پيكرى وداع مى‌كنيم كه بدون غسل و کفن در اين مكان دفن شد. هان اى كربلا! ما همراه امين خود امام سجاد (علیه ‌السلام) با تو در مورد حسين كه روح پيامبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلم) و روح وصيّش بود وداع مى‌كنيم . شبيه اين‌ ماجرا درباره‌ رقیه (علیهاالسلام) نيز ذكر شده است. [فاضل دربندی، آقا بن عابد، اسرار الشهاده، ج۳، ص۷۱۵]

سَکینه، دختر امام حسین علیه السلام و مادرش رباب دختر امری ءالقیس است. نامش را امینه، امنیه و آمنه ذکر کرده اند و لقب وی را سکینه نهاده اند که به معنی وقار و سکون است.

سکینه همسر عبدالله اکبر، فرزند امام حسن و پسر عموی اوست که در روز عاشورا همراه امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. از زمان ولادت حضرت سکینه علیها السلام اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما با توجه به فرمایش امام حسین علیه السلام خطاب به وی که فرمود: «تو بهترین بانوانی!» در می یابیم که وی در کربلا بانویی رشیده بوده و بین ده تا سیزده سال، سن داشته است.(حضرت سکینه و...، علاّمه مقرّم، ص 262) ،

آن حضرت حدود هفتاد سال عمر کرد و در سال 117 ق. در مدینه و بنابر قولی در راه حجّ عمره از دنیا رفت.(حضرت سکینه و...، علاّمه مقرّم، ص ۲۶۳)

رباب که از بهترین زنان عصر خویش بود، نزد امام حسین علیه السلام منزلتی عظیم داشت و شدّت علاقه امام به وی، به قدری بود که حضرت فرمود:

«من خانه ای را که سکینه و رباب در آن ساکنند، دوست دارم. علاقه مند به ایشان هستم و مال خود را برایشان خرج می کنم.»(محدّثات شیعه، دکتر غروی نایینی، ص 210)

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «هنگامی که امام حسین علیه السلام شهید شد، همسر آن حضرت، رباب، برایش مجلس سوگواری برپا نمود و همراه زنان و خدمتگزارانش چنان گریه کرد که اشک چشمانش خشک گردید.»(تذکرةالخواص، ص 150)

مورخان درباره ازدواج سکینه اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام حسین(ع) سکینه را به ازدواج پسر عمویش عبدالله بن حسن درآورد؛[بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۹۵؛ اصفهانی، الاغانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۶، ص۳۶۶]

اماشیخ مفید، عبدالله بن حسن را در زمان واقعه کربلا کودکی که به سن بلوغ و ازدواج نرسیده، توصیف می‌کند.[مفید، الارشاد، ۱۳۸۰ش، ص۴۶۵]

برخی مورخان معتقدند قبل از آن که ازدواج آنان به زفاف بینجامد، عبدالله در واقعه کربلا به شهادت رسید.[مغربی، شرح الاخبار، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۱۸۰-۱۸۱؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۶۹، ص۲۰۵؛ طبرسی، اعلام الوری، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص۴۱۸]

سکینه دختر امام حسین(ع) را از باهوش‌ترین، زیباترین، خوش اخلاق‌ترین، باتقواترین و بزرگ زنان زمانه خویش دانسته‌اند.[زرکلی، الاعلام، ۱۹۸۹م، ج۳، ص۱۰۶؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۳۹۴؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ۲۰۰۰م، ص۱۸۲؛ امین، اعیان الشیعه، ۱۴۲۰ق، ج۱۱، ص۲۵۷]

امام حسین(ع) سکینه را بنده‌ ای غرق در ذات الهی معرفی کرده که نشان دهنده فضل و کمال اوست.[المقرم، مقتل الحسین علیه‌السلام، ۱۹۷۹م، ص۳۴۹]

سخاوت سکینه نیز در کتب تاریخی مورد اشاره قرار گرفته است. او هزینه سفر حج برادرش امام سجاد(ع) را پرداخته است.[صفدی، الوافی بالوفیات، ۲۰۰۰م، ج۱۵، ص۱۸۳]

علی بن عیسی اربلی، در کشف الغمه فی معرفه الائمه برای حسین بن علی از چهار دختر (زینب، سکینه و فاطمه) یاد کرده است که احتمالاً دختر چهارم همان رقیه بنت حسین باشد.[وکیلی، «رقیه بنت الحسین»، دانشنامه جهان اسلام،۲۰:۲۴۴–۲۴۵. بیضون، موسوعة کربلاء، ۲:۳۵۹]


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: اهلبیت ازشام تامدینه

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۴ | 16:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اظهار پشیمانی یزید وعزاداری اهلبیت و بازگشت به مدینه

هرچند که یزید پس از گذشت سه روز ازحضوراهلبیت در شام در ظاهر هم که شده اظهارندامت کرد ، اما ابن زیادچی؟! عمرسعدچی؟! شمروسنان وخولی وانس و... و... و... هیچیک اظهار نامت ظاهری هم نکردند بلکه افتخار هم میکردند! آل زیاد و آل ابى‌سفیان و بنی‌امیه و ولید بن عتبه و زیاد بن ابیه و عبید‌الله بن زیاد و عمر بن سعد بن ابی ‌وقاص و شمر بن ذی‌ الجوشن و شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و حرملة بن کاهل و سنان و عمرو بن حجاج زبیدی و عبدالله بن زهیر ازدی و عروة بن قیس احمسی و عبد‌الرحمن بن ابی سبرة جعفی و حصین بن نمیر و حرمله کاهلی و منقذ بن مره عبدی و ابو‌الحتوف جعفی و مالک بن نسر کندی و عبد‌الرحمن جعفی و قشعم بن نذیر جعفی و بحر بن کعب بن تیم ‌الله و زرعة بن شریک تمیمی و صالح بن وهب مری و خولی بن یزید اصبحی و حصین بن تمیم و غیره...

وَ لَعَنَ اللهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللهُ بَنِی أُمَیةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللهُ شِمْراً ... بَنُو أُمَیةَ وَ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ اللَّعِینُ ابْنُ اللَّعِینِ ... أَبَا سُفْیانَ وَ مُعَاوِیةَ وَ یزِیدَ بْنَ مُعَاوِیةَ ... وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِی سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ "فقراتی از زیارت عاشورا" ...

وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ ... "فقراتی از زیارت عاشورا" و خدا لعنت کند آن مردمی را که از امرای‌ ظلم و جور«یزید وابن زیاد وعمرسعد و شمرو...باسلسله مراتب» برای کشتن شما تمکین و اطاعت کردند «و وسایل قتل و کشتن را -از قبیل اسب و سلاح و خنجر و شمشیر و نیزه و سپر و تیر و کمان و زره و مشک و خوراک و...- تمهید و آماده کردند»

وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ ... "فقراتی از زیارت عاشورا" و خدا لعنت کند گروهی را که اسبها«ی آنانی» را که برای جنگ با حضرت آماده شدند «اَسْرَجَتْ» زین کردند، و«اَسْرَجَتْ» لگام کردند، و«تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ» برای جنگ با تو مهیاشان کردند.

اَللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي (الَّذِينَ) جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ وَ تَابَعَتْ (تَايَعَتْ) عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً... "فقراتی از زیارت عاشورا" خدایا لعنت کن آن«عِصَابَه» قوم و طایفه اى را که «جَاهَدَت» با حسین جنگ کردند، و لعنت کن آنانی را که «شَايَعَتْ» بر قتل او قاتلین را مشایعت «بدرقه» نمودند، و لعنت کن آنانی را که «بَايَعَتْ» با آمرین به قتل بیعت کردند، و لعنت کن آنانی را که «تَابَعَتْ» از آمرین به قتل حسین متابعت کردند. بارالها همه آنها را لعنت کن .


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر

تاريخ : یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ | 14:8 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

اظهار پشیمانی یزید وعزاداری اهلبیت و بازگشت به مدینه

چون يزيد ديد به جهت کشتن ريحانه پيامبر (ص) مورد انتقاد شديد است ، پيوسته مي گفت : كاش به خاطر نگه داشتن حرمت پيامبر (ص) و مراعات قرابت وي ، رنج حسين را تحمّل مي کردم و در آن چه مي خواست حاکم مي نمودم ، هرچند و در قدرتم سستي پيش مي آمد ، خدا فرزند مرجانه را لعنت کند؛ زيرا با کشتن وي ، دشمني مرا در دل مسلمانان کاشت. مرا با فرزند مرجانه چه کار؟ خدا او را لعنت کند و بر او خشم گيرد . (تاريخ طبري 5/460)

ملّا حسين كاشفي در روضة الشّهداء آورده كه امام سجّاد (ع) از يزيد خواست قاتل پدر او را به وي تحويل دهد ،‌ تا قصاص نمايد ،‌ هر يك قتل آن جناب را به گردن ديگري انداخت ،‌ تا نوبت به شمر رسيد‌ و او يزيد را متّهم نمود. (روضة الشّهداء 368)

دكتر آيتي هم در بررسي عاشورا گوید: ابن زياد كه با مسافر بن شريح يشكري در راه شام هم سفر بود، به وي گفت: من حسين را به امر يزيد كشتم ، چون وي مرا بين دو امر مجبور كرده بود: يا حسين را بكشم و يا خودم كشته شوم . چون يزيد ديد منفور خاصّ و عامّ شده است، در صدد التيام جراحات اهل بيت علیهم السلام برآمد . از جمله اسرا را از خرابه به خانه اي نزديك قصر خودش منتقل نمود . امام سجّاد (ع) را آزادي داد كه در كوچه ها و خيابان هاي دمشق رفت وآمد کند . و بسياري از روزها آن حضرت را دعوت مي كرد كه با خودش شام يا نهار بخورد . و نيز يزيد به خاندان بني اميّه بدون استثنا دستور داد كه براي تسليت نزد بانوان بني هاشم بروند و در قصر خودش نيز سه روز براي شهداي بني هاشم مجلس سوگواري برپا نمود . (منتهي الآمال 1/ 319 ، طبري 3074)

يزيد و سه خواسته امام سجاد (ع) : روزي يزيد به امام سجّاد (ع) گفت: حاجات خود را بيان كن كه سه حاجت شما برآورده مي شود . حضرت فرمود : حاجت اوّل من آن است كه سر سيّد و مولا و پدرم حسين (ع) را به من دهي تا از او توشه بردارم و آخرين خدا حافظي را با آن بنمايم . دوّم ، آنكه دستور دهي هر چه از ما به غارت برده اند به ما برگردانند . سوّم ، آن كه اگر مي خواهي مرا بكشي ، شخصي امين همراه اهل بيت رسول خدا (ص) كن تا آن ها را به حرم جدّشان برساند . يزيد لعين گفت : امّا ديدار سر پدر هرگز براي تو ميسّر نخواهد شد ؛ و امّا من از كشتن تو درگذشتم و تو را عفو نمودم ؛ ازاين رو ، زنان شما را جز خودت كسي به مدينه نخواهد برد . و امّا آن چه از شما به غارت برده شده ، من دو برابر آن را به شما خواهم داد . امام سجّاد (ع) فرمود : ما مال تو را نخواستيم ، ما اموال خويش را خواهانيم ؛ چون بافته فاطمه دختر رسول خدا (ص) و مقنعه و گلوبند و پيراهن او در ميان آن ها بوده است . يزيد امر كرد تا اموال غارت شده را به دست آورند و آن ها را با دويست دينار طلا از مال خود به امام سجاد (ع) داد . امام سجّاد علیه السلام آن دويست دينار را گرفت و بر فقرا و مساكين تقسيم نمود. (ارشاد 2/126)

سر مقدّس اباعبدالله : محدّث قمي گويد : ميان علماي شيعه مشهوراست كه امام سجّاد (ع) سر امام حسين علیه السلام را با سر ساير شهدا به كربلا آورد و در روز اربعين به بدن ها ملحق گردانيد و اين قول به حسب روايات بعيد مي نمايد و احاديث بسيار دلالت مي كند بر آن كه مردي از شيعيان آن سر مبارك را دزديد و آورد در بالاي سر حضرت اميرالمؤمنين (ع) دفن كرد و به اين سبب در آن جا زيارت آن حضرت (ع) سنّت است. (منتهي الآمال 318)

تجهيز اهل بيت (ع) براي برگشت به مدينه : «محدّث قمي» گويد : به نقل علّامه مجلسي و ديگران يزيد اهل بيت رسالت (ع) را طلبيد و ايشان را ميان ماندن در شام با حرمت و برگشتن به مدينه با سلامت مخير گردانيد ، گفتند : اوّل مي خواهيم ما را رخصت دهي كه به ماتم و تعزيه آن امام مظلوم (ع) قيام نماييم ، گفت: آن چه مي خواهيد بكنيد ، خانه اي براي ايشان مقرر كرد و ايشان جامه هاي سياه پوشيدند و هر كه در شام بود از قريش و بني هاشم در ماتم و سوگواري با ايشان موافقت كردند و تا هفت روز بر آن جناب ندبه و زاري كردند . روز هشتم يزيد ايشان را طلبيد و نوازش و عذرخواهي نمود و تكليف ماندن شام كرد ، چون قبول نكردند ، محمل هاي مزيّن براي ايشان ترتيب داد و گفت : اين ها به عوض آن چه واقع شده . جناب امّ كلثوم فرمود: اي يزيد ، چه بسيار كم حيايي، برادران و اهل بيت مرا كشته اي ، كه جميع دنيا برابر يك موي آن ها نمي شود و مي گويي اينها عوض آنچه من كرده ام ؟ (منتهي الآمال 319 ، مستدرك الوسائل 3/327)

دلداري يزيد از امام سجّاد (ع) : چون يزيد خواست اهل بيت (ع) را به مدينه بفرستد، حضرت سجّاد علیه السلام را پيش خوانده با او خلوت كرد و در خلوت به او گفت : خدا لعنت كند پسر مرجانه (عبيدالله) را . به خدا ، اگر من با پدرت برخورد كرده بودم هيچ چيز از من نمي خواست جز آن كه به او مي دادم و به هر نيرويي كه داشتم مرگ را از او جلوگيري مي كردم؛ ولي خدا چنين مقدّر كرده بود كه ديدي ؛ و تو چون به مدينه رسيدي براي من نامه بنويس تا هرچه خواستي برايت انجام دهم . آن گاه دستور داد لباس هاي او و لباس هاي خاندانش كه در كربلا به غارت برده بودند، با لباس هايي كه خود براي آن ها آماده كرده بود پيش آن ها نهند . (طبري 5/3074 ، كامل 5/202)

فرستادن اهل بيت (ع) به مدينه : پس يزيد نعمان بن بشير را كه از اصحاب رسول خدا (ص) بود طلب كرد و گفت : تجهيز سفر كن و اسباب سفر از هر چه لازم است براي اين زنها مهيّا كن ؛ و از اهل شام مردي را كه به امانت و ديانت و صلاح و سداد موسوم باشد با جمعي از لشكر به جهت حفظ و حراست اهل بيت و ملازمت خدمت ايشان برگمار و ايشان را به جانب مدينه حركت ده ، و همراه نعمان بن بشير فرستادگاني فرستاد ؛ و دستور داد شب ها ايشان را راه برند و همه جا آنان در پيش روي باشند ؛ بدان سان كه از ديدار نيفتند و خود در پشت سر آنان حركت كنند و هر جا فروشدند ، از ايشان دور شوند و خود و همراهانش اطراف آنان باشند و جاي خود را چنان قرار دهند كه اگر يكي از آنان خواست وضو بگيرد يا قضاي حاجت كند از آنان شرم نكند . پس آن فرستادگان با نعمان بن بشير به همراهي آنان بيامدند و پيوسته آنها را در راه فرود آورده و چنانچه يزيد سفارش كرده بود ، با آنان مدارا كرده و مراعاتشان نمودند تا به مدينه درآمدند . (کتاب امام حسین علیه السلام دکتر رحمت الله قاضیان(

اظهار پشيماني يزيد و لعنت ابن زياد

يزيد ناچار شد از كاري كه در قبال سيدالشهدا حسين بن علي بن ابي طالب (ع) و ياران بزرگوار و با وفايش انجام داده اظهار پشيماني كند. او كارگزار خود در كوفه يعني عبيدالله زياد را لعنت مي كرد و اين به چند سبب بود : 1. بيزاري عامه ي مردم: به طوري كه شنيد مردم با او دشمن شده، او را لعن مي كنند و دشنام مي دهند. اين بيزاري عموم مسلمانان را شامل مي شد؛ آنجا كه شخص يزيد با صراحت مي گويد: «خداوند پسر مرجانه را لعنت كند! او كاري كرد كه مسلمانان با من دشمني كنند و بذر كينه ي مرا در دلهايشان كاشت» [تذکرة الخواص، ص 265] .«خداوند پسر مرجانه را لعنت كند... ابن زياد بذر كينه مرا در دل خوب و بد و نيكوكار و تبهكار كاشت» [تذکرة الخواص، ص 261] . جلال الدين سيوطي گويد: «پس از كشته شدن حسين (ع) و يارانش، ابن زياد سرهاشان را نزد يزيد فرستاد. او نخست از قتل آنان خوشحال شد، اما پس از آنكه مسلمانان از وي بيزاري جستند و مردم با او دشمني ورزيدند، پشيمان شد؛ و مردم حق داشتند كه با او دشمني كنند» [تاريخ الخلفاء، ص 166 ] . شيخ صبان گويد: «پس از آنكه مسلمانان بر اين كار از وي بيزاري جستند و جهانيان با او دشمني ورزيدند، پشيمان شد» [اسعاف الراغبين، ص 188] . 2. بيزاري خاص : الف) بزرگان شام: سبط بن جوزي گويد: «پس از آنكه يزيد، آن رفتار را نسبت به سر حسين (ع) انجام داد، بزرگان شام چهره شان دگرگون شد و از كارش بيزاري جستند» [عبرات المصطفين، ج 2، ص 284، به نقل از مرآة الزمان، ص 100 ] . ب) لشكر يزيد: ابن جوزي از مجاهد - پس از ذكر مثل زدن يزيد به اشعار ابن زبعري - نقل مي كند: در اين اشعار نفاق ورزيده است. وانگهي به خدا سوگند هيچ كس در سپاه او نماند مگر آنكه او را ترك گفت؛ يعني بر او عيب گرفتند و نكوهشش كردند» [الرد علي المتعصب العنيد، ص 47؛ و ر. ک: البداية و النهاية، ج 8، ص 192] . ج) بيزاري خانواده يزيد: در اين باره پيشتر بحث گرديد . به اين ترتيب روشن شد كه اظهار ندامت يزيد و لعن پسر مرجانه تنها از بيم زوال حكومتش و نابودي خودش بود و چيزي جز مكر و فريب و دروغ نبود. اين روح واقعيت است؛ گرچه رواياتي داريم كه به برخي جنبه هاي ظاهري اين موضوع پرداخته است، با وجود اين برخي موارد توسط دوستداران بني اميه در آنها راه يافته است كه ناگزير بايد بدانها توجه داشت، و سره را از ناسره باز شناخت. ابن اثير گويد: «و گويند: چون سر حسين به يزيد رسيد، وضعيت ابن زياد نزد او نيكو شد و بر عطايش افزود، به او جايزه داد و از كرده اش شادمان گرديد. اما اندكي بعد، از دشمني مردم نسبت به خود و لعن و دشنام آنان باخبر شد و از كشتن حسين (ع) پشيمان گرديد. او مي گفت: چه مي شد اگر براي رعايت احترام رسول خدا (ص) و رعايت حق خويشاوندي حسين (ع)، اذيت را تحمل مي كردم و حسين را در خانه ي خودم جاي مي دادم و آنچه حكم مي كرد به او مي دادم، هر چند اين كار موجب سستي سلطنتم مي شد! و اين كار را بخاطر رسول خدا (ص) و رعايت حق خاندان وي انجام مي دادم. خداوند پسر مرجانه را لعنت كند! در حالي كه [حسين] از او خواست كه دستش را در دست من بگذارد، يا به يكي از مرزها برود تا خداوند او را بميراند، نپذيرفت و او را به قتل رساند؛ و مرا با كشتن او مورد دشمني مسلمانان قرار داد و در دلهاشان بذر دشمني كاشت. در نتيجه نيكوكار و تبهكار به خاطر عظمت قتل حسين (ع) به دست من، با من دشمن شدند. مرا با پسر مرجانه چه كار. خداوند او را لعنت كند و بر او خشم گيرد» [الکامل في التاريخ، ج 4، ص 87؛ نيز ر. ک: تذکرة الخواص، ص 265؛ سير اعلام انبلاء، ج 3، ص 37؛ تاريخ الاسلام، ص 20] .

درنگ و ملاحظه

1. یزيد اعتراف دارد به اينكه پشيماني او ناشي از كينه و دشمني مسلمانان نسبت به وي پس از كشتن امام حسين (ع) بوده است؛ و گرنه چرا بايد نخست شادماني و سرور داشته باشد و پس از آن پشيماني حاصل شود . 2. اينكه مي گويد: «آنچه او حكم مي كرد به او مي دادم، هر چند كه اين كار موجب سستي سلطنتم مي شد»، واقعيت آن است كه امام (ع) معتقد به عدم مشروعيت حكومتش بود و رسول خدا (ص) نيز تصريح فرموده است كه «خلافت بر آل ابوسفيان حرام است». [بحارالانوار، ج 45، ص 326] . بنابراين هدف امام [حسين] (ع) كندن بنياد حكومت و سلطنتش بود؛ و بس. در آن صورت حكومتش حتي ضعيف هم باقي نمي ماند . 3. اما اينكه مي گويد: «و از او خواست كه دستش را در دست من بگذارد»، «اين نيز يكي از دروغهاي فراوان خود يزيد يا از ساخته هاي ياوران اوست. و گرنه امام شهيد موضع استوار خويش را چنين اعلام كرد: «نه به خدا سوگند، من نه با شما دست مي دهم و نه در برابر شما اظهار بندگي مي كنم». [بحارالانوار، ج 45، ص 7] و نيز فرمود: «آگاه باشيد كه فرومايه ي فرومايه زاده مرا ميان كشتن و ذلت مخير كرده است و ذلت پذيري از من دور است». [الاحتجاج، ج 2، ص 99؛ به نقل از آن بحارالانوار، ج 45، ص 83] . 4. اما لعنت كردن ابن مرجانه؛ به فرض صحت چنين چيزي تنها جنبه ي صوري و نمايشي داشته است، زيرا كه پيش از اين گفتيم كه خود يزيد پس از شهادت حسين (ع) او را فراخواند و از او تشكر كرد و با او شراب نوشيد. [ر. ک: فصل «قتل حسين (ع) به وسيله يزيد و رضايت او به اين کار»] پاسخ اينكه گفته اند بر ابن زياد خشم گرفت و نيت قتل او را كرد [تذکرة الخواص، ص 265، به نقل از تاريخ ابن‏جرير] نيز همين است. دليلش هم اين است كه پس از آن هيچ كاري به جز سپاسگزاري از او نكرد . از همين قبيل است نقل ابن جوزي از واقدي كه گفته است: «چون سرها را نزد وي آوردند گفت: سميه ميان من و ابا عبدالله جدايي افكند و موجب قطع رحم گرديد! اگر من نزد او بودم از او در مي گذشتم! اما خداوند كار انجام شدني را بايد انجام دهد. اي حسين، خدايت رحمت كند! تو را مردي كشت كه حق ارحام را نشناخت». [تذکرة الخواص، ص 261] ولي ما با شواهد محكم و ذكر اعترافهاي گوناگون ثابت كرديم كه خود او به قتل حسين (ع) فرمان داد. [ر. ک: مبحث «کشتن امام حسين (ع)» در همين کتاب] اما آن خبيث مي خواست شانه خالي كند و از بيم اينكه مردم بر او بشورند، كشتن امام حسين (ع) را به گردن فاسقي مثل خودش افكند . اين جاي بسي شگفتي است كه مي بينيم كساني مي خواهند يزيد را از اين جنايت زشت تبرئه كنند؛ ولي با اين كار، خود را آلوده ساخته اند. از جمله ي اينان صاحب خطط الشام است، آنجا كه مي گويد: «اشتباه ابن زياد در قتل حسين (ع) و اسير كردن خاندان پاكش، بزرگترين وسيله براي بردن آبروي يزيد و خاندان يزيد فراهم آورد. آنها اين تهمت ها را به او زدند و از كرامتش كاستند با آنكه او در حكومت داراي چون گسترش كشورگشايي و جنگ با دشمنان رومي، به شيوه ي پدرش رفتار مي كرد». [خطط الشام، ج 1، ص 113] . آري او به روش پدرش عمل كرد؛ و بلكه در بي عدالتي و ظلم و ستم و سركشي و ايستادن در برابر حق و كشتن خاندان پاك پيامبر (ص) از او نيز پيش افتاد و با پاي خودش به سوي عذاب پروردگار جهانيان رفت . در اين صورت، هيچ كس نمي تواند اهداف واقعي خود را با اشتباه خواندن كار ابن زياد پنهان كند. چرا كه در كار ابن زياد چيزي جز پياده ساختن دستور يزيد نبوده است؛ و پنهان شدن پشت مسأله كشورگشايي - در راستاي ياري رساني به ستمكاري چون يزيد - مشكلي را حل نمي كند . شايد نويسنده ي «خطط الشام»، واقعه ي حره و كشتار مردم مدينه و ويران كردن كعبه را از جمله فتوحات يزيد قلمداد مي كند! سخن را با نقلي از محمد بن ابي طالب به پايان مي بريم كه گفته است: خداوند يزيد و پدرش و دو جد او و برادرش و پيروان و دوستانش را لعنت كند؛ در آن هنگام كه با چوب خيزران بر لب و دندان حسين (ع) مي زد و به شعر ابن زبعري مثل مي زد.. و آن هنگامي كه در برابر پرسش مرد شامي با زينب (س) به درشتي و زشتي سخن گفت... و به حسين بن علي (ع) گفت: پدرت و جدت قصد رسيدن به حكومت را داشتند. پس خداي را شكر كه آن دو را كشت و خونشان را ريخت... او سر حسين (ع) را بر دروازه ي شهري كه مردماني ستمگر داشت - يعني دمشق - نصب كرد؛ و فرزندان پيامبر را همانند اسيران ترك و روم بر پلكان مسجد نگه داشت. سپس آنان را در سرايي جاي داد كه نه از گرما حفظشان مي كرد و نه از سرما به طوري كه صورتهايشان پوست انداخت و رنگهايشان تغيير كرد. او به خطيب خود فرمان داد كه منبر رود و مردم را از بدي هاي اميرمؤمنان و حسين (ع) خبر دهد؛ و كارهايي از اين قبيل. سپس خودش ابن زياد را لعنت مي كند و از كارش بيزاري مي جويد و از كردار او شانه خالي مي كند. آيا كار آن ملعون جز به فرمان وي و ترساندنش از مخالفت با خودش بود؟ دليل اينكه آن لعين خونهاي اهل بيت (ع) را ريخت تنها اين بود كه يزيد او را با سخنانش ترساند و در نامه اي كه هنگام دادن حكومت كوفه برايش فرستاد، او را بر قتل حسين (ع) تشويق كرد؛ و به او فرمان داد كه در راه حسين (ع) كمين بگذارد و راهها را بر او ببندد. او در نامه اش به ابن زياد گفت: «در ميان روزگاران روزگار تو به حسين (ع) مبتلا شده است و در اين نوبت يا آزاد مي شوي و يا مانند بردگان به خدمت گرفته مي شوي، پس به تهمت زندان كن و به گمان بكش...» اظهار بيزاري آن لعين از كار ابن زياد از بيم برپايي فتنه و تظاهر نزد عامه مردم بود. زيرا كه مردم همه ي كارها و رفتار فجيع او را زشت شمردند و از كار او ناراضي بودند. به ويژه آن صحابه و تابعاني كه در زمان او زنده بودند؛ مانند سهل بن سعد ساعدي، منهال بن عمرو، نعمان بن بشير و ابو برزه ي اسلمي كه شنيده و ديده بودند كه چگونه پيامبر (ص) او و برادرش را احترام مي كند. همين طور، همه ي ارباب مذاهب از يهود و نصارا... هيچ يك از مسلمانان در سرزمينهاي اسلامي از كار او راضي نبود؛ مگر آن دسته از پيروان
خاندان ابوسفيان كه نفاق در دلهايشان ريشه دوانده بود. حتي بيشتر خاندان و زنان و عموزاده هايش از اين كار ناراضي بودند». [
تسلية المجالس، ج 2، ص 400 با تلخيص] .

اظهارات یزید درباره عبید الله بن زیاد

یزید پس از مشاهده واکنش‌های منفی مردم، از قتل امام حسین ابراز پشیمانی کرد و گفت که اگر او در آن زمان حاضر بود، هرگز اجازه نمی‌داد چنین فاجعه ‌ای رخ دهد. او حتی بیان کرد که حاضر بود برای نجات امام حسین برخی از فرزندان خود را فدا کند. این اظهارات نشان می‌دهد که یزید به مرور زمان از عواقب این واقعه آگاه شد و تلاش کرد تا خود را از مسئولیت آن مبرا کند . الكامل في التاريخ‏ جلد : 4 صفحه : 87

لعن الله ابن مرجانة، فانه اخرجه و اضطره، و قد كان ساله ان يخلى سبيله و يرجع فلم يفعل، او يضع يده في يدي، او يلحق بثغر من ثغور المسلمين حتى يتوفاه الله عز و جل فلم يفعل، فأبى ذلك و رده عليه و قتله، فبغضنى بقتله الى المسلمين، و زرع لي في قلوبهم العداوة، فبغضنى البر و الفاجر، بما استعظم الناس من قتلى حسينا، ما لي و لابن مرجانة لعنه الله و غضب عليه . تاریخ الطبري، ج 5، ص 506

یزید در گفتگوهایی که پس از واقعه کربلا داشت، عبید الله بن زیاد را مورد لعن و نفرین قرار داد و او را مسئول اصلی این فاجعه دانست. یزید اظهار کرد که اگر عبید الله به درخواست امام حسین برای بازگشت یا امان دادن پاسخ مثبت می‌داد، این واقعه رخ نمی‌داد. او همچنین بیان کرد که این اقدام عبید الله باعث شد تا مردم نسبت به او نفرت پیدا کنند و این نفرت در دل همه، چه نیکوکار و چه بدکار، ریشه بدواند . الكامل في التاريخ‏ جلد : 4 صفحه : 87

لعن عبید الله بن زیاد توسط یزید بن معاویه نشان‌دهنده تغییر موضع او پس از واقعه کربلا است. اگرچه یزید در ابتدا از این واقعه اظهار خوشحالی کرده بود، اما با مشاهده نفرت عمومی و عواقب این جنایت، سعی کرد تا خود را از مسئولیت آن دور نگه دارد. این واقعه نه تنها تأثیر عمیقی بر تاریخ اسلام گذاشت، بلکه نفرت مردم را نسبت به بنی‌امیه افزایش داد و زمینه ‌ساز قیام‌های بعدی شد . تاریخ الطبري جلد : 5 صفحه : 506


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ | 14:7 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

عزاداری اهل بیت امام حسین علیه السلام بعد از واقعه کربلا

سوگواری‌ زنان اهل بیت در عزای امام حسین علیه ‌السّلام، یکی از اقدامات بسیار تأثیرگذاری بود که پس از حادثه دل ‌خراش کربلا از سوی زنان اهل بیت (علیهم ‌السلام) انجام گرفت، و تأثیر شگرفی در تداوم مبارزه، پاسداشت نهضت حسینی و بیداری عمومی ‌شهرهای اسلامی ‌داشت. این عزاداری‌ها که از آغازین دقائق شهادت امام (علیه‌ السلام) و با حضور زنان اهل بیت (علیهم ‌السلام) در کنار اجساد عزیزانشان آغاز شد، تا بازگشت اسرا به مدینه ادامه یافت و موجب شدند تا یاد و خاطره واقعه عاشورا و مصائب اهل بیت در تاریخ ثبت شود و راه و هدف امام حسین (علیه‌ السّلام) از تحریف و وارونه سازی محفوظ بماند و پیام آن به درستی به جامعه منتقل شود.

یکی از اقدامات کارساز و بسیار تأثیرگذاری که پس از واقعه کربلا از سوی زنان اهل بیت (علیهم ‌السلام) انجام گرفت، اقامه مجالس عزا بود که تأثیر شگرف آن در بیداری عمومی ‌جوامع اسلامی ‌رخ نمود. این عزاداری‌ها که از آغازین دقائق شهادت امام علیه ‌السلام و با حضور زنان اهل بیت علیهم ‌السلام در کنار اجساد عزیزانشان آغاز شد، [۱] [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] [۷] . تا بازگشت اسرا به مدینه ادامه یافت. سوگواری‌های زنان اهل بیت آن چنان موثر بود که حتی در کاخ یزید، مجلس عزای حسینی به پا شد.[۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] . پس از بازگشت کاروان اسرای کربلا به مدینه نیز، بانوان بنی‌هاشم برای زنده نگاه داشتن یاد شهدای کربلا، پیوسته در ماتم و عزا بودند. حضرت زینب سلام ‌الله‌علیها در عزای برادر و اهل بیت و فرزندان و اصحاب او مداوم گریه می‌کرد و این وضعیت برای ایشان بود تا پس از دو سال به ملکوت اعلی پیوست.[۱۳] . همسر امام حسین علیه ‌السّلام برای آن حضرت ماتم به پا کرد و گریست و زنان و خادمان نیز آنقدر گریه کردند که اشکهایشان تمام شد.[۱۴] . او پس از واقعه کربلا هرگز زیر سقفی ننشست و بعد از یک سال، از شدت حـزن و‌ اندوه در گذشت.[۱۵] [۱۶] [۱۷] [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱] . ‌ام البنین نیز پس از واقعه عاشورا، در خانه ‌اش با حضور زنان بنی‌هاشم مجلس سوگواری برپا می‌کرد.[۲۲] . و هر روز به بقیع می‌رفت و سروده‌هایی را که خود در رثای عباس سروده بود، می‌خواند و دردمندانه می‌گریست. [۲۳] [۲۴] [۲۵]

شیون در مجلس یزید

یکی از صحنه‌های دلخراش مجلس یزید، صحنه ‌ای بود که سر امام حسین علیه ‌السلام را در تشت طلا گذاشته بودند[۴۸] [۴۹] [۵۰] [۵۱] [۵۲] [۵۳] [۵۴] [۵۵] . و یزید در نهایت قساوت با چوب دستی به دندان‌های پیشین امام می‌زد[۵۶] [۵۷] [۵۸] [۵۹] [۶۰] . و سر و صورت او را وارسی می‌کرد.[۶۱] . منابع تاریخی در ادامه ماجرا چنین نوشته ‌اند: یزید زنان را در پشت سر خود قرار داد، و سکینه و فاطمه دختران امام حسین (علیه‌ السلام) از پشت سر یزید گردن می‌کشیدند تا شاید بتوانند سر پدر بزرگوارشان را ببینند؛ اما یزید سعی می‌کرد مانع دیدن آنان شود. وقتی آن دو دختر سر پدر را دیدند، فریادی کشیدند که در پی آن، زنان یزید و دختران معاویه صدا به شیون و زاری برآوردند.[۶۲] [۶۳] [۶۴] [۶۵] [۶۶] [۶۷] . در خبری آمده است که سکینه دختر حسین درباره یزید گفت: وَاللَّهِ ما رَأَيتُ أقسى‌ قَلباً مِن يَزيدَ، ولا رَأَيتُ كافِراً ولا مُشرِكاً شَرّاً مِنهُ ولا أجفى‌ مِنهُ ؛ به خدا قسم سنگدل ‌تر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکی بدتر از او نیافتم. [۶۸] . حضرت زینب کبری سلام ‌الله‌علیها نیز هنگامی که چشمش به سر افتاد، گریبان چاک کرد و با ناله‌ ای غم‌انگیز و جانسوز فریاد زد: ای حسین من! ‌ای حبیب رسول خدا! ‌ای زاده مکه و منا! ‌ ای پسر فاطمه زهرا سرور زنان! ‌ای فرزند دختر مصطفی! راوی می‌گوید: به خدا قسم از گریه حضرت زینب تمام حاضران جز یزید به گریه افتادند. [۶۹] [۷۰] [۷۱] . آنگاه یکی از زنان بنی‌هاشم که در خانه یزید زندگی می‌کرد برای امام حسین این‌گونه به مرثیه ‌خوانی پرداخت: يا حُسَيناه ! يا حَبيباه ! يا سَيِّداه ! يا سَيِّدَ أهلِ بَيتاه! يَابنَ مُحَمَّداه! يا رَبيعَ الأَرامِلِ وَاليَتامى‌! يا قَتيلَ أولادِ الأَدعِياءِ!؛ ‌آه ای حسین! وای‌ ای حبیب! آخ‌ ای مولا! ‌ای سرور اهل بیت! ‌ای پسر محمد! ‌ای پناه و امید پیرزنان و یتیمان! ‌ای کسی که به دست فرزندان انسان‌های پست کشته شدی![۷۲] [۷۳] [۷۴]

عزاداری در خرابه شام

محلّ اقامت زنان اهل بیت در شام، خرابه‌ ای بود که یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل‌ بیت (علیهم ‌السّلام)، آنان را در آن، جای داده بود.[۷۵] [۷۶] [۷۷] [۷۸] [۷۹] [۸۰] . شیخ صدوق می‌گوید: این بازداشتگاه، زندانی بود که اسیران، در آن از نظر سرما و گرما آزار می‌دیدند. به طوری که صورت‌هایشان پوست‌ انداخته بود.[۸۱] [۸۲] [۸۳] [۸۴] [۸۵][۸۶] [۸۷] [۸۸] . حضرت زینب کبری (سلام‌ الله‌علیها) و ام کلثوم (سلام ‌الله‌علیها) با تشکیل مجلس عزا در خرابه شام، جزئیات شهادت امام (علیه‌ السّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آن‌ها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح می‌کرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند، همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیه ‌السّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلی‌ الله‌علیه ‌و‌آله ‌وسلّم) را می‌بوسیدند و گریه و زاری می‌کردند. این برنامه بنابر نقلی هفت و به نقلی سه روز ادامه داشت. [۸۹] [۹۰] [۹۱] [۹۲] [۹۳] .

عزاداری در خانه یزید

بر اساس برخی گزارشات به دستور یزید زنان اهل بیت را به بخش زنانه ببرند و به زنان خاندان ابو سفیان، فرمان داد که برای حسین (علیه ‌السّلام) سه روز سوگواری کنند. ابن سعد در کتاب الطبقات الکبری در خبری می‌نویسد : امَرَ یَزیدُ بِالنِّساءِ، فَاُدخِلنَ عَلی نِسائِهِ، وامَرَ نِساءَ آلِ ابی سُفیانَ، فَاَقَمنَ المَاتَمَ عَلَی الحُسَینِ (علیه‌ السّلام) ثَلاثَةَ ایّامٍ، فَما بَقِیَت مِنهُنَّ امرَاَةٌ الّا تَلَقَّتنا تَبکی وتَنتَحِبُ، ونُحنَ عَلی حُسَینٍ (علیه‌ السّلام) ثَلاثا، وبَکَت اُمُّ کُلثومٍ بِنتُ عَبدِ اللّه ِ بنِ عامِرِ بنِ کُرَیزٍ عَلی حُسَینٍ علیه السلام، وهِیَ یَومَئِذٍ عِندَ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ. فَقالَ یَزیدُ: حُقَّ لَها ان تُعوِلَ عَلی کَبیرِ قُرَیشٍ وسَیِّدِها. یزید دستور داد که زنان را به بخش زنانه ببرند و به زنان خاندان ابو سفیان، فرمان داد که برای حسین (علیه ‌السّلام) سه روز سوگواری کنند. هیچ زنی از آنان نمانْد، مگر این که دیدم می‌گریست و شیون می‌کرد و برای حسین (علیه ‌السّلام) نوحه سرایی می‌نمود، تا سه روز. اُمّ کلثوم، دختر عبداللّه بن عامر بن کُرَیز ـ که در آن وقت، همسر یزید بود ـ بر حسین (علیه ‌السّلام) گریست. یزید گفت: حق دارد که بر بزرگ و سَرور قریش، مویه کند. [۹۴] [۹۵] [۹۶] [۹۷] . جالب این ‌که حتی زمانی هم که یزید مجبور به بازگشت اسرا به مدینه شد و حرم رسول خدا صلی ‌الله‌علیه ‌و‌آله ‌و‌سلم را فرا خواند و به آن‌ها گفت: «چه کاری را بیش‌تر دوست دارید، ماندن نزد من یا رفتن به مدینه؟» آنان تشکیل مجلس عزا را پیش کشیدند و گفتند: «پیش از هر چیز دوست داریم که برای حسین (علیه ‌السلام) نوحه ‌سرایی کنیم». یزید نیز دستور داد تا خانه‌ هایی را در دمشق برایشان خالی کردند و همه ‌هاشمیان و قریشیان برای حسین (علیه‌ السلام) جامه سیاه پوشیدند و بنا بر نقلی هفت روز عزاداری کردند.[۹۸][۹۹] [۱۰۰] . بر اساس گزارش طبری یزید فرمان داد که زنان اهل بیت به خانه‌ای جداگانه وارد شوند و هر چه لازمشان است، برایشان تهیّه کنند و برادرشان علی بن الحسین (زین العابدین) (علیه‌ السّلام) هم در همان خانه ‌ای که آنان هستند، همراهشان باشد. زنان، بیرون رفتند تا وارد خانه یزید شدند و هیچ زنی از خاندان معاویه نمانْد، مگر این که به استقبالشان آمد، در حالی که می‌گریست و بر حسین علیه‌ السّلام نوحه سرایی می‌کرد. آنان، سه روز، برای حسین علیه ‌السّلام به نوحه سرایی پرداختند . عن فاطمة بنت علیّ علیه‌ السّلام ـ فی ذِکرِ امرِ یَزیدَ بِتَجهیزِ السَّبایا ودُخول: قالَ یَزیدُ بنُ مُعاوِیَةَ: یا نُعمانَ بنَ بَشیرٍ، جَهِّزهُم بِما یُصلِحُهُم، وَابعَث مَعَهُم رَجُلاً مِن اهلِ الشّامِ امینا صالِحا، وَابعَث مَعَهُ خَیلاً واعوانا، فَیَسیرَ بِهِم الَی المَدینَةِ، ثُمَّ امَرَ بِالنِّسوَةِ ان یُنزَلنَ فی دارٍ عَلی حِدَةٍ، مَعَهُنَّ ما یُصلِحُهُنَّ، واخوهُنَّ مَعَهُنَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ (علیه‌ السّلام) فِی الدّارِ الَّتی هُنَّ فیها. قالَ: فَخَرَجنَ حَتّی دَخَلنَ دارَ یَزیدَ، فَلَم تَبقَ مِن آلِ مُعاوِیَةَ امرَاَةٌ الَا استَقبَلَتهُنَّ تَبکی وتَنوحُ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام، فَاَقاموا عَلَیهِ المَناحَةَ ثَلاثا. [۱۰۱] [۱۰۲] [۱۰۳][۱۰۴] . کار به جایی کشیده شد که یزید نیز از روی ریا و به ناچار در برابر مردم برای شهادت امام (علیه ‌السلام) گریه می‌کرد و مردم نیز هم‌صدا با او می‌گریستند.[۱۰۵]

بر اساس برخی گزارشات به دستور یزید زنان اهل بیت را به بخش زنانه بردند و زنان خاندان ابو سفیان، برای حسین (علیه‌ السّلام) سه روز سوگواری کنند. ابن سعد در کتاب الطبقات الکبری در خبری می‌نویسد: امَرَ یَزیدُ بِالنِّساءِ، فَاُدخِلنَ عَلی نِسائِهِ، وامَرَ نِساءَ آلِ ابی سُفیانَ، فَاَقَمنَ المَاتَمَ عَلَی الحُسَینِ (علیه ‌السّلام) ثَلاثَةَ ایّامٍ، فَما بَقِیَت مِنهُنَّ امرَاَةٌ الّا تَلَقَّتنا تَبکی وتَنتَحِبُ، ونُحنَ عَلی حُسَینٍ (علیه‌ السّلام) ثَلاثا، وبَکَت اُمُّ کُلثومٍ بِنتُ عَبدِ اللّه ِ بنِ عامِرِ بنِ کُرَیزٍ عَلی حُسَینٍ علیه السلام، وهِیَ یَومَئِذٍ عِندَ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ. فَقالَ یَزیدُ: حُقَّ لَها ان تُعوِلَ عَلی کَبیرِ قُرَیشٍ وسَیِّدِها. یزید دستور داد که زنان را به بخش زنانه ببرند و به زنان خاندان ابو سفیان، فرمان داد که برای حسین (علیه‌ السّلام) سه روز سوگواری کنند. هیچ زنی از آنان نمانْد، مگر این که دیدم می‌گریست و شیون می‌کرد و برای حسین (علیه ‌السّلام) نوحه سرایی می‌نمود، تا سه روز. اُمّ کلثوم، دختر عبداللّه بن عامر بن کُرَیز ـ که در آن وقت، همسر یزید بود ـ بر حسین (علیه‌ السّلام) گریست. یزید گفت: حق دارد که بر بزرگ و سَرور قریش، مویه کند. [۱] [۲][۳] [۴] . جالب این‌که حتی زمانی هم که یزید مجبور به بازگشت اسرا به مدینه شد و حرم رسول خدا صلی ‌الله‌علیه ‌و‌آله ‌و‌سلم را فرا خواند و به آن‌ها گفت: چه کاری را بیش‌تر دوست دارید، ماندن نزد من یا رفتن به مدینه؟ آنان تشکیل مجلس عزا را پیش کشیدند و گفتند: پیش از هر چیز دوست داریم که برای حسین (علیه ‌السلام) نوحه ‌سرایی کنیم . یزید نیز دستور داد تا خانه‌هایی را در دمشق برایشان خالی کردند و همه ‌هاشمیان و قریشیان برای حسین (علیه ‌السلام) جامه سیاه پوشیدند و بنا بر نقلی هفت روز عزاداری کردند.[۵] [۶] [۷] . بر اساس گزارش طبری یزید فرمان داد که زنان اهل بیت به خانه ‌ای جداگانه وارد شوند و هر چه لازمشان است، برایشان تهیّه کنند و برادرشان علی بن الحسین علیه‌ السّلام هم در همان خانه ‌ای که آنان هستند، همراهشان باشد. زنان، بیرون رفتند تا وارد خانه یزید شدند و هیچ زنی از خاندان معاویه نمانْد، مگر این که به استقبالشان آمد، در حالی که می‌گریست و بر حسین علیه ‌السّلام نوحه سرایی می‌کرد. آنان، سه روز، برای حسین علیه ‌السّلام به نوحه سرایی پرداختند.
عن فاطمة بنت علیّ علیه ‌السّلام ـ فی ذِکرِ امرِ یَزیدَ بِتَجهیزِ السَّبایا ودُخول: قالَ یَزیدُ بنُ مُعاوِیَةَ: یا نُعمانَ بنَ بَشیرٍ، جَهِّزهُم بِما یُصلِحُهُم، وَابعَث مَعَهُم رَجُلاً مِن اهلِ الشّامِ امینا صالِحا، وَابعَث مَعَهُ خَیلاً واعوانا، فَیَسیرَ بِهِم الَی المَدینَةِ، ثُمَّ امَرَ بِالنِّسوَةِ ان یُنزَلنَ فی دارٍ عَلی حِدَةٍ، مَعَهُنَّ ما یُصلِحُهُنَّ، واخوهُنَّ مَعَهُنَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ (علیه ‌السّلام) فِی الدّارِ الَّتی هُنَّ فیها. قالَ: فَخَرَجنَ حَتّی دَخَلنَ دارَ یَزیدَ، فَلَم تَبقَ مِن آلِ مُعاوِیَةَ امرَاَةٌ الَا استَقبَلَتهُنَّ تَبکی وتَنوحُ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام، فَاَقاموا عَلَیهِ المَناحَةَ ثَلاثا. [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] . کار به جایی کشیده شد که یزید نیز از روی ریا و به ناچار در برابر مردم برای شهادت امام (علیه ‌السلام) گریه می‌کرد و مردم نیز هم‌صدا با او می‌گریستند.[۱۲] . شیخ مفید می‌نویسد: یزید دستور داد زنان را در خانه ‌ای جداگانه در آورند و علی بن حسین (علیه‌ السّلام) نیز نزد ایشان باشد. پس خانه ‌ای چسبیده به خانه یزید برای ایشان خالی کردند و خاندان عصمت چند روزی در آنجا ماندند . [۱۳] . برخی دیگر از مورخان نوشته ‌اند: یزید اهل بیت را در خانه مخصوص همسرانش منـزل داد و به هنگام صرف غذا، علی بن حسین (علیه‌ السّلام) را نیز دعوت می‌کرد. [۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷] . ثُمَّ امَرَ بِالنِّسوَةِ ان یُنزَلنَ فی دارٍ عَلی‌ حِدَةٍ... فَاَقاموا عَلَیهِ المَناحَةَ ثَلاثاً . مدت اقامت ایشان در این منزل نیز سه روز بود و در این مدت آنها همواره مشغول عزاداری بودند.[۱۸] [۱۹] .

راوی گوید: هنگامی که زنان (امام) حسین، در مجلس عزایی که در کاخ یزید به پا شده بود، شرکت جستند، جمعی از زنان حرم سرای یزید، شیون سردادند: «وَ صِحْنَ نِساء مِنْ نِساءِ یَزِید وَ وَلْوَلَنَّ حِین اُدْخِلَ نِساءِ الْحُسَین عَلَیْهِنَّ وَ أَقَمْنَ عَلَی الْحُسَین ماتَماً». «آنگاه که زنان امام حسین وارد کاخ یزید شدند، زنی از زنان حرمسرای یزید فریادی برآورد و غلغله ای ایجاد شد و همگان محفل عزا به پا کردند.» گفتنی است در مجلس ماتم حسین (علیه السلام) همگان از جمله: آل معاویه و آل سفیان شرکت جستند و به گریه و زاری پرداختند.یزید نیز ریاکارانه برای امام اشک ریخت ؛ فَدَمعتْ عَیْنا یَزِید . و همواره می گفت: «لَعَنَ اللهُ بْنَ مَرْجانَه…»؛ «خداوند لعنت کند پسر مرجانه را، به خدا سوگند من اگر در کنارش بودم، او را عفو می کردم، خدا حسین را رحمت کند!» (فصول المهمه، ص ۱۹۴) ؛ بلاذری، ص ۲۱۲ و انساب الأشراف ص ۲۱۹ نیز چنین آورده اند: «لعن الله بن سمیّه، أما والله لوکنت أنا صاحبه لَعفوتُ عنه، رَحِمَ الله الحسین فقد قتله رجل قطع الرحم بینه وبینه قطعاً». گفتنی است همین یزید که اجازه داد تا در کاخ خود، محفل عزا برای امام حسین برگزار شود، دستور داده بود سرِ حسین (علیه السلام) را در بالای درِ ورودی کاخ بیاویزند (سیاست یک بام و دو هوا)، که این کار مورد سرزنش همسرش _ هنده _ قرار گرفت و فرمان داد تاسر آن حضرت را پایین بیاورند. (عوالم، ج امام حسین علیه السلام، ص۴۴۴).

تمام زنان قریشى و هاشمى که در شام زندگى مى کردند حتى زنان بنى امیه و خانواده یزید لباس سیاه پوشیدند و در عزاخانه حسینى شرکت کردند.[۱] . طبری می نویسد: هیچ زنی از آل ابوسفیان باقی نماند مگر این که نزد اسیران آمد و با آنان به ماتم سرایی مبادرت نمود.[۲] این عزاداری در خانه یزید و دارالاماره آنچنان اثر کرد که مردم تصمیم گرفتند به خانه یزید بریزند و او را به هلاکت برسانند.[۳] .

یکی از زنان بنی‌هاشم که در خانه یزید زندگی می‌کرد برای امام حسین این‌گونه به مرثیه‌خوانی پرداخت: یا حُسَیناه! یا حَبیباه! یا سَیِّداه! یا سَیِّدَ اهلِ بَیتاه! یَابنَ مُحَمَّداه! یا رَبیعَ الاَرامِلِ وَالیَتامی‌! یا قَتیلَ اولادِ الاَدعِیاءِ! ؛ ‌آه ‌ای حسین! وای‌ ای حبیب! آخ ‌ای مولا! ‌ای سرور اهل بیت! ‌ ای پسر محمد! ‌ای پناه و امید پیرزنان و یتیمان! ‌ای کسی که به دست فرزندان انسان‌های پست کشته شدی! [۲۴] [۲۵] [۲۶]

شیخ عباس قمی می گوید: پس از آن که یزید دریافت برنامه قتل حسین علیه السلام برخلاف تصورات قبلیش نتوانست محبت اهل بیت را از دلها خارج کند، و نه تنها حکومت اموى را مستحکم نساخت، بلکه با واکنش قتل حسین علیه السلام مواجه گردیده و حکومتش را متزلزل مى بیند، در مقام ترضیه خاطر اهل بیت حسین برآمد و آنان را در مجلسى خصوصى احضار کرد و گفت: شما دوست دارید در شام بمانید و معزّز و محترم زندگى کنید و همواره مشمول الطاف و جوائز حکومتى باشید یا به مدینه برگردید و سه حاجت شما برآورده گردد؟ اهل بیت گفتند : ما براى حسین عزادارى نکردیم، فعلا مى خواهیم عزادارى کنیم، یزید اجازه داد و خانه مجللى در اختیارشان قرار داد و هفت روز در دمشق پایتخت حکومت بنى امیه به عزادارى پرداختند، تمام زنان قریشى و هاشمى که در شام زندگى مى کردند حتى زنان بنى امیه و خانواده یزید لباس سیاه پوشیدند و در عزاخانه حسینى شرکت کردند.[۱] . طبری می نویسد: هیچ زنی از آل ابوسفیان باقی نماند مگر این که نزد اسیران آمد و با آنان به ماتم سرایی مبادرت نمود.[۲] این عزاداری در خانه یزید و دارالاماره آنچنان اثر کرد که مردم تصمیم گرفتند به خانه یزید بریزند و او را به هلاکت برسانند.[۳]

همسر یزید به نام هند ـ دختر عبدالله بن عامر ـ چون شنید سر امام حسین(علیه السلام) بر سر در خانه اش آویخته شد، پرده حرمسرا را پاره کرد و پریشان حال و بدون حجابِ کافی وارد مجلس یزیدشد. و رو به یزیدکرد و گفت: ای یزید! چرا سر فرزند فاطمه دختر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را بر سر در خانه من آویخته ای؟ یزید برخاست و او را پوشانید و گفت: آری! برای حسین ناله کنید و بر فرزند دختر پیامبر اشک بریزید که همه قریشیان بر او می گریند.)بحارالانوار، ج 45، ص 143. ( یزید برای کم کردن فشار افکار عمومی هنگام غذا خوردن امام سجّاد(علیه السلام) را بر سر سفره خود می نشاند! (بحارالانوار، ج 45، ص 143) و به زینب و زنان بنی هاشمی اجازه داد که برای امام حسین(علیه السلام) عزاداری نمایند و زینب کبری(علیها السلام) نیز به مدت هفت روز برای آن حضرت مراسم عزا برپا کرد و زنان شامی در آن مجلس حاضر شدند، تا آنجا که نزدیک بود مردم به قصر یزیدبریزند و او را بکشند که دستور داد آن مراسم را تعطیل نمایند (نفس المهموم، ص 262) و از آن پس یزیدسعی می کرد گناهرا بر عهده پسر مرجانه (ابن زیاد) بیندازد و او را متّهم اصلی چنین جنایتی معرّفی کند! (گرد آوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، ص 612)


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ | 14:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

برگزاری مجالس عزای حسینی سابقه ای بسیار طولانی دارد

مرحوم شوشتری در کتاب مشهورش «الخصائص الحسینیة ص143» : فی المجالس المنعقدة لذکره - علیه السلام - المجالس المنعقدة لذکر مصیبته والبکاء علیه وهی خمسة أنواع : الأول: ما انعقد قبل خلق آدم - علیه السلام -.الثانی: ما انعقد بعده وقبل ولادة الحسین - علیه السلام -.الثالث: ما انعقد بعدها قبل شهادته. الرابع: ما انعقد بعد شهادته فی الدنیا. الخامس: ما ینعقد بعد فناء الدنیا یوم القیامة.

در باب مجالس برگزار شده به منظور یاد امام حسین علیه السلام . مقصد چهارم: در مورد مجالس برگزار شده به منظور ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام و گریه بر ایشان که پنج دسته می باشد : اول: مجالسی که قبل از خلقت آدم برگزار شده است. دوم: مجالسی که پس از خلقت آدم و قبل از ولادت امام حسین علیه السلام برگزار شده است. سوم: مجالسی که پس از ولادت امام حسین علیه السلام تا قبل از شهادت ایشان برگزار شده است. چهارم: مجالسی که پس از شهادت امام حسین علیه السلام در دنیا برگزار شده است. پنجم: مجالسی که در قیامت برگزار می گردد.

با توجه به کلام مرحوم شوشتری در باب اخبار وارده در مورد عزاداری برای امام حسین علیه السلام، ادعای برگزاری اولین مجلس عزای حسینی از سوی یزید بن معاویه نادرست می باشد.

در ادامه به نقل برخی از روایات مربوط به برگزاری مجلس سوگواری در شهادت امام حسین علیه السلام از سوی انبیای الهی، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و برخی از شخصیت های تاریخ اسلام تا قبل از شهادت سید الشهداء علیه السلام و پس از شهادت ایشان می پردازیم که تمامی این اخبار بر نادرستی ادعای مطرح شده در متن شبهه تاکید می کنند.

بدیهی است که با توجه به فراوانی روایات وارد شده در این موضوع در مصادر شیعه و مخالفین شیعه، امکان نقل تمامی آن ها وجود ندارد و ما تنها در هر بخش به نقل چند نمونه اکتفا می کنیم و شما مخاطبان گرامی برای اطلاع از روایات بیشتر می توانید به جلد 44 و 45 بحار الانوار بخش زندگانی امام حسین علیه السلام مراجعه کنید.

گریه و اندوه انبیای الهی تا قبل از پیامبر اسلام (ص) در شهادت و مصائب امام حسین علیه السلام

حضرت زکریا علیه السلام : فَقُلْتُ أَخْبِرْنِی عَنْ تَأْوِیلِ کهیعص قَالَ هَذِهِ الْحُرُوفُ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ أَطْلَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ثُمَّ قَصَّهَا عَلَى مُحَمَّدٍ ص وَ ذَلِکَ أَنَّ زَکَرِیَّا ع سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُعَلِّمَهُ الْأَسْمَاءَ الْخَمْسَةَ فَأَهْبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلَ فَعَلَّمَهُ إِیَّاهَا فَکَانَ زَکَرِیَّا إِذَا ذَکَرَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ سُرِّیَ عَنْهُ هَمُّهُ وَ انْجَلَى کَرْبُهُ وَ إِذَا ذَکَرَ اسْمَ الْحُسَیْنِ ع خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ وَقَعَتْ عَلَیْهِ الْبُهْرَةُ فَقَالَ ذَاتَ یَوْمٍ إِلَهِی مَا بَالِی إِذَا ذَکَرْتُ أَرْبَعاً مِنْهُمْ تَسَلَّیْتُ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ هُمُومِی وَ إِذَا ذَکَرْت‏ الْحُسَیْنَ تَدْمَعُ عَیْنِی وَ تَثُورُ زَفْرَتِی؟ فَأَنْبَأَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَنْ قِصَّتِهِ فَقَالَ کهیعص فَالْکَافُ اسْمُ کَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاکُ الْعِتْرَةِ وَ الْیَاءُ یَزِیدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَیْنِ وَ الْعَیْنُ عَطَشُهُ وَ الصَّادُ صَبْرُهُ فَلَمَّا سَمِعَ بِذَلِکَ زَکَرِیَّا ع لَمْ یُفَارِقْ مَسْجِدَهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَ مَنَعَ فِیهِنَّ النَّاسَ مِنَ الدُّخُولِ عَلَیْهِ وَ أَقْبَلَ عَلَى الْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ کَانَ یُرْثِیهِ إِلَهِی أَ تُفْجِعُ خَیْرَ جَمِیعِ خَلْقِکَ بِوَلَدِهِ؟ إِلَهِی أَ تُنْزِلُ بَلْوَى هَذِهِ الرَّزِیَّةِ بِفِنَائِهِ؟ إِلَهِی أَ تُلْبِسُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ ثَوْبَ هَذِهِ الْمُصِیبَةِ؟ إِلَهِی تُحِلُّ کُرْبَةَ هَذِهِ الْمُصِیبَةِ بِسَاحَتِهِمَا ثُمَّ کَانَ یَقُولُ إِلَهِی ارْزُقْنِی وَلَداً تَقَرُّ بِهِ عَیْنِی عَلَى الْکِبَرِ فَإِذَا رَزَقْتَنِیهِ فَافْتِنِّی بِحُبِّهِ ثُمَّ افْجَعْنِی بِهِ کَمَا تُفْجِعُ مُحَمَّداً حَبِیبَکَ بِوَلَدِهِ فَرَزَقَهُ اللَّهُ یَحْیَى وَ فَجَعَهُ بِهِ وَ کَانَ حَمْلُ یَحْیَى سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ حَمْلُ الْحُسَیْنِ کَذَلِک‏. (الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (المتوفی 548هـ)، الاحتجاج، ج2، ص463و464، تحقیق، تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، الناشر: نشر مرتضى‏ - مشهد، الطبعة: الأولى، 1403 هـ (

سعد بن عبدالله اشعری می گوید از امام حسن عسکری علیه السلام) پرسیدم: مرا از تأویل «کهیعص» با خبر بفرمایید؟ فرمود: این حروف از اخبار غیب است، خداوند بنده خود زکریّا را بر آن واقف فرمود، سپس آن را براى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله نقل فرمود، و داستانش از این قرار بود که زکریّا علیه السّلام از پروردگارش خواست که نامهاى پنجگانه را به او بیاموزد، پس جبرئیل نازل شده و آنها را بدو آموخت، و زکریّا را رسم بر این بود که هر گاه یاد محمّد و علىّ و فاطمه و حسن علیهم السّلام مى‏افتاد اندوهش برطرف مى‏شد و گرفتاریش زایل مى‏گشت، ولى هر گاه نام مبارک حسین علیه السّلام را ذکر مى‏کرد بغض و اندوه گلویش را مى‏گرفت و مى‏گریست و نفسش بند مى‏ آمد. روزى عرضه داشت: بار إلها! چرا وقتى نام آن چهار بزرگوار را یاد مى‏کنم با ذکر نام ایشان تسلیت یافته و اندوهم بر طرف مى‏شود، ولى بمحض یاد حسین سرشک غم از دیدگانم روان شده و ناله ‏ام بلند مى‏شود؟! پس خداوند این گونه او را از قصّه‏ اش باخبر ساخته و فرمود: «کهیعص»، پس حرف کاف نام «کربلا» است، و حرف هاء «هلاک شدن عترت» است، و یاء «یزید» همو که به حسین ظلم مى‏کند، و «ع»«عطش و تشنگى» است، و صاد «صبر» و مقاومت او است. زکریّا بمحض شنیدن آن فرمایشات تا سه روز نمازگاه خود را ترک نگفت و مانع مردم از ورود بدان جا شد، و پیوسته زار زار گریست و نالید، و نوحه او چنین بود: خدایا! آیا بهترین فرد خلقت را به مصیبت اولادش دردمند مى‏سازى؟! خدایا! مگر این مصیبت را در آستان او نازل مى‏کنى؟! خدایا! مگر جامه این مصیبت و اندوه را بر علىّ و فاطمه مى‏پوشانى؟! خدایا! آیا اندوه و درد این مصیبت را بر ساحت آن دو نازل مى‏کنى؟! سپس عرضه داشت: خدایا! فرزند پسرى روزى‏ام فرما تا در کهنسالى دیدگانم بدان روشن شود، سپس مرا شیفته او گردان، آنگاه مرا بواسطه آن همچنان که محمّد حبیب خود را دردمند ساختى سرا پاى وجودم را دردمند ساز! پس خداوند نیز یحیى را روزى ‏اش ساخته و زکریّا را بدو دردمند نمود. و ضمناً مدّت باردارى یحیى همچون حسین شش ماه بود. برگرفته از ترجمه ی فارسی الاحتجاج اثر بهراد جعفری

حضرت آدم علیه السلام : وَ رُوِیَ مُرْسَلًا أَنَّ آدَمَ لَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ لَمْ یَرَ حَوَّاءَ فَصَارَ یَطُوفُ الْأَرْضَ فِی طَلَبِهَا فَمَرَّ بِکَرْبَلَاءَ فَاغْتَمَّ وَ ضَاقَ صَدْرُهُ مِنْ غَیْرِ سَبَبٍ وَ عَثَرَ فِی الْمَوْضِعِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ حَتَّى سَالَ الدَّمُ مِنْ رِجْلِهِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِی هَلْ حَدَثَ مِنِّی ذَنْبٌ آخَرُ فَعَاقَبْتَنِی بِهِ فَإِنِّی طُفْتُ جَمِیعَ الْأَرْضِ وَ مَا أَصَابَنِی سُوءٌ مِثْلُ مَا أَصَابَنِی فِی هَذِهِ الْأَرْضِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ یَا آدَمُ مَا حَدَثَ مِنْکَ ذَنْبٌ وَ لَکِنْ یُقْتَلُ فِی هَذِهِ الْأَرْضِ وَلَدُکَ الْحُسَیْنُ ظُلْماً فَسَالَ دَمُکَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ فَقَالَ آدَمُ یَا رَبِّ أَ یَکُونُ الْحُسَیْنُ نَبِیّاً قَالَ لَا وَ لَکِنَّهُ سِبْطُ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ فَقَالَ وَ مَنِ الْقَاتِلُ لَهُ قَالَ قَاتِلُهُ یَزِیدُ لَعِین‏ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَقَالَ آدَمُ فَأَیُّ شَیْ‏ءٍ أَصْنَعُ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ الْعَنْهُ یَا آدَمُ فَلَعَنَهُ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ وَ مَشَى خُطُوَاتٍ إِلَى جَبَلِ عَرَفَاتٍ فَوَجَدَ حَوَّاءَ هُنَاکَ. (المجلسی، محمد باقر (المتوفى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج44، ص242و243، ح37، تحقیق: جمعى از محققان‏، الناشر: دار إحیاء التراث العربی‏- بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.)

روایت شده: هنگامى که حضرت آدم علیه السّلام بزمین هبوط کرد حضرت حواء را ندید، آن حضرت براى یافتن حواء شروع بجستجو نمود. موقعى که عبور آن بزرگوار به کربلا افتاد بدون جهت اندوهگین و نفس در سینه‏اش تنگ شد!! وقتى بمحل شهادت امام علیه السّلام رسید پاى مبارکش صدمه دید و خون از آن جارى شد! سر مقدس خود را بطرف آسمان بلند کرد و گفت: بار خدایا! آیا گناهى از من سرزد که تو مرا عقاب کردى؟ زیرا من کلیه زمین را گردیدم و یک چنین مصیبتى را که در این زمین دیدم مشاهده ننمودم؟ خطاب رسید: یا آدم! گناهى از تو صادر نشده. ولى چون فرزندت حسین‏ علیه السّلام بظلم در این زمین شهید مى‏شود لذا خون تو جارى شد تا با خون حسین موافقت کرده باشد. حضرت آدم علیه السّلام فرمود: آیا این حسین پیغمبر است؟ خطاب آمد: نه. ولى سبط حضرت محمّد میباشد. حضرت آدم گفت: قاتل این حسین کیست؟ خطاب شد: یزید قاتل آن حضرت است که اهل آسمانها و زمین او را لعنت خواهند کرد. حضرت آدم بجبرئیل گفت: من چه بگویم؟ فرمود: یزید را لعنت کن! حضرت آدم چهار مرتبه یزید را لعنت کرد. سپس چند قدمى راه رفت تا به عرفات رسید و حضرت حواء را در آنجا یافت. برگرفته از ترجمه ی فارسی جلد 44 بحار الانوار اثر محمد جواد نجفی

وَ رَوَى صَاحِبُ الدُّرِّ الثَّمِینِ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَى- فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ أَنَّهُ رَأَى سَاقَ الْعَرْشِ وَ أَسْمَاءَ النَّبِیِّ وَ الْأَئِمَّةِ ع فَلَقَّنَهُ جَبْرَئِیلُ قُلْ یَا حَمِیدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ یَا عَالِی بِحَقِّ عَلِیٍّ یَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ یَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْکَ الْإِحْسَانُ فَلَمَّا ذَکَرَ الْحُسَیْنَ سَالَتْ دُمُوعُهُ وَ انْخَشَعَ قَلْبُهُ وَ قَالَ یَا أَخِی جَبْرَئِیلُ فِی ذِکْرِ الْخَامِسِ یَنْکَسِرُ قَلْبِی وَ تَسِیلُ عَبْرَتِی قَالَ جَبْرَئِیلُ وَلَدُکَ هَذَا یُصَابُ بِمُصِیبَةٍ تَصْغُرُ عِنْدَهَا الْمَصَائِبُ فَقَالَ یَا أَخِی وَ مَا هِیَ قَالَ یُقْتَلُ عَطْشَاناً غَرِیباً وَحِیداً فَرِیداً لَیْسَ لَهُ نَاصِرٌ وَ لَا مُعِینٌ وَ لَوْ تَرَاهُ یَا آدَمُ وَ هُوَ یَقُولُ وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ حَتَّى یَحُولَ الْعَطَشُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ السَّمَاءِ کَالدُّخَانِ فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ إِلَّا بِالسُّیُوفِ وَ شُرْبِ الْحُتُوفِ فَیُذْبَحُ ذَبْحَ الشَّاةِ مِنْ قَفَاهُ وَ یَنْهَبُ رَحْلَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ تُشْهَرُ رُءُوسُهُمْ هُوَ وَ أَنْصَارُهُ فِی الْبُلْدَانِ وَ مَعَهُمُ النِّسْوَانُ کَذَلِکَ سَبَقَ فِی عِلْمِ الْوَاحِدِ الْمَنَّانِ فَبَکَى آدَمُ وَ جَبْرَئِیلُ بُکَاءَ الثَّکْلَى. (المجلسی، محمد باقر (المتوفى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج44، ص245، تحقیق: جمعى از محققان‏، الناشر: دار إحیاء التراث العربی‏- بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.)

صاحب کتاب درّ ثمین در تفسیر (آیه- 37- سوره بقره که میفرماید:) فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ روایت میکند که حضرت آدم علیه السّلام نام‏هاى مبارک پیغمبر اسلام و امامان علیهم السّلام را در عرش دید! جبرئیل به آن حضرت تعلیم داد تا فرمود: یا حمید بحق محمد، یا عالى بحق على، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان. هنگامى که نام حسین را ذکر نمود اشکهایش جارى و قلب مبارکش شکست. آن گاه بجبرئیل گفت: چرا وقتى نام پنجمى ایشان را ذکر میکنم قلبم میشکند و اشکم جارى مى‏شود!؟ جبرئیل گفت: این پسر تو دچار یک مصیبتى خواهد شد که مصائب دیگر در مقابل آن کوچک خواهند بود: حضرت آدم فرمود: چه مصیبتى؟ جبرئیل گفت: حسین در حالى شهید مى‏شود که عطشان، غریب، تنها، بى‏یاور و بى‏معین خواهد بود. اى آدم! اگر تو او را میدیدى میشنیدى که میگفت: وا عطشاه! وا قلة ناصراه! حتى یحول العطش بینه و بین الماء کالدخان. یعنى آه از عطش! آه از بى‏یاورى! کار تشنگى آن حضرت بجائى میرسد که آسمان بنظرش مثل دود خواهد آمد. کسى جوابش را نمیگوید مگر با شمشیر، تا اینکه جرعه مرگ را بیاشامد. آن حضرت را نظیر گوسفند از قفا سر مى‏برند، خیمه‏هایش را به یغما میبرند، سر مبارک وى و یارانش را در شهرها میگردانند، زن و بچه‏هایش را به اسیرى خواهند برد. در علم خدا این طور سبقت یافته است. سپس حضرت آدم و جبرئیل نظیر زن جوان مرده گریان شدند. برگرفته از ترجمه ی فارسی جلد 44 بحار الانوار اثر محمد جواد نجفی

حضرت نوح علیه السلام : وَ رُوِیَ أَنَّ نُوحاً لَمَّا رَکِبَ فِی السَّفِینَةِ طَافَتْ بِهِ جَمِیعَ الدُّنْیَا فَلَمَّا مَرَّتْ بِکَرْبَلَاءَ أَخَذَتْهُ الْأَرْضُ وَ خَافَ نُوحٌ الْغَرَقَ فَدَعَا رَبَّهُ وَ قَالَ إِلَهِی طُفْتُ جَمِیعَ الدُّنْیَا وَ مَا أَصَابَنِی فَزَعٌ مِثْلُ مَا أَصَابَنِی فِی هَذِهِ الْأَرْضِ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ وَ قَالَ یَا نُوحُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ یُقْتَلُ الْحُسَیْنُ سِبْطُ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ ابْنِ خَاتَمِ الْأَوْصِیَاءِ فَقَالَ وَ مَنِ الْقَاتِلُ لَهُ یَا جَبْرَئِیلُ قَالَ قَاتِلُهُ لَعِینُ أَهْلِ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِینَ فَلَعَنَهُ نُوحٌ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ فَسَارَتِ السَّفِینَةُ حَتَّى بَلَغَتِ الْجُودِیَّ وَ اسْتَقَرَّتْ عَلَیْهِ. (المجلسی، محمد باقر (المتوفى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج44، ص243، ح38، تحقیق: جمعى از محققان‏، الناشر: دار إحیاء التراث العربی‏- بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.)

روایت شده: وقتى حضرت نوح علیه السّلام بر کشتى سوار شد و تمام دنیا را گردش کرد و عبورش بکربلا افتاد زمین کشتى او را گرفت. نوح از غرق شدن خائف شد، لذا دعا کرد و گفت: پروردگارا! من کلیه زمین را گردیدم و دچار یک چنین جزع و فزعى که در این زمین گردیدم نشدم!! جبرئیل نازل شد و گفت: یا نوح! حسین که سبط خاتم الأنبیاء و پسر خاتم الاوصیاء است در این موضع شهید خواهد شد. نوح گفت: قاتل حسین کیست؟ فرمود: همان کسى است که اهل آسمانها و زمین او را لعنت خواهند کرد. حضرت نوح چهار مرتبه قاتل امام حسین را لعنت کرد، آنگاه کشتى حرکت نمود تا بر سر جودى استقرار یافت. برگرفته از ترجمه ی فارسی جلد 44 بحار الانوار اثر محمد جواد نجفی

گریه و اندوه رسول خدا صلی الله علیه و آله برای شهادت امام حسین علیه السلام

حَدَّثَنِی أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى قَالَ حَدَّثَنِی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یحیی الْحَلَبِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع أَتَى رَسُولَ اللَّهِ ص وَ الْحُسَینُ ع یلْعَبُ بَیْنَ یدَیهِ فَأَخْبَرَهُ أَنَّ أُمَّتَهُ سَتَقْتُلُهُ قَالَ فَجَزِعَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ أَ لَا أُرِیکَ التُّرْبَةَ الَّتِی یقْتَلُ فِیهَا قَالَ فَخَسَفَ مَا بَینَ مَجْلِسِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى الْمَکَانِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَینُ ع حَتَّى الْتَقَتَا الْقِطْعَتَانِ فَأَخَذَ مِنْهَا وَ دُحِیَتْ فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ فَخَرَجَ وَ هُوَ یَقُولُ طُوبَى لَکِ مِنْ تُرْبَةٍ وَ طُوبَى لِمَنْ یُقْتَلُ حَوْلَکِ قَالَ وَ کَذَلِکَ صَنَعَ صَاحِبُ سُلَیمَانَ تَکَلَّمَ بِاسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ فَخُسِفَ مَا بَینَ سَرِیرِ سُلَییمَانَ وَ بَینَ الْعَرْشِ مِنْ سُهُولَةِ الْأَرْضِ وَ حُزُونَتِهَا- حَتَّى الْتَقَتِ الْقِطْعَتَانِ فاجْتَرَّ الْعَرْشَ قَالَ سُلَیْمَانُ یخَیلَ إِلَیَّ أَنَّهُ خَرَجَ مِنْ تَحْتِ سَرِیرِی- قَالَ وَ دُحِیتْ فِی أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ الْعَیْن‏. (القمی، أبی القاسم جعفر بن محمد بن قولویه (المتوفى367هـ)، کامل الزیارات، ص59، ح1، تحقیق: عبد الحسین الأمینی، الناشر: دار المرتضویة، الطبعة: الأولى، 1356 ش . المجلسی، محمد باقر (المتوفى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج44، ص235، ح22، تحقیق: جمعى از محققان‏، الناشر: دار إحیاء التراث العربی‏- بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.)

ابى بصیر، از حضرت ابى عبد اللَّه الصادق علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند جبرئیل علیه السّلام نزد پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم آمد در حالى که امام حسین علیه السّلام در مقابل آن حضرت بازى مى‏کرد پس به رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم خبر داد که به زودی امّت شما حسین را خواهند کشت. امام صادق علیه السّلام مى‏فرمایند : پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم از این خبر به جزع و ناله آمدند. جبرئیل علیه السّلام محضر مبارکش عرضه داشت : مایل هستید سرزمینى که حسین علیه السّلام در آن کشته مى‏شود به شما نشان دهم؟ امام صادق علیه السّلام مى‏فرماید : در این هنگام فاصله بین مکان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم و جایى که حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در آن کشته شدند فرو رفته بطورى که دو مکان مزبور با هم ملاقات کرده سپس حضرت مقدارى از تربت و خاک آن مکان را برداشتند و سریع‏تر از چشم به هم زدن زمین گسترده شد پس جناب رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم از آن مکان خارج شده در حالى که مى‏فرمودند : خوشا به تو از خاکى که داری، خوشا به حال کسى که در اطراف و حوالى تو کشته مى‏شود. امام صادق علیه السّلام مى‏فرمایند : صاحب و وزیر سلیمان نیز چنین کرد یعنى به کمک اسم اعظم بارى تعالى در زمین خسف پدید آورد و بین تخت سلیمان علیه السّلام و عرش فرو رفت و تمام پستى و بلندى‏هاى آن پائین رفت به طورى که این دو قطع از زمین (جاى تخت و عرش) با هم ملاقى شدند پس عرش چنان کشیده شد که تصوّر نمودم از زیر تخت من خارج گشت. امام صادق علیه السّلام مى‏فرمایند: سریع‏تر از چشم به هم زدن زمین گسترده شد.

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: حَدَّثَتْنِی أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَیْسٍ الْخَثْعَمِیَّةُّ، قَالَتْ: قَبِلْتُ جَدَّتَکَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ). قَالَتْ: فَلَمَّا وَلَدَتِ الْحَسَنَ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) جَاءَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: یَا أَسْمَاءُ هَاتِی ابْنِی، قَالَتْ: فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ صَفْرَاءَ، فَرَمَى بِهَا وَ قَالَ: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُنَّ أَلَّا تَلُفُّوا الْمَوْلُودَ فِی خِرْقَةٍ صَفْرَاءَ، وَ دَعَا بِخِرْقَةٍ بَیْضَاءَ فَلَفَّهُ فِیهَا، ثُمَّ أَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى، وَ أَقَامَ فِی أُذُنِهِ الْیُسْرَى، وَ قَالَ لِعَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): بِمَ سَمَّیْتَ ابْنَکَ هَذَا قَالَ: مَا کُنْتُ لِأَسْبِقَکَ بِاسْمِهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: وَ أَنَا مَا کُنْتُ لِأَسْبِقَ رَبِّی (عَزَّ وَ جَلَّ). قَالَ: فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ. فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ، وَ یَقُولُ لَکَ: یَا مُحَمَّدُ، عَلِیٌّ مِنْکَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدَکَ، فَسَمِّ ابْنَکَ بِاسْمِ ابْنِ هَارُونَ. قَالَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): یَا جَبْرَئِیلُ، وَ مَا اسْمُ ابْنِ هَارُونَ قَالَ جَبْرَئِیلُ: شَبَّرُ قَالَ: وَ مَا شَبَّرُ قَالَ: الْحَسَنُ. قَالَتْ أَسْمَاءُ: فَسَمَّاهُ الْحَسَنَ. قَالَتْ أَسْمَاءُ: فَلَمَّا وَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَیْنَ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) نَفِسْتُهَا بِهِ، فَجَاءَنِی النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: هَلُمِّی ابْنِی یَا أَسْمَاءُ، فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ بَیْضَاءَ، فَفَعَلَ بِهِ کَمَا فَعَلَ بِالْحَسَنِ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَتْ: وَ بَکَى رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، ثُمَّ قَالَ: إِنَّهُ سَیَکُونُ لَکَ حَدِیثٌ، اللَّهُمَّ الْعَنْ قَاتِلَهُ، لَا تُعْلِمِی فَاطِمَةَ بِذَلِکِ. قَالَتْ: فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ سَابِعِهِ جَاءَنِی النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: هَلُمِّی ابْنِی، فَأَتَیْتُهُ بِهِ، فَفَعَلَ بِهِ کَمَا فَعَلَ بِالْحَسَنِ (عَلَیْهِ السَّلَامَ)، وَ عَقَّ عَنْهُ کَمَا عَقَّ عَنِ الْحَسَنِ کَبْشاً أَمْلَحَ، وَ أَعْطَى الْقَابِلَةَ رِجْلًا، وَ حَلَقَ رَأْسَهُ، وَ تَصَدَّقَ بِوَزْنِ الشَّعْرِ وَرِقاً، وَ خَلَّقَ رَأْسَهُ بِالْخَلُوقِ، وَ قَالَ: إِنَّ الدَّمَ مِنْ فِعْلِ الْجَاهِلِیَّةِ. قَالَتْ: ثُمَّ وَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ، ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، عَزِیزٌ عَلَیَّ، ثُمَّ بَکَى‏ فَقُلْتُ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَعَلْتَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ فِی الْیَوْمِ الْأَوَّلِ، فَمَا هُوَ فَقَالَ: أَبْکِی عَلَى ابْنِی هَذَا، تَقْتُلُهُ فِئَةٌ بَاغِیَةٌ کَافِرَةٌ مِنْ بَنِی أُمَیَّةَ، لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ، یَقْتُلُهُ رَجُلٌ یَثْلَمُ الدِّینَ وَ یَکْفُرُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ فِیهِمَا مَا سَأَلَکَ إِبْرَاهِیمُ فِی ذُرِّیَّتِهِ، اللَّهُمَّ أَحِبَّهُمَا، وَ أَحِبَّ مَنْ یُحِبُّهُمَا، وَ الْعَنْ مَنْ یُبْغِضُهُمَا مِلْ‏ءَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ. (الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (المتوفی 460هـ)، الأمالی، ص367و368، ح32، الناشر: دار الثقافة، الطبعة: الأولى، 1414 هـ (

از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام روایت میکند که فرمود: اسماء بنت عمیس (بضم عین و فتح میم) بمن گفت: من قابله امام حسن و امام حسین علیهما السّلام بودم. هنگامى که امام حسن متولد شد پیغمبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم آمد و بمن فرمود: فرزندم را بیاور، من امام حسن را که با پارچه زرد قنداق شده بود بحضور آن حضرت بردم. آن بزرگوار آن پارچه زرد را به یکطرف انداخت و فرمود: آیا من بشما نگفتم: نوزاد را در میان پارچه زرد قنداق نکنید!؟ سپس پارچه سفیدى خواست و امام حسن را در میان آن پیچید آنگاه اذان بگوش راست و اقامه بگوش چپ امام حسن گفت. پس از این جریان متوجه حضرت امیر شد و فرمود: نام این فرزند مرا چه نهاده‏اید؟ حضرت على بن ابى طالب فرمود: یا رسول اللَّه! من در نامگذارى این مولود مسعود بر شما سبقت نخواهم گرفت. پیامبر خدا هم فرمود: من نیز در این موضوع به پروردگار خود سبقت نخواهم گرفت. در همین موقع جبرئیل نازل شد و فرمود: یا محمّد صلّى اللَّه علیه و آله خداى مهربان‏ تو را سلام میرساند و میفرماید: على بن ابى طالب از براى تو نظیر هارون است براى حضرت موسى یک تفاوت در کار است که بعد از تو پیامبرى نخواهد بود. این مولود را با پسر هارون همنام کن. رسول اکرم فرمود: نام فرزند هارون چه بود؟ جبرئیل گفت: شبر بود. پیغمبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: معنى شبر چیست؟ گفت: حسن. اسماء میگوید: پیامبر خدا بعد از این جریان آن نوزاد مقدس را حسن نامید. هنگامى که حضرت زهراى اطهر امام حسین علیه السّلام را زائید من پرستار آن حضرت بودم، وقتى رسول خدا آمد بمن فرمود: پسرم را بیاور! من امام حسین را در حالى که در میان پارچه سفیدى پیچیده شده بود بحضور حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بردم. آن حضرت همان اعمالى را که براى امام حسن انجام داد درباره امام حسین علیه السّلام نیز انجام داد و گریان شد، آنگاه فرمود: اى پسرم! تو داراى یک مصیبتى خواهى بود. بار خدایا! قاتل حسین را لعنت کن! اى اسماء مبادا این جریان را براى فاطمه اطهر بگوئى! موقعى که روز هفتم امام حسین فرا رسید پیغمبر معظم اسلام نزد من آمد و فرمود: پسرم را بیاور، من امام حسین را نزد آن حضرت بردم و آن بزرگوار همان اعمالى را نسبت به حسین انجام داد که در باره امام حسن انجام داده بود. همان طور که براى امام حسن عقیقه کرده بود براى امام حسین نیز یک قوچ ابلق عقیقه کرد. یک ران و یک پاى آن گوسفند را بقابله امام حسین داد؟ آنگاه سر مبارک امام حسین را تراشید و مطابق وزن موى سرش نقره صدقه داد. سپس سر مبارکش را خوشبو نمود و فرمود: خون مالیدن به سر نوزاد از کارهاى زمان جاهلیت است. بعد از این اعمال امام حسین را در کنار خود نهاد و فرمود: یا ابا عبد اللَّه! مصیبت تو براى من ناگوار است! آنگاه شروع بگریه نمود. من گفتم: یا رسول اللَّه! پدر و مادرم بفداى تو باد چرا روز اول ولادت‏ امام حسین و امروز گریان شدى!؟ فرمود: براى این حسینم اشک میریزم که گروهى از طائفه ستمکیش و کافر بنى امیه او را شهید خواهد کرد، خدا آنان را لعنت کند! و شفاعت مرا در روز قیامت نصیب ایشان ننماید! این حسینم را مردى شهید میکند که دین مرا خراب میکند و بخداى بزرگ کافر مى‏شود. سپس فرمود: پروردگارا! من همان چیزى را براى این دو فرزندم میخواهم که حضرت ابراهیم براى ذریه خویشتن خواست. بار خدایا! این حسنین را با آن کسى که ایشان را دوست داشته باشد دوست بدار و کسى که بغض ایشان را داشته باشد بقدر ظرفیت آسمان و زمین لعنت کن‏. برگرفته از ترجمه ی فارسی جلد 44 بحار الانوار اثر محمد جواد نجفی

عَنْ عَبَّادِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ هَاشِمِ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَهْبٍ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، قَالَتْ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْتِیَ فَقَالَ: «لَا یَدْخُلُ عَلَیَّ أَحَدٌ فَسَمِعْتُ صَوْتًا، فَدَخَلْتُ، فَإِذَا عِنْدَهُ حُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ وَإِذَا هُوَ حَزِینٌ، أَوْ قَالَتْ: یَبْکِی، فَقُلْتُ: مَا لَکَ تَبْکِی یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: أَخْبَرَنِی جِبْرِیلُ أَنَّ أُمَّتِی تَقْتُلُ هَذَا بَعْدِی فَقُلْتُ وَمَنْ یَقْتُلُهُ؟ فَتَنَاوَلَ مَدَرَةً، فَقَالَ:» أَهْلُ هَذِهِ الْمَدَرَةِ تَقْتُلُهُ ". (ابن طهمان، أبو سعید إبراهیم بن طهمان بن شعبة (المتوفى 168 هـ)، مشیخة ابن طهمان، ص55، ح3، المحقق: محمد طاهر مالک، الناشر: مجمع اللغة العربیة، سنة النشر: 1403 هـ - 1983 م . جرار، نبیل سعد الدین، الإیماء إلى زوائد الأمالی والأجزاء، ج7، ص246، ح6670، الناشر: أضواء السلف، الطبعة: الأولى، 1428 هـ - 2007 م)

ام المؤمنین ام سلمه (رض) می گوید رسول الله (ص) وارد خانه ام شدند و فرمودند کسی بر من وارد نشود.صدایی شنیدم و وارد شدم و دیدم که حسین بن علی پیش پیامبر (ص) است و پیامبر (ص) بسیار ناراحت است یا گریه می کند.گفتم ای رسول خدا، چرا گریه می کنید؟ پیامبر (ص) فرمودند: جبرئیل به من خبر داد که امتم پس از من حسین را به شهادت می رساند.ام المؤمنین ام سلمه می گوید گفتم چه کسی او را به شهادت می رساند؟ پیامبر (ص) مقداری گِل برداشتند و فرمودند اهل همین خاک و همین سرزمین او را به شهادت می رسانند.

حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی عَمَّارٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: " رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فِی الْمَنَامِ بِنِصْفِ النَّهَارِ أَشْعَثَ أَغْبَرَ مَعَهُ قَارُورَةٌ فِیهَا دَمٌ یَلْتَقِطُهُ أَوْ یَتَتَبَّعُ فِیهَا شَیْئًا قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ مَا هَذَا؟ قَالَ: دَمُ الْحُسَیْنِ وَأَصْحَابِهِ لَمْ أَزَلْ أَتَتَبَّعُهُ مُنْذُ الْیَوْمَ " قَالَ عَمَّارٌ: " فَحَفِظْنَا ذَلِکَ الْیَوْمَ فَوَجَدْنَاهُ قُتِلَ ذَلِکَ الْیَوْمَ. (الشیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل أبو عبد الله (المتوفى241هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج4، ص59و60، ح2165 و ص336و337، ح2553، المحقق: شعیب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م . الشیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل أبو عبد الله (المتوفى241هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج2، ص551، ح2165 و ج3، ص156، ح2553، المحقق: أحمد محمد شاکر، الناشر: دار الحدیث – القاهرة، الطبعة: الأولى، 1416 هـ - 1995 م . الحاکم النیسابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (المتوفى 405 هـ)، المستدرک على الصحیحین، ج4، ص439، ح8201، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990 م . ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (المتوفى 774هـ)، البدایة والنهایة، ج11، ص573، تحقیق: عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: دار هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، سنة النشر: 1424هـ / 2003م . البوصیری الکنانی الشافعی، أحمد بن أبی بکر بن إسماعیل (المتوفى 840 هـ)، إتحاف الخیرة المهرة بزوائد المسانید العشرة، ج7، ص238، ح6754، المحقق: دار المشکاة للبحث العلمی بإشراف أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، دار النشر: دار الوطن للنشر، الریاض، الطبعة: الأولى، 1420 هـ - 1999 م)

ابن عباس می گوید در نیمه ی روز پیامبر را در خواب دیدم در حالی که ژولیده و غبار آلود بود و شیشه ای که در آن خون بود به همراه داشت و آن شیشه را بر می داشت یا به دنبال چیزی در آن می گشت.ابن عباس می گوید گفتم : ای رسول الله این چیست ؟ پیامبر (ص) گفت : این خون حسین و اصحاب حسین است که همیشه تا به امروز دنبال آن بوده ام. عمار بن ابی عمار (راوی حدیث) می گوید : آن روز را به خاطر سپردیم و دیدیم که حسین [ع] در آن روز به شهادت رسید.

توضیح: بر اساس روایات اهل سنت هرکس پیامبر (ص) را در خواب ببیند قطعا خود ایشان را دیده و از آن جا که ابن عباس پیامبر (ص) را می شناخته است، طبق مبانی اهل سنت قطعا خود ایشان را ملاقات کرده است.لازم به ذکر است که ژولیده و غبار آلود بودن از مصادیق بارز اندوهگین بودن می باشد.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ | 14:5 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

برگزاری مجالس عزای حسینی سابقه ای بسیار طولانی دارد

حَدَّثَنَا أَبُو خَیْثَمَةَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدٍ، أَخْبَرَنَا شُرَحْبِیلُ بْنُ مُدْرِکٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُجَیٍّ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّهُ سَارَ مَعَ عَلِیٍّ، وَکَانَ صَاحِبَ مِطْهَرَتِهِ، فَلَمَّا حَاذَى نِینَوَى وَهُوَ مُنْطَلِقٌ إِلَى صِفِّینَ، فَنَادَى عَلِیٌّ: اصْبِرْ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، اصْبِرْ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ، قُلْتُ: وَمَاذَا یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ؟ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یَوْمٍ وَعَیْنَاهُ تَفِیضَانِ، قَالَ: قُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، أَغْضَبَکَ أَحَدٌ؟ مَا شَأْنُ عَیْنَیْکَ تَفِیضَانِ؟ قَالَ: بَلْ قَامَ مِنْ عِنْدِی جِبْرِیلُ قَبْلُ، فَحَدَّثَنِی أَنَّ الْحُسَیْنَ یُقْتَلُ بِشَطِّ الْفُرَاتِ. قَالَ: فَقَالَ: هَلْ لَکَ أَنْ أُشِمَّکَ مِنْ تُرْبَتِهِ. قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: فَمَدَّ یَدَهُ فَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابٍ فَأَعْطَانِیهَا، فَلَمْ أَمْلِکْ عَیْنَیَّ أَنْ فَاضَتَا. (أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی (المتوفى307 هـ)، مسند أبی یعلى، ج1، ص298، ح363، تحقیق: حسین سلیم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، 1404 هـ – 1984م . المقدسی الحنبلی، ابوعبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (المتوفى 643هـ)، الأحادیث المختارة، ج2، ص375، ح758، تحقیق عبد الملک بن عبد الله بن دهیش، الناشر: دار خضر للطباعة والنشر والتوزیع، بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1410هـ . الشیبانی، أحمد بن محمد بن حنبل أبو عبد الله (المتوفى241هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج1، ص446، ح648، المحقق: أحمد محمد شاکر، الناشر: دار الحدیثالقاهرة، الطبعة: الأولى، 1416 هـ - 1995 م)

عبد الله بن نجی از پدرش نقل می کند که با علی بود و به سمت صفین در حرکت بود و هنگامی که به نینوا رسید،علی بن ابی طالب گفت : صبر کن،کنار رود فرات صبر کن.گفتم چرا ؟ علی بن ابی طالب گفت : روزی بر پیامبر وارد شدم و چشمانش پر از اشک بود.گفتم ای پیامبر خدا،آیا کسی شما را عصبانی کرده است؟ چرا چشمانتان پر از اشک است؟ پیامبر فرمودند : قبل از این که تو بیایی جبرئیل پیش من بود و به من گفت که حسین نزدیک رود فرات به شهادت خواهد رسید.سپس پیامبر به من گفت : آیا می خواهی از تربت آن جا ببویی؟ گفتم بله.پیامبر دستش را دراز کرد و مقداری از خاکی را برداشت و آن را به من داد.نتوانستم جلوی پر اشک شدن چشمانم را بگیرم.

گریه و اندوه امیرالمومنین علیه السلام برای شهادت امام حسین علیه السلام

وَعَنْهُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ قَال‏ : «مَرَّ عَلِیٌّ بِکَرْبَلَاءَ فِی اثْنَیْنِ مِنْ أَصْحَابِهِ. قَالَ: فَلَمَّا مَرَّ بِهَا تَرَقْرَقَتْ عَینَاهُ لِلْبُکَاءِ، ثُمَّ قَالَ: هَذَا مُنَاخُ رِکَابِهِمْ، وَ هَذَا مُلْقَى رِحَالِهِمْ، وَ هَاهُنَا تُهَرَاقُ دِمَاؤُهُمْ -طُوبَى لَکَ مِنْ تُرْبَةٍ عَلَیکَ تُهَرَاقُ دِمَاءُ الْأَحِبَّة. (الحمیری القمی، أبی العباس عبد الله بن جعفر (المتوفی متوفى القرن الثالث)، قرب الاسناد، ص26، ح87، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة: الأولى، 1413 هـ .. القمی، أبی القاسم جعفر بن محمد بن قولویه (المتوفى367هـ)، کامل الزیارات، ص269، ح11، تحقیق: عبد الحسین الأمینی، الناشر: دار المرتضویة، الطبعة: الأولى، 1356 ش.)

امام باقر علیه السلام می فرمایند: وقتى امیر المؤمنین علیه السّلام در بین گروهى از اصحابشان به کربلاء عبور نمودند چشمهاى مبارکشان غرق در اشک شد و سخت گریستند سپس فرمودند : اینجا محل خواباندن مرکب‏هایشان بوده، و اینجا محل گذاردن اثاثشان مى‏باشد و اینجا خون‏ هایشان مى‏ریزد، سپس به تربت آن جا خطاب کرده و فرمودند : خوشا به حالت اى تربت که بر روى تو خون‏هاى دوستان خدا مى ‏ریزد.

و ذکر شیخ الإسلام الحاکم الجشمی: أنّ أمیر المؤمنین علیه السّلام لما سار إلى «صفین» نزل «بکربلاء»، و قال لابن عبّاس: «أ تدری ما هذه البقعة» ؟ قال: لا، قال: «لو عرفتها لبکیت بکائی» ، ثم بکى بکاء شدیدا، ثمّ قال: «ما لی و لآل أبی سفیان» ؟ ثم التفت الى-الحسین-، و قال: «صبرا یا بنی! فقد لقی أبوک منهم مثل الذی تلقى بعده». (الموفق ابن احمد بن محمد المکی الخوارزمی (المتوفى 568هـ)، مقتل الحسین، ج1، ص236، تحقیق: محمد السماوی، الناشر: دار أنوار الهدى، الطبعة: الأولى، 1418 هـ (

شیخ الاسلام حاکم جشمی نقل کرده است که امیرالمومنین علیه السلام هنگامی که عازم صفین بود در کربلا درنگی کرد و به ابن عباس فرمود: آیا می دانی این بقعه چیست؟ ابن عباس پاسخ داد: نه.امیرالمومنین فرمود: اگر می دانستی مانند من می گریستی.سپس به شدت گریه کرد و فرمود: من را چه به خاندان ابی سفیان؟ سپس به حسین توجه فرمود و گفت: ای پسرم، صبر کن! پدرت همانند آن چه را که تو پس از او می بینی دیده است.

گریه و اندوه حضرت زهراء سلام الله علیها برای شهادت و مصائب امام حسین علیه السلام

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِی عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْقُرَشِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الرَّبِیعِ الزَّهْرَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَرِیرٌ عَنْ لَیْثِ بْنِ أَبِی سُلَیْمٍ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَلَکاً یُقَالُ لَهُ دَرْدَائِیلُ ..... فَلَمَّا وُلِدَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ع وَ کَانَ مَوْلِدُهُ عَشِیَّةَ الْخَمِیسِ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى‏ مَالِکٍ خَازِنِ النَّارِ أَنْ أَخْمِدِ النِّیرَانَ عَلَى أَهْلِهَا لِکَرَامَةِ مَوْلُودٍ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ وَ أَوْحَى إِلَى رِضْوَانَ خَازِنِ الْجِنَانِ أَنْ زَخْرِفِ الْجِنَانَ وَ طَیِّبْهَا لِکَرَامَةِ مَوْلُودٍ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَى حُورِ الْعِینِ تَزَیَّنَّ وَ تَزَاوَرْنَ لِکَرَامَةِ مَوْلُودٍ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى الْمَلَائِکَةِ أَنْ قُومُوا صُفُوفاً بِالتَّسْبِیحِ وَ التَّحْمِیدِ وَ التَّمْجِیدِ وَ التَّکْبِیرِ لِکَرَامَةِ مَوْلُودٍ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَى جَبْرَئِیلَ ع أَنِ اهْبِطْ إِلَى نَبِیِّی مُحَمَّدٍ فِی أَلْفِ قَبِیلٍ وَ الْقَبِیلُ أَلْفُ أَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ عَلَى خُیُولٍ بُلْقٍ مُسْرَجَةٍ مُلْجَمَةٍ عَلَیْهَا قِبَابُ الدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ وَ مَعَهُمْ مَلَائِکَةٌ یُقَالُ لَهُمُ الرُّوحَانِیُّونَ بِأَیْدِیهِمْ أَطْبَاقٌ مِنْ نُورٍ أَنْ هَنِّئُوا مُحَمَّداً بِمَوْلُودٍ وَ أَخْبِرْهُ یَا جَبْرَئِیلُ أَنِّی قَدْ سَمَّیْتُهُ الْحُسَیْنَ وَ هَنِّئْهُ وَ عَزِّهِ وَ قُلْ لَهُ یَا مُحَمَّدُ یَقْتُلُهُ شِرَارُ أُمَّتِکَ عَلَى شِرَارِ الدَّوَابِّ فَوَیْلٌ لِلْقَاتِلِ وَ وَیْلٌ لِلسَّائِقِ وَ وَیْلٌ لِلْقَائِدِ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ أَنَا مِنْهُ بَرِی‏ءٌ وَ هُوَ مِنِّی بَرِی‏ءٌ لِأَنَّهُ لَا یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحَدٌ إِلَّا وَ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ ع أَعْظَمُ جُرْماً مِنْهُ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ یَدْخُلُ النَّارَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ وَ النَّارُ أَشْوَقُ إِلَى قَاتِلِ الْحُسَیْنِ مِمَّنْ أَطَاعَ اللَّهَ إِلَى الْجَنَّةِ قَالَ فَبَیْنَا جَبْرَئِیلُ ع یَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ إِذْ مَرَّ بِدَرْدَائِیلَ فَقَالَ لَهُ دَرْدَائِیلُ یَا جَبْرَئِیلُ مَا هَذِهِ اللَّیْلَةُ فِی السَّمَاءِ هَلْ قَامَتِ الْقِیَامَةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْیَا قَالَ لَا وَ لَکِنْ وُلِدَ لِمُحَمَّدٍ مَوْلُودٌ فِی دَارِ الدُّنْیَا وَ قَدْ بَعَثَنِیَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ لِأُهَنِّئَهُ بِمَوْلُودِهِ فَقَالَ الْمَلَکُ یَا جَبْرَئِیلُ بِالَّذِی خَلَقَکَ وَ خَلَقَنِی إِذَا هَبَطْتَ إِلَى مُحَمَّدٍ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُ بِحَقِّ هَذَا الْمَوْلُودِ عَلَیْکَ إِلَّا مَا سَأَلْتَ رَبَّکَ أَنْ یَرْضَى عَنِّی فَیَرُدَّ عَلَیَّ أَجْنِحَتِی وَ مَقَامِی مِنْ صُفُوفِ الْمَلَائِکَةِ فَهَبَطَ جَبْرَئِیلُ ع عَلَى النَّبِیِّ ص فَهَنَّأَهُ کَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَزَّاهُ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص تَقْتُلُهُ أُمَّتِی فَقَالَ لَهُ نَعَمْ یَا مُحَمَّدُ فَقَالَ النَّبِیُّ ص مَا هَؤُلَاءِ بِأُمَّتِی أَنَا بَرِی‏ءٌ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَرِی‏ءٌ مِنْهُمْ قَالَ جَبْرَئِیلُ وَ أَنَا بَرِی‏ءٌ مِنْهُم‏ یَا مُحَمَّدُ فَدَخَلَ النَّبِیُّ ص عَلَى فَاطِمَةَ ع فَهَنَّأَهَا وَ عَزَّاهَا فَبَکَتْ فَاطِمَةُ ع وَ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی لَمْ أَلِدْهُ قَاتِلُ الْحُسَیْنِ فِی النَّارِ فَقَالَ النَّبِیُّ ص وَ أَنَا أَشْهَدُ بِذَلِکَ یَا فَاطِمَةُ وَ لَکِنَّهُ لَا یُقْتَلُ حَتَّى یَکُونَ مِنْهُ إِمَامٌ یَکُونُ مِنْهُ الْأَئِمَّةُ الْهَادِیَةُ بَعْدَهُ .....( الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (المتوفى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ج1، صص 282-284، ح36، تحقیق: علی اکبر غفاری، الناشر:‌ اسلامیة ـ تهران‏، الطبعة: الثانیة‏، 1395 هـ (

از ابن عبّاس روایت است که گفت: از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که‏ مى‏فرمود: خداى تعالى را فرشته ‏اى است که دردائیل نام دارد ..... و چون حسین بن علیّ علیهما السّلام پنجشنبه شب و در لیله جمعه به دنیا آمد، خداى تعالى به مالک که همان خازن دوزخ باشد وحى فرمود که به واسطه کرامت مولودى که براى محمّد زاده شده است آتش را بر اهلش خاموش سازد و به رضوان که همان خازن بهشت باشد وحى فرمود که به واسطه کرامت مولودى که براى محمّد در دنیا زاده شده است بهشت را آذین بندد و معطّر سازد و خداى‏ تعالى به حور العین وحى فرمود که به واسطه کرامت مولودى که در دنیا براى محمّد زاده شده است خود را آرایش کنند و به دیدار یک دگر بروند و خداى تعالى به ملائکه فرمان داد که به خاطر مولودى که براى محمّد در سراى دنیا زاده شده است به صفّ ایستاده و خدا را تسبیح و تحمید و تمجید و تکبیر گویند. و خداى تعالى به جبرئیل علیه السّلام وحى فرمود که به همراه هزار فوج - که هر فوج یک میلیون فرشته است - بر اسبهاى ابلق که بر آنها زین و لگام و آراسته به قباب درّ و یاقوت باشند و به همراهى ملائکه‏اى که به آنها روحانیّون مى‏گویند و در دستانشان طبق‏هاى نور است، بر پیامبر اکرم محمّد فرود آیند و قدم نورسیده را بدو تهنیت گویند، و بدو خبر داد که اى جبرئیل! من نام او را حسین نهادم، او را تهنیت و تعزیت گوى و به او بگو: اى محمّد! او را شرار امّت تو که بر بدترین جنبندگان سوارند خواهند کشت، واى بر آن قاتل و واى بر سوق دهنده و رهبر کشنده حسین، من از او بیزارم و او نیز از من بیزار است، زیرا در روز قیامت هیچ کس گنهکارتر از او نیست، در روز قیامت قاتل حسین به همراه مشرکان به‏ آتش در آیند و اشتیاق آتش به کشنده حسین بیشتر از اشتیاق مطیع خداوند به بهشت است.فرمود: در این میان که جبرئیل به آسمان زمین فرود آمد به دردائیل گذر کرد و دردائیل بدو گفت: اى جبرئیل! این چه شبى در آسمان است آیا بر اهل دنیا قیامت واقع شده است؟ گفت: خیر، و لکن براى محمّد در دنیا مولودى زاده شده است و خداى تعالى مرا فرستاده است که بدین سبب به او تهنیت گویم، فرشته گفت: اى جبرئیل! تو را به خدایى که ما را آفرید سوگند مى‏دهم هنگامى که بر محمّد فرود آمدى سلام مرا بدو برسانى و به او بگویى به حقّ این مولود از پروردگارت بخواهد که از من خشنود گردد و بالها و مقام مرا در میان ملائکه به من باز گرداند، جبرئیل علیه السّلام بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرود آمد و همان گونه که خداى تعالى فرموده بود بدو تهنیت و تعزیت گفت، پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: آیا امّت من او را خواهد کشت؟ گفت: آرى اى محمّد، پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: آنها از امّت من نیستند و من از آنها بیزارم و خداى تعالى از آنها بیزار است، جبرئیل گفت: اى محمّد! من هم از ایشان بیزارم. بعد از آن پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم بر فاطمه علیها السّلام وارد شد و بر او تهنیت و تعزیت گفت و فاطمه علیها السّلام گریست و گفت: اى کاش او را به دنیا نیاورده بودم، قاتل حسین در آتش است، پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: اى فاطمه! من بدان گواهى مى‏دهم و لیکن او کشته نشود تا امامى از او بر جاى ماند که امامان هادى پس از او از ذریّه او باشند .... (برگرفته از ترجمه ی فارسی کمال الدین و تمام النعمة اثر منصور پهلوان)

گریه و اندوه ام المؤمنین ام سلمه (رض) در شهادت امام حسین علیه السلام

وَ رُوِیَ بِإِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِیلًا ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَ یَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ شُعْثاً مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِیَ بِی فِی هَذَا الْوَقْتِ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ یُقَالُ لَهُ کَرْبَلَاءُ فَأُرِیتُ فِیهِ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ ابْنِی وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیْتِی فَلَمْ أَزَلْ أَلْقِطُ دِمَاءَهُمْ فَهَا هِیَ فِی یَدِی وَ بَسَطَهَا إِلَیَّ فَقَالَ خُذِیهَا وَ احْتَفِظِی بِهَا فَأَخَذْتُهَا فَإِذَا هِیَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِی قَارُورَةٍ وَ سَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهِ فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ ع منْ مَکَّةَ مُتَوَجِّهاً نَحْوَ الْعِرَاقِ کُنْتُ أُخْرِجُ تِلْکَ الْقَارُورَةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَیْهَا ثُمَّ أَبْکِی لِمُصَابِهِ فَلَمَّا کَانَ فِی الْیَوْم‏ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ ع أَخْرَجْتُهَا فِی أَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِیَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَیْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَإِذَا هِیَ دَمٌ عَبِیطٌ فَصِحْتُ فِی بَیْتِی وَ بَکَیْتُ وَ کَظَمْتُ غَیْظِی مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِینَةِ فَیُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ حَتَّى جَاءَ النَّاعِی یَنْعَاهُ فَحَقَّقَ مَا رَأَیْت‏. (البغدادی، الشیخ المفید محمد بن محمد بن النعمان، العکبری ، (المتوفى 413هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص130و131، تحقیق : مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م.)

و بسند دیگر از ام سلمه رضى اللَّه عنها روایت کند که گفت: شبى رسول خدا (ص) از پیش ما بیرون رفت و مدتى دراز ناپدید شد سپس بازگشت و سر و رویش گردآلود بود و دستش نیز بسته بود، من عرض کردم: اى رسول خدا! چیست که من شما را گردآلود مى‏بینم؟ فرمود: مرا در این ساعت بجائى از سرزمین عراق بردند که نامش کربلا بود، و در آن سرزمین جاى کشته شدن پسرم حسین و گروهى از فرزندان و خاندانم را بمن نشان دادند، و من پیوسته خون ایشان را از آنجا برمیگرفتم و آن اکنون در دست من است و دست خود را براى من باز کرده فرمود: آن را بگیر و نگهدارى کن، پس من آن را گرفتم‏ دیدم مانند خاک سرخ بود، پس در شیشه نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهدارى میکردم، تا آنگاه که حسین)ع) از مکه بسمت عراق رهسپار شد من در هر روز و شب آن شیشه را بیرون مى‏آوردم و بو میکردم و بدان مى‏نگریستم و بر مصیبتهاى آن جناب میگریستم، و چون روز دهم محرم شد همان روزى که حسین در آن روز کشته شد، در اول روز که آن را بیرون آوردم دیدم بحال خود است، دوباره آخر آن روز آن را آوردم دیدم خون تازه شده، من به تنهائى در خانه خود شروع بزارى شده گریستم، و اندوه خود را فرو نشاندم از ترس آنکه مبادا دشمنان ایشان در مدینه بشنوند و در شماتت ما شتاب کنند، و پیوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر مرگ آن حضرت بمدینه رسید و آنچه دیده بودم به حقیقت پیوست. (برگرفته از ترجمه ی فارسی الارشاد اثر رسولی محلاتی)

لطمه زنی و نوحه خوانی حضرت زینب سلام الله علیها برای امام حسین علیه السلام

فلما حمل النساء والصبیان فمروا بالقتلى صرخت امرأة منهم: یا محمداه.هذا حسین بالعراء مرمل بالدماء واهله ونساؤه سبایا. فما بقی صدیق ولا عدو إلا أکب باکیا. ثم قدم بهم على عبید الله بن زیاد. فقال عبید الله: من هذه؟ فقالوا: زینب بنت علی بن أبی طالب فقال: فکیف رأیت الله صنع بأهل بیتک. قالت: کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ فبرزوا إِلى مَضاجِعِهِمْ. وسیجمع الله بیننا وبینک وبینهم. (البصری الزهری، محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله (المتوفى230 هـ)، الطبقات الکبرى (متمم الصحابة - الطبقة الخامسة)، ج1، ص481، تحقیق: محمد بن صامل السلمی، الناشر: مکتبة الصدیق - الطائف، الطبعة: الأولى، 1414 هـ - 1993 م.)

هنگامی که در کربلا زنان و کودکان را می بردند، ایشان از مقابل شهداء عبور کردند و زنی از ایشان فریاد زد: یا محمداه، این حسین بن علی است که در بیابان افتاده و پیکرش آغشته به خون است و خانواده و زنانش اسیر شده اند.در این هنگام هیچ دوست و دشمنی نماند مگر آن که گریست.سپس آن ها را پیش عبیدالله بن زیاد آوردند.عبیدالله بن زیاد گفت: این زن کیست؟ گفتند: زینب دختر علی بن ابی طالب.عبیدالله بن زیاد خطاب به [حضرت] زینب گفت: خداوند با خانواده ات چه کار کرد؟! [حضرت] زینب گفت: خداوند شهادت را بر ایشان نوشت و ایشان به سوی آرامگاه خویش رفتند و خداوند [در روز قیامت] ما و تو و ایشان را گرد هم خواهد آورد.

وأقام عمر بْن سعد یومه والغد، ثُمَّ أمر حمید بْن بکیر الأحمری فنادی فِی النَّاس بالرحیل إِلَى الْکُوفَةِ، وحمل مَعَهُ أخوات الْحُسَیْن وبناته ومن کان من الصبیان، وعلی بْن الْحُسَیْن الأصغر مریض. فلطمن النسوة وصحن حین مررن بالحسین، وجعلت زینب بنت علی تقول: یَا محمداه صلى علیک ملیک السماء، هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء مقطع الأعضاء، یَا محمداه وبناتک سبایا وذریتک مقتلة تسفی عَلَیْهَا الصبا!!! فأبکت کُلّ عدو وولی. (البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (المتوفى279هـ)، أنساب الأشراف، ج3، ص206، تحقیق: سهیل زکار وریاض الزرکلی، الناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.)

عمر بن سعد آن روز و فردا را در آن جا ماند و سپس به حمید بن بکیر احمدی دستور داد تا برای حرکت به سمت کوفه ندا دهد. وی خواهران حسین بن علی و دخترانش و کودکانی که در آن جا بودند و علی بن الحسین که بیمار بود را با خود بُرد. هنگامی که زنان از مقابل پیکر حسین بن علی عبور کردند فریاد برآوردند و لطمه زنی کردند و زینب دختر علی بن ابی طالب می گفت: یا محمداه، خداوندگار آسمان بر تو درود بفرستد.این حسین است که در بیابان افتاده است، پیکرش آغشته به خون است و اعضای بدنش بریده شده است، یا محمداه، دخترانت اسیر شده اند و فرزندانت کشته شده اند و باد صبا بر آنان می وزد.در این هنگام دوست و دشمن گریه کردند.

سینه زنی و نوحه خوانی زنان بنی هاشم

أبو الحسن المدائنی عن إسحاق عن إسماعیل بن سفیان عن أبی موسى عن الحسن البصری، قال: قتل مع الحسین ستة عشر من أهل بیته، والله ما کان على الأرض یومئذ أهل بیت یشبّهون بهم. وحمل أهل الشام بنات رسول الله صلّى الله علیه وسلم سبایا على أحقاب الإبل. فلما أدخلن على یزید، قالت فاطمة ابنة الحسین: یا یزید، أبنات رسول الله صلّى الله علیه وسلم سبایا؟ قال: بل حرائر کرام، ادخلی على بنات عمک تجدیهن قد فعلن ما فعلن، قالت فاطمة: فدخلت إلیهن، فما وجدت فیهن سفیانیة إلا متلدّمة تبکی، وقالت بنت عقیل بن أبی طالب ترثی الحسین ومن أصیب معه: عینی أبکی بعبرة وعویل ... واندبی إن ندبت آل الرسول ... ستة کلهم لصلب علیّ ... قد أصیبوا وخمسة لعقیل (الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (المتوفى328هـ)، العقد الفرید، ج5، ص132، الناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 هـ )

از حسن بصری نقل شده است که همراه حسین بن علی شانزده نفر از اهل بیتش شهید شدند.به خدا سوگند تا به امروز بر روی زمین خانواده ای شبیه ایشان نبوده است.اهل شام دختران رسول خدا (ص) را اسیر کرده و بر شتر سوار کردند و هنگامی که بر یزید وارد شدند، فاطمه دختر حسین بن علی گفت: ای یزید، آیا دختران رسول خدا اسیرند؟! یزید گفت: بلکه آزاد و بزرگواند.بر دختران عمویت وارد شو که می بینی چه کرده اند.فاطمه می گوید: بر دختران عمویم وارد شدم و احدی از ایشان را ندیدم مگر آن که سینه زنی می کرد و می گریست و دختر عقیل بن ابی طالب در رثای حسین بن علی و کسانی که همراه وی شهید شدند چنین می خواند: ای چشمم، با اشک و فریاد گریه و اگر خاندان رسول خدا (ص) ندبه سر دادند تو نیز ندبه کن شش نفر از فرزندان علی و پنج نفر از فرزندان عقیل به شهادت رسیدند

نوحه خوانی جن برای شهادت امام حسین علیه السلام

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، ثنا هُدْبَةُ بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی عَمَّارٍ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ، قَالَتْ: سَمِعْتُ الْجِنَّ تَنُوحُ عَلَى الْحُسَینِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ. (الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (المتوفی 360هـ)، المعجم الکبیر، ج3، ص131، ح2867، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة - القاهرة، الطبعة: الثانیة.)

ام المومنین ام سلمه رضی الله عنها می گویند که شنیدم جن بر حسین نوحه می خواند.

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ، ثنا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْحَجَّاجِ، ثنا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ عَمَّارٍ، عَنْ مَیمُونَةَ، قَالَتْ: سَمِعْتُ الْجِنَّ تَنُوحُ عَلَى الْحُسَینِ. (الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (المتوفی 360هـ)، المعجم الکبیر، ج3، ص131، ح2868، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة ابن تیمیة - القاهرة، الطبعة: الثانیة.)

میمونه، همسر رسول خدا،می گوید که شنیدم که جن بر حسین نوحه سرایی می کرد.

نتیجه

بر اساس اخبار و روایات و گزارش های تاریخی شیعه و اهل سنت، مجلس عزای سید الشهداء (ع) قبل از ولادت ایشان و بلافاصله پس از شهادت ایشان نیز برگزار شده و این خود اهل بیت علیهم السلام بوده اند که نقش پر رنگی در برگزاری چنین مجالسی داشته اند و بر اساس روایات می توان پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام را اولین شخصیت ها در تاریخ اسلام دانست که بر مصائب و شهادت امام حسین علیه السلام اقامه ی عزا نموده اند.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: وقایع دهه اول صفر

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ | 14:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |