در امتداد تاریکی -ماجرای سرقت های سازمان یافته مغز خودرو!
گردش مالی میلیاردی در 20 حساب بانکی سردسته دزدان لو رفت
سید خلیل سجادپور- شبکه گسترده و سازمان یافته سرقت کامپیوتر خودرو در مشهد متلاشی شد و زوایای گوناگون این پرونده در حالی زیر ذره بین تحقیقات قرارگرفت که تاکنون30 عضو این شبکه سرقت شناسایی شده اند.
فرمانده انتظامی مشهد روز گذشته در تشریح عملیات پیچیده اطلاعاتی برای کشف سرقت های سازمان یافته مغز خودرو(ای سی یو) به خبرنگار ارشد روزنامه خراسان گفت:کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد در اجرای طرح مبارزه قاطع با مالخران اموال سرقتی به سرنخ هایی از یک مالخر حرفه ای رسیدند که در زمینه خرید و فروش کامپیوترخودرو (ای سی یو) فعالیت می کرد.
سرهنگ احمد نگهبان افزود: با توجه به حساسیت این ماجرا که به روند صعودی آمار سرقت های مغز خودرو(کامپیوتر) در مشهد گره می خورد،رصدهای اطلاعاتی دقیقی با تشکیل یک گروه عملیاتی در اداره مبارزه با سرقت خودرو آغاز شد و کارآگاهان زن جوانی را زیر نظر گرفتند که از مالخران حرفه ای بود و می توانست کارآگاهان را به شبکه سرقت (ای سی یو) برساند.
وی گفت:طولی نکشید که بررسی های نامحسوس با انجام یک سری فعالیت های پیچیده اطلاعاتی به نتیجه رسید و سرشبکه مالخران در حالی به تور اطلاعاتی پلیس افتاد که تحقیقات مقدماتی حکایت از یک شبکه گسترده و سازمان یافته داشت. بنابراین ماجرا با حساسیت خاصی پیگیری و مشخص شد که یکی از مالخران این شبکه سرقت با 3 عضو خانواده اش (2برادر و یک خواهر) زندگی مخفیانه ای در حاشیه شهر دارد وهیچ گاه خودش با مالخران اصلی تماس نمی گیرد.
سرهنگ نگهبان در ادامه این گفت وگوی اختصاصی تصریح کرد: بررسی های تخصصی بیانگر آن بود که این مالخر حرفه ای با 3 تن دیگر از مالخران (ای سی یو) و فقط از طریق اعضای خانواده اش ارتباط برقرار می کند و ای سی یوهای سرقتی را به آنان می فروشد. مقام ارشد انتظامی مشهد با اشاره به بهره گیری پلیس از شیوه های فنی برای شناسایی مخفیگاه مالخر مذکور خاطر نشان کرد:کارآگاهان همزمان با رد زنی های اطلاعاتی به مخفیگاه این مالخر دست یافتند و او را هنگام قرار برای فروش ای سی یوهای سرقتی به یکی از مالخران اصلی در بولوار رسالت مشهد به دام انداختند. وی اضافه کرد: در بازرسی از مخفیگاه وی 16 دستگاه ای سی یو که به مغز خودرو معروف است در حالی کشف شد که چندین دفتر ثبت خرید و فروش اموال سرقتی نیز به دست آمد.
«کلیددار امنیت مشهد» ادامه داد: در بازجویی از این مالخران،هویت 7تن از اعضای این شبکه لو رفت که 5 تن از آنان سارق و 2 نفر دیگر هم از مالخران اصلی این شبکه سازمان یافته بودند. بنابراین کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد در 6عملیات جداگانه که 36 ساعت به طول انجامید7 عضو باند را دستگیر و علاوه بر 15 دستگاه ای سی یوی سرقتی 6دستگاه باتری و 4دستگاه دینام خودرو را نیز از مخفیگاه های آنان کشف کردند.
فرمانده انتظامی مشهد افزود:در ادامه این عملیات هویت 20 سارق دیگر از اعضای این شبکه لو رفت و متهمان به سرقت و خرید و فروش بیش از 400دستگاه انواع ای سی یو از ابتدای سال جاری اعتراف کردند که برخی از آنان هنوز فراری هستند.سرهنگ احمد نگهبان تاکید کرد: سردسته این شبکه بزرگ سرقت که فردی سابقه دار است برای گمراه کردن پلیس از 20 کارت و حساب بانکی نزدیکان و دوستانش برای واریز وجوه ناشی از خرید و فروش ای سی یوهای سرقتی استفاده می کرد که تاکنون گردش مالی بیش از 40 میلیارد ریال در این حساب ها شناسایی شده است.رئیس پلیس با تجربه مشهد یادآور شد بررسی های بیشتر کارآگاهان درباره زوایای مختلف این پرونده نشان داد مالخران واسطه، ای سی یوهای سرقتی را 400 تا یک میلیون و 200هزارتومان از سارقان می خریدند و سپس بین 2تا 3میلیون تومان به مالخران اصلی شبکه می فروختند اما مالخر اصلی این شبکه سازمان یافته به صورت مخفیانه زندگی می کرد و تنها از طریق نوچه هایش با دیگران ارتباط داشت به گونه ای که مایحتاج روزانه اش را نیز دیگران تهیه می کردند و او فقط شب ها از لانه اش بیرون می آمد و برای کنترل مخفیگاهش نیز چندین دوربین مدار بسته نصب کرده بود.سرهنگ نگهبان با اشاره به مستندات به دست آمده از گوشی تلفن ودفاتر ثبت اموال سرقتی از سردسته این شبکه تصریح کرد: بررسی این اسناد مشخص کرد که متهم مذکور فقط دریک شب 60 دستگاه ای سی یوی سرقتی را از سارقان خریده است! رئیس پلیس مشهد همچنین به توقیف 6دستگاه خودروی سواری در این پرونده اشاره کرد وگفت: متهمان از خودروهای مذکور در نقل و انتقال اموال سرقتی استفاده می کردند که با دستورات قاطع قضایی توقیف شده اند اما تحقیقات کارآگاهان برای ریشه یابی ابعاد دیگر سرقت های مذکور همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21384 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۷ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
در امتداد تاریکی -ماجرای جانفشانی افسر فراجا در عملیات ضربتی
محاکمه عاملان این جنایت به زودی در مشهد برگزار می شود
سید خلیل سجاد پور- با صدور کیفر خواست برای متهمان پرونده شهادت افسر فداکار نیروی انتظامی از سوی دادستان عمومی وانقلاب تربت جام،محاکمه عاملان این جنایت مذبوحانه در شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی به زودی آغاز می شود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، سیزدهم اسفند سال ۱۳۹۹ بود که گزارش حضور عاملان شرارت و سرقتهای مخوف در بخش نصرآباد از توابع شهرستان تربت جام ،
نیروهای انتظامی را به تکاپو انداخت چرا که برخی از متهمان مذکور تحت تعقیب دستگاه قضایی بودند و حکم جلب آنان نیز صادر شده بود. با این گزارش حساس که جلوه ای دیگر از اقتدار پلیس را برای مبارزه با اخلالگران نظم و یغماگران اموال مردم در دلهای باورمندان به امنیت به نمایش میگذاشت، بلافاصله سروان( سرگرد )بابک حقانیفر سرپرستی عملیات ضربتی را به عهده گرفت و به همراه یکی از سربازان مقر انتظامی، عازم نشانی محل استقرار متهمان تحت تعقیب شد. صدای بی سیمها لحظه ای قطع نمیشد .عملیات از حساسیت خاصی برخوردار بود و اخبار از ورود سمند نقرهای حامل متهمان به نصرآباد حکایت میکرد. در یک لحظه چشمهای تیزبین سروان بر خودروی سمند خیره ماند «محمد _ خ »و« امیرحسین _ ع» در صندلی عقب نشسته بودند و «ناصر_ ن» جوان ۱۹ ساله نیز در پشت فرمان قرار داشت و شخص دیگری به نام« رضا_ م» مشغول تعمیر ضبط خودرو بود.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: در این شرایط افسر حافظ امنیت از سمت راننده در حالی به خودروی سمند نزدیک شد که سرباز تحت امر وی نیز از در عقب سمت شاگرد قصد محاصره متهمان به سرقتهای مخوف را داشت اما در یک لحظه «محمد_خ» فریاد زد پلیس پلیس !
با این فریادهای ترس آلود، جوان ۱۹ ساله پدال گاز را در حالی به کف خودرو چسباند که در عقب خودرو قفل بود و سرباز وظیفه نتوانست آن را باز کند. در همین حال افسر فداکار نیروی انتظامی برای جلوگیری از فرار مخلان نظم و امنیت مردم، خود را روی خودرو انداخت با آن که راننده با ویراژهای خطرناک و حرکات مارپیچ تلاش میکرد تا افسر پلیس را پایین بیندازد اما او با جسارت وصف نشدنی خود را به بالای سقف خودرو کشاند و در حالی که روی سقف دراز کشیده بود به راننده هشدار میداد تا توقف کند. او برای حفظ جان مردم و آسیبهای احتمالی به رهگذران بر اثر حرکات وحشتناک راننده خودرو حتی از شلیک گلوله نیز خودداری میکرد و با کوبیدن مشت به سقف سمند ،همه تلاش خود را به کار گرفت تا متهمان خطرناک را وادار به توقف کند اما دزدان به فریادهای او اهمیتی نمیدادند و راننده همچنان بر سرعت دلهره آور خودرو می افزود تا این که در انتهای یکی از خیابانهای نصرآباد ناگهان با خودرو پلیس راهنمایی و رانندگی روبه رو شدند که در انتهای خیابان متوقف بود. در همین هنگام راننده جوان که با ترغیب همدستانش دست به هر عمل ناجوانمردانه ای میزد تا افسر نیروی انتظامی را به کف خیابان بیندازد در یک لحظه ترمز دستی را کشید و به طرز شوک آوری فرمان خودرو را طوری برای دور زدن در جهت مخالف خیابان پیچید که افسر فداکار از سقف خودرو سقوط کرد و به شدت بر کف آسفالت خیابان افتاد. بنا بر گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در حالی که پیکر خون آلود افسر نیروی انتظامی روی زمین قرار داشت متهمان بیرحم مذبوحانه از صحنه جنایت گریختند و با پیاده کردن تعمیرکار ضبط خودرو، به مکان نامعلومی رفتند. دقایقی بعد با انتقال پیکر نیمه جان سروان بابک حقانی فر به مرکز درمانی تلاشها برای نجات وی آغاز شد اما چند روز بعد آزمایشها و معاینات پزشکی نشان داد که این افسر فداکار دچار مرگ مغزی شده است. این گونه بود که بار دیگر ضربان قلب او برای هموطنان بیمارش به صدا درآمد و خانواده این افسر عزتمند، اعضای بدن وی را به بیماران نیازمند اهدا کردند تا قلب او باز هم در سینه باورمندان به امنیت، این جانفشانی رافریادکندواعضای دیگر پیکر مطهرش نیز یادآور ازخودگذشتگیهای فرزندان ایران زمین برای احساس امنیت و آرامش مردم باشد.
ادامه گزارش روزنامه خراسان حاکی است: طولی نکشید که تلاشهای همرزمان این شهید فداکار به نتیجه رسید و عاملان این جنایت در پنجه عدالت گرفتار شدند وبررسیهای تخصصی پلیس بیانگر آن بود که «محمد_ خ» و «ناصر _ ن» روابط صمیمانهای با یکدیگر دارند و سرقتها و زورگیریهای خطرناک را با هم انجام دادهاند در همین حال نیز تعمیرکار ضبط خودرو که به طور اتفاقی در این ماجرا گرفتار شده بود نیز مشاهدات خود از صحنه جنایت را در حضور مقام قضایی نصرآباد تشریح کرد و بدین ترتیب پس از تکمیل تحقیقات کیفرخواست این پرونده از سوی قاضی حسن وزیری دادستان عمومی و انقلاب تربت جام صادر شد و به گزارش روزنامه خراسان با توجه به اهمیت و حساسیت این ماجرا که بار دیگر جانفشانی یکی ازفرزندان ایران زمین برای امنیت مردم را به نمایش گذاشت پرونده مذکور به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و به زودی محاکمه عاملان شهادت این افسر فداکار به ریاست قاضی هادی دنیا دیده و متشاری قاضی غلامرضا مصطفوی آغاز میشود. خراسان : شماره : 21379 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۱۹ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
در امتداد تاریکی -زنی درخط پـایان !
بعد از آن که از همسرم طلاق گرفتم به روابط گناه آلود روی آوردم و در حالی که اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشتم بیشتر اوقاتم را با دوستانم می گذراندم و برای آن که از شر مزاحمان خیابانی راحت شوم، لباس های مردانه می پوشیدم تا این که با یک تصمیم احمقانه در خط پایان زندگی قرار گرفتم و...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن20 ساله ای است که با پوشش مردانه قصد داشت خود را از روی پلی در خیابان طرحچی پایین بیندازد و به زندگی خود پایان دهد، اما دقایقی بعد نیروهای امدادی و پلیس به یاری وی شتافتند و او را از این تصمیم وحشتناک منصرف کردند. این زن جوان که به مقر انتظامی هدایت شده بود درباره سرگذشت تلخ خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: فرزند دوم یک خانواده 6 نفره هستم که به دنبال عشقی خیابانی زندگی و آینده ام را تباه کردم. آن زمان15 سال بیشتر نداشتم که روزی هنگام گشت وگذار در یکی از خیابان های مشهد با جوانی به نام «امیر» آشنا شدم و خیلی زود فریب چرب زبانی های او را خوردم که 11 سال از من بزرگ تر بود. با وجود این که پدرم بسیار رفت و آمدهای مرا زیر نظر داشت و مردی سخت گیر بود، اما من پنهانی به این رابطه غیراخلاقی ادامه دادم و با ترفندهای مختلفی از خانه بیرون می رفتم. خلاصه این ارتباط های نامتعارف به جایی رسید که «امیر» ناچار شد به خواستگاری ام بیاید، اما پدر او مخالف ازدواج ما بود . از سوی دیگر مادر «امیر» که از شوهرش طلاق گرفته بود برای لجبازی با شوهر سابقش او را به این ازدواج تشویق می کرد. بالاخره من در حالی پای سفره عقد نشستم که «امیر» جوانی رفیق باز و معتاد بود، ولی من در آن سن هیجانی به این گونه موضوعات توجهی نداشتم تا این که «امیر» مرا نیز آلوده مواد مخدر کرد و از همان دوران نوجوانی پای بساط مواد مخدر نشستم و خیلی زود باردار شدم.پدرم که از آبروی خودش می ترسید خانه ای برایم اجاره کرد و من در حالی که هنوز4ماه از دوران نامزدی ام نگذشته بود، زندگی مشترک با امیر را شروع کردم، ولی از چشم همه اطرافیانم افتادم و پدرم با جهیزیه ای اندک مرا روانه خانه بخت کرد و یک ماه بعد «امیر» به جرم کلاهبرداری و حمل مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد.
با آن که فقط یک ماه زیر یک سقف با «امیر» زندگی کرده بودم، اما از زندانی شدن شوهرم خوشحال شدم؛ چراکه در همین مدت کوتاه او به خاطر بدبینی هایش مرا به شدت آزار می داد و تهمت های ناروا به من می زد.او مدعی بود همان طور که در دوران دوستی خیابانی به خلوتگاه او می رفتم،احتمال دارد با افراد غریبه دیگری نیز ارتباط برقرار کنم .با وجود این به ملاقات شوهرم می رفتم تا این که روزی در مسیر زندان درد زایمان مرا گرفت و از همان جا به بیمارستان رفتم. زمانی که پسرم به دنیا آمد اشک هایم سرازیر شد؛ چراکه به بدبختی و روزهای فلاکت بار فرزندم می اندیشیدم. به خاطر مشکلات زیادی که این عشق خیابانی برایم به وجود آورد چند بار دست به خودکشی زدم، اما هربار به گونه ای نجات یافتم . این شرایط با آزادی شوهرم از زندان بدتر شد تا جایی که بالاخره همه حق و حقوقم را بخشیدم و در حالی از «امیر» جدا شدم که فقط سرپرستی پسرم را گرفتم، ولی مدتی بعد با مخالفت ها و سروصداهای خانواده ام ناچار شدم تا پسرم را به پدرش بازگردانم. این گونه بود که برای انتقام از دیگران به رفیق بازی و ارتباط های خیابانی روی آوردم و به مصرف مواد مخدر نیز ادامه دادم تا شاید روزهای تلخ زندگی ام را فراموش کنم، ولی مسیر را اشتباه می رفتم. خلاصه در همین شرایط روزی از «امیر» خواستم تا عکسی جدید از پسرم را برایم بفرستد، ولی او پای تلفن مرا مسخره کرد و تماسش قطع شد. من هم که به شدت ناراحت بودم طبق معمول لباس های مردانه را پوشیدم و از خانه بیرون آمدم. با آن که سوار بر تاکسی اینترنتی بودم، اما مقصد خاصی نداشتم و نمی دانستم به کجا می روم این بود که مقابل یک پل هوایی در خیابان طرحچی پیاده شدم و با یک تصمیم احمقانه قصد داشتم خودم را از بالای پل پایین بیندازم که نیروهای کلانتری سپاد و آتش نشانان از راه رسیدند و مرا از این اقدام تلخ منصرف کردند اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت ماجرا و تالمات روحی و روانی این زن جوان ، وی با دستور ویژه سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد مشهد) به دایره مددکاری اجتماعی هدایت شد تا اقدامات مشاوره ای و بررسی های روان شناختی در این باره صورت گیرد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21377 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۶ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
در امتداد تاریکی -شرور مسلح با ۱۳سلاح غیرمجاز به چنگ قانون افتاد
توکلی - تعدادی از اراذل و اوباش شناسنامه دار و خطرناک در شهرستان زرند کرمان دستگیر شدند که در این زمینه ۱۳ قبضه سلاح گرم از مخفیگاه یکی از این افراد شرور کشف و ضبط شد. به گزارش خراسان ، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان زرند، از استمرار طرح جمع آوری سلاح های غیرمجاز در این شهرستان خبرداد و بیان کرد: پس از اتمام مهلت تعیین شده برای تحویل داوطلبانه سلاح، همانگونه که اعلام شده بود طرح جمع آوری سلاح های غیرمجاز به صورت عملی آغاز و در این خصوص ضمن دستگیری تعدادی از اراذل و اوباش،تعدادی قبضه سلاح غیرمجاز کشف شده است.
قاضی رضا یعقوبی افزود: در مهمترین عملیات منسجم اطلاعاتی و غافلگیرانه که توسط سربازان گمنام امام زمان(عج) در اداره اطلاعات شهرستان انجام گرفت، شرور معروف و سابقه دار دستگیر و تعداد ۱۳ قبضه سلاح غیرمجاز از وی کشف و ضبط شد . وی با بیان این که متهم از مجرمان سابقهداری است که در سوابق خود جرایمی ازجمله سرقت مسلحانه، قدرت نمایی با سلاح و اخلال در نظم عمومی، حمل و نگهداری سلاح غیرمجاز، نزاع و درگیری دارد، اظهارکرد: امنیت و آسایش شهروندان خط قرمز دستگاه قضایی است . وی خاطرنشان کرد : در راستای تامین نظم و امنیت جامعه بیش از پیش فعالیت اراذل و اوباش تحت رصد و نظارت دستگاه های اطلاعاتی و نظامی است و دستگیری این شرور هشداری به دیگر اشرار و عوامل ناامن سازی در منطقه است که به طور قطع در صورت تکرار اشتباهات گذشته و استمرار نزاع با سخت ترین شکل ممکن با تمامی افراد مرتبط برخورد خواهد شد.
مدعی العموم زرند ضمن قدردانی از اقدامات سربازان گمنام امام زمان(عج) در اداره اطلاعات و دیگر مراجع امنیتی، نظامی و انتظامی در برقراری امنیت شهرستان گفت: بهرغم اینکه امروزه شهرستان زرند یکی از امن ترین مناطق استان کرمان است اما وجود حتی یک سلاح غیرمجاز تهدیدی بالقوه علیه امنیت شهروندان به حساب می آید. خراسان : شماره : 21374 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۳ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
در امتداد تاریکی -اعتراف سارقان به سرقت ۱۵۲ راس دام
توکلی -باند سرقت و ذبح غیرمجاز دام های سنگین با کشف ۱۸ فقره سرقت در مناطق روستایی جنوب کرمان متلاشی شد. به گزارش خراسان ، فرمانده انتظامی شهرستان فاریاب در این باره بیان کرد:به دنبال افزایش وقوع سرقت احشام سنگین وزن در مناطق روستایی، نیروهای پلیس فاریاب با انجام اقدامات اطلاعاتی به دست داشتن شش متهم در این سرقت ها پی بردند و متوجه شدند این افراد گوشت احشام سرقتی را به مالخرهایی در کهنوج می فروشند.سرهنگ حیدر احمدیوسفی ادامه داد: در این خصوص ماموران با اعزام گروهی از ماموران به شهرستان کهنوج و دریافت دستور قضایی، قصابی مدنظر را پلمب و دو نفر را به اتهام خرید گوشت سرقتی دستگیر کردند.وی گفت : ماموران انتظامی در عملیاتی دیگر نیز با حضور ضربتی در شهرستان جیرفت، دو نفر از عاملان سرقت احشام را به دام انداختند. این مسئول انتظامی تصریح کرد: این سارقان تاکنون به انجام ۱۸فقره سرقت احشام سنگین وزن اعتراف کرده اند که تلاش ماموران برای دستگیری دو متهم دیگر و احقاق حق اهالی مناطق روستایی که از آن ها سرقت شده، درحال انجام است.این گزارش حاکی است، نیروهای پلیس آگاهی سیرجان در پی سرقت احشام دامداران سالخورده و کم توان در برخی نقاط روستایی ، با انجام اقدامات تخصصی چهار متهم مرتبط در این سرقت ها را شناسایی و آن ها را به همراه سه گوشی همراه سرقتی و دو دستگاه خودرو دستگیر کردند. این سارقان پس از انتقال به مقر انتظامی در مواجهه با اسناد و مدارک موجود با معرفی یک مالخر به ۳۸ فقره سرقت احشام به تعداد ۱۵۳راس گوسفند اعتراف کردند .سرهنگ امیرسبتکی فرمانده انتظامی بیان کرد: این متهمان که بین ۱۷ تا ۱۹ سال دارند و سرقت های متعددی را با بستن دست و پای اهالی روستاهای محدوده شهرستان های کرمان، سیرجان، بردسیر، شهربابک، بافت و نگار مرتکب شده اند، با تشکیل پرونده تحویل مرجع قضایی شدند. خراسان : شماره : 21370 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۸ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
در امتداد تاریکی -فرجام عاشقی در باغ ویلا !
پایان هر هفته به باغ ویلایی می رفتیم که پدرم در روستای زادگاهش داشت. آن جا از محیط روستا خیلی لذت می بردم و شاد و خندان بودم که با نگاه های یکی از جوانان روستا ،عاشق شدم و با همه مخالفت های پدرم به ازدواج با او اصرار کردم اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ، زن 24 ساله که برای شکایت از همسرش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت:به تازگی تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسیده بود و خودم را برای آزمون سراسری آماده می کردم که پدرم تصمیم گرفت برای یک هفته استراحت و خوشگذرانی به باغ ویلای خودمان در اطراف یکی از روستاهای چناران برویم. به همین دلیل طبق معمول برخی لوازم ضروری و خواربار را در صندوق عقب خودرو گذاشتیم و به طرف باغ ویلا به راه افتادیم. در آن روستا پدرم مردی سرشناس بود، چراکه او اهل همان روستا بود و ما نیز در پایان هفته ها به روستا می رفتیم و من از این محیط آرام و بدون دود ودم لذت می بردم، اما این سفر با همه سفرهای دیگر تفاوت داشت، چراکه وقتی به داخل روستا آمدم متوجه نگاه های عاشقانه «اکبر» شدم.او اهل همان روستا بود، ولی در مشهد شاگرد کارگاه مبل سازی بود. همین نگاه ها موجب شد تا من هم به «اکبر»دل باختم و این گونه روابط پنهانی ما آغاز شد، اما طولی نکشید که «اکبر»به خواستگاری ام آمد، ولی پدرم به شدت عصبانی شد و به او پاسخ منفی داد، چراکه پدرم او و خانواده اش را به خوبی می شناخت و معتقد بود که «اکبر»از شهرت خوبی در روستا برخوردار نیست و همه او را به رفتارهای خلافش می شناسند، ولی من که یک دل نه صد دل عاشق او شده بودم به حرف ها و نصیحت های پدرم توجهی نداشتم و به قول معروف پایم را در یک کفش کردم که باید با «اکبر» ازدواج کنم! کار به جایی رسید که پدرم با بغضی عجیب و برای آخرین بار تلاش کرد تا مرا از این ازدواج به قول او «شوم»منصرف کند، ولی باز هم تلاش هایش بی نتیجه ماند و من بالاخره پای سفره عقد نشستم.با وجود این پدرم در مراسم عقدکنان شرکت نکرد، چراکه مدعی بود نمی تواند بدبختی مرا ببیند!پدرم راست می گفت، اما من که آن روز دچار هیجانات دوران جوانی بودم و شوق ازدواج داشتم نفهمیدم که بزرگ ترهایم صلاح و خوشبختی مرا می خواهند.خلاصه زندگی مشترک ما در یک منزل اجاره ای در مشهد آغاز شد و من همه سختی های زندگی را با درآمد اندک شوهرم تحمل می کردم تا به دیگران ثابت کنم که من در ازدواجم اشتباه نکرده ام، اما همه این روزهای شیرین بیشتر از 6 ماه طول نکشید به طوری که دیگر «اکبر» اجازه خروج از خانه را به من نمی داد و مانند یک برده با من رفتار می کرد. او با هر بهانه ای مرا کتک می زد تا این که فهمیدم به من خیانت می کند و با زن دیگری نیز ارتباط دارد و به همین دلیل هم به رفتارهای من در خانه سوءظن دارد.با آن که دخترم به دنیا آمده بود، ولی رفتارهای شوهرم هر روز وحشتناک تر می شد تا حدی که حتی اجازه رفتن به منزل پدرم را هم نداشتم.با گذشت 5سال از زندگی مشترک دیگر نتوانستم کتک کاری ها و توهین های شوهرم را تحمل کنم به همین دلیل نزد پدرم رفتم و هر آن چه را در این مدت بر سرم گذشته بود برایش بازگو کردم و دستش را بوسیدم که آن روزها به نصیحت هایش توجهی نکردم و این گونه آینده ام را به تباهی کشیدم.پدرم نیز مرا به پزشکی قانونی برد و با طول درمانی که از پزشک گرفتیم به کلانتری آمدم تا از همسرم شکایت کنم ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد مشهد)بررسی های کارشناسی و اقدامات روان شناختی درباره این ماجرا به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21369 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۷ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
در امتداد تاریکی -تباهی در باغ ویلای اجاره ای !
از نقشه شوم دوستم هیچ اطلاعی نداشتم وتصور می کردم او برای تفریح و خوشگذرانی در کنار یکدیگر مرا به باغ ویلای اجاره ای دعوت کرده است اما وقتی مردان غریبه را درآن جا دیدم تازه فهمیدم که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 37 ساله درحالی که مدعی بود عذاب وجدان رهایش نمی کند و قصد دارد دختر نوجوانی را از سقوط در گرداب تباهی نجات دهد به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: چندسال قبل به خاطر اختلافات شدید خانوادگی از همسرم طلاق گرفتم و دریک منزل اجاره ای به تنهایی زندگی می کردم فقط گاهی دخترم که با پدرش زندگی می کند به دیدارم می آمد. در همین روزها بود که از طریق فضای مجازی در یکی از تورهای تفریحی وسرگرمی عضو شدم تا از واقعیت تلخ شکست در زندگی مشترک فرارکنم! درهمین گیر ودار بود که یکی از بچه های گروه پیشنهاد کرد با پرداخت مبلغی ناچیز یک باغ و یلا برای آخر هفته اجاره کنیم و درکنار یکدیگر خوش بگذرانیم ولی«ترانه»به من تاکید کردکه یک دورهمی مجردی است و من هم باید حضور داشته باشم چرا که برایم سورپرایز دارد!من هم که نمی دانستم «ترانه» چه نقشه شومی طراحی کرده است بلافاصله پیشنهاد او را پذیرفتم و مبلغ مذکور را برای اجاره باغ ویلا پرداختم!
آخر هفته بود که به سوی یکی از باغ ویلاهای بولوار شاهنامه در منطقه فردوسی مشهد حرکت کردیم. باغی زیبا و با امکانات کامل مقابل دیدگانم قرار گرفت اما وقتی دختر15 ساله «ترانه» را دیدم خیلی تعجب کردم و از او پرسیدم مگر نگفتی این دورهمی فقط مجردی است؟!پس چرا دخترت راآوردی؟ ولی او با خونسردی پاسخ داد:«هستی» باید شیوه های خوشگذرانی و تفریح رابیاموزد! طولی نکشید که با تماس تلفنی «ترانه»3مرد غریبه نیز از راه رسیدند که او مدعی بود 2نفر ازآنان اتباع خارجی هستند! ولی آن ها به خوبی فارسی صحبت می کردند!آرام آرام رنگ از رخسارم پرید و احساس می کردم «ترانه»قصد دارد مرا به سوی رفتارهای غیر اخلاقی سوق دهد.مردی که از هم گروه های فضای مجازی بود آن 2مرد خارجی را از اتباع یکی از کشورهای عرب زبان معرفی کرد. با وجود این نگاه آنان به گونه ای هوس آلود بود که دیگر تردیدی نداشتم در دام خلافکاری های «ترانه» افتاده ام اما هنوز معمای حضور «هستی» برایم حل نشده بود که «ترانه» به سویم آمد وگفت: یکی از این مهمانان گروه تفریحی عاشقت شده است!با شنیدن این جمله سرو صدا به راه انداختم وبه او گفتم:«ترانه»این بازی ها را تمام کن!...
ولی به خاطر «هستی» خیلی ناراحت بودم چرا که او مجبور بود صحنه های شرم آوری را تحمل کند که با رقص و موزیک شروع شده بود. به همین خاطر «هستی»را برداشتم و ازآن جا بیرون زدم.حالا احساس گناه و عذاب وجدان درحالی رهایم نمی کرد که «هستی» هم التماس می کرد تا او را به خانه خودشان نبرم! به ناچار «هستی» رابه خانه خودم بردم ولی«ترانه»با من تماس گرفت و مدعی شد به اتهام آدم ربایی از من شکایت می کند! این بود که به کلانتری آمدم تا این ماجرای وحشتناک را گزارش بدهم! اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفرعامری(رئیس کلانتری آبکوه مشهد)تحقیقات نامحسوس پلیس برای ریشه یابی این ماجرا آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21362 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۹ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
در امتداد تاریکی -انتقام تلخ !
هنگامی که در اولین سالگرد ازدواجمان فهمیدم که شوهرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد، خیلی عصبانی شدم ولی او قول داد که دیگر به دنبال استعمال مواد مخدر نرود اما متاسفانه باز هم این کار را تکرار کرد و من هم برای انتقام از او تصمیم تلخی گرفتم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که به اتهام خرده فروشی مواد مخدر و در عملیات طرح مبارزه با مواد مخدر پلیس مشهد دستگیر شده است. این زن جوان درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری رسالت گفت: آخرین سال تحصیلی در دانشگاه را می گذراندم که با پسرعمه ام به صورت سنتی ازدواج کردم البته از زمانی که وارد دبیرستان شدم خواستگاران زیادی داشتم ولی هیچ کدام از آن ها را با معیارهای خودم برای زندگی مشترک مناسب نمی دیدم تا این که «شایان»وارد زندگی ام شد. ما تقریبا هم سن وسال بودیم و به همین خاطر بیشتر یکدیگر را درک می کردیم.«شایان»مرا خیلی دوست داشت و همواره تلاش می کرد تا من به خواسته ها و آرزوهایم برسم. آرام آرام عشق من و پسر عمه ام سرزبان ها افتاده بود به طوری که بسیاری از دخترهای فامیل به زندگی من رشک می بردند و آشکارا به من می گفتند:«خوش به حالت که عاشقانه زندگی می کنید.» خلاصه بعد از 2سال نامزدی مراسم عروسی رابرگزار کردیم و به خانه خودمان رفتیم.همه چیز خیلی خوب پیش می رفت تا این که برای سالگرد جشن ازدواج ،شایان مرا به کیش برد. حدود یک هفته درآن جا خوش می گذراندیم و من غرق در لذت و شادی بودم و به اطرافم توجهی نداشتم. در این میان روزی حدود نیم ساعت شایان مرا در هتل تنها می گذاشت تا دوری در خیابان و مراکز خرید بزند اما هیچ وقت خریدی هم نمی کرد و دست خالی به هتل بازمی گشت! او مدعی بود فقط ویترین ها را نگاه می کند و لذت می برد. اگر قصد خرید داشته باشد حتما باهم بیرون می رویم! بالاخره این تفریح وخوش گذرانی صمیمانه هم به پایان رسید و ما به مشهد بازگشتیم. هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که روزی همسرم به آرامی کاپشن خودش را از کمد برداشت و در سپیده صبح از خانه بیرون رفت. من که با صدای درکمد بیدار شده بودم، خودم را به خواب زدم و با تعجب دیدم«شایان» از خانه بیرون رفت.بی درنگ مانتوام راپوشیدم و او را تعقیب کردم. او به داخل انباری زیر پله ها رفت و من فقط صدای روشن شدن فندک را شنیدم! خیلی سریع به خانه بازگشتم و خودم را به خواب زدم. وقتی همسرم سرکار رفت من هم از روی حس کنجکاوی به انباری رفتم وفندک و سیگار را پیدا کردم.آن شب من با عصبانیت خاصی با او به مشاجره پرداختم و شایان قول داد که دیگر دنبال مصرف مواد نرود!
حدود یک سال گذشت و من آخرین ماه بارداری را می گذراندم که متوجه شدم بازهم رفتارهای «شایان» مشکوک شده است. وقتی با حساسیت موضوع را پیگیری کردم تازه فهمیدم که او به من دروغ گفته است و همچنان به استعمال مواد مخدر ادامه می دهد!دیگر آن روزهای رویایی تمام شد و دعوا و مشاجره جای آن راگرفت. دخترم به دنیا آمده بود که من هم به خاطر لجبازی و برای انتقام از شوهرم شیر خشک را جایگزین شیر مادر کردم و به استعمال سیگار و مواد مخدر پرداختم! می خواستم از او انتقام تلخی بگیرم تا متوجه زجر و ناراحتی های روحی من بشود! حدسم درست بود، شوهرم خیلی ناراحت بود و من هم سعی می کردم بیشتر آزارش بدهم اما وقتی به خود آمدم که گرفتار مواد افیونی شده بودم. حالا به خاطر یک لجبازی کودکانه زندگی خودم را نیز نابود کرده بودم به طوری که حتی وقت رسیدگی به نوزادم را نداشتم! خلاصه مصرف مواد مخدر هر 2نفرمان به حدی افزایش یافت که به ناچار به خرده فروشی مواد مخدر روآوردیم تا هزینه های سنگین اعتیادمان را تامین کنیم چرا که کار به فروش لوازم خانه رسیده بود و دیگر پولی برای خرید شیشه نداشتیم.مدتی بعد هم توسط پلیس دستگیر شدیم اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است تحقیقات نیروهای انتظامی با دستور سرگرد لطفی(رئیس کلانتری رسالت مشهد) برای ریشه یابی عوامل اصلی توزیع مواد مخدر با اعترافات این زوج جوان آغاز شد .
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21360 - ۱۴۰۲ شنبه ۲۷ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
در امتداد تاریکی -محموله ۱۷ میلیاردی شیشه به پایتخت نرسید
توکلی
پلیس نقشه شوم سوداگران مرگ را در انتقال محموله میلیاردی شیشه ناکام گذاشت.
به گزارش خراسان ، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان بم در تشریح جزئیات این خبر اظهار کرد: قاچاقچیان مواد مخدر این محموله را از استان سیستان و بلوچستان به مقصد پایتخت بارگیری کرده بودند که با هوشیاری مأموران پلیس، موفق به اجرای نقشه شوم خود نشدند. قاضی بهنام جعفری زاده ادامه داد: در این زمینه دو متهم غیربومی دستگیر شدهاند و یک دستگاه تریلر حامل مواد مخدر توقیف شده است.
این مقام قضایی بیان کرد: پس از بازرسی از این دستگاه تریلر توقیف شده، مشخص شد مواد مخدر به شکل کاملاً ماهرانهای در باک این تریلر کشنده جاسازی شده است.
دادستان بم درباره مجازاتهایی که در قانون در این باره پیش بینی شده است، خاطرنشان کرد: با توجه به ماده ۴۵ اصلاحی قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر که برای حمل بیش از سه کیلوگرم مواد مخدر مجازات اعدام را درنظر گرفته است و در صورت انجام تحقیقات و احراز علم و اطلاع مرتکب از حمل موادمخدر کشف شده شدیدترین مجازات ها در انتظار مرتکبان و سایر همدستان و مالکان این محموله خواهد بود. این مقام قضایی گفت:ارزش تقریبی این محموله روانگردان شیشه ۱۷ میلیارد تومان برآورد شده است. خراسان : شماره : 21358 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۴ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
در امتداد تاریکی -رسوایی شکارچی حیوانات در فضای مجازی!
نویسنده : سید خلیل سجادپور
مرد 46 ساله ای که برای خودنمایی و جلب توجه دیگران ،تصاویر شکار قوچ های وحشی را در فضای مجازی منتشر می کرد با رصدهای اطلاعاتی نیروهای کلانتری شفای مشهد رسوا شد و به دام افتاد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،ماموران کلانتری شفای مشهد که مشغول رصد فضای مجازی برای مقابله با جرایم سایبری بودند، ناگهان به تصاویری از یک شکارچی مسلح به سلاح گرم دست یافتند که نشان از شکار بی رحمانه و غیرمجاز قوچ و بز کوهی داشت.بنابراین گروهی مشترک از عوامل تجسس و اطلاعات و امنیت عمومی کلانتری به سرپرستی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا)بررسی های نامحسوس اطلاعاتی را آغاز کردند و با هماهنگی های قضایی،شکارچی مذکور را در حالی به دام انداختند که وی مدعی بود اسلحه شکار نزد برادرش است.با کشف سلاح، تحقیقات تخصصی ادامه یافت و مشخص شد که متهم مذکور به همراه یکی از دوستانش از مدت ها قبل به شکار غیرمجاز حیوانات روی آورده اند.این متهم ابتدا سعی داشت خونریزی حیوانات را پنهان کند اما وقتی دید با تصاویر فضای مجازی رسوا شده است لب به اعتراف گشود وگفت :برای جلب توجه دیگران از شکارهایم عکس می گرفتم و در فضای مجازی منتشر می کردم .وی که ادعا می کرد تاکنون20 راس قوچ و بز کوهی شکار کرده است از رفتارهای خود ابراز پشیمانی کرد. به گزارش روزنامه خراسان، تحقیقات برای ریشه یابی جرایم احتمالی دیگر این شکارچی غیرمجاز ادامه دارد. خراسان : شماره : 21357 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۳ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-ماجرای جنایت خیابانی با ضربه ناگهانی!
سجادپور-روز گذشته جنایتی هولناک در مشهد به گونه ای رخ داد که جوانی هدف ضربه ناگهانی چاقو در حاشیه خیابان قرارگرفت وبه قتل رسید.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،روزگذشته جوان27 ساله ای که درحاشیه تقاطع خیابان گاز و رسالت مشغول گفت وگو بایکی ازآشنایانش بود ناگهان تیغه چاقو را بیرون کشید و ضربه ای غافلگیرانه به سینه جوان 35 ساله زد وگریخت.جوان مجروح در حالی که ضارب رابه کسبه و رهگذران نشان می داد، نقش بر زمین شد. در این هنگام شهروندان به تعقیب ضارب پرداختند و او را دستگیر کردند.این درحالی بود که با انتقال «علی-ب»به بیمارستان شهید هاشمی نژاد، مشخص شد که او بر اثر عوارض ناشی از اصابت چاقو جان باخته است.طولی نکشید که با حضور قاضی محمود عارفی راد(قاضی ویژه قتل عمد مشهد)در محل وقوع جنایت، تحقیقات قضایی وارد مرحله جدیدی شد.متهم که «مرتضی-ب»نام دارد و هنوز برچسب قیمت خرید چاقو را از روی تیغه آن باز نکرده بود به مقام قضایی گفت:با«علی-ب»اختلاف قبلی داشتم چرا که به من تهمت ناروایی زده بود که نمی توانستم آن را تحمل کنم!بررسی های بیشتر در این باره با دستور قضایی به کارآگاهان اداره جنایی آگاهی سپرده شد. خراسان : شماره : 21352 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۷ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی- شوهر تبهکار!
نویسنده : ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
با آن که همه اهل محل«هوتن» را جوانی بدنام و سابقه دار می دانستند، اما من به حرف کسی گوش نمی کردم و بالاخره در سن نوجوانی پای سفره عقد نشستم و با او ازدواج کردم، اما در طول 10 سال زندگی مشترک فقط یک سال را کنار هم زندگی کردیم و 9سال دیگر را در زندان به سر برد تا این که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،این ها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که برای گریز از رفتارهای وحشتناک و تهدیدهای هولناک شوهرش به قانون متوسل شده بود.این زن جوان درحالی که نوزاد2ماهه ای را در آغوش داشت درباره سرگذشت تاسف بار خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:در خانواده ای 5نفره و در یکی از شهرهای مرزی خراسان رضوی به دنیا آمدم.پدرم اگرچه زمین های کشاورزی داشت، اما از طریق حرفه خیاطی روزگارش را می گذراند تا این که به پیشنهاد یکی از مشتریانش به فروش مواد مخدر روی آورد و خیلی زود کارگاه کوچکش را تعطیل کرد.حالا دیگر به انتقال محموله های سنگین مواد مخدر مشغول بود که 18سال قبل دستگیر شد و هنوز هم در زندان است.من هم تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم و بعد از آن مراقب خواهر کوچکترم بودم تا مادرم که در خانه های مردم کارگری می کرد از سر کار بازگردد. در این شرایط مدام از سوی اطرافیان و همسایگان به خاطر پدرم که در زندان بود، تحقیر می شدم تا این که در 15 سالگی عاشق پسر همسایه شدم.«هوتن» هم 2ماه بعد از ارتباط پنهانی به خواستگاری ام آمد، ولی مادرم به شدت با ازدواج ما مخالفت کرد؛ چراکه همه اهل محل او را جوانی بدنام و دزدی سابقه دار می دانستند که به هیچ کس رحم نمی کند، ولی من که در آن سن و سال هیجانی قرار داشتم به ازدواج با او اصرار کردم و مدعی بودم که او بعد از ازدواج دست از این کارهای زشت برمی دارد.بالاخره مادرم رضایت داد و من و«هوتن» ازدواج کردیم.او با ابراز علاقه به من ادعا می کرد بعد از ازدواج هر چیزی که بخواهم برایم تهیه می کند و نمی گذارد در زندگی سختی بکشم!من هم که از تحقیرهای دیگران به خاطر جرم پدرم خسته شده بودم بیشتر از گذشته به«هوتن» دل بستم، اما هنوز2ماه از آغاز زندگی مشترک ما نگذشته بود که «هوتن» به جرم سرقت روانه زندان شد.در این شرایط مادرم تلاش کرد تا طلاق مرا بگیرد، ولی«هوتن»با سپردن وثیقه به دادسرا از زندان آزاد شد و مرا با خودش به تهران برد!درواقع با چرب زبانی هایش مرا فراری داد.خلاصه یک ماهه دخترم را باردار بودم که به مادرم زنگ زدم و با ابراز پشیمانی به خانه بازگشتم.هنوز 3ماه از این ماجرا نگذشته بود که «هوتن» محکوم شد و به زندان رفت.درطول 10سال زندگی مشترک او فقط یک سال در کنار من بود، ولی متاسفانه هنگامی که به مرخصی آمد من دومین فرزندم را هم باردار شدم.این درحالی بود که مخارج من و فرزندم را مادرم پرداخت می کرد تا این که سال گذشته کارد به استخوانم رسید و از شوهر تبهکارم طلاق گرفتم؛ چراکه او در زمان مرخصی هم به جرم سرقت دستگیر شد. چند ماه بعد از طلاق، برادر یکی از ساکنان مجتمع مسکونی مرا خواستگاری کرد من هم با او ازدواج کردم.«اکبر»هم دو بار ازدواج کرده و جدا شده بود،اما وقتی وارد زندگی او شدم تازه فهمیدم که«اکبر» هم مردی سابقه دار است و نه تنها همسرش حکم جلب او را دارد، بلکه تحت تعقیب پلیس هم هست.این در حالی بود که من در همان ماه اول زندگی مشترک پسرم را باردار شدم و نتوانستم طلاق بگیرم. در همین حال«اکبر»به شدت مرا کتک می زند و بدرفتاری می کند تا جایی که یک روز چهار لیتری بنزین را به خانه پاشید و قصد داشت من و فرزندانم را به آتش بکشد که من از خانه فرار کردم، ولی او دست از تهدید و رفتارهای وحشتناک خود برنمی دارد و حتی مادرم را هم تهدید به قتل می کند! به همین خاطر به قانون پناه آوردم تا چاره ای بیابم اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است به دستور سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)بررسی های قانونی و اقدامات مشاوره ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد. خراسان : شماره : 21349 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۱۴ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-راز قتل فیلم بردار مجالس عروسی !
اختصاصی خراسان
نویسنده : سید خلیل سجادپور
با دستگیری عاملان قتل زن جوانی که فیلم بردار مجالس عروسی بود، راز این جنایت هولناک فاش شد.
فرمانده انتظامی خراسان رضوی روز گذشته درباره پرونده قتل این زن جوان به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: سی ام مهر گذشته پرونده ای در پلیس آگاهی خراسان رضوی مورد رسیدگی قرارگرفت که محتویات آن نشان می داد زن 26 ساله ای به نام «حدیث»به طرز مشکوکی گم شده است و خانواده وی در نگرانی به سر می برند.به همین خاطر بلافاصله تحقیقات گسترده ای زیر نظر سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده(رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی)آغاز و مشخص شد که خودروی زن جوان در اطراف میدان حافظ مشهد به صورت بی صاحب در حالی رها شده است که شیشه های آن پایین بود و سوئیچ نیز به فاصله کمی از خودرو روی زمین افتاده بود.
سردار سرتیپ محمدکاظم تقوی افزود:با کشف خودرو توسط نیروهای کلانتری کوی پلیس،فرضیه وقوع جنایت قوت گرفت، اما چون هنوز بررسی های نامحسوس کارآگاهان در این باره ادامه داشت،تحقیقات به صورت محرمانه ادامه یافت.از سوی دیگر پیدا شدن لکه خون در بازبینی و اثر برداری از داخل خودرو نیز به این فرضیه دامن زد. وی گفت:از طرف دیگر هم گوشی تلفن زن گم شده در آزاد راه باغچه درحالی توسط یکی از رانندگان عبوری کشف شد که روی گاردریل های کنار جاده قرار داشت و راننده مذکور گوشی را تحویل نیروهای پلیس راه داده بود.مقام ارشد انتظامی خراسان رضوی با اشاره به این که دیگر فرضیه قتل برای کارآگاهان اداره جنایی محرز شده بود،تصریح کرد:نتیجه آزمایش خون نیز حکایت از آن داشت که لکه خون مربوط به گروه خونی زن جوان است که پراید111وی به صورت بی صاحب پیدا شده بود. به همین دلیل دامنه تحقیقات با رصدهای اطلاعاتی وکارشناسی به اختلافات خانوادگی رسید و مشخص شد که زن جوان در آبان سال گذشته به عقد موقت مردی به نام «مسعود»درآمده است بنابراین کارآگاهان پس از هماهنگی با قاضی محمود عارفی راد(قاضی ویژه قتل عمد مشهد)به سراغ همسر وی رفتند و او را مورد بازجویی قرار دادند، اما این مرد35 ساله در تحقیقات مقدماتی مدعی شد که همسرم در نزدیکی باغ ویلای محل سکونت مان در روستای بهار با من تماس گرفت و سپس برای خرید مایحتاج به خواربار فروشی رفت ولی وقتی تاخیر کرد من اهمیتی ندادم چراکه فکر می کردم احتمالادر نیمه شب مغازه ها تعطیل باشند ولی بعد از آن هرچه باتلفن همراه او تماس گرفتم دیگر کسی پاسخ نداد.
سکاندار امنیت سرزمین خورشید خاطرنشان کرد:اما کارآگاهان که به سرنخ هایی از اختلافات خانوادگی آن ها رسیده بودند،با دستور مقام قضایی به واکاوی ماجرای اختلافات آن ها پرداختند که بر سر موضوع وکالت نامه باغ محل سکونت آن ها رخ داده بود. سرتیپ محمدکاظم تقوی با تاکید برکنکاش های تخصصی و شبانه روزی کارآگاهان اضافه کرد:با لو رفتن ماجرای مالکیت باغ ویلای مسکونی که به نام همسر صیغه ای وی ثبت شده بود،آرام آرام سرنخ این کلاف پیچیده پیدا شد و«مسعود»(متهم)درحضور مقام قضایی لب به اعتراف گشود و به قتل همسرش به خاطر اختلاف برسر سند مالکیت باغ ویلا اقرار کرد و مدعی شد یکی از بستگانش را اجیر کرد تا او را با شلیک گلوله به قتل برساند. رئیس پلیس استان خراسان رضوی در ادامه این جنایت تکان دهنده افزود:درپی اعترافات وی،بی درنگ گروهی از کارآگاهان اداره جنایی عازم نیشابور شدند و متهم دیگر پرونده را که مصیب نام دارد در یک عملیات ضربتی دستگیر کردند و به مشهد انتقال دادند.
سردار تقوی افزود:به دنبال مواجهه حضوری متهمان،راز این پرونده جنایی فاش و مشخص شد که عاملان جنایت، زن مذکور را با شلیک گلوله از سلاح کلت جنگی کشته و جسد او را در نزدیکی همان باغ ویلا دفن کرده اند.وی با قدردانی از دستورات ویژه و سریع قاضی ویژه قتل عمد تاکید کرد:با اعتراف همسر زن26ساله شبانه گروهی از کارآگاهان با هدایت سرهنگ سلطانیان (رئیس اداره جنایی)و درکنار قاضی شعبه 211دادسرای عمومی و انقلاب راهی روستای بهار شدند و پس از جست وجوهای تخصصی،درنهایت جسد زن مذکور را از زیر خاک های بیابان بیرون کشیدند.فرمانده انتظامی استان خراسان رضوی همچنین اضافه کرد:درهمین حال همسر مقتول محل اختفای طلاها و اسلحه کلت جنگی را نیز به کارآگاهان لو داد که آن ها نیز شب گذشته از زیر خاک هایی در بولوار کشاورز کشف و ضبط شد.سردار سرتیپ محمدکاظم تقوی به انجام تحقیقات گسترده با دستورات ویژه قاضی عارفی راد اشاره کرد وگفت:با توجه به این که هنوز ابعاد دیگری در این جنایت وجود دارد و هرکدام از متهمان به تناقض گویی در ارتباط با چگونگی قتل پرداخته اند،بررسی های بیشتر برای کشف حقیقت و شناسایی عامل اصلی جنایت همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21349 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۱۴ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-پازل جنایی در باغ نیستان!
اختصاصی خراسان
نویسنده : سید خلیل سجادپور
مردی که 2 سال قبل به اتهام قتل شوهرخواهرش دستگیر شده بود زوایای پنهان دیگری از ماجرای جسد کشف شده در یکی از باغ های روستای نیستان در منطقه شهر جدید گلبهار را فاش کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ، نهم خرداد سال 1400 کارگری که در یکی از باغ های روستای نیستان مشغول درو کردن علف های هرز بود،ناگهان جسد مردی را لابه لای علف های بلند درون جوی آب دید که دچار فساد نعشی شدید شده بود. او هراسان با صاحب باغ تماس گرفت و درحالی که از شدت اضطراب و نگرانی دست وپایش می لرزید ،ماجرا را برای صاحب باغ شرح داد. طولی نکشید که خبر کشف جسد در بی سیم نیروهای انتظامی پیچید و با تایید درستی خبر بازپرس دادسرای عمومی وانقلاب گلبهار نیز عازم باغ مذکور شد.بررسی های مقدماتی درحالی از وقوع جنایتی هولناک حکایت داشت که مشخص شد جسد مربوط به جوانی 40ساله است که لباس منزل به تن دارد ودرجای دیگری به قتل رسیده است، اما هیچ گونه علایم ظاهری از ضربه سخت یا جراحت روی پیکر «احمد»دیده نمی شد. در همین حال مادر مقتول که پس از شناسایی هویت جسد،به مرکز انتظامی دعوت شده بود، از درگیری های خانوادگی بین «احمد» و برادرزن وی پرده برداشت وادعا کرد که «مجتبی-ر»چندین بار پسرم را کتک زده است.او گفت:پسرم سرایدار ونگهبان یکی از مجتمع های ویلایی به نام مجتمع«ی» در پیچ ساغروان بود، ولی به خاطر اعتیادش همواره از سوی برادرزنش تهدید می شد!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با این اطلاعات ، بررسی های نامحسوس درباره وضعیت اجتماعی وخانوادگی مقتول 40 ساله درحالی وارد مرحله جدیدی شد که تحقیقات نشان داد برخی از افراد ناباب با انگیزه ای خاص به منزل وی رفت وآمد داشته اند.به همین دلیل دامنه تحقیقات قضایی به سوی این افراد کشیده شد؛ چراکه قتل مرد 40 ساله با همدستی همسرش یکی از فرضیه های جنایی بود که زیر ذره بین تحقیقات قرار داشت، اما مدتی بعد مشخص شد که این افراد نقشی در ماجرای قتل ندارند بنابراین بررسی های جنایی با دستگیری «مجتبی-ر»(برادرزن مقتول) درحالی ادامه یافت که وی در بازجویی های تخصصی مقام قضایی به درگیری لفظی خود با شوهرخواهرش اشاره کرد و گفت: آن روز هر دو خواهرم که در مجتمع ویلایی پیچ ساغروان سکونت دارند برای انجام کاری عازم نیشابور شدند و از من خواستند سری به باغ ویلاها بزنم تا مورد دستبرد سارقان قرار نگیرد! وقتی به باغ ویلا رفتم شوهر معتاد محبوبه را دیدم که از من تقاضای قرص های اعصاب کرد. او به این گونه قرص ها هم اعتیاد داشت و خیلی مصرف می کرد، اما من توجهی نکردم و به مسیرم ادامه دادم فقط به خواهرم «محبوبه» زنگ زدم که زودتر برگردد که حال شوهرش خوب نیست!
براساس گزارش روزنامه خراسان،بازپرس پرونده جنایی که دیگر یقین داشت متهم مذکور نقشی در جنایت دارد او را در تنگنای سوالات تخصصی قرار داد تا این که «مجتبی» به شرح قصه ساختگی دیگری پرداخت و گفت: وقتی به خاطر تقاضای قرص با هم مشاجره کردیم او برای تحقیر من به روابط نامتعارف خواهرم اشاره کرد که من هم عصبانی شدم و او را هل دادم که سرش به گوشه سینک ظرفشویی منزل خورد و روی زمین افتاد بعد از چند ساعت به خانه بازگشتم و زمانی که فهمیدم او جان باخته است پیکرش را با موتور سیکلت به باغ روستای نیستان بردم و درون جوی آب انداختم...
درهمین حال با انتقال متهم به زندان، تحقیقات برای کشف زوایای پنهان این پرونده جنایی در حالی ادامه یافت که با توجه به وقوع جرم در حوزه استحفاظی مشهد،این پرونده با قرار عدم صلاحیت به شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد و توسط قاضی ویژه قتل عمد مورد رسیدگی قرار گرفت.پس از گذشت چندین ماه از این ماجرای تکان دهنده بالاخره روز گذشته ،متهم و خواهر وی از زندان به شعبه ویژه پرونده های جنایی مشهد انتقال یافتند ومقابل میز عدالت ایستادند.قاضی دکتر صادق صفری که سطر به سطر این پرونده جنایی را با دقت مطالعه کرده بود روی نظریه پزشکی قانونی متمرکز شد و هر 2 متهم را زیر رگبار سوالات فنی وانحرافی قرار داد.«مجتبی-ر»که متوجه شد مقام قضایی چگونگی وقوع قتل را باورپذیر نمی داند این بار قصه چاقوکشی را مطرح کرد وگفت:وقتی شوهرخواهرم مسائل خاص زندگی خواهرم را به میان کشید وازاین طریق قصد داشت به زور از من قرص بگیرد، ناگهان چاقو کشی کرد و همان چاقو به پهلویش اصابت کرد وروی زمین افتاد.درهمین حال قاضی صفری به برگه شرح معاینه جسد توسط پزشکی قانونی اشاره کرد وگفت:این ادعا نیز با توجه به نظریه پزشکی قانونی درست نیست؛ چراکه هیچ گونه جراحتی روی جسد وجود نداشت بنابراین بهتر است حقیقت ماجرا را بیان کنی!
مجتبی (متهم) که دیگر راه گریزی نداشت اشک ریزان لب به اعتراف گشود وبا ابراز ندامت از وقوع این جنایت گفت:اعتیاد وشرایط اسفبار شوهرخواهرم موجب رفتارهای نامتعارف خواهرم شده بود به همین خاطر آن روز وقتی شوهرخواهرم این مسائل را مطرح کرد و از من قرص خواست ،تعدادی از همان قرص ها را به او دادم که همه آن ها رایک جا مصرف کرد و گوشه خانه نشست.من که دیگر اعصابم به هم ریخته بود ناگهان با دستم جلوی دهانش را گرفتم و او را خفه کردم سپس با شال بزرگی جسد را روی موتورسیکلت به کمرم بستم و آن را در روستای نیستان درون جوی آب یک باغ انداختم.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با اعترافات متهم،آخرین قطعه از پازل این پرونده جنایی تکمیل شد اما بررسی ها برای روشن شدن نقش «محبوبه» دراین ماجرا همچنان ادامه دارد.بنابراین با دستور قاضی ویژه قتل عمد مشهد،متهمان برای کشف ابعاد دیگر این جنایت در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفتند. خراسان : شماره : 21341 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۴ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-رقص آتش در دوئل عشقی!
نویسنده : سید خلیل سجادپور
موتورسواری که به ظن سرقت توسط ماموران کلانتری شفای مشهد دستگیر شده بود، درحالی ماجرای «رقص آتش در یک دوئل عشقی» را فاش کرد که پای تازه عروس نیز به پرونده آتشسوزی عمدی خودرو کشیده شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل نیروهای گشت نامحسوس کلانتری شفای مشهد در راستای اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی و بهمنظور مقابله با سرقتهای شبانه، عملیات گستردهای را در حوزه استحفاظی خود آغاز کرده بودند که موتورسیکلتی در حاشیه بولوار عبدالمطلب توجه آنان را جلب کرد. تیغه تبری که از زیر زین موتورسیکلت بیرون آمده بود، ظن افسران گشت را برانگیخت؛ چراکه احتمال داشت راکب موتورسیکلت از سارقان زورگیر باشد. به همین دلیل نیروهای انتظامی در اطراف موتورسیکلت منتظر ماندند تا این که جوانی از یک قهوهخانه خارج شد و هنگامی که قصد داشت موتورسیکلت را روشن کند در محاصره پلیس قرار گرفت. این جوان که حیرتزده به نیروهای انتظامی می نگریست، وقتی قهوهفروش آن سوی خیابان گفت: من اهل شهرستان گرگان هستم و برای مسافرت به مشهد آمدهام و در یکی از هتلهای خیابان اما رضا(ع) ساکن هستم ولی به تقاضای مالک موتورسیکلت که از دوستانم است برای صرف قهوه تلخ به قهوهفروشی آمدیم... در همین هنگام جوان دیگری که خود را کاظم معرفی میکرد از قهوهخانه بیرون آمد و به نیروی انتظامی گفت: موتورسیکلت متعلق به من است اما مدارک مالکیت و گواهینامه همراه ندارم!
این در حالی بود که افسران پلیس علاوه بر تبر، بطری حاوی بنزین را نیز از بغل قاب موتورسیکلت بیرون کشیدند که به طرز ماهرانهای جاسازی شده بود.
«کاظم»(جوان23ساله) در پاسخ به سوال ماموران انتظامی گفت: من قصد داشتم به سمت جاده کلات حرکت کنم به همین دلیل مقداری بنزین درون بطری ریختم تا در مسیر از آن استفاده کنم، تبر را هم احتمال دادم لازم میشود!
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: درحالی که یک از افسران گشت انتظامی همچنان به طرح سوالات فنی و انحرافی از راکب موتورسیکلت ادامه میداد، یکی دیگر از آنان شماره پلاک موتورسیکلت را از مرکز فرماندهی استعلام کرد؛ اما چند شماره این پلاک نشان میداد که تصویر موتورسیکلت مذکور در یکی از صحنههای آتشسوزی عمدی خودرو ثبت شده است. بدین ترتیب دو جوان موتورسوار با دستور بامدادی سرگرد احسان سبکبار(رئیس کلانتری شفا) به مقر انتظامی هدایت شدند و در دایره تجسس مورد بازجوییهای تخصصی قرارگرفتند و در این هنگام افسران تجسس با دستیابی اطلاعاتی به پرونده آتشسوزی دریافتند که حادثه مذکور تیر ماه گذشته در شهر جدید گلبهار رخ داده است. جوان موتورسوار وقتی در برابر اسناد و دلایل مستند قرار گرفت، در حالی که ناباورانه به تصاویر آتشسوزی خیره شده بود، بهناچار لب به اعتراف گشود و گفت: قبول دارم خودروی پراید را من به آتش کشیدم اما خیلی زود هم پشیمان شدم؛ چراکه از مدتی قبل به دختری علاقهمند بودم و قصد ازدواج با او را داشتم ولی زمانی به خود آمدم که آن دختر با جوان دیگری ازدواج کرده بود. از سوی دیگر متوجه شدم که آن دختر هم علاقهای به نامزدش ندارد. به همین خاطر از من خواست تا خودروی نامزدش را آتش بزنم! من هم شبانه سوار موتور سیکلت شدم و از مشهد به گلبهار رفتم. خودروی پراید را بهتنهایی آتش زدم و دوباره به مشهد بازگشتم.
بنا بر گزارش روزنامه خراسان، در جریان رسیدگی به این پرونده، تازه عروس نیز به کلانتری احضار شد و مورد بازجویی قرارگرفت. این دختر جوان نیز با مشاهده «کاظم» دیگر نتوانست حقیقت ماجرای «رقص آتش در دوئل عشقی» را پنهان کند؛ بنابراین با ارشاد و نصیحتهای رئیس کلانتری به بیان سرگذشت خود پرداخت و گفت: چند سال قبل مادرم به دلیل اعتیاد پدرم از او طلاق گرفت و به دنبال سرنوشت خودش رفت. پدرم نیز با زن دیگری ازدواج کرد و من در همان سن نوجوانی مجبور شدم با نامادری زندگی کنم! روزها و شبها را با دلتنگی سپری میکردم اما هیچ کس به من توجهی نداشت. گویی همه درگیر امور روزمره خودشان بودند. پدرم نیز سرگرم زندگی جدید خود بود و مرا نمیدید. من هم که بیشتر اوقاتم را با دوستانم میگذراندم به دنبال بهانهای برای پر کردن این خلأ عاطفی بودم تا این که با «کاظم» آشنا شدم و خیلی زود به او دلباختم! من فقط در جست و جوی محبت بودم و او انگار همه زندگی و دلگرمی من شده بود. حالا دیگر من هم عشق را در خیابان جست و جو می کردم و توجهی به رفتارهای پدر و نامادری ام نداشتم. آن قدر در این رفتارهای هیجانی و دروغین غرق بودم که دیگر درس و مدرسه یادم رفت و تازه متوجه شدم که مدتی است به مدرسه نرفتهام و هیچ کس هم اهمیتی به این موضوع نمیداد. در همین روزها بود که زمزمههایی از نامادریام شنیدم که باید ازدواج کنم! پدرم نیز مرا به گوشه آشپزخانه برد و گفت: خواستگار خوبی داری! تو هم بالاخره باید به دنبال سرنوشت خودت بروی! می دانستم نظر من برای آنان اهمیتی ندارد و اصرارهایم نیز بی فایده است؛ بنابراین سکوت کردم و خیلی زود خودم را پای سفره عقد دیدم! من هیچ علاقهای به نامزدم نداشتم ولی به پدرم نیز چیزی نمیگفتم تا این که هنوز دو ماه بیشتر از دوران نامزدی ما سپری نشده بود که با کاظم هماهنگ کردم تا خودروی نامزدم را به آتش بکشد. او هم به مقابل خانه ما آمد و پراید نامزدم را آتش زد که روی پل منزل پارک بود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با دستور رئیس کلانتری شفا، پرونده این ماجرا درحالی به دستگاه قضایی ارسال شد که هوشیاری نیروهای انتظامی عاملان حادثه تاسفبار دیگری را به دام انداخت. خراسان : شماره : 21343 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۷ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-زندگی ام را تباه کردند تا...
نویسنده : ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
آن ها برای آن که پسرشان را خوشبخت کنند، زندگی مرا به تباهی کشاندند و با ناجوانمردی وصف ناپذیری مرا به چنگ پسری هوسباز انداختند که با یک زن بزرگ تر از خودش ارتباط داشت و ....
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 45 ساله که برای شکایت از پسرخوانده اش وارد مرکز انتظامی شده بود، با بیان این که20سال برای پسرخوانده ام زحمت کشیدم تا به سن جوانی رسید اما اکنون مرا کتک می زند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: تازه دیپلم گرفته بودم که یکی از همسایگان قدیمی مادربزرگم، مرا برای پسرش خواستگاری کرد. آن ها به قدری از اخلاق و کمالات «جاهد» سخن گفتند که من هم ندیده عاشق او شدم و تصمیم گرفتم با او ازدواج کنم. خیلی زود مراسم خواستگاری انجام شد و من و جاهد درحالی زندگی مشترکمان را آغاز کردیم که او بیشتر اوقات خودش را در خارج از خانه می گذراند! آرام آرام احساس می کردم علاقه ای به من ندارد و رفتار عاطفی سردی از خود بروز می دهد. در حالی که دخترم را باردار شده بودم، حس عجیبی را تجربه می کردم و از رفتارهای شوهرم رنج می کشیدم؛ این بود که در جست و جوی علت رفتارهای او برآمدم و فهمیدم که با زن دیگری ارتباط دارد. هنگامی که موضوع را با خانواده «جاهد» درمیان گذاشتم، آن ها نگاهی به یکدیگر انداختند و سپس مادرش رازی را برایم فاش کرد که زندگی مرا به تباهی کشاند. او گفت:«جاهد» قبل از ازدواج با تو به آن زن مطلقه علاقه مند بود اما ما نمی خواستیم پسرمان با زنی ازدواج کند که 12 سال از خودش بزرگ تر است. به همین دلیل پس از جست و جوهای فراوان که دختری با اصل و نسب پیدا کنیم، بالاخره به تو رسیدیم و از «جاهد» خواستیم که با تو ازدواج کند؛ چرا که قصد داشتیم با این ازدواج اورا از آن زن دور کنیم!
خلاصه با شنیدن این جملات، رنگ از رخسارم پرید و در دلم همه اعضای خانواده «جاهد» را نفرین کردم که زندگی مرا به فلاکت کشاندند تا پسرشان را خوشبخت کنند! بالاخره زندگی مشترک من و جاهد دیگر دوامی نداشت و من بعد از به دنیا آمدن دخترم درحالی از او طلاق گرفتم که «جاهد» مرا رها کرده بود و بیشتر شب ها را با آن زن غریبه می گذراند!
دراین شرایط دخترم را نیز به جاهد دادم و خودم به خانه پدرم بازگشتم؛ ولی هنوز یک سال بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که «جعفر» به خواستگاری ام آمد. او هم یک ازدواج ناموفق داشت و پسر یک ساله اش را نزد خودش نگه داشته بود. وقتی باهم صحبت کردیم، من به او قول دادم که از پسرش در حد توانم مراقبت می کنم و او را مانند فرزند خودم می دانم. بعد از این گفت و گوها، من و جعفر باهم ازدواج کردیم و من مادر «سیروس» شدم؛ به طوری که برای آسایش او از همان دوران نوزادی از هیچ چیزی دریغ نکردم. حتی وقتی فرزندان خودم به دنیا آمدند، بیشتر از همه به «سیروس» توجه می کردم تا احساس غربت نکند و مرا مانند مادر خودش دوست داشته باشد. با وجود این وقتی بزرگ تر شد و به سن نوجوانی رسید متاسفانه حرف های دیگران در افکارش تاثیر گذاشت و بدرفتاری های توهین آمیز با مرا شروع کرد اما من اهمیتی نمی دادم وسعی می کردم این گونه رفتارها را تحمل کنم. تا این که سال گذشته همسرم به طور ناگهانی دچار سکته قلبی شد و جان خود را از دست داد. بعد از مرگ«جعفر» من بخشی از منزلم را به نام «سیروس» سند زدم تا برای آینده اش سرمایه ای داشته باشد و همواره به فرزندانم تاکید می کردم که باید به حرف برادر بزرگ ترشان گوش کنند! با همه این محبت ها اما او به هر بهانه ای به من ناسزا می گوید وگاهی نیز از سر غرور جوانی مشت و لگدهایش را نثارم می کند! دیگر خسته شده ام و نمی توانم این همه کتک کاری های بی رحمانه او را تحمل کنم. از سوی دیگر نیز من سیروس را از یک سالگی بزرگ کرده ام و او را مانند فرزند خودم دوست دارم و نمی توانم او را از خانه ام بیرون کنم؛ اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با دستور سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد) اقدامات مشاوره ای و بررسی های قانونی این پرونده، با احضار سیروس به کلانتری در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد. خراسان : شماره : 21338 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۱ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-جاساز ماهرانه شمش های طلا در کانال های کولر اتوبوس عبوری لورفت
نویسنده : توکلی
شمش های میلیاردی طلای قاچاق به مقصد نرسید. به گزارش خراسان ، فرمانده انتظامی استان کرمان در تشریح جزئیات این خبر، اظهارکرد: نیروهای پلیس امنیت مستقر در ایستگاه بازرسی «سه راهی راین» هنگام کنترل خودروهای عبوری به یک دستگاه اتوبوس مسافربری مشکوک شدند و برای بررسی بیشتر آن را متوقف کردند. سردار ناصر فرشید ادامه داد: ماموران با هماهنگی قضایی و در بازرسی از این وسیله نقلیه تعداد سه قطعه شمش طلا، یک قطعه شمش طلای آب شده و یک عدد سکه را که به صورت قاچاق و بدون مجوز قانونی درون کانال های کولر اتوبوس به صورت ماهرانه جاسازی شده بود ،کشف کردند. این مقام ارشد تصریح کرد: برابر نظریه کارشناسان، ارزش طلاهای کشف شده بیش از ۱۵ میلیارد ریال برآورد شده است.
فرمانده انتظامی استان کرمان با بیان این که متهم ۲۶ ساله در تحقیقات اولیه به جرم خود و حمل طلای قاچاق از جنوب کشور به قصد تحویل در استان های همجوار استان کرمان اعتراف کرد،اظهارکرد: متهم برای سیر مراحل قانونی تحویل مرجع قضایی و طلاهای کشف شده برابر دستور قضایی تحویل بانک ملی شد. خراسان : شماره : 21337 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۳۰ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-مربی موسیقی هوویم شد!
نویسنده : ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
روزی که همسرم از من خواست به کلاس آموزش موسیقی بروم و این هنر ارزشمند را بیاموزم، هیچ گاه تصور نمی کردم که در پس این پیشنهاد دلسوزانه، نقشه شومی وجود دارد و شوهرم برای رسیدن به خواسته های خودش برای من مربی خصوصی گرفته است چرا که...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 25 ساله با بیان این که در 17 سالگی عاشق پسر همسایه شدم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: مشغول آخرین امتحانات مقطع دبیرستان بودم که ارتباطم را با «سعید»آغاز کردم.او در خواربار فروشی پدرش کار می کرد که سر کوچه ما قرار داشت. من هم که بعد از جدایی پدر و مادرم از یکدیگر نزد مادرم زندگی می کردم به جملات عاشقانه«سعید» دل بستم و با هر بهانه ای به مغازه آن ها می رفتم اما این ارتباط پنهانی طولی نکشید و«سعید» به خواستگاری ام آمد ولی مادرم که خودش اوضاع اسفبار پدرم را دیده بود، احتمال می داد که «سعید» معتاد است ولی بازهم تردید داشت چون «سعید»پسر جوانی بود و ظاهرش هنوز اعتیاد را نشان نمی داد.خلاصه با اصرار من، مادرم رضایت داد و من و سعید درحالی ازدواج کردیم که در همان هفته اول نامزدی اعتیاد او لو رفت ولی دیگر کاری از دستم ساخته نبود و مجبور شدم به زندگی با او ادامه دهم تا شاید اعتیادش را کنار بگذارد اما با آن که صاحب دختری یک ساله شده بودم، نه تنها «سعید» اعتیادش را ترک نکرد بلکه روز به روز بیشتر در گرداب مواد افیونی فرو رفت تا این که بالاخره بعد از 3 سال زندگی مشترک از او طلاق گرفتم و به خواست مادرم سرپرستی دخترم را هم به پدر «سعید» سپردم اما هنوز چند ماه بیشتر از ماجرای طلاقم نمی گذشت که یکی از همسایگان مرا برای مردی خواستگاری کرد که همسرش فوت کرده بود و دختری نوجوان داشت. ابتدا موافق این ازدواج نبودم ولی سمیه خانم از ثروت واخلاق«نعمت» تعریف کرد که انگار مرا شست و شوی مغزی داد و من در حالی که دلتنگ دخترم بودم با «نعمت» ازدواج کردم. هنوز یک ماه بیشتر از برگزاری مراسم عقدکنان ما نگذشته بود که همسرم پیشنهاد داد تا به کلاس موسیقی بروم و این هنر ارزشمند را بیاموزم چرا که «سارا» دختر خوانده ام نیز مربی موسیقی داشت و «نعمت»معتقد بود که با این شیوه می توانم ارتباط صمیمانه ای با «سارا» برقرار کنم و او را از افسردگی مرگ مادرش نجات دهم. چند روز بعد زنی به نام «فریبا» به منزل ما آمد تا به طور خصوصی به من «دف زنی» بیاموزد.اگر چه «فریبا» هفته ای 3روز به منزل ما می آمد اما در همین مدت من با او ارتباط خوبی برقرار کردم به طوری که انگار سنگ صبورم بود و من با او صمیمانه درد دل می کردم و از دلتنگی هایم می گفتم و اشک می ریختم.حتی از رفتارهای «سارا» گلایه می کردم و رازهای زندگی ام را با او در میان می گذاشتم.«فریبا» هم مرا دلداری می داد و به صبر دعوت می کرد. اما روزی که بیرون از منزل بودم و دیرتر به کلاس موسیقی در منزل رسیدم،ناگهان شوهرم را با «فریبا» تنها دیدم و تازه فهمیدم که «فریبا» به عقد موقت «نعمت» درآمده و هووی خودم است.شوهرم با سوءاستفاده ازمن ودخترش،«فریبا» را به بهانه آموزش موسیقی به منزل آورده بود تا ما درباره ازدواجش اعتراض نکنیم. این درحالی بود که او حتی قبل از ازداوج با من نیز با «فریبا» ارتباط داشت و مرا فقط برای همراهی و پرستاری از «سارا» می خواست.حالا هم به کلانتری آمده ام تا از او طلاق بگیرم اما ای کاش...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای در این باره با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری(رئیس کلانتری آبکوه مشهد) در دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد. خراسان : شماره : 21336 - ۱۴۰۲ شنبه ۲۹ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-قصه باور نکردنی یک دزد!
نویسنده : ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
مرا به اشتباه دستگیر کردهاند! من نه دزد هستم و نه دزدی را میشناسم. همه این ماجراها به صورت اتفاقی به یکدیگر گره خوردهاند تا من به اتهام سرقت دستگیر شوم چراکه...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، اینها بخشی از اظهارات مرد 36ساله ای است که با ردیابیهای اطلاعاتی نیروهای انتظامی و به اتهام سرقت لوازم و تجهیزات آبرسانی دستگیر شده بود. این جوان در حالی که مدعی بود روزگار فلاکتباری را گذرانده است درباره سرگذشت خود به مشاور مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: پدرم کارگر ساده ساختمانی است و اکنون که 60 سال دارد باز هم کارگری میکند تا هزینههای زندگیاش را تامین کند. من هم که فرزند بزرگ خانواده هستم تا کلاس سوم راهنمایی درس خواندم ولی چون علاقهای به درس و مشق نداشتم، چند سال پشت سر هم مردود شدم و نتوانستم از سد مقطع راهنمایی عبور کنم. به همین دلیل بالاخره ترک تحصیل کردم و از همان دوران نوجوانی با پسر همسایه خودمان در یک کارگاه لولهکشی آب مشغول کار شدم.
من و جواد خیلی با هم رفاقت صمیمانهای داشتیم. با آنکه چند سال از من بزرگتر بود ولی بعد از پایان کار روزانه همه اوقاتمان را با هم میگذراندیم. جواد به مواد مخدر اعتیاد داشت و من هم که آن زمان 16 سال بیشتر نداشتم، پای بساط شیرهکشی او مینشستم و به صورت تفریحی درکنار او مصرف میکردم تا اینکه عازم خدمت سربازی شدم و برای مدتی استعمال مواد مخدر را کنار گذاشتم. فقط زمانی که به مرخصی میآمدم سراغ جواد میرفتم و باز هم با یکدیگر مصرف میکردیم. وقتی مدت سربازی به پایان رسید و من به مشهد بازگشتم، عاشق «مهلا» شدم. او دخترخوانده یکی از بازماندگان زلزله رودبار بود که در همسایگی ما زندگی می کرد. همه خانواده و بستگان «مهلا» در آن زلزله جان خود را از دست داده بودند و او همسایه ما را از بهزیستی به فرزندخواندگی پذیرفته بود. خلاصه مدت علاقه من به «مهلا» خیلی طول نکشید و ما با یکدیگر ازدواج کردیم. همسرم چون تنها فرزند پدرخواندهاش بود، خیلی علاقه داشت تا خودش فرزندان بیشتری داشته باشد. به همین دلیل هم ما صاحب 4 فرزند قدونیم قد شدیم که آخرین آنها اکنون یک ساله است. بعد از آغاز زندگی مشترک، من بهطور پنهانی به مصرف مواد مخدر ادامه دادم و خودم بهتنهایی در امور تاسیسات آبرسانی و لولهکشی فعالیت میکردم؛ اما متاسفانه با افزایش بهای مواد مخدر سنتی دیگر نتوانستم مخارج خودم را تامین کنم و به همین دلیل با پیشنهاد یکی از همبساطیهایم به مصرف شیشه و کریستال آلوده شدم. ابتدا تصورم بر این بود که بهای کمی برای شیشه می پردازم ولی خیلی زود فهمیدم که در دام خطرناکی افتادهام و زندگیام روبهنابودی رفت.
درهمین روزها بود که پدرم با همان درآمد کارگری مرا در یکی از مراکز ترک اعتیاد بستری کرد ولی من فقط2 ماه دوام آوردم و بعد ازآن دوباره مصرف شیره را شروع کردم. این درحالی بود که بعد از رو آوردن به مواد مخدر صنعتی دیگر نتوانستم کار کنم و همه مشتریانم را ازدست دادم! حالا دیگر تامین مخارج خانواده 6 نفره برایم خیلی سخت شده بود که پدرم با تسهیلات بانکی و اندک پساندازی که داشت، خودروی پراید مدل پایینی برایم خرید تا با مسافرکشی روزگارم را بگذرانم ولی حدود یک هفته قبل بود که در کوی نجف مردی مرا متوقف کرد و از من خواست مقداری لوازم و تجهیزات آبرسانی را به بولوار توس ببرم و آنها را به مرد دیگری تحویل بدهم که نشانیاش را به من داده بود. من هم کرایهام را نقدی از آن مرد رهگذر گرفته و ابزار و تاسیسات آبرسانی را به همراه یک دستگاه هیلتی و سنگ فرز به همان نشانی در سه راه دانش بردم و به فرد دیگری تحویل دادم اما خیلی زود نیروهای کلانتری معراج با رصد دوربین های مدار بسته، خودروی مرا شناسایی کردند و به کلانتری انتقال دادند در حالی که من نه دزدی میشناسم و نه مالخر! چراکه همه این ماجرا و حتی شغل لولهکشی من به طور اتفاقی به یکدیگر گره خوردهاند.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با توجه به اسناد و مدارک مستند پلیس و قصه باور نکردنی متهم به سرقت، تلاش نیروهای تجسس برای واکاوی سرقتهای احتمالی دیگر وی با نظارت مستقیم سرگرد امیر رضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) آغاز شد. خراسان : شماره : شماره : 21335 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۲۷ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-آن زن فریبم داد!
از حدود ۱۲ سال قبل که با آن زن در محیط کارم آشنا شدم و روابط ما به رفت و آمدهای خانوادگی کشید، او مدام از نظر مالی به من کمک میکرد تا این که روزی مرا به تردید انداخت که احتمالاً فرزند سرراهی هستم. از این طریق از سادگی و زودباوری من سوءاستفاده کرد تا این که فریبم داد و در پرونده قتل مدیر عامل با او همکاری کردم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، اینها بخشی از اظهارات مرد ۴۶ سالهای است که به اتهام قتل مدیر عامل اتحادیه شرکتهای تعاونی روستایی استان خوزستان دستگیر شد. این مرد متاهل که سعی میکرد خود را فردی سادهلوح جلوه دهد، پس از آن که به سوالات تخصصی سرهنگ ولی نجفی(رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) درباره چگونگی ارتکاب جنایت پاسخ داد، در تشریح سرگذشت خود نیز به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: تا کلاس اول راهنمایی در یکی از روستاهای تربت حیدریه درس خواندم؛ اما روزی یکی از همکلاسیهایم به معلم مدرسه گفت: «من دیگر درس نمیخوانم!» معلم هم با بیخیالی پاسخ داد: «خب نخوان!» این بود که آن دوستم ترک تحصیل کرد و من هم دیگر به مدرسه نرفتم و به پیشنهاد پدرم چوپان شدم! پدرم کشاورزی میکرد و در کنار آن هم به شغل لحافدوزی مشغول بود تا مخارج زندگی را تامین کند. از سوی دیگر، پدرم منزلی را در مشهد خریده بود که برادر بزرگترم در آن بهصورت مجردی اقامت داشت. من هم بعد از مدتی چوپانی به مشهد آمدم تا شغلی برای خودم بیابم. ابتدا در یک فروشگاه روکش صندلی خودرو کاری پیدا کردم ولی چون درآمد اندکی داشتم، آن شغل را رها کردم و شاگرد نقاش خودرو شدم ولی بعد از مدتی استادکارم فروشگاه رنگ راهاندازی کرد و من هم بعد از چند ماه فعالیت در فروشگاه نتوانستم در کنار او کار کنم. به همین خاطر وارد کارهای ساختمانی شدم و در زمینه کاشیکاری به فعالیت پرداختم تا این که عازم خدمت سربازی شدم. وقتی کارت پایان خدمت را گرفتم به پیشنهاد یکی از دوستان قدیمیام در یک تعمیرگاه باتریسازی شروع به کار کردم و سپس به سیمکشی خودرو روی آوردم. خلاصه شغلهای زیادی را تجربه کردم تا این که روزی وقتی به روستا رفته بودم، مادرم دختری از اهالی روستا را برای ازدواج با من معرفی کرد. این گونه من بدون آن که آن دختر را دیده باشم پای سفره عقد نشستم و اکنون هم 3 فرزند دارم اما بعد از ازدواج در یک کارخانه آرد استخدام شدم که متاسفانه آنجا هم دوام نیاوردم و بعد از تجربه چند شغل دیگر بالاخره در یک مرکز مشاوره بهعنوان نیروی خدماتی کار کردم که روزی «راضیه»(متهم دیگر پرونده) به آن جا آمد و من با دستور مدیر برایش چای بردم. او هم که در همین رشته مشاوره تحصیل کرده بود، در آن جا مشغول کار شد تا این که روزی «راضیه» سوار خودروی من شد و او را به منزلش رساندم. وقتی از خودرو پیاده شد کارت بانکیاش را به من داد تا برایش مقداری میوه خرید کنم اما هنگامی که رسیدخریدها را به او دادم با تعجب گفت: اشتباه نکردی؟! گفتم: نه! همین مبلغ شده است. آن روز «راضیه» اعتمادش به من بیشتر شد؛ چراکه مدعی بود قبلاً پول بیشتری برای همین مقدار خرید میپرداخت. خلاصه این ماجرا موجب ارتباط نزدیکتر بین ما شد تا حدی که رفت و آمد خانوادگی پیدا کردیم. او هم بعد از مدتی بهعنوان مدیر بازرگانی خارجی در شرکت تعاونی روستایی مشغول کار شد و در زمینه خرید و فروش زعفران هم فعالیت میکرد. به همین خاطر از نظر مالی خیلی هوای مرا داشت حتی یک وام ۲۰۰ میلیون تومانی برایم گرفت تا بعد من برایش کار کنم!
در همین رفت و آمدها بود که روزی مرا به تردید انداخت که احتمالاً پدر و مادرم مرا بزرگ کردهاند و شاید من پسر سر راهی بودم. من هم که فهمیدم گروه خونی من با دیگر خواهر و برادرانم فرق دارد خیلی به خودم مشکوک شدم ولی باز هم قیافهام به پدرم شباهت داشت. به همین خاطر در میان شک و تردید عجیبی دست و پا میزدم و افکارم به هم ریخته بود. در این هنگام مدیر شرکتی که در آن جا کار میکردم از من خواست که به تحصیل ادامه بدهم و دیپلم بگیرم؛ چراکه برای ادامه کارم باید مدرک تحصیلی ارائه میدادم این بود که در یکی از همین مدارس آموزش از راه دور غیرانتفاعی ثبت نام کردم تا حداقل مدرک بگیرم! حالا دیگر رفت و آمدهای من و «راضیه» طوری شده بود که خانوادهام نیز در جریان بودند اما او از سادگی و زودباوری من سوءاستفاده کرد و پای مرا به ماجرای قتل کشاند. او همیشه از من کلید باغ خواهرم را میگرفت تا مهمانهایش را آن جا ببرد. روز حادثه هم من کلید باغ را به او دادم چرا که مدعی بود یک مهمان از خوزستان دارد. او سپس از من خواست که آن مهمان را به باغ خواهرم در ملک آباد ببرم ولی او به آن مرد داروی بیهوشی خورانده بود که من خبر نداشتم! به همین خاطر پیکر آن مرد را در باغ رها کردم و روز بعد به اتفاق«راضیه» به آن جا رفتیم و من دست و پاهای او را با چسب نواری پهن بستم که بعد هم جسدش را دفن کردیم اما اکنون خیلی پشیمانم. ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است، با صدور دستورات محرمانهای از سوی قاضی دکتر صادق صفری (قاضی ویژه قتل عمد مشهد) تحقیقات کارآگاهان برای ریشهیابی این جنایت تکاندهنده همچنان ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21331 - ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۳ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-راز جنایت در خانه متروکه!
اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور- جوان ۲۴ ساله ای که در پی قتل زن جوانی در زیرزمین خانه متروکه تحت تعقیب کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار داشت، روز گذشته با رصدهای اطلاعاتی در پردیس تهران به دام افتاد و به ارتکاب جنایت در مشهد اعتراف کرد.
رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی ساعاتی بعد از دستگیری متهم فراری و در مصاحبه ای اختصاصی به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: به دنبال کشف جسد زن ۲۴ ساله تبعه خارجی( افغانستانی )در زیرزمین یکی از منازل ویلایی متروکه در بولوار چمن مشهد، گروهی از افسران کارآزموده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با هماهنگی و دستورات قاضی ویژه قتل عمد وارد عمل شدند و تحقیقات گستردهای را آغاز کردند.
سرهنگ کارآگاه جواد شفیعزاده افزود: بررسیهای مقدماتی نشان داد که زن جوان با شال خودش خفه شده است و احتمالاً با قاتل سابقه آشنایی دارد؛ چراکه در بازدیدهای صحنه جرم هیچ آثاری از ورود خشونت بار به محل دیده نمیشد از سوی دیگر تماس مشکوکی که با همسر نجیبه(مقتول) گرفته شده بود بیانگر شناخت متهم از وضعیت اجتماعی زن جوان بود. به همین دلیل گروه تخصصی کارآگاهان زیرنظر مستقیم سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس اداره جنایی آگاهی) به تجزیه و تحلیل جرم پرداختند و سپس با راهنماییهای تجربی قاضی دکتر صادق صفری به سرنخهایی از ارتباط جوان ۲۴ ساله افغانستانی در فضای مجازی دست یافتند که در یکی از گروههای تلگرامی با نجیبه (مقتول) آشنا شده بود. مقام ارشد پلیس آگاهی خراسان رضوی تصریح کرد: ادامه تحقیقات نشان داد که نادر ملک (متهم 24 ساله) در یک طباخی مشغول کار است اما وقتی کارآگاهان برای دستگیری وی وارد عمل شدند مشخص شد او به سمت تهران گریخته است بنابراین رصدهای اطلاعاتی با هماهنگی قضایی ادامه یافت تا این که وی با همکاری حراست شرکت عمران شهر پردیس شناسایی شد. وی گفت: به همین دلیل گروهی از کارآگاهان به سرپرستی سروان عظیمی مقدم (افسر پرونده) عازم تهران شدند و متهم به قتل فراری را امروز( روز گذشته )دستگیر کردند. سرهنگ کارآگاه شفیعزاده اضافه کرد: وی دقایقی بعد از دستگیری، ارتکاب قتل در منزل ویلایی مترکه را پذیرفت و گفت آن زن را که هموطن خودم بود در تاریخ بیست و چهارم مهر و پس از مشاجره لفظی خفه کردم.رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی خاطرنشان کرد:تحقیقات در این باره با دستورات ویژه قضایی ادامه دارد. خراسان : شماره : 21329 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۲۰ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-قصه زنی که دزد شد!
بعد از آن که از همسرم طلاق گرفتم با فردی ازدواج کردم که مدعی بود همسرش را به خاطر خیانت طلاق داده است ولی او مردی رفیق باز و خوشگذران بود. دراین شرایط من هم به مواد مخدر آلوده شدم و زمانی به خودم آمدم که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن38 ساله ای است که که به اتهام دستبرد به یک فروشگاه لباس در مشهد دستگیر شده بود.این زن جوان که مدعی بود سرگذشت تلخی دارد، پس ازآن که به سوالات تخصصی افسر تجسس درباره ماجرای سرقت لباس هاپاسخ داد، درتشریح زندگی تاسف بارش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در یکی از روستاهای جلگه رخ از توابع استان خراسان رضوی به دنیا آمدم و تا مقطع ابتدایی تحصیل کردم. پدرم روی زمین های دیگران کشاورزی می کرد و مادرم نیز با ژاکت و شال گردن بافتن کمک حال مخارج زندگی بود اما اوضاع اقتصادی اسفباری داشتیم چرا که خواهرم به بیماری کلیوی مبتلا بود و برادر 17 ساله ام نیز نوجوانی معتاد و رفیق باز بود که روزگار ما را به آشفتگی کشاند.اودرحال خماری من و مادرم را به باد کتک می گرفت و برای تامین هزینه های اعتیادش ما را تهدید می کرد... آن زمان من 12 سال بیشتر نداشتم و پدرم بدون این که من باخبر باشم، خواستگارانم را رد می کرد تا این که به مالک زمین ها بدهکار شد و این بدهکاری مدام افزایش می یافت. در این میان اما پسر صاحبکار پدرم که جوانی خوش تیپ بود عاشق من شد و بدین ترتیب پدرش مرا از پدرم خواستگاری کرد. او مردی ثروتمند بود و به پدرم فشار می آورد یا با ازدواج ما موافقت کند یا بدهکاری اش را بپردازد! پدرم از او خواست مدتی مهلت بدهد تا بتواند بدهکاری اش را پرداخت کند ولی «جعفرآقا» موافقت نکرد. از سوی دیگر من وقتی اوضاع را این گونه دیدم حاضر شدم با «پویا» ازدواج کنم!خلاصه بدون مهریه و جهیزیه در حالی پای سفره عقد نشستم که فقط 14 سال داشتم. چندماه ابتدای زندگی مشترکمان به خوبی گذشت و ما در طبقه بالای ساختمان پدرشوهرم ساکن شدیم اما آرام آرام فهمیدم که پدرشوهرم و همسرم هر دو در زمینه معاملات غیر قانونی و قاچاق فعالیت دارند. حتی «جعفرآقا» در حیاط منزلشان گیاه خشخاش کشت می کرد وآن ها را می فروخت.همسرم نیز تا نیمه شب با دوستانش به قماربازی و مصرف مواد مشغول بود و با ربا خواری به زندگی ادامه می داد. در این شرایط آن ها مرا که باردار بودم به شدت تحقیر می کردند وبه چشم یک کلفت به من می نگریستند به طوری که با مصرف قرص دست به خودکشی زدم و فرزندم سقط شد، اما خودم که نجات یافته بودم از «پویا»طلاق گرفتم و به خانه پدرم بازگشتم. آن جا هم به خاطر وجود برادر معتادم روزگار بدی را سپری می کردم و زجر می کشیدم تا جایی که به دلیل افسردگی شدید در بیمارستان روان پزشکی ابن سینا بستری شدم. بعد از بهبودی در مشهد کارمی کردم و در خانه یکی از دوستانم ساکن بودم تا این که با «حامد» آشنا شدم.او ادعا می کرد به خاطر خیانت همسرش، او را طلاق داده است و به تنهایی زندگی می کند. من هم بدون اطلاع خانواده ام به عقد«حامد» درآمدم اما درهمان روزهای اول زندگی مشترک فهمیدم که او هم مردی رفیق باز و خوشگذران است و خودش به همسرش خیانت کرده است! او همه دسترنج و پول های مرا می گرفت و صرف اعتیادش می کرد. دراین شرایط بود که من هم کم کم به سوی مواد مخدر کشیده شدم و زمانی به خودم آمدم که دیگر برای تهیه مواد مخدر دست به سرقت می زدم و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ جوادیعقوبی(رئیس کلانتری سپاد مشهد) بررسی های تخصصی درباره سرقت های احتمالی دیگر این زن جوان ادامه یافت و اقدامات مشاوره ای برای رهایی او از منجلاب اعتیاد نیز آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21328 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۹ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-حیله عجیب برای طلاق!
همسرم چنان با زیرکی مرا به طمع انداخت که هیچ گاه فکر نکردم در پس این مهربانی برای طلاق توافقی، چنین نقشه عجیبی نهفته باشد، به همین دلیل هم با خیال راحت به دادگاه رفتم و...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، مرد ۲۸ ساله در حالی که از شدت عصبانیت، مشت هایش را بر زانو می کوبید و باور نداشت به دام حیله گرانه همسرش افتاده است، درباره این ماجرای عجیب به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت:به خاطر آن که علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم درهمان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم و وارد بازار کار شدم. در دوران نوجوانی دست فروشی می کردم تا این که وقتی بزرگ تر شدم به کارگری در امور ساختمانی پرداختم و از این طریق مخارج خودم را تامین می کردم تا این که در ۱۸ سالگی عاشق نوه خاله ام شدم.«فریبا»14 سال بیشتر نداشت وخیلی زود به من علاقه پیدا کرد. از آن روز به بعد تماس های تلفنی ما شروع شد و مدام با یکدیگر در ارتباط بودیم. اگر چه وقتی خانواده هایمان از این عشق و علاقه هیجانی و شورانگیز ما باخبر شدند، به شدت با ادامه این ارتباط عاشقانه مخالفت کردند ولی من و «فریبا» آن قدر برای ازدواج اصرار کردیم و به ترفندهای مختلف متوسل شدیم که بالاخره خانواده هایمان پذیرفتند و این گونه من و او زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. در طول 10 سالی که از ازدواجمان می گذرد، صاحب 2فرزند شدیم و من با همان شغل کارگری ساختمان،زمینی را درحاشیه شهر خریدم وآرام آرام مشغول ساختن خانه ای نقلی شدم ولی چون درآمدم کفاف نمی داد و از طرفی هزینه های ساخت و ساز هم به یکباره افزایش زیادی پیدا کرد،فقط توانستم اسکلت ساختمان را برپا کنم و بقیه ساخت و ساز را رها کردم تا بتوانم تسهیلاتی بگیرم یا مبالغی را قرض کنم. در همین روزها بود که «فریبا» پیشنهاد عجیبی را برای ساخت سریع منزلمان مطرح کرد. او گفت: اگر به صورت توافقی طلاق بگیریم من تحت پوشش نهادهای امدادی و خیریه ای قرار می گیرم و به عنوان زن سرپرست خانواده می توانم تسهیلات خوبی از بانک برای ادامه ساخت منزل بگیرم. بعد وقتی خانه را ساختیم دوباره عقد دایمی خودمان را ثبت می کنیم! من هم که به فرجام چنین کاری نمی اندیشیدم و به همسرم کاملا اعتماد و اطمینان داشتم پیشنهاد او را پذیرفتم و برای طلاق توافقی به دادگاه رفتم اما هنگامی که مهر طلاق بر شناسنامه ام جا خوش کرد دیگر«فریبا» حتی پاسخ تماس های تلفنی مرا هم نداد. خیلی از این موضوع نگران شده بودم که از پسرم درباره رفت و آمد«فریبا» با جوانی غریبه شنیدم و به شدت آشفته شدم. سوءظن مانند خوره به جانم افتاده بود و لحظه ای رهایم نمی کرد.وقتی درباره آن مرد غریبه تحقیق کردم تازه فهمیدم که «فریبا»از چندماه قبل با او آشنا شده وقصد ازدواج با یکدیگر را داشتند به همین دلیل آن جوان چنین نقشه شوم و حیله گرانه ای را به همسرم آموخته بود که من هم بی خبر از همه چیز و به طمع تسهیلات هنگفت بانکی به«طلاق توافقی»رضایت دادم اما هیچ گاه تصور نمی کردم در چنین دام مزورانه ای بیفتم. حالا هم به کلانتری آمده ام تا شاید راهی برای رهایی از این وضعیت تأسف بار بیابم.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت موضوع و با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد)، بررسی های تخصصی درباره این ماجرا و ادعاهای مرد جوان، به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21324 - ۱۴۰۲ شنبه ۱۵ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-تخریب 23 خودرو در چند دقیقه!
اختصاصی خراسان
سید خلیل سجادپور- هفت تن از عاملان شرارت و تخریب شبانه خودروهای اهالی بولوار توس مشهد با تلاش نیروهای کلانتری معراج دستگیر شدند.
فرمانده انتظامی مشهد روزگذشته با تاکید بر این که پلیس هیچ گونه شرارت و اوباشگری را برنمیتابد، درباره ماجرای دستگیری عاملان تخریب شبانه خودروها به خبرنگار روزنامه خراسان گفت:ساعت2بامداد هشتم شهریور زنگ پلیس 110 به طور مداوم به صدا درمی آمد و اهالی توس92، از تخریب خودروهای پارک شده توسط چند جوان موتورسوار خبر می دادند که با تبر و قمه موجب وحشت مردم شده بودند.
سرهنگ احمد نگهبان افزود: باتوجه به اهمیت موضوع، بلافاصله عوامل گشت انتظامی کلانتری معراج به محل اعلام شده عزیمت کردند اما اوباش مذکور درحالی طی چند دقیقه از صحنه گریخته بودند که مالکان خودروها از ترس آسیب جانی در منازل خود پناه گرفته و شاهد تخریب خودروها بودند. به همین دلیل گروهی از نیروهای انتظامی با فرماندهی مستقیم سرگرد امیررضا فعال(رئیس کلانتری معراج) وارد عمل شدند و با کسب دستورات ویژه ای ازسوی قاضی خدابنده(معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) تحقیقات گسترده ای را برای شناسایی و دستگیری عاملان شرارت های شبانه آغازکردند. رئیس پلیس مشهد با اشاره به بررسی های میدانی نیروهای انتظامی خاطرنشان کرد: تحقیقات پلیس و اظهارات شاکیان بیانگر آن بود که اوباش موتورسوار حال طبیعی نداشتند و با تخریب 23 خودرو حتی شیشه پنجره برخی از منازل را هم شکسته بودند.
بنابراین رصدهای اطلاعاتی با بازبینی دوربین های ترافیکی ادامه یافت تا این که سرنخ هایی از پاتوق و محل اختفای عاملان شرارت به دست آمد. وی گفت: طولی نکشید که 7 تن از متهمان در مناطق مختلف شهر شناسایی و در چند عملیات ضربتی و با حمایت های قاطع دستگاه قضایی دستگیر شدند.سرهنگ نگهبان اضافه کرد: در بازرسی از پاتوق ها و منازل محل اختفای متهمان، مقادیری مشروبات الکلی به همراه قطعات یک دستگاه موتورسیکلت سرقتی کشف شد که توسط سارقان اوراق شده بود.
کلیددار امنیت مشهد همچنین با اشاره به نداشتن تعادل روحی برخی از متهمان دستگیر شده تصریح کرد: با معرفی عاملان شرارت و اخلال در نظم عمومی به پزشکی قانونی،آزمایش های تخصصی انجام و مشخص شد که 5 تن از آنان مشروبات الکلی مصرف کرده اند. درهمین حال یکی از متهمان گفت: به خاطر اختلافی که با عمویم داشتم با دوستانم قرار دعوا گذاشتیم و شیشه خودروهای محله آن ها را با تبر و قمه تخریب کردیم.
وی گفت: این درحالی بود که طبق تصاویر دوربین های مداربسته، عاملان شرارت و اوباشگری حتی روی سقف خودروها می رفتند و با لگد سقف آن ها را تخریب می کردند. سرهنگ نگهبان همچنین افزود: یکی از اوباش مذکور هنگام عبور از کوچه و با عربدهکشی شیشه پنجره منزلی را با چماق می شکند در حالی که کودکانی زیر آن پنجره خوابیده بودند که خوشبختانه ریزش شیشه به آن ها آسیبی نزده بود؛ اما اعضای این خانواده به شدت دچار تالمات روحی شده بودند. مقام ارشد انتظامی مشهد به بضاعت مالی اندک برخی از خسارت دیدگان هم اشاره کرد و گفت: برخی از مالکان خودروها اظهار کردند که خودروی تخریب شده منبع درآمد آن ها بوده که حتی قادر به تعمیر خودرو نیستند. به همین دلیل هماهنگی هایی برای جبران خسارت سریع توسط متهمان صورت گرفته و از سوی دیگر نیز مجازات سختی در انتظار مخلان نظم و امنیت عمومی است.
سرهنگ احمد نگهبان در پایان خاطرنشان کرد: بررسی های بیشتر با دستورات مقام قضایی در این باره ادامه دارد. خراسان : شماره : 21326 - ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۷ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-کشف بیش از ۶ میلیون لیتر سوخت قاچاق در راه مرزهای شرقی کشور
توکلی -فرمانده انتظامی استان کرمان از کشف و توقیف بیش از شش میلیون و ۵۸۲ هزار لیتر سوخت قاچاق طی سال گذشته در این استان خبر داد و بیان کرد: عملکرد پلیس طی سال گذشته در مقایسه با مدت مشابه سال قبل از آن در بخش برخورد با قاچاق سوخت، افزایش ۹۷ درصدی دارد. به گزارش خراسان، سردار ناصر فرشید روز چهارشنبه به مناسبت هفته نیروی انتظامی در نشست خبری با خبرنگاران افزود: طی ۶ ماه نخست امسال بیش از چهار میلیون لیتر سوخت قاجاق کشف شد که این رقم ۱۴۶ درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل افزایش دارد. وی با اشاره به این که هفته انتظامی از ۱۳ مهرماه با شعار «شهروند قانونمدار، پلیس خدمتگزار» آغاز میشود، اظهار کرد: اگر هر کدام از ما بهعنوان یک شهروند مقررات، ابلاغیهها، دستورها و قوانین را بهدرستی رعایت کنیم، با کمترین مسئله و حادثهای روبهرو میشویم. این مقام ارشد انتظامی تصریح کرد: رسانهها جهادگران عرصه آگاهسازی و اطلاعرسانی هستند و مردم را با پلیس همراه می کنند. وی در تشریح عملکرد پلیس ادامه داد: از سال گذشته تاکنون بیش از ۷۸ تن انواع مواد مخدر در استان کرمان کشف شده است که بیش از ۸۳ درصد آن تریاک، ۱۲ درصد حشیش و 2 درصد هروئین، مورفین و شیشه و در کشفیات مواد مخدر صنعتی نسبت به دوره مشابه قبل افزایش داشتیم و علاوه بر این، بیش از دو هزار و ۶۰۰ قاچاقچی مواد مخدر و شش هزار و۵۰۰خرده فروش دستگیر شدند. سردار فرشید اضافه کرد: در این مدت ۱۷۲ باند قاچاق متلاشی شد که حدود ۱۶هزار پرونده تشکیل و هزار و ۸۰۰ دستگاه خودرو توقیف شده است. فرمانده انتظامی استان کرمان از دستگیری روزانه ٧ قاچاقچی، ٣١ معتاد متجاهر و ٢٠ خرده فروش مواد مخدر طی شش ماه امسال خبر داد. خراسان : شماره : 21323 - ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۳ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-طناب دار، فرجام ارتباط پنهانی!
سید خلیل سجادپور -مردی که ۶ سال قبل در پی ارتباط پنهانی با یک زن جوان، شوهر او را به طرز وحشتناکی به قتل رسانده و جسدش را درون چاه فاضلاب انداخته بود، در زندان مرکزی مشهد به دار مجازات آویخته شد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، سیزدهم مهر سال ۹۶ مرد جوانی پلیس را در جریان گم شدن برادر ۳۳ سالهاش قرار داد و بدین ترتیب تحقیقات برای یافتن سرنخی از راننده پرایدی آغاز شد که ۴ روز قبل از یکی از شهرهای مرزی خراسان رضوی به مشهد بازگشته بود اما همسرش نیز ادعا میکرد از وی خبری ندارد !
در همین اثنا، کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به شماره تلفن ناشناسی رسیدند که ساعت یک بامداد بر گوشی تلفن همسر مرد گمشده نقش بسته بود اما زن جوان باز هم ادعا داشت شماره مذکور را نمیشناسد و احتمالا فردی به اشتباه با او تماس گرفته است ! اما این سرنخ مهم کارآگاهان را به سوی فرضیه جنایت خانوادگی سوق داد و این گونه بررسیهای موشکافانه با راهنماییهای قاضی کاظم میرزایی( قاضی ویژه قتل عمد در زمان وقوع حادثه) روی یک سیمکارت مخفی متمرکز شد که توسط همسر مرد ۳۳ ساله پنهان شده بود .
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: وقتی شماره تلفن مذکور زیر ذرهبین تحقیقات قرار گرفت، پای مرد ۴۰ سالهای به میان آمد که در همسایگی زن جوان زندگی میکرد. بنابراین خیلی زود گروهی از کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ مهدی سلطانیان(افسر پرونده در زمان وقوع جنایت) با انجام یکسری رصدهای اطلاعاتی موفق شدند «ع»( مرد ۴۰ ساله) را دستگیر کنند و به مقر انتظامی انتقال دهند .این متهم که با مشاهده اسناد و مدارک مستند پلیس چارهای جز بیان حقیقت نداشت، به ناچار لب به اعتراف گشود و پرده از رابطه غیراخلاقی خود با زن ۳۰ ساله برداشت. او گفت: وقتی با «س» آشنا شدم، او از اختلاف شدید خود با شوهرش سخن گفت، به طوری که من کینه همسر او را به دل گرفتم و نقشه قتل وی را با همدستی زن جوان طراحی کردم .اگرچه چندین بار در اجرای نقشهها ناکام ماندم ولی یک شب نقشه ماهرانه دیگری کشیدم و مقداری قرص خوابآور را به «س»دادم وقتی او قرصها را به شوهرش خوراند در نیمههای شب به خانه آنها رفتم و پس از بستن دست و پاهای مرد ۳۳ ساله، پیکرش را درون پراید خودش گذاشتم و به منزل ویلایی خودم در همان نزدیکی بردم که به تازگی آن را خریده بودم. آن جا آمپول هوا به او تزریق کردم تا اعتراف بگیرم که چرا همسرش را اذیت میکند! ولی وقتی دیدم دیگر جانی در بدن ندارد، جسدش را درون چاه فاضلاب انداختم و چند روز بعد هم با نخالههای ساختمانی آن چاه را پر کردم.
بر اساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان ،هنگامی که زن جوان نیز اظهارات مرد ۴۰ ساله را تایید و به ارتباط پنهانی با او اعتراف کرد، کارآگاهان در کنار مقام قضایی عازم شهرک مهرگان مشهد شدند و از امدادگران آتش نشانی برای یافتن جسد کمک خواستند. پس از ۱۳ ساعت جستوجو و خاکبرداری بالاخره جسد مرد ۳۳ ساله درون کیسهای نمایان شد و بدین ترتیب با افشای راز این جنایت هولناک، پرونده مذکور در دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مورد رسیدگی قرار گرفت .عامل این جنایت که با حضور وکیل مدافع خود محاکمه میشد به صراحت ارتکاب قتل را پذیرفت و سپس با رای قاطع دادگاه به قصاص نفس محکوم شد. این رای پس از طی مراحل قانونی به تایید دیوان عالی کشور نیز رسید و این گونه با فراهم شدن مقدمات اجرای حکم، قاتل مذکور سپیده دم یک شنبه گذشته در زندان مرکزی مشهد پای چوبه دار رفت و با اصرار اولیای دم به مجازات رسید. خراسان : شماره : 21322 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۲ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-عاشقی خطرناک!
خوب می دانم که عشق و عاشقی ها در سن نوجوانی فقط به دلیل هیجانات عاطفی و گرایش های طبیعی به جنس مخالف است، اما اکنون پسر 17 ساله ام که بیماری کلیوی نیز دارد،درحالی با تشویق و ترغیب بستگان هووی سابقم درگیر عشقی خطرناک شده است که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان،زن 48 ساله که از دختری 16 ساله و پسر بیمارش به اتهام ضرب و جرح عمدی شکایت کرده بود،درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت:14سال قبل به دلیل ازدواج مجدد شوهرم از او طلاق گرفتم و سرپرستی پسر 3 ساله ام را عهده دار شدم؛چراکه بعد از سال ها تلاش در زندگی مشترک، همسرم به من خیانت کرد و دسترنج مرا به پای زن دیگری ریخت. با وجود این در منازل مردم کارگری می کردم تا هزینه های زندگی و درمان پسرم را که به بیماری کلیوی مبتلا بود،فراهم کنم. وقتی فرهاد بزرگ تر شد به منزل پدربزرگ و مادربزرگ پدری اش رفت وآمد می کرد، ولی آن ها با حرف های نسنجیده و تهمت های ناروا،ذهن فرزندم را نسبت به من خراب می کردند، اما من توجهی به این مسائل حاشیه ای نداشتم و برای مراقبت از پسرم همه تلاشم را به کار می بردم؛ چراکه او تقصیری نداشت و من باید از جگرگوشه بیمارم حمایت می کردم حتی تا سال گذشته «سوندگذاری» برای دفع ادرارش را خودم انجام می دادم تا او راحت باشد!
خلاصه در همین رفت و آمدها بود که با دخترخواهر هوویم آشنا شد و به او دل باخت.«فرهاد» و «ماندانا»درحالی با یکدیگر ارتباط برقرار کردند که پسرم هنوز 17سال بیشتر نداشت. در همین حال خانواده هوویم، پسرم را ترغیب به ازدواج می کردند، ولی من مخالف بودم؛چراکه او نه تنها هیچ درآمدی نداشت، بلکه برای پول توجیبی هم محتاج همین اندک درآمد من از کارگری در منازل مردم بود.«فرهاد»وقتی متوجه مخالفت من شد دیگر به توهین و فحاشی روی آورد، ولی به خاطر بیماری فرزندم اهمیتی به توهین هایش نمی دادم و سعی می کردم او را از این عشق خطرناک هیجانی بازدارم! با وجود این، او با شکستن حرمت من ،مدام از من می خواهد تا مقدمات جشن ازدواج آن ها را فراهم کنم و پول عروسی و حتی جهیزیه آن دختر را هم بپردازم!من هم که خوب می دانم این عشق و عاشقی ها فرجام تلخی دارد،تلاش می کنم تا با گذشت زمان پسرم متوجه اشتباهش بشود و تصمیم عاقلانه ای بگیرد،به این دلیل با او بدرفتاری نمی کنم، ولی چند روز قبل پسرم آن دختر را به خانه ام آورد و من به ناچار برای آن ها غذا درست کردم تا احساس حقارت نکند، اما هنوز یک ساعت بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که ناگهان آن دختر(ماندانا)با چماقی که در دست داشت از پشت در اتاق بیرون آمد و ضربه محکمی به سرم زد تا حدی که خون از سر وصورتم جاری شد و آن ها بدون توجه به حال وخیم من از خانه بیرون رفتند. من هم به زحمت خودم را به همسایه واحد روبه رویی رساندم و با کمک او به بیمارستان رفتم که آن جا ضمن تصویربرداری از جمجمه ام،محل زخم را بخیه زدند و... .
اکنون که از آن دختر شکایت کرده ام،نه تنها ماجرای ضرب و جرح را انکار می کند، بلکه با بی حیایی مدعی است که من باید تعهد بدهم تا در زندگی آینده او و پسرم دخالت نکنم!
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت این ماجرای تاسف بار،بررسی های قانونی و اقدامات مشاوره ای برای دختر و پسر نوجوان در حالی با دستورات سرهنگ احمد زمانی(رئیس کلانتری قاسم آباد مشهد)آغاز شد که خانواده های آنان نیز برای بررسی موضوع به دایره مددکاری اجتماعی دعوت شدند.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21317 - ۱۴۰۲ چهارشنبه ۵ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-دستگیری گوشی قاپهای خطرناک در اطراف شهربازی!
سید خلیل سجادپور- دو موتور سوار سابقه دار که گوشیهای تلفن همراه سرنشینان خودروها را میربودند در حالی اطراف یکی از شهربازیهای مشهد دستگیر شدند که مشغول رصد طعمههای خود در پارکینگ خودرو بودند. به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماموران دایره تجسس کلانتری سپاد مشهد که در راستای اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی به گشت زنیهای نامحسوس ادامه می دادند، به دو جوان موتورسوار برخورد کردند که در پارکینگ خودروهای اطراف شهربازی به دنبال طعمهای برای گوشی قاپی بودند. در همین حال وقتی نیروهای گشت انتظامی به طرف آن ها حرکت کردند، ناگهان راکب موتورسیکلت با مشاهده نیروهای انتظامی تلاش کرد از لابه لای خودروها به سمت خیابان بهارستان فرار کند اما عوامل انتظامی مسیر فرار آن ها را سد کردند و حلقههای قانون را در حالی بر دستان دو جوان ۲۱ و 34 ساله گره زدند که در بازرسی بدنی از آنان سه دستگاه گوشی سرقتی به همراه دو قبضه شمشیر و خنجر کشف شد. دقایقی بعد دو متهم مذکور به مقر انتظامی انتقال یافتند و با صدور دستوری از سوی سرهنگ جواد یعقوبی (رئیس کلانتری سپاد) مورد بازجوییهای فنی و تخصصی قرار گرفتند. یکی از متهمان که خود را ساکن یکی از روستاهای منطقه فردوسی مشهد معرفی میکرد، به افسران دایره تجسس گفت: به همراه دوستم و برای سرقت گوشی به مقابل شهربازی آمدیم اما هنوز موفق به سرقت نشده بودیم که ماموران انتظامی ما را دستگیر کردند. این جوان ۲۱ ساله درباره شمشیر و خنجرهایی که به همراه داشتند نیز گفت: از آن ها فقط برای ایجاد رعب و وحشت استفاده میکردیم اما تاکنون در گوشی قاپیها به کسی صدمه نزدهایم. متهم دیگر پرونده نیز با اعتراف به سه فقره گوشی قاپی در یک روز گفت: گوشیهای تلفن کشف شده را از سرنشینان سه دستگاه خودروی پژوی ۲۰۶، ساینا و پراید سرقت کردهایم. گزارش روزنامه خراسان حاکی است ساعتی بعد عوامل تجسس کلانتری سپاد با بررسی سوابق گوشیهای سرقتی در سیستم پلیس با مال باختگان تماس گرفتند و بدین ترتیب دزدان خطرناک با شاکیان روبه رو شدند. یکی از مال باختگان که دانشجوی رشته مهندسی است، درباره ماجرای گوشی قاپی گفت:برای کمک به مخارج زندگی با خودروی پدرم در یکی از تاکسیهای اینترنتی کار میکنم تا حداقل هزینههای تحصیل خودم را تامین کنم اما حدود ساعت ۲۰ شب مسافرم را در پلیس راه امام هادی پیاده کردم و سپس در کنار بزرگراه وارد اپلیکیشن اینترنتی شدم و منتظر مسافر ماندم. در همین لحظه موتورسیکلت هوندا ۱۲۵ مقابلم توقف کرد و ترک نشین آن به بهانه پرسیدن نشانی به سمت من آمد ولی او ناگهان گوشی تلفن را از دستم چنگ زد و در حالی که من همچنان در بهت بودم به ترک موتور همدستش پرید و در خلاف جهت حرکت خودروها فرار کردند. من هم مسافتی را به دنبال آن ها دویدم اما موتورسواران خیلی سریع از لابه لای خودروها گریختند و از محل دور شدند. به ناچار به کلانتری معراج رفتم و گزارش سرقت را دادم تا این که از کلانتری سپاد با من تماس گرفتند و کشف گوشی ام را اعلام کردند. بنابراین گزارش، زن جوان دیگری هم که طعمه گوشی قاپهای خطرناک شده بود، در این باره گفت: حدود ساعت ۱۰ شب بود که دو موتورسوار جوان مقابل بازار بین المللی سپاد سرم را به خودرو کوبیدند و گوشی تلفنم را هنگام گفت و گوی تلفنی قاپیدند. مرد ۵۵ سال دیگری نیز که هدف گوشی قاپی قرار گرفته بود با بیان این که داخل خودرو منتظر همسرم بودم که طعمه گوشی قاپها شدم، ادامه داد: گوشی دستم بود و مشغول گفت و گوی تلفنی با همسرم بودم که ناگهان دو جوان موتورسوار به سمت من حمله ور شدند و یکی از آن ها گوشی را ربود که اکنون از سارقان مذکور کشف شده است. بر اساس گزارش روزنامه خراسان، در پی اعتراف متهمان و انجام یک سری تحقیقات مقدماتی پرونده مذکور به شعبه ۲۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد ارسال شد و مورد رسیدگی قضایی قرار گرفت. قاضی طاهری که احتمال میداد دو متهم یاد شده سرقتهای بیشتری مرتکب شده باشند، با صدور قرار قانونی آن ها را در اختیار کارآگاهان اداره مبارزه با جرایم خشن پلیس آگاهی مشهد قرار داد تا کنکاشهای پلیس در این باره ادامه یابد چرا که بستن پارچهای محکم به دسته شمشیر، خود حکایت از حرفهای بودن متهمان برای ارتکاب جرم داشت و بیانگر آن بود که می خواستند زمان سرقت و زورگیری شمشیر ترسناک از دست آن ها خارج نشود.
ارسال دیدگاه . خراسان : شماره : 21316 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۴ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-دختری در مسیر مرداب!
باآن که هیچ گاه طعم محبت های پدرم را نچشیدم ولی همواره با مادرم نیز اختلاف داشتم و سر ناسازگاری می گذاشتم چرا که مدام مرا سرزنش وتحقیر می کرد به همین دلیل در مسیر مرداب خلافکاری قرارگرفتم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، دختر21ساله با بیان این که نمی خواهم دراین شرایط اسفبار باپیرمرد همسایه ازدواج کنم،درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهدگفت:هنوز نوزادی شیرخوار بودم که پدرم به جرم حمل محموله مواد مخدردستگیر و روانه زندان شد. ازهمان زمان مادرم درحالی مرا زیر بال و پر خودش گرفت که به دلیل شرایط سخت زندگی مدام عقده هایش را برسر من خالی می کرد تا حدی که تحقیر و سرزنش من برایش امری طبیعی بود. او مرا با دیگر هم سن و سال هایم مقایسه می کرد به طوری که دیگر از سرکوفت هایش خسته شدم و درهمان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم. هنوز 10سال بیشتر نداشتم که پدرم مشمول عفو قرارگرفت و اززندان آزاد شد.اما او یک سال بعد و درحالی که مادرم باردار بود ما را رها کرد و با زن جوانی که به عقد موقت خودش درآورده بود، عازم تهران شد و دیگر هیچ گاه به مشهد نیامد.درهمین روزها بود که با پیشنهاد مادرم به خواستگاری پسر عمویم پاسخ مثبت دادم و پای سفره عقد نشستم اما 3 ماه بیشتر از دوران نامزدی ما نمی گذشت که روزی «شاهین» به چشمانم خیره شد و با بی حیایی خاصی گفت:«ما به درد هم نمی خوریم!»
باورم نمی شد که به همین راحتی سرنوشت و آینده مرا به بازی گرفته بود اما او ادعا می کرد با دختران دیگری رابطه دارد و تنها به خاطر دلسوزی خانواده اش با من ازدواج کرده است! خلاصه شاهین دادخواست طلاق داد و من درحالی در 12سالگی از او جدا شدم که هنوز نمی فهمیدم چرا ازدواج کردم و به چه دلیل جدا شدم.با آن که درآغاز دوره نوجوانی ضربه سختی بر روح و روانم وارد شده بود باز هم مادرم به سرزنش های خشم آلود خودش ادامه می داد و مرا مقصر این زندگی فلاکت بار می دانست. من هم متاسفانه با افکار و تصمیم های اشتباه و برای فرار از این شرایط با پسر جوانی آشنا شدم که در زمینه تهیه و توزیع مشروبات الکلی فعالیت داشت.این ارتباط خیابانی مرا نیز به مرداب خلافکاری کشاند تا جایی که برای تهیه و توزیع مشروبات الکلی دست ساز در کنار«بهنود» قرار گرفتم و خودم نیز به یکی از مصرف کنندگان تبدیل شدم. مدتی بعد با «بهنود»ازدواج کردم و در یک خانه ویلایی اجاره ای به خلافکاری هایمان ادامه دادیم اما طولی نکشید که بهنود به جرم حمل و نگهداری مقدار زیادی مواد مخدر صنعتی دستگیر و روانه زندان شد چرا که او درآمد فروش مواد الکلی را کافی نمی دانست و برای آن که زودتر ثروتمند شود به توزیع مواد مخدر صنعتی رو آورده بود. خلاصه در حالی که بازهم دچار یک زندگی آشفته و نابسامان شده بودم، بهنود به تحمل 20 سال زندان محکوم شد و من هم به ناچار از او طلاق گرفتم و به خانه مادرم بازگشتم ولی آزارهای روحی وروانی من و سرزنش های مادرم همچنان ادامه یافت تا حدی که با یک تصمیم احمقانه دیگر قصد داشتم به این زندگی نکبت بار پایان بدهم چرا که پیرمرد همسایه نیز با سوءاستفاده از شرایط خانوادگی من چندین بار پیشنهاد ازدواج موقت را مطرح کرده بود و من در تنگنای آزارهای روحی وروانی شدیدی قرار داشتم. این بود که راهی کلانتری شدم تا راه چاره ای برای رهایی از این شرایط تلخ پیدا کنم اما ای کاش ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است بررسی های روان شناختی این پرونده با راهنمایی و صدور دستورهای ویژه ای از سوی سرهنگ جعفر خانی (رئیس کلانتری پنجتن) برای رهایی این زن جوان از گرداب خلافکاری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21316 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۴ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-همسایهکُشی در کوچه اشتراکی!
قاتل در آخرین دفاع: شیطان گولم زد، پشیمانم!
سیدخلیل سجادپور- حکم قصاص نفس مردی که همسایهاش را به خاطر اختلافات قدیمی در کوچه اشتراکی به قتل رسانده بود، در حالی به تایید دیوان عالی کشور رسید که قاتل در آخرین دفاعیات خود شیطان را مقصر این جنایت هولناک دانست و ابراز ندامت کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این جنایت وحشتناک بیست و چهارم اردیبهشت سال گذشته در یکی از روستاهای شهرستان خواف هنگامی رخ داد که مردی به نام عبدالرحمان با شنیدن صدای همسایهاش از منزل بیرون آمد و با کاردی که در دست داشت به سمت او حملهور شد. نورا... که هدف ضربات چاقوی مرد همسایه قرار گرفته بود، تلاش کرد تا از چنگ مرد خشمگین فرار کند، ولی با آنکه کفشهایش در کوچه افتاده بود، وحشتزده و پابرهنه به گریز خود ادامه میداد که ضارب دوباره از پشت سر به او رسید و باز هم تیغه کارد را بر نقاط مختلف پیکر خونآلود وی وارد آورد. هنوز از تیغه کارد، خون میچکید که ضارب به داخل حیاط منزلش رفت و سپس سوار بر موتورسیکلت از محل گریخت. دقایقی بعد با تماس اهالی روستا، امدادگران اورژانس پیکر نورا... را به بیمارستان خواف رساندند؛ اما وی بر اثر عوارض ناشی از ضربات متعدد کارد به قتل رسیده بود. طولی نکشید که نیروهای پاسگاه انتظامی چمن آباد تحقیقات گستردهای را با دستورات ویژه بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب خواف آغاز کردند؛ اما روز بعد متهم به قتل فراری تسلیم قانون شد و به قتل همسایه به خاطر اختلاف قدیمی در کوچه اشتراکی اعتراف کرد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حاکی است، پس از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست در دادسرای عمومی و انقلاب خواف، این پرونده جنایی با توجه به اهمیت ویژهای که داشت به شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و بدین ترتیب مرد همسایهکُش پای میز محاکمهای ایستاد که ریاست آن را قاضی «هادی دنیا دیده» عهده دار بود.«عبدالرحمان -ع» که سعی میکرد ارتکاب جنایت را به ماجرای دفاع از خود گره بزند، وقتی در برابر ۱۰ استدلال انکارناپذیر قضات با تجربه شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی قرار گرفت و تصاویر دوربین مداربسته از صحنه قتل را مقابل خود دید، دست از داستانسرایی برداشت و در تشریح این جنایت هولناک گفت: ۱۵ سال بود که با نورا... (مقتول) همسایه بودم اما او کوچه مشترکی را که در آن تردد میکردیم، سهم خود میدانست و مدام برای من و خانوادهام ایجاد مزاحمت میکرد. چند بار تذکر دادم ولی فایدهای نداشت و همچنان مدعی بود که شما حق رفت و آمد در کوچه را ندارید! روز قبل از حادثه جلوی مرا داخل کوچه گرفت و گفت: خون تو و خانوادهات را میریزم! و سپس تهدید کرد که تا فردا باید از روستا بروید! روز بعد هنگام بازگشت از سر کارم به چمن آباد رفتم و مرغی را برای منزل خریدم. هنگامی که مرغ را با کارد قطعه قطعه کردم و در یخچال گذاشتم، ناگهان صدای نورا... را از داخل کوچه شنیدم که نام مرا بر زبان میراند! چون روز قبل هم مرا تهدید کرده بود از ترس همان کاردی را برداشتم که با آن مرغ را قطعه قطعه کرده بودم و به داخل کوچه رفتم. به محض آنکه نورا... را دیدم به او گفتم: چرا پیامک فحشهای ناموسی دادی؟ در این هنگام او دستش را طوری بالا آورد که فکر کردم چاقو به همراه دارد! من هم کارد را بالا بردم و ضربهای به قفسه سینهاش زدم. او تلاش کرد تا کارد را از من بگیرد که در همین گیر و دار انگشتم نیز زخمی شد. نمیدانم بعد چند ضربه دیگر زدم که نورا... به سمت ابتدای کوچه فرار کرد. دمپاییها از پایش افتاد ولی زمانی که داخل کوچه به زمین خورد، دوباره بالای سرش رسیدم و چند ضربه دیگر به قسمت بالای تنه او فرود آوردم. سپس به خانهام رفتم و به پسرم گفتم: دعوا کردهام. تو هم به خانه پدربزرگت برو!به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، متهم این پرونده جنایی در پاسخ به سوال قاضی دنیا دیده (رئیس شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی) که پرسید آلت قتاله (چاقو) را چه کردی؟ نیز گفت: در مسیر فرارم به طرف روستای باغ بخشی میرفتم که آن را در زمینهای کشاورزی انداختم. شب را در یک مسجد خوابیدم و صبح هم خودم را معرفی کردم، ولی روز حادثه به خاطر فحاشیهای همسایهام از حالت طبیعی خارج شدم وگرنه مقابل دوربین مداربسته او را با کارد نمیزدم! در این هنگام قاضی دادگاه پرسید؟ پس چرا ضربات را در 2 مرحله بر پیکر نورا... (مقتول) وارد کردی؟ که متهم پاسخ داد: شیطان مرا گمراه کرد. ما ۱۶ سال با یکدیگر همسایه بودیم ولی او خانوادهام را تهدید به مرگ کرده بود. وی در آخرین دفاع از خود نیز گفت: امیدوارم مرا ببخشند! شیطان گولم زد، پشیمانم!
به گزارش روزنامه خراسان،پس از پایان جلسات محاکمه که در حضور وکیل مدافع متهم برگزار شد، قضات دادگاه وارد شور شدند و سپس به اتفاق آرا «عبدالرحمان- ع» (متهم به قتل) را با استنادات دقیق قضایی و ۱۰ دلیل انکارناپذیر برای اثبات جرم، به قصاص نفس محکوم کردند. درخور یادآوری است با اعتراض وکیل مدافع متهم، این پرونده برای بررسیهای بیشتر قضایی به دیوان عالی کشور ارسال شد؛ اماقضات سپیدموی شعبه هفتم دیوان عالی کشور نیز به استدلالهای دقیق شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی مهر تایید زدند و بدین ترتیب مرد همسایهکُش در حالی به چوبه دار نزدیک شد که اگر لحظهای خشم خود را کنترل میکرد یا برای حل اختلافات قدیمی خود دست به دامان قانون میشد شاید سرنوشت به گونه دیگری رقم میخورد!
اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21311 - ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۸ شهريور
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد