مقایسه «ویژگیهای انقلاب اسلامی و تفاوت آن با دیگر انقلابها»
پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ از مهمترین رویدادهای سیاسی و اجتماعی جهان در قرن بیستم است. انقلابی که با تغییر رژیم پهلوی و قطع وابستگی کشور به قدرتهای سُلطهگر همراه بود.
به گزارش مشرق، انقلاب اسلامی رویدادی بود که با رهبری حضرت امام خمینی رحمهالله و با حضور تودههای مردم به پیروزی رسید و بهصورت توأمان «استبداد و استکبار» را هدف گرفت. این حرکت در امتداد قیامها و نهضتهای استقلالطلبانه و عدالتخواهانهی ملت ایران در تاریخ معاصر همچون نهضت تنباکو، نهضت مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت بهوقوع پیوست و توانست ضمن نظامسازی و استقرار حاکمیت اسلامی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، اثرات مهمی در روند نظم جهانی و بهخصوص تحولات جهان اسلام برجای بگذارد.
مقایسهی تطبیقی انقلاب اسلامی با انقلابهایی چون: انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و… یک الگوی تحلیلی مناسب برای فهم دقیقتر ابعاد و اثرات این انقلاب در اختیار ما میگذارد.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در یادداشت زیر که به عنوان اولین مطلب از پروندهی «انقلابی که منحرف نشد» منتشر میشود، اصلیترین وُجوه تمایز انقلاب اسلامی با دیگر انقلابهای بزرگ و خصوصیات این انقلاب را براساس بیانات رهبر انقلاب اسلامی بررسی میکند.
* انقلابی که «متفاوت» بود
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ از مهمترین و تأثیرگذارترین رویدادهای سیاسی و اجتماعی جهان در قرن بیستم است. انقلابی که با تغییر رژیم دیکتاتور پهلوی و قطع وابستگی کشور به قدرتهای سُلطهگر گامی مهم و تاریخی در احیاء استقلال ملی ایران و آغاز روند پیشرفت ایرانیان برداشت. این انقلاب با شعارهایی چون «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» در سطح دنیا شناخته شد و توانست الگویی از قیامهای مردمی براساس ارزشهای الهی را در سطح دنیا و بهخصوص جهان اسلام رقم بزند.
اما انقلاب اسلامی در مقایسه با دیگر انقلابهای بزرگ دنیا از جمله انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه از ویژگیهای خاص و منحصر به فردی برخوردار است. درکِ درست «خصوصیات انقلاب اسلامی از بستر مقایسهی آن با سایر انقلابها» یکی از رویکردهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در تحلیل این انقلاب است: «انقلاب اسلامی در کشور ایران کاری کرد که در هیچ جای دنیا نظیر آن کار انجام نشده است… از انقلاب کشور روسیه و شوروی گرفته، تا آنچه که در هند و مصر و کشورهای امریکای لاتین و دیگر کشورهای آفریقایی و آسیایی پیش آمد. در هیچکدام از این کشورها، آن حادثهیی که در ایران اتفاق افتاد، اتفاق نیفتاد. اسم همهی اینها، انقلاب بود. یعنی مثلاً انقلاب در ایران و انقلاب در شوروی، واقعاً مشترک لفظی است، ولی اصلاً یک کار انجام نشده؛ دو کار انجام شده است.» (۱)
در ادامه براساس بیانات حضرت آیتالله خامنهای سعی خواهیم کرد از بستر مقایسهی انقلاب اسلامی با سایر انقلابها و اشاره به اصلیترین تفاوتهای انقلاب اسلامی با دیگر انقلابها، گامی در جهتِ شناخت صحیح انقلاب اسلامی برداریم.
* انقلابی که براساس «ایمان به اسلام» بود
یکی از اصلیترین تفاوتهای انقلاب اسلامی با دیگر انقلابها به «مبنای این انقلاب» برمیگردد. انقلاب ملت ایران انقلابی براساس «ایمان و ارزشهای دینی و معنوی» بود و این نقطهی تمایز مهم آن از انقلابهایی چون انقلاب فرانسه یا روسیه محسوب میشود: «انقلاب اکتبر روسیه که در سال ۱۹۱۷ پیدا شد، بهخاطر قطع شدن نان در شهرهای اصلی آن روز - مثلاً مسکو - بود. اگر مردم آن روز نان داشتند - همین نان معمولی - آن انقلاب پیش نمیآمد. انقلاب ما اینگونه نبود، انقلاب ما براساس یک ایمان بود.» (۲) «مبنای این انقلاب، ارزشهای دینی و اخلاقی و معنوی بود.» (۳)
انقلاب اسلامی رویدادی بود که با رهبری حضرت امام خمینی رحمهالله و با حضور تودههای مردم به پیروزی رسید و بهصورت توأمان «استبداد و استکبار» را هدف گرفت. این حرکت در امتداد قیامها و نهضتهای استقلالطلبانه و عدالتخواهانهی ملت ایران در تاریخ معاصر همچون نهضت تنباکو، نهضت مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت بهوقوع پیوست و توانست ضمن نظامسازی و استقرار حاکمیت اسلامی در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، اثرات مهمی در روند نظم جهانی و بهخصوص تحولات جهان اسلام برجای بگذارد.
مقایسهی تطبیقی انقلاب اسلامی با انقلابهایی چون: انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و… یک الگوی تحلیلی مناسب برای فهم دقیقتر ابعاد و اثرات این انقلاب در اختیار ما میگذارد.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در یادداشت زیر که به عنوان اولین مطلب از پروندهی «انقلابی که منحرف نشد» منتشر میشود، اصلیترین وُجوه تمایز انقلاب اسلامی با دیگر انقلابهای بزرگ و خصوصیات این انقلاب را براساس بیانات رهبر انقلاب اسلامی بررسی میکند.
* انقلابی که «متفاوت» بود
پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ از مهمترین و تأثیرگذارترین رویدادهای سیاسی و اجتماعی جهان در قرن بیستم است. انقلابی که با تغییر رژیم دیکتاتور پهلوی و قطع وابستگی کشور به قدرتهای سُلطهگر گامی مهم و تاریخی در احیاء استقلال ملی ایران و آغاز روند پیشرفت ایرانیان برداشت. این انقلاب با شعارهایی چون «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» و «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» در سطح دنیا شناخته شد و توانست الگویی از قیامهای مردمی براساس ارزشهای الهی را در سطح دنیا و بهخصوص جهان اسلام رقم بزند.
اما انقلاب اسلامی در مقایسه با دیگر انقلابهای بزرگ دنیا از جمله انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه از ویژگیهای خاص و منحصر به فردی برخوردار است. درکِ درست «خصوصیات انقلاب اسلامی از بستر مقایسهی آن با سایر انقلابها» یکی از رویکردهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در تحلیل این انقلاب است: «انقلاب اسلامی در کشور ایران کاری کرد که در هیچ جای دنیا نظیر آن کار انجام نشده است… از انقلاب کشور روسیه و شوروی گرفته، تا آنچه که در هند و مصر و کشورهای امریکای لاتین و دیگر کشورهای آفریقایی و آسیایی پیش آمد. در هیچکدام از این کشورها، آن حادثهیی که در ایران اتفاق افتاد، اتفاق نیفتاد. اسم همهی اینها، انقلاب بود. یعنی مثلاً انقلاب در ایران و انقلاب در شوروی، واقعاً مشترک لفظی است، ولی اصلاً یک کار انجام نشده؛ دو کار انجام شده است.» (۱)
در ادامه براساس بیانات حضرت آیتالله خامنهای سعی خواهیم کرد از بستر مقایسهی انقلاب اسلامی با سایر انقلابها و اشاره به اصلیترین تفاوتهای انقلاب اسلامی با دیگر انقلابها، گامی در جهتِ شناخت صحیح انقلاب اسلامی برداریم.
* انقلابی که براساس «ایمان به اسلام» بود
یکی از اصلیترین تفاوتهای انقلاب اسلامی با دیگر انقلابها به «مبنای این انقلاب» برمیگردد. انقلاب ملت ایران انقلابی براساس «ایمان و ارزشهای دینی و معنوی» بود و این نقطهی تمایز مهم آن از انقلابهایی چون انقلاب فرانسه یا روسیه محسوب میشود: «انقلاب اکتبر روسیه که در سال ۱۹۱۷ پیدا شد، بهخاطر قطع شدن نان در شهرهای اصلی آن روز - مثلاً مسکو - بود. اگر مردم آن روز نان داشتند - همین نان معمولی - آن انقلاب پیش نمیآمد. انقلاب ما اینگونه نبود، انقلاب ما براساس یک ایمان بود.» (۲) «مبنای این انقلاب، ارزشهای دینی و اخلاقی و معنوی بود.» (۳)
* انقلابی که در آن «نقشآفرینی مردم» با پیروزی انقلاب تمام نشد
یکی دیگر از تفاوتها به کیفیت و میزان حضور مردم و نقشآفرینی آنان در نهضت اسلامی برمیگردد. این انقلاب در تمامی مراحل شکلگیری و پیروزیِ خود عمیقاً بر عنصر «حضور مردم در صحنهی تحولات» متکی بوده است: «انقلاب عظیم ما از لحاظ کیفیت پیروزی، انقلابی استثنایی بود. یعنی واقعاً انقلابی با این ابعاد عظیم مردمی که به وسیلهی حضور مردم در خیابانها و در فضای شهرها و روستاها پدید آید و در آن، با حضور همهی مردم، علیه رژیم حاکم مبارزه شود، تا آن زمان لااقل در انقلابهای دورهی خود ما سابقه نداشت. همهی انقلابهایی که تا آن روز در اطراف و اکناف دنیا اتفاق افتاده بود - از جمله انقلابهای چپ و مارکسیستی امریکای لاتین و افریقا و آسیا و جاهای دیگر - از نوع و شکل دیگری بود. تفاوت انقلاب ما با انقلابهای دیگر این بود که به وسیلهی یک گروه ویژهی پارتیزانی به پیروزی نرسید.» (۴)
نکتهی مهم اینکه نقشآفرینی مردم در عرصهی تحولات صرفاً با پیروزی انقلاب پایان نیافت. مردم در تمامی اتفاقات بعدی اعم از تعیین ساختار نظام سیاسیِ برآمده از انقلاب، تدوین قانون اساسی، انتخاب مسئولین عالیرتبه و حل مسائل پیشروی انقلاب و کشور مستقیماً حضور و نقش داشتهاند. امری که در سایر انقلابها با این کیفیت و گستردگی وجود نداشته است: «نکتهی اساسی در انقلاب ما این بود که نقش مردم با پیروزی انقلاب تمام نشد؛ و این از حکمت امام بزرگوار ما و ژرفنگری آن مرد حکیم و معنوی و الهی بود… یعنی پنجاه روز بعد از پیروزی انقلاب، نظام سیاسی کشور به وسیلهی رفراندوم مردم تعیین شد... در این دویست سال اخیر - که سالهای انقلابهای بزرگ است - در هیچ انقلابی چنین اتفاقی نیفتاده است که با این فاصلهی کم، نظام جدید به وسیلهی خود مردم، نه به وسیلهی یک عامل دیگر، تعیین شود .»(۵)
این در حالی است که در انقلابهایی چون انقلاب فرانسه و روسیه نقش مردم بعد از پیروزی انقلاب تضعیف و کمرنگ شد و در مواردی انقلاب منتهی به دیکتاتوری شد: «همهی آن انقلابها یا بیشترین و مهمترین آنها هم به دیکتاتوریهای سیاه منتهی شدند. انقلاب فرانسه در دو قرن قبل، انقلاب روسیهی شوروی در یک قرن قبل و انقلابهایی که به شکل کودتا و امثال آن به وجود آمدند، حقوق مردم را پایمال کردند، دمکراسیها را متوقف کرده و آرای مردم را بهکلی نادیده گرفتند.» (۶)
* انقلابی که از «رهبریِ دینی و غیرحزبی» برخوردار بود
«عنصر رهبری دینی» یکی از وُجوه خاص انقلاب اسلامی بود. این انقلاب حرکتی با رهبری یک عالم و فقیه مسلمان بود و احزاب، گروههای چریکی و پارتیزانی، افسران نظامی و… در رهبری آن نقشی نداشتند: «امام به طور طبیعی رهبری و سررشتهداری این حرکت را برعهده داشت؛ این مبارزه را شروع کرد و به مردم تکیه نمود... امام مثل خورشیدی در آسمانِ امیدهای ملت ایران ظاهر شد. در موضع یک مرد فداکار و یک آتشفشان؛ کسی که همه احساسات لازم برای یک مرد جهانی، یک مرد میهنی، یک مرد اسلامی در او جمع است... این مرد با اینکه در ایران نبود، اما از راه دور، مدت چهارده سال قضایای مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی در ایران را به معنای واقعی کلمه رهبری کرد. در طول این مدت چهارده سال و بخصوص چند سال اخیر -یعنی از سالهای ۵۰ و ۴۹ تا ۵۴ و ۵۵- شدّت اختناق و فشار زیاد بود. گروهها، گروهکها، احزاب سیاسی گوناگون، مخفی، مبارز، سیاسی، غیرسیاسی بهوجود میآمدند و همه در زیر فشارهای رژیم مضمحل میشدند و از بین میرفتند و یا بیخاصیت میشدند... نهضت امام متّکی به تشکیلات حزبی نبود... او با متن مردم و توده مردم حرف میزد و آنها را هدایت میکرد و توانست در طول چهارده، پانزده سال، از راه دور این مایه فکر اسلامی و نهضت اسلامی را اوّلاً در ذهنها عمیق کند، ثانیاً در سطح جامعه توسعه دهد؛ دلهای جوانان و ذهنها و ایمانها را به آن متوجّه کند، تا زمینه برای آن انقلاب عظیم آماده شود.» (۷)
* انقلابی که در آن «خطِ مستقیم انقلاب» حفظ شد
یکی دیگر از ویژگیهای منحصر به فرد انقلاب اسلامی در مقایسهی با دیگر انقلابها «ثبات و تداوم آن بر اساس اهداف اولیه» و «عدم انحراف از اصول و آرمانهایش» است: «[انقلاب اسلامی] نخستین انقلاب بزرگ تاریخ انقلابهای دنیا در طول قرنهای اخیر است که توانسته خط مستقیم و جهتگیری خود را در یک چنین مدت طولانی حفظ کند؛ این سابقه ندارد. در آخر قرن هجدهم، هنوز پانزده سال از انقلاب فرانسه نگذشته بود که این انقلاب علیه استبداد، تبدیل شد به یک استبداد بسیار سهمگین در خود کشور فرانسه! ملت فرانسه در انقلابی که به اسم «انقلاب کبیر فرانسه» معروف است، علیه استبداد بهپاخاسته بود؛ مسالهی آنها مبارزهی با سلطنت و رژیم پادشاهی بود؛ اما هنوز پانزده سال نگذشته بود که پادشاهی بسیار مستبدتر و فراگیرتر و قویپنجهتر از پادشاهی سلسلهی بوربنها- که آنها را برانداخته بودند- روی کارآمد و یک امپراطوری با استبداد کامل تشکیل شد… انقلاب شوروی خیلی زودتر از پانزده سال دچار انحراف شد. انقلابی که به کمک تودهی مردم روی کار آمده بود، تبدیل شد به دیکتاتوری استالینی که سالهای متمادی ادامه داشت و بعد به اعقاب استالین به ارث رسید. مردم در آن کشور بزرگ، حتی کمترین اختیاری برای بخش مهمی از زندگی شخصی خودشان نداشتند؛ چه برسد در زمینههای اجتماعی و سیاسی و حکومتی و مملکتی. سرنوشت انقلابهای دنیا این است... اولین انقلابی که با مردم شروع کرد، با مردم ادامه داد، حرف خود را عوض نکرد، راه خود را تغییر نداد و اهداف خود را کم و زیاد نکرد، انقلاب اسلامی ایران است.» (۸)
در تحلیل چرایی این موضوع توجه به دو خصوصیت «ابتناء بر ارزشهای اسلامی» و «مردمی بودن» که پیش از این اشاره شد ضروری است.
*انقلابی که در آن «مجرای نفوذ» بسته شد
یکی دیگر از نقاط تمایز انقلاب اسلامی در مقایسه با دیگر انقلابها به مسئلهی نحوهی «مواجههی با دشمن» برمیگردد.
استحاله و اضمحلال انقلابها و حرکتهای عدالتخواهانه و آزادیطلبانه از جمله سیاستهای همیشگی قدرتهای مستکبر بوده است: «دأب سیاستهای مسلّطِ عالم این بوده و هست که جنبشهای عدالتخواهانهی مردم نقاط مختلف دنیا را در هاضمهی سیاسی و فرهنگی خود بریزند و در واقع هویّت آن جنبشها و حرکتهای مردمی و عدالتخواهانه را از بین ببرند.» (۹)
این انقلاب علاوه بر برخورد با حکومت دیکتاتوری به عقبهی حمایتی این حکومت نیز توجه کرده و با قطع ارتباط با آمریکا بهعنوان رأس استکبار جهانی، زمینهی هرگونه نفوذ و انحراف و نابودی انقلاب را بست. امام خمینی رحمهالله با دشمنشناسی، دولت آمریکا را بهعنوان «عقبهی حکومت پهلوی» شناسایی کرد و ضمن مقابله با آن، زمینهی نفوذِ دشمن را مسدود کرد: «از اوّل انقلاب کسانی بودند که توجّه نمیکردند که آمریکا عقبهی تغذیهکنندهی رژیم طاغوتی است که بهوسیلهی ملّت ایران برافتاد… آنها توجّه نمیکردند که آمریکا تغذیهکنندهی رژیم طاغوت بود؛ این رژیم حالا برافتاده است امّا آن دستگاه تغذیهکننده هنوز باقی است، فعّال است، اگر به او میدان داده شود، مجال داده شود، دوباره مشغول خواهد شد و ضربه خواهد زد... امام این عقبه را از روز اوّل دید، با آن مقابله کرد.» (۱۰)
ملت ایران نیز با هدایت امام رحمهالله در امتداد حرکت انقلابی خود، آمریکا را از کشور بیرون راند و مانع نابودی انقلاب اسلامی توسط استکبار شد. «تسخیر لانهی جاسوسی» که از سوی رهبریِ نهضت بهعنوان «انقلاب دوم» نامگذاری شد نماد این موضوع است: «قضیّهی لانهی جاسوسی، این آخرین رشتهی ارتباط ممکن را بین انقلاب و آمریکا برید و قطع کرد. این، خدمت بزرگ و ذیقیمت را به انقلاب ما کرد.» (۱۱)
اتفاقی که در بسیاری از حرکتها و انقلابهای مردمی روی نداد و موجب انحراف و شکست انقلابها شد: «مقایسهی بین انقلاب اسلامی و این جنجالها و شورشها و قیامها و انقلابهایی که در کشورهای عربی اتفاق افتاد، مقایسهی عبرتآموزی است. آنهایی هم که موفق شدند -مثلا فرض کنید مثل بعضی از کشورهای شمال آفریقا که در مبارزهی با فرانسه و مانند اینها توانستند استقلال به دست بیاورند- بعد از اندکمدتی در فرهنگ همان گروه استعمارگر هضم شدند.» (۱۲)
از سوی دیگر حجم و کیفیت دشمنیهایی که با انقلاب اسلامی صورت پذیرفت نیز در نوع خود بینظیر بوده است: «آن روز در دنیا با انقلاب کبیر فرانسه، به آن صورت قدرتی وجود نداشت و ارتباطات، آنجور نبود که بخواهد بایستد و مقابله و مبارزه کند… انقلاب شوروی، وقتیکه واقع شد، یکخرده از دشمنان خود روسیه هم کم شد!... اما با انقلاب ما، هم دشمنان انقلاب یعنی دشمنانی که از لحاظ سیاسی ضربه میدیدند، مثل کسانی که در ایران نفوذ داشتند؛ یا از لحاظ اقتصادی ضربه میدیدند، مثل کسانی که از ایران، بهره میبردند؛ چه داخلیها، چه خارجیها با انقلاب، دشمن شدند، هم دشمنان دین! یعنی کسانی که در دنیا به خاطر اهداف بلندمدت، یعنی بهخاطر ایدهها و تفکرها، با اصل دین مخالف بودند. لذا شوروی با انقلاب ما تقریباً همان قدر دشمنی کرد که امریکا! لااقل در جنگ، اینجور بود دیگر... یک چنین صفآراییهای عظیمی در مقابل کشور ما شده است.» (۱۳)
* انقلابی که یک «نهضتِ تاریخساز» است
در نگاهی کلان، انقلاب اسلامی نقطهی عطف تحولات تاریخی است. انقلابی که بر مبنای ایمان به ارزشهای اسلامی، اعتقاد به نقش جدی مردم و با رهبری یک عالم و فقیه شکل گرفت و توانست به «تحولی تاریخساز در عالم» تبدیل شود: «این حرکت عظیم، این کار بزرگ، این نهضت تاریخساز، به دست ملت ایران و با رهبری امام بزرگوار انجام گرفت؛ نظام اسلامی تشکیل شد؛ حرکت ملت ایران به سمت خدا، به سمت اهداف الهی، به سمت ارزشهای الهی آغاز شد. هیچ نعمتی از این بالاتر نیست.» (۱۴)
و اینگونه است که با وقوع انقلاب و ادامهی حرکت مستمر انقلابیِ ملت ایران این قرن، قرن اسلام خواهد بود: «این قرن، قرن اسلام است. این قرن، قرن معنویت است. اسلام عقلانیت را و معنویت را و عدالت را با یکدیگر به ملتها هدیه میدهد.» (۱۵)
*پی نوشت:
[۱] - بیانات در دیدار با ائمهی جمعهی سراسر کشور ۱۳۶۹/۰۳/۰۷
[۲] - بیانات در خطبههای نمازجمعه ۱۳۷۸/۰۳/۱۴
[۳] - خطبههای نماز جمعهی تهران ۱۳۶۸/۱۱/۲۰
[۴] - بیانات در خطبههای نمازجمعه ۱۳۷۳/۱۱/۱۴
[۵] - بیانات در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه ۱۳۹۰/۰۷/۲۰
[۶] - بیانات در دیدار مردم قم ۱۳۸۱/۱۰/۱۹
[۷] - خطبههای نمازجمعه در دهمین سالگرد رحلت امام خمینی رحمهالله ۱۳۷۸/۰۳/۱۴
[۸] - بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش / ۱۳۸۳/۱۱/۱۹
[۹] - بیانات در سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی رحمهالله ۱۳۸۱/۳/۱۴
[۱۰] - بیانات در مراسم بیست و ششمین سالگرد رحلت امام خمینی رحمهالله ۱۳۹۴/۰۳/۱۴
[۱۱] - بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان ۱۳۷۲/۰۸/۱۲
[۱۲] - بیانات در دیدار اعضای شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ۱۳۹۶/۱۰/۰۶
[۱۳] - بیانات در دیدار شرکتکنندگان در همایش آسیبشناسی انقلاب ۱۳۷۷/۱۲/۱۵
[۱۴] - خطبههای نماز جمعه تهران + ترجمه خطبه عربی ۱۴/۱۱/۱۳۹۰
[۱۵] - بیانات در دیدار شرکتکنندگان در اجلاس جهانی «جوانان و بیداری اسلامی» ۱۳۹۰/۱۱/۱۰
پیروزی انقلاب اسلامی ایران
پیروزی نهایی انقلاب اسلامی
علل، شرایط و عوامل پیروزی انقلاب اسلامی
تفاوت انقلاب اسلامی ایران با دیگر انقلابهای جهان چیست؟
انقلاب ما به ما چه داد؟
بهمن ۵۷؛ انقلابی که زنان را از اسارت بیرون آورد و به آنان هویت بخشید
اگر انقلاب اسلامی نبود؛ آرمان فلسطین به فراموشی سپرده میشد
نگاهی دقیقتر به ایران پیش و پس از انقلاب اسلامی
عناصر اجتماعی و سیاسی دوران مشروطه و پهلوی
ماجرای ۵ ساعت گدایی برای نجات پیکر شهید انقلاب/ روایت انقلاب از زبان ماهرترین زن تیرانداز جبههها
سؤال رهبر انقلاب از جوانان درباره رمز ماندگاری انقلاب
خط حزبالله / راز ماندگاری نظام پس از ۴۰ سال +دانلود
رونمایی از موشک بالستیک دزفول در راستای سیاست بازدارندگی است/ ۴۰ سال است که طاغوتیها خمیازه برگشتن میکشند/ نظام هیچ ملاحظهای در دفاع از خود ندارد
مهمترین جملهی رهبر انقلاب در سال ۹۷ کدام است؟
انقلاب اسلامی ایران در آینه شعارها
مانیفست انقلاب جهانی امام(ره)
چهل سال انقلاب؛ چندگزارش مستند
امام (ره) مانع اصلی انحراف انقلاب اسلامی
۲۲بهمن نماد شکر ملی مردم ایران است / راهپیمایی امسال هشداری جانانه برای نفوذیها و خائنان بود
استالین در بیان آیتالله خامنهای
عکس/ سفیران و وابستگان نظامی در نمایشگاه دستاوردهای دفاعی
دیشب یک «سیلی» به آمریکا زده شد؛ «انتقام» بحث دیگری است/ شهید سلیمانی هم شجاع بود و هم باتدبیر بود
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
انقلاب اسلامی ایران، قیام و انقلاب مردم ایران به رهبری امامخمینی علیه رژیم سلطنتی پهلوی و شکلگیری نظام اسلامی.
قیام مردم ایران بر علیه رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷، در شمار انقلابهای اجتماعی است که ضمن تغییر اساس حکومت، در خطمشیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی نیز دگرگونی ایجاد کرد.
سیاست اسلامزدایی رژیم پهلوی و وابستگی آن به دولتهای غربی، منشأ اعتراضات فراوانی بود که از سال ۱۳۴۱ به رهبری امامخمینی بهطور جدی دنبال شد. در عرصه عمل، افزون بر روحانیت، شبکۀ عظیم مساجد و بازاریان، دانشجویان، احزاب و گروههای مذهبی و ملی و گروههای سیاسی غیر مذهبی نیز با رژیم پهلوی وارد مبارزه سیاسی و گاه نظامی شدند.
از نظر امامخمینی مهمترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی، تکیه به خدا، توجه به جنبه معنوی و استقبال از شهادت بود. اصلیترین دستاورد داخلی انقلاب، تشکیل نظامی دینی بود که در حوزۀ خارجی نیز به عنوان نقطهعطفی در جهان، به الگوی مبارزۀ مردم تحت سلطه تبدیل شد.
امامخمینی مهمترین آسیبهای انقلاب را انحراف از اصول اسلامی، رفاهزدگی، بیعدالتی، تفرقه، سوء مدیریت و تحریف تاریخ انقلاب میدانست.
مفهوم «انقلاب» که در زبان عربی «ثوره» و در انگلیسی «Revolution» میباشد، به معنای دگرگونی، تحول و تغییر، هیجان و عصیان آمده است.[۱] این واژه در آغاز از اصطلاحات علم اخترشناسی بود که برای حرکت ستارگان و خورشید بهکار میرفت؛ اما امروزه هرچند برای خیزشهای شدید و ناگهانی در مسائلی مانند انقلاب صنعتی، سیاسی، علمی و فرهنگی کاربرد دارد،[۲] ولی بیشتر به تغییر اساسی و عمیق در زیرساختهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه و تغییر نظام حاکم گفته میشود.[۳]
انقلاب اسلامی ایران در شمار انقلابهای اجتماعی است[۴] و این واژه، اصطلاحی برای قیام ملت ایران علیه رژیم پهلوی به رهبری امامخمینی است[۵] که از سویی سبب تغییر در اساس و نوع حکومت شد و از سوی دیگر، در ایدئولوژی غالب و رسمی کشور و خط مشیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در ابعاد داخلی و خارجی دگرگونی ایجاد کرد.[۶]
انقلاب» با دیگر تحولات اجتماعی مانند کودتا، نهضت و اصلاح تفاوت دارد؛ انقلاب ماهیتی مردمی دارد؛ ولی کودتا انتقال ناگهانی و قهرآمیز قدرت از هیئت حاکم به دست گروهی دیگر از درون نظام حاکم است و رایجترین آن، قیام شماری مسلح از درون نظامِ حاکم علیه آن و به دستگرفتن قدرت است.[۷] «نهضت» یا جنبش معمولاً حرکتی درازمدت است که ممکن است انقلاب بخشی از آن باشد؛ مانند نهضت اسلامی ایران که دستکم پیشینه آن به آغاز دهه ۱۳۴۰ میرسد. نهضت ممکن است به شکل تلاشهای فکری و فرهنگی آغاز شود و رنگ سیاسی و انقلابی به خود بگیرد یا به انقلاب منجر شود.[۸] «اصلاح» یا رفرم نیز به تغییرات جزئی و تدریجی گفته میشود که حاکمان به صورت قانونی و مسالمتآمیز انجام میدهند.[۹] نارضایتی عمیق توده و نخبگان از وضع موجود، پیدایش ایدئولوژی جایگزین و گسترش روحیه انقلابیگری از ویژگیهای انقلاب است.[۱۰] به دست آوردن قدرت از راه انقلاب گاهی موجب تغییرات سیاسی و جابهجا شدن دولتمردان و گاهی موجب تغییرات عمیق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میشود.[۱۱]
انقلاب اسلامی ایران، قیام مردم ایران به رهبری امام خمینی، از مراجع تقلید شیعه که موجب سقوط نظام پادشاهی و ایجاد نظام جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ش برابر با ۱۹۷۹م شد. آغاز این حرکت با اعتراضات امام خمینی و دیگر علمای دینی به رفتارهای خلاف دین دستگاه حکومتی از سال ۱۳۴۱ش آغاز شد. در عاشورای سال ۱۳۴۲ش امام خمینی در مدرسه علمیه فیضیه قم سخنرانی کرد و در پی اعتراضات تند به حکومت بازداشت شد. این واقعه موجب قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش و حرکتهای اعتراضی مردم و درگیری با مأموران حکومتی در برخی از شهرهای ایران شد و در نتیجه کشتار برخی معترضان گردید.
اعتراض مجدد امام خمینی به لایحه کاپیتولاسیون باعث دستگیری دوباره وی در سیزده آبان ۱۳۴۳ش و تبعیدش به ترکیه و پس از آن نجف گردید. مبارزات انقلابیون در خفا ادامه یافت تا این که درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی فرزند آیتالله خمینی در آبانماه ۱۳۵۶ش باعث علنی شدن دوباره مخالفتهای مردم با نظام سلطنتی شد.
انتشار مقالهای با عنوان ایران و استعمار سرخ و سیاه در روزنامه اطلاعات (۱۷دی ۱۳۵۶ش) که در آن به مراجع تقلید شیعه و به خصوص امام خمینی توهین شده بود، موجب تشدید حرکتهای اعتراضی گردید. برخورد خشن و مسلحانه مأموران حکومت پهلوی در ۱۹ دی ۱۳۵۶ش در قم به گسترده شدن اعتراضات و سرایت آن به شهرهای دیگر انجامید. از این تاریخ به بعد با برگزاری چهلم کشتهشدگان واقعه ۱۹ دی قم و کشته شدن تعدادی در ۲۹ بهمن در تبریز[۱] یکی پس از دیگری با بزرگداشت چهلم کشته شدگان شهرهای دیگر، کشور ایران دستخوش درگیریهای گسترده و سراسری شد. با تشدید اعتراضات مردمی، محمدرضا پهلوی در ۲۶ دی ۱۳۵۷ش ایران را ترک کرد.[۲]
امام خمینی که از عراق به پاریس هجرت کرده بود و با مصاحبهها و پیامهای خود انقلاب را رهبری میکرد، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ش به ایران بازگشت و در ۲۲ بهمن همان سال نظام پادشاهی رسماً سقوط کرد.
جهان معاصر شاهد انقلابهای بزرگی بوده و دگرگونیهای اجتماعی مهمی را به دنبال آورده است که انقلاب کبیر ۱۷۸۹م/ ۱۱۶۸ش فرانسه[۱۵] انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷م/ ۱۲۹۶ش روسیه[۱۶] و انقلاب ضد استعماری ۱۹۴۷م/ ۱۳۲۶ش هند[۱۷] از آن جملهاند. ایران در دو سده اخیر شاهد حرکتها و نهضتهای مردمی به رهبری روحانیت علیه استعمار و استبداد بوده است.[۱۸]
سیدجمالالدین اسدآبادی (م۱۳۱۴ق) نخستین کسی بود که با تکیه بر هویت اسلامی مردم، فریاد مبارزه با استعمار سر داد و بذر تحولات بعدی را در جامعه پاشید.[۱۹] جنبش تحریم تنباکو به رهبری مرجع تقلید وقت، میرزامحمدحسن شیرازی علیه کمپانی انگلیسی رژی در سال ۱۳۰۹ق/ ۱۲۷۰ش نخستین جنبش بیداری ایرانیان در ۱۵۰ساله اخیر است.[۲۰] (ببینید: میرزامحمدحسن شیرازی و نهضت تحریم تنباکو) نهضت ضد استبدادی مشروطه در سال ۱۳۲۴ق/ ۱۲۸۵ش از نهضتهای ملی-مذهبی معاصر بود که به تأسیس مجلس شورای ملی برای نخستین بار در ایران انجامید.[۲۱] این جنبش به دلایلی ازجمله ضعف سازماندهی، ضعف رهبری، اندکبودن آگاهی مردم و نفوذ بیگانگان در میان انقلابیان، نتوانست به همه اهداف خود دست یابد.[۲۲] (ببینید: نهضت مشروطه) نهضت میرزاکوچکخان جنگلی در سالهای ۱۲۹۳–۱۳۰۰، در سواحل دریای خزر علیه استبداد و اشغال ایران، از دیگر جنبشهای معاصر است که توانست در برههای حساس و بحرانی از تاریخ ایران دشمنان خارجی و مستبدان داخلی را از رسیدن به برنامههای خود بازدارد و پرچم استقلال ایران را برافرازد.[۲۳] قیام محمد خیابانی در آذربایجان در سال ۱۲۹۸، پس از جنگ جهانی اول، با هدف احیای مشروطه و نفی استبداد داخلی و سلطه خارجی از دیگر حرکتهای اصلاحی بود که در نهایت با شهادت خیابانی در سال ۱۲۹۹ به پایان رسید.[۲۴] همه این حرکتها به رهبری روحانیت انجام گرفت.[۲۵]
نهضت ملیشدن صنعت نفت نیز تلاشی برای نفی سلطه انگلیس بر نفت ایران و برخی از اهداف دیگر بود. این نهضت به رهبری محمد مصدق و سیدابوالقاسم کاشانی آغاز و در اسفند ۱۳۲۹ به برخی از اهداف خود که ملیشدن صنعت نفت بود دست یافت. (ببینید: ملیشدن صنعت نفت) انقلاب اسلامی ایران در ادامه نهضتهای گذشته و پس از سالها مبارزه مردم ایران به رهبری امامخمینی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید (ببینید: بیست و دو بهمن) گرچه از نظر ماهیت، گستردگی، اهداف و نتایج با قیامهای گذشته تفاوت بنیادی داشت.
زمینهها و عوامل مؤثر در روند انقلاب اسلامی
در دو دهه منتهی به انقلاب اسلامی، ایران از جهت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شرایط ویژهای داشت و امید به دگرگونی آن اندک بود.[۲۶] محمدرضا پهلوی که با حمایت انگلیس و آمریکا بر سر کار آمده بود، با گرایش به فرهنگ غربی به ارزشها و سنتها و آداب اسلامی بیاعتنا بود.[۲۷] اقتصاد و فرهنگ کشور تحت سلطه بیگانگان قرار داشت.[۲۸] سیاست اسلامزدایی با شیوههای نو دنبال میشد.[۲۹] تحمیل مصونیت قضایی امریکاییان در ایران (کاپیتولاسیون) غرور ملی و دینی مردم ایران را تحقیر کرد. (ببینید: کاپیتولاسیون) پهلوی با استبداد کشور را اداره میکرد و از طریق سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) همه شئون زندگی مردم را زیر نظر داشت[۳۰] و از دهه ۱۳۵۰ به ریشهدارترین اصول فرهنگ ایرانی و اسلامی تعرض میکرد[۳۱] و فرهنگ کشور به نابودی و شکست کشیده شده بود.[۳۲] فرهنگ مادی، دین و دیانت مردم را به گوشه و کنار برده بود و دین افیون تودهها معرفی میشد و با توجه به حاکمیت دو تفکر اومانیسم و ماتریالیسم در جهان چنین القا میشد که نظامهای حکومتی باید به یکی از دو شیوه لیبرالدموکراسی یا سوسیالدموکراسی باشند و انقلاب نیز باید با تکیه بر این اندیشهها رخ دهد.[۳۳]
روشنفکران غربزده در ایران، اسلام را مایه عقبماندگی تودهها معرفی میکردند.[۳۴] درکنار طبقات حاکم و مرفه که از سرمایهدارانِ وابسته و زمینداران بزرگ تشکیل شده بودند، بیشتر مردم در شرایط دشواری زندگی میکردند و از ابتداییترین وسایل زندگی، بهداشت و آموزش محروم بودند.[۳۵] فساد اداری، سوء مدیریت، بیتوجهی به بخش کشاورزی و سیل مهاجرت روستاییان به شهرها و صنعت وابسته و مونتاژ و نبود تعادل میان بخشهای مختلف اقتصادی، بحران اقتصادی رژیم پهلوی را افزون کرد.[۳۶] در چنین شرایطی به تعبیر امامخمینی، برگزاری جشنوارههای رنگارنگ با هزینههای گزاف و فسادآور، که در کشورهای دیگر هم سابقه نداشت، سند عقبماندگی کشور و حکومت بود.[۳۷] در عرصه خارجی هم امکانات جهان در دستان دو ابرقدرت آمریکا و شوروی قرار داشت[۳۸] و رژیم پهلوی را هر دو ابرقدرت تأیید میکردند،[۳۹] با این حال، ایران با در اختیارداشتن بزرگترین نیروی دریایی و پیشرفتهترین نیروی هوایی خاورمیانه[۴۰] نمایندگی امنیتی و ژاندارمی آمریکا در خلیج فارس را بر عهده داشت.[۴۱]
از سوی دیگر، امامخمینی با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که حذف قید شرط ذکورت در انتخابشونده و نیز قید اسلام را از شرایط انتخابکنندگان و انتخابشوندگان و به جای سوگند به قرآن، سوگند به کتاب آسمانی را در برنامه داشت، جسارت به کتاب خدا معرفی کرد[۴۲] و مردم را برای دفاع از اسلام و مسلمانان فرا خواند.[۴۳] (ببینید: انجمنهای ایالتی و ولایتی) همچنین اعتراض به همهپرسی برای تأیید انقلاب سفید و قیام خونین ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که جمع زیادی از مردم کشته شدند، مبدأ انقلاب اسلامی شد و پایگاه اجتماعی رژیم پهلوی را لرزاند و اسطوره قدرت ستمشاهی را در هم شکست و راه قیام را برای نسلهای آینده گشود. (ببینید: پانزده خرداد) تبعید امامخمینی از ایران به ترکیه و عراق در سال ۱۳۴۳ به دلیل اعتراض به تصویب لایحه مصونیت مستشاران آمریکایی در ایران از حوادث مهم نهضت امامخمینی بود.[۴۴] (ببینید: کاپیتولاسیون، دستگیری امامخمینی، و تبعید امامخمینی)
اما مهمترین عامل و در واقع خاستگاه اصلی شکلگیری انقلاب اسلامی نوع نگاه امامخمینی به اسلام و پیوستگی آن با سیاست و نگاهی بود که ایشان به جایگاه حکومت در اسلام به صورت عام (ببینید: حکومت اسلامی و فقه حکومتی) و موضوع ولایت فقیه به صورت خاص داشت؛ امری که از سالها پیش به عنوان یک مبنای فقهی مورد توجه و اهتمام ایشان بود، (ببینید: الاجتهاد و التقلید، کشف اسرار، و ولایت فقیه (کتاب)) با این حال، امامخمینی که در آغاز مبارزه خود قصد اصلاح محمدرضا پهلوی و بازداشتن وی از برخی انحرافات و اقدامهای غیر اسلامی داشت و در نخستین نامه خود به وی نیز با احترام به لزوم اصلاح لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی اشاره کرد،[۴۵] خاطرنشان کرده است که در آغاز اگر پهلوی روی خوشی به این خواستهها که محدود نیز بودند، نشان میداد، انقلاب صورت نمیگرفت و افراد نیز سست میشدند؛ یا اگر کشتار پانزده خرداد یا هفده شهریور صورت نمیگرفت یا پهلوی میپذیرفت که به قانون اساسی عمل کند، شاید مسائل بعدی روی نمیداد.[۴۶]
در عرصه عمل و اقدام، افزون بر روحانیت که با استفاده از شبکه عظیم مساجد و حمایت بازاریان با رژیم پهلوی مبارزه میکرد،[۴۷] دانشجویان نیز در مبارزه با این رژیم نقش فعالی بر عهده داشتند و بهویژه در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای آنان گستردهتر شد.[۴۸] احزاب و گروههای مذهبی و ملی و گروههای سیاسی غیر مذهبی نیز با رژیم پهلوی وارد مبارزه سیاسی و گاه نظامی شدند. هیئتهای مؤتلفه[۴۹] نهضت آزادی ایران، جبهه ملی، سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق، حزب توده[۵۰] و چندین گروه اسلامی که بعدها به نام مجاهدین انقلاب اسلامی خوانده شدند. (ببینید: مجاهدین انقلاب اسلامی) از آن جمله بودند. سخنرانیها و تدریس امامخمینی در نجف دربارهٔ ولایت فقیه، تدریس و تألیف کتابی به همین نام به قلم ایشان و دفاع از حق فقهای شایسته برای حکومت (ببینید: ولایت فقیه (کتاب)) تحولی فکری در روند انقلاب بود. اندیشه تشکیل حکومت اسلامی بر اساس ولایت فقیه به عنوان اصلیترین اهداف نهضت مطرح شد. (ببینید: ولایت فقیه)
درگذشت مشکوک سیدمصطفی خمینی فرزند امامخمینی در نجف اشرف در اول آبان ۱۳۵۶ و برپایی مراسم باشکوه در شهرها برای بزرگداشت وی (ببینید: سیدمصطفی خمینی) نقطه عطفی در انقلاب اسلامی ایران بود.[۵۱] انتشار مقاله توهینآمیز با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در روزنامه اطلاعات ۱۷ دی۱۳۵۶ و توهین به امامخمینی، مرجع شیعه به اشاره ساواک، با اعتراضات زیادی روبهرو شد و نقطه عطفی در شتابگرفتن ناگهانی قیام ازجمله قیام خونین ۱۹ دی قم بر ضد حکومت پهلوی شد. (ببینید: نوزده دی) تظاهرات مردم تبریز در ۲۹ بهمن ۵۶ در چهلم شهدای قم (ببینید: بیست و نه بهمن) و حرکت مردم یزد در چهلم شهدای تبریز و اشتباه رژیم در سرکوب مردم، از عوامل گسترش قیام بود،[۵۲] علاوه بر آن آتشسوزی سینما رکس آبادان و پیداشدن دستهای عمدی رژیم در آن، به سقوط رژیم پهلوی سرعت داد.[۵۳]
از سوی دیگر، برگزاری نماز باشکوه عید فطر در ۱۳ شهریور سال ۱۳۵۷ در قیطریه به امامت محمد مفتح از یاران امامخمینی، قدرت مردم را در مقابل استبداد به نمایش گذاشت.[۵۴] (ببینید: تظاهرات عید فطر) با اعلام حکومتنظامی در صبح ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در تهران و دوازده شهر بزرگ کشور (ببینید: حکومتنظامی) و تجمع اعتراضآمیز مردم تهران در میدان ژاله (شهدا) خونینترین روز انقلاب رقم خورد (ببینید: هفده شهریور) و راهی برای بقای رژیم پهلوی و سلطنت محمدرضا پهلوی به جای نگذاشت.[۵۵] در نهایت راهپیمایی بزرگ تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷ آغازی برای خودباوری و وحدت مردم شد و خون تازهای در رگهای انقلاب دمید.[۵۶] با توافق رژیم ایران و عراق برای جلوگیری از فعالیتهای امامخمینی و هجرت ایشان به فرانسه، زمینه پوشش خبری انقلاب در سطح جهان مهیا شد. (ببینید: هجرت امامخمینی) و اعتصابهای سراسری علیه رژیم پهلوی که از پایان تابستان آغاز شده بود، انقلاب را وارد مرحله جدیدی کرد،[۵۷] (ببینید: اعتصاب و اعتصاب کارکنان صنعت نفت) چنانکه پخش پارهای از جزئیات حوادث ایران در بخش فارسی رادیو بیبیسی، در عمومیشدن انقلاب و رسیدن پیام آن به سراسرکشور مؤثر بود.[۵۸]
محمدرضا پهلوی با ادامه تظاهرات و تحصن عمومی، شورای سلطنت را تشکیل داد (ببینید: شورای سلطنت) و در ۲۶ دی ۱۳۵۷ ایران را ترک کرد. (ببینید: فرار شاه) و موجی از شادی برای ایران به ارمغان آورد.[۵۹] در روز بعد، امامخمینی در پاریس، تشکیل شورای انقلاب را اعلام کرد.[۶۰] ایشان در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ پس از چهارده سال در میان استقبال میلیونی مردم به میهن بازگشت و بر امید و توان مردم برای پیروزی افزود. (ببینید: بازگشت امامخمینی) دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان در روز ۱۶ بهمن به دستور امامخمینی تشکیل شد و کارکنان رژیم پهلوی با دولت بازرگان اعلام همبستگی کردند.[۶۱] دیدار هُمافران با امامخمینی در روز ۱۹ بهمن و انعکاس گسترده آن در جامعه، بر وحشت رژیم پهلوی افزود. (ببینید: بیعت همافران) رژیم پهلوی با هدف کودتای نظامی، در ۲۱ بهمن حکومتنظامی اعلام کرد که مردم به فرمان امامخمینی بدان اعتنا نکردند. نیروهای ویژه پهلوی برای سرکوب همافران، پادگان آنان را محاصره کردند که مردم شبانه به کمک آنان شتافتند و در شب و روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، مراکز امنیتی و تبلیغاتی رژیم به تصرف مردم درآمد. در روز ۲۲ بهمن ارتش اعلام بیطرفی کرد و بعد از ظهر این روز، انقلاب اسلامی با تسلیمشدن مراکز نظامی و تصرف رادیو به پیروزی رسید.[۶۲] (ببینید: بیست و دو بهمن)
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
اهداف انقلاب اسلامی
نخستین گام در مبارزه تعیین هدف یا اهداف آن است. از نگاه امامخمینی مهمترین هدفِ شکلگیری انقلاب اسلامی ایران، اسلام و آموزههای آن بود. تلاش مردم نیز برای حاکمیت دین بود. بر همین اساس امامخمینی راه خود را راه انبیا(ع)، و استقرار حکومت خدا شمرد.[۶۳] ایشان ترویج اخلاق و آداب اسلامی،[۶۴] تربیت نسل آینده و اصلاح فرهنگ،[۶۵] تحقق ارزشهای اسلامی، انسانی و خارجکردن مردم از اسارت نفس[۶۶] و مبارزه با فساد و فحشا و فساد اداری[۶۷] را از دیگر اهداف انقلاب اسلامی شمرده است. انقلاب اسلامی ضرورت مهندسی دین در حیات فردی و اجتماعی بشر را سرلوحه خود قرار داد و همانند پیامبران(ع)، تعلیم معارف و جهانبینی، تزکیه و تربیت مردم و تشکیل و اداره نظام حکومتی را شعار خود کرد.[۶۸]
از نگاه امامخمینی استقلال و آزادی از دیگر اهداف انقلاب اسلامی بود. رژیم پهلوی کشور را از ابعاد گوناگون به غرب وابسته کرده بود. خودکفایی و اختصاص مخازن و منابع کشور به مردم،[۶۹] استقلال و قطع دست بیگانگان از مملکت اسلامی،[۷۰] قطع ریشههای وابستگی، رفع سلطه و نیز سستی و زبونی در برابر استعمار، جلوگیری از استثمار و بهبردگیگرفتن،[۷۱] آزادی از بند رژیم استبدادی پهلوی،[۷۲] و مشارکت مردم در سرنوشت خود[۷۳] و ایجاد جمهوری اسلامی[۷۴] از خواستههای مهم رهبری و مردم بود. شعار اصلی مردم نیز در تظاهرات «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود و دیگر شعارها چون «نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی» «مرگ بر شاه»، «الله اکبر، خمینی رهبر»، «حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله»، «نهضت ما حسینی است، رهبر فقط خمینی است» (ببینید: شعار) به همان شعار اصلی بازمیگشت.
امامخمینی همچنین عدالت اجتماعی[۷۵] و برپایی حکومت قانون و اجرای قوانین بر معیار عدل و داد[۷۶] را از هدفهای دیگر نهضت میدانست؛ چنانکه تکریم انسان و دستیابی به حیات پاک، نفی فقر و فساد و تبعیض و احساس خوشبختی و سعادت از اهداف انقلاب بود.[۷۷]
مقایسه با دیگر انقلابها
انقلاب اسلامی گستردهترین، عمیقترین و مردمیترین حرکت از میان جنبشهایی است که در طی دوران حاکمیت استبداد وابسته به استعمار رخ داده است[۷۸] و از رخدادهای بینظیر دوران معاصر و فجر جدیدی در تاریخ بشریت است و ویژگیهای منحصر به فردی دارد که آن را از دیگر انقلابها جدا میسازد.[۷۹] امامخمینی انقلاب اسلامی ایران را بهترین و بینظیرترین انقلابها خوانده است[۸۰] هیچیک از سازوکارهای ساختاری انقلابهای فرانسه، روسیه و چین در انقلاب اسلامی یافت نمیشود. هیچ فشاری از خارج بر رژیم پهلوی نبود. میان نخبگان دولت تعارض چندانی وجود نداشت و هیچ جنبش دهقانی شکل نگرفت. انقلاب اسلامی ایران یک مورد منحصر به فرد بود، که با الگوی جهان سوم نیز همراه نبود.[۸۱] امامخمینی خود مهمترین ویژگی انقلاب اسلامی ایران در مقایسه با انقلابهای فرانسه (۱۷۸۹م) و شوروی (۱۹۱۷م) را معنویتگرایی و اسلامیت آن شمرده است.[۸۲] انقلاب اسلامی ایران در مراحل اوجگیری و سازندگی بر پایه فرهنگ و اعتقاد و ایمان استوار بود و رویکردی ارزشی داشت و از پشتوانه عظیم فقه، فلسفه و معارف هزارساله اهل بیت(ع)، برخوردار بود.[۸۳] این است که انقلاب اسلامی، چنانکه امامخمینی خود تأکید کرده است، در عین توجه به فقر مادی و اقتصادی و ستم اجتماعی و حقوقی و ازدسترفتن حیثیت بینالمللی مردم، بیشتر دلنگرانِ محرومماندن آنان از کمال معنوی و اجتماعی است.[۸۴]
از نگاه امامخمینی انقلاب اسلامی، انقلابی بزرگ است که دست جهانخواران و ستمگران را از ایران کوتاه کرد. این انقلاب با تأییدات غیبی الهی پیروز گردید و بیتردید هدیهای غیبی و تحفهای الهی برای ملت مظلوم و غارتزده ایران بود و در پیدایش، کیفیت مبارزه و انگیزه انقلاب و قیام از همه انقلابها جدا است.[۸۵] انقلاب اسلامی در مقایسه با دیگر انقلابها ازجمله انقلاب فرانسه و انقلاب شوروی که به کشتهشدن میلیونها انسان انجامید، کمهزینه بود.[۸۶] این انقلاب با آرامی پیش رفت.[۸۷] انقلاب روسیه برای نان و زندگیِ بهتر انجام گرفت؛ ولی انقلاب اسلامی برای سربلندی کلمه حق و با شعار الله اکبر آغاز شد.[۸۸] با وجود گذشت دهها سال از انقلاب روسیه، زمینه آزادی مردم فراهم نشد؛ ولی انقلاب اسلامی، انقلابی مردمی بود که به بسیاری از اهدافش رسید.[۸۹] بسیاری از انقلابهای جهانی به دست احزاب نیرومند شکل گرفتهاند؛ ولی انقلاب اسلامی از جهت وابستهنبودن به احزاب، بینظیرترین انقلاب در جهان است.[۹۰] انقلابهای بزرگ جهانی نوعاً از حمایت شرق یا غرب برخوردار بودهاند؛ ولی انقلاب اسلامی به هیچکدام از قدرتهای شرق و غرب وابسته نبود.[۹۱] پس از پیروزی هم بسیاری از راندهشدگان از انقلاب، به سمت قدرتهای بزرگ رفته و به دشمنی علیه نهضت اسلامی مردم ادامه میدهند.[۹۲]
پیروزی انقلاب اسلامی، مانند همه پدیدههای تاریخی معلول مجموعهای از زمینهها و علتهاست.[۹۳] مکتب، مردم و رهبری سه عامل مؤثر بر شکلگیری و پیروزی انقلاب ایران شمرده شدهاند،[۹۴] چنانکه امامخمینی خود مهمترین عامل پیروزی انقلاب اسلامی را تکیه مردم به خدا، اسلام[۹۵] و قرآن، توجه به جنبه معنوی، نترسیدن از مرگ و استقبال از شهادت[۹۶] میدانست. ایشان رمز بقای انقلاب اسلامی را همان رمز پیروزی آن شمرده است که ملت آن را میداند و نسلهای بعدی آن را در تاریخ خواهند خواند و دو رکن اصلی آن عبارت از انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه بر همان انگیزه و مقصد است.[۹۷] در نگاه ایشان، تحولات روحی مهمتر از تحولات اجتماعی بود و اندیشه اسلامخواهی و تحول روحی و فکری مهمترین عامل برای بهصحنهآوردن مردم بود.[۹۸]
از سوی دیگر، فلسفه امامت و تداوم آن در ولایت فقیه در دوران غیبت، از عوامل تعیینکننده در شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی بهشمار میآید[۹۹] و رهبری آن به دست امامخمینی بود و او در لحظات سخت و دشوار آن را رهبری کرد و از تنگناها گذراند و انقلاب اسلامی بدون نام امامخمینی در هیچجای جهان شناختهشده نیست.[۱۰۰] در این راستا افزون بر ویژگیهای شخصیتی امامخمینی همچون صداقت، صراحت، شجاعت، سازشناپذیری، ازجانگذشتگی، صلابت و قاطعیت، عشق به اسلام، مقام عرفانی، وارستگی، علم و دانش، فقاهت و سادگی معنادار در زندگی شخصی،[۱۰۱] جامعیت امامخمینی و جایگاه ایشان که مرجع تقلید بود، در محبوبیت و نفوذ معنوی ایشان، در تودهها تأثیر فراوان گذاشت.[۱۰۲] برخلاف انقلابهای دیگر که غالباً سیاستمدارانی حرفهای در جایگاه رهبری قرار میگیرند، امامخمینی با برخورداری از همه ویژگیهای مورد نیاز رهبری دینی[۱۰۳] بهطور طبیعی و خودجوش در رأس این نهضت قرار گرفت[۱۰۴] و پس از اثبات حقانیت مکتب سیاسی خود، توانست مردم را آرامآرام وارد میدان مبارزه کند.[۱۰۵] ایشان افزون بر بیان اندیشه دینی و چشمانداز آینده و نقد افکار و رفتار کارگزاران پهلوی و پشتیبانان وی[۱۰۶] روحانیت را سازماندهی کرد و دیگر گروههای انقلابی را زیر چتر آنان گرد آورد و مردم را برای مبارزه با رژیم پهلوی بسیج کرد.[۱۰۷]
انقلاب اسلامی ایران حرکتی بود مردمی و مردمگرا و عملاً همه اقشار مردم ایران[۱۰۸] شامل روحانیان، بازاریان، پیشهوران، روشنفکران، کارگران و طبقه حاشیهنشین شهری، زنان و اقلیتهای قومی و نژادی در آن شرکت و به آن کمک کردند و از عوامل پیروزی انقلاب اسلامی ایران بودند.[۱۰۹] نقش تودههای پابرهنه در پیروزی انقلاب و مقابله با رژیم پهلوی ممتاز بود.[۱۱۰] انقلاب به دست محرومان انجام شد و همه تودههای شهری و طبقه متوسط نقش عمدهای در پیروزی آن ایفا کردند.[۱۱۱] روشنفکران مذهبی که آغازگر بیداری و منادی بازگشت به هویت فرهنگی ایران بودند، در ایجاد آگاهی، همبستگی و سازماندهی انقلاب نقش فعالی داشتند،[۱۱۲] افزون بر مردان، حضور زنان در همه مراحل انقلاب حضوری زنده، نیرومند و قوی بود.[۱۱۳] امامخمینی حضور و نقش ممتاز زنان در صحنههای انقلاب اسلامی را بالاتر از مردان و شایسته تقدیر فراوان خواند،[۱۱۴] (ببینید: زن) چنانکه پیوستن نیروهای نظامی و ارتش به مردم را از دلایل مؤثر پیروزی شمرد[۱۱۵] و در یک کلمه رمز این پیروزی را وحدت کلمه میان همه اقشار مردم دانست.[۱۱۶]
از سوی دیگر، در راستای عوامل یادشده، امدادهای خداوند مهمترین عامل ایجاد تحول روحی و ایجاد الفت میان مردم و پیروزی بود.[۱۱۷] سازماندهی مردم بر عهده نهادهای مذهبی بود. مسجدها نخستین خاستگاه انقلابیان و حلقههای ارتباط میان رهبری انقلاب و مردم بودند و توانستند با بسیج گسترده مردم در مخالفت با رژیم نقشآفرین باشند.[۱۱۸] روحانیان از جلوداران انقلاب بودند و پیوند استوار مردم و روحانیان بر موفقیت آنان میافزود. روحانیان افزون بر تبلیغ و هدایتگری، به دلیل استقلال اقتصادی از دولت، با استفاده از امکانات مادی حاصل از صندوقهای قرضالحسنه[۱۱۹] و وجوهات شرعی، نهضت را از نظر مالی تغذیه میکردند.[۱۲۰] پس از پیروزی نیز رهبری سازنده امامخمینی و حمایت مردم و ایجاد نهادهای انقلاب مانند کمیتههای انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، دادگاههای انقلاب اسلامی، بنیاد شهید انقلاب اسلامی و بسیج مستضعفین در پاسداری و تداوم انقلاب نقشآفرین بود.[۱۲۱]
موانع و مخالفتها
شعار اسلامخواهی، استقلال، عدالتخواهی، مبارزه با استکبار جهانی و ادعای نجات انسانها، قدرتهای جهانی و برخی از افراد و گروههای داخلی را به مقابله با انقلاب اسلامی واداشت. از آغاز انقلاب فشارها و سرسختیهای خصمانه و توطئههای کینهورزانه استکبار شرق و غرب و اروپا و ارتجاع منطقه با انواع شیوهها و ابزارها علیه انقلاب اسلامی سازماندهی شد و به اجرا درآمد.[۱۲۲] از نگاه امامخمینی، تمام قدرتهای کوچک و بزرگ با انقلاب اسلامی مخالف بودند و در رأس آنها آمریکا قرار داشت.[۱۲۳] سلطنتطلبان و عوامل باقیمانده از رژیم پهلوی[۱۲۴] کمونیستهای آمریکایی و مدعیان دروغین طرفداری از خلق مانند فداییان خلق، حزب دموکرات و کومله[۱۲۵] احزاب و گروههای مخالف حاکمیت دین همچون برخی ملیگرایان و گروههای غیر مذهبی[۱۲۶] گروههای قدرتطلب مانند سازمان مجاهدین خلق[۱۲۷] کسانی بودند که در برابر انقلاب ایستادند و انتخابات تعیین سرنوشت نظام را تحریم کردند و گاه صندوقهای رأی را آتش زدند.[۱۲۸] دشمنان خارجی انقلاب علاوه بر تحریمهای اقتصادی و توطئههای سیاسی و تحریک و حمایت از غائلههای قومی و جنگ روانی و خدشه در مبانی انقلاب همانند ولایت فقیه و تلازم دین و سیاست و دهها حرکت تخریبی، رژیم بعثی عراق را برای تحمیل جنگ با ایران تشویق و حمایت کردند.[۱۲۹]
رژیم بعثی عراق با هدف درهمشکستن انقلاب اسلامی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ با همه توان نظامی به ایران هجوم آورد و این جنگ تا تابستان ۱۳۶۷ به درازا کشید. سرانجام با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران، این دو کشور بر سر میز مذاکره نشستند و دبیرکل سازمان ملل، رژیم عراق را متجاوز اعلام کرد. (ببینید: جنگ تحمیلی و قطعنامه ۵۹۸) دشمنان انقلاب ازجمله صدام حسین با هجوم به ایران مجال بازسازی و کارهای بزرگ را از ملت ایران گرفتند و خسارتهای جبرانناپذیری به مردم ایران و عراق وارد کردند.[۱۳۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
انقلاب اسلامی ثمرات و خدمات بسیاری برای جامعه ایران، بلکه جامعه بشری داشته است[۱۳۱] که در حوزه داخلی و خارجی آثار خود را نشان داده است:
دستاوردهای داخلی
مهمترین دستاورد داخلی انقلاب اسلامی تشکیل نظامی دینی در قالب جمهوری اسلامی بود که بهترین الگو را در عصر دینستیزی، فراروی مردم جهان قرار داد.[۱۳۲] امامخمینی نخست اسلام را از یک انحطاط تحمیلی خارج کرد و به متن اجتماع بازگرداند و در واقع انقلابی در وضع اسلام بوجود آورد.[۱۳۳] ایشان رستاخیز بزرگی ایجاد کرد که ذهن و زندگی بخش قابل توجهی از انسانها اعم از مسلمان و غیر مسلمان را دربرگرفت.[۱۳۴] پیروزی انقلاب اسلامی مهمترین حاصل تلاش دههاساله فکری و جهادی امامخمینی در صحنه احیای دیانت و اصلاح جامعه بود.[۱۳۵] نهادینهشدن ارزشهای معنوی،[۱۳۶] اتکا به مردم در همه حرکتها،[۱۳۷] ارائه الگوی مردمسالاری دینی،[۱۳۸] قطع دست بیگانگان، نهادینهسازی استقلال و آزادی اسلامی، ایجاد اعتماد به نفس، جسارت در مسائل علمی، پرورش استعدادها و ترویج روحیه خودآگاهی، احیای منزلت زن، وحدت میان فرقههای اسلامی، ایجاد انقلاب علمی، تربیت انسانهای صالح، تنها بخشی از برکات و دستاوردهای انقلاب اسلامی است،[۱۳۹] اما امامخمینی توجه مردم به شخصیت انسانی و بازگشت به هویت خویش را از ثمرات انقلاب و آن را برتر از پیروزی بر رژیم پهلوی شمرده است.[۱۴۰] ایشان در دنیای گریزان از ارزشها، اسلام و ارزشهای الهی را مطرح و بزرگ کرد و پرچم اسلام را در جهان به اهتزاز درآورد و اندیشمندان جهان را به مطالعه آن واداشت،[۱۴۱] چنانکه انقلاب اسلامی مردم را از نظر فرهنگی و روحی متحول کرد و ترس و اضطراب را به شجاعت بدل ساخت.[۱۴۲]
با انقلاب اسلامی از نفوذ اندیشههای مادی ازجمله مارکسیسم کاسته شد و اسلام راهنمای عملی جامعههای اسلامی شد.[۱۴۳] وحدت طبقات مختلف اجتماعی ازجمله روحانیان و دانشگاهیان[۱۴۴] از برکات انقلاب بود. کارنامه انقلاب در حوزه مسائل اجتماعی و اقتصادی نیز با وجود کارشکنیهای همهجانبه گروههای مخالف داخلی و محاصره و فشارهای اقتصادی غرب و هجوم دشمن خارجی، کارآمد و در میان دیگر انقلابهای بزرگ ممتاز است. جمهوری اسلامی در حوزه قانونگذاری و تحول قوه مجریه و قوه قضاییه و رشد علمی و آموزشی، کشاورزی و دامداری، صنایع و فرهنگ و هنر و خدمترسانی و تأمین اجتماعی و خاتمهدادن به غارت منابع طبیعی به دست بیگانگان شاهد تحولات بزرگی بوده است.[۱۴۵]
دستاوردهای خارجی
از نگاه امامخمینی انقلاب اسلامی در تحول فرهنگی و اجتماعیِ دیگر مردم جهان نیز مؤثر بود.[۱۴۶] این انقلاب نقطه عطفی در جهان شد و مؤثر افتاد و کارایی خود را در دنیای مدرنیسمِ متکی به سکولاریسم و لائیسم به اثبات رساند.[۱۴۷] انقلاب اسلامی نظریههای مادیگرایانه را در تفسیر انقلابها باطل کرد و فکری جدید مبتنی بر توحید و عدالت ارائه کرد[۱۴۸] و با پیروزی انقلاب اسلامی دربارهٔ فلسفه سیاسی اسلام در میدانهای تحقیقاتی و علمی دنیا بهطور فزایندهای بحث و تحقیق شد.[۱۴۹]
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، از ابعاد گوناگون بر منطقه و جهان اثر گذاشت و تجربه ایران الگویی برای مستضعفان و ستمدیدگان سراسر دنیا[۱۵۰] بهویژه جهان اسلام شد. فضایی از برگشت به اصول اسلامی سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و حرکتهای بسیاری با الهام از انقلاب اسلامی ایران ظهور کردند و برخی از حرکتهایی که پیشتر خاموش بودند، دوباره فعال شدند.[۱۵۱] این انقلاب به چند سده سستی و ضعف و شکستِ تمدن اسلامی خاتمه داد و موجب بروز بیداری امت اسلامی شد.[۱۵۲] زندهکردن امید در دنیای اسلام و عرب نسبت به شکستپذیری استکبار و صهیونیسم، پویایی ملتها و مشکلآفرینی برای استکبار، قوتیابی جبهه حق در برابر جبهه باطل، تغییر سیاسی نقشه جهان، تغییر معادلات قدرت در خاورمیانه و ارائه الگوی مبارزه به جنبشهای آزادیبخش از دیگر دستاوردهای انقلاب اسلامی بود.[۱۵۳]
از سوی دیگر، به صورت خاص، انقلاب اسلامی ایران به صورت عمیق بر شیعیان لبنان اثر گذاشت و در میان آنان به صورت الگویی مهم به کار گرفته شد.[۱۵۴] تأثیر نهضت اسلامی ایران در عراق به تشکیل و رشد گروههای اسلامی انقلابی در این کشور انجامید.[۱۵۵] در فلسطین روش نویی از مبارزه با الگوی دینی در میان تودههای مردم و در کالبد انتفاضه علیه اسرائیل سر برآورد[۱۵۶] و گروههایی چون جهاد اسلامی و سازمان مقاومت اسلامی یا حماس با الهامگرفتن از انقلاب اسلامی ایران تشکیل شدند. در این میان حماس آشکارا از انقلاب اسلامی دفاع کرد و خواستار الگوگرفتن از مردم ایران شد.[۱۵۷]
چنانکه انقلاب اسلامی ایران بر حرکتهای اسلامی افغانستان نیز مؤثر بود و مشترکات فرهنگی بهویژه زبان فارسی آن را هموارتر میساخت.[۱۵۸]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و اشغال افغانستان به دست ارتش سرخ شوروی، گروههای شیعه و سنی در قالب مجاهدان افغانی، مبارزه با ارتش را با تکیه بر اسلام از انقلاب اسلامی الهام گرفتند.[۱۵۹] در کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس بحرین، کویت و عربستان حرکتهایی به وجود آمد،[۱۶۰] بهویژه رژیم سلطنتی عربستان سعودی با چالشهای مذهبی و سیاسی در مشروعیت حاکمیت خود روبهرو شد.[۱۶۱] «سازمان انقلاب اسلامی جزیرة العرب» از گروههای شیعی و رهبر قیامهای ۱۹۷۹م در استان قطیف نیز تحت تأثیر انقلاب اسلامی پدید آمد.[۱۶۲] انقلاب اسلامی به جز کشورهای عربی، در دیگر مناطق و کشورها ازجمله آسیای جنوبی، آسیای مرکزی، قفقاز و ترکیه نیز بازتاب یافت[۱۶۳] و نقشی فزاینده در بازگشت به اسلام در بسیاری از این کشورها و در حوزه اتحاد جماهیر شوروی گذاشت و رژیم کمونیستی شوروی را با چالش جدی روبهرو ساخت.[۱۶۴] در پاکستان نیز پیروزی انقلاب اسلامی باعث ارتقای سطح فکری و بینش سیاسی نسل جوان و پیدایش نهضت اجرای فقه جعفری گردید. سیدعارف حسین حسینی رهبر این نهضت معتقد بود پذیرش رهبری امامخمینی در جهان اسلام یک ضرورت است و تأکید میکرد آمریکا اجازه ندارد از پایگاههایش در پاکستان علیه ایران استفاده کند.[۱۶۵] (ببینید: سیدعارفحسین حسینی) در کشمیر نیز - که به دلایل فرهنگی و تاریخی، آن را ایران صغیر خواندهاند- همواره در اعتراضهای مردمی، شعارهای انقلاب اسلامی تکرار میشود.[۱۶۶]
حضور ایران و مواضع آن بر سازمانهای بینالمللی همانند جنبش عدمتعهد، سازمان کنفرانس اسلامی، اوپک و اتحادیه بینالمجالس در تصمیمات و قطعنامههای صادرشده نقش مهمی داشته است.[۱۶۷] به اعتراف برخی از سران آمریکای لاتین، انقلاب اسلامی بر الهیات رهاییبخش در این کشورها تأثیرگذار بوده است؛ به گونهای که سوموزا دیکتاتور سرنگونشده نیکاراگوئه در انقلاب ۱۹۷۹م/ ۱۳۵۸ش این کشور، ضمن تأکید بر نقش کشیشان در این انقلاب، به وجود ارتباط میان انقلابیان نیکاراگوئه و ایران اشاره و ادعا کرده است کشیشهایی که در انقلاب نیکاراگوئه نقش داشتند با ایران رفت و آمد و با امامخمینی دیدار کردهاند.[۱۶۸]
پس از پیروزی انقلاب اسلامی تغییراتی در چهره ظاهری در کشورهای اسلامی و رفتارهای عمومی آنها و حتی در میان مسلمانان در کشورهای غیر اسلامی پدید آمد؛ مانند گسترش حجاب اسلامی که نمونه بارز آن در ترکیه و در میان مسلمانان ساکن در کشورهای غربی دیده میشود؛ همچنین گرایش بیشتر مسلمانان به شرکت در مراسم مذهبی و رعایت تکالیف دینی را میتوان ذکر کرد. این امر حتی در میان کشورهای دوردست آسیایی همانند اندونزی و مالزی و در اروپا و آمریکا نیز دیده میشود.[۱۶۹]
انقلاب اسلامی از نگاه شخصیتهای جهانی
انقلاب اسلامی ایران بازتاب وسیعی در سطح جهان داشته است و شخصیتها و اندیشمندان بسیاری به ارزیابی آن پرداختهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
پروفسور راده بوژوویچ استاد و شرقشناس صربستانی با اشاره به اینکه انقلاب اسلامی ایران قلب مسلمانان جهان را تسخیر کرد، یادآور شده است این انقلاب به رهبری امامخمینی، ایران را به قدرت بزرگ منطقهای و عامل صلح جهانی تبدیل کرد و تحولات بزرگی را در نظام جهانی به وجود آورد که این تحولات در عرصههای مختلف ازجمله صلح و احترام به حقوق ملتها تجلی یافته است. از نگاه وی جمهوری اسلامی ایران در موفقیتهایش در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مدیون موفقیتهای آموزههای امامخمینی است که توانست با حمایت تودههای مردم به سالها نفوذ قدرتهای بزرگ در ایران پایان دهد. بوژوویچ امامخمینی را بزرگترین چهره سیاسی قرن بیستم خوانده و تأکید میکند امامخمینی طلایهدار مبارزه با ستم و مدافع مظلومان بود و موجب بیداری اسلامی در کشورهای منطقه شد و خیزشهای مردمی و حرکتهایی که در این کشورها انجام شد، الهامگرفته از انقلاب اسلامی ایران بود.[۱۷۰]
سفیانبنفرحات از فعالان برجسته رسانهای تونس نیز انقلاب اسلامی ایران را رویدادی بسیار مهم در جهان دانست که به خواستههای ملت ایران جامه عمل پوشاند و به نظام دیکتاتوری پهلوی و همپیمان با اسرائیل و ابزار غرب علیه کشورهای اسلامی پایان داد. وی جمهوری اسلامی را دشمن اصلی رژیم صهیونیستی و تواناییهای ایران در تمام عرصهها را موجب وحشت و نگرانی مقامات صهیونیستی و مایه افتخار مسلمانان شمرد.[۱۷۱]
وائل الامام نویسنده و تحلیلگر سوری، ایرانِ پیش از انقلاب را وابسته به آمریکا و رژیم صهیونیستی شمرد که امامخمینی موفق شد ملت ایران را از وابستگی به آمریکا و رژیم صهیونیستی نجات دهد و ویژگی منحصر به فرد نه شرقی و نه غربی انقلاب اسلامی، بسیاری از ملتها را شیفته خود کرده است و اگر کشورهای عربی قصد دارند اسلام را اجرا کنند، باید از راهی که ملت و رهبری ایران رفته، الگو بگیرند.[۱۷۲]
دمیتری ژوکوف نویسنده روسی کتاب امامخمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی با اشاره به جایگاه اندیشه امامخمینی در جهان، ایشان را احیاگر اسلام انقلابی و سیاسی در جهان برشمرده است. او با بیان اینکه اسلام در گذشته خمودگی و افسردگی داشت، انقلاب اسلامی را تحولی جانبخش به کالبد دین اسلام خواند که با شجاعتی مثالزدنی در برابر خرافهگرایان ایستاد و مرزهای جهان اسلام را درنوردید و بسیاری از پیروان ادیان و مذاهب دیگر را عاشق خود کرد.
به باور این نویسنده روسی اندیشههای انقلابی امامخمینی الهامبخش حرکتهای آزادیبخش در جهان است. به گفته او، با وجود روحیه انقلابی که امامخمینی در پیروان خود به وجود آورد، غلبه بر آنان امکانپذیر نیست و همین افراد توانستند در جنگ هشتساله که رژیم عراق بر ایران تحمیل کرد، ایستادگی کنند. از نگاه وی امامخمینی امروز زنده است و در قلب میلیونها طرفدار خود حضور دارد و انقلاب اسلامی و مردمی چنان بارور شده که در مقابل هر قدرت توطئهگری توان ایستادگی دارد.[۱۷۳]
احمد هوبر از اندیشمندان مسلمان اهل سوئیس با ابراز شگفتی خود از مطالعه شخصیت امامخمینی و انقلاب اسلامی ایران، امامخمینی را نخستین رهبر مذهبی در قرن حاضر و پرچمدار انقلابی شمرد که همزمان سه وجهه مذهبی، سیاسی و فرهنگی را در خود جمع کرده است؛ ولی دیگر انقلابهای سده اخیر وجهه سیاسی و اجتماعی داشتهاند و بویی از مذهب نبردهاند و راه و روشهایشان امروزه کهنه شده و به تاریخ پیوسته است. امامخمینی دین، سیاست و فرهنگ را یکجا به کار گرفت و به همین دلیل راه وی ادامه خواهد یافت. از کارهای اعجابانگیز امامخمینی از نظر وی ارتباط عمیق ایشان با نسل جوان و به میدان مبارزه کشاندن آنان بوده است. به باور هوبر، امامخمینی افزون بر برخورداری از ارزشهای بزرگ اخلاقی و ایمان عمیق مذهبی، فقیهی آگاه بود و در زمینههای سیاست و دانش اجتماعی و اقتصادی نیز اطلاعات وسیعی داشت. انقلاب اسلامی ایران از نگاه وی، از بطن مردم جوشیده است و باید این انقلاب را انقلابی مردمی نامید،[۱۷۴] چنانکه پروفسور حامد الگار استاد دانشگاه کالیفرنیا، انقلاب اسلامی ایران را معجزهای الهی میداند؛ از این نظر که ملت ایران با تنها سلاح خود یعنی خدا و قرآن و آمادگی برای شهادت و فداکاری در مقابل یک رژیم شیطانی و طاغوتی ایستادگی کرد و به پیروزی رسید.[۱۷۵]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
آسیبشناسی انقلاب اسلامی ایران از دیدگاه امام خمینی (ره)
انقلاب اسلامی پدیدهای برخاسته از عوامل معنوی و مادی و نیازمند پاسداری و هوشیاری است و غفلت از آن به بنیانهای آن آسیب میرساند. امامخمینی بارها از نیاز انقلاب اسلامی ایران به حراست و مراقبت یاد کرد[۱۷۶] و هشدار داد که نگهداشتن انقلاب دشوارتر از پیروزی آن است[۱۷۷] و تأکید کرد این نعمت حاصل از مجاهدتهای بزرگ و خون جوانان را باید چون عزیزترین امور قدر دانست و از آن پاسداری کرد.[۱۷۸] ایشان به مجلس و دولت و دیگر مسئولان توصیه میکرد قدر ملت را بدانند و در خدمت به آنان بهویژه مستضعفان و ستمدیدگان فروگذاری نکنند[۱۷۹] و به دیگر ملتهای اسلامی توصیه میکرد از انقلاب اسلامی و مردم ایران الگو بگیرند و حکومتهای زورگو و وابسته به شرق و غرب را با همه توان سر جای خود بنشانند.[۱۸۰]
امامخمینی هشدار میداد چه بسا غفلت از پاسداری از انقلاب، نادیدهگرفتن مددهای الهی و غرور از پیروزی، آن را دچار آفت کند[۱۸۱] و موجب شکست آن شود و شکست انقلاب نیز موجب شکست اسلام خواهد بود.[۱۸۲] شکست اسلام در ایران تا قرنها جبرانناپذیر خواهد بود،[۱۸۳] چنانکه شکست انقلاب، شکست همه مستضعفان در سراسر جهان را در پی خواهد داشت[۱۸۴] ایشان رمز بقای انقلاب را همان رمز پیروزی دانسته است که عبارت بود از انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه.[۱۸۵]
امامخمینی دربارهٔ آسیبشناسی انقلاب اسلامی و ضرورت پرهیز از عوامل آسیب، بارها سخن گفته و هشدار داده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
انحراف از اصول و ارزشهای اسلامی
امامخمینی انگیزه الهی و مقاصد عالی حکومت اسلامی را از ارکان پیروزی و نیز رمز بقای انقلاب شمرده است.[۱۸۶] پایبندی به اصول و موازین اسلامی و انقلابی،[۱۸۷] استمرار تحول روحی و معنوی[۱۸۸] و اهتمام به تقویت معارف اسلامی در میان مردم[۱۸۹] مهمترین سفارش امامخمینی به انقلابیان بود.
ایشان تأکید میکرد اگر اسلامیت نهضت و تقیّد به همه جهات اسلامی در امان باشد، انقلاب اسلامی نیز آسیب نخواهد دید وگرنه افکار و راههای کج و پراکنده، مردم را به بیراهه میبرند و انقلاب آسیب خواهد دید. ایشان به مردم و مسئولان توصیه میکرد برای پاسداری از انقلاب، انگیزه الهی خود را حفظ کنند و از راه اسلام منحرف نشوند[۱۹۰] و در صورت انحراف مسئولان و دولت، وظیفه مردم میدانست که در برابر آن بایستند.[۱۹۱]
ارزشگریزی و رفاهزدگی
از نگاه امامخمینی معنویت و خداجویی توشه راه انقلابیان و رمز پیروزی آنان بود[۱۹۲] فروکاهش اهدافِ نهضت به اهداف مادی، جایگزینشدن ضد ارزشها به جای ارزشها و تحریف آرمانها و ارزشها و گرایش به راحتطلبی و تجملگرایی[۱۹۳] و شهوترانی و نفوذ فرهنگی بیگانگان،[۱۹۴] شکست انقلاب اسلامی را در پی خواهد داشت.[۱۹۵]
ایشان انحطاط روحی و تندادن به ظلم و ستم و خودباختگی را ناشی از نبود تزکیه میدانست[۱۹۶] و مالاندوزی و قدرتطلبی مسئولان[۱۹۷] و غرور و خودپسندی[۱۹۸] را آفت و عامل شکست انقلاب میخواند و درمان آن را توجه به تحول روحی و تزکیه[۱۹۹] و توجه به امور فرهنگی[۲۰۰] میدانست.
بیرونرفتن از صحنه
ضرورت اجراشدن احکام اسلام از پشتوانههای فکری انقلاب بود. امامخمینی ترویج جدایی دین از سیاست را انحرافی مهم از آرمانهای انقلاب میشمرد[۲۰۱] و به مردم، مسئولان و روحانیت یادآور میشد اسلام دینی سیاسی اجتماعی است و برای اجرای شعارها و احکام دین در جامعه، باید تلاش کنند.[۲۰۲] توطئههای مداوم دشمن برای دلسردکردن مردم و خارجکردن آنان از صحنه، آفت انقلاب است[۲۰۳] و به انقلاب صدمه خواهد زد.[۲۰۴]
ایشان با اشاره به نهضت مشروطه، کنارهگیری و بیتوجهی مردم و روحانیان را از عوامل شکست آن میشمرد[۲۰۵] و به مردم بهویژه روحانیان سفارش میکرد در صحنه باشند و کارهای روزانه، آنان را از حراست از انقلاب غافل نکند.[۲۰۶] ایشان با توجه به شرایط دشوار انقلاب و جنگ تحمیلی به خطیبان و نویسندگان سفارش میکرد از فرصت ماه محرم و صفر استفاده کنند و با حضور در اجتماعات، مسائل انقلاب را برای مردم بگویند.[۲۰۷]
سستی حوزهها در تربیت نیروها
امامخمینی انقلاب اسلامی را مولود حوزه علمیه و استمرار و اسلامیماندن آن را نیز معلول آمادهکردن نیروی لازم فکری در حوزه میداند و در این جهت بایسته میداند حوزه علمیه برای این کار برنامهریزی کند. ایشان هشدار میداد اگر حوزهها از عهده تربیت فقها و علما و خطیبان موجه و مورد علاقه مردم برنیایند و بدون برنامه صحیح و ضابطه اسلامیعقلایی اداره شوند، باید همه منتظر فاجعه شکست جمهوری اسلامی و اسلام بزرگ باشند و اگر اکنون با همت همگان از سرچشمه فساد جلوگیری نشود، فردا و فرداها دیر است و چه بسا به جایی برسد که از قدرت همه خارج شود.[۲۰۸]
اختلاف و تفرقه
امامخمینی وحدت همه اقشار مردم را رمز پیروزی[۲۰۹] و اختلاف و تفرقه در میان انقلابیان و جداشدن مردم از یکدیگر را آفت انقلاب[۲۱۰] میدانست و به گروهها و احزاب گوناگون هشدار میداد که کارشناسان بیگانه، تفرقه در میان ملتها را بهترین راه شکست آنان دیدهاند.[۲۱۱]
ایشان مردم، روحانیان، دانشگاهیان و روشنفکران[۲۱۲] ارتش و سپاه[۲۱۳] و طلاب انقلابی و مدرسان طرفدار انقلاب[۲۱۴] را به همبستگی و اتحاد در برابر گروههای بیتوجه و فرصتطلب دعوت میکرد و هشدار میداد درصورت جدایی از همدیگر، همه گروههای انقلابی از صحنه حذف خواهند شد.[۲۱۵] (ببینید: وحدت)
بیعدالتی و بیتوجهی به محرومان
توجه به عدالت اجتماعی و حمایت و پشتیبانی از محرومان از سفارشهای مداوم امامخمینی به مردم و مسئولان و روحانیت بود.[۲۱۶] ایشان به مجلس، دولت و مسئولان نظام یادآور میشد انقلاب اسلامی با فداکاری مردم تحقق پیدا کرده و تداوم آن نیز مدیون خدمات آنان است. آنان باید قدر ملت همیشه در صحنه ایران را بدانند و در خدمتگزاری به آنان از هیچ تلاشی فروگذار نکنند.[۲۱۷] ایشان بیعدالتیِ اقتصادی و بیتوجهی به مردم محروم را آسیب جدی انقلاب شمرده و پیاپی به ثروتمندان و مسئولان هشدار میداد که در صورت نارضایتی طبقات محروم، انفجار رخ خواهد داد و همه نابود خواهند شد.[۲۱۸] (ببینید: عدالت اجتماعی)
بیتوجهی به انقلابیان
از توصیههای مهم امامخمینی توجه به پیشگامان جبهه انقلاب و دفاع مقدس به مسئولان بود.[۲۱۹] ایشان با اشاره به نفوذیها و مخالفان انقلاب به مسئولان نظام سفارش میکرد نگذارند انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.[۲۲۰] ایشان به مسئولان سفارش میکرد قدر جوانان متعهد، حزباللهی و انقلابی را بدانند و آنان را تشویق و از آنان قدردانی کنند تا موجب شکوفایی بیشتر آنان شوند؛ زیرا آنان صاحبان اصلی انقلاباند که ایران را نجات دادند و از این پس نیز حفظ خواهند کرد،[۲۲۱] چنانکه توجه به طلاب انقلابی و مبارز، از توصیههای ایشان به مسئولان حوزه بود،[۲۲۲] در همین راستا ایشان خطر برخی ملیگراهای سازشکار را گوشزد کرده و یادآور شده است اگر زمام انقلاب در دست ملیگرایان بود، بهراحتی در سختیها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز میکردند و برای اینکه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسههای صبر و مقاومت را یکجا میشکستند و به همه میثاقها و تعهدات ملی و میهنی ادعاییِ خود پشت پا میزدند.[۲۲۳]
سوء مدیریت
امامخمینی نظم و ساماندهی و برنامهریزی و استفاده از افراد متعهد و متخصص را عامل پیشرفت کشور شمرده است و از سوی دیگر، سوء مدیریت و ضعف فکر و عمل را موجب خسارت و شکست انقلاب معرفی کرده است.[۲۲۴] ایشان به مسئولان هشدار داده است اگر سبب سوء مدیریت و ضعف فکر و عمل آنان، به اسلام و مسلمانان آسیبی وارد شود، مرتکب گناه کبیره مهلکی شدهاند. ایشان به مسئولان سفارش میکند هر یک از آنان که در مدیریت و اراده مقاومت در برابر هوای نفس احساس ضعف کرد، بدون جوسازی، دلاورانه و با سرافرازی از مقام خود استعفا کند.[۲۲۵] (ببینید: مدیریت و مسئولان و کارگزاران)
محصورماندن انقلاب در کشور
امامخمینی انقلاب اسلامی را از آنِ همه مسلمانان، بلکه مستضعفان جهان میداند و آگاهی از اهداف انقلاب و استفاده از دستاوردهای آن در دیگر نقاط جهان را از عوامل وحشت مستکبران شمرده است.[۲۲۶] ایشان به دستاندرکاران توصیه میکرد انقلاب را پیش ببرند و صدای آن را به گوش دیگر مسلمانان برسانند.[۲۲۷]
از نگاه ایشان صدور انقلاب از یک سو میتواند تاکتیکی تهاجمی علیه دشمنان انقلاب برای دورکردن خطر آنان از انقلاب و نگهبانی از آن باشد و از سوی دیگر، اندیشه صدور انقلاب، هم آرمان و هدف متعالی و هم سیاست و راهبرد کلان انقلاب و جمهوری اسلامی ایران است. ایشان تداوم انقلاب و نابودی قدرتها و ابرقدرتهایی را که کمر به نابودی انقلاب بستهاند، وابسته به صدور انقلاب دانسته و هشدار داده است اگر انقلابیان در محیطی دربسته بمانند قطعاً با شکست مواجه خواهند شد.[۲۲۸] (ببینید: صدور انقلاب)
تحریف تاریخ انقلاب
امامخمینی با توجه به ضرورت ثبت و انتقال واقعیتها به نسل آینده و جلوگیری از تحریف تاریخ انقلاب به دست نویسندگانِ غیرمتعهد و وابسته به قدرتهای غربی و شرقی، لازم دانسته است تاریخ پرحادثه انقلاب اسلامی همان گونه که هست ثبت شود و از نقش مستضعفان در انقلاب غفلت نشود و در حد امکان تلاش شود برای جلوگیری از تحریف، تاریخ با صدا و تصویر بهخصوص از زبان تودههای رنجدیده مستند گردد.[۲۲۹] (ببینید: نهضت امامخمینی (کتاب)) ایشان همچنین دربارهٔ تحریف تاریخ انقلاب و برداشتهای لیبرالیستی و ماتریالیستی از وقایع تاریخی بهویژه درکتابهای درسی و دانشگاهی پس از انقلاب ابراز نگرانی و تأسف کرد و در نامهای از ریاست وقت شورای عالی انقلاب فرهنگی خواست به این امور رسیدگی کند.[۲۳۰]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
نظام جمهوری اسلامی ایران
نظام جمهوری اسلامی ایران، نظام سیاسی با قالب جمهوری و محتوای اسلامی برآمده از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در ایران، که جانشین نظام سلطنتی است.
بعد از تشکیل جمهوری اسلامی ایران و سقوط حکومت پهلوی در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ ه.ش، قانون اساسی در همهپرسی سال ۱۳۵۸ش. به تصویب ملت رسید.
اصول و مبانی جمهوری اسلامی ایران متشکل از تعیین حاکمیت توسط مردم؛ اصول عقاید اسلامی شیعه؛ اصل آزادی و استقلال در همه زمینهها؛ اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، میباشد.
ارکان حکومت جمهوری اسلامی ایران، تشکیل یافته از ولایت و رهبری، قوه مقننه، قوه مجریه، قوه قضائیه و نهادهای دیگر است که هر کدام وظیفه خاصی را دارا میباشند. در این نظام، سه قوه (مقننه، مجریه و قضائیه) مستقل از یکدیگر و تحت نظارت رهبری (ولی فقیه) عمل میکنند.
جمهوری اسلامی ایران، نظام سیاسی با قالب جمهوری و محتوای اسلامی برآمده از پیروزی انقلاب اسلامی (۲۲ بهمن ۱۳۵۷) به رهبری امام خمینی در ایران، که جانشین نظام سلطنتی شد. مبدع این نظام سیاسی امام خمینی بود و در همهپرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، با شرکت۹۸/۲ درصد کل واجدین شرایط رأی دادن، که بیش از ۹۷ درصد آنان به جمهوری اسلامی رأی دادند، رسمیت یافت. در این همهپرسی، از مجموع ۴۳۸، ۴۲۲، ۲۰ رأی، ۸۳۴، ۰۵۴، ۲۰ رأی، موافق و ۶۰۴، ۳۶۷ رأی، مخالف بود. با پایان یافتن همهپرسی، رهبر انقلاب در ساعت ۲۴ روز ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، در پیامی این روز را روز حکومتِ اللّه خواند و رسماً استقرار جمهوری اسلامی را اعلام کرد. [۱] [۲]
متن پیشنهادی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از سوی دولت موقت در اختیار صاحبنظران و علاقهمندان قرار گرفت (خرداد ۱۳۵۸) و در ۱۳۵۸ش مجلس خبرگان قانون اساسی برای بررسی نهایی آن، از طریق انتخابات عمومی تشکیل شد و صورت نهایی قانون اساسی در آذر همان سال در یک همهپرسی به تصویب ملت رسید.
وجود برخی ابهامات و نارساییها و لزوم برخی تجدیدنظرها در قانون اساسی سبب شد تا در دوم اردیبهشت ۱۳۶۸، امامخمینی به درخواست نمایندگان مجلس و شورای عالی قضائی برای ارائه راهکاری به منظور تجدیدنظر در قانون اساسی، شورایی را مأمور بازنگری در قانون اساسی کند. ناهماهنگی در قوه مجریه به دلیل اصطکاک دو نهاد ریاست جمهوری و نخستوزیری، مسئله مدیریت قوه قضائیه که با واگذاری مسئولیتهای این قوه به شورای عالی قضائی، از استقلال قوه قضائیه کاسته شده بود و ناسازگاری مجلس و شورای نگهبان در مصوبات مجلس، عمدهترین مسائل مطروحه بود. شورای مذکور کار بازنگری را در هفتم اردیبهشت آغاز کرد و پس از درگذشت امام خمینی در خرداد ۱۳۶۸، به مأموریت خود ادامه داد و قانون اساسی تجدیدنظر و اصلاح شده، در مرداد ۱۳۶۸ در یک همهپرسی به تصویب ملت رسید. [۳] [۴] [۵]
حاکم را مردم به شیوه مستقیم یا غیرمستقیم (از جانب مجلس) برمیگزینند؛ دوره زمامداری حاکم محدود است و تجدید انتخاب وی بیش از یک یا دو بار مجاز نیست، حاکم در برابر قانون با دیگر افراد کشور مساوی است و تابع قانون و مسئول تمام اعمال خود است، حاکم دارای مسئولیت مضاعف حقوقی و سیاسی است. [۶]
نظام جمهوری اسلامی از مؤلفههای مذکور برخوردار است، زیرا زمامداری و اداره کشور، چه در انتخاب رهبر [۷] و چه در انتخاب رئیسجمهوری [۸] و نیز رسمیت دادن به دولت، [۹] بر پایه مراجعه به آرای عمومی است، دوره زمامداری رئیسجمهوری (با امکان یک بار انتخاب مجدد) چهار ساله است؛ رهبر و رئیسجمهوری و دیگر افراد زمامدار با بقیه افراد کشور در برابر قانون برابرند؛ مسئولیت حقوقی (تا حد محاکمه و محکومیت) و مسئولیت سیاسی (تا حد عزل) برای مقام رهبری و رئیسجمهوری و وزیران وجود دارد. [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] [۱۵] [۱۶]
وجه تمایز نظام جمهوری اسلامی ایران با انواع رایج جمهوری در عرف سیاسی، اسلامی بودن آن است، بدینمعنا که اکثر ملت ایران، اسلام و حاکمیتِ موازین آن را به عنوان محتوای حکومت، از طریق همهپرسی تعیینِ نظامِ سیاسی کشور، برگزیدهاند. در استقرار نظام جمهوری اسلامی، مردم نقش بنیادین داشتند. آنچه گویای چنین نقشی است، عبارت است از: اعتقاد ملت ایران به آرمان حق و عدل و اینکه چنین آرمانی از راه اجرای احکام قرآن شدنی است؛ شعار اصلی انقلاب اسلامی ملت ایران، سرنگونی نظام شاهنشاهی و استقرار نظام جمهوری اسلامی بود؛ رهبری انقلاب، که قطعاً بدون آن انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی بدینشکل پدید نمیآمد و مراجعه به آرای همگانی و رأی اکثر ملت ایران در تعیین نظام سیاسی جدید، پس از سرنگونی نظام شاهنشاهی. [۱۷] [۱۸]
اصول عقاید اسلامی شیعه (توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت) و اصل کرامت و آزادی توأم با مسئولیت انسان، ارکان تأسیس و استمرار نظام جمهوری اسلامی ایران است. [۱۹]
عدل و استقلال و همبستگی ملی، اهداف عالی نظاماند که برای رسیدن به آنها، روشها و دستورهای کلی در قانون اساسی جمهوری اسلامی پیشبینی شده است، مشتمل بر: اجتهاد مستمر فقهای جامعالشرایط، استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها، نفی هرگونه ستمگری و ستمکشی (در عرصه داخلی) و سلطهگری و سلطهپذیری (در عرصه خارجی)[۲۰] [۲۱]
رسمیت و حاکمیت دین اسلام و مذهب شیعه اثناعشری در نظام جمهوری اسلامی اقتضا میکند که موازین این دین و مذهب در امور حقوقی، قضائی، سیاسی و اجتماعی حاکم و نافذ باشد. با وجود این، حقوق پیروان دیگر مذاهب اسلامی (حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و زیدی) برابر آن مذهب خواهد بود، شامل حفظ احترام کامل و آزادی انجام دادن مراسم مذهبی برابر فقه خود؛ رسمیت داشتن تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ارث، ازدواج و طلاق) و دعاوی مربوط به آن در دادگاهها و مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها در مناطقی که پیروان هریک از این مذاهب از اکثریت برخوردارند؛ حقوق سیاسی و اداری، چون آزادی تشکیل احزاب و جمعیتها و انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی؛ داشتن نماینده در مجلس شورای اسلامی؛ [۲۲] و برخورداری از سایر حقوقی که قانون اساسی برای دیگر افراد ملت در نظر گرفته است. [۲۳] [۲۴] [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] [۳۱] [۳۲] [۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸]
برخورداری ادیان الهی از حقوق خود
پیروان سایر ادیان الهی، شامل زردشتیان و کلیمیان و مسیحیان، که به عنوان اهل کتاب شناخته شدهاند، نیز از این حقوق برخوردارند: آزادی انجام دادن مراسم دینی در حدود قانون، عمل به احوال شخصیه و تعلیمات دینی برابر آیین خود، ایجاد تشکلهای دینی و فرهنگی و اجتماعی و رفاهی، نمایندگی در مجلس شورای اسلامی، و حقوق اجتماعی و اداری و استخدامی [۳۹] [۴۰] [۴۱] [۴۲] اقلیتهای غیر اهل کتاب، به شرط آنکه بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی توطئه نکنند، از حقوق معینی، [۴۳] و نیز از اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی برخوردار میشوند. [۴۴]
اصول آزادی و استقلال (شامل سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی) و وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور، مبانی و پایههای ملی جمهوری اسلامی، و لازم و ملزوم یکدیگر و تفکیک ناپذیرند.
آزادی افراد، تا حدی که به حقوق و آزادی دیگران و ارزشهای جامعه زیان نرساند، مورد تأکید است. آزادیهای اجتماعی و سیاسی مردم نیز از طریق مردمسالاری و حاکمیت ملت در بنیانگذاری نظام و اداره امور کشور و حقوق ناشی از حاکمیت ملت، تأمین شده است. استقلال سیاسی کشور محور تنظیم سیاست خارجی و مبتنی بر حاکمیت ملی و حق الاهی مردم در تعیین سرنوشت اجتماعی خویش است. استقلال فرهنگی به معنای عدم وابستگی فکری و ارزشی به کشورهای بیگانه و زندگی بر پایه افکار و ارزشهای بومی است. استقلال اقتصادی به معنای مجموعه امکانات و تواناییهایی است که با اتکا به آنها، کشور دارای حاکمیت دائم، تمام عیار و غیرقابل انتقال بر اقتصاد داخلی و روابط آن با اقتصاد بینالمللی باشد. استقلال نظامی به معنای قدرت دفاع از خود، بدون تکیه بر بیگانگان، است. وحدت ملی بر پایه سرزمین و تاریخ یکپارچه و خط و زبان واحد و عناصر مشترک دینی و مذهبی و با عنایت به واقعیت تنوع قومی و مذهبی و ضرورت تأمین حقوق اقلیتها استوار گردیده است. [۴۵] [۴۶] [۴۷] [۴۸] [۴۹] [۵۰]
تمامیت ارضی ناظر به قلمرو سیاسی و حقوقی با مرزهای شناخته شده بینالمللی کشور و مبین محدوده دقیق حاکمیت و صلاحیت دولت است. در حقوق اساسی جمهوری اسلامی، بر اصل تمامیت ارضی تصریح شده و پاسداری از آن وظیفه دولت و آحاد ملت قلمداد شده است. [۵۱] [۵۲] [۵۳] [۵۴]
در نظام جمهوری اسلامی امر به معروف و نهی از منکر، به مثابه شیوهای برای «نظارت همگانی متقابل»، پذیرفته شده است. اجرای این شیوه، از راه بسیج همگانی و مستمر دولت و ملت، میتواند زمینهساز رشد فضائل و طرد مفاسد باشد. هیئت زمامداری (رهبری و قوای سهگانه حاکم) اجرای این اصل را، از راه نظارت کلان رهبری و تدوین سیاستها و قوانین اصلاح اجتماعی و نظارت اجرایی و اقدام قضائی، برعهده دارد. همچنین به لزوم اجرای این اصل از راه ساز و کارهای نظارتی مردم بر دولت (شامل مطبوعات و رسانههای گروهی، احزاب و تشکیلات سیاسی، و اجتماعات و راهپیماییها) تصریح شده است. در نظام جمهوری اسلامی، با فرض صلاحیت اخلاقی زمامداران و با فرض حاکمیت مردم در تعیین سرنوشت خویش در اصل هشتم، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه متقابل مردم است. روش انجام دادن آن، تذکار (پند و اندرز) متقابل است اما اقدام عملی و مجازات وظیفه حاکم است نه مردم. [۵۵] [۵۶]
سیاستهای اساسی دولت، برای تأمین اهداف عالی نظام (عدل، استقلال و همبستگی ملی)، نیازمند برنامههای مفصّلی است. بدینمنظور وظایف مشروحی برای دولت، با عنوان سیاستهای اساسی دولت در حوزههای اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی و اداری و اقتصادی، مقرر شده است. بالابردن آگاهیهای عمومی، آموزش و پرورش همگانی و رایگان، و تقویت روحیه خلاقیت و ابتکار برای رسیدن به خودکفایی، هدف سیاستهای اخلاقی و فرهنگی است. رفع تبعیض، ایجاد امکانات عادلانه برای همگان، و ترویج روحیه برادری (تحمل سیاسی، برخورد اندیشهها و الفت قلوب)، هدف سیاستهای اجتماعی است. محو هرگونه استبداد، خودکامگی و انحصارطلبی و ایجاد نظام اداری صحیح و حذف تشکیلات غیرضروری (بهبود تشکیلات و سازماندهی دولت و نیروی انسانی و روشها و اعمال اداری)، هدف سیاستهای اداری است و تأمین استقلال اقتصادی جامعه، از راه بازیابی فرهنگ ملی و مقتضیات محیطی جامعه و امکانات ملی، ریشهکن کردن فقر و محرومیت، برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد با حفظ آزادگی او، هدف سیاستهای اقتصادی است. [۵۷] [۵۸] [۵۹] [۶۰]
بخشهای اقتصادی نظام جمهوری اسلامی شامل بخش دولتی و عمومی، بخش تعاونی و بخش خصوصی است. بخش دولتی شاملِ همه صنایع بزرگ و مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی، صدا و سیما، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، راهآهن و مانند اینهاست. [۶۱] (برای آخرین تفسیر مُفاد بند ج اصل ۴۴ قانون اساسی رجوع کنید به [۶۲] )بخش عمومی (غیردولتی)، شامل مؤسسات و نهادهای اقتصادی متضمن حقوق و منافع عمومی است و از اختیار بخش خصوصی خارج است. این مؤسسات که در نظام حقوق اساسی ایران با عنوان «مؤسسات و نهادهای عمومی غیردولتی» شناخته میشوند مشتملاند بر: مؤسسات اقتصادی تحت نظارت مقام رهبری؛ شهرداری و مؤسسات وابسته به آن، که بیش از پنجاه درصد سهام و سرمایه آنها متعلق به شهرداری باشد؛ و سازمان تأمین اجتماعی، که اداره آن برعهده شورای عالی تأمین اجتماعی است. بخش تعاونی، که مقدّم بر بخش خصوصی است، با هدف جلوگیری از تمرکز ثروت در دست افراد و گروههای خاص و برقراری زندگی عادلانه برای اکثر افراد جامعه پدید آمده است. هدایت و راهبری این بخش برعهده دولت است و باید در قالب برنامه عدالت اجتماعی پیگیری شود. بخش خصوصی شامل قسمتی از کشاورزی و دامداری و صنعت و تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است. ضوابط محدودکننده آن شامل منع اضرار به غیر، منع احتکار، منع انحصار، منع ربا و دیگر معاملات حرام، و منع اسراف و تبذیر است. [۶۳] [۶۴] [۶۵]
اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، عبارتاند از: تفوق حاکمیت ملی در اعمال سیاست خارجی (سیاستهای حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور و نفی سلطهجویی و سلطهپذیری برای تأمین این اصل دنبال میشود) ائتلاف و همزیستی بینالمللی از طریق عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر و مناسبات صلحآمیز با دولتهای غیرمحارب، ائتلاف و اتحاد ملل اسلامی با هدف نیل به وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام (امت جهان اسلام)، حمایتهای انسانی در سطح بینالمللی، شامل حمایت از مسلمانان و مستضعفان و محرومان و پناهندگان. [۶۶] [۶۷] [۶۸] [۶۹]
مدیریت عالی سیاست خارجی برعهده رهبری است که از طریق تعیین سیاستهای کلی نظام در امور خارجی و اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها و نظارت رهبری بر امور خارجی کشور (مانند تأیید مصوبات شورای عالی امنیت ملی و ارشاد در مورد مسائل مهم) انجام میپذیرد. پس از رهبری، رئیسجمهوری، به عنوان مظهر حاکمیت ملی و عالیترین مقام سیاسی کشور و مسئول برقراری روابط خارجی (از طریق اعزام و پذیرفتن سفیران و انعقاد معاهدات بینالمللی)، ریاست عالی سیاست خارجی کشور را برعهده دارد. مجلس شورای اسلامی، از طریق نظارت بر معاهدات بینالمللی، وضع قوانین سیاست خارجی، کمیسیون سیاست خارجی، و نمایندگان (از طریق اظهارنظر درباره مسائل سیاست خارجی، تذکر، سؤال و استیضاح در حوزه سیاست خارجی از رئیسجمهور و وزیر امور خارجه) در سیاست خارجی کشور اعمال نظر میکند. [۷۰] [۷۱]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
حاکمیت در قانون اساسی جمهوری اسلامی، الاهی و انسانی است. حاکمیت الاهی ناشی از این آموزه است که حاکمیت و تشریع منحصراً به خدا اختصاص دارد و هیچکس جز به اذن خدا حق تصرف در اموال و نفوس و نیز تشریع را ندارد. بنابر مباحث کلامی و فقهی، در دوره غیبت امام عصر (عجلاللّه فرجهالشریف) فقیه جامعالشرایط از جانب امام معصوم مأذون است تا هم برپایه منابع اصلی دین، احکام تشریعی را استنباط کند و هم در اموری که شارع اجازه داده است مداخله کند. با این مبنا، وضع کلیه مقررات بر پایه موازین اسلامی، تحت نظارت ولایت فقیه، ضامن حاکمیت الاهی است.
وجه انسانی حاکمیت، برآمده از ایمان به خدا و باور به حاکمیت مطلق او بر جهان و انسان است و اینکه او انسان را بر سرنوشت خویش حاکم کرده است. بنابراین، حاکمیت مردم بر سرنوشت اجتماعی و سیاسی خویش حقی الاهی است و مشارکت عملی و همهجانبه آنان را ایجاب میکند. ضامن این وجه از حاکمیت، راههای متعدد حقوقی (مشارکت مستقیم و غیرمستقیم مردم در انتخاب رئیسجمهور، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و جز آن) و سیاسی (حق آزادی تشکلها و احزاب و انجمنهای سیاسی و صنفی) است. [۷۲]
شکل حکومت در نظام جمهوری اسلامی، سه قوهای (مقننه، مجریه و قضائیه) مستقل از یکدیگر و تحت نظارت رهبری (ولی فقیه) است و از اینرو الگوی تفکیکِ قوا در آن با الگوی تفکیک قوا در نظامهای عرفی تفاوت جوهری دارد. [۷۳] [۷۴]
حکومت، نیمهریاستی و نیمه پارلمانی است، نیمه ریاستی است چون رئیسجمهوری را مردم انتخاب میکنند و نیمه پارلمانی است چون اعضای دولت را رئیسجمهوری به مجلس پیشنهاد و مجلس آنان را تأیید میکند. جامعیت و یکپارچگی نظام اقتضا میکند که بین قوای سهگانه، با وجود تفکیک قوا، هماهنگی برقرار باشد. بدین منظور، روابط قوای سهگانه و حدود استقلال آنها روشن گردیده و اصل ممنوعیت جمع مشاغل پیشبینی شده است. [۷۵] [۷۶]
افزون بر قوای سهگانه تحت نظارت رهبری، نهادهای خاص در اِعمال حاکمیت جمهوری اسلامی وجود دارد، نهادهایی چون شوراهای اسلامی، صدا و سیما، شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، و مجمع تشخیص مصلحت نظام. [۷۷]
ارکان حکومت جمهوری اسلامی ایران عبارتاند از:
بنابر مقدمه قانون اساسی و اصول ۵ و ۵۷ آن، ولایت مطلقه فقیه پایه اسلامیت حکومت جمهوری اسلامی است. اسلامیت حکومت به این معناست که قوانین جاری در آن، از هر حیث، بر پایه موازین اسلامی است و مشروعیت قانون اساسی مشروط به انطباق آن با شرع است. [۷۸] [۷۹] [۸۱] [۸۲] [۸۳] [۸۴][۸۵] [۸۶] [۸۷] [۸۸] [۸۹] [۹۰][۹۱][۹۲] [۹۳] [۹۴]
مفهوم ولایت فقیه در قانون اساسی [۸۰] به شکلی نهادینه پیشبینی شده است.
این قوه مبتنی بر نظام یک مجلسی و مرکّب از دو رکن کاملاً متمایز است:
مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان. هر یک از این ارکان وظایفی دارد. مجلس شورای اسلامی متشکل از نمایندگانی است که با رأی مستقیم و مخفی مردم، برای چهار سال، انتخاب میشوند. آنان پس از تصویب اعتبارنامهشان و ادای سوگند، میتوانند به کار بپردازند. [۹۵] [۹۶] [۹۷] [۹۸][۹۹] [۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲] [۱۰۳] [۱۰۴]
شورای نگهبان متشکل از شش فقیه و شش حقوقدان است که فقهای آن را رهبری منصوب میکند و حقوقدانان آن به پیشنهاد رئیس قوه قضائیه و با تأیید مجلس برگزیده میشوند. این شورا، افزون بر بررسی انطباق قوانین موضوعی با شرع و قانون اساسی، وظیفه تفسیر قانون اساسی و نظارت بر انتخابات و همهپرسی را نیز برعهده دارد. [۱۰۵] [۱۰۶] [۱۰۷] [۱۰۸] [۱۰۹]
این قوه در جمهوری اسلامی ایران، از حیث جایگاه مردمی، نیمه ریاستی و نیمهپارلمانی است و از حیث ترکیب عناصر حاکم در اَعمال قوه مجریه، دو رکنی (رهبری و ریاست جمهوری) است و کلیه سازمانها و امور اجرایی (کشوری و لشکری) از این ارکان ناشی میشوند.
رئیسجمهوری عالیترین مقام رسمی کشور، بعد از مقام رهبری، است. [۱۱۰] نامزدهای این مقام باید ایرانیالاصل، معتقد به مذهب رسمی کشور و از رجال سیاسی و مذهبی باشند. [۱۱۱]
رئیسجمهوری به مدت چهار سال و با رأی مستقیم مردم انتخاب میگردد و انتخاب مجدد وی، بهصورت متوالی، برای یک دوره ممکن است. [۱۱۲]
وی پس از انتخاب شدن و تنفیذ توسط رهبری، در مجلس شورای اسلامی سوگند میخورد که از نظام جمهوری اسلامی، قانون اساسی و مذهب رسمی کشور پاسداری کند [۱۱۳] [۱۱۴]
او در مقابل مجلس و رهبری پاسخگوست و در صورت تصمیم به استعفا، استعفای خود را تقدیم رهبری میکند. [۱۱۵] [۱۱۶][۱۱۷] [۱۱۸]
افزون بر رئیسجمهوری، وزیران نیز از جمله اعمالکنندگان قوه مجریهاند که با دو جلوه متمایز جمعی (هیئتوزیران) و فردی، موجودیت حقوقی دارند. [۱۱۹] [۱۲۰]
هیئتوزیران دولت، از رئیسجمهوری، معاونان وی ((معاون اول در غیاب رئیسجمهوری ریاست هیئت وزیران را برعهده دارد) [۱۲۱] [۱۲۲] ) و وزیران تشکیل میشود و به عنوان یک نهاد حقوقی، با حقوق و تکالیف مشخص، مخاطب قانون اساسی میباشد. وزیران، پس از آنکه رئیس جمهوری آنان را انتخاب کرد، برای کسب رأی اعتماد به مجلس معرفی میشوند.[۱۲۳] [۱۲۴] [۱۲۵] [۱۲۶] [۱۲۷] [۱۲۸] [۱۲۹]
نیروهای مسلح مشتملاند بر ارتش، با هدف پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی کشور؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عنوان نهادی چند منظوره (نظامی، انتظامی، سیاسی و اجتماعی) و برآمده از انقلاب، با هدف نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن؛ و نیروهای انتظامی، با هدف استقرار نظم و امنیت، تأمین آسایش عمومی و فردی، و نگهبانی از دستاوردهای انقلاب اسلامی. فرماندهی کل نیروهای مسلح کشور بر عهده رهبری است. [۱۳۰] [۱۳۱] [۱۳۲] [۱۳۳] [۱۳۴] [۱۳۵] [۱۳۶]
این قوه متکفل امور قضائی و اجرای عدالت، و مرجع مقابله با جرائم و حمایت از حقوق افراد و اجتماع است. در رأس تشکیلات این قوه، رئیس قوه قضائیه قرار دارد که باید مجتهد باشد. وی به مدت پنج سال از طرف رهبری منصوب میشود. [۱۳۷]
رئیس قوه وظیفه تهیه لوایح قضائی و عزل و نصب قضات را برعهده دارد و میتواند برخی اختیارات خود را به وزیر دادگستری واگذار نماید. وزیر دادگستری به تنظیم روابط قوای مجریه، مقننه و قضائیه میپردازد. [۱۳۸] [۱۳۹][۱۴۰] [۱۴۱] [۱۴۲][۱۴۳] [۱۴۴] [۱۴۵] [۱۴۶] [۱۴۷] [۱۴۸]
ساختار برخی نهادها در حاکمیت جمهوری اسلامی به گونهای است که هم از نظر طبیعت کار و هم از لحاظ تشکیلات نمیتوان آن را جزئی از نهاد رهبری یا یکی از سه قوه دانست. این نهادهای خاص عبارتاند از: شوراهای اسلامی، صدا و سیما، شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، و مجمع تشخیص مصلحت نظام. [۱۴۹]
در حکومت جمهوری اسلامی ایران اصل بر مساوات بین افراد و برابری در مقابل قانون است که باتوجه به موازین شرع، مردان و زنان را شامل میشود. [۱۵۰] [۱۵۱]
حقوق فردی- حقوق گروهی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
مقایسه انقلاب اسلامی با سایر انقلابها
پرسش:
با توجه به اینکه قبل از انقلاب اسلامی ایران، انقلابهای دیگری در فرانسه، روسیه، چین و... اتفاق افتاده بود، انقلاب اسلامی چه وجوه تمایزی با آن انقلاب ها دارد؟
پاسخ:
بدون تردید یکی از مهمترین دلایل ماندگاری انقلاب اسلامی و عبور از گردنهها و توطئهها، وجوه تمایز انقلاب اسلامی با سایر انقلابهای جهان است. این ویژگیهای اساسی انقلاب اسلامی در مقایسه با سایر انقلابها در منابع مختلف و در موارد متعددی بیان شده است، ولی ما جهت رعایت اختصار به اهم این وجوه تمایز اشاره خواهیم کرد.
۱. میزان مشارکت سیاسی
البته انقلابهای دیگر نیز همراه با حضور مردم بوده است. اما نقش مردم ایران در انقلاب اسلامی بینظیر است. انقلاب اسلامی مردمی و سراسری بود و همه اقشار مردم در سراسر کشور با تمام قوا و تمام وجود در آن مشارکت داشتند و این امر یکی از مهمترین دلایل پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی است. «حامد الگار» که در زمینه انقلاب اسلامی آثاری دارد، در مورد حضور مردم میگوید: «یکی از ممیزات انقلاب اسلامی ایران شرکت وسیع توده های مردم بود. در انقلابهای فرانسه و روسیه و چین انقلاب همیشه با جنگ داخلی همراه بود...». «فرد هالیدی» از محققین انقلابهای جهان نیز معتقد است که از لحاظ به صحنه کشاندن اقشار وسیع مردم، انقلاب اسلامی عظیمترین انقلاب تاریخ است. در حالی که در انقلاب روسیه بخشی از طبقه کارگر و حزب بلشویک در انقلاب دخالت داشتند.
۲. داشتن رهبری قاطع و مشخص
از لحاظ رهبری، انقلاب اسلامی ایران منحصر به فرد است، زیرا در انقلاب فرانسه رهبری واحد و قاطعی نبود در پیشاپیش انقلاب روسیه نیز یک رهبر حزبی قرار داشت که نمیتوانست ادعای رهبری تام و قاطع بر قاطبه مردم را بنماید. اما در پیشاپیش انقلاب و مردم انقلابی ایران، رهبری قرار داشت که از پایگاه یک مرجع تقلید مردمی و اسلامی سخن میگفت و با جمهور مردم رابطه دینی و سیاسی داشت.
۳. داشتن مکتب الهی و اسلامی
گرایش دینی و مکتب الهی و اسلامی یکی از ویژگیهای اساسی انقلاب اسلامی است. انقلاب فرانسه به ایده جدایی دین از سیاست و دولت رسمیت بخشید و انقلاب کمونیستی روسیه ایدة مقابله دولت با دین را پیش کشید، اما انقلاب ایران مجدداً ایده تلفیق دین و دولت را رسمیت بخشیده که امروز در قالب جمهوری اسلامی نمود پیدا کرده است.
۴. اصالت و بومی بودن
چهارمین ویژگی انقلاب ایران اصالت و بومی بودن است. انقلاب ایران از لحاظ نظری و عملی اصیل و غیر وابسته بود. مکتب اسلام از بُعد نظری اصیل بود و در طی ۱۴۰۰ سال تبدیل به جوهره فکری ایرانیان شده بود، لذا در زمان انقلاب، مکتب وارداتی نبود. و در عمل نیز انقلاب از لحاظ کمک مالی و نظامی وامدار خارجیان نبود و اصالت داشت. در حالی که کمونیسم از اندیشههای مارکسیسم که در آلمان بود نشأت گرفته شده بود.
۵. مشروعیت
انقلاب در ایران مشروعیت داشت، یعنی بحق بود و به موقع بود. بحق بود، زیرا حقاً اهدافش را در مکتب اسلام کسب میکرد. مسئله این است که مسلمان و جامعه اسلامی هر عمل و رفتاری را بخواهد انجام دهد باید ببیند شرع آن را مجاز میداند یا خیر؟ انقلاب که رفتار جمعی است و در آن جان ها و مال ها به مخاطره میافتد نیازمند پشتوانه و مشروعیت است. جواز چنین عملی انقلابی و تطابقش با شرع را رهبری انقلاب که در مقام مرجعیت بود صادر میکرد. اما به موقع بود چون حضور مردم و تقدیم جان و مال در آن بیسابقه بود.
۶. اهداف متعالی
ماهیت و اهداف انقلاب اسلامی یک پدیده منحصر به فرد است که آنها را میتوان در چهار مورد خلاصه کرد: الف: احیاء و زنده کردن احکام اسلام و اجرای آن، ب: استقرار عدالت اجتماعی، ج: استقرار نظام سیاسی اسلام، د: تقویت عملی و فرهنگی جامعه.
حضرت امام(ره) در این مورد چنین میفرمایند: «انقلاب ما متکی بر معنویات و خداست و آنهایی که با ما موافقند آنهایی هستند که با خطّ توحیدی موافقند.» این در حالی است که انقلاب روسیه بیشتر اهداف اقتصادی و مادی را دنبال میکردند. همانطور که از شرایط قبل از انقلاب روسیه نیز بر میآمد. آقای «احمد هوبر» در این باره نیز میگوید:
تمام انقلابهای دیگر میخواستند یک نظام انسانی را در زمین استقرار دهند، یعنی نظام سیاسی «روسو» را یا نظام «مارکس و لنین» را، در صورتی که انقلاب اسلامی میخواهد نظام الله را در زمین مستقر کند...
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
مقایسه تطبیقی انقلاب اسلامی ایران با برخی از انقلابهای قرن بیستم
اشاره:
چندی است که از سوی عوامل بیگانه یا وابستگان آنان در شبکههای مجازی یا رادیو و تلویزیونی، به طُرُق مختلف و بیشتر در حوزههای مانند: تطهیر رژیم منحوس پهلوی و وابستگی این انقلاب به یکی از ابرقدرتهای آن دوران و... شبهاتی را برای تغذیه افکار ناآگاه، بهویژه جوانان که دوران وقوع این انقلاب شکوهمند را ـ به لحاظ سنّی ـ ندیدهاند و یا بهعلت عدم مطالعه و فراموشیِ شرایطِ آن زمان، تولید و نشر و عدهای را تحت تأثیر القائات خود قرار میدهند. یکی از این شبهات القای عدم مردمی بودنِ انقلاب اسلامی و این که مانند بسیاری از انقلابهای جهان با شعارهایی آغاز شده و به پیروزی رسیده ولی بعد از پیروزی از شعارها و آرمانهایش عدول کرده است، میباشد.
این مقاله مقایسهای تطبیقی است با چند انقلاب که به اختصار کوشیده ویژگیهای مشترک و وجوه تمایز آنها را با انقلاب اسلامی بررسی نماید. یادآور میشود.
مقدمه
در طول قرن بیستم تحولات سیاسی ـ اجتماعی گوناگونی در کشورهای مختلف روی داد که وقوع انقلابهای متعدد را میتوان از نمونههای مشخص این تحولات (در کنار سایر وقایع همچون کودتاها، جنگهای داخلی و خارجی، جنبشها، نهضتهای آزادیبخش و...) دانست. برخی از این انقلابها نه تنها در مقیاس داخلی و ملی تأثیرگذار بودند، بلکه سیاست جهانی و نظم ژئوپلیتیکی پهنه گیتی را نیز دستخوش تغییرات عمیقی کردند. این انقلابها از آنجا که ناشی از خیزشهای مردمی بوده و منجر به سرنگونی رژیم حاکم و تغییر وضع موجود میشوند، دارای شباهتها و البته تفاوتهایی با یکدیگر هستند؛ از این رو، بررسی علل وقوع و ماهیت انقلابهای سیاسی ـ اجتماعی در قرن بیستم یکی از مباحث جالب توجهی بوده که ذهن پژوهشگران و علاقهمندان را به خود معطوف داشته است. در میان این انقلابها، جایگاه و اهمیت انقلاب اسلامی ایران بسیار قابل توجه است؛ چرا که فارغ از دگرگونیهای داخلی، معادلات سیاسی و بینالمللی را در جهانی که منحصر به دو بلوک شرق و غرب بود، تغییر داد. مطالعه و بررسی این که چه تفاوتها و شباهتهایی میان انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلابهای قرن بیستم وجود دارد، باعث میشود که ابعاد گوناگون این انقلاب بزرگ و مردمی بهتر شناخته شود و اهمیت و ارزش آن با سهولت بیشتری درک شود.
مفهومشناسی انقلاب
کلمه انقلاب در لغت به معناهایی که تقریباً مترادف هستند، مثل برگشتن، تغییر یافتن از حالی به حال دیگر، واگرایی، دگرگونی، تغییر و تحول ماهیت و واژگون شدن تعبیر شده است.[1] از واژه انقلاب استفادههای گوناگون و متفاوتی شده، ولی در رشتههای مختلف علوم اعم از طبیعی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به عنوان دگرگونی و تغییر اساسی از آن استفاده میکنند. در علوم سیاسی نیز یک تعریف جامع و مانعی از انقلاب ارائه نشده است. از طرف دیگر به خاطر نوعی تقدس که امر انقلابهای سیاسی در اذهان اکثر جوامع دارد، با به کارگیری نابجای آن بهرهبرداری تبلیغاتی نیز از آن میشود. نکته جالب اینکه حتی نیروهای مرتجع و مخالف انقلاب نیز برای توجیه برنامهها و اقدامات خود بر آنها مهر انقلابی بودن میزنند. به عنوان مثال میتوان از برنامههای به اصطلاح اصلاحی شاه که در سالهای 41 و 42 توسط آمریکا به وی دیکته شده بود و به عنوان «انقلاب شاه و ملت» مطرح کرد، نام برد.[2]
بسیاری از رفتارگرایان پدیدههایی نظیر انقلاب را جزء رفتارهای جمعی یا اجتماعی به حساب آورده و تحلیلهای رفتاری از انقلاب ارائه دادهاند. با این وصف، انقلاب گونهای از پاسخ رفتاری جمعی به یکسری نیاز مشترک است که با هدف رهایی از وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب صورت میگیرد و در اثنای شکلگیری، مبتکر ارزشها، راهحلها و انتخاب ابزارها جهت پاسخگویی به نیازها میشود.[3] انقلاب، تحولات ناگهانی و شدیدی است که در اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی روی میدهد و یک دولت (یا نظام حقوقی و اجتماعی و اقتصادی) مستقر، جای خود را به دیگری میدهد. اینگونه تحول غالباً توأم با استعمال زور و خشونت و طغیان مردم است.[4]
پس انقلاب عبارت است از تغییر بنیادی در جامعه، یعنی دگرشدن جامعه از بن و از بیخ و از اساس. انقلاب نوعی عصیان و طغیان است علیه نظم موجود و وضع حاکم به منظور برقراری نظمی و وضعی مطلوب.[5] خشونتآمیز بودن یکی از ویژگیهای ذاتی جنبشهای انقلابی تلقی میشود بهطوریکه در اکثر تعاریف انقلاب این ویژگی دیده میشود.[6]
در مطالعه انقلابها، سه رویکرد نظری را میتوان در نظر گرفت: رویکردی که انقلاب را به عنوان یک پدیدهی منحصر به فرد مورد مطالعه قرار میدهد (در این رویکرد، انقلابها براساس تمایزاتشان از یکدیگر بازشناخته میشوند و در نتیجه، یافتههای حاصل از آن را نمیتوان به جوامع دیگر تعمیم داد)؛ در رویکرد دوم، انقلابها به عنوان پدیدههای همسان و واحدی نگریسته میشوند که وقوع آنها تابع علل و زمینههای مشابهی است (طبق این رویکرد، اصل و ماهیت انقلاب ثابت است و رخداد آن از فرمولبندی یکسانی برخوردار است و میتوان به کشف تئوری و نظریهای قابل تعمیم دست یافت)؛ رویکرد سوم با دیدگاهی بینابینی به پدیدهی انقلاب مینگرد، یعنی انقلابها را نه رویدادی منحصر به فرد در نظر میگیرد و نه آنها را از یک جنس میداند، بلکه قائل به تفکیک میان انقلابها و سنخشناسی آنهاست.[7]
انقلابهای قرن بیستم
بزرگترین و مهمترین انقلاب سیاسی ـ اجتماعی پیش از قرن بیستم، به سال 1789م (1168ش) در فرانسه تحت عنوان انقلاب کبیر فرانسه[8] به وقوع پیوست. این انقلاب، خروج مردمی بود که برای اولینبار به حاکمیت موروثی و اشرافی خاندانهای فئودالی و حاکم بر جامعه فرانسه خاتمه دادند و نظم اجتماعی کهنی را که قرنها مبتنی بر اراده پادشاه و سلطه مطلق او بر زندگی مردم فرانسه استوار شده بود درهم شکستند. شکسته شدن این نظم کهن، از یک سو گرایش به سوی انقلابهای اجتماعی را در سایر اجتماعات انسانی تقویت کرد و از سوی دیگر، پیدایش عصر تازهای را در زندگی بشر رقم زد و موجد تحولات بزرگ فکری و اجتماعی در قرون بعد شد.[9] به ویژه در قرن بیستم که به حق میتوان آن را «قرن انقلابها» نامید. در این سده، اقصی نقاط جهان شاهد تحولات سیاسی - اجتماعی متعددی بود که تحولاتی بنیادین را در ساختار سیاسی و ژئوپلیتیکی کشورها به ارمغان آورد.
به طور عمده در قرن بیستم وقایع و حوادث تأثیرگذاری در طبقهبندیهای مختلف به وقوع پیوست و این تحولات در قالبها و اشکال گوناگونی به وجود آمدند. جنگ بین کشورها (مانند جنگ ویتنام و ایالات متحده)، کودتاهای متعدد (به ویژه در کشورهای عراق، مصر، سوریه)، شورشهای مسلحانه (مانند آنچه که در ظفار عمان به وجود آمد)، جنگ استقلال کشورها (نمونه بارز آن انقلاب یا جنگ استقلال کشور الجزایر از فرانسویها) و بسیاری نمونههای دیگر. اما در این میان، وقوع انقلابها در برخی کشورها که باعث ایجاد دگرگونیهای ژرفی در ابعاد گوناگون شد، جایگاهی قابل توجه دارند. تعدد این انقلابها در قرن بیستم به این دلیل که عمدتاً در فاصلههای زمانی نزدیکی نسبت به یکدیگر رخ دادهاند و همچنین با توجه به وجود نقاط اشتراک و افتراق در میان آنها، امکان مقایسه انقلابهای قرن بیستم فراهم آمده است. لذا در این نوشتار شش انقلاب بزرگ قرن بیستم مورد توجه قرار گرفته که به ترتیب زمانی، زوایای مختلف آنها از جمله علل وقوع، ایدئولوژی و رهبری بررسی شده است. این انقلابها عبارتند از: انقلاب اکتبر روسیه، انقلاب کمونیستی چین، انقلاب کوبا، انقلاب اتیوپی، انقلاب نیکاراگوئه و انقلاب اسلامی ایران.
دو نکته حائز اهمیت بایستی ذکر شود: اول این که در این نوشتار سعی شده انقلابهایی بررسی شود که از نظر هدف و ماهیت در یک گروه قرار گرفته باشند و طی آن علاوه بر آن که نظام سیاسی پیشین سرنگون شده باشد، تحولاتی بنیادین در آن کشور ناشی از انقلاب به وجود آمده باشد و نقش گروههای مردمی در آن تعیین کننده باشد. لذا با توجه به این معیار، کودتاهایی که بعضاً به نام انقلاب در برخی کشورها (از جمله افغانستان) رخ داده و یا جنگهای استقلال که به طور عمده به نیت بیرون راندن کشور بیگانه و استعمارگر به وجود آمدهاند (مانند انقلاب الجزایر) در این مقایسه تطبیقی، قرار نگرفتهاند. در مورد انقلاب اتیوپی باید در نظر داشت که هر چند ضربه نهایی به حکومت از طریق کودتای نظامی انجام گرفت، اما حضور مردم در صحنه مبارزات باعث شده که همواره اندیشمندان و محققان در حوزه تاریخ سیاسی، تحول این کشور در سال 1974م(1353ش) را تحت عنوان «انقلاب» معرفی کنند. نکته دوم، از آنجا که هدف این بررسی، مقایسه انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلابهاست، لازم است که به این انقلاب بیش از سایر انقلابها پرداخته شود، به همین دلیل سهم بیشتری به بررسی انقلاب ایران و مقایسه آن با سایر انقلابها اختصاص یافته است.
1. انقلاب روسیه (1917م /1296ش)
نخستین انقلاب بزرگ قرن بیستم در روسیه رقم خورد و این انقلاب نه تنها از نظر سیاست داخلی روسیه، بلکه ژئوپلیتیک جهانی را نیز تحت تأثیر قرار داد. ساختار سیاسی روسیه پس از این انقلاب از امپراتوری و پادشاهی به جمهوری تغییر یافت و اقتصاد این کشور براساس اندیشههای سوسیالیستی و تأیید مالکیت کمونیستی و نفی مالکیت خصوصی و نظام کاپیتالیستی، متحول شد. علاوه بر سطح داخلی، در سطوح منطقهای و جهانی نیز این انقلاب آغازگر نظم نوینی در پهنه گیتی شد و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، نظام برخاسته از انقلاب اکتبر در رأس بلوک شرق قرار گرفت و به مقابله با ایالات متحده آمریکا در بلوک غرب پرداخت. از آنجا که اتحاد جماهیر شوروی نمونهای از یک نظام ایدئولوژیک برپایه اندیشههای مارکسیسم بود، به رقابت با کشورهای سرمایهداری غربی مبادرت ورزید و این چنین شد که انقلابهای متعددی در اقصی نقاط جهان به تأسی از شوروی و انقلاب اکتبر با اندیشههای مارکسیستی برپا شدند که از مهمترین آنها میتوان به انقلابهای چین، کوبا و اتیوپی اشاره کرد که در ادامه به هر یک آنها نیز پرداخته خواهد شد.
الف) علل وقوع
استبداد سیصد ساله خاندان رومانف در روسیه تزاری، نارضایتی دهقانان، رشد سریع طبقه کارگر، شکستهای این کشور در جنگ با ژاپن و آلمان و رشد اندیشههای روشنفکری به ویژه مارکسیسم، باعث شد که زمینههای لازم برای انقلاب اکتبر 1917 میلادی (آبان 1296 شمسی) فراهم شود و سرانجام منجر به نابودی تزارها و تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی گردد.[10] اساس حکومت تزار بر اصول و شرایطی استوار بود که با زمان خود هماهنگی نداشت. رژیم تزار و مدافعان سلطنت وظیفه خود نمیدانستند که مردم را راضی کنند. آنان سادهلوحانه معتقد بودند مسئولیت مردم اطاعت و پیروی کردن است. لذا به هیچوجه درصدد جلب توجه توده مردم نبودند و احتیاجی نیز به آن احساس نمیکردند.[11]
مشکل روسیه تزاری نه تنها وجود حکومت مطلقه و استبدادی، بلکه شرایط نابسامان اقتصادی نیز بود. از آغاز قرن بیستم، روسیه در وضعیت نامطلوبی از نظر اقتصادی به سر میبرد. جنگ سال 1905م (1283ش) با ژاپن، رکود اقتصادی، بیکاری کارگران، گرسنگی و نداشتن زمین کشاورزی و نیز درآمد پایین و قحطی و خشکسالی باعث شده بود که عده زیادی از دهقانان کار خود را ترک کرده، رهسپار شهرهای روسیه و دیگر کشورها شوند. همچنین رشد صنعتی روسیه که در این زمان آغاز شده بود، موجب تسریع در روند مهاجرت روستاییان به شهرها شد. با آغاز جنگ جهانی اول، همه منابع کشور از جمله نیروی انسانی، تولیدات صنعتی، منابع مالی، سوخت و منابع غذایی در اختیار جنگ قرار گرفت. در نتیجه تولیدات کشاورزی و صنعتی به شدت کاهش پیدا کرد و مواد غذایی در شهرها جیرهبندی شد. علاوه بر اینها، مشکلات حملونقل، سوء مدیریت سیاسی، نابسامانی در تهیه و توزیع کالاها، بحران نان و سوخت، افزایش شدید تورم، کاهش درآمدها، افزایش مالیاتهای جنگی، همه دست به دست هم داد و زمینههای لازم برای اعتصاب و شورش کارگران و دهقانان و حتی شورش نظامیان و در نتیجه انقلاب اکتبر 1917 و سقوط حکومت تزارها را فراهم آورد.[12]
ب) ایدئولوژی
اساس انقلاب روسیه بر اندیشه مارکسیسم استوار بود. از نظریه مارکس چنین برمیآید که طبقه کارگر هم حمایت کننده و هم مشارکت کننده در انقلاب است و این در شرایطی است که جامعه فقط به دو طبقه حاکم و محکوم (که شامل پرولتاریاست) تقسیم شده است. ولادیمیر لنین به عنوان رهبر انقلاب اکتبر، با تغییراتی که در نظریه انقلاب مارکس داد، علاوه بر طبقه پرولتاریا، دهقانان را هم وارد عرصه کرد و گفت برای پیروزی انقلاب، نیاز به خلق قدرتمند است و طبقه کارگر به تنهایی برای این کار، بیش از حد کوچک است؛ ولی اگر این گروه با بقیه جمعیت استثمار شده پیوند یابد، میتواند موفق شود.[13] در همین زمان بود که مکتب فکری «مارکسیسم - لنینیسم» برپایه اندیشههای مارکس و لنین تولد یافت. در واقع مارکس به طبقه کارگر توجه داشت، ولی از آنجا که در روسیه کارگران صنعتی سهم کمتری نسبت به کشاورزان داشتند، لنین این گروه را نیز مورد توجه قرار داد و هر دو گروه کارگر و برزگر برای مبارزه با ظلم و فساد و ایجاد انقلاب در کنار یکدیگر قرار گرفتند. این اندیشه و ایدئولوژی در نشان رسمی اتحاد جماهیر شوروی نیز نمود یافت، چنان که داس (نماد طبقه برزگر) و چکش (نماد طبقه کارگر) با هم تجمیع شدند و نشان واحدی را شکل دادند.
ج) رهبری
بدون شک از ولادیمیر لنین میتوان به عنوان تنها رهبر قدرتمند انقلاب اکتبر 1917 و سپس اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی نام برد. پیشتر در انقلاب فرانسه رهبری یگانه وجود نداشت؛ گروه رهبری انقلاب فرانسه شامل افراد زیادی بود و از برادرزاده شاه، دوک اورلئان، تا کشیش اوتوال، تالیران، روبسپیر و لافایت را در برمیگرفت. از این رو در انقلاب فرانسه هیچ نامی به عنوان رهبر در سیر طولانی آن ماندگار نشد و تمام کسانی که در مراحل گوناگون، سرکردگی حوادث را برعهده داشتند، به زودی در مرحلهای دیگر طعمه انقلاب شدند و به زندگیشان پایان داده شد. بنابر این کادر رهبری شناخته شده ثابت و دارای برنامهریزی معین که با ارائه تفسیری شفاف و مورد قبول اکثریت جامعه، قدرت وحدت بخشی به نیروی اجتماعی را داشته باشد، وجود نداشت و چهره شاخصی که بتواند نقش سهگانه رهبری (نظریهپرداز، فرمانده و معمار) را در تمام مراحل ایفا کند و از محبوبیت، مشروعیت و مقبولیت قشر وسیعی از جامعه برخوردار باشد، نمیتوان دید. به همین دلیل پس از پیروزی، زمام انقلاب هر زمان در دست یکی از افراد و گروههای دارای تفاسیر متفاوت قرار گرفت و جنگ قدرت میان آنها زمینه سرخوردگی مردم از آنها را فراهم کرد.[14] اما در مورد انقلاب اکتبر مشاهده میشود که نخستینبار در قرن بیستم، یک انقلاب سیاسی - اجتماعی با رهبری کاریزماتیک و ایدئولوگ به جهانیان معرفی شد.
نکته جالب توجه اینکه ایدئولوژی مطرح شده توسط لنین و میراث فکری او، پس از به قدرت رسیدن ژوزف استالین تحتالشعاع اندیشههای وی قرار گرفت و علاوه بر نسلکشی، جنایات، حکومت دیکتاتوری و سراسر سرکوب و خفقان استالین، مکتبی تحتعنوان او موسوم به «استالینیسم»، اندیشه رسمی در اتحاد جماهیر شوروی شد. کمونیستها در زمان حیات استالین، او را بزرگترین مفسر مارکسیسم - لنینیسم و بالاترین مرجع تئوریک در جنبش بینالمللی کمونیسم میشمردند و در داخل حزب کمونیست شوروی نیز استالین با از میان بردن تمام رقبای خود، از جمله تئوریسینهای اندیشمندی مانند لئون تروتسکی، نیکلای بوخارین و... چنین مرتبهای را احراز کرده بود. اما پس از مرگ استالین در کنگره بیستم و بیستودوم حزب کمونیست شوروی، استالینیسم بهعنوان انحرافی از موازین لنینی تلقی و محکوم شد و استالینیسم مترادف اعمال خشونت، رژیم پلیسی، فردپرستی و دیکتاتوری به شمار آمد.[15]
2. انقلاب چین (1949م /1328ش)
استعمار انگلستان از طریق تجارت تریاک وارد چین شد و در جنگ اول تریاک که در سال 1839م (1218ش) آغاز شده بود، آن کشور را شکست داد و از این طریق، کمکم نفوذ گستردهای در کشور چین پیدا کرد. مردم چین که از یوغ استعمارگران و خاندان منچو و نیز حکومت ملیگرایان به تنگ آمده بودند، دست به قیامهای پیدرپی زدند و در نهایت در سال 1949م (1328ش) انقلاب کمونیستی آنها به رهبری مائو تسه تونگ و با الهام از انقلاب اکتبر روسیه به پیروزی رسید. انقلاب چین، دومین انقلاب کمونیستی بعد از انقلاب روسیه بود.[16] البته لازم به توضیح است که پیش از انقلاب مذکور، در سال 1911م (1290ش) انقلابی در چین به رهبری سون یات سن به وقوع پیوست که طی آن حکومت خاندان منچو برای همیشه پایان یافت و دوران حاکمیت ملیگرایان فرا رسید. به عبارتی این انقلاب، گذاری بود از سنت به مدرنیته که در آن طبقات و گروههای مختلف به این نتیجه رسیدند که ساختار کشور نیازمند اصلاحات و تغییراتی اساسی است. اما پس از انقلاب 1911، نارضایتی مردم چین از ملیگرایان ادامه یافت؛ چرا که آنها به وعدههای خود در عدالتخواهی و حق حاکمیت عمومی جامه عمل نپوشانده و ناکام مانده بودند. در این زمان انقلاب 1917 روسیه رخ داده بود و در چین نیز حزب کمونیست با حمایت شوروی پا گرفت و مائو تسه تونگ نیز در درون همین ساختارِ حزبی مطرح شد و توانست تودههای چین را به سوی انقلابی کمونیستی سوق دهد.
الف) علل وقوع
اقتصاد چین از زمانهای گذشته وابسته به کشاورزی سنتی آن کشور بود؛ به طوری که در قرن نوزدهم، سه چهارم مردم چین در روستاها زندگی میکردند و چهار پنجم درآمد ملی کشور از طریق کشاورزی به دست میآمد. بعد از جنگ اول تریاک در سال 1842م (1221ش) و آغاز هجوم سیلآسای بیگانگان به چین، سیستم اقتصادی سنتی این کشور از هم پاشید ولی سیستم صنعتی جدیدی هم جایگزین آن نشد. با ورود تجار خارجی و سرازیر شدن کالاهای بیگانگان به چین، نه تنها صنایع داخلی و کشاورزی با ورشکستگی و رکود مواجه شد، بلکه نبض اقتصاد و تجارت کشور به دست بیگانگان افتاد. همچنین شکست چین از ژاپن در سال 1895م (1274ش) واگذاری چند بندر مهم اقتصادی و تجاری آن کشور به ژاپن و پرداخت غرامت و دادن امتیازهای دیگر به سایر کشورهای اروپایی، پیروزی ناسیونالیستهای چین در سال 1911 به رهبری سون یات سن و آغاز درگیری و جنگهای داخلی ملیگرایان و کمونیستها از یک سو و اشغال قسمتهای زیادی از شمال این کشور به وسیله نظامیان شورشی از سوی دیگر باعث فقر و بیچارگی مردم چین شده بود. علاوه بر موارد مذکور، جنبشها و اعتصابهای کارگری و دهقانی و بالاتر از همه، آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال بخش مهمی از کشور چین توسط ژاپن، همه دست به دست هم داده بودند تا اقتصاد پرجمعیتترین کشور جهان قبل از انقلاب کمونیستی سال 1949م (1328-1327ش) به رکود کامل و نابودی گراید.[17] علاوه بر عوامل اقتصادی، از نظر سیاسی نیز بایستی به نابسامانی و بیثباتی ساختار و حاکمیت کشور در دوران حکومت ملیگرایان اشاره کرد. افزایش فعالیتهای حزب کمونیست چین در تقابل با ناسیونالیستها، باعث شد که دهقانان و طبقات محروم و ستمدیده چینی به گرد مائو تسه تونگ جمع شوند و او را به عنوان رهبر انقلاب خود بپذیرند.
ب) ایدئولوژی
همانطور که بیان شد، ایدئولوژی انقلاب چین، کمونیستی و به پیروی از انقلاب روسیه بنا شده بود. اصولاً پس از انقلاب اکتبر، بیشتر انقلابهایی که در جهان رخ دادند، مارکسیستی بودند و کمتر به چشم میخورد که انقلاب و تحولی تحت تأثیر اندیشههای مارکس و اتحاد جماهیر شوروی نباشد. در این میان انقلاب اسلامی ایران یک نمونه بارز و کاملاً مستثنی از سایر انقلابهای مارکسیستی جهان بود که در جای خود بدان پرداخته خواهد شد.
ج) رهبری
مائو به مبارزات دهقانی معتقد بود و به همین دلیل به گروه روستاییان و دهقانان بیشتر بها میداد و از آنجا که خود او روستازاده بود، هستههای مقاومت را در روستا شکل داد. حتی پس از پیروزی انقلاب نیز، روش انقلابی که حزب کمونیست چین به کمونیستهای همه کشورهای دنیای سوم توصیه میکرد، روش مبارزات مسلحانه دهقانی و محاصره شهرها به وسیله روستاها بود. این همان روشی است که گروههای مائوئیستی ایران نتیجه اولین آزمایش آن را در سیاهکل دیدند و پس از سرخوردگی از آن به عملیات چریکی شهری روی آوردند که آن هم با ناکامی پایان پذیرفت. به هر روی، توجه صرف مائو به روستا باعث شد که حتی پس از به قدرت رسیدن، شهرها مورد بیتوجهی قرار گیرند. مائو را میتوان نمونه رهبری در نظر گرفت که سیاستهای او پس از به قدرت رسیدن، باعث شد مردم کشور در تنگنا قرار گیرند و نارضایتیهای عمومی از اقدامات او به وجود آید. مائو به شدت با فرهنگ کنفوسیوسی به مقابله پرداخت و با انقلاب فرهنگی خود در سال 1966م (1345ش) ویرانیها و کشتههای زیادی برجای گذاشت. همه این عوامل سبب شد که میراث و اندیشههای مائو، پس از او ادامه نیابد و اندیشه سیاسی در چین طی سالهای پس از مائو، از عقاید و تفکرات او گذر کند.
3. انقلاب کوبا (1959م /1338ش)
کوبا از زمان کشف توسط کریستف کلمب، تحت استعمار اسپانیاییها بوده است و این مورد بر نژاد مردمان کوبا نیز تأثیر گذاشته به طوری که بیش از نیمی از مردم سفیدپوست و باقی دورگه و سیاهپوست هستند. اولین جنگ برای استقلال از اسپانیا (1868 تا 1878م / 1247 تا 1257ش) ناموفق بود، اما ایالات متحده آمریکا در قیام دوم (1895 تا 1898م / 1274 تا 1277ش) مداخله کرد و اسپانیا را مجبور به چشمپوشی از این جزیره ساخت، ولی تا بعد از دو دورهی حکومت آمریکایی (1899 تا 1901م / 1278 تا 1280ش و 1906 تا 1909م / 1285 تا 1288ش) استقلال تثبیت نشد. تحت حکومت یک رشته از دولتهای فاسد، اکثر کوباییها از فقر تحقیر کنندهای رنج میبردند و سرانجام در سال 1959م (1338ش) دیکتاتوری فولخنسیو باتیستا به دست فیدل کاسترو و همراهانش سقوط کرد.[18]
الف) علل وقوع
در قرن بیستم زمینهایی که طی مبارزات علیه اسپانیا بین خرده مالکین به صورت گسترده تقسیم شده بود، به دلیل توسعه صنعت نیشکر دوباره دست چند نفر متمرکز شد و کوبا تبدیل به جامعهای بیثبات و صدمهپذیر با اقتصادی تکمحصولی متشکل از بازرگانان آمریکایی، فئودالهای کوبایی و کارگران روزمزد شد. حتی اگر دهقانها حقوق خود بر زمینهایشان را اثبات میکردند، بازرگانان آمریکایی به آسانی این حق را میخریدند و طبقات بالای جامعه کوبا نیز طرفدار منافع بازرگانان آمریکایی بودند؛ به همین دلیل زمینهای کوبا اغلب و به سرعت به مالکیت آمریکاییان درآمد. سنگینی بار فقر در این جزیره بر دوش کارگران روستایی بود، به طوری که حدود یک میلیون کارگر روستایی زندگیشان وابسته به شکر بود و فقط 15 درصد از آنها کار مداوم و سالیانه داشتند.[19]
در واقع هر چند مردم کوبا توانستند از یوغ استعمار اسپانیا رهایی یابند، اما این پایان کار نبود بلکه شروعی بود بر عصری سراسر خفقان، دیکتاتوری و تمامیتخواهی آمریکا و ایادی محلی آن که در همه حال منافع آمریکا و شرکتهای سرمایهگذاری آمریکا را مقدم بر منافع مردم کوبا میدانستند. این زمان، دوران فرمانروایی دیکتاتور کوبا یعنی فولخنسیو باتیستا بود؛ در این دوره با تشدید ظلمهای باتیستا به مردم و حمایت آمریکا از او، گروهی از همان ابتدا به مخالفت با ظلمهای او به شکل سازمان نیافته پرداختند و عرصه را بر او تنگ کردند.
ب) ایدئولوژی
خفقان وحشتناک و وضعیت اسفبار مردم کوبا چه در دوران باتیستا و چه قبل از آن، با انقلاب اکتبر روسیه، انقلاب چین و رواج اندیشههای کمونیستی همزمان شده بود و همین امر باعث شد رفتهرفته این اندیشهها از طریق برخی تئوریسینها و روشنفکران کوبایی، به این کشور نیز تزریق شود. وضعیت بهداشت در کوبا بسیار نگران کننده بود؛ فقر و بیسوادی در این کشور بیداد میکرد و از سویی دیگر باتیستا ظلمهای زیادی را بر مردم روا میداشت و کشور آمریکا مدام در امور این کشور دخالت میکرد که دلایل این دخالت یکی نگرانی از رشد کمونیسم در این کشور و دیگری، به خطر افتادن سرمایهگذاریهای آمریکا در کوبا بود. رفتهرفته اندیشههای کمونیستی وارد جامعه کوبا شده و به دلایل فوق، طرفداران زیادی هم پیدا کرده بود.[20]
ج) رهبری
در این دوره طبقه کارگر، دهقانان بدون زمین و سایر اقشار جامعه سنتی و مذهبی کوبا مورد استثمار و بهرهکشی فئودالها، بازرگانان آمریکایی، طبقه سرمایهدار و در رأس همه آنها دیکتاتور و اطرافیان او قرار گرفته بودند. طبقه کارگر که اغلب آنها را کارگران مزارع نیشکر و معادن کبالت و نیکل تشکیل میداد، هر روز ساعتها به کار طاقتفرسا و جانفرسا با درآمدی اندک مشغول بودند و با توجه به شروع و شیوع جنبشهای کارگری در سراسر جهان، بارها به اعتصاب و اعتراضهای گسترده دست زدند اما نبود یک رهبر و یک سازمان قوی کارگری باعث شد که این اعتراضها ره به جایی نبرد.[21]
سرانجام در دهه 1950 میلادی (دهه 1330 شمسی) اعتراضات علیه باتیستا شکل سازمانیافتهتر به خود گرفت و گستردهتر شد. فیدل کاسترو، رائول کاسترو، ارنستو چهگوارا و تنی چند از روشنفکران و تحصیلکردههای کوبایی که با اندیشههای مارکسیسم آشنا شده و آن را پذیرفته بودند، مردم را علیه باتیستا تحریک و تهییج میکردند و با آگاهی بخشی سعی داشتند طبقه کارگر و سایر اقشار ملت کوبا را که تحت فشار اقلیت حاکم بودند، تشویق به انقلاب کنند. طولی نکشید که خشم و انزجار علیه باتیستا همهگیر شد و مردم به رهبری کاسترو و تنی چند از روشنفکران، جنبش خلق کوبا را در جهت براندازی حکومت باتیستا به راه انداختند و این جنبش بعد از چند سال بالأخره در سال 1959م(1338 شمسی) با خون کارگران، دهقانان و تلاشهای گسترده رهبر کاریزماتیک کوبا (فیدل کاسترو) به بار نشست و حکومت دیکتاتوری باتیستا سقوط کرد.[22]
فیدل کاسترو با این بینش که تاریخ تنها به اندک کسانی روی موافق نشان میدهد، خود را ناجی کوبا میدانست. او فوراً دست به کار شد تا برای ایفای این نقش آماده شود. طی هفت سال، جنبشی را پدید آورد و رهبری کرد که سرانجام باتیستا را سرنگون ساخت و خود در مقام نخستوزیری کوبا جای گرفت. همین که کاسترو به قدرت رسید، کوبا را از دموکراسی دور ساخت و در آغوش کمونیسم جا داد. روی هم رفته، اقتصاد کوبا در دوره فیدل کاسترو آسیب دیده بود. به نظر میرسد که پیشرفت در عرصههای مراقبتهای بهداشت عمومی، آموزش و کشاورزی تنها دستاوردهای نسبی و عمده او بود. با این حال، او ارتش بزرگی را نگهداری میکرد و به تلاش برای صدور انقلابش به دیگر کشورهای جهان سوم ادامه داد. آنچه روشن است، تأثیر عمدهای است که کاسترو نه تنها بر کوبا بلکه بر تمام جهان داشته است.[23]
4. انقلاب اتیوپی (1974م /1353ش)
سرزمین و کشور اتیوپی[24] در زمانهای طولانی تحت استعمار اروپاییان بوده است که در نهایت توانست در سال 1896م (1275ش) به ادعاهای استعماری انگلستان پایان دهد. در حقیقت پایان قرن نوزدهم نه تنها حفظ استقلال اتیوپی رقم خورد بلکه توانست تا حدود زیادی قلمرو سنتی خود را گسترش دهد و شکلگیری امپراتوری جدید به دنبال افزایش تمرکز بود. نظام پادشاهی در اتیوپی با حاکمیت هایله سلاسی تا سال 1974م (1353ش) به طول انجامید و سرانجام آخرین امپراتوری در اتیوپی با شکست مواجه شد.
الف) علل وقوع
به دنبال اعتراضات پیرامون قحطی وحشتناک و بحران بینالمللی نفت، بیش از پیش جایگاه دولت در بین مردم اتیوپی تضعیف شده بود. مواجه شدن دولت وقت با شکست در طرح اصلاحات ارضی[25] باعث شد که در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 میلادی (اواخر دهه 1340 و اوایل دهه 1350 شمسی) جایگاه دولت را در بین مردم با مشکل مواجه کند و پایههای اعتراض عمومی را به وجود آورد؛ در نتیجه یکی از مهمترین موجهای نارضایتی عمومی در اتیوپی برعلیه هایله سلاسی ایجاد شد.
مشکلات ساختاری عمیق در بخشهای سیاسی و اقتصادی از مهمترین عوامل آشفتگی سیاسی در اتیوپی بوده است. وضعیت نابسامان اقتصادی و فقر نسبی در کشور و خشم مردم روستا به خاطر تبعیض رفتاری بین آنها و مردم شهری، همچنین افزایش ناگهانی قیمتها و شرایط بد زندگی سربازان از عواملی بود که در آن زمان باعث شد فضای سیاسی جامعه تحت تأثیر قرار گیرد و این امر، موجب به هم ریختگی فضای زندگی در سالهای 1970م (اوایل دهه 1350ش) کشور اتیوپی شد.
با توجه به شرایط فوق، سرانجام اصلاحات اجتماعی - سیاسی توسط دولت در پیش گرفته شد، هر چند این اصلاحات برای تغییر سیستم خیلی دیر شده و اعتراضات عمومی فراگیری و سرایت بالایی پیدا کرده بود. بنابر این این اصلاحات منجر به یک سیاست مدنی قوی نشد. به علت عدم وجود چارچوب قوی در درون بخشهای سیاسی کشور، گروههای داخلی، چپیهای مخالف، جبهه دانشجویی، خرده بورژوایی، راستیهای مخالف و نهیلیستهای ملی، یک فرایند سیاسی و آشوب داخلی را رقم زدند و خشم عمومی در تظاهرات سال 1974-1975م (1354-1353ش) نمایان شد. سرکوب تظاهراتها، فعالان مخالف و روزنامهنگاران مستقل در مقیاس گسترده (که البته نسبت به سرکوبهای سالهای بعد انقلاب از فراگیری کمتری برخوردار بود) همگی باعث شدند تا زبان خشونت توسط دولت جهت مدیریت نظامی و سیاسی کشور به کار گرفته شود و عرصه بر روی مخالفان تنگتر شود.[26] اما خیزشهای مردمی ادامه یافت و سرانجام امپراتوری سلاسی با یک اقدام نظامی از سوی مخالفینش از پای درآمد.
اسدالله علم، وزیر دربار شاهنشاهی ایران در یادداشت خود مورخ روز جمعه 22 شهریور 1353ش /13 سپتامبر 1974م، مینگارد: «امپراتور اتیوپی به وسیلۀ یک کودتای نظامی سرنگون شده... بیچاره هایله سلاسی. در چند سال گذشته کنترل کشور را از دست داده بود و از چیزی که اتفاق افتاده بود گریزی نبود. به یاد حضورش در جشنهای شاهنشاهی افتادم و این که چگونه وقتی خواستم هنگام خروج از اتومبیلش به او کمک کنم، دستش را عقب کشید و به من گفت خیلی ممنون، احتیاجی به کمک ندارد. همینطور هم هنگام خشکسالی اخیر که هزاران نفر از مردمش از گرسنگی میمردند او کلیه پیشنهادهای کمک شاه را رد کرد و به کلی منکر شد که کسی از گرسنگی رنج میبرد یا این که حتی خشکسالی در کار بوده است.»[27]
ب) ایدئولوژی
از نظر داخلی، اگرچه اتیوپی در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی (اواخر دهه 1340 و اوایل دهه 1350ش) به عنوان یک بحران قریبالوقوع شناخته شده بود، اما هیچ جنبش تودهای سازمان یافتهای پیشروی انقلاب نبود. در این راستا، مقایسه حضور تودهها در انقلابهای اتیوپی و ایران بسیار ارزشمند است؛ در هر دو مورد تودهها به طور فعال در سرنگونی رژیمهای قدیمی (در مقیاس بزرگتر و کاملتر در ایران) شرکت داشتند.[28]
حرکت جوانان، دانشجویان و روشنفکران اتیوپی از یک نظام امپریالیستی شکست خورده به یک تفکر مبتنی بر مارکسیسم - لنینیسم به عنوان استراتژی جهت پیروزی انقلاب و استقرار یک دولت کمونیستی را مطرح میکرد اما رژیم وقت به دنبال سرکوب این جنبشها بود. اتحادیههای کارگری نیز نقش مهمی را با اعتصابات خود ایفا کردند که باعث تحریک دانشآموزان و دانشجویان در اعتصابات تودهای و تظاهرات اتحادیههای کارگران و معلمان شد.
ماهیت واقعی تحول اتیوپی، تغییرات اجتماعی بود که میل به یک سیاست سوسیالیستی را اعلام میکرد. رژیم نظامی بعد از انقلاب، اندیشه مارکسیسم - لنینیسم را به کار گرفت که در راستای رسیدن به اهداف انقلاب، از توسعه سوسیالیستی در این راستا استفاده شد. از جمله اقدامات سوسیالیستی در دوره بعد از فروپاشی امپراتوری سلاسی، عبارت بودند از ملیسازی تمام زمینهای روستایی و شهری، صنایع، مؤسسات مالی، ایجاد سازمانهای عمومی، برپایی انجمنهای دهقانی و شهری.[29]
در انقلاب اتیوپی میتوان از چند تغییر که در همه انقلابهای سوسیالیستی اتفاق میافتد نام برد:
1. حرکت و مبارزه طبقاتی و از بین رفتن اشرافیت و دولت امپریالیستی؛
2. تغییر کامل سیستم اجتماعی از طریق یک ملیسازی رادیکال و فراگیر در جهت مالکیت عمومی؛
3. تغییرات عمیق در ساختار دولت و پیکربندی ایدئولوژیک آن؛
4. تغییر در هماهنگی بینالمللی اتیوپی از غرب به شرق.[30]
ج) رهبری
هر چند نارضایتیها در اتیوپی به میزان زیادی افزایش یافته بود و اقشار گوناگون به مبارزه با حکومت سلاسی میپرداختند اما سرانجام امپراتوری اتیوپی با یک اقدام نظامی سرنگون شد. افسرانی که قدرت را در سال 1974م به دست گرفتند هیچ برنامه منسجمی نداشتند. سرنوشت سلطنت و مسئله اصلاحات ارضی تا مدتی به حالت تعلیق درآمد.[31]
رهبر معترضین و انقلابیون که بعد از فروپاشی نظام سلطنتی در اتیوپی، به مقام ریاست جمهوری اتیوپی رسید منگیستو هایله ماریام بود. وی پس از پیروزی و برچیدن نظام سلطنتی، کشتار جمعی به راه انداخت و بسیاری از صاحبمنصبان رژیم گذشته را از دم تیغ گذراند. آنچه در تاریخ معاصر اتیوپی به عنوان «ترور سرخ» یا «وحشت سرخ» ثبت شد، نه تنها زخمی پاکنشدنی بود بلکه پیامدهای گستردهای نیز برای آینده کشور به همراه داشت. ترور سرخ توسط دولت نظامی سرهنگ منگیستو هایله ماریام در اواسط دهه 1970م (میانه دهه 1350ش) ایجاد شد تا مخالفان را از بین ببرد. نسلکشی انجام شده توسط رژیم نظامی سرهنگ هایله ماریام در دهه 1970م بین سالهای 1974 و 1979م (سالهای 1353 تا 1357ش) اتفاق افتاد. قتلهای گسترده در اواخر سال 1974م (1353ش) توسط شورای اداری نظامی موقت (درگ) آغاز شد که در وهله اول 60 مقام دولت شاهنشاهی و 5 فعال جنبش نیروهای مسلح را اعدام کردند. کشتارهای گسترده توسط گروه درگ در واقع در سال 1974م آغاز شد و تا دهه 1990م (دهه 1360ش) ادامه یافت و یک دوره 20 ساله را در برگرفت. گروه درگ تعدادی از اعدامهای دسته جمعی را انجام داد که هم رسمی بود و هم غیررسمی. اعدامهای رسمی آن اعدامهایی است که به طور علنی از طریق رسانههای جمعی اعلام میشود و اعدامهای غیررسمی اعدامهایی است که به هیچوجه علنی نشده است. متوسط تعداد قربانیان هر بار بین 25 تا 30 نفر تخمین زده میشد و اعدامها بهطور منظم انجام میگرفت. اجساد را در گورهای دسته جمعی ریختند و برخی از این گورها در سال 1991م (1370ش) هنگام سرنگونی درگ کشف و داستان برخی از اعمال وحشتناک توسط بازماندگانی که از آن اعدامها نجات یافتند، روایت شد.[32]
5. انقلاب نیکاراگوئه (1979م /1357ش)
آناستازیو ساموزا گارسیا طی یک کودتا در سال 1937م (1315ش) به ریاست جمهوری نیکاراگوئه رسید و تا 1979م (1357ش) یعنی تا زمان پیروزی ساندینیستها، همراه دو پسرش بر این کشور کوچک واقع در آمریکای مرکزی، حکم راند. پس از ساموزا، پسرش لوئیس ساموزا گارسیا تا 1963م (1342ش) و پس از لوئیس، برادر دیگرش آناستازیو ساموزا دبایله تا 1979م (1357ش) رئیسجمهور نیکاراگوئه شدند. خانواده ساموزا هرسه مستبد بودند و روش حکومتی آنها بر دو رکن استوار بود: اول، جلب همکاری موافقان (کلیسا، زمینداران بزرگ و سرآمدان صنعت و تجارت) و دوم، توسعه روابط دوستانه با آمریکا.[33]
الف) علل وقوع
خانواده ساموزا امپراتوری خود را در بخشهای مهم اقتصادی گسترش دادند و ثروتی هنگفت برای خود اندوختند. انحصارگرایی اقتصادی، تمرکز قدرت را الزامی میکرد و این دو روند همدیگر را تشدید کردند تا خاندان ساموزا به دیکتاتوری مشهور شوند. این دو روند متناظر، از سویی بورژوازی را از حکومت دور میکرد و اسباب بیگانگی آنها را فراهم میساخت و از طرفی به از هم گسیختگی دولت و نخبگان و نفوذ دولت خارجی منجر میشد. مشکلات اجتماعی و اقتصادی در نیکاراگوئه رو به فزونی نهاده بود، ساختار اجتماعی جامعه کشاورزی نیکاراگوئه و ترکیب طبقاتی آن، دستخوش تغییر شد و نابرابری و شکاف درآمد به حد بحرانی رسید.[34]
آناستازیو ساموزا دبایله، سومین فرمانروای نیکاراگوئه در خانواده ساموزا، با وفادارای کامل به گفتههای پدرش (آناستازیو ساموزا گارسیا) که در دوران زمامداریاش گفته بود: «من صلح را به این کشور باز خواهم گرداند، حتی اگر برای این کار لازم باشد نیمی از جمعیت آن را به گلوله ببندم»، نیروهای نظامی را در وحشیانهترین حمله در سپتامبر سال 1987 میلادی (شهریورماه 1357 شمسی) به جان مردم بیدفاع انداخت. گزارشهای بیشمار از تیربارانهای بدون محاکمه، بمبارانهای وسیع هوایی و به آتش کشیدن محلههای مسکونی تودههای انقلابی، همگی نشانههایی است از شدت حملات انتقامجویانه ساموزا طی چهار هفته، در مقابل قیام ملی مردم نیکاراگوئه. در این حملات چهار شهر از هفت شهر بزرگ نیکاراگوئه به خرابههای جنگزده تبدیل شد. بین 5 تا 10 هزار نفر جان خود را از دست دادند و دو برابر این تعداد مجروح شدند.[35]
اما کشتارهای دستهجمعی و فردی و عملیات ضدشورش تنها بخشی از اقدامات ننگین رژیم ساموزا بود. بخشهای دیگر آن با زندگی روزمره مردم نیکاراگوئه آمیخته است. نیکاراگوئه کشور کوچکی است که در آن زمان تنها 3 /2 میلیون نفر جمعیت داشت که 60 درصد آن به شدت فقیر و 95 درصد از جمعیت روستایی در فقر غوطهور بودند. روستاییان که 50 تا 60 درصد از جمعیت کشور را تشکیل میدادند، بهطور متوسط درآمدی کمتر از 150 دلار داشتند و نیمی از آنها در سال کمتر از 39 دلار به دست میآوردند. تعداد بیکاران از 30 درصد جمعیت فعال افزونتر بود و در فصلهایی که فعالیت کشاورزی کاهش مییافت، نرخ بیکاری در میان روستاییان به 50 درصد میرسید. کشاورزی مهمترین بخش فعالیتهای اقتصادی نیکاراگوئه بود به همین جهت، 48 درصد جمعیت، کارگر کشاورزی بودند و 75 درصد صادرات از این بخش به دست میآمد. طبق آمارهای سال 1987م (1357ش) حدود 50 درصد از کودکانی که بیش از پنج سال داشتند، گرفتار بیماری سوءتغذیه بودند و 46 درصد از اطفال پیش از رسیدن به چهار سالگی تلف میشدند. نسبت مخارج نیکاراگوئه برای بهداشت عمومی و آموزش از همه کشورهای آمریکای مرکزی کمتر و نسبت مخارج سرانه آن برای امور نظامی از همه این کشورها در آن دوره بیشتر بود. براساس آمارها، به ازای هر 1500 نفر یک پزشک در نیکاراگوئه موجود بود اما 60 درصد از افرادی که جان خود را از دست میدادند، از هیچگونه کمک پزشکی برخوردار نبودند. نرخ بیسوادی در کشور نیز 60 درصد و در روستاها 80 تا 95 درصد بود.[36]
ساموزا که پایگاه اجتماعی ضعیفی در میان تودهها داشت، با ایجاد وحشت و هراس از طریق کشتار، تودهها را وادار به قبول حاکمیت خویش میکرد و گارد ملی مهمترین ابزار وی در این راه محسوب میشد؛ به همین جهت درصدد گسترش توان و بالابردن کیفیت نظامی آن برآمد. وی تعداد اعضای گارد ملی را از 7500 نفر به 12000 نفر افزایش داد و نیروهای شبهنظامی نیز ایجاد کرد. [37]
ب) ایدئولوژی
ایدئولوژی جبهه آزادیبخش ساندینیستی نیکاراگوئه از سوی کارلوس فونسکا آمادور بنیانگذاری شد و تحت تأثیر نوشتهها و تحلیلهای وی رشد کرد و نضج گرفت. فونسکا از پایهگذاران حزب سوسیالیست نیکاراگوئه (PSN)، متفکر و تحلیلگر تاریخ، دلباخته اوگوستو سزار ساندینو و حرکتهای ملیگرایانه آمریکای لاتین بود. فونسکا در دوران دانشجویی خواندن آثار ساندینو را آغاز کرد اما در این دوران و در دهه 1950 میلادی (دهه 1330 شمسی) او هنوز به افکار مارکسیستی بیشتر گرایش داشت. افکار سوسیالیستی و مارکسیستی حزب سوسیالیست، تحتتأثیر جریان مسکو هرچه بیشتر به کمونیسم گرایش پیدا میکرد. همزمان با تشدید سیاستهای ضدکمونیستی ساموزا، افکار سوسیالیستی هسته دانشجویی تقویت شد و عضوگیری در دانشگاهها را آغاز کرد.[38] در این زمان، انقلاب کوبا به پیروزی رسیده بود و فونسکا بیش از پیش به چهگوارا و فیدل کاسترو گرایش پیدا کرد و معتقد به پیروزی انقلاب تودهها شد، همانگونه که انقلاب کوبا به پیروزی رسید.
در این دوران، فونسکا به مطالعات خود درباره ساندینو و نسبت آن با شرایط ساختاری و تاریخی نیکاراگوئه ادامه داد و نتیجه گرفت که با استفاده از میراث ضدامپریالیستی ساندینو و اندیشههای ملیگرایانه وی در نیکاراگوئه، شرایط استثنایی برای انقلاب در این کشور فراهم است؛ به همین دلیل در زمان تشکیل جبهه آزادیبخش، فونسکا پیشنهاد کرد که نام ساندینو به ابتدای جبهه افزوده شود. سرانجام فونسکا تحت تأثیر اندیشههای ساندینو، از سوسیالیسم رها شد. فعالیتهای او دو نتیجه را دربرداشت: اول این که سیاست ملیگرایانه و ضدامپریالیستی ساندینیستی میتوانست مانیفست اراده ملی نیکاراگوئه باشد و دوم این که برچسب مارکسیسم برای جبهه آزادیبخش میتوانست در خدمت اهداف او قرار گیرد. با این همه، برچسب مارکسیستی جبهه آزادیبخش برای مردم نیکاراگوئه بیگانه بود و او در تلاش بود که مارکس را با ملیگرایی ضدامپریالیستی آشتی دهد. از این رو، فونسکا به پیروی از خوزه کارلوس ماریاتگوئی لا چیرا، مارکسیست پرویی، ساندینو را به عنوان یک اسطوره انقلابی برای مردم نیکاراگوئه معرفی کرد و بر این اساس بود که جبهه آزادیبخش، ساندینو را در مقام نقشه راه تلقی میکردند.[39]
ج) رهبری
مخالفت شدید با رژیم ساموزا از دهه 1970 میلادی (اواخر دهه 1340 و اوایل دهه 1350 شمسی) آغاز شد. ابتدا به صورت تظاهرات، اعتصاب، بستن مغازهها و پس از آن تصاحب زمینهای زراعی و تظاهرات خشونتآمیز. مقابله مسلحانه منظم با رژیم در سپتامبر 1987م (شهریور 1357ش) که بیانگر خشم تودهها و آمادگی آنها در مبارزه رودررو با رژیم بود، آغاز گردید. برای چندین دهه، خانواده ساموزا توانسته بود کنترل سیاسی را به کمک قدرتی که با پشتیبانی ایالات متحده آمریکا و بخشهایی از بورژوازی نیکاراگوئه به دست آورده بود، حفظ کند و از این راه ثروت کلانی نیز به کف آورد. در سال 1987 ساموزا این پشتیبانی را به تدریج از دست داد و تعادل نیروها به شدت علیه این دیکتاتور از بین رفت. هرچند قدرت نظامی رژیم بسیار عظیم بود، اما پایگاه سیاسی و ایدئولوژیکی آن بسیار متزلزل شده بود. طیف وسیعی از نیروهای مخالف رژیم، خواهان تغییرات سیاسی بودند. جبهه آزادیبخش ملی ساندینیست، اتحادیههای کارگری، احزاب مخالف قدیمی و بیشتر بخشهای بورژوازی به مخالفت با ساموزا برخاستند. مخالفتی شدیدتر از گذشته و بیشتر از آنچه ایالات متحده همدست وفادار ساموزا، آمادگی تحمل آن را داشته باشد.[40] به طور خلاصه، الگوی توسعه وابسته و دولت سرکوبگر و بسته نیکاراگوئه، فرهنگهای سیاسی، مقاومت گوناگونی را طی دهههای 1960 و 1970 میلادی (دهههای 1340 و 1350 شمسی) به فعالیت واداشت که مهمترین آنها جبهه ملی آزادیبخش ساندینیستی نیکاراگوئه (FSLN) بود.
6. انقلاب اسلامی ایران (1979م /1357ش)
شرایط ایران از دیماه سال 1356 به بعد بسیار ملتهب و بحرانی شد و در این زمان بود که اختناق، سرکوب و استبداد 25 ساله حکومت محمدرضاشاه بعد از سال 1332 شدت یافت و نیروهای مخالف رژیم از اسلامگرا گرفته تا نیروهای چپ، فعالیتهای علنی و آشکاری را علیه رژیم پهلوی ادامه دادند. البته که این فعالیتها سابقه دیرینهتری داشته و گروههای مخالف هرکدام به فاصله زمانی کم و بیش طولانیای فعالیتهای مخفی و یا منفصلی را پیش از آن آغاز کرده بودند. این مبارزات علیه نظام سلطنتی هرچند که دارای فراز و فرودهای فراوان بود، اما به دلیل سرکوبهای سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک)، مجال خودنمایی و بروز علنی پیدا نمیکرد و لیکن در سالهای پایانی حکومت پهلوی آتش زیرخاکستر انقلاب شروع به دمیدن کرد و رفتهرفته شعلهورتر شد تا این که در 22 بهمن 1357 بساط سلطنت در ایران را برای همیشه برچید.
الف) علل وقوع
وقوع انقلاب ایران دارای علل وجودی گوناگونی بود و برخلاف انقلابهای دیگر که بیشتر جنبه اقتصادی یا سیاسی داشتند، نمیتوان تنها یک عامل را به عنوان علت قطعی شکلگیری انقلاب اسلامی در نظر گرفت؛ چرا که عوامل گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به صورت توأمان در شکلگیری وضعیت انقلابی در ایران نقش داشتهاند. با این حال در ادامه به بیان برخی دیدگاهها و نظریهها در مورد علل وقوع انقلاب اسلامی پرداخته خواهد شد.
متفکرین غربی اغلب مسأله مدرنیته را مطرح میکنند. اساس این بحث نیز برپایه اصلاحاتی است که رژیم گذشته در 15 سال آخر حکومتش انجام داد، اما آهنگ این اصلاحات بسیار سریع بود و در جامعهای مثل ایران که بخش عمده آن را اقشار سنتی تشکیل میدهند، آمادگی لازم برای هضم این تحولات وجود نداشت، در نتیجه جامعه دچار ناهنجاری اجتماعی و سپس ناهنجاری سیاسی شد و لاجرم انقلاب اسلامی را با خود به همراه آورد. نگاهی به تاریخ ایران قبل از انقلاب اسلامی، مبین این واقعیت است که نوع زمامداری حکومت محمدرضاشاه را سیاستهای مدرنیستی پهلوی سامان داده بود. سیاستهایی که مرحله جدیدی از نارضایتی اجتماعی - اقتصادی و رفاهی اقشار مختلف جامعه و ادغام اجباری سیاسی آنها را به دنبال داشت؛ عواملی که مردم ایران را از هر طبقهای به ادراک و فهم این نابرابریها، تبعیضها و بیعدالتیها سوق داده بود.[41]
دیدگاه دیگری مطرح است که اساس و ریشه انقلاب را در مسائل اقتصادی جستجو میکند. برطبق این دیدگاه، انقلاب اسلامی ریشه در ناهنجاریهای اقتصادی دارد که در سالهای آخر عمر رژیم گذشته بروز کرد. هنگامی که در سال 1352 جنگ رمضان پیش آمد و به دنبال آن غرب از جانب اعراب مورد تحریم نفتی قرار گرفت، قیمتهای نفت در بازارهای جهانی بالا رفت و در مدتی کمتر از شش ماه قیمت آن به چهار برابر قیمت اولیه رسید. این تحولات باعث شد که درآمد رژیم شاه از 5 میلیارد دلار به 20 میلیارد دلار افزایش یابد. مدافعین نظریه «اقتصاد عامل انقلاب» بحث خود را از اینجا شروع میکنند که این درآمد هنگفت وارد اقتصاد ایران شد ولی اقتصاد ایران در مجموع ظرفیت و توان ساختوساز لازم را برای جذب این درآمد نداشت و اصطلاحاً داغ کرد که نتیجهاش به صورت تورم، فساد و رشوهوخواری، گرانی، قطع برق و بیکاری مشاهده شد. افزایش مشکلات اقتصادی و معیشتی در اواخر دوره دولت امیرعباس هویدا و ناکارآمدی کابینه او و نیز سیاستهای ضدتورمی که دولت جمشید آموزگار اعمال کرد، باعث شد که بحران اقتصادی عمیقتر شود، لذا به تدریج این معضل به بحران سیاسی تبدیل و در نهایت منجر به انقلاب شد. این دیدگاه بیشتر در نظر افراد دارای دیدگاه چپ و رادیکال مطرح است.[42] اما باید در نظر داشت که در ایران قبل از انقلاب برخلاف کشورهایی که انقلابهای بزرگی چون فرانسه و روسیه در آن به وقوع پیوست، نه تنها از نظر اقتصادی بحران و وخامت جدی اقتصادی که غیرقابل کنترل توسط رژیم حاکم باشد وجود نداشت، بلکه در طول چند ساله قبل از انقلاب به علت افزایش ناگهانی و سریع قیمت نفت، تواناییها و قدرت اقتصادی رژیم شاه به سرعت افزایش پیدا کرده بود.[43]
سومین تفکری که در مورد ریشه انقلاب بیان میشود با عنوان «اسلام، عامل انقلاب» مطرح است. این دیدگاه به دنبال مسائل اقتصادی و یا مدرنیته نیست. بلکه مشخصاً در مورد اسلامگرایی و اسلامخواهی تأکید میکند. این دیدگاه میگوید یک تحول معنوی نمود یافت که بر اثر آن اقشار مختلف به سمت مذهب رفتند و چون این اقشار رژیم شاه را به عنوان رژیم غیرمذهبی میشناختند، خواهان ایجاد ساختار و نظم اسلامی شدند و چون این چارچوب به هیچ شکل نمیتوانست در رژیم شاه بگنجد، برای همین دست رد به سینه رژیم زدند و آن را ساقط کردند و یک رژیم اسلامی به وجود آوردند.
تفکر چهارم معتقد است که اصولاً نمیتوان انقلاب اسلامی را جدا از سیر کلی سیاسی و اجتماعی تحولات معاصر ایران دانست. به عبارت دیگر، از یک مقطعی بر علیه سیستم سیاسی حاکم بر ایران مبارزه شروع میشود. این مبارزه در مقاطعی مذهبی هستند که در رأس مبارزه با رژیم شاه قرار میگیرند و انقلاب اسلامی در حقیقت دنباله همین مبارزات بوده است. با این تفاوت که در گذشته رهبری این مبارزه در دست جریانات غیرمذهبی بوده اما از نیمه اول دهه پنجاه و به دنبال تحولاتی که چه در خود جامعه صورت میگیرد و چه تحولاتی که در زمینه نگرش و تفکر دینی صورت میگیرد، جریانهای دینی هستند که رهبری مبارزه را به دست میگیرند و در نتیجه وقتی مبارزه پیروز میشود، جریانات مذهبی هستند که ساختار سیاسی بعد از انقلاب را پدید میآورند. به سخن دیگر، ریشه انقلاب اسلامی را باید در فقدان مشروعیت و مقبولیت سیاسی رژیم شاه جستجو کرد.[44]
ب) ایدئولوژی
دین، قدرت بسیجگری خویش را در حرکتهای تاریخ میانه و معاصر به خوبی نشان داده است. این قابلیت و استعداد تا پیش از دوران جدید و فراهم آمدن زمینه و انگیزههایی دیگر برای خیزشهای عمومی انحصاراً در توان و امکان ادیان قرار داشت. در دوران جدید و عصر پرتراکم انقلابها هم که نقش و اهمیت اجتماعی دین نسبت به گذشته افول چشمگیری یافته و رقبای دیگری در قالب اندیشههای گوناگون به جای آن نشسته، هنوز ادیان (خصوصاً ادیان دارای جهتگیریهای اجتماعی مؤثر) قدرتمندترین جریان بسیجگر اجتماعی هستند.[45]
با به قدرت رسیدن محمدرضاشاه، دور جدیدی از تحولات اجتماعی در تاریخ معاصر ایران آغاز گردید. به طوری که الگوی نوسازی در عصر محمدرضاشاه، اساس حکمرانی را اصول ملیگرایی، سکولاریسم و حکومتی عاری از نفوذ مذهب تشکیل میداد، تا آنجا که میتوان استدلال کرد، ویژگی اصلی سیاستهای اصلاحی و حکومت مورد نظر شاه، نشاندن کلیتی مدرنیستی به جای کلیت اسلامی بود که باعث ایجاد شکاف میان دولت و ملت گردید. یکی از جمله مسائلی که باعث سیاسیتر شدن هرچه بیشتر جامعه روحانیت شد، اقدامات غیردینی رژیم پهلوی بود.[46] فرهنگ سیاسی شیعه که نوع نگرش شیعه امامیه به مقوله قدرت و سیاست است، تحت تأثیر مبادی نظری، عقاید، باورها و سنتهای شیعه بوده که در طول تاریخ، تحولات سیاسی و اجتماعی مهمی را رقم زده و تعیینکننده الگوهایی در پذیرش و یا نفی حکومتها نیز بوده است. از مهمترین این مفاهیم میتوان به اصل امامت، انتظار و غیبت، شهادت، تقیه و... اشاره کرد. در کنار این مفاهیم، وجود برخی نمادها در فرهنگ سیاسی شیعه نظیر عاشورا که بالقوه حاوی قدرت عظیمی در تحریک و بسیج مردم و دمیدن روح مبارزه و انقلابیگری هستند، به فرهنگ سیاسی شیعه رنگ و بوی ویژهای بخشیده است. شعارهای مردمی که عباراتی از مفاهیم عاشورا در آن به چشم میخورد و استفاده از مراسمهای عزاداری و سخنرانیهایی که در این مراسم انجام میشد، فضای مناسبی را در راستای بسیج مردمی فراهم کرد.[47]
هر چند ایدئولوژی غالب در انقلاب ایران را ارزشها و اندیشههای اسلامی و تلاش جهت دستیابی به حکومت دینی تشکیل میداد، اما گروههای دیگری با اندیشههای غیراسلامی نیز بودند که برای سرنگونی رژیم شاه فعالیت میکردند که عمدتاً این گروهها به تأثیر از سایر انقلابهای بزرگ که پیشتر بدانها پرداخته شد (مانند روسیه، چین، کوبا و...) معتقد به مبارزه مسلحانه متکی بر اندیشههای مارکسیستی بودند. در واقع شکلگیری و گسترش گفتمان انقلاب اسلامی در دهههای 40 و 50 از یک سو ریشه در تجربه تاریخی مردم ایران داشت (شکست انقلاب مشروطه، شکست نهضت ملی نفت، سرکوب آزادیهای سیاسی، فضای امنیتی، اسلامخواهی و...)؛ و از سوی دیگر رشد تفکر مبارزه و انقلاب در سطح جهانی (استقلالخواهی و مبارزات مارکسیستی نیروهای چپ) تأثیر پذیرفت.[48] به این صورت که وقوع انقلابهای مهمی در سراسر جهان مانند کوبا، الجزایر، برزیل، چین و... که بیشتر جنبه مارکسیستی داشتند، توجه مبارزین چپ در ایران را به خود جلب کرده بود و این انقلابها نوعی الگو برای آینده ایران را برای آنها ترسیم میکردند.
به طور خلاصه وجه تمایز انقلاب اسلامی با سایر انقلابها، در تأکید آن بر معنویت و ارزشهای ملهم از دین اسلام بود، به نحوی که با تکیه بر قدرت فرهنگی منشعب از اسلام و احیای ارزشهای اسلامی در یک شرایط بینالمللی و داخلی خاص توانست با بسیج همگانی به پیروزی برسد.[49] بدون تردید در کنار عوامل دیگر سیاسی و اقتصادی که منجر به نارضایتی مردم از حکومت پهلوی شده بود، تفکر در مورد ایجاد یک حکومت اسلامی تمام عیار که در آن قوانین دینی و شریعت اسلام پیریزی شود، مردم ایران را به سوی یک انقلاب اسلامی سوق میداد. به عبارتی دیگر، هر چند که اختناق، فشار سیاسی، سرکوب، ظلم و استبداد؛ نارضایتیها و اعتراضات مردم را بهطور روزافزون بیشتر میکرد اما وجود یک آلترناتیو و رهبری واحدی که هیچ فرد یا گروه دیگری یارای رقابت با او را نداشت، سبب شد که اکثریت مردم یکصدا خواهان ایجاد حکومت جمهوری اسلامی در ایران شوند.
ج) رهبری
در قرن بیستم هیچ انقلابی بدون وجود رهبر یا رهبران انقلابی ممکن نبود.[50] در وضعیت انقلابی، رهبران نقش حساس و حیاتی در الهامبخشی و رهبری مبارزه به سوی تحقق و تثبیت تغییر انقلابی بازی میکنند؛ حضور یک رهبر محبوب به عنوان طلایهدار یک مبارزه انقلابی که آرزوها و آمال تودههای ناراضی را بسیج نموده، برای ایجاد اشتیاق و حمایت وفادارانه برای جنبش انقلابی نقش محوری دارد.[51] به جرأت میتوان گفت که در دوران سلطنت پهلوی دوم، رهبری قاطع و مورد قبولی به جز امام خمینی(ره) که بتواند بر تودهها تأثیر بگذارد و آنها را به سمت اهداف و خواستههایشان سوق دهد در سپهر سیاسی ایران دیده نشده بود.
رهبر دینی که نقش سیاسی و حکومتی هم برعهده گیرد اساساً پدیده کمنظیری است و در دوران مدرن که با فروکاهی نقش و اهمیت دین در حیات سیاسی - اجتماعی جوامع همراه بوده، تقریباً بینظیر است. یعنی اگر بتوان برای رهبران دینی در موقعیتهای اعتراض علیه سیاستها و قدرتهای سیاسی حاکم مصادیقی پیدا کرد و سراغ داد؛ در مناصب رسمی بنشسته بر مسند حکومت نمیتوان. این پدیده نادر و بلکه نایاب، توانسته در ایران و در منطقهای پرتلاطم به بار بنشیند و نزدیک به نیم قرن دوام آورد. آن هم در شرایطی که بخش عمدهای از عوامل خارجی علیه آن بوده و علیه آن عمل کرده است.[52]
به این ترتیب رجوع مردم به مرجع و ترجیح دادن رأی او بر نظر دیگران باعث پذیرش رهبری مرجع از سوی مردم خواهد شد و این امر به مرجع قدرتی میبخشد که میتواند در مقابل هر قدرتی که به نظرش نامشروع میآید ایستادگی کند. به عبارت دیگر، مرجعیت دینی، رهبری سیاسی را نیز به دنبال خواهد داشت؛ چرا که در عرصه عمل اجتماعی برخی رفتارهای سیاسی - اجتماعی قدرت حاکم با مبانی و قواعد مذهبی تقابل پیدا میکند و مرجع طبق وظیفه دینی خود در قبال چنین رفتارهایی دست به عکسالعمل میزند و استمرار چنین وضعیتی به رویارویی تمام عیار دو قدرت سیاسی و مذهبی میانجامد. در چنین منازعهای، مردمی که از لحاظ مذهبی مقلد مرجع به شمار میروند، در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز سخن او را خواهند پذیرفت.[53]
مشخصات رهبر انقلاب اسلامی به شرح زیر بوده است:
1. ایدئولوگ انقلاب یا بنیانگذار مکتب فکری و طراح ایدئولوژی انقلاب.
2. رهبر انقلاب یا قهرمان و فرمانده کل عملیات انقلاب.
3. زمامدار حکومت انقلابی یا سیاستمدار و یا در واقع معمار جامعه بعد از پیروزی انقلاب.[54]
به بیانی دقیقتر نقش امام خمینی(ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی شامل سه بعد میشود: 1. ایدئولوگ یا نظریهپرداز؛ 2. بسیجگر یا عملیاتی؛ 3. بنیانگذاری یا مدیریت.
امام خمینی(ره) در طول قیام مردم برعلیه رژیم شاه با مطرح کردن آرمانهای انقلاب، آنان را برای فداکاری و جانفشانی برای تحقق آن آرمانها آماده میکردند. اعتماد به مردم و تکیه بر پشتیبانی آنها یکی از مهمترین شاخصههای استراتژی مبارزاتی ایشان بود. در قیامها و نهضتهای قبل از انقلاب اسلامی، رهبران جنبشها یا به کلی از این عنصر غفلت نموده و یا از آن بهره بسیار اندک بردهاند. اما در نهضت و انقلاب اسلامی، این عنصر یعنی مردمگرایی در بطن اصلی حرکت قرار دارد. ایشان در سازماندهی و بسیج مردم، به سازماندهی معنوی، ایدئولوژیکی، فکری و احساسات مردم اقدام نمودند.[55] امام همواره بر این تأکید داشت که مردم عامل پیروزی نهضت بوده و عنصر مهم بقای نهضت نیز هستند. در نگرش ایشان، قدرت ملت بزرگترین قدرت شناخته شده است و پیروزی نهایی تنها به اتکای قدرت همین ملت صورت میگیرد. مدیریت ایشان برمبنای دو شاخص اصلی یعنی خدامحوری و مردمگرایی استوار بود. به عبارت دیگر در مدیریت ارزشی و مردمی ایشان، دو عنصر مهم نمایان بود: یکی مردم و دیگری انگیزه الهی.[56]
نبوغ امام در رهبری را میتوان به اشکال مختلف دید. یکی از مواردی که امام توانست با درایت خود انقلاب را جلو بیندازد، برخورد ایشان با ارتش و نیروهای مسلح بود؛ زیرا در آن بحبوحه انقلاب کسانی وجود داشتند که خواهان برخورد شدید با ارتش بودند. حتی بسیاری از نیروهای سیاسی، امام را متهم به سازشکاری میکردند که چرا امام با نیروهای نظامی برخورد نمیکند. به خصوص بعد از 17 شهریور شعار «جواب گلوله را باید با گلوله داد» بسیار طرفدار پیدا کرده بود، اما امام برخلاف این نظریه موضعگیری کردند، سیاست امام باعث شد که مردم رو در روی ارتش قرار نگرفتند و به تدریج ارتش شاهنشاهی خلع سلاح شد.[57]
این نکته را باید در نظر داشت که رهبری امام خمینی(ره) تنها محدود به جریان انقلاب تا پیروزی آن نشد، بلکه بعد از آن تا زمان رحلت میتوان گفت که رهبری ایشان در جنگ تحمیلی هشت ساله و سایر چالشهای پیش رو، به همان اندازه قبل از پیروزی انقلاب دارای اهمیت بود و هرگز از جایگاه و اعتبار ایشان در میان تودههای مردمی کاسته نشد.
پینوشتها:
[1] فرهنگی، محمدحسین (1381). انقلاب اسلامی ریشهها و پیامدها، چاپ اول، تبریز: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، ص 20.
[2] محمدی، منوچهر (1397). تحلیلی بر انقلاب اسلامی، چاپ بیستویکم، تهران: انتشارات امیرکبیر، ص 28.
[3] جوانپور هروی، عزیز؛ موسوی، محمدرضا و علیپور، امیرمهدی (1397). علل وقوع انقلاب اسلامی؛ چرایی و چگونگی. پژوهشهای راهبردی انقلاب اسلامی، سال اول، شماره 1، ص 29.
[4] آشوری، داریوش (1358). فرهنگ سیاسی، چاپ دوازدهم، تهران: انتشارات مروارید، ص 37.
[5] مطهری، مرتضی (1384). پیرامون جمهوری اسلامی، چاپ هجدهم، تهران: انتشارات صدرا، ص 141.
[6] پناهی، محمدحسین (1387). انقلاب اسلامی و انقلاب در نظریهها. فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 42 و 43، ص 278.
[7] حاضری، علیمحمد و نوهنجار، صدیقه (1395). بررسی تطبیقی انقلاب اسلامی ایران و انقلاب نیکاراگوئه. فصلنامه ژرفاپژوه، سال سوم، دفتر چهارم، شماره پیاپی 10، ص 42.
[8] استبداد پادشاهان فرانسه، نظام طبقاتی، اوضاع نابسامان اقتصادی، افزایش مالیاتها و در نتیجه افزایش فشار بیش از حد به طبقه زیرین جامعه و شکست ارتش آن کشور در جنگهای خارجی از یک سو و زمستان سخت و طاقتفرسای سال 1789 از سوی دیگر، باعث شد که مردم پاریس در این سال به خیابانها ریخته، دست به انقلاب بزنند و ضمن تصرف زندان مخوف باستیل، حکومت استبدادی را نابود سازند.
[9] علیزاده سوده، فرشته (1389). انقلاب کبیر فرانسه علل و نتایج. نشریه رشد آموزش تاریخ، شماره 38، ص 51.
[10] کاظمی، علی (1388). بررسی تطبیقی انقلاب اسلامی با انقلابهای بزرگ دنیا، فصلنامه انقلاب اسلامی، شماره 18، ص 7.
[11] امامی خویی، محمدتقی (1385). انقلاب اکتبر و سرنوشت آخرین تزار روسیه. نشریه مسکویه، شماره 5، ص 16.
[12] کاظمی، همان، ص 7.
[13] شایگان، فریبا (1387). بررسی ویژگیهای مشارکتکنندگان در انقلاب اسلامی ایران، فصلنامه علوم اجتماعی، شماره 42 و 43، ص 124.
[14] ملکوتیان، مصطفی و سیدمصطفی تقوی مقدم (1396). مقایسه تأثیر رهبری در تحولات انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامی پس از پیروزی. فصلنامه سیاست، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دوره چهلوهفتم، شماره 2، ص 524.
[15] آشوری، داریوش (1358). فرهنگ سیاسی، چاپ دوازدهم، تهران: انتشارات مروارید، ص 13.
[16] کاظمی، همان، ص 10.
[17] همان، ص 11.
[18] افضلی، رسول؛ کامران، حسن و عابدی شجاع، فرزاد (1400). تحلیل گفتمان مدیریت سیاسی فضا در کشور کوبا پس از انقلاب 1959. فصلنامه جغرافیا، دوره نوزدهم، شماره 69، ص 5.
[19] همان، ص 6.
[20] همان، ص 7.
[21] همان.
[22] عظیمزاده، اسدالله (1386). کوبا و سوسیالیسم (مجموعه مقالات)، تهران: نشر چشمه، ص 30-23.
[23] رایس، ارل (1397). انقلاب کوبا، ترجمه مهدی حقیقتخواه، چاپ پنجم، تهران: انتشارات ققنوس، ص 13-12.
[24] سرزمین اتیوپی نزد مسلمانان «حبشه» نامیده میشد و از دیرباز میان آن با جزیرهالعرب، روابط و ارتباطات اقتصادی و فرهنگی برقرار بود. اتیوپی یا حبشه به علت موقعیت جغرافیایی ویژهای که دارد، محل تلاقی مردمان و فرهنگهای مختلف بود چنانکه پیش از ظهور اسلام نیز این سرزمین با روم مراوداتی داشت و همین امر موجب انتشار آیین مسیحیت در حبشه شده بود. این ارتباط با شبه جزیره عربستان نیز برقرار بود و گفته میشود که مردم قریش از راه دریای سرخ با سرزمین حبشه در ارتباط بودند. حتی پیش از اسلام، حبشه به همراه بینالنهرین، مصر و اقیانوس هند، جزو راههای انتقالدهنده جریانهای فکری همچون آیین مزدک، دین یهود، مسیحیت، بودا و بتپرستی سیاهپوستان به شبه جزیره عربستان به شمار میرفت. دعوت اسلام در طول راههای تجاری بندرگاههای دریای سرخ و اقیانوس هند تا اراضی مرتفع اتیوپی (حبشه) در میان قبایل گسترش یافت و منجر به گسترش دین اسلام در این سرزمین شد. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: «جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی»، نوشته حسین قرچانلو، جلد دوم، انتشارات سمت؛ «جغرافیای تاریخی جهان اسلام در چهار قرن نخستین»، نوشته موریس لومبارد، ترجمه عبدالله ناصری طاهری و سمیهسادات طباطبایی، نشر پژوهشکده تاریخ اسلام؛ «مبانی جغرافیایی تاریخ اسلام»، نوشته ژاویه پلانهول، ترجمه عبدالله ناصری طاهری، نشر پژوهشکده تاریخ اسلام.
[25] در زمینه نخستین نشانههای شکست دولت در برنامههای اصلاحات ارضی، میتوان به شورش دهقانی گوجام در 1968 اشاره کرد.
[26] Abbink, Jon (2015). The Ethiopian Revolution after 40 Years (1974–2014). Journal of Developing Societies. Vol 13. Lssue 3, pp 345-346.
[27] علم، امیراسدالله (1371). گفتگوهای من با شاه (خاطرات محرمانه امیراسدالله علم)، زیرنظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، جلد دوم، چاپ دوم، تهران: انتشارات طرح نو، ص 618.
[28] Hiwet, Addis. (1984). Analysing the Ethiopian revolution. Review of African Political Economy. Volumel1. lssue30, p 33.
[29] Abbink, Ibid, p 337.
[30] Kebede, Massey. (2011). Ideology and Elite Conflicts: Autopsy of the Ethiopian Revolution, pp 2-3.
[31] Hiwet, Ibid, p 36.
[32] Tegegn, Melakou. (2012). Research Article Mengistu’s ‘Red Terror’. African Identities. Vol 10, p 253.
[33] فرهادی، محمد و پورخیری، علی (1398). نقش ایدئولوژی در فرآیند جنبش انقلابی (مقایسه انقلابهای ایران و نیکاراگوئه). دو فصلنامه علمی جامعهشناسی سیاسی جهان اسلام، دوره هفتم، شماره 1 (پیاپی 14)، ص 89.
[34] فرهادی و پورخیری، همان، ص 89.
[35] بندانا، اله خاندرو (1358). نیکاراگوآ جنبش انقلابی، ترجمه سهراب بهداد، چاپ اول، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ص 13.
[36] همان، ص 14.
[37] حاضری و نوهنجار، همان، ص 61.
[38] فرهادی و پورخیری، همان، ص 90.
[39] همان، ص 91.
[40] بندانا، همان، ص 15.
[41] جوانپور هروی و همکاران، همان، ص 28.
[42] زیباکلام، صادق (1388). یادداشتهای انقلاب، چاپ اول، تهران: انتشارات روزنه، ص 31-32.
[43] کاظمی، همان، ص 27.
[44] زیباکلام، همان، ص 33.
[45] شجاعیزند، علیرضا (1383). نقش و عملکرد دین در «وضعیت انقلابی» بررسی تطبیقی انقلاب فرانسه و ایران. مجله جامعهشناسی ایران، دوره پنجم، شماره 3، ص 44.
[46] جوانپور هروی و همکاران، همان، ص 38.
[47] هراتی، محمدجواد؛ هنری لطیفپور، یدالله و حجازی، سیدمحمدکاظم (1391). عاشورا و تحولات اجتماعی ایران عصر انقلاب اسلامی، فصلنامه پژوهشهای انقلاب اسلامی، سال اول، شماره 2، ص 200.
[48] موسوی، سیدصدرالدین؛ درودی، مسعود و اسلانی کتولی، انسیه (1392). نگرشی گفتمانی به مشارکت زنان در انقلاب اسلامی. فصلنامه پژوهشنامه انقلاب اسلامی، سال دوم، شماره 6، ص 133.
[49] جوانپور هروی و همکاران، همان، ص 27.
[50] «رهبر یا رهبران انقلابی» نوشته شد تا گزاره جامعیت بیشتری پیدا کند. همچنین قید قرن بیستم هم افزوده شد چرا که در انقلابها و تحولات قرن بیستویکم مانند انقلاب تونس، مصر و لیبی در سال 2011 و نیز سایر جنبشهای اجتماعی در سراسر جهان، هیچگونه رهبریای وجود نداشت و این امر خود به خصیصه اصلی تحولات سیاسی – اجتماعی قرن جدید تبدیل شده که در کتاب «شبکههای خشم و امید» نوشته مانوئل کاستلز، نشر مرکز، به خوبی تبیین شده است.
[51] محمدی و قربانی گلشنآباد، همان، ص 79؛ به نقل از: مطهری، مرتضی (1379). بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر، تهران: انتشارات صدرا، ص 84-70.
[52] شجاعیزند، علیرضا (1398). رهبری دینی در نهضت و در نظام. پژوهشنامه متین، سال بیستویکم، شماره 85، ص 100.
[53] شرفی، اکبر (1382). نقش مرجعیت در رهبری سیاسی امام خمینی. پژوهشنامه متین، دوره پنجم، شماره 21، ص 21.
[54] محمدی، همان، ص 45.
[55] نادری، مهدی و نوری، عباس (1398). نقش و چگونگی رهبری حضرت امام خمینی در بسیج مردمی در فرآیند انقلاب اسلامی. فصلنامه پژوهشهای انقلاب اسلامی، سال هشتم، شماره 28، ص 198.
[56] شفیعی، عباس (1385). مردمداری در رهبری امام خمینی. پژوهشنامه متین، دوره هشتم، شماره 32، ص 145.
[57] زیباکلام، همان، ص 36.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
بررسی موردی و تطبیقی شش انقلاب قرن بیستم، روشن ساخت که انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلابها دارای وجه تمایزها و نیز مشابهتهایی است که بایستی بر آنها بیشتر تأکید شود.
الف) تفاوتهای انقلاب اسلامی با سایر انقلابها
1. حضور آحاد مردم. انقلاب اسلامی ایران از این جهت، در مقایسه با قیامها و انقلابهای پیشین و انقلابهای کوچک و بزرگ سایر مناطق دنیا، دو برجستگی و برتری داشته است؛ یکی اینکه ملی و جوشیده و دربرگیرنده تقریباً کلیه طبقات و صفوف جامعه ایران بوده، برخلاف آنچه بعداً اصرار ورزیده میشود، اختصاصی طبقاتی نبوده و از یک فرد یا یک حزب تحمیل و تلقین نشده است. درحالی که مثلاً در انقلاب کمونیستی روسیه نه چنین مشارکت وسیع داوطلبانه وجود داشته و نه در آن، چنان وحدت کلمه و یکرنگی به لحاظ اهداف و شعارهای اولیه دیده شده است. امتیاز نسبی دیگرِ انقلاب اسلامی، تحول و تداوم آن میباشد.[58]
همانطور که در بررسی انقلابها آشکار شد، در هیچکدام از آنها، تمامی تودههای مردم به مبارزه و فعالیت علیه نظم موجود نپرداخته بودند و مشاهده میشود که طبقات مشخصی از جامعه مثلاً کارگران، ستمدیدگان، دهقانان، دانشجویان و... بیشترین نقش را در انقلابشان ایفا کردند؛ اما در مورد انقلاب اسلامی هیچ طبقه یا گروه مشخصی را نمیتوان به عنوان صاحبان انقلاب معرفی کرد. چرا که نه تنها طبقات زیرین جامعه، بلکه طبقه متوسط و بالای آن نیز در انقلاب حضور داشته و به نوبه خود سهمی در پیروزی نهایی آن داشتند.
2. چند وجهی بودن علل انقلاب. برخلاف انقلابهای قرن بیستم که عمدتاً اقتصاد عامل به وجود آمدن شرایط انقلابی بوده و به همین دلیل، بیشتر این انقلابها دارای اندیشههای سوسیالیستی بودهاند، در انقلاب اسلامی ایران نه تنها اقتصاد عامل اصلی نبوده، بلکه در مقایسه با سایر ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، از اهمیت بسیار کمتری برخوردار بوده است؛ چرا که خواستههای مردم در آن دوره به هیچوجه محدود به مطالبات اقتصادی نمیشد، بلکه میتوان عامل فرهنگ را جهت برپایی حکومت دینی (که در آن ارزشهای اسلامی در تمامی شئون کشور نمایان باشد)، از مهمترین علل برپایی انقلاب توسط مردم ایران دانست. از سوی دیگر، نبود آزادیهای سیاسی و ایجاد فضای خفقان و سرکوب به ویژه پس از مرداد 1332 از دیگر علل پایهای در طغیان مردم ایران و در نهایت پیروزی انقلاب اسلامی به شمار میرود.
3. رژیم حاکم مقتدر پیش از انقلاب. در یک مقایسه اجمالی با انقلابهای بزرگ دنیا در قرن اخیر ملاحظه میگردد که پیروزی انقلاب اسلامی در شرایطی تحقق پیدا کرد که اوضاع و احوال داخلی و بینالمللی از نظر نظامی ـ سیاسی نه تنها مساعد برای چنین حرکتی نبود، بلکه تلاشهای زیادی هم برای سرکوب کردن آن به عمل آمد. دو انقلاب بزرگ قرن بیستم که در روسیه تزاری و چین به وقوع پیوست، در شرایط و اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کاملاً مساعدی برای چنان تحولاتی رخ داد. انقلاب اکتبر روسیه که در سال 1917م (1296ش) به پیروزی رسید، در اثر یک مبارزه و جنگ با قدرت سیاسی و یا شکست ارتش امپراتوری روسیه و یا نابود کردن نظام حاکم نبود، بلکه هر دو نهاد مزبور در طول جنگ جهانی اول تضعیف و مضمحل شده بودند. تنها کاری که انقلابیون کردند این بود که در یک خلأ قدرت و موقعیت هرج و مرج، کنترل اوضاع را به دست گیرند. دولت وقت چین نیز در اثر جنگ جهانی دوم و تهاجمات پیدرپی خارجی در موقعیت کاملاً ضعیفی قرار گرفته بود، بهطوریکه دولت مرکزی به جز پکن و حومه آن کنترلی بر اوضاع کشور نداشت. بنابر این، برای نیروهای انقلابی به رهبری مائو تسه تونگ مانع اساسی برای پیشرفت و در دست گرفتن کنترل کشور وجود نداشت.[59]
4. متکی بر ایدئولوژی اسلامی. از مهمترین تفاوتهای انقلاب اسلامی با سایر انقلابها میتوان به ایدئولوژی غالب آن اشاره کرد؛ ایدئولوژی غالب در انقلابهای قرن بیستم عمدتاً مارکسیستی بود و این روند از انقلاب اکتبر روسیه آغاز شد و به مرور کشورهایی را در بر گرفت که موج انقلاب به آنها رسیده بود. در میان انقلابهای مارکسیستی، تنها مورد نیکاراگوئه بود که بهطورکامل متکی بر مارکسیسم نبود و با توجه به اندیشههای فونسکا، تلفیقی از ملیگرایی و مارکسیسم پدید آمد که آن را باید از سایر انقلابهای قرن بیستم متمایز میکرد. اما از میان تمامی این انقلابها، تحولات ایران در سال 1357 از جایگاه ویژهای برخوردار است؛ چرا که اساساً اندیشههای مارکسیستی و چپی در حاشیه قرار داشتند و اندیشه حکومت اسلامی مبتنی بر نظریه ولایت فقیه امام خمینی(ره) به صورت ایدئولوژی غالب انقلاب اسلامی درآمده بود و به جرأت میتوان گفت که اکثریت مردم انقلابی ایران برای برپایی حکومت جمهوری اسلامی که برخاسته از آرا و اندیشههای امام خمینی(ره) بود، به مقابله و مبارزه با رژیم شاه برخاستند و آن را سرنگون ساختند.
5. رهبری فراگیر. بحث رهبری فراگیر و مورد قبول اکثریت جامعه نیز از دیگر وجوهِ تمایز انقلاب ایران با سایر انقلابهای قرن بیستم است. امام خمینی(ره) توانسته بود سه نقش اصلی رهبری (نظریهپردازی، بسیجگری و بنیانگذاری) را به بهترین وجه ممکن ایفا کند. در بسیاری از انقلابها مشاهده میشود که رهبرها تنها تا مرحله پیروزی انقلاب دارای محبوبیت هستند و موفقیت به دست میآورند اما پس از به قدرت رسیدن، با اقدامات و سیاستهای خود موجب میشوند که کشور به بیراهه کشیده شود و صدمات متعددی متوجه ملت شود که اقدامات مائو پس از دستیابی به قدرت نمونه آشکار آن است. یا در انقلاب اتیوپی که هایله ماریام دوران وحشت به وجود آورد و قریب بیست سال خفقان و سرکوب شدید ایجاد کرد. با این وجود مشاهده میشود که امام خمینی(ره) با درایت و نبوغ سیاسی خود توانست اوضاع کشور را پس از پیروزی انقلاب به ثبات نسبی برساند و از بسیاری توطئههای تجزیهطلبانه و خرابکارانه دشمنان داخلی و خارجی جلوگیری کند.
6. ایجاد نهادهای دموکراتیک. برپایی دموکراسی متکی بر مردمسالاری دینی، از جمله بارزترین تمایزهای میان انقلاب اسلامی با سایر انقلابها بود. در حالی که برخی انقلابها پس از پیروزی به دیکتاتوری تبدیل شدند و برای مردم سرکوب و خفقان را به ارمغان آوردند (مانند شوروی در دوره استالین و اتیوپی در دوره هایله ماریام)، در ایران پس از پیروزی انقلاب، بلافاصله رفراندوم تعیین حکومت برگزار شد و به فاصلهای کوتاه، نهادهای دموکراتیکی همچون مجلس خبرگان قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی و به ویژه نهاد ریاستجمهوری تشکیل شدند. از سال 1358 و تشکیل نظام جمهوری اسلامی که برخاسته از انقلاب مردم ایران در سال 1357 بود تا به امروز، برغم همه مشکلاتی که حتی تمامیت ارضی کشور را تهدید میکرد (مانند فعالیتهای تجزیهطلبانه در سال 1358 و یا جنگ تحمیلی بین سالهای 1359 تا 1367)، همچنان ساختار سیاسی ایران برمبنای رأی مردم و دخالت مستقیم آنان در امور کشور، اداره میشود.
ب) شباهتهای انقلاب اسلامی با سایر انقلابها
1. وابستگی رژیمهای سرنگون شده به آمریکا. ایالات متحده در سیاست خارجی خود، پیوند نزدیکی با رژیمهای باتیستا (در کوبا)، سلاسی (در اتیوپی) ساموزا (در نیکاراگوئه) و پهلوی (در ایران) برقرار کرده بود و از آنها آشکارا حمایت میکرد و همین امر موجب نارضایتی و بدبینی تودههای مردم این کشورها نسبت به سیاستهای مداخلهجویانه آمریکا شده بود. حتی این مسئله تا آنجا برای مردم دارای اهمیت بود و خشم عمومی را برانگیخته بود که بیرون راندن آمریکا و رفع دخالتهای سلطهطلبانه این کشور، به انگیزهای برای تودهها جهت سرنگونی رژیمهای وابسته به آمریکا مبدل شد.
2. رهبری واحد. برخلاف انقلاب فرانسه که رهبری مشخصی نداشت، انقلابهای قرن بیستم همگی رهبری واحد داشتند که مردم از آنها پیروی میکردند. هر چند کیفیت این رهبری در انقلابهای بحثشده یکسان نیست و پیشتر زوایای مختلف آن شرح داده شد.
3. وجود مبارزه مسلحانه. در ایران هر چند که مبارزات سیاسی و فرهنگی در اولویت قرار داشتند و حتی امام خمینی(ره) نیز به هیچوجه موافق مبارزه مسلحانه نبودند، اما به هرحال گروههایی در ایران (به ویژه پس از سرکوب قیام خونین 15 خرداد سال 1342) شکل گرفتند که به پیروی از انقلابهای مسلحانه سایر نقاط همچون کوبا، الجزایر، چین، ویتنام، کامبوج و... به نبرد مسلحانه روی آوردند. این گروهها عمدتاً ایدئولوژی مارکسیستی داشتند و یا نسبت به آن گرایش معنوی پیدا کرده بودند. از جمله بارزترین نمونههای آن میتوان به سازمان چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین خلق(منافقین) اشاره کرد.
4. میل به صدور انقلاب. انقلاب اسلامی همچون انقلابهای روسیه، چین و کوبا میل داشته و دارد که ارزشها و آرمانهای خود را به سایر کشورهای پیرامون و نیز سایر مناطق جهان صادر کند. اتحاد جماهیر شوروی با توجه به ایدئولوژی مشخص مارکسیسم، جهت اشاعه اندیشههای سوسیالیستی و کمونیستی کوشش فراوان کرد؛ چین و کوبا نیز در سطوح پایینتر راه شوروی را در پیش گرفتند. در دوران جنگ سرد، تنها دو ایدئولوژی غالب (بهویژه برپایه اقتصاد و سیاست) وجود داشت: کاپیتالیسم (سرمایهداری) و سوسیالیسم. ایدئولوژی نخست را بلوک غرب در رأس آن ایالات متحده آمریکا رهبری میکرد و دومی را اتحاد جماهیر شوروی. سایر کشورهای جهان نیز با توجه به اتخاذ یکی از این دو ایدئولوژی، در یکی از بلوکهای مذکور جای میگرفتند که رژیم پهلوی نیز به علت نزدیکی به آمریکا، در گروه کشورهای سرمایهداری و وابسته به بلوک غرب قرار گرفته بود. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اتکا به سیاست «نه شرقی نه غربی»، ایران از بلوک غرب خارج شد و خارج از هر دو اردوگاه، اندیشههای مبتنی بر اسلام و اسلامگرایی را به عنوان انتخاب سوم مدنظر قرار داد و برای اشاعه آن به سایر کشورها تلاش کرد.
پینوشتها:
[58] بازرگان، مهدی (1363). انقلاب ایران در دو حرکت، چاپ پنجم، نشر مهندس مهدی بازرگان، ص 11.
[59] محمدی، همان، ص 88.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
انقلاب بزرگ اسلامى ایران؛ انقلابى استثنایى
انقلاب بزرگ اسلامى ایران، حقیقتاً انقلابى استثنایى بود. ما انقلابهاى دیگرى را، هم در تاریخ خواندهایم و هم در زمان خودمان مشاهده کردهایم. کاش شما مردم عزیزمان با کتابها و نوشتههاى تاریخى، بیشتر اُنس مىگرفتید و آنچه را که من مىخواهم در چند کلمه برایتان عرض کنم، خودتان در کتابها و تفاصیل مطالعه مىکردید که چیزى جاى آن را نمىگیرد. واقعاً این انقلاب با انقلابهاى دیگر فرق داشت. این فرق، هم در چگونگى بهوجود آمدن آن و هم در انگیزهى بهوجود آمدن حرکت مردم دیده مىشود. از جنبهى دوم مىتوانیم آن را مثلاً با انقلاب اکتبر روسیه که ماجراى هفتاد، هشتاد سالهى کمونیستى از بطن آن برخاست، مقایسه کنیم تا ببینید آن انقلاب و شورش مردمى، چطور و با چه شعارهایى بهوجود آمد. در جریان آن انقلاب چقدر فاجعهآفرینى شد؛ اینجا چگونه بود. اصلاً تفاوت از زمین تا آسمان است. البته این مقایسه با انقلابهایى است که مردمى هستند؛ چون آن انقلاب هم مردمى بود. قبل از آن هم انقلاب کبیر فرانسه بود که اسمش انقلاب است؛ اما در واقع کودتایى نظامى به شمار مىرفت و واقعاً فاصلهاش با انقلاب به قدرى است که اصلاً نمىشود این دو را با هم مقایسه کرد. انقلاب ما از نظر عظمت، سلامت، طهارت، دورى و اجتناب از گمراهیها و فاجعهآفرینیهایى که در شورشهاى مردمى همه جا دیده مىشود و از نظر استمرار و نیز تواناییها و اقتدار و کارهایى که انجام داد، انقلاب عجیبى است.
بنده در زمان مسؤولیت قبلى خودم - ریاست جمهورى - به کشورى سفر کردم که هم بزرگ است و جمعیت زیادى دارد و هم انقلابى در آن به وقوع پیوسته بود. روزى که بنده به آن کشور - که نمىخواهم اسمش را بیاورم - رفتم، نوزده سال از انقلابشان گذشته بود. در حال حرکت از فرودگاه به طرف محلّى که براى ما در نظر گرفته بودند، رئیس جمهور آن کشور، کنار من در اتومبیل نشسته بود و راجع به بعضى از امور صحبت مىکردیم. من دیدم بعضى خیابانها را بستهاند و کارگران کار مىکنند. گفتم: «مثل اینکه مشغول کارهایى هستید؟» گفت: «بله؛ ما تا امسال فرصت نکرده بودیم آسفالت خیابانهاى پایتخت را که در انقلاب خراب شده بود، ترمیم کنیم. امسال فرصتى بهدست آمده است و آسفالت خیابانها را بعد از نوزده سال، ترمیم مىکنیم!» ببینید؛ این کارآیى انقلابهاست. انقلابهایى که ما دیدهایم همهى همّتشان صرف نگه داشتن خودشان مىشد. نه یک انتخابات درست، نه یک سازندگىاى در کشور و نه بناى تازهاى. آن انقلابهایى که بسیار پیشرفته بودند، برنامههاى پنج ساله و چند ساله اعلام مىکردند؛ اما صورى بود و در باطن تقریباً چیزى نداشت. غالباً هم این انقلابها یکى پس از دیگرى به دلیل کمکاریها، ناتوانیها و عیوب دیگرشان، شکست خوردند؛ چه کمونیستها و چه غیرکمونیستها که بههرحال چپ بودند. آرى؛ نوزده سال از انقلابشان گذشته بود، تازه به فکر افتاده بودند که پولى هم خرج ترمیم خیابانهاى پایتخت کنند!
ببینید چقدر فاصله است با انقلابى که شما بهوجود آوردید و توانایى و کارآیىِ معجزآسایى که انقلاب شما دارد. بنده، باز در همان دوران، به کشور دیگرى رفتم که قبلاً مستعمرهى پرتغالیها بود. آنجا هم ظاهراً هشت، نُه سال از انقلابشان مىگذشت. رئیس جمهور آن کشور هم یکى از شخصیتهاى معروف آن منطقه به شمار مىرفت که البته اکنون از دنیا رفته است. در حال عبور از خیابانها، به نظرم رسید که مغازهها خالى است. بعد، اعضاى هیأت ما که خیابانها را گشته بودند، آمدند و گفتند در مغازهها اصلاً جنسى نیست! چند قلم جنس، آن هم به مقدار کم و کوپنى وجود دارد. با گذشت هشت، نُه سال از انقلاب، هنوز مردم در نهایت عسرت زندگى مىکردند. البته، در محاصرهى اقتصادى بودند؛ دشمنانى به آنها هجوم مىآوردند و مثل دیگر انقلابها، عرصه را بر آنها تنگ کرده بودند. یک شب هم که براى ما مهمانى دادند، من دیدم آن آقا - که مردمش در گرسنگى به سر مىبردند و مغازههاى پایتختش خالى از جنس بود - با آن ملت و کشور و انقلاب، رفتارى مثل رفتار حکّام قبل از خودش داشت؛ همان حکّامى که علیهشان انقلاب کرده بود. رفتار او تداعىکنندهى رفتار همان سردار پرتغالى بود که در آنجا حکومت مىکرده است؛ همان رفتار، همان تبختر و همان حالت کبریایى! براى ما تعجّبآور بود. آن روز بنده رئیس جمهور بودم. یک طلبه بودم، زندگى ما هم زندگى طلبگى بود. بالاتر از ما هم امام بزرگوار قرار داشت که زندگىاش مظهر صفا و سادگى بود و آنطور زندگى مىکرد. ملت هم با آن عشق و علاقه، امام را واقعاً دوست مىداشتند و حاضر بودند حتى جانهایشان را در راه او بدهند. غرض اینکه، انقلابهاى دیگر اینطور بودهاند. انقلاب ما واقعاً استثنایى بوده است؛ هم از لحاظ شعارها و هدفها، هم از لحاظ روشها، هم از لحاظ کیفیّتِ به قدرت رسیدن و نابود کردن دشمن و از بین بردن رژیم فاسد قبلى و هم از نظر استمرار راه و قوّت و قدرت سازندگى که از خود نشان داده است. این انقلاب، انصافاً از جهات مختلف فوقالعاده است.۱۳۷۴/۱۱/۲۰
تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی,
تفاوت انقلاب اسلامی با سایر انقلابها,
تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی
عملکرد روشنفکران غربزده در ایران,
پشتیبانی آمریکا از رژیم بعثی عراق در جنگ,
عملکرد استعمارگران در الجزایر,
نلسون ماندلا (xoliɬaˈɬa manˈdɛla),
تاثیر انقلاب اسلامی بر انقلاب آفریقای جنوبی,
تاریخ شکلگیری، استقلال و جنگهای داخلی آمریکا,
تاریخ انقلاب روسیه و شکلگیری اتحاد جماهیر شوروی,
تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد,
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
مطرح شدن نام های مدیران اجرایی سیاسی بدون سوابق مرتبط به عنوان سفیر در کشورهای مهمی مثل چین و روسیه کارشناسان و صاحب نظران را دچار نگرانی کرده است
سفارت خانه یا رفاقت خانه
در نظام بینالملل، سفارتخانهها نه دفاتر اجرایی داخلیاند و نه پُستهای تشریفاتی برای مدیران بازنشسته؛ بلکه قرارگاههای خط مقدم دیپلماسی هستند. در کشوری که سیاست خارجی برایش جدی است، انتصاب سفرای کلیدی، بهویژه در قدرتهای بزرگی مانند روسیه و چین، تنها بر اساس شایستگی، تخصص و کارآمدی انجام میشود. با این حال، گمانهزنیهای انتصابات اخیر نشان میدهد که این اصل بنیادین در دستگاه دیپلماسی و اتاق فکر انتصابات دولت نادیده گرفته شده است.
سفارتخانه؛ خط مقدم سیاست خارجی یا مأمنی برای مدیران اجرایی؟
تصمیمگیریهای اخیر در انتصاب سفرای ایران در کشورهایی چون روسیه و چین، این پرسش را مطرح میکند که آیا کارآمدی و تسلط بر امور بینالمللی، همچنان معیار گزینش است یا این مناصب، به بستری برای ادامه فعالیت مدیران داخلی بدل شده است؟ حتی مطرح شدن نامهایی چون نظیر علی عسگری و رحمانی فضلی نشان میدهد که اولویت، بیش از آن که بر تخصص و مهارت دیپلماتیک استوار باشد، بر سابقه مدیریتی و گاه ارتباطات سیاسی داخلی متکی است. سفیر، تنها یک مقام تشریفاتی نیست، بلکه چهره اصلی ایران در تعاملات دیپلماتیک دوجانبه و چندجانبه است. تسلط بر زبان، شناخت ساختارهای تصمیمگیری کشور میزبان، درک نظام قدرت جهانی و روابط منطقهای از الزامات یک سفیر موفق است. در حالی که قدرتهای بزرگ برای انتخاب سفرا، ماهها رزومه نامزدها را بررسی میکنند و از میان دیپلماتهای برجسته، کاربلدترین گزینه را برمیگزینند، در ایران، این جایگاه مهم به مدیرانی سپرده میشود که تخصص اصلیشان در حوزههای اجرایی داخلی است.
روسیه و چین؛ میدان آزمون و خطای دیپلماسی ایران نیست!
روسیه و چین، دو قطب قدرت در نظم نوین جهانی، شرکای راهبردی ایران محسوب میشوند که در سالهای اخیر هنوز نتوانستیم به یک ارتباط راهبردی پایدار با منافع مشخص دست بیابیم. روابط تهران با مسکو و پکن، تنها در سطح اقتصادی یا همکاریهای دوجانبه نیست، بلکه حضور ایران در پیمانهایی چون شانگهای و بریکس، اهمیت این روابط را دوچندان کرده است. در چنین شرایطی، سفیر ایران در این کشورها باید چهرهای باشد که نهتنها به زبان و فرهنگ سیاسی آن کشورها مسلط باشد، بلکه روابط شخصی و دیپلماتیک قوی با بدنه قدرت در آن کشورها داشته باشد.
چین، دومین اقتصاد بزرگ جهان، سیاست خارجی پیچیدهای دارد که مبتنی بر اصل منافع متقابل، دیپلماسی اقتصادی و کنترل دقیق تعاملات سیاسی است. یک سفیر ایران در پکن، باید شناختی دقیق از ساختار حزب کمونیست چین، نهادهای تصمیمساز این کشور و چگونگی تأثیرگذاری در آنها داشته باشد. در غیر این صورت، ایران از فرصتهای اقتصادی و ژئوپلیتیکی در تعامل با چین، بهره کافی نخواهد برد.
روسیه، بازیگری که در دهههای اخیر جایگاهش در نظم بینالمللی دستخوش تغییرات عمده شده، دارای دیپلماسیای چندلایه و محاسبهگرانه است. مقامات کرملین، سفیران کشورها را نه بهعنوان نمایندگان سیاسی صرف، بلکه بهعنوان کانالهای ارتباطی برای تعاملات استراتژیک خود در نظر میگیرند. ناتوانی یک سفیر در درک دقیق از فضای سیاست داخلی روسیه و شیوههای تصمیمگیری در این کشور، میتواند تأثیر مستقیمی بر روابط دوجانبه داشته باشد.
دیپلماسی تخصصی یا تکرار تجربههای مدیریتی؟
مطرح شدن نام افرادی چون آقایان علی عسگری یا رحمانی فضلی برای سفارت در کشورهایی مانند روسیه و چین، این نگرانی را ایجاد میکند که آیا در ساختار سیاست خارجی کشور، بهجای انتخاب متخصصان دیپلماسی، رویکردی بر اساس سوابق مدیریتی در رسانه و وزارت کشور در حال شکلگیری است؟
برای درک اهمیت این موضوع، کافی است نگاهی به عملکرد دیگر کشورها بیندازیم:
آمریکا در انتخاب سفیر خود در چین، فردی مانند "نیکلاس برنز" را منصوب میکند که سابقهای طولانی در دیپلماسی، شناخت ساختارهای سیاسی چین و توان چانهزنی بالا دارد.
فرانسه برای سفارت خود در روسیه، فردی را برمیگزیند که از سالها پیش در حوزه اوراسیا تخصص داشته و زبان روسی را در سطح بومی میداند.
چین نیز برای سفارت در تهران، سفیری را میفرستد که شناخت دقیقی از سیاست داخلی ایران دارد و در مذاکرات پیچیده میتواند نقش کلیدی ایفا کند.
در مقابل، آیا ایران نیز با چنین دقت و استانداردی عمل میکند؟ یا اینکه جایگاههای حساس دیپلماتیک، به سکویی برای ادامه فعالیت مدیران اجرایی سابق تبدیل شده است؟
بحران قحطالرجال در دستگاه دیپلماسی؟
مدافعان این نوع انتصابات، معمولاً به استدلال "قحطالرجال" متوسل میشوند و مدعیاند که دیپلماتهای کارکشته و آشنا به نظام بینالملل بهاندازه کافی در کشور وجود ندارند. اما این ادعا تا چه اندازه درست است؟ این ادعا نیاز به یک راستی آزمایی جدی دارد تا اگر واقعا دچار خلأ نیروی انسانی کارآمد هستیم در یک برنامه بلند مدت این ضعف برزگ باید جبران شود.
دیپلماسی در تراز ملی یا تقسیم مناصب؟
سیاست خارجی، میدان جدی کشورها برای تأمین منافع ملی و ارتقای جایگاه بینالمللی آنهاست. انتصاب سفرایی که بیش از آنکه به زبان، سیاست، اقتصاد و فرهنگ کشور میزبان مسلط باشند، تجربه مدیریتی در نهادهای داخلی دارند، میتواند به افت کیفیت مذاکرات، کاهش اثرگذاری در دیپلماسی دوجانبه و هدررفت فرصتهای بینالمللی منجر شود. دستگاه سیاست خارجی ایران، اگر میخواهد در نظم نوین جهانی جایگاه مناسبی داشته باشد، باید در انتخاب سفرا، رویکردی مبتنی بر دانش، تجربه و تخصص دیپلماتیک اتخاذ کند؛ نه آن که این جایگاههای کلیدی را به مدیرانی واگذار کند که صرفاً در فضای اجرایی داخلی تجربه دارند. خلاصه این که دیپلماسی، میدان سیاست بینالملل است، نه ادامه مدیریت اجرایی داخلی.
پیام روشن نشست اخیر سران قوا به حاشیه سازان و جریان های رادیکال این بود که اولویت حل مشکلات معیشتی است
وفاق در منافع ملی
به نظر این روزها سران قوا تصمیم خود را گرفته اند که با پرهیز از ورود به حاشیه ها، به متن اصلی که همان مشکلات معیشتی مردم است توجه کرده و تمام هم وغم خود را برای حل آن گذاشته اند. موضوعی که به نظر به مذاق برخی جریانات رادیکال خوش نیامده و این روزها نه مسعود پزشکیان و محمد باقر قالیباف، بلکه حتی رئیس دستگاه قضا را نیز با هجمه های هماهنگ و تجمعات غیر قانونی به انفعال،سازش و...متهم می کنند.درهمین راستا اما نشست مشترک نشست مشترک سران، معاونان و جمعی از مسئولان سه قوه با موضوع همدلی و وفاق درنهاد ریاست جمهوری برگزار شد. نشستی که محتوای اظهارات روسای قوا به خوبی نشان می داد که آنان مصمم هستند که حول محور حل مشکلات مردم به مسیر وفاق خود ادامه دهند. پزشکیان از تصمیمات امید آفرین دولت سخن گفت؛ قالیباف از اهتمام مجلس برای همراهی با دولت سخن گفت واژه ای نیز بر استفاده از تمام ظرفیت ها و تسهیل امورکارآفرینان تاکید کرد.در ادامه بخش های مهم اظهارات روسای قوا را به گزارش ایرنا می خوانید : ...
چراغ سبز سران قوا برای واگذاری ایران خودرو
فرهیختگان - رادیکالیسم سبب می شود فرد، عموماً فهمی متحجرانه از تمامی مفاهیم دینی و انقلابی داشته باشد. یعنی ابزارهای جدید، تفاسیر جدید، اندیشه جدید و هرچیزی خارج از چهارچوب تفکر خود را نادرست و استحاله و نفاق میداند. نمیتوان بخش بزرگی از جامعه ایرانی یا مردم را موصوف به این صفات کرد؛ چراکه تندروی در اقلیت است که معنا مییابد.
اعتماد - در یکی از جدیدترین گزارشهای اداره آمار کشور (در تاریخ ۱۸دی ۱۴۰۳) مشخص شد که ۲۷ درصد ایرانیها با درآمد روزانه دو دلاری زندگی میکنند. این در حالی است که فقط هزینههای سلامت در ایران با سرعت چشمگیری در حال افزایش است. بخش قابل توجهی از درمانها از سبد خانوار این دهکها خارج میشود.
جوان - این روزنامه درباره رفتارهای متناقض مدعیان اصلاحطلبی نوشت: ترامپ این روزها از اصلاحطلبان دل میبرد، همو که چند سال پیش او را دیوانهای خطرناک برای کل جهان مینامیدند و به قدرت رسیدن او را باگ دموکراسی در مهد دموکراسی میدانستند. مسئله فقط تمایل روزافزون آنان برای مذاکره با این دیوانه خطرناک که اکنون عاقل و فرزانه میدانندش، نیست بلکه حتی از کارهای ترامپ که بوی تمامیتخواهی، انحصارطلبی، قدرتمداری و خودکامگی میدهد، استقبال میکنند.
هم میهن - مجلس در جلسه غیرعلنی خود به موضوع FATF پرداخته؛ که قانون آن در مجالس قبلی تصویب شده و مجمع باید رسیدگی کند. این کار را حتی جرئت نکردند که بهصورت علنی رسیدگی کنند تا معلوم شود کدام نماینده برخلاف منافع عمومی نظر و رای میدهد. از خبر سخنگوی هیئت رئیسه مجلس در پایان نشست میتوان فهمید که یک جناح تندرو دنبال ایجاد مانع در برابر تحقق وعدههای رئیسجمهور است
فردانیوز خبرداد:رئیس مجلس شورای اسلامی، درجواب نماینده انجمن اسلامی دانشجویان که پرسید: به چه دلیل قانون حجاب ابلاغ نمیشود؟ توضیحاتی ارائه کرد. وی گفت: شورای عالی امنیت ملی مصوبه دارد که اگر موضوعاتی سبب چالش و تنش شود دبیرخانه میتواند آن را متوقف کند. وقتی میگوییم مصوبه دارد یعنی مصوباتش بعد از تایید حضرت آقا قانون است.
مشرق نیوز نوشت : طی روزهای اخیر ادعایی مبنی برارتباط محمدجواد ظریف با ساواک ازسوی برخی ازافراد مطرح شده است.(درهمین راستا) مرکزاسناد انقلاب اسلامی درراستای رسالت خود ...این ادعا را راستیآزمایی کرده و در اطلاعیهای آورده است: برطبق اسناد موجود دراین مرکز، هیچگونه سندی دال برهمکاری و ارتباط آقای ظریف با ساواک وجود ندارد.
رجا نیوز نوشت : حجتالاسلام حسین صفدری معاون وزیر اطلاعات اظهارداشت: متاسفانه بعضیها، خودشان را با ساز و کوک اجانب هماهنگ میکنند. امروز تئوری آمریکاییها، اِعمال فشار برای مذاکره با هدف ترساندن ایران است؛ مقصود آمریکاییها از مذاکره، این نیست بر مبنای احترام متقابل، چیزی بدهند، حرفی که در این مقطع میزنند، برای اخافه و ترساندن است.
روبیو: تا چند سال دیگر تحریمها بیاثر خواهند بود
«عدالت آموزشی» تستی نیست (یادداشت روز)
اخبار ویژه
اوضاع آشفته جبهه اوکراین به روایت پولیتیکو «اینجا همه چیز فرو پاشیده است»
رکورد ترانزیت جادهای در ۴۶ سال اخیر شکسته شد
عراقچی: اسرائیل در چشم جامعه جهانی شکست خورده است
افتتاح ۱۲۰ هزار میلیارد تومان پروژه راه و مسکن با حضور رئیسجمهور
زبان آمریکا در دهان مدعیان اصلاحات «تندروها» اسم رمز حمله به نیروهای انقلاب
حرکت بر مدار وحدت و بصیرت رمز تداوم انقلاب اسلامی و اقتدار کشور است
خانم مهاجرانی! منظورتان این است به آمریکا و اسرائیل ثابت کنیم حامی تروریسم نیستیم؟!
سردارانی که نبایستی تحریف شوند
کسانی که حرف از مذاکره میزنند چیزی عایدشان نمیشود
کلید حل مشکلات اقتصادی کشور «سیافتی» و «پالرمو» نیست
20 سال زندان در انتظار استفادهکنندگان هوشمصنوعی چینی
دولت دارد چه کار میکند؟
ایجاد « هم مسألگی» اولین گام دولت پزشکیان برای حل بنیادین و همهجانبه چالشها و مشکلات کشور است
شاخصهای اجرای قانون اساسی برای 13 دستگاه تا پایان سال عملیاتی میشود
دولت چهاردهم در 4 ماه اول شروع کار خود تهدید عبری غربی برای ورود ایران به جنگ را دفع کرد
پزشکیان از طریق 4 سفر استانی در صدد آسیب شناسی و تصمیم سازی برای رفع محرومیت بود
تأمین مالی و حمایت از تولید دو راهکار پاستور برای بازار دارو است
قوه مجریه برای ارتقای وضعیت آموزشی، برنامه هفتم توسعه را در کانون توجه قرار داد
وزارت ارتباطات از طریق توسعه فیبر نوری در پی افزایش کیفیت اینترنت است
دولت با سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر به دنبال رفع ناترازی در صنعت برق است
نفت با کمک پتروشیمی آلایندهها را مهار میکند
همکاری سازمان امور مالیاتی و معاونت علمی ریاست جمهوری برای توسعه هوشمندسازی نظام مالیاتی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
ترجمه و شرح حکمت 205 نهج البلاغه: گستردگی علم و دانش
متن نهج البلاغه
نهج البلاغه ( نسخه صبحی صالح )
وَ قَالَ (علیه السلام): كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ، إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ.
و فرمود (ع): هر ظرفى از آنچه در آن مى نهند پر شود، مگر ظرف دانش كه هر چه در آن نهند فراخ تر مى گردد.
شرح
شرح : پیام امام امیر المومنین ( مکارم شیرازی )شرح ابن میثم بحرانی ( ترجمه محمدی مقدم )منهاج البراعه (خوئی)جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ( مهدوی دامغانی )
وسعت پيمانه علم:
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به نكته مهمى درباره اهميت علم و دانش اشاره مى كند و مى فرمايد: «هر ظرفى بر اثر قرار دادن چيزى در آن از وسعتش كاسته مى شود مگر پيمانه علم كه هرقدر از دانش در آن جاى گيرد وسعتش افزون مى گردد!»; (كُلُّ وِعَاء يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلاَّ وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ).
اين نكته بسيار دقيقى است كه امام(عليه السلام) به آن اشاره فرموده است. حقيقت اين است كه در «وعاء» (ظرف) مادى گنجايش محدودى وجود دارد كه اگر چيزى در آن قرار دهند تدريجاً محدود و سرانجام پر مى شود به گونه اى كه قابل قرار دادن چيز ديگرى در آن نيست; ولى روح و فكر و قوه عاقله انسان كاملاً با آن متفاوت است; هرقدر علوم تازه در آن قرار دهند گويى گنجايش بيشترى پيدا مى كند هر علمى سرچشمه علم ديگرى مى شود و هر تجربه اى تجربه ديگرى با خود مى آورد وبه يك معنا تا بى نهايت پيش مى رود و اين دليل اهميت فوق العاده آن و اشاره است به اين كه ما از فراگيرى علوم هرگز خسته نشويم كه واقعاً خسته كننده نيست، بلكه نشاط آور و روح پرور است. هنگامى كه انسان مى بيند در كنار نهالى كه از يك مسئله علمى در سرزمين مغز خود كاشته نهال هاى ديگرى جوانه مى زند و مى رويد و اطراف خود را پر گل مى كند، قطعاً به شوق و نشاط مى آيد. حتى مغزهاى كامپيوترى كه در عصر و زمان ما به وجود آمده و بعضى از روى ناآگاهى گمان مى برند مى تواند روزى جانشين مغز انسان شود هر كدام ظرفيت محدودى دارند كه وقتى اشباع شد مطلب تازه اى را نمى پذيرد در حالى كه روح آدمى چنين نيست و بسيارند دانشمندان بزرگى كه تا آخرين لحظه هاى عمر در تكاپوى علم و دانش بوده و هر روز حتى در واپسين ساعات عمر حقيقت تازه اى را كشف مى كردند.
از جمله کسانى که به این حقیقت در شرح کلام حکیمانه بالا اشاره کرده ابن ابى الحدید معتزلى است که در شرح نهج البلاغه خود چنین مى گوید: «در ذیل این کلام سرّ عظیمى نهفته شده و رمزى است به معناى شریف پیچیده اى که طرفداران نفس ناطقه (روح مجرد) از این راه دلیل براى اثبات عقیده خود گرفته اند نتیجه آن این است که قواى جسمانى بر اثر تکرار افعال خسته و ناتوان مى شوند; مثلاً هرگاه با چشم هاى خود پیوسته صحنه هایى را ببینیم چشم خسته مى شود و اگر باز هم ادامه دهیم ممکن است چشم صدمه ببیند. همچنین است گوش انسان از شنیدن صداهاى مکرر به زحمت مى افتد (و خسته و ناتوان مى گردد) و چنین است سایر قواى جسمانى; ولى وقتى به قوه عاقله مى رسیم مى بینیم قضیه برعکس است، چرا که هر گاه معقولات بیشترى به این قوه وارد گردد، نیرو و توان و وسعت و انبساط آن بیشتر مى شود و آمادگى براى درک مسائل جدیدى غیر از آنچه قبلاً دریافته پیدا مى کند و در حقیقت تکرار معقولات شمشیر آن را تیزتر کرده و زنگار آن را مى زداید و به همین دلیل مى توان گفت: قواى جسمانى همه مادى هستند; اما قوه عاقله مجرد است و ماوراى مادیات».(1) یکى از بخش هاى قوه عاقله، حافظه انسان است که همه چیز را در خود حفظ مى کند در حالى که قواى مادى این چنین نیست.
این کلام حکیمانه پیام هاى متعددى دارد از جمله این که انسان هرگز نباید از فراگیرى علم و دانش خسته شود یا گمان کند به مرحله نهایى علم و دانش رسیده است. بداند به سمتى حرکت مى کند که هر قدر جلوتر مى رود وسیع تر مى شود.
در حدیث معروفى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَنْهُومانِ لا یَشْبَعُ طالِبُهُما طالِبُ الْعِلْمِ وَطالِبُ الدُّنْیا; دو گروه گرسنه اند و هرگز سیر نمى شوند: طالبان علم و طالبان دنیا».(2)
به همین دلیل تحصیل علم در اسلام از جهات مختلف نامحدود است: از نظر مدت حدیث معروف از پیامبر(صلى الله علیه وآله) است که فرمود: «أُطْلُبُ الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إِلَى اللَّحْدِ; از گهواره تا گور دانش بجوى» گرچه آن را در جوامع حدیثى نیافتیم.
از نظر مکان در حدیث دیگرى مى خوانیم: «أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصّینِ; به دنبال علم و دانش بروید هرچند در سرزمین چین باشد».(3)
از نظر مقدار کوشش در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِخَوْضِ اللُّجَجِ وَسَفْکِ الْمُهَجِ; در طلب دانش باشید هرچند براى تحصیل آن در دریاها فرو روید و خون خود را فدا کنید».(4)
از نظر استاد در حدیث دیگرى مى خوانیم: «الْحِکْمَةُ ضالَّةُ الْمُؤْمِنِ یَأْخُذُها حَیْثُ وَجَدَها; علم و دانش گمشده فرد با ایمان است، نزد هر کس باشد گمشده خود را مطالبه مى کند».(5)
این سخن را با حدیثى که از امیرمؤمنان(علیه السلام) در غررالحکم آمده است پایان مى دهیم: «اَلْعالِمُ مَنْ لا یَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ وَ لا یَتَشَبَّعُ بِهِ;(6) عالم و دانشمند کسى است که هرگز از علم و دانش سیر نمى شود و اظهار سیرى نیز مى کند».(7)
*****
پی نوشت:
(1). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 25 .
(2). بحارالانوار، ج 1، ص 183 .
(3). وسائل الشیعه، ج 27، ص 27 (با توجه به این که در آن زمان آخرین نقطه آباد شناخته شده دنیا چین بود).
(4). بحارالانوار، ج 75، ص 277 .
(5). عوالى اللئالى، ج 4، ص 81 .
(6). غررالحکم، ح 75 .
(7). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه، تنها به روایت آمدى در غررالحکم اشاره کرده. (که البته با تفاوت مختصرى آن را آورده است). (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 168). اضافه بر این «لیثى» از علماى قرن ششم نیز آن را با تفاوت در کتاب خود به نام عیون الحکم و المواعظ، ص 376 آورده است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: همراه بـا حکمتهای نهج البلاغه
ادامه مطلب را ببينيد
دستبرد مسافران قلابی به ویلاها و منازل اجاره ای!
زوج کرمانشاهی که با شگرد عجیبی به سوئیت ها، ویلاها و منازل شخصی اجاره ای دستبرد می زدند، با تلاش نیروهای کلانتری شهید نواب صفوی مشهد دستگیر شدند و در حالی تاکنون به۲۰فقره سرقت اعتراف کرده اند که صدها میلیون تومان اموال مردم را به مالخران فروخته اند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل پیرمردی که منزل مسکونی اش را به یک زوج میان سال مسافر اجاره داده بود،وقتی فهمید مستاجرانش منزل را ترک کرده اند با نگرانی و اضطراب،کلید یدکی را برداشت و در منزلش را گشود اما ازآن چه می دید حیرت زده در شوک فرو رفت. زوج مسافر همه لوازم و اموال منزل را به سرقت برده بودند و اکنون صحنه ای باورنکردنی مقابل دیدگانش قرارداشت. دقایقی بعد پیرمرد سراسیمه ماجرا را به پلیس۱۱۰گزارش داد و این گونه گروهی از نیروهای گشت انتظامی با دستور مستقیم سرهنگ علی ابراهیمیان (رئیس کلانتری شهید نواب صفوی)عازم خیابان شهید سالاری مقدم شدند. هنوز تحقیقات پلیس برای اثربرداری ازصحنه جرم ادامه داشت که ناگهان عوامل انتظامی دریافتند مقداری از لوازم شخصی زوج سارق در محل باقی مانده است و با توجه به اهمیت این لوازم و مدارک،آن ها احتمالا به صحنه جرم بازمی گردند. به همین دلیل گروه گشت انتظامی با راهنمایی های تجربی رئیس کلانتری منتظر فرصتی برای دستگیری سارقان ماندند و آموزش های لازم را به صاحبخانه دادند.
هنوز چندساعت از این ماجرا نگذشته بود که نیروهای انتظامی با ورود زوج سارق به منزل مذکور از لایه های حفاظتی بیرون آمدند و حلقه های قانون را بردستان زوج کرمانشاهی گره زدند. مرد۴۵ و زن۴۸ ساله که در میان بهت و حیرت قرارداشتند، به مرکز انتظامی انتقال یافتند و مورد بازجویی قرارگرفتند. بررسی های تخصصی پلیس نشان داد آن ها از دزدان سابقه دار و حرفه ای هستند که سرقت های خود را با شگردی عجیب از سال ۱۴۰۱ در مشهد آغاز کرده اند و به منازل و باغ ویلاهای زیادی دستبرد زده اند و همه اموال را به سمساری ها و برخی مالخران حرفه ای فروخته اند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است این گونه بود که گروهی از افسران انتظامی با اعترافات مرد۴۵ساله معتاد، به طرف فروشگاه لوازم مستعمل (سمساری)حرکت کردند و در حالی یک تخته زیلوی سنتی سرقتی را در این فروشگاه پیدا کردند که بقیه اموال به فروش رفته بود.
بنابراین «حسین-ع»نیز به اتهام مالخری دستگیر و به مقر انتظامی انتقال یافت اما مشخص شد سارقان حرفه ای اموال منازل و سوئیت ها و ویلاها را به چندین مالخر دیگر نیز فروخته اند. از سوی دیگر تحقیقات موشکافانه پلیس درباره شگرد عجیب این زوج میان سال نشان داد «مسعود-ح»(متهم)از طریق سایت دیوار و فضای مجازی منازل و ویلاهای اجاره ای را در مناطق مختلف مشهد شناسایی می کرد وپس از بازدید از محل وسنجش همه جوانب احتمالی، مکان های خاصی را برای اجاره در نظر می گرفت. او سپس با بیان این که مسافر است و برای درمان بیماری همسرش به مشهد آمده،حس انسان دوستی و عواطف صاحبخانه را برمی انگیخت و بعد به بهانه طولانی شدن مدت درمان،مکان اجاره ای را به مدت یک ماه دیگر تمدید می کرد. در این میان زوج سارق به تدریج لوازم منزل شامل یخچال،لباس شویی، فرش، پتو، کالاهای خواب و حتی جهیزیه کامل و لوازم برقی را خارج می کردند و به مالخران یا خریداران کالاهای مستعمل(سمساری ها)می فروختند!صاحبخانه ها هم زمانی متوجه سرقت اموال می شدند که دیگر از مسافران بیمار قلابی خبری نبود.
بنابرگزارش روزنامه خراسان، تحقیقات پلیس با تاکید سرتیپ دوم احمدنگهبان (جانشین فرمانده انتظامی خراسان رضوی)در حالی برای دستگیری دیگر مالخران و افراد مرتبط با دزدان سابقه دار ادامه دارد که آن ها تاکنون به سرقت از ۲۰منزل اجاره ای اعتراف کرده اند و مورد شناسایی ۵تن از مال باختگان نیز قرارگرفته اند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
آماده بازگشت غول هواپیمایی به ایران باشید
گروه هواپیمایی لوفتهانزا در ۲۴ ساعت آینده جلسات نهایی خود را با ادارهکل کنترل ترافیک هوایی شرکت فرودگاهها و ناوبری هوایی ایران برگزار میکند.
محمد امیرانی معاون وزیر راه و شهرسازی و سرپرست شرکت فرودگاهها و ناوبری هوایی ایران روز دوشنبه اظهار داشت: اعلامیه آژانس ایمنی هوانوردی اتحادیه اروپا، در تاریخ ۲۹ نوامبر ۲۰۲۴ پس از درگیریها و تنشهای موجود در منطقه خاورمیانه و تعرض رژیم صهیونیستی علیه خاک ایران صادر شده بود.
وی با بیان اینکه آژانس ایمنی هوانوردی اتحادیه اروپا در این اعلامیه به شرکتهای هواپیمایی خارجی توصیه کرده بود تا شرکتهای هواپیمایی خارجی برای انجام پروازهای خود از آسمان ایران ارزیابی امنیتی انجام دهند، گفت: در همین مدت امنیت آسمان ایران بهطور کامل برقرار بود و روزانه شاهد انجام بیش از ۷۰۰ پرواز عبوری از آسمان میهن بودیم.
سرپرست شرکت فرودگاهها افزود: پس از انقضای این اعلامیه که مصادف با ۱۲ بهمن ماه بود، شرکتهای هواپیمایی خارجی آمادگی خود را برای از سرگیری پروازها و عبور از آسمان امن ایران اعلام کردند.
امیرانی با بیان اینکه از نظر مجامع بینالمللی پتانسیل خطر و درگیری از آسمان ایران رفع شده است، گفت: گروه هواپیمایی لوفتهانزا در ۲۴ ساعت آینده جلسات نهایی خود را با ادارهکل کنترل ترافیک هوایی شرکت فرودگاهها و ناوبری هوایی ایران برگزار و بهزودی شاهد انجام پروازهای این گروه هواپیمایی خواهیم بود.
روزی چند پرواز عبوری از آسمان ایران میگذرد؟
مدیرعامل شرکت فرودگاهها و ناوبری هوایی ایران تصریح کرد: روزانه ۹۵۰ پرواز عبوری داریم.
استقرار نیروهای نیابتی ایران در نزدیک مرزهای آمریکا؟
برنامه ریزی ایران برای ساخت فوری کلاهک اتمی سری کلاسیک
• برنامه ريزي ايران براي ساخت فوري کلاهک اتمي سري کلاسيک مثلث آنلاین
• واکنش سخنگوي دولت به اظهارات ترامپ مشرق نیوز
• وضعيت قيمت نفت ايران بعد از يک امضا سرانه
• ترامپ براي مذاکره با ايران بستر سازي کرد و بي بي را دست خالي فرستاد مثلث آنلاین
• استقرار نيروهاي نيابتي ايران در نزديک مرزهاي آمريکا؟ افکار نیوز
• عراق و ۳ کشور ديگر به داد تجارت ايران رسيدند سرانه
• گروسي نسبت به وقوع حادثه هستهاي هشدار داد | عکسي که منتشر کرد همشهری آنلاین
• آماده بازگشت غول هواپيمايي به ايران باشيد سرانه
• توهين ترامپ به خبرنگار زن افغان در نشست خبري وايرال شد +ويديو اطلاعات
• هديه نتانياهو به ترامپ جنجالي شد نامه نیوز
• جزئيات جديد از ترور قضات ديوان عالي/ گمانهزنيها درباره مسموميت پيش از جنايت اکوایران
• فوري| ترامپ شرط توافق با ايران را اعلام کرد +ويديو اطلاعات
• مسکو نقشه غرب براي سوريه را افشا کرد اقتصاد نیوز
• انتقاد روزنامه سپاه از مسئولان/ چرا حساسيتي به افزايش خشونتهاي خانوادگي نشان داده نميشود؟ اقتصاد نیوز
• واکنش ظريف به ادعاي رسايي درباره ويزاي شنگن اقتصاد نیوز
• واکنش عارف به احتمال ديدار ترامپ و پزشکيان+ فيلم دنیای اقتصاد
• روزنامه اصولگرا: بين مواضع ظريف و عراقچي درباره مذاکره با آمريکا دوگانگي وجود دارد خبرآنلاین
• پاسخ روسيه به سياست فشار حداکثري آمريکا عليه ايران خبرآنلاین
• ايران و چين رسما غوغا کردند سرانه
• عارف: خيال ترامپ راحت باشد مثلث آنلاین
• ترامپ: ۷۰۰ هزار اوکرايني کشته شدند؛ زلنسکي: اين قدر تلفات نداديم مشرق نیوز
• حرکت چين، ترکيه و امارات به نفع ايران سرانه
• دستور سران قوا براي فروش کامل ايران خودرو مثلث آنلاین
• آماده بازگشت غول هواپيمايي به ايران باشيد سرانه
• تقلاي نتانياهو براي حذف اين چهره از تيم مذاکرهکننده دنیای اقتصاد
• واشنگتنپست: حمله به ايران ديگر بحث ترامپ و نتانياهو نيست مشرق نیوز
• اظهارات کمسابقه و مهم مقام عالي امنيتي افکار نیوز
• ترامپ تصميم شوم نتانياهو را دور زد/ پايان جنگ در غزه؛ حرف آخر کاخ سفيد اکوایران
• روزنامه سپاه: فقر بيداد ميکند، طلاق از ازدواج بيشتر شده و خشونت فراوان است اقتصاد نیوز
• اولين تصاوير از محل دفن شهيد سيدحسن نصرالله اطلاعات
• ويديو/ جولاني در خانه خدا صد آنلاین
• جدال دوباره اروپا با ترامپ به نفع ايران مثلث آنلاین
• واکنش به سخنان فرمانده کل سپاه همشهری آنلاین
• رياست جمهوري سوريه: جنايت انفجار منبج بدون مجازات نخواهد بود مشرق نیوز
• ايران با جنگندههاي سوخو۳۵ وارد ميدان ميشود/ انزواي نظامي به پايان رسيد اطلاعات
• حمله به ايران بسيار خطرناک خواهد بود؛ حتي کارزار بمباران پيدرپي تاسيسات هسته اي | ترامپ به تله نتانياهو در قبال ايران ميافتد؟ همشهری آنلاین
• برهنه شدن يک زن بر روي ماشين پليس! | ماجرا چه بود؟ همشهری آنلاین
• پزشکيان: 50 درصد مردم در انتخابات شرکت نکردند، آنها مردم نيستند؟ اکوایران
• اعزام شناورهاي سپاه و ارتش به امارات+ جزئيات اقتصاد نیوز
• براي نخستين بار 4 کشتي سپاه راهي امارات شدند/ اضافهشدن ناو پهپادبر به نيروي دريايي اکوایران
• تنگسيري: شناورهاي سپاه و ارتش به امارات اعزام ميشوند خبرگزاری تسنیم
• صهيونيستها از سوريه عقب نشيني کردند دنیای اقتصاد
• نظر آخرين وزير پهلوي درباره آيتالله خامنهاي مثلث آنلاین
• ساخت جنگنده رقيب F۱۵ ، F۱۶ و F۱۸ آمريکايي در ايران مثلث آنلاین
• اتهام جديد حميد رسايي عليه معاون راهبردي پزشکيان/ صدور حکم مسئوليت ظريف يعني صندلي و جايگاه مجلس کشک! خبرآنلاین
• دولت سايۀ ظريف/ از ظريف دفاع ميکنيم، حتي به غلط! افکار نیوز
• اروپا سختگيرانه جلوي ايران ايستاد سرانه
• ويديو/ لحظات استقبال سنگين محمد بن سلمان از محمد جولاني صد آنلاین
• پيام جديد همتى درباره لغو تحريمهاي نفتي ايران اکوایران
• ماجراي ارسال چمدانهاي پول از ايران براي حزبالله چيست؟ نامه نیوز
• مخالفان FATF مسئول خسارتهاي وارده به کشور هستند نامه نیوز
• ماجراي رفتار نامتعارف زن مشهدي از زبان همسرش +فيلم مشرق نیوز
• رودست کانادا به آمريکا/ کانادا عضو اتحاديه اروپا ميشود؟ اقتصاد نیوز
• ماجراي برهنه شدن يک زن روي ماشين پليس مشهد چه بود؟ صد
• ساخت جنگنده رقيب F۱۵ ، F۱۶ و F۱۸ آمريکايي در ايران مثلث آنلاین
• جديدترين موشک بالستيک با نام «اعتماد» رونمايي شد خبرگزاری تسنیم
• عمليات ويران کردن حرم حضرت زينب؟!/ طرح توسعه مسجد عمر بن الخطاب افکار نیوز
• اتحاد اروپا با آمريکا عليه ايران گسترش نیوز
• کاخ سفيد تکليف مذاکره با ايران را روشن کرد! افکار نیوز
• الجولاني در هواپيماي بشار اسد در راه رياض + عکس مثلث آنلاین
• هيل: رژيم ايران در معرض فروپاشي نيست |خطر سوق دادن دولت ترامپ به سمت اشتباهات خطرناک درباره ايران همشهری آنلاین
• رهبر انقلاب: ملت ايران اين جرئت را دارد که بگويد آمريکا متجاوز و مستکبر است+ فيلم اقتصاد نیوز
• ترامپ با امضاي خود رسما اعلان جنگ کرد/شوک آمريکا به جهان خبرآنلاین
• احتمال مذاکره مستقيم ايران و آمريکا نامه نیوز
• سفر پر ماجرا به واشنگتن؛ دست رد ترامپ به سينه بيبي در مورد تهران؟ اکوایران
• انتقاد لاريجاني از يک تصميم اقتصادي دولت پزشکيان/ بايد با دقت و صبورتر عمل کند دنیای اقتصاد
• سربازان آتاتورک از ارتش ترکيه برکنار شدند اقتصاد نیوز
• ويديو/ حرکات نمايشي تماشايي خلبان اف ۳۵ صد آنلاین
• اروپا سختگيرانه جلوي ايران ايستاد سرانه
• نسل جديد سامانه پدافند هوايي باور 373 رونمايي شد خبرگزاری تسنیم
• روسيه در حال ساخت پايگاه دريايي جديد/ نگرانيها از درگير شدن گرجستان در جنگ اوکراين مشرق نیوز
• هدف جميله علمالهدي از سفر به عراق اعلام شد اطلاعات
• عکس/ ديدار همسر شهيد رئيسي با همسر رئيس جمهور عراق مشرق نیوز
• بيانيه سپاه منتشر شد اقتصاد
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: گــزیــده خـبــرهــا و نـشـریــات
ادامه مطلب را ببينيد
دعای روز ولادت امام حسین علیهالسلام
سِه روزِ شاد، بَهرِ مُؤمنین است
سِه روزِ شاد باشد ماهِ شعبان - که شُد طالِع دَر آن سِه ماهِ تابان
حسینِ بنِ علی، عَبّاس و سَجّاد - کَز آنها گشت ثابِت دین و ایمان
سِه روزِ شاد، بَهرِ مُؤمنین است - که شاد، از آن امیرالمؤمنین است
سِه روزِ شاد، اَز شَعبان، بِنامِ - حُسَین، عَبّاس وَ زین العابدین است
به سِوُّم، چارُم و پَنجُم زِ شَعبان - بِشُد طالِع سِه خورشیدِ دِرَخشان
حُسین و هَم عَلَمدارَش ابالفضل - وَ زین العابدین آن عَبدِ یزدان
ادامه مطلب را ببينيد
دعای روز ولادت امام حسین علیهالسلام
در توقیع امام حسن عسکری علیه السلام برای قاسم بن علاء همدانی آمده است که در روز ولادت حضرت امام حسین علیه السلام این دعا را بخوان: اَللّهُمَ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقّ المَولُود فِی هذا الیوم المَوعُود بِشَهادَتِهِ قَبلَ اِستِهالِهِ وَ وِلادَتِهِ بکته السّماء وَ مَن فِیها وَ الاَرض وَ مَن عَلَیها. اَلمُعَوّضُ مِن قَتلِهِ اَن الاَئِمّه مِن نَسلِهِ وَالشَّفاء فِی تُربَتِهِ وَالفَوزَ مَعَهُ فِی اَوَبَتِهِ وَالاَوصیاءَ مِن عِترَتِهِ بَعدَ قائِمهُم وَ غَیبَتِهِ؛...
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِی هَذَا الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلاَلِهِ وَ وِلاَدَتِهِ . خدايا، از تو درخواست مىكنم به حق زادهى اين روز، همان كه پيش از آوا برآوردن و زاده شدنش،
بَکَتْهُ السَّمَاءُ وَ مَنْ فِیهَا وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ عَلَیْهَا وَ لَمَّا یَطَأْ (یُطَأْ) لاَبَتَیْهَا. وعدهى شهادتش رسيده بود و هنوز گام بر عرصهى خاك ننهاده بود كه آسمان و آسمانيان و زمين و زمينيان برايش گريستند .
قَتِیلِ الْعَبْرَهِ وَ سَیِّدِ الْأُسْرَهِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَهِ یَوْمَ الْکَرَّهِ. هم او كه كشتهى اشك روان و سرور برتر [خاندان پاك پيامبر]است و در زمان رجعت با حضرت تو يارى مىگردد
الْمُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الْأَئِمَّهَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ وَ الْفَوْزَ مَعَهُ فِی أَوْبَتِهِ. و در برابر كشته شدنش اين هديهها را دريافته كه امامان، همه از تبار او باشند و از خاك مزارش شفا بجويند و در زمان رجعت و بعد از غيبت و قيام حضرت قائم، رستگار و پيروز شوند.
وَ الْأَوْصِیَاءَ مِنْ عِتْرَتِهِ بَعْدَ قَائِمِهِمْ وَ غَیْبَتِهِ حَتَّی یُدْرِکُوا الْأَوْتَارَ وَ یَثْأَرُوا الثَّارَ وَ یُرْضُوا الْجَبَّارَ. و جانشينان پيامبر از خاندان او باشند، تا انتقام گرفته و خونخواهى نموده و خداوند باشكوه را خشنود سازند .
وَ یَکُونُوا خَیْرَ أَنْصَارٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَعَ اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ. و بهترين ياوران باشند. درود خدا بر آنان با آمدوشد شب و روز.
اللَّهُمَّ فَبِحَقِّهِمْ إِلَیْکَ أَتَوَسَّلُ وَ أَسْأَلُ سُؤَالَ مُقْتَرِفٍ مُعْتَرِفٍ مُسِیءٍ إِلَی نَفْسِهِ مِمَّا فَرَّطَ فِی یَوْمِهِ وَ أَمْسِهِ. خدايا، به حق اينان به تو توسل مىجويم و از تو نياز مىخواهم، همانند درخواست گناه پيشهى اعتراف كننده اى كه به خود بد كرده و در امروز و ديروزش كوتاهى نموده است.
یَسْأَلُکَ الْعِصْمَهَ إِلَی مَحَلِّ رَمْسِهِ . و اكنون از تو مىخواهد كه تا هنگام مرگ او را از گناه بازدارى.
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَتِهِ وَ بَوِّئْنَا مَعَهُ دَارَ الْکَرَامَهِ وَ مَحَلَّ الْإِقَامَهِ. خدايا، بر محمد و خاندان او درود فرست و ما را در گروه او برانگيز و همراه با وى در سراى بزرگوارى و جاودانگى جاى ده.
اللَّهُمَّ وَ کَمَا أَکْرَمْتَنَا بِمَعْرِفَتِهِ فَأَکْرِمْنَا بِزُلْفَتِهِ وَ ارْزُقْنَا مُرَافَقَتَهُ وَ سَابِقَتَهُ. خدايا، همان گونه كه با شناخت او ما را گرامى داشتى، با نزديك شدن به وى نيز ما را گرامى بدار و همراهى و همپيشينگى با او را روزى ما ساز .
وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یُسَلِّمُ لِأَمْرِهِ وَ یُکْثِرُ الصَّلاَهَ عَلَیْهِ عِنْدَ ذِکْرِهِ. و ما را هم شمار كسانى گردان كه به فرمان او سر مىسپارند و به گاه يادكردش .
وَ عَلَی جَمِیعِ أَوْصِیَائِهِ وَ أَهْلِ أَصْفِیَائِهِ الْمَمْدُودِینَ مِنْکَ بِالْعَدَدِ الاِثْنَیْ عَشَرَ النُّجُومِ الزُّهَرِ وَ الْحُجَجِ عَلَی جَمِیعِ الْبَشَرِ. بر او و همهى جانشينان و خاندان برگزيدهاش فراوان درود مىفرستند، همان خاندانى كه با يارى تو، دوازده تن، يكى پس از ديگرى آمدند، همان ستارگان درخشان و حجتهاى خدا بر همهى افراد بشر.
اللَّهُمَّ وَ هَبْ لَنَا فِی هَذَا الْیَوْمِ خَیْرَ مَوْهِبَهٍ وَ أَنْجِحْ لَنَا فِیهِ کُلَّ طَلِبَهٍ کَمَا وَهَبْتَ الْحُسَیْنَ لِمُحَمَّدٍ جَدِّهِ. خدايا، در اين روز، نيكوترين بخشش خويش را به ما ارزانى دار و همهى خواستههاى ما را برآور. همان گونه كه در اين روز، حسين را به جدّ او، محمد بخشيدى .
وَ عَاذَ فُطْرُسُ بِمَهْدِهِ فَنَحْنُ عَائِذُونَ بِقَبْرِهِ مِنْ بَعْدِهِ نَشْهَدُ تُرْبَتَهُ وَ نَنْتَظِرُ أَوْبَتَهُ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ. و فطرس به گاهوارهى او پناه برد. ما نيز اينك بعد از او، به مزارش پناه مىبريم و بر خاكش حضور مىيابيم و بازگشتش را انتظار مىكشيم. اجابت فرما، اى پروردگار جهانيان.[1]
فُطْرُس فرشته ای راندهشده از درگاه الهی است که بنا بر نقل روایات ، به هنگام ولادت امام حسین(ع) بال و پر خود را به قنداقه ایشان مالید و مورد بخشش خداوند قرار گرفت. از وی با القاب «عَتیقُ الحُسَین» و «صَلصائیل» نیز یاد شدهاست. برخی با معصوم دانستن فرشتگان، در سند این روایات تردید کردهاند.
علامه مجلسی در بحار الانوار بابی با عنوان «برتری پیامبر(ص) و اهل بیت بر فرشتگان» آورده و یکی از دلایل این برتری را داستان فطرس دانسته است.[۷] بعضی نافرمانی فطرس را عدم قبول ولایت حضرت علی(ع) دانستهاند.[۸]
به گفته مطهری داستان فطرس رمزی است از برکت وجود سیدالشهدا که بال شکستهها با تماس به او صاحب بال و پر میشوند. افراد و ملتها اگر به راستی خود را به گهواره حسینی بمالند از جزایر دور افتاده رهایی مییابند و آزاد میشوند.[۱۵]
شیخ صدوق در کتاب امالی در حدیثی از امام صادق(ع) نقل میکند:[یادداشت ۱] فُطرُس، یکی از فرشتگان حامل عرش در انجام وظیفهاش سُستی کرد، بالهایش شکسته و به جزیرهای در زمین تبعید شد. وی ۷۰۰ سال به عبادت خدا مشغول بود تا امام حسین(ع) به دنیا آمد. جبرئیل با هفتاد هزار فرشته جهت تبریک این میلاد به زمین نازل شدند، وقتی از کنار فطرس گذشتند او از علت نزول آنان جویا شد و از آنان خواست تا وی را با خود ببرند. جبرئیل نزد پیامبر(ع) برای وی میانجیگری کرد. با پیشنهاد پیامبر(ص)، فطرس خود را به قنداقه امام حسین(ع) مالید و خداوند بالهایش را بهبود بخشیده و او را به جایگاه اولیهاش بازگرداند.
كاملالزيارات: 66، حدیث 1؛ عن إبراهيم بن شعيب الميثمي قال سمعت أبا عبدالله علیه السلام يقول إن الحسين بن علي علیه السلام لما ولد أمر الله عز و جل جبرئيل علیه السلام أن يهبط في ألف من الملائكة فيهنئ رسول الله صلی الله علیه وآله من الله و من جبرئيل علیه السلام قال و كان مهبط جبرئيل علیه السلام على جزيرة في البحر فيها ملك يقال له فطرس كان من الحملة فبعث في شيء فأبطأ فيه فكسر جناحه و ألقي في تلك الجزيرة يعبد الله فيها ستمائة عام حتى ولد الحسين علیه السلام فقال الملك لجبرئيل علیه السلام أين تريد قال إن الله تعالى أنعم على محمد صلی اله علیه وآله بنعمة فبعثت أهنئه من الله و مني فقال يا جبرئيل احملني معك لعل محمّدا يدعو الله لي قال فحمله فلما دخل جبرئيل على النبي صلی الله علیه وآله و هنأه من الله و هنأه منه و أخبره بحال فطرس فقال رسول الله صلی الله علیه وآله يا جبرئيل أدخله فلما أدخله أخبر فطرس النبي صلی الله علیه وآله بحاله فدعا له النبي صلی الله علیه وآله و قال له تمسح بهذا المولود و عد إلى مكانك قال فتمسح فطرس بالحسين علیه السلام و ارتفع و قال يا رسول الله صلی الله علیه وآله أما إن أمتك ستقتله و له علي مكافاة أن لا يزوره زائر إلا بلغته عنه و لا يسلم عليه مسلم إلا بلغته سلامه و لا يصلي عليه مصل إلا بلغته عليه صلاته قال ثم ارتفع.
وظیفه سلامرسانی
فطرس پس از بهبودی و عروج به آسمان به رسول خدا خبر از شهادت فرزندش حسین داده و میگوید به جبران این شفاعت، زیارت هر زائر و سلام و صلوات هر سلام دهندهای را به امام حسین(ع) برساند.[۱]
عتیق الحسین
در برخی روایات از فطرس به نام «عَتیقُ الحسین» یعنی آزاد شده حسین یاد شده است.[۲] گویا این لقب را خودش گذاشته است زیرا در دعایی میگوید: مَنْ مِثْلی وَ اَنا عَتیقُ الْحُسَینِ وَ اَبوهُ عَلِی بْنُ اَبیطالبٍ(ع) وَ اُمُّهُ فاطمةُ وَ جَدُّهُ رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم.»[۳] (چه کسی مثل من است، من آزاد شده حسینیم، حسینی که پدرش علی بن ابیطالب و مادرش فاطمه و پدربزرگش رسول خداست. در روایتی از ابن عباس، فطرس در بین فرشتگان به مولی الحسین شناخته میشود.[۴]
امام حسین (ع) صاحب فطرس[6]
رجالالكشي: 582: «حَمْدَوَيْهِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْأَدَمِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْزُبَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: شَكَوْتُ إِلَى الرِّضَا (ع) وَجَعَ الْعَيْنِ فَأَخَذَ قِرْطَاساً فَكَتَبَ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ هُوَ أَقَلُّ مِنْ يَدِي وَ دَفَعَ الْكِتَابَ إِلَى الْخَادِمِ وَ أَمَرَنِي أَنْ أَذْهَبَ مَعَهُ وَ قَالَ اكْتُمْ فَأَتَيْنَاهُ وَ خَادِمٌ قَدْ حَمَلَهُ قَالَ فَفَتَحَ الْخَادِمُ الْكِتَابَ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ فَجَعَلَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) يَنْظُرُ فِي الْكِتَابِ وَ يَرْفَعُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ يَقُولُ نَاجٍ فَفَعَلَ ذَلِكَ مِرَاراً فَذَهَبَ كُلُّ وَجَعٍ فِي عَيْنِي وَ أَبْصَرْتُ بَصَراً لَا يُبْصِرُهُ أَحَدٌ فَقَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ (ع) جَعَلَكَ الله شَيْخاً عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَا جَعَلَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ شَيْخاً عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ قَالَ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ يَا شَبِيهَ صَاحِبِ فُطْرُسَ. روزی محمّد بن سنان،[7] به محضر مبارك امام رضا (ع) مشرّف شد و به حضرت عرض كرد: مدّتي است نور چشمانم از بين رفته و نميتوانم اطراف خود را به خوبي ببينم، به پزشك هم مراجعه كردم، امّا فايدهاي نداشت. امام رضا (ع) نامهاي به فرزند گراميشان به اين مضمون نوشتند: اي جوادم! محمّد بن سنان مشكل بينايي دارد، تو از خداوند بخواه تا سلامتي چشمانش را به دست آورد. حضرت اين نامه را به خادم دادند و فرمودند: به همراه محمّد بن سنان نزد امام جواد (ع) برو. در آن زمان امام جواد (ع) طفل خردسالي بود. وقتي ايشان نامه پدر را مشاهده كرد، بلافاصله به درگاه الهي دعا كرد. در همان لحظه، نور چشم محمّدبنسنان بازگشت و او ميتوانست به راحتي اطراف خود را مشاهده كند، سپس براي امام جواد (ع) اين گونه دعا كرد: جعلك الله شيخاً علی هذه الاُمّة كما جعل عيسي بن مريم شيخاً علی بني اسرائيل؛ خداوند متعال شما را در آينده، سرور و مولاي اين امّت قرار دهد، همانگونه که عیسی (ع) را سرور بنیاسرائیل قرار داد.». سپس خطاب به حضرت عرض كرد: «يا شبيه صاحب فطرس»[8] مدّتي از اين واقعه گذشت، روزی خادم حضرت امام رضا (ع) نزد محمّدبنسنان آمد و گفت: «منظور از صاحب فطرس چه كسي بود؟ محمّدبنسنان گفت: يكي از فرشتگان الهي به نام فطرس، مورد غضب پروردگار قرار گرفت. خداوند بالهاي او را بريد و او را به جزيرهاي دوردست تبعيد كرد. او در اين جزيره، ششصد سال به عبادت پروردگار پرداخت تا اشتباهش را جبران كند.
زماني كه حضرت سيّدالشهدا (ع) به دنيا آمد خداوند به جبرئيل فرمود: از طرف من نزد پيامبر اکرم (ص) برو و ولادت اين مولود را به ايشان تبریک و تهنيت بگو. وقتي جبرئيل خواست پيام الهي را به رسول خاتم (ص) برساند، از آن جزيره عبور كرد، ناگهان متوجه فطرس شد؛ فطرس در عالم ملكوت با جبرئيل آشنا بود. وقتي جبرئيل حكايت فطرس را فهميد، به او گفت: اگر ميخواهي بالهایت را بدست آوري، همراه من بيا، من كسي را ميشناسم كه ميتواند تو را از اين حالت خارج كند. فطرس گفت: من بالی براي همراهي با تو ندارم. جبرئيل گفت: بر پشت من سوار شو تا نزد رسول خاتم (ص) برويم.
اين دو فرشته نزد پيامبراسلام (ص) آمدند. ابتدا جبرئيل پيام تهنيت پروردگار را به ايشان بازگو كرد، سپس مشكل فطرس را با پيامبر خاتم (ص) در ميان گذاشت. پيامبر (ص) به فطرس فرمود: خودت را به گهواره مولود جديد، حضرت سيّدالشهدا (ع) نزدیک و بدن ايشان را لمس كن. در همان هنگام، بالهاي فطرس سالم شدند و با همان بالها تا عالم ملكوت پرواز كرد.»[9]
اين ماجرا نيز مقام رفيع حضرت سيّدالشهدا (ع) را نزد پروردگار بيان ميكند. با وجود آنكه ايشان طفل شيرخوارهاي بودند، امّا آنچنان نزد پروردگار، عزيز و گرامي بودند كه به واسطه ايشان، فطرس از غضب الهي رهايي يافت.
شيعيان و ارادتمندان حضرت سيّدالشهدا (ع) نيز براي درمان بيماريهاي خود، خاك مطهّر كربلا را به سر و صورت ميگذارند و از اين تربت پاك، مهر و تسبيح ميسازند و گاهي براي شفاي خود مقداري خاك كربلا را ميخورند.[10]«عاذَ فُطْرُسُ بِمَهدِه و نَحْنُ عائِذون بِقبرِه[11]».
صلصائیل
مطابق بعضی از روایات، نام این فرشته «صَلْصائیل» بود.[۵] در این گزارش، پیامبر(ص) در دعا برای شفای وی از این نام یاد میکند: اَللّهُمَّ اِنّی أسْألُکَ بِحَقِّ ابْنی الْحُسَینِ اَنْ تَغْفِرَ لِصَلْصائیلَ خَطیئَتَهُ وَ تَجْبُرَ کَسْرَ جَناحَهُ وَ تَرُدَّهُ اِلی مَقامِهِ مَعَ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ» (خدایا! به حقّ پسرم حسین(ع) از درگاهت میخواهم که گناه صلصائیل را بخشیده و بال و پرش را سلامت بخشی و او را به مقام (نخستینش) به فرشتگان مقرّب بازگردانی.[۶]
مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر: 4/ 51، حدیث 1080: «روي: عن أبي عبد اللّه الحسين أنّه قال: أتيت [يوما] جدّي رسول الله ، فرأيت ابيّ بن كعب جالساً عنده، فقال جدّي: مرحبا بك يا زين السماوات و الأرض! فقال ابيّ: يا رسول اللّه! و هل أحد سواك زين السماوات و الأرض؟ ممّا هو في الأرض و اسمه مكتوب عن يمين العرش: إنّ الحسين مصباح الهدى و سفينة النجاة .
مقام حضرت سيّدالشهدا (ع) آن چنان عظیم است که عقول انسانهای عادی از درک آن مقامات عاجز و ناتوانند. ایشان چنان نزد پروردگار عزيز و محبوب هستند كه به واسطه ايشان، افراد زيادي به رستگاري نایل میشوند. پیامبراکرم (ص(ميفرمايند: إنَّ الحُسَیْنَ مِصباحُ الهُدی وَ سَفینَةُ النَّجاةِ»[1]؛ همانا حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است! هرچند اهلبیت همگی کشتی نجاتاند[2]، اما نكته مهمی که باید بیشتر به آن توجه کرد آن است كه كشتي ابیعبدالله (ع) انسانها را با سرعت بيشتری به ساحل نجات و امنیت ميرساند. به عنوان نمونه ميتوان به حُرّبنيزيدرياحي[3] اشاره کرد. اگر حرّ در كشتي نجات یکی از اولیای الهی ميرفت، شاید ساليان بسياري طول ميكشيد تا به اين مقام برسد؛ امّا حضرت سيّدالشهدا (ع) با يك نگاه و عنايت او را به بهشت برين رهنمون كرد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم پنجم امام حسین ع
ادامه مطلب را ببينيد
ولادت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیهالسلام، سومین امام شیعیان، بنا به اقوال مشهور، در روز سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجری در شهر مدینه به دنیا آمد.
حسین بن علی بن ابیطالب(ع) (۴ق-۶۱ق) مشهور به امام حسین(ع)، اباعبدالله و سیدالشهداء، امام سوم شیعیان، از اصحاب کِساء و پنجتن و از حاضران در ماجرای مُباهله و یکی از اهلبیت پیامبر است که آیه تطهیر درباره آنان نازل شده است. امام حسین(ع) فرزند دوم امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و نوه حضرت محمد(ص) است و پس از برادرش امام حسن(ع) حدود یازده سال امامت شیعیان را بر عهده داشت و در واقعه کربلا به شهادت رسید.
امام حسین (علیهالسّلام) فرزند برومند نخستین امام معصوم و نخستین حامی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، یعنی امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) و پسر بانوی معصوم عالم، حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) است.
ابوعبدالله حسین بن علی علیهالسلام»، ملقب به «سید الشهداء»، فرزند امام علی علیهالسلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام است. آن حضرت، امام سوم شیعیان است
اکثر منابع ولادت امام حسین علیه السلام را در سال چهارم هجری در شهر مدینه و در اوایل ماه شعبان ذکر نموده اند و در این بین، برخی منابع، روز سوم[۱] و برخی پنجم شعبان[۲] را به عنوان تاریخ دقیق ولادت آن حضرت تعیین نموده اند.
امام حسین (علیهالسّلام) درسوم (همچنین عزالدین بن اثیر این قول را از زیربن بکار، نقل کرده است) [۱] [۲] (یا پنجم) [۳] [۴] [۵] [۶] [۷] [۸] شعبان سال چهارم (اما شیخ کلینی تولد حضرت را در سال سوم هجری نوشته است) [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴] هجری در مدینه دیده به جهان گشود. آن بزرگوار شش سال و چند ماه از آغاز عمر خویش را در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گذراند و پس از رحلت ایشان، به مدت سی سال در کنار پدر بزرگوارش، زندگی کرد. حضرت در ده سال امامت امام مجتبی (علیه السلام)، همچون یاری وفادار و دلسوز و پشتیبانی قوی برای برادر، در کنار وی روزگار گذراند و دهه آخر عمر خود را که دوران امامت خویش بود، در عصر زمامداری معاویه سپری کرد. با آغاز حکومت یزید و بیعت خواهی وی از امام، آن بزرگوار با مخالفت و سر باز زدن از بیعت و خروج از مدینه و اقامت در مکه، قیام خویش را آغاز کرد و سرانجام در روز دهم محرم سال ۶۱ قمری، در نبردی نابرابر، به همراه گروهی از خاندان و یارانش در سرزمین کربلا به شهادت رسید.
تاریخ ولادت امام حسین علیهالسلام
برای ولادت آن حضرت تاریخ های متعددی ذکر شده که از بین آنها دو نقل زیر مشهورتر است:
پنجم شعبان سال چهارم هجری: شیخ مفید در ارشاد و ابن شهر اشوب در مناقب این تاریخ را ذکر نموده اند و ابن شهر آشوب گفته است آن حضرت ۱۰ ماه و بیست روز پس از امام حسن علیه السلام به دنیا آمد.[۱] (روایت مشهور، ولادت امام حسن علیه السلام را ۱۵ ماه رمضان سال سوم هجری می داند(
سوم شعبان: شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد این تاریخ را به عنوان تاریخ ولادت آن حضرت آورده و روایتی از ابن عیاش به نقل از حسین بن علی بن سفیان در تایید آن آورده است.[۲] سید بن طاووس نیز در کتاب اقبال الاعمال همین روز را به عنوان روز ولادت آن حضرت انتخاب نموده و همان گفته های شیخ در مصباح را نقل نموده است. از جمله افراد دیگری که این تاریخ را برگزیده است شیخ عباس قمی در کتاب وقایع الایام است.[۳]
نقل های دیگر در خصوص تاریخ ولادت آن حضرت شهرت کمتری دارند. سید محسن امین در کتاب سیره معصومان گفته است: برخی گویند تولد آن حضرت در پنجم شعبان سال سوم یا چهارم هجری بوده است. حاکم در کتاب مستدرک، از محمد بن اسحاق ثقفی به سند خود از قتاده آورده است که آن حضرت در نیمه اول ماه پنجم (جمادی الاول) از سال ششم هجری تولد یافته است. گروهی تولد امام را در اواخر ربیع الاول دانسته اند و گروهی دیگر در سوم یا پنجم جمادی الاولی، اما قول مشهور تولد آن حضرت را در ماه شعبان و مدت حمل آن حضرت را شش ماه ذکر می کند.[۴]
پیشگویی ولادت امام حسین علیهالسلام
بر اساس روایتی در کتاب کافی خبر ولادت امام حسین علیهالسلام، شهادت ایشان و آمدن اهل بیت علیهم السلام از نسل ایشان، پیش از ولادت آن حضرت، از سوی جبرئیل امین به پیامبر اکرم (ص) داده شده بود:
امام صادق علیهالسلام فرمود: جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود آمد و عرض کرد: ای محمد! به راستی خدای سبحان تو را بشارت داد به مولودی از دخترت فاطمه زهرا سلام الله علیها، ولیکن امتت وی را پس از تو خواهند کشت. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل! سلامم را به پروردگار برسان و بگو مرا به مولودی که امتم پس از من وی را میکشند، نیازی نیست. جبرئیل امین به سوی آسمان عروج کرد و سپس بازگشت و همان پیام را تکرار کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز گفتار پیشین خود را تکرار کرد و از پذیرش مولودی که مسلمانان وی را میکشند، امتناع نمود. جبرئیل برای بار سوم فرود آمد و گفت: ای محمد! پروردگار سبحان سلامت میرساند و تو را به این امر مهم بشارت میدهد که امامت و ولایت را در نسل تو قرار داده است. پیامبر صلی الله علیه و آله با دریافت این پیام شادمان شد و گفت: پذیرفتم و به آن خرسندم. آنگاه پیامبر این پیام مهم الهی را به اطلاع دخترش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رسانید و فاطمه سلام الله علیها در نهایت ادب، پاسخ داد: پدرجان! مرا به فرزندی که امتت او را میکشند، نیازی نیست. پیامبر صلی الله علیه و آله بشارت خداوند منان را به فاطمه زهرا سلام الله علیها ابلاغ کرد و گفت: دخترم فاطمه! همانا خداوند سبحان امر مهم امامت و ولایت و وصایت را در ذریه من از همین مولود قرار داده است. فاطمه سلام الله علیها با شنیدن این بشارت الهی و تضمین غیرقابل خدشه پروردگار، به پدر ارجمندش گفت: پدرجان! من نیز به تولد این مولود خجسته خرسندم.[۵]
دعای روز ولادت امام حسین علیهالسلام
در توقیع امام حسن عسکری علیه السلام برای قاسم بن علاء همدانی آمده است که در روز ولادت حضرت امام حسین علیه السلام این دعا را بخوان:
اَللّهُمَ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقّ المَولُود فِی هذا الیوم المَوعُود بِشَهادَتِهِ قَبلَ اِستِهالِهِ وَ وِلادَتِهِ بکته السّماء وَ مَن فِیها وَ الاَرض وَ مَن عَلَیها. اَلمُعَوّضُ مِن قَتلِهِ اَن الاَئِمّه مِن نَسلِهِ وَالشَّفاء فِی تُربَتِهِ وَالفَوزَ مَعَهُ فِی اَوَبَتِهِ وَالاَوصیاءَ مِن عِترَتِهِ بَعدَ قائِمهُم وَ غَیبَتِهِ؛.... متن کامل دعای روز ولادت امام حسین علیه السلام . خداوندا! من تو را به مقام مولود این روز می خوانم، او که پیش از چشم بازکردنش به دنیا و قبل از آنکه تولد یابد، وعده و خبر شهادتش داده شد، آسمان و هر کس در آن بود و زمین و هر کس بر روی آن بود بر او گریه کرد. او که در عوض شهادتش ائمه علیهم السلام از نسل او شدند و شفا در تربت او قرار داده شد و رستگاری با او در روز رجوع و بازگشت او و اوصیاء از خاندان وی بعد از قائم علیه السلام آنان و سپری شدن غیبت او می باشد. بنابر گزارشهای تاریخی شیعه و اهل سنت، پیامبر اکرم(ص) هنگام تولد او از شهادتش خبر داد و نام «حسین» را برای او برگزید.
تهنیت فرشتگان به حضرت فاطمه علیهاالسلام
از امام صادق علیهالسلام روایت شد: هنگامی که امام حسین علیهالسلام دیده به جهان گشود، جبرئیل امین از سوی پروردگار متعال مأمور گردید تا همراه هزار فرشته، جهت تهنیت و شادباش گویی به نوزاد فاطمه زهرا سلام الله علیها، به زمین فرود آیند.[۱۰]
نامگذاری امام حسین علیهالسلام
مطابق با روایت شیخ طوسی، چون خبر ولادت امام حسین علیه السلام به پیامبر اسلام صلی الله و علیه و آله رسید، به خانه حضرت علی و فاطمه علیهما السلام آمد و اسماء[۶] را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسماء او را در پارچه ای سپید پیچید و خدمت رسول اکرم صلی الله و علیه و آله برد، آن حضرت به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.[۷]
در مورد نامگذاری آن حضرت در روایتی آمده است: «امین وحی الهی، جبرئیل، فرود آمد و گفت: سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون «شُبیر»[۸] که به عربی «حسین» خوانده می شود، نام بگذار.[۹] چون علی علیه السلام برای تو بسان هارون برای حضرت موسی است، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی».
عقیقه دادن برای امام حسین علیهالسلام
مطابق با برخی روایات، پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) در روز هفتم ولادت آن حضرت قوچی (گوسفند نر) را به عنوان عقیقه کشت و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او نقره صدقه داد.[۱۱]
کنیه و القاب
کنیه امام حسین علیهالسلام، ابوعبدالله و مشهورترین لقب آن حضرت، سیدالشهداء است. القاب دیگر ایشان را الشهید، السبط، التَّام، الرشید، الوفی، الطیّب، المبارک، التَّابِعُ وَ الرَّضِی لِلَّهِ، الشَّارِی نَفْسَهُ لِلَّهِ و الدَّالُّ عَلَى ذَاتِ اللَّه، نوشته اند.[۳]
در کتاب الفصول المهمة اثر شیخ حرّ عاملی، نقش انگشتری آن حضرت، "لکلّ اجل کتاب" آمده، اما در کتاب وافی و غیر آن که از امام صادق علیهالسلام نقل گردیده، "حسبی الله"، و از امام رضا علیهالسلام "ان الله بالغ امره" ذکر شده است و چنین به نظر می رسد که برای آن حضرت چند انگشتری با عباراتی که بدانها اشاره شد وجود داشته است.[۴]
امام حسین در زمان پیامبر اکرم
امام حسین علیه السلام ۶ سال و چند ماه از عمر مبارک خویش را در زمان حیات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله گذراند. از این دوره زندگی ایشان، در منابع تاریخی، بیش از هر چیز اظهار محبت پیامبر(ص) به ایشان نقل شده است. به عنوان نمونه نقل شده است که رسول گرامی اسلام بارها امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را به سینه می فشرد و آنان را می بویید و می بوسید.[۵]
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، امامت ایشان و امام حسین علیه السلام مورد تاکید قرار گرفته است: «الحسن و الحسین امامان، قاما أو قعدا»؛ حسن و حسین امامند، چه قیام کنند و چه نکنند.[۶]
در حدیث دیگری آن حضرت می فرمایند: «حسن و حسین، سرور جوانان بهشت اند». این حدیث در منابع متعدد شیعه و اهل سنت نقل شده است.[۷]
مطابق با روایات شیعه و سنی از پیامبر اکرم (ص)، آن حضرت در موارد متعددی شهادت امام حسین را پیشگویی نمودند و به خاطر آنچه بر ایشان خواهد رفت گریستند.[۸]
امام حسین علیه السلام در وقایع مهم زیر در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله حضور دارند که همگی نشان از جایگاه رفیع آن حضرت در نزد خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دارند: به همراه امام حسن علیه السلام در جریان مباهله پیامبر با مسیحیان نجران به عنوان "ابنائنا"، در کنار مادر بزرگوارشان فاطمه سلام الله علیها با عنوان "نسائنا" و امام علی علیه السلام به عنوان "انفسنا" )آیه مباهله(؛ به عنوان مصداق اهل بیت در جریان نزول آیه تطهیر؛ در جریان نزول سوره انسان در شأن اهل بیت (ع(.
امام حسین (علیهالسّلام) به سالهای نخستین عمر خویش را، زیر نظر مقام نبوت و رسالت و در دامان مقام عصمت و طهارت سپری کرد. در این دوران، حسین (علیهالسّلام) افزون بر بهره مندی از مهر و عطوفت پدر و مادر، از عنایت ویژه جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) نیز برخوردار بود. این توجه خاص پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به نور دیده خویش، از همان آغازین روزهای ولادت، به صورتهای مختلف، نمایان بود. اذان و اقامه گفتن در گوش راست و چپ نام گذاری حضرت به «حسین»، عقیقه کردن، خواندن تعویذ، [۱۵] [۱۶] قرار دادن زبان یا انگشت خود در دهان او و مکیدن آن، و خبر دادن از این موضوع که خداوند مقام امامت را تنها در نسل حسین قرار داده است [۱۷] و... حاکی از آن بود که پیامبر به نوهاش، عشق و علاقهای خاصی داشته است.
یکی از حوادث مهم تاریخ زندگانی حسین بن علی (علیهالسّلام) در سالهای پایانی عمر پیامبر، شرکت حضرت در «مباهله» جدش با گروهی از مسیحیان نجران است که وقتی اسقف آنان دید پیامبری با خاندانش، یعنی علی (علیه السلام)، حضرت زهرا (علیهاالسلام)، حسن و حسین تنها برای مباهله آمدهاند، از مباهله خودداری کرد. [۱۸] [۱۹] [۲۰] [۲۱]
از عایشه نقل شده [۲۲] [۲۳] [۲۴] که رسول خدا در روز مباهله، علی، زهرا و حسنین را زیر عبای مشکی رنگ خط دار خویش جمع کرده، این آیه را تلاوت فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا؛ [۲۵] همانا خداوند میخواهد از شما خاندان (پیامبر) پلیدی را ببرد و به شما پاکی کامل ارزانی دارد. حضور حسین به همراه برادر در این حادثه تاریخی و قرار گرفتن آن دو در زمره «اصحاب کساء»، نشان دیگری بر بزرگی، اعتبار و حقانیت آنان بود. در واقع رسول خدا خواست در این برهه از مصاف حق و باطل، اوصیای خویش را که همیشه مدار و محور حق و حقیقت هستند، به مسلمانان و مسیحیان بشناساند.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم پنجم امام حسین ع
ادامه مطلب را ببينيد
هنوز هفت بهار از عمر حسین بن علی نگذشته بود که وی با حوادث ناگوار و جان کاهی چون رحلت پیامبر، جریان سقیفه بنی ساعده و تصرف ناحق و ظالمانه خلافت و زعامت اسلامی، غصب فدک، حمله به خانه پدرش علی و ضرب و توهین به مادرش حضرت زهرا و در نهایت شهادت آن بزرگوار و گستاخی به امیرالمؤمنین که برای گرفتن بیعت اجباری از آن حضرت و در نهایت تهدید به کشتن در صورت عدم بیعت با خلیفه، [۲۶] [۲۷] [۲۸] [۲۹] [۳۰] روبه رو شد. امام حسین در حدود ۲۵ سال خلافت سه خلیفه اول، که شاهد و ناظر انحراف خلافت اسلامی از مسیر حقیقی خود بود، در برابر این کج روی، سکوت نکرد و از مواضع پدر بزرگوارش حمایت و پیروی کرد.
در دوره خلافت ابوبکر (۱۱-۱۳ق)، آن بزرگوار در کنار مادرش حضرت فاطمه و همراه برادرش حضرت مجتبی برای مطالبه فدک، نزد ابوبکر رفتند و به عنوان شاهد، گواهی دادند که فدک متعلق به مادرشان است. ابوبکر ابتدا پذیرفت؛ اما با مداخله عمر، گواهی آنان رد شد. (در نقل مجلسی آمده است که ابوبکر شهادت آنان را رد کرد و فاطمه بر ابوبکر و عمر غضب کرد.([۳۱] [۳۲]
همچنین در آغازین روزهای خلافت ابوبکر، وقتی امیرالمؤمنین با همسرش حضرت زهرا شبانه برای بحث و گفت و گو با انصار و مهاجران و جلب حمایت آنان در امر خلافت، به خانه آنان میرفتند، حسین بن علی و برادرش، پدر و مادر را در این امر همراهی میکردند. [۳۳] [۳۴] [۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸]
امام حسین در عصر خلفای نخستین
امام حسین علیه السلام در زمان شهادت امام علی علیه السلام در سال ۴۰ هجری، ۳۶ سال از عمرشان می گذشت. بیشتر این سالها (۲۵ سال) در دوران خلفای سه گانه سپری شد و حسین علیه السلام در این سالها شاهد وقایعی چون شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام و منع امیرالمؤمنین علیه السلام از حق خلافت و حکومت اسلامی بود. گزارشهای رسیده از زندگی امام حسین علیه السلام در این دوران اندک و منحصر در چند مورد زیر است:
مطالبه فدک از ابوبکر:
از جمله وقایعی که امام حسین (ع) در دوره خلافت ابوبکر بن ابی قحافه (۱۱-۱۳ ه.ق) در آن مشارکت داشت، این بود که آن حضرت که در آن هنگام دوران کودکی را می گذراند، همراه برادرش امام حسن (ع) در معیت مادرشان حضرت زهرا (س) برای مطالبه فدک، نزد ابوبکر رفتند و به عنوان شاهد، گواهی دادند که فدک از آن فاطمه (س) است. به گونه ای که خلیفه پذیرفت، ولی با مداخله عمر گواهی آنان مورد قبول واقع نشد.[۹]
اعتراض به عمر بن خطاب:
شیخ طبرسی احتجاج کوبنده امام حسین علیه السلام را با عمر بن خطاب، در حالی که عمر بر منبر بود، بیان می کند. در این احتجاج آن حضرت به عمر خطاب می کند که از منبر پدرم رسول خدا پایین بیا و در ضمن پرسش و پاسخی که بین عمر و امام رد و بدل می شود، آن حضرت حقانیت اهل بیت علیهم السلام و جایگاه رفیع آنان در نزد خدا و رسولش را برای همگان تبیین می نماید.[۱۰]
در برخی از منابع اهل سنت، خطاب امام حسین علیه السلام به عمر که گفت از منبر پدرم پایین بیا! نقل شده است.[۱۱] در برخی دیگر از منابع، این جریان به عنوان گفتگوی بین آن حضرت و ابوبکر ذکر شده است.[۱۲] و یا به عنوان گفتگوی بین امام حسن علیه السلام و ابوبکر آمده است.[۱۳]
مخالفت با روش عثمان:
امام حسین (ع) که در دوران خلافت عثمان بن عفان (۲۳-۳۵ ه.ق) دوران جوانی را می گذراند، در همراهی با پدر و برادرش، هیچ گاه خلافت و روش عثمان را نپذیرفت. بنا به اظهار منابع، وقتی خلیفه سوم، ابوذر غفاری یکی از صحابه پیامبر (ص) را به سبب اعتراض به روش وی، از مدینه به ربذه تبعید کرد، با وجود دستور خلیفه مبنی بر عدم بدرقه ابوذر، امام علی (ع) همراه حسن و حسین علیهما السلام و عمار و عقیل به بدرقه ابوذر رفتند و در همان هنگام امام حسین (ع) طی سخنانی، ابوذر را اهل دین و تبعید کنندگان او را اهل دنیا خواند.[۱۴]
در ماه های پایانی خلافت عثمان و زمانی که شورشیان، خانه خلیفه را محاصره کردند و مانع رسیدن آب به خانه خلیفه شدند، کسانی که قدرت داشتند تا راهی از میان شورشیان باز کرده و به خانه عثمان آب برسانند، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بودند.[۱۵]
امام حسین در دوران خلافت امام علی:
امام حسین علیه السلام پس از آنکه پدرش به خلافت رسید و جنگهای جمل و صفین و نهروان به وقوع پیوست، جزو لشگریان پدرش بود و در جنگهای مزبور شرکت داشت.[۱۶]
امام حسین در زمان امیرالمؤمنین
در دوران خلافت امیرمؤمنان که با سه نبرد جمل، صفین و نهروان سپری شد، حسین بن علی همانند سربازی فداکار، دلاور و مطیع، در کنار پدر بزرگوارش، در صحنههای سیاسی و نظامی، حضور فعالانه داشت. [۵۰] [۵۱] وی در نبرد جمل، فرماندهی جناح چپ سپاه حضرت علی را عهده دار بود [۵۲] [۵۳] و در جنگ صفین، از یک سو با خطبههای مهیج و پرشور، مسلمانان را به مبارزه با سپاه شام ترغیب میکرد،[۵۴] و از سوی دیگر، با شرکت در پیکار با قاسطین، نقش مؤثری در این جنگ داشت. [۵۵] [۵۶]
حضرت حسین بن علی (علیهالسلام) تنها در این پیکار چنان مؤثر و فعال بود که امیرالمؤمنین پیوسته مراقب بود به وی و برادرش، آسیبی نرسد. (امیرالمؤمنین در نهج البلاغه در این باره میفرماید: املکوا غنی هذا الغلام لایهدتی فننی آنفس بهذین یعنی الحسن والحسین - علی الموت، لنلا ینقطع بهما نسل رسول الله : «از طرف من، جلوی این جوان (حسن بن علی) را بگیرید تا با مرگ خویش پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (حسنین) به میدان نبرد دریغ دارم؛ مبادا با مرگ آن دو، نسل رسول خدا قطع شود. [۵۷] [۵۸] در جریان حکمیت هم، حسین بن علی که از طرف امیرالمؤمنین یکی از شاهدان این ماجرا بود. [۵۹] [۶۰] [۶۱] [۶۲]
امام حسین در دوره امامت امام حسن:
پس از شهادت حضرت علی (ع) در سال ۴۰ هجری، بنا به وصیت آن حضرت، مسلمانان با فرزند بزرگ ایشان امام حسن (ع) به عنوان خلیفه بیعت کردند. امام حسین (ع) در طول دوران کوتاه خلافت پدرش و دوران ده ساله امامت امام حسن علیه السلام، پیوسته در کنار ایشان قرار داشت. هنگام حرکت امام حسن (ع) برای جمع آوری سپاه به منظور مقابله با معاویه، امام حسین (ع) همراه برادر بود و پس از آنکه امام مجتبی مجبور به صلح با معاویه شد، با برادرش امام حسین (ع) در این مورد به مشورت پرداخت.[۱۷]
یکی از حوادث مهم و سرنوشت سازی که در عصر امامت امام مجتبی رخ داد و موجب رنجش و حتی اعتراض گروهی از یاران حضرت شد، جریان صلح امام (علیهالسّلام) با معاویه و واگذاری حکومت به وی بود.
در برخی از گزارشهای تاریخی آمده که حسین بن علی با دیدگاه برادرش درباره صلح، مخالف بوده است! [۶۳] [۶۴] [۶۵] [۶۶] [۶۷] [۶۸] این سخن، تنها تهمتی است از سوی بدخواهان امت و کسانی که به اصل عصمت ائمه اعتقادی ندارند؛ چراکه بنا بر یکی از مبانی اعتقادی شیعه، همه امامان، معصوم و دور از خطا و لغزش هستند. از این رو آنان اشتباه نمیکنند تا به دنبال آن، اعتراض یا اختلاف با معصوم دیگر پدید آید.
افزون بر این، اگر پیشوای سوم با صلح برادر خویش مخالف بود، باید پس از شهادت امام حسن، بی درنگ به مبارزه مسلحانه با معاویه میپرداخت؛ اما (به دلیل موانعی که خواهیم نوشت) تا معاویه زنده بود، حضرت قیام مسلحانه نکرد. (البته امام حسین در دوران معاویه اقدامات غیرمسلحانهای برای شناساندن و برملا کردن چهره واقعی معاویه و شیوه حکمرانی اش انجام داد.) و اعلام دیدگاه خود را درباره قیام و حرکت، به بعد از مرگ وی، واگذار نمود. [۶۹] از این رو آغاز قیام مسلحانه و انقلاب امام، با آغاز خلافت یزید، رقم خورد. [۷۰]
بنابراین پیمان صلح، مورد تایید پیشوای سوم شیعیان نیز بود و ایشان در دوره ده ساله امامت برادرش امام حسن، کاملا با مواضع و سیاستهای برادر موافق بوده، از آنها دفاع میکرد. از این رو (چنان که خواهد آمد) در برابر درخواستهای مکرر مردم عراق مبنی بر رفتن به کوفه و برپایی قیام بر ضد حکومت معاویه در عصر امامت برادر، پاسخ مثبت نداد و فرمود: «ابومحمد (حسن بن علی) راست گفته است. مادامی که این شخص (معاویه) زنده است، باید هریک از شما شیعیان ملازم خانه خود باشید.... (... صدق ابو محمد، فلیکن کل رجل منکم حلسا من اخلاس بیته، مادام هذا الانسان حیا)[۷۱] اگر او به هلاکت رسید و شما زنده بودید، امیدواریم خدا ما را برگزیده، رشد (و صلاح) ما را عطا کند و ما را به خود وانگذارد...» . (... فان یهلک وانتم احیاء رجونا ان یختارالله لنا ویؤتینا رشدنا ولایکلتا الی انفسنا...)[۷۲]
این همسویی و رعایت جانب برادر، تنها منحصر به جریان صلح و حفظ تعهد او نمیشد؛ بلکه سیدالشهدا در امور دیگر نیز رعایت احترام برادر بزرگ خویش را میکرد؛ چنان که (علیه السلام) فرموده: ما تکلم الحسین بین یدی الحسن اغظاما له... «حسین نه برای حفظ احترام حسن به هیچ گاه در برابر او سخن نگفت». همچنان که در بخشش به افراد نیز، امام حسین سروری برادر را بر خود حفظ کرده، احترام ایشان را بر خود لازم میدانست. بنا بر خبری از امام صادق (علیه السلام ، وقتی حسن بن علی به مستمندی پنجاه دینار بخشیدند، حسین به همان مستمند، ۹۹ دینار کمک کرد.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم پنجم امام حسین ع
ادامه مطلب را ببينيد
دوران امامت امام حسین علیهالسلام
امام حسین علیه السلام به سال ۵۰ هجری پس از شهادت امام حسن علیهالسلام، به امامت رسید.[۱۸] امامت آن حضرت مقارن با حکمرانی معاویه بود و از آن جا که امام حسن علیه السلام با او صلح کرده بود، ایشان نیز همان روش و سیره را ادامه داد. اما در عین حال رفتار او با معاویه عزت مدارانه و مقتدرانه بود. در نامهای که آن حضرت آن را در پاسخ نامه متملقانه و ریاکارانه معاویه نوشت، به شدت او را مورد انتقاد قرار داد و با یاد آوری جنایت او در کشتن یاران و شیعیان امام علی علیه السلام، همچون حجر بن عدی و عمرو بن حمق و دوری او از اسلام، او را بزرگترین فتنه در اسلام و امت محمد)صلی الله علیه وآله) دانست.[۱۹]
ابن ابی الحدید روایت نموده است که میان حسین بن علی علیه السلام و ولید بن عتبه اموی -که از سوی معاویه در مدینه حکومت داشت- نزاعی درگرفت، و مورد نزاع، مالی بود که متعلق به امام حسین علیه السلام بود و ولید آن را به زور غصب کرده بود. امام علیه السلام در مقابل این اقدام ولید را به دادخواهی بر اساس پیمان حلف الفضول و جنگ تهدید نمود و او ناچار شد مال امام را بازگرداند. ابن ابی الحدید همچنین از قول زبیر نقل می کند که همانند این داستان بین آن حضرت و معاویه رخ داد و معاویه ناچار شد پول زمین آن حضرت را که غصب نموده بود بپردازد.[۲۰]
در سال ۵۹ هجری، معاویه بر خلاف مفاد صلحنامه[۲۱] که در آن حق تعیین جانشین از او صلب شده بود، تصمیم گرفت پسرش یزید را به عنوان خلیفه پس از خود تعیین کند و برای اطمینان از وقوع چنین امری، بر آن شد که در زمان حیات خود از مردم برای او بیعت بگیرد. معاویه خود نخستین کسی بود که با پسرش یزید دست بیعت داد.[۲۲]
ابن سعد در الطبقات مینویسد: حسین بن علی بن ابیطالب از جمله اشخاصی بود که با یزید بیعت نکرد.[۲۳] وی میافزاید: با مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری، پسرش یزید بر مسند خلافت تکیه زد و مردم با وی بیعت کردند. آنگاه یزید با ارسال نامهای به حاکم مدینه نوشت: مردم را فراخوان و از آنان بیعت گیر و از بزرگان قریش آغاز کن و نخستین آنان حسین بن علی باشد.[۲۴]
چون حاکم مدینه از امام حسین علیهالسلام بیعت خواست، آن حضرت در پاسخ گفت: ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم و یزید فاسق میگسار و آدم کش است و مثل من با مثل او بیعت نکند و در سخنی دیگر فرمود: و بر اسلام سلام باد آنگاه که این امت به حاکمی چون یزید مبتلا شود.
مسعودی مینویسد: یزید مردی عیاش بود. پرندگان شکاری و سگ و میمون نگه میداشت و میگساری میکرد. و در ایام وی غنا در مکه و مدینه رواج یافت و لوازم لهو و لعب بکار رفت و مردم آشکارا میگساری میکردند. و درباره رفتار او با رعیت میگوید: فرعون در کار رعیت از او عادلتر و در کار خاصه و عامه مردم خویش منصفتر بود.[۲۵]
به گفته شیخ مفید، امام حسین علیهالسلام چون اوضاع مدینه را واژگونه یافت، درنگ در آن شهر مقدس را جایز ندانست و در روز یکشنبه دو روز مانده به آخر رجب از سال ۶۰ هجری به اتفاق اهل بیت و یاران خود راهی مکه شد.[۲۶]
آن حضرت هدف از خروج خویش را در وصیتی به برادرش محمد بن حنفیه چنین بیان فرمود: من برای گردنکشی و فساد و ظلم [از مدینه] خارج نشدهام. بلکه خارج شدم برای اصلاح در امت جدم. و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیره جدم و پدرم علی بن ابیطالب رفتار کنم.[۲۷] امام حسین علیه السلام در شب جمعه سوم ماه شعبان به مکه معظمه وارد گردید.[۲۸]
چون مردم کوفه در عراق از مرگ معاویه و امتناع امام حسین علیهالسلام از بیعت یزید اطلاع یافتند، نامههای فراوان در پشتیبانی از امام حسین علیهالسلام امضاء کردند و آن حضرت را به کوفه فراخواندند. آنان نوشتند: ما در انتظار تو با کسی بیعت نکردهایم و در راه تو آماده جانبازی هستیم و بخاطر تو در نماز جمعه و جماعت دیگران حاضر نمیشویم.[۲۹]
امام حسین علیهالسلام در پاسخ به درخواستهای مردم کوفه، مسلم بن عقیل را در نیمه ماه مبارک رمضان به جانب کوفه روانه کرد و به او گفت: نزد مردم کوفه برو. اگر آن چه نوشتهاند حق باشد مرا خبر ده تا به تو ملحق شوم.[۳۰]
مسلم در روز پنجم شوال وارد کوفه شد[۳۱] و مردم دسته دسته به بیعت با او شتافتند و به قولی ۱۸۰۰۰ نفر با او بیعت کردند.[۳۲] وی این مطلب را به امام حسین علیهالسلام گزارش داد و از آن حضرت خواست به کوفه بیاید. اخبار کوفه به یزید رسید. وی در اولین عکس العمل نعمان بن بشیر حاکم کوفه را عزل و به جای او عبیدالله بن زیاد را نصب کرد و به او فرمان داد که مسلم بن عقیل را دستگیر یا تبعید یا به قتل برساند. و از طرفی مزدوران خود را بسیج کرد تا امام حسین علیهالسلام را در شهر مکه غافلگیر کرده از میان بردارند.
چون امام حسین علیهالسلام از توطئه سوء قصد به جان خویش آگاهی یافت، بخاطر حفظ حرمت و قداست بیت الله الحرام، مناسک حج را به اضطرار پایان برد و به روز هشتم ذی الحجه از سال ۶۰ هجری مکه را به قصد عراق ترک گفت.[۳۳]
ابن عباس بعد از واقعه کربلا در نامهاش به یزید مینویسد: هرگز فراموش نخواهم کرد که حسین بن علی را از حرم پیامبر خدا صلی الله علیه وآله (مدینه) به حرم خدا (مکه) طرد کردی و آن گاه مردانی را پنهانی بر سر او فرستادی تا غافلگیر او را بکشند. سپس او را از حرم خدا به کوفه راندی و ترسان و نگران از مکه بیرون شد با این که در گذشته و حال، عزیزترین مردم بطحا بود و اگر در مکه اقامت می گزید و خونریزی در آن را روا می شمرد، از همه مردم مکه و مدینه در دو حرم بیشتر فرمان برده می شد. لیکن او خوش نداشت که حرمت خانه و حرمت رسول الله صلی الله علیه وآله را حلال شمارد. و بزرگ شمرد آن چه را که تو بزرگ نشمردی، از آن جا که در نهان مردانی در پی او به مکه فرستادی تا در حرم با او بجنگند.[۳۴]
عبیدالله با حیله و تزویر مسلم بن عقیل و پناه دهنده او هانی بن عروة را در کوفه به طرز دلخراشی به شهادت رساند. و از آن جا که می دانست امام حسین علیه السلام رو به شهر کوفه می آید، سپاهی به سرکردگی حر بن یزید ریاحی برای زیرنظر گرفتن سپاه آن حضرت به منطقه قادسیه گسیل کرد. حر بن یزید در محلی به نام شراف با امام حسین علیه السلام روبرو شد و سخنانی بینشان رد و بدل گردید. آن حضرت نامه های فراوان اهل کوفه را به حر بن یزید نشان داد و دعوت آنان را خاطرنشان ساخت و راه خود را ادامه داد. تا آن که به روز دوم محرم سال ۶۱ هجری به ناحیه نینوا وارد شد.[۳۵]
در این زمین بود که ابن زیاد نامه ای به حر بن یزید فرستاد. متن نامه این بود: آن گاه که این نامه تو را رسد و فرستاده ما پیش تو آید، بر حسین سخت گیر و او را در بیابانی فرود آر که نه دژ در آن باشد و نه آب. حر بن یزید در اجرای دستور ابن زیاد کاروان امام حسین علیه السلام را در نقطه ای به نام کربلا متوقف کرد.
فردای آن روز عمر بن سعد فرستاده عبیدالله بن زیاد نیز با چهار هزار جنگجو وارد شد. عمر سعد روز هفتم محرم پانصد سواره بر کرانه فرات مامور کرد تا کاروان حسینی به آب دسترسی نداشته باشد.[۳۶] و روز نهم محرم )تاسوعا( امام حسین علیه السلام و اصحابش به طور کامل در حلقه محاصره دشمن واقع شدند و دشمن یقین کرد که دیگر برای آن حضرت یاوری نخواهد آمد.
عصر تاسوعا دستور حمله و آغاز جنگ از جانب دشمن صادر گردید. امام حسین علیه السلام چون تحرکات دشمن را دید، برادرش عباس بن علی علیهماالسلام را فرستاد تا با آنان صحبت کند و جنگ را به فردا موکول کنند که این پیشنهاد مورد پذیرش آنان واقع شد.[۳۷]
در روز دهم معروف به روز عاشورا، دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند در حالی که سپاهیان عمر بن سعد را سی هزار نفر و تعداد یاران حسین علیه السلام را بین ۷۲ تا ۱۵۴ نفر گزارش نموده اند.[۳۸]
در آغاز جنگ اصحاب امام حسین علیه السلام همچون حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، نافع بن هلال، زهیر بن قین و حر بن یزید ریاحی (که پیش از آغاز جنگ توبه نموده بود) وارد کارزار شده و به شهادت رسیدند و در این هنگام نوبت به خاندان آن حضرت رسید. اولین کس از آنان که پای در میدان گذارد پسر بزرگترش حضرت علی اکبر بود. و به دنبال او دیگر کسان امام حسین علیه السلام از جمله فرزندان امام علی و امام حسن علیهماالسلام و جعفر طیار و عقیل به میدان رفتند و پس از رزمی دلاورانه به شهادت رسیدند. حضرت عباس علیه السلام هم که به قصد آب آوردن، نبرد خویش را آغاز کرده بود، مورد هجوم دشمن واقع شد و هستی خویش را فدای حسین علیه السلام ساخت.
پس از کشته شدن مردان خاندان امام حسین علیه السلام که در آن واقعه حاضر بودند (بجز علی بن حسین علیه السلام امام چهارم شیعیان که در آن هنگام در خیمه در بستر بیماری بود)، امام حسین علیه السلام در این نبرد نابرابر تنها ماند و خود یک تنه با تمام سپاه عمر سعد کارزار نموده و سرانجام به شهادت رسید.[۳۹] حجاج بن عبدالله که خود در صحنه حاضر بود می گوید: به خدا هرگز شکسته ای را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او ثابت قدم و آرام خاطر باشد. به خدا قسم پیش از او و پس از او کسی را همانندش ندیدم. وقتی حمله می برد پیادگان از راست و چپ او همچون بزغاله از حمله گرگ فراری می شدند.[۴۰]
اَلْحَسَنُ و اَلْحُسَینُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة
روایتی از پیامبر(ص) دربارهٔ برتری امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بر سایر بهشتیان است. عدهای از عالمان شیعه، از مضمون این حدیث برداشت کردهاند که این دو امام در دنیا نیز از دیگران برترند و باید مورد اطاعت قرار گیرند. از نظر برخی عالمان اهلسنت، با توجه به روایاتی که بهشتیان را جوان توصیف میکنند، مفهوم روایت آن است که حسن و حسین(ع) سرور همهٔ اهل بهشتاند؛ البته برخی همچون پیامبر(ص) و امام علی(ع) از عمومیت آن استثنا شدهاند.
حدیث سیدا شباب اهل الجنه، روایت مشهوری از پیامبر(ص) است،[۱] که از آن برای اثبات برتری امام حسن و امام حسین(ع) بر سایر اهل بهشت استفاده شده است.[۲] در کتاب بحارالانوار گزارش شده که امام حسین(ع) در واقعه کربلا، در برابر دشمن، جهت اثبات حقانیت خویش، به این حدیث استناد نمود.[۳]
متن حدیث چنین است: «اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة؛ حسن و حسین سرور جوانان اهل بهشت هستند».[۴] این روایت با عباراتی دیگر نیز در منابع حدیثی شیعه و اهلسنت نقل شده است؛ از جمله: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَبُوهُمَا خَیرٌ مِنْهُمَا»؛ (حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتاند و پدرشان از آن دو بهتر است)[۵] و «الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ سَیدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ أَنَّ فَاطِمَةَ سَیدَةُ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّة»؛ (حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشتاند و فاطمه سرور زنان بهشت است).[۶]
در برخی احادیث، همه اهل بهشت جوان توصیف شدهاند.[۷] بعضی از عالمان اهلسنت با اشاره به اینگونه روایات، اضافهٔ شباب (جوان) به اهل الجنّه را اضافه بیانیه و برای توضیح آن دانستهاند؛[۸] یعنی حسن و حسین(ع) سرور همهٔ اهل بهشتاند.[۹] البته پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) از آن استثنا شدهاند.[۱۰] در حدیثی دیگر نقل شده که رسول خدا(ص)، حضرت عیسی و یحیی را از ذیل این روایت مستثنی نمودند،[۱۱] ولی محمدحسن مظفر از عالمان شیعه، احتمال تصرف در آن را داده و استثنای مذکور را نپذیرفته است؛ زیرا پیامبرانی همچون ابراهیم و موسی(ع) از حضرت یحیی افضلند، ولی در حدیث استثنا نشدهاند.[۱۲]
علی بحرانی (وفات: ۱۳۴۰ق) از عالمان شیعه، با استناد به روایتی که سروران اهل محشر را سروران اهل دنیا دانسته،[۱۳] معتقد است، طبق حدیث سیدا شباب اهل الجنه، امام حسن و امام حسین(ع) در دنیا نیز برتر بوده و باید مورد اطاعت قرار گیرند؛[۱۴] به همین دلیل گفته شده، این حدیث از دلایل اثبات امامت آن دو امام است.[۱۵]
سَید» برای کسی استعمال شده که دارای ریاست، بزرگی و شرافت است.[۱۶] همچنین کسی که در جمیع صفات نیک بر دیگران برتری دارد را سید نامیدهاند.[۱۷]
در منابع اهلسنت گزارشی همسان با حدیث سیدا شباب اهل الجنه، در شأن ابوبکر و عمر ذکر شده است، مبنی بر اینکه آن دو، سرور پیران اهل بهشتاند.[۲۵] هیثمی و ابنجوزی از عالمان اهلسنت، این خبر را ضعیف و جعلی دانستهاند.[۲۶]
طبرسی در کتاب احتجاج نقل کرده است، در مناظره یحیی بن اَکثم با امام جواد(ع)، یحیی از امام پرسید: نظر شما دربارهٔ این روایت که «ابوبکر و عمر سرور پیران اهل بهشتاند» چیست؟ امام صدور چنین سخنی از پیامبر را محال دانست و فرمود: آن را بنیامیه در برابر حدیث «حسن و حسین سرور اهل بهشت هستند». جعل کردهاند.[۲۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم پنجم امام حسین ع
ادامه مطلب را ببينيد
ولادت حضرت عباس علیه السلام
حضرت عباس علیهالسلام مکنّی به "ابوالفضل"، فرزند امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، برادر امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام)، در روز چهارم ماه شعبان سال ۲۶ هجری در مدینه منوره دیده به جهان گشود . در چهارم شعبان سال ۲۶ قمری و در مدینه منوره دیده به جهان گشود.[۱]
مادر گرامیاش حضرت فاطمه بنت حزام معروف به "اُمالبنین" همسر مکرمه امام علی بن ابیطالب علیهالسلام است. حضرت علی علیهالسلام از این بانوی مکرمه دارای چهار فرزند پسر به نامهای: عباس، جعفر، عثمان و عبدالله شد که همگی آنان در روز عاشورا و در یاری برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام به شهادت رسیدند.[۲]
روایت شده که امیرمومنان علیهالسلام روزی به برادرش عقیل بن ابیطالب علیهالسلام فرمود: تو به نَسَبهای عرب دانا میباشی، همسری برایم برگزین که فرزندانی بیاورد که همگی دلیر، قوی و رزمنده باشند. عقیل پس از تأمل در انساب عرب و زنان و بانوان شایسته، به برادرش امیرمومنان علیهالسلام پیشنهاد کرد که با فاطمه امالبنین دختر حزام کلبی ازدواج کند زیرا از پدران وی، شجاعتر و دلیرتر در میان عربها کسی نمیشناسد. امیرمومنان علیهالسلام نیز به توصیه برادرش عقیل با امالبنین ازدواج کرد و از وی دارای چهار فرزند پسر رزمنده و دلیر گردید.[۳]
پس از تولد مبارک حضرت عباس علیهالسلام، وی در مکتب پدر مهربان و مادر فهیمش پرورش یافت و به رشد و تکامل رسید. همچنین در همراهی برادرانش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، رادمردی و رزمندگی را تجربه کرد. وی در آغاز خلافت پدرش امام علی علیهالسلام، ده ساله بود و در همین سنین در تمام نبردهای آن حضرت حضور فعال داشت و همچون مردان کارآزموده و رزمآور با دشمنان پدرش به نبرد میپرداخت.
پس از شهادت پدرش امیرمومنان علیهالسلام، لحظهای از یاری و همراهی برادرانش امام حسن و امام حسین علیهماالسلام غافل نشد و حفاظت آنان را بر عهده داشت. اوج دلیری، فداکاری و وفاداری عباس بن علی علیهالسلام در واقعه کربلا آشکار گردید. وی در تمام لحظات سرنوشتساز واقعه کربلا در کنار برادرش امام حسین علیهالسلام بود و نیرومندترین، دلیرترین و اندیشمندترین فرمانده سپاه امام حسین علیهالسلام بشمار میآمد و آن حضرت به وی علاقه وافر داشت و از نظرات و دیدگاههایش استفاده مینمود. به هر روی این مرد بزرگ و دلیر در روز عاشورا فداکاری عظیمی از خود بر جای گذاشت و تا زنده بود، نگذاشت آسیبی به امام حسین علیهالسلام و خیمهگاهش وارد گردد و سرانجام در حالی که برای کودکان خیمهگاه آب میآورد، به دست دشمنان خدا به شهادت رسید.
حضرت عباس علیهالسلام به هنگام شهادت، دارای ۳۴ سال بود و از وی پسر خردسالی به یادگار ماند که نامش عبیدالله بود و نسل بابرکت آن حضرت از همین فرزند خردسال توسعه و تکثیر یافت.[۴]
عباس بن علی (۲۶-۶۱ق)، مشهور به ابوالفضل، قمر بنیهاشم و بابالحوائج، فرزند امام علی (علیهالسلام) و ام البنین، برادر امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)
در زیارت ناحیه از حضرت ابوالفضل چنین یاد شده است. السَّلامُ عَلی أبی الْفَضْلِ العَبَّاسِ بْنِ أَمیرِالْمُؤمنینَ المُواسی أَخاهُ بِنَفْسِهِ، أَلآخِذُ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ، الْفادی لَهُ الواقی السَّاعی إِلَيْهِ بِمائِه، الْمَقطُوعَةِ يَداه- لَعَنَ اللَّهِ قاتِلَیهُ يَزیدَ بْنَ الرُّقادِ الجُهَنىّ، وَحَکیمِ بْنِ الطُّفَیلِ الطَّائی.»[۱۲۵] سلام بر ابوالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، آنکه در راه برادر از جان خود گذشت همو که از دیروز برای فردای خود برداشت و پیش فرستاد خود را فدا و سپر قرار داد و تلاش بسیار در رساندن آب نمود و دستانش جدا گردید. خدای لعنت کند کشندگان او یزید بن رقاد جهنی و حکیم بن طفیل طائی را.
کنیه حضرت ابوالفضل، ابوالقریة، [۲] ابوالقاسم. [۳] و القاب آن حضرت قمر بنی هاشم،[۴] سقّاء، [۵] علمدار، [۶] العبد الصالح، [۷] المواسی الصابر، [۸] المحتسب، [۹] شمرده شده است.
ابوالفضل:
در منابع بسیاری، کنیه حضرت عباس (علیه السلام) را «ابوالفضل» بر شمرده اند و در بین کنیه های ایشان، ابوالفضل (ابوفاضل، ابوالفضائل) مشهورترین است. اما دیگر کنیه های او یا غیر مشهور هستند و یا این که پس از واقعه کربلا حضرت را بدان خوانده اند. برخی گفته اند این کنیه برگرفته از برتری و فضلی بوده که از کودکی در حضرت نمودِ فراوان داشته و او را بدان صفت می شناخته اند، آن گونه که در سوگ او نیز سروده اند: أباالفضل یا مَن أسَّس الفضلَ و الإباء أبیٰ الفضلُ إلَا أن تکونَ له أبا[۹] ای ابوالفضل! ای کسی که پایهگذار «فضل» و بزرگی هستی! فضل، جز از اینکه تو پدر آن باشی، خودداری میکند [و به چیز دیگری راضی نمی شود.
قمر بنی هاشم:
حضرت عباس (علیه السلام) از جمال و زیبایی ویژه ای برخوردار بوده؛ به گونه ای که سیمای دلربای او جلب توجه می کرد و چهره اش مانند ماه تمام، تابناک می نمود. چون از دودمان هاشم، جد پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود، او را «قمر بنى هاشم» می خواندند. این لقب، لقبی مشهور برای آن حضرت به شمار می رود و بسیاری از منابع آن را بر شمرده اند.[۱۰]
باب الحوائج:
حضرت عباس (علیه السلام) در دوران زندگی امام مجتبی (علیه السلام) پیوسته در کنار آن حضرت به مددکاری مردم و بر آوردن نیازهایشان می پرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسین (علیه السلام) و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آن جا که هرگاه نیازمندی برای کمک خواستن نزد این دو امام همام می آمد، حضرت عباس (علیه السلام) مأمور اجرای دستور امام خویش می شد. حضرت عباس (علیه السلام) جایگاه بلندی نزد برادرش امام حسین (علیه السلام) داشت؛ نوشته اند: «همان گونه که پدرش امیرالمؤمنین (علیه السلام) جایگاه بلندی نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) داشت و باب او بود و هرگاه مشکلی روی می داد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ابتدا آن را با علی (علیه السلام) در میان می گذاشت، عباس (علیه السلام) نیز چنین حالتی نسبت به امام حسین (علیه السلام) داشت. امام با پیشامد هر مشکلی آن را با برادرش در میان گذاشته و از او می خواست که آن مشکل را برطرف نماید».[۱۱] این مسئله سبب شد تا ایشان را باب الحوائج؛ «برآوردنده نیازها» بخوانند. [۱۲] البته به نظر می رسد این لقب بعدها در نتیجه توسل ها و کرامتهای آن حضرت به ایشان داده شده است.
باب الحسین علیه السلام:
شدت دلبستگی حضرت عباس (علیه السلام) به برادر بزرگتر خود، امام حسین (علیه السلام) تا آن جا بود که همواره خود را خدمتگزار او می دانست و برای اجرای فرمان های ایشان همیشه پیش قدم بود. این بدان دلیل بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ عَلِیُّ بَابُها فَمَن اَرَادَ المَدِینَةَ فَلْیَأتِ البَابَ؛ من شهر دانش هستم و علی (علیه السلام) دروازه ورود به آن است. پس هر کس خواهان ورود به شهر دانش است، باید نخست سراغ درِ آن را بگیرد». حضرت عباس (علیه السلام) نیز درب ورود به شهر حسینی بود.[۱۳]
از علامه طباطبایی، نویسنده تفسیر المیزان در این باره نقل شده است که فرمود: «مرحوم سید السّالکین و برهان العارفین، آقا سید علی قاضی فرمود در هنگام کشف بر من روشن و آشکار شد که وجود مقدس ابا عبداللّه الحسین (علیه السلام) مظهر رحمت کلیّه الهیه است و باب و پیشکار آن حضرت، سر حلقه ارباب وفا، آقا باب الحوائج الی اللّه، ابوالفضل العباس - صلوات الله و سلامه علیه - است.[۱۴]
سقّا:
سقای کربلا، از مشهورترین لقبهای حضرت عباس (علیه السلام) است و پس از واقعه کربلا به این لقب متصف گردید. یکی از بی رحمانه ترین حربه های جنگی دشمن در واقعه کربلا، بستن آب به روی لشکر امام حسین (علیه السلام) بود که از روز هفتم ماه محرّم آغاز شد. اما حضرت عباس (علیه السلام) به همراه برخی دیگر از بنی هاشم، به فرات حمله می برد و آب می آورد. او این لقب را از پدران خویش به ارث برده بود؛ زیرا حضرت عبدالمطلّب، هاشم، عبد مناف و قُصَیّ نیز چنین لقبی داشتند. حضرت ابوطالب (علیه السلام) و عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر نیز به چنین ویژگی پسندیده ای مشهور بودند.[۱۵]
کَبْش الکتیبه:
اصطلاحی نظامی است که در جنگ ها به کار می رفته و به فردی شجاع اطلاق می شده؛ فردی که تمام صفات شجاعت و نام آوری در او جمع بوده و در پیشانی لشکر به جنگ با دشمن می پرداخته است. این لقب پیش از حضرت عباس (علیه السلام) تنها به دو نفر داده شده؛ ابتدا به فردی قریشی از قبیله بنی عبدالدار که از دشمنان سر سخت مسلمانان بود و طلحة بن ابی طلحة نام داشت. او در جنگ احد توسط امیرمؤمنان (علیه السلام) کشته شد. دومین فردی که پیش از حضرت عباس (علیه السلام) به این لقب خوانده شد مالک اشتر بود. او را در دوران خلافت امیرمؤمنان، کبش العراق می خواندند. پس از وی این لقب به حضرت عباس (علیه السلام) رسید آن گونه که از زبان امام حسین (علیه السلام) سروده اند: عَبَّاسُ کَبْشُ کَتِیبَتی وَ کَنَانَتی وَ سرُّ قَوْمی بَلْ اَعَزُّ حُصُونی[۱۶] عباس (علیه السلام) پهلوان لشکر و اهل بیت من بلکه شکست ناپذیرترین دژ من است.
برخی دیگر از القاب ایشان عبارت است از: حامی الظُعینة (پشتیبان زنان هودج نشین)، شهید، عبد صالح، مُستجار (پشت و پناه)، فادی (فداکار)، ضَیغَم (شیر)، مُؤثر (ایثارگر)، ظَهر الولایة (پشتیبان ولایت)، طیار، اکبر، مُواسی (ایثار کننده)، واقی (پاسدار)، ساعی (تلاشگر)، صدّیق (راست گفتار و درست کردار)، بَطَل (گُرد، پهلوان)، اطلس (چابک و شجاع، در لغت به معنای رنگارنگ یا دو رنگ بوده و کنایه از فرد زیرک و چابک است)، حامل اللّواء )پرچمدار)، صابر، مجاهد، حامی، ناصر.
قمر بنی هاشم معروفترین لقب وی میباشد. به او بعدها القاب دیگری مانند علمدار، سقای کربلا و بابالحوایج نیز داده شد.[۱۱][۱۲]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حضرت عباس ع
ادامه مطلب را ببينيد
حضرت عباس در زمان امیرالمؤمنین
تاریخ گویای آن است که امیرالمؤمنین علیه السلام همّ فراوانی مبنی بر تربیت فرزندان خود مبذول می داشتند و عباس علیه السلام را افزون بر تربیت در جنبه های روحی و اخلاقی، از نظر جسمانی نیز مورد تربیت و پرورش قرار می دادند. علاوه بر ویژگیهای وراثتی که عباس علیه السلام از پدرش به ارث برده بود، فعالیتهای روزانه، اعم از کمک به پدر در آبیاری نخلستانها و جاری ساختن نهرها و حفر چاهها و نیز بازیهای نوجوانانه بر تقویت قوای جسمانی او می افزود.
امیرالمؤمنین علیه السلام روزی در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بود که مردی شمشیر گرانبهایی را برای ایشان هدیه آورد. در همین لحظه، عباس علیه السلام که نوجوانی نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام کرد و در گوشه ای ایستاد و به شمشیری که در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین علیه السلام متوجه شگفتی و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست داری این شمشیر را به تو بدهم؟ عباس علیه السلام گفت: آری! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: جلوتر بیا! عباس علیه السلام پیش روی پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهی طولانی به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! برای چه می گریید؟ امام پاسخ فرمود: گویا می بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله می کند تا اینکه دو دستش قطع می گردد... .[۱۷]
حضرت عباس علیه السلام در جنگ صفین نیز حضور فعال داشت. پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفری معاویه به صفین، وی به منظور شکست دادن امیرالمؤمنین علیه السلام عده زیادی را مأمور نگهبانی از آب راه فرات نمود و «ابوالأعور سُلمی» را بدان گمارد. تشنگی بیش از حد سپاه، امیرالمؤمنین علیه السلام را بر آن می دارد تا عده ای را به فرماندهی صعصعة بن صوحان و شبث بن ربعی برای آوردن آب اعزام نماید. آنان به همراه تعدادی از سپاهیان، به فرات حمله می کنند و آب می آورند.[۱۸] در این یورش امام حسین علیه السلام و اباالفضل العباس علیه السلام نیز شرکت داشتند و مالک اشتر این گروه را هدایت می نمود.[۱۹]
حضرت عباس در زمان امام حسن
حضرت ابوالفضل در جریان توطئه صلحی که از سوی معاویه به امام حسن مجتبی علیه السلام تحمیل شد، همواره موضعی موافق با امام و برادر معصوم و مظلوم خویش اتخاذ نمود. پس از بازگشت امام علیه السلام به مدینه، عباس علیه السلام در کنار امام به دستگیری از نیازمندان پرداخت و هدایای کریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم می کرد. چنانکه گفته شد، او در این دوران لقب «باب الحوائج» یافت و وسیله دستگیری و حمایت از محرومین جامعه گردید.
آن زمان که دسیسه معاویه، امام حسن علیه السلام را به شهادت رساند، و آنان به آن نیز بسنده نکردند و بدن مسموم ایشان را آماج تیرهای کینه توزی خود قرار دادند، آنجا بود که کاسه صبر عباس علیه السلام لبریز شد. دست بر قبضه شمشیر برد، اما دستان مهربان امام حسین علیه السلام نگذاشت آن را از غلاف بیرون آورد و با نگاهی اشک آلود، برادر غیور خود را باز هم دعوت به صبر نمود.[۲۰]
حضرت عباس در زمان امام حسین
حضرت عباس (علیه السلام) از آغاز قیام امام حسین (علیه السلام) همیشه یار و یاور ایشان بود. ایشان همراه امام حسین (علیه السلام) از مدینه به مکه هجرت کرد و هیچ گاه از امام حسین (علیه السلام) جدا نشد.
حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری قمری و زمانی که قافله امام حسین (علیه السلام) قصد ترک مکه و عزیمت به سوی عراق را داشت، خطبهای بر بام کعبه در ستایش از سیدالشهداء ایراد فرمود.
ایشان در این خطبه به افشاگری علیه حکومت بنی امیه و شخصیت یزید بن معاویه پرداختند و حمایت خود را از امامشان اعلام کردند.[۲۱]
آوردن امان نامه برای حضرت عباس
شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیداللّه بن زیاد امان نامه ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام و برادرانش گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیک خیام امام حسین (علیه السلام) آمد و عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه السلام که مادرشان امالبنین علیهاالسلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه برایتان امان گرفتهام. آنها همگی گفتند: بریده باد دست هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات. اى دشمن خدا، ما را دستور مى دهى که از یاری برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوریم. آیا ما را امان مى دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله امانى نیست؟ شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان ام البنین، خشمناک شد و به خیمه گاه خویش برگشت.[۲۳]
حضرت عباس در روز عاشورا
حضرت عباس علیه السلام در روز عاشورا مسؤولیت مهم پرچم داری سپاه امام حسین علیه السلام و حفاظت از خیام را برعهده داشتند.
به نظر می رسد اولین پیکار آن حضرت در روز عاشورا مربوط به جریانی است که در تاریخ طبرى نقل شده است: «عمر بن خالد، جابر بن حارث سلمانى، سعد، غلام عمر بن خالد و مُجَمّع بن عبداللّه عائِذى در آغاز جنگ، به پیکار برخاستند و با شمشیرهایشان، به سوى دشمنان، یورش بردند و وقتی به میان آنها فرو رفتند، سپاهیان به سوى آنها حمله کردند و آنها را میان گرفته، از یارانشان جدا کردند. عبّاس بن على(ع)، به آنان حمله کرد و ایشان را از دست دشمنان نجات داد. آنان، [از حلقه دشمن] زخمى، بیرون آمدند».[۲۶]
امام سجاد (علیهالسلام) عموی خود عباس را چنین توصیف میفرماید: رَحِمَ اللَّهُ عَمِىَّ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وأَبْلی وفَدی أَخاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ يَداهُ فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُما جِناحَيْن يَطیرُ بِهِما مَعَ الْمَلائِكَةِ فی الْجَنَّةِ كَما جُعِلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبی طالِبْ علیه السلام؛ وَإنَّ لِلْعَبّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبارَكَ وَتَعالی مَنْزِلَةٌ يَغبِطَهُ بِها جَمیعَ الشُّهدَاءِ يَوْمَ القِیامَةِ. [۱۲] خداىْ عمویم عباس را رحمت کند که ایثار کرد و خود را به سختی افکند و در راه برادرش جانبازی کرد، تا آنکه دستهایش از پیکر جدا گردید. آنگاه خداوند به جای آنها دو بال به وی عنایت فرمود که در بهشت همراه فرشتگان پرواز کند، همانسان که برای جعفر طیار قرار داد. عباس نزد خداوند مقامی دارد که همه شهدا در قیامت بدان غبطه میخورند. امام صادق (علیهالسلام) در وصف عبّاس میفرماید: کانَ عَمُّنَا الْعَبَّاسَ نافِذَ البَصیرَةِ، صَلْبَ الْأیمانِ، جاهَدَ مَعَ أَبی عَبْدِاللَّهِ (علیهالسلام) وَأَبْلی بَلاءً حَسَناً وَمَضی شَهیدا.[۱۳] عموی ما عباس (علیهالسلام) دیدهای تیزبین و ایمانی استوار داشت. همراه حسین (علیهالسلام) جهاد کرد و از امتحان سرافراز بیرون شد و سرانجام به شهادت رسید.
حضرت عباس در کلام معصومین
در کلام امیرالمؤمنین (ع(
در «معالی السّبطین» آمده است که در آن هنگام که مولا علی علیه السلام در بستر شهادت بودند، عباس را طلبید و او را به سینه اش چسبانید و فرمود: "وَلَدی وَ سَتَقرّ بک فی یوم القیامة"فرزندم به زودی چشمم در قیامت به وسیله وجود تو روشن می شود.
در کلام حضرت زهرا (س(
روایت شده که وقتی روز قیامت بر پا می شود، پیامبر صلوات الله علیه و علی آله به مولا علی علیه السلام می فرمایند که به زهرا بگو، برای شفاعت و نجات امت چه داری؟ مولا پیام حضرت رسول را به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها می رسانند و ایشان در پاسخ می فرمایند: "یا امیرالمؤمنین! کفانا لاجل هذا المقام الیدان المَقطوعتان من ابنی العباس" ای امیر المؤمنین! دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد شفاعت کافی ست.[۳۵]
در کلام امام سجاد (ع)
امام سجاد علیه السلام که خود در کربلا حضور داشت و شاهد فداکاری های عمویش بود، درباره ی حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثار، در راه برادرش جانبازی کرد تا آن که دست هایش قطع شد و خداوند به جای آن، دو بال به او داد که با آن ها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند؛ همان گونه که برای جعفر بن ابی طالب قرار داده شد. عباس را در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه ی شهدا به آن غبطه می خورند.»
در کلام امام صادق (ع(
امام صادق علیه السلام، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را به عنوان کسی معرفی می کند که از ایمان استوار و بینش نافذ برخوردار بوده و در راه امام بزرگوارش به جهاد برخاسته است. ایشان می فرماید: «عمویم؛ عباس، بصیرتی نافذ و ایمانی محکم داشت. او به همراه برادرش حسین علیه السلام جهاد کرد و به افتخار شهادت رسید.
آن حضرت همچنین درباره ی اخلاص و ارزش جهاد حضرت عباس علیه السلام می فرماید: «شهادت می دهم و خدا را شاهد می گیرم که تو در راه جنگجویان بدر و مجاهدان راه خدا گام نهادی و در جهاد با دشمنان خدا، اخلاص ورزیدی و در نصرت اولیای خدا، خلوص نشان دادی و از دوستانش دفاع کردی... شهادت می دهم که تو هر چه در توان داشتی، انجام دادی».
در کلام امام مهدی (ع)
در زیارت ناحیه مقدسه نیز از زبان امام مهدی علیه السلام به او این گونه سلام داده شده است: السَّلامُ عَلَی أبى الفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِالمُؤمِنینَ، المُواسى أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادى لَهُ الواقى، السّاعى إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتى و حَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِىَّ.» سلام بر ابوالفضل عبّاس، فرزند امیرمؤمنان؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش (دنیا را وسیله آخرت قرار داد)، فداییِ او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او، وکسی که دست هایش بُریده شد! خداوند قاتلانش یزید بن رُقاد حیتی و حَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند!
مادر حضرت عباس، فاطمه دختر حزام (پدر فاطمه «حرام» به را مهمله نیز گفته شده است)
[۱۰] از نسل بنی کلاب، مکنّی به ام البنین میباشد که پس از شهادت حضرت فاطمه (علیهاالسلام) به پیشنهاد عقیل، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) او را به همسری برگزید، چرا که آن حضرت از عقیل خواستار همسری از تبار دلاوران نامآور شد تا فرزندی دلیر و شجاع برای او آورد و عقیل ام البنین را به آن حضرت پیشنهاد نمود. ثمره این ازدواج چهار فرزند به نامهای عباس، عبداللَّه، جعفر و عثمان بود. [۱۱]
فاطمه کلابیه» معروف به «امالبنین»، همسر امام علی (علیهالسلام) است. فرزندان او عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان (علیهمالسلام) هستند که هر چهار نفر در کربلا در رکاب امام حسین )علیهالسلام) به شهادت رسیدند. مرقد امالبنین در قبرستان بقیع در مدینه قرار دارد.
حرم حضرت ابوالفضل در نزدیکی حرم امام حسین (علیهالسلام) واقع شده
پدر ام البنین «حزام بن خالد بن ربیعة بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب»[۱] است. او مردی شجاع، دلیر، راستگو، دارای منطق قوی و اهل اکرام به میهمان بود. و مادرش «ثمامه (یا لیلی) دختر سهیل بن عامر بن جعفر بن کلاب»[۲] می باشد.
سخن بزرگان درباره امالبنین
شهید ثانی درباره حضرت ام البنین(ع) میگوید: «ام البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنها کرده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام ویژه می گذاشتد. در روزهای عید، به احترام او به محضرش میرفتند و به ایشان ادای احترام میکردند.»[۱۳] سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه مینگارد: «ام البنین(ع) شاعری خوش بیان و از خانوادهای اصیل و شجاع بود.»[۱۴] سید عبدالرزاق موسوى مقرّم (م، ۱۳۹۱ ق) میگوید: «ام البنین از بانوان با فضیلت به شمار میرفت. وی حق اهل بیت را خوب میشناخت و در محبت و دوستی با آنان خالص بود و متقابلا خود در میان آنان جایگاه بلند و مقام ارجمندی داشت.»[۱۵] سید محمود حسینی شاهرودی (م، ۱۳۹۴ ق) گوید: «من در مشکلات، صد مرتبه صلوات برای مادر حضرت ابوالفضل العباس(ع)، ام البنین(ع)، میفرستم و حاجت میگیرم.»[۱۶] علی محمد علی دُخَیل، نویسنده معاصر عرب در وصف این بانوی بزرگوار مینویسد: «عظمت این زن در آنجا آشکار میشود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند، به آن توجه نمیکند، بلکه از سلامت حضرت امام حسین(ع) میپرسد؛ گویی امام حسین(ع) فرزندِ اوست نه آنان.»[۱۷]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حضرت عباس ع
ادامه مطلب را ببينيد
دوران کودکی حضرت عباس
از دوران کودکی عبّاس (علیهالسلام) اطّلاع چندانی به دست نیست جز اینکه نقل کردهاند روزی بر زانوی پدرش امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نشسته بود. حضرت گفت: بگو یک. ابوالفضل (علیهالسلام) گفت: یک. حضرت فرمود: بگو دو. عرض کرد با زبانی که یکی گفتم شرم دارم که دو بگویم. [۱۴] [۱۵] مرحوم نقدى آن جریان را به حضرت زینب نیز نسبت داده است.[۱۶]
درباره دوران جوانی وی گفتهاند که در جنگ صفین حضور داشت، ولی پدرش به وی اجازه مبارزه نداد. [۱۷] ولی برخی دیگر، قتل ابوالشعثاء و هفت فرزند او را به وی نسبت دادهاند.[۱۸] در گزارش دیگری خوارزمی گوید که در جنگ صفین آنگاه که کریب به جنگ با امام علی (علیهالسلام) آمد، حضرت لباس فرزندش عباس (علیهالسلام) را که مردی کامل بود، به تن کرد و به جنگ با او بیرون شد.[۱۹] حضرت عباس (علیهالسلام) دارای دو فرزند به نامهای فضل و عبیداللَّه از لبابه دختر عبیداللّه بن عباس بن عبدالمطلب بود، و نسل آن بزرگوار از طریق عبیداللَّه امتداد یافت. [۲۰]
حضورعباس در جنگ صفین
حضور عباس(ع) در جنگ صفین در برخی از کتابهای متأخر نقل شده است. او در این جنگ از جمله افرادی بود که به فرماندهی مالک اشتر در جنگ صفین به فرات حمله کردند و برای لشگریان امام علی(ع) آب برداشتند.[۵۱] در همین کتابهای متأخر کشته شدن ابن شعثاء از شام و هفت تن از پسرانش به دست عباس نیز جزو حوادث جنگ صفین نقل شده است.[۵۲] به گفته برخی از نویسندگان، مردم شام قدرت ابن شعثاء را برابر با هزار سوار میدانستهاند.[۵۳] برخی نیز در حضور حضرت عباس(ع) در صفین تردید کرده و آن را منطبق با قرائن تاریخی ندانستهاند.[۵۴]
یکی از شخصیتهای برجستهای که از نقشآفرینان اصلی وقایع عاشورا بود و صحنههای جاودانهای از وفاداری و جانبازی در راه دفاع از حجت خدا و اطاعت از فرمان امام خویش به یادگار گذاشت، حضرت عباس بن علی (علیهالسّلام) است. او از یک طرف در صحنه نبرد، چنان رشادت و حماسه از خود نشان داد که عرصه را بر دشمن تنگ کرد، و از طرف دیگر، نسبت به امام حسین (علیهالسّلام) چنان مطیع و وفادار بود که در طول تاریخ، از او به عنوان قهرمانی فداکار و برادری وفادار یاد میشود. شهادت چنین شخصیت بزرگی، از مصائب مهم و از رویدادهای بزرگ روز عاشورا بود. گرچه چگونگی مبارزه و شهادت عباس بن علی (علیهالسّلام) را برخی مورخان و مقتلنویسان، با تفاوتهایی گزارش کردهاند، ما در اینجا سعی میکنیم با ترکیب و ترسیم مجموع گزارشها، کیفیت مبارزه و شهادت این شهید والامقام را به گونهای منطبق با منابع متقدم، و به ترتیب حوادث ارائه کنیم.
جایگاه عباس(ع) در بهشت و غبطه شهدا به او
عباس را از شاخصترین و برجستهترین اصحاب امام حسین(ع) در روز عاشورا دانستهاند.[۱۱۳] او پرچمدار لشکر امام حسین(ع( در واقعه کربلا بود.[۱۱۴] امام حسین(ع) دربارهٔ حضرت عباس، تعبیر «جانم به فدایت برادر» را به کار برده است[۱۱۵] و همچنین بر نعش عباس گریسته است.[۱۱۶] برخی این سخنان و حرکات را نشانگر جایگاه او نزد امام سوم شیعیان دانستهاند.[۱۱۷]
در احادیث همچنین بر جایگاه خاص حضرت عباس در بهشت تأکید شده است؛ بر اساس روایتی، امام سجاد(ع) فرمود خداوند عمویم عباس را رحمت کند که خود را فدای برادرش امام حسین(ع) کرد و در این راه دو دستش قطع شد که خداوند عوض دو دست قطعشدهٔ او دو بال در آخرت به او عطا خواهد کرد تا با آن دو بال همراه با فرشتگان در بهشت پرواز کند همان گونه که به جعفر بن ابی طالب نیز دو بال عطا شد.[۱۱۸]امام در ادامه فرمود عمویم عباس نزد خداوند منزلت و جایگاه بالایی دارد که همه شهدا در روز قیامت به او غبطه میخورند.[۱۱۹] همچنین ابونصر بخاری روایتی از امام صادق(ع( نقل کرده است که در آن عباس را با تعبیر «نافذ البصیرة» (دارای بینش عمیق) توصیف کرده و او را صاحب ایمانی قوی معرفی کرده است که در کنار امام حسین(ع) جهاد کرد و به شهادت رسید.[۱۲۰] این روایت در منابع دیگر هم آمده است.[۱۲۱]
سید عبدالرزاق مقرم در کتاب مقتل الحسین میگوید که امام سجاد(ع) بعد از واقعه عاشورا برای دفن اجساد همه شهدای کربلا از بنیاسد کمک گرفت، ولی برای دفن امام حسین(ع) و عباس(ع) از آنها کمکی نگرفت و گفت برای دفن این دو شهید کسانی مرا کمک میکنند و به کمک شما نیازی نیست.[۱۲۲] آیتالله جوادی آملی الاهیدان و محقق شیعه براین باور است که فضیلت حشر با فرشتگان، که هیچ لذتی بالاتر از آن نیست، در روایات برای بنده صالح خدا، حضرت ابوالفضل العباس(ع) نیز گفته شده و این گونه پاداشهای غیبی، ظهور راز عبادت و اطاعت و بروز روح بندگی است.[۱۲۳]
زیارتنامه حضرت عباس
در زیارتنامهها، تعابیر تمجیدآمیزی برای حضرت عباس ذکر شده است؛ عبارتهایی مثل عبد صالح، همچنین کسی که در مقابل جانشین پیامبر(ص( تسلیم است و او را تصدیق کرده و به او وفادار بوده است، مطیع خدا و رسول و ائمه(ع)، و کسی که همانند بدریون و مجاهدان در راه خدا عمل کرده است.[۱۲۸] همچنین برخی با تکیه بر فرازهایی از زیارت ناحیه مقدسه [یادداشت ۲] که دربارهٔ حضرت عباس است، آن را نشاندهنده جایگاه والای او از زبان امام زمان(عج) میدانند.[۱۲۹]
کرامات حضرت عباس
کرامات حضرت عباس در بین شیعیان معروف است و داستانهای متعددی دربارهٔ شفای بیماران یا حل سایر مشکلات با توسل به حضرت عباس بین مردم جاری است؛ کتاب «در کنار علقمه کرامات العباسیه»، ۷۲ قصه از این کرامات را گردآوری کرده است.[۱۳۰] ربانی خلخالی نیز در کتاب «چهره درخشان قمر بنیهاشم» حدود هشتصد کرامت از عباس(ع) جمعآوری کرده و در هر جلد بیش از ۲۵۰ داستان نقل کرده است. با این حال برخی از این داستانها تکراری نقل شدهاند. به نوشته این منابع، کرامتهای حضرت عباس اختصاص به شیعیان ندارد و کرامتهایی نیز از حضرت عباس در حق معتقدان سایر ادیان و مذاهب مثل اهلسنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان نقل شده است.[۱۳۱]
ذکر یا کاشف الکرب
ذکر «یا کاشفَ الکَرْبِ عنْ وَجهِ الْحُسَین اِکْشِفْ کَرْبی بِحَقِّ أَخیکَ الحُسَین» (ای برطرف کننده غم و اندوه از روی حسین به حق برادرت حسین، اندوه و مشکل من را برطرف کن). به عنوانی یکی از ذکرهای توسل به حضرت عباس مشهور شده و گاه توصیه میشود که این ذکر به تعداد ۱۳۳ مرتبه [یادداشت ۳] گفته شود.[۱۴۰] این ذکر در کتابهای حدیثی شیعه نقل نشده است.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: حضرت عباس ع
ادامه مطلب را ببينيد
ولادت امام سجاد علیهالسلام
علی بن الحسین علیهالسلام» (۹۵-۳۸ ق) مشهور به «امام سجّاد» و «امام زینالعابدین»، فرزند امام حسین علیهالسلام و امام چهارم شیعیان است. امام سجاد (علیهالسلام) ملقب به زینالعابدین و سجاد، چهارمین امام شیعیان است که به مدت ۳۵ سال در دوران خلفای اموی، امامت کردند. درباره سال ولادت آن حضرت بین مورخین و سیرهنویسان اختلاف واقع شده اما بنا بر نقل مشهور در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری در مدینه منوره به دنیا آمده است.
چهارمین امام معصوم حضرت علی بن حسین (علیهالسلام)، ملقب به زینالعابدین و سیدالسجادین، شخصیتی که جد بزرگوارشان حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، ایشان را بهترین اهل زمین بعد از پدرشان معرفی نمودهاند: «... فقال: احتفظ بها و احسن الیها فستلد لک خیر اهل الارض فی زمانه بعدک...[۱] [۲] در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری در مدینه منوره چشم به دنیا گشودند. به عقیده اکثر علمای شیعه، امام سجاد علیه السلام در روز پنچشنبه، پنجم شعبان سال ۳۸ هجری به دنیا آمده اند.[۱] هر چند تاریخ های دیگری چون نهم شعبان یا نیمه جمادی الاولی یا بیست و ششم جمادی الثانی سال ۳۸ هجری نیز، به عنوان روز تولد ایشان ذکر شده است. در مورد مکان تولد حضرت سجاد نیز عموم علمای شیعه، مدینه را مکان تولد ایشان می دانند.[۲] ولی شیخ باقر شریف قرشی، مکان تولد آن حضرت را کوفه می داند و دلیل آن را تولد امام در ایام حکومت جدشان حضرت علی (علیه السلام) عنوان کرده و معتقد است که امام حسین (علیه السلام) در آن زمان به همراه خانواده شان در کوفه زندگی می کردهاند.[۳]
مادر امام سجاد علیه السلام:
مادر مکرمه آن حضرت بنا بر قول صحیح و مشهور، شهربانو، دختر آخرین پادشاه سلسله ساسانی یزدگرد سوم بودهاند. دوران کودکی حضرت، در زمان جد بزرگوارشان حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و عموی ارجمندشان، امام حسن مجتبی (علیهالسلام)، گذشت و در زمان نوجوانی تا شهادت پدر بزرگوارشان حضرت امام حسین (علیهالسلام)، که حدود ده سال به طول انجامید، در خدمت پدر و به همراه حضرت بودند. در بیشتر منابع روایی و حدیثی و تاریخی، مادر امام سجاد (علیه السلام) را از نسل پادشاهان ایران و دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی روایت کرده اند.[۴] اما دکتر سید جعفر شهیدی در کتاب زندگانی علی بن حسین علیه السلام، این روایت را نقد کرده و ایشان را دختر یزدگرد سوم نمی داند. با این حال استدلال های ایشان به نظر دیگر نویسندگان مانند دکتر احمد مهدوی دامغانی، استدلال های متقن و قوی نیست.[۵] نام مادر امام سجاد(علیه السلام) در کتب مختلف تاریخی، متفاوت است؛ ولی مشهورترین نام برای ایشان شهربانو است. به گفته شیخ صدوق، مادر آن حضرت در زمان زایمان ایشان از دنیا می روند.[۶]
مادر امام علی بن حسین، (علیهالسلام)، بر اساس قول مشهور شاهزادهای از دربار ایران و دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی بود که در جنگ میان عجم و عرب به اسارت و سپس به ازدواج امام حسین (علیهالسلام) درآمد. این بانوی بزرگوار در رویایی صادقه، اسلام آورده و همچون نرجس خاتون مادر امام مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) توسط حضرت صدیقه کبری (سلاماللهعلیها) برای فرزند عزیزش امام حسین (علیهالسلام) خواستگاری شده بود، پس از سختیهای بسیاری که متحمل شد، به مدینه آمد و بنابر روایات، نامهای متعددی برای ایشان بیان کردهاند، اما آنچه میان آنها و بزرگان شیعه معروف میباشد شهربانوست.[۱۷] [۱۸] [۱۹] [۲۰]
برای مادر حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) نامهای مختلفی در کتب تاریخی ذکر شده است که بعضی از آنها عبارتند از: شهربانویه؛[۲۱] [۲۲] [۲۳] شاه زنان؛[۲۴] [۲۵] [۲۶] [۲۷] جهان شاه؛[۲۸] [۲۹] شهرناز، [۳۰] جهان نانویه؛[۳۱] خوله؛[۳۲] [۳۳] برّه؛ [۳۴] [۳۵] سلافه؛[۳۶] [۳۷] غزاله؛[۳۸] سلامه؛[۳۹] [۴۰] [۴۱] حدار؛[۴۲] مریم؛ [۴۳] فاطمه؛[۴۴] در منابع اهل سنت، بر نامهای سلافه، سلامه و غزاله تاکید شده، در حالی که در کتابهای شیعی، نام «شهربانو» بیشتر آمده است. این نام را میتوان در قدیمیترین منابع امامیه یافت، از جمله: بصائر الدرجات و اصول کافی. [۴۵] [۴۶] ابنقتیبه در معارف گوید: «میگویند مادر علی بن الحسین الاصغر از اهل سند بود که به او سلافه یا غزاله میگفتند. هر یک از این نامها در سندی از اسناد تاریخی موجود است ولی اختلاف شدیدی در وحدت صاحب این نامها از یک سو و ثبوت بعضی از آنها به عنوان مادر حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) از سوی دیگر بین مورخین و محققین در علم تاریخ به چشم میخورد. از میان نامهای ذکر شده «شهربانو» و سپس «شاه زنان» از بقیه مشهورتر است و اتفاقا در اصل مادر بودن ایشان برای امام چهارم )علیهالسلام) تشکیکاتی انجام شده است.
درباره نسب شهربانو، در منابع متقدم تاریخی گزارشهای متفاوتی آمده است که منشا این اختلاف سخن مسعودی است. وی مینویسد: یزدگرد در ۳۵ سالگی به قتل رسید و دو پسر به نامهای بهرام و فیروز و سه دختر به نامهای آدرگ، شاهین و مردآوند از او به جای ماندند.
[۴۷] مشخص نبودن تعداد فرزندان یزدگرد و نبودن نام شهربانو در میان آنها عامل اختلاف شده است. یعقوبی، مورخ قرن سوم هجری، اولین کسی است که درباره شهربانو مطلب نوشته و میتوان به آن استناد کرد. او درباره مادر امام سجاد (علیهالسلام) مینویسد: وَامه جَرار بنت یزدجرد. [۴۸] بیشتر منابع نام پدر شهربانو را یزدگرد، آخرین شاه ساسانی نوشتهاند، اما به هر حال در مورد نام پدر شهربانو نیز اختلافاتی است و پنج نام برای او در مصادر مختلف ذکر شده است.۱. سبحان؛ ۲. سنجان؛ ۳. نوشجان؛ [۴۹] ۴. شیرویه. [۵۰] [۵۱] [۵۲]
درباره خاندان این بانوی ایرانی، چند نظریه وجود دارد: الف) ساسانی بودن. ب) کابلی بودن. ج) سیستانی بودن. د) سندی بودن. دانشورانی چون: یعقوبی، محمد بن حسن صفار قمی، کلینی، شیخ صدوق و شیخ مفید با وجود اختلاف در نام، او را دختر یزدگرد سوم (آخرین پادشاه ساسانی) دانستهاند. گرچه بعضی از محققین تلاش وافری انجام دادهاند تا مادر بودن جناب «شهربانو» یا «شاه زنان» برای حضرت سجاد (علیهالسلام) را مشکوک جلوه دهند،
[۵۳] اما این تشکیکات قابل پاسخ میباشند و با توجه به شهرت قطعی این مساله و وجود سندهایی که در حد قابل توجهی از اعتبار و اتقان بوده و از بسیاری از تشکیکات مصون است، و همچنین قرائن و شواهد زیادی که در خلال اسناد و روایات معتبر وجود دارد، برای محقق منصف جای هیچ شکی باقی نمیگذارد که مادر مکرمه حضرت سجاد (علیهالسلام) از خاندان پادشاهان ایران باستان بوده است که با تقدیر الهی پس از تشرف به اسلام در خواب، به دست سپاهیان اسلام اسیر و به مدینه آورده شده و به عقد نکاح حضرت امام حسین (علیهالسلام) در آمده است.
شاهزاده ایرانی در ارتباط با شهرت ازدواج حضرت امام حسین (علیهالسلام) با شاهزاده ایرانی که ثمره آن تولد حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) بود به بعضی از اسناد تاریخی و روایی توجه نمائید: • زمخشری، از حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت شده که میفرمود: برای خداوند از بندگانش دو برگزیده و سر گل وجود دارد. پس برگزیده او از عرب قریش و از عجم فارس است. علی بن حسین (علیهالسلام) میفرمود من فرزند دو برگزیده هستم (انا ابن الخیرتین) چون جدش رسول الله بود و مادرش دختر یزدگرد پادشاه. [۵۴] • در کشف الغمه چنین میخوانیم: «اُمّهُ خولة بنت یزدجرد ملک فارس و هی التی سمّاها امیرالمؤمنین شاه زنان و یقال: بل کان اسمها برّة بنت نوشجان و یقال: بل کان اسمها شهربانو بنت یزدجرد. مادر وی (امام سجاد (علیهالسلام)خَولَة دختر یزدگرد پادشاه ایران است و او کسی است که امیرالمؤمنین او را شاه زنان نامید و گفته شده است که نام او برّه دختر نوشجان باشد و نیز گفته شده که نام او شهربانو دختر یزدجرد باشد.[۵۵] [۵۶] .
چند روز از ولادت امام سجاد (علیهالسلام) نگذشته بود که مادرش شهربانو رحلت کرد، از اینرو، امام حسین (علیهالسلام) دایهای انتخاب کرد تا برای نوزادش مادری کند و در تربیت وی بکوشد. به همین جهت است که امام سجاد (علیهالسلام) تا سنین بزرگسالی از زحمات دایه مهربانش قدردانی نموده و نام مقدس «مادر» را برایش برگزیده بود. امام سجاد (علیهالسلام) با مادر ناتنی خود، هم غذا نمیشد، زیرا میفرمود: از آن میترسم که مادرم بخواهد لقمهای را بردارد و من بر او سبقت بگیرم و عاق او گردم. [۹۰] [۹۱] به هر حال، آن امام همام بعد از حادثه عاشورا مادر ناتنیاش را به عقد غلامی (زید یا زبید) درآورده و در پاسخ به برخی گلایهها و شایعات، میفرمود که این بانو، دایه و مربی وی میباشد نه مادر اصلیاش. [۹۲] [۹۳] ابن سعد، به گمان اینکه این کنیز همان شخصیت جناب شهربانو است، وی را مادر امام دانسته [۹۴] در حالیکه آن کنیز مادر واقعی امام نمیباشد.[۹۵] [۹۶] [۹۷]
کنیه و القاب امام سجاد علیهالسلام
القاب برای امام سجاد (علیهالسلام) القاب متعددی در کتب تاریخ ذکر شده است. در کتاب مناقب تالیف ابن شهرآشوب، این القاب برای حضرت آمده است: زینالعابدین، سیدالعابدین، زینالصالحین، وارث علم النبیین، وصی الوصیین، خازن وصایا المرسلین، امام المؤمنین، منار القانتین، الخاشع، المتهجد، الزاهد، العابد، العدل، البکاء، السجاد، ذوالثفنات، امام الامه، ابوالائمه. [۹۸] در کتاب کشف الغمه، تالیف اربلی نیز آمده است که برای امام چهارم القاب زیادی ذکر شده است و مشهورترین آنها عبارتند از: زینالعابدین، سیدالعابدین، الزکی، الامین، ذوالثفنات. [۹۹] [۱۰۰] پر واضح است این القاب همه حاکی از کمالات و فضایل حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) میباشد که نظر مردم را جلب نموده و حضرتش را بدان وصف مینمودهاند.
کنیه مشهور امام سجاد علیه السلام، «ابوالحسن» است؛ اما کنیه های دیگری نیز برای ایشان ذکر شده که عبارتند از: ابوالحسین، ابومحمد، ابوعبداللّه.[۷]
همچنین القاب ایشان که بیانگر خصلتهاى نیکو و گویاى صفات برجسته و مکارم اخلاق آن حضرت و عظمت طاعت و عبادت او براى خداست عبارتند از:[۸]
زین العابدین: به معنی زینت عبادت کنندگان است. شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع آورده است که ابنشهاب زُهری، فقیه و محدث اهلسنت هر گاه روایتی از علی بن حسین نقل میکرد از او به لقب زین العابدین یاد مینمود. سفیان بن عُیینة (۱۰۷-۱۹۸ق) پرسید چرا او را زین العابدین میخوانی؟ زهری در پاسخ به روایتی از پیامبر(ص) اشاره کرد که در روز قیامت وقتی که منادی فریاد میدهد زین العابدین کجاست؟ گویا فرزندم علی بن حسین را میبینم که در میان صفها قدم برمیدارد.[۹] آن حضرت به قدرى به این لقب معروف و مشهور شدند که به صورت نام آن حضرت در آمد و جز ایشان کسى به این لقب نامیده نشد.
ذوالثّفنات: امام علیه السلام از آن رو به این لقب نامیده شدند که بر مواضع سجده حضرت، آثارى چون پینه هاى زانوى شتر ظاهر می شد.امام باقر علیه السلام، فرمودند: «پدرم در مواضع سجده اش، آثارى برآمده داشت که هر سال دو نوبت آنها را مى برید؛ در هر نوبت پنج پینه را، از این جهت او را ذو الثّفنات گفتند.»[۱۰]
سجّاد: از جمله القاب شریف آن حضرت که بدان شهرت داشتند، لقب «سجّاد» است. و این به خاطر سجدههاى فراوان ایشان بود.
زکىّ: به آن حضرت لقب زکىّ دادند، چون خداوند او را از هر آلودگى پاک و پاکیزه فرموده بود، همان گونه که از پدران بزرگوارش پلیدى را برداشته و پاک و پاکیزه قرار داده است.
امین: از جمله القاب شریف آن حضرت که بدان معروف بود، لقب «امین» است، زیرا که امام علیه السلام نمونه والاى این صفت ارزنده بود، ایشان می فرمایند: «اگر قاتل پدرم، شمشیرى را که بدان وسیله پدرم را به قتل رسانده در نزد من به امانت گذارد، به او بازمى گردانم.»
ابن الخیرتین.
در مورد سیمای امام زین العابدین علیه السلام نیز گفته شده است که آن حضرت گندمگون، کوتاه قد و لاغر اندام بودند و چنان بود که هر چه عمر آن بزرگوار زیاد مى شد، بیشتر لاغر و ضعیف مى گشتند و این به خاطر عبادت زیاد آن حضرت و از سویى غم ها و مصیبت هاى عظیم قتلگاه کربلا بود. اما شکوه امام چنان بود که همگان در مقابل ایشان سر تعظیم فرود مى آوردند و در خطوط چهره ایشان انوار انبیاء و شکوه و جلال اوصیاء مى درخشید. مسلم بن عقبه فرمانده سپاه امویان در واقعه حرّه، که تمام ارزش ها و مقدرات را ناچیز و بى ارزش مى دانست و بسیاری از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست او کشته شدند، موقعى که امام را دید، مبهوت شد و به خود لرزید و بیش از حد، احترام و تعظیم کرد و به اطرافیانش گفت: زین العابدین سیماى انبیاء را دارد.[۱۱]
زینالعابدین در احادیث اسلامی دو علت برای ملقب شدن امام چهارم به لقب زینالعابدین ذکر شده است: اول اینکه: امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: روز قیامت منادی ندا میدهد که زینالعابدین کجاست؟ پس گویا من به علی بن حسین نگاه میکنم که در بین صفوف از روی تعجب و با تبختر راه میرود. عین این مطلب را ابنعباس نیز از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل نموده است. [۱۰۱] [۱۰۲] دوم اینکه: در کتاب کشف الغمه آمده است که حضرت سجاد (علیهالسلام) شبی در محراب به نماز شب ایستاده بود که شیطان در صورت مار بزرگی برای او متمثل شد تا او را از عبادتش مشغول سازد ولی آن حضرت به او هیچ توجهی ننمود. پس به سمت انگشت ابهام پای او (انگشت شصت) آمده و آن را در دهان گرفت، باز به او توجهی ننمود ولی شیطان با گزیدن، حضرت را متالم ساخت. اما حضرت نمازش را قطع نفرمود. پس چونکه از نماز فراغت یافت، خداوند بر او کشف فرمود و دانست که او شیطان است. پس او را ناسزا گفته و لطمه زد و فرمود که دور شو ای ملعون!! و برای تمام کردن اذکارش قیام کرد. در این هنگام صورتی را شنید ولی قائل آن را نمیدید که سه مرتبه تکرار میکرد: انت زینالعابدین، تویی زینت عبادتکنندگان. پس این کلمه ظاهر شد و به عنوان لقب آن حضرت شهرت یافت. [۱۰۳] [۱۰۴] [۱۰۵] از این روایت شریف که در ضمن استفاده علت نامگذاری حضرت به لقب مبارک و بلند زینالعابدین که یکی از مشهورترین القاب حضرت است، به دست میآید که چگونه حضرت از حضور قلب در نماز بهرهمند بوده و به هیچوجه توجهش از حقیقت نماز به چیز دیگر جلب نمیشده است.
سجاد در علل الشرایع از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که: پدرم علی بن حسین (علیهالسلام) هیچ نعمتی از نعم الهی را یاد نمیکرد مگر اینکه به سجده میافتاد و همیشه هنگامی که آیهای از آیات قرآن که در آن سجده بود، تلاوت میفرمود، سجده میکرد. هرگاه خداوند از او امر سوئی را که از آن میترسید یا کید بدخواهی را دفع میکرد، سجده مینمود، چه اینکه همیشه که از نماز واجبی فارغ میشد به سجده میرفت. همچنین هنگام توفیق اصلاح بین دو نفر، سجده میکرد و آثار سجود در جمیع مواضع سجود آن حضرت مشهود بود و به این علت سجاد نامیده شد. [۱۰۶] [۱۰۷]
ذوالثفنات از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که برای پدرم در موضع سجودش آثار برآمدهای بود که در هر سال دو مرتبه آن را قطع مینمود، هر بار پنج «ثفنه» را و بدینخاطر حضرت را ذوالثفنات نامیدند. [۱۰۸] [۱۰۹] و ثفنه موضع بدن شتر است که بر اثر رسیدن به زمین پینه میبندد مانند زانو و سینه، از اینرو مواضع سجود حضرت سجاد (علیهالسلام) به خاطر کثرت سجده برای حق تعالی، مرتب پینه میبسته و هر سال دو مرتبه آن را قطع میفرموده است. و این حاکی از نمازهای بسیاری است که این امام همام در طول شبانهروز اقامه مینموده است. عبدالعزیز بن ابیحازم میگوید: از ابیحازم شنیدم که میگفت: حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) در شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند تا اینکه در پیشانی و سایر مواضع سجده حضرت، چیزی به مانند پینه بر زیر شکم و پاهای شتر، بیرون آمد. «و کان یصلی فی الیوم واللیلة الف رکعة، حتی خرج بجبهته و آثار سجوده مثل کرکرة البعیر» [۱۱۰] در روایتی از حضرت باقر (علیهالسلام) نقل شده است که فرمود: از حضرت علی بن حسین در هر سال هفت ثفنه (پینه) از مواضع و جایگاههای سجده حضرت برگرفته میشد چرا که حضرت بسیار نماز میخواند و این ثفنهها را جمع مینمود و چونکه وفات نمود با ایشان دفن گردید. [۱۱۱]
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم ششم امام سجادع
ادامه مطلب را ببينيد
دوران کودکی امام سجاد ع
بر اساس نقلهای متعدد تاریخی، حضرت امام زینالعابدین (علیهالسلام) دو سال ابتدای کودکی خود را در زمان خلافت جدشان، حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گذرانیدند چرا که سن مبارک حضرت بنابر مشهور ۵۷ سال و زمان شهادت آن حضرت سال ۹۵ هجری گزارش شده است. از اینرو سال تولد آن حضرت ۳۸ هجری خواهد بود و چون امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در سال چهلم هجری به شهادت رسیدند، بنابراین دو سال اولیه عمر امام چهارم، در دوران جدشان سپری شد. بر این مطلب، بر طبق آنچه علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) در بحار الانوار نقل فرموده است، حداقل شش سند تاریخی وجود دارد که بسیاری از آنها از اعتبار برخوردار است. [۱۱۳] [۱۱۴] [۱۱۵] [۱۱۶] [۱۱۷] [۱۱۸] البته مدت مذکور را ۴ سال و ۶ سال هم گزارش کردهاند که چندان قابل توجه نیست. قول دیگری هم وجود دارد که چون تولد حضرت را در سال ۴۸ هجری میداند اساسا هم عصر بودن امام چهارم (علیهالسلام) با جدشان را منکر است ولی این قول با همه تلاشی که برای تثبیت آن از طرف بعضی از محققین انجام شده، بسیار ضعیف بوده و ادله محکمی برخلاف آن وجود دارد.[۱۱۹] [۱۲۰]
پس از مسمومیت و شهادت امام حسن (علیهالسلام) تا زمانی که حضرت امام حسین در سال ۶۱ هجری در کربلا به شهادت رسیدند، ده، یازده و یا دوازده سال میگذرد تردید در این مدت به خاطر اختلاف روایات در سال شهادت حضرت امام حسن (علیهالسلام) میباشد. این مدت، امام چهارم (علیهالسلام) در کنار پدر بزرگوار خود حضرت امام حسین (علیهالسلام) به سر برده است. گرچه در متون تاریخی چیزی از این دوران درباره حضرت گزارش نشده است ولی حضرت سجاد (علیهالسلام) در تمام این مدت شاهد حوادث تلخ و اسفباری بوده است که بر امت اسلامی میگذشته است. سیاست مکارانه دودمان اموی به سرکردگی معاویه، بیوفایی مردم نسبت به حکومت عادلانه و الهی عموی بزرگوارش و مظلومیت بینظیر آن حضرت و سپس وقایع مربوط به کنارهگیری امام حسن (علیهالسلام) از خلافت و صلح با معاویه بر اساس مصالح عام امت اسلام، به ویژه حفظ شیعه، و بالاخره دوران اختناق و سرکوب شدید نسبت به شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پس از حاکمیت مطلق معاویه تا زمان مرگش که دوران بسیار سختی بوده است، این همه را حضرت سجاد (علیهالسلام) شاهد بوده است و در این مدت در کنار عمو و پدر بزرگوار خود زندگی را در خاندان امامت سپری میکرده است. تا بالاخره معاویه جای خود را به پسر نالایق و شرابخوار و فاسق خود یزید واگذار میکند و مساله گرفتن بیعت از حضرت امام حسین (علیهالسلام) پیش میآید که با انکار شدید حضرت مواجه شده و مقدمات حرکت ایشان از مدینه به مکه و سپس به کوفه برای رهبری امتی که تقاضای کمک نموده و برای نصرت حضرت امام حسین (علیهالسلام) اعلام آمادگی کردهاند، فراهم میشود و حضرت سجاد (علیهالسلام) که در این سال طبق نقل مشهور ۲۳ سال سن دارد در کنار پدر حضور دارد. امام چهارم حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) پس از شهادت جدشان به مدت ۱۰ سال در عصر امامت امام حسن (علیهالسلام) عمر خود را گذرانیدند. در ارتباط با چگونگی حالات امام چهارم (علیهالسلام) و قضایای مربوط به این دوازده سال مطلب خاصی در خلال نصوص تاریخی و روایی ذکر نشده است.
از مجموع روایات اهلسنت و شیعه درباره زندگانی امام در مدینه برمیآید که آن حضرت در مدینه بسیار موقر و محترم بوده است و همگان به جلالت شأن و علو مقام و حسن خلق و رفتار و علم و فقه و ورع و تقوای آن حضرت اذعان داشتهاند.
معروف است که هشام بن عبدالملک در زمان خلافت پدرش عبدالملک یا برادرش ولید به حج رفته بود. چون در موسم حج خواست تا استلام حجرالاسود کند موفق نشد زیرا مردم زیاد بودند و ازدحام میکردند. در این میان علی بن حسین رسید و به طواف مشغول شد و چون به حجرالاسود نزدیک شد همه به او راه دادند و به جهت مهابت و جلالت قدر او اجازه دادند تا او استلام حجر کند. هشام در خشم شد. مردی از او پرسید که این شخص کیست؟ هشام با آنکه او را میشناخت گفت او را نمیشناسد زیرا میترسید مردم شام به او میل پیدا کنند. فرزدق شاعر بزرگ عرب به مرد شامی گفت من او را میشناسم و چون او پرسید که او کیست فرزدق در پاسخ او مرتجلا قصیده معروف خود را انشا کرد و در آن گفت: هذا ابن خیر عباد اللّه کلهم • هذا التقی النقی الطاهر العلم... و لیس قولک من هذا بضائره • العرب تعرف من أنکرت و العجم . یعنی: این پسر بهترین بندگان خداست. این پرهیزگار پاک و عاری از هر عیب و معروف خاص و عام است. سخن تو که او را نمیشناسم زیانی به او نمیرساند. آن را که تو گفتی نمیشناسم همه عرب و عجم میشناسند.
امامت امام سجاد
با توجه به اینکه بر اساس دیدگاه شیعه امامت یک مقام الهی و منصب ربانی است، مسئولیت اعطاء آن تنها به دست خداوند تبارک و تعالی میباشد. خداوند متعال بر اساس ادله فراوانی این منصب را پس از پیامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ۱۲ نفر از برگزیدگان اولیاءش مرحمت فرموده است و خود، اسامی آنان را به پیامبرش اعلام نموده و حضرت آن را به صورت مکرر به گوش مردم رسانیده است. روایات و ادله فراوانی اسامی مبارک این دوازده نفر را دربر دارد که در کتب روایی موجود است. اسم مبارک حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) پس از اسم مبارک پدرش حضرت امام حسین (علیهالسلام) در تمام این نصوص دیده میشود. [۲۳۹] و از آن جمله حدیث لوح است که اسم زینالعابدین (علیهالسلام) پس از حضرت امام حسین (علیهالسلام) است. بنابراین مطابق روایات صریحی که محدثین بزرگ شیعه در کتب روایی خود آوردهاند، امام علی بن حسین (علیهالسلام) وصی حضرت امام حسین (علیهالسلام) میباشد. گذشته از این پذیرش امام سجاد (علیهالسلام) در جامعه شیعه به عنوان امام چهارم و جانشین و وصی حضرت امام حسین (علیهالسلام) و مقبولیت عملی آن حضرت در طول تاریخ از طرف شیعه، خود شاهد صد و گواه محکمی است بر اعتبار این وصایت. اما شبهه امامت محمد بن حنفیه فرزند حضرت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که مدتی فضای فرهنگی شیعه را آلوده نمود و فرقه کیسانیه با این اعتقاد شکل گرفتند، این شبهه آنچنان بیاساس بود که با کرامت حضرت امام سجاد (علیهالسلام) و شهادت حجرالاسود به امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) و قانع شدن محمد بن حنفیه از یک سو و وجود شمشیر و زره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و همچنین کتاب مخصوصی که حاوی علوم بیشماری بوده است، نزد حضرت سجاد (علیهالسلام) از سوی دیگر، هیچ جای تردید باقی نگذاشته است که امام چهارم، حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) میباشند. همچنین وجود معجزات و کرامات بیشمار دیگر که جز از ولی بر حق خدا قابل انجام نیست و صلاحیتهای علمی و عملی این شخصیت بزرگوار، نشانههای دیگری از امامت ایشان میباشد. بنابراین تصریح حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام پیشین که وجود نص بر امامت حضرت است و معجزات و کرامتها و صلاحیتهای علمی و عملی، همه دال بر امامت حضرت سجاد (علیهالسلام) میباشد.
شهادت حجرالاسودبرامامت امام سجاد
ثقهالاسلام کلینی (رضواناللهتعالیعلیه) در اصول کافی و شیخ طبرسی در الاحتجاج نقل نمودهاند که از امام ابوجعفر الباقر (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: چونکه حسین بن علی (علیهالسلام) کشته شد، محمد بن حنفیه به سراغ حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) فرستاد و با او خلوت کرد. سپس گفت: ای پسر برادرم شما میدانید که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصایت و امامت را پس از خود برای علی بن ابیطالب (علیهالسلام) قرار داده و بعد برای امام حسن (علیهالسلام) و سپس برای امام حسین (علیهالسلام) و پدر تو کشته شد، خدا از او راضی باشد و درود خدا بر او، ولی او به کسی وصیت نکرده است و من عموی تو هستم و برادر تنی پدر تو و من به خاطر سنم و قدمتم، نسبت به این امر، شایستهتر از تو که هنوز جوان هستی، میباشم. پس با من در مورد وصایت و امامت منازعه مکن، و با من به مخالفت برمخیز. در این هنگام حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به او فرمود: عمو جان! تقوای الهی پیشه کن و آنچه برای تو حق نیست، ادعا مکن. من تو را موعظه میکنم تا از جاهلین و گمراهان مباشی. ای عمو! پدرم (صلواتاللهعلیه) قبل از اینکه متوجه به سوی عراق شود به من وصیت نمود. و در همین مورد ساعتی قبل از شهادتش با من عهد بست و این سلاح رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که نزد من است. پس متعرض این امر مشو که برای تو از نقص عمر و دگرگونی حال بیمناکم. هر آینه خداوند تبارک و تعالی سوگند یاد کرده و به عهد گرفته است که وصیت و امامت را قرار ندهد مگر در عقب و نواده حسین (علیهالسلام) پس اگر میخواهی بدانی بیا با هم به کنار حجرالاسود برویم تا او را حکم بین خودمان قرار دهیم و از او در این مورد سؤال کنیم. امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: زمانی که این سخن بین آن دو رد و بدل میشد آن دو در مکه بودند. پس با هم حرکت کردند و رفتند تا به حجرالاسود رسیدند. پس حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) به محمد فرمودند: آغاز کن و به سوی خداوند ابتهال نما و گریه و زاری کن و از او بخواه تا حجر را برای تو به نطق در آورد و بعد از آن بپرس. محمد نیز دعایی با ابتهال خواند و از خداوند سؤال نمود و سپس از حجر بپرسید، ولی به او جواب نداد. علی بن حسین (علیهالسلام) فرمودند: ای عمو جان تو اگر وصی و امام بودی حتما حجر به تو جواب میداد. محمد به آن حضرت عرض کرد: پس تو ای پسر برادرم دعا کن و از او سؤال نما. پس علی بن حسین (علیهالسلام) آنچه اراده فرموده بود دعا کرد و سپس فرمود: تو را میخوانم ای چیزی که میثاق همه انبیاء و میثاق اوصیاء و میثاق همه مردم در تو قرار داده شده است که ما را به زبان عربی آشکار خبر دهی که وصی و امام بعد از حسین بن علی کیست؟ پس حجر تکانی خورد که نزدیک بود از موضعش بیفتد، سپس خداوند آن را به زبان عربی آشکار گویا نمود و گفت: اللهم بار پروردگارا! هر آینه وصیت و امام بعد از حسین بن علی (علیهالسلام) به علی بن حسین ابن علی بن ابیطالب و ابن فاطمه دختر رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سپرده شده است. در این حال محمد بن حنفیه برگشت در حالی که از موالیان و معتقدان به امامت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) بود.[۲۵۱] [۲۵۲] [۲۵۳] این روایت شریف را مختصر بصائر الدرجات و اعلام الوری و مناقب نیز نقل نمودهاند. [۲۵۴] [۲۵۵] [۲۵۶]
بدون تردید امامت حضرت علی بن حسین (علیهالسلام) از لحظه شهادت پدر بزرگوارشان در کربلا یعنی عصر روز دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری آغاز شد. اما بالنسبه به مدت استمرار این امامت پربرکت در بین مورخین، اتفاق نظر وجود ندارد، گروهی آن را تا سال ۹۴ هجری قمری دانسته و گروه دیگری آن را تا سال ۹۵ هجری قمری میدانند. بنابراین مدت امامت حضرت ۳۴ سال و یا ۳۵ سال بوده است. حال از آنجا که تعیین سال ۹۵ هجری به عنوان سال ارتحال و شهادت حضرت سجاد (علیهالسلام) توسط بزرگانی نظیر شیخ مفید در الارشاد [۳۱۴] شیخ کلینی در الکافی، [۳۱۵] علی بن عیسی اربلی در کشف الغمه[۳۱۶] )البته طبق یکی از اقوال او) و بسیاری از دیگر بزرگان اهل حدیث و تاریخ صورت گرفته است، [۳۱۷] میتوان نتیجه گرفت قوت قول دوم بیشتر است. چه اینکه شهرت این قول نیز بیشتر میباشد بنابراین مدت امامت حضرت را میتوان ۳۵ سال بیان نمود، گرچه قول دیگر که توسط گروه دیگری از تاریخ نگاران نقل شده است، نیز خالی از قوت نیست.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم ششم امام سجادع
ادامه مطلب را ببينيد
کتب و آثار امام سجاد
از مهمترین آثار آن حضرت صحیفه کامله سجادیه است که شامل ۵۴ باب و در هر بابی، دعای مخصوصی میباشد و درباره آن گفتهاند زبور آلمحمد است.[۳۳۰]
از جمله مؤلّفات ارزنده امام زینالعابدین (علیهالسلام)، مناجاتهای پانزدهگانه است که از سرمایههای معنوی جهان اسلام است، امام (علیهالسلام) بسیاری از قضایا و مسائل روانی را بدان وسیله چارهجویی کرده، همچنان که افقهای روشنی برای ارتباط با خدای تعالی به روی جهانیان گشوده است، زیرا که آن حضرت با قلبی لبریز از امید و آرزو با خدا راز و نیاز میکند و با اظهار ذلّت و خشوع مینالد و در برابر عظمت آفریدگار محو میشود و همچون مخلصان و تائبان به رحمت او امیدوار گشته و روی دل و تمام مشاعرش را متوجه او میسازد، جز او کسی را نمیبیند، در درگاه جلالش با خواری و ذلّت و شکستکی ایستاده و با او راز و نیاز میکند، چشم امید به عفو و بخشش او دارد و از پیشگاه او طلب آمرزش میکند.
یکی دیگر از آثار قیم و ارزشمند نفس قدسی حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) که نشانهای بارز بر جامعیت علمی آن امام همام بوده و دلیلی روشن بر اهتمام حضرت به تبیین معارف اصیل اسلامی میباشد، نامهای است که حضرت به یکی از اصحاب خود نگارش فرمودهاند و چون حاوی حقوق عدیدهای است که محیط بر انسان است به عنوان رسالة الحقوق شهرت یافته است. برای شناخت ارزش این رساله باید اولا به زمان نگارش آن که عهد حاکمیت دوباره جاهلیت بر بلاد اسلامی به همراه سلطهجور حاکمان زورمدار و معاند اموی است، توجه نمود که چگونه در چنین عصری حضرت به بیان یک نظامنامه حقوقی و اخلاقی مترقی و جامع میپردازند که به تحقیق فراتر از هر عصری و مصری، بر بلندای زمان و تاریخ ایستاده و تا ابدیت، قرین حق و واقعیت میباشد. ثانیا آن را با نظامنامههای حقوقی و اخلاقی در عصر مدنی و پیشرفت مقایسه نموده تا عظمت آن آشکار شود. در عصری که تمدن خود ساخته بشر مدتی ارائه نظام حقوقی و اخلاقی فراگیر حتی برای حیوانات میباشد و با شعارهای تو خالی، چشم و گوش بسیاری از کسانی که از آب گوارای فرهنگ اسلامی بیبهره مانده و به سراب فرهنگ مادی غرب و شرق دلخوش نمودهاند را پر کرده و با کمال تاسف آنها را نسبت به فرهنگ اصیل و غنی و انسانساز اسلام کم توجه و غافل ساختهاند. آری در این عصر همه متفکران جهان بشریت جمع شوند و آثار مکتوب خود را ارائه دهند، آنگاه حاصل آن با این رساله شریف که اثر نورانی یک ولی خداست، مقایسه شود تا برتری، جامعیت، واقعنگری، اتقان و الهی بودن آن آشکار گردد. برای بحث پیرامون این رساله گرانقدر باید قبل از هر چیز راجع به واژه حق و معانی و اصطلاحات و کاربردهای آن توضیح مختصری ارائه داد، آنگاه به مصادر آن و فهرستی از حقوق مورد بحث در آن اشاره نموده و سپس با دستهبندی آنها متن رساله را مورد دقت و بررسی قرار داد. این رساله را عالم بزرگ ثقةالاسلام ثابت بن ابیصفیّه معروف به ابوحمزه ثمالی شاگرد امام سجّاد (علیهالسلام) نقل کرده است، و محدث بزرگ شیخ صدوق و حجّةالاسلام محمّد بن یعقوب کلینی، و حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرّانی در کتاب تحف العقول به سند خویش از وی نقل کردهاند.
نهضت عظیم عاشورا که با حرکت سیدالشهداء (علیهالسلام) از مدینه آغاز شد، با ورود حضرت به سرزمین کربلا و محاصره ایشان از طرف دشمن به اوج خود رسید تا اینکه در روز عاشورا منجر به جانفشانی بینظیر اصحاب و یاران امام حسین (علیهالسلام) و از همه مهمتر شهادت خود حضرت گردید. این بخش از نهضت با رهبری سالار شهیدان حضرت امام حسین (علیهالسلام) به انجام رسید ولی به اینجا خاتمه نیافت و برای به ثمر نشستن و باروری و ثبت در تاریخ، باید تداوم آن از سوی خاندان عصمت و طهارت رهبری میشد. به حسب ظاهر رهبری این جریان مبارک توسط بانوی بزرگ اسلام، دخت گرانقدر فاطمه و علی (علیهماالسلام)، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) انجام شد ولی خود آن حضرت نیز با اشاره و رهنمود امام حی خود حضرت زینالعابدین (علیهالسلام) کاروان اسرا و حوادث بعد از واقعه عاشورا را مدیریت میفرمود. آری در این میانه رهبری واقعی نهضت عاشورا به دوش مبارک امام سجاد (علیهالسلام) است که حضرت به بهترین نحو، رسالت تداوم نهضت عاشورا که با جانفشانی پدر و اصحاب آن بزرگوار به وجود آمده بود را به انجام رساند.
خلفای معاصر امام سجاد
امام زین العابدین علیهالسلام پس از شهادت پدر ارجمندش امام حسین علیهالسلام به مقام امامت نایل آمد و به مدت ۳۵ سال عهدهدار مقام عظیم ولایت و امامت شیعیان بود. دوران امامت امام سجاد علیه السلام با زمامداران ذیل معاصر بود: یزید بن معاویه از بنیامیه؛ معاویه بن یزید از بنیامیه؛ عبدالله بن زبیر از زبیریان؛ مروان بن حکم از بنیامیه؛ عبدالملک بن مروان از بنیامیه؛ ولید بن عبدالملک از بنیامیه. سال های ابتدایی امامت حضرت زین العابدین علیه السلام، سال های پر التهابی در جهان اسلام بود. این سال ها که مصادف با ایام خلافت یزید بن معاویه تا سال های ابتدایی خلافت عبدالملک مروان بود، در مناطقی چون حجاز و عراق شورش های بسیاری به وقوع پیوست. به گونه ای که پس از مرگ یزید، حتی بین خود امویان نیز بر سر خلافت اختلاف افتاده بود. با توجه به سوابق مناسبات علویان با امویان، امام مورد سوءظن شدید امویان بود و کوچکترین حرکتى از ناحیه امام، عواقب وخیمى داشت که طبعا در نظر امام ارزش دست زدن به این اقدامات را نداشته است. مهمترین اصل دینى - سیاسى که امام با استفاده از آن روزگار سیاسى خود را مى گذراند، تقیه بود. سپرى که شیعیان در تاریخ، با استفاده از آن، حیات خویش را تضمین کرده و ائمه علیهم السلام بارها توجه بدان را به شیعه گوشزد کرده اند. اهل سنت به دلیل در اختیار داشتن حکومت، نیازى به تقیه نداشته و تنها براى متهم کردن شیعه، تقیه را از حوزه احکام فقهى مسلّم اسلامى خارج کردند. امام سجّاد علیه السّلام در روایتى فرمود: کسى که امر به معروف و نهى از منکر را ترک گوید، همچون کسى است که کتاب خدا را کنار نهاده و بدان پشت کرده است؛ مگر آنکه در تقیه باشد. از امام پرسیدند: تقیه چیست؟ فرمود: ترس از جبار ستمکار که تعجیل نماید در عقوبت او یا طغیان کند در تعذیب او.[۱۵] امام سجّاد علیه السّلام در شرایط سختى زندگى مى کردند و جز تقیه راه دیگرى نداشت. در روایتى آمده است که کسى بر امام وارد شد و پرسید: چگونه روزگار را مىگذرانید؟ امام در پاسخ فرمودند: «روزگار را به گونه اى مى گذرانیم که در میان قوم خویش همچون بنى اسرائیل در میان آل فرعون هستیم. فرزندان ما را مى کشند و زنان را به کنیزى مى بردند. مردم با دشنام دادن به بزرگ و سید ما، به دشمنان ما تقرب مى جویند. اگر قریش با داشتن محمد صلّى اللّه علیه وآله بر سایر اعراب فخر مى کند و اگر عربها به دلیل داشتن محمد صلّى اللّه علیه وآله بر عجم فخر مى کنند و آنها نیز چنین فضیلتى را براى عربها و قریش پذیرفته اند، ما اهل بیت مى باید بر قریش برترى داشته و فخر کنیم؛ زیرا محمد صلّى اللّه علیه وآله از میان ما اهل بیت است. اما آنان حق ما را گرفته و هیچ حقى براى ما نمى شناسند. اگر نمى دانى روزگار چگونه مى گذرد، این گونه مى گذرد که گفتیم». ناقل حدیث مى گوید: امام به گونه اى سخن مى گفت که مى خواست کسانى که نزدیک بودند بشنوند. بیشتر دوران امامت امام سجاد علیه السلام، مصادف با خلافت عبدالملک بن مروان و پسرش ولید بود. این ایام اوج قدرت امویان در جهان اسلام بود و اتخاذ هر سیاستی به جز تقیه توسط امام، برابر با نابودی شیعه بود.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم ششم امام سجادع
ادامه مطلب را ببينيد
سِه روزِ شاد، بَهرِ مُؤمنین است
سِه روزِ شاد، بَهرِ مُؤمنین است - که شاد، از آن امیرالمؤمنین است
سِه روزِ شاد، اَز شَعبان، بِنامِ - حُسَین، عَبّاس وَ زین العابدین است
https://asharebageri.blogfa.com/category/7
***
سِه روزِ شاد باشد ماهِ شعبان - که شُد طالِع دَر آن سِه ماهِ تابان
حسینِ بنِ علی، عَبّاس و سَجّاد - کَز آنها گشت ثابِت دین و ایمان
https://asharebageri.blogfa.com/category/21
***
به سِوُّم، چارُم و پَنجُم زِ شَعبان - بِشُد طالِع سِه خورشیدِ دِرَخشان
حُسین و هَم عَلَمدارَش ابالفضل - وَ زین العابدین آن عَبدِ یزدان
https://asharebageri.blogfa.com/category/8
***
به نیمه ی ماهِ شعبان مَهدی آمد - همان، کو، هَست بَر عالم سر آمد
بر او خَتمِ امامَت گَشت، زیرا - که او آخِر وَلِیِّ داوَر آمد
***
سروده شده توسط حجت الاسلام باقری پور به مناسبت اعیادشعبانیه زمستان ۱۴۰۲
«کتاب صحیفه محبت امام حسین علیه السلام نوشته باقری پور» http://dl.hodanet.tv/ketabbageri/sahifemahabbat.htm
http://hedayat.blogfa.com/post/9166
مشاهده کتاب مجموعه اشعار باقری
http://dl.hodanet.tv/fileshtml/asharebageri.htm
وبلاگ اشعار باقری
http://asharebageri.blogfa.com
کانال یار خراسانی
https://splus.ir/yarekhorasanirahabar
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: معصوم پنجم امام حسین ع ، معصوم ششم امام سجادع ، حضرت عباس ع
ادامه مطلب را ببينيد
نگاهی به اتفاقات مشهد در روزهای منتهی به 12 بهمن 1357 و ورود امام خمینی(ره) به ایران
مشهد در روزهای منتهی به پیروزی
بعد از حوادث 9 و 10دیماه 1357 مشهد و کشتار مردم و متعاقب آن گسترش اعتراضات مردمی در دیگر شهرهای کشور و اجماع جهانی برای رفتن شاه از ایران، وضعیت برای حکومت محمدرضا شاه پهلوی بهشدت پیچیده میشود. شاه که حکومتش در حال سقوط است، بهدنبال شخصی میگردد که امور را به دست بگیرد. بعد از مذاکره با چند نفر، نهایتا شاپور بختیار، از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی، با ارائه شرایط هفتگانهای چون «شاه از کشور خارج شود و تعهد نماید که از این به بعد سلطنت نماید و نه حکومت، انتخاب وزرا منحصر به خودش باشد، ساواک منحل شود، تبعید چهارده تن از نظامیان سرسخت از جمله غلامعلی اویسی، زندانیان سیاسی آزاد شوند، شرایط آزادی مطبوعات فراهم شود، بنیاد پهلوی به دولت منتقل شود و کمیسیون شاهنشاهی که در تمام امور دخالت میکند، حذف شود» میپذیرد که ریاست یک دولت غیرنظامی را برعهده گیرد. شاه با قبول همه شرایط، او را به نخستوزیری منصوب میکند. بختیار بعد از معرفی کابینه خود، در ۲۶ دی ۱۳۵۷ از مجلس رأی اعتماد میگیرد و دقایقی بعد، در ساعت1 بعدازظهر شاه و همسرش ایران را برای همیشه ترک میکنند. اینجاست که امام خمینی(ره) فراخوان برگزاری «همهپرسی خیابانی در 29 دی 1357» را برای تعیین تکلیف سلطنت و دولت بختیار اعلام میکند و مردم شهرهای کشور از جمله مشهد آماده میشوند تا به خیابانها بیایند. در خطوط زیر نگاهی داشتهایم به روزهای بعد از اعلام این فراخوان تا 12 بهمن 1357 که امام(ره) به کشور برمیگردند.
اعلامیه آیات عظام مشهد علیه برخوردهای شخصی و سرقت
در روزهای پس از 9 و 10 دی، حمله افراد ناشناس به وابستگان رژیم در استان خراسان و حتی قتل آنها به شکل چشمگیری افزایش مییابد. در یکی از گزارشهای ساواک که مربوط به جمعیت جلوی منزل آیتا...سیدعبدا...شیرازی در تاریخ 25 دی 1357 است، چنین آمده است: «...عدهای از مردم در جلوی منزل آیتا...شیرازی اجتماع و اظهار میداشتند آقا گفته پنجاه الی شصت نفر افسر و درجهدار کادر را بکشید تا بقیه حساب خود را بکنند و مجبور شوند دست کشیده و به ما ملحق شوند.» دو کارشناس ساواک ذیل این گزارش چنین نظر دادهاند: «نظریه شنبه؛ امکان صحت خبر وجود دارد» و «نظریه چهارشنبه؛ باتوجهبه کشتن سرگرد افشین در بیمارستان شاهرضا و دو درجهدار دیگر امکان صحت خبر وجود دارد.»
سرگرد اصغرافشین که نامش در این گزارش آمده، جمعی لشکر77 مشهد است که ساعت15:30 روز 23آذر1357 با لباس شخصی برای دیدار همسرش -که بهیار شاهرضا ست- به بیمارستان میرود اما توسط گروهی که ماشینها را کنترل میکنند، تحتعنوان اینکه ساواکی است، به شکل فجیعی مضروب و کشته میشود. دو نفر درجهدار نیز به همین ترتیب جلو فروشگاه لشکر77 کتک میخورند و سوار ماشینی میشوند اما روز بعد جنازه دو نفرشان پشت ناحیه ژاندارمری در داخل رودخانه پیدا میشود.
28دی1357، درست یک روز مانده به فراخوان خیابانی امام(ره)، سیدعبدا...شیرازی و حسن طباطبایی قمی، آیات عظام مشهد، در اعلامیههای جداگانهای که منتشر میکنند، به چنین برخوردهایی واکنش نشان میدهند.
آیتا...شیرازی در اعلامیه خود ضمن اشاره به اینکه «مبارزات ملت ایران که در پرتو آموزشهای اسلامی و با رهبری عناصر عالیقدر روحانیت آغاز گردیده و بحمدا... به پیروزی در مراحل اولیه نایل آمده تا پیروزی نهایی [و] ریشهکنکردن بقایای نظام خائن و قطع همه وابستگیهای سیاسی و اقتصاد[ی] و ایجاد حکومت اسلامی ادامه خواهد داشت و تغییر مهرهها و چهرهها و دادن برخی امتیازات نمیتواند ملت و رهبرانش را از ادامه این مبارزه مقدس باز دارد» تذکراتی هم به انقلابیون میدهد از جمله اینکه «عموم برادران مسلمان باید بدانند که هیچکس رأسا حق مجازات کسانی را که مجرم میپندارد ندارد. تشخیص مجرم و جنایتکار و تعیین چگونگی مجازات و اجرای آن فقط بهعهده محاکم صلاحیتدار است که انشاءا... با روی کار آمدن حکومت اسلامی به همه مجرمیتها و در دعاوی حقوقی و غیره رسیدگی خواهد شد.»
از سویی شرایط ویژه شهر باعث شده است که سارقان مشهد روزهای پرکار و شلوغی داشته باشند. میزان سرقتها چنان زیاد است که صاحبان برخی از اصناف ناچار میشوند شبها در نزدیکی مغازههای خود نگهبانی بدهند و سارقان را خود دستگیر کنند؛ بااینحال فضای شهر همچنان ناامن است.
به استناد تلگرافات وارده 30دی1357 ساواک مشهد از وقایع روز 28دی، «عدهای از اصناف و روحانیون در مدرسه نواب متحصن و تقاضا داشتند نسبت به امنیت شهر هرچه زودتر توسط مسئولین اقدام گردد، چون مغازه آنان مورد دستبرد واقع میشود.» همین موضوع است که آیتا...قمی، دیگر مرجع مبارز مشهد، نیز در اعلامیه همین روز خود، ضمن اشاره به افزایش سرقتهای مشهد، تذکر میدهد و مینویسد: «بههیچوجه مردم نباید به خانهها و مؤسسات مختلف اعم از دولتی و ملی حمله کنند و باعث تخریب و آتشسوزی و خسارت گردند یا درصدد انتقامگیری از پلیس و مأمورین انتظامی و ارتشی و کسانی ازاینقبیل برآیند... ما امیدواریم با رسیدن به هدف و بهثمررسیدن نهضت که بسیار نزدیک است، بسیاری از خصومتها بهخودیخود رفع شود و روح برادری و مودت میان همه افراد ملت برقرار گردد و چنانچه کسانی مستحق مجازات باشند، منحصرا پس از به ثبوت رسیدن جرم در محاکم صالحه اسلامی توسط مقامات ذیصلاحیت مجازات خواهند شد.» او پیامش را با این جملات پایان میدهد: «مبارزه ما اسلامی است و باید در تمام مراحل مطابق مقررات و موازین اسلام پیش برود. در اسلام جان و مال مردم محترم است و بهمجرد سوءظن یا از باب انتقام گرفتن، تعدی و تجاوز به دیگران جایز نیست.»
گسترش مبارزه به شهرها
فراخوان امام خمینی(ره) به استناد تلگراف وارده شماره23074/ هـ 1 ساواک مشهد با حدود 500هزار نفر اجابت میشود. در این تلگراف به گزارش مخبری به نام «کیوان» آمده است: «روز 29 /10 /57 عدهای حدود 500هزار نفر از جلوی منزل آیتا...شیرازی حرکت و از مسیر خیابانهای مشهد عبور و در خیابان تهران پس [از] ادا[ی] نماز ظهر و سخنرانی دو نفر از روحانیون به نام هاشمینژاد و خامنهای، مردم بهصورت پراکنده متفرق و اتفاق سوئی رخ نداد. ضمنا قطعنامهای دهمادهای توسط وعاظ [واعظ] طبسی قرائت و بیان داشت مفاد این قطعنامه در تمام ایران یکسان است.» فعالیتهای انقلابیون در مشهد اما به همین تظاهرات ختم نمیشود، آنها از مدتها قبل مبارزات خود را به خارج از مشهد و دیگر شهرهای استان نیز گسترش دادهاند. در گزارشی که مربوط به همین روز (29دی1357) است و از سازمان ضداطلاعات ژاندارمری کشور به تیمسار ریاست ساواک خراسان داده شده، چنین آمده است: «خبر رسیده حاکی است رهبری تظاهرکنندگان قریه درود نیشابور را یک نفر غیرنظامی به نام یدا...باغشنی عهدهدار بوده و بهطور دائم مردم را علیه رژیم شاهنشاهی تحریک مینماید. در خبر اضافه گردیده شخص یادشده در مشهد خیابان گاراژدارها دارای مغازه لوازم اتومبیل بوده و چندی قبل از طرف آیتا...شیرازی مبالغی جهت ادامه تظاهرات به وی پرداخت تا هزینه گردد.» سازمان ضداطلاعات ژاندارمری کشور علاوهبراین، گزارشی نیز درباره حجتالاسلاممحمدباقرفرزانه داده و نوشته است: «غیرنظامی مذکور که شخصی معروف و بانفوذ میباشد همهشب از ساعت20بهبعد در مسجد جامع تربتحیدریه سخنرانی ضدملی ایراد و مردم را به آشوب و بلوای هرچهبیشتر دعوت میکند و علنا به کد66 توهین مینماید و هر روز به شهرهای نیشابور، سبزوار، گناباد مسافرت مینماید و شب پس از سخنرانیهای متفاوت که همگی برعلیه امنیت کشور میباشد، مجددا به تربتحیدریه برمیگردد و در این شهر زندگی میکند.»
اولین مسئولان انقلابی شهرها
البته موضوع فقط و فقط به رهبری تظاهرات و سخنرانیها خلاصه نمیشود؛ در برخیجاها -از جمله در فریمان- کار خیلی جلوتر رفته و تا تعیین مسئولان بعدی شهر نیز رسیده است. در گزارشی که دایره اطلاعات ژاندارمری کشور 1بهمن1357 با موضوع «فعالیت اخلالگران» به تیمسار ریاست ساواک خراسان داده، چنین آمده است: «گزارش ناحیه خراسان مستند به اعلام شهربانی گویاست. شیخمحمدتقیمطهری در جلسهای که در منزلش تشکیل داده، عدهای از اهالی شرکت داشتهاند، ضمن سخنرانی بیان نموده آخرین روزهای زندگی رژیم و دولت میباشد و تعدادی از مخالفین را به سمتهایی بهشرح زیر تعیین و اظهار داشته که این اشخاص پس از تغییر رژیم، امور دستگاههای دولتی شهر فریمان را عهدهدار خواهند شد.
1. شیخ محمدتقی مطهری: قاضیالقضات؛
2. حاج محمد جهانی: بخشدار؛
3. غلاممحمد غلامی (محکمکار): فرمانده گروهان ژ[ژاندارمری]؛
4. علیاکبر خاتونیمقدم: رئیس شهربانی؛
5. ابوتراب شریفی: شهردار؛
6. غلامرضا صادقی: رئیس مخابرات؛
7. غلامعلی طاهرنیا: رئیس کشاورزی؛
8. رضا شفاهی، معروف به شاه حسین: رئیس پاسگاه مرکزی ژاندارمری؛
9. سرپاسبان یاسمنی: رئیس آموزشوپرورش ابتدایی؛
10. تعدادی از جوانان که اکثرا بچههای خود و برادرش هستند: مأمور انتظامی.»
شیخ محمدتقی مطهری که در این گزارش آمده، برادر کوچک آیتا...مرتضیمطهری، شاگرد برجسته امامخمینی(ره) است. آیتا...مرتضیمطهری دو هفته بعد از آنکه امام در ۱۴مهر1357 در پاریس (نوفل لوشاتو) مستقر میشود، به دیدار ایشان میرود و پیغام مهمی را به کشور میآورد که همان «تشکیل شورای انقلاب» است. این شورا که خود مطهری از اعضای مؤسس آن است، وظیفه تعیین و تشکیل ساختارهای نظام آینده کشور را برعهده دارد؛ ازاینرو به نظر میرسد اقدام برادر کوچکش در شهر فریمان، یکی از تصمیمات «شورایانقلاب» برای شهرهای استان خراسان باشد که بهواسطه پیوند خانوادگی این دو پیش از هر شهر دیگری از جمله مشهد، در فریمان شکل گرفته است که زادگاه و پایگاه خانواده مطهری
است.
مشهد ،منتظر آمدن امام(ره)
متأسفانه گزارشهای مستند بسیارکمی از روزهای نخست بهمن1357 در مشهد وجود دارد. مشخص نیست کمبود چنین گزارشهایی بهخاطر ازبینرفتن اسناد ساواک در روزهای بعدی است یا به ازهمپاشیدن ساختارهای اطلاعاتی شهر و تخلیه و جابهجایی ساختمان ساواک مشهد در 30دی1357 مربوط است.
موضوع از این قرار است که مردمی که صبح 30دی از خیابان احمدآباد مشهد میگذرند، متوجه میشوند که تابلوی درمانگاه ارتش بر بالای ساختمان ساواک نصب و این ساختمان تخلیه شده است. باوجوداین مختصر گزارشهایی بهصورت تلفنگرام وجود دارد، از جمله گزارش یک سرقت مسلحانه بانک در همین روز که در ساعت12:45 توسط مخبری به نام خداپرست داده شده است؛ «1- ساعت9:30 روز 30 /10 /57 ـ پنج نفر مسلح به اسلحه کمری با کلاهکش شبیه نقاب به بانک ایران و انگلیس در خیابان خسروی مشهد وارد، ضمن تهدید مبلغ425 هزار و 68ریال به سرقت میبرند. تحقیقات توسط مسئولین امر ادامه دارد. 2ـ بازار مشهد باز و بانکها، ادارات دولتی نیمهتعطیل میباشند و اوضاع مشهد بهطورکلی نسبتا عادی میباشد.» تکگزارشهای باقیمانده ساواک از هفته ابتدایی بهمن1357 به «درگیری بین عدهای از مخالفین و موافقین در نزدیکی مسجد قوچان (2بهمن)»، «اخلالگران تربتحیدریه (4بهمن)» و «وضعیت مشهد» در 7بهمن1357 پرداخته است. بنا بر تلگرافهای وارده بولتن وقایع، مشهد و مردمش در صبح 7بهمن منتظر ورود امامخمینی(ره) هستند.
در این سند آمده است: «از صبح روز جاری عدهای از طبقات مردم بنا به دعوت جامعه روحانیت در جلوی منزل شیرازی و خیابان تهران مبادرت به راهپیمایی آرام نمودند. تعداد راهپیمایان حدود 50هزار نفر و بدون هیچ حادثهای ساعت13 پایان یافت. از طرف طبقات مردم شعارهایی بر پارچه به مناسبت ورود خمینی به ایران و علیه رژیم در خیابانهای مشهد نصب شده. برابر اطلاع روز 1 /11 /57 عدهای از تجار و افراد پولدار مبالغ زیادی که گفته میشود بالغ بر 80میلیون تومان است در اختیار آیتا...شیرازی قرار دادهاند.»
پارچهنوشتههای مردم مشهد به این دلیل است که امام(ره) در این روز (30دی1357) با صدور پیامی از نوفللوشاتو، خبر از بازگشت قریبالوقوع خود به ایران داده اند.
تحصن علما و مردم در دارالزهد
طبق اعلام قبلی، ابتدا بناست که امامخمینی(ره) صبح ۶بهمن۱۳۵۷ وارد ایران شوند، ولی شاپور بختیار در 5بهمن دستور میدهد که همه فرودگاههای کشور به مدت سه روز بسته شود؛ همچنین وی به شرکتهای بینالمللی اعلام میکند که ایران از پذیرش هواپیما تا اطلاع ثانوی معذور است. بستهشدن فرودگاهها به افزایش دامنه اعتراضات و اعتصابات در شهرهای کشور میانجامد؛ از جمله گروهی از علما در تاریخ 8بهمن1357، برای اعلام مخالفت و بیان اعتراض خود در به تأخیر انداختن ورود امام(ره) و کارشکنی دولت در این خصوص، در مسجد دانشگاه تهران تحصن میکنند که همین تحصن موجب اعتراض گسترده مردم میشود.
یک روز قبل از تحصن علمای تهران، مردم مشهد تظاهرات پرشوری برگزار میکنند. ۷بهمن مصادف است با ۲۸صفر و گروههای مختلف مردم مشهد در دمای ۱۵درجه زیر صفر، شعارگویان از مسیر خیابانهای نادری، فلکه حضرت، خیابان طبرسی و کمربندی (بولوار وحدت) وارد پایینخیابان میشوند که با تیتر «مشهد؛ تظاهرات عظیم پرشوری بود» در روزنامه خراسان بازتاب مییابد. در گزارش حرکت آمده است: «در این تظاهرات تنی چند از آیات عظام و علمای اعلام پیشاپیش جمعیت در حرکت بودند. چون گروههای متعدد شرکتکننده بیش از اندازه پیشبینی شده بود، هرکدام مستقل شعارهایی ملی و مذهبی را برای خود انتخاب کرده بودند و بلندگوهایی مجزا را حمل میکردند.»
در روز ۹بهمن نیز که مصادف با آخر صفر و سالگرد شهادت حضرترضا(ع) است، راهپیمایانی که تعدادشان براساس گزارش روزنامه خراسان یکمیلیون نفر تخمین زده شده، از مسیر چهارراهنادری به سمت حرممطهررضوی حرکت میکنند. علاوهبراین گروهی از علمای مشهد به تبعیت از علمای قم و تهران در اعتراض به ممانعت ورود امام(ره) به ایران در تالار تشریفات و دارالزهد حرممطهررضوی متحصن میشوند. در پی این اقدام، گروههای مختلف از جمله جامعه دانشگاهیان، جامعه پزشکان و جامعه فرهنگیان، قضات دادگستری، وکلا، کارگران کارخانهها و بانکهای پارس و سپه و اصناف، همبستگی خود را با تحصن و اعتراض روحانیان مشهد اعلام میکنند.
امام(ره) آمد
در نهایت عصر چهارشنبه، 11بهمن1357، حجتالاسلامهاشمینژاد پس از تماس با پاریس اعلام میکند که بنا بر آخرین خبر، حضرت آیتا...العظمی امامخمینی ساعت یکونیم بامداد صبح پنجشنبه (موافق با ساعت۱۱ به وقت پاریس) بهسوی تهران پرواز خواهند کرد. این مذاکره بهعنوان مژده به حضار تلقی میشود ولی پس از مذاکره با روحانیان دیگر قرار میشود که تحصن علمای مشهد تا ورود امام به فرودگاه مهرآباد ادامه پیدا کند.
گزارش نوبهای اطلاعاتی شماره34 ساواک مشهد که براساس گزارشهای فرمانداری نظامی و اطلاعیههای واصله از منابع خبری تهیه شده است، وضعیت مشهد را در 12بهمن1357 اینطور شرح میدهد:« 1- اخلالگران مشهد در اتومبیلهای بدون شماره تردد و بهطرف مردم تیراندازی میکنند. 2-ساعت8، به مناسبت سومین روز حادثه مشهد، تعدادی در حدود 10هزار نفر از اهالی مشهد در مسجد گوهرشاد اجتماع و شیرازی و قمی در این اجتماع شرکت داشتند. سخنرانان از مردم خواستند بدون انجام تظاهرات به منازل خود برگردند. این مجلس ساعت12:30 پایان یافت. 3- بستگان افراد کشتهشده حادثه مشهد به بیمارستان مراجعه و اجساد را تحویل میگیرند و بدون تشریفات در بهشترضا(ع) به خاک میسپارند. 4-مغازهها، ادارات دولتی و بانکها در مشهد تعطیل بود. 5-در چند روز اخیر حدود 200هزار نفر -اعم از زوار و بومی- شهر مشهد را ترک گفتهاند.»
این گزارش اگرچه از ساعت صفرتا24 روز 12بهمن1357 را شامل میشود، اما مهمترین خبر مشهد، ایران و حتی جهان را در خود نیاورده است؛ اینکه هواپیمای امام(ره) در ساعت 9:27دقیقه صبح ۱۲بهمن در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست.
منبع گزارشها:
مجموعه 21جلدی کتاب «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی» از انتشارات پایگاه مرکز بررسی اسناد تاریخی
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
دوازدهم بهمن ۵۷؛ رویدادی کلیدی و سرنوشتساز در تاریخ معاصر
دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ یک رویداد کلیدی و سرنوشتساز در تاریخ معاصر ایران است.
جوان آنلاین: دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ روزی تاریخی در تاریخ معاصر ایران است که با ورود امام خمینی (ره) به میهن پس از پانزده سال تبعید، فصل جدیدی از انقلاب اسلامی ایران را رقم زد. این رویداد پس از ماهها مبارزه و اعتراضات مردمی علیه رژیم پهلوی روی داد و موجی از شادی و امید را در سراسر کشور برانگیخت.
زمینهها و پیشزمینههای بازگشت
مبارزات مردمی: سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ شاهد اوجگیری مبارزات مردمی علیه دیکتاتوری محمدرضا پهلوی بود. اعتراضات گسترده، اعتصابات کارگری و دانشجویی، و گسترش فعالیتهای گروههای چریکی، حکومت را در تنگنا قرار داده بود.
فشارهای بینالمللی: کاهش حمایتهای آمریکا و کشورهای غربی از رژیم پهلوی و افزایش فشارهای بینالمللی، نقش مهمی در تضعیف حکومت داشت.
تلاشهای دیپلماتیک: رهبران انقلاب با مساعی فراوان زمینههای بازگشت امام خمینی را فراهم کردند. مذاکرات پیچیدهای با مقامات کشورهای مختلف و ارتباط با گروههای سیاسی داخلی صورت گرفت. کوشش برای تأمین امنیت بازگشت و جلوگیری از هر گونه خشونت و درگیری از مهمترین این تلاش ها بود.
موافقت شاه: در نهایت، با فشارهای داخلی و بین المللی، محمدرضا شاه پهلوی به ناچار با بازگشت امام خمینی موافقت کرد. البته این موافقت ناشی از ضعف و ناتوانی رژیم در روبهرو شدن با جنبش مردمی بود.
به این ترتیب در هشتم بهمن ۱۳۵۷ امام خمینی از پاریس به تهران پرواز کردند. در این روز موج بسیار زیادی از مردم در فرودگاه و مسیر حرکت کاروان استقبال کرده بودند. برآوردها حاکی از حضور چند میلیون نفر از مردم در این مراسم است و امام خمینی در فرودگاه مهرآباد مورد استقبال گسترده مردم و شخصیتهای برجسته سیاسی و مذهبی قرار گرفتند.
مسیر حرکت از فرودگاه به بهشت زهرا به دلیل ازدحام جمعیت، ساعتها طول کشید و این مسیر به نمادی از اتحاد و اراده ملی تبدیل شد. امام خمینی در بهشت زهرا سخنرانی تاریخی ایراد کردند و اهداف و آرمانهای انقلاب را به مردم بیان نمودند. این سخنرانی تأکید بر استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی داشت.
اما از جمله پیامدهای ورود امام خمینی، سرنگونی رژیم پهلوی بود. ورود امام خمینی شتاب بیشتری به روند سرنگونی رژیم پهلوی داد. اعتماد مردم به نیروهای انقلابی افزایش یافت و رژیم به سرعت رو به زوال گذاشت. پس از سرنگونی رژیم پهلوی، جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام خمینی تأسیس شد.
بنابراین ورود امام خمینی تغییرات بنیادین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در ایران را در پی داشت. این واقعه الهام بخش جنبشهای آزادیخواه و انقلابی در سایر نقاط جهان شد.
به طور خلاصه، دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ یک رویداد کلیدی و سرنوشتساز در تاریخ معاصر ایران است که با بازگشت امام خمینی به ایران و استقبال بینظیر مردم، انقلاب اسلامی را وارد مرحله نهایی و پیروزمندانه خود کرد. این روز در تقویم رسمی ایران به عنوان روز پیروزی انقلاب اسلامی جشن گرفته میشود.
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد
انقلاب اسلامی ایران، امید مستضعفان جهان
بیش از ۴۰ هزار نظامی آمریکایی تحتعنوان مستشار نظامی حکومت دیکتاتوری محمدرضا پهلوی را اداره میکردند؛ درحالیکه ۵۸درصد مردم ایران بیسواد مطلق بوده و نرخ بیسوادی در مناطق روستایی کشور به ۷۵ درصد میرسید.
سلطه و هژمونی آمریکا و غرب پس از جنگجهانی دوم بیش از یکدوم جهان را دربرگرفت و رژیمهای نژادپرست و دیکتاتور جهان، تحت حمایت آمریکا بر ملتهای خویش سلطه یافته و به نفع دولتهای سلطه، منابع اقتصادی و انسانی کشور خویش را غارت میکردند. کشور ایران نیز از این قاعده مستثنا نبود و رژیمی دیکتاتور، خشن و سرکوبگر که با تأسیس سازمان اطلاعاتی و امنیت (ساواک)، حبس، شکنجه و قلعوقمع معترضین را سرلوحه خویش قرار داده و خود را به جزیرهای امن برای آمریکا و دولتهای غربی تبدیل کرده بود.
بیش از ۴۰هزار نظامی آمریکایی تحتعنوان مستشار نظامی حکومت دیکتاتوری محمدرضا پهلوی را اداره میکردند؛ درحالیکه ۵۸درصد مردم ایران بیسواد مطلق بوده و نرخ بیسوادی در مناطق روستایی کشور به ۷۵ درصد میرسید و باوجود اینکه جمعیت کشور به ۳۰ میلیون نفر رسیده و دولت ایران روزانه ۶میلیون بشکه نفت میفروخت، اما عمده درآمد نفت کشور، صرف خریدهای نظامی بلندپروازانه سلاح و تجهیزات نظامی از کارخانجات آمریکایی و انگلیسی و پرداخت هزینههای سنگین به مستشاران خارجی و فساد دربار پهلوی میشد و بر اساس آمار بانک جهانی در سال۱۳۵۶، بیش از ۴۶درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند.
پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) و با تقدیم ۶۰هزار شهید، بهحق معجزه قرن لقب گرفت و این حکیم فرزانه توانست با قدرت روحی فوقالعاده خویش، نظام دوهزاروپانصدساله شاهنشاهی را نابود کند و بهجای آن نظام مردمسالاری جمهوری اسلامی بنشاند. هژمونی آمریکا و غرب مستکبر که نمیتوانست ازدسترفتن جزیره ثبات خویش را تحمل کند، طی بیش از چهل سال با دهها توطئه مانند کودتای نوژه، جنگ تحمیلی، تحریم و تهدید، سعی در انهدام انقلاب اسلامی مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی کرد.
لیکن توان راهبری انقلاب و جانفشانی مردم و از همه بالاتر وعده نصر الهی به مؤمنین، نهتنها جمهوری اسلامی ایران را منهدم نکرد، بلکه روزبهروز بر قدرت نرمافزاری و سختافزاری آن افزود؛ بهنحویکه امروزه ملتها و گروههای الهامیافته از انقلاب اسلامی ایران، هر یک بهتنهایی توان درگیری قدرتمند با نظام سلطه و هژمونی غرب را یافته و بهراحتی رزمناوهای رژیم سلطهگر آمریکا را از محدوده کشور خویش فراری میدهند و ملت قهرمان ایران باوجود چهارده تحریم سنگین جهانی، توانسته است تأمین نیاز بخش نظامی خود را از ۵درصد قبل از انقلاب، به ۹۰درصد تولید داخلی برساند و دولتهای مختلف را مشتری جنگافزارهای خویش کند و رتبه اقتصادی خود را از جایگاه ۲۶ در سال ۱۳۵۷ (در بین کشورهای جهان)، به رتبه ۱۸ (در سال ۹۶) ارتقا دهد و جزو بیست کشور اول اقتصاد جهان قرار گیرد و قدرت اقتصادی کشور را از ۴۹۰ میلیارد دلار به ۱۸۰۰ میلیارد دلار افزایش دهد؛ آنهم درحالیکه با جمعیت بالغبر هشتادمیلیونی، نزدیکبه ۲ میلیون بشکه نفت استخراج میکند (درحالیکه قبل از انقلاب با جمعیت ۳۰میلیون نفر، ۶ میلیون بشکه نفت استخراج میشد).
در این مدت، ملت قهرمان ایران توانسته است تعداد واحدهای صنعتی خود را از ۱۰هزار واحد، به ۹۸ هزار واحد افزایش دهد و صادرات غیرنفتی کشور را از ۵۴۰ میلیون دلار در سال ۱۳۵۶، به ۵۵ میلیارد دلار در سال ۱۳۹۶ برساند و اقتصاد ملی خویش را ۷/۳ برابر افزایش دهد.
متوسط عمر هر ایرانی، ۲۱سال افزایش یافت و هفت دانشکده پزشکی با هفتصد دانشجوی پزشکی در سال ۱۳۵۷ به ۴۷ دانشگاه و ۱۸۰ هزار دانشجوی پزشکی و ۱۱ هزار عضو هیئتعلمی رسید. ایران مقتدر توانست ۷ هزار پزشک متخصص را به ۷۲ هزار پزشک متخصص برساند و فیالجمله نرخ خط فقر که در سال ۱۳۵۷ مشمول ۴۹ درصد ملت ایران بود، در سال ۹۶ به کمتر از ۱۸ درصد جمعیت کشور کاهش یافت.
برکات انقلاب اسلامی به حدی است که باید در هر رشته و موضوع جداگانه، آن را برشمرد و اینهمه باوجود چهل سال تحریم و تحمیل هشت سال جنگ قدرتهای جهانی علیه ملت ایران، تحقق یافته است.
باوجود همه توطئهها و ائتلاف ارتجاع عرب با رژیم صهیونی و استکبار جهانی علیه ملت قهرمان ایران، جمهوری اسلامی همچنان به مردمسالاری دینی خویش میبالد و مشکلات عدیده ناشی از خصومت نظام سلطه را با درایت و پایداری ملت خویش، یکی پس از دیگری پشتسر گذاشته و نظر به قله دارد و آنزمان که در وعده صادق ۱ و ۲ رژیم صهیونی را با موشکهای نقطهزن در مقابل چشم جهانیان تأدیب کرد، همگان را به تحسین واداشت که ملت ایران در سایه نظام مردمسالاری دینی خویش و باوجود چهل سال تحریم و دشمنی، معجزه میکند.
گلباران جایگاه سخنرانی امام خمینی (ره) در بهشت زهرا (س)
نسل آیندهساز، مهمان جشن «حضور تا ظهور» | گزارش شهرآرانیوز از آیین آغاز دهه فجر و بزرگداشت سالروز ورود امام خمینی (ره) به کشور (۱۲ بهمن ۱۴۰۳) + ویدئو
ویژهبرنامههای دهه فجر در حرم بنیانگذار انقلاب برگزار شد (۱۲ بهمن ۱۴۰۳)
ویدئو| نورافشانی در میدان فلسطین مشهد به مناسبت آغاز دهه فجر انقلاب اسلامی
پزشکیان با اعضای شورای سیاستگذاری جشنوارههای فجر دیدار کرد
گزارش تصویری | آیین آغاز جشنهای پیروزی انقلاب اسلامی و بزرگداشت سالروز ورود امامخمینی(ره) به وطن
انقلاب اسلامی ایران، امید مستضعفان جهان
صدایی که در حنجره نماند | بررسی نقش رسانه ها در جریان شکل گیری انقلاب اسلامی ایران
مشهد در روزهای منتهی به ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ و بازگشت امام خمینی (ره) به ایران
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: دهه فجر
ادامه مطلب را ببينيد