درامتداد تاریکی-اغفال شیطانی

او با ترفندی شیطانی مرا اغفال کرد اما اکنون که باردار شده ام مادرش ادعا می کند باید برای سقط جنین مبلغ یک میلیون تومان بپردازم وگرنه پسرش حاضر نمی شود فرزندم را قبول کند چرا که او از ابتدا نیز قصد ازدواج با مرا نداشته است و ...

به گزارش خراسان دختر 25 ساله ای که برای شکایت از یک پسر جوان وارد کلانتری سپاد مشهد شده بود درحالی که ادعا می کرد یک دوستی خیابانی سرنوشتم را دگرگون کرد درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: دوسال قبل برای آموختن حرفه خیاطی و همچنین ادامه تحصیل به مشهد آمدم و در منزل برادرم ساکن شدم. آن روزها با یکی از دوستان همشهری ام که قبل از من به مشهد آمده بود رابطه صمیمی برقرار کردم و بیشتر اوقاتم را با او می گذراندم ولی او با پسری دوست بود و سعی می کرد بیشتر با دوست پسرش به تفریح و گشت و گذار برود به همین دلیل مرا هم با پسری به  نام مجید آشنا کرد تا همراه آن ها باشم، در این میان ارتباط من و مجید خیلی صمیمی شد تا جایی که با وعده ازدواج اغفالم کرد و با یکدیگر خلوت می کردیم در حالی که من هم به او علاقه مند شده بودم به امید ازدواج لحظه شماری می کردم. در یکی از همین روزها مجید کارت ملی و شناسنامه مرا گرفت و گفت که آن ها را به محضر ثبت ازدواج می برد تا قبل از ازدواج رسمی صیغه محرمیت بین ما جاری شود و زمانی که کنار یکدیگر هستیم مشکلی برای ما به وجود نیاید. این درحالی بود که من هیچ اطلاعی نداشتم محضرهای ثبت ازدواج به هیچ وجه دختری را بدون اجازه پدرش به عقد موقت کسی درنمی آورند! ولی مجید با این ترفند شیطانی مرا فریب داد و سپس به سوء استفاده از من پرداخت و مرا بازیچه هوسرانی های خودش قرار داد تا جایی که من به طور ناخواسته باردار شدم. وقتی این موضوع را با مجید درمیان گذاشتم بسیار عصبانی شد و با ناراحتی به خانه رفت. طولی نکشید که مادرش با من تماس گرفت و ادعا کرد باید برای تهیه داروهای سقط جنین مبلغ یک میلیون تومان بپردازم، به او گفتم این بدبختی من نتیجه هوسرانی پسر شماست چرا باید من هزینه هایش را بپردازم؟ آن زن که مدتی قبل از سومین همسرش نیز جدا شده بود در پاسخ من گفت: اگر این مبلغ را ندهی مجید فرزند تو را نمی پذیرد چرا که خودش هنوز بچه است. او گفت که مجید اصلا قصد ازدواج با مرا نداشته و رابطه اش با من فقط در حد یک دوستی خیابانی بوده است، با این حال من تصمیم گرفتم فرزندم را به دنیا بیاورم تا از طریق قانونی به همه ثابت کنم که دختری خیابانی نبودم. با آن که می دانستم اگر این موضوع را برای خانواده ام بازگو کنم هیاهوی عجیبی به راه می افتد ومن هم انگشت نمای دیگران می شوم ولی چاره ای جز بیان این ماجرا برای اعضای خانواده ام نداشتم. تلفنی موضوع را به آن ها گفتم و به کلانتری آمدم تا از مجید به خاطر اغفال شکایت کنم و ...

گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) رسیدگی قضایی به این ماجرای تاسف بار در حالی آغاز شد که دختر جوان به مددکار اجتماعی گفت: به دختران جوان بگویید از سرگذشت من عبرت بگیرند و بدانند که فرجام این دوستی های خیابانی بسیار تلخ خواهد بود.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20967 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۵ تیر ۱۴۰۱ | 11:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-خبرنگار پیشکسوت «خراسان» بعد از گذشت 22 سال فاش می‌کند

پشت پرده «قتل‌های عنکبوتی»

مصطفی میرجانیان- با توجه به وقایع اخیر و تولید فیلم‌هایی درباره قتل‌های عنکبوتی مشهد، خبرنگار پیشکسوت روزنامه خراسان که اکنون دوران بازنشستگی را سپری می‌کند،  تصمیم گرفته است تا حقایق و پشت پرده ماجرای این قتل‌های سریالی را بعد از گذشت 22 سال افشا کند.

«سیدخلیل سجادپور» که در آن سال‌ها خبرنگار حوزه حوادث بود و برای اولین بار قتل‌های سعید حنایی را در روزنامه خراسان به رشته تحریر درآورد از آن روزهای پر از اضطراب و دلهره روایت می‌کند.

این خبرنگار پیشکسوت که نام «قتل‌های عنکبوتی» را برای این جنایت‌های هولناک انتخاب کرد به سوالاتی درباره پشت پرده این ماجرا و اخبار محرمانه ای پاسخ می‌دهد که تا کنون در هیچ کجا بیان نشده است.

آیا عامل قتل های عنکبوتی به قربانیان خود تجاوز می کرد؟ چرا عده ای دروغ می گویند؟

مژگان بعد از فرار از چنگ سعید حنایی چگونه دستگیر شد؟

 چرا نام قتل‌های عنکبوتی برای قتل‌های سریالی زنان انتخاب شد؟

سعید حنایی در کدام صحنه‌های کشف جسد حضور داشت و چه می‌کرد؟

 چند تیم عملیاتی در شهر مشهد به دنبال عاملان قتل‌های عنکبوتی بودند؟

 آیا عامل این جنایت‌ها انگیزه مذهبی داشت؟ انگیزه اصلی عامل این قتل‌ها چه بود؟

 ماجرای خانه امن پلیس چه بود؟

 آیا فقط 16 زن به قتل رسیده‌اند یا...؟

 روایت‌های سینمایی از ماجرای این قتل‌ها تا چه حد منطبق بر واقعیت است؟

 آیا برخی افسران نیز جزو مظنونان بودند؟

 آیا کارآگاهان سعید حنایی را ربودند؟  و. .. 

از جمله برخی زوایای پنهان این پرونده است که در شماره های بعدی در گفت و گو با این خبرنگار پیشکسوت خراسان ، در صفحه  حوادث روزنامه خراسان منتشر می شود. خراسان : شماره : 20963 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۸ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲ تیر ۱۴۰۱ | 11:16 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-سرگذشت قاچاقچی بزرگ!

قرار بود محموله هروئین را در مشهد به جوانی با مشخصات معلوم تحویل بدهم اما هنوز از مهمان پذیر بیرون نیامده بودم که ناگهان ماموران انتظامی از راه رسیدند و ...

به گزارش خراسان زن 27 ساله سابقه داری که در یک عملیات ضربتی توسط افسران دایره اطلاعات کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است،پس از آن که به سوالات تخصصی افسر پرونده درباره انتقال 617 گرم مواد مخدر صنعتی (هروئین فشرده) پاسخ داد درباره سرگذشت خود نیز به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یک خانواده 10 نفره رشد کردم اما پدرم فردی قمارباز بود و هیچ توجهی به خانواده اش نداشت. او مسئولیتی را بر دوش خود احساس نمی کرد و همواره بیکار بود به همین دلیل من و هفت برادر و خواهر دیگرم به سختی زندگی می کردیم به گونه ای که معنای واقعی فقر را با همه وجود می فهمیدیم. دوبرادرم وقتی به سن نوجوانی رسیدند خودشان به دنبال کار و زندگی رفتند اما من و خواهرانم در حالی با فقر و نداری می ساختیم که داشتن یک زندگی مرفه برای من از همان دوران نوجوانی به یک رویا تبدیل شده بود. در همین شرایط هر خواستگاری که زنگ خانه ما را به صدا درمی آورد هیچ گاه با پاسخ منفی روبه رو نمی شد چون پدرم فقط قصد داشت ما را شوهر بدهد و بدون جهیزیه روانه خانه بخت کند. من هم در همان سن نوجوانی با جوان معتادی ازدواج کردم اما زندگی مشترک ما دوامی نداشت و من درحالی از او طلاق گرفتم که خودم نیز معتاد شده بودم. در این شرایط و برای آن که هزینه های اعتیادم را تامین کنم برای قاچاقچیان محله خرده فروشی می کردم تا این که یک بار دستگیر و در زابل روانه زندان شدم اما به دلیل این که سابقه کیفری نداشتم بعد از مدتی مورد عفو قرار گرفتم و از زندان آزاد شدم اما باز هم وسوسه های یک زندگی مرفه به سراغم آمد و تصمیم گرفتم برای یک بار محموله سنگین مواد مخدر صنعتی جابه جا کنم و با سود هنگفت آن زندگی خوبی برای خودم بسازم به همین دلیل این محموله هروئین را از سیستان و بلوچستان به مشهد منتقل کردم و قرار بود به جوانی با مشخصات معلوم در کنار آرامگاه نادر تحویل بدهم. وقتی وارد مشهد شدم در یک مهمان پذیر اقامت کردم تا جلب توجه نکنم اما هنوز ساعت قرار با آن جوان نرسیده بود که ناگهان ماموران انتظامی وارد مهمان پذیر شدند و مرا در حالی دستگیر کردند که هنوز محموله مواد مخدر را مخفی نکرده بودم و ...

گزارش خراسان حاکی است نیروهای زبده کلانتری که با راهنمایی و نظارت مستقیم سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) وارد عملیات شده بودند،درقرار صوری همدست 33 ساله این زن جوان را در حالی به دام انداختند که از قاچاقچیان حرفه ای و سابقه دار بود.

بررسی های بیشتر برای ریشه یابی این پرونده با صدور دستورات ویژه قضایی همچنان ادامه دارد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20961 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ | 12:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-طعمه هایی در لیست سیاه!

به پیشنهاد همسر سابقم یک سایت کلاهبرداری با عنوان ازدواج موقت راه اندازی کردیم و با شگرد خاصی پول های طعمه هایمان را بالا می کشیدیم و سپس با نصف کردن مبالغ کلاهبرداری شده طعمه ها را در لیست سیاه قرار می دادیم و ...

به گزارش خراسان ،این ها بخشی از اظهارات زن 19 ساله ای است که با تلاش شبانه روزی و ردیابی های تخصصی نیروهای اطلاعات کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است. این زن جوان که سنگینی دستبندهای فولادین قانون را بر دستانش احساس می کرد درباره سرگذشت خود و چگونگی کلاهبرداری از طعمه هایش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: فرزند آخر یک خانواده 7 نفره بودم که همه اعضای آن خلافکار بودند. مادرم در خانه های مردم کار می کرد و پدرم نیز با خرده فروشی مواد مخدر روزگار می گذراند در همین حال 2 برادرم نیز آلوده مواد مخدر شده بودند و به دنبال تامین هزینه های اعتیادشان بودند و برادران دیگرم نیز روزگارشان را با مصرف مشروبات الکلی سپری می کردند. در این میان هر روز که از خواب بیدار می شدم با سروصدا و درگیری بین اعضای خانواده ام روبه رو می شدم تا این که روزی در مدرسه یکی از معلمانم متوجه مشکلات من شد و تلاش کرد مرا از این منجلاب نجات دهد اما آن ها قصد داشتند مرا از طریق بهزیستی به یک مکان دیگر منتقل کنند به همین خاطر و از ترس جدایی از خانواده، نه تنها پیشنهاد او را نپذیرفتم بلکه این ماجرا باعث شد تا دیگر درس و مدرسه را هم رها کنم. خلاصه 14 سالم بود که عاشق پسر دختر عمویم شدم و قصد داشتم با «عظیم» ازدواج کنم. اما پدرم که با برادرزاده اش اختلاف شدید وکینه عمیق داشت با شنیدن این موضوع بسیار آشفته شد و با این ازدواج مخالفت کرد. عظیم که پدری افغانستانی داشت و فرزند طلاق بود در 3 سالگی به همراه پدر و برادر دیگرش به افغانستان رفته بود و در یک خانواده آشفته زندگی می کرد. او در سن 17 سالگی زمانی دوباره به مشهد بازگشت که دیگر مواد مخدر و مشروبات الکلی مصرف می کرد با آن که من به خلافکاری های او واقف بودم باز هم به خاطر همان هیجانات دوران نوجوانی و هوسرانی های عاشقانه قصد داشتم به هر طریق ممکن با او ازدواج کنم در این شرایط و با پیشنهاد عظیم به شمال کشور فرار کردیم و یک ماه با یکدیگر در استان مازندران بودیم ولی بعد از گذشت این مدت برادرم ما را در حالی پیدا کرد که خطبه عقد بین ما جاری شده بود.

وقتی به مشهد بازگشتیم و من به خانه پدرم رفتم او تا سر حد مرگ مرا کتک زد. همه فامیل واسطه شدند تا اجازه دهد من و عظیم به طور رسمی با هم ازدواج کنیم ولی پدرم که از این رفتار احمقانه من به شدت عصبانی بود و از سوی دیگر هم کینه شتری از مادر عظیم داشت به هیچ وجه توصیه اطرافیان را نپذیرفت.

این گونه بود که من و عظیم برای بار دوم فرار کردیم و در یکی از شهرهای خراسان رضوی ساکن شدیم حالا دیگر من کار می کردم تا مخارج زندگی را تامین کنم ولی عظیم اهل کار نبود و دوست داشت اوقاتش را پای بساط مواد مخدر سپری کند بالاخره 5 سال با سختی ومشقت زیاد به زندگی مشترکمان ادامه دادم تا این که یک روز با اصرار و پیشنهاد من به مشهد بازگشتیم و با پدرم آشتی کردیم اما هنوز مدت زیادی از اقامت ما در مشهد نمی گذشت که دخالت های مادر شوهرم نیز در زندگی ما شروع شد. او مدام زیر گوش عظیم زمزمه می کرد که مرا طلاق بدهد چرا که معتقد بود وقتی دختری با یک جوان نامحرم از خانه فرار کند باز هم دل به مرد غریبه دیگری می بندد و مسیر هوسرانی را در پیش می گیرد. این حرف ها بر افکار عظیم تاثیر گذاشت و او یک روز که بسیار مست بود به خانه آمد و مرا طلاق داد به ناچار در حالی به خانه پدرم بازگشتم که پدر و مادرم پیر و ناتوان شده بودند و برادران معتادم آن ها را کتک می زدند تا هزینه های تامین مواد مخدر را بپردازند. در این شرایط از آن ها شکایت کردم ولی فایده ای نداشت از سوی دیگر نیز مشکلات مالی شدیدی داشتم و نمی توانستم مخارج زندگی را تامین کنم. در همین روزها بود که عظیم به سراغم آمد و زمانی که مشکلات مالی و بدبختی هایم را دید پیشنهاد داد با راه اندازی یک سایت در فضای مجازی درآمد کسب کنیم. او برایم یک سایت (عقد موقت) طراحی کرد و خودش طعمه ها را از شبکه های اجتماعی مانند تلگرام و اینستاگرام به دام می انداخت و با نرم افزار تغییر صدا اعتماد طعمه ها را برای واریز بیعانه جلب می کرد سپس من با آن افراد تماس می گرفتم و از طرف مقابل درخواست می کردم باید قبل از ورود به منزل باقی مانده هزینه های جاری شدن صیغه عقد موقت را واریز کند این درحالی بود که طعمه را با یک نشانی قلابی دنبال نخود سیاه می فرستادیم و او زمانی که به آن نشانی می رفت با آدرس اشتباه روبه رو می شد در همین حال نیز من بلافاصله شماره تلفن او را در فهرست سیاه قرار می دادم و به قول معروف بلاک می کردم سپس همه پول ها را با عظیم تقسیم می کردیم و من می توانستم اجاره منزل پدر و مادرم را نیز پرداخت کنم ولی با آن که آثاری از خود در فضای مجازی به جا نمی گذاشتیم نمی دانم ماموران اطلاعات کلانتری چطور مرا دستگیر کردند.

گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت ماجرا و صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بازجویی های تخصصی از این زن جوان آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20954 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۷ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۱ | 11:23 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-خفه شدن کودک با شیشه بالابر ماشین پدر!

پسر چهار ساله در جریان بالابردن شیشه خودرو توسط پدر خود، جان سپرد.

به گزارش  رکنا مأموران کلانتری حکیمیه  روز دو شنبه در جریان مرگ مشکوک پسربچه چهار ساله‌ای قرار گرفتند و مراتب به بازپرس ویژه قتل تهران اعلام شد.بررسی‌ها نشان می‌داد پدر این پسر خردسال، ساعت ۱۴:۳۰ مشغول خرید در شهرک والفجر حکیمیه بود و دقایقی پسر خود را در خودرو تنها گذاشت.

همان موقع سر پسر از پنجره بیرون بود که پدر ریموت قفل در خودرو را زد و همزمان شیشه پنجره بالا رفت.به دنبال آن سر پسر خردسال لای شیشه گیر کرد و تا رسیدن پدر، پسرک خفه شد و جان سپرد.بنا براین گزارش، بازپرس ویژه قتل دستور داد تا جسد پسر چهار ساله برای بررسی‌های بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شود. خراسان : شماره : 20951 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۱ | 7:21 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-سرگذشت شرور 16 ساله!

از همان دوران کودکی دوست داشتم با قلدری و ایجاد سروصدا به خواسته هایم برسم ،به همین دلیل هم دو بار به جرم شرارت و اخلال در نظم عمومی راهی زندان شدم ولی بیشتر از هر چیز رفیق بازی و اعتیاد زندگی ام را  نابود کرد چرا که ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات جوان 24 ساله ای است که به همراه چند نفر از دوستانش در عملیات رعدآسای نیروهای کلانتری سپاد مشهد دستگیر شده است. این جوان شرور که مدعی بود از 12 سالگی به خلاف روی آورده است درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدرم سیمکش ساختمان بود اما 17 سال قبل به دلیل ابتلا به بیماری سرطان از دنیا رفت. آن زمان من 7 سال بیشتر نداشتم و نمی دانستم با مرگ پدرم سرنوشت ما نیز تغییر خواهد کرد فقط وقتی خواهر 9 ساله و مادرم را با چشمانی اشکبار می دیدم من هم بغض می کردم و ناراحت می شدم اما ناراحتی من به دلیل مرگ پدرم نبود چرا که او مرد سخت گیری بود و با مادرم دعوا می کرد. بعد از این ماجرا مادرم من و خواهرم را تنها می گذاشت و خودش در خانه های مردم کارگری می کرد بالاخره دو سال بعد از مرگ پدرم فهمیدم که مادرم با یک کارمند دولت ازدواج کرده است و من باید آن مرد را پدر صدا بزنم ولی او هم بیماری اعصاب و روان داشت و مدام مادرم را کتک می زد.  دیدن این صحنه ها موجب شد تا از پدرخوانده ام خاطره خوشی نداشته باشم. او زمانی که با مادرم ازدواج کرد از همسرش طلاق گرفته بود و 37 سال بیشتر نداشت اگر چه من و خواهرم به مدرسه می رفتیم ولی باز هم مادرم مجبور بود در خانه های مردم کار کند تا هزینه های تحصیل ما را بدهد چرا که پدر خوانده ام به خاطر فرزندش دوباره با همسر اولش ازدواج کرده بود. در همان دوران کودکی زمانی که 12 سال بیشتر نداشتم از کیف  یا جیب همکلاسی هایم سرقت می کردم تا چیزهایی را که دوست دارم تهیه کنم ،وقتی نمی توانستم به خواسته هایم برسم با ایجاد درگیری و قلدرنمایی سعی می کردم پدر و مادر  یا دوستانم را وادار کنم به خواسته های من توجه کنند به همین دلیل در محله و مدرسه به «غلام شر» معروف شده بودم. حالا دیگر خیلی از بچه محل ها  یا همکلاسی هایم از من حساب می بردند و برخی نیز با من دوست می شدند تا کسی جرئت تعرض به آن ها را نداشته باشد. خلاصه از 16 سالگی و به دنبال همین رفیق بازی ها درس و مدرسه را رها کردم و با دوستانم پای بساط مواد مخدر نشستم. دوست داشتم بیشتر اوقاتم را با دوستانم بگذرانم چرا که از درگیری های بین پدر خوانده و مادرم متنفر بودم و سعی می کردم از محیط خانه دور باشم. قلدری و شرارت های من به حدی رسید که پدر خوانده ام را نیز کتک می زدم و او هم از مادرم انتقام می گرفت. تازه به سن جوانی رسیده بودم که عاشق دختر همسایه مان شدم ولی پدر آن دختر فقط به خاطر شرارت های من حتی اجازه نداد مادرم آن دختر را خواستگاری کند. در همین روزها بود که خواهرم نیز به همراه یک جوان تبعه خارجی از خانه فرار کرد و با یکدیگر ازدواج کردند من هم با وجود آن که به رشته فوتبال خیلی علاقه داشتم و آرزو می کردم روزی فوتبالیست بزرگی بشوم ولی پدر خوانده ام به دلیل لجبازی با من شهریه مدرسه فوتبال را پرداخت نکرد و این گونه من به سرقت اموال مردم روی آوردم تا هم مخارج اعتیادم را تامین کنم و هم به خوشگذرانی با دوستان نابابم بپردازم حالا دیگر به جوان شروری تبدیل شده بودم که هیچ کس از آزار و اذیت های من در امان نبود.

دو  بار به جرم شرارت و اخلال در نظم عمومی دستگیر و روانه زندان شدم اما چند ماه بعد وقتی از زندان آزاد می شدم دوباره به خلافکاری هایم ادامه می دادم در این میان فقط مادرم زجر می کشید که با خواهش و التماس و پرداخت خسارت از شاکیانم رضایت می گرفت ولی من جوانی معتاد و بیکار بودم و هیچ هنر و حرفه ای هم نداشتم. حالا هم به مواد مخدر صنعتی آلوده شده ام و این بار نیز هنگام شرارت با شمشیر و قمه توسط ماموران انتظامی دستگیر شدم و ...

گزارش خراسان حاکی است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد مشهد) با معرفی این جوان شرور به مراجع قضایی تلاش پلیس برای دستگیری دیگر عوامل این باند شرارت ادامه یافت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20946 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۵ خرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۶ خرداد ۱۴۰۱ | 6:41 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-عاشقی در پارک تا نامزدی مخفیانه!

اگرچه خانواده نامزدم مخالف ازدواج من و پسرشان بودند اما اکنون که باردار شده ام نه تنها همسرم را مخفی کرده اند تا با من ارتباط نداشته باشد بلکه تهمت های ناروای زشتی نیز به من نسبت می دهند که ...

به گزارش خراسان دختر 16 ساله که برای حفظ زندگی اش دست به دامان قانون شده بود درباره ماجرای ازدواجش به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: فرزند بزرگ خانواده هستم و پدرم در زمینه فروش تنقلات فعالیت می کند و از صبح تا شب در بازار است من هم برای آن که مدارس غیر حضوری بود اوقات فراغت بیشتری داشتم به همین دلیل به پارک نزدیک منزلمان می رفتم و پیاده روی می کردم تا این که روزی در پارک با «فریدون» آشنا شدم. او همواره در کنارم می نشست و به من ابراز علاقه می کرد تا این که شماره تلفنم را به او دادم و این گونه ارتباط ما آغاز شد.

آن روزها پدرم به خاطر شرکت در کلاس های مجازی برایم گوشی هوشمند خریده بود و من هم یکسره با فریدون چت می کردم. چرا که او ادعا می کرد قصد ازدواج با مرا دارد و ما در کنار هم خوشبخت خواهیم شد. مادرم که متوجه استفاده غیرمتعارف از گوشی تلفن شده بود مرا سرزنش می کرد اما من که می دانستم مادرم تحصیلات ابتدایی دارد و از فضای مجازی چیزی نمی داند داشتن تکالیف زیاد مدرسه را بهانه می کردم تا پیامک های عاشقانه بیشتری برای فریدون ارسال کنم. از سوی دیگر مادرم به من اعتماد داشت و حرفم را باور می کرد. پدرم نیز برای آن که فرزند اول و عزیز دردانه آن ها بودم پول بیشتری برای خرید اینترنت در اختیارم می گذاشت. خلاصه ارتباط من و فریدون به دیدارهای پنهانی انجامید و گاهی نیز با یکدیگر به تفریح و خوش گذرانی می رفتیم تا این که خانواده فریدون متوجه ماجرا شدند و با ازدواج ما مخالفت کردند. مادر فریدون در حالی مدعی بود که یک دختر خیابانی در شأن خانواده آن ها نیست که همان زمان فریدون به دلیل ارتکاب جرم در کانون اصلاح و تربیت بود.

خانواده من نیز به شدت مرا سرزنش می کردند و فریدون را نوجوانی بیکار و سابقه دار می دانستند که برای ازدواج با من مناسب نیست ولی بعد از آزادی فریدون از زندان باز هم ارتباط ما با یکدیگر ادامه یافت و برای ازدواج پافشاری می کردیم، در همین روزها بود که فریدون به قصد خودکشی چند عدد قرص را بلعید تا خانواده اش را برای ازدواج با من تحت فشار بگذارد. آن ها هم وقتی اوضاع را این گونه دیدند ناچار شدند به خواستگاری من بیایند. ابتدا قرار گذاشتیم صیغه محرمیت بخوانیم تا بیشتر با یکدیگر آشنا شویم از سوی دیگر نیز فرصتی فراهم شود تا خانواده ها ما را از این ازدواج منصرف کنند ولی من و فریدون دست بردار نبودیم با وجود این در همان آغاز نامزدی مدام با هم قهر و آشتی می کردیم ولی طولی نکشید متوجه شدم فریدون با مصرف یک نوع قرص مخدردار دچار تشنج می شود. یک روز وقتی این حادثه در خانه ما اتفاق افتاد مادر فریدون با این ادعا که پسرش را معتاد کرده ام به همراه پسر دیگرش به منزل ما آمدند و فریدون را با خود بردند.  بعد هم ادعا کرد فریدون در مرکز ترک اعتیاد بستری است تا مواد مخدر را ترک کند. آن ها دیگر فریدون را به من نشان ندادند و ادعا کردند طلاق غیابی مرا گرفته اند و من می توانم با فرد دیگری ازدواج کنم. چند ماه بعد که حال فریدون بهتر شده بود با من تماس گرفت و به بهانه گفت وگو از من خواست به خانه آن ها بروم من هم که هنوز او را دوست داشتم بدون تامل حرکت کردم. آن روز فریدون به من گفت اگر باردار شوم دیگر کسی نمی تواند ما را از هم جدا کند من هم پیشنهاد او را پذیرفتم و هر زمان که کسی در منزل آن ها نبود نزد فریدون می رفتم تا این که حدود یک ماه قبل فهمیدم باردار شده ام و موضوع را برای فریدون بازگو کردم اما زمانی که مادر فریدون در جریان قرار گرفت تهدید کرد که باید فریدون بین او و من یکی را انتخاب کند. آن ها دوباره نامزدم را پنهان کرده اند و حالا من با فرزندی که در شکم دارم سرگردان شده ام و آبرویم در خطر است...

گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت موضوع، پرونده این دختر نوجوان با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) توسط مشاوران زبده کلانتری مورد بررسی های تخصصی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20939 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۸ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 7:3 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

در امتداد تاریکی-قصه ساختگی!

به دلیل آن که در ازدواج اولم شکست خورده بودم بلافاصله پیشنهاد ازدواج با پسر صاحبکارم را پذیرفتم اما طولی نکشید که ...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 32 ساله ای است که مدعی بود به دلیل ترس از کتک کاری های همسرش از خانه فرار کرده و در مسافرخانه های مشهد سرگردان است. این زن جوان درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 17 ساله بودم که با «اسماعیل» ازدواج کردم و در شهرستان محل سکونت مان به تحصیل ادامه دادم ولی همسرم جوانی بیکار بود که هیچ مسئولیتی را در قبال خانواده اش احساس نمی کرد. این درحالی بود که من در رشته گل و گیاه وارد دانشگاه شده بودم و تامین هزینه های تحصیل برایم دشوار بود. اگرچه گاهی خانواده همسرم از نظر مالی به ما کمک می کردند اما در تنگنای اقتصادی شدیدی قرار داشتیم به همین دلیل مجبور شدم برای تامین هزینه های زندگی در یک مجموعه تولید نهال کار کنم. بالاخره به هر سختی بود تحصیلات دانشگاهی ام به پایان رسید اما اختلافات خانوادگی بین من و اسماعیل هر روز بیشتر می شد. حالا صاحب دو فرزند شده بودم و نمی توانستم بیکاری همسرم را تحمل کنم به همین دلیل مدام در رفتار و گفتارم با او لجبازی می کردم. وقتی به خاطر حجاب  یا آرایش مرا منع می کرد من هم در یک لجبازی احمقانه بر خلاف خواسته اش عمل می کردم تا این گونه از زندگی با او ابراز نارضایتی کنم. خلاصه این اختلافات و لجبازی ها به جایی رسید که مجبور به طلاق شدم، فرزندانم را به او سپردم و خودم به تنهایی عازم مشهد شدم تا در این جا با آرامش زندگی کنم. خیلی زود در یک گلخانه بزرگ مشغول کار شدم که در زمینه تولید و تکثیر گل های آپارتمانی فعالیت می کرد و مدتی بعد پسر صاحبکارم از من خواستگاری کرد. من هم که از ازدواج قبلی شکست خورده بودم و احساس تنهایی می  کردم بدون تامل و تحقیق پیشنهادش را پذیرفتم و با  دستپاچگی پاسخ مثبت دادم اما هنوز یک هفته بیشتر از ازدواج مان نگذشته بود که فهمیدم «هومن» به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و جوانی رفیق باز است. او هم مانند همسر سابقم بیکار است و من مجبورم در گلخانه پدرش کار کنم ولی او همواره مقابل تلویزیون نشسته و با دوستانش مشغول مصرف مواد مخدر است. یک روز وقتی به خانه آمدم زن جوانی را دیدم که کنار بساط همسرم نشسته بود.هومن وقتی با اعتراض من روبه رو شد با خونسردی گفت او همسر دوستم است که پس از مشاجره با شوهرش از خانه قهر کرده و نزد من آمده است، وقتی فریاد زدم این قصه ساختگی را باور نمی کنم، هومن کمربندش را کشید و مرا در حضور آن زن به شدت کتک زد به طوری که کتری آب جوش روی پاهایم ریخت. اگرچه او قبلا نیز خیلی مرا کتک زده بود اما این بار وقتی دید از شدت درد و سوزش پاهایم به خودم می پیچم هرچند ساعت یک قرص برای تسکین دردهایم به من می داد ولی طولی نکشید که متوجه شدم آن قرص ها داروهای مخدردار بوده و همسرم قصد داشته است با این ترفند مرا معتاد کند به همین دلیل فرزندم را تحویل مادر شوهرم دادم و خودم از خانه فرار کردم. حالا هم در مسافرخانه های شهر سرگردانم و از دوری فرزندم رنج می برم اما نمی توانم دوباره به آن زندگی آشفته بازگردم و ...

گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بررسی های کارشناسی و روان شناختی این پرونده به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد تا مشکل این زن جوان مورد واکاوی های علمی و تخصصی قرار گیرد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20937 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۶ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 22:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-صیغه نامه جعلی!

روزی که فریب چرب زبانی هایش را خوردم و به عقد موقت او درآمدم هیچ گاه فکر نمی کردم که روزی به من هم خیانت کند حالا هم با تهیه یک صیغه نامه جعلی ادعاهایی را مطرح می کند که ...به گزارش خراسان، زن 39 ساله که با کوله باری از غم وارد کلانتری شفای مشهد شده بود در حالی که دادخواست تقاضای مهریه را روی میز مشاور و مددکار اجتماعی می گذاشت درباره قصه زندگی اش گفت: روزی که از همسرم به دلیل اعتیاد شدیدش به مواد مخدر صنعتی جدا شدم دیگر حاضر نبودم با هیچ مردی ازدواج کنم چرا که سختی های زندگی با یک فرد معتاد مرا به شدت فرسوده کرده بود. اگر چه اوضاع مالی پدرم نیز به اندازه ای نبود که همه خانواده در رفاه و آسایش کامل باشند اما در حد توانش امکانات خوبی برای من و دیگر خواهر و برادرانم فراهم کرده بود تا دست نیاز نزد کسی دراز نکنیم. من هم که بعد از طلاق به خانه پدرم بازگشته بودم در یکی از داروخانه های مشهد کار می کردم و روزگارم را می گذراندم تا این که 5 سال قبل وقتی برای انجام امور اداری به یکی از شعبه های تامین اجتماعی رفته بودم متوجه نگاه های مردی شدم که در فاصله چند متری مرا زیر نظر داشت ولی من به دنبال انجام امور اداری بودم و توجهی به او نداشتم .با وجود این، زمانی که از اداره خارج شدم باز هم احساس می کردم آن مرد میان سال همچنان مرا تعقیب می کند باز هم موضوع را جدی نگرفتم و به محل کارم بازگشتم. از آن روز به بعد آن مرد 50 ساله مدام به محل کارم می آمد و به من پیشنهاد ازدواج می داد. من هم که از قبل تصمیم خودم را در این باره گرفته بودم پاسخ های تند و سربالا به او می دادم ولی او دست بردار نبود و همچنان با سماجت تمام بر خواسته اش پافشاری می کرد. «قدیر» مردی چرب زبان بود و چنان از عشق و خوشبختی سخن می گفت که بالاخره فریب چرب زبانی هایش را خوردم و موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم اما مادرم به شدت مخالفت کرد او معتقد بود قدیر متاهل است و من نمی خواهم دوباره شکست تو را در زندگی ببینم ولی من که دیگر کاملا نرم شده بودم به مادرم گفتم قدیر با همه مردهای دیگر فرق می کند و تجربه اش می تواند مسیر زندگی مرا تغییر بدهد. خلاصه بدون حضور خانواده ها به محضر ثبت ازدواج رفتیم و من به مدت 5 سال به عقد موقت قدیر درآمدم. او منزلی برایم اجاره کرد اما هیچ شبی را در کنار من نبود چرا که می ترسید همسر و فرزندانش از این ماجرا آگاه شوند اما من روزهای خوب و خوشی را می گذراندم. با دوستان مان به باغ و تفریح می رفتیم و قدیر هم با ابراز علاقه هایش وانمود می کرد مرا عاشقانه دوست دارد اما 2 سال بعد دیگر به بهانه های مختلف هزینه های زندگی را از حساب بانکی من برداشت می کرد به گونه ای که حتی مخارج مهمان هایی را که به منزل مان می آمدند هم من پرداخت می کردم. او که هر روز با یک خودروی مدل بالای خارجی به منزلم می آمد حالا مدعی بود که باید در خرج و مخارج زندگی مراعات کنم چرا که اوضاع مالی خوبی ندارد به همین دلیل من حتی میوه و شیرینی برای پذیرایی دوستانم را خودم تهیه می کردم. اما در میان همین رفت و آمدها متوجه نگاه های کثیف و معنادار قدیر به دوستانم نیز شده بودم ولی به روی خودم نمی آوردم. او حتی در مسافرت ها هزینه ها را از کارت بانکی من می پرداخت و تنها با چرب زبانی ادعا می کرد بعدا جبران می کند. در همین روزها بود که فهمیدم او یک خانه خالی دیگر در منطقه ای از شهر دارد که برای تفریح و خوشگذرانی با  دوستانش تهیه کرده است و به من خیانت می کند به همین دلیل منزل اجاره ای را تخلیه کردم و به خانه پدرم رفتم تا چند ماه باقی مانده از مدت عقد موقت به پایان برسد ولی او با تهیه یک صیغه نامه جعلی ادعا می کند که هنوز 5 سال دیگر از زمان عقد موقت مان باقی مانده است و هر روز در محل کارم برایم ایجاد مزاحمت می کند تا به زندگی مشترک با او بازگردم. اما من نمی توانم با مردی خیانتکار در زیر یک سقف زندگی کنم و حالا می خواهم با گرفتن مهریه ام به دنبال سرنوشت خودم بروم.گزارش خراسان حاکی است به  دستور سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفای مشهد) بررسی های کارشناسی این پرونده توسط مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20934 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۲ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 18:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-ماجرای دختر گوژپشت!

اگر چه پدر و مادرم حق و حقوق مرا رعایت نکردند و سرنوشت من به گونه ای دیگر رقم خورد اما امروز برادرم با رفتارهای خشن و پرخاشگرانه اش روزگار همه اعضای خانواده را سیاه کرده است به گونه ای که ...

به گزارش خراسان، زن 33 ساله ای که به اتهام تخریب خودرو و کتک کاری از برادرش شکایت کرده بود با بیان این که دیگر نمی توانیم رفتارهای او را تحمل کنیم درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: از همان دوران کودکی چهره زیبایی نداشتم و به همین دلیل هم پدر و مادرم اهمیتی به من نمی دادند به گونه ای که حتی مادرم در مهمانی ها اجازه نمی داد در کنارش بنشینم. وقتی برادرم به دنیا آمد دیگر مرا به کلی فراموش کردند. «فرید» همه زندگی پدر و مادرم شده بود و من هم از این همه بی توجهی زجر می کشیدم آن قدر لاغراندام بودم که هر بار پدر و مادرم با یکدیگر دعوا می کردند پدرم مرا با یک دست بلند می کرد و به زمین می زد. 12 سال بیشتر نداشتم که هنگام بازی کتفم شکست و باید بنا به تشخیص پزشکان عمل جراحی انجام می دادم ولی پدرم هزینه های عمل را نپرداخت تا این که استخوان شکسته از پشتم بیرون زد و من به دختری گوژپشت تبدیل شدم. پدرم تاکید می کرد وقتی ازدواج کنم شوهرم هزینه های عملم را می پردازد ولی با این شرایط کسی به خواستگاری ام نمی آمد و من هر روز بیشتر گوشه گیر می شدم و غصه می خوردم با وجود این هیچ گاه درس و مدرسه را رها نکردم چرا که علاقه عجیبی به تحصیل داشتم خلاصه 17 سالم بود که فرد ناشناسی مبلغ عمل جراحی را واریز کرد و من از گوژپشتی رها شدم اما باز هم همواره محبت را از خانواده ام گدایی می کردم. چند سال بعد زمانی که در رشته الهیات تحصیل می کردم جوانی به خواستگاری ام آمد و ما با هم ازدواج کردیم ولی دوران نامزدی ما فقط 4 ماه طول کشید و او با این بهانه که رفتار پدر و مادرم با من مناسب نیست مرا طلاق داد ولی از سوی دیگر نیز ادعا می کرد تو دختر ضعیفی هستی و من قصد داشتم با یک دختر قدر و قلدر ازدواج کنم! با آن که خوب می دانستم «محمود» مرا به خاطر رفتارهای پدر و مادرم طلاق می دهد ولی کاری از دستم ساخته نبود بعد از این ازدواج نافرجام فقط سرگرم تحصیل و کار شدم و در رشته الهیات فوق لیسانس گرفتم. در این شرایط نیز همه لوازم جهیزیه ام را خریدم اما از سوی دیگر برادرم به مواد مخدر صنعتی روی آورده بود به طوری که پدر و مادرم ناچار شدند او را در مرکز ترک اعتیاد بستری کنند. حالا او به جان پدر و مادرم افتاده بود و با توهین و فحاشی از آن ها اخاذی می کرد. او که جوانی بیکار است ادعا می کند چون مرا به دنیا آورده اید باید همه مخارجم را نیز بپردازید و با همین بهانه نه تنها به پدر و مادرم بی احترامی می کند بلکه آن ها را کتک هم می زند. او مدتی قبل با دختری ارتباط داشت اما آن دختر وقتی متوجه رفتارهای پرخاشگرانه او شد بلافاصله ارتباطش را قطع کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. حالا هم فرید مادرم را تحت فشار گذاشته است تا  دختری برایش انتخاب کند اما مادرم تاکید می کند تا زمانی که دست از این رفتارها برندارد نمی تواند دختری را بدبخت کند! از سوی دیگر من هم که علاقه زیادی به طراحی و عکاسی داشتم در یک شرکت مشغول کار شدم و برای خودم یک واحد آپارتمانی و یک دستگاه خودرو خریدم. در همین حال یکی از همکارانم که  متاهل بود به من پیشنهاد ازدواج داد اما من پیشنهاد او را نپذیرفتم چرا که نمی خواستم زندگی ام را روی ستون های آشیانه فرد دیگری بنا کنم و به همین دلیل همان همکارم از من خواست تا با یکدیگر شرکتی خصوصی راه اندازی کنیم، من هم قبول کردم و همه امور اداری آن را انجام دادم اما در آخرین لحظه برایم پیامکی فرستاد که تو را سرکار گذاشته ام! تا  دیگر مرا به خاطر ازدواج تحقیر نکنی! با  دیدن آن پیامک قلبم شکست و تاسیس شرکت را از ذهنم بیرون کردم چند سال بعد از این ماجرا با زن میان سالی آشنا شدم که به من کمک کرد تا آن شرکت را راه اندازی کنم در همین زمان بود که فهمیدم آن همکارم در یک سانحه دچار قطع نخاع شده و در حالی که روی ویلچر  زندگی می کند برایم پیام فرستاده است که حلالش کنم و ...

اکنون نیز مادرم اعتقاد دارد به خاطر ظلمی که در حق من کرده اند فرید آن ها را آزار می دهد. آخرین بار وقتی شب هنگام به همراه برادر و پدر و مادرم از یک مهمانی به خانه بازمی گشتیم برادرم با این بهانه که صدای ضبط بلند است پشت فرمان خودرو به من حمله ور شد و من و مادرم را کتک زد و خودروی مرا تخریب کرد ...

گزارش خراسان حاکی است رسیدگی قضایی و بررسی های روان شناختی در این پرونده آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20932 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۰ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 11:29 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-فرار از زندگی جهنمی!

درحالی دوباره به تهران بازگشتم که همسرم همچنان به خلافکاری هایش ادامه می داد تا این که به جرم سرقت موتورسیکلت روانه زندان شد و مادرشوهرم نیز مرا از خانه بیرون انداخت چرا که ...

به گزارش خراسان، زن 19 ساله در حالی که بیان می کرد دیگر نمی توانم به آن زندگی جهنمی بازگردم درباره داستان غمبار زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: 5 سال بیشتر نداشتم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند پدرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر داشت و به همین خاطر همواره با مادرم درگیر بودند بعد از این جدایی، مادرم مرا زیر بال و پر خودش گرفت و با مسافرکشی مخارج زندگی را تامین می کرد در حالی که از مهر و محبت پدر محروم شده بودم و همه مسئولیت های زندگی بر دوش مادرم بود ناگهان بیماری شدید کلیوی او را خانه نشین کرد در این شرایط با کمک های خداپسندانه و بی منت کمیته امداد امام خمینی (ره) مادرم از یک بیمار مرگ مغزی پیوند کلید شد اما دیگر مانند گذشته نمی توانست مسافرکشی کند اگرچه خواهر بزرگ ترم ازدواج کرده بود و زندگی خوبی داشت اما من در تنگنای اقتصادی به تحصیل ادامه می دادم و دوست داشتم به مدارج علمی بالاتری برسم در همین روزها بود که دخترعمه مادرم به همراه پسرش از تهران به مشهد آمدند و چند روزی را مهمان ما بودند زمانی که میترا خانم متوجه شد مادرم قصد دارد نرده های فلزی پله های منزلمان را رنگ کند بلافاصله کلام او را قطع کرد و پسرش را صدا زد .میترا خانم به مادرم گفت: خسرو رنگ کار ماهری است که در تهران مجتمع های مسکونی را رنگ می زند. مادرم با خوشحالی پذیرفت و خسرو نیز از روز بعد رنگ کاری نرده ها و دیوارهای منزلمان را شروع کرد. من تا آن روز خسرو را ندیده بودم البته می دانستم پدر و مادر او نیز از یکدیگر جدا شده اند و سرنوشتی شبیه مرا دارد. در همین روزها بود که مادر خسرو مرا برای پسرش خواستگاری کرد آن زمان من 16 ساله بودم و آگاهی چندانی از زندگی مشترک نداشتم ولی خسرو از هر فرصتی برای گفت وگو با من استفاده می کرد و مدعی بود همه زندگی اش را به پایم می ریزد تا مرا خوشبخت کند با وجود این نه تنها من راضی به این ازدواج نبودم و دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم بلکه مادرم نیز خسرو را پسری سر به راه نمی دانست و به همین دلیل مخالف ازدواجم بود ولی در همین چند روز تحت تاثیر جملات عاشقانه و عواطف و احساسات دوران نوجوانی قرار گرفتم و به قول معروف عاشق خسرو شدم. از سوی دیگر خسرو که می دانست مادرم به این ازدواج رضایت نمی دهد با راهنمایی های مادرش نقشه ای شیطانی کشید و مرا برای تفریح و گفت وگو درباره آینده به یکی از مناطق ییلاقی مشهد برد. من هم که دیگر دل باخته او بودم بدون اطلاع مادرم با او همراه شدم. او اتاقی را اجاره کرده بود ولی هیچ گاه درباره ماجرای ازدواجمان صحبت نکرد من که متوجه خواسته شوم او شده بودم نتوانستم او را با حرف های منطقی قانع کنم و در نهایت ... روز بعد از این ماجرا مادرم که متوجه موضوع شده بود گریه کنان با من تماس گرفت و با قلبی شکسته خواست تا به خانه بازگردم و با خسرو ازدواج کنم. بالاخره مراسم عقدکنان من و خسرو بدون حضور بستگانمان انجام شد و روز بعد هم با اتوبوس عازم تهران شدیم اما زمانی که قدم در خانه بخت گذاشتم تازه فهمیدم آینده فلاکت باری خواهم داشت چرا که خسرو به مواد مخدر صنعتی معتاد بود و در همان اتاق کوچک محل زندگی مان در کنار مادرش مواد مخدر مصرف می کردند. طولی نکشید که بداخلاقی ها و کتک کاری های خسرو آغاز شد و او و مادرش درحالی مرا به شدت آزار و اذیت می کردند که دخترم را باردار بودم آن ها قصد داشتند مرا وادار کنند تا در بیرون از منزل کار کنم اما بعد از به  دنیا آمدن فرزندم به طور پنهانی سوار اتوبوس شدم و به  مشهد بازگشتم. مادرم که این روزهای مرا گویی در خشت خام می دید پناهگاهم شد و از من حمایت کرد تا درخواست طلاق بدهم. در این شرایط خسرو به مشهد آمد و در حالی که به پایم افتاده بود التماس می کرد از او طلاق نگیرم و از طرف دیگر هم مدعی بود اعتیادش را ترک می کند .به همین دلیل خانه ای در حاشیه شهر اجاره کرد و هر روز سرکار می رفت با آن که مخفیانه در دستشویی منزل مواد مصرف می کرد اما اخلاق و رفتارش بهتر شده بود به همین خاطر دوباره خام وعده و وعیدهای پوچ او شدم و با یکدیگر به تهران بازگشتیم. یک سال بعد درحالی که دختر دیگرم به دنیا آمده بود بالاخره خلافکاری های خسرو کار دستش داد و پلیس او را به جرم سرقت موتورسیکلت دستگیر کرد. وقتی همسرم روانه زندان شد مادرشوهرم نیز آزار و اذیت هایش را بیشتر کرد و مرا از خانه بیرون انداخت تا مخارج زندگی را تامین کنم. من هم مبلغی پول از همسایگان قرض کردم و به مشهد آمدم تا خودم را از آن زندگی جهنمی نجات بدهم.

گزارش خراسان حاکی است بررسی های تخصصی این پرونده با دستور سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20923 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۶ ارديبهشت


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 11:55 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-دستگیری رمالی که مدیربرنامه داشت

محمد جواد ابوعطا - مشکل، بیتوجهی همسرش بود، اشکالی که سالها دامن او و خانوادهاش را گرفته بود. زن برای حل آن هزار کار بینتیجه کرده بود. او از بیتوجهیهای مکرر شریک زندگیاش کلافه و سردرگم بود، البته معتقد بود که میتواند از پس این مشکل برآید. زن سیوسه ساله، روزی هنگام چرخیدن بیهدف در شبکه اجتماعی اینستاگرام، با صفحهای عجیب روبهرو شد. صفحه متعلق به فردی رمال بود با ادعای سحر و جادو و باطل کردن سحر و...، این فرد مخاطبان زیادی را پیرامون خود جمع کرده بود، افرادی که در نظرهای زیر پستهای صفحه از این فرد و اقداماتش حسابی تعریف کرده بودند. زن با دیدن تعداد بالای فالورهای این صفحه مجازی و پیامهای مثبت مخاطبان، همانجا بدون فکر بیشتر اولین پیام را برای ادمین ارسال کرد. غافل از اینکه چند هفته بعد باید برای آنچه از دست داده مهمان پلیس فتای خراسانرضوی شود.

همه اطلاعاتی که شاکی توی برگه شکایتش نوشته بود، تنها مربوط به آدرس یک صفحه اینستاگرامی و یک شماره کارت بانکی بود. کارشناسان پلیس فتای خراسانرضوی برای به دست آوردن سرنخهای بیشتر از شاکی خواستند تا دوباره بیاید و آنچه میداند را شفاهی بیان کند.

قفلگشاییهای گران

زن مشهدی برای چندمین بار از ابتدای شکایتش به پلیس فتای استان مراجعه کرد و در پاسخ به سؤالات کارشناسان این پلیس تخصصی اعلام کرد: مدتی قبل همینطور که در حال گشتن در اینستاگرام بودم، با صفحه شخص رمال آشنا شدم. من که فکر میکردم کلید حل مشکلم جایی خارج از وجود خودم است، به ادمین این صفحه پیام دادم. این فرد ناشناس با آغوش باز از من استقبال کرد. در چندین جلسه، رازهای مگویی از زندگی خصوصیام را برای این فرد فاش کردم که به جز خودم هیچکس از آنها خبر نداشت. با خودم میگفتم که این فرد غریبه نمیتواند برایم خطری داشته باشد. البته او هم با این ادعا که برای حل مشکل و بازکردن گرههای موجود در سر راه زندگیام، باید از تمام جزئیات زندگیمشترکم خبر داشته باشد من را اغفال کرد. این فرد که بسیار محترم بود و لفظ قلم صحبت میکرد، کمکم اعتمادم را جلب کرد و از وجود قفلهایی در زندگیام سخن گفت که باید یک فرد خبره آنها را باز کند. حرفهایش آنقدر عجیب و جدید بود که نمیدانستم آنها را بپذیرم یا رد کنم. بهناچار اعتماد کردم. این فرد مدعی شد که باید قفلها را بگشاید و هزینه باز کردن هر قفل را هم پانصدهزار تومان اعلام کرد. نمیدانم به‌درستی چند قفل برایم باز کرد اما تصویرهای آنها را مرتب برایم میفرستاد و کلی حرفهای عجیب دیگر میزد. او میگفت یکی زندگیام را طلسم کرده، فردی حسود نمیخواهد من و همسرم زندگی خوبی داشته باشیم و... او از من خواست تا مبالغی را به حسابش واریز کنم و تأکید کرد که باید حتما پولها از خودم باشد و کسی از این موضوع مطلع نشود. همین کار را هم کردم و در مجموع 70میلیون تومان به حسابش ریختم. من خودم کارمند هستم و به همین دلیل همسرممتوجه این موضوع نشد. از زمانی که آخرین واریزی را انجام دادم، دیگر ادمین پیج جوابم را نداد. اینجا بود که فهمیدم فریب یک عده شیاد را خوردهام.

به دنبال یک شیاد از مشهد تا جنوب

مأموران با شنیدن اظهارات شاکی تحقیقات گستردهای را آغاز کردند تا به یکی از روستاهای جنوبی کشور رسیدند. جایی که مردی 40ساله در قامت یک رمال اقدامات مجرمانه خود را انجام میداد. با دستور مقام قضایی و تلاش کارشناسان پلیس فتا این فرد در مخفیگاهش دستگیر و برای بازجویی و رسیدگی به اتهاماتش به مشهد منتقل شد.

این فرد در بازجوییهای اولیه مدعی شد که این شغل آبا و اجدادیاش است که با آن مشکلات مردم را حل و فصل میکند. او در پاسخ به اینکه چرا مشکلات زندگی شاکی تغییر نکرده با ضدونقیضگوییهای زیاد اشکال را به گردن شاکی انداخت.

استخدام مدیر برنامه

به گفته رئیس پلیس فتای خراسانرضوی این افراد معمولا تمام دانستههایشان را از زیر زبان خود مراجعهکنندگان بیرون میکشند و در ادامه باشگرد لفاظی و بازی کردن با کلمات افراد را فریب داده و از آنها کلاهبرداری میکنند.

سرهنگ جواد جهانشیری ادامه داد: بررسیها نشان داد که این فرد تنها یک صفحه ندارد، بلکه در هر استان یک ادمین دارد و چندین صفحه را هدایت میکند او حتی برای انجام این اقدامات مجرمانه مدیربرنامه هم استخدام کرده است.

وی از شهروندان خواست تا برای حل مشکلاتشان از چارچوبهای قانونی و از مشاوران خبره استفاده کنند و فریب رمالان که فضای مجازی را محیطی امن برای اقدامات شیادانه خود میدانند نخورند. شهرآرا: ۲۵ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۷


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ | 6:53 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-فروش خانه موروثی ۶۲۰ میلیاردی با سندهای جعلی

رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ از دستگیری ۶ کلاهبردار حرفه‌ای خبر داد که با اسناد جعلی یک خانه ویلایی را در شمال تهران به خریدار فروخته بودند.

به گزارش تسنیم، اواخر دی ماه  سال گذشته، زن جوانی به اداره سیزدهم  پلیس آگاهی تهران مراجعه کرد و گفت: به من و خواهرم  یک قطعه خانه ویلایی به متراژ 3 هزار مترمربع در قلهک به ارث رسیده است که خارج از کشور زندگی ‌می‌کردیم و مدتی قبل به کشور بازگشتیم و متوجه شدیم در سال 98، خانه ویلایی موروثی با اسناد جعلی  فروخته شده است.

با رصد های اطلاعاتی زن جوانی که با مدارک و اسناد جعلی خود را به عنوان مالک خانه ویلایی به خریدار معرفی کرده بود، شناسایی و در یک عملیات پلیسی متهم در مخفیگاهش دستگیر شد و به پلیس آگاهی تهران انتقال یافت.

در این پرونده، 6 متهم و سرکرده باند در اسفند ماه سال گذشته دستگیر و همه اسناد و مدارک جعلی از مخفیگاه متهم کشف شد و در ادامه دیگر اعضای این باند  نیز دستگیر شدند.

سردار علیرضا لطفی؛ رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ با اعلام این خبر افزود: کارشناسان، ارزش ریالی اموال کلاهبرداری شده را 620 میلیارد تومان اعلام کرده‌اند و متهمان با صدور قرار قانونی برای تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان اداره سیزدهم این پلیس قرار دارند. خراسان : شماره : 20917 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۹ فروردين


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۱ | 7:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-پدرکشی با چاقوی خشم!

جوان 21 ساله ای که پدرش را با 10 ضربه چاقو کشته بود، از خودکشی در کوه های خلج منصرف شد!

سجادپور- جوان 21 ساله ای که عصر روز گذشته، پدرش را با ضربات متعدد چاقو به قتل رساند، درحالی خود را تسلیم قانون کرد که قصد داشت در کوه های خلج مشهد خودکشی کند!

 به گزارش خراسان، ساعت 13:16 روز گذشته، زنگ تلفن پلیس 110 به صدا درآمد و خبر جنایت وحشتناکی در خیابان میثم جنوبی گزارش شد. در پی دریافت این خبر، بی‌درنگ گروهی از نیروهای گشت به دستور سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) عازم پلاک 13 شدند و به تحقیق در این باره پرداختند. بررسی های پلیس بیانگر آن بود که مرد 50 ساله ای به نام «ابراهیم – ص» با وارد آمدن ضربات متعد چاقو نقش بر زمین شده و بر اثر شدت خون ریزی و جراحات وارد شده، جان خود را از دست داده است.

 بنابر گزارش خراسان، ماموران انتظامی با حفظ صحنه حادثه، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند و بدین ترتیب با حضور قاضی «محمود عارفی راد» در محل وقوع جنایت، بررسی های قضایی به شیوه تخصصی ادامه یافت. تحقیقات میدانی نشان داد: جوان 21 ساله ای به نام «علی» با پدرش درگیر شده و پس از ارتکاب جنایت از محل گریخته است.در همین حال مشخص شد پسر خشمگین بیش از 10 ضربه چاقو را بی رحمانه به کمر و ناحیه گردن پدرش وارد کرده است که نشان از یک درگیری وحشتناک داشت. ادامه گزارش خراسان حاکی است، به دستور قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، جسد این مرد بازنشسته (مقتول) برای انجام معاینات و تعیین دقیق علت مرگ به پزشکی قانونی مشهد انتقال یافت و تحقیقات با حضور کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی برای ردیابی عامل جنایت وارد مرحله جدیدی شد.دقایقی بعد با استقرار نیروهای عملیاتی در کلانتری میرزا کوچک خان مشهد، شماره تلفن همراه متهم به قتل از طریق نزدیکان وی به دست آمد و سپس با راهنمایی های مقام قضایی گروهی از نیروهای انتظامی در حالی به رصدهای اطلاعاتی پرداختند که از سوی دیگر قاضی ویژه قتل عمد و نیروهای عملیاتی به گفت وگو با نزدیکان و اطرافیان قاتل فراری ادامه دادند و تلفنی به ارشاد و نصیحت متهم به قتل پرداختند.

به گزارش خراسان، در این هنگام مشخص شد که پسر 21 ساله پس از قتل پدرش، دچار عذاب وجدان شده و با تهیه مقداری بنزین و قرص های کشنده به کوه های خلج رفته است تا خودکشی کند اما پس از شنیدن این نصیحت ها از خودکشی منصرف شد و ساعتی بعد با ورود به کلانتری میرزا کوچک خان، خود را تسلیم قانون کرد. «علی» (متهم پرونده) که وانمود می کرد از وقوع این حادثه وحشتناک بسیار پشیمان است در پاسخ به سوالات قاضی «عارفی راد» درباره چگونگی این جنایت هولناک گفت: من از همان دوران کودکی ارتباط خوبی با پدرم نداشتم و در واقع برخی عقده های دوران کودکی همواره مرا آزار می داد. او که ادعاهایی را درباره بدرفتاری پدرش مطرح می کرد، افزود: او همیشه به من گیر می داد و من هم رفتارهایش را نمی پسندیدم. امروز هم وقتی از بیرون به خانه آمد، دوباره به من گیر داد که «چرا در خانه نشسته ای؟!» من هم که از این کلام او خشمگین شده بودم، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. یقه اش را چسبیدم و باهم درگیر شدیم. در همین حال زمانی که پدرم چرخید و پشت به من قرار گرفت در یک لحظه چاقویی را از روی میز عسلی برداشتم و در کمرش فرو کردم، بعد هم دیگر نفهمیدم چند ضربه زدم چرا که در همان حالت عصبانیت ضربات چاقو را بر پیکرش وارد می کردم!

پسر ناخلف ادامه داد: بعد از این ماجرا به کوه های خلج رفتم تا خودکشی کنم اما وقتی تلفنی با خاله ام و افراد دیگر صحبت کردم، از این موضوع منصرف شدم و به کلانتری آمدم! براساس گزارش خراسان، پس از اعترافات صریح متهم در حضور قاضی ویژه قتل عمد، وی با صدور قرار قانونی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرارگرفت تا بررسی های بیشتری درباره انگیزه این جنایت هولناک و زوایای پنهان آن صورت گیرد. خراسان : شماره : 20912 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۳ فروردين


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۱ | 7:17 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-زنی با 250 شاکی!

خودم هم نفهمیدم چگونه زندگی ام در یک مدت کوتاه از هم پاشید و در حالی به جرم کلاهبرداری دستگیر شدم که شوهرم نیز بر اثر یک تصادف شدید صورتش متلاشی شد و من هم همه سرمایه و دارایی ام را در یک شرکت شرط بندی از دست دادم در حالی که فکر می کردم در زمینه رمزارزها سرمایه گذاری کرده ام و...

به گزارش خراسان، زن 38 ساله که توسط نیروهای کلانتری طبرسی شمالی و به اتهام کلاهبرداری دستگیر شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: در یکی از روستاهای شهرستان شیروان به دنیا آمدم.

پدرم به شغل بنایی اشتغال داشت و زندگی آرامی را تجربه می کردیم. 20 سال قبل «رمضان» به خواستگاری ام آمد و من هم که به او علاقه مند بودم، بلافاصله پای سفره عقد نشستم چرا که او شاگرد پدرم بود و شناخت خوبی از خانواده اش داشتیم. اگرچه بعد از آغاز زندگی مشترک تا سه سال باردار نشدم و این موضوع همه اطرافیانم را نگران کرده بود اما بالاخره بعد از درمان های مختلف پسرم به دنیا آمد و بعد از آن نیز خداوند سه دختر به من هدیه کرد. مدتی بعد از شیروان به مشهد مهاجرت کردیم تا وضعیت زندگی مان بهتر شود. خانه ای در حاشیه شهر خریدیم و یک پژوی مدل پایین نیز به صورت اقساطی تهیه کردیم. در همین زمان کرونا شیوع پیدا کرد و همسرم بیکار شد به همین دلیل من با راهنمایی یکی از دوستانم به توزیع «گل زعفران» روی آوردم. در واقع گل های زعفران را بین همسایگان توزیع می کردم و آن ها پس از پاک کردن، زعفران ها را به من باز می گرداندند. درآمد خوبی داشتیم و روزگار زیبایی را در کنار همسر و فرزندانم سپری می کردم اما امسال بر خلاف سال های گذشته کشت زعفران کم شد و من گل های زیادی را برای توزیع نداشتم. در این شرایط بود که روزی رمضان برای دادن زعفران های پاک شده به تاجر زعفران سوار موتورسیکلت شد و به راه افتاد اما ساعتی بعد از طریق اورژانس بیمارستان خبر دادند که صورت همسرم در یک سانحه تصادف به شدت سوخته است. هراسان خودم را به بیمارستان رساندم اما همسرم در اتاق عمل بود. برای هزینه های درمانی به ناچار خانه را زیر قیمت فروختم چرا که پنج عمل جراحی زیبایی روی چهره همسرم انجام شد. در آن روزها فرزندانم توزیع گل های زعفران را به عهده داشتند ولی یک روز در حالی که من در بیمارستان بودم تا از رمضان مراقبت کنم، فرد ناشناسی با ورود به منزل سرگل های زعفران را از داخل حیاط سرقت کرده بود و ما نتوانستیم دزد زعفران ها را پیدا کنیم چرا که آن روز حدود 60 نفر برای دریافت گل و پس دادن زعفران به منزل مان آمده بودند. در این وضعیت پولی را که از تاجر زعفران گرفته بودم خرج کردم و به خانم هایی که برای گرفتن دستمزدشان نزدم می آمدند، وعده آخر هفته را می دادم در حالی که خودم می دانستم دروغ می گویم و پولی برای پرداخت دستمزد نداریم. به همین دلیل از ترس طلبکارها و در حالی که خانه را فروخته بودم به منزل پدرم رفتم. طلبکارها تصور می کردند من فرار کرده ام به همین دلیل از من شکایت کردند ولی من که در اندیشه تامین پولی برای پرداخت بدهی هایم بودم، به پیشنهاد یکی از دوستانم خودروی پژو و طلاهایم را فروختم و سپس با باقی مانده پول زعفران ها و همچنین قرض گرفتن از اطرافیان در یک شرکت رمزارز سرمایه گذاری کردم تا پول بیشتری به دست بیاورم. چند ماه اول سود خوبی دریافت کردم به همین دلیل دیگر خانم های فامیل نیز پول هایشان را برای سرمایه گذاری و دریافت سود بیشتر به من دادند ولی خیلی زود فهمیدم که من در یک شرکت شرط بندی سرمایه گذاری کرده ام و حالا همه دارایی و پول مردم دود شده است چرا که همه سرمایه را باخته بودم. به ناچار ماجرا را برای نزدیکانم بازگو کردم و قرار شد با فروش منزل ارثیه پدری رمضان پول طلبکارها را بدهم ولی هرکدام از ورثه به نوعی با فروش منزل مخالفت می کردند و من نمی توانستم بدهکاری هایم را بپردازم. از طرف دیگر به خاطر آن که برای درمان همسرم، پول زیادی از بستگانم قرض کرده بودم، حالا دیگر کسی حاضر نمی شد به من اعتماد کند و مبلغی را به من قرض بدهد. در این وضعیت با خواهش و التماس یک ماه از طلبکارانم مهلت گرفتم ولی باز هم نتوانستم طلب آن ها را بپردازم مبالغی از پول های مردم را در بورس سرمایه گذاری کرده بودم که الان هیچ ارزشی ندارد و من اکنون با بیش از 250 طلبکار روبه رو شده ام که حکم جلب مرا به اتهام کلاهبرداری در دست دارند.گزارش خراسان حاکی است، بررسی های بیشتر در این باره با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) ادامه یافت و این زن جوان به مراجع قضایی معرفی شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20912 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۳ فروردين


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۱ | 1:51 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-چوب حماقت!

بعد از آن که از همسرم طلاق گرفتم در جست وجوی خانواده واقعی خودم برآمدم چرا که مرا زوجی بزرگ کرده بودند که صاحب فرزند نمی شدند اما پس از مدتی جست وجو فهمیدم مادرم 10 سال قبل به دلیل ابتلا به سرطان فوت کرده و پدرم نیز از شدت اعتیاد به کارتن خوابی روی آورده است به همین دلیل ...

به گزارش خراسان، زن 23 ساله که به اتهام ترک انفاق از همسرش شکایت کرده بود با بیان این که مخارج خودم و دو فرزند خردسالم را از طریق خیاطی تامین می کنم، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: وقتی نوزادی چند روزه بودم پدر و مادرم سرپرستی مرا به زوج جوانی واگذار کردند که صاحب فرزند نمی شدند. پدر و مادرم اختلافات شدیدی با هم داشتند و نمی توانستند به زندگی مشترک شان ادامه بدهند به همین دلیل و در آستانه جدایی از یکدیگر سرنوشت مرا نیز این گونه رقم زدند. خلاصه آن زوج جوان مرا از استان گلستان به مشهد آوردند و بزرگم کردند. من نیز تا مدت ها قبل آن ها را پدر و مادر واقعی خودم می دانستم و هیچ کمبودی در زندگی نداشتم. سال های زیبایی را در کنار پدر و مادرم گذراندم تا این که در 14 سالگی پسرعمویم به خواستگاری ام آمد و من با رها کردن درس و مدرسه به عقد «صابر» درآمدم و دو سال بعد نیز زندگی مشترک مان را در حالی آغاز کردیم که من اختلافات زیادی با همسرم داشتم به طوری که گویی هیچ تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداشتیم ولی من به خاطر پدر خوانده ام مجبور بودم سکوت کنم و به این زندگی ادامه بدهم در حالی که باردار شده بودم اما دخالت های خانواده همسرم در زندگی مرا بیشتر آزار می داد چرا که آن ها می دانستند من فرزند واقعی پدر و مادرم نیستم و در این حال من هم که متوجه موضوع شده بودم بیشتر زجر می کشیدم از سوی دیگر مادرشوهرم برای انتقام از مادر خوانده ام که چشم دیدن یکدیگر را نداشتند زندگی گذشته مرا با آب و تاب برایم تعریف کرد تا این گونه به مادر خوانده ام ضربه بزند، در این شرایط من هم ندانسته طعمه ای برای انتقام گیری شدم و در حالی که فرزندم به دنیا آمده بود از همسرم طلاق گرفتم. بعد از این جدایی خانواده همسرم اجازه دیدن فرزندم را ندادند و من که تنها مانده بودم به جست وجوی پدر و مادر واقعی ام پرداختم. شهر به شهر دنبال آن ها گشتم تا این که مدتی بعد پدر معتادم را پیدا کردم که مردی کارتن خواب بود و در زیر پل ها زندگی می کرد وقتی فهمیدم مادرم نیز 10 سال قبل به دلیل ابتلا به سرطان جان باخته است دیگر چاره ای ندیدم جز این که به مشهد بازگردم و به پدر و مادر خوانده ام پناه ببرم در همین روزها بود که هنگام جست وجو در شبکه های اجتماعی فضای مجازی با مرد جوانی آشنا شدم و تصمیم به ازدواج با او گرفتم پدر و مادرم به شدت مخالف این ازدواج بودند اما من توجهی به نصیحت هایشان نکردم و به عقد «اصلان» درآمدم از سوی دیگر پدر و مادرم برای آن که مرا تنبیه کنند هیچ گونه حمایت مالی از من نکردند من هم که روی دنده لجبازی افتاده بودم باز هم پدر و مادرم را نادیده گرفتم و زندگی مشترکم را با «اصلان» آغاز کردم اما اکنون که روزهای سختی را می گذرانم و همسرم مرا در تنگنای شدید مالی قرار داده است تازه می فهمم که چوب حماقت هایم را می خورم در حالی که فرزند یک ساله ای از همسر دومم دارم با یک چرخ خیاطی کهنه خیاطی می کنم و روزگارم را می گذرانم با وجود این همسرم به دنبال شغلی نمی رود و مدام در خانه خوابیده است.

گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارشناسی در این پرونده با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20910 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۱ فروردين


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۱ | 6:45 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

لاغر شدن به ‌شرط اعتیاد! 

گفت‌و‌گو با چند مصرف‌کننده قرص‌های لاغری که از آرایشگاه، باشگاه ورزشی و... دارو را تهیه کردند و با عوارض عجیب‌و‌غریبی درگیر شدند

نویسنده : مهسا کسنوی | روزنامه‌نگار

چندین ماه بود که باشگاه می‌رفتم و به نتیجه دلخواهم نمی‌رسیدم. روند کاهش وزن در من خیلی کند پیش می‌رفت. یک روز در رختکن باشگاه، هنگام تعویض لباس داشتم از این که وزن کم نمی‌کنم، با دوستم صحبت می‌کردم که صدایی توجه من را به خودش جلب کرد. صدا من را مخاطب قرار ‌داد و ‌گفت: «اگه می‌خوای لاغر بشی، بهت یک قرص معرفی می‌کنم، سر هفته حداقل 2 کیلو  وزن کم می‌کنی». من که خیلی کنجکاو شده بودم، از او خواستم قرص را برایم بیاورد. بعد از گرفتن قرص، آن را به یکی از دوستانم که داروساز بود، نشان دادم. آن جا بود که فهمیدم بخش زیادی از این قرص از «مت‌آمفتامین» که نام تجاری‌اش همان ماده مخدر شیشه بود، تشکیل شده‌است. این روایتی که خواندید، توییت یکی از کاربران در شبکه‌های اجتماعی است که بازنشر بسیاری داشت. با خواندن این توییت، تصمیم گرفتم در فضای واقعی داستان خوردن قرص‌های لاغری را دنبال کنم و تجربه افرادی را بنویسم که از این قرص‌ها مصرف کرده‌اند. در ادامه پای صحبت چهار نفر از کسانی می‌نشینیم که این قرص‌ها را مصرف کردند. همچنین یک روان‌شناس هم از منظر روان‌شناختی این موضوع را بررسی می کند.

 

می‌خواستم لاغرتر شوم اما بدنم به هم ریخت
ارمغان 29 ساله است و تناسب اندام خوبی دارد اما می‌گوید دوست داشته لاغرتر شود و برایم از تجربه چند سال پیش خودش می‌گوید: «دو سال پیش به پیشنهاد یکی از دوستانم در باشگاه، یک قرص لاغری تهیه کردم. دوستم همان اول گفت این قرص را حتما باید یک ماه مصرف کنی تا به نتیجه برسی. بعد از خوردن قرص تغییرات در بدنم شروع شد. دچار اسهال و بی‌اشتهایی شدم و ضعف و بی‌حالی و سرگیجه رهایم نمی‌‌کرد. تمام این علایم در هنگام داشتن فعالیت بدنی بیشتر می‌شد، آن قدر که توانایی ورزش کردن را نداشتم. بعد از یک‌ماه 5 کیلو کم کرده بودم اما تمام علایم ضعف و سرگیجه و بی‌حالی همراهم بود و تا مدت‌ها ادامه داشت.» با پرسیدن اسم قرصی که ارمغان مصرف می‌کرد، فهمیدم حدسم درست بوده و این قرص جزو مواردی است که مصرف آن را وزارت بهداشت ممنوع کرده زیرا دارای مقادیری از شیشه است. اما همین مقدار کم کافی است تا بدن شما را به هم بریزد و ارمغان شانس زیادی آورد که مصرف آن را بعد از یک ماه متوقف کرده بود.
 

هم لاغر شدم، هم به‌شدت افسرده و خسته
نگار 28 سال دارد و از نظر ظاهری متناسب به نظر می‌رسد. از او درباره تجربه خوردن قرص‌های لاغری می‌پرسم که می‌گوید: «چند سال پیش بود که به پیشنهاد کمک مربی باشگاه، من و دو دوستم تصمیم به خوردن قرص لاغری گرفتیم. این قرص‌ها، دوره 26 روزه داشت و من یک دوره از این قرص‌ها را مصرف کردم. بعد از گذشت چند روز از خوردن این قرص‌ها اشتهایم به صفر رسید تا جایی که یک سیب را هم به زور می‌توانستم در روز بخورم. کم کم دچار ضعف بدنی شدم تا جایی که مجبور شدم، سرم بزنم تا بتوانم راه بروم. من در یک ماه 10 کیلو کم کردم اما این همه ماجرا نبود. بعد از یک ماه که مصرف قرص را متوقف کردم، حالت افسردگی پیدا کرده بودم. از خودم و زندگی بدم می‌آمد و میل زیادی به خودکشی داشتم. مجبور شدم نزد روان پزشک بروم. آن جا بود که متوجه شدم چه خطری از بیخ گوشم گذشته است. دکتر گفت این قرص حاوی مقادیر زیادی شیشه بوده و برای همین به محض مصرف نکردنش، این حالت‌ها در من به وجود آمده است. راستش مطمئن نبودم دکتر راست گفته باشد، اما وقتی فهمیدم، دوستان دیگرم هم شرایط مشابه مثل من را تجربه کرده اند و نظر پزشک آن‌ها هم همین بوده، دیگر کاملا مطمئن شدم. حسابی شانس آوردم که به این قرص‌ها معتاد نشدم.»

 

عوارض مرگبار این قرص‌ها تا آخر عمر با من است
آزاده 34 سال دارد و از لحاظ توده بدنی به نظرم کمی دچار اضافه وزن است. زمانی که از او می‌خواهم از تجربه مصرف این قرص‌ها برایم بگوید، صدایش کمی بغض‌دار می‌شود و می‌گوید: «عوارضش هنوز تمام نشده و تا آخر عمر با من است.» آزاده ادامه می‌دهد: «سال 88 زمانی که برای رنگ کردن موهایم، به یک آرایشگاه رفتم با این قرص‌ها آشنا شدم. دختری که موهایم را رنگ می‌کرد به من پیشنهاد کرد، این قرص را بخورم تا از شر چربی‌ها و اضافه وزنم خلاص شوم. من هم بلافاصله قبول کردم چون آدمی نبودم که دنبال سختی کشیدن، رژیم گرفتن و ورزش کردن باشم. یک ماه بود که قرص‌ها را می‌خوردم و رفتارم به کلی تغییر کرده بود. بی‌اشتها، بدبین، پرخاشگر و دچار دوبینی شده‌بودم. کوچک‌ترین چیزی من را عصبانی می‌کرد. هر قدر خانواده‌ام از من می‌خواستند که مصرف قرص را قطع کنم، من زیر بار نمی‌رفتم. در دو ماه 15 کیلو کم کرده بودم و این اتفاق بزرگی در زندگی‌ام محسوب می‌شد. بالاخره بعد از سه ماه مادرم من را مجبور کرد، دیگر قرص نخورم. به محض نخوردن قرص‌ها، اتفاق عجیبی برایم افتاد. من ناگهان دچار حملات صرعی شدم. غش می‌کردم، می‌لرزیدم و از دهانم کف می‌آمد. من هیچ‌وقت در زندگی‌ام دچار این‌گونه حملات نشده بودم. خانواده‌ام من را پیش متخصص مغز و اعصاب بردند. بعد از اسکن‌های مغزی و آزمایش‌های متعدد، پزشکان به این نتیجه رسیدند که قرصی که من مصرف می‌کردم شیشه بوده و با قطع مصرف آن، بدنم واکنش نشان داده و دچار حملات عصبی شده ام. بعد از گذشت 12 سال از مصرف آن قرص‌ها هنوز هم عوارضش همراه من است. کافی است دچار تنش روحی شوم یا استرس و اضطراب داشته باشم؛ حملات صرعی من شروع خواهند شد.»

قرص خوردم چون اعتمادبه‌نفس نداشتم
هانا 36 سال دارد و به وضوح دارای اضافه‌وزن است. او می‌گوید: «اولین بار حدود 15 یا 18 سال پیش، تبلیغ قرص‌های لاغری را در شبکه‌های ماهواره‌ای دیدم و آن را سفارش دادم. باید بگویم فقط همین یک بار نبود. من قرص‌های زیادی را امتحان کردم و در هر دوره حداقل 12 کیلوگرم وزن کم می‌کردم، اما همه این قرص‌ها یک ویژگی مشترک داشتند. با خوردن آن‌ها خوابم به هم می‌ریخت، اشتهایم کور می‌شد، پرخاشگر و عصبی می‌شدم و در طول روز تمرکز انجام هیچ کاری را نداشتم و البته با قطع همه آن‌ها خلق و خویم به هم می ریخت و دچار افسردگی می‌شدم. یادم می‌آید در یک دوره مصرف حدود دو ماه از خانه بیرون نرفتم، کارم را رها کردم و فقط بدون هیچ فکری به تلویزیون زل می‌زدم. در نهایت با کمک یک روان پزشک توانستم به زندگی عادی‌ام برگردم. چند وقت پیش در یک مقاله علمی اسم قرص‌های حاوی شیشه که سازمان غذا و داروی آمریکا آن‌ها را ممنوع کرده بود، به چشمم خورد. تمام قرص‌هایی که من یک دوره مصرف کرده بودم جزو آن ها بود. آن جا بود که دلیل رفتارم و افسردگی ناشی از مصرف قرص‌ها را فهمیدم. من به شکل ناخواسته به مصرف این قرص‌ها معتاد شده بودم.»

چرا  بعضی درگیر قرص‌ لاغری اعتیاد آور می شوند؟
تمایل بعضی افراد برای کم‌کردن سریع وزن با قرص و بدون زحمت، ریشه‌های روان شناختی دارد

الهام اعلمی‌دوست | روان شناس بالینی
 احتمالا با مطالعه روایت‌های این پرونده، برای‌تان سوال ایجاد می‌شود که چرا برخی افراد در آرایشگاه، باشگاه ورزشی یا مهمانی به دنبال درمان چاقی بدون دردسر و زحمت هستند؟ پاسخ احتمالی این است که پدیده چاقی را دست‌کم گرفته‌اند و آن را نه به شکل یک بیماری یا نقص در متابولیسم و هورمون‌ها و... که به شکل یک مسئله پیش‌پا افتاده می‌دانند که رفع آن نیاز به متخصص مجرب با تحصیلات دانشگاهی مرتبط ندارد. در حالی‌که افراد یا واقعا دارای اضافه وزن قابل ملاحظه هستند و به ریشه‌یابی جسمی و روانی آن برای طراحی یک درمان کارآمد و ماندگار نیاز دارند یا اضافه وزن چندانی ندارند و تصویر ذهنی تحریف شده دارند و خود را چاق‌تر از آن چه هستند، می‌پندارند که در این صورت هم بیشتر به درمان روان شناختی نیاز دارند تا قرص لاغری و در نهایت با پروسه‌های کم خطرتری می‌توانند به وزن مطلوب برسند.

     عاقبت راحت ‌طلبی و زودباوری و...
سوال بعدی این  است که چرا افرادی داروی پیشنهادی لاغری را بدون تحقیق و پرس و جوی تخصصی تهیه و استفاده می‌کنند؟ مجموعه‌ای از ویژگی‌هایی که در ادامه مطرح می‌شود، در این زمینه نقش دارند: راحت‌طلبی و کمبود اراده و پشتکار کافی برای پیگیری یک درمان جامع و کامل. کم صبری و عجله برای رسیدن به نتیجه بدون بررسی عواقب بعدی، زودباوری و نداشتن تفکر نقاد که در این مورد اخیر توصیه می‌کنیم افراد مهارت تفکر انتقادی را در خود پرورش دهند تا هیچ چیزی را به خصوص در حوزه سلامت، بدون موشکافی و تحقیق و تفکر نپذیرند چون اشتباه در این حیطه صدمات جبران‌ناپذیر و حتی مرگ را به دنبال خواهد داشت.
    عوارض جبران‌ناپذیر جسمی و ‌روانی قرص‌های لاغری
جسم با ذهن یا روان وابستگی غیرقابل انکاری دارد و هر چیزی که سلامت جسم را به خطر اندازد، کم و بیش به آشفتگی روانی هم منجر می‌شود. این قرص‌ها در گام اول با تاثیر روی سلول‌های مغز و کاهش اشتها میل به خوردن را در افراد کاهش می دهند و درگام بعدی با ممانعت از جذب چربی و ویتامین‌های محلول در آن همراه با برخی مواد مغذی و ضروری، بدن را دچار سوءتغذیه می‌کنند. این مسئله هم جسم را ضعیف و رنجور می‌کند و هم روی مغز اثر منفی می‌گذارد؛ چه به صورت مستقیم به خاطر کاهش قند خون که تنها منبع تامین انرژی نورون‌های مغزی است و چه به صورت غیرمستقیم به خاطر کمبود املاح و ویتامین‌های گروه B که برای عملکرد مناسب اعصاب ضروری هستند. بنابراین بدن به‌ویژه سیستم عصبی از انجام امور روزمره عاجز می شود. از طرفی قرص‌های لاغری غیراستاندارد با افزایش ضربان قلب و فشار خون هم موجب سردرد می‌شوند و هم مانع خواب راحت و حتی احساس آرامش در بیداری. مجموع این حالات آزاردهنده و برای روان آسیب‌زا هستند. بدن و ذهن خسته و گرسنه نمی‌تواند فعالیت کافی و مثبت داشته باشد و فرد از انجام امور روزمره و تعامل با دیگران و احساس مثبت ناشی از آن محروم می‌شود و برایند تمامی این‌ها افسردگی، اضطراب و بدتر از همه وابستگی و اعتیاد به این قرص‌های مضر است. در پایان به خاطر داشته باشید که موفقیت در هیچ کاری ساده و سریع نیست و راه میانبر ندارد و کاهش وزن هم از این قانون مستثنا نیست. داروهای استاندارد هم تنها در داروخانه‌ها و با نسخه پزشک یا کارشناس تغذیه در اختیار شما گذاشته می‌شود.


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ | 21:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-گرداب «تیکت پارتی»

بلیت «تیکت‌پارتی‌» یا همان دیسکوی زیرزمینی را به‌کمک یک‌واسطه تهیه کردم تا این گزارش‌اختصاصی را از آن‌جا روایت کنم

نویسنده : مهسا کسرا | روزنامه‌نگار

در را یک نگهبان برایم باز ‌کرد و به محض باز شدن در انگار وارد نمایشگاه خودروهای خارجی شده‌ام. با دیدن خودرو‌ها همان اول کار سرم سوت کشید! باورم نمی‌شد تمام خودرو‌های مدل بالای شهر را یک‌جا باهم می‌بینم. در حال حساب کردن قیمت تقریبی همه خودروهای داخل محوطه باغ بودم که نگهبان جلو آمد و جای پارک مخصوصم را نشان داد. بعد من را به سمت در ورودی راهنمایی کرد تا هرچه زودتر داخل آن‌جا بروم. باغ در لوکیشنی باورنکردنی واقع شده بود. انگار که بخشی از یک قصر در فیلم‌های هندی را برداشته و گذاشته‌اند وسط یک زمین بی‌آب و علف. باورم نمی‌شد بالاخره پیگیری‌هایم جواب داده بود و حالا دقیقا وسط یک تیکت‌پارتی بودم. تیکت پارتی به مهمانی‌هایی می‌گویند که شما برای وارد شدن به آن باید پول بپردازید و بلیت بخرید. در غیر این صورت، اجازه ورود به آن‌جا را نخواهید داشت.این پرونده روایتی است از تیکت پارتی.

این جا تا وقتی غریبه باشی، جواب سوال با سوال است

نگهبان یک مرد میان سال است که از روی خطوط چهره‌اش نمی‌شود بفهمی اهل معاشرت هست یا نه اما من تلاش خودم را می‌کنم و از او می‌پرسم «هرشب این جا مهمونیه؟» بیشتر جواب سوالم را با سوال می‌دهد و می‌گوید :«همین دو نفرین؟» و من که برای اطمینان بیشتر دوستم را با خودم همراه کرده بودم، گفتم: «آره، ما دو نفر رو ابی معرفی کرده». حالا که با شنیدن اسم ابی به ما اعتماد کرده بود، جواب سوالم را می‌دهد: «هر شب که نه اما همیشه آخر هفته‌ها مهمونی هست. گاهی اوقات هم هفته‌ای دو سه شب، بستگی به مشتری داره. اما امکان نداره هفته‌ای مهمونی برگزار نشه. تازه الان هوا سرده و زمستونه؛ تابستون‌ها این جا غلغله ‌است. هر شب توی فضای باز مهمونی داریم و استخر هم همیشه پر آب می شه و طرفدار زیادی داره.»


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ | 21:0 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-سرقت دارایی عروس و دامادها در شب عروسی!

اختصاصی خراسان

سجادپور- یک زوج تبعه خارجی که به عنوان مهمان وارد تالارهای مجلل می شدند و در پایان شب همه هدایا و پول های عروس و داماد را به سرقت می بردند با تلاش کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی به دام افتادند.

به گزارش اختصاصی خراسان، چند روز قبل کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی با استفاده از منابع و مخبران محلی به اطلاعاتی دست یافتند که بیانگر نقش یک زوج تبعه خارجی در سرقت های طلا بود. به همین دلیل بررسی غیرمحسوس این ماجرا با صدور دستورات محرمانه ای از سوی سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) به گروهی از کارآگاهان زبده سپرده شد و آنان پس از مدتی رصدهای اطلاعاتی به سرنخ هایی از سرقت طلا در مجالس عروسی رسیدند و متوجه شدند که زوج تبعه افغانستان، اموال سرقتی را در منزلی واقع در بولوار امامت مشهد مخفی کرده اند. گزارش خراسان حاکی است: کارآگاهان پس از بررسی همه اطلاعات و جوانب این ماجرا، مراتب را به قاضی محمدحسین درودی (دادستان مرکز خراسان رضوی) اطلاع دادند و بدین ترتیب با کسب مجوزهای قضایی عملیات دستگیری متهمان را آغاز کردند. کارآگاهان در یک عملیات ضربتی و هماهنگ به سرپرستی سرهنگ افتخاری وارد مخفیگاه این زوج تبعه خارجی شدند و تعداد زیادی سکه طلا، پول نقد، سرویس طلا و جعبه و کارت هدیه را کشف کردند. با دستگیری زوج جوان، تحقیقات از آنان در اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی ادامه یافت که در نهایت متهمان لب به اعتراف گشودند و راز سرقت در جشن های عروسی را فاش کردند.

 زن جوان به کارآگاهان گفت: دختر کوچکم را نیز با خودم همراه می کردم تا مورد توجه دیگران قرار نگیرم. ابتدا تالارهای مجلل را بیشتر در مناطق طرقبه و شاندیز بررسی می کردم و زمانی که از جشن عروسی مطلع می شدم خودم را به عنوان همسر یکی از دوستان داماد معرفی می کردم و وارد جشن عروسی می شدم. از ابتدا همه حواسم روی هدایایی بود که مهمانان به عروس و داماد می دادند. آخر شب نزد امانت نگهداری می رفتم که کیسه یا کارتن حاوی هدایا را در دست داشت و در یک فرصت مناسب آن را می ربودم و با همدستی همسرم از تالار فرار می کردم. به گزارش خراسان، اگرچه متهمان این پرونده تا کنون به چند فقره سرقت با این شگرد از مجالس عروسی اعتراف کرده اند اما تحقیقات کارآگاهان با دستورات ویژه رئیس پلیس آگاهی برای کشف سرقت های احتمالی دیگر آنان همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20903 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۶ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۷ اسفند ۱۴۰۰ | 18:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-جنایت برای اخاذی از زن پولدار!

سرمایه گذاری در شرکت هرمی و رمز ارز بیچاره ام کرد

سجادپور- مرد 40 ساله ای که در یک ماجرای تکان دهنده زن پولداری را به قصد اخاذی از وی، به قتل رسانده است روز گذشته جزئیات این جنایت وحشتناک را در حالی مقابل میز قاضی ویژه قتل عمد مشهد تشریح کرد که مدعی بود به دلیل ورشکستگی و سرمایه گذاری در شرکت هرمی و همچنین رمز ارز بدهکاری صدها میلیونی داشت.

به گزارش اختصاصی خراسان، متهم این پرونده جنایی که در مخمصه سوالات تخصصی قاضی «محمود عارفی راد» افتاده بود، به  ناچار تصمیم گرفت حقیقت ماجرای قتل زن پولدار در خانه مجردی را بازگو کند. او به قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد گفت: پدرم در زمینه کانال سازی کولر فعالیت می کرد و من هم به این شغل روی آوردم و زندگی خوبی داشتم تا این که به تحریک و ترغیب دوستانم وارد شرکت هرمی «ب» شدم که  مدعی بودند از وزارتخانه مجوز دارند.

 من هم در آن شرکت مبالغی را سرمایه گذاری کردم و به دنبال افراد دیگر افتادم تا با عضو کردن آن ها در شرکت به سود هنگفت خیالی برسم! آن ها در جلسات توجیهی شرکت چنین وانمود می کردند که هرکسی پول بیشتری سرمایه گذاری  یا افراد بیشتری را جذب کند در طول چند ماه به پول های بادآورده خواهد رسید.

وقتی اظهار می کردند «فلانی با پراید می آمد اکنون شاسی بلند خارجی سوار می شود» من هم بیشتر تشویق می شدم به همین دلیل با پیشنهاد دیگر دوستانم یک خودروی صفر لیزینگی (اقساطی) خریدم تا وانمود کنم که من هم پولدار شده ام اما نتوانستم اقساط آن را پرداخت کنم و به همین دلیل خودروام را از دست دادم و سپس به پیشنهاد همین افرادی که مانند من در جست وجوی یک شبه پولدارشدن بودند خانه ام را هم فروختم و بخش زیادی از آن را در رمز ارزها سرمایه گذاری کردم ولی هیچ آشنایی با این نوع سرمایه گذاری ها نداشتم تا جایی که رمز ارز سقوط کرد و من همه سرمایه ام را از دست دادم.

در این شرایط که آبرویم در خطر بود با زن جوانی به نام «س- س» آشنا شدم که کانال کولرهای یکی از ساختمان هایش را نصب کردم. ارتباطم با آن زن 45 ساله شروع شده بود که فهمیدم او خیلی پولدار است و چندین ساختمان دیگر در نقاط مختلف شهر دارد. به همین دلیل ناگهان نقشه اخاذی از او به ذهنم رسید. بیستم بهمن بود که طناب زرد رنگ حدود 3 متری را با یک چاقو برداشتم و به طرف منزل آن زن در بولوار صیاد شیرازی رفتم البته قبلا با او تماس گرفتم و قرار گذاشتم.

وقتی داخل خانه رفتم در یک لحظه ضرباتی به زیر چانه اش زدم تا بیهوش شود و بعد بتوانم سفته هایی را که با خودم برده بودم به او بدهم که امضا کند البته در ذهنم بود که قولنامه فروش خودرواش را هم آماده کنم و از او امضا بگیرم ولی او ناگهان به طرف پنجره اتاق دوید و از همسایگان کمک خواست.

من که ترسیده بودم ضربه ای با چاقو به پایش زدم اما او همچنان سروصدا می کرد که دیگر نفهمیدم و ضربات متعدد چاقو را بر نقاط مختلف پیکرش فرود آوردم. وقتی فهمیدم جان باخته است، گوشی تلفن او را برداشتم و به خانه خواهرم رفتم.

حالم خوب نبود و به آن ها گفتم ورشکسته شده ام و بدهکاری بالا آورده ام. از آن روز به بعد هر روز از کنار منزل آن زن عبور می کردم تا ببینم پرده سیاهی نصب کرده اند یا نه! چرا که هنوز هم احتمال می دادم شاید کسی او را به بیمارستان برده و از مرگ نجات یافته است! در عین حال طولی نکشید که کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به سراغم آمدند و مرا دستگیر کردند.

حالا هم پشیمانم چرا که با این رفتارهای ناآگاهانه نه تنها همه سرمایه و مال و اموالم را به باد دادم بلکه آبرویم نیز رفت در حالی که سه فرزند دارم و متاهل هستم!...

گزارش خراسان حاکی است: در پی اعترافات صریح این مرد 40 ساله که «حسین – ح» نام دارد، قاضی «عارفی راد» دستورات ویژه دیگری را برای بررسی همه زوایای این پرونده جنایی صادر کرد و بدین ترتیب متهم در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار گرفت تا بررسی های بیشتری درباره جزئیات این جنایت تکان دهنده صورت گیرد.

سابقه خبر

به گزارش خراسان، بیستم بهمن، جسد خون آلود زن 45 ساله ای در یک منزل مسکونی واقع در خیابان صیادشیرازی کشف شد که گروه ویژه ای از کارآگاهان دایره قتل عمد پلیس آگاهی با دستورات قاضی «محمود عارفی راد» تحقیقات گسترده ای را برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت آغاز کردند. کارآگاهان پس از حدود یک ماه تلاش شبانه روزی به سرپرستی ستوان منفرد (افسر پرونده) موفق شدند عامل قتل زن 45 ساله را در یک قرار صوری دستگیر کنند. تحقیقات در این باره همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20901 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۴ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۰ | 6:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-تهمت های تلخ!

مادرشوهرم که همواره به دنبال آزار و اذیت من بود حالا ادعا می کند باید جنینم را سقط کنم چرا که به من مشکوک شده است در این شرایط همسرم نیز نقشه های مادرش را مو به مو اجرا می کند و ...

به گزارش خراسان دختر 19 ساله ای که برای شکایت از مادرشوهرش به قانون پناه آورده بود در حالی که ادعا می کرد تهمت ها و دخالت های او زندگی ام را نابود کرده است و اکنون در آستانه جدایی از همسرم قرار دارم به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: تک دختر خانواده ای 6 نفره هستم که از نظرمالی اوضاع خوبی نداشتیم اما زندگی ما در حالی در مسیر سختی و بدبختی قرار گرفت که پدرم در یک سانحه رانندگی قطع نخاع شد و به ناچار روی ویلچر نشست در این شرایط مادرم به کارگری در منازل مردم پرداخت تا هزینه های خانواده را تامین کند من که تک دختر خانواده و عزیز دردانه آن ها بودم اوقاتم را با دختران همسایه می گذراندم و هیچ گاه رنگ تفریح در شهربازی  یا پارک ها را ندیدم. هنوز در سال اول دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه درگیری لفظی مادر و برادرانم شدم و تازه فهمیدم که جوانی به خواستگاری ام آمده است اما برادرانم مخالف ازدواجم بودند با وجود این مشاجره ها قول و قرار عقدکنان گذاشته شد و من پای سفره عقد نشستم. «محمدولی» شاگرد فروشگاه لوازم قنادی بود و به ظاهر جوان ساده و موقری به نظر می رسید. چند ماه بعد زندگی مشترک ما درحالی آغاز شد که حتی آرزوی پوشیدن لباس عروس در دلم ماند چرا که خانواده محمد ولی هم اوضاع مالی خوبی نداشتند به همین دلیل در یک اتاق 12 متری و در منزل مادرشوهرم ساکن شدیم. همسرم درآمد اندکی داشت و من مجبور بودم با سختی های روزگار بسازم با وجود این مادرشوهرم به چشم یک کلفت نگاهم می کرد و من باید همه امور منزل آن ها مانند شستن  ظروف و لباس ها یا گردگیری و جاروکردن فرش ها را انجام می دادم رفتارها و نیش و کنایه های مادرشوهرم به شدت مرا آزار می داد تا جایی که اگر بیمار می شدم به همسرم اجازه نمی داد مرا نزد پزشک ببرد یا میوه و تنقلات را از دید من پنهان می کرد تا به تنهایی از آن استفاده نکنم. در همین روزها شغل سرایداری در یکی از شهرهای شمالی کشور به همسرم پیشنهاد شد و بدین ترتیب من و شوهرم به مدت یک سال راهی شمال شدیم اما تنبلی، سهل انگاری و بی مسئولیتی های همسرم موجب شد تا کارفرما ما را از آن جا اخراج کند این درحالی بود که من باردار شده بودم اما محمد ولی از شنیدن خبر بارداری من نه تنها خوشحال نشد بلکه سرزنشم کرد که با این خرج و مخارج سنگین چگونه باید نوزادی را بزرگ کنیم!

خلاصه زمانی دوباره به منزل مادرشوهرم بازگشتیم که این بار با تهمت های زشت و ناروا روبه رو شدم. مادرشوهرم که به هر طریقی سعی می کرد مرا آزار بدهد خیلی بی شرمانه مقابلم ایستاد و مدعی شد باید جنینم را سقط کنم چرا که مدعی بود به ارتباط من با  افراد غریبه مشکوک شده است  او حتی همسرم را قسم داد که باید بین من و مادرش یکی را انتخاب کند. دیگر تحمل این رفتارهای زننده و تهمت های ناروا را نداشتم ولی کاری هم از دستم ساخته نبود تا وقتی که همسرم نیز بنا به خواست مادرش مرا تحت فشار گذاشت تا جنینم را سقط کنم می دانستم همه این ماجراها نقشه های زیرکانه مادرشوهرم است که همسرم مو به مو آن ها را اجرا می کند زمانی که در برابر خواسته آن ها مقاومت کردم شوهرم از 20 روز قبل مرا از خانه بیرون انداخت و مدعی شد تا روزی که جنینم را سقط نکرده ام حق بازگشت به خانه آن ها را ندارم و در غیر این صورت طلاقم می دهد اکنون نیز با آن که می دانم زندگی مشترکمان در آستانه نابودی قرار دارد ولی باز هم ناچار شدم تا از مادرشوهرم شکایت کنم تا شاید ...

گزارش خراسان حاکی است بررسی های تخصصی و کارشناسی درباره این ماجرای تاسف بار با صدور دستوری از سوی سرگرد علی امارلو ( رئیس کلانتری شفای مشهد) توسط مشاوران دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20897 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۹ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۲۰ اسفند ۱۴۰۰ | 6:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-«کار درمنزل» با مجوز پلیس فتا، شگرد کلاهبرداران است

رئیس مرکز تشخیص و پیشگیری از جرایم سایبری پلیس فتای ناجا درباره ترفند تازه کلاهبرداران سایبری با شگرد کار در منزل با مجوز پلیس فتا هشدار داد. سرهنگ علی‌محمد رجبی در گفت‌وگو با فارس از شیوه جدید کلاهبرداری با شگرد «کار در منزل» خبر داد و افزود: افراد سودجو با انتشار آگهی‌های تبلیغاتی باعنوان کار در منزل در سایت‌های درج آگهی و شبکه های اجتماعی برای جلب نظر قربانیان در آگهی های خود از عنوان‌ (دارای تاییدیه از پلیس‌فتا) استفاده می‌کنند.  وی ادامه داد: پلیس فتا هیچ گونه مجوزی برای فعالیت تجاری، فرهنگی و ... در فضای مجازی صادر نمی کند.

رئیس مرکز تشخیص و پیشگیری از جرایم سایبری پلیس فتای ناجا  بابیان این که شهروندان در فضای مجازی تنها به مراکز نظافتی که دارای مجوز هستند، اعتماد کنند تصریح کرد:با توجه به نزدیک شدن به ایام پایانی سال، شاهد تبلیغات گسترده مراکز خدمات نظافتی، قالی شویی و ... در شبکه‌های اجتماعی و وب سایت‌های درج آگهی هستیم، از این رو برای اطمینان از صحت آگهی های مندرج در مطبوعات، معابر عمومی و فضای مجازی برای نظافت خانه و قالی شویی باید به سایت اتحادیه مربوط و مراکز مجاز دارای پروانه کسب مراجعه کنید. رجبی خاطرنشان کرد: شهروندان هنگام به کارگیری افراد به درخواست‌های مشکوک و غیر معقول آنان توجه نکنند و از درخواست های پیش پرداخت خودداری کنند. خراسان : شماره : 20895 - ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۷ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ | 6:58 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-عاملان شهادت پلیس مشهدی دستگیر شدند

گروه حوادث| سه روز پس از شهادت افسر یگان ویژه نیروی انتظامی خراسانرضوی از سوی چند متهم در بولوار طبرسی شمالی، پلیس هر سه عامل این جنایت را دستگیر کرد.

این حادثه جمعه گذشته در حاشیهجمعهبازار در بولوار طبرسی شمالی زمانی رخ داد که این مأمور وظیفهشناس با مشکوک شدن به چند موتورسوار برای ارزیابی وضعیت به آنها نزدیک میشود که ناگهان یکی از این افراد ناغافل به سمت او حمله کرده و چندین ضربه به ران او وارد میکند و با سوار شدن بر ترک یک موتورسیکلت از صحنه متواری میشود.

فرمانده انتظامی مشهد در حاشیه مراسم تشییع و خاکسپاری این پلیس شهید به خبرنگار ما گفت: همزمان با اعلام حادثه تحقیقات به منظور شناسایی متهمان آغاز شد و همانروز دو متهم دستگیر شدند که آخرین متهم با توجه به اینکه نقش اصلی در این پروندهداشته است، روز دوشنبه دستگیر شد.

سرهنگ حسین دهقانپور با اشاره به اینکه یکی از عاملان این جنایت تبعه بیگانه است، بیان کرد: تاکنون متهمان به انگیزه خود در این جنایت اعتراف نکردهاند، اما با تصاویر و فیلمهای موجود از لحظه درگیری، این افراد نمیتوانند نقش خود را در این جنایت کتمان کنند.

وی ادامه داد: پرونده متهمان در دایره جنایی پلیس آگاهی در دست بررسی است و پس از تکمیل تحقیقات تحویل مرجع قضایی میشود. شهر آرا : تاریخ: ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ - ۰۱:۰۸


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ | 19:43 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتدادتاریکی- دستگیری 104 سارق منازل در آستانه نوروز

دختر 18 ساله به باند سرقت خواستگارش پیوست

سجادپور- با اجرای مرحله اول طرح گسترده مبارزه با سرقت در مشهد، 104 تن از عاملان دستبرد به منازل مردم دستگیر شدند که 69 نفر از آنان دارای سابقه کیفری هستند.

رئیس پلیس مشهد روز گذشته در گفت وگویی اختصاصی با خراسان از آغاز طرح گسترده مبارزه با سرقت خبر داد و افزود: این طرح که با به کارگیری همه توان پلیس در کلانتری ها و پلیس آگاهی آغاز شده است تا پایان تعطیلات نوروزی ادامه می یابد.

سرهنگ حسین دهقان پور تصریح کرد: با توجه به ایام پایانی سال و در آستانه نوروز، به دلیل مسافرت ها یا دید و بازدیدهای فامیلی، وسوسه سارقان برای دستبرد به اموال مردم نیز بیشتر می شود به همین دلیل طرح گسترده مبارزه با سرقت از منازل با هدف پیشگیری از سرقت و حفاظت از اموال شهروندان آغاز شده است. مقام ارشد انتظامی مشهد گفت: در اولین مرحله از اجرای این طرح نیروهای کلانتری ها، پاسگاه ها و پلیس آگاهی به طور مشترک وارد عمل شدند و بررسی های گسترده ای را برای شناسایی باندهای سرقت و سارقان سابقه دار شروع کردند.

وی اضافه کرد: در این عملیات ضربتی و هماهنگ 104 تن از سارقان منازل که 11 نفر از آنان زن هستند، به چنگ قانون افتادند. این در حالی است که تحقیقات پلیس نشان می دهد 69 نفر از دستگیرشدگان سابقه کیفری دارند.

سرهنگ دهقان پور با بیان این که مقادیر زیادی اموال سرقتی نیز از مخفیگاه سارقان کشف شده است، خاطرنشان کرد: شهروندان در آستانه نوروز با افزایش فعالیت های سارقان و با توجه به استخدام کارگر برای خانه تکانی یا هنگام  ترک منازل، مراقب اموال خود باشند و به توصیه های پلیس برای  نصب حفاظ یا تجهیزات امنیتی توجه کنند. فرمانده با تجربه انتظامی مشهد همچنین از مردم خواست حضور افراد غریبه و سرگردان در محله ها را بلافاصله به پلیس 110 اطلاع دهند.

دختری در باند سرقت خواستگار

رئیس پلیس مشهد در ادامه این گفت وگوی اختصاصی به دستگیری دختر 18 ساله ای اشاره کرد که به همراه خواستگارش به منزل همسایگان دستبرد می زد. سرهنگ حسین دهقان پور گفت: به دنبال گزارش دستبرد به یک واحد آپارتمانی در بولوار شهید فرامرز عباسی، بلافاصله عوامل آگاهی مشهد تحقیقات میدانی را در این باره آغاز کردند که یکی از ساکنان مجتمع مسکونی از حضور مشکوک دو جوان پرایدسوار در محل سخن گفت و فرد دیگری از اهالی هم تصویری را به ماموران نشان داد که از ستاره جذاب و خوش‌رنگ روی شیشه عقب پراید ثبت کرده بود. او به نیروهای انتظامی گفت: وقتی تصویر ستاره مانند زیبایی را روی شیشه عقب پراید ناشناس دیدم، خیلی مجذوب آن شدم و به همین دلیل با گوشی تلفنم از آن تصویر عکس گرفتم!

فرمانده حافظان امنیت در مشهد ادامه داد: همین سرنخ کافی بود تا جست و جوهای پلیس برای یافتن مالک پراید به نتیجه برسد ولی بررسی ها نشان داد که مالک پراید فردی معتبر است و در روز حادثه، خودرو در اختیار فرزندش بوده است،به همین دلیل پسر 21 ساله وی دستگیر و مشخص شد که این جوان سابقه دار خواستگار دختری بوده که در همان مجتمع مسکونی اقامت دارد.

وقتی شاهدان عینی تصویر جوان 21 ساله را تایید کردند، بی درنگ ماموران به سراغ دختر 18ساله رفتند و او را نیز به پلیس آگاهی مشهد انتقال دادند. این دختر که با همدستی خواستگارش همه شماره تلفن ها و پیامک های ارسالی بین یکدیگر را از گوشی اش پاک کرده بود، ابتدا منکر هرگونه رابطه با جوان 21 ساله شد اما وقتی فهمید کارآگاهان  از ماجرای خواستگاری اطلاع دارند، به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: از حدود 18 ماه قبل با او در پارک آشنا شدم اما در این اواخر به خواستگاری ام آمد که پدرم با ازدواجمان مخالفت کرد چون او فردی سابقه دار بود اما من به ارتباط شیطانی با او ادامه دادم و در این شرایط اطلاعات منازل همسایگانمان را در اختیارش گذاشتم. او هم نقشه سرقت از واحد چهارم را طراحی کرد که در منزل آنان چفت و بست محکمی نداشت.

من ابتدا مخالفت کردم ولی وقتی تهدیدم کرد که ماجرای ارتباط و دیدارهای حضوری مان را برای خانواده ام بر ملا می کند، ترسیدم و به باند آن ها پیوستم.

 آن روز هم به اتفاق یکی دیگر از دوستان خواستگارم به اموال منزل همسایه دستبرد زدیم و آن ها هر چیز قابل حمل مانند ماشین لباس شویی دوقلو، تلویزیون، لپ تاپ و... را با پراید سرقت کردند. سرهنگ حسین دهقان پور با اشاره به دستگیری سومین عضو این باند خاطر نشان کرد: عضو دیگر باند لپ تاپ را به یک فروشگاه لوازم صوتی و تصویری فروخته بود که مالخر نیز دستگیر شد و تحقیقات در این باره ادامه یافت.

دستبرد به منزلی در الهیه

رئیس پلیس مشهد همچنین به دستگیری سارقی اشاره کرد که با همدستی دیگر دوستانش به منزلی در منطقه الهیه دستبرد زده بودند اما با هوشیاری نیروهای کلانتری شهرک ناجا به دام افتادند.

وی درباره جزئیات این سرقت افزود: مال باخته ای که در سایت دیوار لپ تاپ سرقتی از منزلش را شناسایی کرده بود که فردی قصد فروش آن را داشت، خیلی سریع موضوع را به ماموران  انتظامی اطلاع داد و بدین ترتیب گروهی از نیروهای تجسس با نظارت سرهنگ فیاضی(رئیس کلانتری شهرک ناجا) به تحقیق در این باره پرداختند. مقام ارشد انتظامی مشهد ادامه داد: نیروهای انتظامی در یک قرار صوری متهم را در خیابان جلال آل احمد به دام انداختند و در بازرسی از منزل وی برخی از اموال شاکی را کشف کردند.

 به گفته سرهنگ حسین دهقان پور، در حالی بررسی های پلیس برای شناسایی دیگر عوامل مرتبط با این باند در پلیس آگاهی غرب مشهد(قاسم آباد) ادامه دارد که مال باخته این پرونده مدعی است، سارقانی که به منزلش واقع در خیابان الهیه 35 دستبرد زده اند، حدود 250  میلیون تومان طلا و جواهر، لپ تاپ، ساعت و تبلت را به سرقت برده اند.

فرمانده انتظامی مشهد در پایان تاکید کرد عملیات مبارزه با سرقت از منازل در مشهد به طور شبانه روزی در آستانه نوروز همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20890 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۱۱ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ | 16:46 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

کیسه هوا می خواهید شدیدتر تصادف کنید!

وزارت صمت می گوید سرعت و شدت برخورد خودروها در تصادف 59 خودرو در بهبهان به حدی نبوده که کیسه های هوا عمل کند اما ...

مصطفی عبدالهی- رانندگان 59 خودروی تصادف رامهرمز-بهبهان باید با سرعت و شدت بیشتری به‌هم می‌کوبیدند تا شاید کیسه هوای خودروهایشان عمل کند و به جای 5 کشته و 41 مجروح، خسارت جانی و مالی کمتری روی دستشان بماند. این را می‌توان خروجی گزارش دفتر صنایع خودرو    وزارت صمت درباره تصادف فاجعه‌بار بیستم دی‌ماه امسال دانست که مانند بسیاری دیگر از اتفاقات، نوک پیکان تقصیر را از سمت خودروسازان به سمت رانندگان، جاده و آب و هوا و... چرخانده است.

تولید ارابه های مرگ

البته بعد از این سانحه تلخ، پلیس راهور قاطع‌تر از همیشه وارد ماجرا شده و قول داده مقصران حادثه را پای میز محاکمه بکشاند. سردار هادیانفر، فرمانده پلیس راهور کشور، با انتقاد شدید از خودروسازان گفته: «در حادثه بهبهان که بسیار دلخراش بود، ایربگ هیچ خودرویی باز نشد. چرا ارابه مرگ تولید می‌کنیم؟ چرا استاندارد‌ها کنترل نمی‌شود؟ چرا وزارت صمت کنترل نمی‌کند؟ حتماً باید خودروساز‌ها در این حادثه به مراجع قضایی معرفی شوند».

حمایت وزارت صمت از خودروسازان

بعد از ورود جدی پلیس برای دفاع از حقوق مردم در مقابل خودروسازان، لابی‌هایی هم برای حمایت از سازندگان خودرو شکل گرفت و  حالا هم «سهیل معمارباشی» مدیرکل دفتر صنایع خودرو    وزارت صمت گفته: «در تصادف اخیر، شتاب منفی و شرایط لازم برای بازشدن کیسه هوای خودروها، به‌جز یک مورد خودروی سمند سورن، در سایر خودروها ایجاد نشده و در نتیجه ایربگ‌ها باز نشدند». معمارباشی با این اظهارنظر هم دفاع خود از خودروسازان را کامل کرده و گفته: «هر سال بیش از سه‌هزار مورد تعویض ایربگ خودروها در مراکز خدمات پس از فروش خودروسازان به ثبت می‌رسد و این یعنی سیستم ایربگ خودروهای تولید داخل مشکلی ندارد، اما این انتظار که تحت هر شرایطی باید کیسه‌های هوا باز شوند، منطقی نیست».

پاسخ قاطع پلیس: توجیه و فرافکنی نکنید

این موضع‌گیری چندان دور از انتظار نبود و قبل از این هم تکرار شده بود؛ نمونه‌اش، اظهارنظرهای یک‌ماه قبل معاون کیفیت ایران‌خودرو بود که موضعی مشابه همین گزارش وزارت صمت داشت و  البته پلیس راهور پاسخ‌های دقیق و قاطعی به آن داد:

* در صحبت‌های معاون کیفیت ایران خودرو آمده «بازشدن ایربگ، تابع شرایط تعریف‌شده برای واحد کنترل‌کننده الکترونیکی کیسه هوا، شامل سرعت و زاویه تصادف و جنس مانع در لحظه حادثه است». اولا ایشان توضیح دهند سرعت خودروها در این تصادف چقدر بوده؟ ثانیا، زاویه تصادف و نوع برخورد را چگونه تعیین می‌کنند و از کجا و با کدام فرمول به این نتیجه رسیده‌اند؟

* معاون کیفیت ایران خودرو بیان کرده‌اند «به طور قطع بازنشدن ایربگ‌ها مورد تایید و مطابق با استاندارد است»، در حالی‌که باید از ایشان پرسید، این تاییدیه بر اساس کدام استاندارد و کدام تست تصادف بوده؟ ایشان باید تست تصادفی که برای این خودروها صورت گرفته و مدارک آن را به سازمان ملی استاندارد ارائه کنند تا مالکان خودرو هم بدانند که سوار ارابه مرگ نشده‌اند.

* پلیس راهور این نکته را هم گفته است که «سازندگان این قبیل وسایل نقلیه بی‌کیفیت باید به مطالبات به‌حق مردم احترام گذاشته و به جای توجیه و فرافکنی و عدم قبول مسئولیت، درجهت رضایت مشتریان خود و جلوگیری از این‌گونه حوادث گام بردارند».

پاسخ های جالب مردم به گزارش وزارت صمت

اما نگاهی به واکنش‌های مردم درباره دفاعیه وزارت صمت از خودروسازان و نظرات آن‌ها درباره کیسه هوای خودروها هم خودش گویای حقیقتی است انکارناپذیر:

- مدیر کل دفتر صنایع خودرو گفته بازشدن کیسه هوا نیاز به شتاب منفی خاصی دارد! پس لطفا درست درمان تصادف کنین، بلکه کیسه هوا باز شه!

- اصلا خودتون رو ناراحت نکنین، ما از اولش هم می‌دونستیم مشکل از خودروسازها نیست.

افشاگری رئیس سابق پلیس راهور تهران علیه خودروسازان

اما در کنار این خبرها، بشنوید از افشاگری‌های اخیر سرهنگ «سیدهادی هاشمی»  رئیس سابق پلیس راهور تهران بزرگ که در گفت و گو با همشهری آنلاین حسابی از خجالت خودروسازان درآمده است:

- کیفیت پایین خودروهای داخلی و گزارش‌هایی که از نقص فنی خودروها داده می‌شود، به ماجرای پشت‌ پرده خودروسازان مربوط می‌شود. معلوم نیست پشت ‌پرده چه خبر است و چه مافیایی وجود دارد. مثلا قطعه‌ساز خودش عضو هیئت‌مدیره خودروسازی است، مگر از این فاجعه بالاتر داریم؟

- عامل اصلی استاندارد نبودن خودروها و این‌که مردم ما را به کام مرگ می‌کشند، این است که در دولت اراده‌ای برای ایمن‌سازی خودروها وجود ندارد.

- در کشور ما این همه دستگاه‌های اطلاعاتی، امنیتی و نظارتی وجود دارد. چطور می‌شود یک نفر نتواند به خودروساز بگوید بالای چشمت ابرو است؟

 

 

   گفت‌وگوی خراسان با رئیس پلیس راه استان خوزستان

ردپای کیسه هوا و ترمز خودروها در گزارش پلیس

رئیس پلیس راه خوزستان هم دراین‌باره توضیحاتی به خراسان می‌دهد و می‌گوید: گزارش پلیس درباره تصادف زنجیره‌ای محور رامهرمز-بهبهان تکمیل و به قوه قضاییه ارائه شده است. سرهنگ «رضا دولتشاهی» می‌افزاید: «در کنار عوامل خطای انسانی مانند «عدم توجه به جلو»، «تخطی از سرعت مطمئنه» و «عدم رعایت فاصله طولی» که در اکثر تصادفات وجود دارد و در تصادف زنجیره‌ای اخیر نیز موثر بوده، پلیس دو موضوع «کیسه‌های هوا» و «ترمزهای ای.بی.اس» خودروها را هم به عنوان عوامل ثانویه و تشدیدکننده تشخیص داده و گزارش خود را ارائه کرده است؛ هرچند که تصمیم‌گیری و کارشناسی نهایی برعهده مقام قضایی است».

از سرهنگ دولتشاهی درباره اظهارنظر مدیرکل دفتر صنایع خودرو    وزارت صمت هم می‌پرسم و او پاسخ می‌دهد: «پلیس کاری به گزارش وزارت صمت ندارد و به وظیفه قانونی خود عمل می‌کند اما این‌که برخی معتقدند در یک سانحه تصادف حتما باید خودروها   له   و  لورده بشود تا کیسه‌های هوا عمل کند، بحث دیگری است که باید در جای خود بررسی شود».


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ | 20:58 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-کرونای بی رحم

اگرچه همسرم سعی می کرد همه موارد بهداشتی برای پیشگیری از ابتلا به کرونا را رعایت کند اما نمی دانم چرا باز هم در محل کارش به کرونا مبتلا شد و در سومین روز تولد دخترم جان خودش را از دست داد و...

به گزارش خراسان زن 30 ساله با بیان این که نمی خواهم حضانت فرزندانم را به دیگران بسپارم درباره قصه زندگی خود به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: در یکی از شهرستان‌های خراسان رضوی به دنیا آمدم و تحصیل کردم اما هنوز امتحانات سال آخر دبیرستان به پایان نرسیده بود که روزی در یک جشن عروسی زنی میان سال خیلی با من گرم گرفت و از رفتار و حجابم تعریف و تمجید کرد. آن زن از بستگان داماد بود و من هیچ شناختی از او نداشتم هنگامی که مهمانی به پایان رسید آن زن در بیرون از مجلس عروسی کنار مادرم قرار گرفت و با او به گفت و گو پرداخت وقتی دیدم پسرجوانی که همراه آن زن بود نگاهش به چهره من گره خورده است تازه فهمیدم او قصد خواستگاری از مرا دارد . حدسم درست بود چرا که مادرم ماجرای خواستگاری آن زن را با پدرم در میان گذاشت و این گونه من پای سفره عقد نشستم و با «مهدی» ازدواج کردم ولی خانواده او که در مشهد ساکن بودند اوضاع مالی خوبی نداشتند از سوی دیگر نیز برخی از اعضای خانواده مهدی با این ازدواج مخالف بودند به همین دلیل هیچ گونه کمک مالی به ما نمی کردند با وجود این من عاشق مهدی بودم و همه تلاشم را به کار گرفتم تا پایه های این زندگی را محکم تر کنم. او نیز عاشقانه مرا دوست داشت و دوشادوش یکدیگر در حالی برای درآمدزایی بیشتر کار می کردیم که من پسر اولم را باردار بودم ولی سختی کار در بیرون از منزل را تحمل می کردم تا این که آرام آرام وضعیت مالی ما رو به بهبودی گذاشت . طولی نکشید که خانه دار شدیم و زندگی شیرینی را تجربه کردیم . زمانی که پسر دومم به دنیا آمد همسرم تلاش کرد تا مرا از کارکردن بیشتر بازدارد . او می گفت تو فقط به امور خانه داری بپرداز و من برای رفاه شما بیشتر کار می کنم اما همواره موضوعی در زندگی مرا آزار می داد . اگرچه همسرم هیچ گاه به طور آشکار چیزی به من نگفته بود ولی خوب می دانستم او خیلی دوست دارد که فرزند دختری نیز داشته باشد برای همین وقتی پسرم به سه سالگی رسید دوباره باردار شدم اما نمی دانستم با شیوع کرونا بازار کسب و کار همسرم به شدت کساد شده است او هیچ گاه در این باره سخنی نمی گفت و همواره ادعا می کرد اوضاع خوبی داریم . «مهدی» فشار زیادی را تحمل می کرد و در این شرایط کرونایی سر کار می رفت . روزی که برگه سونوگرافی را به همسرم نشان دادم و به او گفتم فرزندمان دختر است برق عجیبی در چشمانش درخشید و لبخند عاشقانه ای زد که مانند یک تصویر زیبا در ذهنم حک شده است در این شرایط همسرم سعی می کرد توصیه های پزشکی برای جلوگیری از ابتلا به کرونا را رعایت کند اما باز هم از این که با مشتریان زیادی سروکار داشت بسیار نگران بود تا این که بالاخره دخترم مریم به دنیا آمد. آن روز ولوله عجیبی در بیمارستان به راه افتاد و همسرم به همه بستگانمان شیرینی داد اما چند روز بعد در حالی که دچار تب و لرز شدیدی شده بود او را به بیمارستان بردند ولی طولی نکشید که پزشکان وضعیت همسرم را وخیم اعلام کردند.

 در همین حال هراسان و نگران خودم را به بیمارستان رساندم دستگاه اکسیژن به صورت همسرم وصل بود ولی پزشکان معتقد بودند همسرم   دچار سکته قلبی شده است . گریه کنان خودم را بالای سرش رساندم و دستانش را فشردم ولی او در همان حال جان داد و تنها قطره‌ای اشک از گوشه چشمانش چکید بالاخره این کرونای بی رحم عزیزترین موجود زندگی ام را از من گرفت و مرا در حالی با خاطرات او تنها گذاشت که نتوانست برای دومین بار دخترش را در آغوش بگیرد و سعادت و خوشبختی او را به نظاره بنشیند و... حالا هم به کلانتری آمده ام تا راهی قانونی برای حضانت فرزندانم پیدا کنم و آن ها را تحت سرپرستی خودم بگیرم .

گزارش خراسان حاکی است بررسی های کارشناسی در این باره از سوی مشاوران کلانتری آبکوه مشهد آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20885 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۴ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰ | 20:32 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-شرور زندانی بعد از تحمل 23سال مجازات دوباره دستگیر شد

سجادپور - جوان شروری که 23 سال از 35 سال محکومیت خود را در زندان گذرانده و در «بندباز» زندان تحمل کیفر می کرد، دوباره به اتهام اوباشگری دستگیر شد.

به گزارش اختصاصی خراسان، ماموران کلانتری شهرک ناجای مشهد از طریق منابع و مخبران محلی به اطلاعاتی دست یافتند که نشان می داد یکی از اوباش سطح یک مشهد به محله شهرک صابر نقل مکان کرده و پاتوق جدیدی برای تبهکاری هایش به راه انداخته است به گونه ای که رفتارهای هنجارشکنانه وی موجب نارضایتی اهالی محل و ایجاد رعب و وحشت در میان ساکنان آن منطقه شده است. با به دست آمدن این اطلاعات، بلافاصله گروه کارآزموده ای از نیروهای تجسس با نظارت مستقیم سرهنگ محمد فیاضی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) وارد عمل شدند و با دستورات قاطع دکتر اسماعیل رحمانی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی در دادسرای انقلاب اسلامی) بررسی های نامحسوس و گسترده ای را آغاز کردند. تحقیقات ماموران انتظامی نشان داد که این فرد شرور از 23 سال قبل به دلیل شرارت، نزاع و درگیری روانه زندان شده است اما باز هم درون زندان به درگیری با زندانیان پرداخته یا به جرم حمل موادمخدر بازهم دستگیر و مجازات شده است به طوری که مدت زمان تحمل کیفر وی به 35 سال رسیده بود. بنابر گزارش خراسان، در حالی که او 23 سال از مدت محکومیت خود را سپری کرده بود، به «بندباز» زندان منتقل شد تا ادامه مدت محکومیت خود را این گونه طی کند ولی با گزارش های مردمی، دوباره زیر چتر اطلاعاتی پلیس قرار گرفت و این بار نیروهای کلانتری شهرک ناجا در یک عملیات هماهنگ و ضربتی، وی را در مخفیگاهش در حالی به دام انداختند که در بازرسی از منزل وی یک قبضه سلاح «تیروکمان کراس بو» به همراه مقادیری فشنگ وینچستر و برنو، حدود 100 گرم ماری جوانا، 20 لیتر انواع مشروبات الکلی و تعدادی شمشیر و قمه کشف و ضبط شد. گزارش خراسان حاکی است، تحقیقات بیشتر در این باره با دستورات ویژه قضایی ادامه دارد. خراسان : شماره : 20882 - ۱۴۰۰ يکشنبه ۱ اسفند


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۰ | 14:22 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-پایان زورگیری‌های شبانه باند «چموش»

سه جوان زورگیر که حالا پای میز عدالت کشانده شده‌اند درحالی حین سرقت گوشی تلفن همراه برخی شهروندان مشهدی، آن‌ها را با سلاح سرد و با قساوت مجروح می‌کردند که تا به این لحظه به ۲۰۰ فقره سرقت اعتراف کرده‌اند.

شاکی پشت شاکی و گزارش‌های زورگیری شبانه پی‌درپی به پلیس آگاهی استان واصل می‌شد. از همین‌رو موجب شد تا پرونده‌ای به دایره مبارزه با جرایم خشن پلیس آگاهی استان ارسال شود و روی میز یک تیم زبده از کارآگاهان این اداره که در به نتیجه رساندن پرونده‌های پیچیده و مبهم مهارت داشتند، قرار گیرد.

بازخوانی برخی اظهارات و مستندات، همچنین حضور مأموران در برخی مکان‌هایی که زورگیری از مردم شهر مشهد رخ داده بود این خروجی را داشت که سارقان سه جوان لاغر اندام هستند که بیشتر اواخر شب را برای انجام زورگیری‌های خشن خود انتخاب می‌کنند و هنگام حمله به طعمه‌ها سوار بر یک دستگاه پراید سفید۱۳۲ هستند.

مشاهده‌های میدانی و دیگر اقدام‌های فنی همچنان در دستور کار پلیس بود که سارقان بازهم فرد دیگری در حوالی خیابان احمدآباد را هدف سرقت قرار داده و برای آنکه بتوانند گوشی این فرد را بگیرند یک ضربه چاقو به طور وحشیانه‌ به پهلوی او وارد و نقش زمینش می‌کنند.

زمانی که مأموران به محل رسیدند سارقان پرایدسوار از محل گریخته بودند، به سرعت مجروح به مرکز درمانی منتقل شد و با تلاش کادر درمان جان این فرد که با خطر مرگ روبه‌رو بود، نجات یافت.

ازهمین رو این موضوع با توجه به اهمیتی که داشت به دادستانی منعکس و دستورات لازم برای انجام عملیات پلیسی صادر شد. از طرفی مأموران پلیس توانسته بودند هویت یکی از سارقان که روی هر دو دستش تصاویری از ستاره و گرگ خالکوبی شده بود را شناسایی و محل اختفای او را در حاشیه شهر مشهد با دستور بازپرس محمودی به محاصره درآورند.

عملیات دستگیری سرکرده باند «چموش» به دقت اجرا شد و متهم حدود ۲۰ساله را در حالی دستگیر کردند که قصد مقاومت در مقابل مأموران را داشت.

با دستگیری متهم و کشف سلاح سرد و خودرو سواری پراید مورد استفاده در زورگیری‌ها، متهم به مقر پلیس آگاهی منتقل شد و با نظارت همزمان مقام قضایی روی ماجرا، مورد تحقیق قرار گرفت.

وقتی متهم در محاصره تناقض‌گویی‌هایش و مستنداتی از لحظات زورگیری از شهروندان قرار گرفت چاره‌ای جز لب باز کردن و اعتراف به سرقت‌های خشن و همچنین لو دادن دو همدست دیگرش نداشت.

از همین رو عملیات نهایی مأموران دایره مبارزه با جرایم خشن پلیس آگاهی خراسان رضوی آغاز و دو متهم دیگر در یک عملیات هماهنگ و همزمان در حوالی خیابان ایثارگران دستگیر شدند.

با تکمیل مراحل انتظامی پرونده هر سه متهم روز گذشته به شعبه ۹۰۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد منتقل و تک به تک مورد تحقیق قرار گرفتند.

در همین حین برخی از شکات با حضور در شعبه و انجام جلسه مواجهه حضوری سارقان خشن را شناسایی کردند.

یکی از این افراد مدعی شد: ساعت حدود ۱۲ شب در حوالی خیابان مجد و در مسیر بازگشت به خانه بودم که یک پراید۱۳۲ سفید رنگ با سرنشینی این افراد جلو من پیچید. دو نفر از خودرو پیاده شدند یکی چاقو در دست داشت و بدون هیچ مکثی با ته چاقو ضربه‌ای به سرم زد، نفر دیگر هم گوشی را از دستم چنگ زد و در نهایت متواری شدند.

درحالی که متهمان در حضور مقام قضایی به انجام حدود ۲۰۰ فقره سرقت و زورگیری با سلاح سرد از شهروندان اعتراف کردند، مشخص شد آن‌ها فقط در یک شب پنج گوشی تلفن همراه با تهدید سلاح سرد و یا حمله به شهروندان سرقت کرده بودند. آن‌ها بیشتر در حوالی خیابان‌های احمدآباد، خیام و وکیل‌آباد اقدام‌های مجرمانه خود را عملی می‌کردند.

سرکرده باند در اعتراف‌های خود مالخر گوشی‌های سرقتی را لو داد و اعتراف کرد با پول فروش گوشی‌ها به خوشگذرانی و خرید البسه و... می‌پرداختند.

این نکته هم باید مدنظر قرار گیرد که براساس قانون اگر جرایم رخ داده توسط این گونه مجرمان از مصادیق محاربه نباشد، برپایه قانون ۶۵۴ مجازات اسلامی که در متن آن آمده هرگاه سرقت در شب واقع شده باشد و سارقان دو نفر یا بیشتر باشند و لااقل یک نفر از آنان حامل سلاح ظاهر یا مخفی باشد در صورتی که بر حامل اسلحه عنوان محارب صدق نکند، جزای مرتکب یا مرتکبان حبس از پنج تا ۱۵ سال و شلاق تا ۷۴ ضربه است.

باتوجه به تعدد سرقت‌های رخ داده از سوی اعضای باند «چموش» در صورتی که در بازه زمانی دو ماه اخیر در مناطق ذکر شده از سوی افراد، شهروندی مورد زورگیری واقع شده می‌تواند برای شناسایی متهمان و یا اعلام شکایت به شعبه ۹۰۱ دادسرای انقلاب مشهد و یا پلیس آگاهی مراجعه کند. قدس یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰ | 14:23 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-کشف ۵ سرقت خودرو

 با تصادف ساختگی

سرکلانتر ششم پلیس پیشگیری پایتخت از دستگیری ۲ سارق خودرو خبر داد که با تصادف ساختگی، ۵ دستگاه خودروی سواری را سرقت کرده بودند. به گزارش مهر، سرهنگ محمد جلینی گفت: در پی اعلام مرکز فوریت ‌های پلیسی ۱۱۰ مبنی بر درگیری با سلاح سرد در محدوده خیابان نبرد شمالی بلافاصله تیمی از مأموران کلانتری سلیمانیه در نشانی اعلامی حاضر شدند. وی به فرار متهمان توسط ۲ خودروی سواری که یکی از شهروندان مدعی بود خودرو متعلق به وی است اشاره کرد و ادامه داد: با توقف خودروها، هر ۲ متهم که به صورت پیاده در حال فرار بودند دستگیر و برای تحقیقات تکمیلی به محل درگیری منتقل شدند. سرکلانتر ششم پلیس پیشگیری تهران گفت: شاکی پرونده مدعی بود که راننده و سرنشین یک دستگاه خودروی سواری با وی تصادف کرده  و برای بررسی حادثه از خودرو پیاده شده است و متهمان قصد داشتند با تهدید سلاح سرد خودروی وی را سرقت کنند که با حضور مأموران سرقت شان نافرجام مانده است. وی با بیان این‌که متهمان در کلانتری به ۵ فقره سرقت مشابه معترف شدند، ادامه داد: شناسایی مال باختگان و کشف جزئیات پرونده ادامه دارد. خراسان : شماره : 20880 - ۱۴۰۰ پنج شنبه ۲۸ بهمن


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ | 19:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتدادتاریکی-فروش ۴۰ دوچرخه سرقتی به ضایعاتی!

سجادپور- دزد سابقه دار تهرانی که از 6 ماه قبل وارد مشهد شده بود در حالی به سرقت 40 دوچرخه از منازل و پارکینگ ها اعتراف کرد که مدعی است دوچرخه ها را به ضایعاتی می فروخت!! به گزارش اختصاصی خراسان، در پی افزایش پرونده های سرقت دوچرخه از منازل مسکونی و حاشیه خیابان ها،سرهنگ حسین دهقانپور(فرمانده انتظامی مشهد )دستور داد نیروهای کلانتری شفای مشهد با اجرای طرح های ویژه، به پیگیری شبانه روزی این ماجرا بپردازند. به  دنبال صدور این فرمان، بلافاصله گروهی تخصصی از افسران ورزیده تجسس با  نظارت و هدایت مستقیم سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفا) ماموریت یافتند تا به تجزیه و تحلیل پلیسی و کارشناسی ماجرای سرقت های دوچرخه در حوزه استحفاظی بپردازند.بررسی های مقدماتی بیانگر آن بود که سارق به تنهایی اقدام به سرقت می کند. بنابراین بررسی دوربین های ترافیکی و محیط جغرافیایی جرایم آغاز و مشخص شد که سارق در حوزه استحفاظی کلانتری شفا حضور دارد چرا که بیشتر سرقت های دوچرخه نیز در محدوده خاصی از شهر صورت گرفته است. این گونه بود که ماموران تجسس با هماهنگی های قضایی وارد عمل شدند و با استفاده از شگردهای پلیسی و به کارگیری منابع و مخبران محلی تحقیقات گسترده خود را ادامه دادند تا این که سرنخ هایی از یک سارق سابقه دار به  نام «نوید- ن» به دست آمد . بررسی سوابق وی از بانک اطلاعات مجرمان نشان داد که این سارق حرفه ای اهل تهران از 6 ماه قبل وارد مشهد شده است بنابراین طولی نکشید که مخفیگاه وی با رصدهای اطلاعاتی در حوزه استحفاظی کلانتری شفا شناسایی شد و گروهی از ماموران به سرپرستی سروان آریایی (رئیس دایره تجسس) و با کسب مجوز قضایی در یک عملیات منسجم و هماهنگ او را به دام انداختند. این جوان 30 ساله که به کلانتری هدایت شده بود، در بازجویی های تخصصی به سرقت 40 دوچرخه از خیابان های موسوی قوچانی، ایثارگران، عبدالمطلب، مطهری، لاله، یاس، پارک خطی خیام، چهارراه شفا و ... اعتراف کرد.این جوان معتاد در ادامه اعترافات خود گفت: دوچرخه ها را به متصدیان چند انبار ضایعاتی فروخته ام و با پول آن مواد مخدر تهیه کرده ام.گزارش خراسان حاکی است: در حالی که تاکنون 10 تن از مال باختگان به کلانتری شفا مراجعه کرده اند، متهم مذکور تحویل مراجع قضایی شد اما ادعا کرد: به خاطر آن که به راحتی دوچرخه ها را به مالخران می فروختم تلاش می کردم تا با ظاهری آراسته سرقت کنم که کسی به من مشکوک نشود. از سوی دیگر نیز اهالی مجتمع های مسکونی بدون این که از هویت من مطلع شوند، بلافاصله در باز کن را می زدند و من به راحتی وارد پارکینگ مجتمع های مسکونی می شدم و دوچرخه ها را به سرقت می بردم تحقیقات بیشتر در این باره همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 20879 - ۱۴۰۰ چهارشنبه ۲۷ بهمن


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۰ | 22:19 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |