ترجمه و شرح حکمت 208 نهج البلاغه: پندهای ارزشمند
متن نهج البلاغه
نهج البلاغه ( نسخه صبحی صالح )
وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ، وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ، وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ، وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ.
و فرمود (ع): هر كه حساب نفس خود كند، سود برد و هر كه بينا گردد، بفهمد و هر كه بفهمد، به دانش رسد.
شرح
شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )شرح ابن میثم بحرانی ( ترجمه محمدی مقدم )منهاج البراعه (خوئی)جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ( مهدوی دامغانی )
شش اندرز ناب:
در اين كلام حكيمانه شش جمله وجود دارد كه سه جمله از آن مستقل از يكديگر و سه جمله مرتبط با يكديگر است و هر كدام نكته اى را بيان مى كند، مى فرمايد: «هر كس به حساب خود برسد سود مى برد و آن كس كه غافل بماند زيان مى بيند. كسى كه (از خدا) بترسد ايمن مى گردد و كسى كه عبرت گيرد بينا مى شود و آن كس كه بينا گردد (حقايق را) مى فهمد و آن كس كه (حقايق را) بفهمد دانا مى شود»; (مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَمَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ، وَمَنْ خَافَ أَمِنَ، وَمَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ، وَمَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ).
هميشه مسئله حسابرسى در زندگى مادى مردم وسيله اى براى پرهيز از زيان ها بوده است و وسايل مختلفى براى ثبت و ضبط حساب ها از قديم الايام فراهم كرده اند. در عصر و زمان ما اين وسايل بسيار متنوع و پيچيده شده و دقيق ترين حساب ها را نگهدارى مى كند. بررسى حساب سبب مى شود كه اگر انسان احساس زيان كرد به سراغ نقطه هاى آسيب پذير برود و آنها را اصلاح كند تا زيان، تبديل به سود گردد. اصولاً تمام اين جهان بر اساس حساب و نظم آميخته با آن قرار گرفته است. هر گاه درون بدن خود را ملاحظه كنيم در منطقه خون ما حساب دقيقى حكمفرماست; بيش از بيست فلز و شبه فلز و مواد مختلف حاصل از آن خون ما را تشكيل مى دهد و به مجرد اين كه نظم آن به هم بخورد بيمارى حاصل مى شود. به همين دليل پزشكان اولين دستورى را كه مى دهند محاسبه اجزاى تشكيل دهنده خون از طريق آزمايش است تا به وسيله اين حسابگرى جلوى بيمارى را بگيرند. آن كس كه اين آزمايش ها را به فراموشى بسپارد ممكن است زمانى متوجه شود كه خسارت و زيان وسيعى دامن او را گرفته، در امور مادى دنيا ورشكست و در مسائل طبيعى مانند سلامتى جسم گرفتار بيمارى هاى غير قابل علاج شده است. اسلام مى گويد: در امور معنوى نيز بايد همين گونه بلكه دقيق تر به حساب خويش رسيد. آن كس كه مراقب اعمال خويش باشد و حسابرسى دقيق كند سود معنوى مى برد و كسى كه از آن غافل گردد گرفتار خسران و زيان در دنيا و آخرت مى شود.
در حدیثى از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «لا یَکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتّى یُحاسِبُ نَفْسَهُ أشَدَّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّریکِ شَریکَهُ وَالسَّیِّدُ عَبْدَهُ; انسان فرد باایمانى نخواهد بود مگر زمانى که با دقت اعمال خود را محاسبه کند; دقیق تر از آنچه شریک به حساب شریک خود مى رسد یا مولا به حساب بنده خویش».(1)
حسابگرى در مسائل معنوى و امور اخروى باید شدیدتر و دقیق تر باشد، زیرا غیر ما حسابگرانى هستند که حساب دقیق اعمال ما را دارند، در حالى که در امور مادى، هر کس خودش حسابگر خویش است و معمولا کسى بر او نظارتى ندارد.
قرآن مجید مى گوید: «(وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ * کِرَاماً کَاتِبِینَ * یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ); و به یقین نگاهبانانى بر شما گمارده شده، والا مقام و نویسنده (اعمال نیک و بد شما) که مى دانند شما چه مى کنید».(2)
در جاى دیگر مى فرماید: روز قیامت خطاب به گناهکاران مى شود و خداوند به آنها مى گوید: «(هَذَا کِتَابُنَا یَنطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ); این نامه اعمال شماست که ما نوشته ایم و به حق بر ضدّ شما سخن مى گوید; ما آنچه را انجام مى دادید مى نوشتیم».(3)
در روایات اسلامى تأکید شده است که همه روز به حساب خود برسید; یعنى شب هنگام همان گونه که معمول بسیارى از بازرگان ها و تجار است که دفاتر خود را به خانه مى برند و به حساب روز خود مى رسند شما هم شب هنگام به اعمالى که در روز انجام دادید نگاهى حسابگرانه بیفکنید; اگر خطایى بوده توبه کنید و اگر کار خوبى بوده شکر خدا به جا آورید و آن را تکرار نمایید.
امام کاظم(علیه السلام) در حدیثى مى فرماید: «لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فی کُلِّ یَوْم فَإنْ عَمِلَ خَیْراً اسْتَزادَ اللهَ مِنْهُ وَحَمِدَ اللهَ عَلَیْهِ وَإنْ عَمِلَ شَرّاً اسْتَغْفَرَ اللهَ مِنْهُ وَتابَ إلَیْهِ; کسى که همه روز به حساب خود نرسد از ما نیست; اگر کار خیرى انجام داده از خداوند توفیق فزونى بطلبد و خدا را بر آن شکر بگوید و اگر کار بدى انجام داده استغفار کند و توبه نماید و به سوى خدا باز گردد».(4)
ارباب سیر و سلوک نیز براى پیمودن مسیر قرب خدا از نخستین توصیه هایى که به رهروان این راه مى کنند مراقبت اعمال و سپس محاسبه آن است، چرا که بدون آن، پیمودن این راه پر خوف و خطر امکان پذیر نیست.
سپس امام(علیه السلام) در سومین جمله از این گفتار حکیمانه به این مسأله اشاره مى کند که اگر کسى خواهان امنیت و آرامش است باید خائف باشد; همیشه خوف سپرى است در برابر حوادث خطرناک و راز این که خداوند آن را در وجود انسان قرار داده، این است که اگر ترسى در کار نباشد خیلى زود انسان خود را به پرتگاه ها مى افکند و در چنگال حوادث سخت گرفتار مى سازد و به مرگ زودرس مبتلا مى شود.
البته اگر این خوف در حد اعتدال باشد به یقین سپرى در برابر بلاهاست و اگر به افراط بینجامد انسان را از تلاش و کوشش باز مى دارد و به محرومیت منجر مى شود و اگر به تفریط گراید و از موجودات خطرناک نترسد گرفتار انواع حوادث مرگبار خواهد شد.
شک نیست که خوف در کلام امام(علیه السلام) اشاره به خوف از خدا یعنى خوف از عدالت و مجازات هاى عادلانه اوست. کسانى که داراى چنین خوفى باشند از عذاب الهى در دنیا و آخرت در امانند و به عکس آنها که تنها به رحمت او امیدوار گردند و اثرى از خوف در وجود آنها نباشد آلوده انواع گناهان شده و گرفتار مجازات خداوند در این سرا و آن سرا مى شوند. به همین دلیل در تعلیمات دینى ما کراراً آمده است که انسان باایمان باید با دو بال خوف و رجا پرواز کند.
امام صادق(علیه السلام) از وصایاى لقمان حکیم جمله اى را نقل مى کند و مى فرماید: در وصایاى لقمان مسائل شگفت آورى بود. از همه شگفت آورتر این که به فرزندش چنین گفت: «خَفِ اللهَ عَزَّوَجَلَّ خیفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَیْنِ لَعَذَّبَکَ وَأرْجُ اللهَ رَجاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَیْنِ لَرَحِمَکَ; آن گونه از خداوند عزوجل ترسان باش که اگر تمام اعمال نیک جن و انس را به جا آورى احتمال ده که تو را (به سبب بعضى از اعمالت) عذاب مى کند و آنچنان به خداوند امیدوار باش که اگر گناه انس و جن را انجام داده باشى ممکن است مشمول رحمت او واقع شوى».(5)
سپس امام صادق(علیه السلام) افزود: پدرم چنین مى فرمود: «إنّه لَیْسَ مِنْ عَبْد مُؤْمِن إلاّ وَفی قَلْبِهِ نُورانِ: نُورُ خیفَة وَنُورُ رَجاء لَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلى هذا وَلَوْ وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ هذا; در قلب هر فرد با ایمانى دو نور هست: نور خوف و نور رجا، اگر این را وزن کنند چیزى اضافه بر آن نیست و اگر آن را وزن کنند چیزى اضافه بر این نخواهد بود».(6)
البته منظور این نیست که واقعاً همه گناهان را انجام مى دهند و با همان حالت از دنیا مى روند; بلکه مقصود این است که امیدوار باشند سرانجام توبه مى کنند و در مقام اصلاح بر مى آیند و سپس از دنیا مى روند.
در روایت دیگرى در همان باب از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که راوى عرض مى کند: جمعى از دوستان شما هستند که خود را آلوده گناهان مى کنند و مى گویند: امید (به رحمت خدا و محبت اهل بیت) داریم، امام فرمود: «کَذَبُوا لَیْسُوا لَنا بِمُوال; آنها دروغ مى گویند از دوستان ما نیستند». سپس افزود: «اُولئِکَ قَوْمٌ تَرَجَّحَتْ بِهِمِ الاْمانِىُّ مَنْ رَجا شَیْئاً عَمِلَ لَهُ وَمَنْ خافَ مِنْ شَىْء هَرَبَ مِنْهُ; آنها کسانى هستند که در چنگال آرزوها گرفتار شده اند (زیرا) کسى که امید به چیزى داشته باشد براى آن عمل مى کند و کسى که از چیزى بترسد از آن مى گریزد».(7)
آن گاه امام در سه جمله اخیر از کلام نورانى خود به این نکته اشاره مى کند که اگر انسان با چشم عبرت به اطراف خود بنگرد به حقایق این عالم آشنا مى شود، سپس به تحلیل آن حقایق مى پردازد و اسباب و نتایج آن را درک مى کند و کسى که به اسباب و نتایج آن حقایق آشنا مى گردد عالم مى شود; یعنى راه را به سوى مقصد پیدا مى کند. در واقع پیوند ناگسستنى میان سه موضوع هست: چشم عبرت داشتن، تحلیل حوادث کردن و عالم و آگاه شدن.
منظور از عبرت گرفتن این است که انسان حادثه اى را که مى بیند نخست به مقدماتى که آن را تشکیل داده و آثارى که بر آن مترتب مى شود توجه کند سپس مشابه آن را در زندگى خود در نظر بگیرد که این مایه ابصار و بصیرت است و هنگامى که از آن قاعده اى کلى براى خود و دیگران بسازد، این فهم واقعى حادثه است که به صورت علمى قابل قبول در روح و جان انسان جایگزین مى شود. در ذیل حکمت پنجم بحث قابل ملاحظه اى درباره عبرت و تفکّر آورده ایم.(8)
*****
پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج 67، ص 72 .
(2). انفطار، آیه 10-12.
(3). جاثیه، آیه 29 .
(4). بحارالانوار، ج 67، ص 72 .
(5). کافى، ج 2، ص 67 .
(6). کافى، ج 2، باب الخوف و الرجاء، ص 67، ح 1.
(7). همان، ص 68، ح 6.
(8). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه آمده است که جمله اول از این کلام حکیمانه در غررالحکم و جمله دوم و سوم در کتاب کنزالفوائد با تفاوتى ذکر شده و سایر جمله ها هماهنگ با قرآن مجید و سنت پاک نبوى و عقل و ذوق سلیم است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 170). مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار حدیثى شبیه همین گفتار حکیمانه را از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) با اضافاتى نقل کرده است. (بحارالانوار، ج 75، ص 352)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: همراه بـا حکمتهای نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
انتشار نخستین تصاویر از شهر زیرزمینی نیروی دریایی سپاه
نخستین تصاویر از شهر زیرزمینی نیروی دریایی سپاه پاسداران منتشر شد.
این پایگاه همزمان با بازدید سرلشکر حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران از پایگاه راهبردی نیروی دریایی سپاه در عمق زمین، از این شهر زیرزمینی رونمایی شد.
این پایگاه بخش بسیار کوچکی از توانمندی دریایی سپاه است.
پایگاه مذکور در عمق زمین قرار گرفته و محل امن نگهداری شناورهای هجومی نیروی دریایی سپاه پاسداران است./فارس
رونمایی از شهر شناوری نیروی دریایی سپاه
فرمانده کل سپاه: امروز تونلهای نگهداری شناورها و موشکهای ما هرچند پرتعداد و طولهای بسیار وسیع هستند اما همچنان ما با کمبود فضا مواجهایم
یکی از مجموعه شهرهای شناوری نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با حضور سرلشکر حسین سلامی فرمانده کل سپاه رونمایی شد. در این مراسم، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی سخنانی گفت: مجموعه ای که به اتفاق فرمانده محترم نیروی دریایی سپاه از آن بازدید کردیم، یکی از پرشمار مجموعه های نگهداری سامانه های شناورهای تهاجمی و موشک انداز و مین ریز نیروی دریایی سپاه است. سرلشکر سلامی افزود: هر چند این مجموعه ای که امروز ملت عزیز ایران آن را مشاهده می کنند، خود یک مجموعه معظم و با عظمتی است ولی در قیاس با تمامیت قدرت دفاعی نیروی دریایی سپاه، کسر کوچکی از آن است.
آمادگی روز افزون توان رزم و توان دفاعی نیروی دریایی سپاه پاسداران
وی با اشاره به آمادگی روز افزون توان رزم و توان دفاعی نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اضافه کرد: توان رزم این شناورها و سامانه های موشکی مستقر بر روی آن ها علاوه بر شناورهای رزمی متعددی است که امروز در پهنه خلیجفارس، در سراسر گستره این آب های نیلگون، در حال گشت زنی برای صیانت و دفاع از مرزهای آبی میهن اسلامی ما هستند و مضاف بر شناورها و موشک اندازها و سایر قابلیت هایی هستند که در جزایر و سواحل خلیجفارس و تنگه هرمز مستقر و آماده اجرای ماموریت هستند. سرلشکر سلامی خاطرنشان کرد: به فضل الهی طی سال های دور و نزدیک در نیروی دریایی سپاه پیشرفت های قابل ملاحظه ای هم در کمیت و هم در کیفیت سامانه های تهاجمی این نیرو حاصل شده است.
افزایش سرعت، برد و قدرت موشکهای شناورهای سپاه پاسداران
وی در ادامه سخنان خود تصریح کرد: سرعت شناورهای رزمی در کنار افزایش برد و عمق دریانوردی آنها و قابلیت آنها برای عبور از امواج، با ارتفاعات بالا و دریاهای متلاطم و قابلیت دریانوردی دور در اقیانوس ها برای دفاع پیشتاز و مقدم از منافع حیاتی جمهوری اسلامی ایران محصول تلاش های گسترده مهندسان و کاربران عملیاتی این سامانه ها هم در وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و هم در سازمان جهاد و خودکفایی نیروی دریایی سپاه و در کارخانجات شناورسازی نیروی دریایی است. سرلشکر حسین سلامی ادامه داد: به فضل الهی هم برد دریانوردی هم سرعت دریانوردی شناورها و هم برد موشک های مستقر بر این شناورها و هم دقت آن ها و هم قدرت تخریب آن ها همگی با هم یک جهش و یک پیشرفت و ارتقای قابل توجهی را یافته است، به شکلی که امروز نیروی دریایی سپاه قادر است علاوه بر جنگ نزدیک، از راه دور و جنگ دور از راه دور و جنگ نزدیک از نزدیک لایه های دفاعی متعددی را با حالت و راهبردی تهاجمی دنبال کند.
تعداد تجهیزات و سامانههای پیشرفته نیروی دریایی سپاه روزانه افزایش مییابد
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تاکید بر این موضوع که هر روز بر تعداد تجهیزات و سامانه های پیشرفته نیروی دریایی افزوده میشود، گفت: ما به ملت عزیز و بزرگ ایران اطمینان می دهیم که جوانان برومند و رشید این ملت قادرند در دریاها در مقابل دشمنان کوچک و بزرگ با هر استعدادی هماوردی شرافتمندانه و پیروزمندانه ای را انجام بدهند. وی ادامه داد: این واقعیتی که من در بازدید از سامانه های موشکی هوافضا عرض کردم که امروز تونل های نگهداری شناورها و موشک های ما هرچند پرتعداد و طول های بسیار وسیع هستند اما همچنان ما با کمبود فضا برای جای دادن و متراکم سازی این توانایی در این سازه های نگهداری مواجه هستیم.
تازه های مطبوعات
فرهیختگان - تبلیغاتی که درباره گفتوگوی رئیسجمهور با شبکه تلویزیونی آمریکایی «NBC» صورت گرفته بود، مخاطبان را برای شنیدن حرفهای جدید و مواضع جدیتر با توجه به شرایط منطقه آماده کرده بود. درنهایت اما این مصاحبه چیزی فراتر از انتظارات معمول نداشت و نتوانست تاثیر اجتماعی یا سیاسی خاصی ایجاد کند. اگر هدف این مصاحبه ایجاد تاثیر خاصی بود، بهتر بود با آمادگی بیشتری انجام میشد و اگر هم قرار بر این بود که در همین سطح باقی بماند، این حجم از تبلیغات برای آن ضرورتی نداشت.
هم میهن - یکی از روشهای معمول تندروها بهویژه پس از آن که شکستهای سنگینی را میخورند، فرار به جلو است. یعنی بهجای آن که بپذیرند سیاستهای گذشته شکست خورده و باید تغییر نگاه و رویکرد دهند، چهار نعل و بیش از پیش بر بقای سیاست گذشته اصرار میورزند... مواضع پزشکیان درخصوص سیاست خارجی بسیار روشن است. در زمان انتخابات هم آن ها را مکرر بیان کرد. درخصوص ضرورت گفتوگو برای حل مسائل میان ایران و سایر کشورها هم هیچ شبههای باقی نگذاشت.این همه علیه گفتوگو شعار ندهید که به زیان خودتان است. از مسئولان و رئیسجمهور بخواهید شفاف و با هماهنگی رهبری و نظام گفتوگو کنند و مصالح کشور و منافع ملت را تامین کنند و توافق آنان هم تضمین شده باشد. وفاق یعنی این.
کیهان - حسین شریعتمداری نوشت : رئیسجمهور محترم به یقین میدانند -و باید بدانند- که مذاکره ترجمان دیگری از «معامله» است و در تمام فرهنگهای سیاسی برای آن ۳ بخش تعریف شده است. اول؛ کف مذاکره که از مجموعه نقاط مشترک تشکیل شده است. دوم: لایه میانی مذاکره که بحث و گفتوگو درباره بده و بستانهاست، یعنی هریک از دو سوی مذاکره چه میدهند و در مقابل چه میستانند و سوم؛ سقف مذاکره، که نتیجه مذاکرات و «توافق نهایی» طرفین مذاکره است.
وطن امروز - با توجه به شرایط فعلی، یکی از راهکارهای پیشنهادی در برخورد با مسئله پیوستن به لوایحی مانند پالرمو و CFT، به تعویق انداختن بررسی این موضوع تا زمان دستیابی به انتفاع اقتصادی معنادار برای ایران است. این رویکرد نهتنها میتواند به عنوان ابزاری در تقویت موضع تیم دیپلماسی در مذاکرات عمل کند، بلکه مانع از ارائه امتیازات یکجانبه بدون دریافت تضمینهای اقتصادی مشخص میشود.
اعتماد - مسعود پزشکیان در جلسه اخیر کابینه با اشاره به ممانعت از حضور سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور پیشین ایران در یک مراسم افتتاحیه و نیز تشکیل پرونده قضایی برای محسن رنانی، استاد دانشگاه، ضمن اظهار نارضایتی شدید گفته است که قرار ما این بود که اوضاع کشور رو به بهبود باشد نه اینکه شاهد این قبیل محدودیتهای ناروا باشیم. او از مشکلات پیش آمده برای دو چهره ملی ابراز ناخرسندی کرد و به وزیران مربوطه دستور داد تا موضوع را پیگیری کنند.
جوان - اگر آمریکا خود را مقابل سیاستمدارانی مثل ظریف میدید، الان خاک این کشور را توبره کرده بود. تدبیر اقتدار ایران در جای دیگری است. آمریکا در ایران خود را مقابل یک ملت مقاوم میبیند، وگرنه شماها که در تاریخ میگردید که یک موضع به ظاهر ضعف مثل قطعنامه جنگ پیدا کنید و به آمریکاییها میگویید ما اکنون در شرایط ۵۹۸ هستیم! اگر جنگ نمیشود اتفاقاً به این دلیل است که آمریکا فریب پیامهای پنهان و آشکار شما را نمیخورد و ارزیابیاش از مقاومت ایران واقعبینانه است.
فرهیختگان - اگرچه در سالهای اخیر روابط تجاری ایران و روسیه با وقوع چندین اتفاق ژئوپلیتیکی به بالاترین سطح خود در ۱۵ سال اخیر رسیده، اما هنوز هم بهرغم روابط گسترده سیاسی-امنیتی، روابط اقتصادی دو کشور ایران و روسیه با ظرفیتهای بزرگی که وجود دارد، چندان چشمگیر نیست. برای مثال، در سال ۱۴۰۲ در حالی حجم تجارت ایران و روسیه نزدیک به ۲.۷ میلیارد دلار بوده که این میزان برای ایران و چین ۳۲.۵ میلیارد دلار، برای ایران-امارات حدود ۲۷.۴ میلیارد دلار و برای ایران و ترکیه نیز ۱۱.۷ میلیارد دلار بوده است.
رویداد ۲۴ نوشت : سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، ادعای نیویورک تایمز مبنی بر تماس ایلان ماسک با سفیر ایران در نیویورک و نقش او در آزادی روزنامهنگار ایتالیایی را تکذیب و آن را یک داستانسرایی و خیالبافی رسانهای توصیف کرد.حالا، اما خود ایلان ماسک، تایید کرده که در آزادی خبرنگار ایتالیایی بازداشت شده در ایران نقش داشته است. او در واکنش به خبرهای اخیر درباره آزادی چچیلیا سالا، روزنامهنگار ۲۹ ساله ایتالیایی که در ایران در بازداشت به سر میبرد، طی توئیتی کوتاه نوشت که «من یک نقش کوچک ایفا کردم.»
رجانیوز نوشت : سپهر خلجی اظهار کرد: شهید رئیسی در اوج گرفتاری های به جای مانده از دهه ۹۰، در مدت کوتاه مدیریتش شیب تورم را نزولی کرد، نمودار بیکاری را کاهشی کرد، در تولید و صادرات نفت بنبست شکنی کرد، نقدینگی را مهار کرد، طرحهای متعدد خدمات اجتماعی با نگاه حمایت از محرومان را در دستور کار قرار داد، شهر به شهر دوید و پروژههای بزرگ عمرانی را به ثمر نشاند و در عرض کمتر از سه سال الگویی ماندگار را پایهگذاری کرد .
جماران نوشت : عمادالدین باقی اظهار کرد : تعریف ایجابی وفاق به معنای «اتحاد» و «توافق» نهتنها راهگشا نیست، بلکه به دلیل ابهاماتی که ایجاد میکند، میتواند مشکلآفرین نیز باشد. به همین دلیل، باید تعریف سلبی آن، یعنی «عدمالنزاع» را مدنظر قرار دهیم.
فردا نوشت : درباره ماجرای اهدای کفن به هادی عامل؛زبان مدیران و سازندگان و طراحان صدا و سیما با زبان افکار عمومی فاصله گرفته و این فاصله موجب «سوء تفاهم» میان این دو بخش شده است. یا به عبارتی دیگر «بافتار» حاکم بر روابط صدا و سیما و جامعه مبتنی بر نوعی سوء تفاهم مستقر شده و به همین دلیل حتی اگر صدا و سیما نیت خیر هم داشته باشد، از سوی بخش هایی از جامعه، «خیر» شنیده نمی شود.
الف خبرداد:مرکز ارتباطات ستادکل نیروهای مسلح در بیانیهای هرگونه شبهه افکنی درباره چگونگی و علت شهادت آیت ا... سیدابراهیم رئیسی و همراهان ایشان را مردود دانسته و اظهارنظرهای غیرمسئولانه را ناشی از ناآگاهی یا با اهداف و اغراض خاص توصیف کرد... به استناد ۳ گزارش رسمی ستادکل نیروهای مسلح به عنوان مرجع رسمی و قانونی رسیدگی به این سانحه علت بروز سانحه برای بالگرد صرفاً «شرایط پیچیده جوی و جغرافیایی منطقه» بوده که در گزارش نهایی این ستاد تصریح شده است و هیچ یک از گمانه زنیها از جمله: نقص فنی، خرابکاری، ترور، انفجار، جنگ الکترونیک و مانند این ها به اثبات نرسید.
انتخاب نوشت : لارنس نورمن، خبرنگار وال استریت ژورنال نوشت: سه کشور اروپایی (۳E) در ژنو به ایران اعلام کردند که موشکهای بالستیک باید بخشی از هرگونه مذاکره آینده ایران با ترامپ باشد. ایران به اروپاییها گفته این اتفاق نخواهد افتاد....همچنین ایران به اروپاییها اعلام کرده است که در صورت فعال شدن مکانیزم اسنپبک، نه تنها ایران از معاهده منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) خارج خواهد شد، بلکه ممکن است دکترین یا موضع هستهای ایران نیز تغییر کند.
رویداد۲۴ مدعی شد: بنیاد مستضعفان و مسئله هزینه کرد برای برنامه جوکر ۲، در روزهای اخیر دستمایه گزارشی در گروه هنر و رسانه خبرگزاری فارس شده است؛ گزارشی با این محتوا که «بنیاد مستضعفان از طریق شرکتهای زیرمجموعه نزدیک به ۷۰ میلیارد تومان در قالب تبلیغات پنهان شرکتهای زیرمجموعه این بنیاد برای ساخت برنامه «جوکر ۲» هزینه کرده است».
رونمایی شهرهای شناوری نیروی دریایی سپاه +فیلم
یکی از مجموعه شهرهای شناوری نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با حضور سرلشکر حسین سلامی فرمانده کل سپاه رونمایی شد.
به گزارش راه شلمچه، فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طی سخنانی گفت: مجموعه ای که امروز به اتفاق فرمانده محترم نیروی دریایی سپاه از آن بازدید کردیم یکی از پر شمار مجموعه های نگهداری سامانه های شناورهای تهاجمی و موشک انداز و مین ریز نیروی دریایی سپاه است.
سرلشکر حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از پایگاهی راهبردی در عمق زمین بازدید کرد. این پایگاه بخش بسیار کوچکی از توانمندی دریایی سپاه است.
به خبرگزاری صداوسیما اجازه داده شد برای اولین بار، از پایگاه های شناورهای موشک اندازِ سپاه، در اعماق ۵۰۰ متری زمین در آبهای جنوب ایران، تصویر و گزارش تهیه کند.
شهر شناوری نیروی دریایی سپاه رونمایی شد
فیلم/ رونمایی از نخستین شهر شناوری نیروی دریایی سپاه
میتوانیم در دریاها مقابل دشمنان کوچک و بزرگ هماوردی پیروزمندانه داشته باشیم/ برد و قدرت تخریب موشک شناورهای سپاه ارتقا یافته است
بازدید سرلشکر سلامی از پایگاهی راهبردی در عمق زمین
شوک ضدانقلاب در مقابل شهر زیرزمینی نیروی دریایی سپاه
شهید امیرعبداللهیان سردار مقاومت عرصه دیپلماسی
هرگونه شبههافکنی پیرامون سانحه سقوط بالگرد شهید رئیسی غیرمسئولانه است
« مسکن» «دستآویز سیاسی» یا «نیاز اساسی»؟!
کاش حاج قاسم بود، اگرچه هست و میبیند (یادداشت روز)
لیست بلند موفقیتهای دولت رئیسی بدون برجام، بدون FATF
بازپخش «گاندو» از شبکه افق (اخبار ادبی و هنری)
ساختمان شرکت ملی نفت در هلند نیز توقیف شد
ضربه اطلاعات سپاه به ۳۰۰ مرکز قاچاق سوخت اکنون نوبت مسئولان است که همراهی کنند
برآشفتگی پادوهای رسانهای غرب از توافق ضد تحریمی تهران- مسکو (خبر ویژه)
لیست بلند موفقیتهای دولت رئیسی بدون برجام، بدون FATF
کاش حاج قاسم بود، اگرچه هست و میبیند (یادداشت روز)
اخبار ویژه
دادگاه عالی آمریکا حکم به ممنوعیت فعالیت تیکتاک داد
جزئیات اقتصادی معاهده ۲۰ ساله ایران و روسیه از تسهیل روابط بانکی تا کریدور شمال– جنوب
ضربه اطلاعات سپاه به ۳۰۰ مرکز قاچاق سوخت اکنون نوبت مسئولان است که همراهی کنند
ایران، روسیه و چین با گسترش همکاریهای اقتصادی میتوانند آمریکا را تحریم کنند
باید با همه توان از پزشکیان حمایت کرد
عراق میانجیگر
محدودیت برای زنان مجتهده عرفی است نه فقهی
خواهر «کلئوپـاترا» پسر از آب درآمد
قتل هولناک 3 خواهر مقابل چشمان پدر و مادر
بارشها همچنان زیر نرمال
کمبود انرژی؛ ترک فعل مدیران
بوی جوی موليان آيد همی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
حجج اسلام رازینی و مقیسه در یک اقدام تروریستی به شهادت رسیدند
شلیک به قضات فسادستیز و ضدترور
دیروز در یک عملیات تروریستی که ابعاد آن هنوز مشخص نیست ۲ قاضی برجسته دیوان عالی کشور، حجج اسلام علی رازینی و محمد مقیسه به شهادت رسیدند
جوان آنلاین: صبح دیروز حوالی ساعت ۱۰ فرد مسلحی نفوذی در دیوان عالی کشور در اقدامی برنامهریزی شده اقدام به ترور دو قاضی شجاع و پرسابقه در مبارزه با جرایم علیه امنیت ملی، جواسیس و تروریسم کرد.
بر اساس گزارش مرکز رسانه قوه قضائیه در پی این اقدام تروریستی، دو قاضی خدوم، انقلابی و قاطع در برابر مخلان امنیت مردم، حجج اسلام رازینی رئیس شعبه ۳۹ و مقیسه رئیس شعبه ۵۳ دیوان عالی کشور به شهادت رسیدند. براساس تحقیقات اولیه، ضارب نه پروندهای در دیوان عالی کشور داشته و نه از مراجعان به شعب دیوان بوده است. بلافاصله پس از اقدام تروریستی صورت گرفته برای دستگیری فرد مسلح اقدام میشود که وی به سرعت اقدام به خودکشی میکند. در حال حاضر تحقیقات برای شناسایی و دستگیری عقبه این اقدام تروریستی آغاز شده است.
جزئیات حادثه ترور
سخنگوی قوه قضائیه ساعاتی پس از این حادثه تروریستی در ارتباط تلفنی با شبکه خبر درباره جزئیات ترور شهیدان مقیسه و رازینی، گفت: متأسفانه صبح امروز (دیروز) حدود ساعت ۱۰ یک فرد مسلح به سلاح کمری به دیوان عالی کشور وارد شده و با ورود به اتاق دو تن از قضات باسابقه حجتالاسلام والمسلمین رازینی و حجتالاسلام والمسلمین مقیسه، آنها را به شهادت رسانده است.
اصغر جهانگیر افزود: این دو عزیز به دلیل مسئولیتهای مهم در قوه قضائیه و رسیدگی به پروندههای مهمی در حوزه مسائل امنیتی مورد بغض و کینه دشمنان اسلام و نظام بودند تا جایی که حجتالاسلام رازینی در سال ۷۷ نیز مورد سوءقصد از سوی جریانهای نفاق قرار گرفت و به جانبازی نائل شده بود.
سخنگوی قوه قضائیه با اشاره به اینکه حجتالاسلام رازینی و حجتالاسلام مقیسه حاصل یک عمر تلاش خود را با شهادت دریافت کردند، گفت: قوه قضائیه مصمم به انجام وظیفه خود در برابر تأمین امنیت مردم و نظام اسلامی کوشاتر از قبل است و قضات شریفی که به صورت شبانهروزی در جهت تأمین امنیت مردم تلاش میکنند با این حوادث قویتر از گذشته راه مبارزه با جریانهای نفاق را دنبال خواهند کرد.
جهانگیر افزود: دستگاه قضا در سال اخیر اقدامات گستردهای را برای شناسایی عوامل و عناصری که وابسته به جریانات صهیونیستی و نفاق بودند، از جمله جواسیس و گروهکهای تروریستی را در دستورکار قرار داده بود و نمونهاش محاکمه جریانهای نفاق بود که اینها خشم و کینه دشمنان را به دنبال داشت و نتیجهاش شهادت دو تن از قضات بزرگوار و با سابقه دیوان عالی کشور بود که به دست فرد نفوذی با سلاح کمری رخ داد. سخنگوی دستگاه قضا درباره انگیزه فرد مسلح نیز گفت: فرد مسلح بلافاصله بعد از اقدام به این جریان تروریستی از شعبه خارج شده و در حال فرار خودکشی کرده، لذا هم اکنون نمیتوانیم اطلاعات جدیدی بدهیم.
شهید حجتالاسلام رازینی که بود؟
حجتالاسلام علی رازینی، متولد ۱۳۳۲ در شهر «رزن» در استان همدان است. این عالم ربانی چه در سالهای مبارزه و خفقان قبل از انقلاب و چه در کوران انقلاب و ربع قرن گذشته یکی از نزدیکترین و مورد وثوقترین یاران حضرت امام خمینی (ره) و رهبر فرزانه انقلاب آیتالله العظمی خامنهای بوده است و به لحاظ ویژگیهای اخلاقی، تربیتی و مکتبی از جمله معدود شخصیتهایی بود که در دشوارترین شرایط، خطیرترین مناصب و مسئولیتها را پذیرفته است و پیوسته با اتکال به خداوند و توکل و توسلی که زبانزد عام و خاص بوده است دشوارترین آزمونها را با سربلندی و موفقیت کامل پشت سر نهاده است.
از مهمترین مقاطع فعالیت حجتالاسلام رازینی، دهه ۶۰ بود؛ دورهای که سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به اقدامات تروریستی، بمبگذاری و ترور مسئولان جمهوری اسلامی دست میزد. در آن سالها، منافقین با هدایت مستقیم مسعود رجوی و همکاری با دشمنان خارجی، دست به جنایات گستردهای زدند که از جمله آنها میتوان به ترور شخصیتهایی همچون شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید باهنر و ائمه جمعه کشور اشاره کرد. در همین راستا، دادگاههای انقلاب اسلامی نقش مهمی در رسیدگی به پرونده این گروهک تروریستی داشتند و حجتالاسلام علی رازینی از جمله قضاتی بود که قاطعانه و بر اساس احکام اسلامی، منافقین و سایر جریانهای معاند را محاکمه کرد. وی در دوران ریاست بر دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ، نیز با قاطعیت به جرایم عناصر نفوذی و خرابکاران رسیدگی کرده و مانع از نفوذ و فعالیت دوباره آنها شد.
شهید رازینی علاوه بر مسئولیتهای متعدد فرهنگی، مسئولیتهای قضایی و اجرایی فراوانی در کارنامه خود دارد که ریاست کل دادگستری استان تهران، ریاست کل دیوان عدالت اداری، ریاست دادگاه ویژه روحانیت به حکم حضرت امام (ره) و تنفیذ مقام معظم رهبری، دادستان انقلاب تهران، معاونت اجرایی دیوان عالی کشور، ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور، ریاست دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ به حکم حضرت امام خمینی (ره)، نماینده استان همدان در دوره چهارم مجلس خبرگان رهبری از ۱۳۸۵تا از۱۳۹۵ از جمله این سوابق است.
او دی ماه سال ۱۳۷۷ هنگامی که رئیس دادگستری تهران بود، مورد سوء قصد تروریستها قرار گرفته بود. رازینی شب ۱۸ ماه رمضان هنگام خروج از محل کارش با نصب بمب آهنربایی به خودروی حامل وی توسط موتورسواران مورد سوء قصد قرار گرفت و مجروح شد.
حجتالاسلام رازینی در زمان شهادت، عهدهدار وظیفه خطیر ریاست شعبه ۳۹ دیوان عالی کشور بوده است. در شعبه ۳۹ به مهمترین پروندههایی نظیر داعش، محاربه و تهدید کنندگان امنیت ملی رسیدگی میشد.
شهید محمد مقیسه که بود؟
حجتالاسلام محمد مقیسه در سال ۱۳۳۵ در شهر سبزوار خراسان رضوی، به دنیا آمد. این روحانی و قاضی خدوم و خوشنام کشور با سابقه ۳۳ سال خدمت در دادگاه انقلاب، یکی از قضات برجسته این دادگاه به شمار میرفت.
مقیسه، فعالیت خود را از سال ۱۳۶۰ با نام مستعار ناصریان در دادسرای انقلاب اسلامی آغاز کرد. وی ابتدا دادیار شعبه بود و در سال ۶۴ ناظر زندان قزلحصار شد. مقیسه، بعد از بسته شدن زندان قزلحصار، دادیار و ناظر زندان رجاییشهر (گوهردشت) شد. قاضی مقیسه ۳۳ سال در دادگاه انقلاب حضور داشته و یکی از قضات با سابقه این دادگاه به حساب میآید. او آبان ۱۳۹۹ به دیوانعالی کشور منتقل شد. قاضی شهید محمد مقیسه که سابقه حضور در مناطق عملیاتی طی جنگ تحمیلی ایران و عراق را نیز در کارنامه خود دارد، در زمان شهادت و طی روزهای گذشته به ریاست شعبه ۵۳ دیوان عالی کشور منصوب شده بود. قاضی مقیسه پروندههای مهم زیادی را قضاوت کرده و احکام قضایی بسیاری از منافقین، داعشیها و محاربها را صادر کرده بود. پرونده سرکردگان فرقه بهایی و همچنین برخی اغتشاشگران سال ۸۸ از جمله پروندههایی بود که قاضی مقیسه مسئول رسیدگی به آن بوده است.
دستور دادستان کل کشور به دادستان تهران
در پی حادثه تروریستی روز گذشته حجتالاسلام موحدی دادستان کل کشور به دادستان تهران دستور داد این پرونده با سرعت و دقت رسیدگی و با عاملان این حادثه برخورد قانونی شود. در دستور دادستان کل کشور به دادستان تهران تأکید شده است که پرونده به سرعت مورد بررسی قرار بگیرد و با هماهنگی ضابطین، برای شناسایی و دستگیری عقبه این جنایت تمام اقدامات لازم انجام شود.
نمای نزدیک
پیام تسلیت رؤسای قوا
رئیسان قوای مجریه، قضائیه و مقننه در پیامی شهادت دو قاضی برجسته و خوشسابقه، حججاسلام آقایان علی رازینی و محمد مقیسه در حادثه تروریستی را تسلیت گفتند.
مسعود پزشکیان در پیامی ضمن تسلیت شهادت حججاسلام علی رازینی و محمد مقیسه در پی اقدام تروریستی ناجوانمردانه و غیرانسانی صبح دیروز در مقابل ساختمان دادگستری وزارت تهران، تصریح کرد: بیشک راه و مسیر روشن این قضات پرتلاش و باسابقه دیوان عالی کشور که همه عمر خود را وقف تحقق مقابله با جرایم گوناگون علیه امنیت ملی و دفاع از حقوق ملت کردند، با قوت تداوم خواهد یافت و خللی در روند اجرای عدالت در کشور ایجاد نخواهد شد.
در پیام رئیسجمهور آمده است: شهادت دو تن از قضات برجسته کشورمان حججاسلام علی رازینی و محمد مقیسه در اقدام تروریستی ناجوانمردانه و غیرانسانی، موجب تأثر عمیق اینجانب شد. بیشک راه و مسیر روشن این قضات پرتلاش و باسابقه دیوان عالی کشور که همه عمر خود را وقف تحقق مقابله با جرایم گوناگون علیه امنیت ملی و دفاع از حقوق ملت کردند، با قوت تداوم خواهد یافت و خللی در روند اجرای عدالت در کشور ایجاد نخواهد شد. از نیروهای امنیتی و انتظامی اکیداً میخواهم در اسرع وقت با بررسی ابعاد و زوایای این حرکت مذموم، نسبت به معرفی آمران و عاملان آن، اقدامات لازم را به عمل آورند.
رئیس مجلس شورای اسلامی با تسلیت شهادت دو قاضی دیوان عالی کشور بر لزوم بررسی دقیق ابعاد حادثه از سوی نهادهای امنیتی و انتظامی و کمیسیونهای قضایی و حقوقی و امنیت ملی مجلس تأکید کرد.
در بخشی از پیام تسلیت محمدباقر قالیباف رئیس مجلس آمده است: این خادمان ملت پیشتر نیز بارها مورد تهدید، سوءقصد و مجروحیت از سوی تروریستهای کوردل قرار گرفته بودند، اما هیچ گاه از تعهد و وظیفه خویش نسبت به تحقق آرمانهای عدالتخواهانه نظام جمهوری اسلامی نکشیدند. لازم است نهادهای امنیتی و انتظامی به فوریت نسبت به بررسی ابعاد این حادثه اقدام نمایند. همچنین کمیسیونهای قضایی و حقوقی و امنیت ملی مجلس نیز با بررسیهای لازم، گزارشی از آن را به نمایندگان ملت ارائه کنند.
در پیام حجت الاسلام محسنی اژهای هم آمده است: این دو شهید عدلیه طی سالیان دراز خدمت در دستگاه قضا، پیوسته در خط مقدم تحقق عدالت و استیفای حقوق مظلومان از ظالمان و فاجران و تبهکاران بودند و لحظهای در محاکمه و مجازات تروریستها، جاسوسان، قاتلان مردم و تهدیدکنندگان امنیت شهروندان، دچار سستی و فترت نشدند. این دو قاضی شهید، در مقام قضا و احیای حقوق مردم، قاطعیت، شجاعت و صراحت داشتند و همین امر، ناکثان و منافقان را ناخوش میآمد. شهیدان رازینی و مقیسه حقیقتاً از مؤمنان راستین به انقلاب اسلامی و مکتب امامین انقلاب و از خدمتگزاران حقیقی مردم بودند؛ آنان به واسطه احکام قاطعشان در قبال تروریستهایی که دستانشان آغشته به خون پاک مردم ایران بود، همواره مورد حقد و کینه دشمنان بودند.
ترور درکاخ دادگستری
رد ترور
پیام رهبر انقلاب در پی شهادت حجج اسلام والمسلمین رازینی و مقیسه در یک اقدام تروریستی
اژهای: شهادت آقایان رازینی و مقیسه سند افتخار دستگاه قضایی است
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
اجرای آتشبس در غزه؛ در نخستین روز چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟
طی ساعات آتی نخستین روز از آتش بس در نوار غزه آغاز میشود و قرار است در این روز تبادل اسرا میان رژیم صهیونیستی و نیروهای مقاومت فلسطین انجام شود.
جوان آنلاین: قرار است بعد از آغاز اجرای آتش در غزه ساکنان این باریکه صبح خود را برای نخستین بار طی ۴۷۰ روز گذشته بدون حملات وحشیانه رژیم صهیونیستی شروع کنند.
مهمترین تحولات روز نخست آتش بس در نوار غزه به شرح زیر خواهد بود: ساعت ۸ و نیم به وقت محلی نظامیان صهیونیست به خارج از مناطق مسکونی عقب نشینی کردهاند. این اشغالگران روند عقب نشینی از مناطق مسکونی از جمله شهر رفح در جنوب غزه و مناطق شمالی این باریکه را به سمت مناطق مرزی در شمال و شرق غزه به پایان میرسانند و در عمق ۷۰۰ متری این مناطق مستقر میشوند.
عمقی که نظامیان صهیونیست در داخل غزه در چند نقطه تا مرزها مستقر خواهند شد به بیش از یک کیلومتر افزایش پیدا میکند؛ این نقاط عبارتند از گذرگاهای رز، بیت لاهیا در شمال نوار غزه و نزدیک مرزهای اراضی اشغالی، شرق میدان الکویت، شمال محور نتساریم و گذرگاه کسوویم.
همچنین نظامیان صهیونیست در محور نتساریم در مرکز نوار غزه و گذرگاه فیلادلفیا در جنوب آن باقی میمانند و کسی نباید به ۷۰۰ متری محور فیلادلفیا نزدیک شود.
حرکت جنگندههای رژیم صهیونیستی بر فراز نوار غزه به مدت ۱۲ ساعت متوقف میشود. آوارگان فلسطینی میتوانند به شهر رفح به جز مناطق مرزی یعنی محور فیلادلفیا در جنوب بازگردند. فلسطینیهایی که استان شمال غزه را به سمت شهر غزه ترک کردند میتوانند به منازل خود بازگردند اما آوارگانی که به سمت جنوب نوار غزه پناه برده بودند فعلاً نمیتوانند به مناطق اصلی خود در شمال برگردند.
روند ورود کمکهای بشردوستانه از طریق گذرگاه رفح به صورت اساسی با میانگین ۶۰۰ کامیون در روز آغاز میشود. این کمکها شامل مواد غذایی و تجهیزات امدادرسانی خواهد بود.
در ساعت ۱۶ به وقت محلی روند تبادل اسرا آغاز میشود. گروههای فلسطینی به صلیب سرخ جهانی سه اسیر صهیونیست را در برابر ۹۰ اسیر فلسطینی تحویل خواهند داد.
بعد از تأیید صلیب سرخ جهانی، طرف صهیونیستی ۹۰ اسیر مذکور را به این نهاد تحویل میدهند. آنها قرار است از زندانهای شیکما در شهر عسقلان و عوفر نزدیک بیتونیا در مرکز کرانه باختری آزاد شوند.
صدها کشته و زخمی در حملات گسترده ارتش اسرائیل به شمال و جنوب غزه قبل از اجرای آتشبس
جنون لحظات آخری صهیونیستها در غزه
درحالی که با اعلام توافق آتشبس در غزه، انتظار میرفت که حملات رژیم صهیونیستی به این باریکه تحت محاصره کاهش یابد، کابینه افراطی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر این رژیم مثل همیشه به کارشکنیهای خود ادامه میدهد. با اینکه آتشبس از امروز (یکشنبه) آغاز میشود و طی آن دهها اسیر صهیونیست با صدها اسیر فلسطینی مبادله خواهند شد .
جنایت گسترده اسرائیل در غزه، جهان را به سمت راهکار دودولتی سوق میدهد
تحرکات غربیها برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین
به دنبال نهاییشدن توافق آتشبس میان حماس و صهیونیستها، یک سناتور امریکایی ضمن اشاره به حمایتهای همهجانبه کشورش از جنایات رژیم صهیونیستی در باریکه غزه، بر لزوم تکرار نشدن فجایع مشابه تأکید کرد. در پارلمان انگلیس هم با حمایت از به رسمیت شناخته شدن دولت مستقل فلسطینی، بر لزوم ادامه فعالیت آنروا در غزه تأکید شده است.
سردار قاآنی:
آتشبس غزه بزرگترین شکست اسرائیل است
فرمانده نیروی قدس سپاه تصریح کرد که جلادان خونخوار کودککش جنایتکار رژیم صهیونیستی بعد از ۱۵ ماه جنایت بیحدوحصر امروز در اوج ذلت مجبور شدند که آتشبس را بپذیرند.
منابع رسانه ای از اجرایی شدن آتش بس در نوار غزه خبر دادند
پس از توافقات چند روز اخیر بر سر برقراری آتشبس در نوار غزه و تبادل اسرا میان مقاومت و رژیم صهیونیستی، منابع رسانهای صبح امروز (یکشنبه) از آغاز اجرای این توافق خبر دادند.
توافق رژیم صهیونیستی و حماس برای آتش بس در غزه مورد توجه تحلیل گران و کاربران ایرانی قرار گرفت
چرا فلسطینیها به «طوفان الاقصی» نیاز داشتند، برایش ایستادند و حالا شادند؟
چرا ۷ اکتبر، آغازِ «بحران موجودیت»برای اسرائیل است؟
آتش بس غزه و پس از آن!
رژیم صهیونیستی از روی استیصال و شکست آتشبس را پذیرفت
همه از شکست اسرائیل میگویند جان مرشایمر: حیرتانگیز است، حماس پیروز شد
7 دلیل در دفاع از 470 روز مقاومت
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: فـلـســطــیـــن ومــــقــــاومــت
ادامه مطلب را ببينيد
طرح های ویژه پلیس برای مقابله با جرایم خشن
۷۰ درصد مالخران گوشی های سرقتی اتباع خارجی هستند
با اجرای طرح های ویژه پلیس در مشهد جرایم خشن و بهویژه گوشی قاپی به طرز چشمگیری کاهش یافت.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی با بیان این مطلب به خبرنگار ارشد روزنامه خراسان گفت: با توجه به این که سرقت و به ویژه گوشی قاپی از مهم ترین دغدغه های شهروندان در حوزه «امنیت» بود، این موضوع به طور ویژه در اولویت کاری پلیس مشهد قرارگرفت و بدین ترتیب عوامل انتظامی با بهره گیری از تدابیر، تجربیات و دستورهای سردار محمدکاظم تقوی (فرمانده انتظامی خراسان رضوی) تلاش گسترده ای را با تقویت گشت های نامحسوس و توان تجهیزاتی نوین پلیسی، برای مقابله با جرایم خشن آغاز کردند به گونه ای که با دستگیری باندهای گوشی قاپی و مالخران حرفه ای، آمار گوشی قاپی در مشهد تا ۴۰ درصد کاهش یافت.سرتیپ دوم احمدنگهبان اضافه کرد: بررسی های تحقیقی و علمی پلیس نشان داد که حدود ۷۰درصد از مالخران گوشی های سرقتی اتباع خارجی غیرمجاز هستند که به صورت قاچاقی وارد کشور شده اند و با تشکیل باندهای زیرزمینی، گوشی های سرقتی را در مدت کوتاهی به آن سوی مرزها انتقال می دهند.
مقام ارشد انتظامی با اشاره به دغدغه مردم در حوزه سرقت خاطرنشان کرد: پلیس به طور مداوم درحال رصد و پژوهش درباره انواع جرایم است و دغدغه مردم را همواره در سرلوحه فعالیت ها و اقدامات خود قرار می دهد؛ به همین دلیل نیز طرح های ویژه و گسترده ای با بسیج نیروهای تخصصی و کلانتری های مشهد به اجرا درآمد که درحوزه کاهش سرقت ها بسیار رضایت بخش بود.فرمانده حافظان امنیت به کشف صددرصدی پرونده های گروگانگیری نیز اشاره کرد و گفت: اگرچه در تعدادی از پرونده های اخیر گروگانگیری، اتباع خارجی غیرمجاز نقش مهمی داشتند که هموطن خود را به گروگان گرفته بودند اما در کشف جرم و بازگرداندن سالم گروگان به خانواده، پلیس از همه توان و امکانات خود بهره برد و عاملان آدم ربایی را دستگیر کرد؛ چرا که در مرام فرزندان این سرزمین و خدمتگزاران مردم در نیروهای انتظامی هیچ تفاوتی بین انسان ها در شرایط گرفتاری و نیاز به امدادرسانی وجود ندارد و پلیس با همه وجود برای کشف جرم و احساس امنیت در شهروندان وارد عمل می شود.سردار نگهبان به خاطره ای وحشتناک از معتادان متجاهر نیز اشاره کرد و گفت: در یکی از عملیات های جمع آوری معتادان با جوان ۳۷ساله ای برخورد کردیم که کرم ها روی عفونت و زخم های روی پایش راه می رفتند و او وضعیت بسیار تاسف باری داشت که به مراکز درمانی منتقل شد. وی افزود: با آن که پلیس قدرت و امکان جمع آوری آنان را طی ۴۸ساعت دارد ولی چرخه بازگرداندن آن ها به جامعه با شرایط موجود معیوب است؛ چراکه باید امکاناتی برای مراقبت حداقل ۵ ساله از آنان فراهم شود تا این معتادان با ایجاد اشتغال و کارگاه های حرفه آموزی با کمک خیران به آغوش خانواده و جامعه بازگردند.
جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی در پایان به رصدهای مجرمان سابقه دار و به ویژه زورگیران و گوشی قاپ ها اشاره و تاکید کرد همه تبهکارانی که از ۱۰ سال قبل مرتکب جرم شده اند با دقت تحت نظر و رصد پلیس قرار دارند و در صورتی که اشتباهات خود را تکرار کنند، بی درنگ پلیس را بالای سر خود خواهند دید؛ چرا که نیروهای انتظامی برای آسایش و آرامش مردم همواره بیدارند و چشمان خود را نخواهند بست تا مردم با خیالی آسوده به خواب بروند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
سناریو های ترور در تهران
چرا و چه کسانی ۲ قاضی شجاع و پرسابقه در مبارزه با جرایم علیه امنیت ملی، جواسیس و تروریسم را به شهادت رساندند؟
پیشازظهر دیروز، شنبه، در کاخ دادگستری تهران حادثه تیراندازی رخ داد که در جریان این تیراندازی قاضی حجتالاسلام مقیسه و قاضی حجتالاسلام رازینی به شهادت رسیدند. همچنین یکی از محافظان رئیس شعبه در این جریان زخمی شده است. اصغر جهانگیر سخنگوی قوه قضاییه میگوید: فرد مسلح بلافاصله بعد از اقدام به این جریان تروریستی از شعبه خارج شده و در حال فرار خودکشی کرده است؛ لذا الان نمیتوان اطلاعات جدیدی درباره انگیزه او داد.
سخنگوی قوه قضاییه یادآور میشود؛ این دو شهید بهدلیل مسئولیتهای مهمی که از سالهای گذشته تاکنون در قوه قضاییه داشتند و منشأ خدمات شایانی بودند و به پروندههای مهمی در زمینه مسائل امنیتی رسیدگی کرده بودند، همواره مورد بغض و کینه دشمنان اسلام و نظام بودند تا جایی که حجتالاسلام والمسلیمن رازینی یک بار در سال ۱۳۷۷ هدف سوءقصد جریانهای نفاق قرار گرفته بود که به جانبازی نایل شد؛ این شخصیتها حاصل یک عمر تلاش صادقانه خود را با شهادت امروز دریافت کردند. بعد از این حادثه تروریستی، مرکز رسانه قوه قضاییه اعلام کرد: در پی حادثه تروریستی دیروز که منجر به شهادت ۲ تن از قضات برجسته دستگاه قضایی حججاسلام رازینی و مقیسه شد، برخی روایتها و اخبار جعلی و کذب در حال انتشار است که همه آنها از اساس فاقد سندیت و اعتبار هستند، در همین راستا، در برخی کانالهای خبری، شایعه شده چند تن از کارکنان کاخ دادگستری و دیوانعالی کشور بهدستور دادستان بازداشت شدهاند که این ادعا از اساس کذب و بیپایه است. این اتفاق، نه تنها در سطح ملی و قضایی کشور بلکه در ابعاد بینالمللی نیز پیامدهای قابل توجهی خواهد داشت. تحلیل این حادثه از زوایای مختلف، میتواند به تبیین دقیقتر علل و انگیزههای احتمالی پشت آن کمک کند و همچنین راههای پیشگیری از تکرار چنین حوادثی را روشن سازد. واقعه دیروز در دیوان عالی را میتوان با عطف به «بالابردن هزینه تامین امنیت» بهدست آنها که براندازی با قوه نظامی را نامقدور می دانند، تحلیل کرد. قرار دادن نیروهای ضد آشوب در موقعیت «برآورد هزینه-فایده» و تلاش برای منفعلساختن ایشان، در کانون توجهات شبکه پشتیبان تروریسم جای دارد. از سوی دیگر ترور دیروز، آن هم در محل دفتر و به دست عنصری نفوذی، پیچیدگی پروژه را به رخ ناظران میکشد و معلوم است در این رخنمایی، رسانههای برانداز، کمکاری ساخت امنیتی کشور با هدف القای «حاکمیت وضعیت عدم اطمینان در ایران» را بیش از وجوه دیگر واقعه برجسته سازند. در برابر این خط باید ایستاد.
علل و انگیزههای احتمالی ترور
در ابتدا باید انگیزههای احتمالی پشت این ترور را بررسی کرد. به نظر میرسد که این حادثه ممکن است چند وجه متفاوت داشته باشد، از جمله انگیزههای شخصی، سیاسی و حتی تشکیلاتی. بنابراین، باید در نظر گرفت که این ترور ممکن است یکی از انواع زیر باشد:
۱. انگیزههای شخصی و انتقامجویی
اگر این حادثه به انگیزههای شخصی و انتقامجویی مربوط باشد، احتمالاً به روابط خاص یا پروندههای قضایی مربوط میشود. در این حالت، ترور دو قاضی سرشناس میتواند نتیجه تعارضات یا نارضایتیهای فردی با تصمیمات قضایی آنها باشد. در چنین مواردی، غالباً جنبههای شخصی و احساسی در اولویت قرار دارند و هدف از ترور انتقامجویی از مجریان قانون است. تا این جا با توجه به شواهد موجود این مورد از کمترین احتمال ممکن برخوردار است.
۲. انگیزههای سیاسی و تشکیلاتی
اگر انگیزههای پشت این ترور جنبه سیاسی و تشکیلاتی داشته باشد، تبعات آن بسیار گستردهتر و پیچیدهتر خواهد بود. در این صورت، ترور دو قاضی سرشناس میتواند یک اقدام حسابشده برای بیثباتسازی کشور و ایجاد بحران در نهادهای قضایی باشد. اگر این ترور بهویژه از سوی گروههای تروریستی مثل منافقین یا کشورهای خارجی مثل رژیم صهیونیستی انجام شده باشد، هدف آن می تواند تضعیف ساختار امنیتی و قضایی کشور و افزایش احساس ناامنی در سطح داخلی و بینالمللی باشد و احتمالا اگر عامل خارجی در کار باشد، این ترور قسمتی از یک پروژه بزرگ خواهد بود که دستگاه های امنیتی کشور باید با دقت از تکمیل این پروژه جلوگیری کنند.
در این زمینه، دو بازیگر عمده مطرح میشوند: اسرائیل و گروه مجاهدین خلق. در این جا باید انگیزههای هر یک از این گروهها و احتمال همکاری میان آنها بررسی شود.
انگیزه اسرائیل
اسرائیل بهعنوان یک قدرت خارجی، همواره در تلاش بوده تا از هر فرصتی برای تضعیف ایران استفاده کند. ترور دو قاضی باسابقه در تهران ممکن است بخشی از استراتژی اسرائیل برای تشدید بحرانهای داخلی در ایران باشد. انگیزههای اسرائیل از این ترور عبارتند از:
۱. تقویت تندروها و بهانهسازی برای اقدامات امنیتی-سیاسی: اسرائیل با این ترور میتواند فضا را برای تقویت گروههای تندرو در ایران فراهم کند که این امر به نوبه خود موجب افزایش اقدامات امنیتی و سیاسی در داخل کشور خواهد شد.
۲. پروپاگاندای ضعف و کاهش امنیت: ترور این قضات میتواند بهطور گستردهای در رسانههای بینالمللی منتشر شود و تصویری از ایران بهعنوان کشوری ضعیف و آسیبپذیر ایجاد کند تا همان سناریوی هفته های قبل را که به نحوی به دنبال سوریه سازی ایران بود، تکمیل کند.
۳. قدرتنمایی و نفوذ: از منظر اسرائیل، این ترور میتواند نوعی نمایش قدرت و نفوذ در ایران به شمار آید. با توجه به آتش بس ایجاد شده در غزه و لبنان و تحمیل شکست اسرائیل بعد از ۷ اکتبر این رژیم نیاز مبرم به بازآفرینی قدرت خود در رسانه داشت به همین دلیل در تلاش است تا با عملیات های پر سروصدای ترور در داخل کشورهای محور مقاومت مخصوصا ایران دوباره توان خود را در رسانه بازآفرینی کند.
انگیزههای منافقین
گروهک منافقین که از دههها پیش در حال فعالیت علیه جمهوری اسلامی ایران بوده، نیز ممکن است در پشت این ترور قرار داشته باشد. همچنین به تازگی فرانسه میزبان سیرک جدید گروهک تروریستی منافقین بود . این اولین بار نیست که فرانسه به این گروهک تروریستی، سرویس و خدمات ارائه میکند اما نکته مهم نشست اخیر منافقین این است که سطح مهمانان بالاتر رفته و شاهد حضور مقاماتی همچون نخست وزیر اسلوونی، نخست وزیر سابق بریتانیا، سخنگوی سابق مجلس بریتانیا، نخست وزیر سابق اوکراین، مشاور سابق امنیت ملی کاخ سفید و فرمانده سابق نیروهای آمریکا در ناتو بودیم. حتی کیت کلاگ، ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا و نماینده ویژه ترامپ در امور اوکراین و روسیه نیز خود را به این مراسم رسانده بود. با این حال انگیزههای این گروه در این ترور میتواند به شرح زیر باشد:
نمایش توانایی عملیاتی: منافقین ممکن است با انجام چنین تروری، قصد داشته باشند نشان دهند که همچنان قادر به اجرای عملیاتهای خاص علیه مقامات نظام جمهوری اسلامی هستند تا بدین طریق بتوانند از نظر مالی و سیاسی، اعتباری برای خود در بین کشورهای متخاصم ایران کسب کنند.
تضعیف حاکمیت ایران: با انجام این ترور، منافقین قصد دارند تصویری از یک نظام تضعیفشده و در آستانه فروپاشی بهوجود آورند و مردم را بهسوی قیام و شورش سوق دهند تا به خیال خود همچون اتفاقی که در سوریه افتاد، قدرت را به دست گیرند.
ایجاد بحرانهای داخلی مشابه سوریه: این گروه ممکن است بخواهد بهطور غیرمستقیم به مردم ایران این پیام را ارسال کند که با فشار و آشوب میتوان وضعیت کشور را تغییر داد و بهگونهای این تصور را دامن زد که شرایط ایران به سمت بحرانهای مشابه سوریه پیش میرود.
همچنین با توجه به تاریخچه روابط میان مجاهدین خلق و سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل، همکاری میان این دو گروه نیز محتمل است. این همکاری میتواند بهویژه در قالب عملیاتهای مشترک تروریستی علیه مقامات و نهادهای ایران صورت گیرد. منافقین بهعنوان یک گروه مخالف نظام جمهوری اسلامی، میتوانند در قالب یک پروژه مشترک با اسرائیل، اهداف مشابهی را دنبال کنند.
ضرورت پیگیری و سرکوب هوشمندانه
این حادثه باید بهطور جدی بررسی و تمام ابعاد آن، از جمله انگیزهها، عاملان و پشتیبانان آن شناسایی شود. از یکسو، باید تدابیر امنیتی لازم برای پیشگیری از تکرار چنین حوادثی اتخاذ و از سوی دیگر، نباید اجازه داده شود که این گونه حوادث به بهانهای برای افزایش بیثباتی و هرج و مرج در کشور تبدیل شوند. در این مسیر، هوشمندی و وحدت داخلی از اهمیت بسیاری برخوردار است. نباید از یاد برد که مقابله با ترور و تهدیدات امنیتی با تدابیر دقیق، مدیریت هوشمندانه و جلب اعتماد عمومی ممکن خواهد بود.
واکنش ها به ترور در قلب دستگاه قضا
علی ربیعی دستیار رئیس جمهور در واکنش به این ترور نوشت: «هروقت روزنهای از امید و گشایش برای حل مسائل پدیدار میشود، بدخواهان ایران با خشونت و بهطور هدفمند و منافقانه اقدام به ترور با عملیات خونین همانند آن چه امروز با ترور در قوه قضاییه اتفاق افتاد، میکنند. مردم ایران همواره تنفر خودرا از این تروریست های وابسته ابراز کردهاند. هوشمندی همگانی، این توطئهها را در ادامه روند همدلی ایرانیان خنثی میکند.»
احمد زیدآبادی فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: «گرچه برای روشن شدن ابعاد ماجرای ترور قضات دیوان عالی و عوامل و انگیزههای آن باید منتظر ماند، اما ترور فینفسه اقدامی مذموم است و معمولاً پیامدهای مخرب و ناگواری برای جامعه به دنبال دارد. ترور از سوی هر کسی، علیه هر کسی و با هر انگیزهای، لازم است به طور یکپارچه محکوم شود به خصوص در این شرایط ایران که بینهایت خطیر است.»
محمد صرفی سردبیر تهران تایمز نیز نوشت: «درباره سوءقصد امروز به چند قاضی در دادگستری میدان ارگ، دو احتمال وجود دارد؛- ماجرایی جنایی یا تروریستی. با جزئیاتی که تاکنون منتشر شده، احتمال دوم پررنگ تر به نظر می رسد. باید منتظر اطلاعات بیشتر بود و از دامن زدن به شایعات و گمانه زنی های سست پرهیز کرد.»
علی قلهکی فعال رسانه ای نوشت: «این که هر اتفاقِ ضدامنیتی را به منافقین ربط دهیم، اشتباه است! این کار باعث اخذ اسپانسر بیشتر در خارج از کشور برای آن ها و همچنین کَسب اُبهتِ پوشالی برای نفاق میشود!»
محسن برهانی استاد حقوق در واکنش به این اقدام تروریستی نوشت: «ترور مصداق روشن خشونت و محکوم است صرف نظر از قربانی و افکار و عملکرد وی. خشونت قطعاً خشونت تولید میکند و این یعنی باتلاقی انسانسوز. صرفاً جریانهای خشونتپرهیز میتوانند در جوامع اصلاحات بنیادین و ماندگار ایجاد کنند.»
محمد حسین خوشوقت نیز نوشت: «صرف نظر از این که این ترور حاصل همکاری موساد، سیا و منافقین بوده یا نه، احتمال جدی وجود دارد که این، سرآغاز یک سلسله عملیات تروریستی و ضدامنیتی با هدف «ایراد فشارهای سنگین تا تسلیم» باشد. سوژه های ترور، حساب شده انتخاب شده اند!»
عبدا... گنجی روزنامه نگار اصولگرا در همین راستا در صفحه شخصی خود نوشت: «در بین احتمالات ترور قاضیین در تهران، اولویت اول جریان نفاق است. دلایل تاریخی-قضایی این را نشان می دهد. به فرض اثبات، فرصت کم نظیری برای ج.ا فراهم است. غربی ها یک دهه سعی کردند یک جریان تروریستی حرفه ای را جریان اجتماعی معرفی کنند اما اصل گربه تغییر نمی کند.به تنظیمات کارخانه برگشتند.»
فراخبر
پیام تسلیت رهبر انقلاب در پی شهادت دو قاضی برجسته
در پی شهادت دو تن از قضات برجسته قوه قضاییه رهبر انقلاب اسلامی پیامی صادر کردند.
متن پیام حضرت آیتالله خامنهای به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت عالِم مجاهد جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علی رازینی و همکار ایشان قاضی شجاع جناب آقای حاج شیخ محمد مقیسه رضوان الله علیهما را به بازماندگان مکّرم ایشان تبریک و فقدان آنان را تسلیت عرض می کنم.
شهید رازینی در گذشته نیز در معرض سوء قصد بدخواهان قرار گرفته و سالها رنج جانبازی را تحمل کرده بودند.دو برادر گرامی ایشان قبلا به شهادت رسیده اند.
رحمت و رضوان خدا بر همه آنان و بر خانواده های باگذشت و صبورشان باد.
سیدعلی خامنهای
۲۹دی ۱۴۰۳
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
موج مداخله درنا مذاکره
در شرایطی که به نظر میرسد ترامپ برای مواجهه با ایران برنامهریزی جدی دارد، تحلیل سادهسازانۀ نماینده رئیس جمهور درباره رابطۀ مستقیم با ترامپ، پیامی جز ضعف منتقل نمیکند
مذاکره یک ابزار برای دستیابی به اهداف توسعهای است؛ اما این ابزار در کشور ما تبدیل به یک اصل مستقل شده است. انگار مذاکره به خودیِ خود یک سری نتایج مستقل و ارزشمند دارد. لذا معمولا برای شروع مذاکرات ذوقی نهفته در بخشی از سیاسیون کشور وجود داشته است. این ذوقِ عموما کور و یکطرفه، به بسیاری از متغیرهای موجود در واقعیت ماجرا توجهی ندارد و حتی برای معاملهای که قرار است با مذاکره به دست آید هم ایده چندانی ندارد. این دوستان، صرفا تلاش میکنند تا پشت میز بنشینند. حتی اگر آنطرف میز کسی ننشسته باشد! در این بین علی عبدالعلیزاده، نماینده رئیس جمهور در هماهنگی اجرای سیاستهای کلی توسعه دریامحور در سخنانی جدید مدعی شد: «با مذاکره مستقیم با آمریکا، ۳ ماهه به توافق میرسیم». این سخنان چند روز بعد از آن انجام شده که وزیرخارجه پیشنهادی ترامپ، مارک روبیو در کنگره آمریکا، ایران را «در ضعیفترین موقعیت خود» توصیف کرده بود و هرگونه مذاکرهای را مشروط به این کرده بود که ایران در زمینههای مختلف تقویت نشود.
آقای عبدالعلیزاده حداقل توجهی به قواعد مادی مذاکره داشته باشند و دست از این ساده سازی بردارند. چگونه با دولت و دولتمردانی اینچنین ایدئولوژیک میتوانند سه ماهه به توافق برسند؟ ثمن این توافق و معامله چه خواهد بود درحالیکه طرف مقابل میداند ایران برای چهار بمب هستهای مواد غنی شده دارد و مکررا تاکید میکند که ایران قصد داشتن سلاح هستهای را ندارد. آقای عبدالعلیزاده متاسفانه فراموش کردند که همین ترامپ از برجام خارج شد و دست دوستان ایشان را در حنا گذاشت. اساسا کدام سرمایهگذارخارجی با آن تجربه که به راحتی قابل برداشته شدن است، حاضر خواهد بود به ایران بیاید و سرمایهگذاری کند؟ نکته بعدی این است که با این تیم ترامپ که مسئلهشان تضعیف ایران در جنبههای مختلف است، چگونه میتوان به یک معامله رسید که در آن ایران به توسعه برسد و سرمایهگذاری واقعی در آن اتفاق بیفتد. در این متن به مرور متغیرهای موجود درباره مذاکره با آمریکا میپردازیم.
۱.آن طرف میز چه کسی نشسته است؟
جالب است که برخی اعضای دولت کنونی و اصلاحطلبان تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا امیدوار بودند که هریس برنده شود و اینها بتوانند معاملهای راحت را صورت دهند. اما به محض مشخص شدن پیروزی ترامپ، هیچ چیز برای آنها تغییر نکرد و بازهم از توافق و معامله صحبت کردند. یعنی برای این آقایان، نشستن هریس یا ترامپ در آنطرف میز تفاوتی نمیکند. بلکه مهم این است که فقط پشت میز بنشینند. جالب اینکه به سرعت برای ترامپ عنوان «معاملهگری» را دست و پا کردند تا اشتیاق خود را توجیه کنند. حتی بعد از آنکه مشخص شد تیم خارجی و امنیتی ترامپ، از خشنترین و ایدئولوژیکترین افراد ضد ایرانی خواهند بود، آنها از موضع خود عقب ننشستند. حالا هم که روبیو بدون هیچ پرده پوشی نسبت به مسائل داخلی ایران دروغ میگوید و از «ضعیف بودن حکومت» و «فاصله بین مردم و حاکمیت ایران» سخن میگوید، بازهم برخی از دولت ایران به او امید دارند. او که مسئول اصلی هرگونه مذاکره با ایران خواهد بود، خط اصلی را مشخص کرده که هر توافقی با ایران نباید به تقویت توانمندیهای ایران منجر شود. دوستان دولتی باید معین کنند که دقیقا به دنبال چه توافقی هستند که ایران در آن تقویت نشود؟ نزدیکان ترامپ هم که واضحا از بازگشت فشار حداکثری سخن میگویند. اساسا با کسانی که چنین خشن علیه نظام و ایران سخن میگویند و کشور را بسیار ضعیف میبینند، چطور قرار است به توافق برد-برد برسید؟
۲.ایده مذاکره دقیقا چیست؟
مذاکره به خودیِ خود یک ابزار برای رسیدن به توافق است. برای توافق، باید یک سری ایده و چهارچوب وجود داشته باشد. تجربه برجام ذیل کلیت «نگاه حقوقی و سیاسی» بود و با جمله معروف «تا برای همه چیز توافق نشده باشد، برای هیچ چیز توافق نشده است» پیش رفت. همین نگاه باعث شد تا انتفاع اقتصادی چندانی به کشور نرسد و با یک جملهبندی خاص در پینوشت بند ۱۶ پیوست دوم برجام، عملا هیچ سرمایهگذاری به کشور جذب نشود. باید پرسید که ایده اصلی برای این مذاکره چیست؟ به ویژه آنکه تحلیلهای اشتباه و مبتنی بر دهه هشتاد و دوره سابق نظم جهانی و منطقهای، در حال پیش بردن تیم علاقهمند به مذاکره است. درحالیکه مسئله اصلی ایران و آمریکا، نه کنشهای ایران مانند هستهای و موشکی و... بلکه مسائل بزرگتری مانند پرونده آمریکا و چین است؛ دوستان تحلیلی قدیمی را برای ایده مذاکراتی در ذهن دارند. چگونه قرار است دوباره مسیر حقوقی طی شود درحالی که همه دنیا دیدهاند همین ترامپ با چه سهولتی از برجام خارج شد؟ آیا کسی انتظار دارد که بعد از هرگونه توافقی، سرمایهگذار خارجی اقناع و راضی شود که این بار میتواند در ایران سرمایهگذاری کند؟ تجربه تحریمی به تمامی طرفها نشان داده که ایران محل مناسبی برای سرمایهگذاری نیست حتی اگر یک دولت آمریکا با او توافقی حقوقی امضا کرده باشد.
۳. ثمن معامله چیست؟
این آقایان معتقد به معامله با ترامپ، باید مشخص کنند که قرار است دقیقا چه چیزی را بدهند و چه چیزی را بگیرند. در حوزه هستهای که تمام ادعاهای سابق آمریکا تمام شده است. درحالی که مفهوم «گریز هستهای» یکی از پایههای اصلی فشار آمریکا و توافق برجام بود، حالا دیگر معنا ندارد. ایران به اندازه بیش از چهار بمب هستهای مواد غنیشده دارد و این در گزارشهای رسمی آژانس آمده است. اگر واقعا مسئله آمریکا مسئله هستهای بود، چرا در این دوساله هیچ اقدام اساسی در این زمینه صورت نداد؟ این واقعیتها نشان میدهد که مسئله هستهای به اندازه گذشته برای آمریکا ارزش راهبردی ندارد. در حوزههای دیگر هم ثمنی وجود ندارد. در مسئله مهم منطقهای، عقل سلیم هرگونه مذاکره را منتفی میدانست چراکه طرفین در تضاد واضح منافع بودند؛ برای یکی امنیت اسرائیل اصل بود و برای دیگری، ضدامنیت این دولت وحشی اصل بود و هست. اما حتی اگر در این زمینه اجازه مذاکره داده میشد، بازهم چیز زیادی در این زمینه وجود ندارد که بخواهد مورد معامله قرار گیرد. مگر این که کسانی بخواهند هرگونه حمایت از محور مقاومت را منتفی کنند که این یعنی خلع سلاح ایران از منطقه و طبیعتا هیچ ذیعقلی چنین چیزی را ثمن معامله نمیکند. موضوع دیگر هم مسئله موشکی است که در یک سال اخیر اهمیت راهبردی آن به همه نشان داده شده است. پس سوال اساسی این است که چه چیزی قرار است به عنوان ثمن معامله به طرف مقابل ارائه شود؟ در طرف مقابل نیز، روبیو مشخص کرده که ثمن معامله از طرف آمریکا چیزی است که ایران را تقویت نکند یعنی هرآنچه که داده بشود، چنین ستاندهای پوچی را خواهد گرفت. ضمن اینکه تجربه دولت اوباما که بدین حد مخالف نظام اسلامی و ایران نبود، پیش چشم شماست. در برجام هم که هیچ افزایش سرمایهگذاری جدی در کشور اتفاق نیفتاد و حالا تجربه تحریمی همان هیچ را هم منتفی میکند.
۴.شرایط پیرامونی مذاکره؛ قدرت، کارت طرفین است
متغیر بسیار مهم در هر مذاکرهای که امکان نیل به اهداف هرکدام از طرف را معین میکند، قدرت هرکدام در حوزههای مختلف مرتبط یا نامرتبط به موضوع مذاکره است. برای مثال قدرت بازدارنده نظامی ایران، باعث شد تا «گزینههای روی میز» اوباما به مرور تضعیف شده و جای خود را به نشستن پشت میز مذاکره برجامی داد. به علت رخدادهای اخیر منطقهای، وضعیت راهبردی ایران برای هرگونه مذاکرهای ممکن است با مشکل مواجه باشد. درواقع دست ایران در وضعیت کنونی پایینتر از طرف مقابل است. مسائل داخلی کشور به ویژه موضوع ناترازیها و افزایش قیمت ارز هم در این زمینه وضعیت را بدتر کرده است. درحالی که طرف مقابل در داخل آمریکا از قدرتی کمسابقه برخوردار است. مجلسین در دست حزب ترامپ است و او با رایی بالا به قدرت رسیده است. در فضای جهانی نیز روسیه و چین به عنوان کشورهای درگیر با غرب به سرکردگی آمریکا، درگیر مسائلی مانند جنگ اوکراین و کاهش رشد اقتصادی هستند. لذا مذاکره در این وضعیت که ایران دست پایینتر را دارد، حتما و قطعا به یک معامله بسیار بد برای ایران منجر خواهد شد یا در صورت رد آن معامله توسط ایران، زمینه را برای فشارهای بعدی و بیشتر مهیا خواهد ساخت.
۵.پالس ضعف از طرف دولت ایران و قدرت از طرف ترامپ
در این میان، متاسفانه انواع پالس ضعف از طرف ایران ارائه شده است. مصاحبه بد آقای رئیسجمهور با شبکه آمریکایی که از لحاظ فرم و محتوا، انواع نشانههای ضعف را داشت، وضعیت واقعی که در بالا گفته شده را بدتر هم نشان میدهد. این چه معاملهای است که یک طرف در آن از خود ضعف نشان میدهد و دیگری نیامده حرف از احتمال حمله نظامی به ایران میزند؟ درمقابل کسی که از دور فریاد میکشد، باید عقب نشست؟
نتیجهگیری
باتوجه به متغیرهای ذکر شده، امکان دستیابی به یک معامله که در آن امنیت سرمایهگذاری و امکان آزادی در فروش نفت و خرج آزادانه آن تضمین شده باشد اساسا وجود ندارد. به ویژه آنکه ما بارها در متنهای دیگر توضیح دادیم که مسئله آمریکا، جلوگیری از هرگونه توسعه ایران است تا بدین وسیله اجازه هرگونه کمک به رقبای آمریکا در برتری جهانی گرفته شود. این مسئله هم بیشتر از آنکه به نظام اسلامی یا کنشگری ما مربوط باشد، به موقعیت ژئوپلیتیک ما و ابزارهای مهمی مانند نفت مربوط است. باید راههای دیگری در ارتباط جهانی طی شود تا آمریکا از ایده سلبی خود علیه توسعه ایران دست بکشد و تازه گزینههای ایجابی را روی میز بگذارد. همان طور که روبیو گفته است، قرار نیست هیچ مسیری برای توسعه ایران پیش پای ما گذاشته شود. راه درست، نه بستن درهای کشور که اتفاقا از بستن قراردادهای واقعا راهبردی با کشورهای دیگر میگذرد. تامین امنیت نفت چین، ارزشی راهبردی برای این کشور دارد که حاضر است برای آن هزینه سنگینی کند. باید این هزینه را به درستی نقد کرد. کاری که نتوانستیم در بیست سال گذشته انجام دهیم. قراردادهای روی زمین و چند میلیارد دلاری برای سه و پنج سال آینده بسیار مهم و اساسی است. باید به وسیله چنین قراردادهایی از گوشه رینگ خارج و سپس آماده شویم تا تازه طرف آمریکایی پشت میز بنشیند. این گونه اشتیاق و عشق یکطرفه به میزی که کسی پشتش نیست، ما را به هیچ انتفاعی نمیرساند.
اما خطاب اصلی در این زمینه به آقای رئیسجمهور است. آقای پزشکیان باید مشخص کند که چه کسی در دولت چهاردهم مسئول سیاست خارجی است. چراکه سخنان عبدالعلیزاده با آخرین صحبتهای آقای عراقچی تفاوتهای اساسی دارد. از طرف دیگر آقای عبدالعلیزاده دقیقا چه کاره است که در چنین مسئله مهمی که هیچ اجازهای از نهادها و مسئولان بالادستی ندارد، اینقدر سادهلوحانه و بیپروا سخن بگوید. مگر میشود از دولت مستقر چند صدا شنیده شود؟ آنهم صداهایی تا این حد تضعیف کننده موضع ایران. بهنظر میرسد آقای پزشکیان باید حتما جلوی این چندگانگی و از آن مهمتر، سادهلوحی را بگیرند و کار را به کاردان آن یعنی آقای عراقچی بسپارند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
جزئیات جدید از روند تبادل اسرا و آتش بس غزه
سرانجام پس از مدتها انتظار، آتش بسی که قرار بود در ساعت 8:30 صبح امروز به وقت محلی در غزه برقرار شود، اجرایی شد.
العالم - فلسطین اشغالی
محمد البلبیسی، خبرنگار العالم در دیر البلح در توصیف حال و هوای این لحظه ها پس از مدتها جنگ و جنایت و قربانی شدن صدها هزار انسان بی دفاع در غزه گفت این حق ماست که بگوییم به زندگی عادی و بدون جنگ و خونریزی برگردیم و صدای انفجار و تیراندازی و حمله هوایی در غزه قطع شود. دیشب طولانی ترین شب برای شهروندان غزه بود و مردم برای طلوع خورشید لحظه شماری می کردند.
خبرنگار العالم گفت امروز 19 ژانویه، اولین روز از اجرای توافق آتش بس است. هر دو طرف ملزم شده اند حدود 9:30 به بندهای آتش بس پایبند باشند.
وی خاطرنشان کرد که زندگی عادی به غزه باز می گردد و مردم به جستجوی ویرانه های برجای مانده ازخانه های خود خواهند پرداخت. رود خون متوقف می شود و غزه پس از ماه ها مقاومت اسطوره ای مردم، از نو برمی خیزد و زندگی را اگر چه از صفر، شروع می کند.
این لحظههای سرنوشت ساز پس از ماهها جنگ و خون و آوارگی و بمباران فرا میرسند و مقاومت تلاش می کند با آزادی بیشتری تعداد ممکن از اسرای فلسطینی در زنان رژیم صهیونیستی به جنگ پایان دهد.
به گفته خبرنگار العالم ارتش رژیم صهیونیستی شب گذشته در برخی نقاط موضع گرفته است؛ و شاهد عقب نشینی خودروهای رژیم اشغالگر به خصوص از شهر رفح و بازگشت به محور فلادلفیاست. وی خاطرنشان کرد نظامیان اشغالگران در منطقه حد فاصل بین شمال و جنوب غزه مستقر شده اند.
وی افزود رژیم صهیونیستی به تدریج از جنوب حی الزیتون و شمال غزه و اردوگاه جبالیا و پرژه بیت لاهیا و برخی نقاط دیگر عقب نشینی می کند.
همچنین صدای انفجار و تیراندازی در برخی نقاط شنیده میشود.
خبرنگار العالم در ادامه گفت همانطور که میدانیم ارتش رژیم صهیونیستی از هر منطقه که عقب نشینی می کند، دست به تیراندازی یا حملات توخانه های یا ایجاد انفجار می زند تا ضمن حفاظت از خود از افتادن این مناطق به دست رزمندگان مقاومت جلوگیری کند.
دوربین العالم هم برای ثبت شادی مردم بابت برقراری آتش بس و بازگشت زندگی به غزه در مناطق دیر البلح و اردوگاه های مرکزی غزه و اردوگاه النصیرات در شهرک های الزوایده به گردش درآمده است.
به گزارش خبرنگار العالم طبق توافق بین فلسطین ورژیم اشغالگر، مقاومت فلسطین 3 تن از اسرای اسرائیلی را که از 7 اکتبر 2023 بازداشت بوده اند آزاد کرده و به صلیب سرخ تحویل می دهد.
خبرنگار العالم به فهرست اسرای فلسطین هم قرار است آزاد شوند و اکثرا از کرانه باختری و تعدادی از آنها در قدس و غزه هستند، اشاره کرده است.
بیانیه جدید حماس درباره آتشبس در غزه
روایت رسانه صهیونیستی از جزئیات توافق آتشبس
واکنشها در اراضی اشغالی به توافق آتشبس
واکنشهای جهانی به توافق آتشبس / قدردانی حماس از ایران
موافقت حماس و جهاد اسلامی با آتشبس در غزه
ترامپ: به توافق آتشبس در غزه نزدیک هستیم
هشدار تیم نتانیاهو درباره تاخیر در توافق آتشبس
نشانههایی مثبت در مذاکرات آتشبس در دوحه
«اسرائیل» با پیشنهاد جدید آتشبس موافقت کرد
رهبر انصارالله: یمن با اقدامات خود جهان را شگفتزده کرد
متن توافق آتش بس برای امضا آماده است
فارن پالیسی: اسرائیل جنگ را تمام نمیکند
بهانه جدید نتانیاهو بر سر راه توافق
بیانیه حماس درباره اعلام توافق آتشبس در غزه
توافق آتشبس در غزه برای اسرائیل شرمآور است
اعلام رسمی توافق آتشبس در غزه
• قاضي مقيسه و رازيني به شهادت رسيدند/ آخرين جزئيات از ترور قضات ديوان عدالت اداري اکوایران
• شارژ کالابرگ سرپرستان خانوار آغاز شد اقتصاد ۱۰۰
• عامل تيراندازي کاخ دادگستري معرفي شد اقتصاد نیوز
• ايران خواهان سامانههاي دفاع هوايي دوربرد و جتهاي جنگنده از روسيه شد مثلث آنلاین
• برنامه شرم آور عراق براي ايران / دولت در صدد قطع رابطه است اقتصاد ۱۰۰
• سانحه بالگرد شهيد رئيسي خرابکاري يا ترور بود؟ | بيانيه مهم ستاد کل نيروهاي مسلح درباره بالگرد حامل آيتالله رئيسي همشهری آنلاین
• جزئيات تازه از سوءقصد به 3 قاضي/ قاضي مقيسه و رازيني به شهادت رسيدند اقتصاد نیوز
• تصاويري از ملاقات رهبر انقلاب از شهيد رازيني در سال ۷۷ افکار نیوز
• قاضي رازيني کيست؟ افکار نیوز
• عکس/ مسجدالحرام از کابين خلبان قاليباف مشرق نیوز
• فوري/ سوءقصد به جان ۳ قاضي در ديوان عالي کل کشور/ 2 تن به شهادت رسيدند اقتصاد نیوز
• محل شهادت ۲ قاضي که امروز مورد حمله قرار گرفتند مشخص شد اطلاعات
• دروغ دستيار ترامپ رو شد؛برخي در ايران شرمنده شدند! | جزئيات ماجراي ايلان ماسک همشهری آنلاین
• نماينده پزشکيان در آستانه تحليف ترامپ: آماده مذاکره هستيم نامه نیوز
• چين حساب هاي ايران را بست،ترکيه جاي ايران را گرفت مثلث آنلاین
• چراغ سبز عراق داعش به سوريه افکار نیوز
• خبر فوري ستاد نيروهاي مسلح درباره سقوط بالگرد رئيسي اطلاعات
• انتقاد تند فرمانده عاليرتبه سپاه با طرح احتمال مذاکره نامه نیوز
• عکس/ استقبال رسمي از قاليباف در فرودگاه مهرآباد مشرق نیوز
• محل ترور قضات ديوان عالي مشخص شد + عکس نامه نیوز
• روز غزه شيرين شد/ آمار واقعي شهداي غزه اقتصاد نیوز
• تاثير اقتصادي آغاز کار ترامپ بر اقتصاد ايران / مهاجر چه گفت؟ اقتصاد ۱۰۰
• ويديو/ زبان بدن قابل تامل پوتين در ديدار با پزشکيان صد آنلاین
• تصاويري از بدرقه مسعود پزشکيان توسط روس ها خبرآنلاین
• اولين تصاوير از محل ترور دو قاضي برجسته در تهران مشرق نیوز
• اطلاعيه قوه قضائيه درباره ترور قاضي مقيسه و قاضي رازيني خبرگزاری تسنیم
• پزشکيان: آماده گفتوگو با آمريکا هستيم اکوایران
• چه کسي به 2 قاضي شليک کرد؟ دنیای اقتصاد
• عراق هم به ايران پشت کرد سرانه
• ايلان ماسک مذاکره با ايران را تائيد کرد + عکس مثلث آنلاین
• باج عربستان و امارات به تحريرالشام/ ترس رياض و ابوظبي از چيست؟ دنیای اقتصاد
• پزشکيان: آماده گفتوگو با آمريکا هستيم اکوایران
• آماده حرکت ويژه ايران و روسيه باشيد سرانه
• ممنوعيت فروش بوئينگ به ايران رفع شد دنیای اقتصاد
• پيشبيني بايدن از سقوط نتانياهو اقتصاد نیوز
• اعلام دفتر نتانياهو درباره توافق آتشبس همشهری آنلاین
• سوپرايز ترامپ براي ايران؛ اعمال تحريمهاي جديد از 12 بهمن نامه نیوز
• ماجراي ايران و سوريه بيخ پيدا کرد سرانه
• سفير جديد انگليس در ايران: اينجا هستم براي تفاهم بيشتر بين دو کشور نامه نیوز
• ببينيد | لحظه باز کردن درب حرم مطهر حضرت زينب(س) توسط شهيد حاج قاسم سليماني خبرآنلاین
• توئيت عراقچي از تاجيکستان افکار نیوز
• ادعاي جنجالي ترکيه: ايرانيها اجازه ورود به سوريه را ندارند اقتصاد نیوز
• اظهارات عجيب فواد حسين درباره گروههاي مسلح عراقي مشرق نیوز
• پزشکيان وارد مسکو شد خبرگزاری تسنیم
• بايدن: نتانياهو گفت براي پيروزي در جنگ بايد آدم کشت خبرگزاری تسنیم
• ترامپ: توافق آتشبس در غزه کار من بود نه «بايدن» منفور! مشرق نیوز
• سهم خواهي عربستان و امارات در شام؛ هراس پادشاهي از تکرار سناريوي عراق در سوريه؛ آيا ترکيه رياض را دور ميزند؟ اقتصاد نیوز
• آتشسوزي جديد در کاليفرنيا؛ احتمال پخش مواد شيميايي صد آنلاین
• چراغ سبز ترامپ به ايران | واشنگتن آماده مذاکره با تهران شد نامه نیوز
• فوري/ سپاه بيانيه صادر کرد اقتصاد نیوز
• آمادگي جنگنده هاي برتر اف 14 ها و ميگ هاي 29 ايران در آسمان مثلث آنلاین
• بلينکن:حمله به تاسيسات اتمي ايران يعني رفتن آنها به اعماق بيشتر زمين مثلث آنلاین
• تصاوير سنگ تمام امامعلي رحمان براي رئيس جمهور ايران افکار نیوز
• خداحافظي بايدن از مردم آمريکا/ ترکش لحظه آخري بايدن به چين اکوایران
• هنوز مذاکره نکرده، دعواي برجام را شروع کردهاند! | واکنش تند به يک انتقاد تند همشهری آنلاین
• واکنش متفاوت دستيار پزشکيان به خبر خودکشي ابراهيم نبوي خبرآنلاین
• هفت سال رئيس دانشگاه تهران بودم اما کسي حالي از من نپرسيد اطلاعات
• آمريکا:از مذاکره با ايران و دادن امتياز واقع بينانه استقبال مي کنيم مثلث آنلاین
• معجزه انرژي رايگان: ژاپن براي ۳۰ سال انرژي بيپايان و رايگان به خانهها ميآورد همشهری آنلاین
• ترامپ: بولتون کودن و هيلي مغز فندقي در دولت من جايي ندارند مشرق نیوز
• واکنش عراق به توافق آتش بس در غزه دنیای اقتصاد
• ورود يک فروند ايرباس به ناوگان هوايي ايران اقتصاد نیوز
• ويديوي از رقيب اصلي محمد الجولاني/ آدم سعوديها مقابل آدم ترکها صد آنلاین
• ايران با امريکا مذاکره ميکند؟؛ شرط مذاکره با امريکا تعيين شد دنیای اقتصاد
• کدام کشورها در کنار روسيه باقي مانده و همکاري راهبردي دارند؟ نامه نیوز
• آيا شرکتهاي خارجي در حال خروج از ايران، خبرهابي دارند که ما نداريم؟ تازه نیوز
• پيام پزشکيان به آمريکا: آماده مذاکره هستيم دنیای اقتصاد
• معاريو: رزمايش ايران کشورهاي غربي را غافلگير کرد خبرگزاری تسنیم
• تلآويو زير آتش انصارالله يمن رفت اقتصاد نیوز
• بلينکن:حمله به تاسيسات اتمي ايران يعني رفتن آنها به اعماق بيشتر زمين مثلث آنلاین
• ارسال استيضاح همتي با 80 امضا به هيأت رئيسه مجلس + اسامي خبرگزاری تسنیم
• پايان انپيتي؛بمب هاي هسته اي به خط شدند مثلث آنلاین
• التماس مذاکره، ديوانگي است نه رفتار شرافتمندانه و اصولي | بيپرنسيپي سياسي غربيها همشهری آنلاین
• پاسخ پزشکيان به مجري آمريکايي به زبان انگليسي + فيلم مثلث آنلاین
• کاخ سفيد بيانيه مهم صادر کرد+ جزئيات دنیای اقتصاد
• ببينيد | گزارش شبکه KFN کره جنوبي از رزمايش نيروهاي مسلح ايران خبرآنلاین
• سوال خبرنگار آمريکايي از پزشکيان: چرا رئيسجمهور شديد؟ +ويديو اطلاعات
• آسيب ديدگان آتش سوزي در لس آنجلس در حال دريافت پوشاک و مواد غذايي اهدايي | تصاوير همشهری آنلاین
• ما براي آمريکا خطر امنيتي نيستيم همشهری آنلاین
• ويديو/ جزئيات کشف مواد منفجره در سکوي سانتريفيوژها صد آنلاین
• فضاي سياسي ملتهب لبنان/ موضع دقيق حزبالله مقابل نواف سلام خبرگزاری تسنیم
• وقوع درگيريهاي مسلحانه ميان عناصر رژيم جولاني بر سر تقسيم قدرت در سوريه مشرق نیوز
• FATF هياهو براي هيچ/ پتک حماس بر سر نتانياهو_/ پيشخوان افکار نیوز
• عضو دفتر رهبري: مذاکره با آمريکا داشتههايمان را به باد ميدهد نامه نیوز
• معاريو: رزمايش ايران کشورهاي غربي را غافلگير کرد خبرگزاری تسنیم
• پايان انپيتي؛بمب هاي هسته اي به خط شدند مثلث آنلاین
• آينده طلا با حضور ترامپ اکوایران
• درخواست عربستان، قطر و امارات از ترامپ در مورد ايران مثلث آنلاین
• تسليحات ناشناخته ايران که دشمنان هيچ اطلاعي از آن ندارند مثلث آنلاین
• آمريکا پروژه خريد گرينلند را کليد زد نامه نیوز
• ترامپ تاريخ آتشبس در غزه را اعلام کرد دنیای اقتصاد
• يک خانواده ۶۰ نفره اقتصاد ايران را نابود کردهاند تریبون اقتصاد
• فيلم/ خبرنگار تلويزيون وزارت خارجه آمريکا: انگار همه چيز فتوشاپ است! مشرق نیوز
• ترامپ: ميخواهم بسيار سريع با پوتين ديدار کنم | پايان جنگ اوکراين نزديک است؟ همشهری آنلاین
• حمله موشکي وزارت جنگ اسراييل/ موشک بالستيک يمن به يافا رسيد اکوایران
• دو وزير وقت در پرونده چاي دبش متهم شناخته شدند اقتصاد نیوز
• نامه نگاري 120 نماينده مجلس با مجمع تشخيص در مخالفت با FATF اقتصاد نیوز
• راهاندازي سيستم BNPL براي بازنشستگان صندوق بازنشستگي کشوري خبرگزاری تسنیم
• چراغ سبز چين به ايران سرانه
• نخستين دستور کار ترامپ بعد از ورود به کاخ سفيد اقتصاد نیوز
• ممانعت از ورود تروريستها به ايران از هنگ مرزي سردشت مشرق نیوز
• ننگ تاريخي براي بزککنندگان مذاکره با ترامپ و سينهچاکانFATF رقم خورد همشهری آنلاین
• تسليحات ناشناخته ايران که دشمنان هيچ اطلاعي از آن ندارند مثلث آنلاین
• بازديد نظاميان 8 کشور جهان از جزيره بوموسي و تنگه هرمز خبرگزاری تسنیم
• شمشير دولبه عراق براي ايران سرانه
• توليد پهپادهاي FPV توسط وزارت دفاع افکار نیوز
• دستگيري يک داعشي با لباس زنانه در موصل عراق!/عکس خبرآنلاین
• سخنان جنجالي کوچک زاده در مجلس/ راضي نيستم يک قِران از ماليات من قبل از آنکه خرج غزه شود خرج لس آنجلسيها شود+ فيلم دنیای اقتصاد
• ايران مي تواند صدها فروند موشک را به طور متوالي شليک کند مثلث آنلاین
• يک خانواده ۶۰ نفره اقتصاد ايران را نابود کردهاند تریبون اقتصاد
• تذکر غيرمتمندانه مهدي کوچکزاده + پاسخ قاليباف اکوایران
• چرا پزشکيان متن سخنراني آماده شده را نميخواند؟ افکار نیوز
• سامانه پدافند ليزري ارتش رونمايي شد +ويديو اطلاعات
• ويديو/ اردوغان براي دست بوسي توسط نماينده زن هديه داد! صد آنلاین
• دست رد چين به نفت ايران سرانه
• آخرين جزئيات از تلفات آتشسوزي لسآنجلس اقتصاد نیوز
• پاي اسرييل هم به آتش سوزي لس آنجلس باز شد افکار نیوز
• وضعيت اضطراري در لسآنجلس / يک دستور مهم صادر شد اقتصاد نیوز
• دستور استخدامي پزشکيان براي نيروهاي شرکتي اکوایران
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
قاضی مقیسه و رازینی به شهادت رسیدند/ آخرین جزئیات از ترور قضات دیوان عالی
مرکز رسانه قوهقضاییه اعلام کرد: صبح امروز فرد مسلحی نفوذی در دیوان عالی کشور در اقدامی برنامهریزی شده اقدام به ترور دو قاضی شجاع و پرسابقه در مبارزه با جرایم علیه امنیت ملی، جواسیس و تروریزم کرد.
به گزارش اکوایران، گفته میشود تیراندازی در مرکز تهران اتفاق افتاده است. یک نفر ضارب امروز با اسلحه در میدان ارک تهران اقدام به تیراندازی کرده است.
مرکز رسانه قوهقضاییه در این باره نوشت، صبح امروز فرد مسلحی نفوذی در دیوان عالی کشور در اقدامی برنامهریزی شده اقدام به ترور دو قاضی شجاع و پرسابقه در مبارزه با جرایم علیه امنیت ملی، جواسیس و تروریزم کرد.
قوه قضاییه ادامه داد: حجت الاسلام رازینی رئیس شعبه 39 و حجت الاسلام والمسلمین مقیسه رییس شعبه 53 دیوان عالی کشور بودند. در پی این اقدام تروریستی، دو قاضی خدوم – انقلابی و قاطع در برابر مخلان امنیت مردم به شهادت رسیدند.
مرکز رسانه این قوه اعلام کرد که براساس تحقیقات اولیه، فرد مورد اشاره نه پروندهای در دیوان عالی کشورداشته و نه از مراجعین به شعب دیوان بوده است. بلافاصله پس از اقدام تروریستی صورت گرفته برای دستگیری فرد مسلح اقدام میشود که وی به سرعت اقدام به خودکشی میکند.
گفته میشود در حال حاضر تحقیقات برای شناسایی و دستگیری عقبه این اقدام تروریستی آغاز شده است.
پیش از این خبرگزاری فارس نوشت : ساعتی قبل ۳ تن از قضات دیوان عالی کشور مورد سوء قصد قرار گرفتند.
ضارب پس از تیراندازی اقدام به خودکشی کرده است.
سوءقصد به ۳ قاضی در دیوان عالی کل کشور
تصاویری از ملاقات رهبر انقلاب از شهید رازینی در سال77
محل ترور قضات دیوان عالی مشخص شد + عکس
آیت الله علی رازینی (متولد ۱۳۳۲ در رزن–۲۹ دی ۱۴۰۳) روحانی ایرانی و رئیس شعبه ۴۱ دیوان عالی کشور
عامل تیراندازی کاخ دادگستری که بود؟
فیلم/ آخرین جزئیات از حمله تروریستی به قضات دیوان عالی کشور
فیلم/ عیادت رهبر انقلاب از شهید رازینی پس از ترور سال ۷۷
شهادت دو قاضی برجسته و انقلابی توسط عامل تروریستی/ ضارب بلافاصله خودکشی کرد + جزئیات
فیلم/ روایت شهید رازینی از اولین ترورش
تکذیب برخی ادعاها درباره ترور شهیدان رازینی و مقیسه
فیلم/ نگاهی به زندگینامه و سوابق قاضی رازینی
تصاویری از ساختمان محل شهادت ۲ قاضی دیوان عالی کشور
از قاضی علی رازینی چه میدانیم؟
عکس/ استقبال قاضی مقیسه از حمید نوری
ربیعی: بدخواهان ایران با ترور بدنبال نابودی امید مردم هستند
فیلم/ جهانگیر: در حادثه تروریستی امروز قاضی دیگری مجروح نشده است
فیلم/ گفتوگوی صمیمانه رئیس عدلیه با قضات شهید رازینی و مقیسه
تکذیب ادعای مجروح شدن حجتالاسلام نیری
جزئیات تشییع پیکر حجتالاسلام شهید علی رازینی
عکس/ حضور شهید مقیسه در پیادهرویی اربعین
فیلم/ قاضی مقیسه که بود و چه پروندههای مهمی را بررسی کرد؟
قاضی شهید حجت الاسلام علی رازینی به روایت تصویر
تکذیب ادعای بازداشت چندتن از کارکنان کاخ دادگستری و دیوان عالی کشور
شهادت قاضی مقیسه و رازینی مقابل کاخ دادگستری تهران
فوری/ سوءقصد به جان قضات دیوان عالی کل کشور/ 2 تن به شهادت رسیدند
سوءقصد به جان مقام سابق این کشور
فوری/ امام جمعه کازرون به شهادت رسید؟+ جزئیات
لحظه ترور یک شهروند ایرانی در شمال بیروت + فیلم
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
حضرت زینب سلام الله علیها
حضرت زینب کبری سلام الله علیها ( ۵ جمادى الاول ۵ق - ۱۵ رجب سال ۶۲ق) دختر امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها است.
زینب دختر اول امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س)[۱] و خواهرِ امام حسن(ع) و امام حسین(ع)[۲] و امکلثوم[۳] است. درباره تاریخ ولادت زینب(س) اختلاف وجود دارد: برخی منابع، ولادتش را در ۵ جمادیالاول،[۴] سال پنجم[۵] و برخی دیگر سال ۶ قمری[۶] در مدینه گفتهاند. در برخی منابع، ولادت وی را پنج سال پیش از رحلت پیامبر(ص) ذکر کردهاند.[۷] تاریخهای دیگری مانند سال چهارم و نهم قمری نیز ذکر شده است.[۸] گفته میشود هیچ یک از این تاریخها دلیل تاریخی ندارد.[۹]
نامگذاری حضرت زینب(س)، توسط پیامبر اسلام(ص) صورت گرفت؛ گفته شده است که جبرئیل از سوی خداوند این نام را به پیامبر(ص) رسانده است.[۱۰] در کتاب «الخصائص الزینبیة» آمده است پیامبر(ص) او را بوسید و فرمود: «حاضران امّتم، غایبان را از کرامت این دخترم زینب آگاه کنند؛ همانا او مانند جدهاش خدیجه است.»[۱۱] زینب در لغت به معنای «درخت نیکو منظر و خوشبو»[۱۲] یا «زینت پدر»[۱۳] آمده است.
کنیه زینب(س) را امکلثوم و امالحسن گفتهاند.[۱۴] به جهت فرق گذاشتن بین او و خواهران همنامش، او را زینب کبری و به جهت فرق گذاشتن میان او و مادرش صدیقه کبری، او را صدیقه صغری لقب دادهاند.[۱۵] القاب فراوانی نیز برای وی نقل شده است.[۱۶] برخی بیش از ۶۰ لقب برای او ذکر کردهاند[۱۷] که بعضی از آنها عبارتند از: عَقیله بنیهاشم، عالمة غیر مُعَلَّمَة، فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة،[یادداشت ۱] عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، صدیقه صغری، معصومه صغری، امینةالله، نائبةالزهرا، نائبةالحسین، عقیلة النساء، شریکة الشهداء، بلیغه، فصیحه، شریکةالحسین، محبوبة المصطفی.[۱۸]
حضرت زینب(س) را به سبب سختیهای بسیاری که در زندگی دید، امالمصائب لقب دادهاند؛ درگذشت جدش پیامبر(ص)، بیماری و شهادت مادرش فاطمه(س)، شهادت پدرش امیرالمؤمنین(ع)، شهادت برادرش امام مجتبی(ع)، واقعه کربلا و به اسارت رفتن در کوفه و شام از جمله وقایع سخت و تلخ زندگی وی به شمار میآید.[۱۹]
همسر و فرزندان
زینب(س) با وجود خواستگارهای متعدد، با پسرعموی خود عبدالله بن جعفر، ازدواج کرد.[۲۰] در منابع تاریخ ازدواج آنها ذکر نشده است.[۲۱] با این حال برخی سال ۱۷ق و سن ۱۱ یا ۱۲ سالگی را ذکر کردهاند.[نیازمند منبع]
در منابع متعدد از چهار پسر به نامهای علی، عون الاکبر، عباس، محمد و یک دختر به نام امکلثوم به عنوان فرزندان زینب و عبدالله نام برده شده است؛[۲۲] طبرسی در اعلام الوری، سه پسر و یک دختر ذکر کرده و نام عباس را ذکر نکرده است.[۲۳] دو تن از فرزندان زینب، عون[۲۴] و محمد[۲۵] در واقعه کربلا به شهادت رسیدند. سبط بن جوزی در تذکرة الخواص، عون الاصغر را از شهدای کربلا و نام مادرش را جُمانة بنت المُسَیَّب دانسته است.[۲۶] در مقاتل الطالبین نام مادر محمد، خوصاء بنت حفصه ذکر شده است.[۲۷] برخی منابع نیز از فرزندان حضرت زینب، فقط عون را از شهدای کربلا دانستهاند.[۲۸]
شاخه ای از فرزندان علی «زینبیّون» خوانده شدهاند.[۲۹]
معاویه امکلثوم دختر حضرت زینب(س) را برای فرزندش یزید، خواستگاری کرد؛ ولی امام حسین (ع) او را به همسری پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر بن ابیطالب درآورد.[۳۰]
در برخی منابع آمده است که یکی از شروط حضرت زینب در ازدواج این بود که هرگاه امام حسین(ع) خواست سفری برود، زینب در کنار او باشد و عبدالله مانع او نشود.[۳۱]
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) (۵ یا ۶ق - ۶۲ق)، سومین فرزند امام علی (علیهالسّلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و همسر عبدالله بن جعفر و از اسرای اهلبیت امام حسین (علیهالسّلام) در حادثه کربلا بود.
مشهور این است که آن حضرت در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری پس از تحمل مصائب کربلا و رنجهای اسارت بر اثر بیماری در ۵۷ سالگی وفات نمود.
راجع به محل دفن حضرت زینب (سلاماللهعلیها) سه دیدگاه وجود دارد. قبرستان بقیع در مدینه، قاهره مصر و دمشق را برای محل دفن آن بانو، با ادله متعدد ذکر کردهاند، اما با توجه به ادله و مستندات تاریخی دیدگاه شام از قرائن اطمینانبخشی برخوردار است و موجب حصول ظن قریب به یقین است و دو دیدگاه دیگر دارای اشکالات فراوانی است که اشاره خواهد شد.
حضرت زینب کبری سلام الله علیها )جمادى الاول ۵ق - ۱۵ رجب سال ۶۲ق) دختر امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها است. او در سال ۶۱ هجری در واقعه عاشورا حضور داشت و پس از شهادت برادرش امام حسین علیه السلام به همراه علی بن حسین علیه السلام و دیگر بازماندگان واقعه کربلا به اسارت لشکریان یزید درآمد و ابتدا به کوفه و کاخ ابن زیاد و سپس به شام و کاخ یزید منتقل شد.
خطبه های کوبنده او در بند اسارت در کوفه و شام، باعث پرده برداری از چهره ظالمانه حکومت اموی شد. صبر و پایداری زینب در واقعه عاشورا علی رغم از دست دادن عزیزترین کسانش، موجب شد که به عنوان اسوه صبر جاودان شود.
حضرت زینب در کوفه به زنان، تفسیر قرآن آموزش میداد، او از جدش رسول خدا و پدرش امیرالمؤمنین و مادرش فاطمه زهرا حدیث روایت نموده است.[۱]
حضرت زینب (سلام الله علیها) با عبداللَّه بن جعفر (پسر عموى خود) ازدواج کرد. برخى از مورخین تاریخ این ازدواج را سال هفدهم هجرى مى دانند.[۳] ثمره این ازدواج، چهار و یا پنج فرزند مى باشد که دو تن از آنان به نامهای محمد و عون، در کربلا به شهادت رسیدند.[۴]
ویژگیها و فضایل حضرت زینب کبری
ویژگیها و فضایل متعددی برای حضرت زینب(س) بیان کردهاند. عبدالله مامقانی در تنقیح المقال گفته است: «زینب و ما زینب و ما ادراک ما زینب هى عقیلة بنی هاشم؛ زینب و کیست زینب و چه میدانی که زینب کیست؟ او عقیله بنیهاشم است». به باور او، بعد از حضرت زهرا(س)، کسی در کسب صفات و فضایل پسندیده مانند او نبوده است.[۳۲] برخی از ویژگیهای او از این قرار است:
علم و فقاهت حضرت زینب کبری
سخنان و خطبههای زینب(س) در کوفه و همچنین در دربار یزید را، که همراه با استدلال به آیات قرآن بود، بیانگر دانش او دانستهاند.[۳۴] زینب(س)، در موسوعه طبقات الفقهاء به عنوان یکی از فقیهان قرن اول قمری شمرده شده است.[۳۵] او، احادیثی از پدرش امام علی(ع) و مادرش حضرت زهرا(س) نقل کرده است.[۳۶] آنچنان که در کتاب مقاتل الطالبیین گزارش شده، عبدالله بن عباس سخنان حضرت زهرا(س) در مورد فدک را به نقل از حضرت زینب(س) روایت و از او با عنوان «عقیلتنا زینب بنت علی(ع)» یاد کرده است.[۳۷] امام سجاد و راویانی همچون جابر بن عبدالله انصاری،[۳۸] محمد بن عمرو، عطاء بن سائب، فاطمه دختر امام حسین[۳۹] نیز از زینب(س) حدیث نقل کردهاند.
زینب هنگام حضور امام علی(ع) در کوفه، برای زنان آنجا تفسیر قرآن ارائه میداد.[۴۰] همچنین نقل شده که او محل مراجعه مردم در بیان حلال و حرام بود.[۴۱]
سخنوری حضرت زینب کبری
گفته شده حضرت زینب در فصاحت و بلاغت آنگونه بود که هنگام خطبهخواندن، گویا امام علی(ع) سخن میگفت و خطبه میخواند.[۴۲] خطبه حضرت زینب در کوفه را یادآور خطبههای پدرش امیرالمؤمنین(ع) دانستهاند.[۴۳] سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتگوهای وی با عبیدالله بن زیاد، شبیه به خطبههای امام علی(ع) و خطبه فدکیه حضرت زهرا(س) دانسته شده است.[۴۴] بشیر بن حِذْیَم اسدی میگوید: «وَ نَظَرْتُ الَی زَیْنَبَ بِنْتِ عَلِیٍّ یَوْمَئِذٍ وَ لَمْ ارَ خَفِرَةً وَ اللهِ انْطَقَ مِنْها کَانَّها تُفرِعُ عن لِسانِ عَلِیِّ(ع) در روز ورود این قافله، من نگاه کردم و زینب(س) را دیدم. من در آن روز هیچ زنی را که سراپای وجودش شَرم و حَیا باشد، در سخنرانی ناطقتر و تواناتر و چیرهدستتر از زینب ندیدم. گویا در سخنرانی، شاگرد مکتب پدر بزرگوارش علی بود.» زینب یک اشاره به جمعیت کرد، همین جمعیتی که داشتند ضجه میزدند و گریه میکردند، و یک عدّه هم سر و صدا می کردند، یک اشاره کرد که ساکت! نفسها در سینهها حبس شد. و جَرَسها هم از صدا افتاد. حتّی دیگر صدای زنگوله حیوانات هم شنیده نشد.[۴۵]
محمدتقی بهجت، از مراجع تقلید، درباره خطابه زینب کبری(س) معتقد است که او در اسارت هم آنچنان مردانه خطبه میخواند که گویی در تخت سلطنت قرار دارد.[۴۶]
عبادت حضرت زینب کبری
حضرت زینب(س) شبها به عبادت میپرداخت و در دوران زندگی، هیچگاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد.[نیازمند منبع] با وجود مصائب فراوان در واقعه عاشورا، شب زندهداری و نماز شب وی حتی در شب عاشورا و شام غریبان ترک نشد.[۴۸] فاطمه دختر امام حسین (ع) میگوید: «عمهام زینب در تمام شب عاشورا در محل عبادتش ایستاده بود و به پروردگار خویش استغاثه میکرد و در آن شب چشم هیچ یک از ما به خواب نرفت و هیچ صدای نالهای از ما قطع نشد.»[۴۹]
ارتباط حضرت زینب (س) با خدا آنگونه بود که امام حسین(ع) در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود: «خواهرم! مرا در نماز شب فراموش نکن.»[۵۰]
صبر و استقامت حضرت زینب کبری
حضرت زینب را تجسم و نماد صبر جمیل[یادداشت ۲] دانستهاند.[۵۱] مقاومت در راه پاسداری از حریم دین، کنترل نفس خود در برابر ناملایمات و ضعف نشان ندادن در مقابل دشمن و عدم شکوه در حضور مردم را از جمله ویژگیهای صبر زینب(س) نام بردهاند.[۵۲] او در روز عاشورا، هنگام دیدن پیکر خونین برادرش چنین گفت: «بار خدایا! این قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.»[۵۳] همچنین وی در پاسخ ابن زیاد که پرسید کار خدا را با برادر و اهل بیتت چگونه دیدی، فرمود: «مَا رَأَیْتُ إلّا جَمِیلاً؛ چیزی جز زیبایی ندیدم».[۵۴]
وی بارها جان امام سجاد(ع) را از مرگ نجات داد؛ از جمله در مجلس ابن زیاد، پس از احتجاج امام سجاد(ع) با ابن زیاد، وی دستور کشتن امام را صادر کرد. در این هنگام حضرت زینب(س) دست در گردن فرزند برادر انداخت و فرمود: «تا زندهام، نخواهم گذاشت او را بکشید.»[۵۵]
درباره حجاب و عفت حضرت زینب نیز مامقانی گفته است که تا پیش از واقعه کربلا هیچ مردی او را ندید.[۵۶]
برخی از عالمان همچون مامقانی[۵۷] و جعفر نقدی، از فقیهان شیعی در قرن چهاردهم قمری،[۵۸] با توجه به فضایل و ویژگیهای حضرت زینب، قائل به عصمت او شدهاند.
در واقعه کربلا و ماجرای اسارت
مقالهٔ اصلی: واقعه کربلا
مهمترین حادثه در دوران زندگانی زینب(س) را واقعه کربلا دانستهاند.[۵۹] حضرت زینب در واقعه کربلا تا هنگام شهادت امام حسین(ع)، همراه او بود. پس از شهادت امام حسین(ع) نیز به همراه دیگر بازماندگان اسیر شد و به کوفه و شام رفت.[۶۰] گفته شده مشخص نیست که حضرت زینب از مدینه برادرش را همراهی کرد یا بعدها به او پیوست. همچنین چگونگی خروج زینب از مدینه تا مکه نیز در منابع ذکر نشده است.[۶۱] آنچه روشن است این است که زینب هنگام خروج امام حسین(ع) از مکه به سمت عراق، همراه برادرش بود.[۶۲]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حضرت زینب ع
ادامه مطلب را ببينيد
حضرت زینب کبری در کربلا
شیخ مفید از امام سجاد(ع) نقل کرده است که در شب عاشورا، زینب(س) کنار او نشسته بود که امام حسین(ع) به خیمهاش رفت و اشعاری درباره بیوفایی دنیا خواند. امام سجاد گوید: عمهام با شنیدن آن اشعار، با بیتابی نزد پدرم رفت. حسین(ع) به او نگاهی کرد و فرمود: «خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد». سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: «اگر پرنده قطا (مرغ سنگخوار) را به حال خود بگذارند، میخوابد». زینب(س) گفت: «ای وای بر من! آیا جان تو را به زور میگیرند؟...». سپس به صورت خود سیلی زد و گریبان چاک کرد و بیهوش افتاد. حسین(ع) آب بر صورتش ریخت و او را سفارش به تقوا و صبر کرد و فرمود: «... بدان که اهل زمین و اهل آسمان میمیرند و همه چیز نابود میشود مگر خداوند... پدرم، مادرم و برادرم از من بهتر بودند [و همه از دنیا رفتند]...». حسین(ع) با این سخنان او را دلداری داد و او را سوگند داد که پس از شهادت برادرش گریبان چاک نکند و به صورتش سیلی نزند و بیتابی نکند.[۶۳]
عصر عاشورا هنگامی که به دستور شمر، بدن امام حسین(ع) را تیرباران کردند، زینب(س) از خیمه بیرون آمد و عمر بن سعد (فرمانده لشکر دشمن) را این گونه مورد خطاب قرار داد: «فرزند سعد! آیا اباعبدالله (امام حسین) را میکشند و تو تماشا میکنی؟!» ابنسعد جوابی نداد. آنگاه زینب(س) فریاد زد آیا میان شما مسلمانی نیست؟ کسی پاسخ او را نداد.[۶۴] پس از شهادت امام حسین(ع)، زینب(س) بر بالین برادرش رفت و گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»[۶۵] همچنین نقل شده است که او رو به سوی مدینه نمود و خطاب به پیامبر(ص) از شهادت برادر و اسیری اهلبیتش شکایت کرد. نقل شده سخنان و نالههای زینب(س)، دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.[۶۶]
حضرت زینب کبری در کوفه
مقالههای اصلی: خطبه حضرت زینب در کوفه و مناظره حضرت زینب با عبیدالله بن زیاد
بعد از عاشورا، اسیران را به کوفه بردند و در آنجا با وضع دلخراشی گرداندند. هنگام ورود به کوفه، زینب(س) برای حاضران خطبهای خواند به طوری که همه شگفتزده شدند و تحتتأثیر قرار گرفتند.[۶۷] حذیم بن شریک الاسدی درباره خطبه حضرت زینب(س) میگوید: «سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی(ع) سخن میگوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد!»[۶۸] در پایان خطبه که آشوبِ شهر و قیام علیه حکومت احساس میشد، فرمانده نیروهای نظامی برای جلوگیری از شورش، اسیران کربلا را به دار الاماره، مرکز حکومت عبیدالله بن زیاد، فرستاد.[۶۹]
حضرت زینب(س) همراه با اسیران وارد دار الاماره کوفه شد و در آنجا با عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به مخاصمه پرداخت.[۷۱]و در برابر تصمیم عبیدالله بن زیاد برای کشتن امام سجاد(ع) ایستادگی کرد و با صراحت به ابن زیاد گفت که اگر قرار است امام سجاد(ع) را بکشد او را هم باید همراه او بکشد.[۷۲]سخنان حضرت زینب(س) بر مردم اثری عمیق گذارد و خاندان اموی را رسوا ساخت، سپس عبیدالله دستور زندانی کردن آنان را صادر کرد. خطبه زینب(س) و نیز سخنان امام سجاد(ع) و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و دارالاماره و نیز اعتراضهای عبدالله بن عفیف ازدی و زید بن ارقم به مردم کوفه جرئت بخشید و زمینه قیام برضد حکومت ظلم را فراهم ساخت.[۷۳]
حضرت زینب کبری در شام
مقالههای اصلی: خطبه حضرت زینب در شام و روضه مجلس یزید
پس از واقعه کربلا، یزید از عبیدالله خواست تا کاروان اسیران را همراه سرهای شهیدان به شام بفرستد. خاندان امام حسین(ع) به سوی شام راهی شدند.[۷۴] موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود؛ شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی(ع) را داشتند؛ زیرا سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند. به همین جهت «هنگام ورود اسرا به شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند. شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور بود.»[۷۵] اما خطابههای حضرت زینب و امام سجاد(ع) در شام، از یکسو دشمنی شامیان نسبت به اهل البیت(ع) را به محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین(ع) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد .
یزید مجلسی ترتیب داده بود که اشراف و سران شام در آن شرکت داشتند.[۷۶] وی در حضور خاندان پیامبر(ص) که مانند اسیران در حضورش بودند، اشعاری کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، مطالبی گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.[۷۷] او با چوبدستی که در دست داشت، نسبت به سر بریده امام حسین(ع) جسارت کرد.[۷۸] یزید اشعاری توهینآمیز خواند که ناگهان زینب(س) از گوشه مجلس با سخنان یزید به مقابله برخاست و با صدای رسا، خطبهای در حقّانیت امام حسین(ع) و باطل بودن اعمال یزید ایراد کرد. این خطبه، حاضران را تحت تأثیر قرار داد به گونهای که یزید مجبور شد نسبت به اسیران، اندکی نرمش و انعطاف نشان دهد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز کند.[۷۹]
دراثر روشنگری حضرت زینب(س)، یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین(ع) را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.[۸۰] عمادالدین طبری در کتاب کامل بهایی گزارش کرده زینب(س) خواست در شام برای امام حسین(ع) عزاداری کند و یزید پذیرفت.[۸۱]
نقش حضرت زینب در نهضت کربلا
وقتى امام حسین علیه السلام پس از امتناع از بیعت با یزید، از مدینه به قصد مکه خارج شد، حضرت زینب نیز با دو تن از فرزندانش به نامهاى محمد و عون، همراه برادر گشت. در طول واقعه عاشورا، نقش فداکاریهاى عظیم زینب، بسیار بود. او در کربلا مصیبت از دست دادن عزیزترین کسانش یعنی برادران، فرزندان و فرزندان برادر را متحمل شد. اما او همه این مصیبت ها را تحمل نمود و در پاسخ سوال طعن آمیز ابن زیاد که پرسید: کار خدا را با برادر و اهل بیت خود چگونه یافتی؟ فرمود: "و ما رأیتُ الاّ جمیلاً...؛ من جز خیر و زیبایى چیزى ندیدم ...".[۵]
روایت است که او با دست خود لباس جنگ بر تن دو فرزندش پوشانید و هر دو را در رکاب مولایش حسین علیه السلام به میدان فرستاد. همچنین پس از شهادت فرزندانش، به سوگ آنان ننشست؛ چرا که این دو قربانی را برای آن مرد بزرگ بسیار کوچک می دید و نگران آن بود که با اشک او در دل مولایش حسین علیه السلام شرم یا اندوهی راه یابد.
زینب سلام الله علیها پس از واقعه عاشورا مراقبت کننده از امام زین العابدین علیه السلام و سرپرست کاروان اسیران اهل بیت بود. علاوه بر آن، در سفر اسارت در کوفه و دمشق، خطابه هاى آتشینى ایراد کرد و رمز بقاى حماسه کربلا و بیدارى مردم گشت. پس از بازگشت به مدینه نیز در مجالس ذکرى که براى شهداى کربلا داشت، به سخنورى و افشاگرى مى پرداخت.
ویژگیها و فضایل حضرت زینب کبری
حضرت زینب علیها السلام داراى قوت قلب، فصاحت زبان، صبر، شجاعت، زهد، ورع و عفاف بود.[۸] امام حسین علیه السلام هنگام دیدار، به احترامش از جا برمى خاست. این بانوى بزرگ، شبها به عبادت میپرداخت و در دوران زندگی، هیچگاه تهجّد را ترک نکرد. امام حسین در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود: «خواهرم! مرا در نماز شب فراموش نکن.»[۹]
علامه سید محسن امین درباره حضرت زینب سلام الله علیها می فرماید: زینب کبری سلام الله علیها از زنان بافضیلت است و فضایلش مشهورتر از آن است که بیان شود. خرد، استواری و بلاغتش نیازمند گفتن نیست؛ چرا که همه اینها از خطبه ای که در کوفه و شام ایراد فرموده بود، به خوبی معلوم است، آن گونه که گویا از زبان پدرش علی علیه السلام سخن می گوید. البته از زینب سلام الله علیها عجیب نیست؛ زیرا او از شاخه های درخت نبوت و از خاندان هاشمی بود. جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرش علی مرتضی علیه السلام و مادرش زهرای بتول سلام الله علیها و برادرانش حسن علیه السلام و حسین علیه السلام است.
یزید پس از حادثه کربلا، در جهت تبرئه خود، در صدد دلجویی و نوازش خاندان پیغمبر برآمد تا به این وسیله احساسات مردم مسلمان شام که سخت بر ضدّ او تحریک شده بود و بیم یک انفجار و انقلاب از این ناحیه میرفت را آرام کند، لذا امام زینالعابدین (علیهالسّلام) و بانوان را خواست و پس از عذرخواهی و اظهار ندامت و پشیمانی وقایع اخیر و انداختن مسؤولیّت این حوادث به گردن پسر زیاد و دیگران، به آنها پیشنهاد کرد که هماکنون میتوانید با کمال عزت و احترام در شام بمانید و یا به شهر و موطن اصلی خود مدینه باز گردید.
خاندان پیغمبر که میدانستند این پیشنهاد یزید جز از روی ناچاری و ترس از عکسالعمل مردم شام صورت نگرفته است و هدفی جز عوامفریبی ندارد، باز هم از این فرصت کوتاه به دست آمده بهرهبرداری بیشتر کردند، و در جهت کامل کردن رسالت تاریخی خویش به او گفتند: نخست ما را آزاد بگذار تا برای کشتگان خود عزاداری کنیم، چون از روز شهادت عزیزانمان، نگذاشتهاند برای آنها گریه کنیم و اشک بریزیم. تشکیل این چنین مجلسی به طور واضح به رسوایی بیشتر یزید و بنیامیه منجر میشد و تکمیلکننده مجلسها و تبلیغات و سخنرانیهای پیشین بود. یزید چون خودش قول داده بود که با هر خواسته آنها موافقت کند، به ناچار محلی در اختیار اهلبیت پیغمبر گذاشت و مراسم عزاداری امام (علیهالسّلام) در کنار قصر یزید بر پا شد.[۱]
مرثیه خوان مجلس نیز بیشتر حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) بودند. از جمله مرثیههای منظوم آن مخدّره در مجلس مزبور این است: «اما شَجاکَ یا سَکَن قَتْلَ الحُسَینِ وَ الحَسَن• ظَمآنَ مِنْ طُولِ الحَزَن وَ کُلُّ وَغْدٍ ناهِلُ• یَقُولُ یا قَومِ ابی عَلِیٌّ البَرُّ الوَصّی• وَ فاطِمٌ امّی الّتی لَهَا التُّقَی وَ النائِلُ• مَنّوُاعَلَی ابنِ المُصْطَفی بِشَرْبَةٍ یُحْییبِها• اطفالُنا مِنَ الظَّما حَیْثُ الفُراتُ سائِلُ.»
با تشکیل مجلس مزبور غُلغلهای در شام برپا شد و زنان شامی و دیگران دسته دسته و گروه گروه برای عرض تسلیت به زینب کبری و بازماندگان دیگر امام (علیهالسّلام) به خانه مزبور میآمدند و دختر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نیز جزئیات شهادت امام (علیهالسّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح میکرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیهالسّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میبوسیدند، گریه و زاری میکردند. این برنامه بنابر نقلی ۷ و به نقلی ۳ روز ادامه داشت. [۲] [۳] [۴] [۵] [۶]
یزید به زودی دریافت که ادامه اقامت اهلبیت در شام روزبهروز بر وخامت اوضاع به زیان او میافزاید؛ لذا ناچار شد به عناوین مختلف از ادامه آن وضع جلوگیری کند، و به گفته برخی خود آنها رفتن به مدینه را بر ماندن در شام ترجیح دادند و یزید نیز که منتظر چنین فرصتی بود آنان را به سرعت به مدینه فرستاد. [۷] [۸]
منابع تاریخی و مقاتل گفتهاند یزید به نعمان بن بشیر دستور داد که وسایل حرکت خاندان عصمت را از شام به مدینه فراهم کند تا ایشان را بعد از آن همه مصیبت با احترام روانه مدینه کند. [۹] [۱۰]
کاروان اسرای اهل بیت به سوی مدینه حرکت داده شد ولی زمان دقیق ورود کاروان اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه روشن نیست. هنگامی که کاروان اسرا به مدینه نزدیک شد، علی بن الحسین (علیهالسّلام) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمهها را بر پا کرده و در آن جای گیرند. سپس به بشیر بن حذلم فرمود: ای بشیر! وارد مدینه شو و خبر شهادت ابیعبدالله (علیهالسّلام) و ورود ما را به مردم برسان. «... فَلَمْ ارَ باکِیاً وَلا باکِیَهً اکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً اَمَرَّ عَلَی الْمُسْلِمینَ مِنْهُ بَعْدَ وَفاهِ رَسُولِ اللهِ.»
بشیر میگوید: مردم با حزن و اندوه به سرعت به مکانی که کاروان در آنجا بود، به راه افتادند و من نیز با مرکبم به آنجا بازگشتم، دیدم سیل جمعیت راهها را بند آوردهاند. من از مرکب پیاده شدم و خود را با زحمت به کنار خیمهها رساندم. دیدم علی بن الحسین (علیهالسّلام) هنوز داخل خیمه است، آنگاه از خیمه بیرون آمد، در حالی که پارچهای در دست داشت که با آن اشکهایش را پاک میکرد. کسی چارپایهای آورد و حضرت روی آن نشست، در حالیکه پیوسته اشکهایش جاری بود. مردم که این صحنه را دیدند، صدای گریه آنان بلند شد و از زنان و دختران مدینه نیز ناله و شیون برخاست، مردم از هر سو به نزد آن حضرت میآمدند و او را تسلیت میگفتند و آن منطقه پر از شیون و غوغا شد.
امام (علیهالسّلام) برای مردم خطبه خواندند. «الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، بارِیءِ الْخَلائِقِ اَجْمَعِینَ، اَلَّذِی بَعُدَ فَارْتَفَعَ فِی السَّمواتِ الْعُلی..... فَاِنّا للهِِ وَاِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ مِنْ مُصِیبَة ما اَعْظَمَها وَاَوْجَعَها وَاَفْجَعَها وَاَکَظَّها وَاَفْظَعَها وَاَمَرَّها وَاَفْدَحَها، فَعِنْدَاللهِ نَحْتَسِبُ فِیما اَصابَنا وَما بَلَغَ بِنا، اِنَّهُ عَزِیزٌ ذُوانْتِقام».
سپس قافله اهل بیت وارد شهر مدینه منوره شد. زینب کبری (علیهاالسّلام) به محض ورود به مدینه به همراه دیگر زنان و دختران امام حسین وارد در مسجد النبی شدند و سخنان جانسوزی را با جد خویش دارند که در کتابهای مقاتل ضبط است. «یا جَدّاه اِنّی ناعِیهٌ اِلَیْکَ اخِی الْحُسَیْنَ؛ ای جدّا! من خبر مرگ برادرم حسین را برای تو آوردهام.»
پس از ورود اهل بیت به مدینه، مردم مدینه دسته دسته برای عرض تسلیت شهادت فرزندان بنیهاشم و دو پسر عبدالله بن جعفر و امام حسین (علیهالسّلام) به خانه عبدالله بن جعفر و زینب کبری میرفتند.[۱۱]
با ورود اهلبیت به مدینه، شهر یکپارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و با گذشت هر روز از ورود آنان به شهر، گویا مصیبت تازهتر و زمینه تازهای برای انقلاب بر ضدّ حکومت مرکزی شام فراهم میشد. تا آنجا که پس از گذشت یکی دو سال شهر مدینه در «واقعه حرّه» بر ضدّ بنیامیه و یزید قیام کرد و شهرهای دیگر چون مکه و کوفه نیز به تدریج پرچم مخالفت با یزید برافراشتند و توانستند از سلطه یزید خارج شوند. همچنین پس از حدود چهار سال شرّ این خاندان یعنی فرزندان ابوسفیان از سر مسلمانان کم شد و حکومت به بنیمروان منتقل گردید و پیشگوییهای عقیله بنیهاشم درباره حکومت یزید محقق گردید.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حضرت زینب ع
ادامه مطلب را ببينيد
عمرو بن سعید اشرق که از سوی بنیامیه به عنوان حاکم مدینه منصوب شده بود طی نامهای به یزید، مطلب را به اطلاع او رساند و او را از ماجرای برپایی مجالس عزا با خبر کرد. در نامه او به یزید چنین آمده بود: «همانا که وجود زینب در میان مردم مدینه اذهان را میآشوبد. او زنی سخنور و عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین را بگیرد.»
یزید در پاسخ به او دستور داد که میان حضرت زینب (علیهاالسّلام) و مردم مدینه جدایی اندازد. او نیز به آن حضرت اعلام کرد که از مدینه خارج شود و در هر جای دیگری که مایل است، زندگی کند. حضرت زینب (علیهاالسّلام) به ناچار مدینه را در روزهای پایانی ذیالحجه سال ۶۱ هجری در حالی که هنوز سالگرد برادرش نرسیده بود به همراه با دختران امام حسین (علیهالسّلام) (فاطمه و سکینه) و فضه خادمه (علیهاالسّلام) ترک کرد و به سوی شام روانه شد. [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵]
وفات حضرت زینب کبری
حضرت زینب سلام الله علیها در سال ۶۳ هجرى و به نقلى ۶۵ هجری در سن ۵۷ سالگی درگذشت و طبق نقل مشهور مزارش در روستای راویه دمشق، پایتخت سوریه امروزی است. در کتاب «خیرات الحسان» آمده است: در مدینه قحطى پیش آمد. زینب همراه شوهرش عبدالله بن جعفر به شام کوچ کردند و قطعه زمینى داشتند. زینب در همان جا در سال ۶۵ هجرى درگذشت و در همان مکان دفن شد. برخى نیز معتقدند مدفن حضرت زینب در مصر یا مدینه است.[۱۰]
حضرت زینب کبری (علیهاالسّلام) پس از گذشت حدود ۱۸ ماه بعد از شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، در دمشق شام چشم از جهان فرو بست.
در تاریخ وفات حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) سومین فرزند امیرمومنان حضرت علی (علیهالسّلام) اختلافنظر وجود دارد، اما مشهور این است که آن حضرت در ۱۵ رجب سال ۶۲ هجری پس از تحمل مصائب کربلا و رنجهای اسارت در ۵۷ سالگی به دیدار معبود شتافتند و در جوار حضرت حق آرام گرفتند. [۱۶]
بحر المصائب نوشته است: حضرت زینب (علیهاالسّلام) بعد از واقعه کربلا و رنج شام و محنت ایام، چندان گریست که قدش خمیده شده و گیسوانش سفید گردید و زندگیای سراسر حزن و اندوه داشت تا به سرای دیگر رخت بربست. [۱۷]
چگونگی وفات حضرت زینب کبری
یکی از سوالاتی که در ارتباط با آن بانوی بزرگوار مطرح میشود درباره چگونگی وفات ایشان است؟ علت اصلی وفات ام المصائب حضرت زینب (سلاماللهعلیها) کاملا مشخص نیست و در اینباره گمانههای مختلفی وجود دارد. باید گفت: بر اساس برخی از نوشتهها آن حضرت مریض شد و به طور طبیعی وفات کردند.
و این احتمال طبیعیتر به نظر میرسد چون آن حضرت آن همه سختی و مصیبت دید و در سایه آنها بیمار شد. بر اساس برخی از احتمالات حضرت زینب کبری توسط عوامل یزید مسموم شد و به شهادت رسید که این احتمال هم دور نیست چون حضرت زینب همه وقایع کربلا را دیده و وجود او یادآور مصائب کربلا و یادآور فجایع حکومت یزید است و یزید نمیتواند او را تحمل کند. البته دشمن در انجام این کارها سند به دست کسی نمیدهد و در خفا و پنهانی دست به این اعمال میزنند. [۱۹]
به هر حال احتمال شهادت حضرت، توسط عوامل یزید احتمالی دور از ذهن نیست، اما دلیل قطعی تاریخی برای این روایت دیده نشده است. بیمار شدن حضرت مهمترین و قابل قبولترین احتمال برای وفات ایشان است. در این احتمال حضرت زینب (سلاماللهعلیها) بر اثر بیماری و یا مصائب و سختیهایی که از واقعه عاشورا به آن دچار شدند در سن ۵۷ سالگی در شام وفات و یا به شهادت رسیدند.[۲۰] [۲۱]
درگذشت و محل دفن حضرت زینب کبری
تصویری قدیمی از مقام و مسجد حضرت زینب(س) در مصر مربوط به سال ۱۸۸۴م
گفته شده درباره زمان و مکان و چگونگی درگذشت حضرت زینب(س)، در منابع تاریخی تا سده هشتم هجری اطلاعات دقیقی وجود ندارد و اطلاعات موجود فقط تا زمانی را شامل میشود که کاروان اسیران وارد مدینه میشود.[۸۲] با این حال، وفات حضرت زینب(س) در یکشنبه، ۱۵ رجب سال ۶۲ق را مشهور دانستهاند.[۸۳] روز ۱۴ رجب[۸۴] و سال ۶۵ق[۸۵] نیز از دیگر نظرات در این باره است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حضرت زینب ع
ادامه مطلب را ببينيد
در مورد محل دفن حضرت زینب(س) سه دیدگاه مطرح است:
شام: مشهور این است که قبر حضرت زینب(س) در شام است.[۸۶] این مکان اکنون در جنوب دمشق قرار دارد. به سبب وجود حرم حضرت زینب(س)، این منطقه «شهرک السیدة زینب» نام گرفته است.[۸۷]
مصر: برخی از مورخان قبر زینب(س) را در مصر دانستهاند.[۸۸] این مکان که به مقام حضرت زینب یا مسجد السیدة زینب مشهور است، در منطقه سیدة زینب قاهره قرار دارد.[۸۹] سید محمدکاظم قزوینی در کتاب زینب الکبری من المهد الی اللحد، این قول را قویترین احتمال شمرده است.[۹۰]
مدینه: سید محسن امین، قبرستان بقیع در مدینه را محل دفن حضرت زینب(س) دانسته است.[۹۱]
محمدجواد مغنیه در کتاب الحسین و بطلة کربلا با رد قول سوم گفته است که از آنجا که علمای مورد اعتماد مانند کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی محل دفن حضرت زینب را بیان نکردهاند، از این جهت نمیتوان هیچ یک از اقوال سهگانه بر دیگری ترجیح داد. شهرت شام و مصر نیز با هم تعارض میکنند و از این جهت نیز هیچ یک بر دیگری ترجیح ندارند. بنابراین نمیتوان با اطمینان محل دفن او را مشخص و بیان کرد؛ اما بدون تردید زیارت زیارتگاه موجود در شام و مصر به جهت تعظیم اهلبیت پسندیده است.[۹۲] در کتاب مقتل جامع سیدالشهداء نیز هر سه دیدگاه نقد شده و هیچ یک بر دیگری ترجیح داده نشده است. از جمله نقدها به هر سه دیدگاه این است که با اینکه حضرت زینب از شخصیتهای بزرگ و مهم اسلام به شمار میرفت، اما در کتابهای معتبر قدیمی نامی از محل دفن حضرت زینب در شام، مصر و مدینه به میان نیامده است. بنابراین هیچ یک از این سه محل را نمیتوان با اطمینان محل دفن حضرت زینب(س) به شمار آورد.[۹۳]
درباره مزار مشهور در دمشق نیز گفته شده که نام صاحب این مزار تا قرن هشتم قمری، امکلثوم ضبط شده است؛ ولی پس از آن تاریخ به تدریج آن مزار را به زینب کبری نسبت دادهاند.[۹۴]
از سال ۱۳۹۱ش تا ۱۳۹۴ش و در پی حملات گروههای تروریستی همچون داعش به سوریه، اقداماتی برای تخریب حرم حضرت زینب(س) صورت گرفت که به آسیبدیدگی بخشی از حرم، از جمله گنبد و همچنین شهادت برخی از ساکنان و زائران حرم منجر شد.[۹۵]
در اینجا سؤالی وجود دارد که ممکن است به ذهن هر خوانندهای خطور کند و آن، این پرسش است که سفر دوم بانو زینب (علیهاالسّلام) از مدینه به شام، چگونه و به چه علت بوده است؟ این پرسش در مورد اصل موضوع وجود بارگاه زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شام بیتاثیر است، چرا که حقیقت و چگونگی دفن مدفونین در بسیاری از مزارهای معروف، بر ما پوشیده است و جز کتابهای سیره و شهرت، دلیل دیگری برای اثبات آن نداریم. ولی اصل این موضوع که مرقد حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شام است از قرائن و شواهد بسیاری برخوردار بوده و قریب به یقین است. بنابراین اگر هیچ دلیل و قرینهای هم برای علت سفر دوم ایشان به شام پیدا نکنیم، در اصل موضوع وجود بارگاه زینب کبری (سلاماللهعلیها) در شام تاثیری نخواهد گذاشت.
همانند مزار فضه، خادم فاطمه (علیهاالسّلام) در دمشق که هیچ اختلاف نظری در مورد آن وجود ندارد و همه نویسندگان مزارات، آن را ذکر کردهاند، اما علت دفن ایشان در آنجا و زمان وفات ایشان را مشخص نکردهاند. مزار حر ریاحی نیز چنین وضعیتی داشته است. مشهور است که این مزار در یک فرسخی کربلا قرار داشته و فقیهان، آن را زیارت میکردهاند.
همه گروههای چهارگانهای که به وجود مزار زینب کبری (علیهاالسّلام) دختر علی (علیهالسّلام) در روستای راویه معتقد هستند، درباره علت آمدن آن حضرت به این مکان، سند تاریخی ارائه نکردهاند.
ما اعتراف میکنیم که تاریخ، با وجود وسعتش در نقل داستانهای خرافی و برخی افسانههای گوناگون، بسیاری از جزئیات موضوعات مهمی را که مطلوب و مورد نیاز یک پژوهشگر و محقق است، به صورت مبهم رها کرده است. این امر عجیب نیست؛ چرا که تاریخ در بیشتر اوقات، اسیر دستهای گنهکار، قلمهای مزدور و حکومتهای ظالم بوده است. باعث تعجب است که میبینیم درباره زندگی بانوی خردمند، زینب (علیهاالسّلام)، تا قرن نهم هجری، هیچ کتاب مستقلی نوشته نشده است یا اگر تالیف شده است، جایش در فهرستها خالی است. اولین کتاب مستقلی که ما در اینباره سراغ داریم، کتاب حافظ عبدالرحمن سخاوی (م ۹۰۲ ه.ق) و بعد از آن کتاب ابن طولون دمشقی (م ۹۵۲ ه.ق) است؛ اما سخاوی به بحث درباره محل دفن ایشان نپرداخته است. حافظ ابن طولون دمشقی، مرقد ایشان در روستای راویه شام را تایید کرده و گفته است که ایشان در واقعه حره به آنجا آمد، اما بیشتر از این، چیزی نگفته است. اگرچه روایتهایی هم وجود دارد که دهان به دهان نقل شده، که در مدینه، قحطی و گرانی رخ داد. از اینرو عبدالله بن جعفر، به مزرعهاش در مکان مذکور (بیرون دمشق) سفر کرد. در آنجا، زینب (علیهاالسّلام) مریض شد و درگذشت و در روستای راویه به خاک سپرده شد.
در کتاب «ناسخ التواریخ» و برخی منابع معاصر دیگر روایاتی آمده، که میگوید: «امکلثوم چهار ماه پس از ورود اهل بیت (علیهالسّلام) به مدینه از دنیا رفت...» [۲۷]
در مجموع، بنابراین روایت و اخبار مشابه آن، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) تا پایان عمر در مدینه ماند و سرانجام در همان شهر درگذشت.[۲۸]
همچنین روایاتی وجود دارد که ایشان پس از سفر شام و ورود به مدینه، از هر فرصتی برای افشای چهره پلید دشمنان اهل بیت (علیهالسّلام) بهره میبرد و زمینه قیام مردم بر ضد حکومت اموی را فراهم مینمود.
گزارش تلاشها و فعالیتهای انقلابی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) به گوش یزید بن معاویه رسید و او تصمیم گرفت تا دوباره حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را به شام تبعید کند. اما اینبار اهل مدینه، بهویژه بنیهاشم به حمایت از آن حضرت برخواستند و یزید نتوانست او را از مدینه خارج کند. بنابراین فرض، میتوان گفت که آن حضرت تا پایان عمر در مدینه ماند و در همانجا از دنیا رفت. [۲۹]
محمد راجی کناس نیز ضمن تایید این نظر مینویسد: «والصحیح انها دفنت فی المدینه، حیث ترقد امهات المؤمنین فی البقیع»[۳۰]
نویسنده «ناسخ التواریخ» نیز پس از نقل آرای گوناگون مینویسد: «آنچه صحیح مینماید این است که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پس از بازگشت به مدینه طیبه، وفات کرده و در مدینه مدفون است.» [۳۱]
تنها از دو تن از مورخان نقل شده است که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در مصر دفن شده است. یکی از آنها ابن عساکر است و دیگری ابن طولون. جالب اینکه هر دو نفر، اگر در جایی، جانب دیدگاه مصر را گرفتهاند، در جای دیگر، جانب شام را اختیار کردهاند. مثلاً ابنعساکر در تاریخ خود، در جلد مربوط به زنان، زندگینامه حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را آورده، ولی در مورد تاریخ و محل فوت و دفنش چیزی نگفته است.
سخن ابن طولون نیز مدعا را ثابت نمیکند، زیرا قاضی نورالدین عدوی شامی (متوفای ۱۰۳۵ق) در کتاب «زیارات» نقل کرده که ابن طولون در کتاب «سیرة السیدة زینب» آورده که مدفن عقیله زینب در قریه «راویه» در «غوطه» دمشق است.
بسیاری از مورخان و عالمان با توجه به دلایل فراوانی که دارند، معتقدند مرقد مطهر زینب کبری (سلاماللهعلیها) دختر علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) در سمت جنوب شرقی دمشق، پایتخت کشور سوریه و در هفت کیلومتری آن، در روستای «راویه» و در منطقه «غوطه» دمشق واقع شده و پیوسته کعبه پیروان، مکان حاجتروا شدن پیشگامان و مقصود دلهای مؤمنانی است که از تمام سرزمینهای اسلامی به آنجا روی میآورند. این مزار، در قرن دوم هجری، زیارت میشده است. بانو نفیسه، همسر اسحاق مؤتمن، فرزند امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، آنرا زیارت کرده است.
این مزار، پیوسته محل اجابت دعا بوده و کرامات بسیاری از آن ظاهر شده است که بر سر زبانها جاری شده، و سینهبهسینه، نقل گردیده است.
دانشمندان بسیاری از شیعه و سنی تصریح کردهاند، کسی که در روستای راویه دفن است، زینب کبری، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است و مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) و دو برادرش، حسن و حسین (علیهالسّلام)، و همسرش، عبدالله بن جعفر است. وی دارای چهار فرزند از عبدالله بن جعفر به نامهای علی، عون، عباس و امکلثوم است.
ابوبکر موصلی که در قرن هشتم هجری میزیسته، در کتابش به نام «فتوح الرحمن» گفته است: «خانم زینب کبری (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام) و خواهر حسن، حسین و محسن که در کودکی وفات یافت، همه از زهرا (علیهاالسّلام) هستند. وی بعد از مصیبت برادرش وفات یافت و در روستایی از اطراف دمشق که به آن راویه میگویند، دفن گردید. من با گروهی از دوستانم قبر ایشان را زیارت کردیم.[۲۲۰] [۲۲۱]
دکتر عائشه عبدالرحمن بنت الشاطی میگوید: «امکلثوم، همان طوریکه در روایات آمده است، نزد عبدالله بن جعفر، در غوطه دمشق، بعد از مصیبت برادرش حسین (علیهالسّلام) وفات یافت.»
در این گروه، بزرگانی از اهل فن، علم و تحقیق، از علمای شیعه و سنی هستند،[۲۲۲] که اسامی برخی از آنها را ذکر میکنیم: شمسالدین محمد بن احمد ذهبی دمشقی (م ۷۴۸ق)،[۲۲۳]
ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن بطوطه مغربی (م ۷۷۰ق) [۲۲۴] ابوالبقاء عبدالله بن محمد بدری مصری، (م ۸۴۸ق) [۲۲۵] برهانالدین ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن محمود بن بدر بن عیسی حلبی دمشقی شافعی، (م ۹۰۰ق)[۲۲۶] قاضی نورالدین محمود بن علی بن موسی عدوی شافعی (م ۱۰۳۵ق)، [۲۲۷] یاسین بن مصطفی فرضی بقاعی (م ۱۰۹۵ق)، شیخ حسن یزدی (م ۱۲۴۲ق)، میرزا علی کنی (م ۱۳۰۶ق)، مجدد شیرازی (م ۱۳۱۲ق)، براقی نجفی،[۲۲۸] محمدحسن آشتیانی (م ۱۳۱۹ق)، [۲۲۹] محمدحسین کاظمی (م ۱۳۰۸ق)، محمدحسن مراغی (م ۱۳۱۲ق)، [۲۳۰] حسین نوری طبرسی (م ۱۳۲۰ق)، [۲۳۱] حسن صدر کاظمی (م ۱۳۸۸ق)، محمدحسین آل کاشف الغطاء (م ۱۳۷۳ق)، سید عبدالحسین شرفالدین (م ۱۳۷۷ق)،[۲۳۲] سید هبةالدین شهرستانی (م ۱۳۸۸ق)، شیخ عباس قمی (م ۱۳۳۵ق)، علی بن عبدالعظیم واعظ اصفهانی در کتاب وقائع الایام، شیخ هاشم خراسانی (م ۱۳۵۲ق)، سید محسن حکیم (م ۱۳۹۰ق)، سید محمدکاظم شریعتمدار، علامه عبدالعلی سابقی پاکستانی (م ۱۳۸۴ق)[۲۳۳] و... [۲۳۴] [۲۳۵] [۲۳۶] [۲۳۷]
علما و مورخانی هستند که گفتهاند، کسی که در روستای راویه دفن است، همان بانو زینبی است که کنیهاش امکلثوم است یا اینکه گفتهاند، وی دختر فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) است. این افراد عبارتاند از: ابوالحسن محمد بن جبیر کنافی غرناطی (م ۶۱۴ق)؛ [۲۳۸] [۲۳۹] [۲۴۰] [۲۴۱]
عمادالدین حسن بن علی بن محمد طبری (م ۶۷۶ق)؛ [۲۴۲] عثمان بن احمد بن محمد سویدی حورانی (م ۹۷۰ یا ۱۰۰۳ق)؛ [۲۴۳] احمد فهمی محمد مصری، عبدالقادر ریحاوی دمشقی و توفیق ابوعلم مصری که از معاصران هستند. [۲۴۴] [۲۴۵] [۲۴۶]
بر اساس این دیدگاه نیز بارگاه موجود در دمشق میتواند مرقد مطهر حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) باشد، زیرا ایشان دختر امام علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بوده و زینب نام داشته و مکنای به کنیه امکلثوم نیز بودهاند. اما برخی گفتهاند ایشان همان کسی است که خلیفه دوم با او ازدواج کرد. این ادعا، سخنی موهوم و بیپایه است و حقیقت ندارد. چونکه مورخان در این زمینه اتفاقنظر دارند که امکلثومی که بر اساس اقوالی به همسری عمر درآمد، [۲۴۷] [۲۴۸] [۲۴۹] [۲۵۰]
در زمان حکومت سعید بن عاص بر مدینه، در سال ۵۴ق در زمان حیات امام حسن و امام حسین (علیهالسّلام) از دنیا رفتند و در بقیع مدفون گردیدند. [۲۵۱] [۲۵۲] [۲۵۳] [۲۵۴] [۲۵۵] [۲۵۶] [۲۵۷] [۲۵۸] [۲۵۹] [۲۶۰]
از اینرو هیچگونه توجیهی وجود ندارد که امکلثومی را که بر اساس اقوالی به همسری عمر درآمد، همان زینبی بدانیم که بعد از مصیبت برادرش حسین (علیهالسّلام)، در شام وفات یافت.
برخی از مورخان معتقدند که کسی که در راویه شام مدفون است، امکلثوم است و بیشتر از آن چیزی نگفتهاند و مشخص نکردهاند که کدام امکلثوم منظور نظرشان است. این افراد عبارتاند از: ابوالحسن علی بن ابیبکر هروی (م ۶۱۱ ه.ق) در کتاب الاشارات الی معرفة الزیارات؛[۲۶۱] یاقوت بن عبدالله حموی بغدادی (م ۶۲۴ق) در کتاب معجم البدان؛ [۲۶۲] ابوعبدالله بن علی بن ابراهیم بن شداد حلبی (م ۶۸۴ق) در کتاب الاعلاق الخطیره؛ [۲۶۳] صلاحالدین محمد بن شاکر کتبی (م ۷۶۴ق).[۲۶۴]
بسیاری از مورخان و عالمان با توجه به دلایل فراوانی، معتقدند مرقد مطهر زینب کبری (سلاماللهعلیها) در روستای «راویه» شام و در منطقه «غوطه» دمشق است. این دلائل بهطور اجمال عبارتند از: قدمت و شهرت تاریخی مرقد، پیدا شدن کتیبه قدیمی، زیارت سیده نفیسه در سال ١٩٣ هجری، تصریح بیشتر نویسندگان و گردشگران، متن وقفنامه «سید حسین موسوی» در سال ۷۶۸ هجری و تایید قاضیان هفتگانه شامی و گزارش کرامات بیشمار این دیدگاه را تقویت کرده و به قطعیت نزدیک میسازد. در زیر اجمالا به این دلائل میپردازیم:
این مزار، در بین عالمان و مورخان شهرت زیادی داشته و پیوسته زائران و طالبان برکت، از شهرهای دور و نزدیک به زیارت آن میآمدهاند. بانوی بزرگوار، حضرت نفیسه، دختر حسن الانور بن زید الابلج بن امام حسن بن علی (علیهالسّلام)، همسر اسحاق مؤتمن بن امام صادق (علیهالسّلام)، در سال ١٩٣ ه.ق، هنگامی که مرقد حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) را زیارت کرد، مرقد بلند مرتبه و معروف به مقام «السیدة زینب (علیهاالسّلام)، دختر علی (علیهالسّلام)، قبر عمهاش فاطمه، دختر حسین (علیهالسّلام)، و قبر فضه خادمه فاطمه (علیهاالسّلام)» را نیز زیارت کرد. [۲۷۱] [۲۷۲] [۲۷۳] [۲۷۴]
حدود سال ۵۰۰ق، مردی قرقوبی از ساکنان حلب، مسجدی بزرگ در مزار ایشان بنا نمود که از مشهورترین مساجد دمشق بود. جهانگرد ابوبکر هروی (م ۶۱۱ق)، این مقام را زیارت کرد و در کتاب معروف خویش، «الاشارات الی معرفة الزیارات»، از آن یاد کرده است. [۲۷۵]
ابن جبیر (م ۶۱۴ق) نیز این مزار را زیارت کرده و در سفر خویش، از محلهای وقفی مربوط به این مزار، سخن گفته است. [۲۷۶] [۲۷۷] [۲۷۸] [۲۷۹] همچنین ابن بطوطه (م ٧٧٠ق) نیز این مزار را زیارت کرده است.[۲۸۰]
در سال ۷۶۸ق، سید حسین موسوی نقیب الاشراف، از شخصیتهای بزرگ دمشق در زمان خود، تمام باغها و زمینهای خویش را وقف این مزار نمود و وقفنامه بلندی نوشت که هفت تن از قاضیان بزرگ دمشق در زمان خویش نیز، بر صحت این وقفنامه، شهادت دادهاند. در این وقفنامه، آمده است که کسی که در این مزار مدفون است، امکلثوم، زینب کبری (علیهاالسّلام)، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است. این امر نشانگر این است که این مزار، از گذشته به نام بانوی خردمند، زینب (علیهاالسّلام) معروف بوده است، بهطوری که هیچ کدام از شخصیتهای بزرگ دمشق، در آن شک نداشتهاند. بنابراین مرقد زینب کبری (علیهاالسّلام) در شام از قرن دوم هجری شهرت داشته و در قرن هشتم هجری اهمیت بسیاری یافت، بهطوری که هزاران زائر از سرزمینهای وسیع اسلامی، به زیارت ایشان میآمدند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حضرت زینب ع
ادامه مطلب را ببينيد
وجود و شهرت فراگیر این مزار در قرن دوم هجری، به اثبات رسیده است، چرا که در سال ١٩٣ق، بانو نفیسه، همسر اسحاق مؤتن، فرزند امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، این مزار را زیارت کرد و کسانی که زندگینامه بانو نفیسه، (م ٣٠٨ق) در مصر را نوشتهاند، به این زیارت اشاره کردهاند. در اینجا ما اسامی مؤلفانی را ذکر میکنیم که به این موضوع اشاره کردهاند. مهم نیست که نظر این مؤلفان درباره کسی که در اینجا دفن شده است چیست، بلکه آنچه اینجا برایمان مهم است، شهرت این مزار است:
علی بن حسن بن هبةالله دمشقی (م ۵۶١ق)؛ کسی که در شرق قبر مدرک دفن شده است، همان بانو زینب (علیهاالسّلام) است که حورانی در «الاشارات» از آن حضرت با امکلثوم یاد کرده است. [۲۸۱]
ابوالحسن علی بن ابیبکر بن هروی (م ۶١١ق)؛ او زندگینامه آن بانو را در «کشف الظنون» «اللمعات البرقیه» آورده است. وی در کتاب «الاشارات» خود، این مزار را با نام امکلثوم ذکر کرده است. [۲۸۲] [۲۸۳]
ابوالحسین محمد بن احمد بن جبیر کنافی (م ۶١۴ق) در سفرنامهاش که در مصر چاپ شده است، از این مزار به اسم زینب و با کنیه امکلثوم یاد کرده است. وی روایت میکند: مزار در یک فرسخی شهر، در روستایی که معروف به راویه است، واقع شده است. بر روی این مزار، یک مسجد قرار گرفته است، و خارج از آن، منزلهایی وجود داشته و دارای موقوفاتی نیز میباشد.[۲۸۴] [۲۸۵] [۲۸۶] [۲۸۷]
شهابالدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله حموی (م ۶۲۴ق) از این مزار در روستای راویه به اسم امکلثوم یاد کرده است. [۲۸۸]
یوسف بن قزاوغلی، معروف به سبط بن جوزی (م ۶۵۴ق) از این مزار در کتاب «المزار» خود، به اسم بانو زینب، با کنیه امکلثوم یاد کرده است. [۲۸۹] [۲۹۰]
عزالدین ابوعبدالله محمد بن علی بن ابراهیم بن شداد حلبی (م ۶۸۴ق) میگوید:
ابن فرات، وزیر مشیر بن شداد، شخصی فاضل و تاریخدان، از این مزار با کرامت در نسخهای از کتابش، به قبر «زینب کبری»، دختر امام علی (علیهالسّلام) از فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) و در نسخه دیگری از کتابش به «امکلثوم» یاد کرده است. [۲۹۱]
شمسالدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی دمشقی (م ۷۴۸ق)، ذکر کرده است که مزار زینب کبری (علیهاالسّلام)، همسر عبدالله بن جعفر، در دمشق است. [۲۹۲]
ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن بطوطه مغربی (م ٧٧٠ق)، از این مزار در روستای راویه، به اسم زینب و با کنیه امکلثوم از فاطمه زهرا (علیهاالسّلام)، و دختر علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) یاد کرده، و گفته است که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به خاطر شباهت ایشان به خالهاش امکلثوم، این کنیه را به ایشان دادند. بر روی مزار ایشان، مسجدی بنا شده است و درآمدها و موقوفاتی نیز دارد. اهالی دمشق آن را «قبر الست» یا امکلثوم مینامند.[۲۹۳]
سید حسین موسی موسوی، از شخصیتهای بزرگ سادات موسوی در دمشق که از سال ۷۶۸ق صاحب موقوفات مزار بانوی خردمند، زینب است، در وقفنامه خود تصریح کرده است: «کسی که در روستای راویه مدفون است، همان امکلثوم، زینب کبری، دختر زهرا (علیهاالسّلام) و خواهر دو سبط پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حسنین است.»
ابوالبقاء عبدالله بن محمد بدری ( م ۸۴۸ق)، گفته است: «کسی که در راویه مدفون است، همان زینب کبری، دختر امام علی بن ابیطالب (علیهالسّلام)، و خواهر همان امکلثومی است که با عمر ازدواج نمود». [۲۹۴]
برهانالدین ابواسحاق، ابراهیم بن محمد بن محمود حلبی شافعی، معروف به ناجی، شیخ و بزرگ محدثان زمان خویش، حافظ احادیث و انساب، فقیه و صاحب کرامات است در سال ۹۰۰ق در دمشق درگذشت. وی تصریح کرده است، کسی که در راویه مدفون است، همان زینب کبری، دختر علی بن ابیطالب است. [۲۹۵]
حافظ شمسالدین محمد بن علی بن محمد بن طولون صالحی دمشقی (م ۹۵۳ق) از بزرگترین حافظان دمشق بود. وی در رساله خود که درباره زندگینامه حضرت زینب (علیهاالسّلام) نوشته است، میگوید: «ایشان در روستای راویه مدفون است و در حادثه حره، به آنجا آمده است.» به نقل از کتاب خطی ایشان در گنجینه آل جوهری نابلس، این خبر آمده است. عدوی نیز در «الزیارات»، چاپ دمشق، از او روایت کرده است. [۲۹۶]
عثمان بن احمد بن محمد بن رجب بن سریح، معروف به ابن حورانی (م ۹۷۰ یا ۱۰۰۳ق) تصریح کرده است: «کسی که در روستای راویه مدفون است، همان خانم زینب، امکلثوم، دختر علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است». او این خبر را از قول ابن عساکر و ناجی نیز نقل کرده است.
احمد بن محمد بصراوی (م ۱۰۰۳ق)، از این مزار با کرامت، به اسم خانم زینب (علیهاالسّلام)، در کتاب خود به نام «تحفة الانام»، در بخش چهارم، در لابهلای سخن گفتن درباره صحابه و تابعینی که در دمشق وفات یافتهاند، سخن به میان آورده است. این کتاب از نسخههای خطی شماره ۶۶۲۶، کتابخانه ظاهریه است.
در سالهای اخیر سنگنوشتهای از این مرقد شریف کشف شد، که روی آن چنین نوشته شده است: «هذا قبر السیدة زینب بنت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) بنت الزهرا (سلاماللهعلیها) توفیت فی هذا المکان اقبرت فی رجوعها الثانی.»[۲۹۷]
در سال ۱۳۰۲ق، در زمان سلطان عبدالعزیز خان عثمانی کتیبهای توسط متولیان قبر شریف حضرت زینب (علیهاالسّلام) که برخی از آنان از سادات علوی خاندان سیدة بن زهرة، هستند کشف گردید.
ماجرا از این قرار بوده است که: گنبد مزار به خاطر قدمتش، روی قبر شریف فرو میریزد. سلطان عبدالعزیز خان عثمانی از این موضوع آگاه شد، بنابراین به والی شام دستور داد که مرقد مطهر را بازسازی کند. در هنگام بازسازی حرم مطهر، یک تخته سنگ به اندازه طول قامت یک انسان با خط کوفی قدیم در داخل قبر پیدا میشود، که نوشته موجود در دو خط اول آنکه به خاطر قدمت سنگ و پاک شدن عباراتش به زحمت خوانده شد. متن روی تخته سنگ، این بود: «هذا قبر السیدة زینب بنت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) بنت الزهرا (سلاماللهعلیها) توفیت فی هذا المکان اقبرت فی رجوعها الثانی؛ این قبر بانو زینب، دختر علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است. مادرش فاطمه بتول (سلاماللهعلیها) است که در این مکان بعد از بازگشت دومش وفات یافته و در اینجا دفن شده است.» در نتیجه آن کتیبه را بر روی قبر قرار میدهند.
این موضوع را مورخ نجفی، سید حسین براقی (م ۱۳۲۰ق)، از متولی پیشین روضه زینبیه، سید سلیم مرتضی که در سال ۱۳۰۲ق وارد نجف شد و این ماجرا را در محضر آیتالله محمدحسین کاظمی نقل کرده است در رساله خطی خود با عنوان «الثمر المجتنی»، ذکر کرده است. مورخ محقق، استاد صلاحالدین المنجد میگوید: نوشتههای موجود در سنگها، از مهمترین منابع تاریخ هستند و تمدن عربی ما، سنگنوشتههای بسیاری برای ما به جای گذاشته است که بیانگر مناطق مختلفی از گذشتههای دور است. این نوشتهها برای تایید و صحیح انستن بسیاری از معلوماتی که در تالیفات خطی مییابیم، مفید است. [۲۹۸]
یکی از سادات شریف و شخصیتهای بزرگ دمشق به نام سید حسین بن موسی موسوی همه داراییها و زمینها و باغهای خود در اطراف حرم شریف را وقف کرد تا منافع آن صرف مصالح تربت مطهر گردد. او در آخر ربیع الاول سال ۷۶۸ق وقفنامهای طولانی نوشت و بزرگانی از قاضیان شام اعم از بعلبک و دمشق را به عنوان شاهد برگرفت.
این وقفنامه در تاریخ ۹ ربیع الاول سال ۱۰۱۰ق به تایید قاضیان و دادگاه قانونی رسید. این وقفنامه که همچنان نزد متولیان حرم شریف در دمشق حفاظت میشود، بیانگر این حقیقت است که فرد مدفون در روستای راویه دمشق بدون شک همان زینب کبری (سلاماللهعلیها) مکنای به امکلثوم پاره تن حضرت علی (علیهالسّلام) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و خواهر امام حسین (علیهالسّلام) است. در آن تصریح شده است، که بانوی دفنشده در راویه، بانو زینب کبری (سلاماللهعلیها)، خواهر دو سبط پیامبر، حسنین و پاره تن محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و گوهر احمد، فاطمه (سلاماللهعلیها) و علی (علیهالسّلام)، امکلثوم، زینب کبری (سلاماللهعلیها)، دختر اسدالله الغالب، امام بزرگوار، امیرمؤمنان، ابیالحسنین، علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است.
این سند گویای این حقیقت است که هیچکدام از آن قاضیان در قرن ۸ ه.ق تردیدی نداشتهاند که این مزار متعلق به زینب کبری (سلاماللهعلیها) است. در این سند وقفی، بارها تکرار شده بود که: «امکلثوم زینب الکبری (سلاماللهعلیها) بنت امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، و بضعة الزهرا (سلاماللهعلیها) است». این مطلب، خود نشاندهنده این حقیقت است که کنیه امکلثوم، متعلق به زینب بوده، و ایشان از قدیم به این کنیه معروف بوده است.
بزرگان تاریخ و تحقیق از قدما مانند ذهبی، ابن بطوطه، ابوالبقاء بدری، ابوبکر موصلی... و بسیاری از علما و دانشمندان شیعی متاخر مانند شیخ حسن یزدی، میرزا علی کنی، مجدد شیرازی، براقی نجفی، محمدحسن آشتیانی، محمدحسین کاظمی، محمدحسن مراغی، حسین نوری طبرسی، حسن صدر کاظمی، سید حسن صدر، محمدحسین آل کاشف الغطاء، سید عبدالحسین شرفالدین، سید هبةالدین شهرستانی، شیخ عباس قمی... تصریح کردهاند، کسی که در روستای راویه مدفون است، زینب کبری، دختر امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است و مادرش فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و دو برادرش، حسن و حسین (علیهالسّلام)، و همسرش، عبدالله بن جعفر است.[۲۹۹] [۳۰۰] [۳۰۱] [۳۰۲] [۳۰۳] [۳۰۴] [۳۰۵] [۳۰۶] [۳۰۷] [۳۰۸] [۳۰۹] [۳۱۰] [۳۱۱] [۳۱۲]
بنابر قول علما از آیتالله سید محمدحسین شیرازی (م ۱۳۱۲ق) ولیعصر بیان کردهاند کسی که در شام مدفون است همان زینب کبری (سلاماللهعلیها) میباشند. لذا سخن امام به انضمام تصریح علمای شیعه در این زمینه نه تنها حجت قاطع محسوب میشود بلکه بعید نیست که بتوان با آن ادعای اجماع نمود.
یکی دیگر از شواهد دال بر اینکه صاحب مقبره منوره دمشق، حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) میباشد، وجود قبر فضه، خادم حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در دمشق است. فضّه فرزند پادشاه هند بود که پس از اسارت به دست مسلمانان، توسّط پیغمبر
(صلیاللهعلیهوآله) به خدمت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در آمد. وی دارای فضائل و ارزشهای والایی است که در کتابهای تاریخی، تفسیری به آنها اشاره شد. [۳۱۳] [۳۱۴]
در شماری از منابع نام وی فضّه نوبیّه ثبت شده است. [۳۱۵] [۳۱۶]
هنگامی که زهرای مرضیه (سلاماللهعلیها) به شهادت رسیدند، فضه افتخار خدمتگذاری فرزندش زینب کبری (سلاماللهعلیها) را داشت و همراه ایشان به کربلا و از آنجا همراه بانو زینب (سلاماللهعلیها) و دیگر اسیران به اسارت گرفته شد، سپس به کوفه و شام و از آنجا به مدینه رفت. [۳۱۷] [۳۱۸] [۳۱۹] [۳۲۰]
فضّه در جریان اسارت خاندان پیامبر در هنگام سوار شدن آنها بر مرکب، دستان حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را گرفت و او را کمک کرد تا آن بی بی سوار مرکب شود. [۳۲۱] [۳۲۲]
و خود فضّه هم جزء اسیران بود. [۳۲۳] [۳۲۴]
وی از خدمت به حضرت زینب (سلاماللهعلیها) و دیگر زنان اهل بیت (علیهالسّلام) فاصله نگرفت تا اینکه درگذشت. هیچ اختلاف نظری در اینباره وجود ندارد که ایشان در دمشق نزدیک مزار عقیله بنیهاشم و در باب الصغیر دفن شده است.
اگر ایشان به هنگام سختترین بلاها و مصیبتها پیوسته همراه زینب بود و از ایشان جدا نشد پس چگونه میتوان باور کرد که وی از حضرت زینب (سلاماللهعلیها) جدا شده و به تنهایی از مدینه به شام رفته است؟ در بعضی از اخبار آمده است که ایشان بعد از وفات حضرت زینب (سلاماللهعلیها) پیوسته در مجاورت قبر مطهر بانوی خویش بود تا اینکه درگذشت.
بانو نفیسه همسر اسحاق موتمن فرزند امام جعفر صادق (علیهالسّلام) در سال ۱۹۳ق هنگام زیارت مرقد مطهر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در روستای راویه در غوطه دمشق مقبره فضه را زیارت کرده است. [۳۲۵] [۳۲۶]
در ذیل به نام برخی از مورخانی که قبر فضه را در دمشق دانستهاند اشاره میکنیم:
یاقوت حموی، [۳۲۷] ابو الحسن علی بن ابیبکر هروی، [۳۲۸] ابن شداد حلبی، [۳۲۹] خلیل بن شاهین زاهری، [۳۳۰] [۳۳۱] [۳۳۲] شیخ عباس قمی، [۳۳۳] [۳۳۴] سید محمدصادق بحرالعلوم [۳۳۵] و ...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حضرت زینب ع
ادامه مطلب را ببينيد
روز 26 دی 1357 روز فرار شاه
رضاومحمدرضاشاه پهلوی پایانی که از آغاز معلوم بود
محمدرضاپهلوی 1 | محمدرضاپهلوی 2 |
محمدرضاپهلوی 3 | محمدرضاپهلوی 4 |
رضا پهلوی 1 | رضا پهلوی 2 |
رضا پهلوی 3 | رضا پهلوی 4 |
26 دی 1357 روزی که شاه ذلیلانه از ایران فرار کرد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی
ادامه مطلب را ببينيد
رضاشاه؛ پایانی که از آغاز معلوم بود!
رضاخان، پیش از تبدیلشدن به رضاشاه، ارتباطات گسترده و مؤثری با انگلیسیها داشت. او بعدها هم، با وجود همه غرور و نخوت قزاقی، منکر این ارتباط نبود. یحیی دولتآبادی در کتاب «حیات یحیی» به این مسئله اشاره میکند که رضاشاه، چندبار در جلسات خصوصی با مشاورانش، به اینکه انگلیسیها او را به قدرت رساندهاند، اشاره کردهاست، اما مدعی بوده که بعد از به قدرت رسیدن، آنها را دور زده! این ادعا البته با شواهد تاریخی موجود، چندان جور درنمیآید. مثلاً، در اردیبهشت سال 1308، در حالی که هنوز چهارسال از آغاز سلطنت رضاشاه نگذشته بود، او قیام بزرگ کارگران صنعت نفت جنوب را علیه استعمار انگلیس، با شدیدترین شکل ممکن سرکوب کرد. هرچند پهلوی اول، در سال 1311 خورشیدی، با ژستهای خاص خودش، پرونده قرارداد دارسی را به آتش انداخت، اما کمی بعد، با قرارداد 1933، نفت ایران را تا سال 1372 خورشیدی، با شرایطی به مراتب بدتر از قرارداد دارسی، به انگلیسیها واگذار کرد. رضاشاه به خواست انگلیسیها به پیمان سعدآباد پیوست تا در مقابل شوروی کمربند ضدکمونیستی ساخته شود.
رضاشاه در بسیاری از اقدامات امنیتی داخلی و خارجی خود، مانند سرکوب شورش دوستمحمدخان بلوچ یا کشف روابط تیمورتاش، وزیر دربار مقتدرش با روسها، کاملاً تحت اشراف اطلاعاتی بریتانیا فعالیت میکرد. شاید اشتباه غیرقابل بخشش او نزد انگلیسیها، همان تمایل پیداکردن به آلمانیها و به قدرت رساندن سیاستمدارانی مانند احمد متیندفتری در آبان سال 1318 بود؛ آن هم در شرایطی که به قول حسین فردوست، تمام افرادی که در کاخ و دربار رفت و آمد میکردند، به نوعی جاسوس انگلیسیها بودند. رضاشاه ظرف ششماه به اشتباهش پی برد و برای جلب رضایت انگلیسیها، علی منصور را نخستوزیر کرد؛ شاید اگر شرایط جنگ جهانی دوم نبود، انگلیسیها باز هم او را سر کار نگه میداشتند، اما منافع آنها بر این قرار داشت که ایران اشغال شود. به همین دلیل، در شهریور 1320 نیروهای متفقین از شمال، غرب و جنوب وارد ایران شدند و رضاشاه که طی این مدت، هیچ پشتوانه مردمی محکمی برای خودش ایجاد نکردهبود، ناچار فرار را بر قرار ترجیح داد و از تهران گریخت تا به دست روسها نیفتد و بعد، به تبعید توسط انگلیس تن در دهد. هرچند مسئله اعتماد به انگلیسیها، نقش مهمی در این فرجام داشت، اما همانطور که گفتیم، فقدان پشتوانه مردمی و دوری رضاشاه از مردم هم، تأثیر مهمی در این روند داشت؛ او، بهرغم رفتارهای فریبندهاش در ابتدای کار، دینستیزی را در قالب رفتاری خودش، یعنی با چاشنی خشونت آغاز کرد؛ در دوران او، عزاداری ممنوع شد، مراکز فساد گسترش یافت، حجاب را از سر زنان برداشتند و حتی علمای نامداری مانند آیتا... محمدتقی بافقی توسط شخص رضاشاه، مورد ضرب و جرح شدید و توهین قرار گرفتند. به همین دلیل، فرار او، چنانکه قابل پیشبینی بود، با استقبال و شادی زایدالوصف عمومی همراه شد. این اقدام عمومی، با وجود اشغال کشور توسط بیگانگان، خبر از شکاف عمیقی میداد که میان پهلوی اول و مردم وجود داشت.
در 24 اسفند 1256 در روستای آلاشت از توابع سوادکوه به دنیا آمد. پدرش «داداش بیگ» یاور فوج سوادکوه بود و پدران او نیز نظامی بودند. مرگ پدرش در 40 روزگی وی موجب شد مادرش «نوش آفرین» که اصالتا تهرانی بود، به تهران بازگردد. رضا و مادرش در محله سنگلج در تهی دستی زندگی می کردند تا اینکه به دلیل سابقه خانوادگی از سن 12 سالگی وارد «فوج سوادکوه» شد.
از همین زمان است که زندگی نظمی او آغاز و به تدریج مدارج نظامی را طی می کند. سال ۱۲۹۹، پس از کودتای سوم اسفند با لقب سردار سپهی به وزارت جنگ منصوب شد و تا سال ۱۳۰۲ این سمت را حفظ کرد. از سال ۱۳۰۲ رضا خان به نخست وزیری منصوب و سرانجام با تشکیل مجلس موسسان در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ و اعلام انقراض سلسله قاجار، رضاخان خود را شاه نامید.
مراسم تاجگذاری در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد. با وقوع جنگ جهانی دوم در سوم شهریور ۱۳۲۰، ایران توسط شوروی از شمال و از جنوب توسط انگلیس اشغال شد که نقطه پایان سلطنت رضا شاه بود. وی تحت نظر نیروهای انگلیسی از بندرعباس با کشتی از ایران تبعید شد. ابتدا به جزیره موریس منتقل شد، سپس در شهر ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی تحت نظر قرار گرفت و همانجا نیز در ساعت ۵ بامداد روز ۴ مرداد ۱۳۲۳ (۲۶ ژوئیه ۱۹۴۴) درگذشت.
پیکرش را پس از مرگ به مصر بردند. جانشینش محمدرضا، اردیبهشت ۱۳۲۹ جنازه پدر را به ایران انتقال داد و با تشریفات رسمی در حرم حضرت عبدالعظیم دفن کرد. این شایعه هم وجود دارد که در ۲۴ دی ماه ۱۳۵۷ جسد وی به همراه جسد پسرش علیرضا توسط محمدرضا ابتدا به لس آنجلس و سپس به مصر منتقل شده است.
همسران رضاشاه
رضاخان در طول عمرش به طور قطع چهار زن گرفت که از هر کدام نیز فرزند داشت. بعضا زن پنجمی نیز به او نسبت می دهند، لذا در تعداد فرزندان او نیز بین ۱۱ تا ۱۲ فرزند اختلاف است.
در اولین ازدواج وی زمانی که واحد نظامی اش در همدان مستقر بود با زنی ازدواج می کند به نام «صفیه» که از او صاحب یک دختر می شود به نام فاطمه (همدم السلطنه). رضاخان با این زن همدانی بیشتر از یک سال زندگی نکرد و او را طلاق داد.
دومین همسرش که در بود و نبودش اختلاف است، مریم (یا زهرا) سوادکوهی است که از او نیز یک فرزند دختر به نام صدیقه پهلوی داشت. اختلاف اینجاست که بعضا این خانم و فرزندش را همان همسر نخست به حساب می آورند.
رضاخان پس از آن با تاج الملوک آیرملو ازدواج کرد که از وی صاحب ۴ فرزند شد: خدیجه (شمس الملوک)، دوقلوها؛ محمدرضا و زهرا (اشرف الملوک) و علیرضا
سال ۱۳۰۶ رضاشاه با ملکه توران (از خانواده های رجال قاجاری) ازدواج کرد. این ازدواج که به دور از چشم تاج الملوک صورت گرفته بود، با اطلاع وی و مخالفت های شدید سرانجام به طلاق انجامید. رضاشاه از وی صاحب یک فرزند به نام غلامرضا شد.
آخرین همسر رضاشاه عصمت الملوک دولتشاهی، نواده فتحعلی شاه قاجار که محبوب ترین همسر رضاشاه بود. فرزندان رضاشاه از عصمت عبارت از: عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، حمیدرضا و فاطمه.
«رضاخان میرپنج» بنیانگذار سلسله پهلوی «پهلوی» قبلاً اسم خانواده میرزا محمود خان، عضو وزارت پست و عنوان تلگرافی بانک شاهنشاهی بود که رضاخان از شباهت آن استفاده کرد و بر خود گذاشت. [۱]
در سال ۱۲۵۶ش. (۱۲۹۵ق.) در دهکده "آلاشت" از توابع "سواد کوه" در استان مازندران به دنیا آمد. [۲] او از یک خانواده نظامی ترکزبان و گمنام در مازندران بود. [۳] پدرش «داداش بیگ» به ایل «پالانی» منسوب بود. [۴] زمانی که او طفل شیرخوارهای بود، پدر را از دست داد و همراه مادر از سواد کوه به تهران آمد.
او به تشویق داییاش "ابوالقاسم" و نیز به سبب سختی معیشت، حدود سال ۱۲۷۱-۱۲۷۲ یعنی در ۱۵ سالگی به قزاقخانه پیوست. [۵]
اشرف پهلوی مدعی است که پدرش در سن ۱۶ سالگی وارد بریگاد قزاق شد و در سلک نظامیان در آمد. [۶]
مهدی بامداد، ورود رضاخان را به خدمت قزاقخانه در سن ۲۲ سالگی ذکر میکند و معتقد است، وی قبل از این در فوج سواد کوه، مشغول کار شده بود. [۷]
به تدریج در سالهای بعد، همه او را سربازی شجاع میشمردند. فرماندهان عالیرتبه، یکی بعد از دیگری، وی را در لشکرکشیهای خود برای سرکوب شورشهای ایالات، همراه میبردند. [۸]
رضاخان تا یک سال قبل از کودتای «سوم حوت ۱۲۹۹» ـ که او را نخست به مقام سردار سپهی و سپس رئیسالوزرایی و سرانجام سلطنت رساند ـ افسر قزاق سادهای بیش نبود. [۹]
عمدهترین ویژگی رضاخان قبل از رسیدن به سلطنت؛ هرزگی، قلدری و باجخواهی از خانههای فساد و قمارخانهها برای تامین هزینههای عیاشی یا ارضای شهوات بود. [۱۰] [۱۱] [۱۲]
آنچه تمام منابع و حتی نزدیکان رضاخان به آن اذعان داشتهاند این است که میرپنج، سواد چندانی نداشت. محمدرضا پهلوی مینویسد: «... سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد که رضاشاه در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.» [۱۳]
شجاعت، بیباکی و صفات دیگرش باعث اقبال انگلیسیها به وی شد. استعمار کهن انگلیس در اواخر عمر قاجاریه، به دنبال تثبیت و حفظ منافع خودش در ایران بود. آنها تصمیم گرفتند با جلو انداختن رضاخان به اهداف خویش دست یابند. کودتای ۱۲۹۹ در واقع با همین هدف انجام شد. میرپنج با پشتیبانی افسران ژاندارمری و مشاوران نظامی انگلیس و ۳۰۰۰ نیرو در شب سوم اسفند ۱۲۹۹ به تهران رسید.
او ۶۰ تن از سیاستمداران سرشناس را دستگیر کرد و به احمدشاه (آخرین حاکم قاجاریه) اطمینان داد که کودتا برای نجات سلطنت از خطر انقلاب است؛ «برای کسب اطلاع در باره این کودتا به مقاله «کودتای ۱۲۹۹» مراجعه شود.»از این رو شاه، مقام سردار سپهی را به رضاخان داد. [۱۴]
سال ۱۳۰۰ سردار سپه، با کنار زدن «مسعودخان کیهان» وزارت جنگ را در اختیار گرفت.
او طی ۹ ماه بعد، قدرت خود را در ارتش مستحکم کرد. [۱۵] «با سرکوب نهضت جنگل، موقعیت نظامی رضاخان مستحکم تر شد.» رضاخان در این زمان در سرکوب نهضت جنگل و قیام خیابانی شرکت کرد. سید جلالالدین مدنی مینویسد: «بعد از وزیر جنگ شدن سردار سپه، قزاقها حمله جدی را به شمال شروع کردند. قوای متفرق جنگل یا تسلیم میشدند و یا به قتل میرسیدند. میرزا کوچکخان در آخرین مبارزات که برای جمعآوری نفر به سوی خلخال میرفت، دچار برف و بوران شد و از پا درآمد و به این ترتیب نهضت جنگل به پایان رسید.» [۱۶]
رضاخان به فرماندهی ارتش و وزارت جنگ، قانع نبود و از همان ابتدا کوشید که با استفاده از بازیهای سیاسی و ائتلافهای مقطعی، حمایت برخی از جناحهای سیاسی موجود را بهدست آورد. سرانجام وی پس از دوسال (۱۳۰۲) فرماندهی نظامی به نخستوزیری رسید. [۱۷]
اوایل سال ۱۳۰۳ رضاخان آنقدر قدرتمند بود که بتواند لقب فرماندهی کل قوا را از مجلس بگیرد. در همین زمان، پیروان خیابانی ـ که خود را دشمنان استبداد مینامیدند و پس از قتل خیابانی طغیان کرده بودند ـ تقاضای برکناری وی را از فرماندهی کل قوا داشتند.
رضاخان تصمیم گرفت، این شورش را شخصاً سرکوب کند و به همین ترتیب عمل کرد. [۱۸]
سرانجام در آذر ۱۳۰۴ از مجلس شورای ملی خواست تا برای خلع قاجار از سلطنت و واگذاری سلطنت به وی، تشکیل جلسه دهد. او در اردیبهشت سال بعد (۱۳۰۴) به عنوان شاهنشاه ایران تاجگذاری کرد. [۱۹] [۲۰]
رضاشاه، روحیه خشن و استبدادی داشت. او با اینکه در ابتدا سعی میکرد، این روحیه استبدادی را آشکار نسازد؛ اما پس از مدتی با تقویت بیش از اندازه ارتش، کنترل مجلس و از بین بردن نهادها و شخصیتهای مستقل، روحیه مستبدانه خویش را آشکار ساخت.
ارتش او، ابزار سرکوب مخالفان و بسط قدرت شاهی بود. [۲۱]
او با اعمال دیکتاتوری تقریباً هر کاری که میخواست انجام میداد. نمایندگان مجلس با دخالت و انتخاب او به مجلس راه مییافتند. هنگامی که شاه، طرح یا لایحهای را مد نظر داشت تصویب میشد و زمانی که مخالف بود آن طرح یا لایحه رد میشد... [۲۲]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی
ادامه مطلب را ببينيد
نابودی تشیع و مراسم مذهبی محرم و عاشورا؛
نابودی هرگونه نهاد اجتماعی و مجرای همبستگی و ارتباط عمومی مستقل از دولت. [۲۶]
تأثیرپذیری از آتاتورک
از سوی دیگر، پهلوی با تأثیرپذیری از مصطفی کمال آتاتورک رئیسجمهور وقت ترکیه به مبارزه همهجانبه با اسلام و روحانیت و ارزشهای اسلامی و ترویج مظاهر غربی پرداخت[۲۵] و با عنوان «اصلاحات اجتماعی» مخالفت خود با اسلام و روحانیت را آغاز کرد. او آداب مذهبی را خلاف تجدد دانست و لباس روحانیت را خلاف رویه مملکت شناخت.[۲۶]
کشف حجاب
وی اقدام به کشف حجاب از زنان مسلمان کرد و به دنبال آن در اول فروردین ۱۳۰۶ زن و دخترانش بدون حجاب به حرم فاطمه معصومه(س) در قم رفتند.[۲۷] وی با سفر به قم به محمدتقی بافقی از علمای قم که به آنان اعتراض کرده بود، اهانت کرد و او را کتک زد و به زندان انداخت و سپس به شهر ری تبعید کرد.[۲۸] پهلوی چنانکه امامخمینی نیز اشاره کرده است[۲۹] اعتراض علما و تظاهرات مردم در اعتراض به الزام به چگونگی پوشیدن لباس را با کشتار بزرگ مردم در مسجد گوهرشاد و صحن امامرضا(ع) سرکوب کرد[۳۰] و با اهانت به عبدالکریم حائری یزدی، مرجع تقلید وقت که دربارهٔ بیحجابی تذکری داده بود،[۳۱] تهدید کرد اگر دست از مخالفت برندارد، حوزه علمیه را با خاک یکسان میکند.[۳۲] در همین راستا سیدحسین طباطبایی قمی،[۳۳] سیدعبدالله شیرازی و سیدیونس اردبیلی از علمای مشهد را بازداشت، زندانی یا تبعید و بسیاری دیگر از علما را نیز تعقیب کرد.[۳۴]
مواضع و دیدگاه امام
امامخمینی که تحولات پس از کودتای رضاشاه پهلوی را با تمام وجود درک کرده بود و آگاهی مستقیم از آن دوره داشت،[۴۲] مسائل زیادی را از ابعاد مختلف آن دوره مطرح کرده است.
تعبیرات امام
ایشان با اشاره به اینکه نمیتواند تلخیهای آن دوره را تشریح کند، بارها از رضاشاه با تعبیرهایی مانند قلدر، نفهم، نانجیب، سیاهرو، ناشایسته و بیاصل یاد کرده است.[۴۳]
دعوت به قیام
ایشان در نخستین موضعگیری علنی خود علیه رضاشاه، در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ با انتشار یادداشتی ضمن بیان فهرستی از اقدامات ضد مذهبی وی مانند گسترش فحشا و فساد، ترویج کتابهای ضد شیعی و از میانبردن مدارس دینی و موقوفات آن، مردم و روحانیان را دعوت به قیام برای خدا و مبارزه با بدعتها و ظلمهای وی کرد.[۴۴] به نظر ایشان پهلوی مأمور اجرای اهداف بیگانگان بود و به امر دولت انگلستان کودتا کرد[۴۵] و آنان وی را سر کار آوردند و سیاستهای وی را تعیین میکردند.[۴۶] ایشان اساس سلطنت پهلوی را بر پایه قلدری و دیکتاتوری میدانست و معتقد بود مجلس مؤسسان با زور سرنیزه تشکیل شد[۴۷] و پهلوی به زور، قدرت را به دست گرفت و آن را تثبیت کرد.[۴۸]
فاقد مشروعیت
ایشان بارها یادآور شده است که اساساً حکومت پهلوی حتی با ملاکهای عرفی و قوانین جاری هم غیرقانونی و غیر مشروع بود؛ زیرا مجلس مؤسسان با زور تأسیس شده بود و نمایندگان مجبور به انتخاب وی برای سلطنت بودند[۴۹] و حکومت پهلوی نه تنها فاقد مشروعیت مردمی و دینی، بلکه فاقد مشروعیت سیاسی نیز بود.[۵۰] از اینرو، در نگاه ایشان مجلس قانونگذاری[۵۱] و تمامی قراردادهای دوره وی نیز غیرقانونی بود.[۵۲]
اقدامات پست و رذیلانه
به باور امامخمینی اقدامات پهلوی نیز بسیار پست و رذیلانه بود و در مدتی که روی کار بود، جنایات زیادی که قابل وصف نیست مرتکب شد[۵۳] و با ایجاد خفقان، همه چیز را در اختیار خود گرفته بود به گونهای که هیچ قشری از ملت،[۵۴] بهویژه در انتخاب نمایندگان،[۵۵] آزاد نبودند. او سلطنت را وسیله شهوترانیها و غارتگریهای خود قرار داد و جان و مال و ناموس ایران را به باد فنا داد.[۵۶] اقداماتی مانند دستهعزا راهانداختن در ماه محرم، بخشی از سیاستهای ریاکارانه او برای فریب مردم بود[۵۷] و پس از بهقدرترسیدن، تمام تلاش خود را برای نابودی اسلام به کار گرفت[۵۸] و برای جداکردن مردم از دیانت به اقداماتی مانند بیاحترامی به علما، کشف حجاب از بانوان، ایجاد مراکز فساد و فحشا و ترویج و تبلیغ سیاستهای ملیگرایانه و ضد دینی پرداخت[۵۹] و حتی مجالس عزاداری برای اهل بیت(ع) را نیز ممنوع اعلام کرد؛ به گونهای که به هیچ وجه امکان برگزاری آن نبود و اگر کسی میخواست مجلس عزا بگیرد، باید طوری برگزار میکرد که پیش از اذان صبح تمام شود.[۶۰]
امامخمینی خاطرنشان کرده است که با رویکارآمدن پهلوی سه اصل اسلامی از میان رفت: لزوم عدالت در حاکم اسلامی، آزادی مسلمانان در رأی به حاکم و تعیین سرنوشت خود و استقلال کشور از دخالت بیگانگان و تسلط آنان بر مقدرات مردم.[۶۱] وی میخواست به این بهانه که ایران خود دارای تاریخی باستانی است و قدمت آن بسیار زیاد است، اساساً تاریخ اسلام را از میان ببرد.[۶۲]
خیانت سرکوبی عشایر
امامخمینی سرکوبی عشایر را نیز از خیانتهای رضاشاه میدانست و تأکید میکرد که وجود عشایر ایران در مرزها به مثابه پشتوانهای برای استقلال ایران بود که بیگانگان آن را برنمیتابیدند؛ بر همین اساس رضاشاه را ابزار رسیدن به خواستههای خود کردند.[۶۳] ایشان با مقایسهکردن رضاشاه با شاهان قاجار وی را بدتر از آنان میدانست و معتقد بود که او هم جنایتکار بود و هم خیانتکار.[۶۴] به نظر ایشان رضاشاه با اقداماتی که انجام داد، هیچ پایگاه مردمی نداشت؛ زیرا مردم را که پشتوانه مملکت بودند سرکوب کرد و به همین دلیل وقتی که بیگانگان حمله کردند هیچکس به حمایت از وی برنخاست[۶۵] و ارتشی که آن همه دربارهٔ آن تبلیغات میکرد، تنها سه ساعت در برابر بیگانه مقاومت کرد که آن هم دروغ بود و در حقیقت هیچ مقاومتی در برابر بیگانگان نشد و تمام صاحبمنصبان رژیم در همان دقایق اول فرار کردند.[۶۶]
اقدامات بر علیه روحانیت
از سوی دیگر، امامخمینی یادآور شده است که هدف پهلوی از میانبردن اسلام بود؛ ولی چون میدانست که تا روحانیت هست، نمیشود اسلام را از میان برد، اقدام به از میانبردن روحانیت کرد و معنای اسلام منهای روحانیت نیز همین است.[۶۷] به نظر ایشان پهلوی با اقدامات خود علیه روحانیت و بستن و از میانبردن مدرسهها، ظلم و جنایتی در حق روحانیت کرد که مغولها با هیچ ملتی نکرده بودند و برای بیان عمق جنایات وی باید کتاب بزرگی نوشته شود[۶۸]؛ همچنین حوزه علمیه قم بر اثر فشار وی و در تنگنا قراردادن آن که به بهانههای مختلف صورت میگرفت، وضع بسیار خرابی پیدا کرد و تعداد طلاب از ۱۴۰۰ نفر به چهارصد نفر، آن هم کسانی که جرئت حرفزدن نداشتند، کاسته شد و کمکم شرایط علیه روحانیت به حدی سخت شد که روحانیت بهکلی کارکردهای اجتماعی خود را از دست داد.[۶۹] سختگیریهای رضاشاه به قدری زیاد بود که طلاب جرئت نمیکردند روزها در مدرسه بمانند و صبح زود از ترس به باغها میرفتند و آخر شب برمیگشتند.[۷۰]
به عقیده امامخمینی بیگانگان که روحانیت را مانع اهداف و زیادهخواهیهای خود میدانستند، پهلوی را آورده بودند تا روحانیت و ارزشهای دینی را از میان بردارد.[۷۱] او نیز برای از میانبردن حیثیت روحانیت در میان مردم از هیچ کاری فروگذار نکرد، منبر آنان را ممنوع کرد، بسیاری از روحانیان را خلع لباس و بازداشت کرد و بعضی را هم از میان برد.[۷۲] رضاشاه و عوامل او تمام اقدامات خود را به نام ترقی و اصلاح توجیه میکردند[۷۳] و با این اتهام که روحانیان مانع ترقی و اصلاحاند، با استفاده از همه ابزارهای سیاسی و تبلیغی به تخریب آنان میپرداختند.[۷۴] این تبلیغات به قدری گسترده بود که حتی برخی از روشنفکران هم تحت تأثیر آن، روحانیت را باعث رکود جامعه میدانستند[۷۵]؛ در حالیکه بسیاری از علما ازجمله سیدحسن مدرس، میرزامحمد کفایی معروف به آقازاده، سیدمحمدعلی انگجی و آقانورالله نجفی علیه وی قیام کردند و برخی مانند مدرس جان خود را در این مبارزه از دست دادند[۷۶] (ببینید: سیدحسن مدرس). به عقیده امامخمینی تبلیغات گسترده پهلوی علیه روحانیت تا حدودی در میان مردم اثر کرده بود و مردم به روحانیان بدبین شده بودند.[۷۷] ایشان مواردی از این بدبینیها را برشمرده است.[۷۸] به نظر ایشان اجراکردن مدلهای فرهنگی غرب به دست پهلوی نیز دسیسه بیگانگان بود و این کار علاوه بر تحقیر مردم با اغفال و سرگرمکردن آنان فضا را برای چپاول ثروتهای تاریخی و مادی کاملاً مهیا کرد.[۷۹]
امامخمینی در گفتگو با علی امینی در دیماه ۱۳۴۰ که در سمت نخستوزیری به دیدار علما و مراجع قم ازجمله امامخمینی رفته بود (ببینید: علی امینی)، در پاسخ به این گفته امینی که کاستیهای فرهنگی موجود در مراکزی مانند دانشگاهها را ناشی از کوتاهی روحانیان شمرد که به حکومت کمک نکرده و به گوشهنشینی روی آوردند، خاطرنشان کرد علت کنارهگیری روحانیت، حضور رضاخان پهلوی در رأس قدرت بود که دستنشانده انگلستان بود و علما به هیچ وجه نمیتوانستند با کسی که بیگانگان گماشته بودند دست همکاری دهند و علما در انتظار این بودند که یا حکومت را خود به دست گیرند و اداره کنند یا اگر چنین توانی نداشتند، در کناری به انتظار بنشینند و تماسی با حکومت نداشته باشند.[۸۰]
ستیز با روحانیان و نهادهای مذهبی
رضاخان با حضور روحانیان در صحنههای سیاسی مخالف بود. بنابراین حضور آنها را در مجلس، بسیار کاهش داد؛ به گونه ای که شمار آنان از ۲۴ نفر در مجلس پنجم به ۶ نفر در مجلس دهم رسید. [۲۳]
روحانیت در جامعه ایران، به عنوان یک نهاد مستقل غیردولتی، عاملی مهم در مهار استبداد دولتی محسوب میشد و رضاشاه نمیتوانست چنین نهاد قدرتمندی را حتی در بیرون از دولت هم تحمل کند.
وی در ۲۷ دی ۱۳۱۴ش. با تاثیرپذیری از «کمال آتاتورک» در جشنی، همراه همسر و دخترانش شرکت کرد؛ در حالی که آنان حجاب نداشتند... او در آن مجلس، سخنرانی و همه را به کشف حجاب، تشویق کرد. از این پس، ظاهر شدن بانوان با روسری و چادر ممنوع شد. [۲۴] علاوه بر این، رضاشاه، زنجیرزنی ماه محرم را غیرقانونی اعلام کرد و از صدور روادید برای زیارت مکه و مدینه و نجف و کربلا جلوگیری کرد. [۲۵]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی
ادامه مطلب را ببينيد
ممنوعیت عزاداری و آیینهای شیعی
بر اساس اسناد تاریخی، رضاخان پیش از رسیدن به سلطنت، دارای دسته و هیئت بود و در مراسم سوگواری ماه محرم حضور پررنگی داشت و به همراه تعداد زیادی از نیروهای تحت امرش به صورت منظم در عزاداری روز عاشورا و تاسوعا در تکایای تهران و بهویژه تکیه دولت شرکت میکرد[۳۶] و خود نیز در قزاقخانه مراسم عزاداری با شکوهی تشکیل میداد؛ به صورتی که حتی احمدشاه به آن مراسم میرفت.[۳۷] با این وجود پس از رسیدن به سلطنت تغییر روش داد و به تدریج نسبت به برگزاری مراسم عزاداری سختگیری میکرد و در اولین اقدام مراسم قزاقخانه را به تکیه دولت منتقل کرد.[۳۸]
به گفته حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله ایران، این سختگیریها به مرور به ممنوعیت برگزاری هرگونه مراسمی تبدیل شد و تا جایی ادامه پیدا کرد که در سال ۱۳۱۵ش و ۱۳۱۶ش از طرف دولت از سران اصناف خواسته شد، در ایام عزاداری محرم و حتی شب عاشورا کارناوال شادی راه بیندازند.[۳۹]
اقدام رضاشاه در ایجاد محدودیت برای آیینهای شیعی را به این دلیل دانستهاند که او دریافته بود مقدار زیادی از نفوذ روحانیون به خاطر در اختیار داشتن برنامههای سنتی است و او برای کنترل روحانیت راه را در محدویت و در نهایت حذف این آیینها بهویژه عزاداریها میدید.[۴۰]
در واکنش به اقدام دولت در محدودیت عزاداری، بسیاری از مردم به صورت مخفیانه این مراسم را برگزار میکردند؛[۴۱] البته در این میان برخی از علمای شهرهای مختلف اصرار به برگزاری این مجالس به صورت علنی داشتند که در نهایت به درگیریهایی نیز منجر میشد.[۴۲]
نهادسازی دینی
تأسیس برخی از نهادها و مؤسسات مانند دانشکده معقول و منقول، مؤسسه وعظ و خطابه و سازمان پرورش افکار در دوران سلطنت رضاشاه، از جمله اقداماتی دانسته شده که به منظور کنترل و تحدید قدرت نهاد روحانیت انجام شده است.[۴۳] برخی براین باورند که درواقع هدف اصلی او، پیش از مدرنسازی آموزش، کنترل قدرت سیاسی و کاهش نفوذ روحانیان در امور سیاسی بود.[۴۴] دانشکده معقول و منقول از دانشکدههای ششگانه دانشگاه تهران بود که در مدرسه سپهسالار تأسیس شد؛ تولیت این مدرسه در دست سید حسن مدرس بود و با تبعید او به وزارت معارف منتقل شده بود.[۴۵] در ماده ششم مصوبه تأسیس این دانشکده آمده است که وزارت معارف به فارغالتحصیلان آن تصدیق طلبگی میدهد.[۴۶] با تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه وابسته به دانشکده معقول و منقول، وعاظ و روحانیان با دریافت مجوز از طرف آن مؤسسه میتوانستند به تبلیغ روند و در غیر اینصورت از پوشیدن لباس روحانیت منع میشدند.[۴۷]
لباس متحد الشکل ایرانیان و واقعه کشف حجاب
مقالههای اصلی: واقعه کشف حجاب و واقعه مسجد گوهرشاد
با تصویب قانون «اتحاد شکل لباس اتباع ایرانی در داخله مملکت» در دی ماه ۱۳۰۷ش در مجلس شورای ملی،[۴۸] بسیاری از روحانیون و مردم از پوشیدن لباسهای سنتی خود محروم شدند.[۴۹] با الزامی شدن پوشیدن کلاه شاپو در سال ۱۳۱۴ش، علمای مشهد برای اعتراض به این قانون سید حسین قمی از علمای مشهد را برای مذاکره به تهران فرستادند که حکومت او را زندانی کرد.[۵۰] در واکنش به این اقدام مردم در مسجد گوهرشاد تجمع کردند که این تجمع با دخالت نیروهای نظامی به خشونت کشیده شد و بسیاری از مردم کشته شدند.[۵۱] پس از این ماجرا در دی ماه همان سال قانون کشف حجاب نیز تصویب شد که آن هم واکنش شدید مردم مذهبی و روحانیون از جمله اعتراض شیخ عبدالکریم حائری را در پی داشت که با رفتار خشن حکومت و از جمله رضاشاه مواجه شد.[۵۲]
قیام مسجد گوهرشاد )18 الی ۲۲ تیرماه ۱۳۱۴)، در اعتراض به قانون تغییر لباس توسط حکومت پهلوی بود. علت اصلی این قیام و تحصن اعتراض به اجباری شدن کلاه شاپو و سیاستهای تغییر لباس، و حصر آیتالله سیدحسین قمی بود. این قیام در نهایت بهشدت توسط رژیم سرکوب گردید و عده ای زیادی به خاک و خون کشیده شدند.
واقعه مسجد گوهرشاد در تاریخ تحولات معاصر به رویداد پراهمیت سیاسی ــ اعتقادی تبدیل شد و در حافظه تاریخی مردم ایران چنان جای گرفت که حدود چهل سال بعد به مثابه یکی از ارجاعات تاریخی انقلاب اسلامی مطرح میشد. بههرحال این رویارویی خونین روحانیان و مردم با حکومت وقت، شکاف عمیقی را میان مردم و نظام استبداد رضاخانی ایجاد کرد.
واقعه مسجد گوهرشاد تجمع مردم مشهد در مسجد گوهرشاد در اعتراض به قانون تغییر لباس که توسط نیروهای دولتی سرکوب شد. این تجمع در تیر سال ۱۳۱۴ش و در زمان حکومت پهلوی اول رخ داده است. علت اصلی این تحصن اعتراض به اجباری شدن کلاه شاپو و سیاستهای تغییر لباس، و حصر آیت الله سید حسین قمی بود. در این تجمع محمدتقی بهلول سخنرانی کرد و در این حین بین مردم و نیروهای دولتی درگیری رخ داد. این تحصن به شدت سرکوب و بیش از ۱۶۰۰ نفر کشته و تعدادی هم زخمی شدند. پس از این واقعه روحانیان سرشناس مشهد دستگیر و تبعید شدند و به دستور رضا شاه برخی از رؤسای ادارات مشهد تغییر کردند.
از سال ۱۳۱۳ که رضاخان در اولین و آخرین سفر خارجی خود به ترکیه تصمیم گرفت با زور چماق مانند ممالک فرنگی، اسباب ترقی و رفاه جامعه ایرانی را فراهم سازد، تاکنون ۷۷ سال میگذرد ([در سال ۱۳۹۰ شمسی]). رضاخان مرده است و جوانان اکنون از این ادعای واهی، تنها فهرستی از خشونت و جنایات این قزاق چکمهپوش را در ذهن دارند.
سر کلاف کشف حجاب در ایران، به تنها سفر رضاخان به ترکیه برنمیگردد؛ بلکه قصه از آنجا آغاز میشود که عدهای روشنفکر از فرهنگ برگشته، به فکر طبابت جامعه خود افتادند و این به ظاهر طبیبان با نسخه اشتباه خویش، علاج درد نکردند. آنها نسخه پیچیدند که از فرق سر تا نوک پا، غربی شویم؛ با این تصور سادهدلانه که دامن کوتاه و کلاه شاپو، ما را همانند جوامع غربی بهپیشرفت میرساند و با پا گرفتن این اندیشه غلط، حکومت رضاخانی به قدرت رسید.
روشنفکران ایرانی بهتنهایی به چنین اندیشه منوری نرسیدند؛ بلکه اعمال چنین سیاستهایی، در ترکیه توسط کمال آتاتورک، در ایران توسط رضاخان و در افغانستان توسط امانالله خان، بهصورتی هماهنگ، توسط انگلیس تقویت و دنبال میشد؛ زیرا تضعیف و تحقیر باور اسلامی مردم منطقه، بهمعنای جلوگیری از شکلگیری مجدد تمدن اسلامی بود و تجددخواهی مورد تایید انگلیس، این خطر را مهار میکرد.
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) تاکید میکرد که استعمارگران برای به یوغ کشیدن ما، ابتدا «به سراغ زنان ما آمدند». وی با آگاهی از این سیاست غرب فرمود: «آنان چون میدیدند که زنان در نهضت مشروطه و پس از آن، نقش برجستهای داشتهاند و آنها هستند که میتوانند حتی مردان را بهمیدان مبارزه بکشند، نخست بهسراغ زنان ما آمدند».
ایران در دوره رضاشاه به لحاظ اقتصادی، هیچگونه پیشرفتی نداشت. بخش عظیمی از درآمد کشور به مصرف ارتش و هزینههای نظامی میرسید. وضعیت کشاورزی، تغییر چندانی نکرد. صنعت دامداری نیز با اسکان عشایر رو به نابودی رفت. [۲۷]
رضاشاه برای کسب ثروت، تلاش فراوانی کرد. وی در زمان سلطنت، چنان ثروتی را جمع آوری کرد که ثروتمندترین مرد ایران شد. [۲۸]
شاید تنها کار مفید اقتصادی وی، ساخت راهآهن به طول ۱۶۰۰ کیلومتر باشد؛ [۲۹]
هر چند این برنامه اقتصادی در آن زمان با هدف کمک به انگلیسیها اجرا شد. «چرا که انگلیسیها از این طریق میخواستند به راحتی امکانات، اسلحه و تجهیزات خویش را از بندر عباس به تهران (برای مقابله با روسها) انتقال دهند.»
با اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ به دست نیروهای متفقین، مقدمات استعفای رضاخان فراهم شد. «اشغال ایران که به راحتی صورت گرفت، نشان از ضعف ارتشی داشت که رضا شاه بیشترین بودجه راصرف آن میکرد.» او در نیمه دوم سلطنتش و با قدرتگیری «هیتلر» به سمت آلمان متمایل شد. روابط ایران و آلمان در زمینههای تجاری و سیاسی گسترش یافت و این برای انگلیسیها ناگوار بود. این عامل و عوامل دیگر سبب شد، با ورود نیروهای متفقین به ایران، او از سلطنت، استعفا کند[۳۰] و پسرش «محمدرضا» به قدرت برسد.
روز ۵ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای انگلیس و شوروی به سوی تهران حرکت کردند. در همین زمان رضاشاه استعفا کرد. [۳۱]
سرانجام او در سال ۱۳۲۰ به دست انگلیسیها از ایران تبعید و به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده شد.
پس از جنگ جهانی اول برای مدت کوتاهی، صفوف نیروهای موافق و مخالف با یکدیگر مشخص نبود؛ اما طولی نکشید که سه جناح در مقابل هم قرار گرفتند؛ یعنی شوروی، دولتهای محور (آلمان، ایتالیا و ژاپن) و دولتهای متفق (انگلستان، فرانسه، لهستان).
تسخیر حبشه به دست ایتالیا، حمله ژاپن به چین، اشغال چکسلواکی به دست آلمان، زمینههای آغاز جنگ دوم جهانی را فراهم کرد. سرانجام با حمله آلمان و شوروی به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز شد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی
ادامه مطلب را ببينيد
برنامه شاه مخلوع ـ که انگلیسیها برای او تنظیم کرده بودند ـ این بود که از طریق کرمان به بندرعباس برود و از آنجا با یک کشتی، عازم هندوستان شود. به رضاشاه گفته بودند که پس از مدتی اقامت در هندوستان به هر کجا که خودش مایل باشد، میتواند سفر کند. [۳۲]
رضاشاه از تهران به اصفهان و سپس به کرمان و بندرعباس رفت. او از بندرعباس با یک کشتی تجاری عازم بمبئی شد؛ اما بر خلاف انتظار مسافران، کشتی به بمبئی نرفت و مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت. [۳۳]
چرچیل، فردای حمله هیلتر به خاک شوروی، دست دوستی به سوی استالین دراز کرد و رضاخان، اولین قربانی این دوستی بین دو دشمن بود. [۷] [۸]
با اینکه دولتهای انگلیس و فرانسه از خرد شدن شوروی با حمله آلمان خوشحال بودند؛ اما به علت پیشرفتهای آلمان و به خطر افتادن منافع غرب در خاورمیانه تصمیم گرفتند به حمایت از شوروی بشتابند و ایران، بهترین راه کمک بود. [۹]
نگرانی از بیطرفی در جنگ جهانی دوم
در کوران جنگ جهانی دوم، پیش از آنکه انگلیس و فرانسه در یازدهم شهریور ۱۳۲۰ش. به آلمان اعلان جنگ کنند، ایران، بیطرفی خود را به آگاهی دولت انگلستان رسانده بود؛ اما بدیهی است که بیطرفی ایران به سبب اهمیت جغرافیای نظامی نمیتوانست به دیده احترام نگریسته شود؛ مضافاً اینکه بهانه بزرگی چون: تمایل ایران به آلمان نازی، توسعه روابط صنعتی و تجاری با آن کشور و وجود جاسوسان آلمانی در ایران کافی بود تا هر لحظه، هراس هجوم متفقین، فضای ایران را آشفتهتر سازد.
سرانجام با پیشروی فزاینده ماشین پرقدرت جنگی آلمان و اشغال هولانگیز و ناباورانه اروپا، راهی جز ایران برای رساندن مهمات و ساز و برگ جنگی به روسیه باقی نماند.
چرچیل مینویسد: «ایجاد یک راه ارتباطی از طریق ایران برای تماس با روسیه، فوقالعاده اهمیت داشت... ما برای اینکه با روسها تماس پیدا کنیم پیشنهاد کردیم عملیات مشترکی را در ایران شروع کنیم.» [۱۰] [۱۱]
سرانجام در نیمهشب دوشنبه، سوم شهریور ۱۳۲۰ قوای شوروی با پشتیبانی تانک و هواپیما از شمال و قوای انگلیس از مرزهای غربی، وارد ایران شدند. [۱۲]
جبهه دوم ارتش انگلیس از مرز خسروی عبور کردند و تاسیسات نفت شاه را تصرف و به سوی کرمانشاه پیشروی کردند. نیروهای ایرانی در برابر آنان، مقاومت زیادی کردند؛ اما در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ فرمان ترک مقاومت به تمام واحدهای نظامی ابلاغ شد و نیروهای انگلیس و شوروی به هم پیوستند و ارتش، تار و مار شد. [۱۳]
ملت ایران که دوران استبداد را میگذارند، طبعاً ارتش را یاری نمیکرد. ارتش ایران هم درحدی نبود که بتواند نیروهای انگلیس و شوروی را عقب بزند؛ ولی اگر مردم به مقاومت بر میخاستند، اشغال کشور به سادگی عملی نبود. با شکست ارتش ایران در برابر متفقین، علی منصور، نخستوزیر، سقوط کرد و ذکاءالملک فروغی زمامدار شد. [۱۴] [۱۵]
یکی از پیامدهای اشغال ایران به دست متفقین، سقوط رژیم استبدادی رضاخان و به قدرت رسیدن فرزندش محمدرضا بود. روز پنجم شهریور ۱۳۲۰ نیروهای انگلیس و شوروی به سوی تهران حرکت کردند. در همین زمان رضاشاه استعفا داد. [۱۶]
محمدرضا پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» میکوشد تا وحشت رضاشاه را از روسها کتمان کند. وی مینویسد: «متفقین به دولت ایران اطلاع دادند که قوای مسلح آنها در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ تهران را اشغال خواهند کرد. به محض دریافت این خبر، پدرم گفت: "آیا تو فکر میکنی که من حاضرم از یک سرگرد انگلیسی دستور بگیرم؟" سپس در روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ پدرم استعفا داد.» [۱۷]
اما اشرف پهلوی مینویسد: «پدرم به خاطر سن زیاد و ترس از روسها که با طرفدارانش به خشونت، رفتار کرده بودند و اینکه وقتی دید ارتشی که آن همه برای ایجادش خون دل خورده و تمام اتکایش به آن بود به این زودی و سادگی مضمحل شده و روسها به طرف تهران حرکت کردهاند، روحیه خود را به شدت باخت.» [۱۸]
رضاشاه، نامه استعفایی را ـ که فروغی تهیه کرده بود ـ امضا کرد و صبح روز ۲۵ شهریور به سوی اصفهان رفت. متن استعفا به شرح ذیل است: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله، مصروفِ امور کشور کرده و ناتوان شدهام، حس میکنم که وقت آن رسیده که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد...؛ بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کنارهگیری نمودم و از امروز که ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ است، عموم ملت از کشوری و لشکری، ولیعهد و جانشین قانونی را باید به سلطنت بشناسد...» [۱۹] [۲۰] [۲۱]
استعفانامه رضاخان که منتظر تعیین تکلیف ولیعهد بود (پس از سوگند محمدرضا در مجلس) تقریر شد و مقدمات رفتن پدر و انتصاب پسر به سلطنت تدارک دیده شد. روز ۲۵ شهریور، استعفای رضاشاه و انتصاب محمدرضا به سلطنت به مجلس اعلام شد و روز ۲۶ شهریور، محمدرضا در مجلس سوگند خورد و رسماً شاه شد. [۲۲]
برنامه سفر رضاشاه که انگلیسیها برای او تنظیم کرده بودند، این بود که از طریق کرمان به بندرعباس برود و از آنجا با یک کشتی، عازم هندوستان شود. به رضاشاه گفته بودند که پس از مدتی اقامت در هندوستان، به هر جا که خودش مایل باشد، میتواند سفر کند. [۲۳]
سرانجام رضاخان به سرعت، سوار اتومبیلش شد تا به سوی اصفهان و سپس کرمان حرکت کند. خانوادهاش قبلاً به اصفهان رفته بودند. رضاخان هم عجله داشت که سریع، تهران را ترک کند تا به دست قشون روس نیفتد؛ زیرا هر لحظه ممکن بود آنان از کرج به تهران برسند. [۲۴]
سرانجام او به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی فرستاده شد. چند سال بعد در ۴ مرداد ۱۳۲۳ در آنجا بر اثر سکته مرد. جنازهاش را به مصر بردند و حدود ۶ سال به صورت امانت در آنجا گذاشتند و سرانجام سال ۱۳۲۸ جسدش را به ایران آوردند و دفن کردند. [۳۴]
رضاخان از اصفهان به کرمان و سپس به بندرعباس رفت. او از بندرعباس با یک کشتی تجاری، عازم بمبئی شد. برخلاف انتظار مسافران، کشتی به بمبئی نرفت و مسیر جزیره موریس را در پیش گرفت. [۲۵]
سرانجام رضاشاه به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده شد. چند سال بعد در چهارم مرداد ۱۳۲۳ در آنجا بر اثر سکته مرد.
قول آبراهمیان در مورد مرگ رضاشاه
آبراهامیان مینویسد: «سرنگونی و سرانجام مرگ رضاشاه در تبعید که در آخرین سالهای پادشاهی به مستبدی حریص و بیرحم و مرموز تبدیل شده بود، کسی را متاسف و متاثر نکرد.» [۲۶]
جنازه او را به مصر بردند و حدود شش ماه به صورت امانت گذاشتند. سرانجام در سال ۱۳۲۸ جسد او را به ایران آوردند و دفن کردند. [۲۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی
ادامه مطلب را ببينيد
محمدرضا پهلوی شاهی که دو بار فرار کرد
25 مرداد 1332 نخستین باری بود که شاه از ایران فرارکرد و خاک کشور را ابتدا به مقصد عراق و سپس ایتالیا ترک کرد و 28 مرداد با برکناری مصدق ازنخست وزیری برگشت .
فرار دوم شاه از کشور دراوج انقلاب اسلامی مردم ایران در 25 دی 1357
فرار شاه، خروج محمدرضا پهلوی از ایران، پس از ناتوانی در مهار انقلاب اسلامی، ۲۶ دی ۱۳۵۷.
سلسله پهلوی
سلسله پهلوی از 24 اسفند 1255 تا 22 بهمن 1357
سلسله پهلوی، آخرین سلسله نظام شاهنشاهی ایران میباشد و رضاخان میرپنج بنیانگذار آن است، و بوسیله انقلاب اسلامی ایران [۱] ه در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، منقرض شد و پس از سدهها حکومت پادشاهی بر ایران، نظام جمهوری متکی به آراء مردم جای آن را گرفت. بنیادگذار این سلسله، رضا خان میر پنج در ۲۴ اسفندماه ۱۲۵۵ش در قصبۀ آلاشت از توابع سواد کوه مازندران متولد شد. اندکی پس از تولد، پدرش درگذشت و قیومیت او را عمویش سرهنگ نصراللهخان به عهده گرفت. رضاخان از پانزده سالگی درجات نظامی را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد، بهطوری که در سال ۱۲۹۷ش به درجۀ سرتیپی و در ۱۲۹۹ش به درجۀ میرپنجی رسید. و با سقوط قاجار که عامل سیاسی کودتا، سیدضیاءالدین طباطبائی و عامل اجرائی و نظامی آن رضاخان بود. رضاخان که فرماندهی قزاقهای تیپ همدان را به عهده داشت به سلطنت خود خوانده و خود نشانده رسید .
محمدرضا پهلوی، آخرین شاه از سلسله شاهنشاهی در ایران بود که از سال 1320 به سلطنت رسید
محمدرضا پهلوی در ۴ آبان؛ در بیمارستان احمدیه تهران به دنیا آمد.[۱] مادش تاجالملوک همسر دوم[۲] رضاخان بود. وی زندگیاش را در خانه کوچک اجارهای در کوچه نان روغنیها؛ خیابان جلیل آباد سابق آغاز و کمی بعد به خانهای بزرگتر در خیابان حسن آباد انتقال یافت. پس از انتصاب رضاخان به فرماندهی فوج، زمین وسیعی در چهار راه امیریه خریداری و ساختمانی در آن بنا گردید.[۳] در شانزدهمین ماه تولد محمدرضا، رضاخان طی کودتایی ابتدا وزیر جنگ و سپس رئیسالوزاء شد. محمدرضا تا شش سالگی تحت مراقبت مادرش بود.[۴] در آذر ۱۳۰۴ با خلع قاجاریه و تشکیل مجلس موسسان، رضاخان در ۴ اریبهشت ۱۳۰۵ش.تاجگذاری و محمدرضا در شش سالگی ولیعهد ایران شد.[۵]
محمدرضا پهلوی دومین و آخرین شاه از سلسله پهلوی در سال ۱۲۹۸ در تهران به دنیا آمد و در شش سالگی ولیعهد پدرش شد و تحت تربیت خاص قرار گرفت. در مدرسه نظام تحصیلات ابتدائی را فراگرفت و در دوازده سالگی برای ادامه تحصیل به سوئیس فرستاده شد و پس از پنج سال به ایران بازگشت و در دانشکده افسری تحصیلات خود را ادامه داد.
محمدرضا درسال ۱۳۲۰ با اشغال ایران و استعفای پدرش به سلطنت رسید و بهخصوص تا سال ۱۳۲۵ دوران سخت و متزلزلی را سپری کرد. کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ سلطنت او را وارد دوره ای جدید و جدّی کرد و قدرت مطلقه او از این مقطع آغاز و گسترده شد.
پهلوی در آغاز تظاهر به دینداری داشت و در برابر مرجعیت مطلق سیدحسین بروجردی مشی محتاطانه ای اتخاذ کرد اما پس از وفات او برنامههای مورد نظر خود را در پیش گرفت.
امامخمینی که از آغاز مرجعیت با نصیحت با اقدامات محمدرضاشاه مقابله میکرد، در مقابل شدت عمل حکومت او مقاومت کرد و از مرحله نصیحت به مرحله اصلاح و مقابله و در نهایت به مخالفت قاطع رسید.
محمدرضا پهلوی با اوجگیری انقلاب مردم ایران در دیماه ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد و درحالی که به شدت بیمار بود، به مدت یکسال و ششماه به کشورهای مختلف به صورت سرگردان سفر کرد و سرانجام در سال ۱۳۵۹ در مصر از دنیا رفت و در مسجد الرفاعی قاهره به خاک سپرده شد.
محمدرضا پهلوی دومین شاه از سلسله پهلوی و پایانی برای ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی در ایران بود. دوران سلطنت وی، به سبب اوضاع و احوال خاص جهان و شرایط ویژه کشور، دورهای مهم در تاریخ ایران بهشمار میرود. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امامخمینی در بهمن سال ۱۳۵۷، دوره سلطنت وی پایان یافت و او سقوط کرد.
اجمال زندگی محمدرضا
محمدرضا شاه پهلوی (زاده ۴ آبان ۱۲۹۸ در تهران - درگذشت ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره) دومین پادشاه دودمان پهلوی و آخرین پادشاه ایران بود که از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بر ایران حکومت کرد. محمدرضاشاه اولین بار در پی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و دومین بار با کودتای ۲۸ مرداد به قدرت رسید و با انقلاب ۱۳۵۷ از حکومت برکنار شد.
محمدرضا پهلوی در ۴ آبان، در بیمارستان احمدیه تهران به دنیا آمد.[۱] مادرش تاجالملوک همسر دوم[۲] رضاخان بود. وی زندگیاش را در خانه کوچک اجارهای در کوچه نان روغنیها؛ خیابان جلیل آباد سابق آغاز و کمی بعد به خانهای بزرگتر در خیابان حسن آباد انتقال یافت. پس از انتصاب رضاخان به فرماندهی فوج، زمین وسیعی در چهار راه امیریه خریداری و ساختمانی در آن بنا گردید.[۳]
در شانزدهمین ماه تولد محمدرضا، رضاخان طی کودتایی ابتدا وزیر جنگ و سپس رئیسالوزاء شد. محمدرضا تا شش سالگی تحت مراقبت مادرش بود.[۴] در آذر ۱۳۰۴ با خلع قاجاریه و تشکیل مجلس موسسان، رضاخان در ۴ اریبهشت ۱۳۰۵ش. تاجگذاری و محمدرضا در شش سالگی ولیعهد ایران شد.[۵]
ولادت و نسب محمدرضا
محمدرضا و اشرف خواهر وی در چهارم آبان ۱۲۹۸ در یکی از محلات قدیمی تهران (دروازه قزوین) متولد شدند.[۱] پدر محمدرضا، رضاخان میرپنج، (رضا پهلوی، بنیانگذار رژیم پهلوی، ۱۳۰۴–۱۳۲۰) سردار سپه و مادرش تاجالملوک (قزاقزاده ای که ملکه شد) دختر میرپنج تیمورخان آیرملو میرپنج بود[۲] ببینید: رضا پهلوی
تربیت و تحصیل محمدرضا
محمدرضا که تا ششسالگی، تحت مراقبت مادر بود، پس از آغاز سلطنت رضاشاه پهلوی در آذر ۱۳۰۴، به ولیعهدی انتخاب[۳] و از آن پس زندگی جدید او آغاز شد. رضاشاه پس از انجام مراسم تاجگذاری، محمدرضا را از محیط خانواده جدا کرد تا در محیط مردانه تربیت شود.[۴] او نخست به دبستان نظام فرستاده شد و تحت سرپرستی بانوی فرانسوی مشهور به «ارفع»، تحصیلات ابتدایی را فرا گرفت. در این زمان چراغعلیخان امیر اکرم، پیشکاری او را بر عهده داشت.[۵] دوری او از مادر و دیگر اعضای خانواده و منتقلشدن به محیط خشک نظامی، بیش از آنکه به تقویت خلق و خوی مردانه و شکلگیری قدرت و شجاعت او، چنانکه مد نظر رضاشاه بود، بینجامد، موجب تزلزل و آسیبپذیری شخصیت وی شد.[۶] او بعدها در اداره مملکت نیز دچار شخصیت متضاد بود که به نوع تربیت او در کودکی بیارتباط نبود.[۷]
آغاز تحصیلات محمدرضا
محمدرضا در شش سالگی وارد مدرسهای به نام، دبستان نظام شد که به دستور رضاشاه در قصر سعدآباد بر روی تپههای غیرمسکونی شمال شهر بر پا شد و هدف آن تعلیم ولیعهد دریک محیط نظامی بود.[۶]
تعلیمات مدرسه نظام؛ اگر چه دشوار و رمقگیر بود؛ اما نیروی مقاومتش را افزود. او همچنین سوارکاری، ژیمناستیک و بوکس را فرا گرفت.[۷]
محمدرضا که از محبت مادری محروم شده بود، به دوستان مدرسهای روی آورد که اغلب فرزندان امرای ارتش یا مقامات مهم دولتی بودند.[۸]
محمدرضا در خاطراتش فردوست را صمیمیترین دوست دوران کودکی و نوجوانیاش میخواند. وی از ۸ سالگی وارد مدرسه نظام شد و علیرغم این که پدرش از مقامات دون پایه ارتش بود، به دلیل ابراز لیاقت در تحصیل به این مدرسه و کلاس مخصوص ولیعهد راه یافت و در امتحانات پایان سال اول، شاگرد اول شد، در حالی که ولیعهد خارج از رده قرار داده شد.[۹] سال بعد کلاس به ساختمانی معروف به خوابگاه در کاخ گلستان منتقل شد، تا ولیعهد به محل زندگیاش نزدیک باشد. در این کلاس بود که رضاشاه فردوست را به عنوان دوست و همراه همیشگی پسرش برگزید، تا حتی در روزهای تعطیل نیز تا هنگام خواب با او باشد.[۱۰]
محمدرضا همزمان با ورودش به مدرسه آموزش زبان فرانسه را به وسیله معلمی فرانسوی به نام سیلوستر آغاز کرد.[۱۱] خانم ارفع (این معلمه فرانسوی به نام خانوادگی همسر ایرانیاش، ارفع نام گرفت.) نیز نظارت بر امور داخلی او را عهدهدار شد.[۱۲] در این مدرسه علاوه بر دروس روزانه، کاربرد اسلحه و تعلیمات صحرایی انجام میشد.[۱۳] ولیعهد از ۸ سالگی میبایست با شاه ناهار میخورد و در جلسات مشورتی وزراء، بازدید واحدها و رژهها شرکت میکرد.[۱۴] رفتار او به خاطر ولیعهد بودنش طی شش سال حضورش در دبستان نظام با شاگردان بسیار ظالمانه بود و برخی را خیلی آزار میداد[۱۵] و اولین درسهای قدرت را از پدرش آموخت.[۱۶] در درس ریاضیات بسیار ضعیف بود و اصولا" حوصله فکر کردن نداشت و از همان کودکی اهل تفکر عمیق و همه جانبه نبود و پیشنهادات را بدون بررسی و در نظر داشتن دور نمای آن میپذیرفت. این ویژگی در زندگی آینده و شیوه کشورداریاش تاثیر عمیق گذارد. در زمینه تاریخ و ادبیات و مسائلی که نیاز به فکر کردن نداشت، نمرات خوبی میآورد. در تهران معلمان مراعات او را میکردند؛ اما در سوییس بدون در نظر گرفتن موقعیتش با او برخورد میشد، به همین دلیل در حل مسائل ریاضی در میماند، با این وجود هیچ تلاشی برای یادگیری آن نمیکرد. در علوم طبیعی همچون فیزیک و شیمی، آن چه را در آزمایشگاه میدید، فرا میگرفت و آن بخش را که مربوط به درک مطلب میشد؛ مثل چگونگی ترکیبات و فرمولهای شیمیایی، کاملا"در میماند.[۱۷] در دوازده سالگی پس از اتمام تحصیلات دبستان در شهریور ماه ۱۳۱۰ به اتفاق برادرش علیرضا، فردوست، مهرپور پسر تیمورتاش (وزیردربار)، خود تیمورتاش، دکتر مودب نفیسی (وی پزشک معالج روزگار کودکی ولیعهد بود که بیماریهای سخت او را معالجه کرده بود و به عنوان طبیب مخصوص تعیین و کلیه امور تحصیلی وشخصی او را در سوییس بر عهده گرفت.) و آقای مستشار که قبلا"معلم ادبیات فارسی او بود و میبایست، در سوییس نیز به درس ادبیات ولیعهد رسیدگی میکرد، به سوییس اعزام شدند.[۱۸]
محمدرضا و تحصیل در سوییس
رضاشاه ابتدا فرانسه را به برای تحصیل پسرش در نظر گرفت؛ اما پس از مطالعه سوییس را برگزید که کشور کوچکی بود. وی در کشمکشهای میان کشورهای اروپایی جنبه بیطرفی را رعایت میکرد.[۱۹]
محمدرضا ابتدا در شهر لوزان و در مدرسهای معمولی به طور موقتی ثبت نام شد و در منزل پروفسوری (دوویلیه در کتابش از این خانواده به عنوان خوانواده خرازی فروشی نام میبرد.([۲۰] سوییسی اقامت گزید.[۲۱] تا سال بعد به مدرسه «له روزه» که مشهورترین موسسه فرهنگی خصوصی سوییس و در شهر رول بین ژنو و لوزان بود، منتقل شود. این موسسه توسط بلژیکی به نام کارناک در سال ۱۸۸۰ تاسیس شد و تا مدتها شاگردانش صرفا بلژیکی بودند؛ اما زمان ورود پهلوی به این مدرسه هانری (پسر کارناک) آن را اداره میکرد و بیشتر شاگردانش غیرسوییسی و از فرزندان اشراف و دولتمردان سایر کشورها بودند، [۲۲]
آموزگاران نیز دستچین شده بودند و تشکیلات عالی ورزشی داشت و شاگردانش در زمستان برای اسکی به کوهستان مهاجرت میکردند. هزینههای شبانه روزی این مدرسه بسیار بالا بود.[۲۳] اتاق رزرو شده برای پهلوی وسیع و زیبا بود که بر روی دیوارهایش تصاویر ورزشکاران و یادگاریهایی از پیروزیهای تیمهای فوتبال بود.[۲۴]
پهلوی در طول ۴ سال تحصیل در روزای از نظر درسی متوسط بود و علاقه چندانی به مطالعه کردن نداشت. دو درس ریاضی و فرانسه برایش از همه مشکلتر بود. تمرینات ریاضی را به فردوست میسپرد. ادبیات فرانسهاش نیز پس از آشنایش با پرون کمی بهتر شد.[۲۵] پرون پسر خدمتکار مدرسه بود و در کارهای نظافت و باغبانی به پدرش کمک میکرد. آشنایی آن دو بدین قرار بود که طی چند بار اذیت و آزار توسط محصلین، محمدرضا به یاریاش شتافت و همین موجب علاقه پرون به ولیعهد شد. او بارها اتاق ولیعهد را مرتب و نظافت کرد؛ اگر چه ده سال از محمدرضا بزرگتر بود و به دلیل موقعیت پایین اجتماعی نمیتوانست، دوست مناسبی برای او باشد، با این وجود ظرافت و طبع شعر و معلوماتی که در زبان فرانسه داشت، توجه ولیعهد را به خود جلب کرد و دیگر نه برای نظافت که برای خواندن شعر و بحثهای ادبی نزد او میرفت و کمکم بهترین مونس ولیعهد شد.[۲۶] آنچنان که فردوست میگوید؛ احتمالا" فردوست چند ماه قبل از ورود محمدرضا به مدرسه توسط سرویس اطلاعاتی انگلیس و با هماهنگی مدیر بلژیکی مدرسه که با انگلیسیها روابط خوبی داشت، در مدرسه گذاشته شده بود، تا بعدها به موثرترین و مرموزترین چهره پشت پرده دربار تبدیل شود.[۲۷]
ولیعهد در اوایل ورودش به دبیرستان روزای درگیریهایی با محصلین پیدا کرد و حتی یکبار با یک آمریکایی کارش به کتککاری و بهداری مدرسه کشید؛ ولی بعدا منزوی و آرام شد و بیشتر اوقات در اتاقش به صفحات گرامافون و رادیو یا پذیرایی از دوستان معدودش میپرداخت. چون دیگر خبری از سر خم کردنهای مدرسه نظام نبود و شاگردان مدرسه او را یکی چون خود به حساب میآوردند.[۲۸] و برخوردهای قلدر مابانه کارساز نبود، از اینرو از روابط دوستانهای با شاگردان آن جا و از جمله شاگردی آمریکایی به نام پیرسن و سوییسی به نام هوبرپیکته که بعدها روزنامه نگار و سپس بانکدار شد، طرح دوستی ریخت و آنها اغلب در اتاقش بودند.[۲۹] دوستانش نیز او را پسری خوب و دوست داشتنی توصیف میکردند.[۳۰]
در آب و هوای سوییس او بسیار زود به سن بلوغ رسید و تنومند و ورزشکار شد.[۳۱] از اینرو بزرگترین رضایتنامه دبیرستانی محمد، پیشرفتش در فوتبال و دیگر رشتههای ورزشی بود و به شکرانه وجود او روزای ۴ سال پیاپی جام پیروزی لمان که بالاترین ارزش را در سوییس داشت، به خود اختصاص داد.[۳۲] او علاوه بر کاپیتانی تیم فوتبال[۳۳] در اسکی و هاکی روی یخ نیز مقام اول بود.[۳۴]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی
ادامه مطلب را ببينيد
محمدرضا و ورود به دانشکده افسری
محمدرضا در سال ۱۳۱۴ سه هفته قبل از اتمام تحصیلاتش به تهران فراخوانده شد و پس از تعطیلات تابستانی، به دانشکده افسری که پدرش با مشورت نظامیان فرانسوی تاسیس کرده بود، وارد شد و با سی تن از پسران افسران عالی رتبه که با دقت انتخاب شده بودند، هم کلاس شد. او در ارتش برای اولین بار استقلال نسبی را تجربه کرد و به تدریج بر کمرویی مادرزادیاش غلبه کرد.[۳۵] در این دانشکده مقررات بسیار سختی اجرا میشد، ساعت ۰۳/ ۵ بیدار باش، تعلیمات بدنی از ساعت ۷ تا ۹، درس از ۹ تا ۱۲، تمرینات ۱۴ تا ۱، ۱۷ تا ۱۹ قدم آهسته. بعلاوه تمرین و عملیات شبانه و کماندویی که ولیعهد، فردوست و علی قوام (که بعدها همسر اشرف شد.) [۳۶] جز نظارت کاری انجام نمیدادند. در فواصل بین آموزشهای نظامی پدرش او را به سفرهای درون ایران میبرد، با مردمی که در آینده بر آنان حکومت میکند، آشنا شود.[۳۷] در سال ۱۳۱۷ش. در سن ۱۸ سالگی گواهینامه دانشکده افسری را دریافت کرد و به درجه ستوان دومی نائل شد.[۳۸] و در استخدام ارتش به سمت بازرس نظامی منصوب شد. رضاشاه اغلب او را احضار و درباره کارهایش از او پرسش میکرد. نیم ساعت قبل و یک ساعت بعد از ناهار، رضاشاه با او صحبت میکرد و او را در جریان امور قرار میداد و پیوسته نگران آینده تاج و تخت محمدرضا بود؛ زیرا کم جرات و محافظهکار بود؛ [۳۹] حتی رضاشاه در این اندیشه بود که متممی برای قانون اساسی تهیه کند که جانشین شاه به ناچار نباید، پسر ارشد باشد.[۴۰] در مجموع شاه علیرغم علاقه ویژهاش به محمدرضا او را شایسته حکومت نمیدانست.[۴۱]
در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ پس از بازگشت محمدرضا شاه از مسافرت اروپا، در مراسم جشن دانشگاه، در ورودی دانشکده حقوق، ترور شد. ضارب ناصر فخرآرائی، خبرنگار روزنامۀ «پرچم اسلام» بوده است، که هویت او هنوز روشن نشده است.
دلایل ترور شاه را به چند دسته میتوان تقسیم کرد.
شاه در روز ۲۷ تیر ۱۳۲۷ سفری شش هفته ای به اروپا داشت که دو هفته از این مدت را در انگلستان سپری کرد. مهمترین انگیزۀ شاه از مسافرت لندن، جلب موافقت مقامات انگلیسی با افزایش «اختیارات قانونی» او بود که تلاش میکرد با تجدید نظر در قانون اساسی کشور به این مقصود دست یابد. در لندن به طور تلویحی با درخواست شاه موافقت شد؛ اما به وی گفتند پیش از تشکیل مجلس مؤسسان، هیچگونه اقدام عجولانهای در اینباره انجام ندهد.[۴۲] مسافرت شاه به لندن که بلافاصله پس از نخستوزیری عبدالحسین هژیر انجام گرفت، باعث بیشتر شدن سوءظن آمریکاییها و فعالیتهای محرمانۀ سازمان امنیت آمریکا (CIA) در ایران شد.[۴۳] هژیر امیدوار بود با گنجانیدن طرح مخالفت با تقسیم فسلطین در برنامۀ دولت، اجباری کردن رعایت «روزهداری» و محدودیت فروش مواد غذایی و مشروبات الکلی در ماه رمضان و طرح تسهیل زیارت حج، از شدت مخالفتها و دشمنیهای محافل سیاسی - مذهبی علیه خود بکاهد.[۴۴] دیری نپایید که همۀ این تدابیر بیاثر بودن خود را نشان داد و آن، زمانی بود که شاه، موسی نوری اسفندیاری، وزیر خارجه وقت را در ۱۳ آبان ۱۳۲۷ برای چگونگی تشکیل «مجلس مؤسسان» و تغییر برخی از اصول قانون اساسی به دیدار ارنست بوین (وزیر خارجه انگلستان) فرستاد. هنگامی که این خبر، روز بعد، از رادیو لندن پخش شد، موجی از نارضایتی و اعتراض را در محافل سیاسی ایران برانگیخت. سفیر آمریکا در ایران، همان روز به دیدار شاه رفت و نظر نامساعدِ دولت متبوع خود را از تغییر قانون اساسی و افزایش اقتدار شاه به وی اعلام کرد.[۴۵]
یک روز پس از دیدار سفیر ایالات متحده با شاه، هژیر مجبور به استعفا شد و محمد ساعد، برای تشکیل کابینۀ جدید ماموریت یافت. علت استعفای وی، رسیدن به تفاهمی تازه با شرکت نفت انگلیس و ایران بود؛ [۴۶] زیرا انگلیسیها به روشنی دریافتند که هر چه بیشتر در ابقای هژیر اصرار ورزند، فاصله بیشتری تا تحقق نقشههای خود ایجاد خواهند کرد؛ بنابراین ساعد را برگزیدند تا فشار مخالفان به مرور کاهش یابد؛ چون یقین داشتند، هر قدر رئیس دولت، قویتر و قاطعتر باشد، شدت اختلاف بیشتر خواهد شد؛ چه بسا در این صورت، دیگر تقدیم لایحه تجدید نظر در قرارداد نفت، ناممکن میشد؛ [۴۷] [۴۸] اما سرانجام، مجلس به دولت، رای سکوت داد.[۴۹] به دنبال درگیریهای لفظی نمایندگان در مجلس، افکار عمومی به اعتراض برخاست. آیتالله کاشانی اعلامیه شدیدی، ضد شرکت نفت انگلیس و ایران صادر کرد و خواهان الغای امتیاز آن شد.[۵۰] [۵۱] همچنین یازده نفر از نمایندگان، طرحی تهیه و به ریاست مجلس، تقدیم، و ضمن آن اعلام کردند که «مجلس شورای ملی ایران، قرارداد ادعایی نفت جنوب را به رسمیت نمیشناسد و آن را کان لم یکن میداند.» [۵۲] روز قبل از ترور شاه نیز، عدهای از دانشجویان، کلاسها را ترک و به سوی میدان بهارستان حرکت کردند و پس از پیوستن به دانشجویان دانشسرای عالی به سخنرانی، تظاهرات و صدور قطعنامه علیه شرکت نفت پرداختند.[۵۳]
پس از بازگشت محمدرضا شاه از مسافرت اروپا، دستورهایی دربارۀ اصلاح امور کشور توسط شاه داده شد؛ ولی متاسفانه حکومت وقت در گوش خود پنبه گذاشته بود. ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ نیز مانند سالهای گذشته، محمدرضا شاه پهلوی برای شرکت در جشن دانشگاه از کاخ سلطنتی حرکت کرد؛ هنگامی که به طرف پلههای ورودی دانشکده حقوق رسید، ناگهان صدای تیراندازی بلند شد. گلوله به لب بالای شاه خورد و شاه بیدرنگ، سر خود را پایین آورد.[۵۴] ضارب، اسلحه به دست، ایستاده بود و پنج تیر شلیک کرد که یکی از تیرها نیز به پشت شاه اصابت کرد. ضارب پس از شلیک پنج تیر، اسلحه را به طرف شاه پرتاب کرد.[۵۵] سربازهای گارد، چند تیر به طرف ضارب شلیک کردند و او را کشتند. پس از بررسی محتویات جیب ضارب، مشخص شد که وی «ناصر فخرآرائی» خبرنگار روزنامۀ «پرچم اسلام» بوده است.[۵۶] شاه نیز به بیمارستان منتقل شد و با چند بخیه، حالش رو به بهبودی رفت.[۵۷]
با آنکه میتوان انبوهی از اسناد، مدارک، نقل قولها و اظهار نظرهای متفاوت و ضد و نقیض دربارۀ ترور شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ یافت و ارائه کرد؛ اما هنوز، واقعیت ترور و هویت ناصر فخرآرائی روشن نشده است.[۵۸] کیانوری نوشته است: «مجلس شورای ملی، قرارداد ادعایی "نفت جنوب" را به رسمیت میشناسد. این طرح که در مجلس هم قرائت شد به امضای ۱۲ نفر رسیده بود و فقط، سه امضا باقی داشت تا مطرح شود. ترور شاه در ۱۵ بهمن در دانشگاه، بهانهای به دست داد تا بلافاصله حکومت نظامی اعلام کنند و قزاقبازی درآوردند. جراید را توقیف، احزاب را تعطیل، عده زیادی را دستگیر و زندانی و آیتالله کاشانی را تبعید کردند و محیط رعب و وحشت و خفقان به وجود آوردند تا هیچکس را یارای نفس کشیدن نماند.[۵۹] حزب توده ایران از جمله سازمانهای سیاسی بود که تصور میشد، در این ترور نقش داشته است.» [۶۰] [۶۱]
این فرض هم وجود دارد که ترور شاه با اشاره، موافقت یا رضایت سرلشکر رزمآرا صورت گرفته باشد؛ حتی نوشتهاند که رزم آرا با اصرار، کارت خبرنگاریِ روزنامۀ پرچم اسلام را برای فخرآرائی گرفته بود. رزم آرا دو هدف را دنبال میکرد: اولاً: اگر فخرآرائی موفق نمیشد، کار او بهانه خوبی برای دولت فراهم میکرد تا اشخاص و گروههای مخالف را پاکسازی کند؛ ثانیاً: اگر موفق میشد، آن وقت، مرد مقتدری چون رزمآرا، شانس اول جانشینی بود.[۶۲] حسین فردوست، این واقعه را اینگونه نقل میکند: «ترور به آیتالله کاشانی و حزب توده منتسب شد؛ ولی شک و تردید نسبت به رزمآرا هم وجود داشت....شایعاتی درباره رابطه رزمآرا با برخی سران حزب توده در قضیه ترور محمدرضا نیز وجود داشت، بعدها که خود رزم آرا ترور شد، رئیس اطلاعات ستاد ارتش (مبصّر) دفتر خاطرات او را در جستجوی خانهاش پیدا کرد که مطالب جالبی درباره ۱۵ بهمن در آن یافته بود که با من در میان گذاشت. سخنان مبصر برای من کافی بود که مطمئن شوم در خاطرات رزمآرا دلایلی بر نقش وی در ترور وجود داشته است....بدون تردید اگر ترور موفق میشد، رزمآرا با در اختیار داشتن ارتش و نیروهای نظامی، حاکم مطلق ایران میشد و در آن خانه، محمدرضا جانشینی نداشت.» [۶۳]
از آنجایی که چند روز قبل از این تیراندازی، آیتالله کاشانی، اعلامیۀ شدیداللحنی علیه انگلیس صادر کرده بود و رژیم شاه از این عمل ایشان ناخشنود بود، منزل کاشانی محاصره شد و آیتالله کاشانی را با ضرب و شتم دستگیر و به سوی قلعه فلکالافلاک خرم آباد و سپس به لبنان تبعید کردند. همچنین برای اینکه مقاومت دیگری پیدا نشود، حکومت نظامی برقرار شد.[۶۴] [۶۵] تحقیقات ماموران دربارۀ ضارب به مرحلۀ نهایی رسید و فعالیت تجزیهطلبانۀ حزب توده، از بدو تشکیل تا آن تاریخ، مطالعه و معلوم شد که حزب توده با انجام این نقشه میخواست، نقشۀ استعمار ایران را عملی سازد؛ از اینرو پس از آنکه جریان به استحضار مجلس شورای ملی رسید، عموم نمایندگان از این حادثه اظهار تاسف کرده، تصویب کردند حزب توده در سراسر کشور منحل شود؛ بدین ترتیب حزب توده ـ که در عرض هفت سال، فعالیت و کوشش عجیبی در تجزیه کشور و تیرگی روابط ایران با همسایگان جنوبی و شمالی انجام داد ـ منحل شد و عدهای از سرانش، خود را مخفی کردند و گروهی به زندان افتادند.[۶۶] [۶۷] [۶۸]
در اینجا به بررسی رفتارهای آخرین روزهای حکومت رژیم پهلوی و فرار شاه میپردازیم.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی
ادامه مطلب را ببينيد
شاه ایران در سالهای آخر سلطنت خود به طرز تاسفباری شاهد سقوط پرشتاب حکومت خود بود. وقایعی که در سالهای ۱۳۵۴ و بعد از آن اتفاق افتاد، حکومت محمدرضا پهلوی را به سرنگونی نزدیکتر میکرد؛ اما افزایش درآمد سالانه نفت تا مرز ۲۰ میلیارد دلار در سال او را امیدوار میساخت. همچنین توسعه روابط کشور با همسایگان غرب و شرق و بهبود رابطه ایران با عراق، اوضاع را بیش از پیش خوشایند ساخته بود. در آبان سال ۱۳۵۴ دربار شاه پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را با صرف هزینههای هنگفت برگزار کرد که در این ریخت و پاشها نارضایتیهای مردمی را میافزود. در این دوران شاه سعی میکرد بیش از گذشته نظر مساعد آمریکا را جلب کند و با تسلیم در برابر تمام خواستههای کارتر به سلطنت خود با آرامش ادامه دهد. شاه به خیال خود امنیت و آرامش کاملی در کشور حاکم کرده بود، غافل از اینکه جرقههای انقلاب در همان سالها زده میشد و در بطن جامعه، مردم با روشنگریهای روحانیت از اوضاع و احوال ایران و ظلم و ستمهای شاه خائن آگاه میشدند. دیکتاتوری ظالمانه شاه و برخورد وحشیانه دولت وقت با مخالفتهای مردمی در آن زمان را میتوان نقطه تشدید و تحول نهضتهای انقلاب دانست. مدت زیادی به طول انجامید تا شاه و اطرافیانش متوجه اوضاع دگرگون پیرامون خود شوند. اقدام آنها در واکنش به اوضاع، برکناری هویدا و نخست وزیری آموزگار بود. آموزگار پیش از آن ذرات نفت را بر عهده داشت این تغییرات وضعیت نابسامان مملکتی را عوض نکرد. ناآرامی و اعتصاب، اوضاع ایران را فلج کرده بود. اعلامیههای آیتالله خمینی همه جا پخش میشد و او اکنون خواهان تشکیل کمیتهها شده بود. «بگذارید هر مسجد تبدیل به یک کمیته برای انقلاب شود» آیتالله به این دلیل این درخواست را کرد که پلیس و ساواک قادر نبود در مساجد رخنه کند.[۶۹]
دولت آمریکا نتوانست آنطور که شاه انتظار داشت، رضایت نظر او را برآورده سازد. پس از او شریف امامی کابینه را عهدهدار شد. شریف امامی از مهرههای دست نشانده انگلیسی بود و در اعمال خود سعی در جلب نظر انگلیس داشت. در طول عهدهدار بودن نخست وزیری شریف امامی، تغییری در جهت بهبودی وضعیت شکل نگرفت. در همین دوران بود که امام (رحمةاللهعلیه) به فرانسه، تبعید شدند و ورود ایشان به "نوفل لوشاتو" برخلاف انتظار شاه تیتر اول روزنامههای دنیا قرار گرفت.
ورود آیتالله خمینی به نوفل لوشاتو یک نقطه عطف در تاریخ انقلاب بود. او اکنون در معرض توجه کامل مطبوعات و رادیوهای جهان که به تمام سخنان و اقدامات او توجه زیادی میکردند، قرار گرفته بود. یک نتیجه حضور آیة الله خمینی در پاریس این بود که سر دبیرهای روزنامههای ایرانی را دچار حیرت و سرگردانی کرد.[۷۰] در همین ایام بود که حماسه خونین ۱۳ آبان به دست دانش آموزان و دانشجویان انقلابی رقم خورد و رژیم پهلوی را با چالش بیشتری روبرو کرد.[۷۱]
حرکت بعدی شاه که البته کارتر به او دیکته کرده بود، تشکیل دولت نظامی به نخست وزیری ازهاری (رئیس ستاد ارتش) بود. دولت نظامی ازهاری، جایگزین کابینه آشتی ملی شریف امامی گردید. ازهاری از عناصر افراطی ارتش محسوب میگردید. شاه خائن پس از کشتار دانشگاه به مناسبت روی کارآمدن دولت نظامی، نطقی رادیوئی و تلویزیونی ایراد کرد: «من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم»، من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است، هستم.» [۷۲]
با روی کار آمدن دولت نظامی کلیه مطبوعات و دانشگاهها تعطیل شد و دفاتر روزنامهها به اشغال نظامیان در آمد. به نظر میرسید چند روز پس از دولت جدید ازهاری آرامشی نسبی برقرار شود. شاه دستور داده بود نظامیان بر روی مردم شلیک نکنند و مردم نیز از این وضعیت در جهت افزایش تظاهرات خود استفاده کردند. حکومت نظامی ازهاری نیز راه به جائی نبرد. موج نارضایتی از حکومت همچنان قویتر از پیش در مسیر خود در جریان بود. تظاهرات مردم در اصفهان، همدان، یزد، کرمانشاه و فریدون کنار، دهها شهید و مجروح باقی گذاشت. ماموران ضد مردمی، اجتماع مردم گرگان در قبرستان شهر را به رگبار بستند که در اثر آن بیش از ده تن شهید شدند.[۷۳] با آغاز محرم و با الهام از قیام امام حسین (علیهالسّلام) شور جدیدی در مردم پدید آمد. شتاب حرکت مردم دو چندان شد. در بسیاری از شهرها تظاهرکنندگان با کفن به خیابانها ریختند.[۷۴] در پی پیامهائی، روحانیون از مردم دعوت میکردند تا در راهپیمائی تاریخی تاسوعا و عاشورا شرکت کنند. بیانیه مدرسین حوزه علمیه قم چنین بود: اعلام میداریم که در عاشورا و تاسوعای سیدالشهدا حضرت امام حسین (علیهالسّلام)، برای عزدارای و تعظیم شعائر و بیان مجدد خواستههای اصیل اسلامی خود در این نهضت سراسری، راهپیمائی بزرگی خواهیم داشت. در شعارهای روزهای حماسی تاسوعا و عاشورا بر «تشکیل جمهوری عدل اسلامی»، «نابودی رژیم ضد مردمی پهلوی»، «تامین استقلال و آزادی میهن» و «رهبری امام» تاکید میورزید. این روز مردم به شدت اراجیف ازهاری جلاد مبنی بر غیر واقعی بودن تظاهرات شبانه و توهین به خون مردم را به تمسخر گرفتند.[۷۵]
بدین ترتیب دولت نظامی نیز نتوانست اوضاع نابسامان کشور را آرام سازد و شاه به ناچار برای خروج از بن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت پاسخ رد داد و شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رای اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر تمام شرائط را پذیرفت. حکومت ۲۷ روزه بختیار آخرین مرحله سیر حوادثی بود که به سقوط سلطنت ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی انجامید. بختیار تعمدا یا ناخودآگاه که تاریخ درباره آن قضاوت خواهد کرد با اقدامات ناپخته و نسنجیده خود شتاب و سرعت بیشتری به حرکتهای انقلاب بخشید و سقوط رژیم سلطنتی را سریعتر و آسانتر از آنچه تصور آن میرفت، امکانپذیر ساخت.[۷۶]
در این دوران تظاهرات، اعتصابات و ویرانیها به اوج خود رسیده بود. در تبریز، اردبیل، اصفهان، زنجان، شاهرود، تربت حیدریه، شیراز، ارسنجان، آمل، قم، مرند، فریدون کنار، بندرعباس، کنگاور و چالوس صدها نفر به خون غلطیدند. روز ۹ دی یکی از خونینترین روزهای انقلاب بود.[۷۷] در این شرایط شاه چارهای جز فرار و خروج از کشور نداشت و سرانجام در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ محمدرضا پهلوی، کسالت و ناراحتی مزاج را بهانه قرار داده و گریز را بر قهر آشتیناپذیر خلق ترجیح میدهد تا به تصور خویش آتش افروخته از خشم تودهها را تخفیف دهد. چهره در هم رفته و دیدههای گریان شاه جلاد، عمق اندوه دیکتاتور را از گریز، نشان میدهد، علیرغم اینکه خود سخن از بازگشت به وطن میراند. فرار دیکتاتور گرچه با غایت و نهایت آرمانهای مردم ستمدیده فاصلهای بسیار داشت اما در حکم یک پیروزی مرحلهای، خود، شادیزا و غرورآفرین بود.[۷۸]
از واقعههای بسیار مهم دوران حکومت شاهپور بختیار، مسافرت شاه به خارج از کشور و بازگشت امام خمینی پس از ۱۵ سال تبعید به ترکیه، عراق و پاریس بود که باعث دگرگونیهای مهمی در تاریخ ایران شد. از زمان حکومت شریفامامی گاهگاهی شعارهایی علیه شاه داده میشد؛ ولی در دوران حکومت ازهاری بهویژه در تظاهرات تاسوعا و عاشورا بیشتر شعارها علیه رژیم سلطنت پهلوی بود. شدتگرفتن بیماری محمدرضا در این مدت، روحیۀ او را بسیار ضعیف کرده بود. بیماری کشنده سرطان، تظاهرات دامنهدار مخالفان در سراسر کشور، مطالب رسانههای گروهی در داخل و خارج، حمله همهجانبه به شاه، فرار سربازان و نظامیان از پادگانها، پیوستن گروههایی از طرفداران شاهنشاه به مخالفان و به طور کلی، آشفتگی در همه امور کشور، سبب شد که او از هر سو وضع خود را متزلزل و حتی جان خود را در خطر ببیند؛ در نتیجه، درصدد برآمد، نمای حکومتی را با روی کار آوردن یکی از شخصیتهای مخالف، سر و سامانی بدهد و پس از انجام کار و تشریفات حکومت بختیار، کشور را ترک کند.[۷۹]
شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» چنین مینویسد: «قرار شد شهبانو و من پس از اینکه بختیار از مجلسین رای اعتماد گرفت، برای چند هفته استراحت، کشور را ترک کنیم. آخرین روزهای اقامت در تهران، سخت نگران بودم. آرزو داشتم سفر من موجب پیدایش آرامش و تسکین تشنجات شود. امیدوار بودم، بخت با شاهپور بختیار یاری کند و بتواند وطن را از ویرانی و نابودی نجات دهد.» به هرحال، با سفر بیبازگشت شاه، بسیاری معتقد بودند که رژیم از همان روز سقوط کرد.[۸۰] مقصد نهاییِ محمدرضا در اینسفر، آمریکا بود؛ زیرا آمریکاییها در آن هنگام، متعهد شده بودند، شاه را در آمریکا بپذیرند. محل اقامت او در کالیفرنیا نیز از قبل پیشبینی شده بود؛ ولی وی پس از توقفی کوتاه در «اسوان مصر» دعوتی از ملکحسن دوم، پادشاه مراکش دریافت کرد. شاه تا ده روز پس از پیروزی انقلاب ایران و سقوط رژیم سلطنتی، همچنان در تردید و سرگردانی بود؛ اما مجبور شد دعوت همتای مراکشیاش را بپذیرد. خانواده پهلوی، چند هفتهای در آنجا ماندند تا اینکه به دنبال بیمیلی پادشاه مراکش به ادامه توقف در آن کشور، بسیار مؤدبانه و غیرمستقیم به او ابلاغ شد که باید آنجا را ترک کند.[۸۱]
در ملاقاتهایی که نمایندگان شاه با آمریکاییها داشتند، درخواست او را برای اقامت در آنجا به اطلاع آنها رساندند؛ ولی این درخواستها هنگامی به واشنگتن رسید که به دنبال اشغال سفارت آمریکا در تهران، تردیدهایی درباره پذیرفتن وی در آنجا به وجود آمده بود.
در این میان، اردشیر زاهدی، سفیر سابق ایالات متحده در ایران با ملاقاتهایی با مشاور امنیت ملی آمریکا از او خواست، سفر محمدرضا به آن کشور را بپذیرد. کارتر با عصبانیت گفته بود که او نمیتواند ببیند شاه در آمریکا مشغول بازی تنیس است؛ در حالی که جان اتباع آمریکایی به خاطر او به خطر افتاده است! در بازۀ زمانی اسفند ۵۷ ش تا ۱۰ فروردین ۵۸ شاهنشاه و اطرافیان او برای یافتن پناهگاهی در اروپا یا خاورمیانه تلاش کردند؛ ولی هیچ کشوری، تقاضای آنها را نپذیرفت؛ از جمله این کشورها سوئیس، انگلستان و فرانسه بود. اردن نیز این درخواست را نپذیرفت با آنکه از حمایتهای مالی و غیر مالی ایران بهرهمند شده بود.[۸۲] سرانجام در روزهای نخست فروردین، دوستان آمریکایی شاه، راکفلر و کیسینجر، «جزایر باهاماس» را که در غرب اقیانوس اطلس در فاصلهای نه چندان دور از سواحل فلوریدای آمریکا قرار گرفته است، برای اقامت موقت وی در نظر گرفتند. شاه و خانواده او در ۱۰ فروردین از مراکش، عازم باهاماس شدند. وقتی او ایران را ترک میکرد، تصورش این بود که پس از معالجه، بار دیگر به سلطنت ادامه میدهد. وقتی هم با حالت یاس و ناراحتی از مراکش به باهاماس رفت، گمان میکرد در آن گوشه جهان که به «بهشت دنیا» شهرت یافت، قدری آرامش خواهد یافت. وی سرانجام با ناامیدی از مراکش به باهاماس رفت. فرح در یک مصاحبه درباره باهاماس درباره اوضاع محمدرضا و خانوادهاش اینگونه گفته بود: «گاهی میاندیشم که دنیا طوری با ما رفتار میکند که گویی بزرگترین جنایتکاران روی زمین هستیم.» [۸۳]
برای خانواده سلطنتی سابق ایران، جزیرۀ کوچک باهاماس که صدها هزار جهانگرد برای کامجویی از زندگی به آنجا میروند، نشانهای از شادی نداشت؛ زیرا آنها در ویلایی که بهصورت یک قلعۀ جنگی درآمده بود، زندگی میکردند. فرح نیز به زنی نگران و وحشتزده تبدیل شده بود؛ زیرا او یکی از سی زن خاندان سلطنت بود که در ایران به شکل غیابی، به اعدام محکوم شده بود. ماموران تا دندان مسلح آمریکایی، خانواده محمدرضا را مراقبت میکردند و همراه آنان در حرکت بودند. شاه در باهاماس به فکر اقامت در انگلیس نیز افتاد. او در آنجا یک ملک شخصی داشت؛ البته درخواست رسمی نکرد؛ اما دوستان او پیگیر این پذیرش بودند که شایعاتی درباره مخالفت ملکه الیزابت شنیده شد. با روی کار آمدن «تاچر» از حزب محافظهکار در انتخابات مجلس، امیدهایی برای مسافرت شاه به وجود آمده بود؛ اما تاچر با قول مساعد، قبل از انتخابات به محمدرضا گفت که آمدن او به انگلیس به سه دلیل با مشکلاتی مواجه است:
از نظر امنیتی، حفظ شاه در انگلیس با وجود بیست هزار ایرانی عصبانی، دشوار است.
از نظر اقتصادی اگر وی وارد ایران شود، دولت جدید، تمام روابط اقتصادی را با انگلیس قطع خواهد کرد؛ درنتیجه، بیکاری در انگلیس، زیادتر خواهد شد.
ممکن است اعضای سفارت انگلیس به گروگان گرفته شوند.
وی از این برخورد انگلیس، شوکه شد و بعدها گفته بود: «باورکردنی نیست که بعد از آنچه من برای دوستان انگلیسیام انجام دادهام، آنها این طور صحبت کنند.» [۸۴]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی
ادامه مطلب را ببينيد
«انور سادات» با تقاضای شاه در مصر موافق بود؛ ولی کارتر نمیخواست مشکلات انورسادات و یا خاورمیانه بیشتر بشود. بر اثر فشار راکفلر و کیسینجر، دعوت دیگری هم از پاناما رسید. راکفلر سعی کرد او به اتریش برود؛ اما صدراعظم اتریش، هرگز پاسخ منفی نداد؛ اما مشکلات امنیتی را یادآور میشد. شاه که رئیس جمهور مکزیک را به خوبی میشناخت فکر کرد بهترین کشور برای اقامتش مکزیک است؛ از اینرو اردشیر زاهدی و جهانبینی به مکزیک رفتند. زاهدی برای خانواده سلطنتی، ویلایی آماده کرد و محمدرضا و خانوادهاش در راه تبعید، با یک جت اجارهای به چهارمین کشور وارد شدند. بیماری شاهنشاه از وقتی که همراه فرح و همراهانش وارد مکزیک شد، شدت یافت و او دریافت که این بیماری کشنده که وی را رنج میدهد، سرطان غدد لنفاوی است و حتی پزشکان به صراحت گفتند که عمرش طولانی نخواهد بود. وقتی پزشکان اعلام کردند که امکان جراحی در مکزیک نیست و او باید حتماً به آمریکا برود، دوستانش از جمله «نیکسون» کوشیدند تا کارتر را به رفتن وی به آمریکا راضی کنند. سرانجام شاه به آمریکا رفت و زمانی که در بیمارستان نیویورک بستری بود، تظاهرات بیست و چهار ساعته جلوی بیمارستان، علیه او ادامه داشت. محمدرضا از نزدیکی روزنامهنگاران و دیدن تظاهرکنندگان ناراحت میشد؛ به همین دلیل، زمینههایی فراهم شد که از یکی از درهای مخصوص بیمارستان خارج شود که تظاهرکنندگان و روزنامهگاران در آنجا نبودند. میلیونها آمریکایی، حضور شاه را در آمریکا عامل اصلی گروگانگیری میدانستند. خود وی هم به کارتر پیغام داد که اگر دست خودش بود، همین امروز آنجا را ترک میگفت؛ ولی پزشکانش میگفتند در وضعی نیست که سفر کند.[۸۵] چون مکزیک قبول کرده بود او به آن کشور بازگردد، مقدمات کار فراهم میشد که دوست مکزیکی پیغام داد برای قبول شاه، آمادگی ندارد. به دنبال این رویداد، کارتر دستور داد که اعلیحضرت، بیدرنگ به تگزاس و «پایگاه هوایی مکلند» منتقل شود.[۸۶]
سرانجام کوشش کارتر برای رهایی محترمانه از بنبست حضور شاه در خاک کشورش در ظاهر به نتیجۀ مطلوب رسید و پس از مذاکرات بسیار «ژنرال توریخوس» فرمانده نیروهای مسلح پاناما ورود او را پذیرفت. دولت پاناما از آغاز سقوط محمدرضا، از وی به طور رسمی دعوت کرده بود به عنوان پناهنده در آن کشور اقامت کند. شاهنشاه، حتی به خود، زحمت پاسخگفتن به این پیشنهاد را نداده بود؛ ولی روزگار به او اجازه نداد که خود تصمیم بگیرد و خود انتخاب کند.[۸۷] روز ۱۵ دسامبر، شاه و خانوادهاش با بالگرد به «جزیره کوانتادورا» در پاناما فرستاده شدند؛ اما محمدرضا تصمیم گرفت از پاناما برود؛ زیرا شاهد بود آمریکاییها و پاناماییها با رهبران جمهوری اسلامی بر سر جان او معامله میکنند.
در این هنگام، انورسادات از شاه دعوت کرد تا برای معالجه و سکونت به مصر بیاید. او پیشتر به محمدرضا گفته بود که برای معالجه میتواند از بهترین پزشکان دنیا در مصر بهرهمند شود و نیازی به سفر به ماورای اقیانوسها نیست. در فرودگاه قاهره، انورسادات، همراه همسرش جهانسادات به استقبال آمده بودند و از آنجا به «قصر قبه» رفتند.
پزشکان مصری پس از معاینه گفتند که حال او وخیم است و باید عمل جراحی صورت بگیرد. سرانجام، پزشکان آنجا با کمک پزشکان فرانسوی، وی را جراحی کردند و پس از آن، اعلام کردند سرطان به دیگر اعضای بدنش سرایت کرده است. «دکتر کین» آمریکایی نیز گفت که شاه بهزودی خواهد مرد. وی به فرح گفته بود نباید به تلاشهای ناخواسته برای زندگی او دست بزنند و بگذارند وی راحت بمیرد. محمدرضا چند روز بعد به اغما فرو رفت. روشن بود که در آستانه مرگ قرار گرفته است و سرانجام در ساعت ده صبح ۲۷ ژوییه ۱۹۸۰م دارفانی را وداع گفت.[۸۸]
آوارگی او ۱۸ماه طول کشید: ۱۰ هفته در مراکش، ۱۱ هفته در باهاماس، ۱۷ هفته در مکزیک، ۱۰ هفته در آمریکا برای معالجه، مدت کوتاهی هم در پاناما و سرانجام در مصر.[۸۹]
محمدرضا پهلوی پس از اوجگیری انقلاب مردم ایران، در ۲۶ دی ۱۳۵۷، ایران را ترک کرد و در واقع گریخت. او در حالیکه بهشدت بیمار بود، حدود یکسالوششماه در سفر به کشورهای مختلف مانند مصر، مراکش، باهاما، آمریکا و مکزیک سرگردان بود و سرانجام در ۵/۵/۱۳۵۹ در سن ۶۱سالگی درگذشت و در مسجد الرفاعی قاهره به خاک سپرده شد .
محمدرضا پهلوی پس از خروج از کشور در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به مصر رفت و در اسوان مورد استقبال رسمی انور سادات، رئیسجمهور مصر قرار گرفت.[۱۵۳] سپس از ۲ بهمن مدتی را در مراکش مهمان ملک حسن دوم پادشاه این کشور بود.[۱۵۴] با فشار دولت انقلابی ایران و ملاحظات سیاسی دولت مراکش، او مجبور به ترک مراکش شد و در ۱۰ فروردین ۱۳۵۸ به باهاما رفت[۱۵۵] که برای مدت موقتی به او روادید گردشگری داده بود. تلاشهای او برای گرفتن پناهندگی سیاسی از انگلستان بینتیجه ماند. با پایان یافتن روادید باهاما، او توانست در ۲۰ خرداد به مکزیک برود.[۱۵۶] بیماری او در مکزیک هر روز شدت مییافت اما او بیماری واقعی خود را از پزشکان مکزیکی پنهان میکرد. هرچند پزشک مخصوص او که از پاریس میآمد او را تحت شیمیدرمانی قرار میداد، پزشکان مکزیکی او را برای مالاریا درمان میکردند.[۱۵۷] با شدت یافتن بیماری، برخلاف میل دولتمردان آمریکا او توانست اجازهٔ ورود به آمریکا بیابد. او در ۳۰ مهر به آمریکا رفت[۱۵۸] و برای درمان پزشکی در بیمارستان نیویورک بستری شد. او همچنین چند بار مجبور شد به صورت پنهانی به مرکز سرطان مموریال اسلون-کترینگ برود. محمدرضا پهلوی پس از خروج از بیمارستان، نخست در ۱۱ آذر به مرکز پزشکی ویلفورد هال در پایگاه نیروی هوایی لاکلند در تگزاس،[۱۵۹] سپس در ۲۴ آذر به پاناما[۱۶۰] و در ۳ فروردین ۱۳۵۹ (۲۳ مارس ۱۹۸۰) به مصر رفت[۱۶۱] و دستِآخر انور سادات به او پناهندگی داد.[۱۶۲] مدت کوتاهی پس از ورود وی به مصر، پزشکان معالج طحال او را خارج کردند. سرطان او در وضع پیشرفتهای بود و پایان کار وی نزدیک بود. سرانجام در ساعت ۹:۴۵ دقیقه روز ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی، محمدرضا پهلوی در ۶۰ سالگی در قاهره درگذشت. سید طالب رفاعی، روحانی شیعه عراقی و از مؤسسان حزب الدعوه اسلامی عراق بر او نماز گزارد.[۱۶۳] پیکر وی در یک مراسم خاکسپاری بسیار باشکوه و رسمی، در مسجد الرفاعی قاهره خاکسپاری شد و در آن مسجد به امانت گذاشته شد.[۱۶۴][۱۶۵] در مراسم تشییع جنازه شاه، تاجالملوک (مادر شاه) و شمس (خواهر شاه) حضور نداشتند. شمس در کنار مادرش مانده بود تا مرگ شاه را متوجه نشود؛ به همین دلیل نتوانست در مراسم تشییع برادرش حضور یابد.[۱۶۶] علاوه بر اعضای خانواده پهلوی، انور سادات رئیسجمهور وقت مصر، ریچارد نیکسون رئیسجمهور سابق آمریکا، کنستانتین دوم پادشاه سابق یونان، ژنرال مولای حفیظ علوی رئیس مراسمات و افتخارات سلطنتی مراکش به عنوان نماینده پادشاه حسن دوم مراکش و همچنین آلفرد آترتون سفیر آمریکا، سر مایکل اسکات ویر سفیر بریتانیا، ژاک آندرانی سفیر فرانسه، توشیو یامازاکی سفیر ژاپن، پیر هاتون سفیر استرالیا و الیاهو بن الیسار سفیر اسرائیل در مصر نیز در مراسم خاکسپاری شاه ایران شرکت کردند.[۱۶۷][۱۶۸][۱۶۹]
"حمیدرضا پهلوی" هفتمین پسر و یازدهمین فرزند (آخرین فرزند) رضا شاه بود که در 13 تیر 1311 به دنیا آمد. مادرش عصمت الملوک دولتشاهی بود. حمیدرضا پهلوی پس از به قدرت رسیدن برادرش، به ایران بازگشت و تحصیل خود را در ایران گذراند
11برادر و خواهر محمدرضا پهلوی چه سرنوشتی پیدا کردند؟
رضاخان 11 و به روایتی12 فرزند داشت که نخستین پسرش ، محمدرضا بعد از او به سلطنت رسید. محمدرضا پس از فرار از ایران و سقوط رژیمش،به سرعت تنها شد و سران رژیمهای مصر و اردن و مغرب و مقامات امریکا دست از حمایتش برداشتند. او در سال 1359به دنبال گذراندن دوره سخت بیماری سرطان، دهها میلیارد سرمایه هایی را که از ایران برده بودبرای خانواده اش باقی گذاشت. سرنوشت دیگر برادران وخواهران تنی و ناتنی محمدرضا نیز خالی از عبرت نیست.
سرگذشت فرزندان پهلوی چه شد؟
خاندان پهلوی؛ رکورددار فرارهای خفت بار/ دودمانی که مرگ به سراغ هیچکدام از آنها در ایران نیامد!
پهلویها تنها دودمانی در تاریخ ایران هستند که مرگ به سراغ هیچکدام از آنها در ایران نیامد؛ رضاشاه پس از فرار از تهران و تبعید به موریس و ژوهانسبورگ در چهارم مرداد 1323 و در غربت فوت کرد و پیکرش را سالها در مصر به امانت گذاشتند، چون به دلیل شرایط کشور و تازه بودن داغهایی که بر دل مردم گذاشته بود، نمیتوانستند او را به ایران منتقل کنند.
فرجام محمدرضا پهلوی هم، بهتر از پدرش نبود. او هم بعد از فرار در 26 دیماه سال 1357، یعنی 43 سال پیش در چنین روزی، مدتها آواره این کشور و آن کشور بود و درنهایت، روز پنجم مرداد سال 1359، درست یک روز بعد از سی و ششمین سالگرد فوت پدرش، تسلیم مرگ شد؛ آن هم در کشور مصر. اینکه چرا پدر و پسر، نتوانستند در زادگاه خودشان بمیرند، یکی از آن عبرتهای بزرگ تاریخ است. دودمان پهلوی طی 53 سال حکومت، هرگز نتوانست موقعیت خود را در کشور تثبیت کند؛ عوامل متعددی باعث این مسئله بود؛ آنها از همان ابتدا، برای تحکیم پایههای قدرتشان به خارجیها نیاز داشتند. ابتدا بریتانیا و بعد ایالات متحده، به عنوان حامی تاج و تخت به داد رضاشاه و محمدرضا رسیدند؛ به دیگر سخن، چیزی که پدر و پسر را بر سر قدرت نگهمیداشت، همین وابستگیها بود. به همین دلیل، وقتی با بنبستی جدی در روند حاکمیتشان روبهرو میشدند، ترجیح میدادند که از مهلکه بگریزند، چون در ایران جایی برای تکیهکردن و حمایت گرفتن برای پهلویها وجود نداشت. نشانه بارز این رویکرد را میتوان در سه برهه تاریخی و در سه فرار مشهور آنها مشاهده کرد؛ شهریور 1320، مرداد 1332 و دی 1357؛ در دوره حاکمیت رژیم پهلوی، سران آن به طور متوسط هر 17 سال یکبار، از کشور فرار میکردند!
فرجام خاندان پهلوی چه شد؟
از سرنوشت شاه همه باخبرند. حکایت آوارگی و سپس مرگ در دوم مرداد ۱۳۵۹. اما بر سر دیگر پهلوی ها چه آمد؟ فرجام برادران، خواهران، همسران و دختران محمدرضا شاه چه شد؟
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: محمدرضا و رضاشاه پهلوی
ادامه مطلب را ببينيد
روزِ میلادِ امیرِ مؤمنان است - روزِ شادی از برایِ شیعیان است
بهرِ میلادش چه جایی شد مهیا؟ - بهترین جا، از زمین تا عرشِ اعلا!
بهترین جا از زمینها تا سماوات - هست آن بیتِ خدا وَ فیهِ آیات
یِک از آن آیات باشد نورِ یزدان - آنکه باشد حرفِ اوتالیِ قرآن
هست او مولا علی قرآنِ ناطق - بنده یِ یکتایِ حق توحیدِ صادق
فاطمه بنتِ اسد که بود حامل - از شکافِ بیتِ حق گردید داخل
چونکه او بُد بنده یِ حق وَ مَعَ اللّه - وضعِ حملش شد درونِ بیتِ اَللّه
چونکه داشت او، در رَحِم، یک حقِّ مُطلَق- شُد سه روز او میهمانِ خانه یِ حق
شد پذیرایی از او وَ زاده یِ او - گشت حوری وَ مَلَک دِلداده یِ او
مردمِ مَکَّه تمامی مات و حیران - در تَحَیُّر جملگی از کارِ یزدان
اهلِ مکّه جمله گرمِ گفتگویند - جملگی از یکدگر در پرس و جویند
فاطمه در کعبه رفت اکنون ز دیوار - او درونِ کعبه دارد رازِ بسیار
او درونِ کعبه مهمانِ حبیب است؟ - او درونِ کعبه زاید؟ این عجیب است!
آری او مهمانِ صاحب خانه باشد - نزدِ حق او مهتر و فرزانه باشد
ناگهان دیدند اَندر روز سِوُّم - مام و نوزادش برون شُد بی تَکَلُّم
روزِ سِوُّم شد مُرَخَّص طفل و مامَش - حوریان صف بسته اندر اِحتِرامش
یک ندایی آمَدَش از سویِ جَبّار - شُد علی نامش، برو این نام بگذار
گشت شایع، که علی مولودِ کعبه است - یعنی اینکه، بودِ او با بودِ کعبه است
او که در بیتِ خدا آمد بِدنیا - شد قَسیم الجنةِ و النّارِ فردا
هست امامِ ما علی رغمِ حسودان - دشمنِ او هست مُلحق با یهودان
چون ولایَش اَعظمِ طاعات باشد - مُنکرِ او شَرِّ مخلوقات باشد
هر کسی داخل شَوَد در حِصنِ حیدر- باقری اِیمن شَوَد در روزِ محشر
سروده شده روز میلاد امام علی علیه السلام زمستان 1401
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع
ادامه مطلب را ببينيد
از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز
از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز 1
از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز 2
از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز 3
از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز 4
از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز 5
از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز 6
از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز 7
از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز 8
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: از حضرت آدم تا خاتم و تا امروز
ادامه مطلب را ببينيد
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 1
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 2
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 3
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 4
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 5
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 6
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 7
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 8
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 9
امام علی علیه السلام ازولادت تاشهادت 10
پدرانگی امیرمؤمنان(ع) برای مسلمانان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع
ادامه مطلب را ببينيد
ولادت امام علی علیه السلام
ولادت امام علی علیهالسلام در سیزدهم رجب سال ۳۰ عام الفیل رخ داده است. بنا به نقل علمای شیعه و بسیاری از اهل سنت، ولادت آن حضرت در خانه خدا (کعبه) اتفاق افتاده است. این جریان از اختصاصات آن حضرت بوده و در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است.
حضرت علی (علیهالسّلام) در سیزده رجب سال سیام عام الفیل در خانه کعبه متولد شد.[۱]
نام مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت،
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) ملقب به امیرالمؤمنین، امام اول شیعیان، پسر عمو و داماد حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)، همسر حضرت زهرا (علیهاالسلام) و پدر امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) است. آن حضرت اولین مردی است که به پیامبر اسلام ایمان آورد و از سوی پیامبر به صورت اختصاصی لقب امیرالمؤمنین را داشت. پیامبر اکرم حضرت علی را به دستور خدا در غدیر خم به عنوان جانشین خود تعیین نمود و از مردم برای او بیعت گرفت.
ولادت امام علی علیهالسلام در کعبه
تولد حضرت علی علیه السلام در سیزدهم رجب سال ۳۰ عام الفیل، در شهر مکه معظمه و در داخل خانه خدا (کعبه) واقع گردید. تولد در خانه کعبه، فضیلتی ویژه حضرت علی علیهالسلام است و خدای متعال تنها وی را به چنین امتیازی کرامت نمود. نه پیش از او و نه پس از او، برای هیچ کسی چنین فضیلتی پدید نیامده است.[۵]
داستان ولادت آن حضرت در برخی منابع چنین آمده است: «روزی عباس بن عبدالمطلب با یزید بن قعنب و با گروهی از بنی هاشم و جماعتی از قبیله بنی العزی در برابر خانه کعبه نشسته بودند. ناگاه فاطمه بنت اسد به مسجد درآمد، در حالی که به علی (علیهالسلام)، نُه ماه آبستن بود و او را درد زائیدن گرفته بود. پس در برابر خانه کعبه ایستاد و نظر به آسمان افکند و گفت: "پروردگارا! من ایمان آوردهام به تو و به هر پیامبر و رسولی که فرستادهای و به هر کتابی که نازل گردانیدهای و تصدیق کردهام به گفتههای جدم حضرت ابراهیم (علیهالسلام) که خانه کعبه را بنا کرده است، پس درخواست میکنم از تو به حق این خانه و به حق آن کسی که این خانه را بنا کرده است و به حق این فرزندی که در شکم من است -و با من سخن میگوید و به سخن گفتن خود مونس من گردیده است و یقین دارم که او یکی از آیات جلال و عظمت تو است- که آسان کنی بر من ولادت او را". عباس و یزید بن قعنب گفتند که چون فاطمه از این دعا فارغ شد، دیدیم که دیوار عقب خانه شکافته شد. فاطمه از آن رخنه داخل شد و از دیدههای ما پنهان گردید، پس شکاف دیوار به اذن خدا به هم پیوست و ما چون خواستیم در خانه را بگشاییم چندان که سعی کردیم، در گشوده نشد. دانستیم که این امر از جانب خدا واقع شده و فاطمه سه روز در اندرون کعبه ماند. اهل مکه در کوچهها و بازارها این قضیه را نقل میکردند و زنها این حکایت را یاد میکردند و تعجب مینمودند. تا روز چهارم رسید، پس همان موضع از دیوار کعبه که شکافته شده بود، دیگر باره شکافته شد، فاطمه بنت اسد بیرون آمد و فرزند خود علی بن ابیطالب را در دست خویش داشت و میگفت: "ای گروه مردم! به درستی که حق تعالی برگزید مرا از میان خلق خود و فضیلت داد مرا بر زنان برگزیده که پیش از من بودهاند. زیرا که حق تعالی برگزید آسیه دختر مزاحم را و او عبادت کرد حق تعالی را پنهان در موضعی که عبادت خدا در آنجا سزاوار نبود مگر در حال ضرورت، یعنی خانه فرعون. و مریم دختر عمران را حق تعالی برگزید و ولادت حضرت عیسی علیهالسلام را بر او آسان گردانید و در بیابان درخت خشک را جنباند و رطب تازه از برای او از آن درخت فرو ریخت. و حق تعالی مرا بر هر دو فضیلت داد و همچنین بر جمیع زنان عالمیان که پیش از من گذشتهاند. زیرا که من فرزندی آوردهام در میان خانه برگزیده او و سه روز در آن خانه محترم ماندم و از میوهها و طعامهای بهشتی تناول کردم و چون خواستم که بیرون آیم در هنگامی که فرزند برگزیده من بر روی دست من بود، هاتفی از غیب مرا ندا کرد که: ای فاطمه! این فرزند بزرگوار را "علی" نام کن، به درستی که منم خداوند علی أعلی و او را آفریدهام از قدرت و عزت و جلال خود و بهره کامل از عدالت خویش به او بخشیدم و نام او را از نام مقدس خود اشتقاق نمودهام و او را به آداب خجسته خود تأدیب نمودهام و امور خود را به او تفویض کردهام و او را به علوم پنهان خود مطلع کردهام و در خانه محترم من متولد شده است و او اول کسی است که اذان خواهد گفت بر روی خانه من و بتها را خواهد شکست و آنها را از بالای کعبه به زیر خواهد انداخت و مرا به عظمت و مجد و بزرگواری و یگانگی یاد خواهد کرد و اوست امام و پیشوا بعد از حبیب من و برگزیده از جمیع خلق من محمد (صلی الله علیه وآله) که رسول من است و او وصی او خواهد بود. خوشا حال کسی که او را دوست دارد و یاری کند او را و وای بر حال کسی که فرمان او نبرد و یاری او نکند و انکار حق او نماید".».[۶]
مسعودی «روی ان فاطمة بنت اسد لما حملت ب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کانت تطوف بالبیت فجاءها المخاض و هی فی الطواف فلما اشتد بها دخلت الکعبة فولدته فی جوف البیت.»
روایت شده که فاطمه بنت اسد در آن موقعی که به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حامله بود، طواف کعبه میکرد که درد زائیدن او را فرا گرفت، همینکه درد زائیدنش شدت یافت داخل خانه کعبه شد و علی بن ابی طالب (علیهالسلام) را در میان خانه کعبه به دنیا آورد.[۲۰]
عتاب بن اسید «رُوِیَ عَنْ عَتَّابِ بْنِ اُسَیْدٍ اَنَّهُ قَالَ: وُلِدَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسلام) بِمَکَّةَ فِی بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ لِثَلَاثَ عَشْرَةَ لَیْلَةً خَلَتْ مِنْ رَجَب.»
از عتاب بن اسید روایت شد که گفت: علی بن ابی طالب (علیهالسلام) در مکه، در خانه خدا و در روز جمعه، در سیزدهم ماه رجب، تولد یافت.[۱۹]
«عن الصادق (علیهالسلام) ان فاطمة ابنة اسد قالت لما حملت بعلی رآنی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بعد اربعة اشهر فقال ان معک حملا یا اماه قلت نعم قال ان ولدتیه ذکرا فهبیه لی اشدد به ازری واشرکه فی امری فسمعه ابو طالب...»
امام صادق (علیهالسلام): فاطمه بنت اسد گفت: آنگاه که به علی (علیهالسلام) حامله شدم، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بعد از چهار ماه مرا دید و به من فرمود: ای مادر همانا حَملی با توست. گفتم: بله. فرمود: اگر فرزندت پسر بود او را به من ببخش تا بوسیله او پُشتم را محکم کنم و او را شریک در کارم کنم. ابوطالب این سخن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را شنید و گفت: ای عزیز من، همانا من غلام تو و فاطمه بنت اسد کنیز توست. اگر فرزند او پسر یا دختر بود برای توست. آنگاه که مدت حمل تمام شد دور کعبه سه بار طواف کردم ناگاه مرا درد زایمان گرفت در این هنگام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به سوی من آمد و گفت: چه شد که چهرهات را متغیر میبینم؟ گفتم: درد زایمانم گرفت. فرمود: آیا از طواف فارغ شدی؟ گفتم: نه. فرمود: طواف کن اگر پیشامدی رُخ داد که نمیتوانی تحمل کنی داخل کعبه شو که همانا محل پوشش الهی است آنگاه که در دور هفتم بودم و درد باردارییم بالا گرفت داخل کعبه شدم و زمانی که در مقابل سنگ قرمز (داخل کعبه) قرار گرفتم علی (علیهالسلام) را به دنیا آوردم در حالی که به سجده افتاد و شنیدم که میگفت: سبحانک سبحانک.[۱۸]
از سخن حاکم نیشابوری، حدیثشناس برجسته اهلسنت به خوبی این نکته برمیآید که گزارشهای ولادت امام علی (علیهالسلام) در کعبه، از کثرت فوقالعادهای برخوردار و برترین اعتبار ممکن یک حدیث یعنی تواتر را داراست. متن کلام او چنین است: «فقد تواترت الاخبار ان فاطمة بنت اسد ولدت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کرم الله وجهه فی جوف الکعبة.» روایات متواتری وارد شده که فاطمه بنت اسد امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (کرماللهوجهه) را در داخل کعبه به دنیا آورد.[۱] همین ادعا را برخی دانشمندان متاخر امامی هم مطرح نمودند. [۲]
امام علی این گزارش را طبری امامی و حسین بن عبدالوهاب با سلسله سند (علم حدیث)|سند، از طریق میثم تمار نقل کردند. بر پایه این گزارش سعید بن فضل در میان جمعیتی که امام علی (علیهالسلام) هم در آن حضور داشت در سخنانی که بیانگر فضائل آن حضرت از جمله ولادت ایشان در خانه خدا است، آغاز به سخن میکند در میان آن جمعیت کسی حرف او را رد نکرد. امام علی (علیهالسلام) هم سخن او را تایید نمود و فرمود: ای سعید بن فضل آنچه گفتی من هستم. متن روایت به قرار ذیل است: «...عن ابی جعفر میثم التمار قال: کنت بین یدی مولای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اذ دخل علینا من الباب رجل مشذب علیه قباء ادکن... وقال: ایکم المجتبی فی الشجاعةایکم المولود فی الحرم... فقال امیرالمؤمنین علیه السلام: انا یا سعد بن الفضل بن الربیع بن مدرکة...» میثم تمار گوید: روزی در کوفه در محضر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نشسته بودم که ناگهان مرد بلندقامت با قبای خز تیرهرنگ بر تن وارد شد و گفت: کدام یک از شما در شجاعت برگزیده است. کدام یک از شما در کعبه دیده به جهان گشود؟... علی (علیهالسلام) سرش را بلند کرد و فرمود: ای سعید بن فضل بن ربیع بن مدرکه آنچه گفتی من هستم...[۷] [۸]
یزید بن قعنب این طریق مربوط به یزید بن قعنب یکی از شاهدان عینی است. مطابق این گزارش، دیوار کعبه شکافته شد، فاطمه بنت اسد (سلاماللهعلیها) بدان وارد گشته، مدت چند روز در آن توقف نمود سرانجام آن حضرت تولد یافت. مادر امام علی (علیهالسلام) پس از شادمانی بسیار از این رخداد، نامگذاری فرزندش را دستوری از طرف خداوند میداند که به همراه بیان پارهای از فضائل آن حضرت، توسط پیکی از غیب به وی اعلام گشت. شیخ صدوق در سه کتاب معروف خویش با ذکر سلسله راویان این چنین انعکاس داده است: «...قَالَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ کُنْتُ جَالِساً مَعَ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ فَرِیقٍ مِنْ عَبْدِ الْعُزَّی بِاِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ اِذْ اَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَسَدٍ اُمُّ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام) وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِهِ لِتِسْعَةِ اَشْهُرٍ وَ قَدْ اَخَذَهَا الطَّلْقُ...» یزید بن قعنب گوید من با عباس بن عبدالمطلب و جمعی از عبدالعزی برابر خانه کعبه نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد که نه ماه به امام علی (علیهالسلام) آبستن بود آمد و درد زائیدن داشت گفت خدایا من به تو و بدانچه از نزد تو آمده است از رسولان و کتابها، ایمان دارم و به سخن جدم ابراهیم خلیل تصدیق دارم و او است که این بیت عتیق را ساخت. به حق آنکه این خانه را ساخته و به حق مولودی که در شکم من است ولادت را بر من آسان کن. یزید بن قعنب گوید به چشم خود دیدیم که خانه از پشت شکافت و فاطمه به درون آن رفت و از دیده ما نهان شد و دیوار به هم آمد خواستیم قفل در خانه را بگشائیم، گشوده نشد. در این هنگام دانستیم که این امر از طرف خدای (عزّوجلّ) است. پس از چهار روز بیرون آمد در حالی که علی (علیهالسلام) را در دست داشت. سپس گفت من بر همه زنان گذشته فضیلت دارم زیرا آسیه بنت مزاحم خدا را پنهانی پرستید در آنجا که خوب نبود پرستش خدا جز از روی ناچاری و مریم بنت عمران نخل خشک را بدست خود جنبانید تا از آن خرمای تازه چید و خورد و من در خانه محترم خدا وارد شدم و از میوه بهشت و بار و برگش خوردم و چون خواستم بیرون آیم یک هاتفی آواز داد ای فاطمه نامش را علی بگذار که او علی است و خدای اعلی میفرماید من نام او را از نام خود گرفتم و به ادب خود تادیبش نمودم و غامض علم خود را به او آموختم و اوست که بتها را در خانه من میشکند و اوست که در بام خانهام اذان میگوید و مرا تقدیس و تمجید میکند. خوشا بر کسی که او را دوست دارد و فرمان از او بردارد و وای بر کسی که او را دشمن دارد و از او نافرمانی کند.[۹] [۱۰] [۱۱]
لازم به ذکر است صاحب کتاب بشارة المصطفی همین روایت را با اضافه یک نفر در ابتدای سند از شیخ صدوق میآورد: «اَخْبَرَنَا الرَّئِیسُ الزَّاهِدُ الْعَابِدُ الْعَالِمُ اَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحَسَنِ فِی الرَّیِّ سَنَةَ عَشَرَةٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ...»[۱۲]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع
ادامه مطلب را ببينيد
عباس بن عبدالمطلب این گزارش را شیخ طوسی با سه سند از طریق از عباس عموی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) که شاهد عینی دیگری است، انعکاس داد. لازم به ذکر است دو سند آن یعنی عایشه و انس بن مالک از راویان اهلسنت به شمار میروند. این روایت قرابت معنوی با روایت یزید بن قعنب دارد. متن گزارش به قرا ذیل است: «...کَانَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِالْمُطَّلِبِ وَ یَزِیدُ بْنُ قَعْنَبٍ جَالِسَیْنِ مَا بَیْنَ فَرِیقِ بَنِی هَاشِمٍ اِلَی فَرِیقِ عَبْدِ الْعُزَّی بِاِزَاءِ بَیْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ، اِذْ اَتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ اُمِّ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام) وَ کَانَتْ حَامِلَةً بِاَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام) لِتِسْعَةِ اَشْهُرٍفَوَقَفَتْ بِاِزَاءِ الْبَیْتِ الْحَرَامِ وَ قَدْ اَخَذَهَا الطَّلْقُ فَرَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ السَّمَاءِ...» عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب در میان گروه بنی هاشم و عبدالعزّی در مقابل بیتالله الحرام نشسته بودند هنگامی که فاطمه بنت اسد بن هاشم مادر امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آمد و در آن روز نُه ماه تمام به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حامله بود. فاطمه مقابل بیتالله الحرام ایستاد و رویش را به طرف آسمان بلند نمود و گفت: ای پروردگار من، همانا من به تو و به آنچه از نزد تو فرستاده شده ایمان دارم... پس از تو میخواهم به حق این خانه و به حق این مولودی که در شکم من است اینکه این ولادت را بر من آسان کنی. عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب گفتند: هنگامی که فاطمه بنت اسد اینگونه سخن گفت و به این حالت دعا کرد، دیدیم خانه کعبه از پشت گشوده شد (دیوار شکافته شد) و فاطمه بنت اسد در آن داخل شد و از چشمها پنهان شد، و دیوار شکافته شده به اذن خداوند به حالت اول برگشت یعنی شکاف بسته شد. بعد از آن هر کاری کردیم که در باز کنیم و بعضی از زنهای ما پیش او بروند در باز نشد. پس دانستیم که همانا آن امر بزرگی از امر خداوند بلند مرتبه است. فاطمه سه روز در خانه کعبه بود. هنگامی که بعد از سه روز از همان جایی که دیوار گشوده شده بود و فاطمه داخل شده بود، دوباره شکافته شد و فاطمه بنت اسد در حالی که علی (علیهالسلام) بر روی دستانش بود از آن خارج شد. و به مردم گفت: ای گروه مردم همانا خداوند (عزّوجلّ) از میان خلقش مرا برگزید و مرا بر زنان اختیار شده از کسانی که قبل از من بودند فضیلت و برتری داد... برای اینکه من فرزندم را در بیت عتیق به دنیا آوردم و هنگامی که اراده نمودم که از خانه کعبه با فرزندم که در آغوشم بود خارج شوم، هاتفی از غیب گفت: ای فاطمه او را علی بنام پس من علی اعلی هستم و اسم او را از اسم خودم مشتق نمودم و به تربیت خودم او را تربیت نموده و در خانه خودم او را به دنیا آوردم. او اول کسی است که بر بالای کعبه اذان میگوید و بتها را میشکند و او امام بعد از حبیب من و نبی من است.[۱۳]
امالعارة بنت عباده این گزارش را ابن مغازلی از عالمان سده پنجم اهلسنت توسط زیده بنت قریبه و او از مادرش اُمعماره که یکی دیگر از شاهدان ماجرا بود، آورد. این گزارش اگرچه در تبیین جزئیات ماجرا با گزارشهای دیگر مقداری متفاوت است اما در رابطه با ورود فاطمه بنت اسد (سلاماللهعلیها) به خانه خدا و تولد یافتن امام علی (علیهالسلام) در این مکان، با دیگر گزارشها همسو است. بر پایه این روایت، امام سجاد (علیهالسلام) این گزارش را بهترین گزارشها در این موضوع دانسته است.
اینک متن گزارش در پی میآید: «...عن محمد بن علی عن ابیه علی بن الحسین قال: کنت جالساً مع ابی و نحن زائرون قبر جدنا علیه السلام، وهناک نسوان کثیرة اذ اقبلت امراة منهن فقلت لها: من انت یرحمک الله؟ قالت: انا زیدة بنت قریبة بن العجلان من بنی ساعدة. فقلت لها: فهل عندک شیئاً تحدثینا؟...» امام سجاد (علیهالسلام) فرمود: با پدرم نشسته بودم و به زیارت پیامبر آمده بودیم در آنجا زنان زیادی بودند ناگاه زنی از آنان رو به ما کرد به او گفتم تو کیستی خدا تو را رحمت کند؟ جواب داد من زیده دختر قریبه بن عجلان از قبیله بنی ساعده هستم. به او گفتم: آیا چیزی داری به ما روایت کنی؟ گفت: آری به خدا. روایت کرد مرا مادرم امعماره دختر عباده بن نضله ساعدی که روزی در میان زنان عرب بودم که ابوطالب در حالی که محزون و دل گرفته بود، وارد شد به او گفتم: ای ابوطالب چه میشود تو را؟ گفت: فاطمه بنت اسد در حال زایمان است سپس دستش را روی صورتش گذاشت ما آنجا بودیم که ناگاه رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآلهوسلّم) وارد شد. گفت: ای عمو تو را چه میشود؟ جواب داد: فاطمه بنت اسد از شدت درد زایمان مینالد دست ابوطالب را گرفت و به همراه فاطمه به سوی کعبه آورد و در کعبه نشاند سپس به فاطمه فرمود: بنشین به نام خدا. فاطمه گفت همان موقع یک درد مرا گرفت سپس پسری پاکیزه زائیدم مثل جمال او را ندیده بودم ابوطالب نام او را «علی» گذاشت پیامبر او را برداشت تا به منزل فاطمه رساند. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمود: به خدا قسم (در خصوص ولادت علی (علیهالسلام)) هیچ چیزی نشنیدم مگر این که این از همه بهتر بود.[۱۴]
امام سجاد «رُوِیَ اَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ الْفُضَیْلِ الدَّرْوَقِیَّ عَنْ اَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع یَقُولُاِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ اَسَدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا ضَرَبَهَا الطَّلْقُ وَ هِیَ فِی الطَّوَافِ فَدَخَلَتِ الْکَعْبَةَ فَوَلَدَتْ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع فِیهَا. قال عمر بن عثمان ذکرت هذا الحدیث لسلمة بن الفضل فقال حدثنی محمد بن اسحاق عن عمه و موسی بن بشار ان علی بن ابی طالب ع ولد فی الکعبة.» از ابوحمزه ثمالی روایت شد که گفت از امام سجاد (علیهالسلام) شنیدم که فرمود: فاطمه بنت اسد را درد زایمان گرفت در حالی که مشغول طواف بود پس داخل کعبه شد و علی بن ابی طالب (علیهالسلام) را در آنجا به دنیا آورد. عمر بن عثمان گفت: این حدیث را برای سلمة بن فضل گفتم او گفت: محمد بن اسحاق از عمویش و موسی بن بشار برایم گفتند که علی بن ابی طالب (علیهالسلام) در کعبه تولد یافت.[۱۵] مولف در مقدمه کتاب میگوید: «و انا ان شاء الله افتتح لکل مجلس منها بکلام الله تعالی ثم بآثار النبی و الائمة ع محذوفة الاسانید فان الاسانید لا طائل فیها اذا کان الخبر شائعا ذائعا.» به خواست خداوند برای هر مجلس، نخست با کلامی از خداوند تعالی سپس آثار رسول خدا و ائمه (علیهمالسّلام)، با حذف اسانیدشان شروع میکنم. زیرا وقتی که خبر شیوع داشته باشد (آوردن) اسانید، فایدهای ندارد.[۱۶]
امام صادق از امام صادق (علیهالسلام) نیز دو گزارش رسیده است که در ادامه میآید: «(زیارة اخری ل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه) زَارَ بِهَا الصَّادِقُ (علیهالسلام) فِی سَابِعَ عَشَرَ رَبِیعٍ الْاَوَّلِ عِنْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ عَلَّمَهَا لِمُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِیِّ قَالَ: اِذَا اَتَیْتَ مَشْهَدَ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیهالسلام) فَاغْتَسِلْ غُسْلَالزِّیَارَةِ... وَ قُل: ... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَالِدَ الْاَئِمَّةِ... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَنْ وُلِدَ فِی الْکَعْبَة.» (زیارت دیگر برای امیرمؤمنان (علیهالسلام)) که امام صادق (علیهالسلام) در هفده ربیع الاول در هنگام طلوع خورشید، با آن (عبارات) علی (علیهالسلام) را زیارت نموده و آن را به محمد بن مسلم تعلیم نمود. فرمود: آنگاه که نزد امام (علیهالسلام) آمدی، غسل زیارت به جای آور... سپس بگو: سلام بر توای پدر امامان... سلام بر تو ای کسی که در خانه خدا تولد یافتی.[۱۷]
ولادت و نسب امام علی علیهالسلام
علی بن ابیطالب علیهالسلام در سیام عام الفیل (۱۰ سال پیش از بعثت) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب[۱] در خانه کعبه[۲] متولد شد. پدر ایشان ابوطالب عموی گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و مادرش فاطمه بنت اسد نام داشتند، که هر دو از تیره بنی هاشم از قبیله قریش در مکه بودند.[۳]
هنگامى که حضرت علی (علیه السلام) متولّد شد، مادرش فاطمه بنت اسد، او را «حیدرة» (به معنای شیر) نامید. سپس او و ابوطالب، به الهام الهى توافق کردند که وى را «على» بنامند.
فاطمه بنت اسد می گوید: «إنی دخلت بیت الله الحرام، وأکلت من ثمار الجنة وأرزاقها، فلما أردت أن أخرج هتف بی هاتف: یا فاطمة! سمّیه علیاً، فهو علیّ، والله العلی الأعلى یقول: إنی شققت اسمه من اسمی، وأدّبته بأدبی، ووقَّفته على غامض علمی، وهو الذی یکسّر الأصنام فی بیتی، وهو الذی یؤذّن فوق ظهر بیتی، ویقدسنی ویمجدنی، فطوبى لمن حبه وأطاعه، و ویل لمن عصاه وأبغضه»؛[۴] «من به درون کعبه رفتم و از میوه ها و روزى هاى بهشتى خوردم. پس چون خواستم بیرون بیایم، کسى مرا ندا داد: اى فاطمه! او را «على» بنام که او علىّ (بلند مرتبه) است و خداوندِ علىّ اعلى مى فرماید: نامش را از نام خود برگرفته ام و به ادب خود، تربیتش کرده ام و بر دشوارى هاى دانشم آگاهش کرده ام. اوست که بت ها را در خانه ام مى شکند، و اوست که بر بام خانه ام اذان مى گوید و مرا تقدیس و تمجید مى کند. پس خوشا به سعادت کسى که دوستش بدارد و اطاعتش کند، و واى بر کسى که سرپیچى اش کند و دشمنش بدارد!».
القاب و کنیهها امام علی علیهالسلام
امام علی علیه السلام، القاب و اوصاف بسیارى دارد که هر کدام، اشاره دارد به بُعدى از ابعاد والاى شخصیت ایشان دارد. بیشتر این القاب را پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) به ایشان داده بودند. برخى از این القاب چنین اند: «أمیرالمؤمنین»، «إمام المتّقین»، «قائد الغُرِّ المُحَجَّلین»، «سید المسلمین»، «سید المؤمنین»، «یعسوب المؤمنین»، «الأنزع البطین»، «أعلمُ الاُمّة»، «أقضَى الاُمّة»، «أوّلُ مَن أسلَمَ»، «أوّلُ مَن صلّى»، «خیر البشر»، «عمود الدین»، «سید العرب»، «رایة الهدى»، «باب الهدى»، «حَیدر»، «المرتضى»، «الولىّ» و «الوصىّ»[۱۳] و... .
بر اساس برخی روایات لقب «امیرالمؤمنین»، اختصاص به على علیه السلام داشته و دیگران حتی سایر امامان معصوم علیهم السلام را با این لقب نمی خوانند.[۱۴] به عنوان نمونه پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود: آن گاه که شبانه به آسمان برده شدم و میان من و پروردگارم فاصله اى جز به اندازه دو سرِ کمان یا کمتر از آن نبود، پروردگارم آنچه که باید به من وحى کند، وحى کرد و سپس فرمود: «اى محمّد! به على بن ابى طالب، امیر مؤمنان، سلام برسان، که پیش از او هیچ کس را به این نام ننامیده ام و پس از او نیز کسى را به این نام نمى نامم».[۱۵] در منابع اهل سنت نیز روایاتی وجود دارد که در آنها پیامبر او را به امیرالمؤمنین توصیف نموده است.[۱۶]
عنوان «الوصىّ» نیز، در زمان حیاتِ پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای على (علیه السلام) مشهور بود، زیرا رسول خدا در زمان حیات خود بارها ایشان را با این عنوان یاد کردند. به عنوان نمونه در روز دعوت خویشاوندان که به یوم الدار یا یوم الانذار معروف است فرمودند: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی فِیکُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا»؛ این برادر، وصی و جانشین من در میان شماست. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید».[۱۷]
همچنین امام علی (علیه السلام)، کنیههاى متعدّدى داشته که مشهورترین آنها «ابوالحسن» است.[۱۸] کنیه های دیگر ایشان، ابوالحسین، ابوالسبطین،[۱۹] ابوالریحانتین و ابوتراب می باشد. از روایات، چنین بر مى آید که کنیه «ابوتراب»، محبوب ترین کنیه نزد امام علی علیه السلام بوده و هرگاه ایشان را با آن مى خوانده اند، شادمان مى شده است.[۲۰]
پدر و مادر امام علی علیهالسلام
پدر بزرگوار امام علی علیه السلام، ابوطالب بن عبدالمطلب است که با عبدالله بن عبدالمطلب پدر حضرت محمد صلی الله علیه وآله، برادر تنی و مادرشان فاطمه بنت عمرو مخزومی بود.[۱] ابوطالب کسی بود که بعد از مرگ عبدالمطلب سرپرستى حضرت محمد صلی الله علیه وآله را بر عهده گرفت و چون آن حضرت به پیامبری رسید، از او حمایت نمود.[۲]
مادر گرانقدر آن حضرت نیز، فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف بود، و از این رو، حضرت علی علیهالسلام و برادران و خواهرانش، نخستین کسانی بودند که هم از سوی پدر و هم از سوی مادر هاشمی بودند.[۳]
فاطمه بنت اسد از جمله بانوان گروه نخست بود که به پیامبر صلی الله علیه وآله ایمان آورد و مسلمان شد و رنجهای ایام حضور در مکه را به همراه همسر و خانوادهاش متحمل گردید و در هنگام هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله، وی نیز به مدینه هجرت نمود و در همین شهر مقدس بدرود حیات گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله با پیراهن خود وی را کفن کرد و اقرار به ولایت فرزندش علی بن ابیطالب علیهالسلام را به وی تلقین کرد.[۴]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع
ادامه مطلب را ببينيد
ولادت حضرت علی در منابع اهل سنت
ولادت حضرت علی علیه السلام در کعبه در بسیاری از منابع اهل سنت نیز ذکر شده است. شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعه از کتابی با نام «علی و الکعبه» یاد می کند که مهدی بن محمدتقی بن ابراهیم نقوی آن را نگاشته است و با استفاده از ۲۲ کتاب از کتب علمای اهل سنت ثابت نموده است که آن حضرت در کعبه متولد شده است.[۷]
علامه امینی به تفصیل پیرامون ولادت علی علیه السلام در کعبه بحث نموده و از جمله از حاکم نیشابوری (عالم برجسته اهل سنت)، در کتاب «مستدرک علی الصحیحین» نقل می کند که گفته است: «وقد تواتر الاخبار أن فاطمة بنت اسد وَلدت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کرّم الله وجهه فی جوف الکعبه»؛ اخبار به تواتر رسیده که فاطمه دختر اسد، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کرّم الله وجهه را در درون کعبه زائید.[۸]
و از گنجی شافعی در کتاب «کفایه» نقل کرده که از طریق ابن نجار از حاکم نیشابوری روایت نموده که گفته است: «امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب در مکه در خانه خدا، شب جمعه سیزدهم ماه رجب سی سال گذشته از عام الفیل متولد گردید. نه قبل و نه بعد از وی، مولودی در بیت الله الحرام جز او متولد نگردید و این کرامتی برای آن حضرت به خاطر مقام با عظمت او بود».
به پیروی از وی، احمد بن عبدالرحیم دهلوی مشهور به «شاه ولی الله» پدر عبدالعزیز دهلوی مصنف کتاب «تحفه اثنی عشریه» در کتاب «ازالة الخفاء» نوشته است: «اخبار متواتر است که فاطمه دختر اسد امیرالمؤمنین علی را در درون کعبه زائید. آن حضرت در روز جمعه سیزدهم ماه رجب سی سال بعد از عام الفیل در کعبه متولد گردید و هیچ کس جز او -نه قبل و نه بعد از وی- در کعبه متولد نگردید».
محمود آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی در کتاب شرح قصیده عینیة عبدالباقی افندی عمری در ذیل این بیت قصیده او در مدح مولای متقیان: «انت العلی الذی فوق العلی رفعا، ببطن مکة عندالبیت اذ وضعا» می نویسد: «این که امیر (کرم الله وجهه) در خانه خدا متولد شده، در دنیا امری مشهور و در کتب فرقین سنی و شیعه ذکر شده است». تا آنجا که می گوید: «جز او (کرم الله وجهه) کسی در خانه خدا متولد نشده و چقدر مناسب است که امام ائمه در محلی که قبله مسلمین است متولد گردد. سبحان من یضع الاشیاء فی مواضعها و هو احکم الحاکمین.[۹]
لازم به ذکر است که شیعه معمولا حضرت علی را با وصف «علیه السلام» نام می برد، اما اهل سنت معمولا آن حضرت را با وصف «کرّم الله وجهَه» یاد می کنند. جلال الدین محمد دوانی فیلسوف مشهور درگذشته سال ۹۰۸ هجری که از مفاخر علمای عامه بوده و در اواخر عمر شیعه شده است، در مور علت آن در کتاب فارسی «نور الهدایه فی اثبات الولایه» از نظر اکثر علمای اهل سنت می نویسد: در زمانی که ایشان در رحم مادر خود فاطمه بنت اسد بود، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، فاطمه بنت اسد را می دید او از جای خود بی اختیار بر می خواست، چون از علت آن سوال نمودند فرمود: هر گاه ایشان را می بینم جنینی که در رحم من است حرکتی می نماید که می دانم حالت قیام به خود گرفت و چون آن حضرت در پیش من از طرفی به طرفی دیگر حرکت می کند، جنین نیز حرکتی می کند، چنانچه می دانم به آن طرف که حضرت حرکت نموده، رو آورده است.[۱۰]
شبهه پیرامون ولادت امام علی در کعبه
برخی با استناد به اینکه در زمان ولادت امام علی علیه السلام، مشرکین، کعبه را به بتکده تبدیل نموده بودند، در صدد انکار فضیلت بودن ولادت آن حضرت در کعبه بر آمده اند.
اما این شبهه با توجه به اینکه در قرآن از کعبه به عنوان خانه خدا یاد شده است «وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لَا تُشْرِكْ بِي شَيْئًا وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» (سوره حج، ۲۶)،[۱۱] و نیز با توجه به اینکه تا قبل از نزول آیه تغییر قبله، کعبه با وجود بتها در آن، قبله گاه مسلمانان بوده است، وارد نیست.
دوران کودکی حضرت علی
زمانی که علی (علیه السلام) خردسال بود قریش دچار قحطی شد. همین امر باعث شد پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ابوطالب که فرزندان زیادی داشت و نگهداری آنها در شرایط قحطی برایش دشوار شده بود پیشنهاد بدهد که سرپرستی علی علیه السلام را به او بسپارد. ابوطالب این پیشنهاد را پذیرفت و علی علیه السلام به خانه پیامبر وارد شد.[۲۱]
رسول خدا (ص) محبت فراوانی به علی علیه السلام داشت و در تربیت او بسیار دقیق و کوشا بود. امیرالمؤمنین (ع) در مورد آموزش و پرورش خویش به دست رسول خدا (ص) در خطبه قاصعه می فرمایند: «شما موقعیت مرا نزد پیامبر خدا به سبب خویشاوندى نزدیک و منزلت ویژهام مىدانید. به گاه کودکىام مرا در دامنش مىنهاد و به سینهاش مى چسبانْد، و در بستر خویش جایم مىداد، و مرا به تن خویش مىسود، و بوى خوشش را به [مشام] من مىرسانْد، و غذا را مىجوید و لقمه لقمه در دهانم مىنهاد. از من نه سخن دروغى شنید و نه کار خطایى دید. بى تردید، خداوند از همان اَوانِ از شیر گرفته شدنِ پیامبر صلى الله علیه و آله، بزرگ ترین فرشته را از میان فرشتگانش شب و روز، همراه او ساخت تا راه بزرگوارى و محاسن اخلاقى جهان را بپیماید و من هماره در پى او بودم، همچون بچّه شتر از شیر گرفته شده در پىِ مادرش. هر روز از اخلاق خود، نشانهاى برایم بر پا مىداشت و مرا به پیروىاش وامىداشت».[۲۲]
اولین ایمانآورنده به پیامبر
اولین مردی که بلافاصله پس از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با ایشان بیعت کرد و رسالت ایشان را پذیرفت، امام علی (علیه السلام) بود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله، در این باره به اصحاب چنین فرمودند: «نخستین کسی که در روز رستاخیر با من در حوض (کوثر) ملاقات می کند پیش قدمترین شما در اسلام، علی بن ابی طالب است».[۲۳] علامه امینی احادیث و کلمات بسیاری از محدثان و مورخان اسلامی را پیرامون پیش قدم بودن علی علیه السلام در ایمان به پیامبر اکرم در «الغدیر» آورده است.[۲۴] بسیاری از محدثان و تاریخ نویسان نقل می کنند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و حضرت علی علیه السلام فردای آن روز ایمان آورد.
امام علی علیهالسلام ولیلة المبیت
در سال سیزدهم بعثت، با اوج گرفتن فشار مشرکان مکه بر مسلمانان و همچنین دعوت مردم یثرب (مدینه) از رسول خدا صلی الله علیه وآله، زمینه مهاجرت مسلمانان به یثرب فراهم شد. در این شرایط، مشرکان قریش تصمیم به قتل پیامبر اسلام گرفتند. آنها ۴۰ نفر از قبایل مختلف را برگزیدند تا شبانه به خانه پیامبر هجوم برده و ایشان را در بستر به قتل برسانند. رسول خدا به وحی الهی از این نقشه آگاهی یافته و از علی علیه السلام خواستند تا برای فریب قاتلان، در بستر ایشان بخوابد تا ایشان شبانه به سمت یثرب حرکت کنند. به این ترتیب در شبی که به «لیلة المبیت» معروف شد، علی علیه السلام فداکارانه در بستر پیامبر خوابید و پیامبر در غفلت مشرکان به مدینه هجرت نمود.[۲۵] آیه ۲۰۷ سوره بقره به مناسبت این واقعه در شأن علی علیه السلام نازل شد: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»؛ و از میان مردم کسی است که جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشد، و خدا نسبت به [این] بندگان مهربان است.
حضرت علی در جنگهای صدر اسلام
پس از هجرت مسلمانان به مدینه، غزوات پیامبر با مشرکین و منافقین و اهل کتاب آغاز شد. علی علیه السلام -به جز غزوه تبوک که به فرمان پیامبر برای جلوگیری از دسیسه مشرکان و فتنه احتمالی منافقان در مدینه ماند-،[۲۶] در همه این جنگها حضور داشت[۲۷] و در تمام این جنگها پرچمدار مسلمین بود.[۲۸] سیره نویسان از رشادتها و فداکاری های علی علیه السلام در این غزوات فراوان نوشته اند.
در جنگ بدر علی علیه السلام جلوتر از دیگران می جنگید و نیمی از کشتگان قریش با شمشیر او هلاک شدند.[۲۹]
در جنگ احد نافرمانی گروهی از مسلمانان از دستور پیامبر صلی الله علیه وآله موجب شد سپاه مشرکان از پشت سر به سپاه مسلمانان یورش برد. در این شرایط سخت که بسیاری از اصحاب از معرکه گریختند، علی علیه السلام فداکارانه به دفاع از پیامبر (ص) در برابر حمله مشرکان پرداخت.[۳۰] تا آنجا که زخمهای فراوان برداشت[۳۱] و شمشیرش شکست.[۳۲] در این جنگ پیامبر صلی الله علیه وآله درباره علی علیه السلام فرمود: «هُوَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْه»؛ علی از من است و من از علی هستم.[۳۳] و جبرئیل در آسمان ندا داد: «لا سیف إلّا ذوالفقار و لا فتى إلّا علی».[۳۴]
در جنگ خندق (یا احزاب) مشرکان با سپاه ده هزار نفری به جنگ مسلمین آمدند و مسلمانان با کندن خندق در اطراف مدینه مانع یورش آنها شدند. با این وجود عمرو بن عبدود -که از زبده ترین جنگجویان عرب بود- از خندق گذشت و مبارز طلبید. جز علی علیه السلام کسی برای مبارزه برنخواست. رسول خدا صلى الله علیه وآله به دست خویش عمامه اى بر سر امام نهاده او را دعا کرد و به سوى عمرو فرستاد. جنگ سختی در گرفت و در نهایت علی علیه السلام عمرو را از پای در آورد.[۳۵] رسول خدا درباره مبارزه علی علیه السلام در جنگ احزاب فرمود: «لمبارزة علی بن أبی طالب عمرو بن عبدود یوم الخندق أفضل من عمل أمتی إلى یوم القیامة»؛ مبارزه علی با عمرو بن عبدود در روز خندق از عبادت همه امت من تا روز قیامت بالاتر است.[۳۶]
در جنگ خیبر پس از اینکه سپاه مسلمین یک بار به فرماندهی ابوبکر و بار دیگر به فرماندهی عمر موفق به گشودن قلعه قموص نشده و از میدان گریختند،[۳۷] رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «فردا پرچم را به مردى خواهم داد که از میدان مبارزه فرار نمی کند، خداوند و رسول او را دوست دارند، و او نیز خدا و رسول را دوست دارد، وى هرگز از جنگ فرار نمی کند تا آنگاه که خداوند قلعه هاى محکم را به دست او بگشاید». فردا رسول خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست علی علیه السلام سپرد و او با فتح و پیروزی بازگشت.[۳۸] در این جنگ پهلوان یهودیان به نام مرحب به دست علی علیه السلام کشته شد.[۳۹] همچنین در این جنگ، امیرالمؤمنین علی (ع) درب قلعه قموص که ۴۰ نفر به سختی قدرت جابجاکردنش را داشتند، با قدرت روحانی خویش از جا کند.[۴۰]
پس از فتح مکه به دست مسلمانان، علی علیه السلام به همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله وارد کعبه شده و به فرمان پیامبر بر دوش ایشان قرار گرفت و بتهای کعبه را سرنگون کرد و آنجا را از آلودگی بتها پاک نمود.[۴۱]
بعد از فتح مکه، قبایل هوازن و ثقیف از شهر طائف همدست شده و تصمیم به جنگ با مسلمانان گرفتند. در این غزوه مسلمانان که از نظر تعداد رزمندگان و امکانات وضعیت خوبی داشتند، دچار عجب و غرور شدند، ولی با شبیخون دشمن غافلگیر شده و پیامبر خدا را رها کرده و از میدان گریختند؛ جز چند نفر از جمله علی بن ابی طالب علیه السلام که مردانه از رسول الله دفاع کردند. پایمردی این گروه باعث شد سایر مسلمان به میدان بازگشته و مسلمانان به پیروزی برسند.[۴۲]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم دوم حضرت علی ع
ادامه مطلب را ببينيد