درامتداد تاریکی-کلاهبرداری برادر برای تصاحب ارثیه 15 میلیاردی پدر!

فرمانده انتظامی استان لرستان از دستگیری جاعل اسناد و مدارک و کشف یک فقره کلاهبرداری ۱۵ میلیاردی در شهرستان خرم‌آباد خبر داد. به گزارش رکنا، سردار «یحیی الهی» گفت: در پی اعلام شکایت فردی به پلیس آگاهی لرستان مبنی بر این که پدرش چند سال قبل فوت کرده است و برادرش برای اقدامات سودجویانه و کسب منافع مادی با تنظیم قولنامه‌ای صوری زمینی به مساحت یک هزار مترمربع ارثیه پدری را تصاحب کرده و به فرد دیگری فروخته است، رسیدگی به پرونده در دستورکار ماموران پلیس آگاهی قرار گرفت. فرمانده انتظامی استان لرستان افزود: باتلاش ماموران اداره مبارزه با جعل و کلاهبرداری و گرفتن قولنامه و اسناد مورد ادعا از شاکی و انجام اقدامات کارشناسی، جعل و دستکاری قولنامه محرز شد. سردار الهی تصریح کرد: ماموران بلافاصله وارد عمل شدند و پس از کسب مجوز‌های لازم قضایی، متهم را در مخفیگاه خود دستگیر کردند. متهم در تحقیقات ابتدایی به جرم خود اعتراف کردو پس از تکمیل پرونده برای سیر مراحل قانونی تحویل مراجع قضایی شد. خراسان : شماره : 21029 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۷ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۱ | 19:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-جوابیه علوم پزشکی نیشابور به گزارش «جنجال پلاتین های مشکوک» و پاسخ خبرنگار خراسان

سید خلیل سجادپور- دوم شهریور گزارشی با عنوان «جنجال پلاتین های مشکوک» در صفحه حوادث روزنامه خراسان، منتشر شد که بیانگر کج شدن پلاتین های بیمارستانی در بدن بیماران بود. در این گزارش چند بیمار به طور اتفاقی با یکدیگر در بیمارستان دولتی نیشابور برخورد می کنند که با عوارض مشابهی بعد از انجام عمل جراحی و پلاتین گذاری در پا روبه رو شده و دوباره به بیمارستان مراجعه کرده بودند. پلاتین های بیمارستانی بنا به اظهارات بیماران کهن سال در پای آن ها کج شده بود و با عوارض وحشتناکی دست و پنجه نرم می کردند. طبق اظهارات همراهان بیمارانی که خبرنگار روزنامه خراسان با آن ها مصاحبه کرده است خرید پلاتین ها از شرکتی بوده که مدیران درمان نیشابور قصد ندارند نام آن را افشا کنند و این ماجرا از پشت پرده هایی حکایت دارد که باید مسئولان نظارتی و مدعی العموم به پیگیری آن بپردازند. در همین حال دانشکده علوم پزشکی نیشابور جوابیه ای برای گزارش جنجال پلاتین های مشکوک ارسال کرده است که به همراه توضیح خبرنگار خراسان در پی می آید.

متن جوابیه:

احتراما در پاسخ به خبر منتشر شده در صفحه حوادث آن روزنامه با موضوع «جنجال پلاتین های مشکوک» مورخ 1401.06.02 جهت تنویر افکار عمومی و بر طبق قانون مطبوعات جوابیه این دانشکده جهت درج در آن روزنامه به حضور ارسال می گردد:

الف) پلاک ها و اقلام کاشتنی تامین شده توسط مراکز درمانی این دانشکده، از شرکت های مورد تایید وزارت بهداشت و با قیمت مصوب، دارای برچسب اصالت کالا و کد IRC می باشند و هزینه های درمان نیز با تعرفه دولتی انجام می پذیرد.

ب) پس از مراجعه بیماران به دلیل عوارض اتفاق افتاده، در کمتر از 72 ساعت، بررسی های لازم انجام و کمیته مرتبط با مشکلات ملزومات پزشکی موسوم به کمیته MDR در سطح دانشگاه با حضور مسئولان مرتبط برگزار و مصوب گردید تا زمان دریافت استعلام نتایج آزمایش پلاک ها از آزمایشگاه معتمد وزارت بهداشت، پلاک های شرکت مذکور جمع آوری و پلاک های سایر شرکت های مورد تایید جایگزین شود.

شایان ذکر است کلیه پلاک های خارج شده از بدن بیماران تغییر شکل یافته و مطابق قوانین جاری، امحا می‌گردد. با توجه به اهمیت سلامت مردم و اعتماد بیماران به حوزه سلامت کشور، انتشار اخباری از این دست و بدون اخذ استعلام های مرتبط قبل از اثبات، موجب تشویش اذهان عمومی خواهد شد و این دانشکده حق ارائه شکایت از آن خبرگزاری را برای خود محفوظ می دارد.

دکتر مجید درودی (سرپرست دانشکده علوم پزشکی نیشابور)

توضیح خبرنگار خراسان

اگرچه پاسخ گویی به افکار عمومی وظیفه مدیران است و باید چنین ماجراهایی که به فجایع جبران ناپذیر می انجامد برای مردم بازگو شود اما متاسفانه باز هم پنهان کاری ها بر شایعات پشت پرده این گونه ماجراهای تلخ دامن می زند بنابراین روزنامه خراسان به عنوان مدافع حقوق عامه مردم از مدیران درمانی دانشگاه علوم پزشکی می خواهد برای تنویر افکار عمومی به سوالات زیر پاسخ دهند:

1 – پلاتین هایی که بیماران کهن سال را با چنین عوارض هولناکی مواجه کرده چرا مورد استفاده در اتاق های عمل جراحی قرار گرفته است؟

2 – بیمارستان برای چند بیمار از این گونه پلاتین ها استفاده کرده که فقط سه بیمار در یک زمان برای کج شدن پلاتین ها بعد از عمل جراحی به مرکز درمانی مراجعه کرده اند؟

3 – چه تعداد از این پلاتین ها از شرکت ... خریداری شده است و باقی مانده پلاتین ها کجاست؟

4 – شما به عنوان پزشکان متخصص خوب می دانید که یک بیمار 74 ساله برای یک عمل جراحی تا چه حد زجر می کشد و اکنون که این بیماران به خاطر کج شدن پلاتین ها ( که مدیران بیمارستان بر خرید و استفاده از آن نظارت داشته اند)،دوباره تحت عمل جراحی سنگین دیگری قرار گرفته اند که خودشان در بروز این عارضه ها هیچ تقصیری ندارند، چه کسی باید پاسخ گو باشد؟ سهل انگاری درباره این فجایع تاسف بار بر عهده کیست؟

5 – آیا مدیران بیمارستان و مسئولان دانشگاه علوم پزشکی قبل از شکایت بیماران به دستگاه قضایی از آنان دلجویی کرده و خسارت های مادی و معنوی آنان را پرداخته اند؟

6 – آیا این لوازم شامل استانداردهای کشوری و جهانی می شود؟ اگر پاسخ مثبت است پس نقش سازمان استاندارد بعد از بروز این حوادث تلخ کجاست؟

7 – پلاک های خارج شده از بدن بیماران تحویل کدام نهاد نظارتی و قانونی شده است تا درباره آن ها تحقیق شود؟

8 – از چه زمانی پلاک های شرکت ... مورد استفاده مراکز درمانی قرار گرفته است و تکلیف برخی بیماران چه می شود که نمی دانند عوارض احتمالی و عفونت های بعد از عمل جراحی نتیجه پلاتین هایی است که قبلا با تاکید کارشناسان و متخصصان در بیمارستان استفاده کرده اند؟

9 – این که در جوابیه دانشکده علوم پزشکی تاکید شده در کمتر از 72 ساعت جلسه برگزار و استفاده از پلاتین های مشکوک متوقف شده است، عملی شایسته قدردانی و تقدیر است اما آیا برای شناسایی مقصر یا مقصران نیز اقدامی کرده اید؟

10 – در نهایت دانشکده علوم پزشکی خبرنگار خراسان را به شکایت تهدید کرده است! اگرچه خبرنگاران روزنامه خراسان برای دفاع از حقوق مردم به ویژه در حوزه درمان که با جان انسان ها سروکار دارد همواره آماده پاسخ گویی هستند اما اگر خبرنگار خراسان چشمانش را بر این گونه حوادث دلخراش و هولناک ببندد و به افشاگری پشت پرده این ماجراها نپردازد، در پیشگاه خداوند و مردم چه پاسخی خواهد داشت؟ آیا شما به عنوان مدیرانی با ایمان و خداترس بروز این گونه حوادث را برای مردم بازگو می کنید؟ اظهارنظر در این باره را به عهده مخاطبان خوب خراسان می گذارم و امیدوارم که دانشگاه علوم پزشکی مردم را در جریان «پلاتین های مشکوک» قرار دهد. خراسان : شماره : 21021 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۸ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱ | 21:33 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-رازگشایی سارقان زندانی، از دستبرد به خودروها

ساجدی- دو سارق جوان زندانی که برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار نیروهای انتظامی قرار گرفته بودند، راز دستبرد به خودروهای پارک شده را نیز فاش کردند.

به گزارش روزنامه خراسان، چند روز قبل دو سارق جوان زندانی، با صدور دستوری ویژه از سوی قاضی شعبه 215 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، راهی کلانتری آبکوه مشهد شدند تا تحقیقات درباره یکی از گوشی های مشکوک به سرقت ادامه یابد که متهم ادعا می کرد گوشی مذکور به خودش تعلق دارد!

اما بررسی های تخصصی با استعلام از سامانه همیاب 24 بیانگر آن بود که گوشی تلفن یاد شده از استان مازندران سرقت شده است. بنا بر گزارش خراسان، تحقیقات غیرمحسوس افسران دایره تجسس کلانتری آبکوه بیانگر آن بود که سارقان، آخر شهریور سال گذشته پس از تخریب قفل در سمت شاگرد یک خودرو در شمال کشور، گوشی تلفن مذکور را به همراه اموال دیگری سرقت کرده اند. در همین حال مال باخته دیگری توسط نیروهای کلانتری آبکوه شناسایی شد که دزدان به خودروی وی در بولوار شهید ساجدی دستبرد زده و جاکارتی آهن ربایی را به همراه یک قطعه «من کارت» و «کارت بانکی» به سرقت برده اند. شاکی این پرونده که جاکارتی آهن ربایی خود را در میان اموال کشف شده از دزدان داخل خودرو شناسایی کرده بود، در این باره گفت: خودروام را در حاشیه بولوار شهید ساجدی پارک کرده بودم که سارقان با تخریب قفل سمت شاگرد، همه اموال قابل حمل را سرقت کرده بودند که ماجرای آن به پلیس 110 گزارش شده است.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، در حالی که تحقیقات پلیس درباره سرقت های دیگر متهمان وارد مرحله جدیدی شده بود آنان به فروش برخی گوشی های سرقتی در منطقه خواجه ربیع مشهد نیز اعتراف کردند. ولی مدعی بودند که بعضی از گوشی ها را هم در خیابان پیدا کرده اند! بنا براین با توجه به اهمیت موضوع و صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) بررسی های افسران دایره تجسس درحالی به شیوه تخصصی ادامه یافت که شاکیان دیگری هم آن ها را شناسایی کردند ولی متهمان مدعی بودند تنها سرقت هایی را می پذیرند که تصاویر آنان توسط دوربین های مدار بسته ثبت و ضبط شده است. ادعاهای متهمان در حالی بیان می شود که شیوه و شگرد سارقان با سرقت های مذکور مطابقت دارد به همین دلیل تحقیقات این پرونده وارد مرحله جدیدی شده است. خراسان : شماره : 21018 - ۱۴۰۱ شنبه ۵ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۵ شهریور ۱۴۰۱ | 18:17 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-جنجال پلاتین های مشکوک!

سیدخلیل سجادپور- کنکاش و پیگیری های خبرنگار روزنامه خراسان درباره ماجرای بیمارانی که بعد از عمل جراحی با پلاتین های کج شده در پا، به مرکز درمانی بازمی گشتند به نتایج تلخی رسید که حکایت از پشت پرده های مشکوکی دارد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این حکایت های تاسف بار از مدتی قبل در حالی شروع شد که اخباری از عوارض شدید بعد از عمل های جراحی در یکی از بیمارستان های نیشابور خبرنگار خراسان را به تکاپو واداشت و پیگیری های نامحسوس برای یافتن این بیماران ادامه یافت.

این اخبار حاکی از آن بود که تعدادی از بیمارانی که مورد عمل جراحی ارتوپدی (استخوان) قرار گرفته و با تحمل هزینه های زیاد «پلاتین گذاری» کرده اند، دوباره با عوارضی شدید به بیمارستان بازمی گردند!

پیگیری این موضوع در حالی بسیار دشوار بود که بیماران مدعی بودند تحمل دردهای وحشتناک را ندارند و به قول معروف زجرکش می شوند اما دو روز گذشته حکایت عجیبی در همین بیمارستان رخ داد که پشت پرده پلا تین های جنجالی را مشکوک تر کرد.

همراه یکی از بیماران (خ- الف) که حدود 40 روز قبل در اتاق عمل بیمارستان جراحی و پلاتین گذاری شده بود با ابراز ناراحتی از وضعیت موجود به تشریح ماجرایی پرداخت که چگونه بعد از انجام عمل جراحی و پلاتین گذاری در پای مادرش، او بدون این که حادثه ای برایش رخ دهد دچار عوارض شدیدی شده و با درد و تورم پا دست به گریبان است.

در همین حال دو بیمار دیگر که سخنان او را می شنیدند از شدت تعجب و با چشمانی حیرت زده، به او می نگریستند چرا که آن ها نیز به همین شیوه زیر تیغ جراحی رفته بودند با همین عوارض وحشتناک دست و پنجه نرم می کردند. بیان این حکایت ها درحالی خبرنگار خراسان را وارد ماجرای پلاتین های مشکوک کرد که تصویربرداری و اظهارنظرهای پزشکی نشان می داد: پلاتین های کار گذاشته شده در پای بیماران، به شدت کج شده یا به اصطلاح عامیانه شکسته است! بنابراین سرنخ این ماجرا به شرکت هایی می رسید که مسئولان خرید بیمارستان پلاتین های مذکور را از آن جا خریده اند یا به صورت دولتی در اختیار بیمارستان ها قرار گرفته است که خود نیاز به توضیح مسئولان و مدیران وزارتخانه دارد.

درهمین حال همراه یکی از بیمارانی که روز گذشته قرار بود تا ساعتی دیگر دوباره زیر تیغ جراحی برود درباره این ماجرای تلخ به خبرنگار خراسان گفت: حدود 45 روز قبل مادرم را به یکی از بیمارستان های نیشابور رساندیم. او به دلیل کهولت سن حادثه ای برایش اتفاق افتاد و استخوان پایش آسیب دید که پزشک معالج ما را به بیمارستان معرفی کرد و تشخیص دادند که پای مادرم باید مورد عمل جراحی قرار گیرد. ولی به دلیل این که مادرم بیماری دیابت هم دارد و باید غلظت خون او تنظیم می شد چند روز در بیمارستان بستری بود و وقتی تشخیص پزشکان متخصص این شد که باید پای مادرم «پلاتین گذاری» شود به آن ها گفتیم اگر اجازه بدهید ما از بیرون پلاتین تهیه کنیم ولی متصدیان مربوط اصرار داشتند که بیمارستان خودش پلاتین دارد و ما فقط از همین پلاتین ها استفاده می کنیم. ما هم که تخصص یا اطلاعاتی در این باره نداشتیم موافقت کردیم و بعد از انجام عمل «پلاتین گذاری» مادرمان را به منزل بردیم ولی بعد از گذشت مدتی ناگهان درد پای مادرم به حالت زجرآوری رسید و پایش به شدت ورم کرد. دوباره او را نزد یکی از پزشکان متخصص بردیم و بازهم مانند مرحله قبل تصویربرداری انجام شد. وقتی پزشک معالج تصویر پای مادرم را دید با تعجب گفت که پلاتین به شدت خمیده است و حتما باید به بیمارستان بروید! به ناچار روانه بیمارستان شدیم و عکس ها را به پزشکان نشان دادیم! می گفتند شما می توانید بیمارتان را به بیمارستان خصوصی ببرید، ما هم با آن بیمارستان تماس گرفتیم که ابتدا موافقت کردند اما نمی دانم چرا از روز گذشته (دیروز) ادعا کردند که ما این گونه بیماران را نمی پذیریم! این جا بود که دو نفر دیگر که مشکلی شبیه ما داشتند نیز به بیمارستان مراجعه کردند و ما تازه فهمیدیم که احتمالا «پلاتین ها» استاندارد نیستند. با این حال مسئولان بیمارستان و پزشکان متعهد شدند که دوباره مادرم را عمل کنند و این بار «پلاتین» بهتری بگذارند! ما هم منتظر هستیم چرا که قرار است تا یک ساعت دیگر (روز گذشته) او را به اتاق عمل ببرند و پلاتین پایش را جایگزین کنند. این همراه بیمار که بسیار از این وضعیت ناراحت بود با طرح این سوال که چه کسی خسارت های مادی و معنوی ما را می پردازد، اضافه کرد: وقتی موضوعی به عموم مردم ارتباط پیدا می کند و از یک معضل شخصی می گذرد باید مدعی العموم پیگیر ماجرا باشد و پشت پرده این حقیقت های تلخ را فاش کند چه بسا که افراد دیگری قربانی این حادثه شده اند اما به دلیل آگاهی نداشتن از امور پزشکی نمی توانند حق خود را مطالبه کنند.

در همین حال همراه یکی دیگر از این بیماران (ع- گ) به خبرنگار خراسان گفت: حدود 40 روز قبل بود که مادرم را به دلیل «زمین خوردگی» به بیمارستان نیشابور انتقال دادیم و بنا به نظر پزشکان به دلیل شکستگی استخوان پا بستری شد تا عمل «پلاتین گذاری» انجام شود. این درحالی بود که هزینه زیادی را متحمل شدیم و «پلاتین ها» را نیز در بیمارستان تهیه کردند. اما از چند روز قبل تورم وحشتناکی در پای مادرم پدیدار شد و درد جانکاهی وجودش را فرا گرفت. وقتی با همه سختی ها دوباره او را نزد متخصصان ارتوپدی بردیم و تصویر برداری ها انجام شد به حقیقت تلخی رسیدیم که بیانگر کج شدگی یا شکستگی «پلاتین» در پای مادرم بود. بی درنگ به همان بیمارستان رفتیم و من ماجرا را با پزشکان و مسئولان بیمارستان در میان گذاشتم. آن ها که گویی از قبل در جریان این موارد بودند از من خواستند پیگیر نام شرکتی نباشم که پلاتین ها را به بیمارستان واگذار کرده است اما قول دادند که مادرم را بلافاصله دوباره عمل و این بار پلاتین های خوبی را جایگزین کنند. همراه بیمار «ع- گ» با آن که از برخورد مدیر بیمارستان و پزشک معالج رضایت داشت اما تاکید کرد که فکر نمی کنم تنها مشکل همین چند نفری باشند که فقط در یک روز به بیمارستان مراجعه کرده اند و احتمالا افراد دیگری هم با این وضعیت روبه رو هستند که باید مسئولان و سازمان های نظارتی پشت پرده این پلاتین های جنجالی را برای مردم بازگو کنند و با خاطیان نیز برخوردی قاطع صورت گیرد. وی گفت: در عین حال مادر من هم مانند بیماران دیگر امروز (روز گذشته) دوباره به اتاق عمل رفت و پلاتین های پایش را تعویض کردند. این درحالی است که در جلسه مسئولان مرکز درمانی بنا به گفته خودشان قرارداد خرید با شرکتی که پلاتین های مذکور از آن جا تهیه می شد نیز لغو شده است اما با این حال باید موضوع با جدیت از سوی نهادهای نظارتی و دستگاه قضایی پیگیری شود تا خدای ناکرده جان انسان های دیگری در معرض خطر نباشد!

وی تاکید کرد: وقتی در یک ساعت سه تن از بیماران با مشکلی مشابه وارد بیمارستان شده اند، این احتمال وجود دارد که حکایت تلخی در پس این ماجرای تاسف بار نهفته باشد بنابراین باید مدیران به افکار عمومی پاسخ دهند.

شایان ذکر است: سومین بیمار که با وضعیت مشابه مورد عمل جراحی قرار گرفت و روز گذشته بیمارستان را ترک کرد «پ» نام دارد که امکان گفت وگو با وی فراهم نشد اما امیدواریم نهادهای نظارتی با قدرت و قاطعیت ماجرای پلاتین های مشکوک را پیگیری کنند و مدیران بهداشتی و درمانی هم پاسخ گو باشند. خراسان : شماره : 21016 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۱ | 11:22 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-نجات از مرداب وحشتناک

با آن که همواره از انواع دخانیات و مواد مخدر فراری بودم اما با اولین مصرف در یک مجلس عروسی همه زندگی ام نابود شد به طوری که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم . در این زمان بود که به خودم آمدم و ...

به گزارش خراسان ، مرد 45 ساله با بیان این که قصد دارم به دیگر معتادان برای رهایی از چنگال مواد افیونی کمک کنم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از همان دوران نوجوانی چنان اراده ای را در خودم حس می کردم که بسیاری از کارهای سخت و باورنکردنی را انجام می دادم به طوری که مدام از سوی خانواده و اطرافیانم تشویق می شدم. پدرم می گفت: حسن با این اراده اش کوه را هم جا به جا می کند. تعریف و تمجیدهای دیگران حس غرورانگیزی به من می داد و سعی می کردم در هر کاری به دیگران کمک کنم. خلاصه بعد از آن که دیپلم گرفتم عازم خدمت سربازی شدم. چون در تعطیلات تابستانی در یک تراشکاری کار می کردم تقریبا این حرفه را به خوبی آموخته بودم به همین دلیل هم در دوران سربازی در بخش پشتیبانی و مهندسی مشغول خدمت شدم. بعد از پایان خدمتم همین شغل را با راه اندازی یک کارگاه بزرگ ادامه دادم طولی نکشید که اوضاع اقتصادی ام رونق گرفت و با درآمد خوبی که داشتم خودرو و خانه و کارگاه خریدم و سپس با دختری زیبا و مهربان ازدواج کردم. آرزو زن بسیار خوبی بود و در تمام سختی ها و مشکلات مرا همراهی می کرد. روزگار خوش من در حالی سپری می شد که من از انواع دخانیات مانند سیگار و قلیان دوری می کردم به گونه ای که حتی اگر یکی از کارگران کارگاه سیگار می کشید او را نصیحت می کردم تا استعمال سیگار را ترک کند اگر هم به مصرف ادامه می داد به ناچار از کارگاه اخراجش می کردم تا دیگران را آلوده نکند. بالاخره خوشی های زندگی من با به دنیا آمدن دوقلوهایم تکمیل شد حالا دیگر چیزی در زندگی کم نداشتم و مدام خدا را به خاطر این همه نعمت شکر می کردم تا این که آن روز لعنتی فرا رسید. یکی از بستگان نزدیک مان دخترش را عروس کرده بود و من و همسرم نیز به این مجلس عروسی دعوت بودیم. آن روز سوار بر خودروی شاسی بلند خارجی به شهرستان رفتیم تا در شادی آن ها شریک باشیم. در اوج رقص و پایکوبی و شادمانی مهمانان برخی دوستان و نزدیکان را می دیدم که یکی یکی وارد اتاق کوچکی می شوند که در پشت ساختمان قرار داشت من هم از سر کنجکاوی قدم به آن جا گذاشتم و با صحنه تریاک کشی رو به رو شدم چند پیک نیک و اجاق گاز تک شعله در وسط اتاق روشن بود و تعداد زیادی از مهمانان هرکدام به شیوه ای مشغول مصرف مواد مخدر بودند. در این هنگام یکی از آشنایان با حالتی تمسخرآمیز خطاب به دیگران گفت: حسن اهل این برنامه ها نیست او فقط برای حال گیری آمده است. این سخن خیلی برایم سنگین بود چرا که احساس کردم آن ها مرا از خودشان نمی دانند و مسخره ام می کنند این بود که در جمع آن ها نشستم و شروع به مصرف مواد مخدر کردم تا به دیگران ثابت کنم که من آن ها را دوست دارم و خودم را تافته جدابافته نمی دانم. خلاصه نه تنها آن روز برای اولین بار طعم مواد مخدر را چشیدم بلکه در مدت یک هفته ای که در شهرستان بودیم هر روز در کنار آن ها می نشستم و مواد مصرف می کردم با خودم می گفتم این حرف ها که می گویند اگر به مواد مخدر آلوده شوی دیگر نمی توانی آن را ترک کنی فقط یک مشت حرف مفت است! بالاخره یک هفته بعد به مشهد بازگشتم و دوباره زندگی ام را با ورود به کارگاه تراشکاری ادامه دادم اما وسوسه مصرف مواد مخدر رهایم نمی کرد تا این که پنهانی به منزل رفتم و مقداری از مواد مخدری را مصرف کردم که دوستانم در شهرستان به من هدیه داده بودند. این گونه بود که آرام آرام به یک معتاد حرفه ای تبدیل شدم و سپس به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آوردم طولی نکشید ورشکست شدم و نه تنها همه مال و اموالم را از دست دادم بلکه مبالغ زیادی بدهی بالا آوردم و فراری شدم. بعد از این ماجرا به چنان فلاکتی افتادم که آرزو هم به صورت غیابی از من طلاق گرفت و به همراه دوقلوهایم به دنبال سرنوشت خودش رفت در حالی که همچنان در منجلاب اعتیاد دست و پا می زدم یک روز به خودم آمدم و به یاد حرف پدرم افتادم که «اراده حسن کوه را جا به جا می کند» در یک لحظه تصمیم قاطعی گرفتم دستم را روی زانوهایم گذاشتم و با یک یا علی بلند شدم. آن روز به یکی از مراکز ترک اعتیاد رفتم و بعد هم رفاقتم را با دوستانی ادامه دادم که سال ها بود مواد مخدر را ترک کرده بودند و برای کمک به دیگر معتادان تلاش می کردند. امروز بیشتر از پنج سال از ترک اعتیادم می گذرد و به کلانتری آمده ام تا در صورت نیاز به دیگر معتادان برای رهایی از این مرداب وحشتناک کمک کنم.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21012 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۹ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ | 4:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-فریب در لانه مجردی!

از وقتی که در جریان روابط همسرم با زنان غریبه در فضای مجازی قرار گرفتم روابط سردی بین ما حکم فرما شد تا جایی که دیگر در میان قهر و آشتی دو فرزند خردسالم را رها کردم و ...

به گزارش روزنامه خراسان این ها بخشی از اظهارات زن 28 ساله ای است که در پاتوق مجردی یکی از بستگانش دستگیر شده بود. او درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: 10 سال قبل وقتی تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسید، «مرتضی» به خواستگاری ام آمد. او شغل آزاد داشت و با خرید و فروش ملک درآمدزایی می کرد. با آن که پدر من مردی بازنشسته بود وهیچ کمبودی در زندگی نداشتم اما ادامه تحصیل ندادم و پای سفره عقد نشستم. در آغاز زندگی مشترک اختلافی با همسرم نداشتم و در کنار دو فرزند خردسالم روزگار خوبی را سپری می کردم، اگرچه همسرم گاهی مشروبات الکلی مصرف می کرد و به مواد مخدر از نوع «گل» اعتیاد داشت ولی من اهمیتی نمی دادم به طوری که انگار در جریان اعتیاد او قرار ندارم اما اختلافات ما از زمانی آغاز شد که به روابط غیرمتعارف همسرم با زنان غریبه پی بردم و متوجه شدم همسرم به من خیانت می کند. این بار دیگر طاقت نیاوردم و در میان قهر و آشتی ها بالاخره یک روز دو فرزندم را رها کردم و به خانه پدرم بازگشتم. سپس به همسرم پیام دادم که دیگر قادر به ادامه این زندگی مشترک نیستم و باید مرا طلاق بدهد ولی او روی دنده لج افتاد به طوری که حتی اجازه دیدار فرزندانم را به من نداد. این بار وساطت بزرگ ترها نیز فایده ای نداشت و من حاضر به ادامه این زندگی مشترک نشدم. از سوی دیگر به دلیل دوری از فرزندانم دچار افسردگی شده بودم و به پیشنهاد مادرم معاشرت با خانواده عمه پدرم را شروع کردم که در نزدیکی منزل ما زندگی می کردند. رفت و آمد و شب نشینی های ما در حالی شروع شد که «سامان» پسر عمه پدرم پای درد دل های من می نشست. او جوان مجردی بود که داخل اتاقک پشت بام منزل شان زندگی می کرد و به مواد مخدر اعتیاد داشت. هر بار که به منزل آن ها می رفتیم سامان بلافاصله از خانه مجردی اش بیرون می آمد و مرا دلداری می داد. خلاصه در یکی از همین روزها که مادرم و عمه پدرم مشغول قلیان کشیدن بودند سامان مرا به گوشه ای کشید و به من ابراز علاقه کرد. او گفت که از زمانی که من دختری نوجوان بودم عاشقم شده است و این عشق هنوز هم ادامه دارد. با شنیدن این حرف ها منزل آن ها را به بهانه ای ترک کردم چرا که من هنوز متاهل بودم و نمی توانستم به کسی جز مرتضی فکر کنم اما افکارم همچنان مغشوش بود. چند روز از رفتن به خانه عمه پدرم خودداری کردم اما مادرم اصرار می کرد در جمع آن ها باشم و از تنهایی بپرهیزم. بالاخره معاشرت های من با سامان دوباره آغاز شد و من گاهی به اتاق مجردی او می رفتم و ساعتی را در کنارش می گذراندم. در این میان یک روز که سردرد عجیبی داشتم و حالم از نظر روحی خوب نبود به تنهایی به منزل عمه پدرم رفتم. سامان وقتی اوضاع آشفته مرا دید تشویقم کرد در کنارش مقداری مواد مخدر سنتی مصرف کنم، اگرچه ابتدا مقاومت کردم اما با اصرار سامان تسلیم شدم و بعد از مصرف مواد احساس سرخوشی کردم به همین دلیل مقداری از همان نوع مواد مخدر را از او گرفتم تا در منزل استفاده کنم. آن روز وقتی مادرم متوجه شد که به تنهایی نزد سامان رفته ام خیلی مرا سرزنش کرد چرا که او می دانست سامان درگیر اعتیاد است و احتمال دارد مرا هم به دام مواد مخدر بکشاند. خلاصه چند روز از مواد مخدری استفاده کردم که سامان در اختیارم گذاشته بود در حالی که مادرم اجازه نمی داد دیگر به منزل عمه پدرم بروم ولی یک روز بعد از اتمام مواد مخدر هنگامی که از خواب بیدار شدم همه بدنم درد می کرد به طوری که انگار کسی با گوشت کوب به استخوان هایم ضربه می زند. در یک لحظه وقتی مادرم برای خرید از منزل بیرون رفت بلافاصله خودم را به سامان رساندم و ماجرا را توضیح دادم. او گفت من به مواد وابسته شده ام ،سپس مرا به داخل اتاقش برد و در کنار هم مقداری مواد مخدر مصرف کردیم. حالا دیگر علاوه بر احساس عاطفی از نظر مواد مخدر نیز به سامان نیاز داشتم و در هر فرصتی خودم را به اتاق پشت بام می رساندم و به طور پنهانی با هم مواد مصرف می کردیم. در یکی از همین روزها سامان مقداری «کراک» (مواد مخدر صنعتی) آورد و گفت: امروز می خواهم تو را به اوج آسمان ها ببرم، من هم بدون هیچ تاملی آن را مصرف کردم و از آن روز به بعد به کراک آلوده شدم تا این که بالاخره خانواده ام متوجه ماجرا شدند و تهدیدم کردند که شوهرم را در جریان اعتیادم می گذارند اما گوش من به این حرف ها بدهکار نبود. آن قدر در لجن زار مواد افیونی فرو رفته بودم که دیگر حتی به فرزندانم نیز نمی اندیشیدم. مدتی بعد و در یکی از شب هایی که برای مصرف مواد مخدر به خانه مجردی سامان رفته بودم و هیچ کسی نیز در خانه آن ها نبود ناگهان مرتضی و خانواده اش به همراه ماموران انتظامی به منزل عمه پدرم آمدند و من و سامان را در حالی با ظاهری زننده دستگیر کردند که مشغول استعمال مواد مخدر بودیم. آن ها همه آلات و ادوات استعمال و مواد مخدر صنعتی و سنتی را جمع کردند و به کلانتری انتقال دادند. اکنون نیز به خاطر رفتارهای احمقانه ام پشیمانم ولی ای کاش ...

گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) بررسی های قضایی درباره این ماجرای تاسف بار در حالی آغاز شد که خانواده زن جوان نیز حاضر به دیدار با او نبودند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری

خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21009 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۵ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ | 11:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-دستبرد به اموال فروشگاه زیر دوربین های خاموش!

سجادپور- جوانی که با خاموش کردن دوربین های مدار بسته فروشگاه به اموال صاحبکارش دستبرد می زد پس از حدود دو سال سرقت لو رفت.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل فردی با مراجعه به ماموران کلانتری آبکوه مشهد، مدعی شد جوانی که به عنوان فروشنده در مغازه اش کار می کند، مقدار زیادی از اموال فروشگاه را ربوده است. به دنبال شکایت مال باخته و با صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) گروهی از نیروهای تجسس ماموریت یافتند تا ماجرای سرقت های مورد ادعای شاکی را زیر ذره بین تحقیقات نامحسوس ببرند. بنابراین ماموران انتظامی با هماهنگی‌های قضایی عازم بولوار جانباز شدند و فروشنده خونسرد را در حالی دستگیر کردند که مشغول تنظیف فروشگاه بود.با انتقال فروشنده به مقر انتظامی، بازجویی های تخصصی از وی زیر نظر سروان آغاز و مشخص شد که او اموال سرقتی را با یک دستگاه پراید حمل می کند. این جوان متهم که تلاش می کرد خود را بی گناه جلوه دهد وقتی در برابر اسناد و مدارک موجود قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود و راز سرقت هایش را برملا کرد. او گفت: به خاطر وضعیت فروشگاه، و نیاز مالی که داشتم از حدود دو سال قبل به آرامی سرقت ها را شروع کردم و هر بار مقداری لباس را در حالی درون خودرو می گذاشتم که دوربین های مدار بسته را خاموش می کردم و سپس آن ها را به دختر خاله ام تحویل می دادم که به صورت خانگی به آشنایان و همسایگانش می فروخت. گزارش خراسان حاکی است: در پی اعتراف متهم، بلافاصله نیروهای تجسس با صدور دستوری از سوی قاضی فرهمندنیا (جانشین معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) وارد عمل شدند و دختر خاله متهم را نیز در منطقه جلال آل احمد به دام انداختند. این زن جوان در حالی که بیان می کرد از سرقتی بودن لباس ها اطلاعی نداشت به نیروهای تجسس کلانتری آبکوه گفت: از حدود دو سال قبل مسعود برایم لباس می آورد و من تاکنون بیش از 100 میلیون تومان به وی پول داده ام. بررسی های بیشتر در این باره ادامه دارد. خراسان : شماره : 21005 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۰ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ | 11:57 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-نفرین کن های اجاره ای!

خدا از شما نگذرد که این گونه دل من و فرزند کوچکم را خون کردید. بعد از 40 سال تلاش و زحمت بالاخره این خانه نقلی را خریدم. حالا شما آمده اید تا این خانه را بر سر من و فرزندم خراب کنید، مگر شما وجدان ندارید؟ مرا به زور از خانه ام بیرون کرده اید، پاسخ خدا را چه خواهید داد؟

به گزارش اختصاصی خراسان، قرار بود دو طبقه از یک ساختمان پنج طبقه ای که به صورت غیرمجاز و  غیرقانونی ساخته شده بود توسط نیروهای اجراییات شهرداری در مشهد تخریب شود. بنابراین صبح زود و با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) گروهی از نیروهای انتظامی به همراه یکی از بانوان پلیس برای حفظ امنیت محل مذکور به نیروهای شهرداری پیوستند. گزارش حضور سه زن در طبقه ای که قرار بود تخریب شود، بانوی ارشد پلیس را به طبقه مذکور کشاند. سه زن روی فرش کهنه و رنگ و رو رفته ای به همراه یک کودک خردسال نشسته بودند و ملتمسانه اشک می ریختند. لوازم منزل آن ها بسیار فرسوده و برخی غیرقابل مصرف بود. یکی از آن ها در حالی که اشک ریزان کودکش را در آغوش می فشرد، فریاد می زد: خدا خانه هایتان را بر سر خانواده خودتان خراب کند! الهی بی خانمان شوید که این گونه زندگی مرا نابود می کنید! 40 سال سختی کشیدم، رنج دیدم، اجاره نشین بودم تا بالاخره سقف کوچکی برای خودمان ساختیم حالا هم به جای آن که دزدها و کلاهبردارها را  دستگیر کنید، به سراغ خانواده های بی پناه آمده اید. مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه در حالی این نفرین های تلخ را می شنید که در افکار خود عذاب وجدان داشت و با خود می اندیشید چرا باید شاهد تخریب خانه ای باشم که زنی در آن زندگی خود را از دست رفته می بیند.

خلاصه  نفرین ها و اشک های سوزان زن جوان پایانی نداشت و به نصیحت های پلیس نیز توجهی نمی کرد. بالاخره بانوی پلیس دست او را گرفت و به بیرون از خانه هدایتش کرد تا بیش از این دل آزرده نشود. او گریه و زاری می کرد و همه کس و همه چیز را زیر رگبار نفرین گرفته بود. در نهایت با بیرون آمدن زنان خانه نشین تخریب واحد آپارتمانی شروع شد و نیروهای اجراییات شهرداری حکم قانونی را اجرا کردند اما هنوز کار تخریب ادامه داشت که ناگهان زن جوان کودک را از آغوشش به زمین گذاشت و به طرف مردی رفت که در آن نزدیکی ایستاده بود. او خطاب به آن مرد گفت: کار ما تمام شد، دستمزدم را بدهید که بروم! اما تاخیر مرد مذکور در پرداخت پول، توجه افسر ارشد پلیس را به خود جلب کرد. او از زن جوان پرسید مگر ا ین مرد شوهر تو نیست؟! زن پاسخ داد: «نه»! من از یک ماه قبل قراردادی بستم که هر روز از 5 صبح تا 5 عصر در این خانه ساکن شوم تا ماموران شهرداری نتوانند این جا را تخریب کنند.

مالک آپارتمان برای جوسازی، مقداری لوازم کهنه و مستعمل منزل را نیز به این جا آورد تا من با گریه و زاری نگذارم واحد آپارتمانی او را تخریب کنند. حالا که ماموران اجراییات شهرداری قانع نشدند و ساختمان را تخریب کردند، من باید دستمزدم را دریافت می کردم چرا که الان یک ماه است در آن جا سکونت دارم و ...

بانوی پلیس که تا لحظاتی قبل عذاب وجدان گرفته بود، با چهره ای متعجب و ناباورانه، نفرین های زن جوان را از نظر می گذراند که چگونه نقش «نفرین کن اجاره ای» را به خوبی ایفا می کرد و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : شماره : 20993 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۳ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۱ | 12:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-چرا دزدها زودتر از قاضی به خانه می روند؟!

«گوشی قاپ خشن» بادی به غبغب‌انداخت و با غرور خاصی به افسر پرونده‌اش گفت: «من آزاد شدم، وسایلم را بدهید!» افسر آگاهی حیرت زده و متعجب نگاهی به پی نوشت مقام قضایی در پرونده کرد و پرسید «پس گوشی‌های سرقتی دیگر چه شد» دزد به چشمان افسر ارشد خیره شد و ادامه داد: آن‌ها شاکی ندارند! و...

باورم نمی‌شد، اشک‌های پنهان و بغض فروخورده «حافظ امنیت» را با همه وجودم حس می‌کردم او بیش از یک هفته خواب و خوراک نداشت تا گوشی قاپی را دستگیر کند که بانویی را اشک ریزان به کلانتری کشانده بود و حالا به گوشی قاپی‌های دیگر نیز مهر تایید می‌زد! افسر پلیس یقین داشت که او دوباره جرایم خشن خود را ادامه می‌دهد اما باید به «قانون» احترام می‌گذاشت و دزد گوشی‌ها را آزاد می‌کرد چرا که شاکیان  دیگر شناسایی نشده بودند و سارق هم سابقه کیفری نداشت. افزایش آمار سرقت‌ها درحالی موجب نگرانی شهروندان شده است که همه انگشت‌ها دستگاه قضایی را نشانه می‌گیرد و جمله «دزد زودتر از قاضی به خانه می‌رود!» در بین مردم به ضرب المثلی جدید تبدیل شده است اما کنکاش‌های رسانه‌ای در این ماجرا، حقیقت تلخی را نمایان کرد که بیانگر نقص‌های فاحش در قانون کاهش مجازات حبس تعزیری است و باید مورد توجه نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی قرار گیرد. اگرچه حرکت به سوی حبس زدایی در قوه قضاییه ستودنی است و قانون کاهش مجازات‌های حبس تعزیری نیز نقاط قوتی دارد که مزایای آن انسان‌های بی گناهی را از آسیب پذیری حفظ می‌کند ولی معایب این قانون باید زیر ذره بین کارشناسی برود چرا که خود موجب جری شدن سارقان و به نوعی ترغیب نوجوانان به ارتکاب جرم شده است. با اجرای این قانون در حدود دو سال گذشته، بیشتر سرقت‌های گوشی قاپی، دستبرد به منازل، محتویات خودروها و.. . از جمله جرایم قابل گذشت تلقی می‌شوند و با گذشت شاکی در صورتی که ارزش اموال سرقتی زیر 20 میلیون تومان باشد و سارق نیز سابقه دار نباشد باید به حکم قانون مهر «آزادی» بر پرونده خودنمایی کند!

اما چه کسی تضمین می‌کند که سارق یا سارقان، مال باخته را با تهدید پنهان وادار به گذشت نکنند؟ چرا باید مال باختگان بعد از دستگیری مجرم همچنان به دادسرا ،  دادگاه و کلانتری بروند یا روزهای زیادی را وقت و هزینه صرف کنند؟  سارقی که 50 فقره سرقت زیر 20 میلیون تومان انجام داده است و به همه سرقت‌ها نیز اعتراف دارد، چرا باید با گذشت یک یا چند شاکی به راحتی آزاد شود و دوباره به ارتکاب جرم روی آورد؟ آیا در این صورت حق مال باختگانی تضییع نمی‌شود که سارق به طور مثال به قاپیدن گوشی اعتراف دارد اما گوشی‌ها را به  مالخر فروخته است و اکنون شاکیان توسط پلیس شناسایی نمی‌شوند؟

به عقیده نگارنده این سطور که قریب به سه دهه در صفحه حوادث روزنامه جرم و جنایت را به رشته تحریر درآورده است، قضات دستگاه قضایی در حالی در معرض اتهام آزادی بدون قید و شرط مجرم قرار دارند که آن‌ها فقط همانند پلیس به قانون، احترام می‌گذارند چرا که «مجری» و حامی قانون هستند. وقتی طبق تبصره ماده 11 قانون کاهش مجازات، قاضی باید مجازات جرایم قابل گذشت را به نصف کاهش دهد و از طرف دیگر طبق قانون آیین دادرسی کیفری قرار تامین (بازداشت) متهم نباید از حداقل میزان مجازات قانونی بیشتر باشد، چگونه قاضی می‌تواند از قانون عدول کند. به طور مثال مجازات سرقت عادی از منزل شش ماه تا سه سال حبس بود که اکنون با تصویب قانون کاهش مجازات به 3 ماه تا 1.5 سال حبس رسیده است حال اگر همدست اصلی یک سارق حرفه‌ای فراری باشد و تحقیقات پرونده در سه ماه به نتیجه نرسد قاضی نمی‌تواند طبق قانون متهم دستگیر شده را بیشتر از سه ماه در بازداشت نگه دارد و باید به هر طریق ممکن حتی با صدور «قرار التزام» موجبات آزادی او را فراهم کند و.. .

بدیهی است کاهش مجازات و حبس‌زدایی از سیاست‌های خوب دستگاه قضاست و درباره بسیاری از جرایم راهکاری مناسب است اما باتوجه به افزایش سرقت‌ها و زورگیری‌ها قطعا این سیاست در این زمینه نیازمند بازنگری اساسی است. چراکه عملا بازدارندگی مجازات‌ها را از بین می‌برد.مواردی که برشمرده شد تنها بخشی از معایب و نواقص قانون کاهش مجازات است که نارضایتی مردم و مجریان قانون را در پی دارد که باید قلم اصلاح بر آن کشید. به امید آن روز. خراسان : شماره : 20988 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۸ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۱ | 12:41 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-احکام قطع دست سارقان در مرحله اجرا

سیدخلیل سجادپور – دادستان مرکز خراسان رضوی با اشاره به آغاز مرحله جدیدی از برخوردهای قاطع قضایی با یغماگران اموال مردم، از صدور احکام حدی (قطع دست) خبر داد که برخی از این پرونده ها در مرحله اجرا قرار دارند.قاضی «محمدحسین درودی» در گفت و گویی اختصاصی با روزنامه خراسان به تشکیل کارگروه های ویژه مقابله با سرقت ها در مشهد اشاره کرد و افزود: مبارزه با سرقت و زورگیری از طریق صدور احکام قاطع قضایی یکی از اولویت های اصلی دستگاه قضایی است و هیچ گونه اغماضی در برخورد قانونی با یغماگران اموال صورت نمی گیرد. وی با تاکید بر این که عوارض روحی و روانی ناشی از جرایمی مانند سرقت های به عنف برای شهروندان و مال باختگان جبران ناپذیر است، تصریح کرد: نشست های کارشناسی و تحلیلی کارگروه های ویژه مبارزه با سرقت در مشهد به طور مداوم برگزار می شود و موضوع سرقت ها مورد واکاوی دقیق قرار می گیرد تا تدابیر لازم در موقعیت های زمانی و شرایط خاص اندیشیده شود.

قاضی درودی که حدود سه دهه، شال قضاوت بر دوش خود افکنده است، رسیدگی قاطعانه و سخت گیرانه در پرونده های مستوجب حد را نشانه ای از «احساس امنیت» در جامعه ذکر کرد و ادامه داد: دستگاه قضایی برای ایجاد «احساس امنیت» به هنجار شکنان و اخلالگران در نظم عمومی جامعه رحم نمی کند و در صورتی که جرایم سرقت، شروط 16 گانه صدور حکم حد (قطع دست) را داشته باشند، قضات بر اساس قانون و شرع و بدون توجه به هیاهوهای خارجی، به این گونه جرایم رسیدگی می کنند و رای به قطع دست و حتی اعدام می دهند.مقام ارشد دستگاه قضا در مشهد خاطرنشان کرد: نمونه بارز این احکام پرونده هایی است که هم اکنون در مرحله اجرا قرار دارد و باید تشریفات قانونی آن طی شود و برخی از پرونده ها نیز در مرحله صدور آرای قطع دست است چرا که برخورد قاطع دستگاه قضایی با سارقان و زورگیرانی که «امنیت» جامعه را خدشه دار می کنند یک مطالبه عمومی است و مدعی العموم نیز بر اجرای دقیق قانون و احکام شرعی تاکید دارد.

قاضی محمدحسین درودی همچنین با اشاره به ماده 278 قانون مجازات اسلامی اضافه کرد: در صورتی که مجرمی به دلیل ارتکاب سرقت 3 بار به مجازات «حد» محکوم شده باشد، در چهارمین مرتبه «اعدام» می شود حتی اگر آخرین سرقت را در «زندان» انجام دهد. بنابراین با توجه به مواد قانونی، قضات نیز برای آسایش و آرامش مردم، از صدور احکام «حدی» اغماض نمی کنند مگر آن که شرایط صدور حکم فراهم نشود.این مقام قضایی درخواست نکردن مال باخته از دادگاه برای صدور احکام «حدی» را یکی از شرایط دانست و یادآور شد: تقاضای مال باختگان، یکی ازمهم ترین شروط صدور حکم شرعی و قانونی قطع دست در پرونده های سرقت است اما برخی مال باختگان چنین درخواستی را ندارند و این گونه دست قاضی از نظر قانونی برای صدور حکم اشد مجازات بسته می شود.دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی همچنین در پاسخ به سوال خبرنگار خراسان مبنی بر این که «پس چرا این جمله بین شهروندان معروف شده است که «دزد زودتر از قاضی به خانه بازمی گردد؟» گفت: متاسفانه در بحث قانون کاهش مجازات ها که از مدتی قبل اجرا می شود، برداشت های نادرستی صورت گرفته است که نیاز به کالبد شکافی دقیق دارد و رسانه ها هم باید در این باره به تجزیه و تحلیل بپردازند و نقاط ضعف و قوت این قانون را زیر ذره بین ببرند ،من فقط تاکید می کنم که این قانون در بسیاری از موارد کاربردی است و موجب زندان زدایی می شود اما در مرحله اجرا نقص هایی دارد که حتی همکاران قضایی ما نیز دچار مشکل شده اند و ایراداتی را به آن وارد می کنند که باید مورد توجه قانون گذاران قرار گیرد.

مسندنشین دستگاه قضایی مشهد افزود: در جرایم قابل گذشت مانند سرقت های عادی و خرد وقتی مال باخته به هر دلیلی رضایت خود را به بازپرس پرونده اعلام می کند و سارق نیز هیچ گونه سابقه سرقت ندارد، طبق قانون قاضی نمی تواند او را زندانی کند به همین دلیل فرد مجرم بلافاصله آزاد می شود و این تصور در جامعه به وجود می آید که قاضی یک سارق را طی چند ساعت آزاد کرد! این در حالی است که اگر مال باخته یا شاکی رضایت ندهد، پرونده باید مراحل دادرسی را طی کند و مجرم نیز طبق ضوابط قانونی و با سپردن وثیقه تا زمان صدور رای آزاد می شود، باز هم تاکید می کنم برخورد با سارقان در مشهد سخت گیرانه است ولی از قانون هم نمی شود عدول کرد.دادستان عمومی و انقلاب مشهد با بیان این که طرح های ویژه ای برای مبارزه با جرایم خشن و به ویژه زورگیری ها در مشهد اجرا می شود، خاطرنشان کرد: دستگاه قضایی حافظ جان و مال و ناموس مردم است و به یقین اجازه نمی دهیم عده ای از قانون شکنان و مجرمان به «امنیت مردم» دست درازی کنند. وی همچنین به صدور احکام «محاربه»برای سارقان مسلح یا زورگیرانی اشاره کرد  که با سلاح های سرد و گرم موجب ایجاد رعب و وحشت در مردم می شوند یا جو ناامنی  در جامعه به وجود می آورند. دادستان مشهد افزود : بنابر این برخورد با سارقان و مخلان  امنیت بسیار قاطعانه است و به همین دلیل هم سرقت های مسلحانه  از بانک ها  و طلا فروشی ها در مشهد به صفر رسیده است.قاضی «محمدحسین درودی» به سارقان و دست اندازان به اموال مردم نیز هشدار داد: دست از اعمال خلاف قانون بردارند و مسیر درست زندگی را انتخاب کنند در غیر این صورت سیلی و مجازات قانون محکم و قاطع خواهد بود. خراسان : شماره : 20985 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۳ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱ | 10:34 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-سرقت  سیم برق برای تهیه مواد افیونی مصرفی

توکلی/ با  گزارش هوشمندانه یک شهروند سیرجانی به پلیس،سارقان کابل برق شبکه‌های هوایی به دام افتادند.   به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی شهرستان سیرجان بیان  کرد: به دنبال افزایش سرقت کابل برق در مناطقی از سطح شهرستان سیرجان، بررسی موضوع به صورت ویژه در دستور کار مأموران انتظامی قرار گرفت.  سرهنگ مرتضی امیر سبتکی افزود: نیروهای  انتظامی کلانتری ۱۳ با گشت زنی های  شبانه پس از گزارش به موقع و دقیق یک شهروند از خاموشی معابر و مشاهده افراد مشکوک در حوالی تیرهای برق، سه سارق را هنگام سرقت غافلگیر و آنان را به همراه ابزار آلات انجام سرقت دستگیر کردند. وی ادامه داد: این سارقان که دارای سابقه سرقت و گرفتار اعتیاد به مواد روان گردان بودند در بازجویی‌های انجام شده به ۱۳ فقره سرقت سیم و کابل برق شبکه‌های هوایی به مقدار هزارو ۵۳۰ متر  اعتراف کردند که با فروش اموال سرقتی  مواد مصرفی خود را تهیه می‌کردند.

این مسئول انتظامی با اشاره به این که در بازرسی از خودرو و مخفیگاه این سارقان ۹۸ متر انواع سیم و کابل برق هوایی دیگر کشف شد،  خاطرنشان کرد: با هماهنگی‌های لازم اموال سرقتی  تحویل اداره برق شد و متهمان نیز پس از تشکیل پرونده مقدماتی به مرجع  قضایی  تحویل داده  شدند. خراسان : شماره : 20978 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۴ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۱ | 11:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-پیامک صاحبخانه فاجعه آفرید

وقتی صاحبخانه پیام داد که باید 100 میلیون تومان به رهن و یک میلیون تومان هم به اجاره خانه اضافه کنید وگرنه تا آخر هفته فرصت تخلیه دارید، دیگر حال خودم را نمی‌فهمیدم، فقط سروصدای بچه‌های همسایه روی مخم بود که از پله‌ها بالا و پایین می‌پریدند. در این هنگام ناگهان. ..

به گزارش خراسان، جوان 28 ساله‌ای که به اتهام ضرب و جرح و پاره کردن پرده گوش یک کودک به کلانتری احضار شده بود، درباره این ماجرای تکان دهنده به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: خودم هم نفهمیدم چرا این حادثه تلخ رخ داد. چند روزی بود که صاحبخانه بهانه‌های مختلفی را برای تخلیه منزل مطرح می‌کرد، یک روز پیام می‌داد قصد دارد به رهن خانه اضافه کند، روز دیگر درباره افزایش اجاره سخن می‌گفت، برخی اوقات نیز برای تمدید اجاره رقم‌های ده‌ها میلیونی درخواست می‌کرد، درحالی که درگیر این مشکل حاد بودم همسرم نیز التماس می‌کرد تا در همین مکان اجاره را تمدید کنیم چرا که دیگر توان اسباب کشی نداشت. اومی گفت وقتی سخن از تخلیه منزل به میان می‌آید همه وجودم می‌لرزد و دیگر نمی‌توانم به اسباب کشی ادامه بدهم. در مخمصه بدی قرار داشتم و نمی‌توانستم تصمیم درستی بگیرم. از سوی دیگر نیز سروصدای فرزندان همسایه طبقه بالا آسایش و آرامش را از ما سلب کرده بود. یک بار وقتی به همسایه تذکر دادم تا از بازی بچه‌ها جلوگیری کند، رو به من کرد و گفت: «پسرجان شما مستاجر هستی و من مالک ساختمانم، اگر از این وضعیت ناراحتی می‌توانید به جایی بروید که آرامش بیشتری داشته باشید!» به او گفتم این چه ربطی به موضوع دارد من هم اجاره خانه می‌دهم! خندید و گفت: باز هم مستاجر هستی و ملک در اختیار تو نیست! دیگر پاسخی نداشتم و به ناچار به خانه‌ام رفتم. همسرم گفت: آپارتمان نشینی همین است و باید این موارد را تحمل کنی. خلاصه آن روز ظهر وقتی از سرکار به خانه بازگشتم پسر همسایه با یکی دیگر از دوستانش مشغول بازی روی پله‌ها بودند و بالا و پایین می‌پریدند. به پسر همسایه  گفتم کمی آرام‌تر بازی کنید تا مزاحم استراحت همسایه‌ها نشوید اما او اصلا به تذکرم توجهی نکرد. بعد از صرف ناهار روی تخت دراز کشیده بودم که باز هم پیامکی از صاحبخانه رسید. او نوشته بود صد میلیون تومان به رهن ویک میلیون تومان به اجاره منزل اضافه کنید و گرنه تا آخر هفته فرصت تخلیه دارید. با خواندن این پیامک درحالی روح و روانم به هم ریخت که سروصدای بچه‌ها نیز به شدت آزارم می‌داد. با عصبانیت در را باز کردم و فریاد زدم: «آی بچه مگر تو آدم نیستی؟! نگفتم مزاحم استراحت دیگران نشوید!» پسرک وقتی خشم مرا دید گفت الان به پدرم می‌گویم. با این جمله کنترل خودم را از دست دادم و سیلی محکمی بر صورتش نواختم. هنوز در خشم و عصبانیت خودم  غوطه ور بودم که ناگهان سروصدای عجیبی در راهرو بلند شد. پدر آن پسر خردسال محکم به در منزل ما می‌کوبید، وقتی در واحد آپارتمان را گشودم، پسرک را با صورتی کبود دیدم که اشک ریزان گوشش را گرفته بود و پدرش فریاد می‌زد تو را می‌کشم! با دخالت همسایگان از اتفاقات بدتر جلوگیری شد اما او از من به دلیل آسیب دیدگی گوش فرزندش شکایت کرده است. اکنون نه تنها خیلی پشیمانم که نتوانستم بر خشم خودم غلبه کنم بلکه دلم به حال آن کودک می‌سوزد که روزگارش را تباه کرده ام. از طرف دیگر نیز باید این خانه را تخلیه کنم چرا که توان پرداخت چنین مبلغی را ندارم حال مانده‌ام که. ..

گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت ماجرا و تشکیل پرونده قضایی برای ایراد ضرب و جرح عمدی، این پرونده با صدور دستوری ویژه و راهنمایی‌های سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) در دایره مددکاری اجتماعی مورد واکاوی دقیق قرار گرفت و اقدامات مشاوره‌ای در این باره آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20974 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۹ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱ | 15:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-کودک ربایی مرد شیشه ای!

آن لحظه وقتی چشمم به موهای بلند دختر خردسال افتاد او را شبیه حیوانی وحشتناک دیدم که قصد داشت به سمت من حمله کند به همین دلیل...

به گزارش خراسان، مرد 28 ساله ای که به اتهام کودک ربایی دستگیر شده بود در حالی که بیان می کرد دارای سوابق روانی است به کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: از حدود 5 سال قبل دچار افسردگی شدم به طوری که زندگی ام تحت تاثیر این ماجرا قرار گرفت. وقتی سرکار می رفتم دست به اعمال و رفتاری می زدم که بلافاصله صاحبکارم مرا اخراج می کرد در حالی که نمی توانستم با این شرایط سرکار بروم  اطرافیانم پیشنهاد کردند شاید اگر با دختری ازدواج کنم و زندگی مستقلی تشکیل بدهم حالم رو به بهبودی برود و از این بیماری نجات یابم. خلاصه مادرم به طور سنتی دختری را برایم انتخاب کرد و من پای سفره عقد نشستم اما درباره بیماری اعصاب و روان چیزی به همسرم نگفتم. این در حالی بود که به طور پنهانی داروهای تجویزی روان پزشک را مصرف می کردم. اما یک سال بعد همسرم متوجه رفتار و گفتار غیرعادی من شد و سعی کرد برای نجات از این بیماری به من کمک کند. او پس از مشورت با پزشکان سه بار مرا در بیمارستان روان پزشکی مشهد بستری کرد اما این درمان ها فقط یک مسکن موقت بودند چرا که من نمی خواستم آن داروها را مصرف کنم. در همین شرایط و بنا به پیشنهاد یکی از دوستانم به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آوردم به گونه ای که خیلی زود معتاد به شیشه شدم و رفتارهای توهم انگیز من شدت گرفت. در همین روزها همسرم نیز که دیگر خسته شده بود و همه تلاش هایش را بی نتیجه می دید مرا ترک کرد و به خانه پدرش رفت. از سوی دیگر من که تکیه گاهم را از دست داده بودم به مصرف بیشتر شیشه ادامه دادم چرا که دیگر هیچ حامی و پشتیبانی نداشتم به همین دلیل یک روز پس از مصرف مقدار زیادی مواد مخدر صنعتی از منزل خارج شدم و به اطراف میدان بیت المقدس آمدم عده زیادی از مردم را می دیدم که در خیابان حرکت می کردند در همین هنگام چشمم به یک حیوان عجیب با موهای بلند افتاد در حالی که می ترسیدم آن حیوان وحشتناک به سوی من بیاید خودم به او حمله کردم تا آن را از بین ببرم ولی موفق نشدم زمانی که در کلانتری به خودم آمدم تازه متوجه شدم که آن حیوان وحشتناک دختر 3 ساله ای با موهای بلند بود که به همراه خانواده اش از پاکدشت به مشهد مسافرت کرده بودند. من آن کودک را در آغوش گرفته بودم تا از محل دور کنم اما مادرش به من رسید و کودک را به سمت خودش می کشید که با سروصدای او مردم مرا گرفتند و مامور انتظامی که در اطراف میدان بیت المقدس مستقر بود کودک را از دستم گرفت و مرا به کلانتری آورد.

گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت موضوع و عوارض خطرناک رها شدن بیماران روانی در شهر، این ماجرا با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ سید عباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع)) مورد واکاوی و کنکاش های پلیسی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20970 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۵ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۶ تیر ۱۴۰۱ | 14:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-اغفال شیطانی

او با ترفندی شیطانی مرا اغفال کرد اما اکنون که باردار شده ام مادرش ادعا می کند باید برای سقط جنین مبلغ یک میلیون تومان بپردازم وگرنه پسرش حاضر نمی شود فرزندم را قبول کند چرا که او از ابتدا نیز قصد ازدواج با مرا نداشته است و ...

به گزارش خراسان دختر 25 ساله ای که برای شکایت از یک پسر جوان وارد کلانتری سپاد مشهد شده بود درحالی که ادعا می کرد یک دوستی خیابانی سرنوشتم را دگرگون کرد درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: دوسال قبل برای آموختن حرفه خیاطی و همچنین ادامه تحصیل به مشهد آمدم و در منزل برادرم ساکن شدم. آن روزها با یکی از دوستان همشهری ام که قبل از من به مشهد آمده بود رابطه صمیمی برقرار کردم و بیشتر اوقاتم را با او می گذراندم ولی او با پسری دوست بود و سعی می کرد بیشتر با دوست پسرش به تفریح و گشت و گذار برود به همین دلیل مرا هم با پسری به  نام مجید آشنا کرد تا همراه آن ها باشم، در این میان ارتباط من و مجید خیلی صمیمی شد تا جایی که با وعده ازدواج اغفالم کرد و با یکدیگر خلوت می کردیم در حالی که من هم به او علاقه مند شده بودم به امید ازدواج لحظه شماری می کردم. در یکی از همین روزها مجید کارت ملی و شناسنامه مرا گرفت و گفت که آن ها را به محضر ثبت ازدواج می برد تا قبل از ازدواج رسمی صیغه محرمیت بین ما جاری شود و زمانی که کنار یکدیگر هستیم مشکلی برای ما به وجود نیاید. این درحالی بود که من هیچ اطلاعی نداشتم محضرهای ثبت ازدواج به هیچ وجه دختری را بدون اجازه پدرش به عقد موقت کسی درنمی آورند! ولی مجید با این ترفند شیطانی مرا فریب داد و سپس به سوء استفاده از من پرداخت و مرا بازیچه هوسرانی های خودش قرار داد تا جایی که من به طور ناخواسته باردار شدم. وقتی این موضوع را با مجید درمیان گذاشتم بسیار عصبانی شد و با ناراحتی به خانه رفت. طولی نکشید که مادرش با من تماس گرفت و ادعا کرد باید برای تهیه داروهای سقط جنین مبلغ یک میلیون تومان بپردازم، به او گفتم این بدبختی من نتیجه هوسرانی پسر شماست چرا باید من هزینه هایش را بپردازم؟ آن زن که مدتی قبل از سومین همسرش نیز جدا شده بود در پاسخ من گفت: اگر این مبلغ را ندهی مجید فرزند تو را نمی پذیرد چرا که خودش هنوز بچه است. او گفت که مجید اصلا قصد ازدواج با مرا نداشته و رابطه اش با من فقط در حد یک دوستی خیابانی بوده است، با این حال من تصمیم گرفتم فرزندم را به دنیا بیاورم تا از طریق قانونی به همه ثابت کنم که دختری خیابانی نبودم. با آن که می دانستم اگر این موضوع را برای خانواده ام بازگو کنم هیاهوی عجیبی به راه می افتد ومن هم انگشت نمای دیگران می شوم ولی چاره ای جز بیان این ماجرا برای اعضای خانواده ام نداشتم. تلفنی موضوع را به آن ها گفتم و به کلانتری آمدم تا از مجید به خاطر اغفال شکایت کنم و ...

گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) رسیدگی قضایی به این ماجرای تاسف بار در حالی آغاز شد که دختر جوان به مددکار اجتماعی گفت: به دختران جوان بگویید از سرگذشت من عبرت بگیرند و بدانند که فرجام این دوستی های خیابانی بسیار تلخ خواهد بود.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20967 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۵ تیر ۱۴۰۱ | 11:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-خبرنگار پیشکسوت «خراسان» بعد از گذشت 22 سال فاش می‌کند

پشت پرده «قتل‌های عنکبوتی»

مصطفی میرجانیان- با توجه به وقایع اخیر و تولید فیلم‌هایی درباره قتل‌های عنکبوتی مشهد، خبرنگار پیشکسوت روزنامه خراسان که اکنون دوران بازنشستگی را سپری می‌کند،  تصمیم گرفته است تا حقایق و پشت پرده ماجرای این قتل‌های سریالی را بعد از گذشت 22 سال افشا کند.

«سیدخلیل سجادپور» که در آن سال‌ها خبرنگار حوزه حوادث بود و برای اولین بار قتل‌های سعید حنایی را در روزنامه خراسان به رشته تحریر درآورد از آن روزهای پر از اضطراب و دلهره روایت می‌کند.

این خبرنگار پیشکسوت که نام «قتل‌های عنکبوتی» را برای این جنایت‌های هولناک انتخاب کرد به سوالاتی درباره پشت پرده این ماجرا و اخبار محرمانه ای پاسخ می‌دهد که تا کنون در هیچ کجا بیان نشده است.

آیا عامل قتل های عنکبوتی به قربانیان خود تجاوز می کرد؟ چرا عده ای دروغ می گویند؟

مژگان بعد از فرار از چنگ سعید حنایی چگونه دستگیر شد؟

 چرا نام قتل‌های عنکبوتی برای قتل‌های سریالی زنان انتخاب شد؟

سعید حنایی در کدام صحنه‌های کشف جسد حضور داشت و چه می‌کرد؟

 چند تیم عملیاتی در شهر مشهد به دنبال عاملان قتل‌های عنکبوتی بودند؟

 آیا عامل این جنایت‌ها انگیزه مذهبی داشت؟ انگیزه اصلی عامل این قتل‌ها چه بود؟

 ماجرای خانه امن پلیس چه بود؟

 آیا فقط 16 زن به قتل رسیده‌اند یا...؟

 روایت‌های سینمایی از ماجرای این قتل‌ها تا چه حد منطبق بر واقعیت است؟

 آیا برخی افسران نیز جزو مظنونان بودند؟

 آیا کارآگاهان سعید حنایی را ربودند؟  و. .. 

از جمله برخی زوایای پنهان این پرونده است که در شماره های بعدی در گفت و گو با این خبرنگار پیشکسوت خراسان ، در صفحه  حوادث روزنامه خراسان منتشر می شود. خراسان : شماره : 20963 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۸ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲ تیر ۱۴۰۱ | 11:16 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-سرگذشت قاچاقچی بزرگ!

قرار بود محموله هروئین را در مشهد به جوانی با مشخصات معلوم تحویل بدهم اما هنوز از مهمان پذیر بیرون نیامده بودم که ناگهان ماموران انتظامی از راه رسیدند و ...

به گزارش خراسان زن 27 ساله سابقه داری که در یک عملیات ضربتی توسط افسران دایره اطلاعات کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است،پس از آن که به سوالات تخصصی افسر پرونده درباره انتقال 617 گرم مواد مخدر صنعتی (هروئین فشرده) پاسخ داد درباره سرگذشت خود نیز به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یک خانواده 10 نفره رشد کردم اما پدرم فردی قمارباز بود و هیچ توجهی به خانواده اش نداشت. او مسئولیتی را بر دوش خود احساس نمی کرد و همواره بیکار بود به همین دلیل من و هفت برادر و خواهر دیگرم به سختی زندگی می کردیم به گونه ای که معنای واقعی فقر را با همه وجود می فهمیدیم. دوبرادرم وقتی به سن نوجوانی رسیدند خودشان به دنبال کار و زندگی رفتند اما من و خواهرانم در حالی با فقر و نداری می ساختیم که داشتن یک زندگی مرفه برای من از همان دوران نوجوانی به یک رویا تبدیل شده بود. در همین شرایط هر خواستگاری که زنگ خانه ما را به صدا درمی آورد هیچ گاه با پاسخ منفی روبه رو نمی شد چون پدرم فقط قصد داشت ما را شوهر بدهد و بدون جهیزیه روانه خانه بخت کند. من هم در همان سن نوجوانی با جوان معتادی ازدواج کردم اما زندگی مشترک ما دوامی نداشت و من درحالی از او طلاق گرفتم که خودم نیز معتاد شده بودم. در این شرایط و برای آن که هزینه های اعتیادم را تامین کنم برای قاچاقچیان محله خرده فروشی می کردم تا این که یک بار دستگیر و در زابل روانه زندان شدم اما به دلیل این که سابقه کیفری نداشتم بعد از مدتی مورد عفو قرار گرفتم و از زندان آزاد شدم اما باز هم وسوسه های یک زندگی مرفه به سراغم آمد و تصمیم گرفتم برای یک بار محموله سنگین مواد مخدر صنعتی جابه جا کنم و با سود هنگفت آن زندگی خوبی برای خودم بسازم به همین دلیل این محموله هروئین را از سیستان و بلوچستان به مشهد منتقل کردم و قرار بود به جوانی با مشخصات معلوم در کنار آرامگاه نادر تحویل بدهم. وقتی وارد مشهد شدم در یک مهمان پذیر اقامت کردم تا جلب توجه نکنم اما هنوز ساعت قرار با آن جوان نرسیده بود که ناگهان ماموران انتظامی وارد مهمان پذیر شدند و مرا در حالی دستگیر کردند که هنوز محموله مواد مخدر را مخفی نکرده بودم و ...

گزارش خراسان حاکی است نیروهای زبده کلانتری که با راهنمایی و نظارت مستقیم سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) وارد عملیات شده بودند،درقرار صوری همدست 33 ساله این زن جوان را در حالی به دام انداختند که از قاچاقچیان حرفه ای و سابقه دار بود.

بررسی های بیشتر برای ریشه یابی این پرونده با صدور دستورات ویژه قضایی همچنان ادامه دارد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20961 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ | 12:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-طعمه هایی در لیست سیاه!

به پیشنهاد همسر سابقم یک سایت کلاهبرداری با عنوان ازدواج موقت راه اندازی کردیم و با شگرد خاصی پول های طعمه هایمان را بالا می کشیدیم و سپس با نصف کردن مبالغ کلاهبرداری شده طعمه ها را در لیست سیاه قرار می دادیم و ...

به گزارش خراسان ،این ها بخشی از اظهارات زن 19 ساله ای است که با تلاش شبانه روزی و ردیابی های تخصصی نیروهای اطلاعات کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است. این زن جوان که سنگینی دستبندهای فولادین قانون را بر دستانش احساس می کرد درباره سرگذشت خود و چگونگی کلاهبرداری از طعمه هایش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: فرزند آخر یک خانواده 7 نفره بودم که همه اعضای آن خلافکار بودند. مادرم در خانه های مردم کار می کرد و پدرم نیز با خرده فروشی مواد مخدر روزگار می گذراند در همین حال 2 برادرم نیز آلوده مواد مخدر شده بودند و به دنبال تامین هزینه های اعتیادشان بودند و برادران دیگرم نیز روزگارشان را با مصرف مشروبات الکلی سپری می کردند. در این میان هر روز که از خواب بیدار می شدم با سروصدا و درگیری بین اعضای خانواده ام روبه رو می شدم تا این که روزی در مدرسه یکی از معلمانم متوجه مشکلات من شد و تلاش کرد مرا از این منجلاب نجات دهد اما آن ها قصد داشتند مرا از طریق بهزیستی به یک مکان دیگر منتقل کنند به همین خاطر و از ترس جدایی از خانواده، نه تنها پیشنهاد او را نپذیرفتم بلکه این ماجرا باعث شد تا دیگر درس و مدرسه را هم رها کنم. خلاصه 14 سالم بود که عاشق پسر دختر عمویم شدم و قصد داشتم با «عظیم» ازدواج کنم. اما پدرم که با برادرزاده اش اختلاف شدید وکینه عمیق داشت با شنیدن این موضوع بسیار آشفته شد و با این ازدواج مخالفت کرد. عظیم که پدری افغانستانی داشت و فرزند طلاق بود در 3 سالگی به همراه پدر و برادر دیگرش به افغانستان رفته بود و در یک خانواده آشفته زندگی می کرد. او در سن 17 سالگی زمانی دوباره به مشهد بازگشت که دیگر مواد مخدر و مشروبات الکلی مصرف می کرد با آن که من به خلافکاری های او واقف بودم باز هم به خاطر همان هیجانات دوران نوجوانی و هوسرانی های عاشقانه قصد داشتم به هر طریق ممکن با او ازدواج کنم در این شرایط و با پیشنهاد عظیم به شمال کشور فرار کردیم و یک ماه با یکدیگر در استان مازندران بودیم ولی بعد از گذشت این مدت برادرم ما را در حالی پیدا کرد که خطبه عقد بین ما جاری شده بود.

وقتی به مشهد بازگشتیم و من به خانه پدرم رفتم او تا سر حد مرگ مرا کتک زد. همه فامیل واسطه شدند تا اجازه دهد من و عظیم به طور رسمی با هم ازدواج کنیم ولی پدرم که از این رفتار احمقانه من به شدت عصبانی بود و از سوی دیگر هم کینه شتری از مادر عظیم داشت به هیچ وجه توصیه اطرافیان را نپذیرفت.

این گونه بود که من و عظیم برای بار دوم فرار کردیم و در یکی از شهرهای خراسان رضوی ساکن شدیم حالا دیگر من کار می کردم تا مخارج زندگی را تامین کنم ولی عظیم اهل کار نبود و دوست داشت اوقاتش را پای بساط مواد مخدر سپری کند بالاخره 5 سال با سختی ومشقت زیاد به زندگی مشترکمان ادامه دادم تا این که یک روز با اصرار و پیشنهاد من به مشهد بازگشتیم و با پدرم آشتی کردیم اما هنوز مدت زیادی از اقامت ما در مشهد نمی گذشت که دخالت های مادر شوهرم نیز در زندگی ما شروع شد. او مدام زیر گوش عظیم زمزمه می کرد که مرا طلاق بدهد چرا که معتقد بود وقتی دختری با یک جوان نامحرم از خانه فرار کند باز هم دل به مرد غریبه دیگری می بندد و مسیر هوسرانی را در پیش می گیرد. این حرف ها بر افکار عظیم تاثیر گذاشت و او یک روز که بسیار مست بود به خانه آمد و مرا طلاق داد به ناچار در حالی به خانه پدرم بازگشتم که پدر و مادرم پیر و ناتوان شده بودند و برادران معتادم آن ها را کتک می زدند تا هزینه های تامین مواد مخدر را بپردازند. در این شرایط از آن ها شکایت کردم ولی فایده ای نداشت از سوی دیگر نیز مشکلات مالی شدیدی داشتم و نمی توانستم مخارج زندگی را تامین کنم. در همین روزها بود که عظیم به سراغم آمد و زمانی که مشکلات مالی و بدبختی هایم را دید پیشنهاد داد با راه اندازی یک سایت در فضای مجازی درآمد کسب کنیم. او برایم یک سایت (عقد موقت) طراحی کرد و خودش طعمه ها را از شبکه های اجتماعی مانند تلگرام و اینستاگرام به دام می انداخت و با نرم افزار تغییر صدا اعتماد طعمه ها را برای واریز بیعانه جلب می کرد سپس من با آن افراد تماس می گرفتم و از طرف مقابل درخواست می کردم باید قبل از ورود به منزل باقی مانده هزینه های جاری شدن صیغه عقد موقت را واریز کند این درحالی بود که طعمه را با یک نشانی قلابی دنبال نخود سیاه می فرستادیم و او زمانی که به آن نشانی می رفت با آدرس اشتباه روبه رو می شد در همین حال نیز من بلافاصله شماره تلفن او را در فهرست سیاه قرار می دادم و به قول معروف بلاک می کردم سپس همه پول ها را با عظیم تقسیم می کردیم و من می توانستم اجاره منزل پدر و مادرم را نیز پرداخت کنم ولی با آن که آثاری از خود در فضای مجازی به جا نمی گذاشتیم نمی دانم ماموران اطلاعات کلانتری چطور مرا دستگیر کردند.

گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت ماجرا و صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بازجویی های تخصصی از این زن جوان آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20954 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۷ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ | 11:23 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-خفه شدن کودک با شیشه بالابر ماشین پدر!

پسر چهار ساله در جریان بالابردن شیشه خودرو توسط پدر خود، جان سپرد.

به گزارش  رکنا مأموران کلانتری حکیمیه  روز دو شنبه در جریان مرگ مشکوک پسربچه چهار ساله‌ای قرار گرفتند و مراتب به بازپرس ویژه قتل تهران اعلام شد.بررسی‌ها نشان می‌داد پدر این پسر خردسال، ساعت ۱۴:۳۰ مشغول خرید در شهرک والفجر حکیمیه بود و دقایقی پسر خود را در خودرو تنها گذاشت.

همان موقع سر پسر از پنجره بیرون بود که پدر ریموت قفل در خودرو را زد و همزمان شیشه پنجره بالا رفت.به دنبال آن سر پسر خردسال لای شیشه گیر کرد و تا رسیدن پدر، پسرک خفه شد و جان سپرد.بنا براین گزارش، بازپرس ویژه قتل دستور داد تا جسد پسر چهار ساله برای بررسی‌های بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شود. خراسان : شماره : 20951 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۱ | 7:21 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-سرگذشت شرور 16 ساله!

از همان دوران کودکی دوست داشتم با قلدری و ایجاد سروصدا به خواسته هایم برسم ،به همین دلیل هم دو بار به جرم شرارت و اخلال در نظم عمومی راهی زندان شدم ولی بیشتر از هر چیز رفیق بازی و اعتیاد زندگی ام را  نابود کرد چرا که ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات جوان 24 ساله ای است که به همراه چند نفر از دوستانش در عملیات رعدآسای نیروهای کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است. این جوان شرور که مدعی بود از 12 سالگی به خلاف روی آورده است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدرم سیمکش ساختمان بود اما 17 سال قبل به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت. آن زمان من 7 سال بیشتر نداشتم و نمی دانستم با مرگ پدرم سرنوشت ما نیز تغییر خواهد کرد فقط وقتی خواهر 9 ساله و مادرم را با چشمانی اشکبار می دیدم من هم بغض می کردم و ناراحت می شدم اما ناراحتی من به دلیل مرگ پدرم نبود چرا که او مرد سخت گیری بود و با مادرم دعوا می کرد. بعد از این ماجرا مادرم من و خواهرم را تنها می گذاشت و خودش در خانه های مردم کارگری می کرد بالاخره دو سال بعد از مرگ پدرم فهمیدم که مادرم با یک کارمند دولت ازدواج کرده است و من باید آن مرد را پدر صدا بزنم ولی او هم بیماری اعصاب و روان داشت و مدام مادرم را کتک می زد.  دیدن این صحنه ها موجب شد تا از پدرخوانده ام خاطره خوشی نداشته باشم. او زمانی که با مادرم ازدواج کرد از همسرش طلاق گرفته بود و 37 سال بیشتر نداشت اگر چه من و خواهرم به مدرسه می رفتیم ولی باز هم مادرم مجبور بود در خانه های مردم کار کند تا هزینه های تحصیل ما را بدهد چرا که پدر خوانده ام به خاطر فرزندش دوباره با همسر اولش ازدواج کرده بود. در همان دوران کودکی زمانی که 12 سال بیشتر نداشتم از کیف  یا جیب همکلاسی هایم سرقت می کردم تا چیزهایی را که دوست دارم تهیه کنم ،وقتی نمی توانستم به خواسته هایم برسم با ایجاد درگیری و قلدرنمایی سعی می کردم پدر و مادر  یا دوستانم را وادار کنم به خواسته های من توجه کنند به همین دلیل در محله و مدرسه به «غلام شر» معروف شده بودم. حالا دیگر خیلی از بچه محل ها  یا همکلاسی هایم از من حساب می بردند و برخی نیز با من دوست می شدند تا کسی جرئت تعرض به آن ها را نداشته باشد. خلاصه از 16 سالگی و به دنبال همین رفیق بازی ها درس و مدرسه را رها کردم و با دوستانم پای بساط مواد مخدر نشستم. دوست داشتم بیشتر اوقاتم را با دوستانم بگذرانم چرا که از درگیری های بین پدر خوانده و مادرم متنفر بودم و سعی می کردم از محیط خانه دور باشم. قلدری و شرارت های من به حدی رسید که پدر خوانده ام را نیز کتک می زدم و او هم از مادرم انتقام می گرفت. تازه به سن جوانی رسیده بودم که عاشق دختر همسایه مان شدم ولی پدر آن دختر فقط به خاطر شرارت های من حتی اجازه نداد مادرم آن دختر را خواستگاری کند. در همین روزها بود که خواهرم نیز به همراه یک جوان تبعه خارجی از خانه فرار کرد و با یکدیگر ازدواج کردند من هم با وجود آن که به رشته فوتبال خیلی علاقه داشتم و آرزو می کردم روزی فوتبالیست بزرگی بشوم ولی پدر خوانده ام به دلیل لجبازی با من شهریه مدرسه فوتبال را پرداخت نکرد و این گونه من به سرقت اموال مردم روی آوردم تا هم مخارج اعتیادم را تامین کنم و هم به خوشگذرانی با دوستان نابابم بپردازم حالا دیگر به جوان شروری تبدیل شده بودم که هیچ کس از آزار و اذیت های من در امان نبود.

دو  بار به جرم شرارت و اخلال در نظم عمومی دستگیر و روانه زندان شدم اما چند ماه بعد وقتی از زندان آزاد می شدم دوباره به خلافکاری هایم ادامه می دادم در این میان فقط مادرم زجر می کشید که با خواهش و التماس و پرداخت خسارت از شاکیانم رضایت می گرفت ولی من جوانی معتاد و بیکار بودم و هیچ هنر و حرفه ای هم نداشتم. حالا هم به مواد مخدر صنعتی آلوده شده ام و این بار نیز هنگام شرارت با شمشیر و قمه توسط ماموران انتظامی دستگیر شدم و ...

گزارش خراسان حاکی است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) با معرفی این جوان شرور به مراجع قضایی تلاش پلیس برای دستگیری دیگر عوامل این باند شرارت ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20946 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۵ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ | 6:41 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-عاشقی در پارک تا نامزدی مخفیانه!

اگرچه خانواده نامزدم مخالف ازدواج من و پسرشان بودند اما اکنون که باردار شده ام نه تنها همسرم را مخفی کرده اند تا با من ارتباط نداشته باشد بلکه تهمت های ناروای زشتی نیز به من نسبت می دهند که ...

به گزارش خراسان دختر 16 ساله که برای حفظ زندگی اش دست به دامان قانون شده بود درباره ماجرای ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: فرزند بزرگ خانواده هستم و پدرم در زمینه فروش تنقلات فعالیت می کند و از صبح تا شب در بازار است من هم برای آن که مدارس غیر حضوری بود اوقات فراغت بیشتری داشتم به همین دلیل به پارک نزدیک منزلمان می رفتم و پیاده روی می کردم تا این که روزی در پارک با «فریدون» آشنا شدم. او همواره در کنارم می نشست و به من ابراز علاقه می کرد تا این که شماره تلفنم را به او دادم و این گونه ارتباط ما آغاز شد.

آن روزها پدرم به خاطر شرکت در کلاس های مجازی برایم گوشی هوشمند خریده بود و من هم یکسره با فریدون چت می کردم. چرا که او ادعا می کرد قصد ازدواج با مرا دارد و ما در کنار هم خوشبخت خواهیم شد. مادرم که متوجه استفاده غیرمتعارف از گوشی تلفن شده بود مرا سرزنش می کرد اما من که می دانستم مادرم تحصیلات ابتدایی دارد و از فضای مجازی چیزی نمی داند داشتن تکالیف زیاد مدرسه را بهانه می کردم تا پیامک های عاشقانه بیشتری برای فریدون ارسال کنم. از سوی دیگر مادرم به من اعتماد داشت و حرفم را باور می کرد. پدرم نیز برای آن که فرزند اول و عزیز دردانه آن ها بودم پول بیشتری برای خرید اینترنت در اختیارم می گذاشت. خلاصه ارتباط من و فریدون به دیدارهای پنهانی انجامید و گاهی نیز با یکدیگر به تفریح و خوش گذرانی می رفتیم تا این که خانواده فریدون متوجه ماجرا شدند و با ازدواج ما مخالفت کردند. مادر فریدون در حالی مدعی بود که یک دختر خیابانی در شأن خانواده آن ها نیست که همان زمان فریدون به دلیل ارتکاب جرم در کانون اصلاح و تربیت بود.

خانواده من نیز به شدت مرا سرزنش می کردند و فریدون را نوجوانی بیکار و سابقه دار می دانستند که برای ازدواج با من مناسب نیست ولی بعد از آزادی فریدون از زندان باز هم ارتباط ما با یکدیگر ادامه یافت و برای ازدواج پافشاری می کردیم، در همین روزها بود که فریدون به قصد خودکشی چند عدد قرص را بلعید تا خانواده اش را برای ازدواج با من تحت فشار بگذارد. آن ها هم وقتی اوضاع را این گونه دیدند ناچار شدند به خواستگاری من بیایند. ابتدا قرار گذاشتیم صیغه محرمیت بخوانیم تا بیشتر با یکدیگر آشنا شویم از سوی دیگر نیز فرصتی فراهم شود تا خانواده ها ما را از این ازدواج منصرف کنند ولی من و فریدون دست بردار نبودیم با وجود این در همان آغاز نامزدی مدام با هم قهر و آشتی می کردیم ولی طولی نکشید متوجه شدم فریدون با مصرف یک نوع قرص مخدردار دچار تشنج می شود. یک روز وقتی این حادثه در خانه ما اتفاق افتاد مادر فریدون با این ادعا که پسرش را معتاد کرده ام به همراه پسر دیگرش به منزل ما آمدند و فریدون را با خود بردند.  بعد هم ادعا کرد فریدون در مرکز ترک اعتیاد بستری است تا مواد مخدر را ترک کند. آن ها دیگر فریدون را به من نشان ندادند و ادعا کردند طلاق غیابی مرا گرفته اند و من می توانم با فرد دیگری ازدواج کنم. چند ماه بعد که حال فریدون بهتر شده بود با من تماس گرفت و به بهانه گفت وگو از من خواست به خانه آن ها بروم من هم که هنوز او را دوست داشتم بدون تامل حرکت کردم. آن روز فریدون به من گفت اگر باردار شوم دیگر کسی نمی تواند ما را از هم جدا کند من هم پیشنهاد او را پذیرفتم و هر زمان که کسی در منزل آن ها نبود نزد فریدون می رفتم تا این که حدود یک ماه قبل فهمیدم باردار شده ام و موضوع را برای فریدون بازگو کردم اما زمانی که مادر فریدون در جریان قرار گرفت تهدید کرد که باید فریدون بین او و من یکی را انتخاب کند. آن ها دوباره نامزدم را پنهان کرده اند و حالا من با فرزندی که در شکم دارم سرگردان شده ام و آبرویم در خطر است...

گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت موضوع، پرونده این دختر نوجوان با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) توسط مشاوران زبده کلانتری مورد بررسی های تخصصی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20939 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۸ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 7:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-قصه ساختگی!

به دلیل آن که در ازدواج اولم شکست خورده بودم بلافاصله پیشنهاد ازدواج با پسر صاحبکارم را پذیرفتم اما طولی نکشید که ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 32 ساله ای است که مدعی بود به دلیل ترس از کتک کاری های همسرش از خانه فرار کرده و در مسافرخانه های مشهد سرگردان است. این زن جوان درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 17 ساله بودم که با «اسماعیل» ازدواج کردم و در شهرستان محل سکونت مان به تحصیل ادامه دادم ولی همسرم جوانی بیکار بود که هیچ مسئولیتی را در قبال خانواده اش احساس نمی کرد. این درحالی بود که من در رشته گل و گیاه وارد دانشگاه شده بودم و تامین هزینه های تحصیل برایم دشوار بود. اگرچه گاهی خانواده همسرم از نظر مالی به ما کمک می کردند اما در تنگنای اقتصادی شدیدی قرار داشتیم به همین دلیل مجبور شدم برای تامین هزینه های زندگی در یک مجموعه تولید نهال کار کنم. بالاخره به هر سختی بود تحصیلات دانشگاهی ام به پایان رسید اما اختلافات خانوادگی بین من و اسماعیل هر روز بیشتر می شد. حالا صاحب دو فرزند شده بودم و نمی توانستم بیکاری همسرم را تحمل کنم به همین دلیل مدام در رفتار و گفتارم با او لجبازی می کردم. وقتی به خاطر حجاب  یا آرایش مرا منع می کرد من هم در یک لجبازی احمقانه بر خلاف خواسته اش عمل می کردم تا این گونه از زندگی با او ابراز نارضایتی کنم. خلاصه این اختلافات و لجبازی ها به جایی رسید که مجبور به طلاق شدم، فرزندانم را به او سپردم و خودم به تنهایی عازم مشهد شدم تا در این جا با آرامش زندگی کنم. خیلی زود در یک گلخانه بزرگ مشغول کار شدم که در زمینه تولید و تکثیر گل های آپارتمانی فعالیت می کرد و مدتی بعد پسر صاحبکارم از من خواستگاری کرد. من هم که از ازدواج قبلی شکست خورده بودم و احساس تنهایی می  کردم بدون تامل و تحقیق پیشنهادش را پذیرفتم و با  دستپاچگی پاسخ مثبت دادم اما هنوز یک هفته بیشتر از ازدواج مان نگذشته بود که فهمیدم «هومن» به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و جوانی رفیق باز است. او هم مانند همسر سابقم بیکار است و من مجبورم در گلخانه پدرش کار کنم ولی او همواره مقابل تلویزیون نشسته و با دوستانش مشغول مصرف مواد مخدر است. یک روز وقتی به خانه آمدم زن جوانی را دیدم که کنار بساط همسرم نشسته بود.هومن وقتی با اعتراض من روبه رو شد با خونسردی گفت او همسر دوستم است که پس از مشاجره با شوهرش از خانه قهر کرده و نزد من آمده است، وقتی فریاد زدم این قصه ساختگی را باور نمی کنم، هومن کمربندش را کشید و مرا در حضور آن زن به شدت کتک زد به طوری که کتری آب جوش روی پاهایم ریخت. اگرچه او قبلا نیز خیلی مرا کتک زده بود اما این بار وقتی دید از شدت درد و سوزش پاهایم به خودم می پیچم هرچند ساعت یک قرص برای تسکین دردهایم به من می داد ولی طولی نکشید که متوجه شدم آن قرص ها داروهای مخدردار بوده و همسرم قصد داشته است با این ترفند مرا معتاد کند به همین دلیل فرزندم را تحویل مادر شوهرم دادم و خودم از خانه فرار کردم. حالا هم در مسافرخانه های شهر سرگردانم و از دوری فرزندم رنج می برم اما نمی توانم دوباره به آن زندگی آشفته بازگردم و ...

گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بررسی های کارشناسی و روان شناختی این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد تا مشکل این زن جوان مورد واکاوی های علمی و تخصصی قرار گیرد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20937 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۶ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 22:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-صیغه نامه جعلی!

روزی که فریب چرب زبانی هایش را خوردم و به عقد موقت او درآمدم هیچ گاه فکر نمی کردم که روزی به من هم خیانت کند حالا هم با تهیه یک صیغه نامه جعلی ادعاهایی را مطرح می کند که ...به گزارش خراسان، زن 39 ساله که با کوله باری از غم وارد کلانتری شفای مشهد شده بود در حالی که دادخواست تقاضای مهریه را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی می گذاشت درباره قصه زندگی اش گفت: روزی که از همسرم به دلیل اعتیاد شدیدش به مواد مخدر صنعتی جدا شدم دیگر حاضر نبودم با هیچ مردی ازدواج کنم چرا که سختی های زندگی با یک فرد معتاد مرا به شدت فرسوده کرده بود. اگر چه اوضاع مالی پدرم نیز به اندازه ای نبود که همه خانواده در رفاه و آسایش کامل باشند اما در حد توانش امکانات خوبی برای من و دیگر خواهر و برادرانم فراهم کرده بود تا دست نیاز نزد کسی دراز نکنیم. من هم که بعد از طلاق به خانه پدرم بازگشته بودم در یکی از داروخانه های مشهد کار می کردم و روزگارم را می گذراندم تا این که 5 سال قبل وقتی برای انجام امور اداری به یکی از شعبه های تامین اجتماعی رفته بودم متوجه نگاه های مردی شدم که در فاصله چند متری مرا زیر نظر داشت ولی من به دنبال انجام امور اداری بودم و توجهی به او نداشتم .با وجود این، زمانی که از اداره خارج شدم باز هم احساس می کردم آن مرد میان سال همچنان مرا تعقیب می کند باز هم موضوع را جدی نگرفتم و به محل کارم بازگشتم. از آن روز به بعد آن مرد 50 ساله مدام به محل کارم می آمد و به من پیشنهاد ازدواج می داد. من هم که از قبل تصمیم خودم را در این باره گرفته بودم پاسخ های تند و سربالا به او می دادم ولی او دست بردار نبود و همچنان با سماجت تمام بر خواسته اش پافشاری می کرد. «قدیر» مردی چرب زبان بود و چنان از عشق و خوشبختی سخن می گفت که بالاخره فریب چرب زبانی هایش را خوردم و موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم اما مادرم به شدت مخالفت کرد او معتقد بود قدیر متاهل است و من نمی خواهم دوباره شکست تو را در زندگی ببینم ولی من که دیگر کاملا نرم شده بودم به مادرم گفتم قدیر با همه مردهای دیگر فرق می کند و تجربه اش می تواند مسیر زندگی مرا تغییر بدهد. خلاصه بدون حضور خانواده ها به محضر ثبت ازدواج رفتیم و من به مدت 5 سال به عقد موقت قدیر درآمدم. او منزلی برایم اجاره کرد اما هیچ شبی را در کنار من نبود چرا که می ترسید همسر و فرزندانش از این ماجرا آگاه شوند اما من روزهای خوب و خوشی را می گذراندم. با دوستان مان به باغ و تفریح می رفتیم و قدیر هم با ابراز علاقه هایش وانمود می کرد مرا عاشقانه دوست دارد اما 2 سال بعد دیگر به بهانه های مختلف هزینه های زندگی را از حساب بانکی من برداشت می کرد به گونه ای که حتی مخارج مهمان هایی را که به منزل مان می آمدند هم من پرداخت می کردم. او که هر روز با یک خودروی مدل بالای خارجی به منزلم می آمد حالا مدعی بود که باید در خرج و مخارج زندگی مراعات کنم چرا که اوضاع مالی خوبی ندارد به همین دلیل من حتی میوه و شیرینی برای پذیرایی دوستانم را خودم تهیه می کردم. اما در میان همین رفت و آمدها متوجه نگاه های کثیف و معنادار قدیر به دوستانم نیز شده بودم ولی به روی خودم نمی آوردم. او حتی در مسافرت ها هزینه ها را از کارت بانکی من می پرداخت و تنها با چرب زبانی ادعا می کرد بعدا جبران می کند. در همین روزها بود که فهمیدم او یک خانه خالی دیگر در منطقه ای از شهر دارد که برای تفریح و خوشگذرانی با  دوستانش تهیه کرده است و به من خیانت می کند به همین دلیل منزل اجاره ای را تخلیه کردم و به خانه پدرم رفتم تا چند ماه باقی مانده از مدت عقد موقت به پایان برسد ولی او با تهیه یک صیغه نامه جعلی ادعا می کند که هنوز 5 سال دیگر از زمان عقد موقت مان باقی مانده است و هر روز در محل کارم برایم ایجاد مزاحمت می کند تا به زندگی مشترک با او بازگردم. اما من نمی توانم با مردی خیانتکار در زیر یک سقف زندگی کنم و حالا می خواهم با گرفتن مهریه ام به دنبال سرنوشت خودم بروم.گزارش خراسان حاکی است به  دستور سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفای مشهد) بررسی های کارشناسی این پرونده توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20934 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۲ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 18:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-ماجرای دختر گوژپشت!

اگر چه پدر و مادرم حق و حقوق مرا رعایت نکردند و سرنوشت من به گونه ای دیگر رقم خورد اما امروز برادرم با رفتارهای خشن و پرخاشگرانه اش روزگار همه اعضای خانواده را سیاه کرده است به گونه ای که ...

به گزارش خراسان، زن 33 ساله ای که به اتهام تخریب خودرو و کتک کاری از برادرش شکایت کرده بود با بیان این که دیگر نمی توانیم رفتارهای او را تحمل کنیم درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: از همان دوران کودکی چهره زیبایی نداشتم و به همین دلیل هم پدر و مادرم اهمیتی به من نمی دادند به گونه ای که حتی مادرم در مهمانی ها اجازه نمی داد در کنارش بنشینم. وقتی برادرم به دنیا آمد دیگر مرا به کلی فراموش کردند. «فرید» همه زندگی پدر و مادرم شده بود و من هم از این همه بی توجهی زجر می کشیدم آن قدر لاغراندام بودم که هر بار پدر و مادرم با یکدیگر دعوا می کردند پدرم مرا با یک دست بلند می کرد و به زمین می زد. 12 سال بیشتر نداشتم که هنگام بازی کتفم شکست و باید بنا به تشخیص پزشکان عمل جراحی انجام می دادم ولی پدرم هزینه های عمل را نپرداخت تا این که استخوان شکسته از پشتم بیرون زد و من به دختری گوژپشت تبدیل شدم. پدرم تاکید می کرد وقتی ازدواج کنم شوهرم هزینه های عملم را می پردازد ولی با این شرایط کسی به خواستگاری ام نمی آمد و من هر روز بیشتر گوشه گیر می شدم و غصه می خوردم با وجود این هیچ گاه درس و مدرسه را رها نکردم چرا که علاقه عجیبی به تحصیل داشتم خلاصه 17 سالم بود که فرد ناشناسی مبلغ عمل جراحی را واریز کرد و من از گوژپشتی رها شدم اما باز هم همواره محبت را از خانواده ام گدایی می کردم. چند سال بعد زمانی که در رشته الهیات تحصیل می کردم جوانی به خواستگاری ام آمد و ما با هم ازدواج کردیم ولی دوران نامزدی ما فقط 4 ماه طول کشید و او با این بهانه که رفتار پدر و مادرم با من مناسب نیست مرا طلاق داد ولی از سوی دیگر نیز ادعا می کرد تو دختر ضعیفی هستی و من قصد داشتم با یک دختر قدر و قلدر ازدواج کنم! با آن که خوب می دانستم «محمود» مرا به خاطر رفتارهای پدر و مادرم طلاق می دهد ولی کاری از دستم ساخته نبود بعد از این ازدواج نافرجام فقط سرگرم تحصیل و کار شدم و در رشته الهیات فوق لیسانس گرفتم. در این شرایط نیز همه لوازم جهیزیه ام را خریدم اما از سوی دیگر برادرم به مواد مخدر صنعتی روی آورده بود به طوری که پدر و مادرم ناچار شدند او را در مرکز ترک اعتیاد بستری کنند. حالا او به جان پدر و مادرم افتاده بود و با توهین و فحاشی از آن ها اخاذی می کرد. او که جوانی بیکار است ادعا می کند چون مرا به دنیا آورده اید باید همه مخارجم را نیز بپردازید و با همین بهانه نه تنها به پدر و مادرم بی احترامی می کند بلکه آن ها را کتک هم می زند. او مدتی قبل با دختری ارتباط داشت اما آن دختر وقتی متوجه رفتارهای پرخاشگرانه او شد بلافاصله ارتباطش را قطع کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. حالا هم فرید مادرم را تحت فشار گذاشته است تا  دختری برایش انتخاب کند اما مادرم تاکید می کند تا زمانی که دست از این رفتارها برندارد نمی تواند دختری را بدبخت کند! از سوی دیگر من هم که علاقه زیادی به طراحی و عکاسی داشتم در یک شرکت مشغول کار شدم و برای خودم یک واحد آپارتمانی و یک دستگاه خودرو خریدم. در همین حال یکی از همکارانم که  متاهل بود به من پیشنهاد ازدواج داد اما من پیشنهاد او را نپذیرفتم چرا که نمی خواستم زندگی ام را روی ستون های آشیانه فرد دیگری بنا کنم و به همین دلیل همان همکارم از من خواست تا با یکدیگر شرکتی خصوصی راه اندازی کنیم، من هم قبول کردم و همه امور اداری آن را انجام دادم اما در آخرین لحظه برایم پیامکی فرستاد که تو را سرکار گذاشته ام! تا  دیگر مرا به خاطر ازدواج تحقیر نکنی! با  دیدن آن پیامک قلبم شکست و تاسیس شرکت را از ذهنم بیرون کردم چند سال بعد از این ماجرا با زن میان سالی آشنا شدم که به من کمک کرد تا آن شرکت را راه اندازی کنم در همین زمان بود که فهمیدم آن همکارم در یک سانحه دچار قطع نخاع شده و در حالی که روی ویلچر  زندگی می کند برایم پیام فرستاده است که حلالش کنم و ...

اکنون نیز مادرم اعتقاد دارد به خاطر ظلمی که در حق من کرده اند فرید آن ها را آزار می دهد. آخرین بار وقتی شب هنگام به همراه برادر و پدر و مادرم از یک مهمانی به خانه بازمی گشتیم برادرم با این بهانه که صدای ضبط بلند است پشت فرمان خودرو به من حمله ور شد و من و مادرم را کتک زد و خودروی مرا تخریب کرد ...

گزارش خراسان حاکی است رسیدگی قضایی و بررسی های روان شناختی در این پرونده آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20932 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۰ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 11:29 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-فرار از زندگی جهنمی!

درحالی دوباره به تهران بازگشتم که همسرم همچنان به خلافکاری هایش ادامه می داد تا این که به جرم سرقت موتورسیکلت روانه زندان شد و مادرشوهرم نیز مرا از خانه بیرون انداخت چرا که ...

به گزارش خراسان، زن 19 ساله در حالی که بیان می کرد دیگر نمی توانم به آن زندگی جهنمی بازگردم درباره داستان غمبار زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: 5 سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند پدرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و به همین خاطر همواره با مادرم درگیر بودند بعد از این جدایی، مادرم مرا زیر بال و پر خودش گرفت و با مسافرکشی مخارج زندگی را تامین می کرد در حالی که از مهر و محبت پدر محروم شده بودم و همه مسئولیت های زندگی بر دوش مادرم بود ناگهان بیماری شدید کلیوی او را خانه نشین کرد در این شرایط با کمک های خداپسندانه و بی منت کمیته امداد امام خمینی (ره) مادرم از یک بیمار مرگ مغزی پیوند کلید شد اما دیگر مانند گذشته نمی توانست مسافرکشی کند اگرچه خواهر بزرگ ترم ازدواج کرده بود و زندگی خوبی داشت اما من در تنگنای اقتصادی به تحصیل ادامه می دادم و دوست داشتم به مدارج علمی بالاتری برسم در همین روزها بود که دخترعمه مادرم به همراه پسرش از تهران به مشهد آمدند و چند روزی را مهمان ما بودند زمانی که میترا خانم متوجه شد مادرم قصد دارد نرده های فلزی پله های منزلمان را رنگ کند بلافاصله کلام او را قطع کرد و پسرش را صدا زد .میترا خانم به مادرم گفت: خسرو رنگ کار ماهری است که در تهران مجتمع های مسکونی را رنگ می زند. مادرم با خوشحالی پذیرفت و خسرو نیز از روز بعد رنگ کاری نرده ها و دیوارهای منزلمان را شروع کرد. من تا آن روز خسرو را ندیده بودم البته می دانستم پدر و مادر او نیز از یکدیگر جدا شده اند و سرنوشتی شبیه مرا دارد. در همین روزها بود که مادر خسرو مرا برای پسرش خواستگاری کرد آن زمان من 16 ساله بودم و آگاهی چندانی از زندگی مشترک نداشتم ولی خسرو از هر فرصتی برای گفت وگو با من استفاده می کرد و مدعی بود همه زندگی اش را به پایم می ریزد تا مرا خوشبخت کند با وجود این نه تنها من راضی به این ازدواج نبودم و دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم بلکه مادرم نیز خسرو را پسری سر به راه نمی دانست و به همین دلیل مخالف ازدواجم بود ولی در همین چند روز تحت تاثیر جملات عاشقانه و عواطف و احساسات دوران نوجوانی قرار گرفتم و به قول معروف عاشق خسرو شدم. از سوی دیگر خسرو که می دانست مادرم به این ازدواج رضایت نمی دهد با راهنمایی های مادرش نقشه ای شیطانی کشید و مرا برای تفریح و گفت وگو درباره آینده به یکی از مناطق ییلاقی مشهد برد. من هم که دیگر دل باخته او بودم بدون اطلاع مادرم با او همراه شدم. او اتاقی را اجاره کرده بود ولی هیچ گاه درباره ماجرای ازدواجمان صحبت نکرد من که متوجه خواسته شوم او شده بودم نتوانستم او را با حرف های منطقی قانع کنم و در نهایت ... روز بعد از این ماجرا مادرم که متوجه موضوع شده بود گریه کنان با من تماس گرفت و با قلبی شکسته خواست تا به خانه بازگردم و با خسرو ازدواج کنم. بالاخره مراسم عقدکنان من و خسرو بدون حضور بستگانمان انجام شد و روز بعد هم با اتوبوس عازم تهران شدیم اما زمانی که قدم در خانه بخت گذاشتم تازه فهمیدم آینده فلاکت باری خواهم داشت چرا که خسرو به مواد مخدر صنعتی معتاد بود و در همان اتاق کوچک محل زندگی مان در کنار مادرش مواد مخدر مصرف می کردند. طولی نکشید که بداخلاقی ها و کتک کاری های خسرو آغاز شد و او و مادرش درحالی مرا به شدت آزار و اذیت می کردند که دخترم را باردار بودم آن ها قصد داشتند مرا وادار کنند تا در بیرون از منزل کار کنم اما بعد از به  دنیا آمدن فرزندم به طور پنهانی سوار اتوبوس شدم و به  مشهد بازگشتم. مادرم که این روزهای مرا گویی در خشت خام می دید پناهگاهم شد و از من حمایت کرد تا درخواست طلاق بدهم. در این شرایط خسرو به مشهد آمد و در حالی که به پایم افتاده بود التماس می کرد از او طلاق نگیرم و از طرف دیگر هم مدعی بود اعتیادش را ترک می کند .به همین دلیل خانه ای در حاشیه شهر اجاره کرد و هر روز سرکار می رفت با آن که مخفیانه در دستشویی منزل مواد مصرف می کرد اما اخلاق و رفتارش بهتر شده بود به همین خاطر دوباره خام وعده و وعیدهای پوچ او شدم و با یکدیگر به تهران بازگشتیم. یک سال بعد درحالی که دختر دیگرم به دنیا آمده بود بالاخره خلافکاری های خسرو کار دستش داد و پلیس او را به جرم سرقت موتورسیکلت دستگیر کرد. وقتی همسرم روانه زندان شد مادرشوهرم نیز آزار و اذیت هایش را بیشتر کرد و مرا از خانه بیرون انداخت تا مخارج زندگی را تامین کنم. من هم مبلغی پول از همسایگان قرض کردم و به مشهد آمدم تا خودم را از آن زندگی جهنمی نجات بدهم.

گزارش خراسان حاکی است بررسی های تخصصی این پرونده با دستور سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20923 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۶ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 11:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-دستگیری رمالی که مدیربرنامه داشت

محمد جواد ابوعطا - مشکل، بیتوجهی همسرش بود، اشکالی که سالها دامن او و خانوادهاش را گرفته بود. زن برای حل آن هزار کار بینتیجه کرده بود. او از بیتوجهیهای مکرر شریک زندگیاش کلافه و سردرگم بود، البته معتقد بود که میتواند از پس این مشکل برآید. زن سیوسه ساله، روزی هنگام چرخیدن بیهدف در شبکه اجتماعی اینستاگرام، با صفحهای عجیب روبهرو شد. صفحه متعلق به فردی رمال بود با ادعای سحر و جادو و باطل کردن سحر و...، این فرد مخاطبان زیادی را پیرامون خود جمع کرده بود، افرادی که در نظرهای زیر پستهای صفحه از این فرد و اقداماتش حسابی تعریف کرده بودند. زن با دیدن تعداد بالای فالورهای این صفحه مجازی و پیامهای مثبت مخاطبان، همانجا بدون فکر بیشتر اولین پیام را برای ادمین ارسال کرد. غافل از اینکه چند هفته بعد باید برای آنچه از دست داده مهمان پلیس فتای خراسانرضوی شود.

همه اطلاعاتی که شاکی توی برگه شکایتش نوشته بود، تنها مربوط به آدرس یک صفحه اینستاگرامی و یک شماره کارت بانکی بود. کارشناسان پلیس فتای خراسانرضوی برای به دست آوردن سرنخهای بیشتر از شاکی خواستند تا دوباره بیاید و آنچه میداند را شفاهی بیان کند.

قفلگشاییهای گران

زن مشهدی برای چندمین بار از ابتدای شکایتش به پلیس فتای استان مراجعه کرد و در پاسخ به سؤالات کارشناسان این پلیس تخصصی اعلام کرد: مدتی قبل همینطور که در حال گشتن در اینستاگرام بودم، با صفحه شخص رمال آشنا شدم. من که فکر میکردم کلید حل مشکلم جایی خارج از وجود خودم است، به ادمین این صفحه پیام دادم. این فرد ناشناس با آغوش باز از من استقبال کرد. در چندین جلسه، رازهای مگویی از زندگی خصوصیام را برای این فرد فاش کردم که به جز خودم هیچکس از آنها خبر نداشت. با خودم میگفتم که این فرد غریبه نمیتواند برایم خطری داشته باشد. البته او هم با این ادعا که برای حل مشکل و بازکردن گرههای موجود در سر راه زندگیام، باید از تمام جزئیات زندگیمشترکم خبر داشته باشد من را اغفال کرد. این فرد که بسیار محترم بود و لفظ قلم صحبت میکرد، کمکم اعتمادم را جلب کرد و از وجود قفلهایی در زندگیام سخن گفت که باید یک فرد خبره آنها را باز کند. حرفهایش آنقدر عجیب و جدید بود که نمیدانستم آنها را بپذیرم یا رد کنم. بهناچار اعتماد کردم. این فرد مدعی شد که باید قفلها را بگشاید و هزینه باز کردن هر قفل را هم پانصدهزار تومان اعلام کرد. نمیدانم به‌درستی چند قفل برایم باز کرد اما تصویرهای آنها را مرتب برایم میفرستاد و کلی حرفهای عجیب دیگر میزد. او میگفت یکی زندگیام را طلسم کرده، فردی حسود نمیخواهد من و همسرم زندگی خوبی داشته باشیم و... او از من خواست تا مبالغی را به حسابش واریز کنم و تأکید کرد که باید حتما پولها از خودم باشد و کسی از این موضوع مطلع نشود. همین کار را هم کردم و در مجموع 70میلیون تومان به حسابش ریختم. من خودم کارمند هستم و به همین دلیل همسرممتوجه این موضوع نشد. از زمانی که آخرین واریزی را انجام دادم، دیگر ادمین پیج جوابم را نداد. اینجا بود که فهمیدم فریب یک عده شیاد را خوردهام.

به دنبال یک شیاد از مشهد تا جنوب

مأموران با شنیدن اظهارات شاکی تحقیقات گستردهای را آغاز کردند تا به یکی از روستاهای جنوبی کشور رسیدند. جایی که مردی 40ساله در قامت یک رمال اقدامات مجرمانه خود را انجام میداد. با دستور مقام قضایی و تلاش کارشناسان پلیس فتا این فرد در مخفیگاهش دستگیر و برای بازجویی و رسیدگی به اتهاماتش به مشهد منتقل شد.

این فرد در بازجوییهای اولیه مدعی شد که این شغل آبا و اجدادیاش است که با آن مشکلات مردم را حل و فصل میکند. او در پاسخ به اینکه چرا مشکلات زندگی شاکی تغییر نکرده با ضدونقیضگوییهای زیاد اشکال را به گردن شاکی انداخت.

استخدام مدیر برنامه

به گفته رئیس پلیس فتای خراسانرضوی این افراد معمولا تمام دانستههایشان را از زیر زبان خود مراجعهکنندگان بیرون میکشند و در ادامه باشگرد لفاظی و بازی کردن با کلمات افراد را فریب داده و از آنها کلاهبرداری میکنند.

سرهنگ جواد جهانشیری ادامه داد: بررسیها نشان داد که این فرد تنها یک صفحه ندارد، بلکه در هر استان یک ادمین دارد و چندین صفحه را هدایت میکند او حتی برای انجام این اقدامات مجرمانه مدیربرنامه هم استخدام کرده است.

وی از شهروندان خواست تا برای حل مشکلاتشان از چارچوبهای قانونی و از مشاوران خبره استفاده کنند و فریب رمالان که فضای مجازی را محیطی امن برای اقدامات شیادانه خود میدانند نخورند. شهرآرا: ۲۵ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۷


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 6:53 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-فروش خانه موروثی ۶۲۰ میلیاردی با سندهای جعلی

رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ از دستگیری ۶ کلاهبردار حرفه‌ای خبر داد که با اسناد جعلی یک خانه ویلایی را در شمال تهران به خریدار فروخته بودند.

به گزارش تسنیم، اواخر دی ماه  سال گذشته، زن جوانی به اداره سیزدهم  پلیس آگاهی تهران مراجعه کرد و گفت: به من و خواهرم  یک قطعه خانه ویلایی به متراژ 3 هزار مترمربع در قلهک به ارث رسیده است که خارج از کشور زندگی ‌می‌کردیم و مدتی قبل به کشور بازگشتیم و متوجه شدیم در سال 98، خانه ویلایی موروثی با اسناد جعلی  فروخته شده است.

با رصد های اطلاعاتی زن جوانی که با مدارک و اسناد جعلی خود را به عنوان مالک خانه ویلایی به خریدار معرفی کرده بود، شناسایی و در یک عملیات پلیسی متهم در مخفیگاهش دستگیر شد و به پلیس آگاهی تهران انتقال یافت.

در این پرونده، 6 متهم و سرکرده باند در اسفند ماه سال گذشته دستگیر و همه اسناد و مدارک جعلی از مخفیگاه متهم کشف شد و در ادامه دیگر اعضای این باند  نیز دستگیر شدند.

سردار علیرضا لطفی؛ رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با اعلام این خبر افزود: کارشناسان، ارزش ریالی اموال کلاهبرداری شده را 620 میلیارد تومان اعلام کرده‌اند و متهمان با صدور قرار قانونی برای تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان اداره سیزدهم این پلیس قرار دارند. خراسان : شماره : 20917 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۹ فروردين


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۱ | 7:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-پدرکشی با چاقوی خشم!

جوان 21 ساله ای که پدرش را با 10 ضربه چاقو کشته بود، از خودکشی در کوه های خلج منصرف شد!

سجادپور- جوان 21 ساله ای که عصر روز گذشته، پدرش را با ضربات متعدد چاقو به قتل رساند، درحالی خود را تسلیم قانون کرد که قصد داشت در کوه های خلج مشهد خودکشی کند!

 به گزارش خراسان، ساعت 13:16 روز گذشته، زنگ تلفن پلیس 110 به صدا درآمد و خبر جنایت وحشتناکی در خیابان میثم جنوبی گزارش شد. در پی دریافت این خبر، بی‌درنگ گروهی از نیروهای گشت به دستور سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) عازم پلاک 13 شدند و به تحقیق در این باره پرداختند. بررسی های پلیس بیانگر آن بود که مرد 50 ساله ای به نام «ابراهیم – ص» با وارد آمدن ضربات متعد چاقو نقش بر زمین شده و بر اثر شدت خون ریزی و جراحات وارد شده، جان خود را از دست داده است.

 بنابر گزارش خراسان، ماموران انتظامی با حفظ صحنه حادثه، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند و بدین ترتیب با حضور قاضی «محمود عارفی راد» در محل وقوع جنایت، بررسی های قضایی به شیوه تخصصی ادامه یافت. تحقیقات میدانی نشان داد: جوان 21 ساله ای به نام «علی» با پدرش درگیر شده و پس از ارتکاب جنایت از محل گریخته است.در همین حال مشخص شد پسر خشمگین بیش از 10 ضربه چاقو را بی رحمانه به کمر و ناحیه گردن پدرش وارد کرده است که نشان از یک درگیری وحشتناک داشت. ادامه گزارش خراسان حاکی است، به دستور قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، جسد این مرد بازنشسته (مقتول) برای انجام معاینات و تعیین دقیق علت مرگ به پزشکی قانونی مشهد انتقال یافت و تحقیقات با حضور کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی برای ردیابی عامل جنایت وارد مرحله جدیدی شد.دقایقی بعد با استقرار نیروهای عملیاتی در کلانتری میرزا کوچک خان مشهد، شماره تلفن همراه متهم به قتل از طریق نزدیکان وی به دست آمد و سپس با راهنمایی های مقام قضایی گروهی از نیروهای انتظامی در حالی به رصدهای اطلاعاتی پرداختند که از سوی دیگر قاضی ویژه قتل عمد و نیروهای عملیاتی به گفت وگو با نزدیکان و اطرافیان قاتل فراری ادامه دادند و تلفنی به ارشاد و نصیحت متهم به قتل پرداختند.

به گزارش خراسان، در این هنگام مشخص شد که پسر 21 ساله پس از قتل پدرش، دچار عذاب وجدان شده و با تهیه مقداری بنزین و قرص های کشنده به کوه های خلج رفته است تا خودکشی کند اما پس از شنیدن این نصیحت ها از خودکشی منصرف شد و ساعتی بعد با ورود به کلانتری میرزا کوچک خان، خود را تسلیم قانون کرد. «علی» (متهم پرونده) که وانمود می کرد از وقوع این حادثه وحشتناک بسیار پشیمان است در پاسخ به سوالات قاضی «عارفی راد» درباره چگونگی این جنایت هولناک گفت: من از همان دوران کودکی ارتباط خوبی با پدرم نداشتم و در واقع برخی عقده های دوران کودکی همواره مرا آزار می داد. او که ادعاهایی را درباره بدرفتاری پدرش مطرح می کرد، افزود: او همیشه به من گیر می داد و من هم رفتارهایش را نمی پسندیدم. امروز هم وقتی از بیرون به خانه آمد، دوباره به من گیر داد که «چرا در خانه نشسته ای؟!» من هم که از این کلام او خشمگین شده بودم، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. یقه اش را چسبیدم و باهم درگیر شدیم. در همین حال زمانی که پدرم چرخید و پشت به من قرار گرفت در یک لحظه چاقویی را از روی میز عسلی برداشتم و در کمرش فرو کردم، بعد هم دیگر نفهمیدم چند ضربه زدم چرا که در همان حالت عصبانیت ضربات چاقو را بر پیکرش وارد می کردم!

پسر ناخلف ادامه داد: بعد از این ماجرا به کوه های خلج رفتم تا خودکشی کنم اما وقتی تلفنی با خاله ام و افراد دیگر صحبت کردم، از این موضوع منصرف شدم و به کلانتری آمدم! براساس گزارش خراسان، پس از اعترافات صریح متهم در حضور قاضی ویژه قتل عمد، وی با صدور قرار قانونی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرارگرفت تا بررسی های بیشتری درباره انگیزه این جنایت هولناک و زوایای پنهان آن صورت گیرد. خراسان : شماره : 20912 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۳ فروردين


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۱ | 7:17 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-زنی با 250 شاکی!

خودم هم نفهمیدم چگونه زندگی ام در یک مدت کوتاه از هم پاشید و در حالی به جرم کلاهبرداری دستگیر شدم که شوهرم نیز بر اثر یک تصادف شدید صورتش متلاشی شد و من هم همه سرمایه و دارایی ام را در یک شرکت شرط بندی از دست دادم در حالی که فکر می کردم در زمینه رمزارزها سرمایه گذاری کرده ام و...

به گزارش خراسان، زن 38 ساله که توسط نیروهای کلانتری طبرسی شمالی و به اتهام کلاهبرداری دستگیر شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از روستاهای شهرستان شیروان به دنیا آمدم.

پدرم به شغل بنایی اشتغال داشت و زندگی آرامی را تجربه می کردیم. 20 سال قبل «رمضان» به خواستگاری ام آمد و من هم که به او علاقه مند بودم، بلافاصله پای سفره عقد نشستم چرا که او شاگرد پدرم بود و شناخت خوبی از خانواده اش داشتیم. اگرچه بعد از آغاز زندگی مشترک تا سه سال باردار نشدم و این موضوع همه اطرافیانم را نگران کرده بود اما بالاخره بعد از درمان های مختلف پسرم به دنیا آمد و بعد از آن نیز خداوند سه دختر به من هدیه کرد. مدتی بعد از شیروان به مشهد مهاجرت کردیم تا وضعیت زندگی مان بهتر شود. خانه ای در حاشیه شهر خریدیم و یک پژوی مدل پایین نیز به صورت اقساطی تهیه کردیم. در همین زمان کرونا شیوع پیدا کرد و همسرم بیکار شد به همین دلیل من با راهنمایی یکی از دوستانم به توزیع «گل زعفران» روی آوردم. در واقع گل های زعفران را بین همسایگان توزیع می کردم و آن ها پس از پاک کردن، زعفران ها را به من باز می گرداندند. درآمد خوبی داشتیم و روزگار زیبایی را در کنار همسر و فرزندانم سپری می کردم اما امسال بر خلاف سال های گذشته کشت زعفران کم شد و من گل های زیادی را برای توزیع نداشتم. در این شرایط بود که روزی رمضان برای دادن زعفران های پاک شده به تاجر زعفران سوار موتورسیکلت شد و به راه افتاد اما ساعتی بعد از طریق اورژانس بیمارستان خبر دادند که صورت همسرم در یک سانحه تصادف به شدت سوخته است. هراسان خودم را به بیمارستان رساندم اما همسرم در اتاق عمل بود. برای هزینه های درمانی به ناچار خانه را زیر قیمت فروختم چرا که پنج عمل جراحی زیبایی روی چهره همسرم انجام شد. در آن روزها فرزندانم توزیع گل های زعفران را به عهده داشتند ولی یک روز در حالی که من در بیمارستان بودم تا از رمضان مراقبت کنم، فرد ناشناسی با ورود به منزل سرگل های زعفران را از داخل حیاط سرقت کرده بود و ما نتوانستیم دزد زعفران ها را پیدا کنیم چرا که آن روز حدود 60 نفر برای دریافت گل و پس دادن زعفران به منزل مان آمده بودند. در این وضعیت پولی را که از تاجر زعفران گرفته بودم خرج کردم و به خانم هایی که برای گرفتن دستمزدشان نزدم می آمدند، وعده آخر هفته را می دادم در حالی که خودم می دانستم دروغ می گویم و پولی برای پرداخت دستمزد نداریم. به همین دلیل از ترس طلبکارها و در حالی که خانه را فروخته بودم به منزل پدرم رفتم. طلبکارها تصور می کردند من فرار کرده ام به همین دلیل از من شکایت کردند ولی من که در اندیشه تامین پولی برای پرداخت بدهی هایم بودم، به پیشنهاد یکی از دوستانم خودروی پژو و طلاهایم را فروختم و سپس با باقی مانده پول زعفران ها و همچنین قرض گرفتن از اطرافیان در یک شرکت رمزارز سرمایه گذاری کردم تا پول بیشتری به دست بیاورم. چند ماه اول سود خوبی دریافت کردم به همین دلیل دیگر خانم های فامیل نیز پول هایشان را برای سرمایه گذاری و دریافت سود بیشتر به من دادند ولی خیلی زود فهمیدم که من در یک شرکت شرط بندی سرمایه گذاری کرده ام و حالا همه دارایی و پول مردم دود شده است چرا که همه سرمایه را باخته بودم. به ناچار ماجرا را برای نزدیکانم بازگو کردم و قرار شد با فروش منزل ارثیه پدری رمضان پول طلبکارها را بدهم ولی هرکدام از ورثه به نوعی با فروش منزل مخالفت می کردند و من نمی توانستم بدهکاری هایم را بپردازم. از طرف دیگر به خاطر آن که برای درمان همسرم، پول زیادی از بستگانم قرض کرده بودم، حالا دیگر کسی حاضر نمی شد به من اعتماد کند و مبلغی را به من قرض بدهد. در این وضعیت با خواهش و التماس یک ماه از طلبکارانم مهلت گرفتم ولی باز هم نتوانستم طلب آن ها را بپردازم مبالغی از پول های مردم را در بورس سرمایه گذاری کرده بودم که الان هیچ ارزشی ندارد و من اکنون با بیش از 250 طلبکار روبه رو شده ام که حکم جلب مرا به اتهام کلاهبرداری در دست دارند.گزارش خراسان حاکی است، بررسی های بیشتر در این باره با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) ادامه یافت و این زن جوان به مراجع قضایی معرفی شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20912 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۳ فروردين


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۱ | 1:51 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-چوب حماقت!

بعد از آن که از همسرم طلاق گرفتم در جست وجوی خانواده واقعی خودم برآمدم چرا که مرا زوجی بزرگ کرده بودند که صاحب فرزند نمی شدند اما پس از مدتی جست وجو فهمیدم مادرم 10 سال قبل به دلیل ابتلا به سرطان فوت کرده و پدرم نیز از شدت اعتیاد به کارتن خوابی روی آورده است به همین دلیل ...

به گزارش خراسان، زن 23 ساله که به اتهام ترک انفاق از همسرش شکایت کرده بود با بیان این که مخارج خودم و دو فرزند خردسالم را از طریق خیاطی تامین می کنم، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: وقتی نوزادی چند روزه بودم پدر و مادرم سرپرستی مرا به زوج جوانی واگذار کردند که صاحب فرزند نمی شدند. پدر و مادرم اختلافات شدیدی با هم داشتند و نمی توانستند به زندگی مشترک شان ادامه بدهند به همین دلیل و در آستانه جدایی از یکدیگر سرنوشت مرا نیز این گونه رقم زدند. خلاصه آن زوج جوان مرا از استان گلستان به مشهد آوردند و بزرگم کردند. من نیز تا مدت ها قبل آن ها را پدر و مادر واقعی خودم می دانستم و هیچ کمبودی در زندگی نداشتم. سال های زیبایی را در کنار پدر و مادرم گذراندم تا این که در 14 سالگی پسرعمویم به خواستگاری ام آمد و من با رها کردن درس و مدرسه به عقد «صابر» درآمدم و دو سال بعد نیز زندگی مشترک مان را در حالی آغاز کردیم که من اختلافات زیادی با همسرم داشتم به طوری که گویی هیچ تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتیم ولی من به خاطر پدر خوانده ام مجبور بودم سکوت کنم و به این زندگی ادامه بدهم در حالی که باردار شده بودم اما دخالت های خانواده همسرم در زندگی مرا بیشتر آزار می داد چرا که آن ها می دانستند من فرزند واقعی پدر و مادرم نیستم و در این حال من هم که متوجه موضوع شده بودم بیشتر زجر می کشیدم از سوی دیگر مادرشوهرم برای انتقام از مادر خوانده ام که چشم دیدن یکدیگر را نداشتند زندگی گذشته مرا با آب و تاب برایم تعریف کرد تا این گونه به مادر خوانده ام ضربه بزند، در این شرایط من هم ندانسته طعمه ای برای انتقام گیری شدم و در حالی که فرزندم به دنیا آمده بود از همسرم طلاق گرفتم. بعد از این جدایی خانواده همسرم اجازه دیدن فرزندم را ندادند و من که تنها مانده بودم به جست وجوی پدر و مادر واقعی ام پرداختم. شهر به شهر دنبال آن ها گشتم تا این که مدتی بعد پدر معتادم را پیدا کردم که مردی کارتن خواب بود و در زیر پل ها زندگی می کرد وقتی فهمیدم مادرم نیز 10 سال قبل به دلیل ابتلا به سرطان جان باخته است دیگر چاره ای ندیدم جز این که به مشهد بازگردم و به پدر و مادر خوانده ام پناه ببرم در همین روزها بود که هنگام جست وجو در شبکه های اجتماعی فضای مجازی با مرد جوانی آشنا شدم و تصمیم به ازدواج با او گرفتم پدر و مادرم به شدت مخالف این ازدواج بودند اما من توجهی به نصیحت هایشان نکردم و به عقد «اصلان» درآمدم از سوی دیگر پدر و مادرم برای آن که مرا تنبیه کنند هیچ گونه حمایت مالی از من نکردند من هم که روی دنده لجبازی افتاده بودم باز هم پدر و مادرم را نادیده گرفتم و زندگی مشترکم را با «اصلان» آغاز کردم اما اکنون که روزهای سختی را می گذرانم و همسرم مرا در تنگنای شدید مالی قرار داده است تازه می فهمم که چوب حماقت هایم را می خورم در حالی که فرزند یک ساله ای از همسر دومم دارم با یک چرخ خیاطی کهنه خیاطی می کنم و روزگارم را می گذرانم با وجود این همسرم به دنبال شغلی نمی رود و مدام در خانه خوابیده است.

گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارشناسی در این پرونده با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20910 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۱ فروردين


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ | 6:45 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

لاغر شدن به ‌شرط اعتیاد! 

گفت‌و‌گو با چند مصرف‌کننده قرص‌های لاغری که از آرایشگاه، باشگاه ورزشی و... دارو را تهیه کردند و با عوارض عجیب‌و‌غریبی درگیر شدند

نویسنده : مهسا کسنوی | روزنامه‌نگار

چندین ماه بود که باشگاه می‌رفتم و به نتیجه دلخواهم نمی‌رسیدم. روند کاهش وزن در من خیلی کند پیش می‌رفت. یک روز در رختکن باشگاه، هنگام تعویض لباس داشتم از این که وزن کم نمی‌کنم، با دوستم صحبت می‌کردم که صدایی توجه من را به خودش جلب کرد. صدا من را مخاطب قرار ‌داد و ‌گفت: «اگه می‌خوای لاغر بشی، بهت یک قرص معرفی می‌کنم، سر هفته حداقل 2 کیلو  وزن کم می‌کنی». من که خیلی کنجکاو شده بودم، از او خواستم قرص را برایم بیاورد. بعد از گرفتن قرص، آن را به یکی از دوستانم که داروساز بود، نشان دادم. آن جا بود که فهمیدم بخش زیادی از این قرص از «مت‌آمفتامین» که نام تجاری‌اش همان ماده مخدر شیشه بود، تشکیل شده‌است. این روایتی که خواندید، توییت یکی از کاربران در شبکه‌های اجتماعی است که بازنشر بسیاری داشت. با خواندن این توییت، تصمیم گرفتم در فضای واقعی داستان خوردن قرص‌های لاغری را دنبال کنم و تجربه افرادی را بنویسم که از این قرص‌ها مصرف کرده‌اند. در ادامه پای صحبت چهار نفر از کسانی می‌نشینیم که این قرص‌ها را مصرف کردند. همچنین یک روان‌شناس هم از منظر روان‌شناختی این موضوع را بررسی می کند.

 

می‌خواستم لاغرتر شوم اما بدنم به هم ریخت
ارمغان 29 ساله است و تناسب اندام خوبی دارد اما می‌گوید دوست داشته لاغرتر شود و برایم از تجربه چند سال پیش خودش می‌گوید: «دو سال پیش به پیشنهاد یکی از دوستانم در باشگاه، یک قرص لاغری تهیه کردم. دوستم همان اول گفت این قرص را حتما باید یک ماه مصرف کنی تا به نتیجه برسی. بعد از خوردن قرص تغییرات در بدنم شروع شد. دچار اسهال و بی‌اشتهایی شدم و ضعف و بی‌حالی و سرگیجه رهایم نمی‌‌کرد. تمام این علایم در هنگام داشتن فعالیت بدنی بیشتر می‌شد، آن قدر که توانایی ورزش کردن را نداشتم. بعد از یک‌ماه 5 کیلو کم کرده بودم اما تمام علایم ضعف و سرگیجه و بی‌حالی همراهم بود و تا مدت‌ها ادامه داشت.» با پرسیدن اسم قرصی که ارمغان مصرف می‌کرد، فهمیدم حدسم درست بوده و این قرص جزو مواردی است که مصرف آن را وزارت بهداشت ممنوع کرده زیرا دارای مقادیری از شیشه است. اما همین مقدار کم کافی است تا بدن شما را به هم بریزد و ارمغان شانس زیادی آورد که مصرف آن را بعد از یک ماه متوقف کرده بود.
 

هم لاغر شدم، هم به‌شدت افسرده و خسته
نگار 28 سال دارد و از نظر ظاهری متناسب به نظر می‌رسد. از او درباره تجربه خوردن قرص‌های لاغری می‌پرسم که می‌گوید: «چند سال پیش بود که به پیشنهاد کمک مربی باشگاه، من و دو دوستم تصمیم به خوردن قرص لاغری گرفتیم. این قرص‌ها، دوره 26 روزه داشت و من یک دوره از این قرص‌ها را مصرف کردم. بعد از گذشت چند روز از خوردن این قرص‌ها اشتهایم به صفر رسید تا جایی که یک سیب را هم به زور می‌توانستم در روز بخورم. کم کم دچار ضعف بدنی شدم تا جایی که مجبور شدم، سرم بزنم تا بتوانم راه بروم. من در یک ماه 10 کیلو کم کردم اما این همه ماجرا نبود. بعد از یک ماه که مصرف قرص را متوقف کردم، حالت افسردگی پیدا کرده بودم. از خودم و زندگی بدم می‌آمد و میل زیادی به خودکشی داشتم. مجبور شدم نزد روان پزشک بروم. آن جا بود که متوجه شدم چه خطری از بیخ گوشم گذشته است. دکتر گفت این قرص حاوی مقادیر زیادی شیشه بوده و برای همین به محض مصرف نکردنش، این حالت‌ها در من به وجود آمده است. راستش مطمئن نبودم دکتر راست گفته باشد، اما وقتی فهمیدم، دوستان دیگرم هم شرایط مشابه مثل من را تجربه کرده اند و نظر پزشک آن‌ها هم همین بوده، دیگر کاملا مطمئن شدم. حسابی شانس آوردم که به این قرص‌ها معتاد نشدم.»

 

عوارض مرگبار این قرص‌ها تا آخر عمر با من است
آزاده 34 سال دارد و از لحاظ توده بدنی به نظرم کمی دچار اضافه وزن است. زمانی که از او می‌خواهم از تجربه مصرف این قرص‌ها برایم بگوید، صدایش کمی بغض‌دار می‌شود و می‌گوید: «عوارضش هنوز تمام نشده و تا آخر عمر با من است.» آزاده ادامه می‌دهد: «سال 88 زمانی که برای رنگ کردن موهایم، به یک آرایشگاه رفتم با این قرص‌ها آشنا شدم. دختری که موهایم را رنگ می‌کرد به من پیشنهاد کرد، این قرص را بخورم تا از شر چربی‌ها و اضافه وزنم خلاص شوم. من هم بلافاصله قبول کردم چون آدمی نبودم که دنبال سختی کشیدن، رژیم گرفتن و ورزش کردن باشم. یک ماه بود که قرص‌ها را می‌خوردم و رفتارم به کلی تغییر کرده بود. بی‌اشتها، بدبین، پرخاشگر و دچار دوبینی شده‌بودم. کوچک‌ترین چیزی من را عصبانی می‌کرد. هر قدر خانواده‌ام از من می‌خواستند که مصرف قرص را قطع کنم، من زیر بار نمی‌رفتم. در دو ماه 15 کیلو کم کرده بودم و این اتفاق بزرگی در زندگی‌ام محسوب می‌شد. بالاخره بعد از سه ماه مادرم من را مجبور کرد، دیگر قرص نخورم. به محض نخوردن قرص‌ها، اتفاق عجیبی برایم افتاد. من ناگهان دچار حملات صرعی شدم. غش می‌کردم، می‌لرزیدم و از دهانم کف می‌آمد. من هیچ‌وقت در زندگی‌ام دچار این‌گونه حملات نشده بودم. خانواده‌ام من را پیش متخصص مغز و اعصاب بردند. بعد از اسکن‌های مغزی و آزمایش‌های متعدد، پزشکان به این نتیجه رسیدند که قرصی که من مصرف می‌کردم شیشه بوده و با قطع مصرف آن، بدنم واکنش نشان داده و دچار حملات عصبی شده ام. بعد از گذشت 12 سال از مصرف آن قرص‌ها هنوز هم عوارضش همراه من است. کافی است دچار تنش روحی شوم یا استرس و اضطراب داشته باشم؛ حملات صرعی من شروع خواهند شد.»

قرص خوردم چون اعتمادبه‌نفس نداشتم
هانا 36 سال دارد و به وضوح دارای اضافه‌وزن است. او می‌گوید: «اولین بار حدود 15 یا 18 سال پیش، تبلیغ قرص‌های لاغری را در شبکه‌های ماهواره‌ای دیدم و آن را سفارش دادم. باید بگویم فقط همین یک بار نبود. من قرص‌های زیادی را امتحان کردم و در هر دوره حداقل 12 کیلوگرم وزن کم می‌کردم، اما همه این قرص‌ها یک ویژگی مشترک داشتند. با خوردن آن‌ها خوابم به هم می‌ریخت، اشتهایم کور می‌شد، پرخاشگر و عصبی می‌شدم و در طول روز تمرکز انجام هیچ کاری را نداشتم و البته با قطع همه آن‌ها خلق و خویم به هم می ریخت و دچار افسردگی می‌شدم. یادم می‌آید در یک دوره مصرف حدود دو ماه از خانه بیرون نرفتم، کارم را رها کردم و فقط بدون هیچ فکری به تلویزیون زل می‌زدم. در نهایت با کمک یک روان پزشک توانستم به زندگی عادی‌ام برگردم. چند وقت پیش در یک مقاله علمی اسم قرص‌های حاوی شیشه که سازمان غذا و داروی آمریکا آن‌ها را ممنوع کرده بود، به چشمم خورد. تمام قرص‌هایی که من یک دوره مصرف کرده بودم جزو آن ها بود. آن جا بود که دلیل رفتارم و افسردگی ناشی از مصرف قرص‌ها را فهمیدم. من به شکل ناخواسته به مصرف این قرص‌ها معتاد شده بودم.»

چرا  بعضی درگیر قرص‌ لاغری اعتیاد آور می شوند؟
تمایل بعضی افراد برای کم‌کردن سریع وزن با قرص و بدون زحمت، ریشه‌های روان شناختی دارد

الهام اعلمی‌دوست | روان شناس بالینی
 احتمالا با مطالعه روایت‌های این پرونده، برای‌تان سوال ایجاد می‌شود که چرا برخی افراد در آرایشگاه، باشگاه ورزشی یا مهمانی به دنبال درمان چاقی بدون دردسر و زحمت هستند؟ پاسخ احتمالی این است که پدیده چاقی را دست‌کم گرفته‌اند و آن را نه به شکل یک بیماری یا نقص در متابولیسم و هورمون‌ها و... که به شکل یک مسئله پیش‌پا افتاده می‌دانند که رفع آن نیاز به متخصص مجرب با تحصیلات دانشگاهی مرتبط ندارد. در حالی‌که افراد یا واقعا دارای اضافه وزن قابل ملاحظه هستند و به ریشه‌یابی جسمی و روانی آن برای طراحی یک درمان کارآمد و ماندگار نیاز دارند یا اضافه وزن چندانی ندارند و تصویر ذهنی تحریف شده دارند و خود را چاق‌تر از آن چه هستند، می‌پندارند که در این صورت هم بیشتر به درمان روان شناختی نیاز دارند تا قرص لاغری و در نهایت با پروسه‌های کم خطرتری می‌توانند به وزن مطلوب برسند.

     عاقبت راحت ‌طلبی و زودباوری و...
سوال بعدی این  است که چرا افرادی داروی پیشنهادی لاغری را بدون تحقیق و پرس و جوی تخصصی تهیه و استفاده می‌کنند؟ مجموعه‌ای از ویژگی‌هایی که در ادامه مطرح می‌شود، در این زمینه نقش دارند: راحت‌طلبی و کمبود اراده و پشتکار کافی برای پیگیری یک درمان جامع و کامل. کم صبری و عجله برای رسیدن به نتیجه بدون بررسی عواقب بعدی، زودباوری و نداشتن تفکر نقاد که در این مورد اخیر توصیه می‌کنیم افراد مهارت تفکر انتقادی را در خود پرورش دهند تا هیچ چیزی را به خصوص در حوزه سلامت، بدون موشکافی و تحقیق و تفکر نپذیرند چون اشتباه در این حیطه صدمات جبران‌ناپذیر و حتی مرگ را به دنبال خواهد داشت.
    عوارض جبران‌ناپذیر جسمی و ‌روانی قرص‌های لاغری
جسم با ذهن یا روان وابستگی غیرقابل انکاری دارد و هر چیزی که سلامت جسم را به خطر اندازد، کم و بیش به آشفتگی روانی هم منجر می‌شود. این قرص‌ها در گام اول با تاثیر روی سلول‌های مغز و کاهش اشتها میل به خوردن را در افراد کاهش می دهند و درگام بعدی با ممانعت از جذب چربی و ویتامین‌های محلول در آن همراه با برخی مواد مغذی و ضروری، بدن را دچار سوءتغذیه می‌کنند. این مسئله هم جسم را ضعیف و رنجور می‌کند و هم روی مغز اثر منفی می‌گذارد؛ چه به صورت مستقیم به خاطر کاهش قند خون که تنها منبع تامین انرژی نورون‌های مغزی است و چه به صورت غیرمستقیم به خاطر کمبود املاح و ویتامین‌های گروه B که برای عملکرد مناسب اعصاب ضروری هستند. بنابراین بدن به‌ویژه سیستم عصبی از انجام امور روزمره عاجز می شود. از طرفی قرص‌های لاغری غیراستاندارد با افزایش ضربان قلب و فشار خون هم موجب سردرد می‌شوند و هم مانع خواب راحت و حتی احساس آرامش در بیداری. مجموع این حالات آزاردهنده و برای روان آسیب‌زا هستند. بدن و ذهن خسته و گرسنه نمی‌تواند فعالیت کافی و مثبت داشته باشد و فرد از انجام امور روزمره و تعامل با دیگران و احساس مثبت ناشی از آن محروم می‌شود و برایند تمامی این‌ها افسردگی، اضطراب و بدتر از همه وابستگی و اعتیاد به این قرص‌های مضر است. در پایان به خاطر داشته باشید که موفقیت در هیچ کاری ساده و سریع نیست و راه میانبر ندارد و کاهش وزن هم از این قانون مستثنا نیست. داروهای استاندارد هم تنها در داروخانه‌ها و با نسخه پزشک یا کارشناس تغذیه در اختیار شما گذاشته می‌شود.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ | 21:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |