درامتداد تاریکی-ماجرای فعالیت پزشک قلابی در درمانگاه های مشهد

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- مردی که با مدارک جعلی در چندین درمانگاه مشهد به مداوای بیماران می پرداخت در حالی توسط نیروهای انتظامی مشهد دستگیر شد که بازرسان دانشگاه علوم پزشکی خراسان رضوی او را شناسایی کرده بودند.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل بازرسان دانشگاه علوم پزشکی خراسان رضوی با مراجعه به کلانتری آبکوه مشهد، از هویت جعلی یک پزشک قلابی پرده برداشتند که در یکی از درمانگاه های بولوار ولیعصر در کوی امیرالمومنین (ع) فعالیت داشت. با اعلام این شکایت، بلافاصله گروهی از افسران کارآزموده با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) وارد عمل شدند و پس از هماهنگی و کسب مجوزهای لازم از قاضی یساقی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) تحقیقات نامحسوس را در درمانگاه مذکور آغاز کردند. دقایقی بعد این مرد جوان با شیوه پلیسی دستگیر و در بازرسی بدنی از وی تیغ جراحی، مهر پزشکی و چند برگ نسخه دفترچه خدمات درمانی ممهور به نام پزشک «م- ک» به همراه کپی مجوز طبابت و دانشنامه پایان تحصیلات کشف و ضبط شد.

این مرد که همچنان خود را با نام «م- ک» معرفی می کرد پس از انتقال به کلانتری، مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت و در نهایت هویت واقعی خود را به نام «حسین – ط» فاش کرد و گفت: ساکن بولوار شهید کریمی هستم و می دانم که اشتباه کرده ام. وی ادامه داد: از ابتدای اردیبهشت گذشته به عنوان پزشک در درمانگاه های «پ»- «د» و «م» در بولوار توس و همچنین درمانگاه «س» در جاده سیمان با هویت دکتر «م-ک» به امور پزشکی مشغول بودم. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توقیف خودروی پراید پزشک قلابی، وی با تشکیل پرونده تحویل مراجع قضایی شد و بررسی های بیشتر در این باره ادامه یافت. خراسان : شماره : 21086 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۳۰ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱ آذر ۱۴۰۱ | 19:25 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-پیامک های مرموز!

از مدتی قبل رفتار و گفتار همسرم به کلی تغییر کرد به طوری که انگار «جادو» شده باشد. وقتی آن تهمت ناروا را به من زد دیگر نتوانستم تحمل کنم و به همین دلیل برای چاره اندیشی به کلانتری آمدم این درحالی بود که همسرم مدام از من انتقاد می کرد و مدعی بود که باید با یک زن پاک ازدواج کند اما ...

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 38 ساله در حالی که بیان می کرد تقدیر من با بدبختی گره خورده است اما ای کاش زودتر به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری می آمدم، درباره روزگار تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد توضیح داد: اولین فرزند یک خانواده 5 نفره هستم که پدرم از اتباع خارجی است و به همین دلیل هم مادرم شناسنامه های من و 2 خواهر دیگرم را به نام خودش گرفته است. از روزی که به خاطر دارم همواره مشاجره و درگیری بین پدر و مادرم وجود داشت؛ چرا که مادرم معتقد بود فریب چرب زبانی و دروغگویی های پدرم را خورده است.

خلاصه پدرم با ارثیه مادرم گاو و گوسفند خریده و در زمین های کشاورزی مشغول کار بود ولی مدام مادرم را سرزنش می کرد که همه فرزندانش دختر هستند. به همین دلیل من هر روز با پدرم به زمین های کشاورزی می رفتم تا مانند یک پسر به او کمک کنم! که مادرم از نیش و کنایه های او در امان باشد. اگرچه مادرم در خانه قالی بافی می کرد ولی پدرم چیزی برای ما نمی خرید و حتی لباس های دیگران را به ما می پوشاند چرا که معتقد بود فقط برای فرزند پسر باید هزینه کرد. در این شرایط مادرم با گریه و التماس و تحمل کتک کاری های پدرم، بالاخره موفق شد مرا در مدرسه ثبت نام کند و تا کلاس پنجم درس خواندم اما یک روز وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم مردی که از دوستان پدرم بود و در خانه ما حضور داشت، مرا با خود به یک مکان زیارتی برد و در حالی که مبلغی پول به پدرم داده بود مرا به عقد خودش درآورد! حالا من سومین زن «نعمت» بودم و دو همسر دیگر او در خانه های جداگانه زندگی می کردند. شوهرم 8 فرزند داشت و مرا به شدت اذیت می کرد چون معتقد بود پول زیادی به پدرم داده است! خلاصه 5 سال بعد «نعمت» از دنیا رفت و با ارثیه ای که به من رسید در پی یافتن مادرم برآمدم. او در روزی که پدرم مرا به «نعمت» شوهر داد به حالت قهر از خانه بیرون رفت و دیگر خبری از او نداشتم. بعد از مدتی جست وجو فهمیدم که او به خاطر این رفتار پدرم و به دلیل گریه های زیاد سکته کرده و از دنیا رفته است. در این وضعیت پدرم یکی از خواهرانم را نیز به مرد دیگری فروخته بود اما خواهر کوچک ترم از خانه فرار کرده و به مکان نامعلومی رفته بود. بالاخره بعد از مدتی خواهر کوچکم را پیدا کردم و با پول ارثیه، مغازه و خانه ای نقلی خریدم و با اجاره مغازه روزگار می گذراندم. تازه وارد 20 سالگی شده بودم که روزی در بانک با مردی چرب زبان آشنا شدم و او با اصرار مرا به خانه ام رساند. از آن روز به بعد معاشرت من و «کریم» به جایی رسید که او از من وکالت گرفت تا مغازه را اجاره بدهد ولی خانه و مغازه ام را فروخت و به یک باره ناپدید شد. حالا من آواره کوچه و خیابان شده بودم و شب ها را در پارک یا پاتوق های مختلف به صبح می رساندم. در یکی از همین پاتوق ها بود که با «منصوره» آشنا شدم و به خانه او رفتم. «منصوره» زنی معتاد و توزیع کننده مواد مخدر بود من هم که درآمدی نداشتم با او همراهی کردم و به زنی معتاد تبدیل شدم. هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که روزی نیروهای انتظامی مرا با مقداری مواد مخدر صنعتی دستگیر کردند و این گونه به تحمل سه سال زندان محکوم شدم اما یک سال بعد به خاطر این که سابقه نداشتم مشمول عفو شدم و از زندان بیرون آمدم. در زندان حرفه خیاطی را آموخته بودم و با تسهیلاتی که از کمیته امداد گرفتم چرخ های صنعتی خریدم و کارگاه خیاطی راه اندازی کردم. طولی نکشید که خانه و خودرو هم خریدم و روزگارم بهتر شد. دیگر به دنبال مواد نرفتم و افرادی برایم کار می کردند. در همین روزها با «قدیر» ازدواج کردم او سفارش های کارگاه را برایم می آورد ومدت ها بود که ازمن خواستگاری می کرد. او دو دختر داشت و همسرش را طلاق داده بود. یکی از دخترانش را عروس کردم و دیگری هم هنوز تحصیل می کند. خلاصه روزهای شیرینی را سپری می کردم تا این که مدتی قبل رفتار و گفتار همسرم به کلی تغییر کرد. مدام با نیش و کنایه مدعی می شد که باید با یک زن پاک ازدواج کند و من زن خوبی برایش نیستم. دیگر تحمل رفتارهایش را نداشتم تا این که به کلانتری آمدم و ...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است : در بررسی های کارشناسی و روان شناختی که با دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) و توسط مشاوران زبده صورت گرفت ماجرای پیامک های مرموز لو رفت و مشخص شد که فرد ناشناسی برای برهم زدن زندگی این زوج، پیامک های توهین آمیز برای «قدیر» ارسال می کند و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21082 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۱ | 19:49 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-پایان زندگی با کابوس جنایت!

کاش وقتی این افکار وحشتناک شیطانی در ذهنم ریشه دواند، لحظه‌ای عاقلانه فکر می کردم و به طلاق هم می اندیشیدم اما متاسفانه چنان خودم را زیرک می پنداشتم که گویی با هوش تر از من هیچ انسانی روی کره زمین نیست و کسی نمی تواند به راز قتل همسرم پی ببرد و...

به گزارش روزنامه خراسان، مرد جوان که حدود سه سال با کابوس وحشت انگیز قتل همسرش زندگی کرده بود، در حالی که بیان می کرد کاش می توانستم اختلافات خانوادگی را با تصمیم های عاقلانه حل کنم، درباره سرگذشت خود گفت: 20 ساله بودم که پای سفره عقد نشستم و با «ترمه» ازدواج کردم اما هنوز چند ماه از دوران نامزدی ما نمی گذشت که اختلافات من و او شروع شد. احساس می کردم در انتخاب همسر دچار اشتباه شده ام چرا که رفتارهای او با خصوصیاتی که من از همسرم انتظار داشتم فاصله زیادی داشت به همین دلیل مشاجره های لفظی ما شدت گرفت ولی من هیچ وقت به جدایی از همسرم فکر نمی کردم. البته ترس از مهریه و پرداخت حق و حقوق او نیز از جمله مواردی بود که به دلیل ناآگاهی من از روند قضایی پرونده ها به این موضوع دامن می زد. خلاصه با وجود این اختلافات و بنا به توصیه اطرافیانم زندگی مشترکم را در حالی با ترمه آغاز کردم که او فقط 18 سال داشت و از مهارت های همسرداری بی بهره بود. ترمه دوست داشت آزادی کامل داشته باشد و بدون اجازه من به بیرون از منزل برود یا در هر ساعت از شبانه روز به خانه بازگردد، به همین دلیل به دنبال بهانه می گشت و دروغ هایی را سر هم می کرد که خودش هم آن ها را باور نداشت. با آن که فقط دو ماه از جشن عروسی ما گذشته بود، رابطه عاطفی ما هر روز سردتر می شد تا جایی که جز سروصدا و مشاجره آن هم به دلیل یک سری رفتارهای ناپسند، چیزی در زندگی ما وجود نداشت و دیگر از عشق و علاقه و مهر و محبت هم خبری نبود. بالاخره کار به جایی رسید که تحمل این درگیری ها را نداشتم و متاسفانه هیچ وقت هم اهل مشورت نبودم تا شاید کسی مرا برای چاره اندیشی و رهایی از این مخمصه راهنمایی کند. در تصورات احمقانه، خودم را عقل کل می دانستم تا این که یک روز تصمیم وحشتناکی گرفتم. زمستان سال 91 بود که صحنه گازگرفتگی دختر یکی از بستگانمان از مقابل چشمانم عبور کرد. آن دختر به طور اتفاقی با گاز شهری مسموم شده و مدتی به کما رفته بود. من که خودم را فردی زیرک و باهوش می دانستم نقشه قتل همسرم با گاز شهری را طراحی کردم تا مرگ او طبیعی و بر اثر سهل انگاری جلوه کند. از همان روز به بعد رفتارم را تغییر دادم، به طوری که زندگی ام رنگ و بوی عاشقانه گرفت اما کاش می فهمیدم بخش زیادی از این دلسردی عاطفی نیز تقصیر من است چرا که در همان چند روز زندگی نمایشی عاشقانه هیچ مشکلی با هم نداشتیم. خلاصه روز حادثه وقتی از سرکار به خانه بازگشتم، طبق نقشه استراحت کردم چرا که آن ماه در شیفت شب کار می کردم و روزها به خانه می آمدم. در حالی که پتو را روی سرم کشیده بودم، یک بار دیگر نقشه قتل را مرور کردم و بعد از حدود دو ساعت به بهانه ای از خانه خارج شدم ولی همسرم هنوز خواب بود. به آرامی شیلنگ گاز بخاری را بیرون کشیدم و شیر گاز شهری را باز کردم. حدود دو ساعت در خیابان های نزدیک محل سکونتم دور زدم و سپس به خانه بازگشتم. وقتی فهمیدم همسرم دیگر نفس نمی کشد، همسایه ها را خبر کردم و با اورژانس تماس گرفتم. بررسی های پلیس با توجه به خرابی دودکش و صحنه سازی هایی که انجام داده بودم، حکایت از آن داشت که همسرم بر اثر گازگرفتگی جان باخته است، به همین دلیل پرونده ای در دادسرا تشکیل شد و من هم که فکر می کردم نقشه زیرکانه ام به درستی انجام شده است، خودم را عزاداری با تألمات روحی شدید نشان می دادم تا این که آب ها از آسیاب افتاد و من مدتی بعد با آن که هنوز سیاه پوش بودم از دختر دیگری خواستگاری کردم و بدین ترتیب راز مرگ همسرم در سینه ام باقی ماند چرا که جز من هیچ کس از این جنایت خبر نداشت ولی غافل از آن بودم که خدا نیز از این جنایت آگاه است و این ماجرا روزی فاش خواهد شد. خلاصه چند ماه بعد و در حالی که همسرم باردار بود، روزی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به سراغم آمدند و دستبندهای قانون را بر دستانم حلقه زدند. آن روز وقتی مقابل قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفتم و پرونده ام را روی میز دیدم، تازه فهمیدم چوب خدا صدا ندارد! قاضی حسینی (قاضی سابق ویژه قتل عمد مشهد) از من پرسید: شما در اظهارات خودتان هنگام وقوع حادثه گفته اید که «وقتی وارد منزل شدم، اتاق به شدت گرم بود و شیلنگ بخاری هم روی زمین افتاده بود!» وقتی اظهاراتم را تایید کردم، قاضی گفت: اگر بخاری هنگام مرگ همسرت روشن بوده که خانه به شدت گرم شده است، پس گاز شهری سوخته است که در این صورت گاز گرفتگی رخ نمی دهد اگر هم شیلنگ بخاری بیرون بوده و گاز از آن منتشر شده، پس خانه با چه شعله ای تا این حد گرم شده است؟ من که دیگر پاسخی برای این سوال نداشتم، اشک ریزان قتل همسرم را پذیرفتم و جزئیات این جنایت را بازگو کردم اما ای کاش...

ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی . خراسان : شماره : 21081 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۴ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۱ | 20:43 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-کلاهبرداری با ایجاد کانال دوست‌یابی

آبروریزی در فضای مجازی با انتشار عکس های خصوصی

رئیس پلیس فتای فرماندهی انتظامی غرب استان تهران از بازداشت عامل انتشار تصاویر خصوصی در فضای مجازی و دستگیری فردی که در پوشش ایجاد کانال‌های دوست یابی اقدام به کلاهبرداری از شهروندان کرده بود، خبرداد.

به گزارش حادثه24،سرهنگ سید نظام موسوی به تشریح دو پرونده‌ای که به تازگی و در جریان عملیات‌های جداگانه از سوی ماموران پلیس فتای غرب استان تهران انجام شده پرداخت و گفت: یکی از این پرونده‌ها مربوط به انتشار تصاویر خصوصی در فضای مجازی است. مدتی قبل شهروندی با ارائه مرجوعه قضایی به پلیس فتا مراجعه و اعلام کرد که فردی در یکی از شبکه‌های اجتماعی با صفحه‌های مختلف اقدام به انتشار تصاویر خصوصی وی کرده و از این طریق موجب هتک حیثیت و برهم زدن آرامش روحی و روانی آن ها شده است.رئیس پلیس فتای غرب استان تهران با بیان این که با شکایت شاکی موضوع به قید فوریت در دست بررسی کارشناسان این پلیس قرار گرفت، افزود:‌ با انجام تحقیقات ، هویت متهم ازسوی ماموران، شناسایی و این فرد با رعایت حقوق شهروندی به پلیس فتا احضارشد.

این فرد در مقر انتظامی تحت بازجویی قرار گرفت که طی آن با مستندات و ادله دیجیتال پرونده خود مواجه شد و در حالی که چاره‌ای جز اعتراف و بیان حقیقت نداشت به جرم خود اعتراف کرد.موسوی، انگیزه متهم از انتشار تصاویر خصوصی شاکی را مشکلات خانوادگی با شاکی اعلام کرد و گفت: برای این فرد پرونده‌ای تشکیل شده و او برای ادامه روند رسیدگی به جرم روانه دادسرا شد.

رئیس پلیس فتای غرب استان تهران همچنین از رسیدگی به یک پرونده کلاهبرداری در پوشش کانال‌های دوست‌یابی خبر داد و گفت:‌ مدتی قبل تعدادی از کافی‌نت دارها به پلیس فتا مراجعه و اعلام کردند که فردی به هویت معلوم به کافی‌نت آن ها مراجعه و اقدام به دریافت پول نقد کرده ، اما پس از چند ساعت حساب‌های بانکی کافی‌نت دارها از طریق پلیس فتا مسدود شده است. این افراد خواستار رسیدگی به موضوع و رفع مسدودی کارت‌های خود شدند.وی با بیان این که با کسب این اطلاعات رسیدگی به موضوع در دستورکار کارشناسان پلیس فتا قرار گرفت، افزود:‌ در ادامه تحقیقات، متهمان پرونده ،شناسایی شدند.

همچنین بعد از اقدامات فنی ‌ تیم کارشناسان پلیس فتا و طی استعلام به عمل آمده از یکی از حساب‌های مربوط به کافی نت دارها مشخص شد که حساب از طرف پلیس فتای شهر اصفهان مسدود شده است.

موسوی ادامه داد: با هماهنگی پلیس فتای اصفهان مشخص شد که فردی از طریق کانال تلگرامی دوست یابی اقدام به واریز مبلغ ۹۵ میلیون تومان به کارت بانکی کافی‌نت دار کرده و بعد از واریز پول، ارتباط با ادمین یا اعضای کانال قطع شده است و دیگر پاسخگو نیستند.

وی ادامه داد: طی تحقیقات مشخص شد که متهم، قربانیان را فریب داده بود تا جایی که قربانی برای پرداخت وجه از کلاهبردار یا همان ادمین کانال شماره حساب خواسته و متهم در این زمان‌ها به کافی‌نت‌ها مراجعه کرده و شماره حساب از کافی‌نت‌دارها گرفته و آن را به قربانیان داده است. او همزمان درخواست پول نقد از کافی‌نت‌دارها نیز کرده و از این طریق پول خود را دریافت کرده بود.

رئیس پلیس فتای غرب استان تهران ادامه داد:‌ متهم پرونده به همراه باند هشت‌ نفره‌اش با هماهنگی دادستان دستگیر شد؛ این افراد تحت بازجویی قرار گرفتند و در جریان آن اعلام کردند که همگی دارای کانال دوست‌یابی بوده اند و مدت زیادی است که به این کار مشغولند و با همین ترفند اقدام به کلاهبرداری از شهروندان کرده‌اند.موسوی در پایان از تشکیل پرونده برای متهمان دستگیر شده خبر داد و گفت:‌این افراد به همراه پرونده تشکیل شده برای ادامه روند رسیدگی به جرم روانه دادسرا شدند. خراسان : شماره : 21075 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۷ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۱ | 10:9 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-نقشه اخاذی دختر طمعکار از صاحبکار ثروتمند

عشق پسر بی‌پول به دختر دایی‌اش باعث شد که برای ازدواج با او نقشه اخاذی از صاحبکار ثروتمند را طراحی کند اما در این بازی خطرناک هر دو گرفتار شدند.به گزارش عرشه آنلاین، چندی قبل مهندس جوانی نزد پلیس رفت و از اخاذی ۱۰ هزار دلاری دختر جوانی شکایت کرد.

او گفت: من مدیر یک شرکت طراحی داخلی ساختمان هستم و اوضاع مالی خوبی دارم. چند روز قبل شماره ناشناسی روی تلفن همراهم افتاد و زمانی که آن را پاسخ دادم، دختر جوانی به نام مهیا پشت خط بود. او خودش را یکی از مهندسان حرفه ای در زمینه طراحی معرفی کرد و بعد کلی عکس از طراحی های داخلی به عنوان نمونه کار خودش در کشورهای خارجی برایم فرستاد.

مهندس جوان ادامه داد: دختر جوان می گفت که بیشتر در خارج از کشور کار می کرده و حتی دوره های دکوراسیون و معماری را هم در خارج از کشور گذرانده است اما به دلیل شیوع کرونا دیگر نتوانسته به کارش ادامه دهد. او از من خواست که در شرکتم مشغول کار شود. بعد هم با چرب زبانی اعتماد مرا جلب کرد و چندین بار باهم قرار گذاشتیم تا نمونه کارهایش را ببینم و اگر خوشم آمد او را استخدام کنم.

بعد پیشنهاد داد که به خانه ام بیاید و طراحی داخلی خانه ام را ببیند که من هم قبول کردم. یک روز که برای همسرم کاری پیش آمده بود و او به همراه فرزندم در خانه نبود، مهیا به خانه ام آمد. او بعد از چند دقیقه اجازه خواست تا برایم چای بیاورد که من هم قبول کردم اما وقتی چای را نوشیدم، بی‌هوش شدم. ساعتی بعد که به هوش آمدم، متوجه شدم تمام پول، اسناد و مدارک، دلارها و طلاهایم به سرقت رفته است.مرد جوان ادامه داد: ساعتی بعد هم مهیا با من تماس گرفت و عکسی برایم فرستاد که شوکه شدم چرا که وقتی من بی هوش بودم او در شرایط نامناسبی از من عکس و فیلم تهیه کرده بود و با آن ها تهدیدم کرد که اگر با او همکاری نکنم، آبرویم را می برد و عکس و فیلم های سیاه را در فضای مجازی منتشر می کند.

او از من ۱۰ هزار دلار خواست و من نیز به ناچار این مبلغ را به او دادم اما طمع مهیا بیشتر از این ها بود و دختر جوان چند روز بعد درخواست ۲۰ هزار دلار کرد. من که دیدم او می خواهد به اخاذی هایش ادامه دهد، تصمیم گرفتم که شکایت کنم.

به دنبال شکایت مهندس جوان، مأموران پلیس وارد عمل شدند و دختر جوان را در عملیاتی غافلگیرانه بازداشت کردند. مهیا که خود را در دام می دید، اعتراف کرد که با همدستی پسر عمه اش دست به این اخاذی زده است. بدین ترتیب پسر عمه او نیز بازداشت شد و به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت. خراسان : شماره : 21074 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۶ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۱ | 13:28 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-خودرو دزدی با طنازی شیطانی!

اختصاصی خراسان

سیدخلیل سجادپور- پلیس مشهد روز گذشته و پس از یک ماه ردزنی های اطلاعاتی، زن جوانی را دستگیر کرد که مدعی است با شگرد طنازی های شیطانی، خودروی برخی رانندگان را می ربود و به مبلغ ناچیزی می فروخت!

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حدود یک ماه قبل راننده 55 ساله ای به کلانتری نجفی مشهد رفت و از زنی شکایت کرد که در پوشش مسافر، خودروی پژو 405 او را ربوده است. این راننده میان سال درباره چگونگی وقوع ماجرا به افسر تجسس کلانتری گفت: از جمعه بازار منطقه الهیه مشهد زن جوانی را به عنوان مسافر سوار کردم تا به بولوار سرافرازان ببرم اما قبل از آن که به مقصد برسیم در خیابان سرافرازان از خودرو پیاده شدم تا آب میوه بخرم. هنوز سرگرم خرید بودم که ناگهان مسافر جوان پشت فرمان نشست و پدال گاز را فشرد. من هم متعجب و حیرت زده به کلانتری آمدم تا از سارق خودرو شکایت کنم!

در پی گزارش این ماجرای سرقت، بلافاصله گروه ویژه ای از نیروهای دایره تجسس با هدایت و نظارت مستقیم سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) وارد عمل شدند و به ردزنی های اطلاعاتی پرداختند. بررسی دوربین های ترافیکی و انجام یک سری تحقیقات میدانی در نزدیکی جمعه بازار خودرو، چهره و هویت زن جوان را برای پلیس نمایان کرد و بدین ترتیب ادامه بررسی ها بر شناسایی مخفیگاه زن جوان متمرکز شد. پس از حدود یک ماه رصدهای اطلاعاتی بالاخره سرنخ هایی از «ز» به دست آمد که تجزیه و تحلیل آن ها نشان می داد او در نیمه های شب قصد دارد با مرد جوانی در یکی از کافه های مشهد ملاقات کند. به همین دلیل نیروهای کارآزموده تجسس بی درنگ، در اطراف کافه مذکور حضور یافتند و در پوشش های مبدل به انتظار وی نشستند. طولی نکشید که زن جوان وارد کمین پلیس شد و قبل از آن که فرصتی برای فرار پیدا کند، دست بندهای قانون بر دستانش خودنمایی کرد.

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به حساسیت موضوع، این زن جوان به مقر انتظامی انتقال یافت و مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت. او که سعی می کرد خود را بی خبر از ماجرای سرقت های خودرو نشان دهد، مدام گلایه می کرد که مرا اشتباه دستگیر کرده اید! اما وقتی با اسناد و مدارک موجود در دایره تجسس رو به رو شد، دیگر لب به اعتراف گشود و راز خودرو دزدی با طنازی های شیطانی را فاش کرد.

«ز» گفت: زندگی فلاکت بار من از زمانی که معتاد شدم در مسیر بیراهه قرار گرفت و برای تامین مخارج اعتیادم مجبور بودم سرقت کنم! یک بار پرایدی را از منزل یک جوان هوسران به سرقت بردم و آن را به زنی تحویل دادم که مدتی در منزل او زندگی می کردم. آن زن هم مبلغ اندکی به من داد و بعد هم فهمیدم که او پس از مدتی استفاده از پراید، آن را در بیابان رها کرده است که خودرو توسط پلیس کشف شد و در اختیار مال باخته قرار گرفت. از آن روز به بعد تلاش می کردم طوری رفت و آمد کنم که شناسایی نشوم.

متهم به سرقت خودرو در ادامه اعترافاتش افزود: بعد از این ماجرا بود که به منطقه الهیه نقل مکان کردم و با مرد دیگری آشنا شدم که مالخران خودرو را می شناخت و می توانست خودروهای سرقتی را برایم آب کند!

این بود که دوباره تصمیم به سرقت خودرو با شیوه طنازی های شیطانی گرفتم و سوار خودروی مردی حدود 60 ساله شدم. بعد از آن که با هم درددل کردیم، او مرا به سوی بولوار سرافرازان برد که یکی از دوستانش در آن منطقه سکونت داشت. وی ادامه داد: اگرچه قصه ای که شاکی درباره چگونگی سرقت خودرواش می گوید حقیقت ندارد اما من در یک فرصت مناسب سوئیچ خودروی او را برداشتم و آن را به سرقت بردم.

سپس به پاتوقی رفتم که با صاحبخانه ام قرار گذاشته بودم تا مرا نزد مالخر خودرو ببرد. ساعتی بعد به همراه آن جوان، عازم بولوار توس شدیم. جایی که مالخر مذکور در آن جا گاراژ داشت. او خودروی پژو 405 را به مبلغ دو میلیون تومان از من خرید و من هم همه مدارک شناسایی مالباخته را از درون خودرو برداشتم و به سطل زباله ای انداختم که در گوشه گاراژ بود. ولی در دقایق اولیه بامداد امروز (دیروز) دوباره با صاحبخانه ام که فردی سابقه دار است، در همان کافه قرار گذاشتم که ناگهان خودم را در محاصره نیروهای انتظامی دیدم و دستگیر شدم.

بنابر گزارش روزنامه خراسان، به دنبال اعترافات زن 28 ساله و با توجه به احتمال از بین رفتن آثار جرم در مخفیگاه مالخر خودروهای سرقتی، بلافاصله گروه عملیاتی افسران دایره تجسس با فرماندهی مستقیم سرهنگ کسروی به طرف بولوار توس حرکت کردند. نیروهای انتظامی که از دستورات خاص و راهنمایی های سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) بهره می بردند، پس از دریافت مجوزهای قضایی و با رعایت موازین شرعی و قانونی وارد گاراژ مذکور شدند اما تنها به بقایایی از قطعات خودروی پژو 405 دست یافتند که به طور کامل اوراق شده بود. مالخر یاد شده، حتی اتاق خودرو را نیز قطعه قطعه کرده و چیزی از خودروی سرقتی باقی نگذاشته بود. در همین حال مدارک شناسایی و مالکیتی خودرو نیز از درون سطل زباله ای کشف شد که زن جوان در بازجویی ها به آن اشاره کرده بود.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است با توجه به این که احتمال می رود سرقت های دیگری با این شیوه رخ داده باشد و شاکیان برای حفظ آبروی خود ماجرای سرقت را به گونه دیگری گزارش کرده باشند، تحقیقات افسران دایره تجسس با دستورات ویژه قضایی برای ریشه یابی جرایم احتمالی دیگر همچنان ادامه دارد.

شایان ذکر است سرگذشت این زن جوان در ستون «در امتداد تاریکی» امروز صفحه حوادث درج شده است. خراسان : شماره : 21070 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱ | 15:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-هوسرانی به نام عاشقی!

با آن که پدرم همواره به طور غیرمستقیم مرا نصیحت می کرد که در عشق و عاشقی های خیابانی، دختران آسیب بیشتری می بینند و آینده خود را نابود می کنند اما من به این حرف ها اعتقادی نداشتم تا این که ...

به گزارش روزنامه خراسان، زن 30 ساله که بعد از طی مراحل قضایی، حکم طلاق را از دادگاه گرفته بود، با بیان این که کاش زمان به عقب بازمی گشت و من مهم ترین اشتباه زندگی ام را مرتکب نمی شدم، درباره سرگذشت خود گفت: در کلاس دوم دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه شدم پسر جوانی هر روز بعد از خروج از مدرسه مرا تعقیب می کند اما من توجهی به این موضوع نداشتم تا این که یک روز زنگ تلفن ثابت منزلمان به صدا درآمد و من در غیاب مادرم گوشی تلفن را برداشتم. پسر جوانی که خودش را «تورج» معرفی می کرد، از آن سوی خط گفت: من همان پسری هستم که مدتی است عاشقت شده ام و تو را تعقیب می کنم. با شنیدن این جمله بی درنگ گوشی تلفن را گذاشتم اما او مدام به خانه ما زنگ می زد. وقتی فهمیدم او دانشجوی رشته ادبیات فارسی است، آرام آرام کنجکاو شدم تا سخنانش را بشنوم. این گونه بود که رابطه تلفنی من و تورج آغاز شد و در مدت کوتاهی به عشق و عاشقی خیابانی کشید و ما با یکدیگر قرار ملاقات های مخفیانه می گذاشتیم. در حالی که به تورج دل باخته بودم و احساس می کردم روزی در کنار او خوشبخت خواهم شد، به طور ناگهانی مرا ترک کرد و با دختر دیگری پای سفره عقد نشست. تازه فهمیدم او فقط برای هوسرانی با من و چند دختر دیگر ارتباط داشت. در شرایطی که دچار آسیب روحی شدیدی شده بودم، پدرم متوجه ماجرا شد و به ناچار به منطقه دیگری از شهر نقل مکان کردیم.

مدتی بعد از این ماجرا در رشته پرستاری در دانشگاه پذیرفته شدم و به تحصیلاتم ادامه دادم. در همین روزها بود که «حامد» به خواستگاری ام آمد. او تا مقطع دیپلم تحصیل کرده بود و فروشگاه قطعات یدکی خودرو داشت اما من تیپ و قیافه ظاهری او را نمی پسندیدم و قصد داشتم با جوانی که تحصیلات عالیه دارد، ازدواج کنم. با وجود این به خواستگاری حامد پاسخ مثبت دادم چرا که شکست در عشقی خیابانی روح و روانم را به هم ریخته بود و از سوی دیگر نیز دوست داشتم ثروت خانواده حامد را به رخ تورج بکشم. خلاصه دوران نامزدی ما در حالی سپری شد که من علاقه ای به نامزدم نداشتم و تنها می خواستم حسادت تورج را برانگیزم درحالی که او مرا کاملا فراموش کرده بود و در یک شهر دیگر در کنار همسرش زندگی می کرد. با آن که یک سال از زندگی مشترک من و حامد می گذشت و من صاحب دختری به نام آیلین شده بودم اما همچنان روابط سرد عاطفی بین ما حکمفرما بود و من فقط به امور خانه داری و بچه داری می پرداختم. در این میان حامد که از این وضعیت خسته شده بود، روزی کنارم نشست و از من خواست اگر موضوعی را در دلم دارم که مرا آزار می دهد برایش بازگو کنم. من هم که تحت تاثیر جملات محبت آمیز همسرم قرار گرفته بودم، ناگهان ماجرای آشنایی و عشق و عاشقی خیابانی ام با تورج را برایش بازگو کردم. آن روز حامد از نظر روحی و روانی کاملا به هم ریخته بود و هیچ گاه تصور نمی کرد که همسرش قبل از ازدواج با او، با پسر دیگری ارتباط داشته باشد! با وجود این، او به خاطر آیلین از اشتباه من گذشت و دیگر در این باره سخنی نگفت؛ اما او یک روز این ماجرا را برای مادرش تعریف کرده بود که از همان روز به بعد دیگر زندگی من به هم ریخت و مادرشوهرم به ریشه یابی و واکاوی گذشته من پرداخت، به گونه ای که حتی به سراغ تورج رفت و زندگی او را نیز از هم پاشید. بعد از این ماجرا خانواده حامد مرا دختری هوسران و هرزه می دانستند که لیاقت پسرشان را ندارم.

روزهای تلخ زندگی من به جایی رسید که به ناچار تصمیم به طلاق گرفتم و حضانت دخترم را نیز به حامد سپردم اما ای کاش در همان روزهای نوجوانی به نصیحت های پدرم گوش می کردم که در عشق و عاشقی های خیابانی، دختران بیشترین آسیب را می بینند و ...

ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی . خراسان : شماره : 21063 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۳ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۳ آبان ۱۴۰۱ | 19:58 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-سرگذشت دختر فراری!

به هیچ وجه نمی خواستم زندگی و آینده من نیز مانند مادرم باشد. از این زندگی آشفته رنج می بردم و تحمل دیدن صحنه های زورگویی های پدرم را نداشتم به همین دلیل تصمیم گرفتم که ...

به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 15 ساله ای است که پس از فرار از منزل توسط نیروهای انتظامی در یکی از پارک های مشهد شناسایی و به کلانتری هدایت شده بود.

این دختر نوجوان درباره ماجرای فرارش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده 5 نفره هستم اما وقتی کلمه خانواده را بر زبان می رانم ناخودآگاه خنده ام می گیرد چرا که هیچ گاه معنای واقعی خانواده را نفهمیدم و هیچ مهر و عاطفه ای را در مکانی احساس نکردم که نام خانواده را یدک می کشد. پدرم مردی معتاد و بیکار است که فقط مهارت زورگویی و کتک کاری دارد. مادرم نیز برای آن که پدرم خماری نکشد از صبح تا شب در خانه های مردم کارگری می کند تا شب هنگام با دست پر به منزل بازگردد وگرنه باید مشت و لگدهای پدرم را تحمل کند. هنوز نمی فهمم چرا مادرم از او طلاق نگرفت و به این زندگی خفت بار ادامه داد شاید هم هیچ چاره ای جز تحمل این شرایط نداشت چراکه خودش نیز در خانواده‌ای آشفته و نابسامان رشد کرده بود. در این شرایط من هم از زمانی که به خاطر دارم مدام به دنبال خرید مواد مخدر از ساقی محله بودم تا پدرم از پای بساطش تکان نخورد با وجود این همواره شاهد کتک کاری های پدرم بودم که با بی رحمی مادرم را کتک می زد یا به خاطر خماری سردر گریبان فرو می برد و با کسی کاری نداشت. اگرچه در مقطع راهنمایی تحصیل می کردم اما افکارم به هم ریخته بود و از درس و مدرسه چیزی نمی فهمیدم. خواهر و برادرم نیز به فکر زندگی خودشان بودند و کاری به پدر و مادرم نداشتند در واقع من آن ها را نمی دیدم.در این اوضاع آشفته یک روز به مدرسه می رفتم و چند روز غیبت می کردم اما کسی از من نمی پرسید که چرا امروز به مدرسه نرفتم از طرف دیگر نیز وضعیت مالی پدرم به گونه ای نبود که من به راحتی بتوانم ادامه تحصیل بدهم. کار به جایی رسید که دیگر از این وضعیت خسته شدم. نمی خواستم آینده و سرنوشت من نیز مانند مادرم شود. فکر می کردم اگر از خانه فرار کنم آینده ام بهتر می شود این بود که تصمیم به فرار از خانه گرفتم البته قبل از من خواهرم نیز چند سال قبل از خانه فرار کرد و به مکان نامعلومی رفت به طوری که تاکنون هیچ کسی از او خبری ندارد من هم از یک ماه قبل در پارک ها و خیابان ها سرگردان هستم تا این که ماموران انتظامی در پارک به من مشکوک شدند و مرا به کلانتری انتقال دادند ولی خوب می دانم که باز هم کسی به سراغم نمی آید و هیچ کسی نگرانم نمی شود مگر آن که پدرم کسی را برای کتک زدن پیدا نکند آن گاه به یاد من بیفتد و ...

گزارش روزنامه خراسان حاکی است این دختر نوجوان وقتی از طریق مشاور کلانتری در جریان سرگذشت تلخ دختران فراری دیگر قرار گرفت که چگونه در دام باندهای فساد و خلافکاری گرفتار شده اند و زندگی و آینده خود را به تباهی کشانده اند چشمانش را به سنگ فرش های اتاق مددکاری دوخت و در اندیشه های خود غرق شد ...

در همین حال با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) اقدامات مشاوره ای و روان شناختی با دعوت از پدر و مادر این دختر نوجوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21061 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱ آبان


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۱ آبان ۱۴۰۱ | 18:39 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-اشتباه شیطانی!

با آن که چند سال از آن حادثه وحشتناک می گذرد اما هنوز نتوانستم آن ماجرای تلخ را فراموش کنم و به زندگی عادی بازگردم چرا که ...

به گزارش روزنامه خراسان، جوان 33 ساله با بیان این که تنها به دلیل یک کنجکاوی ساده دچار وسوسه های شیطانی شدم و آینده ام را به تباهی کشاندم، درباره این ماجرای تلخ گفت: 27 ساله بودم که روزی برای تفریح و هواخوری به یکی از پارک های مشهد رفتم. در یکی از سرویس های بهداشتی آن پارک کلمات زشت و نامربوطی را دیدم که در زیر یک شماره تلفن نوشته شده بود. ناگهان حس کنجکاوی کودکانه به سراغم آمد. آن شماره تلفن را یادداشت کردم و به خانه بازگشتم. وسوسه تماس با آن شماره تلفن رهایم نمی کرد. می خواستم بدانم از آن سوی خط چه کسی پاسخم را می دهد و چرا آن کلمات زشت را در آن جا نوشته بودند. خلاصه مدتی با خودم کلنجار رفتم و در یک لحظه کلید تماس را فشردم. طولی نکشید که زنی با طنازی شیطانی پاسخم را داد. هنوز حیران بودم که به آن زن چه بگویم که با پیشنهاد «ازدواج موقت» او روبه رو شدم. دیگر نفهمیدم چه می کنم! این مکالمه تلفنی آن قدر شیطانی و سریع رخ داد که هنوز هم باورم نمی شود چگونه به همین راحتی بیراهه سقوط را در زندگی ام انتخاب کردم. آن زن جوان که گویی طعمه خود را یافته بود، در حالی که نشانی منزلش را پشت خط بازگو می کرد، از من خواست مقداری مواد مخدر نیز برایش تهیه کنم. این بود که بلافاصله گوشی تلفن را قطع کردم و در پی تهیه مواد مخدر برآمدم. پس از مدتی جست وجو بالاخره با همکاری یک معتاد مقداری مواد مخدر خریدم و حدود ساعت 7 بعد از ظهر به منزل آن زن در یکی از شهرک های حاشیه ای مشهد رفتم. او ابتدا مواد مخدر را از من گرفت و برای مصرف آن کنار تک شعله ای نشست که در وسط اتاق روشن بود. در این لحظه ناگهان دو مرد از زیرزمین آن منزل بیرون آمدند و با تهدید قمه و شمشیر دست و پایم را بستند. آن ها با این بهانه که در خانه آن ها چه می کنم، مرا به شدت کتک زدند. فریادهایم به جایی نمی رسید و آن ها با هر وسیله ای مرا آزار می دادند. زمانی که بی رمق در گوشه اتاق افتادم، آن ها کارت عابر بانک و رمز آن را از من گرفتند ولی در آن کارت بیشتر از 30 هزار تومان نبود. دقایقی بعد نام و مشخصات مرا مقابل دوربین گوشی تلفن همراه بیان کردند و سپس فیلم و تصاویر زننده ای از من گرفتند و تهدیدم کردند که اگر به پلیس اطلاع بدهم این تصاویر را در فضای مجازی منتشر می کنند و آبرویم را خواهند برد. بعد از این ماجرا آن دو نفر پیکر مرا داخل خودرو انداختند و در نیمه های شب در بیابان رها کردند. اگرچه آن زمان تا مدتی می ترسیدم که از این حادثه وحشتناک به کسی چیزی بگویم اما وقتی خبر دستگیری اعضای این باند را در روزنامه خراسان خواندم، تصمیم گرفتم من هم از آن ها شکایت کنم. با آن که اعضای این باند خطرناک زورگیری به مجازات رسیدند اما من نتوانستم آن صحنه های وحشتناک را فراموش کنم چرا که با یک اشتباه شیطانی آینده و زندگی ام را به تباهی کشیدم و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21056 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۵ مهر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۱ | 17:6 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-نقشه زورگیری از جاری!

از همان روزهای آغازین زندگی مشترکم حسادت عجیبی به جاری ام پیدا کرده بودم و هر رفتار او را تحقیرآمیز می دانستم تا جایی که حتی از دیدن او زجر می کشیدم به همین دلیل ...

به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 27 ساله ای است که برای انتقام از جاری اش زورگیر اجیر کرده بود. او پس از پاسخ به سوالات تخصصی افسر پلیس آگاهی درباره سرگذشت خود نیز گفت: 5 سال قبل در حالی با فریدون ازدواج کردم که حدود 6 ماه از آشنایی خیابانی ما می گذشت.

اگرچه او را هنگام سیگار کشیدن دیده بودم و می دانستم جوانی سیگاری است اما هیچ گاه تصور نمی کردم کسی که به او دل باخته ام معتاد باشد.

خلاصه طولی نکشید که با همه مخالفت ها و جار و جنجال ها پای سفره عقد نشستم چرا که درگیر یک ماجرای عاطفی شده بودم و احساس می کردم در کنار فریدون خوشبخت خواهم شد اما همه این ها خیال پردازی هایی بود که در افکارم با آن ها دست به گریبان بودم. وقتی قدم به خانه بخت گذاشتم تازه فهمیدم که فریدون به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و جوانی بیکار است که نمی تواند هزینه های اعتیاد خودش را هم تامین کند. این گونه بود که اختلافات من و او آغاز شد، این درحالی بود که برادر بزرگ تر فریدون زندگی مرفه ای داشت و همسرش در ناز و نعمت زندگی می کرد. او لباس های زیبا می پوشید و انواع مختلف زیورآلات را بر سر و گردن می آویخت. «فربد» جوانی تحصیل کرده و مدیر یک شرکت خصوصی بود که درآمد خوبی داشت اما من با فروش طلاهایی زندگی می کردم که در جشن عروسی هدیه گرفته بودم.

حالا دیگر از نگاه ها و حتی شیوه راه رفتن جاری ام نیز متنفر بودم به طوری که در برابر او احساس حقارت می کردم، از برق طلاهایش رنج می کشیدم و به دست پختش نیز حسادت می کردم تا این که 3 سال قبل با یک بهانه واهی با او به مشاجره پرداختم و بعد هم با یکدیگر قهر کردیم. دیگر هیچ وقت نام جاری ام را بر زبان نمی راندم و به خانه اش هم رفت و آمد نمی کردم از سوی دیگر نیز درگیری های من و فریدون شدت گرفته بود چرا که نمی توانستم با این شرایط به زندگی مشترک ادامه بدهم. بالاخره تصمیم خودم را گرفتم و از حدود یک سال قبل از همسرم جدا شدم .مدتی بعد به عقد موقت جوان 25 ساله ای درآمدم که به صورت مجردی زندگی می کرد اما هیچ گاه نمی توانستم سعادت و خوشبختی های جاری سابقم را از خاطر ببرم ،این بود که روزی نقشه انتقام از او را کشیدم و موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. اسد هم وقتی اصرار مرا برای عقده گشایی از جاری ام دید بلافاصله گوشی تلفن را برداشت و با یکی از دوستان خلافکارش تماس گرفت. اسد به آن جوان شرور گفت: قصد دارد طلاهای دوست دخترش را سرقت کند به همین دلیل بهمن وارد ماجرا شد و با 2 نفر دیگر از دوستانش نقشه مرا بررسی کردند .طبق نقشه قرار بود او همه طلاها را برای خودش بردارد و تنها گردنبند مرا بازگرداند. خلاصه بعد از گذشت 3 سال گوشی تلفن را برداشتم و با عذرخواهی از جاری سابقم به او گفتم قصد دارم به دیدارش بروم و از رفتارهای گذشته ام عذرخواهی کنم. او هم با خوشحالی پذیرفت و من ساعتی بعد با استقبال گرم او وارد منزلش شدم. دقایقی بعد وقتی فربد از منزل بیرون رفت من به طور پنهانی پیامکی را برای همسرم فرستادم که به همراه دوستانش در کنار مجتمع مسکونی داخل خودرو نشسته بودند سپس به آرامی در واحد آپارتمانی را بازگذاشتم در این هنگام بود که بهمن به همراه هم دستانش در حالی که نقاب به چهره داشتند با چاقو و قمه به خانه هجوم آوردند و دست و پاهای من و مهتاب را بستند. آن ها حتی 2 کودک جاری ام را نیز در اتاق زندانی کردند و سپس همه طلاهای او و گردنبند مرا ربودند.

با فرار دزدان، مهتاب وحشت زده فرزندانش را به آغوش کشید و سپس با پلیس تماس گرفت. طولی نکشید که کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به خانه مهتاب آمدند و با طرح چند سوال درباره حضور من در منزل مهتاب مرا به پلیس آگاهی انتقال دادند. آن جا بود که فهمیدم کارآگاهان به بازبودن در واحد آپارتمانی و حضور ناگهانی من برای آشتی با جاری ام مشکوک شده اند .دقایقی بعد نیز ماجرای آخرین پیامک من به همسرم لو رفت و من مجبور شدم قصه زورگیری به خاطر عقده گشایی را بازگو کنم. ساعتی بعد نیز کارآگاهان اسد و بهمن را دستگیر کردند و این گونه خودم را در مخمصه وحشتناکی انداختم که آینده ام نیز تباه شد و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21054 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۳ مهر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۱ | 10:52 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-ماجرای زنی که هوویش را دید!

وقتی آن صحنه عجیب را دیدم اشک در چشمانم حلقه زد. هنوز هم باورم نمی شود که این ماجرا حقیقت دارد، ولی زمانی که همسرم را با آن زن باردار تعقیب کردم، تازه فهمیدم که...

به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 47 ساله ای است که برای دریافت مهریه و نفقه از همسرش شکایت کرده بود. او با بیان این که همسرم مدعی است وظیفه ای در قبال من ندارد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 25 سال قبل زندگی مشترکم را با مردی آغاز کردم که اخلاق خوبی نداشت، اما رفتارهایش به گونه ای نبود که برای یک زن قابل تحمل نباشد. از سوی دیگر نیز پدرم به من آموخته بود وقتی با لباس سفید عروسی به خانه شوهر قدم گذاشتی باید با کفن سفید از آن خانه بیرون بیایی! این نصیحت پدرم همواره آویزه گوشم بود به همین دلیل مشکلات زندگی را تحمل می کردم تا این زندگی مشترک دوام بیابد. اشکان، کارمند یکی از ادارات دولتی بود و درآمد زیادی نداشت. با وجود این، من از زندگی ام راضی بودم، اما با گذشت چند سال از ازدواجمان هنوز فرزندی نداشتم به طوری که آرام آرام نگران می شدم. وقتی به همراه اشکان به یکی از مراکز درمان ناباروری رفتیم، پزشکان آن جا پس از انجام معاینات و آزمایش های تخصصی نظر دادند که مشکل ناباروری از سوی همسرم است، ولی اشکان به بهانه هزینه های زیاد درمان، دیگر این موضوع را پیگیری نکرد و مدعی بود باید پول هایمان را برای خرید خانه پس انداز کنیم. در حالی که من اصرار داشتم با روش های کمک باروری می توانیم صاحب فرزند شویم، همسرم پیشنهاد داد دختری را از پرورشگاه به فرزند خواندگی بپذیریم. من هم پیشنهاد او را قبول کردم و این گونه نوزاد دختری را تحویل گرفتیم که خواهر همسرم به او شیر داد. من هم به همین دلیل خیلی خوشحال بودم چرا که همسرم به عنوان دایی سولماز به او محرم می شد و ما به این دلیل آسایش خیال داشتیم. خلاصه مهر سولماز از همان دوران نوزادی در قلب من نشست و او را مانند فرزند خودم دوست داشتم. این مهر و عاطفه دوطرفه به جایی رسید که هیچ کس تصور نمی کرد سولماز فرزند واقعی من نیست. هر سال برایش جشن تولد می گرفتیم و بستگانمان هدایای گران بهایی به او تقدیم می کردند، ولی این روزگار شیرین از حدود یک سال قبل در حالی دچار تغییر شد که همسرم به بهانه ماموریت و کار دوم چند روز به منزل نمی آمد،این در حالی بود که اخلاق و رفتار او به طور ناگهانی تغییر کرد و روابط عاطفی سردی با من داشت. من ابتدا توجهی به ماجرا نداشتم، اما آرام آرام به این موضوع حساس شدم تا این که فهمیدم پای یک زن دیگر در میان است. یک روز که همسرم به بهانه ماموریت از خانه خارج شد، من هم با یک تاکسی اینترنتی او را تعقیب کردم تا این که در منطقه ای از شهر به داخل یک ساختمان رفت و دقایقی بعد به همراه زنی از آن خانه خارج شد که بارداری آن زن کاملا نمایان بود. با دیدن این صحنه اشک در چشمانم حلقه زد. نمی توانستم باور کنم اشکان با زن دیگری ازدواج کرده است. در همان شرایط باز هم او را تا یک مرکز درمانی تعقیب کردم و متوجه شدم به بخش سونوگرافی رفتند. آن روز به یک باره مقابل همسرم قرار گرفتم. او که با دیدن من دست و پایش را گم کرده بود و انتظار حضور مرا در آن محل نداشت، آن زن غریبه را همسر یکی از دوستانش معرفی کرد که برای پیگیری امور درمانی او به بیمارستان مراجعه کرده است، اما وقتی به صحنه هایی اشاره کردم که دست آن زن جوان را گرفته بود، با چهره ای عصبانی گفت: «او همسر صیغه ای من است!» خلاصه مشاجره ما در حالی شدت گرفت که به او گفتم تو مشکل ناباروری داری، چگونه ممکن است جنین این زن فرزند تو باشد؟! او به چشمانم خیره شد و گفت: حالا که من صاحب فرزندی شده ام اگر بعد از به دنیا آمدن نوزاد، آزمایش های پزشکی نشان داد که او فرزند من است، نوزادم را برمی دارم و این زن را طلاق می دهم ،اما اگر فرزند من نبود، او را برای همیشه فراموش می کنم! در این هنگام آن زن غریبه سکوتش را شکست و فریاد زد مگر من فرزندم را بدون عقد رسمی به تو می سپارم که چنین نقشه هایی می کشی؟

در این شرایط بود که از آن ها جدا شدم و مهریه ام را به اجرا گذاشتم. در این کشاکش اشکان هم پیامکی برای من فرستاد و نوشت که هیچ مسئولیتی در قبال من ندارد و...

گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارشناسی و قضایی این پرونده با صدور دستوری از سوی سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21051 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۹ مهر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۱ | 14:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-دوربین‌ مداربسته راز سرقت دروغین 4 شمش طلا را برملا کرد

سناریوی دروغین سرقت چهار شمش طلا از طلافروشان کیفی با بررسی دوربین‌های مداربسته خیابان لو رفت. به گزارش حادثه 24 ،چند روز قبل سه مرد جوان به پلیس مراجعه کردند و از سرقت چهار شمش طلا خبر دادند. یکی از شاکی‌ها زمانی که در مقابل افسر پرونده قرار گرفت، گفت: ما سه شریک هستیم که سال‌هاست به شکل کیفی خرید و فروش طلا انجام می‌‌دهیم. مدتی قبل چهار شمش طلا از دوست‌مان به نام شاهرخ که صرافی دارد، خریداری کردیم. بعد از مدتی وقتی مشتری برای شمش‌ها پیدا شد طبق قرار، شمش‌ها را به پیک موتوری که امین و معتمد ما بود، دادیم تا به خریدار تحویل دهد، اما در مسیر انتقال چند مرد نقابدار به پیک موتوری حمله و شمش‌ها را از او سرقت کردند. پیک موتوری موفق نشده بود چهره سارقان را ببیند اما تصور می‌‌کنیم که این سارقان از سوی شاهرخ اجیر شده باشند، چرا که او با ما اختلاف پیدا کرده بود.

وی در توضیح بیشتر ماجرا به پلیس گفت: وقتی ما شمش‌ها را از شاهرخ که صرافی دارد خریدیم دو ماه بعد آن ها را به ما تحویل داد. با توجه به نوسانات بازار طلا، ما حدود یک میلیارد تومان در این معامله متضرر شدیم. هر چه به شاهرخ گفتیم که این ضرر و زیان را حساب کند، قبول نکرد و سر همین موضوع هم اختلاف پیدا کردیم. حالا هم احتمال می‌‌دهیم شاهرخ برای انتقام‌گیری چند نفر را اجیر کرده است تا شمش‌ها را سرقت کنند.با شکایت سه طلافروش کیفی، تحقیقات به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت آغاز شد. در نخستین گام، کارآگاهان اداره آگاهی ،سراغ شاهرخ رفتند. بررسی‌ها نشان می‌‌داد مرد صراف در سفر ترکیه است. تحقیقات در این خصوص ادامه داشت تا این که تیم تحقیق دریافت، شاهرخ در حال برگشت به ایران است و کارآگاهان مرد جوان را در فرودگاه بین‌المللی بازداشت کردند.مرد صراف مدعی شد: من هیچ کسی را برای سرقت شمش‌ها اجیر نکرده‌ام و از ماجرای سرقت هم بی‌خبر هستم. تصور می‌‌کنم ماجرای سرقت شمش‌ها یک سناریوی دروغین از سوی مردان طلافروش باشد که از من انتقام بگیرند. از آن جا که من با تأخیر شمش‌ها را به آن ها تحویل دادم، از من کینه به دل گرفته‌اند. حالا هم برای گرفتن انتقام و رسیدن به خسارت‌شان، چنین موضوعی را مطرح کرده‌اند.در حالی که مرد صراف چنین ادعایی داشت، تیم تحقیق با دو سناریوی متفاوت مواجه بود. در اقدام بعدی، آن ها سراغ دوربین‌های مداربسته اطراف محلی رفتند که طلافروشان کیفی ادعا کرده بودند در آن محل سرقت صورت گرفته است، اما بازبینی دوربین‌ها وقوع هیچ سرقتی را نشان نمی‌داد. از سویی زمانی که مأموران می‌‌خواستند از راکب پیک موتوری که مدعی بود از او سرقت شده است، تحقیق کنند، دریافتند که مرد جوان محل زندگی‌اش را تغییر داده و هیچ رد و نشانی از او در دست نیست.

کنار هم قرار دادن مدارک پلیسی و ادعای مرد صراف حکایت از آن داشت که مردان طلافروش کیفی واقعیت را نگفته و با مطرح کردن این ماجرا، قصد صحنه‌سازی داشته اند.

به این ترتیب به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، تحقیقات از مردان فروشنده طلای کیفی دوباره انجام شد و در این مرحله از تحقیقات، آن ها که با مدارک پلیسی مواجه شده بودند، به سناریوی دروغین سرقت اعتراف کردند.

یکی از آن ها گفت: ما پول شمش‌ها را حدود دو ماه قبل پرداخت کردیم اما شاهرخ از تحویل شمش‌ها امتناع می‌‌کرد و دو ماه بعد آن ها را تحویل داد که یک میلیارد تومان به ما خسارت وارد شد. از شاهرخ خواستیم ضرر و زیان ما را جبران کند، اما قبول نکرد. ما هم چنین سناریویی را مطرح کردیم تا شاهرخ بازداشت شود و از او انتقام بگیریم. خراسان : شماره : 21044 - ۱۴۰۱ شنبه ۹ مهر


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ | 16:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-طلاق به خاطر فرزند معلول

به دلیل ازدواج فامیلی که براساس نظر بزرگ ترها صورت گرفت فرزندم با معلولیت ذهنی به دنیا آمد به طوری که همین ماجرا زندگی ام را از هم پاشید و آینده ام را نابود کرد چرا که ...

به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که برای حفظ پایه های لرزان دومین ازدواجش به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد مراجعه کرده بود. این زن جوان در حالی که بیان می کرد هیچ گاه در سال های زندگی ام از کنار «خوشبختی» عبور نکرده ام و معنای سعادت را نمی دانم درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی گفت: 14 بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که با پسر عمه ام ازدواج کردم. آن زمان بزرگ ترها درباره همه چیز توافق کرده بودند و من باید سر سفره عقد می نشستم چرا که ازدواج فامیلی در بین بستگان ما رواج داشت و خانواده ها به دلیل شناختی که از یکدیگر داشتند ازدواج های فامیلی را بهترین گزینه برای سعادت و خوشبختی فرزندانشان می دانستند. خلاصه در اوایل نوجوانی درس و مدرسه را رها کردم و پا به خانه بخت گذاشتم. «قاسم» مرا دوست داشت و سعی می کرد با همان درآمد کارگری روزمزد زندگی خوبی برایم فراهم کند ولی یک سال بعد زمانی که باردار بودم اوضاع زندگی ما نیز تغییر کرد چرا که یک روز وقتی برای تعیین جنسیت فرزندم به پزشک مراجعه کرده بودم زمزمه هایی از معلولیت پسرم را شنیدم که هنوز سه ماه دیگر به تولدش باقی مانده بود. این ماجرا نگرانی عجیبی را در زندگی ام به راه انداخت اما هر بار نظرات متفاوتی را می شنیدم تا این که بالاخره پسرم با معلولیت جسمی و ذهنی به دنیا آمد. حالا دیگر از هر سو سرزنش می شدم و اطرافیانم مرا مقصر این ماجرا معرفی می کردند. قاسم نیز توجهی به من نداشت و به من بی مهری می کرد تا حدی که به ناچار «فرشید» را تحویل بهزیستی دادیم چرا که دیگر توان نگهداری از او را نداشتیم از سوی دیگر پزشکان متخصص معتقد بودند اگر دوباره باردار شوم باز هم احتمال زیادی وجود دارد که فرزندم معلول به دنیا بیاید! در این شرایط بود که قاسم مرا طلاق داد تا برای باقی ماندن نسل خودش با دختر دیگری ازدواج کند. حالا من در 16 سالگی به زنی مطلقه تبدیل شده بودم و آینده ام را بسیار تاریک و مبهم می دیدم. یک سال بعد از این که از قاسم طلاق گرفتم با پسر مجردی آشنا شدم که مدام به من ابراز علاقه می کرد. فرهاد مدعی بود اگر با هم ازدواج کنیم مرا خوشبخت می کند باز هم به امید خوشبختی به عقد موقت فرهاد درآمدم چرا که خانواده او به شدت مخالف این ازدواج بودند و فرهاد تاکید می کرد در مدت پنج سال (مدت عقد موقت) خانواده اش را راضی می کند. خلاصه من به امید روزی که به عقد رسمی فرهاد دربیایم همه رفتارهای تلخ و نامتعارف او را نیز تحمل می کردم و دم بر نمی آوردم در این مدت او با وعده و وعیدهای رویایی مرا برای رسیدن به سعادت و خوشبختی امیدوار می کرد حتی لوازم منزلم را نیز تعویض می کرد یا آن ها را به فروش می رساند به امید روزی که برایم بهترین لوازم منزل و آشپزخانه را خریداری کند. پس از پایان پنج سال فرهاد نتوانست پدر و مادرش را برای ازدواج با من راضی کند به همین دلیل مدت عقد موقت ما دوبار دیگر و هر بار به مدت یک سال تمدید شد اما باز هم من حیران و سرگردان بودم و از فرجام این ماجرا وحشت داشتم تا این که بالاخره از آن چه می ترسیدم به سرم آمد و زندگی ام را به تباهی کشاند چرا که من برای چند روز به منزل پدرم رفته بودم و هرچه با فرهاد تماس می گرفتم پاسخم را نمی داد به همین دلیل سراسیمه به خانه خودم رفتم اما وقتی کلید را در قفل در چرخاندم ناگهان با صحنه تلخی روبه رو شدم. زن دیگری در کنار فرهاد نشسته بود که خیلی زود فهمیدم اکنون او را به عقد موقت خودش درآورده است، وقتی به فرهاد اعتراض کردم و وعده و وعیدها را به یادش آوردم مرا از خانه بیرون انداخت و تاکید کرد که دیگر حق مراجعه به خانه اش را ندارم ولی او روز بعد مرا به بهانه توافق به منزل کشاند و تصاویر زننده ای از من تهیه کرد تا نتوانم از او شکایت کنم و ...

گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارشناسی و قضایی در این پرونده با صدور دستوری از سوی سرهنگ سید رضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری

خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21038 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۹ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ | 21:30 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |


درامتداد تاریکی-دستبرد به صندوق عقب بدون تخریب!

50 فقره سرقت در کارنامه سیاه دزدانی که به شیوه فیلم های پلیسی از چنگ ماموران گریختند!

سیدخلیل سجادپور- اعضای یک باند سرقت که به شیوه فیلم های پلیسی از چنگ نیروهای انتظامی گریخته بودند، ساعتی بعد در حالی دستگیر شدند که راز بیش از 50 فقره دستبرد بدون تخریب از صندوق عقب خودروهای مدل بالا را فاش کردند.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای دستگیری اعضای این باند سرقت از سپیده دم بیست و نهم مرداد، زمانی در مشهد آغاز شد که نیروهای گشت کلانتری سناباد هنگام انجام وظیفه در حوزه استحفاظی به یک دستگاه پراید نقره ای رنگ مشکوک شدند که شماره پلاک آن با استفاده از کاغذ سفیدرنگ به شکل ماهرانه ای تغییر یافته بود. بنابراین نیروهای انتظامی با روشن کردن چراغ گردان خودروی پلیس به سمت سه سرنشین پراید حرکت کردند و دستور توقف دادند اما راننده پراید با مشاهده خودروی پلیس، بی درنگ پدال گاز را فشرد و از خیابان سناباد به سمت خیابان شهید اسفندیانی تغییر مسیر داد.

این گونه بود که تعقیب و گریز بامدادی پلیس و سرنشینان پراید آغاز شد اما سرعت وحشتناک پرایدسواران، نیروهای گشت را وادار کرد برای حفظ جان رانندگان عبوری، شیوه تعقیب و گریز را تغییر دهند. به همین دلیل راننده پراید هم از فرصت استفاده و تلاش کرد تا خودروی پلیس را از مسیر منحرف کند. حالا دیگر فرار پراید سواران به شیوه فیلم های پلیسی گره خورده بود و آن ها به شلیک های هوایی نیروهای انتظامی هم توجهی نداشتند تا این که عملیات تعقیب و گریز به خیابان ایثارگران رسید. در همین هنگام ناگهان خودروی پراید از مقابل چشمان پلیس ناپدید شد و نیروهای انتظامی در حالی پرایدسواران را گم کردند که در طول مسیر فرار کاغذ روی پلاک پراید افتاد و آن ها شماره واقعی خودرو را از مرکز فرماندهی استعلام کردند. دقایقی بعد با مشخص شدن نشانی مالک پراید، بلافاصله نیروهای گشت با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد محمدباقر بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد) عازم منطقه خواجه ربیع شدند اما هیچ کس در نشانی مذکور حضور نداشت. به همین دلیل نیروهای انتظامی با کسب مجوزهای قضایی، در محل به کمین نشستند تا این که حدود یک ساعت بعد جوانی از راه رسید و قصد ورود به منزل را داشت که بلافاصله توسط نیروهای گشت دستگیر و در بازرسی از داخل خودروی وی تعدادی لوازم سرقتی خودرو کشف شد. متهم دستگیر شده در همان مراحل اولیه بازجویی، همدستان دیگرش را نیز به پلیس لو داد و مدعی شد قبل از تعقیب و گریز پلیس به صندوق عقب شش خودروی مدل بالا در نقاط مختلف شهر دستبرد زده اند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است این گونه بود که در همان سپیده دم عملیات دستگیری دیگر متهمان با دستورات ویژه قضایی ادامه یافت و سه عضو دیگر این باند سرقت در حالی به دام افتادند که تعداد زیادی رینگ و لاستیک های نو به همراه پلاک های سرقتی و دیگر لوازم و قطعات خودروها از مخفیگاه دزدان کشف و ضبط شد.

همچنین بررسی های پلیس نشان داد که یکی از متهمان زمانی که پلیس در تعقیب پراید سواران بود، با تماس آن ها به بولوار ایثارگران آمد و سارقان با تعویض خودرو از چنگ پلیس گریختند. این درحالی بود که نیروهای انتظامی در جست وجوی خودروی پراید نقره ای بودند.

بنابر گزارش روزنامه خراسان، همزمان با پایان یافتن این عملیات به سرپرستی ستوان یکم بابایی(افسر گشت پلیس) متهمان به کلانتری سناباد منتقل شدند و با نظارت مستقیم رئیس کلانتری مورد بازجویی های فنی قرار گرفتند. اعضای این باند اعتراف کردند قبل از آن که مورد ظن نیروهای انتظامی قرار بگیرند به صندوق عقب شش خودروی مدل بالا دستبرد زده اند؛ اما با توجه به این که متهمان مذکور از سارقان حرفه ای بودند، بازجویی های تخصصی از آنان در دایره تجسس همچنان ادامه یافت تا این که بالاخره اعضای این باند راز بیش از 50 فقره دستبرد بدون تخریب به صندوق عقب خودروها را فاش کردند. بررسی های بیشتر در این باره ادامه دارد. خراسان : شماره : 21022 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۹ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۴۰۱ | 20:14 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-زورگیر بزرگراه نیایش به اعدام محکوم شد

رئیس کل دادگستری استان تهران از صدور حکم اعدام برای زورگیر بزرگراه نیایش خبر داد.به گزارش ایسنا، القاصی‌مهر رئیس کل دادگستری استان تهران در جلسه شورای عالی قضایی، به ارائه گزارشی درباره روند رسیدگی‌های قضایی انجام‌شده در خصوص برخی پرونده‌های سارقان به عنف و متجاوزان به حقوق عمومی پرداخت و گفت: پس از برگزاری جلسه دادگاه سارق بزرگراه نیایش، حکم اعدام این فرد صادر شد.وی با بیان این که رسیدگی‌های قضایی درباره این قبیل مجرمان، «خارج از نوبت، قاطعانه و بدون اغماض» است، افزود: پرونده سه نفر دیگر از سارقان به عنف که دارای سرقت‌های متعددی بودند با عنوان اتهامی «محاربه» در دادسرای شهریار در حال رسیدگی است و مقرر شده که پرونده این سارقان نیز بعد از ارجاع به دادگاه انقلاب به صورت خارج از نوبت رسیدگی شود.رئیس کل دادگستری استان تهران با اشاره به صدور حکم دادگاه در پرونده آتش‌سوزی کلینیک سینا اطهر تهران گفت: با هدف اجرای دستور برخورد با ترک فعل مقامات و مسئولان، حکم بدوی دادگاه درباره ۳۱ شخصیت حقیقی و حقوقی صادر شده و این حکم در حال ابلاغ است. خراسان : شماره : 21033 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۲ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ | 10:50 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-زورگیران، پای چوبه دار

قاضی صلواتی در دادگاه محاکمه زورگیربزرگراه نیایش به ظرفیت قانون برای صدور حکم محاربه و اعدام برای سارقان اشاره کرد و نماینده مجلس هم در گفت‌وگو با خراسان از بررسی اصلاح قانون و تشدید مجازات سرقت‌های خرد در آینده نزدیک خبر داد

مصطفی عبدالهی - اگر تا دیروز با چاقو و قمه، تلفن همراه، ساعت، طلا و کیف پول‌های مردم را سرقت می کردند و دلشان خوش بود که سرقت‌های زیر 20 میلیون تومان قابل گذشت است، حالا باید حواسشان باشد که تهدید مردم با سلاح می تواند با حکم اعدام همراه شود و شاید سرقت بعدی‌شان، آخرین سرقت عمرشان باشد.

سارقانی که در خلأ قانون وقیح تر شدند

طی سال های اخیر، به دلایل مختلفی از جمله بالارفتن نرخ دلار و بیشتر شدن ارزش تلفن های همراه، مشکلات اقتصادی دوره کرونا و همچنین تورم و گرانی‌ها، برخی آسیب‌های اجتماعی نیز تشدید شده و طبق گزارش فرمانده فراجا «از سال ۹۷ که قیمت‌ها افزایش یافت، آمار سرقت‌ها نیز ۳۰ درصد بالا رفت». در این بین سهم سرقت های خُرد و موبایل‌قاپی‌ها قابل توجه بود و بسیاری از مردم، یا خودشان درگیر آن شدند یا یکی از دوستان و آشنایانشان، مواجهه با این سارقان را تجربه کردند. این سارقان ابتدا کوچه‌های خلوت و تاریک را برای تهدید مردم با چاقو و سرقت از آن‌ها انتخاب می کردند اما روز به روز وقیح‌تر شدند و کار به سرقت های خشن در وسط بزرگراه ها کشیده شد؛ مثل زورگیری عجیب ماه گذشته در بزرگراه نیایش تهران.

مطالبه مردم شنیده شد

با تشدید این حوادث ناگوار، مردم حق داشتند تشدید برخورد پلیس و دستگاه قضایی با این سارقان و زورگیران را مطالبه کنند و افزایش واکنش‌ها، نهادهای متولی را هم جدی‌تر پای کار آورد. پلیس خیلی زود زورگیر بزرگراه نیایش را دستگیر کرد و سردار اشتری فرمانده فراجا هم خیلی صریح گفت: «امثال افرادی که در اتوبان نیایش خفت‌گیری کردند، باید در همان اتوبان اعدام شوند تا درس عبرتی برای باقی افراد شوند». ستایشی سخنگوی قوه قضاییه هم مواضع قاطع رئیس این قوه را تکرار کرد و گفت: «جرایم خشن به ویژه سرقت با آزار و اذیت و با استفاده از سلاح سرد و گرم، خط قرمز دستگاه قضایی است و با این دست افراد که امنیت روانی مردم را مختل می‌کنند، برخورد خواهد شد».

هشدار جدی قاضی صلواتی

این قاطعیت، در جلسه دیروز دادگاه سارق بزرگراه نیایش هم دوباره دیده شد و قاضی «ابوالقاسم صلواتی» به این سارقان و زورگیران هشدار داد: «براساس ماده ۲۷۹ قانون مجازات اسلامی، مجازات کشیدن سلاح به قصد جان، مال و ناموس مردم یا ارعاب آن‌ها به نحوی که موجب ناامنی در محیط شود، محاربه‌ خواهد بود و حکم محاربه نیز اعدام است».

و ضعفی که همچنان وجود دارد

درباره پرونده سرقت بزرگراه نیایش که تقریبا همه مردم تصاویر و ویدئوهای آن را دیده‌اند، اتفاق مهمی درحال رخ دادن است و هفته آینده با صدور حکم دستگاه قضایی، درس عبرتی به متهمان این پرونده داده خواهد شد؛ اما معلوم نیست در دیگر سرقت‌های خرد و چاقوکشی ها و قمه‌کشی ها هم، شهروندانی فرصت فیلم‌برداری و انتشار آن را داشته باشند که مطالبه‌ای گسترده برای برخورد با آن شکل بگیرد. مهم‌تر این‌که، طبق اعلام پلیس و بسیاری از کارشناسان حقوقی و قضایی، آن‌چه در خرداد 99 به عنوان قانون کاهش مجازات حبس تعزیری ابلاغ شده، زمینه ارتکاب سرقت را تشدید کرده است؛ چراکه هم برای سرقت‌های زیر 20 میلیون تومان راه چشم‌پوشی گذاشته و هم ابهامی به نام سابقه کیفری موثر را در خود دارد.

تاکید پلیس، قاضی و نماینده بر اصلاح قانون

نکته مهم این که، همه نهادهای مرتبط بارها به این ضعف قانونی اشاره کرده و خواستار اصلاح آن شده‌اند. سردار اشتری گفته است: «باید برای پیشگیری از سرقت و مقابله با آن بسیاری از خلأ‌های قانونی همچون پایین بودن هزینه جرم رفع شود» و «نقدعلی» عضو کمیسیون حقوقی مجلس هم گفته: «مجلس در قالب طرح دوفوریتی مجازات سرقت‌های زیر ۲۰ میلیون را تشدید کند». حجت‌الاسلام والمسلمین اژه‌ای رئیس دستگاه قضا هم بر جدیت قوه قضاییه در برخورد با همه سرقت ها از جمله سرقت های زیر 20 میلیون تومان تاکید کرده اما در صحبت‌هایش نکته‌ای بیان شده که به همان ضعف قانونی اشاره دارد: «وقتی شاکی خصوصی رضایت می‌دهد و شرایط مقرر در قانون برای آزادی محکوم‌علیه از زندان وجود دارد، عده‌ای می‌گویند چرا فرد سارق آزاد شد؟! دستگاه قضایی در این موارد خاص، وفق قانون عمل می‌کند». و این یعنی تا قانون اصلاح نشود، نمی شود انتظار پایان سرقت های خُرد را داشت.

طرح اصلاح قانون به زودی به صحن علنی می آید

«علیرضا نظری» یکی از نمایندگان مجلس که پیش از این نیز در نطق نشست علنی مجلس تبعات قانون فعلی را متذکر شده بود، به خراسان می‌گوید: قانون کاهش حبس تعزیری در آخرین روزهای فعالیت مجلس دهم تصویب و در نخستین روزهای شروع مجلس یازدهم ابلاغ شد و طی این مدت علاوه بر گلایه‌های متعدد از سراسر کشور درباره افزایش سرقت‌های خُرد زیر 20 میلیون تومان، بسیاری از قضات و ضابطین قضایی هم مشکلات عدیده آن را به نمایندگان مجلس منتقل کرده اند. نظری می افزاید: کمیسیون قضایی مجلس هم

بررسی های خود را در این خصوص انجام داده و با پیگیری هایی که داشته‌ایم، طرح اصلاح این قانون به زودی از کمیسیون به صحن علنی خواهد آمد تا ضعف قانونی برطرف شود. خراسان : شماره : 21031 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۰ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ | 4:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-کلاهبرداری برادر برای تصاحب ارثیه 15 میلیاردی پدر!

فرمانده انتظامی استان لرستان از دستگیری جاعل اسناد و مدارک و کشف یک فقره کلاهبرداری ۱۵ میلیاردی در شهرستان خرم‌آباد خبر داد. به گزارش رکنا، سردار «یحیی الهی» گفت: در پی اعلام شکایت فردی به پلیس آگاهی لرستان مبنی بر این که پدرش چند سال قبل فوت کرده است و برادرش برای اقدامات سودجویانه و کسب منافع مادی با تنظیم قولنامه‌ای صوری زمینی به مساحت یک هزار مترمربع ارثیه پدری را تصاحب کرده و به فرد دیگری فروخته است، رسیدگی به پرونده در دستورکار ماموران پلیس آگاهی قرار گرفت. فرمانده انتظامی استان لرستان افزود: باتلاش ماموران اداره مبارزه با جعل و کلاهبرداری و گرفتن قولنامه و اسناد مورد ادعا از شاکی و انجام اقدامات کارشناسی، جعل و دستکاری قولنامه محرز شد. سردار الهی تصریح کرد: ماموران بلافاصله وارد عمل شدند و پس از کسب مجوز‌های لازم قضایی، متهم را در مخفیگاه خود دستگیر کردند. متهم در تحقیقات ابتدایی به جرم خود اعتراف کردو پس از تکمیل پرونده برای سیر مراحل قانونی تحویل مراجع قضایی شد. خراسان : شماره : 21029 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۷ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۱ | 19:1 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-جوابیه علوم پزشکی نیشابور به گزارش «جنجال پلاتین های مشکوک» و پاسخ خبرنگار خراسان

سید خلیل سجادپور- دوم شهریور گزارشی با عنوان «جنجال پلاتین های مشکوک» در صفحه حوادث روزنامه خراسان، منتشر شد که بیانگر کج شدن پلاتین های بیمارستانی در بدن بیماران بود. در این گزارش چند بیمار به طور اتفاقی با یکدیگر در بیمارستان دولتی نیشابور برخورد می کنند که با عوارض مشابهی بعد از انجام عمل جراحی و پلاتین گذاری در پا روبه رو شده و دوباره به بیمارستان مراجعه کرده بودند. پلاتین های بیمارستانی بنا به اظهارات بیماران کهن سال در پای آن ها کج شده بود و با عوارض وحشتناکی دست و پنجه نرم می کردند. طبق اظهارات همراهان بیمارانی که خبرنگار روزنامه خراسان با آن ها مصاحبه کرده است خرید پلاتین ها از شرکتی بوده که مدیران درمان نیشابور قصد ندارند نام آن را افشا کنند و این ماجرا از پشت پرده هایی حکایت دارد که باید مسئولان نظارتی و مدعی العموم به پیگیری آن بپردازند. در همین حال دانشکده علوم پزشکی نیشابور جوابیه ای برای گزارش جنجال پلاتین های مشکوک ارسال کرده است که به همراه توضیح خبرنگار خراسان در پی می آید.

متن جوابیه:

احتراما در پاسخ به خبر منتشر شده در صفحه حوادث آن روزنامه با موضوع «جنجال پلاتین های مشکوک» مورخ 1401.06.02 جهت تنویر افکار عمومی و بر طبق قانون مطبوعات جوابیه این دانشکده جهت درج در آن روزنامه به حضور ارسال می گردد:

الف) پلاک ها و اقلام کاشتنی تامین شده توسط مراکز درمانی این دانشکده، از شرکت های مورد تایید وزارت بهداشت و با قیمت مصوب، دارای برچسب اصالت کالا و کد IRC می باشند و هزینه های درمان نیز با تعرفه دولتی انجام می پذیرد.

ب) پس از مراجعه بیماران به دلیل عوارض اتفاق افتاده، در کمتر از 72 ساعت، بررسی های لازم انجام و کمیته مرتبط با مشکلات ملزومات پزشکی موسوم به کمیته MDR در سطح دانشگاه با حضور مسئولان مرتبط برگزار و مصوب گردید تا زمان دریافت استعلام نتایج آزمایش پلاک ها از آزمایشگاه معتمد وزارت بهداشت، پلاک های شرکت مذکور جمع آوری و پلاک های سایر شرکت های مورد تایید جایگزین شود.

شایان ذکر است کلیه پلاک های خارج شده از بدن بیماران تغییر شکل یافته و مطابق قوانین جاری، امحا می‌گردد. با توجه به اهمیت سلامت مردم و اعتماد بیماران به حوزه سلامت کشور، انتشار اخباری از این دست و بدون اخذ استعلام های مرتبط قبل از اثبات، موجب تشویش اذهان عمومی خواهد شد و این دانشکده حق ارائه شکایت از آن خبرگزاری را برای خود محفوظ می دارد.

دکتر مجید درودی (سرپرست دانشکده علوم پزشکی نیشابور)

توضیح خبرنگار خراسان

اگرچه پاسخ گویی به افکار عمومی وظیفه مدیران است و باید چنین ماجراهایی که به فجایع جبران ناپذیر می انجامد برای مردم بازگو شود اما متاسفانه باز هم پنهان کاری ها بر شایعات پشت پرده این گونه ماجراهای تلخ دامن می زند بنابراین روزنامه خراسان به عنوان مدافع حقوق عامه مردم از مدیران درمانی دانشگاه علوم پزشکی می خواهد برای تنویر افکار عمومی به سوالات زیر پاسخ دهند:

1 – پلاتین هایی که بیماران کهن سال را با چنین عوارض هولناکی مواجه کرده چرا مورد استفاده در اتاق های عمل جراحی قرار گرفته است؟

2 – بیمارستان برای چند بیمار از این گونه پلاتین ها استفاده کرده که فقط سه بیمار در یک زمان برای کج شدن پلاتین ها بعد از عمل جراحی به مرکز درمانی مراجعه کرده اند؟

3 – چه تعداد از این پلاتین ها از شرکت ... خریداری شده است و باقی مانده پلاتین ها کجاست؟

4 – شما به عنوان پزشکان متخصص خوب می دانید که یک بیمار 74 ساله برای یک عمل جراحی تا چه حد زجر می کشد و اکنون که این بیماران به خاطر کج شدن پلاتین ها ( که مدیران بیمارستان بر خرید و استفاده از آن نظارت داشته اند)،دوباره تحت عمل جراحی سنگین دیگری قرار گرفته اند که خودشان در بروز این عارضه ها هیچ تقصیری ندارند، چه کسی باید پاسخ گو باشد؟ سهل انگاری درباره این فجایع تاسف بار بر عهده کیست؟

5 – آیا مدیران بیمارستان و مسئولان دانشگاه علوم پزشکی قبل از شکایت بیماران به دستگاه قضایی از آنان دلجویی کرده و خسارت های مادی و معنوی آنان را پرداخته اند؟

6 – آیا این لوازم شامل استانداردهای کشوری و جهانی می شود؟ اگر پاسخ مثبت است پس نقش سازمان استاندارد بعد از بروز این حوادث تلخ کجاست؟

7 – پلاک های خارج شده از بدن بیماران تحویل کدام نهاد نظارتی و قانونی شده است تا درباره آن ها تحقیق شود؟

8 – از چه زمانی پلاک های شرکت ... مورد استفاده مراکز درمانی قرار گرفته است و تکلیف برخی بیماران چه می شود که نمی دانند عوارض احتمالی و عفونت های بعد از عمل جراحی نتیجه پلاتین هایی است که قبلا با تاکید کارشناسان و متخصصان در بیمارستان استفاده کرده اند؟

9 – این که در جوابیه دانشکده علوم پزشکی تاکید شده در کمتر از 72 ساعت جلسه برگزار و استفاده از پلاتین های مشکوک متوقف شده است، عملی شایسته قدردانی و تقدیر است اما آیا برای شناسایی مقصر یا مقصران نیز اقدامی کرده اید؟

10 – در نهایت دانشکده علوم پزشکی خبرنگار خراسان را به شکایت تهدید کرده است! اگرچه خبرنگاران روزنامه خراسان برای دفاع از حقوق مردم به ویژه در حوزه درمان که با جان انسان ها سروکار دارد همواره آماده پاسخ گویی هستند اما اگر خبرنگار خراسان چشمانش را بر این گونه حوادث دلخراش و هولناک ببندد و به افشاگری پشت پرده این ماجراها نپردازد، در پیشگاه خداوند و مردم چه پاسخی خواهد داشت؟ آیا شما به عنوان مدیرانی با ایمان و خداترس بروز این گونه حوادث را برای مردم بازگو می کنید؟ اظهارنظر در این باره را به عهده مخاطبان خوب خراسان می گذارم و امیدوارم که دانشگاه علوم پزشکی مردم را در جریان «پلاتین های مشکوک» قرار دهد. خراسان : شماره : 21021 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۸ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۸ شهریور ۱۴۰۱ | 21:33 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-رازگشایی سارقان زندانی، از دستبرد به خودروها

ساجدی- دو سارق جوان زندانی که برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار نیروهای انتظامی قرار گرفته بودند، راز دستبرد به خودروهای پارک شده را نیز فاش کردند.

به گزارش روزنامه خراسان، چند روز قبل دو سارق جوان زندانی، با صدور دستوری ویژه از سوی قاضی شعبه 215 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، راهی کلانتری آبکوه مشهد شدند تا تحقیقات درباره یکی از گوشی های مشکوک به سرقت ادامه یابد که متهم ادعا می کرد گوشی مذکور به خودش تعلق دارد!

اما بررسی های تخصصی با استعلام از سامانه همیاب 24 بیانگر آن بود که گوشی تلفن یاد شده از استان مازندران سرقت شده است. بنا بر گزارش خراسان، تحقیقات غیرمحسوس افسران دایره تجسس کلانتری آبکوه بیانگر آن بود که سارقان، آخر شهریور سال گذشته پس از تخریب قفل در سمت شاگرد یک خودرو در شمال کشور، گوشی تلفن مذکور را به همراه اموال دیگری سرقت کرده اند. در همین حال مال باخته دیگری توسط نیروهای کلانتری آبکوه شناسایی شد که دزدان به خودروی وی در بولوار شهید ساجدی دستبرد زده و جاکارتی آهن ربایی را به همراه یک قطعه «من کارت» و «کارت بانکی» به سرقت برده اند. شاکی این پرونده که جاکارتی آهن ربایی خود را در میان اموال کشف شده از دزدان داخل خودرو شناسایی کرده بود، در این باره گفت: خودروام را در حاشیه بولوار شهید ساجدی پارک کرده بودم که سارقان با تخریب قفل سمت شاگرد، همه اموال قابل حمل را سرقت کرده بودند که ماجرای آن به پلیس 110 گزارش شده است.

گزارش روزنامه خراسان حاکی است، در حالی که تحقیقات پلیس درباره سرقت های دیگر متهمان وارد مرحله جدیدی شده بود آنان به فروش برخی گوشی های سرقتی در منطقه خواجه ربیع مشهد نیز اعتراف کردند. ولی مدعی بودند که بعضی از گوشی ها را هم در خیابان پیدا کرده اند! بنا براین با توجه به اهمیت موضوع و صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) بررسی های افسران دایره تجسس درحالی به شیوه تخصصی ادامه یافت که شاکیان دیگری هم آن ها را شناسایی کردند ولی متهمان مدعی بودند تنها سرقت هایی را می پذیرند که تصاویر آنان توسط دوربین های مدار بسته ثبت و ضبط شده است. ادعاهای متهمان در حالی بیان می شود که شیوه و شگرد سارقان با سرقت های مذکور مطابقت دارد به همین دلیل تحقیقات این پرونده وارد مرحله جدیدی شده است. خراسان : شماره : 21018 - ۱۴۰۱ شنبه ۵ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۵ شهریور ۱۴۰۱ | 18:17 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-جنجال پلاتین های مشکوک!

سیدخلیل سجادپور- کنکاش و پیگیری های خبرنگار روزنامه خراسان درباره ماجرای بیمارانی که بعد از عمل جراحی با پلاتین های کج شده در پا، به مرکز درمانی بازمی گشتند به نتایج تلخی رسید که حکایت از پشت پرده های مشکوکی دارد.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این حکایت های تاسف بار از مدتی قبل در حالی شروع شد که اخباری از عوارض شدید بعد از عمل های جراحی در یکی از بیمارستان های نیشابور خبرنگار خراسان را به تکاپو واداشت و پیگیری های نامحسوس برای یافتن این بیماران ادامه یافت.

این اخبار حاکی از آن بود که تعدادی از بیمارانی که مورد عمل جراحی ارتوپدی (استخوان) قرار گرفته و با تحمل هزینه های زیاد «پلاتین گذاری» کرده اند، دوباره با عوارضی شدید به بیمارستان بازمی گردند!

پیگیری این موضوع در حالی بسیار دشوار بود که بیماران مدعی بودند تحمل دردهای وحشتناک را ندارند و به قول معروف زجرکش می شوند اما دو روز گذشته حکایت عجیبی در همین بیمارستان رخ داد که پشت پرده پلا تین های جنجالی را مشکوک تر کرد.

همراه یکی از بیماران (خ- الف) که حدود 40 روز قبل در اتاق عمل بیمارستان جراحی و پلاتین گذاری شده بود با ابراز ناراحتی از وضعیت موجود به تشریح ماجرایی پرداخت که چگونه بعد از انجام عمل جراحی و پلاتین گذاری در پای مادرش، او بدون این که حادثه ای برایش رخ دهد دچار عوارض شدیدی شده و با درد و تورم پا دست به گریبان است.

در همین حال دو بیمار دیگر که سخنان او را می شنیدند از شدت تعجب و با چشمانی حیرت زده، به او می نگریستند چرا که آن ها نیز به همین شیوه زیر تیغ جراحی رفته بودند با همین عوارض وحشتناک دست و پنجه نرم می کردند. بیان این حکایت ها درحالی خبرنگار خراسان را وارد ماجرای پلاتین های مشکوک کرد که تصویربرداری و اظهارنظرهای پزشکی نشان می داد: پلاتین های کار گذاشته شده در پای بیماران، به شدت کج شده یا به اصطلاح عامیانه شکسته است! بنابراین سرنخ این ماجرا به شرکت هایی می رسید که مسئولان خرید بیمارستان پلاتین های مذکور را از آن جا خریده اند یا به صورت دولتی در اختیار بیمارستان ها قرار گرفته است که خود نیاز به توضیح مسئولان و مدیران وزارتخانه دارد.

درهمین حال همراه یکی از بیمارانی که روز گذشته قرار بود تا ساعتی دیگر دوباره زیر تیغ جراحی برود درباره این ماجرای تلخ به خبرنگار خراسان گفت: حدود 45 روز قبل مادرم را به یکی از بیمارستان های نیشابور رساندیم. او به دلیل کهولت سن حادثه ای برایش اتفاق افتاد و استخوان پایش آسیب دید که پزشک معالج ما را به بیمارستان معرفی کرد و تشخیص دادند که پای مادرم باید مورد عمل جراحی قرار گیرد. ولی به دلیل این که مادرم بیماری دیابت هم دارد و باید غلظت خون او تنظیم می شد چند روز در بیمارستان بستری بود و وقتی تشخیص پزشکان متخصص این شد که باید پای مادرم «پلاتین گذاری» شود به آن ها گفتیم اگر اجازه بدهید ما از بیرون پلاتین تهیه کنیم ولی متصدیان مربوط اصرار داشتند که بیمارستان خودش پلاتین دارد و ما فقط از همین پلاتین ها استفاده می کنیم. ما هم که تخصص یا اطلاعاتی در این باره نداشتیم موافقت کردیم و بعد از انجام عمل «پلاتین گذاری» مادرمان را به منزل بردیم ولی بعد از گذشت مدتی ناگهان درد پای مادرم به حالت زجرآوری رسید و پایش به شدت ورم کرد. دوباره او را نزد یکی از پزشکان متخصص بردیم و بازهم مانند مرحله قبل تصویربرداری انجام شد. وقتی پزشک معالج تصویر پای مادرم را دید با تعجب گفت که پلاتین به شدت خمیده است و حتما باید به بیمارستان بروید! به ناچار روانه بیمارستان شدیم و عکس ها را به پزشکان نشان دادیم! می گفتند شما می توانید بیمارتان را به بیمارستان خصوصی ببرید، ما هم با آن بیمارستان تماس گرفتیم که ابتدا موافقت کردند اما نمی دانم چرا از روز گذشته (دیروز) ادعا کردند که ما این گونه بیماران را نمی پذیریم! این جا بود که دو نفر دیگر که مشکلی شبیه ما داشتند نیز به بیمارستان مراجعه کردند و ما تازه فهمیدیم که احتمالا «پلاتین ها» استاندارد نیستند. با این حال مسئولان بیمارستان و پزشکان متعهد شدند که دوباره مادرم را عمل کنند و این بار «پلاتین» بهتری بگذارند! ما هم منتظر هستیم چرا که قرار است تا یک ساعت دیگر (روز گذشته) او را به اتاق عمل ببرند و پلاتین پایش را جایگزین کنند. این همراه بیمار که بسیار از این وضعیت ناراحت بود با طرح این سوال که چه کسی خسارت های مادی و معنوی ما را می پردازد، اضافه کرد: وقتی موضوعی به عموم مردم ارتباط پیدا می کند و از یک معضل شخصی می گذرد باید مدعی العموم پیگیر ماجرا باشد و پشت پرده این حقیقت های تلخ را فاش کند چه بسا که افراد دیگری قربانی این حادثه شده اند اما به دلیل آگاهی نداشتن از امور پزشکی نمی توانند حق خود را مطالبه کنند.

در همین حال همراه یکی دیگر از این بیماران (ع- گ) به خبرنگار خراسان گفت: حدود 40 روز قبل بود که مادرم را به دلیل «زمین خوردگی» به بیمارستان نیشابور انتقال دادیم و بنا به نظر پزشکان به دلیل شکستگی استخوان پا بستری شد تا عمل «پلاتین گذاری» انجام شود. این درحالی بود که هزینه زیادی را متحمل شدیم و «پلاتین ها» را نیز در بیمارستان تهیه کردند. اما از چند روز قبل تورم وحشتناکی در پای مادرم پدیدار شد و درد جانکاهی وجودش را فرا گرفت. وقتی با همه سختی ها دوباره او را نزد متخصصان ارتوپدی بردیم و تصویر برداری ها انجام شد به حقیقت تلخی رسیدیم که بیانگر کج شدگی یا شکستگی «پلاتین» در پای مادرم بود. بی درنگ به همان بیمارستان رفتیم و من ماجرا را با پزشکان و مسئولان بیمارستان در میان گذاشتم. آن ها که گویی از قبل در جریان این موارد بودند از من خواستند پیگیر نام شرکتی نباشم که پلاتین ها را به بیمارستان واگذار کرده است اما قول دادند که مادرم را بلافاصله دوباره عمل و این بار پلاتین های خوبی را جایگزین کنند. همراه بیمار «ع- گ» با آن که از برخورد مدیر بیمارستان و پزشک معالج رضایت داشت اما تاکید کرد که فکر نمی کنم تنها مشکل همین چند نفری باشند که فقط در یک روز به بیمارستان مراجعه کرده اند و احتمالا افراد دیگری هم با این وضعیت روبه رو هستند که باید مسئولان و سازمان های نظارتی پشت پرده این پلاتین های جنجالی را برای مردم بازگو کنند و با خاطیان نیز برخوردی قاطع صورت گیرد. وی گفت: در عین حال مادر من هم مانند بیماران دیگر امروز (روز گذشته) دوباره به اتاق عمل رفت و پلاتین های پایش را تعویض کردند. این درحالی است که در جلسه مسئولان مرکز درمانی بنا به گفته خودشان قرارداد خرید با شرکتی که پلاتین های مذکور از آن جا تهیه می شد نیز لغو شده است اما با این حال باید موضوع با جدیت از سوی نهادهای نظارتی و دستگاه قضایی پیگیری شود تا خدای ناکرده جان انسان های دیگری در معرض خطر نباشد!

وی تاکید کرد: وقتی در یک ساعت سه تن از بیماران با مشکلی مشابه وارد بیمارستان شده اند، این احتمال وجود دارد که حکایت تلخی در پس این ماجرای تاسف بار نهفته باشد بنابراین باید مدیران به افکار عمومی پاسخ دهند.

شایان ذکر است: سومین بیمار که با وضعیت مشابه مورد عمل جراحی قرار گرفت و روز گذشته بیمارستان را ترک کرد «پ» نام دارد که امکان گفت وگو با وی فراهم نشد اما امیدواریم نهادهای نظارتی با قدرت و قاطعیت ماجرای پلاتین های مشکوک را پیگیری کنند و مدیران بهداشتی و درمانی هم پاسخ گو باشند. خراسان : شماره : 21016 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲ شهريور


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۱ | 11:22 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-نجات از مرداب وحشتناک

با آن که همواره از انواع دخانیات و مواد مخدر فراری بودم اما با اولین مصرف در یک مجلس عروسی همه زندگی ام نابود شد به طوری که دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم . در این زمان بود که به خودم آمدم و ...

به گزارش خراسان ، مرد 45 ساله با بیان این که قصد دارم به دیگر معتادان برای رهایی از چنگال مواد افیونی کمک کنم درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: از همان دوران نوجوانی چنان اراده ای را در خودم حس می کردم که بسیاری از کارهای سخت و باورنکردنی را انجام می دادم به طوری که مدام از سوی خانواده و اطرافیانم تشویق می شدم. پدرم می گفت: حسن با این اراده اش کوه را هم جا به جا می کند. تعریف و تمجیدهای دیگران حس غرورانگیزی به من می داد و سعی می کردم در هر کاری به دیگران کمک کنم. خلاصه بعد از آن که دیپلم گرفتم عازم خدمت سربازی شدم. چون در تعطیلات تابستانی در یک تراشکاری کار می کردم تقریبا این حرفه را به خوبی آموخته بودم به همین دلیل هم در دوران سربازی در بخش پشتیبانی و مهندسی مشغول خدمت شدم. بعد از پایان خدمتم همین شغل را با راه اندازی یک کارگاه بزرگ ادامه دادم طولی نکشید که اوضاع اقتصادی ام رونق گرفت و با درآمد خوبی که داشتم خودرو و خانه و کارگاه خریدم و سپس با دختری زیبا و مهربان ازدواج کردم. آرزو زن بسیار خوبی بود و در تمام سختی ها و مشکلات مرا همراهی می کرد. روزگار خوش من در حالی سپری می شد که من از انواع دخانیات مانند سیگار و قلیان دوری می کردم به گونه ای که حتی اگر یکی از کارگران کارگاه سیگار می کشید او را نصیحت می کردم تا استعمال سیگار را ترک کند اگر هم به مصرف ادامه می داد به ناچار از کارگاه اخراجش می کردم تا دیگران را آلوده نکند. بالاخره خوشی های زندگی من با به دنیا آمدن دوقلوهایم تکمیل شد حالا دیگر چیزی در زندگی کم نداشتم و مدام خدا را به خاطر این همه نعمت شکر می کردم تا این که آن روز لعنتی فرا رسید. یکی از بستگان نزدیک مان دخترش را عروس کرده بود و من و همسرم نیز به این مجلس عروسی دعوت بودیم. آن روز سوار بر خودروی شاسی بلند خارجی به شهرستان رفتیم تا در شادی آن ها شریک باشیم. در اوج رقص و پایکوبی و شادمانی مهمانان برخی دوستان و نزدیکان را می دیدم که یکی یکی وارد اتاق کوچکی می شوند که در پشت ساختمان قرار داشت من هم از سر کنجکاوی قدم به آن جا گذاشتم و با صحنه تریاک کشی رو به رو شدم چند پیک نیک و اجاق گاز تک شعله در وسط اتاق روشن بود و تعداد زیادی از مهمانان هرکدام به شیوه ای مشغول مصرف مواد مخدر بودند. در این هنگام یکی از آشنایان با حالتی تمسخرآمیز خطاب به دیگران گفت: حسن اهل این برنامه ها نیست او فقط برای حال گیری آمده است. این سخن خیلی برایم سنگین بود چرا که احساس کردم آن ها مرا از خودشان نمی دانند و مسخره ام می کنند این بود که در جمع آن ها نشستم و شروع به مصرف مواد مخدر کردم تا به دیگران ثابت کنم که من آن ها را دوست دارم و خودم را تافته جدابافته نمی دانم. خلاصه نه تنها آن روز برای اولین بار طعم مواد مخدر را چشیدم بلکه در مدت یک هفته ای که در شهرستان بودیم هر روز در کنار آن ها می نشستم و مواد مصرف می کردم با خودم می گفتم این حرف ها که می گویند اگر به مواد مخدر آلوده شوی دیگر نمی توانی آن را ترک کنی فقط یک مشت حرف مفت است! بالاخره یک هفته بعد به مشهد بازگشتم و دوباره زندگی ام را با ورود به کارگاه تراشکاری ادامه دادم اما وسوسه مصرف مواد مخدر رهایم نمی کرد تا این که پنهانی به منزل رفتم و مقداری از مواد مخدری را مصرف کردم که دوستانم در شهرستان به من هدیه داده بودند. این گونه بود که آرام آرام به یک معتاد حرفه ای تبدیل شدم و سپس به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آوردم طولی نکشید ورشکست شدم و نه تنها همه مال و اموالم را از دست دادم بلکه مبالغ زیادی بدهی بالا آوردم و فراری شدم. بعد از این ماجرا به چنان فلاکتی افتادم که آرزو هم به صورت غیابی از من طلاق گرفت و به همراه دوقلوهایم به دنبال سرنوشت خودش رفت در حالی که همچنان در منجلاب اعتیاد دست و پا می زدم یک روز به خودم آمدم و به یاد حرف پدرم افتادم که «اراده حسن کوه را جا به جا می کند» در یک لحظه تصمیم قاطعی گرفتم دستم را روی زانوهایم گذاشتم و با یک یا علی بلند شدم. آن روز به یکی از مراکز ترک اعتیاد رفتم و بعد هم رفاقتم را با دوستانی ادامه دادم که سال ها بود مواد مخدر را ترک کرده بودند و برای کمک به دیگر معتادان تلاش می کردند. امروز بیشتر از پنج سال از ترک اعتیادم می گذرد و به کلانتری آمده ام تا در صورت نیاز به دیگر معتادان برای رهایی از این مرداب وحشتناک کمک کنم.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21012 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۹ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ | 4:37 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-فریب در لانه مجردی!

از وقتی که در جریان روابط همسرم با زنان غریبه در فضای مجازی قرار گرفتم روابط سردی بین ما حکم فرما شد تا جایی که دیگر در میان قهر و آشتی دو فرزند خردسالم را رها کردم و ...

به گزارش روزنامه خراسان این ها بخشی از اظهارات زن 28 ساله ای است که در پاتوق مجردی یکی از بستگانش دستگیر شده بود. او درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: 10 سال قبل وقتی تحصیلاتم در مقطع دبیرستان به پایان رسید، «مرتضی» به خواستگاری ام آمد. او شغل آزاد داشت و با خرید و فروش ملک درآمدزایی می کرد. با آن که پدر من مردی بازنشسته بود وهیچ کمبودی در زندگی نداشتم اما ادامه تحصیل ندادم و پای سفره عقد نشستم. در آغاز زندگی مشترک اختلافی با همسرم نداشتم و در کنار دو فرزند خردسالم روزگار خوبی را سپری می کردم، اگرچه همسرم گاهی مشروبات الکلی مصرف می کرد و به مواد مخدر از نوع «گل» اعتیاد داشت ولی من اهمیتی نمی دادم به طوری که انگار در جریان اعتیاد او قرار ندارم اما اختلافات ما از زمانی آغاز شد که به روابط غیرمتعارف همسرم با زنان غریبه پی بردم و متوجه شدم همسرم به من خیانت می کند. این بار دیگر طاقت نیاوردم و در میان قهر و آشتی ها بالاخره یک روز دو فرزندم را رها کردم و به خانه پدرم بازگشتم. سپس به همسرم پیام دادم که دیگر قادر به ادامه این زندگی مشترک نیستم و باید مرا طلاق بدهد ولی او روی دنده لج افتاد به طوری که حتی اجازه دیدار فرزندانم را به من نداد. این بار وساطت بزرگ ترها نیز فایده ای نداشت و من حاضر به ادامه این زندگی مشترک نشدم. از سوی دیگر به دلیل دوری از فرزندانم دچار افسردگی شده بودم و به پیشنهاد مادرم معاشرت با خانواده عمه پدرم را شروع کردم که در نزدیکی منزل ما زندگی می کردند. رفت و آمد و شب نشینی های ما در حالی شروع شد که «سامان» پسر عمه پدرم پای درد دل های من می نشست. او جوان مجردی بود که داخل اتاقک پشت بام منزل شان زندگی می کرد و به مواد مخدر اعتیاد داشت. هر بار که به منزل آن ها می رفتیم سامان بلافاصله از خانه مجردی اش بیرون می آمد و مرا دلداری می داد. خلاصه در یکی از همین روزها که مادرم و عمه پدرم مشغول قلیان کشیدن بودند سامان مرا به گوشه ای کشید و به من ابراز علاقه کرد. او گفت که از زمانی که من دختری نوجوان بودم عاشقم شده است و این عشق هنوز هم ادامه دارد. با شنیدن این حرف ها منزل آن ها را به بهانه ای ترک کردم چرا که من هنوز متاهل بودم و نمی توانستم به کسی جز مرتضی فکر کنم اما افکارم همچنان مغشوش بود. چند روز از رفتن به خانه عمه پدرم خودداری کردم اما مادرم اصرار می کرد در جمع آن ها باشم و از تنهایی بپرهیزم. بالاخره معاشرت های من با سامان دوباره آغاز شد و من گاهی به اتاق مجردی او می رفتم و ساعتی را در کنارش می گذراندم. در این میان یک روز که سردرد عجیبی داشتم و حالم از نظر روحی خوب نبود به تنهایی به منزل عمه پدرم رفتم. سامان وقتی اوضاع آشفته مرا دید تشویقم کرد در کنارش مقداری مواد مخدر سنتی مصرف کنم، اگرچه ابتدا مقاومت کردم اما با اصرار سامان تسلیم شدم و بعد از مصرف مواد احساس سرخوشی کردم به همین دلیل مقداری از همان نوع مواد مخدر را از او گرفتم تا در منزل استفاده کنم. آن روز وقتی مادرم متوجه شد که به تنهایی نزد سامان رفته ام خیلی مرا سرزنش کرد چرا که او می دانست سامان درگیر اعتیاد است و احتمال دارد مرا هم به دام مواد مخدر بکشاند. خلاصه چند روز از مواد مخدری استفاده کردم که سامان در اختیارم گذاشته بود در حالی که مادرم اجازه نمی داد دیگر به منزل عمه پدرم بروم ولی یک روز بعد از اتمام مواد مخدر هنگامی که از خواب بیدار شدم همه بدنم درد می کرد به طوری که انگار کسی با گوشت کوب به استخوان هایم ضربه می زند. در یک لحظه وقتی مادرم برای خرید از منزل بیرون رفت بلافاصله خودم را به سامان رساندم و ماجرا را توضیح دادم. او گفت من به مواد وابسته شده ام ،سپس مرا به داخل اتاقش برد و در کنار هم مقداری مواد مخدر مصرف کردیم. حالا دیگر علاوه بر احساس عاطفی از نظر مواد مخدر نیز به سامان نیاز داشتم و در هر فرصتی خودم را به اتاق پشت بام می رساندم و به طور پنهانی با هم مواد مصرف می کردیم. در یکی از همین روزها سامان مقداری «کراک» (مواد مخدر صنعتی) آورد و گفت: امروز می خواهم تو را به اوج آسمان ها ببرم، من هم بدون هیچ تاملی آن را مصرف کردم و از آن روز به بعد به کراک آلوده شدم تا این که بالاخره خانواده ام متوجه ماجرا شدند و تهدیدم کردند که شوهرم را در جریان اعتیادم می گذارند اما گوش من به این حرف ها بدهکار نبود. آن قدر در لجن زار مواد افیونی فرو رفته بودم که دیگر حتی به فرزندانم نیز نمی اندیشیدم. مدتی بعد و در یکی از شب هایی که برای مصرف مواد مخدر به خانه مجردی سامان رفته بودم و هیچ کسی نیز در خانه آن ها نبود ناگهان مرتضی و خانواده اش به همراه ماموران انتظامی به منزل عمه پدرم آمدند و من و سامان را در حالی با ظاهری زننده دستگیر کردند که مشغول استعمال مواد مخدر بودیم. آن ها همه آلات و ادوات استعمال و مواد مخدر صنعتی و سنتی را جمع کردند و به کلانتری انتقال دادند. اکنون نیز به خاطر رفتارهای احمقانه ام پشیمانم ولی ای کاش ...

گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) بررسی های قضایی درباره این ماجرای تاسف بار در حالی آغاز شد که خانواده زن جوان نیز حاضر به دیدار با او نبودند.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری

خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21009 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۵ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱ | 11:47 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

درامتداد تاریکی-دستبرد به اموال فروشگاه زیر دوربین های خاموش!

سجادپور- جوانی که با خاموش کردن دوربین های مدار بسته فروشگاه به اموال صاحبکارش دستبرد می زد پس از حدود دو سال سرقت لو رفت.

به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل فردی با مراجعه به ماموران کلانتری آبکوه مشهد، مدعی شد جوانی که به عنوان فروشنده در مغازه اش کار می کند، مقدار زیادی از اموال فروشگاه را ربوده است. به دنبال شکایت مال باخته و با صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) گروهی از نیروهای تجسس ماموریت یافتند تا ماجرای سرقت های مورد ادعای شاکی را زیر ذره بین تحقیقات نامحسوس ببرند. بنابراین ماموران انتظامی با هماهنگی‌های قضایی عازم بولوار جانباز شدند و فروشنده خونسرد را در حالی دستگیر کردند که مشغول تنظیف فروشگاه بود.با انتقال فروشنده به مقر انتظامی، بازجویی های تخصصی از وی زیر نظر سروان آغاز و مشخص شد که او اموال سرقتی را با یک دستگاه پراید حمل می کند. این جوان متهم که تلاش می کرد خود را بی گناه جلوه دهد وقتی در برابر اسناد و مدارک موجود قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود و راز سرقت هایش را برملا کرد. او گفت: به خاطر وضعیت فروشگاه، و نیاز مالی که داشتم از حدود دو سال قبل به آرامی سرقت ها را شروع کردم و هر بار مقداری لباس را در حالی درون خودرو می گذاشتم که دوربین های مدار بسته را خاموش می کردم و سپس آن ها را به دختر خاله ام تحویل می دادم که به صورت خانگی به آشنایان و همسایگانش می فروخت. گزارش خراسان حاکی است: در پی اعتراف متهم، بلافاصله نیروهای تجسس با صدور دستوری از سوی قاضی فرهمندنیا (جانشین معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) وارد عمل شدند و دختر خاله متهم را نیز در منطقه جلال آل احمد به دام انداختند. این زن جوان در حالی که بیان می کرد از سرقتی بودن لباس ها اطلاعی نداشت به نیروهای تجسس کلانتری آبکوه گفت: از حدود دو سال قبل مسعود برایم لباس می آورد و من تاکنون بیش از 100 میلیون تومان به وی پول داده ام. بررسی های بیشتر در این باره ادامه دارد. خراسان : شماره : 21005 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۰ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : شنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ | 11:57 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-نفرین کن های اجاره ای!

خدا از شما نگذرد که این گونه دل من و فرزند کوچکم را خون کردید. بعد از 40 سال تلاش و زحمت بالاخره این خانه نقلی را خریدم. حالا شما آمده اید تا این خانه را بر سر من و فرزندم خراب کنید، مگر شما وجدان ندارید؟ مرا به زور از خانه ام بیرون کرده اید، پاسخ خدا را چه خواهید داد؟

به گزارش اختصاصی خراسان، قرار بود دو طبقه از یک ساختمان پنج طبقه ای که به صورت غیرمجاز و  غیرقانونی ساخته شده بود توسط نیروهای اجراییات شهرداری در مشهد تخریب شود. بنابراین صبح زود و با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) گروهی از نیروهای انتظامی به همراه یکی از بانوان پلیس برای حفظ امنیت محل مذکور به نیروهای شهرداری پیوستند. گزارش حضور سه زن در طبقه ای که قرار بود تخریب شود، بانوی ارشد پلیس را به طبقه مذکور کشاند. سه زن روی فرش کهنه و رنگ و رو رفته ای به همراه یک کودک خردسال نشسته بودند و ملتمسانه اشک می ریختند. لوازم منزل آن ها بسیار فرسوده و برخی غیرقابل مصرف بود. یکی از آن ها در حالی که اشک ریزان کودکش را در آغوش می فشرد، فریاد می زد: خدا خانه هایتان را بر سر خانواده خودتان خراب کند! الهی بی خانمان شوید که این گونه زندگی مرا نابود می کنید! 40 سال سختی کشیدم، رنج دیدم، اجاره نشین بودم تا بالاخره سقف کوچکی برای خودمان ساختیم حالا هم به جای آن که دزدها و کلاهبردارها را  دستگیر کنید، به سراغ خانواده های بی پناه آمده اید. مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه در حالی این نفرین های تلخ را می شنید که در افکار خود عذاب وجدان داشت و با خود می اندیشید چرا باید شاهد تخریب خانه ای باشم که زنی در آن زندگی خود را از دست رفته می بیند.

خلاصه  نفرین ها و اشک های سوزان زن جوان پایانی نداشت و به نصیحت های پلیس نیز توجهی نمی کرد. بالاخره بانوی پلیس دست او را گرفت و به بیرون از خانه هدایتش کرد تا بیش از این دل آزرده نشود. او گریه و زاری می کرد و همه کس و همه چیز را زیر رگبار نفرین گرفته بود. در نهایت با بیرون آمدن زنان خانه نشین تخریب واحد آپارتمانی شروع شد و نیروهای اجراییات شهرداری حکم قانونی را اجرا کردند اما هنوز کار تخریب ادامه داشت که ناگهان زن جوان کودک را از آغوشش به زمین گذاشت و به طرف مردی رفت که در آن نزدیکی ایستاده بود. او خطاب به آن مرد گفت: کار ما تمام شد، دستمزدم را بدهید که بروم! اما تاخیر مرد مذکور در پرداخت پول، توجه افسر ارشد پلیس را به خود جلب کرد. او از زن جوان پرسید مگر ا ین مرد شوهر تو نیست؟! زن پاسخ داد: «نه»! من از یک ماه قبل قراردادی بستم که هر روز از 5 صبح تا 5 عصر در این خانه ساکن شوم تا ماموران شهرداری نتوانند این جا را تخریب کنند.

مالک آپارتمان برای جوسازی، مقداری لوازم کهنه و مستعمل منزل را نیز به این جا آورد تا من با گریه و زاری نگذارم واحد آپارتمانی او را تخریب کنند. حالا که ماموران اجراییات شهرداری قانع نشدند و ساختمان را تخریب کردند، من باید دستمزدم را دریافت می کردم چرا که الان یک ماه است در آن جا سکونت دارم و ...

بانوی پلیس که تا لحظاتی قبل عذاب وجدان گرفته بود، با چهره ای متعجب و ناباورانه، نفرین های زن جوان را از نظر می گذراند که چگونه نقش «نفرین کن اجاره ای» را به خوبی ایفا می کرد و ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : شماره : 20993 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۳ مرداد


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۱ | 12:4 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-چرا دزدها زودتر از قاضی به خانه می روند؟!

«گوشی قاپ خشن» بادی به غبغب‌انداخت و با غرور خاصی به افسر پرونده‌اش گفت: «من آزاد شدم، وسایلم را بدهید!» افسر آگاهی حیرت زده و متعجب نگاهی به پی نوشت مقام قضایی در پرونده کرد و پرسید «پس گوشی‌های سرقتی دیگر چه شد» دزد به چشمان افسر ارشد خیره شد و ادامه داد: آن‌ها شاکی ندارند! و...

باورم نمی‌شد، اشک‌های پنهان و بغض فروخورده «حافظ امنیت» را با همه وجودم حس می‌کردم او بیش از یک هفته خواب و خوراک نداشت تا گوشی قاپی را دستگیر کند که بانویی را اشک ریزان به کلانتری کشانده بود و حالا به گوشی قاپی‌های دیگر نیز مهر تایید می‌زد! افسر پلیس یقین داشت که او دوباره جرایم خشن خود را ادامه می‌دهد اما باید به «قانون» احترام می‌گذاشت و دزد گوشی‌ها را آزاد می‌کرد چرا که شاکیان  دیگر شناسایی نشده بودند و سارق هم سابقه کیفری نداشت. افزایش آمار سرقت‌ها درحالی موجب نگرانی شهروندان شده است که همه انگشت‌ها دستگاه قضایی را نشانه می‌گیرد و جمله «دزد زودتر از قاضی به خانه می‌رود!» در بین مردم به ضرب المثلی جدید تبدیل شده است اما کنکاش‌های رسانه‌ای در این ماجرا، حقیقت تلخی را نمایان کرد که بیانگر نقص‌های فاحش در قانون کاهش مجازات حبس تعزیری است و باید مورد توجه نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی قرار گیرد. اگرچه حرکت به سوی حبس زدایی در قوه قضاییه ستودنی است و قانون کاهش مجازات‌های حبس تعزیری نیز نقاط قوتی دارد که مزایای آن انسان‌های بی گناهی را از آسیب پذیری حفظ می‌کند ولی معایب این قانون باید زیر ذره بین کارشناسی برود چرا که خود موجب جری شدن سارقان و به نوعی ترغیب نوجوانان به ارتکاب جرم شده است. با اجرای این قانون در حدود دو سال گذشته، بیشتر سرقت‌های گوشی قاپی، دستبرد به منازل، محتویات خودروها و.. . از جمله جرایم قابل گذشت تلقی می‌شوند و با گذشت شاکی در صورتی که ارزش اموال سرقتی زیر 20 میلیون تومان باشد و سارق نیز سابقه دار نباشد باید به حکم قانون مهر «آزادی» بر پرونده خودنمایی کند!

اما چه کسی تضمین می‌کند که سارق یا سارقان، مال باخته را با تهدید پنهان وادار به گذشت نکنند؟ چرا باید مال باختگان بعد از دستگیری مجرم همچنان به دادسرا ،  دادگاه و کلانتری بروند یا روزهای زیادی را وقت و هزینه صرف کنند؟  سارقی که 50 فقره سرقت زیر 20 میلیون تومان انجام داده است و به همه سرقت‌ها نیز اعتراف دارد، چرا باید با گذشت یک یا چند شاکی به راحتی آزاد شود و دوباره به ارتکاب جرم روی آورد؟ آیا در این صورت حق مال باختگانی تضییع نمی‌شود که سارق به طور مثال به قاپیدن گوشی اعتراف دارد اما گوشی‌ها را به  مالخر فروخته است و اکنون شاکیان توسط پلیس شناسایی نمی‌شوند؟

به عقیده نگارنده این سطور که قریب به سه دهه در صفحه حوادث روزنامه جرم و جنایت را به رشته تحریر درآورده است، قضات دستگاه قضایی در حالی در معرض اتهام آزادی بدون قید و شرط مجرم قرار دارند که آن‌ها فقط همانند پلیس به قانون، احترام می‌گذارند چرا که «مجری» و حامی قانون هستند. وقتی طبق تبصره ماده 11 قانون کاهش مجازات، قاضی باید مجازات جرایم قابل گذشت را به نصف کاهش دهد و از طرف دیگر طبق قانون آیین دادرسی کیفری قرار تامین (بازداشت) متهم نباید از حداقل میزان مجازات قانونی بیشتر باشد، چگونه قاضی می‌تواند از قانون عدول کند. به طور مثال مجازات سرقت عادی از منزل شش ماه تا سه سال حبس بود که اکنون با تصویب قانون کاهش مجازات به 3 ماه تا 1.5 سال حبس رسیده است حال اگر همدست اصلی یک سارق حرفه‌ای فراری باشد و تحقیقات پرونده در سه ماه به نتیجه نرسد قاضی نمی‌تواند طبق قانون متهم دستگیر شده را بیشتر از سه ماه در بازداشت نگه دارد و باید به هر طریق ممکن حتی با صدور «قرار التزام» موجبات آزادی او را فراهم کند و.. .

بدیهی است کاهش مجازات و حبس‌زدایی از سیاست‌های خوب دستگاه قضاست و درباره بسیاری از جرایم راهکاری مناسب است اما باتوجه به افزایش سرقت‌ها و زورگیری‌ها قطعا این سیاست در این زمینه نیازمند بازنگری اساسی است. چراکه عملا بازدارندگی مجازات‌ها را از بین می‌برد.مواردی که برشمرده شد تنها بخشی از معایب و نواقص قانون کاهش مجازات است که نارضایتی مردم و مجریان قانون را در پی دارد که باید قلم اصلاح بر آن کشید. به امید آن روز. خراسان : شماره : 20988 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۸ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۱ | 12:41 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-احکام قطع دست سارقان در مرحله اجرا

سیدخلیل سجادپور – دادستان مرکز خراسان رضوی با اشاره به آغاز مرحله جدیدی از برخوردهای قاطع قضایی با یغماگران اموال مردم، از صدور احکام حدی (قطع دست) خبر داد که برخی از این پرونده ها در مرحله اجرا قرار دارند.قاضی «محمدحسین درودی» در گفت و گویی اختصاصی با روزنامه خراسان به تشکیل کارگروه های ویژه مقابله با سرقت ها در مشهد اشاره کرد و افزود: مبارزه با سرقت و زورگیری از طریق صدور احکام قاطع قضایی یکی از اولویت های اصلی دستگاه قضایی است و هیچ گونه اغماضی در برخورد قانونی با یغماگران اموال صورت نمی گیرد. وی با تاکید بر این که عوارض روحی و روانی ناشی از جرایمی مانند سرقت های به عنف برای شهروندان و مال باختگان جبران ناپذیر است، تصریح کرد: نشست های کارشناسی و تحلیلی کارگروه های ویژه مبارزه با سرقت در مشهد به طور مداوم برگزار می شود و موضوع سرقت ها مورد واکاوی دقیق قرار می گیرد تا تدابیر لازم در موقعیت های زمانی و شرایط خاص اندیشیده شود.

قاضی درودی که حدود سه دهه، شال قضاوت بر دوش خود افکنده است، رسیدگی قاطعانه و سخت گیرانه در پرونده های مستوجب حد را نشانه ای از «احساس امنیت» در جامعه ذکر کرد و ادامه داد: دستگاه قضایی برای ایجاد «احساس امنیت» به هنجار شکنان و اخلالگران در نظم عمومی جامعه رحم نمی کند و در صورتی که جرایم سرقت، شروط 16 گانه صدور حکم حد (قطع دست) را داشته باشند، قضات بر اساس قانون و شرع و بدون توجه به هیاهوهای خارجی، به این گونه جرایم رسیدگی می کنند و رای به قطع دست و حتی اعدام می دهند.مقام ارشد دستگاه قضا در مشهد خاطرنشان کرد: نمونه بارز این احکام پرونده هایی است که هم اکنون در مرحله اجرا قرار دارد و باید تشریفات قانونی آن طی شود و برخی از پرونده ها نیز در مرحله صدور آرای قطع دست است چرا که برخورد قاطع دستگاه قضایی با سارقان و زورگیرانی که «امنیت» جامعه را خدشه دار می کنند یک مطالبه عمومی است و مدعی العموم نیز بر اجرای دقیق قانون و احکام شرعی تاکید دارد.

قاضی محمدحسین درودی همچنین با اشاره به ماده 278 قانون مجازات اسلامی اضافه کرد: در صورتی که مجرمی به دلیل ارتکاب سرقت 3 بار به مجازات «حد» محکوم شده باشد، در چهارمین مرتبه «اعدام» می شود حتی اگر آخرین سرقت را در «زندان» انجام دهد. بنابراین با توجه به مواد قانونی، قضات نیز برای آسایش و آرامش مردم، از صدور احکام «حدی» اغماض نمی کنند مگر آن که شرایط صدور حکم فراهم نشود.این مقام قضایی درخواست نکردن مال باخته از دادگاه برای صدور احکام «حدی» را یکی از شرایط دانست و یادآور شد: تقاضای مال باختگان، یکی ازمهم ترین شروط صدور حکم شرعی و قانونی قطع دست در پرونده های سرقت است اما برخی مال باختگان چنین درخواستی را ندارند و این گونه دست قاضی از نظر قانونی برای صدور حکم اشد مجازات بسته می شود.دادستان عمومی و انقلاب مرکز خراسان رضوی همچنین در پاسخ به سوال خبرنگار خراسان مبنی بر این که «پس چرا این جمله بین شهروندان معروف شده است که «دزد زودتر از قاضی به خانه بازمی گردد؟» گفت: متاسفانه در بحث قانون کاهش مجازات ها که از مدتی قبل اجرا می شود، برداشت های نادرستی صورت گرفته است که نیاز به کالبد شکافی دقیق دارد و رسانه ها هم باید در این باره به تجزیه و تحلیل بپردازند و نقاط ضعف و قوت این قانون را زیر ذره بین ببرند ،من فقط تاکید می کنم که این قانون در بسیاری از موارد کاربردی است و موجب زندان زدایی می شود اما در مرحله اجرا نقص هایی دارد که حتی همکاران قضایی ما نیز دچار مشکل شده اند و ایراداتی را به آن وارد می کنند که باید مورد توجه قانون گذاران قرار گیرد.

مسندنشین دستگاه قضایی مشهد افزود: در جرایم قابل گذشت مانند سرقت های عادی و خرد وقتی مال باخته به هر دلیلی رضایت خود را به بازپرس پرونده اعلام می کند و سارق نیز هیچ گونه سابقه سرقت ندارد، طبق قانون قاضی نمی تواند او را زندانی کند به همین دلیل فرد مجرم بلافاصله آزاد می شود و این تصور در جامعه به وجود می آید که قاضی یک سارق را طی چند ساعت آزاد کرد! این در حالی است که اگر مال باخته یا شاکی رضایت ندهد، پرونده باید مراحل دادرسی را طی کند و مجرم نیز طبق ضوابط قانونی و با سپردن وثیقه تا زمان صدور رای آزاد می شود، باز هم تاکید می کنم برخورد با سارقان در مشهد سخت گیرانه است ولی از قانون هم نمی شود عدول کرد.دادستان عمومی و انقلاب مشهد با بیان این که طرح های ویژه ای برای مبارزه با جرایم خشن و به ویژه زورگیری ها در مشهد اجرا می شود، خاطرنشان کرد: دستگاه قضایی حافظ جان و مال و ناموس مردم است و به یقین اجازه نمی دهیم عده ای از قانون شکنان و مجرمان به «امنیت مردم» دست درازی کنند. وی همچنین به صدور احکام «محاربه»برای سارقان مسلح یا زورگیرانی اشاره کرد  که با سلاح های سرد و گرم موجب ایجاد رعب و وحشت در مردم می شوند یا جو ناامنی  در جامعه به وجود می آورند. دادستان مشهد افزود : بنابر این برخورد با سارقان و مخلان  امنیت بسیار قاطعانه است و به همین دلیل هم سرقت های مسلحانه  از بانک ها  و طلا فروشی ها در مشهد به صفر رسیده است.قاضی «محمدحسین درودی» به سارقان و دست اندازان به اموال مردم نیز هشدار داد: دست از اعمال خلاف قانون بردارند و مسیر درست زندگی را انتخاب کنند در غیر این صورت سیلی و مجازات قانون محکم و قاطع خواهد بود. خراسان : شماره : 20985 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۳ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۴۰۱ | 10:34 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-سرقت  سیم برق برای تهیه مواد افیونی مصرفی

توکلی/ با  گزارش هوشمندانه یک شهروند سیرجانی به پلیس،سارقان کابل برق شبکه‌های هوایی به دام افتادند.   به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی شهرستان سیرجان بیان  کرد: به دنبال افزایش سرقت کابل برق در مناطقی از سطح شهرستان سیرجان، بررسی موضوع به صورت ویژه در دستور کار مأموران انتظامی قرار گرفت.  سرهنگ مرتضی امیر سبتکی افزود: نیروهای  انتظامی کلانتری ۱۳ با گشت زنی های  شبانه پس از گزارش به موقع و دقیق یک شهروند از خاموشی معابر و مشاهده افراد مشکوک در حوالی تیرهای برق، سه سارق را هنگام سرقت غافلگیر و آنان را به همراه ابزار آلات انجام سرقت دستگیر کردند. وی ادامه داد: این سارقان که دارای سابقه سرقت و گرفتار اعتیاد به مواد روان گردان بودند در بازجویی‌های انجام شده به ۱۳ فقره سرقت سیم و کابل برق شبکه‌های هوایی به مقدار هزارو ۵۳۰ متر  اعتراف کردند که با فروش اموال سرقتی  مواد مصرفی خود را تهیه می‌کردند.

این مسئول انتظامی با اشاره به این که در بازرسی از خودرو و مخفیگاه این سارقان ۹۸ متر انواع سیم و کابل برق هوایی دیگر کشف شد،  خاطرنشان کرد: با هماهنگی‌های لازم اموال سرقتی  تحویل اداره برق شد و متهمان نیز پس از تشکیل پرونده مقدماتی به مرجع  قضایی  تحویل داده  شدند. خراسان : شماره : 20978 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۴ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : سه شنبه ۱۴ تیر ۱۴۰۱ | 11:38 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-پیامک صاحبخانه فاجعه آفرید

وقتی صاحبخانه پیام داد که باید 100 میلیون تومان به رهن و یک میلیون تومان هم به اجاره خانه اضافه کنید وگرنه تا آخر هفته فرصت تخلیه دارید، دیگر حال خودم را نمی‌فهمیدم، فقط سروصدای بچه‌های همسایه روی مخم بود که از پله‌ها بالا و پایین می‌پریدند. در این هنگام ناگهان. ..

به گزارش خراسان، جوان 28 ساله‌ای که به اتهام ضرب و جرح و پاره کردن پرده گوش یک کودک به کلانتری احضار شده بود، درباره این ماجرای تکان دهنده به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: خودم هم نفهمیدم چرا این حادثه تلخ رخ داد. چند روزی بود که صاحبخانه بهانه‌های مختلفی را برای تخلیه منزل مطرح می‌کرد، یک روز پیام می‌داد قصد دارد به رهن خانه اضافه کند، روز دیگر درباره افزایش اجاره سخن می‌گفت، برخی اوقات نیز برای تمدید اجاره رقم‌های ده‌ها میلیونی درخواست می‌کرد، درحالی که درگیر این مشکل حاد بودم همسرم نیز التماس می‌کرد تا در همین مکان اجاره را تمدید کنیم چرا که دیگر توان اسباب کشی نداشت. اومی گفت وقتی سخن از تخلیه منزل به میان می‌آید همه وجودم می‌لرزد و دیگر نمی‌توانم به اسباب کشی ادامه بدهم. در مخمصه بدی قرار داشتم و نمی‌توانستم تصمیم درستی بگیرم. از سوی دیگر نیز سروصدای فرزندان همسایه طبقه بالا آسایش و آرامش را از ما سلب کرده بود. یک بار وقتی به همسایه تذکر دادم تا از بازی بچه‌ها جلوگیری کند، رو به من کرد و گفت: «پسرجان شما مستاجر هستی و من مالک ساختمانم، اگر از این وضعیت ناراحتی می‌توانید به جایی بروید که آرامش بیشتری داشته باشید!» به او گفتم این چه ربطی به موضوع دارد من هم اجاره خانه می‌دهم! خندید و گفت: باز هم مستاجر هستی و ملک در اختیار تو نیست! دیگر پاسخی نداشتم و به ناچار به خانه‌ام رفتم. همسرم گفت: آپارتمان نشینی همین است و باید این موارد را تحمل کنی. خلاصه آن روز ظهر وقتی از سرکار به خانه بازگشتم پسر همسایه با یکی دیگر از دوستانش مشغول بازی روی پله‌ها بودند و بالا و پایین می‌پریدند. به پسر همسایه  گفتم کمی آرام‌تر بازی کنید تا مزاحم استراحت همسایه‌ها نشوید اما او اصلا به تذکرم توجهی نکرد. بعد از صرف ناهار روی تخت دراز کشیده بودم که باز هم پیامکی از صاحبخانه رسید. او نوشته بود صد میلیون تومان به رهن ویک میلیون تومان به اجاره منزل اضافه کنید و گرنه تا آخر هفته فرصت تخلیه دارید. با خواندن این پیامک درحالی روح و روانم به هم ریخت که سروصدای بچه‌ها نیز به شدت آزارم می‌داد. با عصبانیت در را باز کردم و فریاد زدم: «آی بچه مگر تو آدم نیستی؟! نگفتم مزاحم استراحت دیگران نشوید!» پسرک وقتی خشم مرا دید گفت الان به پدرم می‌گویم. با این جمله کنترل خودم را از دست دادم و سیلی محکمی بر صورتش نواختم. هنوز در خشم و عصبانیت خودم  غوطه ور بودم که ناگهان سروصدای عجیبی در راهرو بلند شد. پدر آن پسر خردسال محکم به در منزل ما می‌کوبید، وقتی در واحد آپارتمان را گشودم، پسرک را با صورتی کبود دیدم که اشک ریزان گوشش را گرفته بود و پدرش فریاد می‌زد تو را می‌کشم! با دخالت همسایگان از اتفاقات بدتر جلوگیری شد اما او از من به دلیل آسیب دیدگی گوش فرزندش شکایت کرده است. اکنون نه تنها خیلی پشیمانم که نتوانستم بر خشم خودم غلبه کنم بلکه دلم به حال آن کودک می‌سوزد که روزگارش را تباه کرده ام. از طرف دیگر نیز باید این خانه را تخلیه کنم چرا که توان پرداخت چنین مبلغی را ندارم حال مانده‌ام که. ..

گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت ماجرا و تشکیل پرونده قضایی برای ایراد ضرب و جرح عمدی، این پرونده با صدور دستوری ویژه و راهنمایی‌های سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) در دایره مددکاری اجتماعی مورد واکاوی دقیق قرار گرفت و اقدامات مشاوره‌ای در این باره آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20974 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۹ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱ | 15:15 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-کودک ربایی مرد شیشه ای!

آن لحظه وقتی چشمم به موهای بلند دختر خردسال افتاد او را شبیه حیوانی وحشتناک دیدم که قصد داشت به سمت من حمله کند به همین دلیل...

به گزارش خراسان، مرد 28 ساله ای که به اتهام کودک ربایی دستگیر شده بود در حالی که بیان می کرد دارای سوابق روانی است به کارشناس اجتماعی کلانتری امام رضا (ع) مشهد گفت: از حدود 5 سال قبل دچار افسردگی شدم به طوری که زندگی ام تحت تاثیر این ماجرا قرار گرفت. وقتی سرکار می رفتم دست به اعمال و رفتاری می زدم که بلافاصله صاحبکارم مرا اخراج می کرد در حالی که نمی توانستم با این شرایط سرکار بروم  اطرافیانم پیشنهاد کردند شاید اگر با دختری ازدواج کنم و زندگی مستقلی تشکیل بدهم حالم رو به بهبودی برود و از این بیماری نجات یابم. خلاصه مادرم به طور سنتی دختری را برایم انتخاب کرد و من پای سفره عقد نشستم اما درباره بیماری اعصاب و روان چیزی به همسرم نگفتم. این در حالی بود که به طور پنهانی داروهای تجویزی روان پزشک را مصرف می کردم. اما یک سال بعد همسرم متوجه رفتار و گفتار غیرعادی من شد و سعی کرد برای نجات از این بیماری به من کمک کند. او پس از مشورت با پزشکان سه بار مرا در بیمارستان روان پزشکی مشهد بستری کرد اما این درمان ها فقط یک مسکن موقت بودند چرا که من نمی خواستم آن داروها را مصرف کنم. در همین شرایط و بنا به پیشنهاد یکی از دوستانم به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آوردم به گونه ای که خیلی زود معتاد به شیشه شدم و رفتارهای توهم انگیز من شدت گرفت. در همین روزها همسرم نیز که دیگر خسته شده بود و همه تلاش هایش را بی نتیجه می دید مرا ترک کرد و به خانه پدرش رفت. از سوی دیگر من که تکیه گاهم را از دست داده بودم به مصرف بیشتر شیشه ادامه دادم چرا که دیگر هیچ حامی و پشتیبانی نداشتم به همین دلیل یک روز پس از مصرف مقدار زیادی مواد مخدر صنعتی از منزل خارج شدم و به اطراف میدان بیت المقدس آمدم عده زیادی از مردم را می دیدم که در خیابان حرکت می کردند در همین هنگام چشمم به یک حیوان عجیب با موهای بلند افتاد در حالی که می ترسیدم آن حیوان وحشتناک به سوی من بیاید خودم به او حمله کردم تا آن را از بین ببرم ولی موفق نشدم زمانی که در کلانتری به خودم آمدم تازه متوجه شدم که آن حیوان وحشتناک دختر 3 ساله ای با موهای بلند بود که به همراه خانواده اش از پاکدشت به مشهد مسافرت کرده بودند. من آن کودک را در آغوش گرفته بودم تا از محل دور کنم اما مادرش به من رسید و کودک را به سمت خودش می کشید که با سروصدای او مردم مرا گرفتند و مامور انتظامی که در اطراف میدان بیت المقدس مستقر بود کودک را از دستم گرفت و مرا به کلانتری آورد.

گزارش خراسان حاکی است با توجه به اهمیت موضوع و عوارض خطرناک رها شدن بیماران روانی در شهر، این ماجرا با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ سید عباس شریفی (رئیس کلانتری امام رضا (ع)) مورد واکاوی و کنکاش های پلیسی قرار گرفت.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20970 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۵ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : دوشنبه ۶ تیر ۱۴۰۱ | 14:42 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |

 

درامتداد تاریکی-اغفال شیطانی

او با ترفندی شیطانی مرا اغفال کرد اما اکنون که باردار شده ام مادرش ادعا می کند باید برای سقط جنین مبلغ یک میلیون تومان بپردازم وگرنه پسرش حاضر نمی شود فرزندم را قبول کند چرا که او از ابتدا نیز قصد ازدواج با مرا نداشته است و ...

به گزارش خراسان دختر 25 ساله ای که برای شکایت از یک پسر جوان وارد کلانتری سپاد مشهد شده بود درحالی که ادعا می کرد یک دوستی خیابانی سرنوشتم را دگرگون کرد درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: دوسال قبل برای آموختن حرفه خیاطی و همچنین ادامه تحصیل به مشهد آمدم و در منزل برادرم ساکن شدم. آن روزها با یکی از دوستان همشهری ام که قبل از من به مشهد آمده بود رابطه صمیمی برقرار کردم و بیشتر اوقاتم را با او می گذراندم ولی او با پسری دوست بود و سعی می کرد بیشتر با دوست پسرش به تفریح و گشت و گذار برود به همین دلیل مرا هم با پسری به  نام مجید آشنا کرد تا همراه آن ها باشم، در این میان ارتباط من و مجید خیلی صمیمی شد تا جایی که با وعده ازدواج اغفالم کرد و با یکدیگر خلوت می کردیم در حالی که من هم به او علاقه مند شده بودم به امید ازدواج لحظه شماری می کردم. در یکی از همین روزها مجید کارت ملی و شناسنامه مرا گرفت و گفت که آن ها را به محضر ثبت ازدواج می برد تا قبل از ازدواج رسمی صیغه محرمیت بین ما جاری شود و زمانی که کنار یکدیگر هستیم مشکلی برای ما به وجود نیاید. این درحالی بود که من هیچ اطلاعی نداشتم محضرهای ثبت ازدواج به هیچ وجه دختری را بدون اجازه پدرش به عقد موقت کسی درنمی آورند! ولی مجید با این ترفند شیطانی مرا فریب داد و سپس به سوء استفاده از من پرداخت و مرا بازیچه هوسرانی های خودش قرار داد تا جایی که من به طور ناخواسته باردار شدم. وقتی این موضوع را با مجید درمیان گذاشتم بسیار عصبانی شد و با ناراحتی به خانه رفت. طولی نکشید که مادرش با من تماس گرفت و ادعا کرد باید برای تهیه داروهای سقط جنین مبلغ یک میلیون تومان بپردازم، به او گفتم این بدبختی من نتیجه هوسرانی پسر شماست چرا باید من هزینه هایش را بپردازم؟ آن زن که مدتی قبل از سومین همسرش نیز جدا شده بود در پاسخ من گفت: اگر این مبلغ را ندهی مجید فرزند تو را نمی پذیرد چرا که خودش هنوز بچه است. او گفت که مجید اصلا قصد ازدواج با مرا نداشته و رابطه اش با من فقط در حد یک دوستی خیابانی بوده است، با این حال من تصمیم گرفتم فرزندم را به دنیا بیاورم تا از طریق قانونی به همه ثابت کنم که دختری خیابانی نبودم. با آن که می دانستم اگر این موضوع را برای خانواده ام بازگو کنم هیاهوی عجیبی به راه می افتد ومن هم انگشت نمای دیگران می شوم ولی چاره ای جز بیان این ماجرا برای اعضای خانواده ام نداشتم. تلفنی موضوع را به آن ها گفتم و به کلانتری آمدم تا از مجید به خاطر اغفال شکایت کنم و ...

گزارش خراسان حاکی است با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) رسیدگی قضایی به این ماجرای تاسف بار در حالی آغاز شد که دختر جوان به مددکار اجتماعی گفت: به دختران جوان بگویید از سرگذشت من عبرت بگیرند و بدانند که فرجام این دوستی های خیابانی بسیار تلخ خواهد بود.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 20967 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱ تير


اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی

ادامه مطلب را ببينيد
تاريخ : یکشنبه ۵ تیر ۱۴۰۱ | 11:11 | تهيه وتنظيم توسط : حُجَّةُ الاسلام سیدمحمدباقری پور |