درامتداد تاریکی-سرنوشتم را اعتیاد مادرم رقم زد!
در واقع من هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خودم نداشتم چرا که اعتیاد مادرم روزگار و آینده مرا نیز تباه کرد. اگرچه او دو سال قبل با مرخصی یک هفته ای از زندان بیرون آمد و با «ایست قلبی» از دنیا رفت اما اشتباهات او در مسیر زندگی، همه خانواده ام را تحت تاثیر قرار داد به گونه ای که ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات زن 26 ساله ای است که دست دختر 8 ساله ای را گرفته و برای شکایت از مردی وارد کلانتری شده بود که قصد ازدواج با او را داشت. این زن جوان با بیان این که دیگر نمی تواند این کتک کاری ها را تحمل کند درباره قصه زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: 4 ساله بودم که پدرم به ناچار از مادرم جدا شد و مرا که تنها فرزند آن ها بودم به مادرم سپرد اما مادرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه داشت و پدرم به همین دلیل او را طلاق داد. در این شرایط من نزد مادربزرگ و دایی ام رفتم تا در کنار آن ها زندگی کنم ولی مادر بزرگ و دایی ام نیز که در یک واحد آپارتمانی زندگی می کردند به مواد مخدر آلوده بودند. سرانجام دوسال بعد همسایگان وقتی شرایط تاسف بار زندگی مرا در کنار مادربزرگم دیدند با پلیس تماس گرفتند و بدین ترتیب من با دستور قضایی به عنوان کودک بدسرپرست تحویل بهزیستی شدم. در آن جا به تحصیل ادامه می دادم و روزگار آرامی داشتم تا این که 10 سال بعد، مادرم به یاد من افتاد و در حالی که 16 ساله بودم به سراغم آمد و مرا از بهزیستی تحویل گرفت و نزد خودش برد ولی او اعتیادش را ترک نکرده بود و همچنان شیشه مصرف می کرد به طوری که در حالت خماری یا توهم به شدت مرا زیر مشت و لگد می گرفت و کتک می زد. او گاهی سیم داغ را چنان بر دستانم می چسباند که صدای فریادهای دلخراشم همسایگان را از خانه بیرون می کشید. او یک بار هنگام توهم ناگهان بالشت را روی صورتم گذاشت و چیزی نمانده بود که مرا خفه کند ولی من به طور معجزه آسایی سرم را از زیر بالشت بیرون آوردم و نفس کشیدم! خلاصه در این شرایط بود که «هومن» به خواستگاری ام آمد. او هم از بچه های بهزیستی بود که پدر و مادرش را نمی شناخت و از گذشته اش خبری نداشت. با این حال من و «هومن» با هم ازدواج کردیم که حاصل آن دختر زیبایی به نام «آرزو» است اما همسرم نیز جوانی پرخاشگر و عصبی بود ومدام مرا کتک می زد به طوری که دیگر واقعا تحمل کتک کاری های او را نداشتم، به همین دلیل 7 سال قبل زمانی که آرزو هنوز 8 ماه بیشتر نداشت و شیرخواره بود از «هومن» طلاق گرفتم تا حداقل در آرامش روزگار بگذرانم چرا که او گاهی با چاقو خودزنی می کرد و من به شدت از رفتارهای وحشتناکش می ترسیدم. در این شرایط خانه ای اجاره کردم تا دخترم را بزرگ کنم و دیگر به ازدواج نمی اندیشیدم. مادرم نیز مدام راهی زندان می شد و مدت کمی را در بیرون از زندان بود تا این که 2 سال قبل مادرم وقتی برای مرخصی یک هفته ای از زندان بیرون آمده بود، دچار ایست قلبی شد و جان خود را از دست داد. من هم 2 ماه قبل با مردی آشنا شدم که به شدت به من ابراز علاقه می کرد و مدعی بود اگر با او ازدواج کنم مرا خوشبخت خواهد کرد. این بود که سرانجام خام چرب زبانی های «پدرام» شدم و ارتباطم را با او برای آشنایی بیشتر آغاز کردم اما متاسفانه «پدرام» هم اوضاع روحی مناسبی ندارد و مدام مرا کتک می زند. این بود که به قانون پناه آوردم و از پدرام شکایت کردم تا حداقل برای یک بار هم شده از حق خودم دفاع کنم... گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج) بررسی های قانونی و روان شناختی درباره ادعاهای زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21174 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۲ اسفند
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-پلیس مالباخته را از چنگ زورگیرها بیرون کشید!
سجادپور- نیروهای کلانتری شفای مشهد موفق شدند دو جوان موتورسوار را از زیر مشت و لگدهای وحشتناک زورگیران نجات دهند و دوتن از عاملان سرقت های خشن را دستگیر کنند.به گزارش روزنامه خراسان، ماموران گشت کلانتری شفا که مشغول گشت زنی و انجام وظیفه در حوزه استحفاظی بودند، ناگهان با 3 جوان خشن برخورد کردند که راکب و ترک نشین یک دستگاه موتورسیکلت را زیر مشت و لگد گرفته بودند و به شدت کتک می زدند. در همین حال نیروهای انتظامی بی درنگ به طرف بولوار شفا حرکت کردند و آژیرکشان درحالی به محل نزاع رسیدند که 3 جوان خشن با مشاهده خودروی پلیس پا به فرار گذاشتند اما افسران ورزیده و کارآزموده کلانتری با چند فن دفاع شخصی موفق شدند دو تن از متهمان فراری را دستگیر کنند و به کلانتری انتقال دهند. گزارش روزنامه خراسان حاکی است در بررسی های پلیسی که زیر نظر سروان سبکبار (رئیس کلانتری شفا) صورت گرفت، 3 دستگاه گوشی تلفن به همراه یک قبضه چاقو از دو متهم جوان کشف و مشخص شد که آن ها از زورگیران حرفه ای هستند و قصد زورگیری از موتورسواران را داشتند که در عملیات برق آسای پلیس ناکام ماندند و دستگیر شدند. هنوز تحقیقات از دو زورگیر جوان در دایره تجسس کلانتری ادامه داشت که نوجوان 15 ساله ای وارد اتاق رئیس کلانتری شد و در حالی که از مشاهده زورگیران حیرت زده به اطراف می نگریست، گفت: این ها چند ساعت قبل مرا به شدت کتک زدند و گوشی تلفن همراهم را زورگیری کردند. ادامه بررسی ها نشان داد یکی از گوشی های کشف شده از متهمان متعلق به نوجوان 15 ساله است که با هماهنگی های قضایی گوشی مذکور تحویل مال باخته شد. در این شرایط دو موتورسوار نیز که با حضور به موقع نیروهای انتظامی از چنگ زورگیران نجات یافته بودند لب به قدردانی گشودند و در حالی کلانتری را ترک کردند که دو متهم مذکور به 3 فقره زورگیری گوشی تلفن اعتراف کردند. تحقیقات بیشتر برای دستگیری متهم فراری و کشف سرقت های دیگر اعضای این باند همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21175 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۳ اسفند
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی- ماجرای باند «111»
اختصاصی خراسان
سجادپور - اعضای یک باند حرفه ای و سابقه دار سرقت در حالی با عملیات هماهنگ و ضربتی پلیس مشهد دستگیر شدند که چسب دوقلوی یکی از مالباختگان باند «111» را لو داد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، در پی افزایش وقوع سرقت قطعات و لوازم داخل خودروهای پارک شده در حاشیه خیابان های شمال غربی مشهد، گروه ویژه ای از نیروهای تجسس کلانتری معراج با هدایت مستقیم سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری) وارد عمل شدند و عملیات گسترده ای را برای شناسایی عاملان سرقت های مذکور آغاز کردند. بررسی مقدماتی سرقت های مذکور بیانگر آن بود که سارقان از شیوه «کلاف کشی» برای دستبرد به محتویات داخل خودروها استفاده می کنند. این موضوع نشان می داد که پلیس با یک باند حرفه ای روبه رو است و آن ها بیشتر به خودروهایی دستبرد می زنند که سیستم های صوتی و باندهای ضبط و پخش گران قیمت را روی خود دارند.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، همین سرنخ مهم کافی بود تا نیروهای انتظامی با استفاده از راهنمایی و تجربیات ارزنده سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) به انجام تحقیقات غیرمحسوس در فروشگاه های لوازم صوتی حاشیه شهر بپردازند چرا که احتمال فروش این گونه لوازم در جمعه بازارها و پاتوق های موادمخدر بعید به نظر میرسید. بنابراین گروه تخصصی افسران دایره تجسس، آموزش های لازم برای رصد برخی از فروشگاه های لوازم صوتی را نیز به مالباختگان ارائه دادند و خود نیز بازبینی دوربین های مداربسته را برای یافتن سرنخی از سارقان آغاز کردند.
در حالی که نتیجه این بازبینی ها به پراید سفید رنگ «111» رسیده بود که در اطراف بسیاری از محل های وقوع سرقت دیده میشد، ناگهان یکی از مالباختگان سراسیمه وارد کلانتری شد و از چسب دوقلویی سخن گفت که برای ترمیم شکستگی قسمتی از سیستم صوتی گران قیمت خود، استفاده کرده بود.
این مرد جوان به سرگرد قنبری (رئیس دایره تجسس کلانتری معراج) گفت برخی از قطعات سرقتی خودروی خود را در یکی از فروشگاه های لوازم صوتی در بولوار توس شناسایی کرده است و هنوز نقطه ترمیمی با چسب دوقلو، روی سیستم صوتی وجود دارد! با کسب این خبر، بی درنگ گروه عملیاتی با هماهنگی قاضی خدابنده (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) به طرف فروشگاه مذکور حرکت و با مشاهده لوازم صوتی مورد ادعای مالباخته، فروشنده را به اتهام مالخری دستگیر کردند. این جوان که به مقر انتظامی هدایت شده بود، در بازجویی ها گفت لوازم صوتی گران قیمت را از جوان 21 ساله ای به نام «دانیال» خریده است که همواره سوار بر یک دستگاه پراید 111 سفیدرنگ تردد می کند.
جمله آخر فروشنده دیگر جای تردیدی باقی نگذاشت که پلیس به سرنخ مهمی از باند «111» رسیده است چرا که در بررسی های تخصصی آنان در محل های سرقت، وجود پراید «111» نقطه تاریک این ماجرا بود!
براساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، با به دست آمدن این اطلاعات، بی درنگ گروه عملیاتی نیروهای انتظامی به طرف منطقه «کشف» در شهرک نوید حرکت کردند و مخفیگاه دانیال را به محاصره درآوردند اما او با مقاومت در برابر پلیس، سعی کرد با جنجال آفرینی از چنگ آن ها بگریزد که در نهایت با شلیک چند تیر هوایی، زمین گیر شد و در حالی به دایره تجسس کلانتری انتقال یافت که در بازرسی از مخفیگاه وی پراید «111» با پلاک مخدوش کشف شد. متهم پرونده سرقت های «کلاف کشی» که جوان 25 ساله ای را به عنوان سردسته باند «111» معرفی می کرد با مشاهده اسناد و مدارک انکارناپذیر گفت: از حدود 6 ماه قبل دستبرد به خودروها را با پیشنهاد «علی – الف» آغاز کردیم و در مناطق، توس، سجاد، معلم، عبدالمطلب، آبکوه، امامت و... به خودروها دستبرد می زدیم اما هنگام سرقت، جوانی به نام سبحان رانندگی پراید 111 را به عهده داشت و هر بار مبلغی را به عنوان دستمزد رانندگی به او می دادیم! طولی نکشید که کارآگاهان مخفیگاه متهم 25 ساله را نیز در محله «کشف» بازرسی و اموال و قطعات سرقتی زیادی را از مخفیگاه وی کشف کردند. در همین حال یک دستگاه پژوی نوک مدادی نیز در مخفیگاه وی وجود داشت که بررسی ها نشان داد اعضای این باند، خودروی مذکور را نیز خرداد گذشته از بولوار رسالت سرقت کرده اند و با پلاک جعلی از آن استفاده می کردند. به گزارش روزنامه خراسان، در ادامه این عملیات، سبحان (عضو دیگر باند) نیز در همان محله به دام افتاد و مشخص شد که اعضای این باند، بچه محل هستند و سرقت های زیادی را در برخی از مناطق شهر انجام دادهاند.واکاوی پلیس مشهد درباره جرایم اعضای این باند شب رو همچنین نشان داد آن ها با کج کردن در خودروها (کلاف کشی) علاوه بر محتویات و قطعات خودرو به صندوق عقب خودروها نیز دستبرد می زدند که در بازرسی از مخفیگاه های آنان اموال سرقتی دیگری نیز کشف شد.در خور یادآوری است، تاکنون 9 تن از مال باختگان از اعضای این باند شکایت کرده اند. بررسی های بیشتر در حالی ادامه دارد که متهمان با دستور مقام قضایی روانه زندان شده اند. خراسان : شماره : 21165 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۰ اسفند
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-ناتوانی در کنترل خشم رنگ خون گرفت
توکلی - عامل قتل جوان23ساله در یک نزاع خونین، در کمتر از یک ساعت به دام افتاد. به گزارش خراسان، فرمانده انتظامی شهرستان کرمان بیان کرد: به دنبال اعلام مرکز فوریت های پلیسی110 مبنی بر وقوع یک فقره درگیری منجر به قتل در یکی از شهرک های حاشیه شهر کرمان، بلافاصله عوامل انتظامی به محل اعزام شدند.سرهنگ مهدی پورامینایی ادامه داد: با حضور ماموران در محل وقوع جرم و در بررسی های اولیه مشخص شد دو جوان به علت اختلافات شخصی با یکدیگر درگیر شده اند که در این میان یکی از طرف های دعوا هدف اصابت ضربات مرگبار چاقوی طرف دیگر قرار گرفته و به شدت مجروح شده است. این مسئول انتظامی با اشاره به انتقال مجروح این حادثه به مرکز درمانی، اظهار کرد: این فرد به علت شدت جراحات واردشده روی تخت بیمارستان جان باخت. وی گفت: با حضور به موقع نیروهای کلانتری19و پیگیری های صورت گرفته عامل این قتل در کمتر از یک ساعت پس از ارتکاب جرم دستگیر و تحویل مرجع قضایی شد. سرهنگ پورامینایی در پایان با اشاره به وقوع چند فقره قتل دیگر در ماه های اخیر در نقاط مختلف شهر کرمان تصریح کرد: همان طور که بارها بر کنترل خشم و نداشتن حمل سلاح سرد تاکید کرده ایم علت وقوع بیشتر قتل های اخیر همین دو مورد بوده است که جا دارد ضمن دوری از موقعیت های بروز تنش و نزاع، همواره از روی منطق و با دوراندیشی با مسائل روبه رو شویم. خراسان : شماره : 21161 - ۱۴۰۱ شنبه ۶ اسفند
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-مرد «شیشهای» مادر خود را به قتل رساند!
مردی که موادمخدر «شیشه» مصرف میکرد، در اقدامی هولناک، ضرباتی را با چرخ خیاطی به سر مادر خود وارد کرد و او را به قتل رساند. به گزارش تسنیم، پنج شنبه چهارم اسفند، ماموران کلانتری 108 نواب در تماس تلفنی با محمدمهدی براعه؛ بازپرس ویژه قتل شعبه سوم دادسرای امور جنایی اعلام کردند همسایههای یک ساختمان در حاشیه بزرگراه نواب در خانهای صدای درگیری شنیدند و لحظهای بعد مرد جوانی که در حال فرار بوده از پنجره طبقه دوم همان ساختمان به زمین سقوط کرده است. بدین ترتیب تیم تحقیق راهی محل حادثه شدند و مرد مجروحی را مشاهده کردند که براثر سقوط به شدت زخمی شده بود؛ همچنین امدادگران اورژانس که همزمان با پلیس در محل حادثه حاضر شده بودند، مرد جوان را به بیمارستان لقمان حکیم منتقل کردند. تیم جنایی در نخستین گام به خانه طبقه دوم ساختمان مدنظر وارد و به محض ورود به یکی از اتاقها با جسد خونآلود زن حدودا 71 سالهای مواجه شدند که براثر ضربات واردشده با چرخ خیاطی بر سرش به طرز هولناکی به قتل رسیده بود! کارآگاهان در جریان تحقیقات متوجه شدند پسر جوانی در یکی دیگر از اتاقهای این خانه حضور دارد و از شدت ترس در را قفل کرده است که پس از باز شدن در، پسر جوان هدف تحقیق قرار گرفت و به اعضای تیم جنایی گفت: دقایقی قبل، برادر بزرگ ترم که موادمخدر «شیشه» مصرف میکرد، به سمت اتاق مادرم رفت و چرخ خیاطی را بلند کرد و 2 بار به سر مادرم کوبید. پسر جوان ادامه داد: در لحظه جنایت به دلیل این که به شیشه اعتیاد دارم و قرص خواب نیز مصرف کرده بودم و توهم داشتم، نتوانستم از اتاق بیرون بیایم و از شدت ترس فقط در را قفل کردم. تحقیقات تکمیلی نیز نشان میداد، مرد جنایتکار که سابقه کیفری نیز دارد با مادرش به دلیل مشکلات مالی اختلاف داشته و این اختلافات اواخر هر سال تشدید میشده و مشخص نیست، متهم قصد داشته پس از به قتل رساندن مادرش، خودکشی کند یا از پنجره فرار کند. به گزارش تسنیم، با دستور محمدمهدی براعه، بازپرس ویژه قتل شعبه سوم دادسرای امور جنایی، جسد مقتول برای معاینات دقیقتر به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده توسط کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی آغاز شده است؛ همچنین صبح دیروز مرد جنایتکار به کما رفت و حال جسمی او وخیم گزارش شده است. خراسان : شماره : 21161 - ۱۴۰۱ شنبه ۶ اسفند
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-قصه تلخ پاتوق نشینان!
وقتی سوار بر پراید از پاتوق مرد معروف به «خردو» خارج شدیم تا برای خرید مواد مخدر به پاتوق زنی به نام خاله سکینه برویم ناگهان در محاصره نیروهای گشت انتظامی قرار گرفتیم چرا که یکی از افسران کلانتری شوهرم را به دلیل سابقه اش در سرقت قطعات خودرو شناخته بود و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 32 ساله که در عملیات طولانی تعقیب و گریز به همراه شوهرش توسط نیروهای گشت کلانتری طبرسی شمالی مشهد دستگیر شده بود، در حالی که بیان می کرد من دزد نیستم و فقط به عنوان «پوشش» سوار پراید شدم تا ماموران به ما مشکوک نشوند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: 15 سال قبل زمانی که در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم روزی پدرم از داربست ساختمان سقوط کرد و در دم جان سپرد. پدرم کارگر بود، اما چون کارفرما بیمه تامین اجتماعی او را پرداخت می کرد بعد از فوت او، مستمری به مادرم تعلق گرفت و این گونه با حقوق اندک پدرم، روزگارمان می گذشت ،ولی مرگ پدر تاثیر وحشتناکی بر روحیه مادرم گذاشت چرا که آن ها یکدیگر را خیلی دوست داشتند و حتی یک روز هم نمی توانستند از هم دور باشند.
مادرم که از نظر روحی آسیب شدیدی دیده بود مدام به گوشه اتاق خیره می شد و به فکر فرو می رفت. در این شرایط متاسفانه به جای آن که به روان پزشک مراجعه کنیم یا از افراد متخصص و مشاور کمک بگیریم، دایی ام مقداری مواد مخدر به منزلمان آورد و به مادرم داد تا به قول خودش از این حال و هوا خارج شود. از آن روز به بعد مدام مواد مخدر بر سر سنجاق بود و من هم وسایل و لوازم استعمال آن را برای مادرم فراهم می کردم و تا پایان کنار مادرم می نشستم از سوی دیگر به دلیل کنجکاوی دوران نوجوانی من هم وسوسه شدم تا مواد مخدر را امتحان کنم این گونه بود که به بهانه های مختلفی مانند سرماخوردگی و سردرد و ... در کنار بساط مواد مخدر مادرم من هم چند دود مصرف می کردم تا این که وقتی به خودم آمدم دیگر دختری معتاد بودم، کار به جایی رسید که همه مستمری پدرم صرف خرید مواد مخدر می شد. چند بار به همراه مادرم سعی کردم اعتیادم را ترک کنم ولی فایده ای نداشت و تنها چند روز بدون مواد دوام می آوردم و دوباره با وسوسه های شدید و دردهای ناشی از آن، باز هم به مصرف بیشتر روی می آوردم به طوری که دیگر مواد مخدر سنتی را کنار گذاشتم و استعمال شیشه و کریستال را آغاز کردم.
خلاصه 24 ساله بودم که با کمک یکی از دوستانم موفق شدم برای 2 سال اعتیادم را ترک کنم و به زندگی آرام بازگردم . در همین روزها «احمد» به خواستگاری ام آمد.او یکی از بستگان دور مادرم بود و در یک خواربار فروشی کار می کرد. من هم که به دنبال چنین فرصتی بودم در 26 سالگی پای سفره عقد نشستم و با «احمد» ازدواج کردم، اما چند روز بعد فهمیدم که احمد نیز به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و نه تنها اوقاتش را با خلافکاران می گذراند بلکه از مجرمان سابقه دار است و به همین دلیل هم تاکنون نتوانسته بود ازدواج کند. از طرف دیگر من هم که سابقه مصرف مواد را داشتم به راحتی با این موضوع کنار آمدم و دوباره با نامزدم پای بساط مواد مخدر نشستم. حالا دیگر من و همسرم مدام در پاتوق های استعمال مواد سرگردان بودیم که یک بار هم ماموران انتظامی مرا به جرم حمل مواد مخدر صنعتی دستگیر کردند و مدتی را در زندان بودم، اما همسرم برای تهیه هزینه های اعتیادمان به همراه دیگر همدستانش سرقت می کرد و بارها توسط نیروهای انتظامی دستگیر شده بود.این شرایط دیگر برای من عادی بود ولی از این که مجبور بودم دختر 4 ساله ام را با خودم به پاتوق های مواد مخدر ببرم در رنج و عذاب بودم با وجود این هیچ راه دیگری نداشتم. «احمد» با مردی که معروف به «خردو» بود رفاقت داشت و ما بیشتر اوقات را در پاتوق او می گذراندیم چرا که او در همان پاتوق، مواد مخدر هم توزیع می کرد. بالاخره چند روز قبل من و همسرم برای خرید و استعمال مواد مخدر به پاتوق «خردو» رفتیم اما او گفت: همه پاتوق نشینان خمار هستند و مواد مخدر ندارد! سپس از من و همسرم خواست برای خرید مواد به پاتوق خاله سکینه برویم و برای دیگران هم مواد بخریم! «خردو» پراید خودش را در اختیار «احمد» گذاشت و شوهرم نیز برای آن که پلیس به ما مشکوک نشود مرا سوار پراید کرد چرا که مدعی بود زوج جوان اگر با هم باشند ماموران به آن ها کمتر شک می کنند. خلاصه هنوز چند خیابان از پاتوق «خردو» دور نشده بودیم که ناگهان در محاصره نیروهای گشت کلانتری طبرسی شمالی قرار گرفتیم چرا که یکی از افسران نیروهای انتظامی قبلا احمد را به جرم سرقت دستگیر کرده بود و حالا در نیمه شب باز هم او را شناخته و با استعلام شماره پلاک پراید متوجه شده بودند که خودروی پراید سرقتی است. در این لحظه «احمد» با دیدن ماموران انتظامی پدال گاز را فشرد تا از چنگ پلیس بگریزیم اما آن ها بعد از تعقیب و گریز طولانی بالاخره ما را در حالی دستگیر کردند که از صندوق عقب پراید تعداد زیادی قطعات و لوازم سرقتی خودروهای دیگر هم کشف شد و من مجبور شدم دختر 4 ساله ام را به مادرم بسپارم،اما هنوز تحقیقات ماموران درباره جرایم و سرقت های همسرم ادامه داشت که فهمیدم مادرم نیز در یکی از پاتوق های استعمال مواد مخدر دستگیر شده است و حالا نمی دانم سرنوشت دختر 4 ساله ام چه خواهد شد...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با صدور دستورهای ویژه ای از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی های افسران دایره تجسس برای دستگیری اعضای دیگر این باند سرقت همچنان ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21157 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱ اسفند
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-راز سرقت 3میلیاردی!
دختر و پسر جوان 366 بار به یک شرکت گردشگری در مشهد دستبرد زدند
سیدخلیل سجادپور- دختر و پسر جوانی که با همدستی متصدی یک شرکت مسافرتی 366 بار به حساب بانکی یک شرکت گردشگری در مشهد دستبرد زده بودند درحالی با تلاش کارشناسان پلیس فتا دستگیر شدند که در آستانه خروج از کشور بودند.
فرمانده انتظامی مشهد روز گذشته درباره نقشه پیچیده اعضای این باند که در پی سهل انگاری مدیران یک شرکت گردشگری رخ داده است، به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: در پی اعلام شکایت مدیر یک شرکت گردشگری معتبر در مشهد مبنی بر این که مبلغ 30 میلیارد ریال از حساب بانکی شرکت به صورت غیرمجاز برداشت شده است،گروهی تخصصی از کارشناسان پلیس فتای مشهد ماموریت یافتند تا ماجرای دستبرد به حساب بانکی شرکت مذکور را زیر ذره بین تحقیقات ببرند. سرهنگ احمد نگهبان افزود: بررسی های کارشناسان بیانگر آن بود که سرقت های مذکور از 6 ماه قبل آغاز و بیش از 30 میلیارد ریال خرید اینترنتی انجام شده است.
وی تصریح کرد: ادامه تحقیقات نشان داد که بیشتر خریدهای مذکور در راستای فعالیت های شرکت و خرید خدمات گردشگری انجام شده و 366 بار به حساب بانکی شرکت مذکور دستبرد زده شده است به طوری که در بررسی های مقدماتی هیچ رد و نشانی از عامل برداشت های مذکور نبود و دستبرد شکلی ماهرانه و پیچیده به خود گرفته بود.
رئیس پلیس مشهد با اشاره به تشکیل گروه زبده ای از کارشناسان پلیس فتا برای ردیابی عامل یا عاملان سرقت های مذکور اضافه کرد: تجزیه و تحلیل جرم ارتکابی بیانگر آن بود که عامل برداشت از حساب های بانکی شرکت گردشگری به طور کامل از فعالیت ها و چگونگی ارائه خدمات اطلاع کافی و دقیق داشته است. بنابراین بررسی های غیرمحسوس در اولین مرحله از اقدامات فنی و پلیسی، روی کارکنان شرکت متمرکز و مشخص شد که دختر 24 ساله ای از حدود 6 ماه قبل (زمان آغاز دستبردها) با شرکت مذکور تسویه حساب کرده است، به همین دلیل وی به عنوان اولین مظنون زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفت. سرهنگ نگهبان ادامه داد: تحقیقات بیشتر نشان داد که دختر مذکور اپراتور شرکت بوده و به رمز و همچنین مشخصات کارت های بانکی دسترسی داشته است. این گونه بود که کارشناسان کارآزموده پلیس فتای مشهد با استفاده از رصدهای اطلاعاتی و شگردهای تخصصی، به 3 جوانی رسیدند که با دختر مذکور در ارتباط بودند اما آن ها هیچ نشانی خاصی از آن دختر نداشتند به همین دلیل تحقیقات بر منشأ برخی خریدهای اینترنتی متمرکز شد اما زمانی که پیک های تحویل کالا شناسایی و بازجویی شدند مشخص شد که دختر مذکور شگرد دیگری را برای تحویل کالاهای سفارشی در پیش گرفته بود. او پس از خرید کالا، نشانی واهی را در منطقه الهیه و در نزدیکی محل سکونتش ثبت می کرد و زمانی که پیک شرکت نمی توانست نشانی منزل را پیدا کند دوباره به صورت تلفنی با خریدار (دختر 24 ساله) تماس می گرفت و او برای تحویل گرفتن کالای سفارشی به حاشیه خیابان در همان محل می رفت و کالا را تحویل می گرفت تا کسی از محل دقیق سکونت وی اطلاعاتی به دست نیاورد.
مقام ارشد انتظامی مشهد با بیان این که محدوده مخفیگاه متهم تحت تعقیب با ادامه این تحقیقات مشخص شد، افزود: پس از مدت کوتاهی ردزنی های اطلاعاتی به نتیجه رسید و مخفیگاه وی در یک واحد آپارتمانی در منطقه الهیه به محاصره درآمد که با هماهنگی های قضایی، این دختر جوان دستگیر و به مقر انتظامی هدایت شد. کلیددار امنیت مشهد خاطرنشان کرد: متهم مذکور در ابتدا ارتکاب هرگونه جرمی را انکار می کرد اما درنهایت با مشاهده مستندات و دلایل انکارناپذیر لب به اعتراف گشود و با افشای راز دستبرد 3 میلیارد تومانی گفت: مدتی قبل در شرکت گردشگری مذکور به عنوان اپراتور مشغول کار بودم اما بنا به دلایلی در حالی از شرکت بیرون آمدم که از مشخصات کارت های خرید گردشگری و همچنین رمزهای ایستای آن ها اطلاع دقیق داشتم.
به همین دلیل بلافاصله به سراغ جوان 35 ساله ای رفتم که قبلا با وی در یک هتل همکار بودم و ماجرا را برایش شرح دادم. سپس با همدستی او نقشه برداشت های غیرمجاز را کشیدیم چرا که او با متصدی یک شرکت مسافرتی (آژانس هواپیمایی) آشنایی داشت و می توانستیم از این طریق مبالغی را از حساب بانکی شرکت گردشگری برداشت کنیم.
این گونه بود که من دو کارت گردشگری را به همراه رمز ایستای آن در اختیار آن جوان گذاشتم و مبلغ 30 میلیارد ریال صرف خریدهای اینترنتی کردیم. سپس برای آن که شناسایی نشویم واحد آپارتمانی را در منطقه الهیه اجاره کردیم و مشغول انجام امور اداری برای خروج از کشور شدیم که در همین رابطه 200 میلیون تومان هم به یک وکیل مهاجرت در خارج از کشور پرداختیم تا زمینه خروج قانونی ما از کشور را قبل از افشای ماجرای سرقت ها فراهم کند!
فرمانده ارشد انتظامی مشهد در ادامه تصریح کرد: با اعترافات این دختر جوان، بلافاصله گروهی از کارآگاهان پلیس فتا به سراغ مرد 35 ساله رفتند و او را نیز در مخفیگاهی واقع در بولوار پیروزی به دام انداختند. در بازرسی از مخفیگاه وی یک دستگاه گوشی آیفون 13 به همراه 4 هزار دلار ارز خارجی کشف شد و متهم به مرکز پلیس فتای مشهد انتقال یافت. وی در بازجویی ها ضمن پذیرش اظهارات متهم دیگر گفت: 6 سال قبل با دختر مذکور در یک هتل همکار بودیم و من دیگر او را ندیدم تا این که مدتی قبل دو کارت گردشگری با موجودی بالا را در اختیارم گذاشت که از آن برداشت کنیم. من هم به دلیل آشنایی که با خدمات هتل داری داشتم با یکی از مدیران شرکت مسافرتی (آژانس) در هسته مرکزی شهر قرار گذاشتم و کارت های گردشگری را به او دادم تا فقط در زمینه خدمات گردشگری (خرید اینترنتی بلیت و رزرو هتل) استفاده کند.
سرهنگ احمد نگهبان با اشاره به دستگیری مدیر شرکت مسافرتی مذکور برای انجام تحقیقات گفت: اعضای این باند در حالی دستگیر شدند که در آستانه خروج از کشور قرار داشتند.
وی به سهل انگاری مدیران برخی شرکت های با گردش مالی میلیاردی اشاره کرد و افزود: در صورتی که با خروج دختر جوان از شرکت گردشگری، رمز حساب های بانکی یا مشخصات کارت ها تغییر می کرد دیگر این فرد هیچ گونه دسترسی به حساب بانکی نداشت و چنین جرمی نیز رخ نمی داد.
وی در پایان به مدیران شرکت ها و مراکز تجاری توصیه کرد: افراد مطمئن را به کار بگیرند و حسابرسی فصلی یا ماهانه دقیق را مورد توجه جدی قرار دهند و در صورت مواجهه با موارد مشکوک بلافاصله مراتب را از طریق شماره تلفن 096380 مرکز فوریت های سایبری پلیس فتا گزارش کنند.
اختصاصی خراسان . خراسان : شماره : 21155 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۷ بهمن
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-پولداران هوسران، طعمه عشوه های شیطانی!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- زن جوانی که در پوشش مسافر، سوار خودروهای گران قیمت مردان هوسران پولدار می شد و سپس با طرح یک نقشه شیطانی زیرکانه، کارت بانکی طعمه خود را می ربود، در حالی با تلاش پلیس آگاهی مشهد دستگیر شد که از آخرین طعمه خود، تعدادی سکه طلا هم به سرقت برده بود.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، به دنبال چندین گزارش سرقت کارت های بانکی و دستبرد ده ها میلیونی به حساب شاکیان، پرونده های جداگانه ای در مراکز انتظامی مشهد تشکیل شد و مورد بررسی های پلیسی قرار گرفت اما با افزایش پرونده های مذکور، این ماجرا شکل مرموزی به خود گرفت چرا که همه مال باختگان از تمکن مالی برخوردار بودند و بسیاری از آنان برای حفظ آبرو، بخش هایی از قصه سرقت کارت بانکی را سانسور می کردند و فقط مدعی بودند که فردی کارت عابربانک آن ها را ربوده و ده ها میلیون تومان از حساب بانکی برداشت کرده است. با توجه به اهمیت سرقت های رمز آلود مذکور، سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) با صدور دستورهای ویژه ای برای واکاوی این ماجرا از کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد خواست تا با استفاده از فناوری های نوین پلیسی به ردیابی عامل یا عاملان دستبرد به حساب های بانکی بپردازند. گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است طولی نکشید که چند پرونده روی میز کارآگاهان پایگاه شرق پلیس آگاهی مشهد قرار گرفت و گروهی کارآزموده از کارآگاهان با هدایت سرگرد حسن رحیم پور (رئیس پایگاه شرق آگاهی مشهد) به تجزیه و تحلیل این ماجرا پرداختند. بررسی های کارشناسی آن ها نشان داد: همه مال باختگان دارای خودروهای سواری گران قیمت هستند اما برخی از آن ها از یک زن مسافر سخن گفته اند که به دلیل دلسوزی از حاشیه خیابان سوار کرده اند تا او را به مقصد برسانند.
از سوی دیگر ردیابی خریدهای بانکی نام زنی را روی گزارش های پلیس حک کرد که با کارت های سرقتی از طلافروشی ها و دلالان دلار در خیابان امام خمینی (ره) خرید کرده است. آرام آرام ماجرای رمزآلود کارت های بانکی روی این زن متمرکز شد و کارآگاهان با استفاده از بانک اطلاعاتی مجرمان دریافتند که او زنی سابقه دار و اهل یکی از استان های غربی کشور است اما او سال گذشته از زندان آزاد شده و نشانی ثابتی در اسناد و مدارک پلیس نداشت. این گونه بود که کارآگاهان فرضیه اسامی مستعار را نیز در دستورکار قرار دادند و سپس در پیگیری سرنخ های دیگر به یک طلافروشی در بولوار شهید مفتح (سی متری طلاب مشهد) رسیدند که شقایق (متهم تحت تعقیب) از آن طلافروشی خرید کرده بود. همزمان بازبینی دوربین های مدار بسته در مراکز خرید نیز تردیدی برای کارآگاهان باقی نگذاشت که او از تبهکاران حرفه ای و سابقه دار است که قبلا نیز در دام قانون گرفتار شده بود.
بنابراین کارآگاهان با هماهنگی و دستورهای محرمانه قاضی اسماعیل عندلیب (معاون دادستان مرکز خراسان رضوی) به سراغ طلافروش رفتند که مشخص شد زن مذکور 3 هزار و 900 دلار هم برای تبدیل به ریال در اختیار طلافروشی گذاشته است. با همکاری طلافروش بلافاصله کارآگاهان با این زن 37 ساله قرار صوری گذاشتند تا باقی مانده پول هایش را تحویل بگیرد. ساعتی بعد وقتی شقایق وارد طلافروشی شد ناگهان دستبندهای قانون به دستانش حلقه خورد و به مقر انتظامی انتقال یافت.
براساس گزارش روزنامه خراسان، این زن جوان که ابتدا سعی داشت خود را بی خبر از ماجرای سرقت از عابربانک ها نشان دهد، هنگامی که در برابر اسناد و مدارک مستند قرار گرفت و تصاویر خود را در دوربین های مدار بسته دید به ناچار لب به اعتراف گشود و راز سرقت های ده ها میلیونی را فاش کرد. از سوی دیگر بررسی های تخصصی و کنکاش های پلیس در ماجرای این سرقت ها نشان داد زن دستگیر شده، با آرایش های غلیظ در پوشش مسافر کنار خیابان ها منتظر طعمه های پولدار می ایستاد و هنگامی که راننده ای از سر دلسوزی یا برخی پولداران هوسران او را برای رساندن به مقصد سوار می کردند به عشوه های شیطانی متوسل می شد تا نقشه زیرکانه خود را اجرا کند. متهم پرونده سرقت های عابر بانک، پس از جلب اعتماد طعمه خود، چنین وانمود می کرد که تشنه یا گرسنه است! سپس از راننده ای که فریب عشوه های شیطانی را خورده بود، تقاضا می کرد تا برای او آبمیوه ، پیتزا یا ساندویچ بخرد. او در ادامه نقشه اش بلافاصله پشت سر راننده از خودرو پیاده می شد.
و در فروشگاه کنار وی می ایستاد هنگامی که راننده رمز کارت بانکی را با صدای بلند به فروشنده می داد تا بهای خرید آبمیوه یا اغذیه را بپردازد، او بی درنگ شماره رمز را حفظ و بعد یادداشت می کرد.
بنابر گزارش روزنامه خراسان، این خلافکار حرفه ای که حالا نیمی از نقشه اش را اجرا کرده بود با استفاده از طنازی های شیطانی و فریبنده، راننده خودرو را به خلوتگاه می کشاند ودر یک فرصت مناسب، کارت بانکی او را می ربود و از طعمه خود جدا می شد. راننده پولدار نیز زمانی به سرقت کارت عابربانک خود پی می برد که پیامک برداشت های ده ها میلیونی روی گوشی تلفن اش نقش می بست! اگرچه برخی از رانندگان به خاطر حفظ آبرو یا ترس از رسوایی احتمالا شکایتی را مطرح نکرده اند اما بررسی های پلیس در پرونده آخرین طعمه وی، که یک مرد جوان است، بیانگر آن بود که زن مذکور چندین سکه طلای بهار آزادی را نیز از کیف دستی وی به همراه کارت عابربانک به سرقت برده است.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است اگرچه متهم این پرونده فقط به 3 فقره سرقت با شیوه و شگرد یاد شده اعتراف کرده است اما تاکنون 6 نفر از مال باختگان وی را شناسایی کرده اند. در همین حال یک مقام انتظامی از افرادی که طعمه عشوه های شیطانی این زن جوان شده اند، خواست برای اعلام شکایت به پایگاه شرق پلیس آگاهی مشهد مراجعه کنند و یقین بدانند که هویت و اسرار آن ها به طور کامل در پرونده محرمانه باقی می ماند و هیچ کس از اسامی و علت مراجعه آنان به پلیس مطلع نخواهد شد. خراسان : شماره : 21152 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۴ بهمن
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-ملاقات با شیطان!
اکنون به خودم آمده ام و تازه فهمیدم که به خاطر وسوسههای شیطانی با آن زن غریبه ارتباط برقرار نکردم، بلکه من با خود شیطان روبه رو شدم و با او ملاقات کردم اگرچه مقصر اصلی این ماجرای تاسف بار خودم هستم که برای مدتی همه محبتها و عواطف همسرم را از یاد بردم و به دنبال هوسرانی خیابانی رفتم ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، مرد 40 ساله در حالی که ملتمسانه از همسرش تقاضا میکرد، خطای بزرگ او را ببخشد و از ارائه دادخواست طلاق صرف نظر کند، درباره حادثهای که زندگی مشترکش را در آستانه فروپاشی قرار داده است ،به خبرنگار خراسان گفت: 16 سال قبل با «فائزه» ازدواج کردم. او دختری باوقار و مهربان بود که خیلی از پسرهای فامیل دوست داشتند به خواستگاری اش بروند اما همه میدانستند که «فائزه» به آنها پاسخ مثبت نمیدهد. در این شرایط من دل به دریا زدم و از خانواده ام خواستم تا او را برایم خواستگاری کنند. زمانی که فهمیدم «فائزه» نظر مثبتی به من دارد انگار در این عالم زندگی نمیکردم. خلاصه خیلی زود مراسم سنتی برگزار شد و من و او زندگی عاشقانهای را زیر یک سقف آغاز کردیم و صاحب دو فرزند دختر و پسر زیبا شدیم. من در یک شرکت صنعتی کار میکردم و مستاجر بودیم ولی همسرم هیچ گاه مرا سرزنش نمیکرد و با همه سختیها در کنارم بود تا این که به فاصله یک سال پدر من و پدر «فائزه» فوت کردند و بدین ترتیب ارثیه قابل توجهی به ما رسید. من هم با تقسیم ارثیه بین وراث، یک واحد مسکونی خریدم تا از مستاجری نجات پیدا کنم و مبلغی را هم برای خرید یک دستگاه خودروی شاسی بلند هزینه کردم چرا که از همان دوران نوجوانی همواره آرزو داشتم روزی خودروهای گران قیمت سوار شوم، اما حدود 6 ماه قبل زمانی که در بولوار خیام رانندگی میکردم ناگهان راننده یک دستگاه خودروی پی کی بدون توجه به اطراف از خیابان فرعی وارد بولوار شد و خسارت جزئی به خودروی من وارد کرد. آن راننده جوان که آرایش غلیظی داشت و لباسهای نامتعارفی نیز پوشیده بود با طنازی و التماس مدعی شد که بخشی از خسارت خودروام را بگیرم تا او مجبور نشود که از بیمه استفاده کند چون تخفیف بیمهاش از بین میرود.
من هم که دیگر با دیدن وضعیت ظاهری آن زن جوان، دچار وسوسههای شیطانی شده بودم، پیشنهادش را پذیرفتم و او شماره تلفن خودش را برای هماهنگیهای بعدی در اختیارم گذاشت. با اولین تماس تلفنی، چنان مرا با جملات وسوسه انگیز و عاشقانه فریب داد که دیگر فقط به ارتباط با او میاندیشیدم و از خیر خسارت مالی گذشتم. به همین دلیل هم به صورت پنهانی یک سیم کارت جدید خریدم که بتوانم با او در ارتباط باشم. خلاصه طولی نکشید که به بهانههای مختلف با او قرار میگذاشتم و با هم به رستورانهای اطراف شهر میرفتیم در حالی که من تاکنون حتی یک بار هم همسر و فرزندانم را به رستوران نبرده بودم! آن زن که فقط با آرایشهای عجیب وغریب خودش را زیبا جلوه میداد به گونهای مرا خام طنازیها و عشوه گری هایش کرده بود که دیگر همسرم را نیز از یاد بردم و مدام برایش هزینه میکردم چون نزد او مردی پولدار جلوه کرده بودم که خانه و ماشین آن چنانی دارم! ولی یک روز وقتی همسرم داخل پارکینگ در حال شست وشو و تمیزکاری خودروام بود، گوشی تلفن مخفی مرا از زیر کف پوش صندلی پیدا کرده بود که این گونه همه چیز لو رفت و من نتوانستم رابطه ام را با آن زن جوان انکار کنم چرا که او همه پیامها و تصاویر را دیده بود. بعد از این ماجرا اگر چه حقیقت را به همسرم گفتم که فریب عشوهگریهای آن زن را خورده ام ،اما او همه این ماجراها را به پای «خیانت و هوسرانی» نوشت و تصمیم به طلاق گرفت.
من هم زمانی به خودم آمدم که دیگر خیلی دیر شده بود و آن شیطان خیابانی آشیانه ام را ویران کرده بود. در واقع در طول این مدت من با خود شیطان ملاقات میکردم و خودم را زرنگ میدانستم. حالا هم که به اشتباه و خطای بزرگم در زندگی پی برده ام، همسرم حاضر نیست مرا ببخشد و به خاطر دو فرزندم به زندگی با من ادامه بدهد.ای کاش ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21150 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۰ بهمن
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-وقتی بیمار روانی گریست!
زمانی که از آینه به همسرم نگاه کردم که در صندلی عقب خودرو او را به زنجیر کشیده بودم، از شدت تعجب چشمانم گرد شد. او آرام و بی صدا اشک می ریخت. باورم نمی شد، بی درنگ پدال ترمز را فشردم و...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان ارشد نیروی انتظامی است که از زبان یکی از افسران پلیس روایت می شود.
چند سال بود که در یکی از شهرهای استان سیستان و بلوچستان خدمت می کردم و از شغلم بسیار راضی بودم اما روزی حادثه وحشتناکی رخ داد که زندگی ام را دگرگون کرد. آن روز سلاح سازمانی (کلت جنگی) را به خانه آورده بودم. پسر 5 ساله ام در یک لحظه به طرف سلاح رفت و من تا به خود آمدم ناگهان ماشه آن را که از ضامن خارج بود، فشرد.
همزمان با صدای مهیب شلیک، فرزند 2 ساله ام که در کنار مادرش قرار داشت خون آلود روی زمین افتاد. گلوله در حالی سر فرزندم را شکافت که مادرش به او خیره شده بود. با دیدن این صحنه دلخراش، وحشت زده او را به آغوش کشیدم اما دیگر دیر شده بود و فرزند خردسالم جانی در بدن نداشت. سراسیمه و هراسان با اورژانس تماس گرفتم. حال خودم را نمی فهمیدم، گریه امانم نمی داد، پیکر خونین کودکم را در آغوش می فشردم و به چهره معصومش می نگریستم ولی او فقط با چشمانی باز نگاهم می کرد. امدادگران اورژانس خیلی زود و در حالی مرگ او را تایید کردند که همسرم حتی قطره ای اشک نمی ریخت و همچنان خیره به من می نگریست! نمی دانم چه شد؟ همه این ها در یک لحظه رخ داد و زندگی ام تباه شد! پسر 2 ساله ام را به خاک سپردیم اما همسرم دیگر کلمه ای سخن نگفت! تالمات روحی و روانی او به حدی رسید که دیگر مراکز روان پزشکی هم از بهبود او ناامید شده بودند. رفتارهای خطرناک و پیش بینی نشده همسرم موجب شد تا به دستور پزشکان متخصص او را به شدت کنترل کنم و حتی گاهی دست و پاهایش را با طناب می بستم تا خدای ناکرده حادثه تلخی را رقم نزند! حالا دیگر روزهای سخت و دلهره آوری را می گذراندم.
به سراغ هر پزشک متخصصی می رفتم که دیگران در شهرهای مختلف کشور معرفی می کردند، چندین ماه از این ماجرا می گذشت و من علاوه بر غم سنگین پسر شیرین زبانم، باید به شدت از همسرم نیز مراقبت می کردم. با وجود این درمان های پزشکی و روان پزشکی هم بی نتیجه بود تا این که روزی یکی از همسایگانم که از شیعیان اهل بیت (ع) بود، از من خواست تا همسرم را برای مداوا به مشهد ببرم. وقتی نشانی پزشک را پرسیدم، به آرامی گفت: پزشکی را که من می گویم، مطب ندارد!
او برای همه کسانی که به درگاهش بروند، دعا می کند! به خاطر آبرو و عزتی که نزد خدای یگانه دارد، به همه عشق می ورزد و برای گرفتاران دنیا شفا طلب می کند! و ...
بلافاصله فهمیدم که از امام رضا (ع) سخن می گوید. من شیعه نبودم به همین دلیل هم مطالب و معجزاتی را که درباره ائمه (ع) می شنیدم باور نمی کردم ولی همسایه ام گفت: تو که سراغ همه پزشکان متخصص در نقاط مختلف کشور رفته ای، حالا چه ضرری دارد که یک بار هم به زیارت آقا علی بن موسی الرضا (ع) بروی! از سوی دیگر شاید در مشهد هم پزشک حاذقی باشد که بتواند همسرت را درمان کند!
با این جملات کمی احساس آرامش کردم و در نهایت تصمیم خودم را گرفتم! همسرم را با طناب به صندلی عقب بستم و پسر 5 ساله ام را نیز در کنارش گذاشتم و شبانه به طرف مشهد حرکت کردم. هنوز نهبندان را پشت سر نگذاشته بودم که از آینه قطرات اشکی را دیدم که از گوشه چشم همسرم می غلتیدند! باورم نمی شد، حدود یک سال بود که هیچ اشکی از چشمان همسرم بیرون نیامده بود! او بر خلاف همیشه آرام و ساکت بود و خیره به فرزندم می نگریست! ناباورانه پدال ترمز را فشردم و خودرو را به حاشیه جاده کشاندم. با ترس و دلهره، طناب دستانش را گشودم ولی او در میان بهت و حیرت من، پسرم را در آغوش گرفت و اشک ریخت! از خوشحالی فقط در سپیدی صبح گریه می کردم. هنوز هم باورم نمی شد! همسرم نام مرا بر زبان می راند و بر صورت پسرم بوسه می زد! چندین ماه بود که همسرم هیچ احساس و عاطفه ای نداشت و تنها رفتارهای وحشتناکی از خود بروز می داد! رو به مشهد ایستادم و در آن سکوت صبحگاهی ساعتی را اشک ریزان به راز و نیاز پرداختم. بعد هم پشت فرمان نشستم و به مشهد آمدم و در حرم امام مهربانی ها سجده شکر خداوند را به جا آوردم! ولی چگونه می توانستم این ماجرای حقیقی را برای نزدیکانم بازگو کنم. آیا آن ها باور می کردند که شفای همسرم را امام هشتم شیعیان از خداوند منان خواسته است؟! خلاصه مقداری داروهای اعصاب و روان خریدم و چند روز بعد به طرف سیستان و بلوچستان به راه افتادم تا روزی این حقیقت زندگی را برای همه فاش کنم...
ماجرای واقعی براساس خاطرات فرمانده ارشد انتظامی در خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21147 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۷ بهمن
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-غافلگیری وحشتناک!
سعادت و خوشبختی من بعد از ازدواج با جوانی که مدعی بود عاشقانه مرا دوست دارد و نمی گذارد غمی در چهره ام نمایان شود فقط 7 ماه طول کشید چرا که بعد از آن چنان مرا به طرز وحشتناکی غافلگیر کرد که ...
زن 29 ساله با بیان این که من معتاد نیستم، اما اعتیاد دیگران زندگی مرا هم تباه کرد، درباره سرگذشت خود به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: پدرم به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت اما سرکار می رفت و ما کمبودی در زندگی احساس نمی کردیم در این میان گاهی برخی از دوستان نزدیک پدرم به اتاقی می آمدند که در پشت بام منزل مسکونی ساخته بودیم و پدرم برای رعایت حال ما در آن جا مواد مخدر مصرف می کرد ولی از حدود یک سال قبل با جوان 30 ساله ای به نام «حداد» آشنا شده بود که به اصطلاح برایش مواد مخدر مرغوب تهیه می کرد، اما خودش لب به مواد افیونی نمی زد! «حداد» خیلی زود با برادرم نیز صمیمی شد و در حالی که ادعا می کرد از یک سال قبل همسرش را طلاق داده است روزی مرا از پدرم خواستگاری کرد. این ماجرا در شرایطی رخ داد که من هم به خاطر رویاها و آرزوهایی که در سر داشتم خواستگارانم را یکی پس از دیگری رد کرده بودم و حالا افرادی قصد ازدواج با مرا داشتند که یا باید همسر دوم می شدم یا با افراد میان سالی ازدواج می کردم که به هر طریقی همسرشان را از دست داده بودند! همه اطرافیانم خواستگاران خوب گذشته را به رخم می کشیدند و مرا به دلیل تجرد تا این سن و سال سرزنش می کردند.
از سوی دیگر نیز «حداد» مردی بسیار چرب زبان و خوش برخورد بود که با تعریف و تمجیدهای چاپلوسانه، خودش را در قلب همه جا می کرد. او در عین حال مردی ولخرج بود و از نظر مالی اوضاع خوبی داشت. به همین دلیل هم اعضای خانواده ام اصرار داشتند که او مرا خوشبخت می کند. وقتی با «حداد» به گفت وگو نشستم او چنان از وقار و اخلاق من تعریف می کرد و راه سعادت و خوشبختی را نشانم می داد که در پوست خودم نمی گنجیدم. «حداد» مدعی بود هیچ گاه نمی گذارد رنگ غم در چهره ام نمایان شود و برای سعادت من هرکاری انجام می دهد! خلاصه من هم به توصیه خانواده ام و بدون این که درباره علت و انگیزه طلاق همسر «حداد» یا درباره وضعیت اجتماعی او تحقیقی انجام بدهیم پای سفره عقد نشستم و بنا به خواست «حداد» یک ماه بعد هم زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
«حداد» چیزی از نظر مالی برایم کم نمی گذاشت و من روزهای شیرینی را سپری می کردم اما حدود 6 ماه بعد حادثه ای رخ داد که زندگی ام را نابود کرد. آن روز «حداد» مقابلم ایستاد و گفت: امروز سرکار نمی رود و قصد دارد مرا غافلگیر کند. هرچه اصرار کردم چیزی نگفت و فقط تکرار می کرد که بهترین و لذیذترین غذا را برای شام درست کن! تا عزیزترین فرد زندگی ام را نیز در همین جشن شبانه به تو معرفی کنم! با این جمله «حداد» بیشتر به فکر فرو رفتم چرا که او فقط مادرش را عزیزترین موجود زندگی اش می دانست. خلاصه او بیرون رفت و من هم مشغول تمیزکاری و شست وشو شدم و حتی شیرینی و میوه هم خریدم و قورمه سبزی را هم بار گذاشتم. وقتی به تعمیرگاه موتورسیکلت «حداد» زنگ زدم کسی پاسخ تلفن را نداد و این گونه فهمیدم که او سرکار نرفته است. خلاصه همه چیز را به زیباترین شکل آراستم و تدارک دیدم چون فکر می کردم شاید قرار است برای من و به مناسبتی که فراموش کرده ام جشن بگیرد! بی صبرانه منتظر حضور همسرم بودم که ناگهان صدای زنگ مرا از افکارم بیرون کشید. با خوشحالی به طرف در دویدم و آن را باز کردم، اما در یک لحظه از آن چه می دیدم شوکه شدم. اشک در چشمانم حلقه زد و از این غافلگیری وحشتناک خشکم زده بود. «حداد» همسر سابقش را همراه خودش به خانه آورده بود که من تصویر او را بارها در آلبوم خانه دیده بودم.«حداد» با بی شرمی مقابلم قرار گرفت و با معرفی محترمانه «سوسن»، او را عزیزترین موجود زندگی اش خواند و گفت: من و «سوسن» با آن که در کش وقوس طلاق بودیم ،اما هیچ گاه به طور رسمی از یکدیگر جدا نشدیم. بعد از آن که من با تو ازدواج کردم تا از او زهر چشم بگیرم، «سوسن» هم متوجه اشتباهات خودش در زندگی شد و تصمیم گرفت به زندگی اش بازگردد و گذشته ها را جبران کند! اکنون نیز ملکه زندگی ام را به خانه اش بازگردانده ام تا دوباره شیرینی های زندگی را تجربه کنیم و ...
دیگر چیزی نمی فهمیدم ،سقف پذیرایی دور سرم می چرخید که کیف دستی ام را برداشتم و به خانه پدرم رفتم. آن جا بود که فهمیدم برادرم نیز از مدتی قبل دچار اعتیاد شده و در این مدت «حداد» مواد مخدر او را هم تامین می کرد و به همین دلیل اصرار به ازدواج من با او را داشت. از سوی دیگر تازه متوجه شدم که «حداد» خودش عامل توزیع مواد مخدر است و من به راحتی فریب چرب زبانی هایش را خورده ام و ...
ماجرای واقعی براساس سرگذشت یکی از مخاطبان خراسان . خراسان : شماره : شماره : 21143 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۱ بهمن
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-مردی زنش را فلج کرد!
او بارها دخترم را کتک زده بود اما وقتی به حالت قهر به منزل ما می آمد به دلیل مظلومیتی که داشت چیزی درباره شکنجه های شوهرش نمی گفت و همواره تلخکامی های زندگی وحشتناک خود را پنهان می کرد تا این که بالاخره این فاجعه هولناک رخ داد و پزشکان از دخترم قطع امید کردند...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات مرد 58 ساله ای است که با چشمانی به اشک نشسته از یک حادثه وحشتناک در مشهد پرده برداشت. او که از بیست و سوم شهریور گذشته زندگی آرام خود را از دست داده است در شرح ماجرا به افسر دایره قضایی کلانتری طرق مشهد گفت: آن روز شوم وقتی فهمیدم که دخترم را به یکی از بیمارستان های امدادی منتقل کرده اند، هراسان و وحشت زده به بیمارستان رفتم اما متوجه شدم که او وضعیت وخیمی دارد و پزشکان تشخیص داده اند که باید در بخش مراقبت های ویژه بستری شود. خیلی نگران بودم و نمی دانستم چه بلایی بر سر دخترم آمده است! وقتی از گوشه و کنار ماجرا را فهمیدم تازه دریافتم که چرا دخترم چند بار با حالت قهر از شوهرش به منزل ما آمد اما او آن قدر حجب و حیا داشت که به من در این باره چیزی نمی گفت ولی دیگر اعضای خانواده آزار و اذیت های شوهر او را بازگو می کردند با آن که دخترم سختی های زیادی را در طول 16 سال زندگی مشترک خود با شوهرش کشیده بود اما برای حفظ زندگی خودش سکوت می کرد تا این که آن حادثه شوم رخ داد.دخترم با آن که به زحمت می توانست روی تخت بیمارستان سخن بگوید بلاهایی را که شوهرش در طول زندگی مشترک بر سرش آورده بود بازگو کرد و با بیان این که چند بار به علت کتک کاری های همسرش مرگ را به چشم دیده است درباره این ماجرا هم گفت: آن روز صبح مشغول صرف چای بودم که ناگهان شوهرم بی دلیل عصبانی شد و درحالی که من روی زمین نشسته بودم از پشت سر دستانش را دور پیکرم حلقه زد و آن قدر به چپ و راست چرخاند که صدای شکستن استخوان هایم را شنیدم و بی حال شدم. او مواد مخدر از نوع «بنگ» مصرف می کرد و قبل از این رفتار وحشیانه هم بارها مرا مورد ضرب و جرح قرار داده بود. حدود یک ساعت بعد از این حادثه، خودش با اورژانس 115 تماس گرفت و امدادگران وقتی اوضاع وخیم مرا دیدند که استخوان و مهره هایم آسیب دیده است بلافاصله مرا به بیمارستان امدادی انتقال دادند و ...
بعد از اظهارات دردناک دخترم تازه فهمیدم که او چه رنج ها و سختی هایی را تحمل کرده است برای همین از طرف دخترم شکایت کردم و او هم از شوهرش شاکی شد اما یک ماه بعد از این ماجرا، کادر درمانی تصمیم به عمل جراحی گرفتند تا شاید مهره های آسیب دیده گردن او را درمان کنند اما فایده ای نداشت و پزشکان از بهبودی او در حالی قطع امید کردند که تشخیص دادند دختر 38 ساله ام به دلیل جابه جایی مهره پنجم و ششم ستون فقرات گردنی دچار آسیب شدید نخاعی و فلجی کامل 4 اندام اصلی بدن شده است و اکنون نیز از طریق دستگاه های پزشکی تنفس می کند و فشار خون او هم از طریق دارو کنترل می شود و ...
وقتی فهمیدم که دیگر امیدی به بهبودی دخترم ندارم با جدیت شکایت قانونی خودم را پیگیری کردم.
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: به دنبال شکایت زن جوان و پدر 58 ساله اش، پرونده ای در دایره قضایی کلانتری طرق مشهد تشکیل شد و با توجه به ماجرای همسر آزاری تکان دهنده، تلاش گسترده نیروهای انتظامی با هدایت و نظارت مستقیم سرگرد سید امیر موسوی (رئیس کلانتری طرق) برای دستگیری همسر آزار 43 ساله در حالی آغاز شد که قاضی حسن علیزاده (بازپرس شعبه 411 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) دستورات قاطعی را برای جلب این متهم سنگدل صادر کرده بود. این مرد بی رحم پس از انجام بازجویی های تخصصی و با دستور قضایی روانه زندان شد تا این تحقیقات پلیس و اقدامات درمانی درباره این حادثه وحشتناک تکمیل شود.
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی . خراسان : شماره : 21134 - ۱۴۰۱ شنبه ۱ بهمن
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-ازدواج طمعکارانه!
زمانی که فهمیدم دفترچه بیمه درمانی ام تمدید نشده است و دیگر اعتباری ندارد هراسان و نگران با شوهرم تماس گرفتم اما او با حرف هایش چنان اشک هایم را سرازیر کرد که...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 41 ساله با بیان این که شوهرم سنگ بنای ازدواج با مرا براساس سیم و زرهای پدرم گذاشته بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: پدرم در زمینه ساخت و ساز مجتمع های مسکونی و تجاری فعالیت می کرد و به همین دلیل وضعیت مالی خوبی داشت. او چندین واحد مسکونی و تجاری را به رهن و اجاره واگذار کرده بود . در یکی از مغازه ها جوانی به نام رحمت قطعات و لوازم رایانه می فروخت و همچنین رایانه های دارای نقص فنی را تعمیر می کرد. او که در رشته مهندسی کامپیوتر تحصیل کرده بود، از چندین سال قبل در یکی از مغازه های اجاره ای پدرم فعالیت داشت. من هم تحصیلاتم در مقطع کاردانی رشته حسابداری را تمام کرده بودم که روزی مادر رحمت با پدرم تماس گرفت تا مرا برای پسرش خواستگاری کند. پدرم با تعجب پرسید مگر رحمت هنوز مجرد است؟ خلاصه خیلی زود مراسم خواستگاری برگزار شد و من و رحمت ازدواج کردیم. در این میان پدرم برای رونق کسب و کار رحمت گاهی به او کمکی مالی می کرد و اوهم دامنه فعالیت های مهندسیاش را گسترش می داد تا این که از حدود 10 سال قبل آرام آرام اوضاع مالی رحمت بهتر شد و کسب و کارش رونق گرفت. اگرچه همسرم با درآمد خوبی که داشت یک شرکت بزرگ مهندسی رایانه را راه اندازی کرد اما هر روز خسیستر می شد و برای مخارج روزانه منزل هم از من حساب و کتاب میخواست. کار به جایی رسید که هر بار برای خرید منزل تقاضای پول می کردم با عصبانیت فریاد می زد برو از پدر پولدارت بگیر! بعد از آن که پسرم به دنیا آمد، تازه فهمیدم رحمت هیچ علاقه قلبی به من ندارد و تنها به خاطر ثروت پدرم با من ازدواج کرده است چرا که خانواده او از نظر مالی ضعیف هستند و همسرم مخارج زندگی آن ها را نیز می پردازد. استرس و نگرانی عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفته بود اما به خاطر فرزندم مجبور به سکوت بودم و رفتارهای او را تحمل می کردم تا این که یک روز دردی به سراغم آمد، به طوری که متوجه شدم بخشی از سمت چپ بدنم بی حس شده است و چشمم نیز چیزی نمی بیند. سراسیمه و مضطرب با خواهرم تماس گرفتم و خودم را به بیمارستان رساندم ولی پزشک بیمارستان بعد از معاینات مقدماتی تشخیص داد که به بیماری ام اس مبتلا شده ام. حالا دیگر نمی توانستم از بیمارستان خارج شوم. خواهرم با زحمت زیاد مرا به منزل پدرم رساند اما همه آن ها از این ماجرا تعجب کرده بودند چرا که نمی دانستند من با چه مشکلاتی در زندگی مشترک روبه رو هستم. آن ها می گفتند تو که در زندگی همه چیز داری! پس چرا دچار استرس شده ای؟ من که پاسخی برای سوالات آن ها نداشتم راهی منزلم شدم و ماجرای بیماری ام را برای همسرم بازگو کردم، اما او به جای آن که مرا دلداری بدهد و به بهبودی امیدوار کند، رو به من کرد و گفت: اول هزینه های درمان را از پدرت بگیر و بعد نزد پزشکان متخصص برو! این جمله همسرم دردناک تر از بیماری ام بود ولی باز هم سکوت کردم و به درمان های پزشکی ادامه دادم تا این که روز گذشته منشی پزشک معالجم از اتمام اعتبار دفترچه بیمه درمانی ام خبر داد. با تعجب و نگرانی به رحمت زنگ زدم و از او درباره تمدید اعتبار بیمه درمانی پرسیدم اما همسرم با خونسردی گفت: از ابتدای ماه جاری دیگر هزینه بیمه شما را پرداخت نکردم اگر دوست داری بیمه شوی باید هزینه های آن را از پدرت بگیری. دیگر نتوانستم از ریزش اشک هایم جلوگیری کنم. همسرم درحالی اشک مرا درآورد که تازه فهمیدم او سنگ بنای ازدواج با مرا روی سیم و زرهای پدرم گذاشته است اما ای کاش...گزارش روزنامه خراسان حاکی است، بررسیهای کارشناسی و اقدامات مشاورهای این پرونده، با صدور دستوری از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21137 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۴ بهمن
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-افشای راز همسرکشی با دوربین
مرد جوان که منکر قتل همسرش بود، نمیدانست دوربینهای مداربسته خانه همسایه تصویر وی را هنگام پرت کردن همسرش از پنجره ثبت کردهاند.
به گزارش وقت صبح سقوط مرگبار زن جوانی از پنجره خانه اش به پلیس اعلام شد. وقتی مأموران به محل حادثه رفتند شوهر این زن مدعی شد همسرش خودکشی کرده است.
سرهنگ نجمالدین مرادی، فرمانده انتظامی شهرستان پاکدشت در تشریح این خبر گفت: در پی تماس تلفنی شهروندان با مرکز فوریتهای پلیسی۱۱۰ مبنی بر سقوط خانمی از پنجره ساختمان و فوت وی، بلافاصله مأموران به محل حادثه اعزام شدند. با توجه به حساسیت موضوع، رسیدگی به پرونده در دستور کار پلیس آگاهی قرار گرفت و در بررسیهای انجام شده در صحنه و نحوه سقوط و معاینه جسد مشخص شد روی بدن وی آثار ضرب و شتم وجود دارد بنابراین عمدی بودن سقوط و فرضیه قتل پررنگ شد به همین دلیل تمامی دوربینهای پیرامونی ساختمان مذکور بازبینی و مدارک و مستندات جمعآوری شد.
مرادی اظهار کرد: در تحقیقات به عمل آمده از شوهر این زن، وی منکر هر گونه اختلاف و ضرب و شتم همسرش شد و اعلام کرد وی به دلایل نامعلومی خودکشی کرده است ولی در مواجهه با فیلم ضبط شده توسط دوربینهای مداربسته که نشان میداد وی در حال پرت کردن همسرش به بیرون از ساختمان است، به ناچار لب به اعتراف گشود و اعلام کرد پس از دعوا و مشاجره با همسرش، او را از پنجره به بیرون پرت کرده است و انگیزه خود را اختلافات خانوادگی اعلام کرد.
فرمانده انتظامی شهرستان پاکدشت افزود: قاتل پس از بازسازی صحنه جرم و تکمیل پرونده مقدماتی تحویل مقام قضایی و سپس روانه زندان شد. خراسان : شماره : 21132 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۸ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-دزد دوچرخه ها با رصد فضای مجازی به دام افتاد
100 تصویر از آگهی های فروش دوچرخه های سرقتی در گوشی تلفن یک دزد!
اختصاصی خراسان
سجادپور- سارق معتادی که با دستبرد به پارکینگ و پیلوت واحدهای آپارتمانی در مشهد، دوچرخه های گران قیمت را به سرقت می برد و در سایت های واسطه گر به فروش می رساند با تلاش نیروهای کلانتری معراج مشهد در حالی دستگیر شد که تحقیقات برای دستگیری عوامل مرتبط با این سرقت ها ادامه دارد.به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، افسران دایره تجسس کلانتری معراج که با استفاده از هدایت های پلیسی فرمانده انتظامی مشهد رصد سایت های واسطه گری را برای شناسایی سارقان و تبهکاران آغاز کرده بودند به سرنخ هایی دست یافتند که نشان از فروش دوچرخه های سرقتی در سایت دیوار داشت. هنوز افسران کارآزموده تجسس با نظارت مستقیم سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج) در حال بررسی سرنخ های موجود در فضای مجازی بودند که شکایت یک مال باخته، عملیات اطلاعاتی پلیس را در این باره متمرکز کرد. این مرد که مدعی بود دوچرخه اش از پیلوت آپارتمانی در بولوار فرامرز عباسی سرقت شده است، به ستوان ابراهیمی (افسر پرونده) گفت: امروز در حالی که برای یافتن دوچرخه ام کالاهای فروش در سایت دیوار را جست وجو می کردم، ناگهان تصویر دوچرخه ام را دیدم که به مبلغ اندکی برای فروش آگهی شده است اما تغییراتی نیز در شکل ظاهری آن ایجاد کرده اند!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با این شکایت مشخص شد که رصدهای اطلاعاتی پلیس در مسیر درستی قرار گرفته بود به همین دلیل گروهی از افسران دایره تجسس به سرپرستی سرگرد قنبری (رئیس دایره تجسس کلانتری معراج) وارد عمل شدند و با هماهنگی های قضایی، به تحقیق در این باره پرداختند. آن ها با فروشنده دوچرخه ها قرار صوری گذاشتند و به محض این که جوان 27 ساله (فروشنده) وارد کمین نیروهای پلیس شد، عملیات با دستور رئیس کلانتری تغییر کرد چراکه درون پیکان وانتی که دوچرخه فروش مذکور سوار آن بود، چند دستگاه دوچرخه دیگر هم بود که به ظن پلیس سرقتی بودند. در این شرایط نیروهای عملیاتی به دو دسته تقسیم شدند و گروهی به تعقیب وانت پرداختند و راننده آن را داخل یک منزل مسکونی درحالی دستگیر کردند که دوچرخه ها را در آن مکان پیاده کرد. از سوی دیگر همزمان حلقه های قانون بر دستان جوان 27 ساله معتادی گره خورد که سرقرار حاضر شده بود.بنابر گزارش روزنامه خراسان، با انتقال متهمان و 5 دستگاه دوچرخه سرقتی به کلانتری، مشخص شد که راننده وانت برادر جوان سارق بوده و از ماجرای سرقت ها اطلاعی ندارد! اما دزد دوچرخه ها اعتراف کرد در مناطق فرامرز عباسی – آزادشهر و بولوار سجاد، از منازل آپارتمانی که زمین های خالی در اطراف آن ها وجود دارد وارد پیلوت آپارتمان میشد و با استفاده از قیچی، قفل دوچرخه ها را می برید و آن را سرقت می کرد.این متهم همچنین در حالی به فروش دوچرخه های سرقتی در سایت دیوار معترف شد که بررسی های پلیس از طریق گوشی تلفن وی به نتایجی رسید که نشان می داد او حدود 100 تصویر (اسکرین شایت) از آگهی های فروش دوچرخه های سرقتی که در سایت های واسطه گر فروخته، تهیه کرده است. به همین دلیل دامنه عملیات پلیس با دستورات قضایی برای کشف سرقت های دیگر گسترده تر شد و تلاش نیروهای انتظامی برای شناسایی مال باختگان ادامه یافت. خراسان : شماره : 21130 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۶ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-پلیس دزدان حرفه ای را مات کرد!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- دو سارق حرفه ای طی 4 ساعت به 6 واحد آپارتمانی مشهد در حالی دستبرد زدند که صاحبخانه ها در خواب بودند و متوجه سرقت نشدند اما پلیس دزدان حرفه ای را کیش و مات کرد!فرمانده انتظامی مشهد روز گذشته درباره ماجرای دستگیری عاملان دستبرد به واحدهای آپارتمانی به خبرنگار روزنامه خراسان گفت: بامداد سیزدهم دی، گروهی از نیروهای گشت نامحسوس دایره مبارزه با جرایم خشن پلیس آگاهی مشهد، هنگام انجام وظیفه و مراقبت از اموال مردم در بولوار هاشمیه به دو جوان برخورد کردند که سراسیمه و هراسان از یک مجتمع مسکونی بیرون آمدند و با سرعت از محل دور شدند.
سرهنگ احمد نگهبان افزود: کارآگاهان که براساس تجربیات پلیسی خود به رفتارهای دو جوان مذکور در آن ساعت بامداد مشکوک شده بودند، بی درنگ آن ها را زیر نظر گرفتند و عملیات تحقیق غیرمحسوس را آغاز کردند. وی ادامه داد: کارآگاهان به دو گروه تقسیم شدند و در حالی که محدوده وقوع احتمالی جرم را به محاصره درآورده بودند، دو تن از نیروهای پلیس به طور غافلگیرانه در اطراف دو جوان 24 و 25 ساله قرار گرفتند و با نشان دادن کارت کارآگاهی، از آنان درباره حضور بامدادی در منطقه هاشمیه سوالاتی کردند اما دو جوان که به طور جداگانه سوال پیچ شده بودند هرکدام قصه ای را سرهم کردند. مقام ارشد انتظامی مشهد تصریح کرد: دو جوان یاد شده که به تناقض گویی پرداختند مورد بازرسی قرار گرفتند. با کشف تعدادی کلید و شاه کلید، گوشی های هوشمند گران قیمت، 4 کیف پول حاوی کارت دانشجویی، عابربانک، مدارک هویتی، ساعت مچی نفیس و حتی امریه سربازی، دیگر تردیدی وجود نداشت که پلیس دو سارق حرفه ای منازل را به دام انداخته است. به همین منظور کارآگاهان پس از هماهنگی شبانه با مقام قضایی، آنان را برای انجام بازجویی به مقر انتظامی هدایت کردند.سرهنگ نگهبان با اشاره به استعلام بانکی و هویت دانشگاهی مالک کارت های شناسایی خاطرنشان کرد: دقایقی بعد از آغاز تحقیقات پلیس مشخص شد که دو جوان از سارقان حرفه ای منازل هستند و هنگام دستگیری نیز به تعدادی از واحدهای مسکونی دستبرد زده اند.
«کلید دار امنیت مشهد» تصریح کرد: وقتی کارآگاهان با مالک اسناد هویتی مذکور تماس گرفتند او در حالی از خواب بیدار شد که مدعی بود در خانه اش خواب است و سارقی به منزلش دستبرد نزده است! اما وقتی با اصرار پلیس و خواب آلود وارد پذیرایی شد، تازه فهمید که اشیای گران قیمت و اموال منزل وی به سرقت رفته است.رئیس پلیس با تجربه مشهد ادامه داد: با اعترافات دو سارق جوان که مدعی بودند فقط از ساعت یک تا 5 بامداد به 6 واحد آپارتمانی در یک مجتمع مسکونی دستبرد زده اند، کارآگاهان با مال باختگان تماس گرفتند و بدین ترتیب، آن ها در حالی با دزدان منازل خود روبه رو شدند که هنوز خواب از سر آن ها نپریده بود! سرهنگ احمد نگهبان اضافه کرد: مال باختگان با حضور در دایره جرایم خشن پلیس آگاهی اموال خود را که حدود 200 میلیون تومان ارزش داشت شناسایی کردند و تحویل گرفتند! وی گفت: این درحالی بود که بررسی های تخصصی کارآگاهان نشان داد: یکی از سارقان سال گذشته نیز به جرم سرقت منزل دستگیر شده بود. تحقیقات کارآگاهان از دو سارقی که در عملیات بامدادی پلیس مشهد مات شده بودند، همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21127 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۱۹ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-فاجعه ای به رنگ خون!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- خودروی پدرم را بدون اجازه، از پارکینگ بیرون آوردم تا با دوستانم دور بزنیم به همین دلیل هم «امیرمحمد» سوئیچ را از من گرفت تا او رانندگی کند اما زمانی که با سرعت در بولوار امامیه حرکت می کردیم ناگهان ...
به گزارش روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات نوجوان 15 ساله ای به نام «احسان» است که بعد از حادثه دلخراش رانندگی در مشهد دستگیر شد و درحالی به کلانتری قاسم آباد انتقال یافت که دوست مورد ادعای وی و دیگر سرنشینان خودرو پس از تصادف هولناک از صحنه حادثه گریخته بودند.
این نوجوان که با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ احمد زمانی (رئیس کلانتری قاسم آباد) و برای ریشه یابی این حادثه تکان دهنده مورد پرسش های تخصصی افسران کارآزموده قرار گرفته بود، درباره چگونگی وقوع این ماجرای دلخراش گفت: وقتی خودروی سمند سفیدرنگ پدرم را از منزل مسکونی خودمان در بولوار فلاحی بیرون آوردم، من در صندلی شاگرد نشستم و «امیرمحمد» هم در حالی پشت فرمان قرار گرفت که 3 تن دیگر از دوستانمان در صندلی عقب نشسته بودند. هنگامی که از سمت میدان امامیه به طرف بولوار میثاق حرکت می کردیم، «امیرمحمد» پدال گاز را فشرد و خودرو خیلی سرعت گرفت. در همین حال ناگهان یک دستگاه پراید جلوی ما پیچید و هنگامی که «امیرمحمد» پدال ترمز را فشار داد ناگهان کنترل فرمان از دستش خارج شد. به همین دلیل خودرو به شدت با جدول فضای سبز برخورد کرد و به آن سوی بولوار رفت و در لاین مخالف چرخید و پس از تصادف با یک سمند نقره ای که در حاشیه خیابان پارک بود، وارد پیاده رو شد و با دو دانش آموزی برخورد کرد که کنار یکدیگر قرار داشتند و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است در پی وقوع این سانحه دلخراش رانندگی، بررسی های میدانی نیروهای کلانتری قاسم آباد نیز وارد مرحله جدیدی شد. تحقیقات پلیس بیانگر آن بود که حادثه در ابتدای خیابان امامیه 57 رخ داده است و دو دانش آموز 8 و 12 ساله که با یکدیگر برادر بودند، مقابل خودرویی قرار گرفته بودند که هیچ کس کنترل آن را به عهده نداشت. دو برادر خردسال در پی برخورد با خودروی آهنین، هرکدام به سویی پرت شدند و نفس های کودکانه آن ها در گلو ماند. شهروندان و رهگذران در اطراف دو کودک معصوم حلقه زدند اما کاری از دست کسی ساخته نبود. لحظاتی بعد زنگ تلفن امدادگران اورژانس به صدا درآمد و آن ها نیز پیکرهای خون آلود را به 2 مرکز بیمارستانی در منطقه قاسم آباد انتقال دادند ولی خیلی زود خبر مرگ کودک 8 ساله (سهیل) در بیسیم های پلیس پیچید و این گونه پدر و مادری که منتظر رسیدن فرزندانشان بودند، در حالی به سوگ نشستند که هنوز سپهر (فرزند 12 ساله) آنان نفس می کشید و به اتاق مراقبت های ویژه منتقل شده بود. پزشکان لخته خونی را در سر این کودک تشخیص دادند که نیاز به عمل جراحی داشت بنابراین اقدامات درمانی برای نجات برادر بزرگ تر از مرگ ادامه یافت. بنابر گزارش روزنامه خراسان، از سوی دیگر نیز با اعترافات نوجوان 15 ساله ای که مدعی بود خودروی پدرش را در اختیار دوستش قرار داده است، عملیات ردزنی نوجوان فراری از صحنه حادثه، با هدایت سرهنگ زمانی در دستور کار نیروهای کلانتری قرار گرفت و تلاش ها برای دستگیری وی آغاز شد.
شایان ذکر است روز گذشته بر اثر سهل انگاری دستگاه های مسئول ، خبر مرگ دو کودک دانش آموز مذکور در خروجی کانال ها و خبرگزاری ها قرار گرفت که موجب بروز نگرانی و تالمات روحی و روانی در شهروندان شد در حالی که طبق بررسی های خبرنگار خراسان از منابع موثق انتظامی، یکی از کودکان تا لحظه تنظیم خبر (ساعت 21 شب گذشته) در مرکز درمانی بستری بود. خراسان : شماره : 21126 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۱۸ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-حمل هروئین با بطری شامپو
رئیس پلیس فرودگاه های کشور از کشف حدود ۵ کیلوگرم مواد مخدر از نوع هروئین در بطریهای شامپو توسط پلیس فرودگاه بندرعباس خبر داد.به گزارش تسنیم، سردار محسن عقیلی با اشاره به هوشمندی و فعالیت شبانهروزی کارکنان پلیس فرودگاههای کشور به منظور جلوگیری از قاچاق مواد مخدر از طریق خطوط هوایی درباره جزئیات این کشف اظهار کرد: کارکنان پلیس فرودگاه بندرعباس حین پایش مسافرانی که قصد خروج از کشور را داشتند، به بار همراه یک نفر از مسافران در خصوص جاسازی مواد مخدر مشکوک شدند.وی افزود: کارکنان مبارزه با مواد مخدر پلیس فرودگاه بندرعباس با بهرهگیری از تجهیزات کمک بازرسی در بررسی از چمدان وی تعداد شش عدد بطری شامپو که مواد مخدر از نوع هروئین به صورت ماهرانه در آن جاسازی شده بود کشف و ضبط شد.فرمانده پلیس فرودگاههای کشور ضمن هشدار به قاچاقچیان مواد مخدر و اجرای بدون اغماض قوانین گفت: پرونده در خصوص متهم تشکیل و به همراه مواد کشف شده برای سیر مراحل قانونی تحویل مرجع قضایی شد. خراسان : شماره : 21124 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۵ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-دستگیری عامل حراج مجموعههای آموزشی در فضای مجازی
رئیس پلیس فتای تهران بزرگ از شناسایی و کشف پرونده با موضوع فروش مجموعههای آموزشی یک مؤسسه در فضای مجازی با قیمتهای بسیار ناچیز خبر داد.
به گزارش مهر، سرهنگ داوود معظمی گودرزی، رئیس پلیس فتای تهران بزرگ گفت: نماینده حقوقی یک مؤسسه آموزشی معتبر در کشور با مراجعه به پلیس فتا مدعی شد، اشخاصی ناشناس در فضای مجازی اقدام به انتشار و فروش غیرمجاز مجموعههای آموزشی ویژه متعلق به مؤسسه ایشان کرده و موجب وارد شدن خسارت های مادی و معنوی فراوانی به این مؤسسه شده اند.
رئیس پلیس فتای پایتخت ادامه داد: شاکی در ادامه گفت با اطلاع تعداد زیادی از دانش آموزانی که از مجموعههای آموزشی مؤسسه استفاده میکنند متوجه شدیم مجموعههای ما در چندین صفحه اینستاگرامی در حال خرید و فروش است و اشخاصی ناشناس با سوءاستفاده از نام این مؤسسه اقدام به فروش غیرمجاز این مجموعهها در شبکههای اجتماعی میکنند.
این مقام انتظامی تصریح کرد: کارشناسان پلیس فتای پایتخت اقدامات خود را آغاز کردند و در تحقیقات اولیه مشخص شد بیش از ۲ صفحه اینستاگرامی با بیش از ۶۵ هزار نفر دنبال کننده در این خصوص فعالیت دارند و روزانه تعداد زیادی از مجموعههای آموزشی مربوط به مؤسسه شاکی را با مبالغ ناچیزی در این صفحات به فروش میرسانند.
وی افزود: با اقدامات تخصصی افسران سایبری پلیس فتا ۲ نفر از گردانندگان اصلی این صفحات در فضای مجازی شناسایی شدند و با اقدامات فنی، اطلاعات هویتی و سکونتی متهمان به دست آمد و پس از تشریفات قضایی هر ۲ نفر در یکی از مناطق تهران دستگیر و به همراه تجهیزات الکترونیکی به پلیس فتا منتقل شدند.
این مقام مسئول خاطرنشان کرد: متهمان با انتقال به پلیس فتا، پس از مواجهه با شاکی ضمن پذیرفتن بزه انتسابی گفتند با توجه به معروف بودن این مؤسسه آموزشی در این زمینه صرفاً با انگیزه کسب مال دست به این اقدام زدیم. خراسان : شماره : 21122 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۱۳ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-انتقام گیری خواهر از برادر با انتشار تصاویر خصوصی !
رئیس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات پایتخت از شناسایی و کشف پرونده ای با موضوع هتک حیثیت و انتشار تصاویر خصوصی در شبکههای اجتماعی خبر داد.به گزارش تسنیم، سرهنگ داود معظمی گودرزی، رئیس پلیس فتای تهران بزرگ اظهار کرد: یک زوج جوان به پلیس فتای پایتخت مراجعه کردند و مدعی شدند فرد یا افراد ناشناسی در فضای مجازی با انتشار تصاویر خصوصی آنان ، باعث بروز مشکلات زیادی در زندگی شان شده اند.این مقام انتظامی افزود: شکات در ادامه اظهار کردند بعد از ازدواج، فردی ناشناس در فضای مجازی تهدید میکرده که باید به این رابطه پایان دهیم و اگر این کار را نکنیم، تصاویر خصوصی ما را منتشر می کند، اهمیتی ندادیم تا این که متوجه شدیم تعدادی صفحه جعلی با نام و شماره تلفن هر دونفرمان در شبکه اجتماعی اینستاگرام ایجاد شده که اقدام به انتشار تصاویر خصوصی زندگی ما میکند و آبروی خانوادگی ما را برده است.
وی گفت: افسران سایبری پلیس فتای پایتخت اقدامات خود را آغاز کردند و پس از مطالعه اظهارات شاکی و بررسی همه جوانب پرونده با بهرهگیری از روشهای علمی و فنی موفق شدند ردپای مجرم را در فضای مجازی شناسایی کنند.
رئیس پلیس فتای پایتخت توضیح داد: کارشناسان این پلیس با استفاده از تجارب سایبری و تحقیقات گسترده در فضای مجازی ضمن به دست آوردن اطلاعات هویتی متهم، پس از تشریفات قضایی مجرم را که خواهر داماد بود، در یکی از مناطق شمالی تهران بزرگ دستگیر و به همراه ادله دیجیتال به پلیس فتا منتقل کردند.
سرهنگ گودرزی بیان کرد: متهم پس از حضور در پلیس فتای تهران بزرگ از موضوع اظهار بیاطلاعی میکرد اما پس از روبه روشدن با زوج شاکی، لب به اعتراف گشود و گفت که با برادرم و همسرش کینه قدیمی داشتم و می خواستم زندگی آن ها را به هم بزنم، برای همین با ایجاد چند صفحه جعلی با نام و مشخصات آن ها دست به این اقدام زدم.رئیس پلیس فتای تهران بزرگ به شهروندان توصیه کرد: فضای مجازی مکان مناسبی برای حل اختلافات خانوادگی و همچنین انتقام جویی نیست، با مرتکبان این جرایم در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی طبق قانون برخورد خواهد شد، همچنین شهروندان میتوانند موارد مشکوک را از طریق تماس تلفنی با 110 یا مراجعه به سایت پلیس فتا به نشانی www.cyberpolice.ir با کارشناسان این پلیس در میان بگذارند. خراسان : شماره : 21118 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۸ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-فرجام ازدواج با مرد پولدار!
آن قدر سختی ها و مشکلات مالی خانواده ام را با همه وجود احساس کرده بودم که تصمیم گرفتم به هر طریق ممکن با یک جوان پولدار ازدواج کنم تا زندگی راحتی داشته باشم، اما بعد از 3 سال در حالی راضی به طلاق شدم که او چاقویی را زیر گلویم گذاشت و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 20 ساله در حالی که مدعی بود شوهرش با توسل به نیرنگی وحشتناک او را به روز سیاه نشانده است و اکنون باید با تخلیه منزل مسکونی آواره شود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: پدرم اوضاع مالی خوبی نداشت و با کارگری روزمزد، مخارج هفت فرزند قد و نیم قد را تامین می کرد. مادرم هم خانه دار بود و با قناعت و صرفه جویی زیاد در حالی چرخ های این زندگی فلاکت بار را به گردش درمی آورد که من به هیچ وجه نمی توانستم نظاره گر این صحنه های تلخ باشم.
وقتی به زخم ها و پینه های دست های پدرم نگاه می کردم که چگونه برای کسب روزی حلال چنین رنج و درد جسمی را تحمل می کند، تار و پود وجودم به ارتعاش درمی آمد. به همین دلیل همواره در افکار و خیالاتم به این می اندیشیدم که باید با جوانی پولدار ازدواج کنم تا حداقل این سختی ها را احساس نکنم!
آن روزها در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم اما به دلیل اندام درشتی که داشتم خواستگاران زیادی به منزلمان می آمدند ولی من تصمیم خودم را گرفته بودم و به مادرم اصرار می کردم که این خواستگاران «آسمان جل» را به خانه راه ندهد چرا که به هیچ وجه با این گونه افراد ازدواج نخواهم کرد. نصیحت های پدر و مادرم نیز بی فایده بود و من همواره بدبختی و فلاکت برای به دست آوردن مبلغی ناقابل را به رخ آن ها می کشیدم تا این که در سال سوم دبیرستان، یکی از همکلاسی هایم مرا به گوشه حیاط مدرسه برد و مرا برای پسرخاله اش خواستگاری کرد. «سحر» مدعی بود پسرخاله اش در دوران نامزدی، همسرش را طلاق داده است و قصد ازدواج مجدد دارد. او طوری از خودروی چند میلیاردی او تعریف کرد که من ناخودآگاه هاج و واج ماندم و دیگر به ادامه حرف هایش توجهی نکردم. خیلی عاشقانه به او گفتم «بگو به خواستگاری ام بیاید!» روز بعد پدرم به سرکار نرفت و مادرم نیز خانه را تمیز کرد و من منتظر «اردشیر» ماندم. اوایل شب بود که او با دسته گلی زیبا و بزرگ در حالی به خانه ما آمد که تا کمر مقابل پدرم خم شده بود! خواهر بزرگ ترم هنگامی که خودروی خارجی و گران قیمت «اردشیر» را دید، لبخندی زد و گفت: خدا شانس بده! کاش شوهر من هم حداقل یک موتورسیکلت داشت ولی اکنون هر هفته باید برای ملاقات او به زندان بروم! چرا که در انتخابم دچار اشتباه شدم و ...
خلاصه من در همان نگاه اول عاشق «اردشیر» شدم و او هم که جذب چهره زیبای من شده بود، در همان جلسه اول خواستگاری علاقه اش را ابراز کرد و این گونه فقط 3 روز بعد پای سفره عقد نشستم و در حالی با او ازدواج کردم که گویی روی ابرهای آسمان قدم برمی داشتم! از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم و از این که به آرزویم رسیده بودم، همه حرف ها و نصیحت های گذشته مادرم را به تمسخر می گرفتم! بهترین و شیک ترین لباس ها را انتخاب می کردم و عینک دودی می زدم و از نشستن در خودروی گران قیمت نامزدم لذت وصف ناپذیری می بردم ،اما «اردشیر» بسیار خوشگذرانی می کرد و گاهی تا سپیده دم مهمانی ها و شب نشینی با دوستانش طول می کشید. آرام آرام فهمیدم که در این خوشگذرانی ها زنان و دختران غریبه هم حضور دارند! دیگر حس ناخوشایندی وجودم را فرا گرفت. وقتی به همسرم اعتراض کردم که دوست ندارم به این گونه شب نشینی ها برود! به چشمانم نگریست و گفت: من تو را دوست دارم و کسی جای تو را در قلب من نمی گیرد ولی «تکتم جان!» با من همراه باش! معنی جمله اش را نفهمیدم اما خیلی زود آن روی سکه نمایان شد. «اردشیر» با زنان و دختران زیادی ارتباط داشت و بیشتر شب ها هم به خانه نمی آمد. تازه متوجه شدم که نامزد سابق او نیز به دلیل همین ارتباط های نامتعارف و خوشگذرانی هایش از او طلاق گرفته است. غم سنگینی بر قلبم نشست و آرام آرام سردی عاطفی بین ما حکمفرما شد. من تحمل این رفتارهای زننده را نداشتم به همین دلیل مشاجره ها و جدال های خانوادگی هر روز بیشتر شدت گرفت تا حدی که بالاخره تصمیم به طلاق توافقی گرفتم.
به «اردشیر» گفتم فقط مهریه ام را بپردازد تا بعد از 3 سال، دست خالی نزد خانواده ام بازنگردم. او هم همه مبلغ مهریه ام را در یک برگ چک نوشت و به دستم داد،اما باز هم اصرار داشت طلاق نگیرم و با او زندگی کنم! ولی من در همین 3 سال از نظر روحی و روانی چنان آسیب دیده بودم که دیگر طلاق را بهترین راهکار برای رهایی از این وضعیت می دانستم. در همین شرایط از «اردشیر» خواستم برای مدتی منزلی برایم رهن کند تا خودم را پیدا کنم و بعد به خانه پدرم بروم! او هم واحد آپارتمانی را در بولوار توس برایم رهن کرد، اما گاهی به من سر می زد و سراغ چک را می گرفت، من هم به او می گفتم هنوز مبلغ چک را برداشت نکرده ام ولی دیگر نمی خواهم به منزلم بیایی! دو روز بعد او باز هم به واحد آپارتمانی آمد و ناگهان با گذاشتن چاقو زیر گلویم مرا مجبور کرد تا چک مهریه را به او بازگردانم! من هم از ترس چک را دادم اما صبح روز بعد صاحبخانه تماس گرفت و گفت: قرارداد فسخ شده است و من باید خانه را تخلیه کنم! تازه فهمیدم که «اردشیر» با چه نیرنگ و حیله ای مرا فریب داده است و ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه مشهد) بررسی های قانونی و کارشناسی درباره ادعاهای این زن جوان به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21115 - ۱۴۰۱ يکشنبه ۴ دي
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-شلیک در قرار سیاه!
اختصاصی خراسان
سیدخلیل سجادپور- جوان 24 ساله ای که در قراری مرگبار با زن جوان، شلیک های گانگستری در مشهد به راه انداخته بود، روز گذشته در اعترافاتی تکان دهنده گفت: وقتی در خلاف جهت خیابان فرار می کردم به سوی پرایدسواران آتش گشودم!
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این حادثه وحشتناک در اولین روز خرداد گذشته، زمانی دربولوار حر مشهد رخ داد که جوان 24 ساله موتورسوار به سر قرار حضوری با زن 26 ساله ای رفت اما ناگهان پرایدسوارانی با سرعت از راه رسیدند و به سمت جوان موتورسوار هجوم بردند! در همین حال مصیب (جوان موتورسوار) که با احتمال درگیری، سلاح کلت کمری را با خود حمل می کرد، هنگام فرار در جهت خلاف خیابان اسلحه را از کمرش بیرون کشید و به سوی دو جوانی آتش گشود که در تعقیب وی بودند.
همزمان با شلیک های وحشتناک جوان 24 ساله، گلوله ای از آسفالت خیابان کمانه کرد و به پیشانی یکی از تعقیب کنندگان نشست. اما جوان دیگر که برادر فرد مجروح بود همچنان به تعقیب ادامه داد تا این که او نیز با اصابت گلوله ای به پایش نقش بر زمین شد.
گزارش روزنامه خراسان حاکی است با فرار عامل شلیک های وحشتناک از صحنه درگیری، دو برادر مجروح به مرکز درمانی انتقال یافتند و تحت مداوا قرار گرفتند اما برادر بزرگ تر که فرشید نام داشت، حدود 11 روز بعد از وقوع این حادثه بر اثر عوارض ناشی از اصابت گلوله به پا جان سپرد و بدین ترتیب پرونده ای جنایی روی میز قاضی مهدی جعفری (بازپرس شعبه 410 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) قرار گرفت. درحالی که با صدور دستورات ویژه قضایی، گروهی از کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با هدایت سرهنگ نجفی (رئیس دایره قتل عمد آگاهی) تحقیقات گسترده ای را برای دستگیری متهم به قتل فراری آغاز کرده بودند، گزارشی در بیسیم های پلیس پیچید که زوایای پنهان این ماجرای هولناک را آشکار کرد. در اخبار محرمانه پلیس گزارش شد که جوان 24 ساله ای به نام «مصیب» خود را به نیروهای انتظامی در قوچان معرفی کرده و از شلیک های مرگبار در خیابان حر مشهد سخن گفته است. در پی اعلام این خبر، بی درنگ گروهی از کارآگاهان اداره جنایی به سرپرستی سروان منفرد (افسر پرونده) عازم قوچان شدند و متهم را در حالی به مشهد انتقال دادند که او هنوز از مرگ جوان 27 ساله خبر نداشت. بنابراین گزارش، طولی نکشید که متهم جوان با راهنمایی های قاضی جعفری تحت بازجویی های تخصصی قرار گرفت و به شلیک های مرگبار در خلاف جهت اعتراف کرد. او همچنین گفت: سلاح کلت جنگی را در حدود 5 کیلومتری چناران و درون یک زمین خالی محصور در زیر خاک پنهان کرده است! در پی اعترافات متهم، افسران پلیس آگاهی به همراه متهم عازم بزرگراه آسیایی شدند و اسلحه کلت را در حالی که چند تیر جنگی هنوز درون آن باقی مانده بود، از زیر خاک بیرون کشیدند.
ادامه گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با انتقال متهم به قتل به زندان بررسی های تخصصی و قضایی برای کشف ابعاد دیگر این ماجرا ادامه یافت و مشخص شد که جنایت مذکور به خاطر ارتباطی سیاه در سال های گذشته رخ داده است. در همین حال روز گذشته با فراهم شدن مقدمات بازسازی صحنه جنایت،متهم 24 ساله تحت الحفظ کارآگاهان اداره جنایی به نبش خیابان حر 76 منتقل شد تا در حضور بازپرس شعبه 410 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد چگونگی تیراندازی مرگبار را شرح دهد. «مصیب» وقتی مقابل دوربین قوه قضاییه ایستاد، قاضی جعفری با تفهیم موادی از قانون مجازات اسلامی از وی خواست حقیقت ماجرا را بیان کند چرا که اظهارات وی در دیگر مراحل دادرسی مورد استناد قضایی قرار می گیرد. پس از نصایح و ارشاد مقام قضایی، متهم با معرفی کامل خود گفت: چند سال قبل در یکی از روستاهای اطراف یکی از شهرهای خراسان رضوی با دختری از اهالی همان روستا قصد ازدواج داشتم اما او با فرد دیگری ازدواج کرد و به مشهد آمد.
در همین حال ارتباط تلفنی ما نیز ادامه یافت تا این که با من برای یک دیدار حضوری روبه روی حر 76 قرار ملاقات گذاشت. من هم که قبلا با همسر او اختلاف داشتم و احتمال درگیری می دادم از ترس سلاح کلت جنگی را برداشتم و سوار بر موتورسیکلت طرح هوندا به محل قرار رفتم. آن روز صبح (اول خرداد) هنوز در حال گفت وگو با او بودم که ناگهان راننده پرایدی سفید رنگ، در حالی که جوان دیگری نیز سرنشین آن بود، خودرو را به موتورم کوبید و مقابلم توقف کردند. وقتی دیدم آن ها شوهر و برادر شوهر زن جوان هستند به شدت ترسیدم و در جهت خلاف خیابان فرار کردم. زمانی که آن ها به تعقیب من آمدند به ناچار اسلحه را بیرون آوردم و تیری هوایی شلیک کردم ولی آن ها باز هم می خواستند مرا بگیرند. به همین دلیل در حال فرار چند تیر دیگر شلیک کردم و متوجه شدم که آن ها زخمی شده اند!
با همان استرسی که داشتم جلوی یک خودروی عبوری را گرفتم و با تهدید اسلحه راننده را بیرون انداختم و خودم پشت فرمان نشستم اما خودرو قطع کن داشت و نتوانستم آن را روشن کنم! به ناچار دوباره پیاده فرار کردم و با تهدید یک راننده دیگر به طرف پلیس راه امام هادی (ع) رفتم تا به قوچان بروم! آن جا سوار مسافربرهای شخصی شدم و به سمت قوچان رفتم ولی هنوز به چناران نرسیده بودیم که تابلوی پلیس راه را دیدم و به دلیل اسلحه ای که همراهم بود احساس خطر کردم بنابراین به بهانه این که چیزی را در مشهد فراموش کرده ام، از خودرو پیاده شدم و اسلحه را درون یک زمین محصور در زیر خاک گذاشتم و بعد به قوچان رفتم ولی عذاب وجدان رهایم نمی کرد البته نمی دانستم که «فر شید» به خاطر شلیک من جان باخته است به همین دلیل هم به کلانتری قوچان رفتم و خودم را تسلیم قانون کردم!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است در پی اعترافات صریح متهم به قتل و تشریح جزئیات ماجرای تیراندازی مرگبار، او با صدور قرار بازداشت موقت از سوی مقام قضایی، روانه زندان شد تا این پرونده جنایی نیز دیگر مراحل دادرسی را طی کند. خراسان : شماره : 21112 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۳۰ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-گوشی قاپی برای خوشگذرانی!
فکر نمی کردم پلیس مرا شناسایی کند چرا که برای گوشی قاپی از مردم، هر نوع حیله ای را به کار بردم تا نیروهای انتظامی به من مشکوک نشوند اما نمی دانم در یک لحظه چه اتفاقی افتاد که خودم را در محاصره پلیس دیدم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، جوان 22 ساله ای که دختری را با وعده ازدواج فریب داده و او را همدست تبهکاری هایش کرده بود، پس از آن که در عملیات ضربتی نیروهای کلانتری رسالت مشهد به چنگ پلیس افتاد و راز بیش از 50 فقره گوشی قاپی را فاش کرد، درباره سرگذشت خود نیز گفت: من تعمیرگاه خودرو دارم و از نظر مالی بی نیاز هستم. درآمدم به حدی است که می توانم به راحتی امورم را بگذرانم و خوشگذرانی کنم!
من بیشتر درآمدم را برای این گونه تفریحات، هزینه می کردم تا این که تصمیم گرفتم به خاطر هیجان و خوشگذرانی بیشتر گوشی قاپی کنم! ولی برای آن که دستگیر نشوم، انواع حیله ها را به کار بردم و بارها نقشه سرقت هایم را مرور کردم تا سرنخی از خودم به جا نگذارم.
در این میان با دختر جوانی که یک سال از خودم بزرگ تر بود، ارتباط خیابانی برقرار کردم و با یکدیگر به تفریح و گشت وگذار در شهر می رفتیم. من برای این منظور از یک دستگاه موتورسیکلت طرح هوندا استفاده می کردم و از هیچ نوع خوشگذرانی دریغ نداشتم. این بود که آن دختر را هم با وعده ازدواج با خودم همراه کردم تا پلیس یا شهروندان هنگام ارتکاب جرم به من مشکوک نشوند و چنین تصور کنند که زوج جوانی سوار بر موتورسیکلت بودند! از سوی دیگر هم شماره های پلاک موتورسیکلت را مخدوش کردم تا مال باختگان نتوانند شماره پلاک موتورسیکلتم را در اختیار پلیس قرار دهند. خلاصه بعد از آن که نقشه سرقت ها را از همه نظر بررسی کردم به گوشی قاپی در خیابان گاز رسالت روی آوردم. آن دختر در ترک موتورسیکلت می نشست و من افراد سالخورده ای را برای سرقت گوشی انتخاب می کردم که سرگرم گفت وگوی تلفنی بودند و به اطراف خودشان توجهی نداشتند.
اولین بار پیرمردی را که مغازه خواربار فروشی داشت زیر نظر گرفتم و در یک لحظه گوشی او را قاپیدم و به همراه «ترانه» از محل متواری شدیم. این جوان گوشی قاپ که سوابق متعدد کیفری نیز در پرونده سیاهش خودنمایی می کند با بیان این که فقط برای هیجان و خوشگذرانی سرقت می کردم، ادامه داد: بعد از آن سرقت، دامنه گوشی قاپی ها را به مناطق طبرسی، بولوار شهید مفتح، خیابان آیت ا... عبادی، شیخ صدوق و ...کشاندم و روزی چند گوشی از افراد ناتوان و سالخورده، می ربودم! آن دختر هم بر ترک موتورسیکلت می نشست و بعد از هر گوشی قاپی فقط جیغ می کشید اما سرقت ها را من به تنهایی انجام می دادم و از او فقط به عنوان طعمه استفاده می کردم که شناسایی نشوم! بخشی از نقشه ام گوشی قاپی در تاریکی خیابان ها بود به همین دلیل هم معمولا از اوایل شب با آن دختر سوار بر موتورسیکلت به بولوار طبرسی می آمدیم و طعمه ها را شناسایی می کردیم. تا این که شب قبل وارد خیابان گاز شدیم و من فردی را که در حال گفت وگوی تلفنی بود زیر نظر گرفتم و در یک لحظه گوشی را از دست او قاپیدم اما نفهمیدم که چگونه نیروهای گشت کلانتری رسالت در یک چشم بر هم زدن خود را به خیابان گاز رساندند و من لحظه ای به خود آمدم که در محاصره نیروهای انتظامی قرار داشتم! سعی کردم گوشی های سرقتی را در تاریکی شب به داخل خیابان پرت کنم ولی افسران نیروی انتظامی چنان غافلگیرانه دستانم را به یکدیگر حلقه زدند که هنوز هم در شوک این دستگیری هستم و ...
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است: در حالی که 6 دستگاه گوشی تلفن همراه سرقتی از این جوان سابقه دار کشف شده بود، وی به همراه دختر جوان به کلانتری انتقال یافت و با صدور فرمانی ویژه از سوی سرهنگ احمد نگهبان (رئیس پلیس مشهد) مورد بازجویی های تخصصی قرار گرفت چرا که از مدت ها قبل جرایمی مانند گوشی قاپی از جمله جرایم مهمه به شمار می رود و نیروهای انتظامی برای دستگیری همه عوامل مرتبط با سرقت های مذکور به ریشه یابی دقیق جرم می پردازند! در این میان نیز متهم 22 ساله در حالی که به 14 فقره گوشی قاپی در مراحل اولیه بازجویی اعتراف کرده بود، مالخر گوشی های سرقتی را هم به پلیس لو داد اما ماموران انتظامی که با راهنمایی های رئیس پلیس مشهد به سرنخ هایی از پرونده های مشابه در مراکز انتظامی رسیده بودند، دامنه تحقیقات را گسترش دادند تا این که مشخص شد او و دختر جوان تاکنون بیش از 50 فقره سرقت انجام داده اند. در همین حال تعدادی از مال باختگان که به کلانتری رسالت آمده بودند، وی را شناسایی کردند اما بررسی ها درباره کشف دیگر جرایم احتمالی این تبهکار خوشگذران ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس مشهد . خراسان : شماره : 21110 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۲۸ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-پیکرتراشی وحشتناک!
برای آن که مانند جاری هایم چهره ای زیبا داشته باشم، تصمیم به عمل جراحی بینی گرفتم، اما در حالی کارم به پیکرتراشی رسید که برخی پزشکان مدعی بودند فقط چند روز در بیمارستان بستری می شوم ولی اکنون بعد از 21 بار عمل جراحی پیکرتراشی وحشتناک و یک سال بستری در مراکز درمانی به روزی افتاده ام که چندین بار به کما رفته ام و با مرگ دست به گریبانم...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، زن 37 ساله درحالی که بیان می کرد «من زندگی ام را پای عمل زیبایی گذاشتم» درباره این ماجرای هولناک به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: پدرم سرایدار یک شرکت دولتی بود و با سختی و مشقت مخارج زندگی ما را تامین می کرد، با وجود این خواهرانم آبرومندانه ازدواج کردند و زندگی شیرینی دارند. من هم در رشته آمار تحصیل کردم و سپس به عنوان حسابدار در یک شرکت خصوصی مشغول کار شدم. این درحالی بود که مادرم به دلیل ابتلا به یک بیماری مزمن، همواره در مراکز درمانی بستری می شد و هیچ گاه روی خوش زندگی را ندید. از سوی دیگر هم تنها برادرم به سرطان مبتلا شد و خانواده را در اندوهی سیاه فرو برد. در این شرایط بود که «بهادر» به خواستگاری ام آمد. او را یکی از دوستانم معرفی کرده بود که در یکی از بخش های شرکت کار می کرد. آن زمان بیست و هفتمین بهار زندگی ام را جشن گرفته بودم که پای سفره عقد نشستم و با «بهادر» نامزد شدم.6 ماه بعد هم زندگی مشترکمان را در حالی آغاز کردیم که همواره آرزو داشتم کاش مانند 4 جاری دیگرم چهره ای جذاب و زیبا داشتم. آن ها با اندکی آرایش مانند «عروسک» زیبا می شدند و من به آن ها غبطه می خوردم! مدام احساس می کردم به دلیل «اضافه وزنی» که دارم تحقیر می شوم و دیگران به گونه ای سرزنش آمیز نگاهم می کنند. این احساس حقارت به جایی رسید که بعد از تولد دخترم (ژیلا) آرام آرام تصمیم گرفتم تا بینی ام را عمل کنم! تصورم این بود که اگر بینی ام را کمی لاغرتر کنم، چهره ام جذاب خواهد شد! بالاخره با هر ترس و وحشتی بود زیر تیغ جراحی رفتم و بینی ام را عمل کردم اما با آن که حس می کردم کمی چهره ام زیباتر شده است ولی این موضوع باز هم مرا راضی نمی کرد. با پوشیدن لباس های گشاد، خجالت می کشیدم برای همین به ورزش و رژیم غذایی روی آوردم تا شاید اندکی لاغر شوم و من هم مانند جاری هایم از لباس های شیک و دخترانه استفاده کنم! از آن روز به بعد انواع رژیم های غذایی را تجربه کردم، هرکس راهی را برای لاغری نشانم می داد همان مسیر را طی می کردم! به انواع و اقسام داروهای گیاهی و شیمیایی متوسل شدم. نزد متخصصان تغذیه رفتم اما هیچ کدام تاثیری در کاهش وزنم نداشت. خیلی از این موضوع در رنج و عذاب بودم تا این که روزی یکی از دوستان دوران دانشگاهم مرا در خیابان دید و بعد از ساعتی درد دل، پیشنهاد کرد برای لاغری ، عمل زیبایی «پیکرتراشی» را انجام بدهم! او مدعی بود خودش مدتی قبل این عمل را انجام داده و اکنون مشکلی ندارد! نشانی پزشک جراح را از او گرفتم و نزد او رفتم. آن پزشک هم تصاویر زیادی از قبل و بعد اعمال جراحی «پیکرتراشی» را نشانم داد که چگونه به زنانی لاغر و زیبا تبدیل شده بودند! با این تصاویر دیگر وسوسه «پیکرتراشی» رهایم نمی کرد. خیلی زود موضوع را با «بهادر» در میان گذاشتم و از او خواستم برای انجام این عمل زیبایی کمکم کند! همسرم با شنیدن این حرف ها به شدت برآشفت و نصیحتم کرد که هرگز این کار را نکنم! او می گفت همه این عمل ها با عوارض وحشتناکی همراه است و بیشتر مواقع نیز نه تنها افراد به زیبایی نمی رسند بلکه داشتن پیکر گذشته برایشان به آرزویی دست نیافتنی مبدل می شود! ولی من چنان تحت تاثیر تصاویر و سخنان پزشک مذکور قرار گرفته بودم که حرف های «بهادر» را جدی نمی گرفتم در واقع اصلا نمی فهمیدم او چه می گوید! بالاخره همسرم را راضی کردم تا پولی را که برای خرید خانه پس انداز کرده بود برای انجام عمل پیکرتراشی من هزینه کند! پزشک معالج مدعی بود فقط یک هفته در بیمارستان خصوصی بستری می شوم و بعد از آن به زندگی عادی بازمی گردم، اما بعد از انجام عمل جراحی تازه سیاهی روزگار به سراغم آمد. تب و لرز شدید، حالت تهوع و انواع و اقسام عوارض دیگر درحالی به طرز دلخراشی آزارم می داد که همه پیکرم با نخ های بخیه دوخته شده بود. شب ها نیز حالم بدتر می شد. پزشک جراح مرا دلداری می داد که این ها از عوارض طبیعی هستند، اما وضعیت جسمانی من به اندازه ای وخیم شد که چند بار بیهوش شدم و به کما رفتم! مدتی بعد جراح مذکور گفت: باید عمل جراحی دیگری روی پیکرم انجام بدهد خلاصه بعد از آن ماجرا تاکنون 21 بار به اتاق عمل رفته ام و 6 ماه در بیمارستان بستری بوده ام تا شاید «پیکرتراشی» به درستی انجام شود ولی فایده ای نداشت. درحالی که 10 بار به کما رفتم و با مرگ دست و پنجه نرم کردم تصمیم گرفتم پزشک معالجم را تغییر بدهم ولی باز هم بی فایده بود! فقط «پوره» می خوردم و در معده ام چیز دیگری دوام نمی آورد. حالت تهوع، سرگیجه و تب امانم را بریده بود! آرام آرام پزشک جراح از اشتباهات پزشکی سخن می گفت! که گاهی در هنگام اعمال جراحی رخ می دهد! آخرین بار که برای درمان به تهران رفتم با یک عمل جراحی دیگر روده ام را برداشتند در واقع «راست روده» شدم ولی باز هم معالجه نشدم! دوباره 6 ماه دیگر در بیمارستان مرا بستری کردند. دخترم آواره منزل اطرافیانم بود و از تحصیل بازماند. همه پس اندازهای مالی همسرم هزینه شد و او اکنون با قرض و اقساط بانکی مخارج درمانی مرا می پردازد! دیگر حساب و کتاب روزهای بستری در بیمارستان را فراموش کرده ام حالا نه تنها سلامتی ام را از دست دادم بلکه در آرزوی روزهای گذشته فقط گریه می کنم! و نمی توانم هیچ غذایی را مصرف کنم! چرا که ...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، بررسی های قانونی و اقدامات مشاوره ای برای این زن جوان با صدور دستوری از سوی سرگرد «جواد یعقوبی» (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی در حالی آغاز شد که زن جوان با اوضاع جسمی وخیم امید به زندگی را از دست داده بود!
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21108 - ۱۴۰۱ شنبه ۲۶ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-جنایت بلاگر مست
درخواست مرد بستنیفروش برای عکس گرفتن با بلاگر معروف، به قیمت جانش تمام شد و مرد بلاگر پس از قتل متواری شد. به گزارش جام جم آنلاین، نیمهشب دوشنبه 21 آذر امسال، قتل مردی به بازپرس کشیک قتل تهران گزارش شد و با دستور او، گروهی از ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران به مغازه بستنیفروشی در حوالی محله قلهک اعزام شدند. در تحقیقات محلی مشخص شد یکی از سه سرنشین خودروی پژو۲۰۶ که به مغازه مرد جوان آمده بودند با وی درگیر شده و بعد از مجروح کردن و قتل این مرد از محل گریختهاند. در پی تحقیقات، دیروز یکی از دوستان مقتول اطلاعات جدیدی در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار داد و گفت: دوستم صالح، مغازه بستنیفروشی داشت و گاهی برای تبلیغ مغازهاش سراغ بلاگرها میرفت. آن شب هم با یکی از این بلاگرها تماس گرفت که او با دوستانش به محل کار صالح آمدند تا تبلیغات مغازه بستنیفروشیاش را انجام دهند. دوستم بعد از تبلیغ، دستمزد آنها را داد، اما به نظر میرسید که بلاگر و دوستانش حالت طبیعی نداشتند و مست بودند. دوستم از بلاگر خواست عکس یادگاری بگیرند تا در صفحه شخصیاش بگذارد، اما آن مرد عصبانی شد و گفت با کسی عکس یادگاری نمیگیرم. بعد هم با صاحب مغازه درگیر شد و دو ضربه چاقو به او زد که باعث مرگ صالح شد. مرد بلاگر و دوستانش وقتی دیدند دوستم غرق در خون کف مغازه افتاده است، فرار کردند. با توجه به گفتههای او، ماموران به بازبینی فیلم دوربینهای مداربسته اطراف محل درگیری خونین پرداختند و دریافتند گفتههای این مرد صحت دارد. متهم و همدستان فراریاش با دستور بازپرس زارعی تحت تعقیب پلیس جنایی قرار گرفتند. پرونده این قتل در شعبه اول بازپرسی دادسرای جنایی تهران در دست بررسی است. خراسان : شماره : 21107 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۲۴ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-شکار مردان با وعده ازدواج موقت!
ماجرای مال باختگانی که با دیدن خلافکاران در شوک فرو رفتند !
سیدخلیل سجادپور – تعداد زیادی از مردان مشهدی که با وعده ازدواج موقت، در چنگ شکارچیان شبکه های اجتماعی افتاده بودند، بعد از مشاهده زنان جوانی که قرار بود با آن ها ازدواج کنند، دچار حیرت و شوک شدند چرا که آن ها مرد بودند و طعمه های خود را با نرم افزار تقلید صدا به دام می انداختند!
فرمانده انتظامی مشهد روز گذشته درباره ماجرای کاهبرداری های گسترده دو جوان که با وعده ازدواج موقت، مردان مشهدی را سرکیسه می کردند به «روزنامه خراسان» گفت: مدتی قبل مرد 36 ساله ای حیران و سرگردان به پلیس فتای مشهد مراجعه کرد و پرده از ماجرای کلاهبرداری برداشت که از طریق فضای مجازی صورت می گرفت!
به گفته سرهنگ احمد نگهبان، این مرد جوان درباره چگونگی ماجرا به پلیس اظهار کرد: از طریق شبکه های اجتماعی با خانم جوانی آشنا شدم که مدعی بود از حدود یک سال قبل مطلقه شده و قصد دارد به صورت موقت ازدواج کند. او که خودش را 22 ساله معرفی می کرد، در پیامک های ارسالی برای من، جملات عاطفی و محبت آمیزی را به کار می برد به گونه ای که من هم به او ابراز علاقه می کردم و بدین ترتیب ارتباط تلفنی و پیامکی ما در حالی ادامه یافت که آن زن جوان تصویر زیبایی از خودش را نیز در پروفایل گذاشته بود. به همین دلیل من هم تصمیم گرفتم او را به عقد موقت خودم در بیاورم. آن زن زمانی که شوق و علاقه مرا برای این ازدواج دید یک روز به من گفت برای رهن منزل به مبلغ 78 میلیون تومان نیاز دارد تا بعد از آن که منزل مذکور را رهن و اجاره کرد من به راحتی بتوانم به منزل او رفت و آمد کنم! من هم که این شرایط را مناسب می دیدم و دیگر مشکلی برای معاشرت با اونداشتم و از سوی دیگر هم به شدت به او علاقهمند بودم، تصمیم گرفتم مبلغ مذکور را به حساب او واریز کنم! آن زن جوان سپس از من خواست برای آن که کسی متوجه این ازدواج پنهانی نشود، پول رهن را به یک شماره حساب دیگر واریز کنم که در اختیارم گذاشته بود! من هم بدون تامل همه سرمایه ام را از بانک برداشتم و به حساب او واریز کردم ولی از روز بعد هر چه با همان 2 شماره تلفنی که از او داشتم تماس گرفتم کسی پاسخم را نداد و تازه فهمیدم که در دام کلاهبرداران افتاده ام... .مقام ارشد انتظامی مشهد تصریح کرد: در پی اعلام این شکایت، بررسی های تخصصی کارشناسان زبده پلیس فتای مشهد آغاز و مشخص شد که شکارچیان نقابدار در فضای مجازی اقدامات گسترده ای را برای سرکیسه کردن برخی مردان با وعده ازدواج موقت، شروع کرده اند و احتمال می رود که افراد زیادی را شکار کرده باشند! بنابراین کارآگاهان قدم به تاریکخانه این پرونده گذاشتند و با صدور دستورات ویژه قضایی عملیات ردزنی اطلاعاتی را ادامه دادند.
سرهنگ نگهبان با اشاره به فعالیت های علمی و تخصصی پلیس برای رصدهای اطلاعاتی افزود: کارشناسان فنی پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات مشهد پس از واکاوی های سایبری و پیگیری دوشماره تلفن به دست آمده از زن جوان، به سرنخ هایی رسیدند که نشان می داد دو مرد جوان 24 و 27 ساله در نقاب زن جوان، اقدام به کلاهبرداری در شبکه های اجتماعی می کنند. با این تحقیقات مشخص شد که کلاهبرداران از نرم افزار تقلید صدا استفاده کرده اند تا نظر طعمه های خود را برای ازدواج موقت جلب کنند. «کلیددار امنیت مشهد» خاطرنشان کرد: پس از جمع آوری مستندات کافی، بلافاصله عملیات دستگیری متهمان در دستور کار قرار گرفت و نیروهای انتظامی در دو عملیات جداگانه متهمان به کلاهبرداری را در مشهد به دام انداختند و به مقر انتظامی انتقال دادند. سرهنگ احمد نگهبان با اشاره به کشف 12 عدد سیم کارت با اسامی مختلف از دو جوان مذکور ادامه داد: بررسی های مقدماتی پلیس بیانگر آن بود که دو متهم یاد شده نه تنها با وعده ازدواج موقت از افراد دیگری نیز کلاهبرداری و مبالغی از یک تا دهها میلیون تومان از طعمه های خود دریافت کرده اند بلکه با وعده تهیه گواهی نامه و کارت پایان خدمت هم مبالغ هنگفتی از برخی شهروندان مشهدی گرفته اند.
این مقام باتجربه انتظامی اضافه کرد: تاکنون 12 تن از شاکیان پرونده در حالی شناسایی شده اند که آن ها بعد از مراجعه به پلیس فتای مشهد و رویارویی با متهمان در حیرت و شوک فرو رفتند چرا که انتظار نداشتند با دو مرد جوانی رو به رو شوند که با صدای زنانه آن ها را سرکیسه کرده بودند!
وی به مبالغ کلاهبرداری از شاکیان نیز اشاره کرد و گفت: تاکنون دو متهم مذکور که با نرم افزار تقلید صدا، مردان مشهدی را فریب می دادند به 2 میلیارد و 25 میلیون ریال کلاهبرداری اعتراف کرده اند که این پول ها به کارت های بانکی افراد کارتن خواب و مجهول المکان واریز شده است.رئیس پلیس مشهد در پایان به شهروندان توصیه کرد: مراقب ترفندهای خاص در فضاهای مجازی و چت روم ها باشند چرا که افراد با نقاب های مختلف در این فضا ظاهر می شوند و با وعده های وسوسه انگیز مالی یا عاطفی اقدام به کلاهبرداری می کنند. خراسان : شماره : 21105 - ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۲ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-بلعیدن مواد مخدر برای قاچاق به زندان
اعضای یک باند حرفهای قاچاق، با بلعیدن مواد مخدر مقدار زیادی مواد را وارد یکی از زندانها کرده بودند که با هوشیاری مأموران دستشان رو شد.
به گزارش حادثه24، از مدتی قبل ماموران زندان یکی از استانهای شرقی کشور به اطلاعاتی دست یافتند که از قاچاق مواد مخدر به زندان حکایت داشت. اطلاعات بهدست آمده نشان میداد اعضای یک باند حرفهای با کمک زندانیانی که از زندان مرخصی میگیرند و در حال رفتوآمد به زندان هستند مواد مخدر را وارد زندان می کنند و به قیمتهای گزافی میفروشند.
در این شرایط تحقیقات گستردهای برای شناسایی اعضای این باند و عاملان ورود مواد مخدر به زندان آغاز شد. هرچند قاچاقچیان احتیاط زیادی به خرج دادند تا نقشهشان برملا نشود، اما سرانجام ماموران با استفاده از سرنخهایی که بهدست آورده بودند، موفق شدند اعضای این شبکه قاچاق مواد مخدر را به زندان شناسایی کنند.
حجتالاسلام والمسلمین عبداللهی، رئیس مرکز حفاظت و اطلاعات قوه قضاییه روز گذشته در جلسه شورای عالی قوه قضاییه، از دستگیری اعضای این باند به اتهام وارد کردن مواد مخدر به زندان خبر داد و گفت: اعضای این شبکه، هفت نفر هستند که از طریق بلعیدن بستههای مواد مخدر قصد وارد کردن بیش از 5 کیلوگرم مواد مخدر را به زندان داشتند، اما با هوشیاری ماموران دستگیر شدند. خراسان : شماره : 21100 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۱۶ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-ماجرای دختر چاقوکش
بعد از مرگ پدرم دیگر نمی توانم برخی رفتارها و حرف های خانواده ام را تحمل کنم به همین دلیل همواره دو چاقو در دستم دارم که اگر کسی برخلاف میلم رفتار کند او را با چاقو بزنم و ...
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این ها بخشی از اظهارات دختر 34 ساله ای است که با شکایت مادرش به کلانتری طبرسی شمالی مشهد هدایت شده بود. این دختر مجرد که با جیغ و فریاد بیان می کرد مادرم قصد دارد مرا به بیمارستان روان پزشکی بفرستد پس از آن که با دخالت مددکار اجتماعی کلانتری کمی آرام گرفت با تاکید بر این که من دیوانه نیستم، درباره سرگذشت خود گفت: پدرم اهل خوزستان و مردی عرب زبان بود که با مادرم در مشهد ازدواج کرده است من هم بعد از آن که دو سال در رشته روان شناسی تحصیل کردم دیگر نتوانستم در دانشگاه درس بخوانم و به همین دلیل دانشگاه را رها کردم و در کنارچهار خواهر و برادر دیگرم در خانه ماندم ولی از همان دوران نوجوانی احساس می کردم قیافه ظاهری من با دیگر خواهر و برادرانم تفاوت دارد چرا که من دختری سبزه رو بودم و آن ها چهره ای سفید و زیبا داشتند از سوی دیگر نیز رفتارهای من شباهت کمی به پدرم داشت ولی با مادرم تفاوت زیادی داشتم چرا که او «شوری» را زیاد دوست داشت و من از خوراکی های «ترش» لذت می بردم به همین دلیل با خودم می اندیشیدم شاید آن ها پدر و مادر واقعی من نباشند البته وقتی نزد عمه هایم می رفتم اوضاع به کلی فرق می کرد و در کنار آن ها احساس آرامش می کردم.
همیشه تصورم بر این بود که مادرم همه خواسته های خودش را به من تحمیل می کند به همین دلیل سعی می کردم کمتر با او حرف بزنم، هر بار با هم روبه رو می شدیم کارمان به دعوا و جنگ و جدال می کشید، این اختلافات بعد از مرگ پدرم شدت گرفت به طوری که احساس می کردم مادرم از همه کارهای من ایراد می گیرد. از یک سال قبل دیگر همواره با خودم چاقو حمل می کردم تا اگر کسی برخلاف میل من رفتار کرد او را با چاقو بزنم چون من پسری را دوست داشتم و می خواستم با آن پسر ازدواج کنم اما مادرم با حرف هایش آن پسر جوان را فراری داد و دیگر ارتباطش را با من قطع کرد. چند بار تصمیم به خودکشی گرفتم و بارها نیز قصد داشتم مادرم را با چاقو بزنم چون او با همه کارها و حرف های من مخالفت می کند و اجازه هیچ کاری را در خانه به من نمی دهد، وقتی در کاری دخالت می کنم، می گوید «تو هم مانند پدرت دیوانه هستی!» او با همین رفتارهایش پدرم را نیز چند بار در بیمارستان روان پزشکی ابن سینای مشهد بستری کرده است و حالا مرا با چوب می زند اما چون من سروصدا می کنم هیچ کس حرف های مرا باور نمی کند که من دیوانه نیستم...
گزارش روزنامه خراسان حاکی است، ساعتی بعد و در حالی که دختر جوان با سخنان و مشاوره های مددکار اجتماعی کلانتری آرامش خود را بازیافته بود با صدور دستوری از سوی سرگرد جواد یعقوبی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) و با هماهنگی های قضایی به بیمارستان روان پزشکی منتقل شد تا بررسی های علمی و تخصصی درباره چاقوکشی های دختر جوان صورت گیرد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی . خراسان : شماره : 21094 - ۱۴۰۱ چهارشنبه ۹ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-طلاق صوری برای دریافت مستمری!
سید خلیل سجادپور- مرد 40 ساله ای که روز گذشته همسرش را با ضربات قفل و زنجیر موتورسیکلت در اتاق خواب به قتل رسانده بود پس از صرف ناهار در کنار 5 فرزند قد و نیم قد خود، ماجرا را به پلیس و امدادگران اورژانس اطلاع داد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، این جنایت وحشتناک در منطقه پنجتن مشهد هنگامی رخ داد که اختلافات خانوادگی بین زوج جوان شدت گرفت.
آن ها که در یک منزل ویلایی نقلی و در کنار 5 فرزند دختر و پسر خود زندگی می کردند، از چند سال قبل در مسیری قدم گذاشتند که فرجامی جز مشاجره و کتک کاری های دلخراش نداشت. علیرضا (مرد 40 ساله) که مدعی بود رفتار همسرش پس از طلاق صوری برای دریافت مستمری از سازمان تامین اجتماعی به کلی تغییر کرده است، به کنکاش در پیامک ها و معاشرت های همسرش پرداخت تا جایی که دیگر نمی توانست نوع پوشش و رفت و آمدهای او را تحمل کند. آتش خشم و عصبانیت مرد 40 ساله هر روز شعله ورتر می شد تا این که حدود ظهر روز گذشته دوباره مشاجره ای توهین آمیز بین آن ها رنگ «وحشت» به خود گرفت. 5 دختر و پسر «حنیفه» در پذیرایی منزل اجاره ای یک طبقه، نشسته بودند که ناگهان «علیرضا» با چهره خشم آلود از پذیرایی بیرون زد و به داخل حیاط رفت. او با عصبانیت، قفل زنجیر موتورسیکلت را گشود که در کنار دیوار روی جک گذاشته بود. مرد 40 ساله بخشی از زنجیر قطور را به دور دستش حلقه زد و فریادکشان به سوی همسر 35 ساله اش هجوم برد. او با نفرتی عجیب، دست «حنیفه» را گرفت و در حالی که خشم سراسر وجودش را احاطه کرده بود، او را به داخل تنها اتاق منزل نقلی کشید که از آن به عنوان اتاق خواب استفاده می کردند. لحظاتی بعد مرد جوان کلید را چرخاند و در اتاق را از داخل قفل کرد. فریادهای دلخراش زن مذکور در فضای منزل می پیچید ولی هیچ کدام از فرزندانش اهمیتی به این حادثه تلخ نمی دادند. صدای وحشتناک زنجیر همچنان به گوش می رسید که بی رحمانه بر پیکر زن 35 ساله فرود می آمد. دقایقی بعد «علیرضا» از اتاق بیرون آمد و در کنار فرزندانش قرار گرفت. اگرچه هیچ کس از وضعیت هولناک او سخنی بر زبان نمی راند اما «پدر» مدعی بود که «حنیفه» بیهوش شده است!
بنابر گزارش روزنامه خراسان، طولی نکشید که مرد 40 ساله بساط ناهار را آماده کرد و از فرزندانش خواست سر سفره بنشینند. بعد از صرف ناهار هنوز هم خبری از زن 35 ساله نبود و پیکر او همچنان بی حرکت در کف اتاق قرار داشت. هرکدام از آن ها گاهی نیم نگاهی به «اتاق خواب» می انداختند ولی چیزی جز «سایه مرگ» نمی دیدند.
چند ساعت بعد، «علیرضا» با خواهرش تماس گرفت و ماجرا را بازگو کرد.
طولی نکشید که «عمه فرزندان» سراسیمه خود را به محل رساند و ترس و وحشتی عجیب در منزل اجاره ای حکمفرما شد. احتمال مرگ «حنیفه» قوت گرفته بود که صدای زنگ تلفن امدادگران اورژانس و پلیس به صدا درآمد. وقتی نیروهای اورژانس 115 به محل حادثه رسیدند و نگاهی بر پیکر زن جوان انداختند تازه مشخص شد که او هیچ گونه علایم حیاتی ندارد و چند ساعت قبل جان خود را از دست داده است. این گونه بود که حلقه های قانون بر دستان مرد 40 ساله گره خورد و در حالی که عنوان اتهامی «قاتل» را یدک می کشید، بازداشت شد.گزارش روزنامه خراسان حاکی است: عقربه های ساعت از 16 عصر گذشته بودند که ماجرای این جنایت وحشتناک به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گزارش شد و بلافاصله قاضی دکتر صادق صفری به همراه گروهی از کارآگاهان ورزیده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی به طرف خیابان پنجتن 31 حرکت کرد. با آن که فرزندان مقتول از لحظه وقوع جنایت در منزل حضور داشتند و غمی در چهره آنان دیده نمی شد، به دستور مقام قضایی به داخل حیاط هدایت شدند و بدین ترتیب واکاوی این حادثه هولناک زیر ذره بین تحقیقات قضایی قرار گرفت.
متهم به قتل که در صحنه جنایت به دیوار تکیه زده بود، مقابل قاضی شعبه 208 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد (شعبه ویژه جنایی) ایستاد و در تشریح این جنایت تکان دهنده گفت: از حدود 3 سال قبل اختلافات من و «حنیفه» زمانی شروع شد که او اصرار داشت برای آن که بتواند حقوق مستمری پدر فوت شده اش را از سازمان تامین اجتماعی دریافت کند، از یکدیگر به طور صوری طلاق بگیریم. اگرچه مراحل طلاق را طی کردیم و مهر طلاق هم در شناسنامه همسرم ثبت شد اما طولی نکشید که رفتارها و نوع پوشش او به طرز عجیبی تغییر کرد. با آن که در کنار یکدیگر و با صیغه محرمیت زندگی می کردیم ولی از وضعیت ظاهری همسرم به شدت رنج می کشیدم. سوء ظن مانند خوره همه وجودم را فرا گرفته بود به طوری که اختلافات ما به همین دلیل روز به روز افزایش می یافت از سوی دیگر هم با کنکاش در معاشرت ها و گوشی تلفن «حنیفه» متوجه شدم که او مبلغی از پس اندازهایمان را به مرد دیگری داده است تا خودرو ثبت نام کند! دیگر تحمل این شرایط برایم امکان نداشت و هر روز مشاجره های ما به کتک کاری و درگیری می رسید تا این که بالاخره امروز (دیروز) هنگامی که به شدت عصبانی بودم قفل و زنجیر موتورسیکلت را باز کردم و آن قدر همسرم را زدم تا این که بیهوش کف اتاق خواب افتاد و بعد هم وقتی احتمال مرگ او را دادم با پلیس و اورژانس تماس گرفتم اما قصد کشتن او را نداشتم!...
براساس گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، متهم این پرونده جنایی، پس از رازگشایی از قتل وحشتناک همسر 35 ساله اش، درحالی درون خودروی پلیس نشست که نگاهش به چشمان فرزندانش خیره مانده بود و حالا 5 فرزند او نه تنها مادری نداشتند بلکه پدر خود را نیز پشت میله های زندان می دیدند. شایان ذکر است: بررسی های تخصصی درباره ابعاد و زوایای دیگر ادعاهای متهم به قتل با دستورات محرمانه قاضی ویژه قتل عمد مشهد و توسط گروهی از کارآگاهان پلیس جنایی به سرپرستی سروان آرمین منفرد (افسر پرونده) همچنان ادامه دارد. خراسان : شماره : 21092 - ۱۴۰۱ دوشنبه ۷ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد
درامتداد تاریکی-برق طلا در لانه مرغ!
سیدخلیل سجادپور- دزد سابقه داری که طلاهای سرقتی را در لانه مرغ پنهان کرده بود، در حالی با تلاش نیروهای کلانتری سیدی مشهد دستگیر شد که تصویر او در یک فیلم دوربین مداربسته، راز سرقت از خودروها را نیز فاش کرد.
به گزارش اختصاصی روزنامه خراسان، چند روز قبل زن جوانی در تماس با پلیس 110، از دستبرد سارقان به منزل مسکونی اش خبر داد و گفت: برای مدت کوتاهی منزل را ترک کردم اما وقتی ساعتی بعد به خانه بازگشتم باصحنه عجیبی روبه رو شدم. سارق یا سارقان با شکستن قفل وارد منزلم شده همه طلاها (حدود 90 گرم) به همراه 43 میلیون تومان دلار و یورو و یک دستگاه تبلت را به سرقت بردهاند. در پی اعلام این گزارش، تحقیقات پلیسی با صدور دستوری از سوی سرهنگ زنگنه (رئیس کلانتری سیدی) برای ریشه یابی سرقت مذکور آغاز شد. به همین دلیل گروهی از افسران کارآزموده دایره تجسس وارد عمل شدند و با بازدید میدانی از محل، رصدهای اطلاعاتی را در حالی ادامه دادند که مال باخته به شوهر خواهرش مشکوک بود.
طولی نکشید که «م- س» (شوهر خواهر مال باخته) زیر چتر اطلاعاتی قرار گرفت و بررسی های نامحسوس وارد مرحله جدیدی شد. در همین حال بود که ردزنی های اطلاعاتی به یکی از سارقان سابقه دار و حرفه ای رسید چرا که مال باخته در تماس تلفنی با افسران دایره تجسس مدعی شد: «برادرم در روز جمعه گذشته، جوانی را هنگام خروج از منزل شوهر خواهرم مشاهده کرده است که سماور زغالی طلایی رنگ سرقتی را در دست داشت.» بنابراین گزارش، مشخصات ارائه شده از طرف شاکی، نیروهای تجسس را به سوی جوان 18 ساله معتادی به نام «حمید- ب» سوق داد. او همان سارق حرفه ای بود که بارها هنگام سرقت در حوزه کلانتری سیدی دستگیر شده بود اما از مدتی قبل خبری از او نبود! با به دست آمدن این سرنخ، ماموران انتظامی با مادر این جوان کریستالی، تماس گرفتند و از او درباره «حمید» پرسیدند اما مادر وی اشک ریزان گفت: باز هم حریفش نشدم! این بار دست و پاهایش را با طناب بسته بودم تا ترک کند و دنبال خلافکاری نرود! ولی او طناب ها را برید و از چند روز قبل دوباره از خانه فرار کرد!
گزارش روزنامه خراسان حاکی است: افسران دایره تجسس که پاتوق های محل حضور این سارق حرفه ای را می شناختند بلافاصله عملیات دستگیری وی را با هماهنگی قضایی در دستورکار قرار دادند. به همین دلیل، گروهی ویژه از نیروهای انتظامی به سرپرستی سروان اکبری (رئیس دایره تجسس کلانتری سیدی) موفق شدند این سارق حرفه ای را در منطقه ای از شهرک شهید رجایی دستگیر و به کلانتری هدایت کنند. این متهم 18 ساله که مدعی بود دیگر دور خلافکاری را خط کشیده است، وقتی در برابر شواهد و اسناد انکارناپذیر قرار گرفت به ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: اموال سرقتی را در یکی از پاتوق های استعمال مواد مخدر و از شخصی به نام «م- س» گرفتم و آن ها را در خانه مادربزرگم پنهان کرده ام. دقایقی بعد افسران تجسس عازم منزل مادربزرگ این سارق جوان شدند و با هماهنگی مقام قضایی به بازرسی پرداختند. بالاخره برق طلاها در لانه مرغ نمایان شد و کیف حاوی مقادیری طلا و زیورآلات در حالی از درون لانه مرغ کشف شد که بخشی از طلاها از کیف بیرون ریخته بود.
در ادامه بازرسی ها نیز اموال سرقتی دیگر شاکی شامل سماور زغالی طلایی، لپ تاپ، مودم، قوری و ... از پشت تابلوی بزرگ تبلیغاتی مغازه ای بیرون کشیده شد که بخشی از آن روی دیوار منزل مادربزرگ وی قرار گرفته بود.
گزارش خراسان حاکی است: با دستگیری دو متهم دیگر که در این پرونده نقش داشتند ماجرای سرقت از منزل زیر ذره بین تحقیقات قرار داشت که ناگهان مال باخته دیگری با ورود به کلانتری فیلمی از دوربین مدار بسته را به نمایش گذاشت که سارقی به اموال داخل خودروی وی دستبرد زده بود. افسران تجسس در همان نگاه اول به فیلم مذکور، بلافاصله سارق جوان را شناسایی کردند چرا که او کسی جز «حمید- ب» (سارق دستگیر شده) نبود! بررسی این فیلم نشان دادکه جوان کریستالی 18 ساله حدود 2 ماه قبل نیز به خودروی یکی دیگر از مال باختگان دستبرد زده است. به گزارش روزنامه خراسان، با گره خوردن ماجرای دزدی از منزل به سرقت از خودروها، تحقیقات افسران دایره تجسس کلانتری سیدی مشهد برای کشف سرقت های احتمالی دیگر اعضای این باند 3 نفره آغاز شد. خراسان : شماره : 21089 - ۱۴۰۱ پنج شنبه ۳ آذر
اين مطلب درفهرست عناوين مطالب-رديف: در امتداد تاریکی
ادامه مطلب را ببينيد