
درامتداد تاریکی-فاجعه ای به رنگ خون!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- خودروی پدرم را بدون اجازه، از پارکینگ بیرون آوردم تا با دوستانم دور بزنیم به همین دلیل هم «امیرمحمد» سوئیچ را از من گرفت تا او رانندگی کند اما زمانی که با سرعت در بولوار امامیه حرکت می کردیم ناگهان ...
به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات نوجوان 15 ساله ای به نام «احسان» است که بعد از حادثه دلخراش رانندگی در مشهد دستگیر شد و درحالی به کلانتری قاسم آباد انتقال یافت که دوست مورد ادعای وی و دیگر سرنشینان خودرو پس از تصادف هولناک از صحنه حادثه گریخته بودند.
این نوجوان که با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد) و برای ریشه یابی این حادثه تکان دهنده مورد پرسش های تخصصی افسران کارآزموده قرار گرفته بود، درباره چگونگی وقوع این ماجرای دلخراش گفت: وقتی خودروی سمند سفیدرنگ پدرم را از منزل مسکونی خودمان در بولوار فلاحی بیرون آوردم، من در صندلی شاگرد نشستم و «امیرمحمد» هم در حالی پشت فرمان قرار گرفت که 3 تن دیگر از دوستانمان در صندلی عقب نشسته بودند. هنگامی که از سمت میدان امامیه به طرف بولوار میثاق حرکت می کردیم، «امیرمحمد» پدال گاز را فشرد و خودرو خیلی سرعت گرفت. در همین حال ناگهان یک دستگاه پراید جلوی ما پیچید و هنگامی که «امیرمحمد» پدال ترمز را فشار داد ناگهان کنترل فرمان از دستش خارج شد. به همین دلیل خودرو به شدت با جدول فضای سبز برخورد کرد و به آن سوی بولوار رفت و در لاین مخالف چرخید و پس از تصادف با یک سمند نقره ای که در حاشیه خیابان پارک بود، وارد پیاده رو شد و با دو دانش آموزی برخورد کرد که کنار یکدیگر قرار داشتند و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است در پی وقوع این سانحه دلخراش رانندگی، بررسی های میدانی نیروهای کلانتری قاسم آباد نیز وارد مرحله جدیدی شد. تحقیقات پلیس بیانگر آن بود که حادثه در ابتدای خیابان امامیه 57 رخ داده است و دو دانش آموز 8 و 12 ساله که با یکدیگر برادر بودند، مقابل خودرویی قرار گرفته بودند که هیچ کس کنترل آن را به عهده نداشت. دو برادر خردسال در پی برخورد با خودروی آهنین، هرکدام به سویی پرت شدند و نفس های کودکانه آن ها در گلو ماند. شهروندان و رهگذران در اطراف دو کودک معصوم حلقه زدند اما کاری از دست کسی ساخته نبود. لحظاتی بعد زنگ تلفن امدادگران اورژانس به صدا درآمد و آن ها نیز پیکرهای خون آلود را به 2 مرکز بیمارستانی در منطقه قاسم آباد انتقال دادند ولی خیلی زود خبر مرگ کودک 8 ساله (سهیل) در بیسیم های پلیس پیچید و این گونه پدر و مادری که منتظر رسیدن فرزندانشان بودند، در حالی به سوگ نشستند که هنوز سپهر (فرزند 12 ساله) آنان نفس می کشید و به اتاق مراقبت های ویژه منتقل شده بود. پزشکان لخته خونی را در سر این کودک تشخیص دادند که نیاز به عمل جراحی داشت بنابراین اقدامات درمانی برای نجات برادر بزرگ تر از مرگ ادامه یافت. بنابر گزارش روزنامه خراسان، از سوی دیگر نیز با اعترافات نوجوان 15 ساله ای که مدعی بود خودروی پدرش را در اختیار دوستش قرار داده است، عملیات ردزنی نوجوان فراری از صحنه حادثه، با هدایت سرهنگ زمانی در دستور کار نیروهای کلانتری قرار گرفت و تلاش ها برای دستگیری وی آغاز شد.
شایان ذکر است روز گذشته بر اثر سهل انگاری دستگاه های مسئول ، خبر مرگ دو کودک دانش آموز مذکور در خروجی کانال ها و خبرگزاری ها قرار گرفت که موجب بروز نگرانی و تالمات روحی و روانی در شهروندان شد در حالی که طبق بررسی های خبرنگار خراسان از منابع موثق انتظامی، یکی از کودکان تا لحظه تنظیم خبر (ساعت 21 شب گذشته) در مرکز درمانی بستری بود. خراسان : شماره : 21126 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۸ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-حمل هروئین با بطری شامپو
رئیس پلیس فرودگاه های کشور از کشف حدود ۵ کیلوگرم مواد مخدر از نوع هروئین در بطریهای شامپو توسط پلیس فرودگاه بندرعباس خبر داد.به گزارش تسنیم، سردار محسن عقیلی با اشاره به هوشمندی و فعالیت شبانهروزی کارکنان پلیس فرودگاههای کشور به منظور جلوگیری از قاچاق مواد مخدر از طریق خطوط هوایی درباره جزئیات این کشف اظهار کرد: کارکنان پلیس فرودگاه بندرعباس حین پایش مسافرانی که قصد خروج از کشور را داشتند، به بار همراه یک نفر از مسافران در خصوص جاسازی مواد مخدر مشکوک شدند.وی افزود: کارکنان مبارزه با مواد مخدر پلیس فرودگاه بندرعباس با بهرهگیری از تجهیزات کمک بازرسی در بررسی از چمدان وی تعداد شش عدد بطری شامپو که مواد مخدر از نوع هروئین به صورت ماهرانه در آن جاسازی شده بود کشف و ضبط شد.فرمانده پلیس فرودگاههای کشور ضمن هشدار به قاچاقچیان مواد مخدر و اجرای بدون اغماض قوانین گفت: پرونده در خصوص متهم تشکیل و به همراه مواد کشف شده برای سیر مراحل قانونی تحویل مرجع قضایی شد. خراسان : شماره : 21124 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۵ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-دستگیری عامل حراج مجموعههای آموزشی در فضای مجازی
رئیس پلیس فتای تهران بزرگ از شناسایی و کشف پرونده با موضوع فروش مجموعههای آموزشی یک مؤسسه در فضای مجازی با قیمتهای بسیار ناچیز خبر داد.
به گزارش مهر، سرهنگ داوود معظمی گودرزی، رئیس پلیس فتای تهران بزرگ گفت: نماینده حقوقی یک مؤسسه آموزشی معتبر در کشور با مراجعه به پلیس فتا مدعی شد، اشخاصی ناشناس در فضای مجازی اقدام به انتشار و فروش غیرمجاز مجموعههای آموزشی ویژه متعلق به مؤسسه ایشان کرده و موجب وارد شدن خسارت های مادی و معنوی فراوانی به این مؤسسه شده اند.
رئیس پلیس فتای پایتخت ادامه داد: شاکی در ادامه گفت با اطلاع تعداد زیادی از دانش آموزانی که از مجموعههای آموزشی مؤسسه استفاده میکنند متوجه شدیم مجموعههای ما در چندین صفحه اینستاگرامی در حال خرید و فروش است و اشخاصی ناشناس با سوءاستفاده از نام این مؤسسه اقدام به فروش غیرمجاز این مجموعهها در شبکههای اجتماعی میکنند.
این مقام انتظامی تصریح کرد: کارشناسان پلیس فتای پایتخت اقدامات خود را آغاز کردند و در تحقیقات اولیه مشخص شد بیش از ۲ صفحه اینستاگرامی با بیش از ۶۵ هزار نفر دنبال کننده در این خصوص فعالیت دارند و روزانه تعداد زیادی از مجموعههای آموزشی مربوط به مؤسسه شاکی را با مبالغ ناچیزی در این صفحات به فروش میرسانند.
وی افزود: با اقدامات تخصصی افسران سایبری پلیس فتا ۲ نفر از گردانندگان اصلی این صفحات در فضای مجازی شناسایی شدند و با اقدامات فنی، اطلاعات هویتی و سکونتی متهمان به دست آمد و پس از تشریفات قضایی هر ۲ نفر در یکی از مناطق تهران دستگیر و به همراه تجهیزات الکترونیکی به پلیس فتا منتقل شدند.
این مقام مسئول خاطرنشان کرد: متهمان با انتقال به پلیس فتا، پس از مواجهه با شاکی ضمن پذیرفتن بزه انتسابی گفتند با توجه به معروف بودن این مؤسسه آموزشی در این زمینه صرفاً با انگیزه کسب مال دست به این اقدام زدیم. خراسان : شماره : 21122 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۳ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-انتقام گیری خواهر از برادر با انتشار تصاویر خصوصی !
رئیس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات پایتخت از شناسایی و کشف پرونده ای با موضوع هتک حیثیت و انتشار تصاویر خصوصی در شبکههای اجتماعی خبر داد.به گزارش تسنیم، سرهنگ داود معظمی گودرزی، رئیس پلیس فتای تهران بزرگ اظهار کرد: یک زوج جوان به پلیس فتای پایتخت مراجعه کردند و مدعی شدند فرد یا افراد ناشناسی در فضای مجازی با انتشار تصاویر خصوصی آنان ، باعث بروز مشکلات زیادی در زندگی شان شده اند.این مقام انتظامی افزود: شکات در ادامه اظهار کردند بعد از ازدواج، فردی ناشناس در فضای مجازی تهدید میکرده که باید به این رابطه پایان دهیم و اگر این کار را نکنیم، تصاویر خصوصی ما را منتشر می کند، اهمیتی ندادیم تا این که متوجه شدیم تعدادی صفحه جعلی با نام و شماره تلفن هر دونفرمان در شبکه اجتماعی اینستاگرام ایجاد شده که اقدام به انتشار تصاویر خصوصی زندگی ما میکند و آبروی خانوادگی ما را برده است.
وی گفت: افسران سایبری پلیس فتای پایتخت اقدامات خود را آغاز کردند و پس از مطالعه اظهارات شاکی و بررسی همه جوانب پرونده با بهرهگیری از روشهای علمی و فنی موفق شدند ردپای مجرم را در فضای مجازی شناسایی کنند.
رئیس پلیس فتای پایتخت توضیح داد: کارشناسان این پلیس با استفاده از تجارب سایبری و تحقیقات گسترده در فضای مجازی ضمن به دست آوردن اطلاعات هویتی متهم، پس از تشریفات قضایی مجرم را که خواهر داماد بود، در یکی از مناطق شمالی تهران بزرگ دستگیر و به همراه ادله دیجیتال به پلیس فتا منتقل کردند.
سرهنگ گودرزی بیان کرد: متهم پس از حضور در پلیس فتای تهران بزرگ از موضوع اظهار بیاطلاعی میکرد اما پس از روبه روشدن با زوج شاکی، لب به اعتراف گشود و گفت که با برادرم و همسرش کینه قدیمی داشتم و می خواستم زندگی آن ها را به هم بزنم، برای همین با ایجاد چند صفحه جعلی با نام و مشخصات آن ها دست به این اقدام زدم.رئیس پلیس فتای تهران بزرگ به شهروندان توصیه کرد: فضای مجازی مکان مناسبی برای حل اختلافات خانوادگی و همچنین انتقام جویی نیست، با مرتکبان این جرایم در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی طبق قانون برخورد خواهد شد، همچنین شهروندان میتوانند موارد مشکوک را از طریق تماس تلفنی با 110 یا مراجعه به سایت پلیس فتا به نشانی www.cyberpolice.ir با کارشناسان این پلیس در میان بگذارند. خراسان : شماره : 21118 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۸ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-فرجام ازدواج با مرد پولدار!
آن قدر سختی ها و مشکلات مالی خانواده ام را با همه وجود احساس کرده بودم که تصمیم گرفتم به هر طریق ممکن با یک جوان پولدار ازدواج کنم تا زندگی راحتی داشته باشم، اما بعد از 3 سال در حالی راضی به طلاق شدم که او چاقویی را زیر گلویم گذاشت و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 20 ساله در حالی که مدعی بود شوهرش با توسل به نیرنگی وحشتناک او را به روز سیاه نشانده است و اکنون باید با تخلیه منزل مسکونی آواره شود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: پدرم اوضاع مالی خوبی نداشت و با کارگری روزمزد، مخارج هفت فرزند قد و نیم قد را تامین می کرد. مادرم هم خانه دار بود و با قناعت و صرفه جویی زیاد در حالی چرخ های این زندگی فلاکت بار را به گردش درمی آورد که من به هیچ وجه نمی توانستم نظاره گر این صحنه های تلخ باشم.
وقتی به زخم ها و پینه های دست های پدرم نگاه می کردم که چگونه برای کسب روزی حلال چنین رنج و درد جسمی را تحمل می کند، تار و پود وجودم به ارتعاش درمی آمد. به همین دلیل همواره در افکار و خیالاتم به این می اندیشیدم که باید با جوانی پولدار ازدواج کنم تا حداقل این سختی ها را احساس نکنم!
آن روزها در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم اما به دلیل اندام درشتی که داشتم خواستگاران زیادی به منزلمان می آمدند ولی من تصمیم خودم را گرفته بودم و به مادرم اصرار می کردم که این خواستگاران «آسمان جل» را به خانه راه ندهد چرا که به هیچ وجه با این گونه افراد ازدواج نخواهم کرد. نصیحت های پدر و مادرم نیز بی فایده بود و من همواره بدبختی و فلاکت برای به دست آوردن مبلغی ناقابل را به رخ آن ها می کشیدم تا این که در سال سوم دبیرستان، یکی از همکلاسی هایم مرا به گوشه حیاط مدرسه برد و مرا برای پسرخاله اش خواستگاری کرد. «سحر» مدعی بود پسرخاله اش در دوران نامزدی، همسرش را طلاق داده است و قصد ازدواج مجدد دارد. او طوری از خودروی چند میلیاردی او تعریف کرد که من ناخودآگاه هاج و واج ماندم و دیگر به ادامه حرف هایش توجهی نکردم. خیلی عاشقانه به او گفتم «بگو به خواستگاری ام بیاید!» روز بعد پدرم به سرکار نرفت و مادرم نیز خانه را تمیز کرد و من منتظر «اردشیر» ماندم. اوایل شب بود که او با دسته گلی زیبا و بزرگ در حالی به خانه ما آمد که تا کمر مقابل پدرم خم شده بود! خواهر بزرگ ترم هنگامی که خودروی خارجی و گران قیمت «اردشیر» را دید، لبخندی زد و گفت: خدا شانس بده! کاش شوهر من هم حداقل یک موتورسیکلت داشت ولی اکنون هر هفته باید برای ملاقات او به زندان بروم! چرا که در انتخابم دچار اشتباه شدم و ...
خلاصه من در همان نگاه اول عاشق «اردشیر» شدم و او هم که جذب چهره زیبای من شده بود، در همان جلسه اول خواستگاری علاقه اش را ابراز کرد و این گونه فقط 3 روز بعد پای سفره عقد نشستم و در حالی با او ازدواج کردم که گویی روی ابرهای آسمان قدم برمی داشتم! از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم و از این که به آرزویم رسیده بودم، همه حرف ها و نصیحت های گذشته مادرم را به تمسخر می گرفتم! بهترین و شیک ترین لباس ها را انتخاب می کردم و عینک دودی می زدم و از نشستن در خودروی گران قیمت نامزدم لذت وصف ناپذیری می بردم ،اما «اردشیر» بسیار خوشگذرانی می کرد و گاهی تا سپیده دم مهمانی ها و شب نشینی با دوستانش طول می کشید. آرام آرام فهمیدم که در این خوشگذرانی ها زنان و دختران غریبه هم حضور دارند! دیگر حس ناخوشایندی وجودم را فرا گرفت. وقتی به همسرم اعتراض کردم که دوست ندارم به این گونه شب نشینی ها برود! به چشمانم نگریست و گفت: من تو را دوست دارم و کسی جای تو را در قلب من نمی گیرد ولی «تکتم جان!» با من همراه باش! معنی جمله اش را نفهمیدم اما خیلی زود آن روی سکه نمایان شد. «اردشیر» با زنان و دختران زیادی ارتباط داشت و بیشتر شب ها هم به خانه نمی آمد. تازه متوجه شدم که نامزد سابق او نیز به دلیل همین ارتباط های نامتعارف و خوشگذرانی هایش از او طلاق گرفته است. غم سنگینی بر قلبم نشست و آرام آرام سردی عاطفی بین ما حکمفرما شد. من تحمل این رفتارهای زننده را نداشتم به همین دلیل مشاجره ها و جدال های خانوادگی هر روز بیشتر شدت گرفت تا حدی که بالاخره تصمیم به طلاق توافقی گرفتم.
به «اردشیر» گفتم فقط مهریه ام را بپردازد تا بعد از 3 سال، دست خالی نزد خانواده ام بازنگردم. او هم همه مبلغ مهریه ام را در یک برگ چک نوشت و به دستم داد،اما باز هم اصرار داشت طلاق نگیرم و با او زندگی کنم! ولی من در همین 3 سال از نظر روحی و روانی چنان آسیب دیده بودم که دیگر طلاق را بهترین راهکار برای رهایی از این وضعیت می دانستم. در همین شرایط از «اردشیر» خواستم برای مدتی منزلی برایم رهن کند تا خودم را پیدا کنم و بعد به خانه پدرم بروم! او هم واحد آپارتمانی را در بولوار توس برایم رهن کرد، اما گاهی به من سر می زد و سراغ چک را می گرفت، من هم به او می گفتم هنوز مبلغ چک را برداشت نکرده ام ولی دیگر نمی خواهم به منزلم بیایی! دو روز بعد او باز هم به واحد آپارتمانی آمد و ناگهان با گذاشتن چاقو زیر گلویم مرا مجبور کرد تا چک مهریه را به او بازگردانم! من هم از ترس چک را دادم اما صبح روز بعد صاحبخانه تماس گرفت و گفت: قرارداد فسخ شده است و من باید خانه را تخلیه کنم! تازه فهمیدم که «اردشیر» با چه نیرنگ و حیله ای مرا فریب داده است و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) بررسی های قانونی و کارشناسی درباره ادعاهای این زن جوان به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21115 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۴ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-شلیک در قرار سیاه!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- جوان 24 ساله ای که در قراری مرگبار با زن جوان، شلیک های گانگستری در مشهد به راه انداخته بود، روز گذشته در اعترافاتی تکان دهنده گفت: وقتی در خلاف جهت خیابان فرار می کردم به سوی پرایدسواران آتش گشودم!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این حادثه وحشتناک در اولین روز خرداد گذشته، زمانی دربولوار حر مشهد رخ داد که جوان 24 ساله موتورسوار به سر قرار حضوری با زن 26 ساله ای رفت اما ناگهان پرایدسوارانی با سرعت از راه رسیدند و به سمت جوان موتورسوار هجوم بردند! در همین حال مصیب (جوان موتورسوار) که با احتمال درگیری، سلاح کلت کمری را با خود حمل می کرد، هنگام فرار در جهت خلاف خیابان اسلحه را از کمرش بیرون کشید و به سوی دو جوانی آتش گشود که در تعقیب وی بودند.
همزمان با شلیک های وحشتناک جوان 24 ساله، گلوله ای از آسفالت خیابان کمانه کرد و به پیشانی یکی از تعقیب کنندگان نشست. اما جوان دیگر که برادر فرد مجروح بود همچنان به تعقیب ادامه داد تا این که او نیز با اصابت گلوله ای به پایش نقش بر زمین شد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با فرار عامل شلیک های وحشتناک از صحنه درگیری، دو برادر مجروح به مرکز درمانی انتقال یافتند و تحت مداوا قرار گرفتند اما برادر بزرگ تر که فرشید نام داشت، حدود 11 روز بعد از وقوع این حادثه بر اثر عوارض ناشی از اصابت گلوله به پا جان سپرد و بدین ترتیب پرونده ای جنایی روی میز قاضی مهدی جعفری (بازپرس شعبه 410 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) قرار گرفت. درحالی که با صدور دستورات ویژه قضایی، گروهی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با هدایت سرهنگ نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) تحقیقات گسترده ای را برای دستگیری متهم به قتل فراری آغاز کرده بودند، گزارشی در بیسیم های پلیس پیچید که زوایای پنهان این ماجرای هولناک را آشکار کرد. در اخبار محرمانه پلیس گزارش شد که جوان 24 ساله ای به نام «مصیب» خود را به نیروهای انتظامی در قوچان معرفی کرده و از شلیک های مرگبار در خیابان حر مشهد سخن گفته است. در پی اعلام این خبر، بی درنگ گروهی از کارآگاهان اداره جنایی به سرپرستی سروان منفرد (افسر پرونده) عازم قوچان شدند و متهم را در حالی به مشهد انتقال دادند که او هنوز از مرگ جوان 27 ساله خبر نداشت. بنابراین گزارش، طولی نکشید که متهم جوان با راهنمایی های قاضی جعفری تحت بازجویی های تخصصی قرار گرفت و به شلیک های مرگبار در خلاف جهت اعتراف کرد. او همچنین گفت: سلاح کلت جنگی را در حدود 5 کیلومتری چناران و درون یک زمین خالی محصور در زیر خاک پنهان کرده است! در پی اعترافات متهم، افسران پلیس آگاهی به همراه متهم عازم بزرگراه آسیایی شدند و اسلحه کلت را در حالی که چند تیر جنگی هنوز درون آن باقی مانده بود، از زیر خاک بیرون کشیدند.
ادامه گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با انتقال متهم به قتل به زندان بررسی های تخصصی و قضایی برای کشف ابعاد دیگر این ماجرا ادامه یافت و مشخص شد که جنایت مذکور به خاطر ارتباطی سیاه در سال های گذشته رخ داده است. در همین حال روز گذشته با فراهم شدن مقدمات بازسازی صحنه جنایت،متهم 24 ساله تحت الحفظ کارآگاهان اداره جنایی به نبش خیابان حر 76 منتقل شد تا در حضور بازپرس شعبه 410 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد چگونگی تیراندازی مرگبار را شرح دهد. «مصیب» وقتی مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد، قاضی جعفری با تفهیم موادی از قانون مجازات اسلامی از وی خواست حقیقت ماجرا را بیان کند چرا که اظهارات وی در دیگر مراحل دادرسی مورد استناد قضایی قرار می گیرد. پس از نصایح و ارشاد مقام قضایی، متهم با معرفی کامل خود گفت: چند سال قبل در یکی از روستاهای اطراف یکی از شهرهای خراسان رضوی با دختری از اهالی همان روستا قصد ازدواج داشتم اما او با فرد دیگری ازدواج کرد و به مشهد آمد.
در همین حال ارتباط تلفنی ما نیز ادامه یافت تا این که با من برای یک دیدار حضوری روبه روی حر 76 قرار ملاقات گذاشت. من هم که قبلا با همسر او اختلاف داشتم و احتمال درگیری می دادم از ترس سلاح کلت جنگی را برداشتم و سوار بر موتورسیکلت طرح هوندا به محل قرار رفتم. آن روز صبح (اول خرداد) هنوز در حال گفت وگو با او بودم که ناگهان راننده پرایدی سفید رنگ، در حالی که جوان دیگری نیز سرنشین آن بود، خودرو را به موتورم کوبید و مقابلم توقف کردند. وقتی دیدم آن ها شوهر و برادر شوهر زن جوان هستند به شدت ترسیدم و در جهت خلاف خیابان فرار کردم. زمانی که آن ها به تعقیب من آمدند به ناچار اسلحه را بیرون آوردم و تیری هوایی شلیک کردم ولی آن ها باز هم می خواستند مرا بگیرند. به همین دلیل در حال فرار چند تیر دیگر شلیک کردم و متوجه شدم که آن ها زخمی شده اند!
با همان استرسی که داشتم جلوی یک خودروی عبوری را گرفتم و با تهدید اسلحه راننده را بیرون انداختم و خودم پشت فرمان نشستم اما خودرو قطع کن داشت و نتوانستم آن را روشن کنم! به ناچار دوباره پیاده فرار کردم و با تهدید یک راننده دیگر به طرف پلیس راه امام هادی (ع) رفتم تا به قوچان بروم! آن جا سوار مسافربرهای شخصی شدم و به سمت قوچان رفتم ولی هنوز به چناران نرسیده بودیم که تابلوی پلیس راه را دیدم و به دلیل اسلحه ای که همراهم بود احساس خطر کردم بنابراین به بهانه این که چیزی را در مشهد فراموش کرده ام، از خودرو پیاده شدم و اسلحه را درون یک زمین محصور در زیر خاک گذاشتم و بعد به قوچان رفتم ولی عذاب وجدان رهایم نمی کرد البته نمی دانستم که «فر شید» به خاطر شلیک من جان باخته است به همین دلیل هم به کلانتری قوچان رفتم و خودم را تسلیم قانون کردم!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است در پی اعترافات صریح متهم به قتل و تشریح جزئیات ماجرای تیراندازی مرگبار، او با صدور قرار بازداشت موقت از سوی مقام قضایی، روانه زندان شد تا این پرونده جنایی نیز دیگر مراحل دادرسی را طی کند. خراسان : شماره : 21112 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۳۰ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-گوشی قاپی برای خوشگذرانی!
فکر نمی کردم پلیس مرا شناسایی کند چرا که برای گوشی قاپی از مردم، هر نوع حیله ای را به کار بردم تا نیروهای انتظامی به من مشکوک نشوند اما نمی دانم در یک لحظه چه اتفاقی افتاد که خودم را در محاصره پلیس دیدم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان 22 ساله ای که دختری را با وعده ازدواج فریب داده و او را همدست تبهکاری هایش کرده بود، پس از آن که در عملیات ضربتی نیروهای کلانتری رسالت مشهد به چنگ پلیس افتاد و راز بیش از 50 فقره گوشی قاپی را فاش کرد، درباره سرگذشت خود نیز گفت: من تعمیرگاه خودرو دارم و از نظر مالی بی نیاز هستم. درآمدم به حدی است که می توانم به راحتی امورم را بگذرانم و خوشگذرانی کنم!
من بیشتر درآمدم را برای این گونه تفریحات، هزینه می کردم تا این که تصمیم گرفتم به خاطر هیجان و خوشگذرانی بیشتر گوشی قاپی کنم! ولی برای آن که دستگیر نشوم، انواع حیله ها را به کار بردم و بارها نقشه سرقت هایم را مرور کردم تا سرنخی از خودم به جا نگذارم.
در این میان با دختر جوانی که یک سال از خودم بزرگ تر بود، ارتباط خیابانی برقرار کردم و با یکدیگر به تفریح و گشت وگذار در شهر می رفتیم. من برای این منظور از یک دستگاه موتورسیکلت طرح هوندا استفاده می کردم و از هیچ نوع خوشگذرانی دریغ نداشتم. این بود که آن دختر را هم با وعده ازدواج با خودم همراه کردم تا پلیس یا شهروندان هنگام ارتکاب جرم به من مشکوک نشوند و چنین تصور کنند که زوج جوانی سوار بر موتورسیکلت بودند! از سوی دیگر هم شماره های پلاک موتورسیکلت را مخدوش کردم تا مال باختگان نتوانند شماره پلاک موتورسیکلتم را در اختیار پلیس قرار دهند. خلاصه بعد از آن که نقشه سرقت ها را از همه نظر بررسی کردم به گوشی قاپی در خیابان گاز رسالت روی آوردم. آن دختر در ترک موتورسیکلت می نشست و من افراد سالخورده ای را برای سرقت گوشی انتخاب می کردم که سرگرم گفت وگوی تلفنی بودند و به اطراف خودشان توجهی نداشتند.
اولین بار پیرمردی را که مغازه خواربار فروشی داشت زیر نظر گرفتم و در یک لحظه گوشی او را قاپیدم و به همراه «ترانه» از محل متواری شدیم. این جوان گوشی قاپ که سوابق متعدد کیفری نیز در پرونده سیاهش خودنمایی می کند با بیان این که فقط برای هیجان و خوشگذرانی سرقت می کردم، ادامه داد: بعد از آن سرقت، دامنه گوشی قاپی ها را به مناطق طبرسی، بولوار شهید مفتح، خیابان آیت ا... عبادی، شیخ صدوق و ...کشاندم و روزی چند گوشی از افراد ناتوان و سالخورده، می ربودم! آن دختر هم بر ترک موتورسیکلت می نشست و بعد از هر گوشی قاپی فقط جیغ می کشید اما سرقت ها را من به تنهایی انجام می دادم و از او فقط به عنوان طعمه استفاده می کردم که شناسایی نشوم! بخشی از نقشه ام گوشی قاپی در تاریکی خیابان ها بود به همین دلیل هم معمولا از اوایل شب با آن دختر سوار بر موتورسیکلت به بولوار طبرسی می آمدیم و طعمه ها را شناسایی می کردیم. تا این که شب قبل وارد خیابان گاز شدیم و من فردی را که در حال گفت وگوی تلفنی بود زیر نظر گرفتم و در یک لحظه گوشی را از دست او قاپیدم اما نفهمیدم که چگونه نیروهای گشت کلانتری رسالت در یک چشم بر هم زدن خود را به خیابان گاز رساندند و من لحظه ای به خود آمدم که در محاصره نیروهای انتظامی قرار داشتم! سعی کردم گوشی های سرقتی را در تاریکی شب به داخل خیابان پرت کنم ولی افسران نیروی انتظامی چنان غافلگیرانه دستانم را به یکدیگر حلقه زدند که هنوز هم در شوک این دستگیری هستم و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در حالی که 6 دستگاه گوشی تلفن همراه سرقتی از این جوان سابقه دار کشف شده بود، وی به همراه دختر جوان به کلانتری انتقال یافت و با صدور فرمانی ویژه از سوی سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت چرا که از مدت ها قبل جرایمی مانند گوشی قاپی از جمله جرایم مهمه به شمار می رود و نیروهای انتظامی برای دستگیری همه عوامل مرتبط با سرقت های مذکور به ریشه یابی دقیق جرم می پردازند! در این میان نیز متهم 22 ساله در حالی که به 14 فقره گوشی قاپی در مراحل اولیه بازجویی اعتراف کرده بود، مالخر گوشی های سرقتی را هم به پلیس لو داد اما ماموران انتظامی که با راهنمایی های رئیس پلیس مشهد به سرنخ هایی از پرونده های مشابه در مراکز انتظامی رسیده بودند، دامنه تحقیقات را گسترش دادند تا این که مشخص شد او و دختر جوان تاکنون بیش از 50 فقره سرقت انجام داده اند. در همین حال تعدادی از مال باختگان که به کلانتری رسالت آمده بودند، وی را شناسایی کردند اما بررسی ها درباره کشف دیگر جرایم احتمالی این تبهکار خوشگذران ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس مشهد . خراسان : شماره : 21110 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۸ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-پیکرتراشی وحشتناک!
برای آن که مانند جاری هایم چهره ای زیبا داشته باشم، تصمیم به عمل جراحی بینی گرفتم، اما در حالی کارم به پیکرتراشی رسید که برخی پزشکان مدعی بودند فقط چند روز در بیمارستان بستری می شوم ولی اکنون بعد از 21 بار عمل جراحی پیکرتراشی وحشتناک و یک سال بستری در مراکز درمانی به روزی افتاده ام که چندین بار به کما رفته ام و با مرگ دست به گریبانم...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 37 ساله درحالی که بیان می کرد «من زندگی ام را پای عمل زیبایی گذاشتم» درباره این ماجرای هولناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدرم سرایدار یک شرکت دولتی بود و با سختی و مشقت مخارج زندگی ما را تامین می کرد، با وجود این خواهرانم آبرومندانه ازدواج کردند و زندگی شیرینی دارند. من هم در رشته آمار تحصیل کردم و سپس به عنوان حسابدار در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم. این درحالی بود که مادرم به دلیل ابتلا به یک بیماری مزمن، همواره در مراکز درمانی بستری می شد و هیچ گاه روی خوش زندگی را ندید. از سوی دیگر هم تنها برادرم به سرطان مبتلا شد و خانواده را در اندوهی سیاه فرو برد. در این شرایط بود که «بهادر» به خواستگاری ام آمد. او را یکی از دوستانم معرفی کرده بود که در یکی از بخش های شرکت کار می کرد. آن زمان بیست و هفتمین بهار زندگی ام را جشن گرفته بودم که پای سفره عقد نشستم و با «بهادر» نامزد شدم.6 ماه بعد هم زندگی مشترکمان را در حالی آغاز کردیم که همواره آرزو داشتم کاش مانند 4 جاری دیگرم چهره ای جذاب و زیبا داشتم. آن ها با اندکی آرایش مانند «عروسک» زیبا می شدند و من به آن ها غبطه می خوردم! مدام احساس می کردم به دلیل «اضافه وزنی» که دارم تحقیر می شوم و دیگران به گونه ای سرزنش آمیز نگاهم می کنند. این احساس حقارت به جایی رسید که بعد از تولد دخترم (ژیلا) آرام آرام تصمیم گرفتم تا بینی ام را عمل کنم! تصورم این بود که اگر بینی ام را کمی لاغرتر کنم، چهره ام جذاب خواهد شد! بالاخره با هر ترس و وحشتی بود زیر تیغ جراحی رفتم و بینی ام را عمل کردم اما با آن که حس می کردم کمی چهره ام زیباتر شده است ولی این موضوع باز هم مرا راضی نمی کرد. با پوشیدن لباس های گشاد، خجالت می کشیدم برای همین به ورزش و رژیم غذایی روی آوردم تا شاید اندکی لاغر شوم و من هم مانند جاری هایم از لباس های شیک و دخترانه استفاده کنم! از آن روز به بعد انواع رژیم های غذایی را تجربه کردم، هرکس راهی را برای لاغری نشانم می داد همان مسیر را طی می کردم! به انواع و اقسام داروهای گیاهی و شیمیایی متوسل شدم. نزد متخصصان تغذیه رفتم اما هیچ کدام تاثیری در کاهش وزنم نداشت. خیلی از این موضوع در رنج و عذاب بودم تا این که روزی یکی از دوستان دوران دانشگاهم مرا در خیابان دید و بعد از ساعتی درد دل، پیشنهاد کرد برای لاغری ، عمل زیبایی «پیکرتراشی» را انجام بدهم! او مدعی بود خودش مدتی قبل این عمل را انجام داده و اکنون مشکلی ندارد! نشانی پزشک جراح را از او گرفتم و نزد او رفتم. آن پزشک هم تصاویر زیادی از قبل و بعد اعمال جراحی «پیکرتراشی» را نشانم داد که چگونه به زنانی لاغر و زیبا تبدیل شده بودند! با این تصاویر دیگر وسوسه «پیکرتراشی» رهایم نمی کرد. خیلی زود موضوع را با «بهادر» در میان گذاشتم و از او خواستم برای انجام این عمل زیبایی کمکم کند! همسرم با شنیدن این حرف ها به شدت برآشفت و نصیحتم کرد که هرگز این کار را نکنم! او می گفت همه این عمل ها با عوارض وحشتناکی همراه است و بیشتر مواقع نیز نه تنها افراد به زیبایی نمی رسند بلکه داشتن پیکر گذشته برایشان به آرزویی دست نیافتنی مبدل می شود! ولی من چنان تحت تاثیر تصاویر و سخنان پزشک مذکور قرار گرفته بودم که حرف های «بهادر» را جدی نمی گرفتم در واقع اصلا نمی فهمیدم او چه می گوید! بالاخره همسرم را راضی کردم تا پولی را که برای خرید خانه پس انداز کرده بود برای انجام عمل پیکرتراشی من هزینه کند! پزشک معالج مدعی بود فقط یک هفته در بیمارستان خصوصی بستری می شوم و بعد از آن به زندگی عادی بازمی گردم، اما بعد از انجام عمل جراحی تازه سیاهی روزگار به سراغم آمد. تب و لرز شدید، حالت تهوع و انواع و اقسام عوارض دیگر درحالی به طرز دلخراشی آزارم می داد که همه پیکرم با نخ های بخیه دوخته شده بود. شب ها نیز حالم بدتر می شد. پزشک جراح مرا دلداری می داد که این ها از عوارض طبیعی هستند، اما وضعیت جسمانی من به اندازه ای وخیم شد که چند بار بیهوش شدم و به کما رفتم! مدتی بعد جراح مذکور گفت: باید عمل جراحی دیگری روی پیکرم انجام بدهد خلاصه بعد از آن ماجرا تاکنون 21 بار به اتاق عمل رفته ام و 6 ماه در بیمارستان بستری بوده ام تا شاید «پیکرتراشی» به درستی انجام شود ولی فایده ای نداشت. درحالی که 10 بار به کما رفتم و با مرگ دست و پنجه نرم کردم تصمیم گرفتم پزشک معالجم را تغییر بدهم ولی باز هم بی فایده بود! فقط «پوره» می خوردم و در معده ام چیز دیگری دوام نمی آورد. حالت تهوع، سرگیجه و تب امانم را بریده بود! آرام آرام پزشک جراح از اشتباهات پزشکی سخن می گفت! که گاهی در هنگام اعمال جراحی رخ می دهد! آخرین بار که برای درمان به تهران رفتم با یک عمل جراحی دیگر روده ام را برداشتند در واقع «راست روده» شدم ولی باز هم معالجه نشدم! دوباره 6 ماه دیگر در بیمارستان مرا بستری کردند. دخترم آواره منزل اطرافیانم بود و از تحصیل بازماند. همه پس اندازهای مالی همسرم هزینه شد و او اکنون با قرض و اقساط بانکی مخارج درمانی مرا می پردازد! دیگر حساب و کتاب روزهای بستری در بیمارستان را فراموش کرده ام حالا نه تنها سلامتی ام را از دست دادم بلکه در آرزوی روزهای گذشته فقط گریه می کنم! و نمی توانم هیچ غذایی را مصرف کنم! چرا که ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، بررسی های قانونی و اقدامات مشاوره ای برای این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی در حالی آغاز شد که زن جوان با اوضاع جسمی وخیم امید به زندگی را از دست داده بود!
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21108 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۶ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-جنایت بلاگر مست
درخواست مرد بستنیفروش برای عکس گرفتن با بلاگر معروف، به قیمت جانش تمام شد و مرد بلاگر پس از قتل متواری شد. به گزارش جام جم آنلاین، نیمهشب دوشنبه 21 آذر امسال، قتل مردی به بازپرس کشیک قتل تهران گزارش شد و با دستور او، گروهی از ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران به مغازه بستنیفروشی در حوالی محله قلهک اعزام شدند. در تحقیقات محلی مشخص شد یکی از سه سرنشین خودروی پژو۲۰۶ که به مغازه مرد جوان آمده بودند با وی درگیر شده و بعد از مجروح کردن و قتل این مرد از محل گریختهاند. در پی تحقیقات، دیروز یکی از دوستان مقتول اطلاعات جدیدی در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار داد و گفت: دوستم صالح، مغازه بستنیفروشی داشت و گاهی برای تبلیغ مغازهاش سراغ بلاگرها میرفت. آن شب هم با یکی از این بلاگرها تماس گرفت که او با دوستانش به محل کار صالح آمدند تا تبلیغات مغازه بستنیفروشیاش را انجام دهند. دوستم بعد از تبلیغ، دستمزد آنها را داد، اما به نظر میرسید که بلاگر و دوستانش حالت طبیعی نداشتند و مست بودند. دوستم از بلاگر خواست عکس یادگاری بگیرند تا در صفحه شخصیاش بگذارد، اما آن مرد عصبانی شد و گفت با کسی عکس یادگاری نمیگیرم. بعد هم با صاحب مغازه درگیر شد و دو ضربه چاقو به او زد که باعث مرگ صالح شد. مرد بلاگر و دوستانش وقتی دیدند دوستم غرق در خون کف مغازه افتاده است، فرار کردند. با توجه به گفتههای او، ماموران به بازبینی فیلم دوربینهای مداربسته اطراف محل درگیری خونین پرداختند و دریافتند گفتههای این مرد صحت دارد. متهم و همدستان فراریاش با دستور بازپرس زارعی تحت تعقیب پلیس جنایی قرار گرفتند. پرونده این قتل در شعبه اول بازپرسی دادسرای جنایی تهران در دست بررسی است. خراسان : شماره : 21107 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۴ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-شکار مردان با وعده ازدواج موقت!
ماجرای مال باختگانی که با دیدن خلافکاران در شوک فرو رفتند !
سیدخلیل سجادپور – تعداد زیادی از مردان مشهدی که با وعده ازدواج موقت، در چنگ شکارچیان شبکه های اجتماعی افتاده بودند، بعد از مشاهده زنان جوانی که قرار بود با آن ها ازدواج کنند، دچار حیرت و شوک شدند چرا که آن ها مرد بودند و طعمه های خود را با نرم افزار تقلید صدا به دام می انداختند!
فرمانده انتظامی مشهد روز گذشته درباره ماجرای کاهبرداری های گسترده دو جوان که با وعده ازدواج موقت، مردان مشهدی را سرکیسه می کردند به «روزنامه خراسان» گفت: مدتی قبل مرد 36 ساله ای حیران و سرگردان به پلیس فتای مشهد مراجعه کرد و پرده از ماجرای کلاهبرداری برداشت که از طریق فضای مجازی صورت می گرفت!
به گفته سرهنگ احمد نگهبان، این مرد جوان درباره چگونگی ماجرا به پلیس اظهار کرد: از طریق شبکه های اجتماعی با خانم جوانی آشنا شدم که مدعی بود از حدود یک سال قبل مطلقه شده و قصد دارد به صورت موقت ازدواج کند. او که خودش را 22 ساله معرفی می کرد، در پیامک های ارسالی برای من، جملات عاطفی و محبت آمیزی را به کار می برد به گونه ای که من هم به او ابراز علاقه می کردم و بدین ترتیب ارتباط تلفنی و پیامکی ما در حالی ادامه یافت که آن زن جوان تصویر زیبایی از خودش را نیز در پروفایل گذاشته بود. به همین دلیل من هم تصمیم گرفتم او را به عقد موقت خودم در بیاورم. آن زن زمانی که شوق و علاقه مرا برای این ازدواج دید یک روز به من گفت برای رهن منزل به مبلغ 78 میلیون تومان نیاز دارد تا بعد از آن که منزل مذکور را رهن و اجاره کرد من به راحتی بتوانم به منزل او رفت و آمد کنم! من هم که این شرایط را مناسب می دیدم و دیگر مشکلی برای معاشرت با اونداشتم و از سوی دیگر هم به شدت به او علاقهمند بودم، تصمیم گرفتم مبلغ مذکور را به حساب او واریز کنم! آن زن جوان سپس از من خواست برای آن که کسی متوجه این ازدواج پنهانی نشود، پول رهن را به یک شماره حساب دیگر واریز کنم که در اختیارم گذاشته بود! من هم بدون تامل همه سرمایه ام را از بانک برداشتم و به حساب او واریز کردم ولی از روز بعد هر چه با همان 2 شماره تلفنی که از او داشتم تماس گرفتم کسی پاسخم را نداد و تازه فهمیدم که در دام کلاهبرداران افتاده ام... .مقام ارشد انتظامی مشهد تصریح کرد: در پی اعلام این شکایت، بررسی های تخصصی کارشناسان زبده پلیس فتای مشهد آغاز و مشخص شد که شکارچیان نقابدار در فضای مجازی اقدامات گسترده ای را برای سرکیسه کردن برخی مردان با وعده ازدواج موقت، شروع کرده اند و احتمال می رود که افراد زیادی را شکار کرده باشند! بنابراین کارآگاهان قدم به تاریکخانه این پرونده گذاشتند و با صدور دستورات ویژه قضایی عملیات ردزنی اطلاعاتی را ادامه دادند.
سرهنگ نگهبان با اشاره به فعالیت های علمی و تخصصی پلیس برای رصدهای اطلاعاتی افزود: کارشناسان فنی پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات مشهد پس از واکاوی های سایبری و پیگیری دوشماره تلفن به دست آمده از زن جوان، به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد دو مرد جوان 24 و 27 ساله در نقاب زن جوان، اقدام به کلاهبرداری در شبکه های اجتماعی می کنند. با این تحقیقات مشخص شد که کلاهبرداران از نرم افزار تقلید صدا استفاده کرده اند تا نظر طعمه های خود را برای ازدواج موقت جلب کنند. «کلیددار امنیت مشهد» خاطرنشان کرد: پس از جمع آوری مستندات کافی، بلافاصله عملیات دستگیری متهمان در دستور کار قرار گرفت و نیروهای انتظامی در دو عملیات جداگانه متهمان به کلاهبرداری را در مشهد به دام انداختند و به مقر انتظامی انتقال دادند. سرهنگ احمد نگهبان با اشاره به کشف 12 عدد سیم کارت با اسامی مختلف از دو جوان مذکور ادامه داد: بررسی های مقدماتی پلیس بیانگر آن بود که دو متهم یاد شده نه تنها با وعده ازدواج موقت از افراد دیگری نیز کلاهبرداری و مبالغی از یک تا دهها میلیون تومان از طعمه های خود دریافت کرده اند بلکه با وعده تهیه گواهی نامه و کارت پایان خدمت هم مبالغ هنگفتی از برخی شهروندان مشهدی گرفته اند.
این مقام باتجربه انتظامی اضافه کرد: تاکنون 12 تن از شاکیان پرونده در حالی شناسایی شده اند که آن ها بعد از مراجعه به پلیس فتای مشهد و رویارویی با متهمان در حیرت و شوک فرو رفتند چرا که انتظار نداشتند با دو مرد جوانی رو به رو شوند که با صدای زنانه آن ها را سرکیسه کرده بودند!
وی به مبالغ کلاهبرداری از شاکیان نیز اشاره کرد و گفت: تاکنون دو متهم مذکور که با نرم افزار تقلید صدا، مردان مشهدی را فریب می دادند به 2 میلیارد و 25 میلیون ریال کلاهبرداری اعتراف کرده اند که این پول ها به کارت های بانکی افراد کارتن خواب و مجهول المکان واریز شده است.رئیس پلیس مشهد در پایان به شهروندان توصیه کرد: مراقب ترفندهای خاص در فضاهای مجازی و چت روم ها باشند چرا که افراد با نقاب های مختلف در این فضا ظاهر می شوند و با وعده های وسوسه انگیز مالی یا عاطفی اقدام به کلاهبرداری می کنند. خراسان : شماره : 21105 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۲ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-بلعیدن مواد مخدر برای قاچاق به زندان
اعضای یک باند حرفهای قاچاق، با بلعیدن مواد مخدر مقدار زیادی مواد را وارد یکی از زندانها کرده بودند که با هوشیاری مأموران دستشان رو شد.
به گزارش حادثه24، از مدتی قبل ماموران زندان یکی از استانهای شرقی کشور به اطلاعاتی دست یافتند که از قاچاق مواد مخدر به زندان حکایت داشت. اطلاعات بهدست آمده نشان میداد اعضای یک باند حرفهای با کمک زندانیانی که از زندان مرخصی میگیرند و در حال رفتوآمد به زندان هستند مواد مخدر را وارد زندان می کنند و به قیمتهای گزافی میفروشند.
در این شرایط تحقیقات گستردهای برای شناسایی اعضای این باند و عاملان ورود مواد مخدر به زندان آغاز شد. هرچند قاچاقچیان احتیاط زیادی به خرج دادند تا نقشهشان برملا نشود، اما سرانجام ماموران با استفاده از سرنخهایی که بهدست آورده بودند، موفق شدند اعضای این شبکه قاچاق مواد مخدر را به زندان شناسایی کنند.
حجتالاسلام والمسلمین عبداللهی، رئیس مرکز حفاظت و اطلاعات قوه قضاییه روز گذشته در جلسه شورای عالی قوه قضاییه، از دستگیری اعضای این باند به اتهام وارد کردن مواد مخدر به زندان خبر داد و گفت: اعضای این شبکه، هفت نفر هستند که از طریق بلعیدن بستههای مواد مخدر قصد وارد کردن بیش از 5 کیلوگرم مواد مخدر را به زندان داشتند، اما با هوشیاری ماموران دستگیر شدند. خراسان : شماره : 21100 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۶ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-ماجرای دختر چاقوکش
بعد از مرگ پدرم دیگر نمی توانم برخی رفتارها و حرف های خانواده ام را تحمل کنم به همین دلیل همواره دو چاقو در دستم دارم که اگر کسی برخلاف میلم رفتار کند او را با چاقو بزنم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 34 ساله ای است که با شکایت مادرش به کلانتری طبرسی شمالی مشهد هدایت شده بود. این دختر مجرد که با جیغ و فریاد بیان می کرد مادرم قصد دارد مرا به بیمارستان روان پزشکی بفرستد پس از آن که با دخالت مددکار اجتماعی کلانتری کمی آرام گرفت با تاکید بر این که من دیوانه نیستم، درباره سرگذشت خود گفت: پدرم اهل خوزستان و مردی عرب زبان بود که با مادرم در مشهد ازدواج کرده است من هم بعد از آن که دو سال در رشته روان شناسی تحصیل کردم دیگر نتوانستم در دانشگاه درس بخوانم و به همین دلیل دانشگاه را رها کردم و در کنارچهار خواهر و برادر دیگرم در خانه ماندم ولی از همان دوران نوجوانی احساس می کردم قیافه ظاهری من با دیگر خواهر و برادرانم تفاوت دارد چرا که من دختری سبزه رو بودم و آن ها چهره ای سفید و زیبا داشتند از سوی دیگر نیز رفتارهای من شباهت کمی به پدرم داشت ولی با مادرم تفاوت زیادی داشتم چرا که او «شوری» را زیاد دوست داشت و من از خوراکی های «ترش» لذت می بردم به همین دلیل با خودم می اندیشیدم شاید آن ها پدر و مادر واقعی من نباشند البته وقتی نزد عمه هایم می رفتم اوضاع به کلی فرق می کرد و در کنار آن ها احساس آرامش می کردم.
همیشه تصورم بر این بود که مادرم همه خواسته های خودش را به من تحمیل می کند به همین دلیل سعی می کردم کمتر با او حرف بزنم، هر بار با هم روبه رو می شدیم کارمان به دعوا و جنگ و جدال می کشید، این اختلافات بعد از مرگ پدرم شدت گرفت به طوری که احساس می کردم مادرم از همه کارهای من ایراد می گیرد. از یک سال قبل دیگر همواره با خودم چاقو حمل می کردم تا اگر کسی برخلاف میل من رفتار کرد او را با چاقو بزنم چون من پسری را دوست داشتم و می خواستم با آن پسر ازدواج کنم اما مادرم با حرف هایش آن پسر جوان را فراری داد و دیگر ارتباطش را با من قطع کرد. چند بار تصمیم به خودکشی گرفتم و بارها نیز قصد داشتم مادرم را با چاقو بزنم چون او با همه کارها و حرف های من مخالفت می کند و اجازه هیچ کاری را در خانه به من نمی دهد، وقتی در کاری دخالت می کنم، می گوید «تو هم مانند پدرت دیوانه هستی!» او با همین رفتارهایش پدرم را نیز چند بار در بیمارستان روان پزشکی ابن سینای مشهد بستری کرده است و حالا مرا با چوب می زند اما چون من سروصدا می کنم هیچ کس حرف های مرا باور نمی کند که من دیوانه نیستم...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، ساعتی بعد و در حالی که دختر جوان با سخنان و مشاوره های مددکار اجتماعی کلانتری آرامش خود را بازیافته بود با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) و با هماهنگی های قضایی به بیمارستان روان پزشکی منتقل شد تا بررسی های علمی و تخصصی درباره چاقوکشی های دختر جوان صورت گیرد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21094 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۹ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-طلاق صوری برای دریافت مستمری!
سید خلیل سجادپور- مرد 40 ساله ای که روز گذشته همسرش را با ضربات قفل و زنجیر موتورسیکلت در اتاق خواب به قتل رسانده بود پس از صرف ناهار در کنار 5 فرزند قد و نیم قد خود، ماجرا را به پلیس و امدادگران اورژانس اطلاع داد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این جنایت وحشتناک در منطقه پنجتن مشهد هنگامی رخ داد که اختلافات خانوادگی بین زوج جوان شدت گرفت.
آن ها که در یک منزل ویلایی نقلی و در کنار 5 فرزند دختر و پسر خود زندگی می کردند، از چند سال قبل در مسیری قدم گذاشتند که فرجامی جز مشاجره و کتک کاری های دلخراش نداشت. علیرضا (مرد 40 ساله) که مدعی بود رفتار همسرش پس از طلاق صوری برای دریافت مستمری از سازمان تامین اجتماعی به کلی تغییر کرده است، به کنکاش در پیامک ها و معاشرت های همسرش پرداخت تا جایی که دیگر نمی توانست نوع پوشش و رفت و آمدهای او را تحمل کند. آتش خشم و عصبانیت مرد 40 ساله هر روز شعله ورتر می شد تا این که حدود ظهر روز گذشته دوباره مشاجره ای توهین آمیز بین آن ها رنگ «وحشت» به خود گرفت. 5 دختر و پسر «حنیفه» در پذیرایی منزل اجاره ای یک طبقه، نشسته بودند که ناگهان «علیرضا» با چهره خشم آلود از پذیرایی بیرون زد و به داخل حیاط رفت. او با عصبانیت، قفل زنجیر موتورسیکلت را گشود که در کنار دیوار روی جک گذاشته بود. مرد 40 ساله بخشی از زنجیر قطور را به دور دستش حلقه زد و فریادکشان به سوی همسر 35 ساله اش هجوم برد. او با نفرتی عجیب، دست «حنیفه» را گرفت و در حالی که خشم سراسر وجودش را احاطه کرده بود، او را به داخل تنها اتاق منزل نقلی کشید که از آن به عنوان اتاق خواب استفاده می کردند. لحظاتی بعد مرد جوان کلید را چرخاند و در اتاق را از داخل قفل کرد. فریادهای دلخراش زن مذکور در فضای منزل می پیچید ولی هیچ کدام از فرزندانش اهمیتی به این حادثه تلخ نمی دادند. صدای وحشتناک زنجیر همچنان به گوش می رسید که بی رحمانه بر پیکر زن 35 ساله فرود می آمد. دقایقی بعد «علیرضا» از اتاق بیرون آمد و در کنار فرزندانش قرار گرفت. اگرچه هیچ کس از وضعیت هولناک او سخنی بر زبان نمی راند اما «پدر» مدعی بود که «حنیفه» بیهوش شده است!
بنابر گزارش روزنامه خراسان، طولی نکشید که مرد 40 ساله بساط ناهار را آماده کرد و از فرزندانش خواست سر سفره بنشینند. بعد از صرف ناهار هنوز هم خبری از زن 35 ساله نبود و پیکر او همچنان بی حرکت در کف اتاق قرار داشت. هرکدام از آن ها گاهی نیم نگاهی به «اتاق خواب» می انداختند ولی چیزی جز «سایه مرگ» نمی دیدند.
چند ساعت بعد، «علیرضا» با خواهرش تماس گرفت و ماجرا را بازگو کرد.
طولی نکشید که «عمه فرزندان» سراسیمه خود را به محل رساند و ترس و وحشتی عجیب در منزل اجاره ای حکمفرما شد. احتمال مرگ «حنیفه» قوت گرفته بود که صدای زنگ تلفن امدادگران اورژانس و پلیس به صدا درآمد. وقتی نیروهای اورژانس 115 به محل حادثه رسیدند و نگاهی بر پیکر زن جوان انداختند تازه مشخص شد که او هیچ گونه علایم حیاتی ندارد و چند ساعت قبل جان خود را از دست داده است. این گونه بود که حلقه های قانون بر دستان مرد 40 ساله گره خورد و در حالی که عنوان اتهامی «قاتل» را یدک می کشید، بازداشت شد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: عقربه های ساعت از 16 عصر گذشته بودند که ماجرای این جنایت وحشتناک به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گزارش شد و بلافاصله قاضی دکتر صادق صفری به همراه گروهی از کارآگاهان ورزیده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به طرف خیابان پنجتن 31 حرکت کرد. با آن که فرزندان مقتول از لحظه وقوع جنایت در منزل حضور داشتند و غمی در چهره آنان دیده نمی شد، به دستور مقام قضایی به داخل حیاط هدایت شدند و بدین ترتیب واکاوی این حادثه هولناک زیر ذره بین تحقیقات قضایی قرار گرفت.
متهم به قتل که در صحنه جنایت به دیوار تکیه زده بود، مقابل قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد (شعبه ویژه جنایی) ایستاد و در تشریح این جنایت تکان دهنده گفت: از حدود 3 سال قبل اختلافات من و «حنیفه» زمانی شروع شد که او اصرار داشت برای آن که بتواند حقوق مستمری پدر فوت شده اش را از سازمان تامین اجتماعی دریافت کند، از یکدیگر به طور صوری طلاق بگیریم. اگرچه مراحل طلاق را طی کردیم و مهر طلاق هم در شناسنامه همسرم ثبت شد اما طولی نکشید که رفتارها و نوع پوشش او به طرز عجیبی تغییر کرد. با آن که در کنار یکدیگر و با صیغه محرمیت زندگی می کردیم ولی از وضعیت ظاهری همسرم به شدت رنج می کشیدم. سوء ظن مانند خوره همه وجودم را فرا گرفته بود به طوری که اختلافات ما به همین دلیل روز به روز افزایش می یافت از سوی دیگر هم با کنکاش در معاشرت ها و گوشی تلفن «حنیفه» متوجه شدم که او مبلغی از پس اندازهایمان را به مرد دیگری داده است تا خودرو ثبت نام کند! دیگر تحمل این شرایط برایم امکان نداشت و هر روز مشاجره های ما به کتک کاری و درگیری می رسید تا این که بالاخره امروز (دیروز) هنگامی که به شدت عصبانی بودم قفل و زنجیر موتورسیکلت را باز کردم و آن قدر همسرم را زدم تا این که بیهوش کف اتاق خواب افتاد و بعد هم وقتی احتمال مرگ او را دادم با پلیس و اورژانس تماس گرفتم اما قصد کشتن او را نداشتم!...
براساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، متهم این پرونده جنایی، پس از رازگشایی از قتل وحشتناک همسر 35 ساله اش، درحالی درون خودروی پلیس نشست که نگاهش به چشمان فرزندانش خیره مانده بود و حالا 5 فرزند او نه تنها مادری نداشتند بلکه پدر خود را نیز پشت میله های زندان می دیدند. شایان ذکر است: بررسی های تخصصی درباره ابعاد و زوایای دیگر ادعاهای متهم به قتل با دستورات محرمانه قاضی ویژه قتل عمد مشهد و توسط گروهی از کارآگاهان پلیس جنایی به سرپرستی سروان آرمین منفرد (افسر پرونده) همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21092 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۷ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-برق طلا در لانه مرغ!
سیدخلیل سجادپور- دزد سابقه داری که طلاهای سرقتی را در لانه مرغ پنهان کرده بود، در حالی با تلاش نیروهای کلانتری سیدی مشهد دستگیر شد که تصویر او در یک فیلم دوربین مداربسته، راز سرقت از خودروها را نیز فاش کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل زن جوانی در تماس با پلیس 110، از دستبرد سارقان به منزل مسکونی اش خبر داد و گفت: برای مدت کوتاهی منزل را ترک کردم اما وقتی ساعتی بعد به خانه بازگشتم باصحنه عجیبی روبه رو شدم. سارق یا سارقان با شکستن قفل وارد منزلم شده همه طلاها (حدود 90 گرم) به همراه 43 میلیون تومان دلار و یورو و یک دستگاه تبلت را به سرقت بردهاند. در پی اعلام این گزارش، تحقیقات پلیسی با صدور دستوری از سوی سرهنگ زنگنه (رئیس کلانتری سیدی) برای ریشه یابی سرقت مذکور آغاز شد. به همین دلیل گروهی از افسران کارآزموده دایره تجسس وارد عمل شدند و با بازدید میدانی از محل، رصدهای اطلاعاتی را در حالی ادامه دادند که مال باخته به شوهر خواهرش مشکوک بود.
طولی نکشید که «م- س» (شوهر خواهر مال باخته) زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفت و بررسی های نامحسوس وارد مرحله جدیدی شد. در همین حال بود که ردزنی های اطلاعاتی به یکی از سارقان سابقه دار و حرفه ای رسید چرا که مال باخته در تماس تلفنی با افسران دایره تجسس مدعی شد: «برادرم در روز جمعه گذشته، جوانی را هنگام خروج از منزل شوهر خواهرم مشاهده کرده است که سماور زغالی طلایی رنگ سرقتی را در دست داشت.» بنابراین گزارش، مشخصات ارائه شده از طرف شاکی، نیروهای تجسس را به سوی جوان 18 ساله معتادی به نام «حمید- ب» سوق داد. او همان سارق حرفه ای بود که بارها هنگام سرقت در حوزه کلانتری سیدی دستگیر شده بود اما از مدتی قبل خبری از او نبود! با به دست آمدن این سرنخ، ماموران انتظامی با مادر این جوان کریستالی، تماس گرفتند و از او درباره «حمید» پرسیدند اما مادر وی اشک ریزان گفت: باز هم حریفش نشدم! این بار دست و پاهایش را با طناب بسته بودم تا ترک کند و دنبال خلافکاری نرود! ولی او طناب ها را برید و از چند روز قبل دوباره از خانه فرار کرد!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: افسران دایره تجسس که پاتوق های محل حضور این سارق حرفه ای را می شناختند بلافاصله عملیات دستگیری وی را با هماهنگی قضایی در دستورکار قرار دادند. به همین دلیل، گروهی ویژه از نیروهای انتظامی به سرپرستی سروان اکبری (رئیس دایره تجسس کلانتری سیدی) موفق شدند این سارق حرفه ای را در منطقه ای از شهرک شهید رجایی دستگیر و به کلانتری هدایت کنند. این متهم 18 ساله که مدعی بود دیگر دور خلافکاری را خط کشیده است، وقتی در برابر شواهد و اسناد انکارناپذیر قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: اموال سرقتی را در یکی از پاتوق های استعمال مواد مخدر و از شخصی به نام «م- س» گرفتم و آن ها را در خانه مادربزرگم پنهان کرده ام. دقایقی بعد افسران تجسس عازم منزل مادربزرگ این سارق جوان شدند و با هماهنگی مقام قضایی به بازرسی پرداختند. بالاخره برق طلاها در لانه مرغ نمایان شد و کیف حاوی مقادیری طلا و زیورآلات در حالی از درون لانه مرغ کشف شد که بخشی از طلاها از کیف بیرون ریخته بود.
در ادامه بازرسی ها نیز اموال سرقتی دیگر شاکی شامل سماور زغالی طلایی، لپ تاپ، مودم، قوری و ... از پشت تابلوی بزرگ تبلیغاتی مغازه ای بیرون کشیده شد که بخشی از آن روی دیوار منزل مادربزرگ وی قرار گرفته بود.
گزارش خراسان حاکی است: با دستگیری دو متهم دیگر که در این پرونده نقش داشتند ماجرای سرقت از منزل زیر ذره بین تحقیقات قرار داشت که ناگهان مال باخته دیگری با ورود به کلانتری فیلمی از دوربین مدار بسته را به نمایش گذاشت که سارقی به اموال داخل خودروی وی دستبرد زده بود. افسران تجسس در همان نگاه اول به فیلم مذکور، بلافاصله سارق جوان را شناسایی کردند چرا که او کسی جز «حمید- ب» (سارق دستگیر شده) نبود! بررسی این فیلم نشان دادکه جوان کریستالی 18 ساله حدود 2 ماه قبل نیز به خودروی یکی دیگر از مال باختگان دستبرد زده است. به گزارش روزنامه خراسان، با گره خوردن ماجرای دزدی از منزل به سرقت از خودروها، تحقیقات افسران دایره تجسس کلانتری سیدی مشهد برای کشف سرقت های احتمالی دیگر اعضای این باند 3 نفره آغاز شد. خراسان : شماره : 21089 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۳ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-ماجرای فعالیت پزشک قلابی در درمانگاه های مشهد
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- مردی که با مدارک جعلی در چندین درمانگاه مشهد به مداوای بیماران می پرداخت در حالی توسط نیروهای انتظامی مشهد دستگیر شد که بازرسان دانشگاه علوم پزشکی خراسان رضوی او را شناسایی کرده بودند.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل بازرسان دانشگاه علوم پزشکی خراسان رضوی با مراجعه به کلانتری آبکوه مشهد، از هویت جعلی یک پزشک قلابی پرده برداشتند که در یکی از درمانگاه های بولوار ولیعصر در کوی امیرالمومنین (ع) فعالیت داشت. با اعلام این شکایت، بلافاصله گروهی از افسران کارآزموده با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) وارد عمل شدند و پس از هماهنگی و کسب مجوزهای لازم از قاضی یساقی (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) تحقیقات نامحسوس را در درمانگاه مذکور آغاز کردند. دقایقی بعد این مرد جوان با شیوه پلیسی دستگیر و در بازرسی بدنی از وی تیغ جراحی، مهر پزشکی و چند برگ نسخه دفترچه خدمات درمانی ممهور به نام پزشک «م- ک» به همراه کپی مجوز طبابت و دانشنامه پایان تحصیلات کشف و ضبط شد.
این مرد که همچنان خود را با نام «م- ک» معرفی می کرد پس از انتقال به کلانتری، مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت و در نهایت هویت واقعی خود را به نام «حسین – ط» فاش کرد و گفت: ساکن بولوار شهید کریمی هستم و می دانم که اشتباه کرده ام. وی ادامه داد: از ابتدای اردیبهشت گذشته به عنوان پزشک در درمانگاه های «پ»- «د» و «م» در بولوار توس و همچنین درمانگاه «س» در جاده سیمان با هویت دکتر «م-ک» به امور پزشکی مشغول بودم. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توقیف خودروی پراید پزشک قلابی، وی با تشکیل پرونده تحویل مراجع قضایی شد و بررسی های بیشتر در این باره ادامه یافت. خراسان : شماره : 21086 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۳۰ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-پیامک های مرموز!
از مدتی قبل رفتار و گفتار همسرم به کلی تغییر کرد به طوری که انگار «جادو» شده باشد. وقتی آن تهمت ناروا را به من زد دیگر نتوانستم تحمل کنم و به همین دلیل برای چاره اندیشی به کلانتری آمدم این درحالی بود که همسرم مدام از من انتقاد می کرد و مدعی بود که باید با یک زن پاک ازدواج کند اما ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 38 ساله در حالی که بیان می کرد تقدیر من با بدبختی گره خورده است اما ای کاش زودتر به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری می آمدم، درباره روزگار تلخ خود به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد توضیح داد: اولین فرزند یک خانواده 5 نفره هستم که پدرم از اتباع خارجی است و به همین دلیل هم مادرم شناسنامه های من و 2 خواهر دیگرم را به نام خودش گرفته است. از روزی که به خاطر دارم همواره مشاجره و درگیری بین پدر و مادرم وجود داشت؛ چرا که مادرم معتقد بود فریب چرب زبانی و دروغگویی های پدرم را خورده است.
خلاصه پدرم با ارثیه مادرم گاو و گوسفند خریده و در زمین های کشاورزی مشغول کار بود ولی مدام مادرم را سرزنش می کرد که همه فرزندانش دختر هستند. به همین دلیل من هر روز با پدرم به زمین های کشاورزی می رفتم تا مانند یک پسر به او کمک کنم! که مادرم از نیش و کنایه های او در امان باشد. اگرچه مادرم در خانه قالی بافی می کرد ولی پدرم چیزی برای ما نمی خرید و حتی لباس های دیگران را به ما می پوشاند چرا که معتقد بود فقط برای فرزند پسر باید هزینه کرد. در این شرایط مادرم با گریه و التماس و تحمل کتک کاری های پدرم، بالاخره موفق شد مرا در مدرسه ثبت نام کند و تا کلاس پنجم درس خواندم اما یک روز وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم مردی که از دوستان پدرم بود و در خانه ما حضور داشت، مرا با خود به یک مکان زیارتی برد و در حالی که مبلغی پول به پدرم داده بود مرا به عقد خودش درآورد! حالا من سومین زن «نعمت» بودم و دو همسر دیگر او در خانه های جداگانه زندگی می کردند. شوهرم 8 فرزند داشت و مرا به شدت اذیت می کرد چون معتقد بود پول زیادی به پدرم داده است! خلاصه 5 سال بعد «نعمت» از دنیا رفت و با ارثیه ای که به من رسید در پی یافتن مادرم برآمدم. او در روزی که پدرم مرا به «نعمت» شوهر داد به حالت قهر از خانه بیرون رفت و دیگر خبری از او نداشتم. بعد از مدتی جست وجو فهمیدم که او به خاطر این رفتار پدرم و به دلیل گریه های زیاد سکته کرده و از دنیا رفته است. در این وضعیت پدرم یکی از خواهرانم را نیز به مرد دیگری فروخته بود اما خواهر کوچک ترم از خانه فرار کرده و به مکان نامعلومی رفته بود. بالاخره بعد از مدتی خواهر کوچکم را پیدا کردم و با پول ارثیه، مغازه و خانه ای نقلی خریدم و با اجاره مغازه روزگار می گذراندم. تازه وارد 20 سالگی شده بودم که روزی در بانک با مردی چرب زبان آشنا شدم و او با اصرار مرا به خانه ام رساند. از آن روز به بعد معاشرت من و «کریم» به جایی رسید که او از من وکالت گرفت تا مغازه را اجاره بدهد ولی خانه و مغازه ام را فروخت و به یک باره ناپدید شد. حالا من آواره کوچه و خیابان شده بودم و شب ها را در پارک یا پاتوق های مختلف به صبح می رساندم. در یکی از همین پاتوق ها بود که با «منصوره» آشنا شدم و به خانه او رفتم. «منصوره» زنی معتاد و توزیع کننده مواد مخدر بود من هم که درآمدی نداشتم با او همراهی کردم و به زنی معتاد تبدیل شدم. هنوز یک سال از این ماجرا نگذشته بود که روزی نیروهای انتظامی مرا با مقداری مواد مخدر صنعتی دستگیر کردند و این گونه به تحمل سه سال زندان محکوم شدم اما یک سال بعد به خاطر این که سابقه نداشتم مشمول عفو شدم و از زندان بیرون آمدم. در زندان حرفه خیاطی را آموخته بودم و با تسهیلاتی که از کمیته امداد گرفتم چرخ های صنعتی خریدم و کارگاه خیاطی راه اندازی کردم. طولی نکشید که خانه و خودرو هم خریدم و روزگارم بهتر شد. دیگر به دنبال مواد نرفتم و افرادی برایم کار می کردند. در همین روزها با «قدیر» ازدواج کردم او سفارش های کارگاه را برایم می آورد ومدت ها بود که ازمن خواستگاری می کرد. او دو دختر داشت و همسرش را طلاق داده بود. یکی از دخترانش را عروس کردم و دیگری هم هنوز تحصیل می کند. خلاصه روزهای شیرینی را سپری می کردم تا این که مدتی قبل رفتار و گفتار همسرم به کلی تغییر کرد. مدام با نیش و کنایه مدعی می شد که باید با یک زن پاک ازدواج کند و من زن خوبی برایش نیستم. دیگر تحمل رفتارهایش را نداشتم تا این که به کلانتری آمدم و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است : در بررسی های کارشناسی و روان شناختی که با دستور سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) و توسط مشاوران زبده صورت گرفت ماجرای پیامک های مرموز لو رفت و مشخص شد که فرد ناشناسی برای برهم زدن زندگی این زوج، پیامک های توهین آمیز برای «قدیر» ارسال می کند و ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21082 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-پایان زندگی با کابوس جنایت!
کاش وقتی این افکار وحشتناک شیطانی در ذهنم ریشه دواند، لحظهای عاقلانه فکر می کردم و به طلاق هم می اندیشیدم اما متاسفانه چنان خودم را زیرک می پنداشتم که گویی با هوش تر از من هیچ انسانی روی کره زمین نیست و کسی نمی تواند به راز قتل همسرم پی ببرد و...
به گزارش روزنامه خراسان، مرد جوان که حدود سه سال با کابوس وحشت انگیز قتل همسرش زندگی کرده بود، در حالی که بیان می کرد کاش می توانستم اختلافات خانوادگی را با تصمیم های عاقلانه حل کنم، درباره سرگذشت خود گفت: 20 ساله بودم که پای سفره عقد نشستم و با «ترمه» ازدواج کردم اما هنوز چند ماه از دوران نامزدی ما نمی گذشت که اختلافات من و او شروع شد. احساس می کردم در انتخاب همسر دچار اشتباه شده ام چرا که رفتارهای او با خصوصیاتی که من از همسرم انتظار داشتم فاصله زیادی داشت به همین دلیل مشاجره های لفظی ما شدت گرفت ولی من هیچ وقت به جدایی از همسرم فکر نمی کردم. البته ترس از مهریه و پرداخت حق و حقوق او نیز از جمله مواردی بود که به دلیل ناآگاهی من از روند قضایی پرونده ها به این موضوع دامن می زد. خلاصه با وجود این اختلافات و بنا به توصیه اطرافیانم زندگی مشترکم را در حالی با ترمه آغاز کردم که او فقط 18 سال داشت و از مهارت های همسرداری بی بهره بود. ترمه دوست داشت آزادی کامل داشته باشد و بدون اجازه من به بیرون از منزل برود یا در هر ساعت از شبانه روز به خانه بازگردد، به همین دلیل به دنبال بهانه می گشت و دروغ هایی را سر هم می کرد که خودش هم آن ها را باور نداشت. با آن که فقط دو ماه از جشن عروسی ما گذشته بود، رابطه عاطفی ما هر روز سردتر می شد تا جایی که جز سروصدا و مشاجره آن هم به دلیل یک سری رفتارهای ناپسند، چیزی در زندگی ما وجود نداشت و دیگر از عشق و علاقه و مهر و محبت هم خبری نبود. بالاخره کار به جایی رسید که تحمل این درگیری ها را نداشتم و متاسفانه هیچ وقت هم اهل مشورت نبودم تا شاید کسی مرا برای چاره اندیشی و رهایی از این مخمصه راهنمایی کند. در تصورات احمقانه، خودم را عقل کل می دانستم تا این که یک روز تصمیم وحشتناکی گرفتم. زمستان سال 91 بود که صحنه گازگرفتگی دختر یکی از بستگانمان از مقابل چشمانم عبور کرد. آن دختر به طور اتفاقی با گاز شهری مسموم شده و مدتی به کما رفته بود. من که خودم را فردی زیرک و باهوش می دانستم نقشه قتل همسرم با گاز شهری را طراحی کردم تا مرگ او طبیعی و بر اثر سهل انگاری جلوه کند. از همان روز به بعد رفتارم را تغییر دادم، به طوری که زندگی ام رنگ و بوی عاشقانه گرفت اما کاش می فهمیدم بخش زیادی از این دلسردی عاطفی نیز تقصیر من است چرا که در همان چند روز زندگی نمایشی عاشقانه هیچ مشکلی با هم نداشتیم. خلاصه روز حادثه وقتی از سرکار به خانه بازگشتم، طبق نقشه استراحت کردم چرا که آن ماه در شیفت شب کار می کردم و روزها به خانه می آمدم. در حالی که پتو را روی سرم کشیده بودم، یک بار دیگر نقشه قتل را مرور کردم و بعد از حدود دو ساعت به بهانه ای از خانه خارج شدم ولی همسرم هنوز خواب بود. به آرامی شیلنگ گاز بخاری را بیرون کشیدم و شیر گاز شهری را باز کردم. حدود دو ساعت در خیابان های نزدیک محل سکونتم دور زدم و سپس به خانه بازگشتم. وقتی فهمیدم همسرم دیگر نفس نمی کشد، همسایه ها را خبر کردم و با اورژانس تماس گرفتم. بررسی های پلیس با توجه به خرابی دودکش و صحنه سازی هایی که انجام داده بودم، حکایت از آن داشت که همسرم بر اثر گازگرفتگی جان باخته است، به همین دلیل پرونده ای در دادسرا تشکیل شد و من هم که فکر می کردم نقشه زیرکانه ام به درستی انجام شده است، خودم را عزاداری با تألمات روحی شدید نشان می دادم تا این که آب ها از آسیاب افتاد و من مدتی بعد با آن که هنوز سیاه پوش بودم از دختر دیگری خواستگاری کردم و بدین ترتیب راز مرگ همسرم در سینه ام باقی ماند چرا که جز من هیچ کس از این جنایت خبر نداشت ولی غافل از آن بودم که خدا نیز از این جنایت آگاه است و این ماجرا روزی فاش خواهد شد. خلاصه چند ماه بعد و در حالی که همسرم باردار بود، روزی کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به سراغم آمدند و دستبندهای قانون را بر دستانم حلقه زدند. آن روز وقتی مقابل قاضی ویژه قتل عمد قرار گرفتم و پرونده ام را روی میز دیدم، تازه فهمیدم چوب خدا صدا ندارد! قاضی حسینی (قاضی سابق ویژه قتل عمد مشهد) از من پرسید: شما در اظهارات خودتان هنگام وقوع حادثه گفته اید که «وقتی وارد منزل شدم، اتاق به شدت گرم بود و شیلنگ بخاری هم روی زمین افتاده بود!» وقتی اظهاراتم را تایید کردم، قاضی گفت: اگر بخاری هنگام مرگ همسرت روشن بوده که خانه به شدت گرم شده است، پس گاز شهری سوخته است که در این صورت گاز گرفتگی رخ نمی دهد اگر هم شیلنگ بخاری بیرون بوده و گاز از آن منتشر شده، پس خانه با چه شعله ای تا این حد گرم شده است؟ من که دیگر پاسخی برای این سوال نداشتم، اشک ریزان قتل همسرم را پذیرفتم و جزئیات این جنایت را بازگو کردم اما ای کاش...
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی . خراسان : شماره : 21081 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۴ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-کلاهبرداری با ایجاد کانال دوستیابی
آبروریزی در فضای مجازی با انتشار عکس های خصوصی
رئیس پلیس فتای فرماندهی انتظامی غرب استان تهران از بازداشت عامل انتشار تصاویر خصوصی در فضای مجازی و دستگیری فردی که در پوشش ایجاد کانالهای دوست یابی اقدام به کلاهبرداری از شهروندان کرده بود، خبرداد.
به گزارش حادثه24،سرهنگ سید نظام موسوی به تشریح دو پروندهای که به تازگی و در جریان عملیاتهای جداگانه از سوی ماموران پلیس فتای غرب استان تهران انجام شده پرداخت و گفت: یکی از این پروندهها مربوط به انتشار تصاویر خصوصی در فضای مجازی است. مدتی قبل شهروندی با ارائه مرجوعه قضایی به پلیس فتا مراجعه و اعلام کرد که فردی در یکی از شبکههای اجتماعی با صفحههای مختلف اقدام به انتشار تصاویر خصوصی وی کرده و از این طریق موجب هتک حیثیت و برهم زدن آرامش روحی و روانی آن ها شده است.رئیس پلیس فتای غرب استان تهران با بیان این که با شکایت شاکی موضوع به قید فوریت در دست بررسی کارشناسان این پلیس قرار گرفت، افزود: با انجام تحقیقات ، هویت متهم ازسوی ماموران، شناسایی و این فرد با رعایت حقوق شهروندی به پلیس فتا احضارشد.
این فرد در مقر انتظامی تحت بازجویی قرار گرفت که طی آن با مستندات و ادله دیجیتال پرونده خود مواجه شد و در حالی که چارهای جز اعتراف و بیان حقیقت نداشت به جرم خود اعتراف کرد.موسوی، انگیزه متهم از انتشار تصاویر خصوصی شاکی را مشکلات خانوادگی با شاکی اعلام کرد و گفت: برای این فرد پروندهای تشکیل شده و او برای ادامه روند رسیدگی به جرم روانه دادسرا شد.
رئیس پلیس فتای غرب استان تهران همچنین از رسیدگی به یک پرونده کلاهبرداری در پوشش کانالهای دوستیابی خبر داد و گفت: مدتی قبل تعدادی از کافینت دارها به پلیس فتا مراجعه و اعلام کردند که فردی به هویت معلوم به کافینت آن ها مراجعه و اقدام به دریافت پول نقد کرده ، اما پس از چند ساعت حسابهای بانکی کافینت دارها از طریق پلیس فتا مسدود شده است. این افراد خواستار رسیدگی به موضوع و رفع مسدودی کارتهای خود شدند.وی با بیان این که با کسب این اطلاعات رسیدگی به موضوع در دستورکار کارشناسان پلیس فتا قرار گرفت، افزود: در ادامه تحقیقات، متهمان پرونده ،شناسایی شدند.
همچنین بعد از اقدامات فنی تیم کارشناسان پلیس فتا و طی استعلام به عمل آمده از یکی از حسابهای مربوط به کافی نت دارها مشخص شد که حساب از طرف پلیس فتای شهر اصفهان مسدود شده است.
موسوی ادامه داد: با هماهنگی پلیس فتای اصفهان مشخص شد که فردی از طریق کانال تلگرامی دوست یابی اقدام به واریز مبلغ ۹۵ میلیون تومان به کارت بانکی کافینت دار کرده و بعد از واریز پول، ارتباط با ادمین یا اعضای کانال قطع شده است و دیگر پاسخگو نیستند.
وی ادامه داد: طی تحقیقات مشخص شد که متهم، قربانیان را فریب داده بود تا جایی که قربانی برای پرداخت وجه از کلاهبردار یا همان ادمین کانال شماره حساب خواسته و متهم در این زمانها به کافینتها مراجعه کرده و شماره حساب از کافینتدارها گرفته و آن را به قربانیان داده است. او همزمان درخواست پول نقد از کافینتدارها نیز کرده و از این طریق پول خود را دریافت کرده بود.
رئیس پلیس فتای غرب استان تهران ادامه داد: متهم پرونده به همراه باند هشت نفرهاش با هماهنگی دادستان دستگیر شد؛ این افراد تحت بازجویی قرار گرفتند و در جریان آن اعلام کردند که همگی دارای کانال دوستیابی بوده اند و مدت زیادی است که به این کار مشغولند و با همین ترفند اقدام به کلاهبرداری از شهروندان کردهاند.موسوی در پایان از تشکیل پرونده برای متهمان دستگیر شده خبر داد و گفت:این افراد به همراه پرونده تشکیل شده برای ادامه روند رسیدگی به جرم روانه دادسرا شدند. خراسان : شماره : 21075 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۷ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-نقشه اخاذی دختر طمعکار از صاحبکار ثروتمند
عشق پسر بیپول به دختر داییاش باعث شد که برای ازدواج با او نقشه اخاذی از صاحبکار ثروتمند را طراحی کند اما در این بازی خطرناک هر دو گرفتار شدند.به گزارش عرشه آنلاین، چندی قبل مهندس جوانی نزد پلیس رفت و از اخاذی ۱۰ هزار دلاری دختر جوانی شکایت کرد.
او گفت: من مدیر یک شرکت طراحی داخلی ساختمان هستم و اوضاع مالی خوبی دارم. چند روز قبل شماره ناشناسی روی تلفن همراهم افتاد و زمانی که آن را پاسخ دادم، دختر جوانی به نام مهیا پشت خط بود. او خودش را یکی از مهندسان حرفه ای در زمینه طراحی معرفی کرد و بعد کلی عکس از طراحی های داخلی به عنوان نمونه کار خودش در کشورهای خارجی برایم فرستاد.
مهندس جوان ادامه داد: دختر جوان می گفت که بیشتر در خارج از کشور کار می کرده و حتی دوره های دکوراسیون و معماری را هم در خارج از کشور گذرانده است اما به دلیل شیوع کرونا دیگر نتوانسته به کارش ادامه دهد. او از من خواست که در شرکتم مشغول کار شود. بعد هم با چرب زبانی اعتماد مرا جلب کرد و چندین بار باهم قرار گذاشتیم تا نمونه کارهایش را ببینم و اگر خوشم آمد او را استخدام کنم.
بعد پیشنهاد داد که به خانه ام بیاید و طراحی داخلی خانه ام را ببیند که من هم قبول کردم. یک روز که برای همسرم کاری پیش آمده بود و او به همراه فرزندم در خانه نبود، مهیا به خانه ام آمد. او بعد از چند دقیقه اجازه خواست تا برایم چای بیاورد که من هم قبول کردم اما وقتی چای را نوشیدم، بیهوش شدم. ساعتی بعد که به هوش آمدم، متوجه شدم تمام پول، اسناد و مدارک، دلارها و طلاهایم به سرقت رفته است.مرد جوان ادامه داد: ساعتی بعد هم مهیا با من تماس گرفت و عکسی برایم فرستاد که شوکه شدم چرا که وقتی من بی هوش بودم او در شرایط نامناسبی از من عکس و فیلم تهیه کرده بود و با آن ها تهدیدم کرد که اگر با او همکاری نکنم، آبرویم را می برد و عکس و فیلم های سیاه را در فضای مجازی منتشر می کند.
او از من ۱۰ هزار دلار خواست و من نیز به ناچار این مبلغ را به او دادم اما طمع مهیا بیشتر از این ها بود و دختر جوان چند روز بعد درخواست ۲۰ هزار دلار کرد. من که دیدم او می خواهد به اخاذی هایش ادامه دهد، تصمیم گرفتم که شکایت کنم.
به دنبال شکایت مهندس جوان، مأموران پلیس وارد عمل شدند و دختر جوان را در عملیاتی غافلگیرانه بازداشت کردند. مهیا که خود را در دام می دید، اعتراف کرد که با همدستی پسر عمه اش دست به این اخاذی زده است. بدین ترتیب پسر عمه او نیز بازداشت شد و به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت. خراسان : شماره : 21074 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۶ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-خودرو دزدی با طنازی شیطانی!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- پلیس مشهد روز گذشته و پس از یک ماه ردزنی های اطلاعاتی، زن جوانی را دستگیر کرد که مدعی است با شگرد طنازی های شیطانی، خودروی برخی رانندگان را می ربود و به مبلغ ناچیزی می فروخت!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، حدود یک ماه قبل راننده 55 ساله ای به کلانتری نجفی مشهد رفت و از زنی شکایت کرد که در پوشش مسافر، خودروی پژو 405 او را ربوده است. این راننده میان سال درباره چگونگی وقوع ماجرا به افسر تجسس کلانتری گفت: از جمعه بازار منطقه الهیه مشهد زن جوانی را به عنوان مسافر سوار کردم تا به بولوار سرافرازان ببرم اما قبل از آن که به مقصد برسیم در خیابان سرافرازان از خودرو پیاده شدم تا آب میوه بخرم. هنوز سرگرم خرید بودم که ناگهان مسافر جوان پشت فرمان نشست و پدال گاز را فشرد. من هم متعجب و حیرت زده به کلانتری آمدم تا از سارق خودرو شکایت کنم!
در پی گزارش این ماجرای سرقت، بلافاصله گروه ویژه ای از نیروهای دایره تجسس با هدایت و نظارت مستقیم سرهنگ مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی) وارد عمل شدند و به ردزنی های اطلاعاتی پرداختند. بررسی دوربین های ترافیکی و انجام یک سری تحقیقات میدانی در نزدیکی جمعه بازار خودرو، چهره و هویت زن جوان را برای پلیس نمایان کرد و بدین ترتیب ادامه بررسی ها بر شناسایی مخفیگاه زن جوان متمرکز شد. پس از حدود یک ماه رصدهای اطلاعاتی بالاخره سرنخ هایی از «ز» به دست آمد که تجزیه و تحلیل آن ها نشان می داد او در نیمه های شب قصد دارد با مرد جوانی در یکی از کافه های مشهد ملاقات کند. به همین دلیل نیروهای کارآزموده تجسس بی درنگ، در اطراف کافه مذکور حضور یافتند و در پوشش های مبدل به انتظار وی نشستند. طولی نکشید که زن جوان وارد کمین پلیس شد و قبل از آن که فرصتی برای فرار پیدا کند، دست بندهای قانون بر دستانش خودنمایی کرد.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به حساسیت موضوع، این زن جوان به مقر انتظامی انتقال یافت و مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت. او که سعی می کرد خود را بی خبر از ماجرای سرقت های خودرو نشان دهد، مدام گلایه می کرد که مرا اشتباه دستگیر کرده اید! اما وقتی با اسناد و مدارک موجود در دایره تجسس رو به رو شد، دیگر لب به اعتراف گشود و راز خودرو دزدی با طنازی های شیطانی را فاش کرد.
«ز» گفت: زندگی فلاکت بار من از زمانی که معتاد شدم در مسیر بیراهه قرار گرفت و برای تامین مخارج اعتیادم مجبور بودم سرقت کنم! یک بار پرایدی را از منزل یک جوان هوسران به سرقت بردم و آن را به زنی تحویل دادم که مدتی در منزل او زندگی می کردم. آن زن هم مبلغ اندکی به من داد و بعد هم فهمیدم که او پس از مدتی استفاده از پراید، آن را در بیابان رها کرده است که خودرو توسط پلیس کشف شد و در اختیار مال باخته قرار گرفت. از آن روز به بعد تلاش می کردم طوری رفت و آمد کنم که شناسایی نشوم.
متهم به سرقت خودرو در ادامه اعترافاتش افزود: بعد از این ماجرا بود که به منطقه الهیه نقل مکان کردم و با مرد دیگری آشنا شدم که مالخران خودرو را می شناخت و می توانست خودروهای سرقتی را برایم آب کند!
این بود که دوباره تصمیم به سرقت خودرو با شیوه طنازی های شیطانی گرفتم و سوار خودروی مردی حدود 60 ساله شدم. بعد از آن که با هم درددل کردیم، او مرا به سوی بولوار سرافرازان برد که یکی از دوستانش در آن منطقه سکونت داشت. وی ادامه داد: اگرچه قصه ای که شاکی درباره چگونگی سرقت خودرواش می گوید حقیقت ندارد اما من در یک فرصت مناسب سوئیچ خودروی او را برداشتم و آن را به سرقت بردم.
سپس به پاتوقی رفتم که با صاحبخانه ام قرار گذاشته بودم تا مرا نزد مالخر خودرو ببرد. ساعتی بعد به همراه آن جوان، عازم بولوار توس شدیم. جایی که مالخر مذکور در آن جا گاراژ داشت. او خودروی پژو 405 را به مبلغ دو میلیون تومان از من خرید و من هم همه مدارک شناسایی مالباخته را از درون خودرو برداشتم و به سطل زباله ای انداختم که در گوشه گاراژ بود. ولی در دقایق اولیه بامداد امروز (دیروز) دوباره با صاحبخانه ام که فردی سابقه دار است، در همان کافه قرار گذاشتم که ناگهان خودم را در محاصره نیروهای انتظامی دیدم و دستگیر شدم.
بنابر گزارش روزنامه خراسان، به دنبال اعترافات زن 28 ساله و با توجه به احتمال از بین رفتن آثار جرم در مخفیگاه مالخر خودروهای سرقتی، بلافاصله گروه عملیاتی افسران دایره تجسس با فرماندهی مستقیم سرهنگ کسروی به طرف بولوار توس حرکت کردند. نیروهای انتظامی که از دستورات خاص و راهنمایی های سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) بهره می بردند، پس از دریافت مجوزهای قضایی و با رعایت موازین شرعی و قانونی وارد گاراژ مذکور شدند اما تنها به بقایایی از قطعات خودروی پژو 405 دست یافتند که به طور کامل اوراق شده بود. مالخر یاد شده، حتی اتاق خودرو را نیز قطعه قطعه کرده و چیزی از خودروی سرقتی باقی نگذاشته بود. در همین حال مدارک شناسایی و مالکیتی خودرو نیز از درون سطل زباله ای کشف شد که زن جوان در بازجویی ها به آن اشاره کرده بود.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با توجه به این که احتمال می رود سرقت های دیگری با این شیوه رخ داده باشد و شاکیان برای حفظ آبروی خود ماجرای سرقت را به گونه دیگری گزارش کرده باشند، تحقیقات افسران دایره تجسس با دستورات ویژه قضایی برای ریشه یابی جرایم احتمالی دیگر همچنان ادامه دارد.
شایان ذکر است سرگذشت این زن جوان در ستون «در امتداد تاریکی» امروز صفحه حوادث درج شده است. خراسان : شماره : 21070 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۱ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-هوسرانی به نام عاشقی!
با آن که پدرم همواره به طور غیرمستقیم مرا نصیحت می کرد که در عشق و عاشقی های خیابانی، دختران آسیب بیشتری می بینند و آینده خود را نابود می کنند اما من به این حرف ها اعتقادی نداشتم تا این که ...
به گزارش روزنامه خراسان، زن 30 ساله که بعد از طی مراحل قضایی، حکم طلاق را از دادگاه گرفته بود، با بیان این که کاش زمان به عقب بازمی گشت و من مهم ترین اشتباه زندگی ام را مرتکب نمی شدم، درباره سرگذشت خود گفت: در کلاس دوم دبیرستان تحصیل می کردم که متوجه شدم پسر جوانی هر روز بعد از خروج از مدرسه مرا تعقیب می کند اما من توجهی به این موضوع نداشتم تا این که یک روز زنگ تلفن ثابت منزلمان به صدا درآمد و من در غیاب مادرم گوشی تلفن را برداشتم. پسر جوانی که خودش را «تورج» معرفی می کرد، از آن سوی خط گفت: من همان پسری هستم که مدتی است عاشقت شده ام و تو را تعقیب می کنم. با شنیدن این جمله بی درنگ گوشی تلفن را گذاشتم اما او مدام به خانه ما زنگ می زد. وقتی فهمیدم او دانشجوی رشته ادبیات فارسی است، آرام آرام کنجکاو شدم تا سخنانش را بشنوم. این گونه بود که رابطه تلفنی من و تورج آغاز شد و در مدت کوتاهی به عشق و عاشقی خیابانی کشید و ما با یکدیگر قرار ملاقات های مخفیانه می گذاشتیم. در حالی که به تورج دل باخته بودم و احساس می کردم روزی در کنار او خوشبخت خواهم شد، به طور ناگهانی مرا ترک کرد و با دختر دیگری پای سفره عقد نشست. تازه فهمیدم او فقط برای هوسرانی با من و چند دختر دیگر ارتباط داشت. در شرایطی که دچار آسیب روحی شدیدی شده بودم، پدرم متوجه ماجرا شد و به ناچار به منطقه دیگری از شهر نقل مکان کردیم.
مدتی بعد از این ماجرا در رشته پرستاری در دانشگاه پذیرفته شدم و به تحصیلاتم ادامه دادم. در همین روزها بود که «حامد» به خواستگاری ام آمد. او تا مقطع دیپلم تحصیل کرده بود و فروشگاه قطعات یدکی خودرو داشت اما من تیپ و قیافه ظاهری او را نمی پسندیدم و قصد داشتم با جوانی که تحصیلات عالیه دارد، ازدواج کنم. با وجود این به خواستگاری حامد پاسخ مثبت دادم چرا که شکست در عشقی خیابانی روح و روانم را به هم ریخته بود و از سوی دیگر نیز دوست داشتم ثروت خانواده حامد را به رخ تورج بکشم. خلاصه دوران نامزدی ما در حالی سپری شد که من علاقه ای به نامزدم نداشتم و تنها می خواستم حسادت تورج را برانگیزم درحالی که او مرا کاملا فراموش کرده بود و در یک شهر دیگر در کنار همسرش زندگی می کرد. با آن که یک سال از زندگی مشترک من و حامد می گذشت و من صاحب دختری به نام آیلین شده بودم اما همچنان روابط سرد عاطفی بین ما حکمفرما بود و من فقط به امور خانه داری و بچه داری می پرداختم. در این میان حامد که از این وضعیت خسته شده بود، روزی کنارم نشست و از من خواست اگر موضوعی را در دلم دارم که مرا آزار می دهد برایش بازگو کنم. من هم که تحت تاثیر جملات محبت آمیز همسرم قرار گرفته بودم، ناگهان ماجرای آشنایی و عشق و عاشقی خیابانی ام با تورج را برایش بازگو کردم. آن روز حامد از نظر روحی و روانی کاملا به هم ریخته بود و هیچ گاه تصور نمی کرد که همسرش قبل از ازدواج با او، با پسر دیگری ارتباط داشته باشد! با وجود این، او به خاطر آیلین از اشتباه من گذشت و دیگر در این باره سخنی نگفت؛ اما او یک روز این ماجرا را برای مادرش تعریف کرده بود که از همان روز به بعد دیگر زندگی من به هم ریخت و مادرشوهرم به ریشه یابی و واکاوی گذشته من پرداخت، به گونه ای که حتی به سراغ تورج رفت و زندگی او را نیز از هم پاشید. بعد از این ماجرا خانواده حامد مرا دختری هوسران و هرزه می دانستند که لیاقت پسرشان را ندارم.
روزهای تلخ زندگی من به جایی رسید که به ناچار تصمیم به طلاق گرفتم و حضانت دخترم را نیز به حامد سپردم اما ای کاش در همان روزهای نوجوانی به نصیحت های پدرم گوش می کردم که در عشق و عاشقی های خیابانی، دختران بیشترین آسیب را می بینند و ...
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی . خراسان : شماره : 21063 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۳ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-سرگذشت دختر فراری!
به هیچ وجه نمی خواستم زندگی و آینده من نیز مانند مادرم باشد. از این زندگی آشفته رنج می بردم و تحمل دیدن صحنه های زورگویی های پدرم را نداشتم به همین دلیل تصمیم گرفتم که ...
به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 15 ساله ای است که پس از فرار از منزل توسط نیروهای انتظامی در یکی از پارک های مشهد شناسایی و به کلانتری هدایت شده بود.
این دختر نوجوان درباره ماجرای فرارش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: آخرین فرزند یک خانواده 5 نفره هستم اما وقتی کلمه خانواده را بر زبان می رانم ناخودآگاه خنده ام می گیرد چرا که هیچ گاه معنای واقعی خانواده را نفهمیدم و هیچ مهر و عاطفه ای را در مکانی احساس نکردم که نام خانواده را یدک می کشد. پدرم مردی معتاد و بیکار است که فقط مهارت زورگویی و کتک کاری دارد. مادرم نیز برای آن که پدرم خماری نکشد از صبح تا شب در خانه های مردم کارگری می کند تا شب هنگام با دست پر به منزل بازگردد وگرنه باید مشت و لگدهای پدرم را تحمل کند. هنوز نمی فهمم چرا مادرم از او طلاق نگرفت و به این زندگی خفت بار ادامه داد شاید هم هیچ چاره ای جز تحمل این شرایط نداشت چراکه خودش نیز در خانوادهای آشفته و نابسامان رشد کرده بود. در این شرایط من هم از زمانی که به خاطر دارم مدام به دنبال خرید مواد مخدر از ساقی محله بودم تا پدرم از پای بساطش تکان نخورد با وجود این همواره شاهد کتک کاری های پدرم بودم که با بی رحمی مادرم را کتک می زد یا به خاطر خماری سردر گریبان فرو می برد و با کسی کاری نداشت. اگرچه در مقطع راهنمایی تحصیل می کردم اما افکارم به هم ریخته بود و از درس و مدرسه چیزی نمی فهمیدم. خواهر و برادرم نیز به فکر زندگی خودشان بودند و کاری به پدر و مادرم نداشتند در واقع من آن ها را نمی دیدم.در این اوضاع آشفته یک روز به مدرسه می رفتم و چند روز غیبت می کردم اما کسی از من نمی پرسید که چرا امروز به مدرسه نرفتم از طرف دیگر نیز وضعیت مالی پدرم به گونه ای نبود که من به راحتی بتوانم ادامه تحصیل بدهم. کار به جایی رسید که دیگر از این وضعیت خسته شدم. نمی خواستم آینده و سرنوشت من نیز مانند مادرم شود. فکر می کردم اگر از خانه فرار کنم آینده ام بهتر می شود این بود که تصمیم به فرار از خانه گرفتم البته قبل از من خواهرم نیز چند سال قبل از خانه فرار کرد و به مکان نامعلومی رفت به طوری که تاکنون هیچ کسی از او خبری ندارد من هم از یک ماه قبل در پارک ها و خیابان ها سرگردان هستم تا این که ماموران انتظامی در پارک به من مشکوک شدند و مرا به کلانتری انتقال دادند ولی خوب می دانم که باز هم کسی به سراغم نمی آید و هیچ کسی نگرانم نمی شود مگر آن که پدرم کسی را برای کتک زدن پیدا نکند آن گاه به یاد من بیفتد و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است این دختر نوجوان وقتی از طریق مشاور کلانتری در جریان سرگذشت تلخ دختران فراری دیگر قرار گرفت که چگونه در دام باندهای فساد و خلافکاری گرفتار شده اند و زندگی و آینده خود را به تباهی کشانده اند چشمانش را به سنگ فرش های اتاق مددکاری دوخت و در اندیشه های خود غرق شد ...
در همین حال با دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) اقدامات مشاوره ای و روان شناختی با دعوت از پدر و مادر این دختر نوجوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21061 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱ آبان
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-اشتباه شیطانی!
با آن که چند سال از آن حادثه وحشتناک می گذرد اما هنوز نتوانستم آن ماجرای تلخ را فراموش کنم و به زندگی عادی بازگردم چرا که ...
به گزارش روزنامه خراسان، جوان 33 ساله با بیان این که تنها به دلیل یک کنجکاوی ساده دچار وسوسه های شیطانی شدم و آینده ام را به تباهی کشاندم، درباره این ماجرای تلخ گفت: 27 ساله بودم که روزی برای تفریح و هواخوری به یکی از پارک های مشهد رفتم. در یکی از سرویس های بهداشتی آن پارک کلمات زشت و نامربوطی را دیدم که در زیر یک شماره تلفن نوشته شده بود. ناگهان حس کنجکاوی کودکانه به سراغم آمد. آن شماره تلفن را یادداشت کردم و به خانه بازگشتم. وسوسه تماس با آن شماره تلفن رهایم نمی کرد. می خواستم بدانم از آن سوی خط چه کسی پاسخم را می دهد و چرا آن کلمات زشت را در آن جا نوشته بودند. خلاصه مدتی با خودم کلنجار رفتم و در یک لحظه کلید تماس را فشردم. طولی نکشید که زنی با طنازی شیطانی پاسخم را داد. هنوز حیران بودم که به آن زن چه بگویم که با پیشنهاد «ازدواج موقت» او روبه رو شدم. دیگر نفهمیدم چه می کنم! این مکالمه تلفنی آن قدر شیطانی و سریع رخ داد که هنوز هم باورم نمی شود چگونه به همین راحتی بیراهه سقوط را در زندگی ام انتخاب کردم. آن زن جوان که گویی طعمه خود را یافته بود، در حالی که نشانی منزلش را پشت خط بازگو می کرد، از من خواست مقداری مواد مخدر نیز برایش تهیه کنم. این بود که بلافاصله گوشی تلفن را قطع کردم و در پی تهیه مواد مخدر برآمدم. پس از مدتی جست وجو بالاخره با همکاری یک معتاد مقداری مواد مخدر خریدم و حدود ساعت 7 بعد از ظهر به منزل آن زن در یکی از شهرک های حاشیه ای مشهد رفتم. او ابتدا مواد مخدر را از من گرفت و برای مصرف آن کنار تک شعله ای نشست که در وسط اتاق روشن بود. در این لحظه ناگهان دو مرد از زیرزمین آن منزل بیرون آمدند و با تهدید قمه و شمشیر دست و پایم را بستند. آن ها با این بهانه که در خانه آن ها چه می کنم، مرا به شدت کتک زدند. فریادهایم به جایی نمی رسید و آن ها با هر وسیله ای مرا آزار می دادند. زمانی که بی رمق در گوشه اتاق افتادم، آن ها کارت عابر بانک و رمز آن را از من گرفتند ولی در آن کارت بیشتر از 30 هزار تومان نبود. دقایقی بعد نام و مشخصات مرا مقابل دوربین گوشی تلفن همراه بیان کردند و سپس فیلم و تصاویر زننده ای از من گرفتند و تهدیدم کردند که اگر به پلیس اطلاع بدهم این تصاویر را در فضای مجازی منتشر می کنند و آبرویم را خواهند برد. بعد از این ماجرا آن دو نفر پیکر مرا داخل خودرو انداختند و در نیمه های شب در بیابان رها کردند. اگرچه آن زمان تا مدتی می ترسیدم که از این حادثه وحشتناک به کسی چیزی بگویم اما وقتی خبر دستگیری اعضای این باند را در روزنامه خراسان خواندم، تصمیم گرفتم من هم از آن ها شکایت کنم. با آن که اعضای این باند خطرناک زورگیری به مجازات رسیدند اما من نتوانستم آن صحنه های وحشتناک را فراموش کنم چرا که با یک اشتباه شیطانی آینده و زندگی ام را به تباهی کشیدم و ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21056 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۵ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-نقشه زورگیری از جاری!
از همان روزهای آغازین زندگی مشترکم حسادت عجیبی به جاری ام پیدا کرده بودم و هر رفتار او را تحقیرآمیز می دانستم تا جایی که حتی از دیدن او زجر می کشیدم به همین دلیل ...
به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 27 ساله ای است که برای انتقام از جاری اش زورگیر اجیر کرده بود. او پس از پاسخ به سوالات تخصصی افسر پلیس آگاهی درباره سرگذشت خود نیز گفت: 5 سال قبل در حالی با فریدون ازدواج کردم که حدود 6 ماه از آشنایی خیابانی ما می گذشت.
اگرچه او را هنگام سیگار کشیدن دیده بودم و می دانستم جوانی سیگاری است اما هیچ گاه تصور نمی کردم کسی که به او دل باخته ام معتاد باشد.
خلاصه طولی نکشید که با همه مخالفت ها و جار و جنجال ها پای سفره عقد نشستم چرا که درگیر یک ماجرای عاطفی شده بودم و احساس می کردم در کنار فریدون خوشبخت خواهم شد اما همه این ها خیال پردازی هایی بود که در افکارم با آن ها دست به گریبان بودم. وقتی قدم به خانه بخت گذاشتم تازه فهمیدم که فریدون به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و جوانی بیکار است که نمی تواند هزینه های اعتیاد خودش را هم تامین کند. این گونه بود که اختلافات من و او آغاز شد، این درحالی بود که برادر بزرگ تر فریدون زندگی مرفه ای داشت و همسرش در ناز و نعمت زندگی می کرد. او لباس های زیبا می پوشید و انواع مختلف زیورآلات را بر سر و گردن می آویخت. «فربد» جوانی تحصیل کرده و مدیر یک شرکت خصوصی بود که درآمد خوبی داشت اما من با فروش طلاهایی زندگی می کردم که در جشن عروسی هدیه گرفته بودم.
حالا دیگر از نگاه ها و حتی شیوه راه رفتن جاری ام نیز متنفر بودم به طوری که در برابر او احساس حقارت می کردم، از برق طلاهایش رنج می کشیدم و به دست پختش نیز حسادت می کردم تا این که 3 سال قبل با یک بهانه واهی با او به مشاجره پرداختم و بعد هم با یکدیگر قهر کردیم. دیگر هیچ وقت نام جاری ام را بر زبان نمی راندم و به خانه اش هم رفت و آمد نمی کردم از سوی دیگر نیز درگیری های من و فریدون شدت گرفته بود چرا که نمی توانستم با این شرایط به زندگی مشترک ادامه بدهم. بالاخره تصمیم خودم را گرفتم و از حدود یک سال قبل از همسرم جدا شدم .مدتی بعد به عقد موقت جوان 25 ساله ای درآمدم که به صورت مجردی زندگی می کرد اما هیچ گاه نمی توانستم سعادت و خوشبختی های جاری سابقم را از خاطر ببرم ،این بود که روزی نقشه انتقام از او را کشیدم و موضوع را با همسرم در میان گذاشتم. اسد هم وقتی اصرار مرا برای عقده گشایی از جاری ام دید بلافاصله گوشی تلفن را برداشت و با یکی از دوستان خلافکارش تماس گرفت. اسد به آن جوان شرور گفت: قصد دارد طلاهای دوست دخترش را سرقت کند به همین دلیل بهمن وارد ماجرا شد و با 2 نفر دیگر از دوستانش نقشه مرا بررسی کردند .طبق نقشه قرار بود او همه طلاها را برای خودش بردارد و تنها گردنبند مرا بازگرداند. خلاصه بعد از گذشت 3 سال گوشی تلفن را برداشتم و با عذرخواهی از جاری سابقم به او گفتم قصد دارم به دیدارش بروم و از رفتارهای گذشته ام عذرخواهی کنم. او هم با خوشحالی پذیرفت و من ساعتی بعد با استقبال گرم او وارد منزلش شدم. دقایقی بعد وقتی فربد از منزل بیرون رفت من به طور پنهانی پیامکی را برای همسرم فرستادم که به همراه دوستانش در کنار مجتمع مسکونی داخل خودرو نشسته بودند سپس به آرامی در واحد آپارتمانی را بازگذاشتم در این هنگام بود که بهمن به همراه هم دستانش در حالی که نقاب به چهره داشتند با چاقو و قمه به خانه هجوم آوردند و دست و پاهای من و مهتاب را بستند. آن ها حتی 2 کودک جاری ام را نیز در اتاق زندانی کردند و سپس همه طلاهای او و گردنبند مرا ربودند.
با فرار دزدان، مهتاب وحشت زده فرزندانش را به آغوش کشید و سپس با پلیس تماس گرفت. طولی نکشید که کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی به خانه مهتاب آمدند و با طرح چند سوال درباره حضور من در منزل مهتاب مرا به پلیس آگاهی انتقال دادند. آن جا بود که فهمیدم کارآگاهان به بازبودن در واحد آپارتمانی و حضور ناگهانی من برای آشتی با جاری ام مشکوک شده اند .دقایقی بعد نیز ماجرای آخرین پیامک من به همسرم لو رفت و من مجبور شدم قصه زورگیری به خاطر عقده گشایی را بازگو کنم. ساعتی بعد نیز کارآگاهان اسد و بهمن را دستگیر کردند و این گونه خودم را در مخمصه وحشتناکی انداختم که آینده ام نیز تباه شد و ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21054 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۳ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-ماجرای زنی که هوویش را دید!
وقتی آن صحنه عجیب را دیدم اشک در چشمانم حلقه زد. هنوز هم باورم نمی شود که این ماجرا حقیقت دارد، ولی زمانی که همسرم را با آن زن باردار تعقیب کردم، تازه فهمیدم که...
به گزارش خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 47 ساله ای است که برای دریافت مهریه و نفقه از همسرش شکایت کرده بود. او با بیان این که همسرم مدعی است وظیفه ای در قبال من ندارد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: 25 سال قبل زندگی مشترکم را با مردی آغاز کردم که اخلاق خوبی نداشت، اما رفتارهایش به گونه ای نبود که برای یک زن قابل تحمل نباشد. از سوی دیگر نیز پدرم به من آموخته بود وقتی با لباس سفید عروسی به خانه شوهر قدم گذاشتی باید با کفن سفید از آن خانه بیرون بیایی! این نصیحت پدرم همواره آویزه گوشم بود به همین دلیل مشکلات زندگی را تحمل می کردم تا این زندگی مشترک دوام بیابد. اشکان، کارمند یکی از ادارات دولتی بود و درآمد زیادی نداشت. با وجود این، من از زندگی ام راضی بودم، اما با گذشت چند سال از ازدواجمان هنوز فرزندی نداشتم به طوری که آرام آرام نگران می شدم. وقتی به همراه اشکان به یکی از مراکز درمان ناباروری رفتیم، پزشکان آن جا پس از انجام معاینات و آزمایش های تخصصی نظر دادند که مشکل ناباروری از سوی همسرم است، ولی اشکان به بهانه هزینه های زیاد درمان، دیگر این موضوع را پیگیری نکرد و مدعی بود باید پول هایمان را برای خرید خانه پس انداز کنیم. در حالی که من اصرار داشتم با روش های کمک باروری می توانیم صاحب فرزند شویم، همسرم پیشنهاد داد دختری را از پرورشگاه به فرزند خواندگی بپذیریم. من هم پیشنهاد او را قبول کردم و این گونه نوزاد دختری را تحویل گرفتیم که خواهر همسرم به او شیر داد. من هم به همین دلیل خیلی خوشحال بودم چرا که همسرم به عنوان دایی سولماز به او محرم می شد و ما به این دلیل آسایش خیال داشتیم. خلاصه مهر سولماز از همان دوران نوزادی در قلب من نشست و او را مانند فرزند خودم دوست داشتم. این مهر و عاطفه دوطرفه به جایی رسید که هیچ کس تصور نمی کرد سولماز فرزند واقعی من نیست. هر سال برایش جشن تولد می گرفتیم و بستگانمان هدایای گران بهایی به او تقدیم می کردند، ولی این روزگار شیرین از حدود یک سال قبل در حالی دچار تغییر شد که همسرم به بهانه ماموریت و کار دوم چند روز به منزل نمی آمد،این در حالی بود که اخلاق و رفتار او به طور ناگهانی تغییر کرد و روابط عاطفی سردی با من داشت. من ابتدا توجهی به ماجرا نداشتم، اما آرام آرام به این موضوع حساس شدم تا این که فهمیدم پای یک زن دیگر در میان است. یک روز که همسرم به بهانه ماموریت از خانه خارج شد، من هم با یک تاکسی اینترنتی او را تعقیب کردم تا این که در منطقه ای از شهر به داخل یک ساختمان رفت و دقایقی بعد به همراه زنی از آن خانه خارج شد که بارداری آن زن کاملا نمایان بود. با دیدن این صحنه اشک در چشمانم حلقه زد. نمی توانستم باور کنم اشکان با زن دیگری ازدواج کرده است. در همان شرایط باز هم او را تا یک مرکز درمانی تعقیب کردم و متوجه شدم به بخش سونوگرافی رفتند. آن روز به یک باره مقابل همسرم قرار گرفتم. او که با دیدن من دست و پایش را گم کرده بود و انتظار حضور مرا در آن محل نداشت، آن زن غریبه را همسر یکی از دوستانش معرفی کرد که برای پیگیری امور درمانی او به بیمارستان مراجعه کرده است، اما وقتی به صحنه هایی اشاره کردم که دست آن زن جوان را گرفته بود، با چهره ای عصبانی گفت: «او همسر صیغه ای من است!» خلاصه مشاجره ما در حالی شدت گرفت که به او گفتم تو مشکل ناباروری داری، چگونه ممکن است جنین این زن فرزند تو باشد؟! او به چشمانم خیره شد و گفت: حالا که من صاحب فرزندی شده ام اگر بعد از به دنیا آمدن نوزاد، آزمایش های پزشکی نشان داد که او فرزند من است، نوزادم را برمی دارم و این زن را طلاق می دهم ،اما اگر فرزند من نبود، او را برای همیشه فراموش می کنم! در این هنگام آن زن غریبه سکوتش را شکست و فریاد زد مگر من فرزندم را بدون عقد رسمی به تو می سپارم که چنین نقشه هایی می کشی؟
در این شرایط بود که از آن ها جدا شدم و مهریه ام را به اجرا گذاشتم. در این کشاکش اشکان هم پیامکی برای من فرستاد و نوشت که هیچ مسئولیتی در قبال من ندارد و...
گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارشناسی و قضایی این پرونده با صدور دستوری از سوی سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21051 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۹ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-دوربین مداربسته راز سرقت دروغین 4 شمش طلا را برملا کرد
سناریوی دروغین سرقت چهار شمش طلا از طلافروشان کیفی با بررسی دوربینهای مداربسته خیابان لو رفت. به گزارش حادثه 24 ،چند روز قبل سه مرد جوان به پلیس مراجعه کردند و از سرقت چهار شمش طلا خبر دادند. یکی از شاکیها زمانی که در مقابل افسر پرونده قرار گرفت، گفت: ما سه شریک هستیم که سالهاست به شکل کیفی خرید و فروش طلا انجام میدهیم. مدتی قبل چهار شمش طلا از دوستمان به نام شاهرخ که صرافی دارد، خریداری کردیم. بعد از مدتی وقتی مشتری برای شمشها پیدا شد طبق قرار، شمشها را به پیک موتوری که امین و معتمد ما بود، دادیم تا به خریدار تحویل دهد، اما در مسیر انتقال چند مرد نقابدار به پیک موتوری حمله و شمشها را از او سرقت کردند. پیک موتوری موفق نشده بود چهره سارقان را ببیند اما تصور میکنیم که این سارقان از سوی شاهرخ اجیر شده باشند، چرا که او با ما اختلاف پیدا کرده بود.
وی در توضیح بیشتر ماجرا به پلیس گفت: وقتی ما شمشها را از شاهرخ که صرافی دارد خریدیم دو ماه بعد آن ها را به ما تحویل داد. با توجه به نوسانات بازار طلا، ما حدود یک میلیارد تومان در این معامله متضرر شدیم. هر چه به شاهرخ گفتیم که این ضرر و زیان را حساب کند، قبول نکرد و سر همین موضوع هم اختلاف پیدا کردیم. حالا هم احتمال میدهیم شاهرخ برای انتقامگیری چند نفر را اجیر کرده است تا شمشها را سرقت کنند.با شکایت سه طلافروش کیفی، تحقیقات به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت آغاز شد. در نخستین گام، کارآگاهان اداره آگاهی ،سراغ شاهرخ رفتند. بررسیها نشان میداد مرد صراف در سفر ترکیه است. تحقیقات در این خصوص ادامه داشت تا این که تیم تحقیق دریافت، شاهرخ در حال برگشت به ایران است و کارآگاهان مرد جوان را در فرودگاه بینالمللی بازداشت کردند.مرد صراف مدعی شد: من هیچ کسی را برای سرقت شمشها اجیر نکردهام و از ماجرای سرقت هم بیخبر هستم. تصور میکنم ماجرای سرقت شمشها یک سناریوی دروغین از سوی مردان طلافروش باشد که از من انتقام بگیرند. از آن جا که من با تأخیر شمشها را به آن ها تحویل دادم، از من کینه به دل گرفتهاند. حالا هم برای گرفتن انتقام و رسیدن به خسارتشان، چنین موضوعی را مطرح کردهاند.در حالی که مرد صراف چنین ادعایی داشت، تیم تحقیق با دو سناریوی متفاوت مواجه بود. در اقدام بعدی، آن ها سراغ دوربینهای مداربسته اطراف محلی رفتند که طلافروشان کیفی ادعا کرده بودند در آن محل سرقت صورت گرفته است، اما بازبینی دوربینها وقوع هیچ سرقتی را نشان نمیداد. از سویی زمانی که مأموران میخواستند از راکب پیک موتوری که مدعی بود از او سرقت شده است، تحقیق کنند، دریافتند که مرد جوان محل زندگیاش را تغییر داده و هیچ رد و نشانی از او در دست نیست.
کنار هم قرار دادن مدارک پلیسی و ادعای مرد صراف حکایت از آن داشت که مردان طلافروش کیفی واقعیت را نگفته و با مطرح کردن این ماجرا، قصد صحنهسازی داشته اند.
به این ترتیب به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، تحقیقات از مردان فروشنده طلای کیفی دوباره انجام شد و در این مرحله از تحقیقات، آن ها که با مدارک پلیسی مواجه شده بودند، به سناریوی دروغین سرقت اعتراف کردند.
یکی از آن ها گفت: ما پول شمشها را حدود دو ماه قبل پرداخت کردیم اما شاهرخ از تحویل شمشها امتناع میکرد و دو ماه بعد آن ها را تحویل داد که یک میلیارد تومان به ما خسارت وارد شد. از شاهرخ خواستیم ضرر و زیان ما را جبران کند، اما قبول نکرد. ما هم چنین سناریویی را مطرح کردیم تا شاهرخ بازداشت شود و از او انتقام بگیریم. خراسان : شماره : 21044 - ۱۴۰۱ شنبه ۹ مهر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-طلاق به خاطر فرزند معلول
به دلیل ازدواج فامیلی که براساس نظر بزرگ ترها صورت گرفت فرزندم با معلولیت ذهنی به دنیا آمد به طوری که همین ماجرا زندگی ام را از هم پاشید و آینده ام را نابود کرد چرا که ...
به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که برای حفظ پایه های لرزان دومین ازدواجش به دایره مشاوره و مددکاری اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد مراجعه کرده بود. این زن جوان در حالی که بیان می کرد هیچ گاه در سال های زندگی ام از کنار «خوشبختی» عبور نکرده ام و معنای سعادت را نمی دانم درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی گفت: 14 بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که با پسر عمه ام ازدواج کردم. آن زمان بزرگ ترها درباره همه چیز توافق کرده بودند و من باید سر سفره عقد می نشستم چرا که ازدواج فامیلی در بین بستگان ما رواج داشت و خانواده ها به دلیل شناختی که از یکدیگر داشتند ازدواج های فامیلی را بهترین گزینه برای سعادت و خوشبختی فرزندانشان می دانستند. خلاصه در اوایل نوجوانی درس و مدرسه را رها کردم و پا به خانه بخت گذاشتم. «قاسم» مرا دوست داشت و سعی می کرد با همان درآمد کارگری روزمزد زندگی خوبی برایم فراهم کند ولی یک سال بعد زمانی که باردار بودم اوضاع زندگی ما نیز تغییر کرد چرا که یک روز وقتی برای تعیین جنسیت فرزندم به پزشک مراجعه کرده بودم زمزمه هایی از معلولیت پسرم را شنیدم که هنوز سه ماه دیگر به تولدش باقی مانده بود. این ماجرا نگرانی عجیبی را در زندگی ام به راه انداخت اما هر بار نظرات متفاوتی را می شنیدم تا این که بالاخره پسرم با معلولیت جسمی و ذهنی به دنیا آمد. حالا دیگر از هر سو سرزنش می شدم و اطرافیانم مرا مقصر این ماجرا معرفی می کردند. قاسم نیز توجهی به من نداشت و به من بی مهری می کرد تا حدی که به ناچار «فرشید» را تحویل بهزیستی دادیم چرا که دیگر توان نگهداری از او را نداشتیم از سوی دیگر پزشکان متخصص معتقد بودند اگر دوباره باردار شوم باز هم احتمال زیادی وجود دارد که فرزندم معلول به دنیا بیاید! در این شرایط بود که قاسم مرا طلاق داد تا برای باقی ماندن نسل خودش با دختر دیگری ازدواج کند. حالا من در 16 سالگی به زنی مطلقه تبدیل شده بودم و آینده ام را بسیار تاریک و مبهم می دیدم. یک سال بعد از این که از قاسم طلاق گرفتم با پسر مجردی آشنا شدم که مدام به من ابراز علاقه می کرد. فرهاد مدعی بود اگر با هم ازدواج کنیم مرا خوشبخت می کند باز هم به امید خوشبختی به عقد موقت فرهاد درآمدم چرا که خانواده او به شدت مخالف این ازدواج بودند و فرهاد تاکید می کرد در مدت پنج سال (مدت عقد موقت) خانواده اش را راضی می کند. خلاصه من به امید روزی که به عقد رسمی فرهاد دربیایم همه رفتارهای تلخ و نامتعارف او را نیز تحمل می کردم و دم بر نمی آوردم در این مدت او با وعده و وعیدهای رویایی مرا برای رسیدن به سعادت و خوشبختی امیدوار می کرد حتی لوازم منزلم را نیز تعویض می کرد یا آن ها را به فروش می رساند به امید روزی که برایم بهترین لوازم منزل و آشپزخانه را خریداری کند. پس از پایان پنج سال فرهاد نتوانست پدر و مادرش را برای ازدواج با من راضی کند به همین دلیل مدت عقد موقت ما دوبار دیگر و هر بار به مدت یک سال تمدید شد اما باز هم من حیران و سرگردان بودم و از فرجام این ماجرا وحشت داشتم تا این که بالاخره از آن چه می ترسیدم به سرم آمد و زندگی ام را به تباهی کشاند چرا که من برای چند روز به منزل پدرم رفته بودم و هرچه با فرهاد تماس می گرفتم پاسخم را نمی داد به همین دلیل سراسیمه به خانه خودم رفتم اما وقتی کلید را در قفل در چرخاندم ناگهان با صحنه تلخی روبه رو شدم. زن دیگری در کنار فرهاد نشسته بود که خیلی زود فهمیدم اکنون او را به عقد موقت خودش درآورده است، وقتی به فرهاد اعتراض کردم و وعده و وعیدها را به یادش آوردم مرا از خانه بیرون انداخت و تاکید کرد که دیگر حق مراجعه به خانه اش را ندارم ولی او روز بعد مرا به بهانه توافق به منزل کشاند و تصاویر زننده ای از من تهیه کرد تا نتوانم از او شکایت کنم و ...
گزارش خراسان حاکی است، بررسی های کارشناسی و قضایی در این پرونده با صدور دستوری از سوی سرهنگ سید رضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری
خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21038 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۹ شهريور
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-دستبرد به صندوق عقب بدون تخریب!
50 فقره سرقت در کارنامه سیاه دزدانی که به شیوه فیلم های پلیسی از چنگ ماموران گریختند!
سیدخلیل سجادپور- اعضای یک باند سرقت که به شیوه فیلم های پلیسی از چنگ نیروهای انتظامی گریخته بودند، ساعتی بعد در حالی دستگیر شدند که راز بیش از 50 فقره دستبرد بدون تخریب از صندوق عقب خودروهای مدل بالا را فاش کردند.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، ماجرای دستگیری اعضای این باند سرقت از سپیده دم بیست و نهم مرداد، زمانی در مشهد آغاز شد که نیروهای گشت کلانتری سناباد هنگام انجام وظیفه در حوزه استحفاظی به یک دستگاه پراید نقره ای رنگ مشکوک شدند که شماره پلاک آن با استفاده از کاغذ سفیدرنگ به شکل ماهرانه ای تغییر یافته بود. بنابراین نیروهای انتظامی با روشن کردن چراغ گردان خودروی پلیس به سمت سه سرنشین پراید حرکت کردند و دستور توقف دادند اما راننده پراید با مشاهده خودروی پلیس، بی درنگ پدال گاز را فشرد و از خیابان سناباد به سمت خیابان شهید اسفندیانی تغییر مسیر داد.
این گونه بود که تعقیب و گریز بامدادی پلیس و سرنشینان پراید آغاز شد اما سرعت وحشتناک پرایدسواران، نیروهای گشت را وادار کرد برای حفظ جان رانندگان عبوری، شیوه تعقیب و گریز را تغییر دهند. به همین دلیل راننده پراید هم از فرصت استفاده و تلاش کرد تا خودروی پلیس را از مسیر منحرف کند. حالا دیگر فرار پراید سواران به شیوه فیلم های پلیسی گره خورده بود و آن ها به شلیک های هوایی نیروهای انتظامی هم توجهی نداشتند تا این که عملیات تعقیب و گریز به خیابان ایثارگران رسید. در همین هنگام ناگهان خودروی پراید از مقابل چشمان پلیس ناپدید شد و نیروهای انتظامی در حالی پرایدسواران را گم کردند که در طول مسیر فرار کاغذ روی پلاک پراید افتاد و آن ها شماره واقعی خودرو را از مرکز فرماندهی استعلام کردند. دقایقی بعد با مشخص شدن نشانی مالک پراید، بلافاصله نیروهای گشت با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد محمدباقر بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد) عازم منطقه خواجه ربیع شدند اما هیچ کس در نشانی مذکور حضور نداشت. به همین دلیل نیروهای انتظامی با کسب مجوزهای قضایی، در محل به کمین نشستند تا این که حدود یک ساعت بعد جوانی از راه رسید و قصد ورود به منزل را داشت که بلافاصله توسط نیروهای گشت دستگیر و در بازرسی از داخل خودروی وی تعدادی لوازم سرقتی خودرو کشف شد. متهم دستگیر شده در همان مراحل اولیه بازجویی، همدستان دیگرش را نیز به پلیس لو داد و مدعی شد قبل از تعقیب و گریز پلیس به صندوق عقب شش خودروی مدل بالا در نقاط مختلف شهر دستبرد زده اند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است این گونه بود که در همان سپیده دم عملیات دستگیری دیگر متهمان با دستورات ویژه قضایی ادامه یافت و سه عضو دیگر این باند سرقت در حالی به دام افتادند که تعداد زیادی رینگ و لاستیک های نو به همراه پلاک های سرقتی و دیگر لوازم و قطعات خودروها از مخفیگاه دزدان کشف و ضبط شد.
همچنین بررسی های پلیس نشان داد که یکی از متهمان زمانی که پلیس در تعقیب پراید سواران بود، با تماس آن ها به بولوار ایثارگران آمد و سارقان با تعویض خودرو از چنگ پلیس گریختند. این درحالی بود که نیروهای انتظامی در جست وجوی خودروی پراید نقره ای بودند.
بنابر گزارش روزنامه خراسان، همزمان با پایان یافتن این عملیات به سرپرستی ستوان یکم بابایی(افسر گشت پلیس) متهمان به کلانتری سناباد منتقل شدند و با نظارت مستقیم رئیس کلانتری مورد بازجویی های فنی قرار گرفتند. اعضای این باند اعتراف کردند قبل از آن که مورد ظن نیروهای انتظامی قرار بگیرند به صندوق عقب شش خودروی مدل بالا دستبرد زده اند؛ اما با توجه به این که متهمان مذکور از سارقان حرفه ای بودند، بازجویی های تخصصی از آنان در دایره تجسس همچنان ادامه یافت تا این که بالاخره اعضای این باند راز بیش از 50 فقره دستبرد بدون تخریب به صندوق عقب خودروها را فاش کردند. بررسی های بیشتر در این باره ادامه دارد. خراسان : شماره : 21022 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۹ شهريور
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-زورگیر بزرگراه نیایش به اعدام محکوم شد
رئیس کل دادگستری استان تهران از صدور حکم اعدام برای زورگیر بزرگراه نیایش خبر داد.به گزارش ایسنا، القاصیمهر رئیس کل دادگستری استان تهران در جلسه شورای عالی قضایی، به ارائه گزارشی درباره روند رسیدگیهای قضایی انجامشده در خصوص برخی پروندههای سارقان به عنف و متجاوزان به حقوق عمومی پرداخت و گفت: پس از برگزاری جلسه دادگاه سارق بزرگراه نیایش، حکم اعدام این فرد صادر شد.وی با بیان این که رسیدگیهای قضایی درباره این قبیل مجرمان، «خارج از نوبت، قاطعانه و بدون اغماض» است، افزود: پرونده سه نفر دیگر از سارقان به عنف که دارای سرقتهای متعددی بودند با عنوان اتهامی «محاربه» در دادسرای شهریار در حال رسیدگی است و مقرر شده که پرونده این سارقان نیز بعد از ارجاع به دادگاه انقلاب به صورت خارج از نوبت رسیدگی شود.رئیس کل دادگستری استان تهران با اشاره به صدور حکم دادگاه در پرونده آتشسوزی کلینیک سینا اطهر تهران گفت: با هدف اجرای دستور برخورد با ترک فعل مقامات و مسئولان، حکم بدوی دادگاه درباره ۳۱ شخصیت حقیقی و حقوقی صادر شده و این حکم در حال ابلاغ است. خراسان : شماره : 21033 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۲ شهريور
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد

درامتداد تاریکی-زورگیران، پای چوبه دار
قاضی صلواتی در دادگاه محاکمه زورگیربزرگراه نیایش به ظرفیت قانون برای صدور حکم محاربه و اعدام برای سارقان اشاره کرد و نماینده مجلس هم در گفتوگو با خراسان از بررسی اصلاح قانون و تشدید مجازات سرقتهای خرد در آینده نزدیک خبر داد
مصطفی عبدالهی - اگر تا دیروز با چاقو و قمه، تلفن همراه، ساعت، طلا و کیف پولهای مردم را سرقت می کردند و دلشان خوش بود که سرقتهای زیر 20 میلیون تومان قابل گذشت است، حالا باید حواسشان باشد که تهدید مردم با سلاح می تواند با حکم اعدام همراه شود و شاید سرقت بعدیشان، آخرین سرقت عمرشان باشد.
سارقانی که در خلأ قانون وقیح تر شدند
طی سال های اخیر، به دلایل مختلفی از جمله بالارفتن نرخ دلار و بیشتر شدن ارزش تلفن های همراه، مشکلات اقتصادی دوره کرونا و همچنین تورم و گرانیها، برخی آسیبهای اجتماعی نیز تشدید شده و طبق گزارش فرمانده فراجا «از سال ۹۷ که قیمتها افزایش یافت، آمار سرقتها نیز ۳۰ درصد بالا رفت». در این بین سهم سرقت های خُرد و موبایلقاپیها قابل توجه بود و بسیاری از مردم، یا خودشان درگیر آن شدند یا یکی از دوستان و آشنایانشان، مواجهه با این سارقان را تجربه کردند. این سارقان ابتدا کوچههای خلوت و تاریک را برای تهدید مردم با چاقو و سرقت از آنها انتخاب می کردند اما روز به روز وقیحتر شدند و کار به سرقت های خشن در وسط بزرگراه ها کشیده شد؛ مثل زورگیری عجیب ماه گذشته در بزرگراه نیایش تهران.
مطالبه مردم شنیده شد
با تشدید این حوادث ناگوار، مردم حق داشتند تشدید برخورد پلیس و دستگاه قضایی با این سارقان و زورگیران را مطالبه کنند و افزایش واکنشها، نهادهای متولی را هم جدیتر پای کار آورد. پلیس خیلی زود زورگیر بزرگراه نیایش را دستگیر کرد و سردار اشتری فرمانده فراجا هم خیلی صریح گفت: «امثال افرادی که در اتوبان نیایش خفتگیری کردند، باید در همان اتوبان اعدام شوند تا درس عبرتی برای باقی افراد شوند». ستایشی سخنگوی قوه قضاییه هم مواضع قاطع رئیس این قوه را تکرار کرد و گفت: «جرایم خشن به ویژه سرقت با آزار و اذیت و با استفاده از سلاح سرد و گرم، خط قرمز دستگاه قضایی است و با این دست افراد که امنیت روانی مردم را مختل میکنند، برخورد خواهد شد».
هشدار جدی قاضی صلواتی
این قاطعیت، در جلسه دیروز دادگاه سارق بزرگراه نیایش هم دوباره دیده شد و قاضی «ابوالقاسم صلواتی» به این سارقان و زورگیران هشدار داد: «براساس ماده ۲۷۹ قانون مجازات اسلامی، مجازات کشیدن سلاح به قصد جان، مال و ناموس مردم یا ارعاب آنها به نحوی که موجب ناامنی در محیط شود، محاربه خواهد بود و حکم محاربه نیز اعدام است».
و ضعفی که همچنان وجود دارد
درباره پرونده سرقت بزرگراه نیایش که تقریبا همه مردم تصاویر و ویدئوهای آن را دیدهاند، اتفاق مهمی درحال رخ دادن است و هفته آینده با صدور حکم دستگاه قضایی، درس عبرتی به متهمان این پرونده داده خواهد شد؛ اما معلوم نیست در دیگر سرقتهای خرد و چاقوکشی ها و قمهکشی ها هم، شهروندانی فرصت فیلمبرداری و انتشار آن را داشته باشند که مطالبهای گسترده برای برخورد با آن شکل بگیرد. مهمتر اینکه، طبق اعلام پلیس و بسیاری از کارشناسان حقوقی و قضایی، آنچه در خرداد 99 به عنوان قانون کاهش مجازات حبس تعزیری ابلاغ شده، زمینه ارتکاب سرقت را تشدید کرده است؛ چراکه هم برای سرقتهای زیر 20 میلیون تومان راه چشمپوشی گذاشته و هم ابهامی به نام سابقه کیفری موثر را در خود دارد.
تاکید پلیس، قاضی و نماینده بر اصلاح قانون
نکته مهم این که، همه نهادهای مرتبط بارها به این ضعف قانونی اشاره کرده و خواستار اصلاح آن شدهاند. سردار اشتری گفته است: «باید برای پیشگیری از سرقت و مقابله با آن بسیاری از خلأهای قانونی همچون پایین بودن هزینه جرم رفع شود» و «نقدعلی» عضو کمیسیون حقوقی مجلس هم گفته: «مجلس در قالب طرح دوفوریتی مجازات سرقتهای زیر ۲۰ میلیون را تشدید کند». حجتالاسلام والمسلمین اژهای رئیس دستگاه قضا هم بر جدیت قوه قضاییه در برخورد با همه سرقت ها از جمله سرقت های زیر 20 میلیون تومان تاکید کرده اما در صحبتهایش نکتهای بیان شده که به همان ضعف قانونی اشاره دارد: «وقتی شاکی خصوصی رضایت میدهد و شرایط مقرر در قانون برای آزادی محکومعلیه از زندان وجود دارد، عدهای میگویند چرا فرد سارق آزاد شد؟! دستگاه قضایی در این موارد خاص، وفق قانون عمل میکند». و این یعنی تا قانون اصلاح نشود، نمی شود انتظار پایان سرقت های خُرد را داشت.
طرح اصلاح قانون به زودی به صحن علنی می آید
«علیرضا نظری» یکی از نمایندگان مجلس که پیش از این نیز در نطق نشست علنی مجلس تبعات قانون فعلی را متذکر شده بود، به خراسان میگوید: قانون کاهش حبس تعزیری در آخرین روزهای فعالیت مجلس دهم تصویب و در نخستین روزهای شروع مجلس یازدهم ابلاغ شد و طی این مدت علاوه بر گلایههای متعدد از سراسر کشور درباره افزایش سرقتهای خُرد زیر 20 میلیون تومان، بسیاری از قضات و ضابطین قضایی هم مشکلات عدیده آن را به نمایندگان مجلس منتقل کرده اند. نظری می افزاید: کمیسیون قضایی مجلس هم
بررسی های خود را در این خصوص انجام داده و با پیگیری هایی که داشتهایم، طرح اصلاح این قانون به زودی از کمیسیون به صحن علنی خواهد آمد تا ضعف قانونی برطرف شود. خراسان : شماره : 21031 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۰ شهريور
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
